بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه نوزدهم 96/09/05
لزوم پاسخگوئی روشمند به شبهات (19) – شایستگی های لازم یک پاسخگو به شبهات (5)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله
بحث در شرایط کسانی بود که میخواهند متصدی اجابت از شبهات باشند. در این خصوص به فرمایش امام کاظم (سلام الله علیه) رسیدیم که میفرماید:
«کَلِّم النّاس و بَیِّن لَهم الحَق الذی أنت علیه و بیِّن لهم الضّلالة آلتی هم علیها»
تصحیح اعتقادات الإمامیة، نویسنده: مفید، محمد بن محمد، محقق / مصحح: درگاهی، حسین، ص 71، فصل فی النهی عن الجدال
ما در بحث کلامی با مخالفین باید تلاش کنیم توهین، اهانت، و ناسزا را به طور کلی از زبان خود حذف کنیم؛ زیرا در تاریخ اتفاق نیفتاده کسی توانسته باشد با توهین کردن و اهانت کردن، کسی را جذب کند و عقیدهای را در ذهن طرف مقابل ایجاد کند.
ما سراغ نداریم کسی با ناراحت کردن بتواند عقیده طرف مقابل را تغییر بدهد. این یک امر مسلم است. ما اصلاً کاری به آیات هم نداریم، هر چند قرآن کریم از هرگونه ناسزا حتی نسبت به کفار نهی کرده است و میفرماید:
(وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّه)
کسانی را که غیر خدا را میخوانند دشنام ندهید.
سوره انعام (6): آیه 108
صرفنظر از سفارش آیات و روایات، این مسئله یک بحث عقلی و فطری است که با توهین و جسارت نمیشود عقیده طرف مقابل را تغییر داد. اما بیان نکردن حقیقت هم به نوعی خیانت است و برخلاف سیره ائمه طاهرین (علیهم السلام) است.
این مسئله فحش ندادن و اهانت نکردن، دستور امام است و آن هم در کتاب اعتقادی مطرح شده است. معمولاً در کتب اعتقادی روایاتی که برای مؤلف حجت است آورده می شود و احادیثی که حجت نباشد در بحث اعتقادی مطرح نمیشود.
گذشته از اینکه آقایان معتقدند در بحث اعتقادی حتماً باید روایت متواتر یا قطعی الصدور باشد این مسئله واضح و روشن است. در هر صورت حضرت فرمودند:
«و بین لهم الضلالة آلتی هم علیها»
ما در این زمینه دو بحث داشتیم. بحث اول حدیث ثقلین بود که در آنجا واژه «ضلالت» به کار رفته است. در کتاب «صحیح و ضعیف سنن ترمذی» اثر «ناصرالدین ألبانی» وارد شده است:
«إنی قد ترکت فیکم ما إن أخذتم به لن تضلوا کتاب الله و عترتی أهل بیتی»
صحیح وضعیف سنن الترمذی، المؤلف: محمد ناصر الدین الألبانی، مصدر الکتاب: برنامج منظومة التحقیقات الحدیثیة من إنتاج مرکز نور الإسلام لأبحاث القرآن والسنة بالإسکندریة، ج 8، ص 286، ح 3786
به بیان بهتر ترک این دو یا ترک یکی از این دو ضلالت است. این مسئله باید برای مردم روشن شود، زیرا فرمان و دستور امام است.
عبارت «و بین لهم الضلالة آلتی هم علیها» به معنای این است که گرفتن کتاب و کنار گذاشتن عترت، ضلالت است. همچنین «تفتازانی» در شرح حدیث ثقلین به صراحت میگوید:
«ألا یری أنه قرنهم بکتاب الله»
آیا دیده نمیشود که پیغمبر اکرم اهلبیت را به کتاب خدا قرین کرده است؟
«فی کون التمسک بهما منقذا من الضلالة»
تمسک به کتاب و اهلبیت انسان را از ضلالت نجات میدهد.
«ولا معنی للتمسک بالکتاب إلا الأخذ بما فیه من العلم والهدایة فکذا فی العترة»
تمسک به کتاب و عترت این است که از علم و هدایت کتاب و اهلبیت استفاده کنیم.
شرح المقاصد فی علم الکلام، اسم المؤلف: سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازانی، دار النشر: دار المعارف النعمانیة - باکستان - 1401 هـ - 1981 م، الطبعة: الأولی، ج 2، ص 303، باب بسم الله الرحمن الرحیم
این جملات بسیار دقیق است و قابل دقت. این سخن نظر شخصی تفتازانی است و روایت نقل نمی کند. این سخن، در حقیقت فتوای ایشان است.
همچنین «ابن حجر هیثمی» میگوید:
«إنی تارک فیکم أمرین لن تضلوا إن تبعتموهما»
هرگز گمراه نمیشوید اگر از آنها تبعیت کنید.
«وهما کتاب الله وأهل بیتی عترتی»
الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر الهیثمی، دار النشر: مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417 هـ - 1997 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: عبد الرحمن بن عبد الله الترکی - کامل محمد الخراط، ج 2، ص 439
آقای «سیوطی» هم در کتاب «الدر المنثور» همین تعبیر را مطرح میکند.
«إنی تارک فیکم ما إن أخذتم به لن تضلوا بعدی»
اگر تبعیت کنید بعد از من گمراه نمیشوید.
الدر المنثور، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الکمال جلال الدین السیوطی، دار النشر: دار الفکر - بیروت – 1993، ج 2، ص 285، باب آل عمران: (103) واعتصموا بحبل الله... ..
لذا دستهای که از اهلبیت تبعیت نکردند و اهلبیت را کنار زدند و بلکه زمینه کشتار آن بزرگواران را فراهم کردند طبق فرمایش نبی مکرم، گرفتار ضلالت و گمراهی شدند.
در حال حاضر هم مشکل اساسی جهان اسلام تفرقه بین شیعه و سنی است. تفرقه بین حنفی و مالکی، مالکی و شافعی، شافعی و حنبلی است. شما ببینید تندتر از بحثهایی که ما با اهل سنت داریم را، آنها دارند. فقهای آنها میگویند:
«من لم یکن حنبلیا فلیس بمسلم»
هرکسی حنبلی نباشد مسلمان نیست.
سیر أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقیق: شعیب الأرناؤوط, محمد نعیم العرقسوسی، ج 17، ص 625، باب 422 خاموش
یکی ادعا میکند که اگر من بر مسند قضاوت بنشینم از تمام شافعیها جزیه میگیرم، همانطور که از یهود و نصاری جزیه میگرفتند. شخص دیگری ادعا میکند که اگر من قاضی باشم از تمام احناف جزیه میگیرم.
زمانی که اهلبیت (علیهم السلام) کنار رفتند و افرادی به جای آن بزرگواران آمدند و زمینه ضلالت فراهم شد نتیجه همین میشود. «داعش» از کجا به وجود آمد؟ آیا از آسمان یا از زیر زمین به وجود آمد؟! نخیر، بلکه کنار رفتن اهلبیت، نتیجه اش شده داعش، شده طالبان و سعودی!!
لذا یکی از بحثهایی که ما باید تأکید زیادی روی آن داشته باشیم این است که با لسان لین سخن بگوییم، نه با فحش و توهین و اهانت!!
بحث دوم در ضلالت، حدیث «قرطاس» است که در آنجا نیز نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) به صورت واضح و روشن بحث ضلالت را مطرح میکند.
پرسش:
نسبت بین «لعن» و «توهین» از نظر منطقی چیست؟! آیا تفاوتی میان آنها وجود دارد؟!
پاسخ:
«توهین» به معنای فحش دادن و اهانت به مقدسات است، اما «لعن»، طلب دوری از رحمت خداوند است. ما در لعن میخواهیم که خداوند او را لعنت کند و این را از خداوند میخواهیم. ما در روایت داریم در منابع شیعه و اهل سنت که اگر شخصی شخص دیگری را لعنت کند که او مستحق لعن نباشد لعنت به لاعن برمیگردد.
ما از خداوند میخواهیم و میگوییم: خدایا به فلانی رحمت کن، خدایا به فلانی لعنت کن. نه لعنت در دست ماست و نه رحمت در دست ماست، اما زمانی که به شخصی ناسزا میگوییم، این کلام را خودمان انشاء میکنیم و کلام ماست. قرآن کریم میفرماید:
(وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ)
(معبود) کسانی را که غیر خدا را میخوانند دشنام ندهید.
سوره انعام (6): آیه 108
ما 42 آیه در قرآن کریم در رابطه با «لعن» داریم.
(لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِین)
لعنت خدا بر ستمگران باد!
سوره اعراف (7): آیه 44
و:
(أَنَّ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَیهِ إِنْ کانَ مِنَ الْکاذِبِین)
لعنت خدا بر او باد اگر از دروغگویان باشد.
سوره نور (24): آیه 7
نمونهای از این آیات هستند. کاری که خداوند عالم با ظالم میکند کوچکترین چیزی که ما به آن اهمیت نمیدهیم. کسی که ظلم میکند مستحق لعن خداوند است و با توهین تفاوت بسیاری دارد.
در هر صورت...
در حدیث «قرطاس» هم آمده است:
«هَلُمَّ أَکتُبْ لَکمْ کتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ»
اینها همگی ضلالت است. همچنین در ادامه آمده است:
«قَرِّبُوا یکتُبْ لَکمْ النبی کتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ»
پیغمبر اکرم چیزی بنویسد تا شما هرگز گمراه نشوید.
الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 5، ص 2146، ح 5345
پیغمبر اکرم چه چیزی میخواستند بنویسند؟! آیا آن بزرگوار می خواستند در مورد نماز و روزه مطالبی برای مردم بنویسند؟! مردم آن زمان همگی اهل نماز و روزه بودند.
آیا آن بزرگوار میخواستند در مورد حج و جهاد و زکات مطالبی برای مردم بنویسند؟! مردم به این موارد عمل میکردند. شما ببینید چه تعبیری در این حدیث وجود دارد!؟ در کتاب «معجم الکبیر» اثر «طبرانی» جلد 11 صفحه 36 وارد شده است:
«ائْتُونِی بِکتِفٍ أَکتُبُ لَکمْ کتَابًا لا تَخْتَلِفُوا بَعْدِی أَبَدًا»
برای شما چیزی بنویسم تا هرگز بعد از من اختلاف نکنید.
المعجم الکبیر، اسم المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی، دار النشر: مکتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانیة، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ج 11، ص 36، ح 10961
در روایت بعد آمده است:
«ائْتُونِی بِکتِفٍ وَدواةٍ أَکتُبُ لَکمْ کتَابًا لا یخْتَلِفُ فیه رَجُلانِ»
قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من حتی دو نفر هم با هم دچار اختلاف نشوند.
المعجم الکبیر، اسم المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی، دار النشر: مکتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانیة، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ج 11، ص 36، ح 10962
آیا گذاشتند که پیغمبر اکرم آن مطلب را بنویسد؟! جالب اینجاست که آقای «بدرالدین عینی» در کتاب «عمدة القاری» جلد 2 صفحه 171 مینویسد:
«واختلف العلماء فی الکتاب الذی همَّ بکتابته، قال الخطابی: یحتمل وجهین. أحدهما: أنه أراد أن ینص علی الإمامة بعده فترتفع تلک الفتن العظیمة کحرب الجمل وصفین»
پیغمبر اکرم میخواست نص بر امامت بعد از خود را بنویسد و مشخص کند که امامان بعد از آن بزرگوار چه کسانی هستند. در ادامه می گوید:
«وقال سفیان بن عیینة: أراد أن ینص علی أسامی الخلفاء بعده حتی لا یقع منهم الاختلاف»
عمدة القاری شرح صحیح البخاری، اسم المؤلف: بدر الدین محمود بن أحمد العینی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، ج 2، ص 171، ح 114
پرسش:
در اینجا سؤال پیش میآید که چرا پیغمبر اکرم قبل از بیماری این مطلب را ننوشتند؟!
پاسخ:
نبی گرامی اسلام تمام حجتها را تمام کردند. به ویژه در غدیر هیچ عذری برای مردم باقی نگذاشتند. حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا (سلام الله علیها) میفرمایند:
«هَلْ تَرَک أَبِی یوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ لِأَحَدٍ عُذْراً؟!»
آیا پدرم در روز غدیر خم برای کسی عذری هم گذاشت؟!
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 30، ص 124، ح 2
بعد از اینکه حجت بر تمام مردم قطعی شد، بنابر نقلی آن صحیفه ملعونه را نوشتند و در مکه نگهداری کردند. نبی گرامی اسلام متوجه شدند که این افراد با تمام احتجاجات و مطالبی که برای آنها بیان شد، بازهم به دنبال فتنهگری هستند.
معمولاً کسی که در زمان حیاتش مطلبی مینویسد چندین نفر هم میگویند که پیغمبر اکرم بعدها از نظر خود برگشت و به ما هم چنین چیزی گفته بود. بارها اتفاق افتاده که افرادی وصیت میکنند، اما بعد از چندین سال وصیت نامه خود را عوض میکنند. ولی وقتی مطلبی در آخرین لحظه نوشته میشود دیگر نسخبردار نیست و چیزی نیست که بتوانیم به سادگی بگوییم پیغمبر اکرم از نظریه خود برگشت.
این یک نکتهای که نبی گرامی اسلام میخواهد در آخرین لحظه مطلبی بنویسد تا فردا نگویند پیغمبر اکرم از نظر خود برگشت.
نکته دیگر و مهمتر از همه و نظر شخصی بنده این است که نبی گرامی اسلام این قضیه را پیش آورد تا چهره افرادی که صلاحیت ندارند برای مردم مشخص شود. کسی که به صراحت به نبی گرامی اسلام میگوید: «إن الرجل لیهجر» یا به صراحت می گوید: «حسبنا کتاب الله»؛ عدم لیاقتش برای خلافت برای مردم روشن شود. خداوند عالم صد و بیست و چهار هزار پیغمبر فرستاده تا حجت تمام شود نه برای اینکه مردم ایمان بیاورند. اگر هدف تنها ایمان آوردن بود که قرآن کریم میفرماید:
(وَ لَوْ شاءَ رَبُّک لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کلُّهُمْ جمیعاً)
و اگر پروردگار میخواست تمام آنها که در روی زمین هستند همگی (از روی اجبار) ایمان میآوردند.
سوره یونس (10): آیه 99
انبیاء آمدند حجت را برای مردم تمام کنند تا فردای قیامت بهشتیان برای رفتن به بهشت حجت داشته باشند و جهنمیان هم برای رفتن به جهنم حجت داشته باشند.
لذا نبی گرامی اسلام هم از همان باب خواست حجت را برای مردم تمام کند. آیا کسی که در این حد از مخالفت با رسول اکرم است، صلاحیت خلافت و جانشینی رسول اکرم را دارد یا ندارد؟! خود نبی گرامی اسلام میدانست قضیه چیست و هیچ شک و شبههای نیست و اهل حق هم میدانستند که قضیه چیست.
اینها هم از معجزات اهلبیت (علیهم السلام) است که بعد از گذشت هشتصد سال «عینی» بیاید و اینچنین حرفی بزند. و یا «سفیان بن عیینة» که متوفای 190 هجری است، چنین مطالبی بیان بکند.
پنجاه، شصت موضوع هست که من به دوستان توصیه می کنم که اینها را برای خودشان اگر کامپیوتر دارند فایل درست کنند. اما اگر ندارند این موضوعات را در یک دفتر کلاسور بنویسند. گاهی اوقات برای انسان ضرورت پیدا میکند.
به عنوان مثال ما تمام وفیات بزرگان اهل سنت را با سه هفته کار کردن درآوردیم. ما دو فایل ایجاد کردیم که در یکی از فایلها سال وفات بزرگان شیعه و در دیگری سال وفات بزرگان اهل سنت را جمعآوری کردیم. گاهی اوقات انسان به این مطالب نیاز پیدا میکند و مجبور است دهها ساعت وقت بگذارد تا ببیند فلان شخص چه سالی از دنیا رفته است.
بنده یادم نمیرود در سال 64 یا 65 که حضرت امام خمینی در قید حیات بودند ما و آقای «رحیمی» که در مجلس نماینده سنقر بودند از طرف امام خمینی و آیت الله العظمی خوئی مسئول بازرسی حوزههای علمیه بودیم.
ما رفتیم به سمنان، شب مبعث پیغمبر اکرم هم بود و ما هم از طرف دو مرجع رفته بودیم، لذا مردم هم به ما احترام گذاشتند و ما را دعوت به سخنرانی کردند. من هرچه فکر کردم که بتوانم به اندازه پنج دقیقه سخنرانی کنم نه مطلبی در ذهن داشتم و نه کتابی به همراه داشتم و آن شب خیلی برایم سخت گذشت.
زمانی که بنده از مسافرت برگشتم تصمیم جدی گرفتم که نسبت به زندگی چهارده معصوم تحقیقاتی داشته باشم. تصمیم گرفتم از حضرت رسول اکرم تا حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداه) نسبت به هرکدام از بزرگان پنج صفحه مطلب به اندازهای که انسان بتواند یک یا دو ساعت در یک جمع علمی سخنرانی کند مطلب جمع کنم.
این مسئله برای من درسی شد که در رابطه با موضوعات دیگر هم تلاش کنیم دویست، سیصد منبر یا بحث علمی را آماده داشته باشیم.
در حال حاضر از طریق موبایل میتوان خیلی راحت فایلهای زرنگاری و غیره را ریخت و انسان به راحتی با یک ساعت مطالعه میتواند بحث علمی داشته باشد. لذا من به دوستان توصیه میکنم که بعضی از مطالب را حتماً آماده همراه داشته باشند و این ضرورت دارد.
در هر صورت...
شما ببینید که بعد از 150 سال مثلاً «سفیان بن عیینه» و دیگر افراد می آیند و میگویند که مراد از مطلبی که پیغمبر اکرم می خواست بنویسد، تعیین خلفا و ائمه بعد از خودش بوده است. این موارد یکی از معجزات اهلبیت (علیهم السلام) است.
علیرغم اینکه این افراد با تمام توان تلاش کردند اهلبیت (علیهم السلام) را به حاشیه برانند و نگذارند آن بزرگواران در جامعه مطرح شوند.
آنهم در عصری که مردم جرئت نمیکردند حتی از امیرالمؤمنین به عنوان خلیفه چهارم نام ببرند. بحث «تربیع» توسط «احمد بن حنبل» متوفای 241 هجری بنیانگذاری شد. قبل از او اوضاع به حدی خراب بود که:
«کانت بنو أمیة إذا سمعوا بمولود اسمه علی قتلوه»
سیر أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقیق: شعیب الأرناؤوط, محمد نعیم العرقسوسی، ج 5، ص 102، باب 35 علی بن رباح
شما ببینید در آن عصر یک مرتبه «سفیان بن عیینه» و دیگران میگویند که هدف پیغمبر اکرم تعیین خلفای بعد از خود بوده است زیرا دیدند ضلالتی که جامعه بعد از پیغمبر اکرم گرفتار آن شد به خاطر بحث خلافت و امامت بوده است و قضیه برای همه روشن شد.
فلذا ما باید در بحثها و سخنرانیهای خودمان یا در پاسخگویی به شبهات و مناظرات خود، با زبان نرم، این ضلالت را برای این افراد بیان کنیم. البته ما نباید انتظار داشته باشیم که اگر با کسی بحث میکنیم این شخص بعد از صحبت ما شیعه شود!
نه؛ ما چنین توقعی نداریم، زیرا هدایت در دست خداوند عالم است. قرآن کریم به صراحت میفرماید:
(یضِلُّ مَنْ یشاءُ وَ یهْدِی مَنْ یشاء)
خدا هر کس را بخواهد (و مستحق ببیند) گمراه و هر کس را بخواهد (و لایق بداند) هدایت میکند.
سوره نحل (16): آیه 93
ولی گاهی اوقات است که ما زمینه را برای این کار فراهم میکنیم. «مرحوم وائلی» با یکی از اساتید اهل سنت دانشگاه سوریه در دمشق سوار هواپیما شدند و کنار هم نشسته بودند. زمانی که هردو در فرودگاه دبی پیاده شدند این شخص شیعه از هواپیما پیاده شد!!
یعنی یک بحث 40 دقیقهای یک استاد اهل سنت را متقاعد کرد که شیعه شود. اگر زمینه فراهم شود و زبان هم زبان لین باشد تأثیرگذار خواهد بود.
بنده به یاد دارم در سال 1362 با یکی از علمای اهل سنت که خودش حوزه علمیه داشت و حدود 160 طلبه داشت بحثی داشتیم. بنده از کتاب «صحیح بخاری» مطلبی نقل کردم که ایشان عصبانی شد و خیلی تند برخورد کرد که آقا کار شما دروغ گفتن است، آبروی مذهب را میبرید و به «بخاری» دروغ میبندید!!
بنده هیچ حرفی نزدم تنها به یکی از دوستان زنگ زدم و درخواست کردم که کتاب «صحیح بخاری» را برای ما بیاورید. زمانی که کتاب «صحیح بخاری» را آورد بنده این کتاب را باز کردم، به او نشان دادم و گفتم: "شیخنا! بفرمایید." زمانی که این شخص مطلب را خواند رنگش همانند چغندر سرخ شد و ناراحت شد.
بنده که اوضاع او را چنین دیدم بحث را عوض کردم و اصلاً نگذاشتم بحث در این زمینه ادامه پیدا کند. دوستانی که در آنجا بودند درخواست کردند که بحث را ادامه دهیم و حتی خود او هم فهمید که بنده آبروداری کردم.
همین شخص بعد از گذشتن سه، چهار ماه به بنده زنگ زد و گفت که میخواهم به قم بیایم و چند تن از بزرگان هم باشند، من می خواهم مطلبی را بیان کنم. بنده متوجه شدم که کار اثرگذار بوده است.
در جلسهای که ایشان بعد از چندماه به قم و در منزل ما آمدند حضرات آیات سبحانی، شبیری زنجانی، حاج آقای مقتدایی و آیت الله خزعلی حضور داشتند. این شخص در حضور این افراد ماجرا را تعریف کرد.
او گفت: من با ایشان چنین بحثی داشتم. بنده خیلی عصبانی شدم، اما ایشان خیلی نرم با بنده صحبت کرد. برخورد ایشان سبب شد که من تحقیق و بررسی کنم و به این نتیجه برسم که مذهب شیعه حق است. من در محضر شما تشیع خود را اعلام میکنم!!
ما از اظهارات ایشان فیلم گرفتیم که موجود است، البته در حال حاضر ایشان در تقیه زندگی میکند. و بسیاری از طلبههای خود را با مذهب شیعه آشنا کرده است. فلذا نحوه صحبت کردن بسیار اثرگذار است.
دوستان عزیز دقت کنید اگر ما فرمایش قرآن کریم مبنی بر:
(فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَینا)
به نرمی با او سخن بگوئید.
سوره طه (20): آیه 44
را رعایت کنیم، اما حقایق را بیپرده بیان کنیم و سخنان ما مستند و منطقی باشد قطعاً اثرگذار خواهد بود. ما نباید روایاتی که اهل سنت آن را قبول ندارند را بیان کنیم و یا از علمایی که علمیتشان برای آنها مطرح نیست مطالبی نقل کنیم.
به عنوان مثال بسیاری از اعاظم ما در موارد متعددی به قول «قندوزی» استناد میکنند، درحالیکه بعضی از وهابیها مثل «سجودی» ادعا میکنند که ما «قندوزی» را به اندازه یک گاو هم قبول نداریم! این کارها خسته کردن خود است. لذا یکی از مصادیق بارز:
(وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَن)
و با آنها به طریقی که نیکوتر است استدلال و مناظره کن.
سوره نحل (16): آیه 125
همین است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته