بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: آیا مسئله امامت و خلافت امیرالمؤمنین، صرفاً یک مسئله تاریخی است؟ (2)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
دوستان عزیز! امروز از اینكه یك مقداری دیر آمدم معذرت میخواهم، در سپاه برای فرماندهان یك كلاسی داشتیم و درگیر آن بودیم، امروز یك كمی دیر شد من خیلی خسته هم هستم ولی ان شاء الله امیدوارم خدا توفیق مان بدهد كه بتوانیم در خدمت تان باشیم.
من به همه عزیزانی كه سلام كردهاند و سلام میكنند، عرض می کنم: علیكم السلام ورحمه الله و بركاته.
بحثمان روی این موضوع بود که میگویند اگر علی ابن ابیطالب خلیفه میشد چه میشد، حالا كه نشد چه اتفاقی افتاد؟ این را به طور مفصل در دو جلسه جواب دادیم و در سایت هم گذاشتیم.
اشکال دوم که در جلسه گذشته به آن اشاره کردیم، این بود که برخی ها می گویند: بحث خلافت علی، و اینکه علی خلیفه بود، عمر خلیفه بود، ابوبکر خلیفه بود، هركس بود، سپری شده و دیگر این بحثها، بحثهای اختلاف انگیز است و نباید ما این بحثها را داشته باشیم. حتی این عده، به بعضی از بزرگان هم به دروغ همچین نسبتی را میدهند.
عرض کردیم ما معتقد به امامت حضرت امیر باشیم یا نباشیم، این در تمام کارهای شبانه روزمان نقش اساسی دارد؛ من حتی دو رکعت نماز میخواهم بخوانم، باید ببینم در مکتب امیرالمؤمنین، آنچه که علی برای یک نماز صبح معین کرده چیست؟ چطوری باید بخوانم، وضو چطوری باید بگیرم، غسل چطوری باید بکنم؟ روزه چطوری باید بگیرم؟
یعنی من باید در تمام مسائل زندگیام، علی را ملاک قرار بدهم؛ چون او خلیفه پیغمبر است. اوست که حلاّل اختلاف امت بعد از پیغمبر است؛ لذا پیغمبر فرمود:
«أنت تبين لأمتي ما اختلفوا فيه من بعدي»
المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج3، ص 132، ح 4620
«أنا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِهِ من بَابِهِ»
المعجم الكبير؛ اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة: الثانية، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج11، ص 65، 11061
ولذا بعد از گذشتن 1400 سال هم، در هر لحظهای از لحظات شبانه روزی ما، اعتقاد به امامت امیرالمؤمنین نقش اساسی دارد.
آیا ما در برابر ظالم، سر تعظیم فرود بیاوریم، یا نه، با ظالم بجنگیم؟ اگر مظلوم را دیدیم، ما هم یک سیلی بزنیم، حق مظلومی را میبَرند، ما هم یک بخشی از حقش را ببریم، یا باید از مظلوم دفاع کنیم!؟
امروز در این دنیای پر غوغا، تکلیف ما با ابر قدرتها چیست؟ چه کار باید کرد؟ لذاست که اعتقاد به امامت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در تمام مراحل زندگی سیاسی، اخلاقی، اعتقادی ما تأثیر دارد.
جلسه قبل گفتیم ما از توحید شروع میکنیم، خداشناسی در مکتب امیرالمؤمنین و خدا شناسی در مکتب غیر امیرالمؤمنین چگونه است؟ در این زمینه ما مطالبی را آوردیم بر اینکه امیرالمؤمنین خدا را میخواهد معرفی کند چگونه معرفی میکند و آنها چطور معرفی میکنند. آیا آن خداوندی را معرفی می کنند که:
(فَأَينَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ)
و به هر سو رو کنيد، خدا آنجاست!
سوره بقره (2): آیه 115
آن خدایی که:
(وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ)
و ما به او از رگ قلبش نزديکتريم!
سوره ق (50): آیه 16
آن خدایی که:
(وَهُوَ الَّذِي فِي السَّمَاءِ إِلَهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلَهٌ)
او کسی است که در آسمان معبود است و در زمين معبود.
سوره زخرف (43): آیه 84
آن خدایی که:
(وَلَمْ يكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ)
و براي او هيچگاه شبيه و مانندي نبوده است!
سوره اخلاص (112): آیه 4
آن خدایی که:
(لَيسَ كَمِثْلِهِ شَيءٌ)
هيچ چيز همانند او نيست.
سوره شوری (42): آیه 11
یا نه، خدای شتر سوار و الاغ سوار که هر شب از بالا به عالم دنیا میآید تا ببیند که مردم چه کار دارند؟ مشکلشان چه است، حل کند و اذان صبح هم شد سوار الاغ بشود و بالا برود!؟
به تعبیر مرحوم «شیخ مفید» که میگوید در «بغداد» بعضی از علماء، شبهای جمعه بالای پشت بامشان یونجه و جو میریختند که اگر خدا (نستجیر بالله، نستجیر بالله) با الاغش پایین آمد، ببیند پشت بام اینها یونجه و علف است، بالای پشت بام آنها برود و برکت بیشتری به آنها بدهد!! گویا مثل اینکه خدای عالم فقط مال همین محله و خانه است.
بحثهایی که اینها در رابطه با خدای عالم دارند با توحیدی که اهلبیت دارند، زمین تا آسمان تفاوت دارد.
بحث دیگری که من میخواستم عرض کنم در رابطه با انبیاء است. شما ببینید قرآن، حضرت موسی را چطور معرفی میکند؟ و اینها در مکتب غیر علی حضرت موسی را چطوری معرفی میکنند؟ شما ببینید این مطلب در کتاب «صحیح بخاری» است:
«عن أبي هُرَيْرَةَ قال: أرْسِلَ مَلَكُ الْمَوْتِ إلى مُوسَى عَلَيْهِمَا السَّلَام فلما جَاءَهُ صَكَّهُ فَرَجَعَ إلى رَبِّهِ فقال»
میگوید وقتی ملک الموت آمد حضرت موسی را قبض روح کند، حضرت موسی (علیه السلام) یک سیلی محکمی به او زد و چشمش از حدقه بیرون آمد؛ پیش خدای عالم رفت گفت خدایا:
«أَرْسَلْتَنِي إلى عَبْدٍ لَا يُرِيدُ الْمَوْتَ فَرَدَّ الله عليه عَيْنَهُ»
آن چشمش را که حضرت موسی از حدقه در آورده بود و كور كرده بود آن را برگرداند.
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج 1، ص 449، ح 1274
این پیغمبری که خدای عالم در قرآن معرفی کرده و این پیغمبری که اینها معرفی میکنند چقدر تفاوت دارد!؟ این هم عبارت «ابن حجر عسقلانی» است:
«فلطم موسى عين ملك الموت ففقأها»
آنچنان سیلی به صورت ملک الموت زد، چشمش از حدقه بیرون آمد.
ملک الموت پیش خدای عالم برای شکایت رفت، بعد از آن به خاطر اینکه کسی دیگر به حضرت عزرائیل سیلی نزند؛
«كان ملك الموت يأتي الناس عيانا فأتى موسى فلطمه ففقأ عينه»
فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج 6، ص 441، قوله وفاة موسى
وقتی میخواست بیاید، خدای عالم برای آنها جلسه آشتی کنان گذاشت، گفت: خدایا ما را پیش حضرت موسی فرستادی، اگر میدانستم پیش تو خیلی آدم احترام داری نیست، من هم بلد بودم بزنم چشمهای حضرت موسی را کور کنم!
من چه کار کنم؟ یعنی الان من معتقد باشم حضرت موسی یک همچین پیغمبری است!؟ آیا حضرت علی، حضرت موسی را این طوری معرفی کرده است؟
شما ببینید در کتاب «صحیح بخاری» آمده که «بنی اسرائیل» میگفتند حضرت موسی مردانگی ندارد!! حضرت موسی کنار رودخانهای لباسهایش را روی یک سنگی گذاشت و رفت غسل کرد وقتی آمد
« وَإِنَّ الْحَجَرَ عَدَا بِثَوْبِهِ»
این سنگ لباسهای حضرت موسی را برداشت و فرار کرد. حضرت موسی پشت سر سنگ میدوید و مدام میگفت:
«ثَوْبِي حَجَرُ ثَوْبِي حَجَرُ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج3، ص 1249، ح 3223
تا اینکه تمام «بنی اسرائیل» حضرت موسی را لخت دیدند و فهمیدند كه حضرت موسی علامت مردانگی دارد!! و این حرفهایی که درباره حضرت موسی میزدند اشتباه است! آیا واقعاً قضیه این است؟ پیغمبر که فرمود:
«أنا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا»
المعجم الكبير؛ اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة: الثانية، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج11، ص 65، 11061
آیا علی ابن ابیطالب که درِ علم شهر پیغمبر است، ایشان در رابطه با حضرت موسی اینطوری میگوید؟ شما در هر مرحلهای از مراحل بروید میبینید بر اینکه اصلاً اعتقاد به امامت و خلافت حضرت امیر (سلام الله علیه) با اعتقاد به خلافت دیگران در همه جا اثر گذاشته است.
در رابطه با حضرت ابراهیم (علی نبینا وآله وعلیه السلام) حرفهایی میزنند با اینكه پیغمبر فرمود:
«من قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ»
مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 1، ص 78، ح 590
«مَنْ قُتِلَ دُونَ أَهْلِهِ ظُلْماً فَهُوَ شَهِيدٌ»
اگر کسی به خاطر دفاع از ناموسش کشته شود او شهید است.
جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير) ، اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي، ج 7 ص 326، 22728
در كتاب «شرح صحیح بخاری» تألیف «ابن حجر عسقلانی» در جلد 7، صفحه 650 آمده است میگوید: حضرت ابراهیم دید یک جباری است زنهایی که نسبتاً زیبا هستند را پیش جبار میبرند و او به این زنها تجاوز میکند.
پیش حضرت ابراهیم آمدند، ابراهیم گفت این زن من نیست، خواهر من است این زن را پیش آن ظالم بردند یک داستان مفصلی درست کردند. ولی حضرت ابراهیم آنجا دروغ گفت برای اینکه خودش را نجات بدهد ولی همسرش را (نستجیر بالله، نستجیر بالله) برای فجور در اختیار سلطان و حاکم قرار داد!! آیا واقعاً قضیه این است؟
یا در چند جای «صحیح بخاری» آمده که پیغمبر اکرم چند بار:
«يَتَرَدَّى من رؤوس شَوَاهِقِ الْجِبَالِ»
چند روزی وحی دیر به پیغمبر رسید، عصبانی شد گفت: خدایا حالا که وحی دیر آمده، من هم میروم خودکشی میکنم و خودم را از بالای کوه به پایین پرت میکنم. جبرئیل آمد دست به دامن پیغمبر شد و گفت:
«يا محمد إِنَّكَ رسول اللَّهِ حَقًّا فَيَسْكُنُ لِذَلِكَ جَأْشُهُ وَتَقِرُّ نَفْسُهُ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج 6، ص 2561، 6581
لذا ناراحتی که داشت بر طرف شد و گفت اشکالی ندارد. بعد از مدتی دوباره وحی دیر آمد دوباره حضرت رسول اکرم بالای کوه رفت و میخواست خودکشی کند!!
آیا بحث خلافت علی گذشته است و ما الان مطرح نکنیم؟ پس اینها را چه کار کنیم؟ آیا معتقد باشیم (نستجیر بالله) پیغمبر به خاطر دیر شدن وحی تصمیم بر خودکشی داشته؟ آیا این پیغمبر میتواند: «بعثت لأتمم مكارم الأخلاق» باشد!؟ آیا این پیغمبر میتواند انسان را به حیات جاودانه برساند!؟
یا باز هم از قول «حذیفه» نقل می کنند که:
«أتى النبي سُبَاطَةَ قَوْمٍ فَبَالَ قَائِمًا»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج 1، ص 90، ح 222
پیغمبر اکرم (نستجیر بالله) میآمد در انظار مردم ایستاده بول میکرد! پیغمبری که مظهر اخلاق است:
(وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ)
و تو اخلاق عظيم و برجستهاي داري!
سوره قلم (68): آیه 4
پیغمبری که:
(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)
مسلما براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيکويي بود،
سوره احزاب (33): آیه 21
آن وقت این آقایان این حرفها را نسبت به نبی مکرم میزنند؟ یا آقای «نووی» در مجموعش میگوید عادت اهل «هرات» در «افغانستان» این است:
«وصار هذا عادة لأهل هراة يبولون قياما في كل سنة مرة إحياء لتلك السنة»
المجموع؛ اسم المؤلف: النووي الوفاة: 676، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1997م، ج2، ص103
تمام مردم «هرات افغانستان» هر سال یک دفعه ایستاده بول میکنند، برای اینکه سنت پیغمبر را احیاء کرده باشند!!
آیا باز هم باید بگوئیم که بحث اعتقاد به امیر المؤمنین سپری شده و الان مطرح کردنش ایجاد اختلاف می کند!؟ این سخن الی ماشاء الله مسائل و مشکلات دارد. این به این شکل نیست که ما بگوییم چون بحث خلافت حضرت امیر گذشته و بحث تاریخی است و الان فایدهای ندارد الان چنین و چنان است. این مباحث، مباحث باطل است، ما باید برای مردم حقایق را بیان کنیم.
میرسیم در رابطه با خلیفه آقایان اهل سنت! اینها را بارها گفتیم که آقای ابوبکر اولین روزی که میخواهد سخنرانی کند میگوید:
«إِنَّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي»
من یک شیطانی دارم که همیشه متعرض من میشود
«فإذا غضبت فاجتنبوني»
وقتی دیدید من عصبانی هستم از من دور شوید!
«لا أوثر في اشعاركم ولا أبشاركم»
اگر عصبانی بشوم موهای شما را میکنم و با ناخنهایم سر و صورت شما را خراش میدهم.
الطبقات الكبرى، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري، دار النشر: دار صادر – بيروت؛ ج3، ص 212
آیا این شخص میتواند خلیفه رسول اکرم باشد؟ در کتابهای مختلف آقایان، مثلاً در «مصنف عبدالرزاق صنعانی» متوفای 211هجری که استاد «بخاری» هم است، آمده که ابوبکر گفت:
« ولوددت لو أن فيكم من يكفيني فتظنون أني أعمل فيكم سنة رسول الله؟»
شما میخواهید من به سنت پیغمبر عمل کنم؟ خودش میگوید من بلد نیستم به سنت پیغمبر عمل کنم.
« إذا لا أقوم لها»
من توانای اینکه سنت پیغمبر را در میان شما پیاده کنم ندارم.
خودش دارد اعتراف میکند؛ یک کسی میگفت: امام جماعت ما کفشهایش از غیب جفت میشود و خودش از غیب خبر دارد. بعد امام جماعت گفت: نه اینها اشتباه میکنند. او گفت نه، امام جماعت ما خر است نمیفهمد! ما ایشان را بهتر میشناسیم!! خود این بابا دارد میگوید من نمیتوانم به سنت پیامبر عمل کنم!
شرط اول خلیفه پیغمبر، این است که سنت پیغمبر را احیاء بکند ولی این آقا می گوید نه تنها من نمی توانم سنت پیامبر را پیاده کنم، بلکه:
«إن رسول الله كان يعصم بالوحي وكان معه ملك وإن لي شيطانا يعتريني...»
المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403، الطبعة : الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج11، ص 336
اینها بحثهایی است که ما نمیتوانیم از کنارش به سادگی رد بشویم و بگوییم نه، بحث خلافت تاریخش تمام شد و رفت!!
بعد جالب این است که «ابن تیمیه» در «منهاج السنه» جلد 8، صفحه 266 میگوید:
«أن المأثور عنه أنه قال وإن لي شيطانا يعتريني»
بعد ایشان میگوید:
«وهذا الذي قاله أبو بكر من أعظم ما يمدح به»
منهاج السنة النبوية، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج 8، ص 266
می گوید: یکی از بزرگترین چیزی که میشود ابوبکر را مدح کرد این است گفت اگر من عصبانی بشوم، موهای شما را میکنم و سر و صورت شما را با ناخنهایم تکه پاره میکنم این «من أعظم ما يمدح به» آقای ابوبکر است!! ما که نفهمیدیم چه است؟ نمیدانم دوستان فهمیدند چه است یا نه؟
ببینید بحث خلافت امیرالمؤمنین که میگویید یک بحث تاریخی است و سپری شده است این مسئله به این سادگی نیست که ما بگوییم این مسئله سپری شد رفت و الان بحث اختلافی است و نباید مطرح بشود.
بله، ما هم مخالف با مطرح کردن بحث اختلافی هستیم. به تعبیر شهید «مطهری» اگر چنانچه یک شیعه به مقدسات اهلسنت توهین کند و یا یک سنی به مقدسات اهل شیعه توهین کند، قطعاً اینها اختلاف انگیز است.
ولی اگر ما بیاییم حقایق را بگوییم و مطالب را برای مردم مطرح بکنیم، این قطعاً اختلاف انگیز نیست، بلکه باعث بیداری مردم و جوانها میشود.
شما ببینید آخرین لحظهای که آقای خلیفه میخواهد از دنیا برود، چه کلماتی را بر زبان جاری می کند. این عبارت را آقایان بارها دیدند، «ذهبی»، «طبری» و همه دارند که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در شب 21 ماه مبارک رمضان وقتی در حال احتضار است، «ام کلثوم» گریه میکند، حضرت میگوید گریه نکن! اگر میدیدی آنچه من میبینم گریه نمیکردی.
یا علی چه میبینی؟ میبینم ملائکه دسته دسته به استقبال من آمدند. رسول اکرم به استقبال من آمده، زهرای مرضیه در میان انبوهی از حوریان بهشتی به استقبال من آمده، لذا شمشیر به سر مبارکش میخورد می فرماید:
«فزت ورب الکعبه»
تاريخ مدينة دمشق؛ الحافظ أبي القاسم علي بن الحسن ابن هبة الله بن عبد الله الشافعي المعروف بابن عساكر، 499 - 571 ه دراسة وتحقيق: علي شيري، الجزء الثاني والأربعون، علي بن أبي طالب رضي الله عنه؛ دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع؛ ج 42، ص 561
از آن طرف این آقایان آخرین لحظات عمرشان چه میگویند؟ ببینید این «صحیح بخاری» هست؛ «ابن عباس» لحظات آخر عمر «عمر بن خطاب» بالا سر او حاضر است و او را دلداری می دهد که نگران نباش تو صحابه پیامبر بودی و صحابه ابوبکر بودی، چه و چه؛ عمر برگشت گفت که:
«لو أَنَّ لي طِلَاعَ الأرض ذَهَبًا لَافْتَدَيْتُ بِهِ من عَذَابِ اللَّهِ عز وجل قبل أَنْ أَرَاهُ»
ای کاش تمام هستی کره زمین برای من بود من در راه خدا فدیه و صدقه میدادم و وارد آتش جهنم نمیشدم!!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج 3، ص 1350، ح 3489
شما یک مقایسه کنید ببینید نتیجه خلافت حضرت امیر چه شد و نتیجه خلافت آقای ابوبکر و عمر چه شد؟ آدم بعضی وقتها خجالت میکشد این حرفها را بزند. شاید من بیش از 20 روایت با سندهای مختلف پیدا کردم؛ هم از ابوبکر و هم از عمر. شما ببینید آقای «عمر بن خطاب» میگوید:
«يَا لَيْتَنِي كُنْتُ كَبْشَ أَهْلِي سَمَّنُونِي مَا بَدَا لَهُمْ»
ای کاش من گوسفند خانوادهام بودم. من را جو و یونجه میدادند پروارم میکردند.
«کبش»، گوسفند نر (قوچ) را میگویند.
«حَتَّى إِذَا كُنْتُ أَسْمَنَ مَا أَكُونُ زَارَهُمْ بَعْضُ مِنْ يُحِبُّونَ فَجَعَلُوا بَعْضِي شِوَاءً وَبَعْضِي قَدِيدَاً»
من چاقترین گوسفند روی زمین میشدم. بعداً مهمانی به خانه ما میآمد مرا میکشتند و بعضی از گوشتم را آبگوشت درست میکردند، بعضی از گوشتم را «قدید» درست میکردند.
«قدید»؛ به معنای آبگوشت است یا در زمان سابق چون یخچالی نبود، گوشت را خشک میکردند در داخل پوست قرار میدادند تا بعدها از آن استفاده کنند را «قدید» میگفتند.
«ثُمَّ أَكَلُونِي»
ای کاش من یک گوسفندی بودم من را میکشتند من را میخوردند
«فَأَخْرَجُونِي عَذِرَةً وَلَمْ أَكُنْ بَشَرَاً»
دستشوی میرفتند من را به صورت نجاست بیرون میانداختند و من بشر نمیبودم.
جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)؛ اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: 19/جمادى الاولى / 911هـ ، دار النشر: ج13، ص317، ح 1236
این یك روایت دو روایت، سه روایت نیست... بلكه سی چهل تا روایت از آقایان است. همچنین در مورد ابوبکر به همین شکل آمده است.
آیا واقعاً اینها خلیفه پیغمبر بودند و خلافتشان خلافت به حق بود؟ فتوحاتشان به حق بود؟ اگر اینگونه بود باید خیلی افتخار میکردند و آخرین لحظه عمرشان، آخرین لحظه شادی آنها میبود. میگفتند ما خلیفه پیغمبرم بودیم و الان با پیغمبر دیدار میکنیم، پیغمبر آغوشش را باز میکند و ما را به آغوشش میگیرد و از ما استقبال میکند؛ نه اینکه بگوید:
«يَا لَيْتَنِي كُنْتُ كَبْشَ أَهْلِي سَمَّنُونِي مَا بَدَا لَهُمْ، حَتَّى إِذَا كُنْتُ أَسْمَنَ مَا أَكُونُ زَارَهُمْ بَعْضُ مِنْ يُحِبُّونَ فَجَعَلُوا بَعْضِي شِوَاءً وَبَعْضِي قَدِيدَاً ثُمَّ أَكَلُونِي فَأَخْرَجُونِي عَذِرَةً وَلَمْ أَكُنْ بَشَرَاً»
البته مطالب در این زمینه خیلی زیاد است، یکی دو تا نیست. ما میتوانیم بیش از 50 مورد پیدا کنیم درباره نتیجه اعتقاد به خلافت امیر المؤمنین و عدم خلافت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه).
یعنی در تمام مسائل، مسائل اخلاقی، اعتقادی، سیاسی، در تمام امور ما میبینیم اعتقاد به اینکه امیرالمؤمنین خلیفه بوده و باب علم رسول الله بوده و گفتارش، گفتار پیغمبر بوده؛ کردارش، کردار پیغمبر بوده؛ اطاعتش، اطاعت پیغمبر بوده؛ معصیتش، معصیت پیغمبر بوده؛ در زندگی ما نقش ایفا می کند.
ما امروز در زندگیمان چه كار كنیم؟ آیا سخنان امیرالمؤمنین را به عنوان خلیفه واقعی پیغمبر قبول کنیم یا نه، به عنوان خلیفه چهارم بپذیریم، آن هم البته به عنوان دوران فتنه!
بعضی از آقایان مثل «بخاری» کتابی به نام «تاریخ اوسط» دارد که میآید خلفای اسلامی را که میشمارد می گوید: خلیفه اول آقای ابوبکر دو سال و اندی خلافت کرد، چند بار به حج رفت و... خلیفه دوم، عمر ابن الخطاب، خلیفه سوم عثمان، چهارم معاویة ابن ابیسفیان، اصلاً امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) را جزو خلفاء نمیآورد!!
در جای دیگر همین کتاب «تاریخ اوسط» میآید و ابوبکر و عمر و عثمان را میآورد میگوید:
«ولي أَبُو بكر سنتَيْن وَسِتَّة أشهر وَولي عمر عشر سِنِين وَسِتَّة أشهر وَثَمَانِية عشر يَوْمًا وَولي عُثْمَان ثِنْتَيْ عشرَة سنة غير اثْنَتَيْ عشر يَوْمًا
بعد می گوید:
وَكَانَت الْفِتْنَة خمس سِنِين»
دوران 5 ساله علی دوران فتنه بوده است.
التاريخ الأوسط (مطبوع خطأ باسم التاريخ الصغير)، المؤلف: محمد بن إسماعيل بن إبراهيم بن المغيرة البخاري، أبو عبد الله (المتوفى: 256هـ)، المحقق: محمود إبراهيم زايد، الناشر: دار الوعي , مكتبة دار التراث - حلب القاهرة، الطبعة: الأولى، 1397 – 1977؛ ج1، ص 93، ح 372
بعضی از عمامه به سرها و حوزویهای ما، گاهاً بیگدار به آب میزنند، یا توجه ندارند یا اینکه توجه دارند و عاقبت امر را نمیدانند یا مطالعه ندارند، یا اصلاً فکر نمیکنند که می آیند می گویند طرح بحث خلافت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) اختلاف انگیز است!!
بله، ما با آقایان اهلسنت برادر دینی هستیم، ما نه آنها را کافر میدانیم و نه واجب القتل میدانیم و نه نجس میدانیم. حتی ازدواج با آنها را تحت شرائطی اشکال نمیدانیم؛ ذبیحه آنها را میخوریم، به آنها دختر میدهیم و از آنها دختر میگیریم؛ تمام این مسائل هست.
ما بیاییم به جای اینکه بگوییم خلافت حضرت علی تاریخی بود و گذشت، حق را بگوییم ولی در عمل هم بحث علمیمان را بکنیم، حجت را برای اینها تمام بکنیم، بعد با همدیگر مثل دو تا برادر با هم زندگی کنیم.
من الان خیلی از افراد را میشناسم مثلا 6 تا بچه دارد، پدر سنی است و مادر شیعه است؛ 3 تا از بچههایش شیعه هستند، 3 تا از بچههایش سنی هستند، به خوبی با هم زندگی میکنند و زن و شوهر هیچ اختلافی ندارند و برادر و خواهرها با همدیگر اختلافی ندارند.
اینکه ما اگر معتقد به خلافت علی باشیم، چون بحث تاریخی است اختلاف انگیز است؛ همه اینها حرفهای بیاساس و بیربط است.
بحث دیگر سخن آقای «ابن حزم اندلسی» است که میگوید فتوای «ابو حنیفه» این است:
«من تَزَوَّجَ أُمَّهُ التي وَلَدَتْهُ وَابْنَتَهُ وَأُخْتَه»
اگر کسی با مادرش که او را به دنیا آورده ازدواج بکند، یا با دخترش، با خواهرش ازدواج بکند.
«عَالِمًا بِقَرَابَتِهِنَّ منه»
میداند مادر و دخترش است.
«عَالِمًا بِتَحْرِيمِهِنَّ عليه وَ وَطِئَهُنَّ كُلَّهُنَّ »
میداند ازدواج با اینها حرام است ولی با اینها نزدیکی میکند
«فَالْوَلَدُ لا حق بِهِ وَالْمَهْرُ وَاجِبٌ لَهُنَّ»
بچههایی که به دنیا میآید بچههای پدر هستند مهریهاش هم واجب است باید بدهد.
المحلى؛ اسم المؤلف: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد الوفاة: 456، دار النشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت ، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ج11، ص 253
چه شد؟ به قول آن بابا چه میخواستیم چه شد؟ از کجا سر در آورد!؟ آیا این آقایان حاضر هستند این را به عنوان فتوای «ابو حنیفه» که «ابن حزم اندلسی» نقل میکند را فتوا بدهند و عمل بکنند؟ یا میگوید:
«وأعجب من ذلك»
از این عجیبتر!
«حنفی»ها مباح میدانند بر اینکه اگر یک آدم فاسد و قلدری باشد، عاشق همسر یک آدم ضعیفی بشود، شلاق را بر میدارد به قدری او را میزند تا زنش را طلاق بدهد؛
«مكرها»
وقتی که از مدت عده زن گذشت:
«أَكْرَهَهَا الْفَاسِقُ على أَنْ تَتَزَوَّجَهُ بِالسِّيَاطِ حتى تَنْطِقَ بِالرِّضَا مُكْرَهَةً فَكَانَ ذلك عِنْدَهُمْ نِكَاحًا طَيِّبًا وَزَوَاجًا مُبَارَكًا وَوَطْئًا حَلاَلاً يُتَقَرَّبُ بِهِ إلَى اللَّهِ تَعَالَى»
المحلى؛ اسم المؤلف: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الظاهري أبو محمد الوفاة: 456، دار النشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت ، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ج11، ص 399
این خانم میگوید: من نمیخواهم با تو ازدواج کنم، من شوهرم را میخواهم ؛میگوید: نه، به قدری شلاق میزند تا اینکه با او ازدواج کند!!
اگر همین را در میان مردم منتشر بکنید، همین در میان جوانها منتشر بشود، چه میشود؟ یعنی دیگر امنیتی در میان جامعه میماند!؟ ناموس مردم احساس امنیت میکنند؟
«ذهبی» هم میگوید:
«ابن حزم الإمام الأوحد البحر ذو الفنون والمعارف»
ابن حزم امام یگانه بوده! و دریای از علم است.
سير أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي؛ ج 18، ص 184
آیا واقعاً بحث اعتقاد به ولایت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) باعث اختلاف است!؟ شما اینجا را ببینید که چه نقل می کنند:
«رجل استأجر امرأة ليزني بها»
مردی زنی را اجاره میکند با او زنا کند.
اگر کسی «عقد موقت» را مطرح بکند، میگویند این حرام است، خلاف نظر عمر است و... ولی اگر زنی را:
«رجل استأجر امرأة ليزني بها فزنى بها فلا حد عليهما في قول أبي حنيفة»
المبسوط؛ اسم المؤلف: شمس الدين السرخسي الوفاة: 483، دار النشر : دار المعرفة – بيروت، ج 9، ص 58
یا باز هم نقل کرده اند که:
«اسْتَأْجَرَ امْرَأَةً لِيَزْنِيَ بها أو لِيَطَأَهَا أو قال خُذِي هذه الدَّرَاهِمَ لِأَطَأَكِ»
مثلاً میگوید این هزار تومان را بگیر من میخواهم با تو نزدیکی کنم یا از من اطاعت کن
«فَفَعَلَتْ لم يُحَدَّ »
اگر این کار را کرد، حد ندارد!
الفتاوى الهندية في مذهب الإمام الأعظم أبي حنيفة النعمان؛ اسم المؤلف: الشيخ نظام وجماعة من علماء الهند الوفاة: 9999، دار النشر: دار الفكر - 1411هـ - 1991م، ج2، ص149
چه شد؟ وقتی پیغمبر در مورد امیرالمؤمنین میگوید:
«أنا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَعَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِهِ من بَابِهِ»
المعجم الكبير؛ اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360، دار النشر : مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983 ، الطبعة: الثانية، تحقيق : حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج11، ص 65، 11061
اشاره به همین مسائل دارد که اگر این را رها کردید، سر از این فتاوا در میآورید. اینها مسائل احساسی و عاطفی است، باید ما اینها را در میان این جوانها منتشر کنیم تا بفهمند که جدا شدن از علی یعنی چه؟ بفهمند که عدم اعتقاد به خلافت امیرالمؤمنین یعنی چه؟
«ابو هریره» میگوید: پیغمبر اکرم فرمود: یکی از دو پدر مادر «بلقیس» از اجنه بودند. در ادامه میگوید که او با چهار تا از جنها یکی پس از دیگری ازدواج کرده بود.
جالب این است «ابن سمعون بغدادی» از فقهای اهل سنت است، نه یک آدم عادی منبری بیسواد، آقای «شروانی» در «تحفة المعجم» که از کتابهای فقهی آقایان است که در حد «جواهر» ما است میگوید:
«وإن تطور في صورة حمار أو كلب مثلا»
اگر جنی به صورت الاغی و یا سگی در بیاید
«ولا مانع من ذلك»
اشکالی ندارد با او ازدواج بکند.
یعنی یک اجنهای به صورت الاغ در آمده با او ازدواج میکند و همبستر میشود. یا یک اجنهای به صورت سگ در آمده با او ازدواج میکند.
«لأنه بالتطور لم يخرج عن حقيقته»
این جن از آن حقیقت خودش بیرون آمده به صورت سگ در آمده و هیچ اشکالی ندارد.
«لو تزوج جنية جاز له وطؤها وإن تطورت في صورة كلبة مثلا»
حواشي الشرواني على تحفة المحتاج بشرح المنهاج؛ اسم المؤلف: عبد الحميد الشرواني الوفاة: 9999، دار النشر: دار الفكر – بيروت، ج 1، ص 137
اینها یک بخشی از نمونههایی است که من توانستیم دیروز جمع کنم؛ یا مثلاً «سرخسی» نقل میکند میگوید آقای «محمد ابن اسماعیل بخاری» گفته: هر کس از شیر یک گاو، یک گوسفند، و یک بز بخورد، همه با هم برادر و خواهر رضاعی میشوند.
میگویند: خر بیار باقلا بار کن!! اگر ما بخواهیم به این عمل کنیم باید بگوییم اکثر مردم کره زمین با هم برادر و خواهر رضاعی هستند.
مخصوصاً در روستاها، مثلاً طرف یک گاو و دو سه تا گوسفند دارد، بچههای روستا هر روز از شیر گاو و گوسفندها میخورند؛ پس همه خواهر و برادر رضاعی شدند. در مغازه محله میفروشد، مردم از این شیر میخورند، هر کس از شیر این گاو خورده، همهشان خواهر و برادر رضاعی میشوند. با این فتوا چه كار میخواهند بكنند؟
من از عزیزان عذر میخواهم، یك مقداری عبارتش، عبارت بی ادبانه است؛ ولی چه كار باید كرد. ما باید اینها را بگوییم تا بعضی از جوانها اطلاعاتی داشته باشند.
میگوید اگر یك زنی باشد، شوهر ندارد، شهوت بر او غلبه كرده، بعضی از اصحاب ما میگویند میتواند یك چیزی شبیه به آلت از كدو و یا از هویچ درست بكند؛
«على صورة الذكر فتستدخله المرأة»
بدائع الفوائد؛ اسم المؤلف: محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله الوفاة: 751، دار النشر: مكتبة نزار مصطفى الباز - مكة المكرمة - 1416 - 1996، الطبعة: الأولى، تحقيق: هشام عبد العزيز عطا - عادل عبد الحميد العدوي - أشرف أحمد الج، ج4، ص 905
با آن رفع شهوت بكند. این کتاب را «مكه مكرمه» هم چاپ كرده است.
«مرداوی مقدسی حنفي» از فقهای بزرگان شان است میگوید همانطوری كه مرد میتواند یك چیزی مثل آلت زن درست كند و رفع شهوت كند، زن هم میتواند مثل آلت مرد یك چیزی درست كند و رفع شهوت كند!!
ما نمیدانیم اسلام را داریم میخوانیم، یا نه، دین «مسیلمه كذاب» و امثال اینها را داریم میخوانیم! اینها نتیجه درو شدن از اهلبیت (علیهم السلام) است.
من میخواستم این را نیاورم ولی چون چشممان به چشم آقایان نمیافتد و آقایان فقط ما را میبینند و ما آقایان را نمیبینیم، یك مقداری حجب و حیا اجازه میدهد.
البته ما از این بدترش را هم داریم، من كه اینها را جمع كردم شاید حدود دویست تا از این فتاوای شنیعه شد كه علمای بزرگشان آوردند.
من محترمانههایشان را برایتان گفتم، اینها خیلی خیلی محترمانه بود؛ ولی بعضی از چیزهایی دارند كه اصلا انسان جلوی زن و بچهاش نمیتواند مطرح كند، چه برسد در بیرون مطرح كند! اینها نتیجه دور افتادن از اهلبیت است.
پیغمبر اكرم فرمود: اگر كسی از اهلبیت من جدا شود:
«فصاروا حزب إبليس»
المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا؛ ج 3، ص 162، ح 4715
ابلیس بودن كه دیگر شاخ و دم ندارد؛ عزیزان اینها نمونههایی از از این بحثها بود، من امروز هرچه انرژی داشتم مصرف كردم، به گمانم تا این اندازه بس است. مطالب دیگری هم است، ولی ما این بحث را همینجا میبندیم. اگر دوستان سوال و فرمایشی دارند من در خدمت عزیزان هستم.
در مورد عبارت: «أنا و علىّ أبوا هذه الامّة» این را دیروز هم بزرگوارانی از من سوال كردند، که فرمود: من و علی پدران این امت هستیم؛ نمیخواهد بگوید مردم همه دختران و پسران ما هستند. ما در روایت داریم:
«الاب ثلاثة»
ما سه تا پدر داریم
«اب ولدك»
پدری كه تو را به دنیا آورده است.
«اب زوجك»
پدری كه به تو دختر داده است.
«اب علمك»
پدری كه به تو آموزش داده است.
اینجا مراد «أنا وعلی ابوا هذه الامة» این است كه ما حق پدری به گردن شما داریم.
پرسش:
در کتب خودمان روایت کشف عورت برخی انبیاء وارد شده است، آیا این روایت معتبر است یا نه؟
پاسخ:
ما معتقد نیستیم هیچ كتاب روایی ما از اول تا آخر صحیح است. حتی كتب اربعه ما روایات ضعیف دارد و روایات صحیح دارد.
ما هركدام از روایتها را با معیارهای رجال میسنجیم، هركدام صحیح بود، قبول میكنیم هركدام صحیح نبودند، قبول نمی کنیم.
آنها اگر مطلبی دارند از کتابهای ما نقل میكنند ما باید بگوئیم آقا شما برای ما سند بیاور. ما فتاوای شما را میآوریم، ما میآییم از كتاب «صحیح بخاری» شما كه معتقد هستید از اول تا آخر صحیح است میآوریم. نمیرویم یك روایت ضعیفی را بیاوریم كه علمای شما گفتند ضعیف است آن را بیاوریم، اگر ما آوردیم و همچین چیزی گفتیم شما حق دارید.
آقا شما از كتاب «علل الشرائع» روایتی آوردید، بررسی سندی كن، آیا این سند صحیح است یا سند صحیح نیست؟ اگر سند صحیح است ما ببینیم علمای ما درباره آن چه گفتهاند. نظر علمای خودمان را ببینیم.
ولی حكومتها دست شما بوده، امكانات دست شما بوده، احادیث را نوشتید بررسی كردید، روایات صحیح را جدا كردید، ضعیف را جدا كردید، ما فتاوای فقهای شما را داریم میآوریم؛ یعنی فتوا دادهاند، نه بحث یك روایت باشد که ببینیم صحیح است یا ضعیف!!
فرضا روایت دركتابهای ما هم باشد، عرض كردم ما معتقدیم هیچ كتابی از اول تا آخر صحیح نیست. شیعه به این معتقد نیست كه كتاب حدیثی از اول تا آخر صحیح است. هرچه ما روایت داریم، باید بررسی بشود.
چون شیعه در اقلیت بوده، كتابهای شیعه را آتش زدند، كتابخانه «شیخ مفید» را آتش زدند، كتابخانه «شیخ طوسي» را آتش زدند، خیلی از احادیث ما دستخوش آتش شد و به خاكستر مبدل شد.
ولی شماها همه امكانات در اختیارتان بوده و اینها را آقایان جمع كردند و هیچ كس هم نیامده بگوید مثلا «علامه مجلسی» بگوید من هر روایتی كه آوردم، از اول تا آخر تمامی اینها صحیح است!
حتی ما قضیه «ملك الموت» را که گفتید، در منابع شیعه ندیدیم؛ یعنی خیلی عبارت وقیح است، اینطور عبارتی كه بیاید عصمت پیغمبر را زیر سوال ببرد ما تا به حال ندیدیم. حتی در كتابهایی كه علیه شیعه هم نوشتهاند كه مهمترین آن همین كتاب «قفاری» است همچین عبارتی را اینها نیاوردند.
«والسلام علیكم ورحمة الله و بركاته»