2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
اجتهاد صحابه؛ در مقابل نص فرمایش پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) (5)
کد مطلب: ١٠٩٤٦ تاریخ انتشار: ٠٤ ارديبهشت ١٣٩٦ - ٠٩:٤٤ تعداد بازدید: 2047
خارج کلام مقارن » عمومی
اجتهاد صحابه؛ در مقابل نص فرمایش پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) (5)

جلسه هفتاد و سوم 96/01/26


بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه هفتاد و سوم 96/01/26

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی أعدائهم أعداء الله الی یوم لقاء الله

بحث ما در رابطه با مخالفت عثمان و عایشه در رابطه با نماز قصر و تمام در منا بود. ما روایات اهل سنت را خواندیم، همچنین مرحوم «کلینی» در کتاب «کافی» روایتی دارد که عزیزان باید به آن دقت کنند. از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است که فرمودند:

«حَجَّ النَّبِی ص فَأَقَامَ بِمِنًی ثَلَاثاً یصَلِّی رَکعَتَینِ»

رسول اکرم سه شب در منا بودند و هرسه شب نماز را دو رکعتی خواندند.

«ثُمَّ صَنَعَ ذَلِک أَبُو بَکرٍ وَ صَنَعَ ذَلِک عُمَرُ ثُمَّ صَنَعَ ذَلِک عُثْمَانُ سِتَّةَ سِنِینَ»

بعد از ایشان ابوبکر و عمر به همین شکل نماز خواندند و عثمان هم به همین شکل شش سال اول حکومت و خلافتش نماز دو رکعتی خواند.

«ثُمَّ أَکمَلَهَا عُثْمَانُ أَرْبَعاً فَصَلَّی الظُّهْرَ أَرْبَعاً»

سپس عثمان نماز ظهر را چهار رکعتی خواند.

«ثُمَّ تَمَارَضَ لِیشُدَّ بِذَلِک بِدْعَتَهُ»

سپس خود را به مریضی زد تا با این کار بدعت خود را محکم کند.

«فَقَالَ لِلْمُؤَذِّنِ اذْهَبْ إِلَی عَلِی فَقُلْ لَهُ فَلْیصَلِّ بِالنَّاسِ الْعَصْرَ»

سپس به مؤذن گفت به علی بگویید که نماز عصر را چهار رکعتی بخواند.

قصد او این بود که با چهار رکعت خواندن امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بدعت عثمان تقویت و تثبیت شود.

«فَأَتَی الْمُؤَذِّنُ عَلِیاً فَقَالَ لَهُ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عُثْمَانَ یأْمُرُک أَنْ تُصَلِّی بِالنَّاسِ الْعَصْرَ»

مؤذن خدمت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) آمد و گفت: عثمان دستور می‌دهد که تو نماز عصر بخوانی.

«فَقَالَ إِذَنْ لَا أُصَلِّی إِلَّا رَکعَتَینِ کمَا صَلَّی رَسُولُ اللَّهِ »

امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فرمودند: من جز دو رکعت نمی‌خوانم همانگونه که رسول گرامی اسلام خوانده است.

«فَذَهَبَ الْمُؤَذِّنُ فَأَخْبَرَ عُثْمَانَ بِمَا قَالَ عَلِی »

مؤذن رفت و آنچه که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فرموده بود را به عثمان گفت.

«فَقَالَ اذْهَبْ إِلَیهِ فَقُلْ لَهُ إِنَّک لَسْتَ مِنْ هَذَا فِی شَی‌ءٍ»

عثمان گفت: برو به علی بگو که تو چنین اختیاری نداری و این مورد به تو مربوط نیست که بیایی دو رکعت یا چهار رکعت بخوانی.

«اذْهَبْ فَصَلِّ کمَا تُؤْمَرُ»

وظیفه تو این است که آنچه دستور می‌دهم اطاعت کنی.

مشاهده کنید که وقاحت و بی‌حیایی این شخص به کجا رسیده است؛ که به امیرالمؤمنین می گوید من به تو دستور می دهم بروی و نماز عصر را چهاررکعتی بخوانی!! در حالی که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) نماز دو رکعتی خواندند. پس از آن ابوبکر و عمر هم نماز دو رکعتی خوانده است. خود عثمان شش سال اول نماز دو رکعتی می‌خواند، حال می‌خواهد حکم الهی را تغییر بدهد. لذا دستور می‌دهد که شما باید نماز چهار رکعتی بخوانی!!

با این وضعیت عثمان؛ وهابیت درباره ولایت تشریعی ائمه (علیهم السلام) اشکال می کنند و می‌گویند: "ولایت تشریعی که شما برای ائمه طاهرین قائل هستید در حقیقت تشریک در نبوت پیغمبر اکرم است و نشانگر این است که اسلام و شریعت پیغمبر اکرم ناقص بوده است." ببینید که وهابیت چه بساطی در رابطه با ولایت تشریعی ائمه طاهرین (علیهم السلام) درآوردند.

پرسش:

علت این اقدام عثمان چه بود؟!

پاسخ:

اگر حق مطلب را بخواهید این افراد دنباله‌رو خط بنی امیه بودند. افرادی همانند معاویه، ابوسفیان و دیگران اطراف عثمان بودند و به دنبال این بودند تا شریعت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به نوعی دست کاری کرده و تغییر بدهند.

در حقیقت هدف این افراد این بود تا با اقدامات خود بگویند آنطور که پیداست شریعت پیغمبر اکرم اهمیت چندانی ندارد و اگر پیغمبر اکرم شریعتی هم آورد تنها منحصر به ایشان نیست؛ عثمان هم خلیفه است و می‌تواند شریعت را تغییر بدهد!

بنابراین هدف اصلی این بود تا خاتمیت پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ولایت تشریعی رسول گرامی اسلام را زیر سؤال ببرند و پیغمبر کوچکی در برابر رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بسازند.

آنچه ما می‌فهمیم هدف اصلی عثمان از این اقدامات این است. بنده چند روز قبل در یکی از سایتها مقاله‌ای خواندم با عنوان «زبدة البیان فی مقتل عثمان» که به نظرم خیلی زیبا و جامع بود. اگر دوستان این سایت را در گوگل جستجو کنند به این مقاله دسترسی پیدا خواهند کرد.

این سایت که همان سایت «یا حسین» است در زمینه بدعت عثمان بسیار زیبا کار کرده است. در این سایت بدعت‌هایی که عثمان گذاشت و رخنه‌هایی که به سبب آن در دین ایجاد شد بیان شده است.

عثمان با اقدامات خود فسادی در اسلام پایه‌گذاری کرد که نتیجه آن به وجود آمدن حادثه کربلا بود. زمانی که عثمان به خود اجازه می‌دهد که به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) دستور بدهد که باید نماز را شکسته بخوانی، یزید هم به امام حسین دستور بیعت می‌دهد!!

در جلسه گذشته روایتی خواندیم مبنی بر اینکه عثمان در پی یک درگیری لفظی با امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) می‌خواست با انگشت خود چشم مبارک آن حضرت را دربیاورد و به ايشان گفت:

«إِنَّک لَضَالٌّ مُضِلٌّ»

المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی (المتوفی: 852 هـ)، المحقق: (17) رسالة علمیة قدمت لجامعة الإمام محمد بن سعود، تنسیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشثری، الناشر: دار العاصمة، دار الغیث – السعودیة، الطبعة: الأولی، 1419 هـ، ج 10، ص 44، ح 2136

زمانی که مؤذن آنچه عثمان گفته بود را خدمت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بیان کرد؛

«قَالَ عَلِی ع لَا وَ اللَّهِ لَا أَفْعَلُ»

امیرالمؤمنین فرمودند: به خدا سوگند من هرگز نماز چهار رکعتی نمی‌خوانم.

«فَخَرَجَ عُثْمَانُ فَصَلَّی بِهِمْ أَرْبَعاً»

عثمان بلند شد و با مردم نماز چهار رکعتی خواند.

این قسمت روایت جالب است که می گوید:

«فَلَمَّا کانَ فِی خِلَافَةِ مُعَاوِیةَ وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَیهِ وَ قُتِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع حَجَّ مُعَاوِیةُ فَصَلَّی بِالنَّاسِ بِمِنًی رَکعَتَینِ الظُّهْرَ ثُمَّ سَلَّمَ»

زمانی که امیرالمؤمنین به شهادت رسید و خلافت به معاویه رسید، معاویه به حج آمد و در منا نماز ظهر را دو رکعت خواند.

«فَنَظَرَتْ بَنُو أُمَیةَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ وَ ثَقِیفٌ وَ مَنْ کانَ مِنْ شِیعَةِ عُثْمَانَ»

سپس بنی امیه، قبیله ثقیف که قسمی از معاندین و دشمنان اهلبیت بودند و همچنین شیعیان عثمان، به همدیگر نگاه کردند.

«ثُمَّ قَالُوا قَدْ قَضَی عَلَی صَاحِبِکمْ وَ خَالَفَ»

سپس گفتند: معاویه برخلاف عثمان عمل کرد و کارهای او را زیر سؤال برد.

«وَ أَشْمَتَ بِهِ عَدُوَّهُ»

باعث شد که دشمنان عثمان، عثمان را شماتت کنند.

شماتت بکنند و بگویند معاویه که یکی از بنی امیه است، حاضر نشد نماز چهار رکعتی بخواند. این مسئله باعث شماتت عثمان خواهد شد.

«فَقَامُوا فَدَخَلُوا عَلَیهِ فَقَالُوا أَ تَدْرِی مَا صَنَعْتَ مَا زِدْتَ عَلَی أَنْ قَضَیتَ عَلَی صَاحِبِنَا وَ أَشْمَتَّ بِهِ عَدُوَّهُ وَ رَغِبْتَ عَنْ صَنِیعِهِ وَ سُنَّتِهِ»

آن‌ها گفتند: معاویه چکار کردی؟! از روش و سنت عثمان اعراض کردی؟! دشمنان او را خوشحال کردی؟!

«فَقَالَ وَیلَکمْ أَ مَا تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَلَّی فِی هَذَا الْمَکانِ رَکعَتَینِ وَ أَبُو بَکرٍ وَ عُمَرُ وَ صَلَّی صَاحِبُکمْ سِتَّ سِنِین کذَلِک فَتَأْمُرُونِّی أَنْ أَدَعَ سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ مَا صَنَعَ أَبُو بَکرٍ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ قَبْلَ أَنْ یحْدِث»

معاویه گفت: وای بر شما؛ شما به من دستور می‌دهید که سنت پیغمبر را رها کنم، سنت ابوبکر و عمر را رها کنم، سنت شش سال اول عثمان را رها کنم و نماز چهار رکعتی بخوانم؟!

«فَقَالُوا لَا وَ اللَّهِ مَا نَرْضَی عَنْک إِلَّا بِذَلِک»

آن‌ها گفتند: به خدا سوگند ما نمی‌گذاریم غیر از نماز چهار رکعتی نماز دیگری بخوانی.

«قَالَ فَأَقِیلُوا فَإِنِّی مُشَفِّعُکمْ وَ رَاجِعٌ إِلَی سُنَّةِ صَاحِبِکمْ فَصَلَّی الْعَصْرَ أَرْبَعاً»

او عذرخواهی کرد و گفت: من از اینکه چنین کاری کردم از شما معذرت می‌خواهم و به سنت عثمان برمی‌گردم. او نماز عصر را چهار رکعتی خواند.

«فَلَمْ یزَلِ الْخُلَفَاءُ وَ الْأُمَرَاءُ عَلَی ذَلِک إِلَی الْیوْمِ»

خلفا و امرا در مکه تا امروز نمازشان را چهار رکعتی می‌خوانند.

الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 4، ص 518، ح 3

این روایت کاملاً نشانگر این است که قضیه چیست.

پرسش:

با توجه به روایت «عَلَیکمْ بِسُنَّتِی وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِینَ من بَعْدِی» بالاخره عثمان خلیفه پیغمبر اکرم بوده است. و طبق مبنای اهل سنت باید سنت او مورد تبعیت قرار می گرفت!

پاسخ:

ثبّت الأمر ثم انقش؛ این افراد خودشان هم مسخره کردند و توجیه کردند. آقای «ابن حزم» و دیگران این مسئله را این‌طور توجیه کردند:

«عَلَیکمْ بِسُنَّتِی وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِینَ من بَعْدِی»

المحلی، اسم المؤلف: علی بن أحمد بن سعید بن حزم الظاهری أبو محمد، دار النشر: دار الآفاق الجدیدة - بیروت، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی، ج 11، ص 356، ح 2283

و این به معنای «الذین یتبعون سنة النبی» است!! البته همین روایت را هم بنی امیه ساختند تا این قضایا را روشن کنند.

ببینید در رابطه با این روایت ما قبلاً هم به طور مفصل صحبت کردیم. یکی از اشکالات اساسی که خلفای راشدین دارند همین روایتی است که ما آوردیم؛

«عَلَیکمْ بِسُنَّتِی وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِینَ من بَعْدِی»

حال اگر یک نفر از اهل سنت بخواهد به سنت خلفای راشدین عمل کند، ابوبکر و عمر نماز را دو رکعتی خواندند و عثمان چهار رکعتی خوانده است. او به سنت کدامیک از خلفا عمل کند؟!

در موارد دیگر هم به همین گونه است مثلاً در ماجرای اصحاب رده، ابوبکر زنانشان را اسیر کرد. عمر به مجرد اینکه آمد، گفت: کار ابوبکر خلاف بوده است و تمام آن زنان را آزاد کرد!!

حال اگر امروز یک اصحاب رده‌ای باشد، باید طبق عمل ابوبکر زنانشان را اسیر کرد یا طبق عمل عمر باید زنانشان را آزاد کرد؟! از این قبیل موارد، فراوان است. مثلاً وارد شده است که «عیینة بن حصن» و «أقرع» نزد ابوبکر آمدند، از او زمینی گرفته بودند و داشتند به عنوان مزارعه یا مساقات در آن زمین کار می‌کردند.

ابوبکر نامه‌ای نوشت مبنی بر اینکه این افراد در این زمین زراعت کنند، فلان درصد به حکومت بدهند و فلان درصد هم مال خودشان باشد. این افراد نزد عمر رفتند تا او هم زیر نامه را امضا کند. زمانی عمر این نامه را دید؛

«تفل فیه فمحاه»

به نامه تف کرد و نوشته‌های ابوبکر را پاک کرد.

«فتذمراه وقالا مقالة شتم»

این دو نفر شروع کردند به فحش دادن به ابوبكر.

آن‌ها سپس نزد ابوبکر آمدند و گفتند:

«والله ما ندری أنت الخلیفة أم عمر»

به خدا سوگند ما نفهمیدیم آیا تو خلیفه هستی یا عمر خلیفه است؟

تاریخ مدینة دمشق، اسم المؤلف: أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله، دار النشر: دار الفکر - بیروت - 1995، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری، ج 9، ص 195، ح 797

حال تکلیف ما چیست؟! آیا اگر چیزی از ابوبکر مانده بود به سنت عمر کنیم و تف کنیم یا به سنت او عمل کنیم و عمر را شتم و سب کنیم؟! از این قضایا فراوان وجود دارد.

همچنین در رابطه با نماز تراویح وارد شده است که در زمان ابوبکر یک رکعت هم نماز تراویح توسط ابوبکر خوانده نشد و عمر پایه گذار نماز تراویح بود. حال ما از اهل سنت سؤال می‌کنیم که چه اشکالی داشت که شما به سنت ابوبکر عمل نمی‌کنید و به سنت عمر عمل می‌کنید چرا که به عقیده شما پیغمبر اکرم فرموده است:

«عَلَیکمْ بِسُنَّتِی وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِینَ من بَعْدِی»

در صحیح بخاری وارد شده است که:

« فَتُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَالأَمْرُ عَلَى ذَلِكَ.»

پیغمبر از خواندن نماز تراویح امتناع کرد تا از دنیا رفت و این قضیه هم همانگونه ادامه پیدا کرد.

در این روایت وارد شده است که ما در ماه رمضان نماز تراویح نمی‌خواندیم، در خلافت ابوبکر و همچنین قسمتی از خلافت عمر هم نمی‌خواندیم.

همچنین در رابطه با قضیه «متعه»؛ چه «متعة الحج» و چه «متعة النساء» که در زمان پیغمبر مشروع بود، اما عمر گفت:

«مُتْعَتَانِ كَانَتَا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنَا أُنْهِي عَنْهُمَا وَ أُعَاقِبُ عَلَيْهِمَا: مُتْعَةُ النِّسَاء وَ مُتْعَةُ الْحَجِّ.»

دو متعه در زمان رسول خدا حلال و جایز بود و من از آنها نهی می کنم و مرتکبین آن دو را مجازات می کنم. متعه نسآء و متعه حج.

مسند احمد حنبل، ج3، ص 325، مسند جابر بن عبدالله، ح 14519

این روایت علاوه بر کتاب «مسند احمد بن حنبل»، در «سنن دارمی»، «سنن ابن ماجه»، «سنن أبی داود» و «سنن ترمذی» وارد شده است. «ترمذی» در مورد این روایت می‌نویسد:

«هذا حدیث حسن صحیح»

اما «حاکم نیشابوری» می‌نویسد:

«حدیث صحیح لیس له علة»

«ابن تیمیه» هم که معمولاً در هر موردی نظر می‌دهد، این روایت «علیکم بسنتی...» را مطرح می‌کند. «ابن تیمیه» وقتی حدیث غدیر را مطرح می کند، آن را زیر سؤال می‌برد و ادعا می‌کند که این حدیث ضعیف است، زیرا در کتب صحیحین نیامده است؛ اما این روایت را با آب و تاب در کتاب «مجموعه فتاوی» خود جلد 21 صفحه 319 مطرح کرده است.

یکی از مواردی که دوستان باید روی آن کار کنند، تعدادی از احادیثی است که امروز مایه دردسر ماست. مثل حدیث: «اقتدوا من بعدی ابوبکر و عمر» و یا حدیث: «والله ما طلعت شمس ولا غربت بعد النبیین والمرسلین علی رجل أفضل من أبی بکر» ویا روایت؛ «ابوبکر و عمر سیدا کهول أهل الجنة» و همچنین: «عَلَیکمْ بِسُنَّتِی وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِینَ من بَعْدِی» و یا: «لَوْ کانَ نَبِی بَعْدِی لَکانَ عُمَرُ» و نیز روایت: «لو لم أبعث فیکم لبعث عمر»!

این روایات، بعضی از روایاتی است که در حال حاضر در السنه جوانان و دانشجویان اهل سنت مطرح است.

آقای «میلانی» کتابی حدوداً 300 صفحه‌ای تحت عنوان «الأحادیث الموضوعة» دارد. البته مفصل‌ترینش را «علامه امینی» در کتاب «الغدیر» دارد. ایشان تمام «أحادیث موضوعه» را از جلد هفتم شروع می کند و مطرح می کند. ایشان تمام احادیثی که در فضیلت ابوبکر و عمر جعل شده است را به طور مفصل مطرح کرده است. ما باید به تمام این احادیث مسلط باشیم، زیرا اهل سنت در برابر حدیث ثقلین این احادیث را مطرح می‌کنند.

ما در اینجا آیه شریفه‌ای که مسئله نماز مسافر را مطرح می‌کند و نشانگر تغییر حکم الهی است ملاک قرار دادیم که در بعضی از مواقع حکم ثابت الهی طبق آیه قرآن کریم تغییر پیدا می‌کند. آیه دوم در این زمینه آیه شریفه:

(وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکمْ وَ أَوْلادُکمْ فِتْنَةٌ)

و بدانید که اموال و اولاد شما فتنه است.

سوره انفال (8): آیه 28

ما در این زمینه مطرح کردیم که چه بسا شخص ظالم، شخص مؤمنی را تحت فشار قرار می‌دهد و مؤمن در برابر فشار ظالم و مستبد از ناحیه اولاد و اموال مورد ابتلاء و امتحان قرار می‌گیرد.

به عنوان مثال شخص مؤمن از طرف ظالم مورد تهدید قرار می‌گیرد که اگر فلان کار را نکنید تمام اموالت را مصادره می‌کنم و اگر فلان حرف را نزنید فرزندانت را زندانی می‌کنم. آیه شریفه‌ای هم داریم که می‌فرماید:

(فَما آمَنَ لِمُوسی إِلاَّ ذُرِّیةٌ مِنْ قَوْمِهِ عَلی خَوْفٍ مِنْ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِمْ أَنْ یفْتِنَهُمْ)

(در آغاز) جز گروهی از فرزندان قوم او به موسی ایمان نیاوردند، آنهم با ترس از اینکه فرعون و درباریانش آنان را گرفتار سازند.

سوره یونس (10): آیه 83

فرعون کسانی که ایمان می‌آوردند حتی ساحرین خود را تهدید کرد و گفت:

(قالَ فِرْعَوْنُ آمَنْتُمْ بِهِ قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکمْ إِنَّ هذا لَمَکرٌ مَکرْتُمُوهُ فِی الْمَدِینَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْها أَهْلَها فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَیدِیکمْ وَ أَرْجُلَکمْ مِنْ خِلافٍ ثُمَّ لَأُصَلِّبَنَّکمْ أَجْمَعِینَ)

فرعون گفت چرا پیش از آنکه به شما اجازه دهم بدو ایمان آوردید؟ این نیرنگی است که در شهر اندیشیده‌اید تا مردمش را از آن بیرون کنید، زود باشد که بدانید محققا دست‌ها و پاهایتان را به عکس یکدیگر می‌برم، آن گاه شما را جملگی بر دار می‌کنم.

سوره اعراف (7): آیات 123 و 124

لذا مسلمانان همواره در طول تاریخ با ظالمین و جبارین به تقیه رفتار می‌کردند تا آنان را مورد افتنان قرار ندهند و از دین آن‌ها را اخراج نکنند.

«سرخسی» از فقهای بزرگ احناف در کتاب «مبسوط» جلد 24 صفحه 46 ماجرای «مسروق بن أجدع» و «معاویة بن أبی سفیان» را چنین می‌نویسد: معاویه تعدادی بت داخل کشتی گذاشته بود و آن‌ها را به سرزمین هند می‌فرستاد تا بت‌ها را بفروشند و سودش را به معاویه برگردانند.

«مسروق بن أجدع» که یکی از اصحاب پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، می‌گوید:

«والله لو أنی أعلم أنه یقتلنی لغرقتها»

اگر می‌دانستم معاویه من را می‌کشد قطعاً این کشتی را غرق می‌کردم.

«ولکنی أخاف أن یعذبنی فیفتننی»

اما می‌ترسم من را شکنجه بدهد و در زیر شکنجه ایمانم را از دست بدهم یا مطالبی را که نمی‌خواهم به زبان بیاورم و با دینم بازی کنم.

«والله لا أدری أی الرجلین معاویة رجل»

به خدا سوگند نمی‌دانم که معاویه چطور شخصیتی دارد.

«قد زین له سوء عمله أو رجل قد یئس من الآخرة»

سپس می‌نویسد:

«فهو یتمتع فی الدنیا»

با این حال در دنیا بهره می‌برد.

المبسوط، اسم المؤلف: شمس الدین السرخسی، دار النشر: دار المعرفة – بیروت، ج 24، ص 46، باب كتاب الإكراه

ببینید «سرخسی» نقل می‌کند که معاویه به کار بت فروشی مشغول بود. ما نمی‌دانیم این افراد از شارع مقدس مجوز این کار را داشتند، یا نه!!

پرسش:

آیا توجیه «مسروق» موجه است؟!

پاسخ:

حال نظر او این بوده است. این شخص صحابی پیغمبر اکرم است و به قول آقایان؛

«وَالصَّحَابَةُ کلهم عُدُولٌ رضی الله عنهم»

المحلی، اسم المؤلف: علی بن أحمد بن سعید بن حزم الظاهری أبو محمد، دار النشر: دار الآفاق الجدیدة - بیروت، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی، ج 5، ص 92، ح 552

ما کاری نداریم؛ اگر شخصی به این صورت باشد تقیه انجام داده است. ما در بحث ضرورت تقیه و اینکه تقیه در چه زمانی واجب می‌شود خواهیم گفت که ما در همه جا باید تقیه کنیم یا در جایی هم باید خلاف تقیه حرکت کنیم، ولو منجر به کشته شدن خودمان شود.

او می‌گوید که من می‌ترسم که من را شکنجه کند و حرفی خلاف دینم بزنم. اگر چنانچه کسی به این نتیجه برسد که امر به معروف و نهی از منکر، موجب ضرر بر دین او خواهد بود، قطعاً تقیه واجب است. ان‌شاءالله ما در بحث بعدی بیان می‌کنیم:

«هل تبلغ التقیة مرحلة الضرورة و الوجوب؟»

این بحث یکی از مباحث بسیار مهم است. ما با استفاده از آیات قرآن کریم می‌توانیم بحث وجوب تقیه را مطرح کنیم. تا به حال بحث جواز تقیه مطرح بود و بیان شد که تقیه جایز است. حال با استفاده از آیات و روایات بیان می‌کنیم که آیا می‌توانیم از آیات قرآن، و روایات، وجوب تقیه را استفاده کنیم، یا خیر!؟

وجوب تقیه تا چه حدی است؟ به عنوان مثال در حال حاضر شخصی می‌خواهد به جبهه برود، یقین دارد در جبهه کشته خواهد شد و خوف بر قتل دارد؛ در این صورت این شخص با علم بر اینکه کشته خواهد شد آیا می‌تواند به جبهه برود، یا تنها در صورتی که احتمال به پیروزی بدهد می‌توان رفت و قطع به پیروزی نداشته باشد نمی‌تواند برود!؟ ان‌شاءالله دوستان آیه شریفه:

(وَ لا تُلْقُوا بِأَیدِیکمْ إِلَی التَّهْلُکة)

و خویشتن را به دست خود به هلاکت نیفکنید.

سوره بقره (2): آیه 195

را مشاهده کنند و همچنین تفاسیر اهل سنت و تفاسیر شیعه را مطالعه کنند تا روشن شود در مباحث جهاد تا چه حدی می‌توانیم اقدام کنیم و قطع به قتل داشته باشیم وجوب‌آور هست یا خیر!؟

اگر قطع به قتل بود، این قتل ما تأثیری در نابودی سپاه طرف مقابل دارد، یا ندارد؟! آیا در آنجا هم واجب است یا واجب نیست؟! اگر شخصی با علم به قتل، خود را به دشمن بزند و کشته شود، آیا اقدام این شخص مصداق بارز:

(وَ لا تُلْقُوا بِأَیدِیکمْ إِلَی التَّهْلُکة)

هست یا نیست؟! جهاد برای این است که ما بتوانیم دشمن را نابود کنیم، نه خود را نابود کنیم و هیچ ما بإزایی در این قتل نداشته باشیم.

ما در عصر نبوت مصادیق زیادی داشتیم که افرادی با عشق به شهادت خودشان را به لشکر زدند. این افراد مبارزه چندانی نکردند و تنها با نیت شهادت به میان لشکر دشمن رفتند.

در قضیه مسجد علي بن ابيطالب (سلام الله علیه) زاهدان؛ فردی خود را منفجر کرد که قبل از رسیدن به مسجد به او گفته بودند عملیات متوقف شده است و خود را منفجر نکن. او در جواب گفته بود که من عاشق شهادت هستم و می‌خواهم زودتر نزد پیغمبر اکرم بروم!

او برخلاف دستور تیم، خود را منفجر کرد. این افراد زمانی که در قعر جهنم قرار می‌گیرند، رهبران خود را لعنت می‌کنند که چنین زمینه دخول در آتش جهنم را برای این افراد فراهم کردند.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها