2024 March 19 - سه شنبه 29 اسفند 1402
بررسی آیات الولایة (2)
کد مطلب: ١٢٢٥٥ تاریخ انتشار: ١٤ آذر ١٣٩٧ - ١٨:٥٨ تعداد بازدید: 3185
خارج کلام مقارن » عمومی
بررسی آیات الولایة (2)

جلسه سی ام 97/09/06

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه سی ام 97/09/06

موضوع: مقایسه ادلّه شیعه و ادلّه اهل سنت بر حقانیت مذهب خویش (6) – بررسی آیات الولایة (2)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله

پرسش:

شما گفتید که دو ماه قبل از رحلت پیغمبر اکرم، قرآن نازل نمی‌شد. درست است؟

پاسخ:

تقریباً بعد از آیه:

(الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دِینا)

امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین (جاودان) شما پذیرفتم.

سوره مائده (5): آیه 3

ظاهراً یکی دو مورد نازل شده است و دیگر یک یا دو ماه آخر آیه‌ای نازل نشده است. بعد از ماجرای غدیر تقریباً دیگر آیه‌ای نازل نشده است. تقریباً همین حول و حوش است.

پرسش:

«بخاری» گفته است که آخرین آیه، آیه:

(یسْتَفْتُونَک قُلِ اللَّهُ یفْتِیکمْ فِی الْکلالَة)

از تو (در باره ارث خواهران و برادران) سؤال می‌کنند، بگو خداوند حکم کلاله (خواهر و برادر) را برای شما بیان می‌کند.

سوره نساء (4): آیه 176

است که نازل شد.

پاسخ:

این حرف به ضرر خودشان تمام می‌شود. ما این حرف را قبول نداریم و به عنوان جدل از آن استفاده می‌کنیم. اهل سنت خود معتقدند که آیه کلاله، بعد از آیه اکمال نازل شده است و این به ضرر خودشان است.

در هر صورت...

بحث ما در رابطه با آیه ولایت بود. ما عرض کردیم در آیه ولایت چند محور هست که باید روی آن کار شود. یکی از این محورها شأن نزول آیه است. عرض شد نزدیک سی و چند روایت در منابع شیعه داریم که دلالت می‌کند این آیات در رابطه با حضرت امیرالمؤمنین است.

ما همین اندازه روایات در کتب اهل سنت داریم که اگر این روایات ولو اینکه همه ضعیف هم باشد، باز هم مطلب کاملاً تمام است و مشکلی ایجاد نمی‌کند. زیرا طبق نظر آقایان اهل سنت؛

«فَإِنَّ تَعَدُّدَ الطُّرُقِ وَکثْرَتَهَا یقَوِّی بعضها بَعْضًا حَتَّی قَدْ یحْصُلُ الْعِلْمُ بِهَا وَلَوْ کانَ النَّاقِلُونَ فُجَّارًا فُسَّاقًا»

مجموع الفتاوی، المؤلف: تقی الدین أبو العباس أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی (المتوفی: 728 هـ)، المحقق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، الناشر: مجمع الملک فهد لطباعة المصحف الشریف، المدینة النبویة، المملکة العربیة السعودیة، ج 18، ص 26

طبق مبانی شیعه هم، زمانی که حدیث مستفیض باشد و از سه عدد بیشتر باشد، ضعف روایت به خاطر استفاضه جبران می‌شود.

فقهای ما از آیت الله خوئی تا قبل‌ از ایشان، همانند «صاحب جواهر» و دیگران، کسانی که بسیار مقید به بررسی سندی هم هستند، زمانی که روایات مستفیض می‌شود می‌گویند:

«روایات الباب مستفیضة، یغنینا عن البحث فی السند»

البته ما به این هم نمی‌توانیم اکتفا کنیم. حداقل یکی دو روایت باید بررسی سندی در کتب شیعه و بررسی سندی در کتب اهل سنت شود.

ما قبلاً نمونه‌ای را خدمت عزیزان عرض کردیم مبنی بر اینکه ما پنج روایت صحیح در کتب شیعه داریم که همگی دلالت می‌کند بر اینکه آیه مورد بحث در حق امیرالمؤمنین نازل شده و این روایات هم صددرصد صحیح است. بنده قبلاً یکی دو مورد را اشاره داشتم.

در رابطه با بحث سندی نکته‌ای در اینجا هست که عزیزان باید به آن دقت کنند. این روایت اول بود که «علی بن ابراهیم عن ابیه» که «ابراهیم بن هاشم» و فرزندش هردو ثقه هستند، «ابن ابی عمیر» یکی از اصحاب اجماع است، و «عمر بن أذینة» هم ثقه است.

همچنین «زراره» و «فضیل بن یسار» و «بکیر بن أعین» و «محمد بن مسلم» و «برید» و «ابی الجارود» ثقه هستند. این چندین نفر در خدمت امام صادق (علیه السلام) بودند که در آنجا حضرت کاملاً این بحث را مطرح می‌کند.

روایت دوم، روایت «ابو مسروق» از امام صادق هست که این هم باز سندش صحیح است که ما به آن اشاره کردیم. راوی می‌گوید: من به آیات مختلف استدلال کردم و این‌ها توجیه می‌کنند که حضرت فرمود:

«فَادْعُهُمْ إِلَی الْمُبَاهَلَة»

بعد می‌گوید: مباهله به چه صورت است و حضرت برای او توضیح می‌دهند. سپس می گوید:

«فَوَ اللَّهِ مَا وَجَدْتُ خَلْقاً یجِیبُنِی إِلَیه»

الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 2، ص 514، ح 1

«مجلسی» هم در مرآة العقول، در مورد سند روایت دارد:

«الحدیث الأول: حسن»

سند این روایت هم هیچ مشکلی ندارد.

پرسش:

آیا «ابراهیم بن هاشم» توثیق شده است؟

پاسخ:

بله «ابراهیم بن هاشم» توثیق شده و در وثاقت او شکی نیست. آیت الله خوئی (رضوان الله تعالی علیه) بحثی را مطرح می‌کند و می‌نویسد:

«لا ینبغی الشک فی وثاقة إبراهیم بن هاشم، ویدل علی ذلک عدة أمور»

معجم رجال الحدیث، نویسنده: السید الخوئی، ج 1، ص 291، ح 332

«سید بن طاووس» که یکی از بزرگان ماست و متوفای 664 هجری است، می‌گوید:

«ورواة الحدیث ثقات بالاتفاق»

فلاح السائل، نویسنده: السید ابن طاووس، ص 158، الفصل التاسع عشر

پس این راویان مشکلی ندارد. چیزی که ما در بحث‌ها داریم، سندی است که در کتاب «کمال الدین» اثر «شیخ صدوق» است و روایات بسیار مفصلی هم هست.

راوی از حضرت روایتی را در رابطه با حضرت امیرالمؤمنین نقل می‌کند مبنی بر اینکه عده‌ای در مسجد بودند و از فضائل خودشان نقل می‌کردند. حضرت امیر هم شروع کردند و آیه ولایت را مطرح فرمودند.

ما در اینجا مسئله ای داریم که در بسیاری از موارد با مشکل مواجه می‌شویم. راوی «ابان بن أبی عیاش» است. این شخص در حقیقت یکی از بحث‌های پرسروصدای رجالی ماست. ما اگر ما نتوانیم وثاقت «أبان بن أبی عیاش» را ثابت کنیم کتاب «سلیم بن قیس» از دست می‌رود، زیرا این کتاب فقط از طریق «أبان بن أبی عیاش» به ما رسیده است.

علاوه بر این، «مرحوم کلینی» و «شیخ طوسی» و دیگران روایات دیگری نقل کردند که در سند آن «أبان بن ابی عیاش» است.

وهابی‌ها هم در شبکه‌های خود روی «أبان بن ابی عیاش» خیلی مانور می‌دهند. همچنین در بحثی که بنده با «پروفسور غامدی» داشتم، یکی از قوی‌ترین شبهه‌ای که ایشان در جلسه اول سال 1382 مطرح کرد این بود که می‌گفت: "«سلیم بن قیس» معتقد است که ائمه اطهار سیزده نفر هستند و روایت هم از «أبان بن ابی عیاش» است. «أبان» خود ضعف است و این اعتقادات شیعه را زیر سؤال می‌برد."

حال اگر روزی فرصت شود، بنده این روایاتی که از آن‌ها بوی سیزده نفر بودن ائمه اطهار می‌آید را خواهم آورد. ما این روایات را در کتاب «نقد قفاری» مفصل جواب دادیم. گفتیم تمام این روایات بالاتفاق سندا ضعیف است.

پرسش:

شاید مراد ائمه اطهار با پیغمبر اکرم هست که سیزده نفر می شوند.

پاسخ:

نه؛ در روایتی از حضرت امیرالمؤمنین وارد شده است که ائمه از اولاد من دوازده نفر هستند. فرزندان که دوازده باشد، حضرت امیرالمؤمنین فرزند نیستند. بنابراین ائمه با حضرت امیرالمؤمنین سیزده نفر می‌شوند.

این بیان حضرت امیر، از باب تغلیب است. در زیارت جامعه کبیره هم می‌خوانیم:

«وَ ذُرِّیةِ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکاتُه»

من لا یحضره الفقیه، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 610، ح 3213

ما خطاب به حضرت امیرالمؤمنین می‌گوییم: «وَ ذُرِّیةِ رَسُولِ اللَّهِ» حال یا به این عنوان که امیرالمؤمنین دست پرورده و بزرگ شده خانه رسول گرامی اسلام است یا از باب تغلیب است. یازده نفر فرزند پیغمبر اکرم هستند و امیرالمؤمنین هم به عنوان تغلیب آمده است.

در حال حاضر «احمد الحسن» خبیث روی این قضیه هم بسیار مانور داده است. او تمام این روایات را می‌آورد و می‌گوید: پیغمبر اکرم فرموده است ائمه اطهار سیزده نفر هستند و سیزدهمین امام هم من هستم.

بنابراین دوستان در این مسئله خوب دقت کنند. ما خیلی روی «أبان بن ابی عیاش» کار کردیم. ساعت‌ها روی این قضیه کار کردیم. بنده به دوستان گفتم تا ببینیم که چکار می‌توانیم بکنیم.

زمانی که «شیخ طوسی»، «أبان بن ابی عیاش» را تضعیف می‌کند ما باید ببینیم به چه نحو می‌توانیم او را توثیق کنیم یا حسن حال او را به دست آوریم. یکی این است که «مرحوم نعمانی» در کتاب «الغیبة» می‌نویسد:

«کتاب سلیم بن قیس الهلالی أصل من أکبر کتب الأصول آلتی رواها أهل العلم من حملة حدیث أهل البیت»

سپس می‌نویسد:

«و هو من الأصول آلتی ترجع الشیعة إلیها و یعول علیها »

الغیبة للنعمانی، نویسنده: ابن أبی زینب، محمد بن ابراهیم، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 101، ح 30

کتاب «سلیم بن قیس» که یکی از کتاب‌های اصولی است که مرجع و محل رجوع شیعه بوده است، تنها از کانال «أبان بن ابی عیاش» است. اگر «أبان بن ابی عیاش» زیر سؤال برود، دیگر این کتاب نمی‌تواند اصلی از اصول باشد.

دوم اینکه «مرحوم برقی»، «احمد بن محمد بن خالد»، «صفار» صاحب کتاب «بصائر الدرجات» و «کلینی» و «نعمانی» و «صدوق» همه از او نقل روایت کردند. روایت اجلاء از یک راوی دلیل بر معتبر بودن آن راویست.

سوم اینکه اصحاب اجماع همانند «حماد بن عیسی» و «عثمان بن عیسی» و دیگران از او نقل روایت کردند.

چهارم اینکه «مرحوم شیخ طوسی» در رجال امام صادق و رجال امام سجاد آورده است و به هیچ وجه اشاره‌ای به تضعیف آن نکرده است. شاید علت آن این بوده است که «ابن حجر» و دیگران تعابیری همانند «متروکٌ» و امثال آن دارند. این تعابیر در «خاتمه مستدرک الوسائل» اثر «مرحوم نوری» مفصل آمده است.

پنجم اینکه «مرحوم محمد تقی مجلسی» در کتاب «روضة المتقین» جلد دوازدهم روایتی را که «أبان بن ابی عیاش» در او هست را می‌آورد و می گوید:

«و فی الصحیح، عن حماد بن عیسی، عن عمر بن أذینة، عن أبان بن أبی عیاش، عن سلیم قیس»

روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، نویسنده: مجلسی، محمدتقی بن مقصودعلی، محقق / مصحح: موسوی کرمانی، حسین و اشتهاردی علی پناه، ج 12، ص 152، ح 5762

زمانی که می‌گوید: روایت صحیح است و «أبان بن أبی عیاش» هم در سند روایت است، معلوم می‌شود از دیدگاه مجلسی راوی ثقه هست. اگر راوی ثقه نباشد، حداقل می‌گوید: «و فی الحسن» یا «و فی فلان کالصحیح».

نکته ششم هم این است که از میان علمای اهل سنت هم «مجمع الزوائد» اثر «هیثمی» می‌نویسد:

«وفیه أبان بن أبی عیاش وثقه أیوب وسلم العلوی وضعفه شعبة وأحمد وابن معین وأبو حاتم وعن عبدالله بن مسعود»

مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، اسم المؤلف: علی بن أبی بکر الهیثمی، دار النشر: دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی - القاهرة, بیروت – 1407، ج 1، ص 299، باب فضل الصلاة وحقنها للدم

این راوی از دیدگاه اهل سنت هم توثیق دارد و هم تضعیف. قاعده آقایان این است که راویِ مختلفٌ فیه یعنی کسی که هم توثیق داشته باشد و هم تضعیف داشته باشد، روایتش «حسن» می‌شود. این قاعده ثابت رجالی در میان اهل سنت است.

هفتم اینکه «سرخسی» یکی از فقهای بنام احناف در کتاب «مبسوط» روایتی را از «أبان بن ابی عیاش» می‌آورد و ترضی هم می‌کند. معمولاً آن‌ها به یک راوی غیر ثقه ترضی نمی‌کنند. او بحثی را مطرح می‌کند و بر طبق آن فتوا می‌دهد.

به عبارت دیگر روایتی را که یک فقیه نقل می‌کند و بر طبق او فتوا می‌دهد، قطعاً این راوی تمام قنطره‌های رجالی را گذرانده است.

حال اگر از میان مجموع این ادله هفتگانه، وثاقت «أبان بن أبی عیاش» برای ما محرز نشود، حسن حال «أبان» برای ما محرز است. علی الأقل روایت حسن می‌شود و روایت حسن هم «کالصحیح فی الإحتجاج» و ما هیچ مشکلی نداریم.

پرسش:

بحثی که مطرح می‌کنند، این است که می‌گویند «سلیم» کتابش را به «ابان» داده است. یعنی «ابان» حامل کتاب است، نه ناقل آن.

پاسخ:

فرقی نمی‌کند چه حامل کتاب باشد و چه ناقل کتاب باشد. اگر غیر ثقه باشد، در کتاب تصرف می‌کند. آنهم «کیف یشاء»؛ برای ما هیچ فرقی نمی‌کند. اجازاتی که آقایان دارند هم همین است. کتاب را می‌دهد و می‌گوید: «أجزت لک أن تروی عنی أحادیث هذا الکتاب»!

نود درصد اجازات ما غالباً اینطور است و اجازاتِ داده شده، اجازات اعطای کتاب است. البته بعضی از اجازات هم قرائت است. یعنی تک تک روایات یک کتاب را از اول تا آخر برای او می‌خواند و در آخر می‌گوید: به شما اجازه دادم که این روایاتی که برای تو خواندم، از طرف من برای مردم بخوانید.

پرسش:

آیا «شیخ طوسی»، «أبان» را سنی می‌دانست؟

پاسخ:

نه، سنی نمی‌دانست. معمولاً «أبان بن ابی عیاش» در سند روایات اهل سنت هم قرار گرفته است. شاید دلیل اینکه کلمه «متروکٌ» آورده است، به خاطر همین باشد.

البته بنده در کتاب «المدخل إلی علم الرجال و الدرایة» بحث مفصلی در رابطه با کتاب «رجال» اثر «شیخ طوسی» دارم. اصلاً تضعیفات و برخی دیگر از مسائلی که در کتاب «رجال» هست، خیلی زیاد چنگی به دل نمی‌زند. چون کتاب «رجال شیخ طوسی» پیش نویس یا مسوده «شیخ طوسی» بوده است. کتاب «فهرست» را ایشان تألیف کرد و منتشر شد و این مسوده بوده است. این مسوده در اختیار شاگردان قرار گرفت و آن‌ها آن را منتشر کردند.

یعنی کتاب «رجال شیخ طوسی» چیزی نیست که از اول تا آخر را «شیخ طوسی» نوشته باشد. لذا بعضی از مشاکلی در رجال هست؛ به عنوان مثال یک راوی را چند جا تکرار کرده است. یک راوی را هم در باب «من لم یرو» و هم باب «یرو»آورده است که اصلاً با همدیگر نمی‌سازد. چون اگر این جزو «من لم یرو» هست یعنی هیچ روایتی ندارد، در اصحاب، باب «یرو» یا «روی عن الصادق» نباید بیاید. و اگر «روی عن الصادق» یا «روی عن الباقر» صحیح است، پس در باب «لم یرو»آوردن معنا ندارد.

این‌ها در حقیقت پیش نویسی بوده است و ایشان یادداشت‌هایی کرده بود و تصمیم داشت آن‌ها را پاک‌نویس و منتشر کند، اما عمر ایشان وفا نکرد. بنابراین به توثیقاتی که در کتاب رجالش دارد می‌توانیم اعتماد کنیم، اما نسبت به تضعیفاتش خیلی زیاد نمی‌توان اعتماد کرد.

بنده روزی در درس آیت الله مرعشی نجفی بودم. خداوند روح ایشان را شاد کند. ایشان هم در بحث رجال بسیار قوی بودند، زیرا در رجال، شاگرد «مرحوم مامقانی» صاحب «تنقیح المقال» بودند.

ایشان نسبت به «سهل بن زیاد آدمی» خیلی بحث کردند. من خدمتشان عرض کردم استاد شما در «تنقیح المقال» می‌گوید: اگر تعارضی میان قول «شیخ» در «فهرست» و یا در «رجال» باشد، به دلیل اینکه «رجال» متأخر است فتوای متأخر فقیه حجت است.

ایشان فرمودند: این حرف استاد ما مورد قبول ما نیست و این رجال شیخ طوسی خیلی قابل اعتماد نیست. چون ایشان «سهل» را در «فهرست» تضعیف کرده و در «رجال» توثیق کرده است. لذا گفت: ما فرمایش استادمان را قبول نمی‌کنیم، و حرف ایشان هیچ ارزشی ندارد. به دلیل اینکه حرف ایشان در رجال، یک مسوده‌ای بوده است، و زیاد به آن توجه نمی‌کنند.

در هر صورت...

روایت پنجم که روایت «ریان» هست و آخرین روایت هم است، از نظر ما صحیح است؛ که عبارت آن در «صحیح بخاری» هم جلد چهارم صفحه 138 حدیث 44 آمده است. در رابطه با آیه شریفه:

(إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِین)

خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برتری داد.

سوره آل عمران (3): آیه 33

«مأمون» سؤال می‌کند که فضیلت عترت در قرآن کجاست؟ حضرت این آیه را می‌خواند، اما «بخاری» روی همان مبنایی که دارد ذیل روایت را نیاورده است.

سپس می‌گوید:

«کذَلِک آیةُ الْوَلَایةِ إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ فَجَعَلَ طَاعَتَهُمْ مَعَ طَاعَةِ الرَّسُولِ مَقْرُونَةً بِطَاعَتِه»

عیون أخبار الرضا علیه السلام، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: لاجوردی، مهدی، ج 1، ص 238، ح 1

این هم پنجمین روایت صحیح در اینجاست. در ادامه بحث، ما احادیثی که می‌تواند مؤید باشد را هم آوردیم. در اینجا چند روایت وجود دارد که بعضی از آن‌ها سنداً ضعیف است و ما با آن‌ها خیلی کار نداریم، اما بعضی روایات هست که علی رغم آنکه سند ضعیف است متن بسیار محکمی دارد. دارد که:

«لَمَّا نَزَلَتْ إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ اجْتَمَعَ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ فِی مَسْجِدِ الْمَدِینَةِ»

دوستان دقت کنند که حضرت، صحیفه ملعونه را با یک عبارت دیگر مطرح می‌کند.

«فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا تَقُولُونَ فِی هَذِهِ الْآیةِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنْ کفَرْنَا بِهَذِهِ الْآیةِ نَکفُرُ بِسَائِرِهَا وَ إِنْ آمَنَّا فَإِنَّ هَذَا ذُلٌّ حِینَ یسَلِّطُ عَلَینَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ فَقَالُوا قَدْ عَلِمْنَا أَنَّ مُحَمَّداً صَادِقٌ فِیمَا یقُولُ وَ لَکنَّا نَتَوَلَّاهُ وَ لَا نُطِیعُ عَلِیاً فِیمَا أَمَرَنَا قَالَ فَنَزَلَتْ هَذِهِ الْآیةُ یعْرِفُونَ نِعْمَتَ اللَّهِ ثُمَّ ینْکرُونَها یعْرِفُونَ یعْنِی وَلَایةَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ أَکثَرُهُمُ الْکافِرُونَ بِالْوَلَایة»

الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 1، ص 427، ح 77

روایت بعدی، روایت امام صادق از امام باقر (علیه السلام) است که در آنجا هم حضرت به ابوبکر می‌فرماید:

«أَنْشُدُک بِاللَّهِ أَ لِی الْوَلَایةُ مِنَ اللَّهِ مَعَ وَلَایةِ رَسُولِ اللَّهِ فِی آیةِ زَکاةِ الْخَاتَمِ أَمْ لَک. قَال بَلْ لَک»

الخصال، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 549، ح 30

این هم یک روایت است. روایت «ابو الجارود» از امام باقر (علیه السلام) است که بازهم در اینجا مفصل مطرح می‌کند. حضرت بعد از اینکه آیه نازل شد، فرمودند:

«قَالُوا رَضِینَا بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِیناً وَ بِمُحَمَّدٍ نَبِیاً وَ بِعَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَلِیاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ یتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ»

نکته دیگری که برای بعضی افراد خیلی جذاب است، این است که بعد از آنکه آیه نازل شد خلیفه دوم با چند تن از سائلین قرارداد بست و گفت: زمانی که من نماز می‌خوانم، شما سر نماز سؤال کنید و من به شما انگشتر بدهم تا در حق ما هم آیه نازل شود.!!

«مرحوم شیخ صدوق» چنین تعبیر می‌کند:

«فَرُوِی عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ أَنَّهُ قَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ تَصَدَّقْتُ بِأَرْبَعِینَ خَاتَماً وَ أَنَا رَاکعٌ لِینْزِلَ فِی مَا نَزَلَ فِی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَمَا نَزَل»

الأمالی، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، ص 124، ح 4

بنده خدا خیلی خرج کرده و چهل بار انگشتر داده است تا همانند امیرالمؤمنین آیه‌ای هم بر او نازل شود، اما آیه‌ای نازل نشد!!

«مرحوم شیخ صدوق» در کتاب «أمالی» صفحه 186؛ «تفسیر کنز الدقائق» جلد چهارم صفحه 155؛ «وافی» جلد دوم صفحه 288؛ «فتال نیشابوری» که یکی از علمای مورد اعتماد ما و یکی از قدمای اصحاب ماست در «روضة الواعظین» ص 102 و «ابن شهرآشوب» در کتاب «مناقب» این روایت را آورده است.

پرسش:

این روایت در کتب اهل سنت هم وارد شده است؟

پاسخ:

بنده ندیدم، همت شما نیاز است که این روایت را از کتب اهل سنت پیدا کنید.

«قاضی نعمان مغربی» متوفای 363 هجری معاصر «شیخ صدوق» است. ایشان در روایت خود شخصی به نام «عبدالوهاب» را ذکر کرده است.

مراد از «عبدالوهاب»، «محمد بن عبدالوهاب» نیست. بلکه مراد «عبدالوهاب بن حازم» است که از «مخلد بن حسن» نقل کرده است. او می‌گوید:

«أخرجت من مالی صدقة یتصدّق بها عنی، و أنا راکع [أربعا و] عشرین مرة علی أن ینزل فی مثل ما نزل فی علی علیه السّلام فما نزل فی شی‌ء و مثل ما نزل فی علی علیه السّلام لما تصدق و هو راکع، و قد تقدم ذکره فی قول اللّه عزّ و جلّ: «إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ»

عمر بن خطاب می‌گوید: من بیست و چهار بار در حال رکوع صدقه دادم، اما هیچ آیه‌ای همانند علی بن أبی طالب در حق من نازل نشد.

«فأراد عمر أن یکون له ولایة المؤمنین و لا یکون ذلک إلا لمن خصّه اللّه عزّ و جلّ به»

شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار علیهم السلام، نویسنده: ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، محقق / مصحح: حسینی جلالی، محمد حسین، ج 2، ص 346، ح 697

«سید بن طاووس» متوفای 664 سند کامل را آورده است و می‌نویسد:

«حدثنا الحسن بن محمد بن یحیی العلوی قال حدثنا جدی یحیی بن الحسن قال حدثنا أبو برید أحمد بن یزید قال حدثنا عبد الوهاب بن حازم عن مخلد بن الحسن قال قال عمر بن الخطاب أخرجت من مالی صدقة یتصدق بها علی و أنا راکع أربعا و عشرین مرة علی أن ینزل فی ما نزل فی علی فما نزل»

سعد السعود للنفوس منضود، نویسنده: ابن طاووس، علی بن موسی، ص 97، فصل [فی تفسیر آیة المباهلة]

«علامه حلی» می‌گوید:

«فیتصدق بمائة وخمسین خاتما»

صد و پنجاه انگشتر عطا کرده است.

شاید او در بعضی از نمازها دو یا سه انگشتر داده باشد، زیرا در منابع دیگر چهل یا چهل و پنج انگشتر ذکر شده بود. احتمالاً او در رکعت اول انگشتر داده است، اما خبری نشده است. بازهم در رکعت دوم و رکعت سوم و رکعت چهارم هم انگشتر داده است!!

«رجاء أن تنزل فیه آیة، إلا أن هذا البعض لا یفهم أصول التعامل مع السماء وأن الله تعالی ینظر إلی نیة المرء لا إلی عمله فقط، فیثیب من یعمل عملاً لله تعالی وفی الله، دون أن ینتظر شیئا»

منهاج الکرامة، نویسنده: العلامة الحلی، ص 17، باب مقدمة المحقق

«علامه مجلسی» متوفای 1110 هجری همین تعبیر را دارد و می‌نویسد که بیست و چهار مرتبه بوده است. عرض کردم این تعداد دفعات انگشتر عطا کردن، شاید نشانگر کثرت باشد.

«مرحوم محدث نوری» هم همین تعبیر را دارد و در کتاب «مستدرک» می‌نویسد که او بیست و چهار بار انگشتر عطا کرده است.

اگر دوستان بگردند و ببینند در کتب اهل سنت مخصوصاً در بعضی از مخطوطات، این روایت وارد شده است یا خیر، کار مفیدی است. ما تا اندازه‌ای که توانستیم در مطبوعات به دنبال این روایت گشتیم تا ردپایی از کتب اهل سنت در این زمینه پیدا کنیم، اما پیدا نکردیم.

آنچه بزرگان به این شکل نقل می‌کنند، قطعاً بوده است. به عنوان مثال در ماجرای حدیث رایة همه صحابه حضور داشتند. پیغمبر اکرم فرمود:

«قال رسول اللَّهِ لَأُعْطِینَّ الرَّایةَ أو لَیأْخُذَنَّ الرَّایةَ غَدًا رَجُلًا یحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ أو قال یحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یفْتَحُ الله علیه فإذا نَحْنُ بِعَلِی وما نَرْجُوهُ فَقَالُوا هذا عَلِی فَأَعْطَاهُ رسول اللَّهِ الرَّایةَ فَفَتَحَ الله علیه»

الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 3، ص 1357، ح 3499

عمر بن خطاب می‌گوید: من هیچ روزی آرزو نداشتم اتفاق خوبی برایم بیفتد، غیر از روزی که با تمام وجودم منتظر بودم پیغمبر اکرم این پرچم را به من بدهد.

شما ببینید نزدیک به هزار تن از صحابه در آنجا بودند، اما تنها کسی که می‌گوید آرزو داشتم پیغمبر اکرم این پرچم را به من بدهد خلیفه دوم است. ابوبکر و عثمان و «عبدالرحمن» و دیگران همگی حضور داشتند، اما عمر بن خطاب مقداری علاقه داشت که این پرچم به دست او قرار بگیرد. این نکته‌ای است که دوستان در اینجا باید به آن دقت کنند.

ما روایات متعدد دیگری آوردیم. مثل روایت «محمد بن مسلم» از امام باقر (علیه السلام) که روایت بسیار زیبایی است. زمانی که بنده این روایت را می‌خوانم، واقعاً لذت می‌برم.

ما نمی‌دانیم مصلحت چه بوده که خداوند متعال ما را در زمان غیبت آفریده و ما راضی به رضای خداوند هستیم و هیچ حرفی نداریم. ولی گاهی اوقات که می‌بینم صحابه خدمت ائمه اطهار (علیهم السلام) می‌آمدند و به جمال آن بزرگواران نگاه می‌کردند و از زبان آن حضرات حدیث می‌شنیدند و لذت می‌بردند؛ واقعاً حسرت می‌خورم.

شاید اگر تمام لذت دنیا را در یک طرف ترازو بگذارند و اینکه «زراره» و دیگران از زبان امام و حجت خدا مطلب می‌شنوند، این طرف سنگینی کند. این روایت خیلی زیباست.

«محمد بن مسلم» می‌گوید: ما خدمت امام باقر (علیه السلام) بودیم، در دو صف نشسته بودیم و حضرت بالای صندلی بودند؛

«وَ قَدْ دَرَّ عَلَینَا بِالْحَدِیثِ وَ فِینَا مِنَ السُّرُورِ وَ قُرَّةِ الْعَینِ مَا شَاءَ اللَّهُ فَکأَنَّا فِی الْجَنَّة»

حضرت مطالب را برای ما سرازیر می‌کرد و روایات او سروری برای ما داشت که تصور می‌کردیم در بهشت نشستیم.

جمله بسیار زیبایی است! راوی می‌گوید: شنیدن کلام از زبان معصوم همانند این است که انسان در بهشت نشسته باشد.

«فَکأَنَّا فِی الْجَنَّة» هم کم است. شاید اگر تمام نعمت‌های بهشت را یک طرف بگذارند و اینکه انسان از زبان حجت الهی کلامی بشنود را یک طرف بگذارند می‌بینند که لذت این بخش را نمی‌توان با میلیاردها بار بهشت رفتن عوض کرد.

به قول مرحوم بحرالعلوم که می‌گوید:

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن / به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن

«مرحوم بحرالعلوم» زمانی که وارد حرم امام حسین (علیه السلام) شد، این شعر را گفت. اطرافیان به ایشان گفتند: شما اهل شعر نبودید. ایشان گفت: من دیدم که حضرت مشغول قنوت هستند و در قنوت آیه قرآن را می‌خوانند. لذا این شعر را گفتم.

«محمد بن مسلم» در ادامه می گوید:

«فَبَینَا نَحْنُ کذَلِک إِذَا بِالْآذِنِ فَقَالَ سَلَّامٌ الْجُعْفِی بِالْبَابِ»

ما دیدیم در را زدند و غلام رفت و گفت: سلام جعفی است.

«سلام جعفی» از اصحاب امام باقر است و انسان خوبی است.

«فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ائْذَنْ لَهُ»

امام صادق فرمودند: اجازه بدهید تا او بیاید.

«فَدَخَلَنَا هَمٌّ وَ غَمٌّ وَ مَشَقَّةٌ کرَاهِیةَ أَنْ یکفَّ عَنَّا مَا کنَّا فِیهِ»

زمانی که این شخص وارد شد، غم و غصه تمام وجود ما را فراگرفت از اینکه از فیضی که در آن بودیم محروم می شویم.

ما دیدیم لذتی که از صحبت کردن با حضرت می‌بریم و ما را به بهشت برده است، با آمدن او قطع می‌شود و ما از فیض محروم می‌شویم.

«فَدَخَلَ وَ سَلَّمَ عَلَیهِ فَرَدَّ أَبُو جَعْفَرٍ ع عَلَیهِ السَّلَامَ»

سپس می‌نویسد:

«ثُمَّ قَالَ سَلَّامٌ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ حَدَّثَنِی عَنْک خَیثَمَةُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَعَالَی- إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ الْآیةَ نَزَلَتْ فِی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ»

لازم به ذکر است که «خَیثَمَةُ»، «خیثمة بن أبی خیثمة» نیست. او از اصحاب امام صادق و امام باقر و مورد وثوق است. مرحوم شیخ و دیگران، همگی او را توثیق کردند.

معلوم است که این قضیه در میان ائمه اطهار هم مطرح بوده است و چیزی نبود که مخفی باشد. زمانی که «سلام جعفی» می‌شنود، دوست دارد آن را از زبان امام معصوم هم بشنود.

«قَالَ صَدَقَ خَیثَمَة»

حضرت فرمود: راست می‌گوید که این آیه در حق امیرالمؤمنین نازل شده است.

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 35، ص 197، ح 17

ما حدود سی و هشت روایت در منابع شیعه داریم مبنی بر اینکه شأن نزول آیه:

(إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُون)

سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پیامبر او، و آن‌ها که ایمان آورده‌اند و نماز را بر پا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌پردازند.

سوره مائده (5): آیه 55

حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) است. یکی از روایات که بنده نرسیدم آن را بیان کنم، این است که امام می‌فرماید: مراد از ولایت، احقیت در خلافت است. این روایت بسیار خوبی است، اما از نظر سندی مقداری مشکل دارد.

ان شاءالله اگر دوستان در جلسه بعد یادآوری کنند، من کلامی که از زبان امام هست را می‌آورم. امام می‌فرماید: مراد از کلمه «ولی» احقیت به ولایت و خلافت است.

ان شاءالله این قضیه را به طور مفصل توضیح خواهیم داد. بعضی از آقایان تشکیکی در سند آن نسبت به «احمد بن محمد» کردند که ما آن را رد کردیم.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته



مطالب مرتبط:
«اجتهاد» و «تقلید» از دیدگاه فریقین (3)«اجتهاد» و «تقلید» از دیدگاه فریقین (4)«اجتهاد» و «تقلید» از دیدگاه فریقین (2)بررسی آیات الولایة (1)
Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها