2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
روش پاسخگویی به شبهات در سیره امام رضا (علیه السلام)
کد مطلب: ١٢٨١٦ تاریخ انتشار: ٠٩ خرداد ١٣٩٨ - ١٨:٢٧ تعداد بازدید: 4220
سخنراني ها » پاسخگویی به شبهات
روش پاسخگویی به شبهات در سیره امام رضا (علیه السلام)

سخنرانی عمومی 97/12/18

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 97/12/18

موضوع: روش پاسخگویی به شبهات در سیره امام رضا (علیه السلام)

فهرست مطالب این سخنرانی:

نقشه خلفای عباسی برای کنترل قیامهای ضد حکومتی

چهل روایت ناب، در اهمیت و ارزش پاسخگوئی به شبهات

استدلالِ فوق العاده امام رضا (سلام الله علیه) در بیان جایگاه اهلبیت در قرآن

اعتقاد اهل سنت درباره رؤیت خداوند

روایت شنیدنی از سیدالشهداء درباره معرفت خدا

شکل و شمایل خدای وهابیت اینچنین است

اگر خدا قابل رؤیت نیست، چرا حضرت موسی درخواست رؤیت کرد؟

نظر امام رضا (سلام الله علیه) درباره مسئله خلق قرآن

هنرنمایی امام رضا (سلام الله علیه) در پاسخ به شبهات امامت

مستندات فرمایش امام رضا در منابع اهل سنت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا أن هدانا الله

ایام، ایام مبارکی است. میلادهای مختلفی در پیش است. میلاد امام جواد امام نهم به ویژه میلاد حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در پیش است و ما پیشاپیش این موالید را خدمت همه شما عزیزان تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم.

موضوع بحث ما شیوه‌های پاسخگویی امام هشتم (سلام الله علیه) به شبهات است. عزیزان دقت دارند از میان ائمه اطهار تنها برای امام رضا یک فرصت طلایی دو سه ساله ایجاد شد که توانستند مناظرات و گفتگوهای مختلفی با اندیشمندان ادیان و مذاهب داشته باشند.

تقریباً هفت، هشت مورد مناظره از امام هشتم (سلام الله علیه) ثبت شده است. اگر دوستان به کتاب «موسوعه امام هشتم» مراجعه کنند، به این مناظرات دست می‌یابند.

یکی از توفیقات خداوند متعال به ما این بود که این موسوعه را در هشت جلد چاپ کردیم و به عنوان کتاب برگزیده سال هم انتخاب شد.

ما در جلد ششم این کتاب، تمام احتجاجات و مناظرات امام هشتم را مفصل از منابع مختلف شیعه و سنی آوردیم. دوستان می‌توانند به این کتاب مراجعه کنند.

حضرت مناظراتی با علمای مسیح، علمای یهود و همچنین زرتشتیان داشتند. عمده مناظرات حضرت که امروزه می‌تواند برای ما مفید و الگو باشد مناظره‌ای است که امام هشتم با جمعی از علمای اهل سنت داشتند.

در این مناظره نکات بسیار ظریفی است که اگر ما این را امروز در بحث‌ها و شبهاتی که از ناحیه وهابیت یا اهل سنت متوجه مکتب اهلبیت هست به کار بگیریم، نکات ظریفی است. حضرت بدون آنکه اهانت و جسارتی کند، شبهه طرف مقابل را با شبهه پاسخ می‌دهد. این روش هم روشی هست که ما می‌توانیم از امام هشتم استفاده کنیم.

نقشه خلفای عباسی برای کنترل قیامهای ضد حکومتی

بنده قبل از آنکه مناظره حضرت و روش شبهه شناسی و پاسخگویی به شبهات در حوزه امامت را اشاره کنم، باید عرض کنم که در نظر داشته باشیم در عصر امام هشتم بحث‌های مختلفی در جامعه اسلامی بوده است. خلفا برای اینکه مردم را سرگرم کنند و کسی به فکر قیام علیه حکومت‌ها نباشد، زمانی ادعا می‌کردند که قرآن مخلوق است. هرکسی ادعا می‌کرد قرآن مخلوق نیست گردن او را می‌زدند، به زندان می‌انداختند و شلاق می‌زدند.

خلیفه بعد می آمد ادعا می‌کرد که قرآن غیر مخلوق است و هرکسی بگوید مخلوق است گردن او را می‌زدند. این کارها بازی‌هایی بود که خلفا انجام می‌دادند تا علما و بزرگان در جامعه مشغول این بحث‌ها شوند و به فکر قیام، براندازی و انتقاد به حاکم اسلامی نباشند.

خداوند عالم جسم است، خداوند عالم چشم و گوش دارد، خداوند عالم دست دارد، دست خدا همانند دست ماست، خداوند عالم در دنیا و آخرت دیده می‌شود؛ این‌ها نمونه‌هایی از ادعاهای خلفا در میان مردم بود؛ لذا علما مدتی در جامعه روی قضیه رؤیت الله در دنیا یا قیامت مشغول بودند.

بحث دیگری که مطرح بود این بود که بعضی از شبهاتی از قرآن کریم درمی‌آوردند و در میان مردم مطرح می‌کردند. قضیه‌ای همانند قضیه حضرت موسی که به خداوند عرضه داشت خود را به من نشان بده!

بحث این است که چرا حضرت موسی علی رغم اینکه از پیامبران اولوالعزم هست، از خداوند عالم رؤیت می‌خواهد و در جواب:

(قالَ لن‌ترانی)

گفت: هرگز مرا نخواهی دید.

سوره اعراف (7): آیه 143

می‌آید. مگر خداشناسی حضرت موسی ضعیف بوده است که از خداوند عالم رؤیت را طلب می‌کند؟ این مسائل در جامعه آن روز وجود داشت.

لبه تیز این شبهات عمدتاً متوجه امام هشتم هم شده بود. ما در تاریخ زندگی این بزرگوار داریم که در هریک از این موضوعاتی که در جامعه بوده است، حضرت در برابر این مسائل موضع گیری بسیار دقیق و ظریفی داشتند؛ به طوری که بهانه‌ای دست افراد نیفتد.

اگر در زمان «مأمون» بحث خلقت قرآن کریم مطرح است، و اگر کسی به عدم خلقت قرآن حرف بزند خلاف است و سپس «متوکل» خلاف آن را مطرح می‌کند؛ امام هشتم جوابی می‌فرماید که بهانه به دست هیچکدام نیفتد.

چهل روایت ناب، در اهمیت و ارزش پاسخگوئی به شبهات

من چند نمونه را در اینجا عرض می‌کنم. روایتی از امام هشتم (علیه السلام) در رابطه با پاسخگویی به شبهات است که روایت بسیار خوبی است. در کتاب «الإحتجاج» اثر «مرحوم طبرسی» جلد اول صفحه 19 وارد شده است که می فرماید:

«أَفْضَلُ مَا یقَدِّمُهُ الْعَالِمُ مِنْ مُحِبِّینَا وَ مَوَالِینَا أَمَامَهُ لِیوْمِ فَقْرِهِ وَ فَاقَتِهِ وَ ذُلِّهِ وَ مَسْکنَتِهِ أَنْ یغِیثَ فِی الدُّنْیا مِسْکیناً مِنْ مُحِبِّینَا مِنْ یدِ نَاصِبٍ عَدُوٍّ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ یقُومُ مِنْ قَبْرِهِ وَ الْمَلَائِکةُ صُفُوفٌ مِنْ شَفِیرِ قَبْرِهِ إِلَی مَوْضِعِ مَحَلِّهِ مِنْ جِنَانِ اللَّهِ فَیحْمِلُونَهُ عَلَی أَجْنِحَتِهِمْ یقُولُونَ لَه»

بافضیلت‌ترین کاری که یک عالم می‌تواند برای قیامت و روز بدبختی‌اش بفرستد، این است که اگر یکی از شیعیان ما گرفتار شبهات نواصب و عدوالله شدند را از این شبهه نجات دهد. اگر چنین کاری کرد فردای قیامت خطاب می‌آید:

«مَرْحَباً طُوبَاک یا دَافِعَ الْکلَابِ عَنِ الْأَبْرَارِ»

مرحبا بر تو! ای کسی که حمله سگ‌های نواصب را از شیعیان دفع کردی.

«وَ یا أَیهَا الْمُتَعَصِّبُ لِلْأَئِمَّةِ الْأَخْیار»

الإحتجاج علی أهل اللجاج، نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 19، فصل فی ذکر طرف مما أمر الله فی کتابه من الحجاج و الجدال

این روایت بسیار زیباست. البته روایتی از پدر بزرگوارشان امام هفتم هم هست که حضرت می‌فرماید:

«لَوْ لَا مَنْ یبْقَی بَعْدَ غَیبَةِ قَائِمِکمْ ع مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِینَ إِلَیهِ وَ الدَّالِّینَ عَلَیهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْ دِینِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ وَ الْمُنْقِذِینَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاک إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِی أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِینِ اللَّهِ»

اگر پس از غیبت امام قائم شما، دانشمندان و عالمان دینی نبودند که مردم را به او دعوت و بسوی آن حضرت دلالت و راهنمایی کرده و با دلیل و برهان از دین وی دفاع کنند و بندگان ضعیف خدا را از دام‌های ابلیس و پیروانش و نیز دام‌های دشمنان اهل بیت نجات دهند؛ هر آینه کسی نمی‌ماند مگر آن که از دین خدا بیرون می‌رفت.

«وَ لَکنَّهُمُ الَّذِینَ یمْسِکونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّیعَةِ کمَا یمْسِک صَاحِبُ السَّفِینَةِ سکان‌ها أُولَئِک هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»

ولیکن آن دانشمندان زمام دل‌های شیعیان ناتوان را به دست می‌گیرند، آنسان که ناخدای کشتی سکان کشتی را به دست می‌گیرد و آنان در نزد خدای بزرگ برترین افرادند.

الإحتجاج علی أهل اللجاج، نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 18، فصل فی ذکر طرف مما أمر الله فی کتابه من الحجاج و الجدال

روایت دیگری از امام صادق (علیه السلام) وارد شده است که حضرت می‌فرماید:

«عُلَمَاءُ شِیعَتِنَا مُرَابِطُونَ فِی الثَّغْرِ- الَّذِی یلِی إِبْلِیسَ وَ عَفَارِیتَهُ یمْنَعُوهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَی ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا وَ عَنْ أَنْ یتَسَلَّطَ عَلَیهِمْ إِبْلِیسُ وَ شِیعَتُهُ وَ النَّوَاصِبُ»

دانشمندان پیروان ما همانند مرزدارانی هستند که در برابر ابلیس و لشگرهایش صف کشیده و از یورش آن‌ها به افرادی از شیعیان ما که قدرت دفاع از خود ندارند جلوگیری می‌کنند، و نیز از تسلّط ابلیس و پیروان ناصبی او، بر آن‌ها پیشگیری می‌کنند.

«أَلَا فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِک مِنْ شِیعَتِنَا کانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَ التُّرْک وَ الْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ لِأَنَّهُ یدْفَعُ عَنْ أَدْیانِ مُحِبِّینَا وَ ذَلِک یدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِم»

آگاه باشید ارزش آن دانشمندان شیعه‌ای که چنین خود را در معرض دفاع قرار داده‌اند هزار هزار بار بالاتر از سپاهیانی است که در برابر هجوم دشمنان اسلام از کفّار روم و ترک و خزر پیکار می‌کنند، زیرا دانشمندان نگهبانان عقاید و فرهنگ اسلام و مدافع دین دوستان ما هستند در حالی که مجاهدان حافظ مرزهای زمینی هستند.

الإحتجاج علی أهل اللجاج، نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 17، فصل فی ذکر طرف مما أمر الله فی کتابه من الحجاج و الجدال

«مرحوم طبرسی» در جلد اول کتاب «الإحتجاج» از صفحه 17 و 18 تا صفحه 28 نزدیک به چهل روایت در اهمیت پاسخگویی به شبهات آورده است.

این روایات از رسول گرامی اسلام، حضرت صدیقه طاهره، امام حسن، امام باقر تا حضرت ولی عصر در یک جا جمع شده است. ایشان از هرکدام از ائمه اطهار روایاتی در اهمیت پاسخگویی به شبهات بیان کرده است.

یکی از روایات ایشان که بسیار جالب است، چنین است: از حضرت سؤال می شود: از میان انسانی که در حال غرق شدن است و انسان دیگری در دست یک ناصبی گرفتار است در حالی که ناصبی شبهه تولید می‌کند و ذهن او را مشوش می‌کند، کدام یک را برای نجات انتخاب کنیم؟ حضرت در جواب می‌فرماید: برای او واجب است فردی که در دست ناصبی گرفتار است و ذهنش توسط شبهه منحرف می‌شود را نجات دهد!

در روایت دیگری وارد شده: کسی در دست ظالم گرفتار است و ظالم می‌خواهد سر او را از بدن جدا کند. در طرف دیگر ناصبی شبهه تولید می‌کند و می‌خواهد جوانی را از مذهب و دین بیرون ببرد. کدام یک را نجات دهد؟ حضرت در جواب می‌فرماید: اگر نمی‌تواند دو نفر را نجات دهد، نجات فردی که در دست ناصبی گرفتار است مقدم از نجات فردی است که در دست جلاد اسیر است و دارد سر از تنش جدا می‌کند.

استدلالِ فوق العاده امام رضا (سلام الله علیه) در بیان جایگاه اهلبیت در قرآن

از حضرت در رابطه با جایگاه اهلبیت سؤال می‌کنند که آیا در رابطه با اهلبیت و آل محمد در قرآن کریم چیزی آمده است، یا خیر؟ حضرت در جواب از علمای اهل سنت سؤال می‌کنند که مراد از "یاسین" در قرآن کیست؟ همه گفتند: مراد از "یاسین" رسول گرامی اسلام است. حضرت سپس چند آیه را کنار هم چید.

مشاهده کنید حضرت چقدر زیبا استدلال می‌کند. ابتدا از طرف مقابل اعتراف می‌گیرد و بعد از آن بر مبنای اعتراف او برهانش را استوار می‌کند. فرمود: "یاسین" رسول اکرم است؛

«لَمْ یشُک فِیهِ أَحَد»

حضرت سپس می‌فرماید که خداوند عالم در قرآن کریم برای انبیاء سلام فرستاده است؛

(سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِین)

سلام باد بر نوح در میان جهانیان.

سوره صافات (37): آیه 79

یا:

(سَلامٌ عَلی إِبْراهِیم)

سلام بر ابراهیم باد!

سوره صافات (37): آیه 109

یا:

(سَلامٌ عَلی مُوسی وَ هارُون)

سلام بر موسی و هارون.

سوره صافات (37): آیه 120

«وَ لَمْ یقُلْ سَلَامٌ عَلَی آلِ نُوحٍ وَ لَمْ یقُلْ سَلَامٌ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ وَ لَا قَالَ سَلَامٌ عَلَی آلِ مُوسَی وَ هَارُونَ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ سَلَامٌ عَلَی آلِ یس»

عیون أخبار الرضا علیه السلام، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: لاجوردی، مهدی، ج 1، ص 236 و 237، ح 1

حضرت «آل یس» را با (سَلامٌ عَلی إِبْراهِیم) و (سَلامٌ عَلی نُوحٍ فِی الْعالَمِین) مقایسه کرده است. مراد از «آل یس» همان آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

حضرت در اینجا دو روش را انتخاب می‌کند؛ روش اول گرفتن اعتراف از طرف مقابل بر مبنای گرفتن اعتراف که یک نوع جدل از صناعات خمس است و برمبنای آن براهینش را مترتب کرده است. سپس حضرت به سراغ قرآن کریم رفته است که طرف مقابل آن را قبول دارد و به سراغ سنت نرفته است. اگر حضرت بخواهند سنت را مطرح کنند، طرف مقابل ادعا می‌کند که مورد قبول ما نیست، روایت ضعیف است، ما در کتاب‌هایمان چنین چیزی داریم یا علمای ما نقل نکردند. حضرت روی یک امری که مقبول عند الخصم است، جواب خود را مطرح می‌فرماید. بنابراین این روش، روش مبارکی است که ما می‌توانیم در بحث‌های خود آن را اعمال کنیم.

اعتقاد اهل سنت درباره رؤیت خداوند

بحث دیگر، بحث رؤیت خداست. این بحث یکی از بحث‌های پرجنجال عصر امام هشتم است. البته این بحث هنوز هم هست، همچنانکه وهابیت معتقدند که اگر کسی منکر رؤیت خداوند در قیامت باشد، کافر است و مرتد است و واجب است که توبه داده شود و اگر توبه نکرد باید کشته شود!! حالا من عبارت «بن باز» را هم خدمت شما خواهم آورد.

بدبختی ما این است که این عبارات در صحیح‌ترین کتب اهل سنت آمده است. در کتاب «صحیح بخاری» روایت 6573 وارد شده است که ابوهریره از پیغمبر اکرم سؤال کرد: یا رسول الله آیا ما خدا را در قیامت می‌بینیم؟ حضرت فرمود: آیا می‌توانید شمس را ببینید؟ آیا ماه را می‌توانید ببینید؟ سپس فرمودند:

«فَإِنَّکمْ تَرَوْنَهُ یوم الْقِیامَةِ کذَلِک»

حضرت می‌فرماید: کسانی که ماه پرست و آفتاب پرست و حیوان پرست هستند همگی به دنبال معبود خود هستند؛

«وَتَبْقَی هذه الْأُمَّةُ فیها مُنَافِقُوهَا»

منافقین امت من همراه امت من هستند.

«فَیأْتِیهِمْ الله فی غَیرِ الصُّورَةِ آلتی یعْرِفُونَ»

خداوند در صورتی نمایان می‌شود که برای این افراد شناخته شده نیست.

یعنی منافقین قبلاً خدا را دیدند، اما الآن ادعا می‌کنند خدایی که الآن آمده است غیر از آن خدایی است که ما قبلاً دیدیم. امت، این خدا را دیدند، اما ادعا می‌کنند این خدا، آن خدایی که ما دیدیم نیست. ببینید تعبیر چقدر وقیح است!! تا جایی که می‌گوید:

«أنا رَبُّکمْ فَیقُولُونَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْک هذا مَکانُنَا حتی یأْتِینَا رَبُّنَا فإذا أَتَانَا رَبُّنَا عَرَفْنَاهُ»

می گوید من پروردگار شما هستم. آن‌ها می‌گویند: به خدا پناه می‌بریم، ما اینجا ایستادیم تا خداوند خودش بیاید.

آن‌ها ادعا می‌کنند ما تو را قبول نداریم، زیرا تو شباهتی به آن خدا نداری!

«فَیأْتِیهِمْ الله فی الصُّورَةِ آلتی یعْرِفُونَ»

سپس خداوند به همان صورتی که قبلاً می‌شناختند، می‌آید.

«فیقول أنا رَبُّکمْ فَیقُولُونَ أنت رَبُّنَا فَیتْبَعُونَهُ وَیضْرَبُ جِسْرُ جَهَنَّمَ»

الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 5، ص 2403، ح 6204

حال «یعْرِفُونَ» چیست؟! عزیزان دقت کنند که «ابن تیمیه حرانی» از قول «احمد بن حنبل» می‌گوید: خداوند عالم در یک صورت شاب و أمرد به طوری که هم جوان است و هم موی صورتش در نیامده است، ظاهر می‌شود.

« رأيت ربي في صورة شاب أمرد له وفرة جعد قطط في روضة خضراء »

پروردگارم را در صورت یک جوان مو فرفری دیدم در یک سرزمین سبز.

ابن تيمية الحراني، أحمد بن عبد الحليم (م 728)، بيان تلبيس الجهمية في تأسيس بدعهم الكلامية، تحقيق: مجموعة من المحقّقين، مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف الطبعة الأولى، 1426هـ. ؛ ج7، ص 198

به گفته «ابن تیمیه» خداوند متعال موهای بلند و فرفری دارد، گویا با سشوار موهایش فر شده است. جالب اینجاست که وقتی «ابن تیمیه» به این روایت می‌رسد، می‌گوید: این روایت، روایتی صحیح و معتبر است!!

امثال این قضایا در رابطه با اینکه خداوند چگونه بوده و چگونه هست، خداوند سوار الاغ می‌شود و از آسمان بالا به پایین می‌آید و به مردم می‌گوید:

«هل من دَاعٍ فَیسْتَجَابُ له هل من مُسْتَغْفِرٍ فَیغْفَرُ له»

مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 2، ص 383، ح 8962

«ابن تیمیه» این روایت را در کتاب «منهاج السنة النبویة» می‌آورد. «مرحوم شیخ مفید» هم می‌گوید: در بغداد در عصر ما بعضی از حشویه بالای پشت بام خود علف و جو می‌ریختند تا زمانی که الاغ خدا می‌آید، در پشت بام آن‌ها قرار بگیرد و مشغول خوردن باشد و خدا هم گناهان صاحب خانه را ببخشد.

نقل شده است یکی از علما بالای پشت بام رفت و دید پسر 14 یا 15 ساله أمرد در پشت بام است و تصور کرد که او خداست. او به دنبال پسر دوید و از این پشت بام به آن پشت بام رفت. پسر زمین افتاد و پایش شکست و او را نزد قاضی بردند. قاضی گفت: شیخ! تو خجالت نمی‌کشی که این پسر را دنبال کردی؟ شیخ گفت: من بالای پشت بام رفتم و تصور کردم که او خداست و لطف کرده آمده در پشت بام ما قرار گرفته است!!

از اینطور قضایا الی ماشاءالله وجود دارد، به طوری که اگر بخواهم بگویم چندین ساعت وقت می‌برد. آن‌ها ادعا می‌کنند پیغمبر اکرم فرموده است من در منا دیدم خداوند سوار بر شتر شده است در حالی که کفش‌هایی از پوست گاو دارد و بالای سرش عمامه سبزی است!!

وهابیت یک سری بساطی برای خداوند درست کردند که واقعاً انسان نمی‌داند این افراد به چه کیفیتی حرف می‌زنند. «ابن تیمیه» خود می‌گوید: مباحثی که ما در رابطه با خدا داریم، همه در تورات آمده و یقین داریم که آن‌ها درست است. حضرت موسی و پیغمبر اکرم همدیگر را ندیدند که با همدیگر تبانی داشته باشند. وهابیت از این قضایا الی ماشاءالله دارند.

در سایت بن باز (موقع الرسمی لسماحة الامام بن باز) رسماً اعلام می‌کند:

« من ینکر رؤیة الله فهو ضال مضل ومن انکرها تبیّن له الادلة فان اصرّ كفر لإنه کذب لله وللرسول »

هر کسی منکر دیدن خدا شود، هم گمراه و هم گمراه کننده است اگر کسی بعد از این‌که ما ادله را مبنی بر رؤیت خدا آوردیم باز هم اصرار بر انكار رويت خدا داشت کافر است زیرا خدا و پیامبر را تکذیب کرده است.

طبق ادعا او اگر کسی اصرار کند که نمی‌تواند خدا را ببیند کافر است، البته خدایی که در دنیا به صورت شاب و أمرد دیده بود. خلاصه اگر با ادله هم روشن نشد، تکذیب خدا و پیغمبر اکرم کرده و باید کشته شود!!

در کتاب «تفسیر عیاشی» آمده است که همین قضیه خدمت امام رضا مطرح می شود:

«قلت لأبی الحسن الرضا ع جعلت فداک- أخبرنی عما اختلف فیه الناس من الرؤیة- فقال بعضهم: لا یری»

دقت داشته باشید که جواب حضرت چیست!

«فقال: یا أبا العباس من وصف الله بخلاف ما وصف به نفسه- فقد أعظم الفریة علی الله»

حضرت فرمود: یا ابا العباس! برخلاف آنچه خداوند متعال خود را در قرآن کریم توصیف کرده است، هرکسی خدا را توصیف کند به خدا افترا بسته است.

«قال الله «لا تُدْرِکهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یدْرِک الْأَبْصارَ- وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ»

تفسیر العیاشی، نویسنده: عیاشی، محمد بن مسعود، محقق / مصحح: رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 1، ص 373، ح 79

حضرت استدلالی می‌کند که مورد قبول تمام فرق اسلامی است، نه اینکه بحثی را از خودشان مطرح کند. همچنین در کتاب «أمالی» اثر «شیخ صدوق» و «کافی» شبیه این روایت داریم.

نکته‌ای که ما باید در اینجا به آن دقت کنیم، این است که پیغمبر اکرم در حجة الوداع می‌فرماید:

«إِنِّی تَارِک فِیکمُ الثَّقَلَینِ مَا إِنْ تَمَسَّکتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی کتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیتِی»

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 2، ص 100، ح 59

وقتی که شعار:

«حَسْبُنَا کتَابُ اللَّهِ»

الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 4، ص 1612، ح 4169

مطرح می‌شود و اهلبیت خانه‌نشین می‌شود نتیجه این می‌شود. خدایی که:

(لَیسَ کمِثْلِهِ شَی‌ء)

همانند او چیزی نیست.

سوره شوری (42): آیه 11

هست، خدای الاغ سوار و خدای شترسوار و خدای أمرد و خدای موفرفری می‌شود!! اصلاً گذشته از بحث قرآنی و حدیثی، این قضیه با عقل انسان به هیچ وجه تطبیق نمی‌کند. بنابراین می‌بینیم که امام باقر (علیه السلام) تعبیر ظریفی دارد و می‌فرماید:

«بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اللَّهِ تَبَارَک وَ تَعَالَی»

الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 1، ص 145، ح 10

به فرموده امام باقر عبادت و معرفت و وحدانیت خداوند متعال باید از کانال ائمه اطهار صورت بگیرد، نه غیر. همچنانکه در زیارت جامعه کبیره می‌خوانیم:

«مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِکم»

من لا یحضره الفقیه، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 615، ح 3213

وقتی که «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِکم» نباشد، سر از خدای الاغ سوار درمی‌آورد. در این زمینه روایت بسیار زیبایی از امام حسین (علیه السلام) وارد شده است.

روایت شنیدنی از سیدالشهداء درباره معرفت خدا

ما از امام حسین روایت بسیار کم داریم، حتی «بخاری» یک روایت هم از امام حسن و امام حسین نقل نکرده است. او از «ابوهریره» نزدیک به 440 روایت دارد، اما از امام حسن و امام حسین حتی یک روایت هم ندارد. او از حضرت فاطمه زهرا تنها یک روایت نقل کرده است!!

«بخاری» از حضرت خدیجه أم المؤمنین روایتی نقل نکرده است، اما از عایشه نزدیک به 250 روایت نقل کرده است. ما در منابع خود معمولاً روایت کمی از امام حسین داریم، اما این روایت بسیار زیباست. راوی می‌گوید:

«یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ»

یابن رسول الله! پدر و مادرم فدایتان باد. معرفة الله چیست؟

«قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ کلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ»

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 5، ص 312، ح 1

معرفة الله باید از معرفة الإمام بیاید، زیرا این‌ها طریق شناخت خداوند هستند. اگر از این کانال برود ما به معرفة الله واقعی می‌رسیم، اما اگر بخواهد از غیر این طریق برود به خدای الاغ سوار و شترسوار می‌رسیم.

شکل و شمایل خدای وهابیت اینچنین است

نکته بعدی که در کتاب «سیر أعلام النبلاء» وارد شده چنین است:

«رأیت ربی بمنی علی جمل أورق علیه جبة»

خدا را در منا دیدم در حالی که بر شتر سیاه و سفید سوار بود و عبای پشمی بر دوش داشت.

سیر أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقیق: شعیب الأرناؤوط, محمد نعیم العرقسوسی، ج 18، ص 16، باب أحمد بن محمد بن عبدوس الزعفرانی

همچنین در کتاب «تبیین کذب المفتری» اثر «ابن عساکر» وارد شده است:

«وإنه ینزل بذاته ویتردد علی حمار فی صورة شاب أمرد بشعر قطط وعلیه تاج یلمع وفی رجلیه نعلان من ذهب»

تبیین کذب المفتری فیما نسب إلی الإمام أبی الحسن الأشعری، المؤلف: علی بن الحسن بن هبة الله بن عساکر الدمشقی، الناشر: دار الکتاب العربی – بیروت، الطبعة الثالثة، 1404، ج 1، ص 311، باب منهم الإمام ابن الإمام أبو نصر بن أبی القسم القشیری رحمه الله

او در این روایت ادعا می‌کند بر سر خدا تاجی است که نور پخش می‌کند و در پاهایش کفش‌هایی طلایی است.

امثال این روایات الی ماشاءالله در منابع اهل سنت وارد شده است. خود «ابن تیمیه» می‌گوید: بعضی از افراد هستند که هر جوان بی‌ریش را می‌دیدند، تصور می‌کردند که او خداست.

جالب اینجاست که «ابوبکر بن عربی» - علیه اللعنه - می‌گوید «ابو یعلی» رئیس حنابله می‌گفت: درباره خدا هرچه بگویید اعم از چشم و دست و پا و شکم من قبول دارم، تنها ریش و عورت ندارد!! حال چه رمزی بوده که او این دو مورد را استثناء کرده است، نمی‌دانیم.

همچنین در کتاب «الملل و النحل» وارد شده است که خداوند به چشم درد مبتلا می‌شود و ملائکه به عیادت خدا می‌روند. حال من نمی‌دانم وقتی به عیادت خدا می‌روند، کمپوت هم می‌برند یا خیر!؟

اگر خدا قابل رؤیت نیست، چرا حضرت موسی درخواست رؤیت کرد؟

بحث دیگری که وارد شده است، بحث (أَرِنِی) حضرت موسی است و امام رضا به زیبایی پاسخ می‌دهند. چنین نبود که توحید حضرت موسی ضعیف باشد، بلکه قوم حضرت موسی گفتند:

(لَنْ نُؤْمِنَ لَک حَتَّی نَرَی اللَّهَ جَهْرَة)

ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم.

سوره بقره (2): آیه 55

«فَقَالَ مُوسَی یا رَبِّ إِنَّک قَدْ سَمِعْتَ مَقَالَةَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِصَلَاحِهِمْ فَأَوْحَی اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ یا مُوسَی سَلْنِی مَا سَأَلُوک فَلَنْ أُؤَاخِذَک بِجَهْلِهِمْ»

عیون أخبار الرضا علیه السلام، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: لاجوردی، مهدی، ج 1، ص 201، ح 1

حضرت موسی نمی‌خواست (أَرِنِی) بگوید، بلکه فرمود: قوم من چنین خواستند. خدایا! آن‌ها از روی جهل چنین چیزی خواستند. خداوند فرمود: یا موسی! هرچه آن‌ها خواستند، خواسته‌شان را بگو و به خاطر جهل آن‌ها تو را مؤاخذه نمی‌کنم. بعد حضرت موسی فرمود:

(رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیک قالَ لن‌ترانی وَ لکنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانِی)

پروردگارا خودت را به من نشان ده تا تو را ببینم! گفت: هرگز مرا نخواهی دید، ولی به کوه بنگر اگر در جای خود ثابت ماند مرا خواهی دید.

سوره أعراف (7): آیه 143

سپس قضایایی که هفتاد نفر به میقات رفته بودند مطرح می‌شود.

نظر امام رضا (سلام الله علیه) درباره مسئله خلق قرآن

بحث مهمی که در اینجا هست، بحث خلق قرآن است. یک عده معتقدند که قرآن مخلوق است و هرکسی معتقد باشد که قرآن مخلوق نیست کافر است. «ابن تیمیه» می‌گوید: هرکسی بگوید قرآن مخلوق است، کافر است و لعنت خدا بر او باد! وقتی در مورد این قضیه از امام رضا سؤال می‌کنند، حضرت می‌فرماید:

«لَیسَ بِخَالِقٍ وَ لَا مَخْلُوقٍ وَ لَکنَّهُ کلَامُ اللَّه»

قرآن نه خالق است و نه مخلوق است، بلکه کلام الهی است.

الأمالی، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، ص 545، ح 12

همچنین امام باقر در این زمینه می‌فرماید:

«فَقَالَ لَهُمْ لَیسَ بِخَالِقٍ وَ لَا مَخْلُوقٍ إِنَّمَا هُوَ کلَامُ الْخَالِق»

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 89، ص 121، ح 11

هنرنمایی امام رضا (سلام الله علیه) در پاسخ به شبهات امامت

بحثی که من دوست دارم عزیزان خوب روی آن دقت کنند، بحث نحوه پاسخگویی امام در مورد شبهات امامت است.

«مأمون» از جهت خباثتی که داشت، تلاش کرد جلسات مناظراتی بین علمای بزرگ اهل سنت تشکیل بدهد و از حضرت سؤالاتی بپرسند و حضرت در جواب عاجز بماند تا محبوبیت آن بزرگوار زیر سؤال برود. تمام تلاش این بود! شما قضیه آوردن امام هشتم از مدینه به طوس و نیاوردن حضرت از شاهراه‌ها را در نظر بگیرید به این قضیه پی می‌برید.

سپاه «مأمون» حضرت را از راه‌های فرعی برد تا حضرت با مردم ملاقات نکنند، اما از جایی که "عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد" از هر مسیری که امام رضا را به طرف طوس آوردند مردم برای زیارت امام هشتم هجوم آوردند.

به برکت آن بزرگوار نطفه تشیع در ایران منعقد شد و مناطقی که شیعه نشین بود هم گسترش پیدا کرد. یکی از مواردی که وجود دارد، این است که «مأمون» علمای اهل سنت را برای مناظره با امام هشتم در موضوع امامت جمع کرده است.

برای «مأمون» بحث خلق قرآن و رؤیة الله بسیار مهم نیست. درست است که آن‌ها علما را مشغول می‌کردند تا به فکر براندازی و تحریک مردم نشوند، اما عمده دردی که «مأمون» دارد بحث امامت است. درد او این است که مردم احساس می‌کنند آنچه شایسته امامت و خلافت است امام هشتم است، نه «مأمون»!

حدود چهل تن از بزرگان اهل سنت برای مناظره می‌آیند. اولین چیزی که حضرت می‌فرماید، این است:

«اقْتَصِرُوا عَلَی وَاحِدٍ مِنْکمْ»

یک نفر را انتخاب کنید تا با من حرف بزند.

این روش، روش بسیار زیبایی است. اگر طرف شما ده نفر یا بیست نفر باشد شما ده دقیقه صحبت می‌کنید، اما طرف مقابل که هرکدام ده دقیقه صحبت کنند صد دقیقه می‌شود و ده برابر شما وقت می‌خواهند.

اگر هرکدام یک شبهه مطرح کنند، ده شبهه می‌شود. گاهی اوقات پاسخ به یک شبهه نیم ساعت وقت می‌برد.

حضرت اجازه نمی‌دهد طرف خطابشان افراد متعدد باشد. این نکته ظریفی است که اگر ما با وهابیت یا اهل سنت یا افرادی بحث می‌کنیم که در جمعی افراد مختلفی هستند اجازه ندهیم یک نفر با چند نفر باشد، بلکه یک نفر به یک نفر بحث کنیم. یک نفر را انتخاب کنید، به طوری که قول او قول شما باشد و سخن او سخن شما باشد.

تعبیر امام رضا چنین است:

«اقْتَصِرُوا عَلَی وَاحِدٍ مِنْکمْ یلْزَمُکمْ مَا یلْزَمُهُ»

یک نفر را برای صحبت با من انتخاب کنید، به طوری که هرچه رأی داد رأی شما باشد.

«فَرَضُوا بِرَجُلٍ یعْرَفُ بِیحْیی بْنِ الضَّحَّاک السَّمَرْقَنْدِی وَ لَمْ یکنْ بِخُرَاسَانَ مِثْلُه»

علما مردی به نام یحیی بن ضحاک سمرقندی را انتخاب کردند که در خراسان از نظر علم مثل او کسی نبود.

آن‌ها «یحیی بن ضحاک» که سرآمد همه علمای اهل سنت است را انتخاب می‌کنند، او به میدان می‌آید و دیگران ساکت هستند و این نکته بسیار ظریفی است. امام رضا (علیه السلام) می‌پرسند: موضوع بحث ما چه باشد؟

«فَقَالَ لَهُ الرِّضَا ع یا یحْیی سَلْ عَمَّا شِئْتَ»

امام رضا (علیه السلام) فرمود: ای یحیی از هر چه میخواهی سؤال کن

«فَقَالَ نَتَکلَّمُ فِی الْإِمَامَةِ»

گفت در مورد امامت باهم مناظره کنیم.

«یحیی بن ضحاک» ابتدا نمی‌گوید شما که معتقدید امیرالمؤمنین امام و خلیفه هست دلیلتان از قرآن و سنت و سیره صحابه چیست، بلکه ابتدا سخنش را با شبهه آغاز می‌کند. او سخن خود را با طرح سؤال شروع نمی کند که مثلاً بپرسد امامت چه پشتوانه قرآنی و سنتی دارد، بلکه با شبهه شروع می کند و می‌گوید:

«کیفَ ادَّعَیتَ لِمَنْ لَمْ یؤُمَّ وَ تَرَکتَ مَنْ أَمَّ وَ وَقَعَ الرِّضَا بِهِ»

چگونه امامت را برای علی ابن ابی طالب ادعا می‌کنی که امام و خلیفه نشد و ترک می‌کنید ابوبکری که امام شد و مردم هم به او راضی شدند؟

به بیان دیگر او به امام رضا عرضه می‌دارد: روش و عقیده شما در امامت برخلاف عموم صحابه است. سیره صحابه روش شما را باطل می‌کند. اهل سنت که معتقدند:

«أصحابی کالنجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم»

لسان المیزان، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، دار النشر: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - 1406 - 1986، الطبعة: الثالثة، تحقیق: دائرة المعرف النظامیة - اله‌اند -، ج 2، ص 137، ح 594

بنابراین بحث را با شبهه آغاز می‌کند. عزیزان دقت کنند ما در بحث خارج خود، در مباحث کلامی، چندین جلسه مفصل این مسئله را توضیح دادیم و فایل صوتی و متنی آن در سایت «مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر» موجود است و دوستان می‌توانند ببینند.

امام رضا هم شبهه را با شبهه جواب می‌دهند. حضرت نمی‌فرمایند که ما در آیات قرآن کریم داریم:

(إِنَّما وَلِیکمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُون)

سرپرست و رهبر شما تنها خدا است، و پیامبر او، و آن‌ها که ایمان آورده‌اند و نماز را بر پا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌پردازند.

سوره مائده (5): آیه 55

و:

(یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ)

ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است کاملاً (به مردم) برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام نداده‌ای.

سوره مائده (5): آیه 67

و:

(الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دِینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دِینا)

امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین (جاودان) شما پذیرفتم.

سوره مائده (5): آیه 3

حضرت از این آیات و احادیثی همانند حدیث وصایت و:

«وأنت خلیفتی»

المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 143، ح 4652

و:

«أنت ولی کل مؤمن بعدی ومؤمنة»

المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 143، ح 4652

حرف نمی‌زنند. حضرت به هیچکدام از روایاتی که شیعه و سنی آن را نقل کردند، استدلال نمی‌کند بلکه شبهه را با شبهه پاسخ می‌دهند و می‌فرمایند: یحیی بن ضحاک! من از شما یک سؤال دارم. ابوبکر که گفت:

«وُلِّیتُکمْ وَ لَسْتُ بِخَیرِکم»

او یا راست گفته است یا دروغ گفته است. شما ادعا می‌کنید که مردم خلافت ابوبکر را قبول کردند، راضی بودند و گفتند: تو خیر الناس هستی. ابوبکر با این عمل رضایت صحابه را تخطئه و تکذیب کرده است.

وقتی که می‌گوید «لَسْتُ بِخَیرِکم» به این معناست که همه شما دروغ می‌گویید. «لَسْتُ بِخَیرِکم» تکذیب سیره صحابه است، یا به دروغ «لَسْتُ بِخَیرِکم» گفته است و انسان دروغگو هم صلاحیت امامت ندارد.

امام رضا برای او بن بستی درست کرده است که از هیچ طرفی راه فرار ندارد. یکی از بهترین دلیل و برهان این است که وقتی طرف مقابل شبهه تولید می‌کند - اگر چه جواب حلی هم باید بدهیم - ولی بهتر این است که با جواب نقضی پاسخ بدهیم.

طبق تجربه‌ای که بنده در بیش از دویست مناظره در عربستان سعودی و ایران و شبکه‌های ماهواره‌ای داشتم، همیشه به دوستان می‌گویم تلاش کنید شبهات را با جواب نقضی آغاز کنید. اگر جواب نقضی شد، این جواب نقضی تاروپود تفکر طرف مقابل را به هم می‌زند.

طرف مقابل که خود را حق مطلق می‌داند، ما ابتدا باید او را خلع سلاح کنیم و سلاح را از دست او بگیریم و به او بفهمانیم چنین نیست که او خود را حق مطلق می‌داند. بعد از اینکه او را با جواب نقضی خلع سلاح کردیم، نوبت به جواب‌های حلی می‌رسد. مادامی که جواب نقضی طرف را خلع سلاح نکند، شما هزار دلیل هم از قرآن کریم و سنت اهلبیت بیاورید او توجیه و تأویل می‌کند و ادعا می‌کند که شما اینطور می‌فهمید و من هم اینطور می‌فهمم.

حضرت سپس می‌فرماید:

«وَ قَالَ تَالِیهِ کانَتْ بَیعَتُهُ فَلْتَةً»

خلیفه دوم هم گفت: بیعت صحابه با ابوبکر بدون تدبیر بوده است.

ایشان ادعا می‌کرد: «وَ تَرَکتَ مَنْ أَمَّ وَ وَقَعَ الرِّضَا بِه»؛ امام رضا عبارت «وَ وَقَعَ الرِّضَا بِه» را زیر سؤال ‌برد و فرمود: اگر «وَ وَقَعَ الرِّضَا بِه» صحیح باشد، چرا عمر گفت: «کانَتْ بَیعَتُهُ فَلْتَةً»؟! به گفته خلیفه دوم بیعت با ابوبکر شرخیز بوده است. اگر واقعاً بیعت از روی رضایت بوده است، «فَلْتَةً» معنا ندارد. عمر سپس می‌گوید:

«فَمَنْ عَادَ لِمِثْلِهَا فَاقْتُلُوه»

هر خلیفه‌ای مثل ابوبکر مورد بیعت قرار بگیرد، هردو طرف باید کشته شوند.

اگر بیعت ابوبکر بیعت مشروع بوده است، صحابه راضی بودند و شرعیت آن درست شده است، باید برای آینده الگو باشد. حال طبق قول عمر بن خطاب نه تنها الگو نیست، بلکه هرکسی مثل ابوبکر خلیفه شود هم خلیفه و هم بیعت کنندگان باید کشته شوند!!

وقتی همینطور پاسخ نقضی بدهید، طرف مقابل مبهوت می‌ماند. حضرت بازهم اجازه نمی‌دهند که او پاسخ بدهد، بلکه شبهه سوم را مطرح می‌فرمایند. حضرت می‌فرمایند که ابوبکر بالای منبر رفت و گفت:

«إِنَّ لِی شَیطَاناً یعْتَرِینِی»

من شیطانی دارم که دائماً مرا تحریک می‌کند.

عیون أخبار الرضا علیه السلام، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: لاجوردی، مهدی، ج 2، ص 230، ح 1

امام باید از تعرض شیطان در امان باشد و حافظ دین و ناموس و اموال مردم باشد. اگر امام در اختیار شیطان باشد، نمی‌تواند حافظ دین و ناموس و جان و مال مردم باشد.

این نکاتی است که امام رضا در عرض چند دقیقه طرف مقابل را شبهه باران می‌کند و آنچنان شبهات بر سر او می‌ریزد که او نمی‌تواند پاسخ بدهد و عاجز می‌ماند و ساکت می‌شود.

مستندات فرمایش امام رضا در منابع اهل سنت

البته ما عباراتی که امام رضا آورده است را از کتب معتبر اهل سنت آوردیم. در کتاب «البدایة و النهایة» اثر «ابن کثیر دمشقی» جلد 5 صفحه 248 وارد شده است:

«ولیت علیکم ولست بخیرکم»

البدایة والنهایة، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، دار النشر: مکتبة المعارف – بیروت، ج 5، ص 248، باب قصة سقیفة بنی ساعدة

همچنین «تفتازانی» این مطلب را نقل کرده است. «آلوسی» این روایت را در کتاب خود آورده است. «عبدالله بن محمد بن وهاب» این روایت را نقل کرده است. از طرف دیگر ابوبکر می‌گوید:

«وُلِّیتُکمْ وَ لَسْتُ بِخَیرِکم»

من ولی امر شما هستم، اما بهترین شما نیستم.

این حرف به این معناست که از من بهتر هم در جامعه هست. از طرف دیگر «باقلانی» متوفای 403 هجری از پیغمبر اکرم نقل می‌کند:

«من تقدم علی قوم من الْمُسلمین یری أَن فیهم من هُوَ أفضل مِنْهُ فقد خَان الله وَرَسُوله وَالْمُسْلِمین»

کسی که خلیفه شده است، اما می‌داند که از او بهتر در جامعه است به خدا و پیغمبر اکرم و مسلمین خیانت کرده است.

تمهید الأوائل فی تلخیص الدلائل، المؤلف: محمد بن الطیب بن محمد بن جعفر بن القاسم، القاضی أبو بکر الباقلانی المالکی (المتوفی: 403 هـ)، المحقق: عماد الدین أحمد حیدر، الناشر: مؤسسة الکتب الثقافیة – لبنان، الطبعة: الأولی، 1407 هـ - 1987 م، ج 1، ص 474، باب سُؤال آخر لَهُم

نکته دیگر در اینجا این است که تعبیری که حضرت در اینجا آورد:

«إِنَّ لِی شَیطَاناً یعْتَرِینِی»

خیلی جالب است. «عبدالرزاق صنعانی» استاد «بخاری» است که «ذهبی» در مورد او می‌گوید:

«لو ارتد عبد الرزاق عن الإسلام ما ترکنا حدیثه»

اگر عبدالرزاق مرتد هم شود ما روایات او را از دست نمی‌دهیم.

سیر أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقیق: شعیب الأرناؤوط, محمد نعیم العرقسوسی، ج 9، ص 573، باب 220 عبد الرزاق بن همام ع

او در کتاب «مصنف عبدالرزاق» جلد یازدهم صفحه 336 می‌گوید ابوبکر بالای منبر گفت:

«أما والله ما أنا بخیرکم»

به خدا سوگند من افضل و خیر شما نیستم.

سپس می‌گوید:

«فتظنون أنی أعمل فیکم سنة رسول الله إذا لا أقوم لها»

انتظار دارید که من سنت پیغمبر اکرم را در میان شما پیاده کنم، اما چنین چیزی نیست.

«إن رسول الله کان یعصم بالوحی وکان معه ملک»

به پیغمبر اکرم وحی نازل می‌شد و ملکی داشت که او را از گناه و لغزش حفظ می‌کرد.

این هم دلیل بر این است که امام و خلیفه باید معصوم باشد و بتواند سنة النبی را پیاده کند. ابوبکر سپس می‌گوید:

«وإن لی شیطانا یعترینی»

من شیطانی دارم که دائماً مرا تحریک می‌کند.

«فإذا غضبت فاجتنبونی لا أوثر فی اشعارکم ولا أبشارکم»

اگر دیدید من عصبانی هستم از آمدن به طرف من اجتناب کنید، زیرا موهای شما را می‌کنم و با چنگالم صورتتان را تکه تکه می‌کنم.

المصنف، اسم المؤلف: أبو بکر عبد الرزاق بن همام الصنعانی، دار النشر: المکتب الإسلامی - بیروت - 1403، الطبعة: الثانیة، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی، ج 11، ص 336، ح 20701

من نمی‌دانم مراد او چیست. اگر دوستان متوجه می‌شوند، راهنمایی کنند! او ادعا می‌کند که اگر عصبانی شوم موهای سر شما را می‌کنم و به پوست صورت شما خراش می‌اندازم.

«ابن تیمیه» هم این مطلب را در کتاب خود نقل کرده است. ما خدا را شکر می‌کنیم که دشمنان ما را از احمق‌ترین افراد قرار داده است. البته اگر به این افراد احمق بگوییم، به احمق‌ها توهین کرده‌ایم. او در جلد هشتم همین تعبیر را می‌آورد و می‌گوید:

« وَهَذَا الَّذِي قَالَهُ أَبُو بَكْرٍ مِنْ أَعْظَمِ مَا يُمْدَحُ بِهِ»

منهاج السنة النبوية، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج 8، ص 266

او ادعا می‌کند بالاترین چیزی که می‌توان با آن ابوبکر را مدح کرد، این است که او گفت: وقتی عصبانی هستم از اطراف من کنار بروید تا بر پوست صورتتان خراش وارد نکنم و موی صورتتان را نکنم. این دیگر چه مدحی است، اگر دوستان چیزی به ذهنشان می‌رسد راهنمایی کنند!! البته معنا شده است «أبشار» جمع «بشرة» به معنای ظاهر و جلد و «أشعار» جمع «شعر» هست.

«أی لا أترک أثرا فی أشعارکم بالنّتف»

وقتی عصبانی شدم کاری نکنید که موهای شما را از ریشه بکنم.

«و لا فی أبشارکم بالجرح»

و به صورت شما جراحت وارد کنم.

«و هو نوع کنایة عن التّجاوز و الجور»

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 30، ص 498، پاورقی 1

این موارد نمونه‌هایی از مناظرات امام رضا (علیه السلام) است که در برابر شبهه با شبهه پاسخ می‌دهند و به سراغ جواب‌های حلی و کتاب و سنت نمی‌آیند.

بنابراین این موارد در نظر مبارک عزیزان ما باشد. البته در این زمینه حرف بسیار زیاد است. در مورد حرفی که عمر بن خطاب گفت:

«وَ قَالَ تَالِیهِ کانَتْ بَیعَتُهُ فَلْتَةً»

«بخاری» در کتاب «صحیح بخاری» حدیث 6442 این قضیه را مفصل نقل می‌کند و می‌گوید:

«إنما کانت بَیعَةُ أبی بَکرٍ فَلْتَةً»

بیعت با ابوبکر از روی بی تدبیری بوده است.

«وَتَمَّتْ ألا وَإِنَّهَا قد کانت کذَلِک»

در ادامه می‌نویسد:

«وَلَکنَّ اللَّهَ وَقَی شَرَّهَا»

ولی خداوند عالم مسلمانان را از شر او خلاص کرد.

«وَلَیسَ فیکم من تُقْطَعُ الْأَعْنَاقُ إلیه»

الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 6، ص 2505، ح 6442

آقای «انطاکی» یکی از علمای بزرگ سوریه کتابی به نام «لماذا اخترت مذهب الشیعة» دارد که در آن این عبارت را می‌آورد و می‌نویسد:

« لا والله ما وقى الله شرها، بل ما زال شررها يلتهب، وضررها مستمر إلى الأبد، كأختها الشورى لأنها منبثقة عنها»

لماذا اخترت مذهب الشیعة، تألیف: الشیخ محمد مرعی الأمین الأنطاکی، ص 414

او سپس می‌نویسد: جهانی که ما امروزه آن را می‌بینیم و اختلافات و کشتارهایی که به دست مسلمانان شاهد آن هستیم و مسلمانان در دست اجنبی گرفتار هستند، همان شری است که از «وقی الله شرها» آمد.

بخاری در ادامه قول عمر بن خطاب می نویسد:

«من بَايَعَ رَجُلًا من غَيْرِ مَشُورَةٍ من الْمُسْلِمِينَ فلا يتابع هو ولا الذي تابعه تَغِرَّةً أَنْ يُقْتَلَا »

هرکسی بدون مشورت با مسلمانان مورد بیعت قرار بگیرد، هم بیعت کننده و هم بیعت شونده کشته می‌شوند.

الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 6، ص 2505، ح 6442

اولاً این قضیه دلالت می‌کند بر اینکه بیعت ابوبکر «علی مشورة من المسلمین» نبوده و بدون مشورت بوده است. بیعت ابوبکر تنها با نظر خلیفه دوم و «ابو عبیده جراح» بوده است.

«ابن عربی» و «قرطبی» همگی در منابع خود دارند که امامت و خلافت ابوبکر یا با بیعت یک نفر یا با بیعت دو نفر انجام شده است.

ایشان می‌گوید: بیعت ابوبکر با مشورت مسلمانان نبود. اگر کسی مثل ابوبکر خلیفه انتخاب شود، هم خلیفه و هم مسلمانانی که او را انتخاب کردند کشته خواهند شد.

این موارد نمونه‌هایی از مناظرات امام هشتم (سلام الله علیه) بود. اگر دوستان سؤالی دارند من در خدمتشان هستم.

پرسش:

ضمن قدردانی از نکات ارزنده‌ای که فرمودید با توجه به اینکه ما در ایام نوروز و شبهات ولایت فقیه هستیم، ممکن است جمله «وُلِّیتُکمْ وَ لَسْتُ بِخَیرِکم» را با جمله رهبر معظم انقلاب اسلامی مقایسه کنند که فرمود: "باید به حال امتی گریست که من رهبر او شوم!"

پاسخ:

بحث سر این است که مقام معظم رهبری توسط خبرگانی که مورد اعتماد عموم مسلمانان هستند انتخاب شدند.

نظر شخصی ایشان این بود که بعضی از بزرگان همانند آیت الله العظمی گلپایگانی و دیگران را به عنوان ولی فقیه انتخاب کنند که یکی از مراجع مشهور و مقبول نزد عموم مردم بود.

وقتی که ایشان انتخاب شد ابتدا گفت که من راضی نبودم، اما حال که شما مرا انتخاب کردید با تمام قدرت مسند ولایت فقیه را اداره می‌کنم و در این مسند می‌مانم. حرف ایشان برخلاف حرف ابوبکر است که می‌گوید:

«وإن لی شیطانا یعترینی فإذا غضبت فاجتنبونی لا أوثر فی اشعارکم ولا أبشارکم»

این عزیزمان این قضیه را با ولایت فقیه و فرمایش مقام معظم رهبری مقایسه کرده است. قبل از انتخاب ایشان گفتند که از من بهتر هم هستند، اما وقتی که ایشان انتخاب شدند عین جمله ایشان چنین است: من راضی نبودم، حال که خبرگان رهبری چنین نظری دارند؛

(فَخُذْها بِقُوَّة)

پس آن را با جدیت بگیر.

سوره اعراف (7): آیه 145

این همان تعبیر خداوند عالم نسبت به حضرت موسی است.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته



مطالب مرتبط:
لزوم مسلّح شدن طلاب به پاسخگوئی به شبهات مهدویتروش پاسخگوئی به برخی شبهات واقعه غدیرلزوم دفاع از امامت اهل بیت در برابر شبهاتپاسخ به شبهاتی از اهل سنت پیرامون حضرت فاطمه (سلام الله علیها)
Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها