2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
اثبات مشروعیت سنّت از قرآن – آیه 158 سوره اعراف
کد مطلب: ١٣٥٣٣ تاریخ انتشار: ٠٨ مهر ١٣٩٩ - ١٦:٢٧ تعداد بازدید: 2950
خارج فقه مقارن » اجتهاد و تقلید از دیدگاه فریقین
اثبات مشروعیت سنّت از قرآن – آیه 158 سوره اعراف

جلسه پنجم 99/07/06

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه پنجم 99/07/06

موضوع: اثبات مشروعیت سنّت از قرآن – آیه 158 سوره اعراف؛ آیه 24 سوره انفال

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله

با سلام به همه عزیزان و بزرگوران، اگر سوال و نظری دارید بفرمایید. تا عزیزان دیگر هم وارد بشوند در خدمتتان هستیم.

پرسش:

موضوع درس امسال چیست؟

پاسخ:

ما سال گذشته بحثی را در رابطه با «حجیت سنّت» شروع كردیم؛ خود اهل‌سنت عمدتا با شعار «حسبنا كتاب الله» شروع كرده‌اند و خود خلیفه اول بعد از آنكه دستور داد تمام روایاتی كه در اختیارش بود و تعدادش به پانصد حدیث می‌رسید توسط «عایشه» به آتش كشیده شد، گفت: "هركس از شما سوال كرد بگویید بیننا و بینكم كتاب الله"

و امروز هم ما می‌بینیم كه در حوزه‌های علمیه‌ ما، بعضا آقایان این بحث را مطرح می‌كنند كه ما نیازی به سنت نداریم و كتاب خدا كافی است!!

در كشورهای عربی، به خصوص در «مصر» و جاهای دیگر، افرادی هستند كه در این 30 – 40 سال اخیر و یا در این صد سال اخیر، بحث «حسبنا كتاب الله» را سر می‌دهند.

عرض كردیم اهل‌سنت و حتی خود «دانشگاه ام القری» چندین جلد كتاب در این موضوع و در جواب اینها نوشته؛ ولی متأسفانه در حوزه‌های علمیه ما، ظاهرا آقایان یا توجه ندارند و یا به گوش‌شان نرسیده است، لذا در این زمینه خیلی كم كار شده است.

ما سال گذشته این بحث را شروع كردیم و عرض کردیم که اگر كسی بخواهد به قرآن عمل كند، قرآن منهای سنت، هیچ معنایی ندارد، حتما باید در كنار قرآن، سنت هم باشد؛ زیرا سنّت مبیّن قرآن است.

گفتیم ما تا الان 41 آیه پیدا كردیم كه این آیات، حجیت سنّت را مطرح می‌كند و سال گذشته ما بخشی از این آیات را مطرح كردیم و امسال هم باقی مانده بحث گذشته را دنبال می كنیم و امیدواریم که بتوانیم زودتر به جایی برسیم و بحث را ببندیم.

بحث دیگری كه امروز خیلی بازار داغی دارد این است كه برخی ادعا می کنند رسول اكرم (صلی الله علیه واله) و همچنین ائمه (علیهم السلام) رسالت و امامت‌شان سیاسی نیست، بلکه معنوی است.

پیغمبر وظیفه‌اش فقط ابلاغ وحی است؛ اینكه آیا حكومتی تشكیل بدهد و یا ندهد، از طرف خدای عالم هیچ مأموریتی ندارد؛ اگر مردم آمدند و بیعت كردند، حضرت می‌تواند حكومت تشكیل بدهد و اگر بیعت نكردند، حكومت تشكیل نخواهد داد.

این هم باز امروز در كشورهای عربی و مخصوصا بعضی از اساتید در «مصر» این بحث را مطرح كردند و در داخل كشورمان، خیلی‌ها مثل «شریعت سنگلجی»، «قلمداران» و ... مطرح كردند.

الان هم در بعضی از حوزه‌های علمیه، این بحث طرفدار دارد، حتی ما بحثی كه با آقای «عابدینی» در اول امسال داشتیم، ایشان، هم در آثارش و هم در صحبت‌هایش بر این تکیه داشت كه امامت امیرالمؤمنین و ائمه (علیهم السلام) معنوی است!!

می گفت: این‌ها امام معنوی هستند، و امام سیاسی نیستند. لذا بحث بعدی‌مان این موضوع خواهد بود. ان شاءالله.

پرسش:

یكی از ادله طرفداران فرقه «احمد الحسن» این است كه می گویند «احمد الحسن» تنها فردی است كه به «حدیث وصیت» استدلال كرده است، شما چه جوابی دارید؟

پاسخ:

قبل از ایشان افرادی زیادی هستند كه به «حدیث وصیت» استدلال كرده‌اند؛ اولین كسی كه به وصیت استدلال كرد رسول اكرم (صلی الله علیه واله) بوده، حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) بوده، خود ائمه (علیهم السلام) به وصیت پیامبر استدلال كردند.

این یك حرف مزخرفی است كه اینها دارند می‌زنند. حتی جالب است که دیدیم دوستان ما آمدند عقائد «احمد الحسن» را با بهائی‌ها تطبیق دادند و روشن شد که آن‌ها هم همین‌طور استدلال كرده‌اند!!

باز قبل از «احمد الحسن» افرادی بودند كه به «حدیث وصیت» استدلال كردند. از جمله آقای «مغان» است. ایشان قبل از «احمد الحسن» آمده و مدعی مهدویت است و عقایدی شبیه «احمد الحسن» دارد، ایشان هم به «حدیث وصیت» استدلال كرده است.

لذا این حرف خیلی بی‌پایه ای است که بگوئیم فقط «احمد الحسن» آمده به «حدیث وصیت» استناد کرده است!

ما ان شاء الله بحث امامت سیاسی را كه مطرح خواهیم كرد، در فروعات بحث امامت سیاسی الهی ائمه (علیهم السلام) به حرف «احمد الحسن» هم خواهیم رسید.

دوستان اگر به «سایت ولی عصر» مراجعه كنند در آن‌جا به طور مفصل در رابطه با «احمد الحسن» بحث كردیم. در «شبكه جهانی حضرت ولی عصر» هم شبهای شنبه یعنی جمعه شبها، دوستانی كه در این زمینه تخصص دارند، برنامه دارند.

پریشب جناب آقای «مجتهد سیستانی» كه یكی از اخوی‌ زاده های آیت الله العظمی «سیستانی» هستند، یك بحث خیلی شیرینی در رابطه با همین «حدیث وصیت» داشتند.

من از دوستان هم تقاضا می‌كنم، بحث‌هایی كه ما در «شبكه جهانی حضرت ولی عصر» داریم دنبال کنند. هر شب یك ساعت و نیم بیشتر نیست. ساعت هشت تا نه و نیم است.

دوستان از طریق «سایت ولی عصر» یا از «بازار»، اپلیكیشن «شبكه جهانی حضرت ولی عصر» را در موبایل‌شان دانلود كنند. كسانی كه ماهواره دارند، «یاهست فركانس 12149» می‌توانند این بحث‌ها را ببینند.

خود بنده هم شبهای دوشنبه و شبهای جمعه برنامه دارم؛ یعنی یك شنبه شب و پنج شنبه شب برنامه دارم و موضوع برنامه من «امامت علی در نهج البلاغه» است.

یكی از شبهاتی كه وهابیت داشتند و الان در حوزه‌های علمیه‌ ما هم، ما شاء الله وجود دارد، این است که اینها می‌گویند كه امیرالمؤمنین در جای جای «نهج البلاغه» می‌گوید امامت من مردمی است و الهی نیست!!

در این موضوع، حضرت امیر شاید بیش از بیست خطبه در رابطه با امامت خودشان و امامت اهل‌بیت (علیهم السلام) مطرح كرده و در جاهای دیگر حتی سیصد روایت نام ائمه (سلام الله علیه) آمده است.

این‌ آقایان همه اینها را كنار گذاشتند و آمدند «خطبه 205 نهج البلاغه» و «91 نهج البلاغه» و «نامه ششم نهج البلاغه» را ملاك قرار دادند.

اصلا انگیزه و علت صدور «نامه‌ ششم نهج البلاغه» كه حضرت با «معاویه» دارد، در حقیقت از باب الزام خصم صحبت می‌كند. در خطبه 205 با «طلحه» و «زبیر» با عقیده خودشان دارد بحث می‌كند.

همچنین در نامه 91 در آن‌جا هم می‌آید با مسلمان‌هایی كه آمده بودند با حضرت بیعت مشروط بکنند می‌فرماید: من بیعت مشروط را قبول نكردم، اگر می‌خواهید مشروط بیعت كنید، سراغ كسی دیگر بروید. یعنی سراغ کسی بروید كه شما می‌خواهید و طبق نظر شما بیاید حكومت كند. ولی من:

« اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُم‏ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَم‏»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 136، خطبه 92

من اگر بیایم سوار بر حكومت شوم، طبق برداشت خودم از كتاب خدا و سنت پیغمبر عمل می‌كنم. و كاری به سیره شیخین ندارم!

پرسش:

این سخنان حضرت در «نهج البلاغه» در كتاب جداگانه هم چاپ شده است؟

پاسخ:

نه من ندیدم، البته چند تا كتابی چاپ شده است. مثل «امامت علی در نهج البلاغه» که «مركز تخصصی نهج البلاغه» این كتاب‌ها را چاپ كرده است و خوب هم كار كرده‌اند.

جالب است حتی من یك رساله‌ای در یكی از دانشگاه‌ها و یا در حوزه بود دیدم در رابطه با «امامت علی در نهج البلاغه» نوشته شده بود و خوب هم كار كرده بود.

ولی با توجه با شبهاتی كه امروز و الان در جامعه مطرح است، من به نظرم می‌رسد كه جواب‌ها باید خیلی دقیق‌تر و محكم‌تر از این‌ها باشد.

ما در «شبکه جهانی حضرت ولیعصر» خطبه دوم از «نهج البلاغه» را شروع كردیم و 14 نكته از خطبه دوم در رابطه با امامت امیرالمؤمنین و اهل‌بیت بیرون در آوردیم. تا به حال چهار، پنج ویژگی از ویژگی‌های خطبه دوم را مطرح كردیم و ان شاء الله امشب هم دنباله همان بحث را ساعت هشت تا نه و نیم خواهیم داشت.

پرسش:

نظر شما درباره آقای «سید کمال حیدری» چیست؟

پاسخ:

نسبت به «سید كمال حیدری»، همین الان ما با جناب آقای «نظری منفرد»، در مجلس روضه ای شركت داشتیم و سخنرانش هم ایشان بودند. با هم صحبت داشتیم.

دو سه روز قبل هم آقای «علی پور» منزل ما تشریف آورده بودند، صحبت شد و بنا شد ما از ایشان در منزل خودمان دعوت كنیم. آقایان هم بیایند حرف‌هایی كه ایشان دارد می‌زند در جمع چند نفر از اساتید زده بشود، بحث بشود و جواب‌های ایشان هم شنیده بشود و این‌ بحث‌ها فیلم برداری بشود و پخش بشود.

تا به حال چند موردی بوده كه ما به ایشان تذكر دادیم. البته برخی از این‌ها البته تقطیع از حرف‌های ایشان بوده است. ایشان یك مقداری بد سلیقه است می‌آید یك روز شبهه را خیلی با آب و تاب نقل می‌كند، فردا و پس فردایش شروع به جواب دادنش می‌كند. این روش، روش صد در صد غلطی است.

ما شبهه را باید به قدری بهم بزنیم که وقتی داریم شبهه را مطرح می‌كنیم، شبهه را خیلی ضعیف و بی ارزش در نظر مخاطب جلوه بدهیم و جواب‌هایمان را بزرگ كنیم. ولی متأسفانه ایشان یك مقدار این روحیه را ندارد.

صحبت تلفنی كه با حاج آقای «اعرافی» داشتیم، ایشان خواستند كه اگر بشود اساتید را در یك جا جمع كنیم كه بیایند، و با هم‌دیگر صحبتی بشود و این صحبت‌ها هم در حوزه پخش بشود.

من خدمت همه عزیزان که به جمع کلاس مجازی ما پیوسته اند، سلام عرض می‌كنم، موفق باشید. عزیزی گفته است كه صوت كلاس در «ایتا» قرار داده شود، چشم! به حول و قوه الهی این قسمت را مسؤل فنی‌مان انجام خواهد داد.

موضوع بحث ما آیات قرآنی است كه در رابطه با اثبات سنت پیغمبر از قرآن است. ما دیروز آیه‌:

(وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَينَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ، لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيمِينِ،ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ)

اگر او سخني دروغ بر ما مي‌بست، ما او را با قدرت مي‌گرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع مي‌کرديم، و هيچ کس از شما نمي‌توانست از (مجازات) او مانع شود!

سوره الحاقه (69): آیات 44 تا 47

را مطرح كردیم و همچنین نظریه مفسران شیعه و سنی را آوردیم و امروز هم دنباله همان بحث را خواهیم داشت. در ادامه بحث، آیه‌:

(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)

مسلما براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيکویي بود.

سوره احزاب (33): آیه 21

را هم ما مطرح كردیم و گفتیم که این عبارت «أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» هم سنت پیغمبر را می‌گیرد و هم سیره پیغمبر را می‌گیرد. یعنی قول و فعل و تقریر پیغمبر را می‌گیرد.

امروز ما آیه 158 سوره اعراف را می‌خواهیم مطرح كنیم. در این‌جا خود امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بیاناتی دارد. البته ما این را در آخرین جلسه‌ سال گذشته مفصل مطرح كردیم. بحث اقتدای عملی اهل‌بیت به سنت رسول اكرم بود. در اینجا فقط یك اشاره‌ای می‌كنیم و رد می‌شویم.

پرسش:

از كجا بدانیم آنچه كه یك راوی به خود نسبت می‌دهد از خود او است؟ شاید فرد جعال دیگری به آن شخص راوی ثقه، نسبت داده است؟

پاسخ:

این مسئله را دیروز هم دوستان صحبت داشتند. دقت کنید مثلاً «شیخ طوسی»، «شیخ صدوق» و «شیخ كلینی» (رضوان الله تعالی علیهم) - این سه نفر از اعاظم فقهای ما بودند - این روایت‌ها را از اساتید‌شان شنیده‌اند و اساتید‌شان هم از اساتید‌شان شنیده‌اند تا به معصوم می‌رسد.

ما وقتی برای‌مان محرز شد كه این كتاب «كافی» مربوط به «كلینی» است، همین برای ما كافی است و بعد از آن، بررسی سندی می‌كنیم. وقتی كه تمام راویانش ثقه بودند، دیگر اینكه چه كسی آمده این را نسبت داده معنا ندارد!

من دارم از آقای «الف» نقل می‌كنم، آقای «الف» می‌گوید از «ب» شنیدم، آقای «ب» می‌گوید از «ج» شنیدم؛ «ج» می‌گوید از «د» شنیدم. وقتی كه از «الف» تا «د» همه ثقه بودند دیگر معنا ندارد كه كسی دیگری آمده باشد و این روایت‌ها را جعل كرده باشد.

حالا بحث سر «وجاده» است. یعنی «وَجَد راوی کتاب استاد را و نَقَل عنه»؛ یعنی كتاب‌هایی كه پیدا می‌شود. آن را ما در قسمت «المدخل الی علم الرجال والدرایه» بحثش را مفصل مطرح كردیم.

پرسش:

اكثر بزرگان، اسوه بودن حضرت رسول را الزامی می‌دانند یا خیر؟

پاسخ:

ما دیروز بحث داشتیم كه اسوه بودن حضرت رسول اكرم در چند بخش است. این‌كه رسول اكرم چیزی را به عنوان «واجب» انجام داده است و ما هم باید به عنوان «واجب» انجام بدهیم.

اگر به صورت «حرام» اجتناب كرده، برای ما هم اسوه است؛ اگر به صورت «مستحب» بوده، همین‌طور در حد مستحب برای ما اسوه است. اگر در حد «مكروه» بوده، برای ما در این حد اسوه است.

و نیز اگر در حد «مباح» بوده، در آن‌جا اسوه بودن معنا پیدا نمی‌كند، ما می‌توانیم ترك كنیم و می‌توانیم انجام بدهیم.

و اضافه بر این‌كه لازم نیست تمام افعال و اعمالی که در شرع، سنّت هست را پیغمبر انجام داده باشد. حتی «ابن تیمیه» هم این را مطرح می کند. خیلی از كارها از سنت بوده و پیغمبر عمل نكرده است؛ ولی سنت است و دلیلی داریم بر این‌كه اینها را باید انجام بدهیم.

این‌كه می گوییم باید عمل پیغمبر ملاك باشد، این‌طور نیست كه پیغمبر همه واجبات را انجام داده است. مثلاً یكی از احكام، بحث طلاق است؛ پیغمبر زنش را طلاق نداده است؛ پس ما می‌گوییم پیغمبر اسوه باشد مثلا یك كسی كه زندگیش جهنم است، زنش را طلاق ندهد!؟ این معنا ندارد؛ ولذا در مباحات به این شكلی است.

آغاز بحث...

در آخرین جلسه سال گذشته‌، ما اقتدای عملی اهل‌بیت به سنت رسول الله را مطرح کردیم. روایتی كه مرحوم «شیخ صدوق» نقل می‌كند مبنی بر اینکه در مسجد به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) اعتراض كردند كه چرا شما با خلفای ثلاثه نجنگیدید همان طوری كه با «طلحه» و «زبیر» و «عایشه» و «معاویه» جنگیدید؟

حضرت فرمود كه سنت انبیاء برای من اسوه بوده است، حضرت استدلال می‌كند:

(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)

مسلما براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيکويي بود

سوره احزاب (33): آیه 21

حضرت می‌گوید اولین پیغمبری كه برای من اسوه است حضرت ابراهیم است. می‌گوید:

«وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ»

و از شما من كناره گیری می‌كنم.

اگر می‌گویید:

«اعْتَزَلَ قَوْمَهُ لِغَيْرِ مَكْرُوهٍ أَصَابَهُ مِنْهُمْ فَقَدْ كَفَرْتُمْ»

حضرت ابراهیم همین‌طوری دل بخواهی از جامعه و از قوم خودش اعتزال و كناره‌گیری كرد، این كفر است.

و اگر بگویید از قومش اعتزال كرد به خاطر ناراحتی‌ها و مشكلاتی كه از آن‌ها دیده بود وصی پیغمبر اعذر است، من هم به خاطر آن‌چه كه از قوم دیدم، و دیدم از من حمایت نكردند و به حرف من گوش نكردند و من هم نیرو نداشتم و من هم اعتزال كردم.

همچنین حضرت لوط می‌گوید:

«لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى‏ رُكْنٍ شَدِيدٍ»

اگر بگوید حضرت لوط كه كناره‌گیری كرد نیرو داشت، سپاه و كمكی داشت و با این حال كنار رفت، این كفر است. و اگر بگویید نه، چون نیرو نداشت كنار رفت، من هم همین‌طوری بودم. همین‌طوری حضرت یوسف و حضرت موسی كه می‌گوید:

(فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ)

پس هنگامي که از شما ترسيدم فرار کردم.

سوره شعراء (26): آیه 21

اگر بگویید موسی بدون این‌كه ترسی از فرعون داشته باشد فرار كرد، این كفر است و اگر بگویید نه، از ترس بوده، همین‌ُطور من هم معذور بودم.

«وَ لِي بِمُحَمَّدٍ أُسْوَةٌ حِينَ فَرَّ مِنْ قَوْمِهِ وَ لَحِقَ بِالْغَارِ مِنْ خَوْفِهِمْ وَ أَنَامَنِي عَلَى فِرَاشِهِ»

علل الشرائع؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: كتاب فروشى داورى، ج1، ص 148 و 149

اگر بگویید پیغمبر بدون ترس فرار كرد و به غار رفت و از آن‌جا هجرت كرد، این كفر است و اگر بگویید به خاطر ترس بوده، «فالوصی اعذر»! این را مرحوم «شیخ صدوق» در «علل الشرائع» در جلد 1 صفحه 148 و 149 آورده است. آقای «یعقوبی» هم در كتاب «تاریخ یعقوبی» جلد 2 صفحه 126 آورده است.

این مطلب را ما آخرین جلسه سال گذشته مطرح كردیم تا آن‌جایی كه حضرت می‌فرماید من از مردم از اهل بدر و از مهاجرین و از انصار دعوت كردم و قسم دادم:

«وَ دَعَوْتُهُمْ إِلَى نُصْرَتِي فَلَمْ يَسْتَجِبْ لِي مِنْ جَمِيعِ النَّاسِ إِلَّا أَرْبَعَةُ رَهْطٍ سَلْمَانُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ الزُّبَيْرُ »

و جز اهل‌بیت من هم كسی نبود كه من بخواهم برای حق خودم قیام كنم. «حمزه» در «احد» كشته شد، «جعفر طیار» در جنگ «موته» كشته شد. من بین دو تا عموهای ذلیل و حقیر و عاجزم، «عباس» و «عقیل» مانده بودم.

«وَ كَانَا قَرِيبَيِ الْعَهْدِ بِكُفْرٍ»

این‌ها هم هنوز آن روحیه‌ شجاعتی كه «حمزه» و «جعفر» داشتند را نداشتند.

«فَأَكْرهُونِي وَ قَهَرُونِي فَقُلْتُ كَمَا قَالَ هَارُونُ لِأَخِيهِ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ‏ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلِي بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ وَ لِي بِعَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ حُجَّةٌ قَوِيَّةٌ»

كتاب سليم بن قيس، نویسنده: هلالى، سليم بن قيس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد؛ ناشر: الهادى‏؛ ج‏2، ص 665

این مطلب علاوه بر كتاب «سلیم» در كتاب «ارشاد القلوب» اثر «دیلمی» اگر اشتباه نكنم حدیث 3394، «بحار الانوار»، جلد 29، صفحه 419 و 468 و «مستدرک» جلد 11، صفحه 76 مطرح شده است.

این بحثی بود که ما سال گذشته به طور مفصل بحث کردیم و در سایت هم موجود است.

«محمد ابن جریر طبری» متوفای قرن 4، صاحب کتاب «المسترشد» سال وفاتش دست ما نیست، ولی معاصر مرحوم «کلینی» بوده است؛ نقل می کند که به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در رابطه با حکمیت اعتراض کردند ‌که چرا تو حکمیت را در «جنگ صفین» قبول کردی؟ حضرت فرمود:

«فَهَذَا رَسُولُ اللَّهِ جَعَلَ الْحُكْمَ إِلَى سَعْدٍ يَوْمَ بَنِي قُرَيْظَة»

و خود پیغمبر اکرم هم:

«قَدْ كَانَ أَحْكَمَ النَّاسِ»

پیغمبر حاکم‌ترین انسان‌ها بود و قولش برای همه مردم حجت بود و پیغمبر خدا بود ولی در قضیه «یهود بنی قریظه»، «سعد ابن معاذ» را حکم قرار داد.

طبق حکمیت «سعد»، کسانی که خیانت کردند، یعنی عهد شکنی کردند، مردا‌ن‌شان کشته شدند و زنان‌شان اسیر شدند. این طبق حکمیتی بود که «سعد» انجام داد و خود «بنی قریظه» هم او را قبول داشتند؛ چون «سعد» قبلاً یهودی بوده و از «بنی قریظه» بوده و نسبتی هم با این‌ها داشته، لذا حکمیت او را قبول کردند.

پیغمبر اکرم وقتی حکمیت «سعد» را قبول کرد

«فَتَأَسَّيْتُ بِرَسُولِ اللَّهِ»

من هم به پیغمبر تأسی کردم.

المسترشد في إمامة عليّ بن أبي طالب عليه السلام؛ طبرى آملى كبير، محمد بن جرير بن رستم (وفات: ق 4)، محقق / مصحح: محمودى، احمد، ناشر: كوشانبور، ص 393

«مغازلی» از علمای اهل‌سنت و «شافعی» مذهب و متوفای 483 هجری است. ایشان از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) مطلبی را نقل می‌کند که یک نکته ظریفی دارد. وی نقل می کند که حضرت فرمود:

«ألستم تَرضَون بما أُنبّئكم به من كتاب الله لا تجهلون به وسنّة رسول الله لا تنكرونه؟»

آیا می‌خواهید من به شما از کتاب خدا چیزی بگویم که آگاهی دارید، جاهل و نا آگاه نیستید، از سنت پیغمبر که شما نتوانید انکار کنید.

در قضیه «صلح حدیبیه» من نوشتم:

«بسم الله الرّحمن الرّحيم من محمّد رسول الله إلى سُهَيل بن عمرو وصَخْر بن حرب ومَنْ قِبَلَهُما من المشركين»

مشرکین گفتند چرا «من محمّد رسول الله» نوشتی؟

«إنّا لو علمنا أنّك رسول الله ما قاتلناك»

اگر ما می‌دانستیم تو رسول الله هستی با تو قتال نمی‌کردیم.

«فاكتب إلينا باسمك اللهمّ فانّه الذي نعرف»

که رسم آن‌ها بود، اسم خودت را خالی بدون رسول الله بنویس در ادامه می فرماید:

«فأمرني فمحوتُ رسول الله وكتبت بن عبد الله»

رسول الله را پاک کردم و «محمد بن عبدالله» نوشتم

و همچنین من به «معاویه» نامه نوشتم:

«من عليّ أمير المؤمنين إلى معاوية بن أبي سفيان وعمرو بن العاص ومَن قِبَلَهُما من النّاكثين فَکَتبوا إنّا لو علمنا أنك أمير المؤمنين ما قاتلناك»

«معاویه» و «عمرو عاص» و دیگران به من نامه نوشتند اگر ما می‌دانستیم تو امیرالمؤمنین هستی با تو مقاتله نمی‌کردیم!

«فاكتب إلينا من عليِّ بن أبي طالب نُجِبْكَ»

علی ابن ابیطالب خالی بدون امیرالمؤمنین بنویس ما هم جواب می‌دهیم

«فمحوتُ أمير المؤمنين وكتبت ابن أبي طالب، كما محا رسول الله»

در آخرش حضرت می‌گوید:

(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)

مسلما براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيکويي بود!

سوره احزاب (33): آیه 21

«فاستَننْتُ برسول الله قالوا: صدقت هذه بحجّتنا هذه»

مناقب علي بن أبي طالب ( علیه السلام )؛ للفقيه الحافظ الخطيب أبي الحسن علي بن محمد بن محمد الواسطي الجُلاّبي الشافعي الشهير بابن المغازلي (وفات: 483)، ناشر: انتشارات سبط النبي (صلی الله علیه واله وسلم)، ص 75

وقتی که امیرالمؤمنین به این قضیه استناد کرد، همه اینها گفتند که حجت شما برای ما کفایت می‌کند.

درباره آقا امام مجتبی (سلام الله علیه) دارند که وقتی گفتند چرا با «معاویه» صلح کردی؟ دارد که:

«أنهم اتفقوا على أن النبي صالح اليهود والنصارى وأخذ الجزية منهم وأقرهم على الكفر والضلال ولعنه ولعن المسلمين وعداوة الدين»

پیغمبر اکرم با «یهود» و «نصارا» مصالحه کرد با این‌که این‌ها مورد لعن خدا و مسلمین بودند و عداوت دین داشتند.

«فلولده الحسن أسوة به في صلح معاوية كما تضمن كتابهم " لقد كان لكم في رسول الله أسوة حسنة »

الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف؛ السيد ابن طاووس (وفات: 664)، مطبعة الخيام – قم؛ 1399 ه‍؛ ص 198

اگر صلح با مخالف اشکال داشت، چرا پیغمبر با «یهود» و «نصارا» صلح کرد؟ و همچنین از امام باقر (سلام الله علیه) است:

«كَانَ بِالْمَدِينَةِ رَجُلٌ مِنَ الْعَرَبِ لَهُ أُمُّ وَلَدٍ فَمَاتَ عَنْهَا فَتَزَوَّجَهَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ»

«ام ولد» آن کنیزی است که وقتی مولا با او همبستر می‌شود و فرزندی به دنیا می‌آورد، به مجرد این‌که فرزند به دنیا آورد، این کنیز، از کنیزی بیرون می‌آید و حر می‌شود.

می‌گوید یک مرد عربی، ام ولدی داشت؛ شوهرش مرد، آقا امام سجاد با او ازدواج کرد «عبدالملک مروان» نامه نوشت و اعتراض کرد که شما شرافت «قریش» را لحاظ نکردی!

امام سجاد (سلام الله علیه) جواب نوشت که اولاً اسلام این خصیصه‌ها را از بین برده:

(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ)

گرامي‌ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست.

سوره حجرات (49): آیه 13

به همین اندازه که فردی مسلمان باشد برای ما کفایت می‌کند

«وَ قَدْ أَعْتَقَ رَسُولُ اللَّهِ أَمَتَهُ وَ تَزَوَّجَهَا»

پیغمبر اکرم هم کنیز خودش را آزاد کرد و بعد از آن با او ازدواج کرد!

«وَ عِنْدَهُ نِسَاءٌ مِنْ قُرَيْشٍ»

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ نورى، حسين بن محمد تقى، محقق/ مصحح و ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، بَابُ أَنَّهُ يَجُوزُ لِلرَّجُلِ الشَّرِيفِ الْجَلِيلِ الْقَدْرِ أَنْ يَتَزَوَّجَ امْرَأَةً دُونَهُ حَسَباً وَ نَسَباً وَ شَرَفاً حَتَّى الْأَمَةَ بَلْ يُسْتَحَبُّ ذَلِك‏، ج‏14، ص 187، ح 16463

با این‌که زن‌هایی از «قریش» و خانواده‌های اشراف بودند و پیغمبر می‌توانست با آن‌ها ازدواج کند؛

(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يرْجُو اللَّهَ وَالْيوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا)

مسلما براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيکويي بود، براي آنها که اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مي‌کنند.

سوره احزاب (33): آیه 21

قرآن هم می‌گوید شما می‌توانید پیغمبر را اسوه قرار بدهید. موارد این‌طوری در احادیث‌مان زیاد داریم که ائمه (علیهم السلام) به سنت پیغمبر استناد می‌فرمودند به آیه‌:

(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)

مسلما براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيکويي بود

سوره احزاب (33): آیه 21

این نشان می‌دهد که سنت پیغمبر برای مردم الگو بوده؛ این‌طوری نیست که ما فقط «حسبنا کتاب الله» بگوییم، هر چه در کتاب خدا آمده! در کجای کتاب خدا آمده شما می‌توانید کنیزتان را آزاد کنید و بعد با او ازدواج بکنید!؟

این مواردی که ما آوردیم که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) استناد کرده، کدام یک از این‌ها در قرآن آمده؟ این یک بخش.

بخش دوم در سیره، وجوب تبعیت و اطاعت از پیامبر و هشدار از مخالفت با ایشان است. می‌شود گفت این بخش از اهمّ آیاتی است که هیچ راه گریزی برای افرادی که شعار «حسبنا کتاب الله» سر می‌دهند ندارد؛ یعنی عذر را برای همه بسته و این قابل توجیه هم نیست. فرمود:

«قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَميعاً الَّذي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ يُحْيي‏ وَ يُميت‏ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُون‏»

بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به سوى همه شما هستم، همان خدايى كه حكومت آسمانها و زمين از آن او است، معبودى جز او نيست، زنده مى‏كند و مى‏ميراند پس ايمان بياوريد به خدا و فرستاده‏اش، آن پيامبر درس نخوانده‏اى كه ايمان به خدا و كلماتش دارد و از او پيروى كنيد تا هدايت يابيد.

سوره اعراف (7): آیه 158

فرمود: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ» دوستان دقت کنند. فرمود یک: ایمان به خدا بیاورید دو: ایمان به رسول هم بیاورید. رسولی که: «يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ‏»

وقتی که این‌جا به صراحت « وَاتَّبِعُوهُ» می‌گوید، کلمه «اتَّبِعُوهُ» مطلق است و قید هم ندارد؛ «اتَّبِعُوهُ» در وحی که به شما می‌رساند؛ «اتَّبِعُوهُ» در سنتش! «اتَّبِعُوهُ» در سیرتش؛ وقتی یک مطلبی به صورت مطلق آمده و قیدی هم ندارد، مقدمات حکمت منعقد می‌شود.

ما به اطلاق «اتَّبِعُوهُ» استناد می‌کنیم و می گوئیم که تمام اقوال پیغمبر، چه اقوال قرآنی باشد، چه اقوال غیر قرآنی باشد، چه سنت پیغمبر باشد، چه سیره و تقریر پیغمبر باشد، تبعیت از پیغمبر لازم است.

از مفسران شیعه، مرحوم «شیخ طوسی» در «تبیان» جلد 5، صفحه 5 می‌گوید:

«أمر الله تعالى نبيه صلى الله عليه وآله ان يخاطب الخلق، ويقول لهم إني رسول الله»

همین آیه را می‌آورد تا آن‌جایی که می‌گوید:

«وأمرهم بأن يتبعوه ويرجعوا إلى طاعته»

به مسلمان‌ها دستور داده از پیغمبر تبعیت کنند و از او اطاعت کنند.

التبيان في تفسير القرآن؛ تأليف شيخ الطائفة أبى جعفر محمد بن الحسن الطوسي 385 - 460 ه‍، تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ج5 ، ص 5

اطاعت کردن هم این نیست که فقط سخن پیغمبر را، فقط در آیات قرآن قبول کنند؛ اگر این باشد و بخواهند این را بگویند که فقط قرآن را شامل می‌شود، ما همان اشکال را مطرح می‌کنیم.

می‌گوییم اگر بنا است تبعیت از پیغمبر، فقط کلمات قرآنی باشد، «اقیموا الصلاة» اولاً «صلاة» به معنای نماز نیست؛ چون با توجه به این‌که کلمه «صلاة» به صورت مطلق در آیات قرآن در غیر ارکان مخصوصه استفاده می‌شود. مثل:

(إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يصَلُّونَ عَلَى النَّبِي)

خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مي‌فرستد.

سوره احزاب (33): آیه56

(خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيهِمْ)

از اموال آنها صدقه‌اي (بعنوان زکات) بگير، تا بوسيله آن، آنها را پاک سازي و پرورش دهي! و (به هنگام گرفتن زکات،) به آنها دعا کن.

سوره توبه (9): آیه 103

بنابراین مجرد دعا، باید کفایت کند، دیگر نیاز نیست ما نماز بخوانیم یا نماز هم بخوانیم فقط ماهیّت نماز را در خارج محقق بکنیم.

این نماز را همان‌طور که آقایانِ منحرفین حوزوی ما می‌گویند مثل آقای «درایتی» که پیغمبر اکرم گفته قرآن از من، ماهیّت نماز را خواسته، حالا این نماز یک رکعت باشد، دو رکعت باشد، «فارسی» یا «عربی» و یا «انگلیسی» باشد، نشسته باشد، ایستاده باشد؛ ما به مجرد اینکه یک نمازی به جا بیاوریم، به هر نحوی که ماهیت نماز بشود. اگر این تبعیت بخواهد به قرآن برگردد، این تالی فاسدها را دارد.

مرحوم «طبرسی» در «مجمع البیان» جلد 4، صفحه 375 همین آیه را می‌آورد که این آیه، اداء رسالت و بیان شرایع را اثبات می‌کند؛

«والقيام بالدعوة»

و در آخرش هم می‌گوید:

«(واتبعوه لعلكم تهتدون) أي: لكي تهتدوا إلى الثواب والجنة»

مجمع البيان في تفسير القران؛ الطبرسي، الفضل بن الحسن (المتوفى548ق)، تحقيق: لجنة من العلماء والمحققين الأخصائيين، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، الطبعة الأولى، 1415هـ ـ 1995م. ج 4، ص 375

مرحوم «ابن شهرآشوب» هم دارد آیه:

(لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ)

مسلما براي شما در زندگي رسول خدا سرمشق نيکويي بود

سوره احزاب (33): آیه 21

(وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ)

و از او پيروي کنيد تا هدايت يابيد!

سوره اعراف (7): آیه158

«يدلان على وجوب الاقتداء بالنبي ( ص ) في جميع أفعاله إلا ما خص به»

اختصاص به نبی مکرم دارد و مختص او است.

«والإجماع الظاهر الرجوع إلى أفعاله ( ص ) في أحكام الحوادث كالرجوع إلى أقواله (ص) فيجب أن تكونا حجة »

پس هردو هم اقوال پیامبر و هم جمیع افعال پیامبر حجت است.

متشابه القرآن ومختلفه؛ ابن شهرآشوب مازندرانى محمد بن على‏، (المتوفي588هـ)، ناشر: انتشارات بيدار، قم، 1410ق؛ ج2، ص 155

همچنین «ملا فتح الله كاشانی» به همین شكل مطرح می‌كند و مرحوم «مشهدی» در «تفسیر آصفی» به همین شكل مطرح می‌كند.

از مفسران اهل‌سنت هم «طبری» به همین شكل دارد، «ابن حزم آندلسی»، «سرخسی»، «فخر رازی» و این بحث‌هایی كه ما هم اشاره داشتیم.

همه این‌ها بر سنت پیغمبر دلالت می‌کند، و سنت پیغمبر هم، طبق این آیات برای ما حجت است و ما نمی‌توانیم فقط قرآن را ملاک قرار بدهیم و بگوییم: «حسبنا کتاب الله»! یا نه به قول آقای «ابوبکر»:

«فمن سألكم فقولوا بيننا وبينكم كتاب الله»

تذكرة الحفاظ؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد الذهبي الوفاة: 748، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة : الأولى، ج 1، ص 3

این مطلب را دیروز یک مقداری مفصل‌تر اشاره کردیم. آیه بعدی، آیه 24 سوره انفال است:

(اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يحْييكُمْ)

دعوت خدا و پيامبر را اجابت کنيد هنگامي که شما را به سوي چيزي مي‌خواند.

سوره انفال (8): آیه 24

شیخ طوسی می نویسد:

«أمر الله المؤمنين ان يجيبوا الله والرسول إذا دعاهم وان يطلبوا موافقته»

التبيان في تفسير القرآن؛ تأليف شيخ الطائفة أبى جعفر محمد بن الحسن الطوسي 385 - 460 ه‍، تحقيق وتصحيح: أحمد حبيب قصير العاملي، ج 5، ص 100

فرمود: (اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يحْييكُمْ) اجابت کنید سخن خدا و سخن پیغمبر را، اطلاق آیه این را می‌رساند. ظاهر عبارت (اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ) قرآن است و ظاهر «اسْتَجِيبُوا وَلِلرَّسُولِ» سنت پیغمبر است؛ وگرنه معنا ندارد که کلمه «للرسول» بعد از «الله» بیاید.

اگر بنا باشد فقط قرآن حجت باشد، «اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ علی ما بلغکم الرسول» می شود! (اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ) مشخص می‌کند که اجابت خدا، مربوط به همان آیات قرآن است و اجابت پیغمبر مربوط به سنت پیغمبر است.

این‌جا مرحوم «شیخ طوسی»، مرحوم «شیخ طبرسی» (رضوان الله تعالی علیه)، مرحوم «محمدجواد مغنیه»، مرحوم «علامه طباطبائی» و «محمدتقی اصفهانی» و مرحوم «حائری» همه این مباحث را مطرح کردند.

ما می‌گوییم دوستان این قسمت فایل را در سایت و همچنین در ایتا و سایر اپلیکیشن‌ها قرار بدهند

ما در این زمینه روایاتی از اهل‌بیت داریم. عزیزان خوب دقت بکنند؛ مرحوم «کلینی» یک روایتی را نقل می‌کند که البته روایت «مرسل» است، ولی چون «متعدد» است و مرحوم «قمّی» هم در تفسیرش آورده و «تفسیر قمّی» هم بنا به نظر بعضی از فقهاء مثل «آیت‌الله خویی» همه ثقه هستند.

در این روایت، «ابو ربیع شامی» می‌گوید از امام صادق سوال کردم:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ قَالَ نَزَلَتْ فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ (علیه السلام)‏»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج 8، ص 248، حَدِيثُ الْقِبَاب‏، ح 349

آنکه مایه حیات شما است و دنیا و آخرت شما را حیات واقعی می‌بخشد، ولایت علی ابن ابیطالب است.

در عبارت روایت دوم از امام باقر (سلام الله علیه) می‌گوید:

« إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام)»

بعد می فرماید:

« فَإِنَّ اتِّبَاعَكُمْ إِيَّاهُ وَ وَلَايَتَهُ أَجْمَعُ لِأَمْرِكُمْ وَ أَبْقَى لِلْعَدْلِ فِيكُم»

متابعت شما از علی، باعث اتحاد و یکی بودن شما است، و ولایت علی، عدل را در میان شما ابقاء و پیاده می‌کند.

تفسير القمي؛ قمى، على بن ابراهيم، محقق/ مصحح: : موسوى جزائرى، طيّب‏، ناشر: دار الكتاب، ج1، ص271

می‌گوید اگر چنانچه شما از علی تبعیت بکنید، برای شما زندگی و حیات می‌بخشد:

«اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ في ولایة عَلِيِّ»

که مایه حیات شما است. «قاضی نعمان مغربی» همین تعبیر را دارد که می‌گوید:

«فإن استجابتكم له في ولاية علي عليه السلام أجمع لامركم»

اگر چنانچه از علی تبعیت کنید و ولایت علی را قبول بکنید این موجب جمع شما و جلوگیری از تفرقه و باعث وحدت شما مسلمان‌ها خواهد شد.

شرح الأخبار فی فضائل الأئمة الأطهار؛ للقاضي أبي حنيفة النعمان بن محمد التميمي المغربي (وفات : 363) تحقيق : السيد محمد الحسيني الجلالي، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة؛ چاپ : 1414، ج1، ص 238

در این رابطه، ما قبلاً یک بخشی برای عزیزان داشتیم که قبول امامت و ولایت علی چه فوایدی دارد؟ در آن‌جا هم ما به طور مفصل بحث کردیم.

عزیزان دقت بکنند بعضی‌ها می‌گویند ولایت «علی ابن ابیطالب» چه فایده‌ای برای ما دارد؟ این در کتاب‌های اهل‌سنت است. «مسند احمد» با سند صحیح از پیغمبر اکرم نقل می‌کند که می فرماید:

«وان تُؤَمِّرُوا عَلِيًّا وَلاَ أُرَاكُمْ فَاعِلِينَ»

اگر علی را امیر خودتان قرار بدهید، هر چند می دانم چنین کاری نمی کنید

«تَجِدُوهُ هَادِياً مَهْدِيًّا يَأْخُذُ بِكُمُ الطَّرِيقَ الْمُسْتَقِيمَ»

خواهید دید که او همه شما را به صراط مستقیم هدایت می‌کند.

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج1، ص 108، ح 859

یا فرمود:

«إن تولوا عليا تجدوه هاديا مهديا يسلك بكم الطريق المستقيم»

حلية الأولياء وطبقات الأصفياء؛ اسم المؤلف: أبو نعيم أحمد بن عبد الله الأصبهاني الوفاة: 430، دار النشر: دار الكتاب العربي - بيروت - 1405، الطبعة: الرابعة، ج 1، ص 64

«وإن وليتموها عليا فهاد مهتد يقيمكم على صراط مستقيم»

المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 153، ح 4685

«ألا تستخلف عليا قال إن تستخلفوه ولن تفعلوا يسلك بكم الطريق»

اگر علی را خلیفه کنید، آن راه واقعی که باید به خدا برسید شما را می‌رساند!

البحر الزخار؛ اسم المؤلف: أبو بكر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق البزار الوفاة: 292، دار النشر: مؤسسة علوم القرآن مكتبة العلوم والحكم - بيروت , المدينة - 1409، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محفوظ الرحمن زين الله، ج7، ص 299، ح 2895

تازه این برای دنیا است. «عبدالله بن مسعود» می‌گوید من به پیغمبر عرض کردم که یا رسول الله چرا خلیفه معین نمی‌کنی؟ فرمود چه کسی را معین کنم؟ گفتم: علی ابن ابیطالب را فرمود:

«أما والذي نفسي بيده لئن أطاعوه ليدخلن الجنة أجمعين أكتعين»

المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403 ، الطبعة : الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج11، ص 318، ح 20646

آن حیات دنیوی بوده که هدایت به صراط مستقیم می شدند، این هم حیات اخروی است. اگر چنانچه از علی اطاعت کنند همگی دسته جمعی وارد بهشت خواهند شد.

این را «عبدالرزاق صنعانی» استاد «بخاری» متوفای 211 در «مصنف» جلد 11، صفحه 318 نقل می‌کند. در کتاب «السنه ابن ابی عاصم» با سند صحیح می‌‌‌گوید اگر چنانچه علی را خلیفه قرار دهند همگی وارد بهشت خواهند شد!

نکته مهم این است که در بعضی از روایت‌ها داریم - حالا بحث هدایت جدا، بحث قیامت جدا - می‌گوید اگر علی را خلیفه قرار بدهید، ولایت علی، وضع زندگی مادّی شما را هم تضمین می‌کند!

اینهای که می‌گویند اگر علی خلیفه می‌شد چه می‌شد، ببینند که «انساب الأَشراف بلاذری» از قول «سلمان فارسی» نقل می کند که گفت:

«لو بايعوا علياً لأكلوا من فوقهم ومن تحت أرجلهم»

أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ)؛ دار النشر:، ج1، ص 255

اگر با علی بیعت کنید، علی آنچنان در میان مردم عدالت را پیاده می‌کند و بیت المال را در میان مردم طوری تقسیم می‌کند که تمام مردم از بالای سرشان و از زیر پای‌شان روزی می‌خورند؛ یعنی روزی از هر طرف به سر مردم می‌بارد.

همچنین در کتاب «المصنف ابن ابی شیبه» که او هم از اساتید «بخاری» است متوفای 235 هجری است، باز از قول «سلمان» نقل می کند که:

«أخطأتم وأصبتم أما لو جعلتموها في أهل بيت نبيكم لأكلتموها رغدا»

اشتباه کردید، اگر این خلافت و امامت را در اهل‌‌بیت پیغمبر قرار می‌دادید! با رفاه و راحتی و گوارا، نعمت‌های دنیا را مصرف می‌کردید!

الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة: الأولى، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ج 7، ص 443، ح 37094

و در کتاب «سلیم بن قیس» از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نقل است که فرمود:

«لَوْ أَنَّ النَّاسَ حِينَ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ سَلَّمُوا لَنَا وَ اتَّبَعُونَا وَ قَلَّدُونَا أُمُورَهُم‏»

اگر بعد از وفات پیغمبر، مردم تسلیم ما می‌شدند و از ما تبعیت می‌کردند

«أَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم‏»

نعمت‌های الهی از بالای سر و زیر پای‌شان می‌جوشید.

كتاب سليم بن قيس، نویسنده: هلالى، سليم بن قيس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد؛ ناشر: الهادى‏؛ ج‏2، ص 771 و 772

عرض کردیم که امام صادق (سلام الله علیه) در تفسیر آیه فرمودند:

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ قَالَ نَزَلَتْ فِي وَلَايَةِ عَلِيٍّ (علیه السلام)‏»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج 8، ص 248، حَدِيثُ الْقِبَاب‏، ح 349

فرمود: مراد علی ابن ابیطالب (سلام الله علیه) است. این است که اگر ولایت علی را بپذیرند موجب حیات آنها خواهد شد، هم حیات معنوی آنها و رسیدن به خدا، و هم حیات مادی آنها:

«أَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِم‏»

كتاب سليم بن قيس، نویسنده: هلالى، سليم بن قيس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد؛ ناشر: الهادى‏؛ ج‏2، ص 772

و هم حیات اخروی‌شان:

«ليدخلن الجنة أجمعين أكتعين»

المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403 ، الطبعة : الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج11، ص 318، ح 20646

امیدوارم که ان شاء الله خدای عالم ما را جزو کسانی قرار بدهد که با ولایت علی، هم دنیای ما، و هم دین و آخرت ما تأمین شود. ان شاء الله.

خداوند ما را علوی زنده بدارد، علوی بمیراند و علوی هم محشورمان کند؛ این ادله که گفتیم، بهترین حجت است برای کسانی که از ولایت علی فاصله گرفتند و افتخاری برای بچه‌ شیعه‌ها است که این مطالب در کتب اهل‌سنت به این شکل آمده است.

خدا به همه شما توفیق بدهد، از همه عزیزان خداحافظی می‌کنیم ان شاء الله فردا در خدمت عزیزان هستیم. خدا به همه قوت بدهد. جزاکم الله خیرا

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»



مطالب مرتبط:
اثبات مشروعیت سنّت از قرآن –آیه 44 سوره «الحاقه»اثبات مشروعیت سنّت از قرآن – آیه 44 سوره نحلولایت ائمه اطهار (علیهم السلام)، الهی یا مردمی!؟اقتدای عملی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به سنت پیامبر اکرم و دیگر پیامبران!
Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب