2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
آيا امام حسين عليه السلام را شيعيان به شهادت رسانده اند؟!!
کد مطلب: ٥٠١٥ تاریخ انتشار: ١٩ شهریور ١٣٩٧ تعداد بازدید: 66005
پرسش و پاسخ » عقائد شيعه
آيا امام حسين عليه السلام را شيعيان به شهادت رسانده اند؟!!

توضيح سؤال:

با وجود تمام نصوص و عبارات صريحي كه در متون تاريخي ذكر گرديده و همچون روز روشن است كه قاتل امام حسين عليه السّلام چه كسي است؛ اما با اين وجود همچنان برخي افراد در سايت ها و كتاب هاي خود در صدد عوام فريبي و سم پاشي بر آمده و اين جمله از امام حسين عليه السلام در كتاب ارشاد شيخ مفيد رحمه الله عليه را خطاب به شيعيان آن حضرت دانسته و به اين وسيله آنها را قاتلان واقعي آن حضرت معرفي نموده اند. از اين رو لازم است توضيحاتي پيرامون اين موضوع ذكر گردد.

گرچه به خوبي پاسخ اين پرسش مشخص و واضح است؛ اما از باب اهميت ويژه اين بحث كه اخيراً از سوي بسياري از هواداران بني اميه و وهابيت مطرح گرديده و به آن دامن زده مي شود در بخشي جدا گانه مورد بررسي قرار مي گيرد.

هواداران بني اميه، چه در آن زمان و چه در قرن بعد از آن و حتي عصر حاضر، كوشيده اند حركت آن حضرت را نوعي شورش، آشوب، فتنه انگيزي، ايجاد تفرقه در امت و تمرد از خلافت معرفي كنند و در كشتن او، حق را به جانب يزيد بدهند كه يك شورش گر بر ضد خلافت مركزي را كشته است. در اين مورد، به احاديثي هم استناد مي كنند كه رسول خدا صلّي الله عليه و آله وسلّم به كشتن كسي كه يك پارچگي امت را به هم زده فرمان داده است و مي گويند: «ان يزيد قتل الحسين بسيف جده» (حسين با شمشير جدش كشته شد)

و يا با استناد به برخي كتاب هاي علماي شيعه و برداشت هاي ناقص و غير صحيح خود مردم كوفه را شيعه امير المؤمنين و امام حسين عليهما السّلام معرفي كرده و قاتلان آن حضرت را همين گروه مي دانند.

به عنوان نمونه به مواردي از اين شبهه افكني ها توجه كنيد:

نفرين امام حسين عليه السّلام خطاب به چه كساني است؟

احمد الكاتب و بعضي ديگر از هم مسلكان او مي گويند: امام حسين عليه السّلام در نفرين به شيعيان خود اين گونه گفته است:

اللهم إن مَتَّعْتَهم إلي حين فَفَرِّقْهم فِرَقاً، واجعلهم طرائق قِدَداً، ولا تُرْضِ الوُلاةَ عنهم أبداً، فإنهم دَعَوْنا لِينصرونا، ثم عَدَوا علينا فقتلونا.

پروردگارا! اين گروه را تا مدت معيني از دنيا برخوردار ساز و آنان را در فرقه ها و دسته جات متعدد قرار بده و هيچ گاه واليان را از آنان خرسند مساز! زيرا اينان ما را دعوت كردند تا ياري كنند اما بر خلاف انتظار با ما دشمني كردند و ما را كشتند.

الإرشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 110.

دولت ايران به خاطر كشتن [امام] حسين [عليه السلام ] عذرخواهي كند:

گروهي كه از آنها سخن به ميان آمد در راستاي سياست «فرار به جلو» در دشمني و كينه ديرينه خود با خاندان عصمت و طهارت با طرح بعضي از اد عا ها سعي در تبرئه خويش از برخي اتهامات دارند. به عنوان مثال به گزارشي كه در ذيل مي آيد دقت نماييد:

«تعدادي از اهالي مصر كه خود را به واسطه رسيدن نسبشان به ائمه شيعه، «اشراف» مي خوانند، در نامه اي يه يك روزنامه مصري خواستار عذرخواهي شيعيان و دولت ايران به خاطر قتل امام حسين عليه السلام شدند!

به گزارش «خيمه» اين افراد همچنين درخواست كرده اند اموال «خمس» و همچنين «فيئ» به ايشان پرداخت شود. آقايان «اشراف» خود را در جايگاه صاحبان دم نشانده و در نامه خود يادآور شده اند كه به عنوان «اشراف» (معادل سيد) مسئوليت قتل امام حسين عليه السلام را به عهده شيعيان مي دانند.

مسئول اين گروه در نامه خود آورده است: «دلايل قطعي ثابت شده است كه اجداد شيعيان فعلي كه در عراق و ايران پراكنده اند همان كساني هستند كه در جنگ، [امام] حسين [عليه السلام] را كشتند، روايات شيعه هم به اين جنايت شيعيان تصريح مي كند!»

هم چنين اين شخص با ذكر رواياتي از عالمان شيعه و به نقل از ائمه در مذمت كوفيان، اين مذمت ها را خطاب به شيعيان فرض كرده است.

البته نويسنده اين مطلب خيلي زود و در همين نامه هويت و انگيزه خود را لو داده و از همه نوادگان امام حسين عليه السلام دعوت كرده است تا با اتحاد، انتقام خود را از شيعيان يهودي بگيرند.

به رغم اين كه اهل سنت وجوب خمس را تنها در غنائم جنگي صحيح مي دانند، اين افراد از شيعيان قم و نجف و ديگر مناطق خواسته اند تا اموالي را كه تاكنون از راه خمس و ديگر اموال كه از نظر شرعي متعلق به ائمه ست، به آنها برگردانند.»

فردا ـ 5 آبان 1387 ساعت 14:03

منبع سايت خيمه نيوز


كشته شدن امام حسين عليه السلام با شمشير ...

و يا ابن العربي (قاضي ابوبكر محمد بن عبد اللَّه ابن العربي المالكي) متوفاي 543 هـ. ق. صاحب كتاب «العواصم من القواصم» (توجه شود كه با ابن عربي عارف معروف كه در متون فارسي ما بدون الف و لام مي آيد اشتباه نشود. و گر چه شخصيت و تفكرات وي در جاي خود قابل نقد و مناقشه است اما او نسبت به اهل بيت عليهم السلام ارادت داشته است.) وي كه در طرفداري از بني اميه و بغض و دشمني نسبت به اهل بيت شهره بوده است، براي آن كه دامن يزيد را از خون امام حسين عليه السلام تطهير كند، گفته است:

«انّ يزيد قتل الحسين بسيف جده»

يزيد [امام] حسين [عليه السلام ] را با شمشير جدش به قتل رساند.

المناوي، محمد بن عبد اللَّه، فيض القدير شرح الجامع الصغير، تحقيق احمد عبد السلام، ج: 1 ص: 265، دارالكتب العلمية، چاپ اول 1415ق، بيروت.همچنين ر. ك. خلاصة عبقات الانوار، مير سيد حامد حسين النقوي، تلخيص الميلاني، ج: 4 ص 237 و 238، مؤسسة البعثة قم 1406.

پس همان طور كه گفتيم: اشخاصي هم چون ابن حجر هيثمي و محمد كرد علي و تقي الدين ابن الصلاح و غزالي، و ابن العربي و ابن تيميه و غيره كه از بزرگان و سردمداران همينان بوده اند با عبارات ديگري اين شبهات را طرح نموده اند.

مراجعه شود به: الفتاوي الحديثية، ص193. و نيز مراجعه شود به: رساله ابن تيمية: سؤال در رابطه با يزيد بن معاويه ص 14 و 15 و 17، و كتاب العواصم من القواصم از ابن العربي ص 232 و233 و إحياء علوم الدين از غزالي، ج 3، ص 125 و الاتحاف بحب الأشراف، ص67 و 68 و الصواعق المحرقة، ابن حجر، ص 221 و خطط الشام، ج 1، ص 145 و قيد الشريد، ص 57 و 59.

مخالفت با يزيد ... !!!

محمد الخضري اين گونه مي گويد:

الحسين أخطأ خطأ عظيماً في خروجه هذا الذي جر علي الأمة وبال الفرقة، وزعزع ألفتها إلي يومنا هذا...

[امام] حسين [عليه السلام ] در خروجش بر عليه حكومت كه موجب گرفتاري و تفرقه امت پيامبر شد و تا امروز اين ألفت و دوستي از بين آنها رخت بربسته است مرتكب خطا شد...

محاضرات في تاريخ الأمم الإسلامية، ج 2، ص 129.

محمد أبو اليسر عابدين، مفتي شام اين گونه گفته است:

بيعة يزيد شرعية، ومن خرج عليه كان باغياً.

بيعت با يزيد از وجاهت شرعي برخوردار بوده و هر كس بر عليه او خروج نمايد سركشي و طغيان نموده است.

اغاليط المؤرخين، ص 120.

مفتي اعظم عربستان عبدالعزيز آل الشيخ در جايي ديگر مي گويد:

خلافة يزيد شرعية و خروج الحسين باطل.

بيعت با يزيد مشروع بوده و خروج عليه او باطل است.

لينك فيلم مربوط به در سرور:

Get the Flash Player to see this player.

لینک دانلود

لينك فيلم مربوطه در سايت يوتوب:

http://www.youtube.com/watch?v=AhWUEHMrGdk&feature=related

يزيد مجتهد و امام !!!

ابو الخير شافعي قزويني، يزيد را در كارش اين گونه توصيف مي كند: «إماماً مجتهداً» (يزيد امام و مجتهد بوده است) تراجم رجال القرنين السادس والسابع، ص 6.

بلكه بعضي ادعا كرده اند كه يزيد از صحابه، و از خلفاء راشدين مهديين و يا از أنبياء بوده است.

ر. ك. منهاج السنة، ابن تيمية، ج 4، ص 549 به بعد.

پاسخ:

در پاسخ به اين گروه از افراد اين گونه مي گوييم:

الف: عدم مشروعيت خلافت يزيد به شهادت جمع كثيري از صحابه

زماني كه امام حسين عليه السلام كه برترين و بزرگ ترين صحابه رسول خدا صلي الله

عليه و آله و ديگر صحابه حاضر در عهد يزيد كه أهل حل و عقد امت بودند أمارت يزيد را بالاتفاق ردّ نموده و او را شخصي فاسق، فاجر شراب خوار و... دانستند، (عبارات تاريخي آن در ابتداي اين تحقيق ذكر گرديد) از اين رو ديگر جايي براي توجيه حاكميت و خلافت نامشروع يزيد باقي نمي ماند تا امام حسين عليه السّلام به عنوان شورش گر و خروج كننده بر عليه او خوانده شود.

با اين تفصيل اصل مشروعيت خلافت يزيد زير سؤال رفته و بطلان گفتار افرادي كه امام حسين عليه السلام را خروج كننده بر عليه يزيد دانسته اند آشكار مي شود.

ب ـ صدور فرمان از سوي يزيد براي كشتن امام حسين عليه السلام

در تبيين قاتل بودن يزيد نسبت به امام حسين عليه السّلام لازم نيست كه او خود به صورت مستقيم و مباشر قاتل آن حضرت بوده باشد؛ بلكه زماني كه تمام حكام و فرماندهان زير دست او در انجام دستورات و فرامين حكومتي تابع محض او به حساب آيند و شكست و پيروزي آنها به يزيد نسبت داده شود ديگر هيچ جايي براي توجيه بي گناهي يزيد در اين اقدام وجود ندارد. به تعبير ديگر: يزيد بن معاوية قاتل امام حسين عليه السلام است اما با شمشير ابن زياد، و شمر و عمر بن سعد.

در اين زمينه مي توان به اين دسته از روايات تاريخ اشاره نمود:

ذهبي مي نويسد:

خرج الحسين إلي الكوفة، فكتب يزيد إلي واليه بالعراق عبيد الله بن زياد: إن حسينا صائر إلي الكوفة، وقد ابتلي به زمانك من بين الأزمان، وبلدك من بين البلدان، وأنت من بين العمال، وعندها تعتق أو تعود عبدا. فقتله ابن زياد وبعث برأسه إليه.

حسين به سوي كوفه، عزيمت نمود. از اين رو يزيد به والي و حاكم عراق عبيد الله بن زياد نوشت: حسين به سوي كوفه عازم است، و او از ميان شهر ها سرزمين تو را انتخاب كرده كه هم زمان با ايام و دوران حكومت توست، او تو از ميان عمال و گارگزاران براي اين كار برگزيده شده اي پس لازم يا خود را آزاد سازي يا به بردگي و غلامي درآيي و از اين رو بود كه ابن زياد حسين را كشت و سر او را براي يزيد فرستاد.

و نيز سيوطي مي نويسد:

فكتب يزيد إلي واليه بالعراق، عبيد الله بن زياد بقتاله.

يزيد به عبيد الله بن زياد والي و فرماندار خود در عراق، دستور قتال و جنگيدن با حسين را صادر كرد.

تاريخ الخلفاء، ص 193، چاپ دار الفكر سال 1394 هـ. بيروت.

ابن زياد به مسافر بن شريح يشكري مي گويد:

أما قتلي الحسين، فإنه أشار علي يزيد بقتله أو قتلي، فاخترت قتله.

اين كه من حسين را به قتل رساندم به اين خاطر بود كه به مرا بين كشته شدن خودم و كشتن حسين مخير نموده بود و من بين اين دو كشتن حسين را انتخاب كردم.

الكامل في التاريخ، ج 3، ص 324.

ابن زياد در نامه اي به امام حسين عليه السلام مي نويسد:

قد بلغني نزولك كربلاء، وقد كتب إلي أمير المؤمنين يزيد: أن لا أتوسد الوثير، ولا أشبع من الخمير، أو ألحقك باللطيف الخبير، أو تنزل علي حكمي، وحكم يزيد، والسلام.

به من خبر رسيده است كه تو در سرزمين كربلاء فرود آمده اي، و يزيد به من نوشته است: كه بر بستر نرم نيارامم و از شكم سير نكنم تا اين كه يا تو را به ديار ديگر نزد خداي لطيف خبير فرستم ويا اين كه تحت فرمان خود و حكومت يزيد در آورم، والسلام.

بحار الأنوار، علامه مجلسي، ج 44، ص 383 ـ مقتل العوالم، ص 243 ـ الفتوح، ابن أعثم، ج 3 و ج 5، ص 85.

يعقوبي مي گويد: يزيد در نامه اي به ابن زياد نوشت:

قد بلغني: أن أهل الكوفة قد كتبوا إلي الحسين في القدوم عليهم، وأنه قد خرج من مكة متوجهاً نحوهم، وقد بلي به بلدك من بين البلدان، وأيامك من بين الأيام، فإن قتلته، وإلا رجعت إلي نسبك وأبيك عبيد، فاحذر أن يفوت.

به من خبر رسيده است كه اهل كوفه به حسين نامه نوشته اند تا به سوي آنها حركت كند، و او از مكه به سوي آنها راه افتاده است، و او از ميان شهر ها سرزمين تو را انتخاب كرده كه هم زمان با ايام و دوران حكومت توست، اگر او را به قتل رساندي كه هيچ و الا بايد هم چون پدرت به بردگي و غلامي درآيي پس بترس از آن كه فرصت از دست برود.

تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 242، چاپ صادر. كتاب الفتوح.

در جاي ديگر اين گونه آمده است:

إن يزيد قد أنفذ عمرو بن سعيد بن العاص في عسكر علي الحاج، وولاه أمر الموسم، وأوصاه بالفتك بالإمام الحسين عليه السلام، أينما وجد.

يزيد، عمرو بن سعيد بن عاص را بر لشكري از حاجيان گمارد تا بر مراسم حج سرپرستي كند، و به توصيه نمود تا هر كجا [امام] حسين [عليه السلام ] را يافت او مورد هجوم قرار دهد.

المنتخب، طريحي، ج 3، ص 304، الليلة العاشرة.

در بعضي ديگر از تواريخ آمده كه يزيد به وليد بن عتبة نوشت:

خذ الحسين وعبد الله بن عمر، وعبد الرحمان بن أبي بكر، وعبد الله بن الزبير بالبيعة أخذاً شديداً، ومن أبي فاضرب عنقه، وابعث إلي برأسه.

حسين و عبد الله بن عمر و عبد الرحمان بن أبو بكر و عبد الله بن زبير را براي بيعت گرفتن از آنها به سختي با ايشان برخورد كن، و اگر هر كس از اين امر سرباز زد گردنش را بزن و سر او را برايم بفرست.

مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 178 و 180 ـ مناقب آل أبي طالب، ج 4، ص 88 چاپ مكتبة مصطفوي ـ قم ـ إيران ـ الفتوح، ابن أعثم، ج 5، ص 10.

و بر اساس گزارش يعقوبي:

إذا أتاك كتابي، فاحضر الحسين بن علي، وعبد الله بن الزبير، فخذهما بالبيعة، فإن امتنعا فاضرب أعناقهما، وابعث إليّ برأسيهما، وخذ الناس بالبيعة، فمن امتنع فانفذ فيه الحكم وفي الحسين بن علي وعبد الله بن الزبير والسلام.

به محض رسيدن نامه من حسين بن علي و عبد الله بن زبير را احضار كن، و از آنها بيعت بگير، و اگر از اين كار امتناع ورزيدند آنها را گردن بزن، و سر هايشان را براي من بفرست، و از تمام مردم بيعت بگير و اگر شخصي از اين كار امتناع ورزيد حكم را در باره او و حسين بن علي و عبد الله بن زبير اجرا كن. والسلام.

تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 241.

يزيد به عامل خود در مدينه نوشت:

وعجل علي بجوابه، وبين لي في كتابك كل من في طاعتي، أو خرج عنها، وليكن مع الجواب رأس الحسين بنعلي.

در جواب نامه عجله كن، و در آن براي من بيان كن چه كساني تحت فرمان و چه كساني خارج از فرامين من هستند، و به همراه جواب نامه من سر حسين بن علي با نيز بفرست.

ألامالي، شيخ صدوق، ص 134 و 135 چاپ سال 1389 نجف أشرف عراق ـ بحار الانوار، ج 44، ص 312.

درعبارتي ديگر آمده كه وليد بن عتبه به يزيد اطلاع داد كه بين او و امام حسين عليه السلام و ابن زبير چه گذشته از اين رو يزيد غضب ناك شد و به او نوشت:

إذا ورد عليك كتابي هذا، فخذ بالبيعة ثانياً علي أهل المدينة بتوكيد منك عليهم، وذر عبد الله بن الزبير، فإنه لن يفوتنا، ولن ينجو منا أبداً ما دام حياً، وليكن مع جوابك إلي، رأس الحسين بن علي، فإن فعلت ذلك فقد جعلت لك أعنة الخيل، ولك عندي الجائزة والحظ الأوفر الخ.

زماني كه نامه من به دست تو رسيد بار ديگر از مردم مدينه بيعت بگير و اين را به عنوان تأكيد بر بيعت قبل قرار بده، و عبد الله بن زبير را رها كن، كه فرصت براي بيعت گرفتن از او زياد است، و او مادامي كه زنده است نمي تواند از چنگ ما فرار كتد، و لازم است كه همراه با جواب نامه من سر بريده حسين بن علي را نيز بفرستي، كه اگر اين گونه كردي فرماندهي سپاهيان از توست و جايزه و هديه اي ارزشمند نيز نزد من داري.

الفتوح، ابن أعثم، ج 3، جزء 5، ص 18.

ابن عساكر مي گويد:

بلغ يزيد خروجه، فكتب إلي عبيد الله بن زياد، وهو عامله علي العراق، يأمره بمحاربته، وحمله إليه إن ظفر به.

به يزيد خبر رسيد كه [امام] حسين [عليه السلام ] خارج شده است، از اين رو او به عبيد الله بن زياد كه عامل و كارگزار او در عراق بود نامه نوشت، و او را امر نمود تا با حسين به محاربه بپردازد، و اگر بر او پيروز شد او را به سوي او بفرستد.

تاريخ دمشق، ج 14، ص 213 ـ و در حاشيه بغية الطالب، ج 6، رقم 2614.تاريخ دمشق، ج 14، ص 213 ـ و در حاشيه بغية الطالب، ج 6، رقم 2614.

و ده ها و صد ها متن و سند ديگر كه بعضي از آنها در اين قسمت و نيز ابتداي تحقيق ذكر شد؛ كه هر كدام به خودي خود مي تواند بهترين شاهد و تأييد براي اثبات قاتل بودن يزيد باشد.

حال ما سؤال مي كنيم امر به محاربه و قتال و جنگيدن و كشتن و سر از تن جدا كردن امام حسين عليه السّلام آيا از كسي غير از يزيد صادر شده است؟!

و از طرفي ديگر، اگر بر فرض، اين ادعا كه يزيد امر به كشتن امام حسين عليه السّلام نكرده صحيح مي بود، لازم بود همان گونه كه در متون بالا امر نمودن به قتل آن حضرت را ذكر كرده اند خلاف آن را نيز ذكر مي كردند و يا بعد از اين اتفاق ـ علي الأقل ـ توبيخ و عقاب و تنبيه نمودن عوامل و كارگزاران در اين واقعه هم چون: ابن زياد و عمر بن سعد و شمر بن ذي الجوشن و غيره ـ لعنهم الله ـ را كه مشاركت در اين امر داشتند را صادر مي نمود.

و اگر يزيد قاتل نبود و يا از اين عمل رضايت نداشت لااقل لازم بود از عمل سفيانيه أهل دمشق كه از اسراي كاروان كربلاء با دف و ساز و طنبور و خوشحالي و پاي كوبي استقبال كردند جلوگيري به عمل آورده و آنها را از اين كار منع نمايد!

پاسخ به ادعاي نفرين امام حسين عليه السلام

با توجه به اشكالي كه برخي در اين روز ها بر عليه شيعه به صورت گشترده دامن زده و آن را به عنوان تصريح امام حسين عليه السلام به قاتل بودن شيعيان در واقعه كربلاء طرح مي نمايند به و شكل مفصل به پاسخ اين اين قسمت از اشكال فوق مي پردازيم:

شيعه كيست؟

قائل شدن به اين مطلب كه شيعيان، امام حسين عليه السلام را به شهادت رسانده اند داراي تناقض و تضادي آشكار است. چرا كه شيعه به يار و انصار و پيرو و نيز دوست دار يك شخص گويند، اما اين كه به قاتل و دشمني كه در صف و سپاه مقابل قرار گيرد نيز شيعه بگويند، كلامي واضح البطلان است. حال با اين توصيف چگونه مي توان ميان محبت و ياري و پيروي، و جنگ و دشمني جمع كرد؟! و اگر بنا باشد افراد در سپاه عمر سعد و عبيد الله بن زياد را شيعه بناميم پس ياران آن حضرت كه تا آخرين لحظه در كنار آن حضرت ايستادگي و جان فشاني كردند و در اين راه به شهادت رسيدند را چه بناميم؟!!

و اگر بر فرض هم تسليم شده و اين ادعا را بپذيريم كه قاتلين امام حسين عليه السلام از شيعيان بوده اند، بايد گفت: اينان شيعياني بوده اند كه از شيعه بودن خود بر گشته و به دشمنان آن حضرت پيوسته اند و در اين حال ديگر به چنين شخصي شيعه نمي گويند، بلكه تعبير دشمن در حق او شايسته تر است.

در اين زمينه كلام سيد محسن امين در كتاب اعيان الشيعه جالب به نظر مي رسد:

حاش لله أن يكون الذين قتلوه هم شيعته، بل الذين قتلوه بعضهم أهل طمع لا يرجع إلي دين، وبعضهم أجلاف أشرار، وبعضهم اتبعوا روءساءهم الذين قادهم حب الدنيا إلي قتاله، ولم يكن فيهم من شيعته ومحبيه أحد، أما شيعته المخلصون فكانوا له أنصاراً، وما برحوا حتي قتلوا دونه، ونصروه بكل ما في جهدهم، إلي آخر ساعة من حياتهم، وكثير منهم لم يتمكن من نصرته، أو لم يكن عالماً بأن الأمر سينتهي إلي ما انتهي إليه، وبعضهم خاطر بنفسه، وخرق الحصار الذي ضربه ابن زياد علي الكوفة، وجاء لنصرته حتي قتل معه، أما ان أحداً من شيعته ومحبيه قاتله فذلك لم يكن، وهل يعتقد أحد إن شيعته الخلص كانت لهم كثرة مفرطة؟ كلا، فما زال أتباع الحق في كل زمان أقل قليل، ويعلم ذلك بالعيان، وبقوله تعالي: «وقليل من عبادي الشكور».

منزه است خداوند از اين كه قاتلين امام حسين عليه السلام از شيعيان باشند؛ بلكه كساني كه ايشان را كشتند از اهل طمع بودند كه دين نداشتند و بعضي از اشرار نااهل بودند و بعضي از ايشان به دنبال رؤساي خود رفتند؛ رؤسايي كه حب دنيا ايشان را به جنگ حسين بن علي عليهما السلام كشانده بود؛ و در بين ايشان كسي از شيعيان و دوست داران حضرت نبود؛ اما شيعيان حضرت و مخلصين براي حضرت همگي ياران او شدند و در اين كه در راه او كشته شوند درنگ ننمودند؛ و او را تا آخرين لحظات زندگاني با تمام نيرو ياري كردند؛ و بسياري از ايشان نيز نتوانستد حضرت را ياري بنمايند يا نمي دانستند كه كار حضرت به اينجا منتهي خواهد شد؛ بعضي نيز در اين هنگام جان خود را به خطر انداخته و حصاري را كه ابن زياد دور كوفه كشيده بود شكستند و براي ياري حضرت آمدند تا اين كه در كربلا شهيد شدند؛ اما اين كه ادعا شود يكي از شيعيان در جنگ با حضرت حضور داشته است اين صحت ندارد؛ و آيا كسي مي تواند اعتقاد داشته باشد كه يكي از شيعيان و دوست داران حضرت كه چنين علاقه اي به حضرت داشته به جنگ ايشان برود؟ هرگز؛ هميشه چنين بوده است كه طرف داران حق در هر زماني اندك بوده اند و اين هميشه ديده شده است و خداوند فرموده اند: «و عده كمي از بندگان من شكرگذار هستند.»

أعيان الشيعة، ج 1، ص 585.

هويت كوفيان در زمان امام حسين عليه السلام :

درست است كه آن دسته از مردماني كه براي كشتن امام حسين عليه السلام به كربلا آمده بودند از أهالي كوفه بودند، اما در آن زمان ديگر در كوفه شيعه اي كه در تشيع خود شهرتي داشته باشد وجود نداشت. چون زماني كه معاويه به حكومت رسيد زياد بن أبيه را بر كوفه حاكم نمود و او نيز هر شيعه اي را كه مي شناخت مورد تعقيب قرار داد و آنها را مورد كشت و كشتار و هدم و غارت قرار مي داد و يا دستگير كرده و به حبس و زندان مي فرستاد تا اين كه در شهر كوفه، ديگر شخصي كه به شيعه بودن شهرت داشته باشد وجود نداشت.

پس درحقيقت طبق آن چه كه در مصادر تاريخي آمده شيعيان در كوفه تنها عده كمي از جمعيت 15000 نفري كوفه را تشكيل مي دادند؛ كه بسياري از ايشان در زمان معاويه تبعيد شده و يا به زندان افتاده و عده بسياري نيز به شهادت رسيده بودند. بسياري از ايشان نيز به خاطر مشكلات فراوان به شهرهاي ديگر هم چون: موصل، خراسان و قم پناهنده مي شدند؛ عده زيادي از ايشان نيز مانند: بني غاضره مي خواستند به ياري امام بشتابند كه سربازان عبيد الله بن زياد مانع شدند.

ابن أبي الحديد معتزلي در اين باره مي گويد:

كتب معاوية نسخة واحدة إلي عُمَّاله بعد عام المجُاعة: (أن برئت الذمّة ممن روي شيئاً من فضل أبي تراب وأهل بيته). فقامت الخطباء في كل كُورة وعلي كل منبر يلعنون عليًّا ويبرأون منه، ويقعون فيه وفي أهل بيته، وكانأشد الناس بلاءاً حينئذ أهل الكوفة لكثرة ما بها من شيعة علي عليه السلام، فاستعمل عليهم زياد بن سُميّة، وضم إليه البصرة، فكان يتتبّع الشيعة وهو بهم عارف، لأنه كان منهم أيام علي عليه السلام، فقتلهم تحت كل حَجَر ومَدَر وأخافهم، وقطع الأيدي والأرجل، وسَمَل العيون وصلبهم علي جذوع النخل، وطردهم وشرّدهم عن العراق، فلم يبق بها معروف منهم.

معاويه بعد از سال خشكسالي، نامه اي به يكي از كارگزاران خويش نوشت مبني بر اين كه هر كس چيزي از فضايل ابو تراب (امير المؤمنين عليه السّلام) و خاندان او نقل كرد، در مقابل او هيچ مسئوليتي بر عهده شما نيست. (به اين معنا كه: هر اتفاقي براي اين شخص افتاد و شما هر بلايي به سر او آورديد جايز است) از اين رو سخنرانان در هر كوي و برزن و بر فراز هر منبري علي را لعن كرده و از او بيزاري مي جستند و به او و اهل بيت او دشنام مي دادند؛ و بيچاره ترين مردم در آن زمان، مردم كوفه بودند؛ زيرا شيعه علي عليه السلام در آن شهر زياد بود؛ معاويه، زياد بن سميه را حاكم كوفه و هم زمان شهر بصره را نيز تحت امر او ساخت. و او به دنبال شيعيان مي گشت ـ او شيعيان را مي شناخت، زيرا در زمان خلافت علي عليه السلام از طرفداران او بود ـ پس ايشان را حتي زير هر سنگ و كلوخي هم كه بودند مي يافت و به قتل مي رساند و يا تهديد به قتل مي كرد؛ و دست ها و پا ها را جدا كرده و چشم ها را كور مي كرد؛ و ايشان را بر تنه هاي درخت خرما به دار مي كشيد؛ و يا از عراق بيرون مي كرد؛ تا جايي كه كسي از شيعيان شناخته شده در عراق باقي نماند.

شرح نهج البلاغة، ج11، ص 44 ـ النصايح الكافية، محمد بن عقيل، ص 72.

طبراني در المعجم الكبير با سند خود از يونس بن عبيد از حسن نقل نموده است:

كان زياد يتتبع شيعة علي رضي الله عنه فيقتلهم، فبلغ ذلك الحسن بن علي رضي الله عنه فقال: اللهم تفرَّد بموته، فإن القتل كفارة.

زياد شيعيان [حضرت] علي [عليه السلام ] را مورد تعقيب قرار مي داد و در صورت دست يافتن به آنها از دم تيغ مي گذراند، و چون اين خبر به حسن بن علي [عليهما السلام ] رسيد فرمود: خدايا او را به مرگي منحصر به فرد مبتلا ساز، كه قتل و مرگ كفاره او مي باشد.

المعجم الكبير، طبراني، ج 3، ص 68 ـ مجمع الزوائد، هيثمي، ج 6، ص 266.

هيثمي بعد از نقل اين خبر مي گويد:

رواه الطبراني ورجاله رجال الصحيح.

اين روايت را طبراني نقل كرده و رجال آن صحيح است.

هم چنين ذهبي در سير أعلام النبلاء مي گويد:

قال أبو الشعثاء: كان زياد أفتك من الحجاج لمن يخالف هواه.

أبو الشعثاء گفته است: زياد نسبت به كساني كه با خواسته هاي او مخالفت مي ورزيدند از حجاج بن يوسف نيز خون ريز تر بودند.

حسن بصري مي گويد:

بلغ الحسن بن علي أن زياداً يتتبَّع شيعة علي بالبصرة فيقتلهم، فدعا عليه. وقيل: إنه جمع أهل الكوفة ليعرضهم علي البراءة من أبي الحسن، فأصابه حينئذ طاعون في سنة ثلاث وخمسين.

به [امام] حسن بن علي [عليهما السلام ] خبر دادند كه زياد شيعيان علي [امير المؤمنين عليه السّلام] را در بصره مورد تعقيب قرار داده و مي كشد، حضرت او را نفرين نمود و گفته شده: او مردم كوفه را جمع كرد تا اعلام برائت و بيزاري از أبي الحسن [امير المؤمنين عليه السّلام] را به آنان عرضه نمايد، كه در همين وقت سال 53 هـ. او مبتلا به بيماري طاعون شد.

سير أعلام النبلاء، ج 3، ص496.

ابن أثير در الكامل مي گويد:

وكان زياد أول من شدد أمر السلطان، وأكّد الملك لمعاوية، وجرَّد سيفه، وأخذ بالظنة، وعاقب علي الشبهة، وخافه الناس خوفاً شديداً حتي أمن بعضهم بعضاً.

زياد أولين كسي بود كه در سلطنت خود بيش ترين سخت گيري ها را به عمل آورد، و برحكومت و فرمانروايي معاويه تأكيد ورزيد، و سيف خود را از نيام بركشيد، و به مجرد ظن و گمان به كسي او را دستگير مي نمود، و بر اساس شبهه عقاب مي نمود، و مردم از او خوف و ترس شديدي داشتند؛ مگر اين كه بعضي به بعضي ديگر امن بدهند.

الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج 3، ص450.

ابن حجر در لسان الميزان مي نويسد:

وكان زياد قوي المعرفة، جيد السياسة، وافر العقل، وكان من شيعة علي، وولاَّه إمرة القدس، فلما استلحقه معاوية صار أشد الناس علي آل علي وشيعته، وهو الذي سعي في قتل حجر بن عدي ومن معه.

زياد شخصي آگاه بود، و سياست را خوب مي دانست، و از عقلي وافر برخوردار بود، و از شيعيان علي بود كه او را به ولايت امارت قدس مي نمود، اما زماني كه به معاويه پيوست شديدترين و سخت گيرين ترين مردم بر عليه خاندان و شيعيان [حضرت] علي [عليه السلام ] شد، و او همان كسي بود كه در قتل حجر بن عدي و همراهانش نقش به سزايي داشت.

لسان الميزان، ابن حجر، ج 2، ص 495.

از مجموع مباحث گذشته مشخص گرديد كه در زمان واقعه كربلاء ديگر شيعه ي شناخته شده اي در كوفه باقي نمانده بود كه بخواهد در جنگ با امام حسين عليه السلام شركت كرده باشد، پس چگونه مي توان ادعا كه شيعيان كوفه قاتل امام حسين عليه السلام بوده اند؟

و هيچ ناظر منصفي نمي تواند بگويد: اين شيعيان بودند كه براي امام حسين عليه السلام نامه نوشته و او را دعوت نمودند، چرا كه معروف ترين نويسند گان نامه اشخاصي هم چون: شبث بن ربعي و حجار بن أبجر و عمرو بن حجاج و غيره بودند كه هيچ كس نگفته اينها شيعه بودند.

تغيير هويت كوفيان از زمان خلفاي سه گانه:

بسياري از روايات و كلمات تاريخي را مي بينيم كه به خوبي دلالت مي كند كه ايشان از طرفداران خلفاي قبل از امير مومنان علي عليه السلام بوده اند از آن جمله مي توان به ماجراي ذيل كه آن را بسياري از مولفين كتب تاريخي روايت كرده اند اشاره كرد: كه وقتي امير مومنان علي عليه السلام خلافت را در كوفه به دست گرفتند خواستند يكي از بدعت هاي عمر ـ نماز تراويح ـ را ريشه كن نمايند؛ لذا به امام حسن عليه السلام دستور دادند كه به مسجد رفته و مانع مردم شوند اما تا حضرت با اين عمل مخالفت نمودند، مردم صدا به اعتراض بلند كرده كه:«وا عمراه، وا عمراه» به دنبال آن حضرت امير عليه السلام فرمودند: «قل لهم صلوا» به آنان بگوييد به هرنحوي كه مي خواهند نماز بخوانند .

وقد روي : أن عمر خرج في شهر رمضان ليلا فرأي المصابيح في المسجد ، فقال : ما هذا ؟ فقيل له: إن الناس قد اجتمعوا لصلاة التطوع ، فقال : بدعة فنعمت البدعة ! فاعترف كما تري بأنها بدعة، وقد شهد الرسول صلي الله عليه وآله أن كل بدعة ضلالة . وقد روي أن أمير المؤمنين عليه السلام لما اجتمعوا إليه بالكوفة فسألوه أن ينصب لهم إماما يصلي بهم نافلة شهر رمضان ، زجرهم وعرفهم أن ذلك خلاف السنة فتركوه واجتمعوا لأنفسهم وقدموا بعضهم فبعث إليهم ابنه الحسن عليه السلام فدخل عليهم المسجد ومعه الدرة فلما رأوه تبادروا الأبواب وصاحوا وا عمراه !

روايت شده است كه عمر در ماه رمضان شب هنگام بيرون آمد و در مسجد چراغ هايي را ديد ؛ سؤال كرد: اين چيست؟ به او گفتند: مردم براي نماز مستحبي جمع شده اند (و نماز را به جماعت بخوانند)؛ عمر گفت: اين كار بدعت است، اما بدعت خوبي است. پس همان گونه كه مشخص است خود اعتراف كرد كه اين كار بدعت است و رسول خدا شهادت داده اند كه هر بدعتي گمراهي است. و از امير المؤمنين عليه السلام روايت شده است كه وقتي در كوفه گرد ايشان جمع آمدند ، و از حضرت خواستند كه براي ايشان امامي قرار دهد كه با او نماز مستحب ماه رمضان را بخوانند ، ايشان را از اين كار منع كرده و ايشان را آگاه نمود كه اين كار بر خلاف سنت رسول خداست ؛ آنها امير مومنان عليه السلام را رها كرده و خودشان گرد هم جمع شدند و يكي را جلو انداختند ( تا امام جماعت شود ) ؛ پس حضرت امام حسن مجتبي را به نزد ايشان فرستادند ؛ حضرت وارد مسجد شدند در حالي كه شلاقي به همراه داشتند؛ وقتي مردم ايشان را ديدند فرار كرده و فرياد مي زدند اي واي سنت عمر از بين رفت!!!

شرح نهج البلاغة ابن أبي الحديد از علماي اهل سنت، ج 12، ص 283 ـ وسائل الشيعة (الإسلامية) مرحوم حر عاملي از علماي شيعه، ج 5، ص 192، ح 2.

اين ماجرا به حدي گسترده بود كه حضرت در ضمن خطبه اي مفصل مي فرمايند: من از شورش عمومي و نيز از بر هم خوردن پايه هاي حكومت اسلامي در كوفه ترسيدم!!! اين خود بيان گر آن است كه بيشتر مردم كوفه از طرفداران خليفه دوم بودند و اين با شيعه بودن مردم كوفه آن هم سال ها قبل از واقعه كربلاء منافات دارد.

علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن حماد بن عيسي، عن إبراهيم بن عثمان، عن سليم بن قيس الهلالي قال: خطب أمير المؤمنين عليه السلام فحمد الله وأثني عليه ثم صلي علي النبي صلي الله عليه وآله، ثم قال... قد عملت الولاة قبلي أعمالا خالفوا فيها رسول الله صلي الله عليه وآله متعمدين لخلافه، ناقضين لعهده مغيرين لسنته ولو حملت الناس علي تركها وحولتها إلي مواضعها وإلي ما كانت في عهد رسول الله صلي الله عليه وآله لتفرق عني جندي حتي أبقي وحدي أو قليل من شيعتي الذين عرفوا فضلي وفرض إمامتي من كتاب الله عز وجل وسنة رسول الله صلي الله عليه وآله ... والله لقد أمرت الناس أن لا يجتمعوا في شهر رمضان إلا في فريضة وأعلمتهم أن اجتماعهم في النوافل بدعة فتنادي بعض أهل عسكري ممن يقاتل معي: يا أهل الاسلام غيرت سنة عمر ينهانا عن الصلاة في شهر رمضان تطوعا ولقد خفت أن يثوروا في ناحية جانب عسكري ما لقيت من هذه الأمة من الفرقة وطاعة أئمة الضلالة والدعاة إلي النار.

امير مومنان خطبه اي خوانده و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم درود فرستادند؛ سپس فرمودند:...

خلفاي قبل از من كارهايي انجام دادند كه در آن با رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مخالفت كردند و در آن بناي مخالفت با رسول خدا را از روي عمد داشتند. پيمان او را شكسته و سنت او را تغيير دادند؛ و اگر مردم را بر ترك آنها وادار نمايم و آنها را به جايگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بود لشكر من از گرد من پراكنده شده و تنها باقي مي مانم و يا با عده كمي از شيعه ام كه برتري من و وجوب امامت من از كتاب خدا و سنت رسول خدا - صلي الله عليه وآله وسلم ـ را مي دانند.

... قسم به خدا كه مردم را دستور دادم كه در ماه رمضان غير از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ايشان را آگاه نمودم كه خواندن نماز مستحبي به جماعت بدعت است؛ پس عده اي از لشكريان كه همراه من جنگيده بودند ندا دادند: اي اهل اسلام سنت عمر تغيير كرد!!! ما را از نماز مستحبي در ماه رمضان باز مي دارند!!!

و ترسيدم كه بر من از سمت لشكرم شوريده همان گونه كه از اين امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهي و دعوت كنندگان به سوي آتش ديدم.

الكافي، شيخ كليني، ج 8، ص 58، ح 21

همان طور كه در اين روايت صحيح آمده است، حضرت حتي در زمان خويش شيعيان را اقليت كوفه مي دانند!!!

كوفه خالي از شيعيان:

از معروف ترين افرادي كه در تومار قاتلين امام حسين عليه السلام آمده اسامي اين افراد به چشم مي خورد:

عمر بن سعد بن أبي وقاص و شمر بن ذي الجوشن و شبث بن ربعي و حجار بن أبجر و حرملة بن كاهل و سنان و...

و در اين بين نمي توان حتي يك نفر معروف به شيعه أهل بيت عليهم السلام را يافت. و تمام افراد نام برده شده بالا نه به تشيع و نه به موالات و دوستي امير المؤمنين عليه السّلام شناخته شده اند.

كوفه پايگاه حنفيان:

وقتي در كتب اسلامي و فقهي با اين عبارت مواجه مي شويم كه « هذا راي كوفي» يعني: اين از نظرات اتباع ابو حنيفه است. اين نشان مي دهد كه چند سال بعد از شهادت امام حسين عليه السلام كوفه مركز احناف شده است و اين خود با شيعه بودن اكثر مردم اين شهر در گذشته آن منافات دارد.

قاتلان از شيعيان آل ابي سفيان!

بعد از فحص و تتبع فراوان در كلمات و فرمايشات امام حسين عليه السلام در كربلاء و خُطبه آن حضرت در باره آن قوم جنايت كار و احتجاجات آن حضرت بر عليه آنان هرگز با تعبيري بر خورد نكرديم كه حضرت آنان را از شيعيان و يا موالين خود و يا پدر بزرگوارش امير المؤمنين عليه السّلام دانسته باشد و حال آن كه جا داشت اگر چنين مي بود آن حضرت به عنوان راهي كه مي توانست احتمال تأثير در قلوب آنان را بيش تر سازد با اين تعبير آنان را خطاب فرمايد كه: شما كه از شيعيان و محبين و پيروان پدر و يا خود من هستيد پس چرا حال اين گونه به جنگ و نبرد با من بر خواسته ايد؟ همان گونه كه اين كلام در كلمات و تعابير غير آن حضرت هم ديده و يا شنيده نشده كه آن گروه را با اين تعبير توصيف نموده باشند. و اين خود دليل واضحي است بر اين مطلب كه اين قوم شيعه اهل بيت عليهم السلام نبوده اند.

بلكه بالعكس در تعبيري كه آن حضرت در لحظات آخر خطاب به آن قوم جنايت پيشه فرمودند مطلب ديگري را ثابت مي كند.

امام حسين عليه السلام در روز عاشوراء آنان را با تعبير شيعه آل أبي سفيان معرفي مي فرمايد:

ويحكم يا شيعة آل أبي سفيان! إن لم يكن لكم دين، وكنتم لا تخافون المعاد، فكونوا أحراراً في دنياكم هذه، وارجعوا إلي أحسابكم إن كنتم عُرُباً كما تزعمون.

واي بر شما اي پيروان أبو سفيان! اگر دين نداريد و از روز معاد نمي هراسيد، لا اقل در دنيا آزاد مرد باشيد و آن گونه كه مي پنداريد به حسب و نسب خود كه عرب هستيد باز گرديد.

مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 38 ـ بحار الأنوار، ج 45، ص 51 ـ اللهوف في قتلي الطفوف، ص 45.

تعبيرات به كار رفته از سوي قاتلان:

از تعبيرات به كار رفته در روز عاشوراء خطاب به امام حسين عليه السلام به خوبي مي توان پي برد كه آيا اين گروه، از چه قوم و قماشي بودند؟ از شيعيان آن حضرت يا از دشمن ترين دشمنان وي؟!!

قاتلان آن حضرت در آن روز به حضرت خطاب مي كردند و مي گفتند:

اين جنگ و قتال ما با تو از روي دشمني و عداوت با پدرت علي بن ابي طالب است.«إنما نقاتلك بغضاً لأبيك» يعني: ما از روي بغض و كينه اي كه با پدرت علي بن ابي طالب داريم با تو به جنگ و نبرد برخاسته ايم. ينابيع المودة، قندوزي حنفي، ص 346.

حال با اين تعبير آيا مي توان گفت: كه قاتلان آن حضرت در روز عاشوراء از شيعيان امير المؤمنين و امام حسين عليهما السّلام بوده اند.

و يا بعضي ديگر را مي بينيم كه اين تعبير را خطاب به امام حسين عليه السلام دارند:

يا حسين، يا كذّاب ابن الكذّاب.

اي حسين اي درو غ گوي فرزند دروغ گو!

الكامل، ابن أثير، ج 4، ص 67.

و يا در جاي ديگر خطاب به امام حسين عليه السلام اين جمله را گفتند:

يا حسين أبشر بالنار.

اي حسين تو را بشارت باد به آتش دوزخ.

الكامل، ابن أثير، ج 4، ص66 ـ البداية والنهاية، ج 8، ص 183.

شخص ديگري خطاب به امام حسين عليه السلام و اصحابش اين گونه گفت:

إنها لا تُقْبَل منكم.

اين نمازي كه شما ها مي خوانيد مورد قبول خداوند واقع نمي شود.

البداية والنهاية، ابن كثير، ج 8، ص 185.

و بسياري از جملات و عبارات ديگر كه به خوبي از حقد و بغض و كينه با أمير المؤمنين و امام حسين عليهما السلام و أهل بيت عليهم السلام دارد.

اعمال و جنايات، گوياي هويت قاتلان:

اين قوم نه تنها از شيعيان و مواليان امام حسين عليه السلام نبوده اند، بلكه از دشمن ترين دشمنان آن حضرت بوده اند، چرا كه آن حضرت و اهل بيت و حتي طفل شير خواره آن حضرت را از جرعه اي آب محروم ساختند و با همين حال به شهادت رساندند و پيكر هاي مطهر شهدا را با سُمّ ستوران پايمال نموده و سر از بدن ها جدا ساخته و زن ها و فرزندان آن حضرت را به اسارت گرفتند و اموال آنان را به غارت بردند و ده ها جنايت ديگر كه از دشمن ترين دشمنان نيز انتظار ارتكاب آن نمي رفت؛ چه رسد به اين كه اين اعمال از شيعيان سرزده باشد.

ابن أثير در تاريخ خود مي گويد:

ثم نادي عمر بن سعد في أصحابه مَن ينتدب إلي الحسين فيُوطئه فرسه، فانتدب عشرة، منهم إسحاق بن حيوة الحضرمي، وهو الذي سلب قميص الحسين، فبرص بعدُ، فأتوا فداسوا الحسين بخيولهم حتي رضّوا ظهره وصدره.

عمر بن سعد خطاب به لشكريانش فرياد زد: چه كسي حاضر است با اسب خود پيكر حسين را لگد مال كند. اين جا بود كه ده نفر از سپاه او كه از جمله آنها إسحاق بن حيوه حضرمي ـ كسي كه جامه و پيراهن آن حضرت را نيز به غارت برد و بعد ها به بيماري برص و پيسي مبتلاء شد ـ آمده و پيكر حسين را با اسب هايشان آن قدر لگد كوب كردند كه سينه و پشت با هم يكي شد.

الكامل، ابن أثير، ج 4، ص80.

همو در جاي ديگر مي گويد:

وسُلِب الحسين ما كان عليه، فأخذ سراويله بحر بن كعب، وأخذ قيس بن الأشعث قطيفته، وهي من خز، فكان يُسمَّي بعدُ (قيس قطيفة)، وأخذ نعليه الأسود الأودي، وأخذ سيفه رجل من دارم، ومال الناس علي الورس والحلل فانتهبوها، ونهبوا ثقله وما علي النساء، حتي إن كانت المرأة لتنزع الثوب من ظهرها فيؤخذ منها.

تمام اموالي كه متعلق به [امام] حسين [عليه السلام ] بود به غارت برده شد. شلوار آن حضرت را بحر بن كعب و روپوش ابريشمي آن حضرت را قيس بن أشعث، كه به همين علت از آن به بعد به «قيس قطيفه» اشتهار يافت و نعلين (كفش هاي) آن حضرت را أسود أودي به سرقت برد. و نيز شمشير آن حضرت را مردي از قبيله دارم برد أخذ، و عده اي به جامه سرخ رنگ و بعضي اشياء قيمتي آن حضرت تمايل نموده و غارت كردند، و نيز هر آن چه متعلق به زنان بود را به يغما بردند تا جايي كه اگر زني مي خواست جامه اي را بر تن كند از پشت سر آن را مي ربودند.

الكامل، ابن أثير، ج 4، ص 79.

ابن كثير از أبو مخنف نقل مي كند:

وأخذ سنان وغيره سلبه، وتقاسم الناس ما كان من أمواله وحواصله، وما في خبائه حتي ما علي النساء من الثياب الطاهرة.

سنان و بعضي ديگر ليف خرماي آن حضرت را غارت نمودند، و تمام أموال و ما حصل و هر آن چه كه در خيمه آن حضرت بود را بين خود تقسيم كردند و حتي لباس هاي زنان را به غارت بردند.

وجاء عمر بن سعد فقال: ألا لا يدخلن علي هذه النسوة أحد، ولا يقتل هذا الغلام أحد، ومن أخذ من متاعهم شيئاً فليردّه عليهم. قال: فوالله ما ردَّ أحد شيئاً.

عمر بن سعد آمد و گفت: همه بدانند! كسي اجازه ندارد متعرض اين زنان شود و يا اين جوان را بكشد، و هر كس كالا و يا متاعي از اينان به غارت برده به آنان بازگرداند. راوي مي گويد: به خدا سوگند! هيچ كس چيزي از اشياء به غارت رفته را برنگرداند.

البداية والنهاية، ابن كثير، ج 8، ص190.

حال با اين اعمال و رفتاري كه از كسي جز انسان كينه توز و شقي و پست و دشمن ترين دشمنان سر نمي زند باز هم مي توان گفت: قاتلين آن حضرت شيعيان او بوده اند؟!

اسامي افراد گوياي هويت قاتلان:

اگر كسي دلايلي كه تا كنون گفته شد را در شيعه نبودن حاضران در كربلاء نپذيرد و اصرار به شيعه بودن آنان داشته باشد آيا در رابطه با آمرين و حكم فرماياني كه باعث و باني اين حادثه شدند چه مي خواهد بگويد؟! آيا افرادي كه اسامي بعضي از آنها در ذيل مي آيد نيز از شيعيان و محبين امير المؤمنين عليه السّلام و امام حسين عليه السلام هستند؟!! افرادي هم چون:

يزيد بن معاوية ـ عبيد الله بن زياد ـ عمر بن سعد ـ شمر بن ذي الجوشن ـ قيس بن أشعث بن قيس ـ عمرو بن حجاج زبيدي ـ عبد الله بن زهير أزدي ـ عروة بن قيس أحمسي ـ شبث بن ربعي يربوعي ـ عبد الرحمن بن أبي سبرة جعفي ـ حصين بن نمير ـ حجار بن أبجر.

و نيز عده اي ديگر كه اسامي آنها در زير مي آيد و در جريان واقعه كربلاء و به شهادت رساندن آن حضرت و اصحابش مباشر و مستقيم وارد صحنه شده بودند. افرادي هم چون:

سنان بن أنس نخعي ـ حرمله كاهلي ـ منقذ بن مره عبدي ـ أبو الحتوف جعفي ـ مالك بن نسر كندي ـ عبد الرحمن جعفي ـ قشعم بن نذير جعفي ـ بحر بن كعب بن تيم الله ـ زرعة بن شريك تميمي ـ صالح بن وهب مري ـ خولي بن يزيد أصبحي ـ حصين بن تميم و غيره...

با مراجعه به حوادث كربلاء در روز عاشوراء صحت ادعا ي ما ثابت مي شود.

گفتار يزيد در هويت قاتلان:

خود يزيد بن معاويه كه نوك پيكان اتهام را به سوي خود مي ديد هرگز نگفت: اين شيعيانش بودند كه حسين را كشتند. در حالي كه اگر چنين دروغي در آن زمان كمترين خريداري مي داشت حتما در گفتن آن لحظه اي درنگ نمي كرد. بلكه او مسئوليت شهادت امام حسين عليه السلام را به عهده عبيد الله بن زياد والي و فرماندار كوفه مي اندازد؛ تا شايد به اين وسيله بتواند قدري از بار ننگ و گناه خويش بكاهد.

ابن كثير و ذهبي و غير اين دو نوشته اند:

لما قتل عبيدُ الله الحسينَ وأهله بعث برؤوسهم إلي يزيد، فسُرَّ بقتلهم أولاً، ثم لم يلبث حتي ندم علي قتلهم، فكان يقول: وما عليَّ لو احتملتُ الأذي، وأنزلتُ الحسين معي، وحكَّمته فيما يريد، وإن كان عليَّ في ذلك وهن، حفظاً لرسول الله صلي الله عليه وسلم ورعاية لحقه، لعن الله ابن مرجانة يعني عبيد الله فإنه أحرجه واضطره، وقد كان سأل أن يخلي سبيله أن يرجع من حيث أقبل، أو يأتيني فيضع يده في يدي، أو يلحق بثغر من الثغور، فأبي ذلك عليه وقتله، فأبغضني بقتله المسلمون، وزرع لي في قلوبهم العداوة.

زماني كه عبيدُ الله بن زياد [امام] حسين [عليه السلام ] و اصحاب او را به قتل رساند و سر هاي آنان را براي يزيد فرستاد، ابتدا يزيد از اين عمل شاد و خرسند شد، اما طولي نكشيد كه از كشته شدن آنها نادم شده و همواره مي گفت: اگر من احتمال اذيت آنان را مي دادم اجازه اين كار را نمي دادم، وحسين را همراه خود در اين مكان فرو مي آوردم و به خواست او فرمان مي دادم، و حتي اگر با اين كار به من توهين صورت مي گرفت من اين كار را براي حفظ حرمت رسول الله صلّي الله عليه و آله وسلّم و رعايت حق او انجام مي دادم، خدا لعنت كند ابن مرجانه يعني عبيد الله بن زياد را كه او حسين را به عسر و حرج و اضطرار كشانيد، و از او خواست تا از همان جا كه آمده بازگردد، يا به سوي من آيد و با من بيعت نمايد، يا به يكي از سرحدات و مرز ها برود. اما حسين از اين كار امتناع ورزيد و در نتيجه ابن زياد او را به قتل رسانيد، و با اين كارش مرا مورد بغض و كينه مسلمانان قرار داد و در دل ها تخم دشمني مرا پاشيد.

سير أعلام النبلاء، ج 3، ص 317 ـ البداية والنهاية، ج 8، ص 35 ـ الكامل في التاريخ، ج 4، ص 87.

اگر چه اين گفتار در ابتداي تحقيق مورد نقد قرار گرفت اما در اين قسمت فقط به اين نكته توجه داريم كه يزيد هم نگفت: شيعيان حسين را كشتند بلكه ابن زياد را در شهادت آن حضرت دخيل مي داند.

صف بند ي در كربلاء گوياي هويت قاتلان

در دسته بندي هاي همان زمان نيز به صرف اين كه كسي در جبهه آن حضرت حضور مي يافت از شيعيان او محسوب مي شد و به كسي كه در صف مقابل او بود هرگز چنين تعبيري اطلاق نمي شد. به عنوان مثال زهير بن قين كه ابتدا عثماني مذهب بود و از آن حضرت گريزان بود اما وقتي كه در سپاه آن حضرت قرار گرفت او را به عنوان شيعه آن حضرت خطاب كردند.

تاريخ طبري در مورد زهير مي نويسد:

فقال له زهير يا عزرة إن الله قد زكاها وهداها فاتق الله يا عزرة فإني لك من الناصحين أنشدك الله يا عزرة أن تكون ممن يعين الضلال علي قتل النفوس الزكية قال يا زهير ما كنت عندنا من شيعة أهل هذا البيت إنما كنت عثمانيا.

زهير به عزره گفت: اي عزره خداوند او را پاك گردانيد و هدايت نمود؛ پس از خدا بترس كه من از خير خواهان توام؛ تو را به خدا قسم مي دهم كه مبادا از كساني باشي كه گمراهان را در كشتن جآنهاي پاك ياري كني! وي پاسخ داد: اي زهير! ما تو را از شيعيان اين خاندان نمي شناختيم (ولي امروز تو را در صف شيعيان او مي بينيم) در حالي كه تو عثماني مذهب بودي!!!

تاريخ طبري، ج 4، ص 316.

اين عبارت به خوبي نشان مي دهد كه به صرف حضور در يكي از دو جبهه اطلاق شيعه و يا دشمن آن حضرت صورت مي پذيرفت.

سعي و تلاش عده قليل شيعيان كوفه در ياري امام حسين عليه السلام

تمامي اين شواهد و مدارك جداي از قتل و كشتار هايي است كه معاويه در مورد شيعيان امير مومنان و امام حسن عليهما السلام انجام داد و بسياري از ايشان را شهيد كرده و عده بسياري را تبعيد كرد و يا به زندان انداخت؛ با اين همه باز مي بينيم كه طبق مدارك تاريخي همان عده اندك شيعه باقي مانده در كوفه نيز خواستند به ياري امام حسين عليه السلام بيايند اما با نيروهاي ابن زياد مواجه شده و دستگير شدند، و تنها عده اي انگشت شمار مانند زهير و حبيب بن مظاهر توانستند از اين حصار عبور كنند و در بين آن ها هم عده اي بعد از شهادت حضرت به كربلا رسيدند.

لذا با اين حساب ديگر شيعه اي در كوفه باقي نمي ماند كه بخواهد به جنگ حسين بن علي عليهما السلام بيايد.

بيعت و دعوت از امام حسين عليه السلام دالّ بر شيعه بودن نيست.

بعضي مي گويند: چون اهل كوفه با امام حسين بيعت كرده بودند و آن حضرت را به كوفه دعوت نموده بودند، پس آنها از شيعيان آن حضرت به حساب مي آمدند. در حالي كه بايد گفت: بيعت هرگز دالّ بر شيعه بودن نمي كند، چون لازمه اين سخن آن است كه بگوييم: « همه صحابه و تابعين كه با امير المؤمنين عليه السّلام بيعت كردند از شيعيان آن حضرت به حساب مي آمدند!!» در حالي كه تا كنون كسي اين سخن را نگفته است؛ و بسياري از بيعت كنندگان با آن حضرت در صف دشمنان آن حضرت در جنگ ها بودند.

پس اين كه در برخي از كتاب هاي تاريخي آمده است: كه چون كوفيان براي آن حضرت نامه نوشتند و آن حضرت را به كوفه دعوت كردند اين نوعي بيعت با آن حضرت به حساب آمده و آنان را در زمره شيعيان قرار مي دهد و از اين رو نتيجه گرفته اند كه: قاتلان آن حضرت شيعيان او بوده اند.

در پاسخي كه بالاتر بيان شد بطلان اين سخن آشكار گشت اضافه بر اين كه ايشان اين عمل را تنها بدين سبب انجام دادند كه آن حضرت را از صحابه رسول خدا بلكه بهترين صحابه در آن زمان و نوه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم مي دانستند؛ و از سوي ديگر بي مبالاتي هاي يزيد و اوصاف ديگري كه در بالا در باره شخصيت يزيد گفته شد را از او ديده و يا شنيده بودند لذا مي خواستند با اين عمل خود در رويه عمل حاكم اسلامي تغيير ايجاد نمايند و اين دعوت و بيعت به اين معنا نبود كه آن حضرت را به عنوان امام سوم و معصوم قبول داشته باشند و به اين جهت لياقت آن حضرت را براي خلافت بيشتر از ديگران بدانند.

بنا بر اين مي توان گفت كه مردم كوفه در زمان امير مومنان و امام حسين عليهما السلام دو گروه بودند:

1- شيعه به معني خاص: يعني به دوست داشتن اهل بيت و دشمني با دشمنان ايشان اعتقاد داشتند.

شيعه از اين قبيل هرگز در لشكر عمر سعد كه با امام حسين عليه السلام جنگيد حضور نداشته است. زيرا شيعيان اين چنيني يا در كنار حضرت و در سپاه او حضور داشته و تا پاي جنگ جنگيده و نهايتاً به شهادت رسيدند و يا در زندان عبيدالله و يزيد و ديگر نقاط تحت سيطره حكومت وقت به سر مي بردند و يا تحت محاصره و ممنوعيت جهت پيوستن به سپاه امام حسين عليه السلام بودند و يا بعد از شهادت حضرت به كربلا رسيده اند. و يا اساسا تا بعد از وقوع واقعه كربلاء از عزيمت امام حسين عليه السلام به كربلاء بي خبر بوده و بعد از شهادت با خبر شده اند.

2- شيعه به معني عام: يعني به اهل بيت علاقه مند بودند اما به دشمني با دشمنان ايشان اعتقاد نداشتند. ايشان همان گروهي هستند كه امامت الهي اهل بيت را و ساير شروط تشيع را قبول نداشتند؛ كه ممكن است عده اي از ايشان در لشكر عمر سعد و يزيد حضور داشته اند.

لعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور عليكم اهل البيت و لعن الله امة دفعتكم عن مقامكم و ازالتكم عن مراتبكم التي رتبكم الله فيها و لعن الله امة قتلتكم و لعن الله الممهدين لهم بالتمكين من قتالكم. برئتُ الي الله واليكم منهم و من اشياعهم و اتباعهم و اوليائهم...و اكرمني بك ان يرزقني طلب ثارك مع امام منصور من اهل بيت محمد صلي الله عليه و آله

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليّ عصر (عج)



Share
41 | يا علي | Iran - Qom | ٠٥:١١ - ١٠ مرداد ١٣٩٢ |
سلام بالاخره نفهميديم شيعه را صفويه درست کرده يا آن زمان هم شيعه بوده!!!!!!!!!!!!!!!!!

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اينکه تشکيل مذهب حقه شيعه را به صفويه نسبت داده ايد بي انصافي نموده ايد و ما اين کارتان را حمل بر عدم اطلاع شما از تاريخ مي کنيم . تشيع، تاريخى جز تاريخ اسلام و مبدأيى جز آغاز ظهور اسلام ندارد و اسلام و تشيع دو سوى يك حقيقت اند . آغاز پيدايش شيعه را که براي اولين بار به شيعه علي(ع) معروف شد، همان زمان رسول الله صلي الله عليه و آله بايد دانست.
در اين خصوص مقاله مستقلي در سايت موجود است جهت اطلاع بيشتر به آنجا رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
42 | عليرضا سليماني | Iran - Tehran | ٢٢:٤١ - ٢٣ مهر ١٣٩٢ |
سلام من شيعه هستم فقط يه سوال دارم که چرا در يکي از سخنراني ها شهيد مطهري فرمودند که امام حسينرا شيعيان به شهادت رساندند شما ميتوانيد در کتاب حماسه حسيني (دو جلدي) در جلد اول اين را مشاهده فرمايين با تشکر.

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي منظور ايشان كساني است كه براي امام نامه نوشتند و خود را شيعه ايشان در آنجا نام برده بودند تا در موقعيت مناسب از آن استفاده كنند نه كساني كه ايشان را امام مي دانستند و الا معلوم است كه شيعه واقعي كه ايشان را امام مي داند هيچگاه چنين كاري نمي كند مگر اينكه كافر شود و بعد چنين كاري كند يا از اول منافقانه خود را شيعه بداند. شيعيان امام حسين در آن زمان كساني بودند كه همراه ايشان به شهادت رسيدند و جان خود را در راه حمايت از ايشان داده و يا در آن زمان در زندان و محاصره ابن زياد بودن و بعدها در قيامهاي مختلف عليه بني اميه و قاتلان ايشان شركت كردند.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
43 | محمود.بوشهر | Iran - Bushehr | ١٢:٠٠ - ٢٩ آبان ١٣٩٢ |
دست شمادردنکنه مقاله مفيدوجالبي بودوبرمعلوماتم اضافه کرد،درپاسخ به مطلب دوست اول بايدگفت برادرعزيزدرتاريخ بسيارتلاش کرده اندکه هويت مقتدرانه وديني شيعه رازيرسوال ببرندومطالب بي اساس زيادي مثل شيعه رايک يهودي بنانهاده ويااززمان صفويه شيعه ايجادشده راگفته اندامااين مضخرفات براي فراراز استدلالهاي متقن ومستندشيعه است که باتروروقتل وغارت پاسخ ميدهند.شيعه اززمان رسول الله بوده است وتنهامذهب نجاتبخش است.
44 | آبان | Latvia - Riga | ٠٤:٥٧ - ٣٠ آبان ١٣٩٢ |
سلام و تشکر از اين مقاله خوب و روشنگرانه. خدا نگهدار شما
45 | علي رباني | Iran - Tehran | ١٥:١٦ - ٣٠ آبان ١٣٩٢ |
سلام عليکم و رحمه الله و برکاته
خيلي ممنون از پاسخ به شبهاتتون
اجرکم عند الله
46 | محمد فراتي | Iran - Tehran | ٠١:٠٩ - ٠١ آذر ١٣٩٢ |
نظر اول به نظرم يک تلنگر است.که مسيولين سايت متوجه نشدند.اين فرد ميگويد چطور ميگفتيد شيعه را صفويه ساخته و الان ميگوييد شيعيان امام حسين را شهيد کرده است
47 | سيدجواد بشارت | Iran - Tehran | ٢١:٣٠ - ١٢ آذر ١٣٩٢ |
سلام خسته نباشيد... چه درد بزرگيست که بعضي نادانان شيعه را تکه تکه کرده و به شيعه علوي و صفوي تقسيم کردند. حال آنکه شيعه از زمان حضرت رسول گرامي ص شيعه بوده. تنها اتفاقي که در تاريخ افتاد براي اولين بار مذهب رسمي کشور در زمان صفويه تثبيت شد و ايران بعنوان يک کشور شيعه شناخته شد.. و متأسفانه بعضي که خودر اهل تحقيق و بررسي ميدانند حتي بخود زحمت نداده اند تا بدانند شخصيت فردي بنام (عبدالله سبا) که بعنوان يک يهودي و پايه گذار شيعه در کتب اهل سنت معرفي ميشود و وهابيون مرتد به اين شخص استناد ميکنند اصلا" وجود خارجي نداشته وصرفا" تخيلات يک قصه پرداز بوده است و آنانکه نسبت به شيعه کينه و بغض ديرينه دارند به اين مسئله دامن ميزنند. اما امام مظلوم حسين بن علي ع که هنوزهم بعد1373 سال هنوز هم ناشناخته و مظلوم مانده و حتي ما شيعيان و محبين از ايشان شناخت کامل و وسيعي نداريم جز عاشورا و محرم چه انتظاري هست تا بعضي نسبت به قيام مقدس و الهي وي شک و ترديد داشته باشند... در عصر ارتباطات بايد خيلي بيشتر به اين مباحث پرداخته شود تا جوانان اين کشور وساير اقشار آشنائي بيشتري نسبت به امامت و ائمه اطهار داشته باشند. تا هر بلهوس ناداني بدنبال شکار مغزها و دلهاي پاک جوانان شيعه و عاشق آل الله نباشند. از مديران سايت و همه دست اندرکاران سپاسگزارم و دستتان را صميمانه ميبوسم و دعاي خير اين بنده عاصي و همه دلسوختگان مکتب تشيع بدرقه راحتان. اميدوارم مشمول دعاهاي حضرت وليعصر عج باشيد.. خدا يارتان.
48 | شمس الدين جليليان | Iran - Sanandij | ٢٢:١٦ - ١٣ آذر ١٣٩٢ |
شيعيان امام حسين را شهيد نکردند اما بسياري از شيعيان که ايمانشان استوار نبود امام حسين را تنها گذاشتند به اميد آن که امام حسين از قصدش برگردد و وقتي ديدند که مسئله جدي است و امام حسين در حصر فرزندان هند و سميه قرار گرفته به سوي کربلا راه افتادند اما سپاه عبيدشيطان راه را بر آنها سد کردند و ... تعداد کثيري نيز قيام توابين را راه انداختند و در عين الورده به مقتل خويش شتافتند و جان خود را کفاره ي سستي و ياري نکردن امام قرار دادند و تعدادي نيز پسر مرجانه را در عاشوراي 66 به درک واصل نمودند البته هيچ کدام از اينها مقامشان مانند 72 تن نيست . اما شبهه ي دخيل بودن شيعه در شهادت امام حسين ريشه در تفکرات وهابي دارد شهر کوفه در آن روزگار محل اقوام و قبايل متعددي بود و شيعيان کمترين از نظر جمعيت بودند و کساني که نامه به امام حسين نوشتند همگي شيعه نبودند از جمله ي اين افراد شبث بن ربعي بود که اين ملعون روباه صفت اصلا مسلمان نبود و بارها مرتد شد از جمله در عصر ابوبکر به همراه اشعث بن قيس به مسيلمه کذاب ايمان آورد . ياران حضرت علي هم همگي شيعه نبودند . شيعه مسلم بن عوسجه بود . شيعه حجربن عدي بود که از جلاد تحت امر پسر هند خواست فرزنش را که محکوم به مرگ شده بود قبل از خودش بکشد مبادا با ديدن صحنه ي مرگ پدر تسليم معاويه شود و از علي تبري بجويد . شيعه کميل بود . شيعه مالک اشتر بود . شيعه ميثم تمار بود . شيعه ابوذر غفاري بود . شيعه سلمان بود . شيعه مقداد بود . شيعه حبيب بن مظاهر بود . شيعه محمدبن ابوبکر بود که درود خدا بر روان پاکش باد که خداوند از طريق مادر امام صادق که نوه ي او بود به سلسله ي ائمه ي طاهرين متصل نمود . و شيعه يعني فاطمه سلام الله عليها ..
49 | علي بدخشان | Iran - Tehran | ١٥:٢٩ - ٠٢ دي ١٣٩٢ |
با عرض سلام و خسته نباشيد
لطفا بفرماييد که چرا سليمان بن صرد خزاعي که او را به عنوان شيعه ميشناسيم امام حسين (ع) را ياري نکرد؟
با تشکر

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

مهمترين علت عدم حضور سليمان در کربلا، كوتاهي و تقصير او در ياري كردن امام حسين(ع) است هرچند او در اعتقاد به امامت راسخ بود و سابقه درخشاني نيز در دفاع از ولايت دارد اما همچنانکه از سخنان مختار بر مي آيد، سليمان از بصيرت سياسي، شجاعت، زمان‌شناسي، اقتدار و ثبات در تصميم و عمل بي‌بهره بودند و همين امر باعث شد تا درباره حضور به موقع خود در کربلا دچار ترديد و اشتباه شوند، همچنان‌که موجب شد براي جبران آن اشتباه نيز ناموفق باشند.

البته احتمالات ديگري مانند زنداني بودن او در زندان عبيدالله، عدم پيش بيني جنگ ميان امام حسين عليه السلام و يزيد نيز ذکر شده است که به نظر قابل قبول نيست

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
50 | مهدي بدرخاني | Iran - Tehran | ١٣:٣٩ - ٠٤ دي ١٣٩٢ |
دوستان عزيز با تشکر از مقاله خوب و روشنگرانتون
خداوند پشت وپناهتان باشد.
51 | مهدي بدرخاني | Iran - Tehran | ١٣:٥٠ - ٠٤ دي ١٣٩٢ |
در مورد اون دوست عزيزمون که فرموده بودند:سلام بالاخره نفهميديم شيعه را صفويه درست کرده يا آن زمان هم شيعه بوده!!!!!!!!!!!!!!!!!
بايد گفت:مذهب شيعه از همان زمان پيغمبر وجود داشته است و صفويان براي مقابله با تفوق مذهبي عثماني ها،مذهب شيعه را بعنوان دين رسمي مردم ايران ترويج کردند،که اين موضوع در حل اختلافات داخلي و تحکيم وحدت در ميان ايراني ها شد تا حدي که مانع غلبه عثماني ها بر ايران شد.
52 | شمس الدين جليليان | Iran - Qom | ٢٢:٥٩ - ٠٤ دي ١٣٩٢ |
کامنت 49 و پاسخ به شبهات - با سلام خدمت شما به نظر مي رسد موضوع زنداني بودن سليمان خلاف واقع باشد به اين دليل که ايشان سردسته ي توابين بودند و تواب هم در اين مقوله ي خاص معني مشخصي دارد يعني کسي که کوتاهي کرده و از گناه خود توبه مي کند از اين هم که بگذريم مسئله ي مهم تري هم وجود دارد و آن هم بي کار نماندن شيطان در چنين عرصه هايي از زندگي مردان بزرگ است . مسئله ي ديگر اين که خوب است به تاريخ با ديدي واقع بينانه بنگريم نه احساسي ! خيلي از ما ها که امروز سنگ اهل بيت را به سينه مي زنيم اگر در سال 61 هجري بوديم ، فقط خدا مي داند که در زير کدام علم قرار مي گرفتيم ! حسين (ع) يا يزيد ! همين الان باب عاشورا در جاي جاي ممالک اسلامي باز است در سوريه ، لبنان ، يمن ، عربستان و ... البته سليمان و پيروانش اميد به رستگاري و پذيرش توبه شان هست چون به هر حال باب توبه هميشه باز است و همين که خداوند توفيق توبه و شهادت را به ايشان عنايت فرموده شايد نشانه اي از قبولي توبه ي آن بزرگواارن باشد و قطعا امام حسين در روز قيامت ايشان را تنها نخواهند گذاشت اگرچه ايشان آن حضرت را تنها گذاشتند چون حسين بن علي با سليمان بن صرد خيلي فرق دارد . با اين حال قطعا فرداي قيامت براي آن جناب يوم الحسره به معناي واقعي آن خواهد بود . الله اعلم
53 | ??? | Iran - Tehran | ٢٤:٤٠ - ٠٥ دي ١٣٩٢ |
سلام خيلي استفاده كرديم
اجرتان با امام حسين (ع)
54 | سيدحميد جزائري شوشتري | Iran - Mashhad | ١٣:٣٥ - ٠٨ دي ١٣٩٢ |
سلام وخسته نباشديد
راجع به سليمان بن صرد وباقي توابين بايد گفت آنها قاتل نبودند بلکه فقط ياري نکردند وبخاطر همين هم توبه کردند پس نمي شود نتيجه گرفت که شيعيان امام آنحضرت را کشتند
55 | مهدي | United States - Mountain View | ١٧:٣٨ - ١٤ دي ١٣٩٢ |
بسم الله الرحمن الرحيم
قاتلين واقعي امام حسين عليه السلام چه کساني بودند ؟
در تحليل وقايع تاريخي، يکي از مسائلي که مورد توجه قرار مي‌گيرد، ريشه‌ها يا علل و عوامل وقوع يک حادثه است. واقعه‌ي جان‌سوز عاشورا نيز از اين قاعده مستثني نبوده، بايستي از اين منظر مورد بررسي قرار گيرد.
بر اساس برخي گفتارهاي اهل بيت (عليهم‌السلام) مشخص ميگردد که اين واقعه‌ي دردناک، ريشه در سقيفه‌ي بني ساعده داشته و مخالفان غدير و بنيان‌گذاران سقيفه، عاملين اصلي شهادت سرور جوانان اهل بهشت و اهل بيت و اصحاب باوفايش هستند. به بيان ديگر اگرچه خون آن شهيدان پاک توسط يزيد و ابن زياد و عمر بن سعد و يارانشان (لعنة الله عليهم اجمعين) بر زمين ريخته شد، اما همين خون‌ها بر گردن ابوبکر و عمر نيز هست، بي‌آن‌که ذره‌اي از گناه يزيديان (عليهم اللعنة) کم شود.
بعضاً در برخي از کتب اهل تسنن نيز ميتوان به ريشه هاي اين سخن اهل بيت عليهم السلام پي برد .
ابن کثير در مورد روز وقوع سقيفه چنين ميگويد :
قد تقدم أن رسول الله توفي يوم الإثنين وذلك ضحي فاشتغل الناس ببيعة أبي بكر الصديق في سقيفة بني ساعدة ثم في المسجد البيعة العامة في بقية يوم الاثنين
قبلاً بيان شد که رسول الله صلي الله عليه وآله در صبح روز دوشنبه از دنيا رفت و مردم مشغول به بيعت با ابي بکر در سقيفه بني ساعده شده و بيعت عامه در بقيه روز دوشنبه در مسجد انجام شد.
البداية والنهاية ، ج 6 ص 301 ، اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774 ، دار النشر : مكتبة المعارف - بيروت
با مراجعه به مقاتل مي بينيم که حضرت زينب سلام الله عليها ، به هنگام نوحه خواني براي برادرش – به نقل سيد بن طاووس در اللهوف ص 78 - اين چنين ندا سر ميدهند :
وامُحَمَّداهُ، بَناتُكَ سَبايا، وَ ذُرّيَّتُكَ مُقَتَّلَةُ تَسْفي عَلَيْهِمْ ريحُ الصَّباءِ، وَ هَذا حُسَيْنُ مَحْزُوزُ الرَّاءسِ مِنَ الْقَفا، مَسْلُوبُ العِمامَةِ وَالرَّداءِ. بِاءبي مَنْ اءَضْحي عَسْكَرُهُ في يَوْمِ الاثْنَيْنِ نَهْبَا. بِاءبي مَنْ فُسْطاطُهُ مُقَطَّعُ العُري. بِاءبي مَنْ لا غائِبُ فَيُرْتَجي ، وَ لا جَريحُ فَيُداوي . بِاءبي مَنْ نَفْسي لَهُ الفِداءُ. بِاءبِي الْمَهْمُومُ حَتّي قَضي . بِاءبي الْعَطشانُ حَتي مَضي .
يا محمد! اينك دختران تو اسير و ذريه تو كشته شده اند و باد صبا بر اجساد ايشان مي وزد و اينك حسين سر از قفا جدا گرديده عمامه و ردايش را از سر دوشش كشيده اند.
پدرم فداي آن حسين كه در روز دوشنبه لشكرش به تاراج رفت .
پدرم به فداي آن حسين كه طناب خيمه هاي حرمش را بريدند.
پدرم به فداي آن حسين كه به سفر نرفته تا اميد بازگشتش را داشته باشم و زخم بدنش طوري نيست كه مداوا توانم نمود جانم به فدايش كه با بار غم و اندوه از دنيا رفت .
پدرم به فداي او كه با لب تشنه از دار دنيا رفت .
با اينکه روز به شهادت رسيدن امام حسين عليه السلام در روايات اهل تسنن ، جمعه يا شنبه معرفي شده است ( آنچنان که ذهبي در تاريخ اسلام ج 5 ص 13 آن را جمعه ميداند ) چه دليلي ميتواند داشته باشد که حضرت زينب سلام الله عليها به روز دوشنبه اشاره کنند ؟
مشابه همين سخن نيز در تاريخ تکرار شده است و مرحوم شيخ عباس قمي در الانوار البهيه ص 298 در اينمورد ميگويد :
وقال لمسعودي : وكانت وفاة أبي الحسن عليه السلام في خلافة المعتز بالله ، وذلك في يوم الاثنين لأربع بقين من جمادي الآخرة سنة أربع وخمسين ومائتين ، وهو ابن أربعين سنة ، وقيل : ابن اثنتين وأربعين ، وقيل : أكثر من ذلك ، وسمع في جنازته جارية ، تقول : ماذا لقينا في يوم الاثنين قديما وحديثا ؟ وصلي عليه أحمد بن المتوكل علي الله في شارع أبي أحمد وفي داره بسامراء ، ودفن هناك ، انتهي .
أقول : أشارت الجارية بهذه الكلمة إلي يوم وفاة النبي صلي الله عليه وآله ، وجلافة المنافقين الطغام ، والبيعة التي عم شؤمها الإسلام ، وأخذت الجارية هذه عن عقيلة الهاشميين زينب بنت أمير المؤمنين عليهما السلام ، في ندبتها علي الحسين عليه السلام : بأبي من أضحي عسكره يوم الاثنين نهبا
مسعودي مي‏نويسد: «وفات امام هادي عليه السّلام در عصر خلافت «المعتزّ» (سيزدهمين خليفه عبّاسي) رخ داد، در روز دوشنبه چهار روز مانده به آخر ماه جمادي الآخر سال 254 ه ق، و آن حضرت در اين هنگام 40 سال، و به گفته بعضي 42 سال و به گفته بعضي ديگر بيشتر از اين داشت».
شنيده شد: كنيزي در دنبال جنازه امام هادي عليه السّلام مي‏گفت:
ما ذا لقينا في يوم الاثنين قديما و حديثا : «چه مصائبي ما در روز دوشنبه، در گذشته و حال، ديديم».
و احمد بن متوكّل، در خيابان ابو احمد، در خانه آن حضرت، بر جنازه او نماز خواند و در همانجا به خاك سپرده شد» (پايان سخن مسعودي).
مؤلّف گويد: كنيز در سخن فوق، اشاره به روز رحلت پيامبر صلّي اللّه عليه و آله مي‏كند كه در روز دوشنبه رخ داد، و منافقين فرومايه، در آن روز كارهاي بيهوده و ناروا انجام دادند، و بيعتي رخ داد كه مايه شومي در اسلام گرديد.
كنيز مذكور، سخن فوق را، از عقيله بني هاشم، حضرت زينب عليها السّلام دختر علي عليه السّلام گرفته، آنجا كه در ندبه خود بر امام حسين عليه السّلام مي‏گفت:
بابي من اضحي عسكره يوم الاثنين نهبا : «پدرم به فداي كسي كه لشكرش در روز دوشنبه، مورد غارت دشمنان قرار گرفت».
تذکر : اگر اشکال شود که روز عاشورا در روز دوشنبه بوده و لذا اشاره حضرت زينب سلام الله عليها نيز به همان روز است !
پاسخ ميدهيم : گذشته از مورد اختلاف بودن اين نظريه در شيعه ، چه معنايي دارد که حضرت زينب سلام الله عليها در آن اوضاع آشفته اي که فجايعي عظبم اتفاق افتاده ، به روز دوشنبه اشاره کنند ؟ مگر حاظرين آن واقعه نميدانستند که عاشورا چه روزي است که آن مخدره بخواهند آن را يادآوري کنند ؟ مقام والاي ادبي حضرت زينب سلام الله عليها و روايات تاريخي – که برخي از آنها بيان شد – و رواياتي مانند روايت امام رضا عليه السلام ( بحارالانوار 45 / 94 ) شاهد بر صحت اين مدعا ميباشد که هدف از اشاره آن مخدره به روز دوشنبه ، اشاره به واقعه اي خاص ميباشد که عاشورا يکي از نتايج آن است !
با اين مقدمه ، مي رويم به سراغ يکي از کتابهاي اهل تسنن در باب مقتل امام حسين عليه السلام .
اخطب خطباي خوارزم ابوالمويد موفق بن احمد مکي خوارزمي حنفي در کتاب « مقتل الحسين عليه السلام » اين چنين نگارش کرده :
فوقف يستريح وقد ضعف عن القتال ، فبينا هو واقف إذ أتاه حجر فوق علي جبهته ، فسالت الدماء من جبهته ، فأخذ الثوب ليمسح عن جبهته ، فأتاه سهم محدّد ، مسموم ، له ثلاث شعب ، فوقع في قلبه ، فقال الحسين (عليه السلام) : بسم الله وبالله وعلي ملّة رسول الله ، ورفع رأسه إلي السماء وقال : الهي إنّك تعلم إنّهم يقتلون رجلاً ليس علي وجه الأرض ابن نبي غيره ، ثمّ أخذ السهم وأخرجه من وراء ظهره ، فانبعث الدم كالميزاب ، فوضع يده علي الجرح ، فلمّا امتلأت دماً ربمي بها إلي السماء ، فما رجع من ذلك قطرة ، وما عرفت الحمرة في السماء حتّي رمي الحسين بدمه إلي السماء ، ثمّ وضع يده علي الجرح ثانياً ، فلمّا امتلأت لطخ بها رأسه ولحيته وقال : هكذا والله أكون حتّي ألقي جدّي محمّداً وأنا مخضوب بدمي ، وأقول : يا رسول الله ! قتلني فلان وفلان !
نبرد، او را ناتوان ساخت و درنگي براي آسايش ايستاد، در اين ميان سنگي به پيشانيش رسيد و جامه بالا برد خون را پاك كند، تير سه پره‏ زهرناكي آمد و بر سينه‏اش نشست و به روايتي بر قلبش زد و گفت: بسم اللَّه و باللَّه و علي سنّة رسول اللَّه، و سر به آسمان برداشت و گفت: الهي، تو مي‏داني مردي را مي‏كشند كه جز او پيغمبر زاده‏ اي بر زمين نيست؛ و آن تير را از پشت خود بيرون كشيد و خون چون ناودان روان شد، كف از آن پر كرد و به آسمان پاشيد و قطره‏اي از آن برنگشت و تا آنگاه سرخي در آسمان ديده نشده بود، سپس كف ديگري گرفت و به سر و ريش خود ماليد و فرمود: با همين خضاب خون خود، جدّم رسول خدا را ديدار خواهم كرد و مي‏گويم: يا رسول اللَّه، فلان و فلان مرا كشتند !
مقتل الحسين ، ج 2 ص 39، اسم المؤلف: أبو المُؤيَّد المُوَفَّق بن أحمد المكي أخطب خوارزم الوفاة: 568 هـ ، الناشر : مكتبة المفيد - قم ، الطبعة : الأولي 1418 هـ. ، تحقيق : الشيخ محمد السَّماوي.
شايد با دقت در مقدمه اي که بيان کرديم ، فهميدن نام « فلان و فلان » که راوي آن به رسم تقيه از بيانش خودداري کرده خيلي سخت نباشد .
براي فهم بهتر اين کلام امام حسين عليه السلام ، به سخنان فرزندان معصوم ايشان مراجعه ميکنيم تا مطلب برايمان روشن شود.

مرحوم اين قولويه در کتاب شريف « کامل الزيارات » اين چنين روايت ميکنند :
عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بَكْرٍ الْأَرَّجَانِيِّ قَالَ صَحِبْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فِي طَرِيقِ مَكَّةَ مِنَ الْمَدِينَةِ فَنَزَلْنَا مَنْزِلًا يُقَالُ لَهُ عُسْفَانُ ثُمَّ مَرَرْنَا بِجَبَلٍ أَسْوَدَ عَنْ يَسَارِ الطَّرِيقِ وَحْشٍ فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا أَوْحَشَ هَذَا الْجَبَلَ مَا رَأَيْتُ فِي الطَّرِيقِ مِثْلَ هَذَا فَقَالَ لِي يَا ابْنَ بَكْرٍ أَ تَدْرِي أَيُّ جَبَلٍ هَذَا قُلْتُ لَا قَالَ هَذَا جَبَلٌ يُقَالُ لَهُ الْكَمَدُ وَ هُوَ عَلَي وَادٍ مِنْ أَوْدِيَةِ جَهَنَّمَ وَ فِيهِ قَتَلَةُ أَبِيَ الْحُسَيْنِ عليه السلام اسْتَوْدَعَهُمْ فِيهِ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهِمْ مِيَاهُ جَهَنَّمَ مِنَ الْغِسْلِينِ وَ الصَّدِيدِ وَ الْحَمِيمِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ جُبِّ الْحَوَي وَ مَا يَخْرُجُ مِنَ الْفَلَقِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ أَثَامٍ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ طِينَةِ الْخَبَالِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ جَهَنَّمَ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ لَظَي وَ مِنَ الْحُطَمَةِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ سَقَرَ وَ مَا يَخْرُجُ مِنَ الْحَمِيمِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنَ الْهَاوِيَةِ وَ مَا يَخْرُجُ مِنَ السَّعِيرِ وَ فِي نُسْخَةٍ أُخْرَي وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ جَهَنَّمَ وَ مَا يَخْرُجُ مِنْ لَظَي وَ مَا مَرَرْتُ بِهَذَا الْجَبَلِ فِي سَفَرِي فَوَقَفْتُ بِهِ إِلَّا رَأَيْتُهُمَا يَسْتَغِيثَانِ إِلَيَّ وَ إِنِّي لَأَنْظُرُ إِلَي قَتَلَةِ أَبِي فَأَقُولُ لَهُمَا هَؤُلَاءِ إِنَّمَا فَعَلُوا مَا أَسَّسْتُمَا لَمْ تَرْحَمُونَا إِذْ وُلِّيتُمْ وَ قَتَلْتُمُونَا وَ حَرَمْتُمُونَا وَثَبْتُمْ عَلَي حَقِّنَا وَ اسْتَبْدَدْتُمْ بِالْأَمْرِ دُونَنَا فَلَا رَحِمَ اللَّهُ مَنْ يَرْحَمُكُمَا ذُوقَا وَبَالَ مَا قَدَّمْتُمَا وَ مَا اللَّهُ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ وَ أَشَدُّهُمَا تَضَرُّعاً وَ اسْتِكَانَةً الثَّانِي فَرُبَّمَا وَقَفْتُ عَلَيْهِمَا لِيَتَسَلَّي عَنِّي بَعْضُ مَا فِي قَلْبِي‏
از عبد الله بن بكير ارجاني نقل شده ، وي گفت : با حضرت صادق عليه السّلام در راه مكه از مدينه همراه بودم ، پس به جايي كه « عسفان » ناميده ميشد فرود آمديم و سپس از كنار كوهي سياه كه در سمت چپ جاده بود و كوهي وحشتناك به نظر مي آمد عبور كرديم ، به محضر آن حضرت عرض كردم : اي پسر رسول خدا صلَّي الله عليه و آله و سلَّم ، چقدر اين كوه وحشتناك است ! در اين راه كوهي مثل اين نديده‌ام .
حضرت فرمودند : اي پسر بكير ، مي داني اين چه كوهي است ؟
عرض كردم : خير .
فرمودند : اين كوهي است بنام « كمد » و آن در وادي از واديهاي دوزخ بوده و در آن قاتلين پدرم امام حسين عليه السّلام نگه داشته شده‌اند ، در اين كوه از زير قاتلين آبهاي جهنّمي جاري ميباشند ، اين آبها عبارتند از :
غسلين ( آبي كه از پوست و گوشت دوزخيان جاري است ) ، صديد ( آبي كه ناشي از چرك و زرد آب باشد ) حميم ( عرق دوزخيان را گويند ) آبي كه از چاه جوّي خارج ميشود و آن آبي است گنديده و متعفّن ، آبي كه از چاه فلق در دوزخ خارج ميشود و آن آبي است حاصل از چرك و خون مجرمين ، آبي كه از خبال يعني چرك بدن دوزخيان جاري است ، آبي كه از جهنم روان است ، آبي كه از لظي ( وادي از واديهاي جهنم ) بيرون مي آيد ، آبي كه از حطمه ( وادي از واديهاي جهنم ) خارج ميشود ، آبي كه از سقر ( وادي از واديهاي جهنّم ) بيرون مي آيد آبي كه از حميم ( وادي از واديهاي دوزخ ) خارج ميشود ، آبي كه از هاويه ( وادي از واديهاي دوزخ ) بيرون مي آيد ، آبي كه از سعير ( وادي از واديهاي دوزخ ) خارج ميشود .
و من هر گاه در مسير خود از اين كوه عبور كرده‏ ام ديده ‏ام كه آن دو تن فرياد بر مى‏ آورند و ناله و زارى مى‏ كنند، و من به قاتلان پدرم حسين عليه‌السلام مى‏نگرم و به آن دو تن مى‏گويم:
اين قاتلين آنچه را كه شما تأسيس كرده‌ايد انجام داده‌اند ، چرا وقتي زمام امور به دستتان بود به ما رحم نكرده و ما را كشتيد و از حقوق خود محروممان نموديد و بر قتل و كشتن ما اقدام كرده و استبداد محض و كامل را به اجراء گذارديد خدا رحم نكند به كسي كه به شما دو نفر رحم كند بچشيد وزر و وبالي را كه خود فراهمش نموده‌ايد ، و خدا نسبت به بندگانش ظالم و ستمكار نيست .
البتّه دوّمي تضرّع و اضطرابش شديدتر از اوّلي است و بسا ايستاده و حالشان را مشاهده كرده تا اندكي از بغض و كينه و ناراحتي كه از ايشان در قلب دارم كاهش يافته و كمي تسلَّي و آرامش خاطر پيدا كنم.
كامل الزيارات، ابن قولويه، صص 326 – 327 (دار المرتضوية - نجف اشرف)
ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، شيخ صدوق، ص 218 (دار الشريف الرضي للنشر - قم)
الإختصاص، شيخ مفيد، صص 343 – 344 (الموتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد - قم)
در روايت بالا قتل امام حسين (عليه¬السلام)، نتيجه ي تبعيت از ابوبکر و عمر در امر حکومت معرفي شده است.
ثقة المحدثين شيخ کليني در کتاب شريف کافي - در حديثي که علامه مجلسي در مرآة العقول ج 26 ص 68 سند آن را موثق خوانده - چنين روايت مي‌کند:
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ما يَكُونُ مِنْ نَجْوى ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ وَ لا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سادِسُهُمْ وَ لا أَدْنى مِنْ ذلِكَ وَ لا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ ما كانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ ءٍ عَلِيمٌ قَالَ نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ أَبِي عُبَيْدَةَ الْجَرَّاحِ وَ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ وَ سَالِمٍ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ وَ الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ حَيْثُ كَتَبُوا الْكِتَابَ بَيْنَهُمْ وَ تَعَاهَدُوا وَ تَوَافَقُوا لَئِنْ مَضَى مُحَمَّدٌ لَا تَكُونُ الْخِلَافَةُ فِي بَنِي هَاشِمٍ وَ لَا النُّبُوَّةُ أَبَداً فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِمْ هَذِهِ الْآيَةَ قَالَ قُلْتُ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ قَالَ وَ هَاتَانِ الْآيَتَانِ نَزَلَتَا فِيهِمْ ذَلِكَ الْيَوْمَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّهُ كَانَ يَوْمٌ يُشْبِهُ يَوْمَ كُتِبَ الْكِتَابُ إِلَّا يَوْمَ قُتِلَ الْحُسَيْنُ ع وَ هَكَذَا كَانَ فِي سَابِقِ عِلْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الَّذِي أَعْلَمَهُ رَسُولَ اللَّهِ ص أَنْ إِذَا كُتِبَ الْكِتَابُ قُتِلَ الْحُسَيْنُ وَ خَرَجَ الْمُلْكُ مِنْ بَنِي هَاشِم فَقَدْ كَانَ ذَلِكَ كُلُّه .
ابو بصير از امام صادق عليه السلام نقل مي‌كند كه درباره‌ي اين سخن خداي عزوجل: « رازگويى سه نفر نباشد مگر آن كه خدا چهارمين آن‌هاست و نه پنج نفرى مگر آن كه خدا ششمين آن‌هاست، و نه كمتر از اين و نه بيشترى هست مگر آن¬كه هر كجا باشند خدا نزد آن‌هاست. آن گاه روز رستاخيز از كارهايى كه كرده‌اند آگاهشان سازد كه به راستى خدا به همه چيز داناست»(مجادله:7) فرمود: اين آيه درباره ي فلاني و فلاني و ابو عبيده جراح و عبد الرحمن بن عوف و سالم غلام ابو حذيفه و مغيرة بن شعبه نازل شد، آن‌گاه كه ميان خود عهدنامه نوشتند و هم‌داستان شدند كه: اگر محمّد (صلّي¬اللَّه¬عليه¬وآله) از دنيا رفت، هرگز نبوت و خلافت در ميان بنى هاشم جاى نخواهد گرفت. پس خداوند متعال اين آيه را در شأن آن‌ها فرو فرستاد.
ابو بصير مى‌گويد: عرض كردم: اين سخن پروردگار چه كه فرمود: « بلكه امرى را اثبات و ابرام كردند، همانا ما هم ابرام¬كننده هستيم، يا پنداشته‌اند كه ما نهان و رازگويى آنان را نشنويم؟ آرى، فرستادگان ما كه هم‌راه آنان‌اند مي‌نويسند»(زخرف:79 و80)؟ امام فرمود: اين دو آيه نيز درباره‌يآن‌ها در همان روز نازل گشت.
سپس امام صادق عليه السلام فرمود: شايد تو بر آنى كه [در مصيبت و بلا] روزى شبيه آن روز هست، جز روزى كه حسين عليه السلام به شهادت رسيد، [نه هرگز!]. در علم خدا چنين گذشته بود و همان را به رسول خدا (صلّي¬اللَّه¬عليه¬وآله) اعلام کرد كه هرگاه آن عهدنامه نوشته شد، حسين (عليه السلام) كشته شد، و حكومت از دست بنى هاشم بيرون رفت، و همه‌ي اين ها تحقّق يافت.
الكافي، الشيخ الكليني، ج 8 ص 179 و 180 شماره 202 (دار الكتب الإسلامية - تهران)
منظور از فلان و فلان که راوي نتوانسته نام آن‌ها را از سر تقيه بياورد، همان ابوبکر و عمر است. نوشتن اين عهدنامه نيز امري مسلم در تاريخ شيعي است و در روايات متعدد به آن اشاره شده است.
بر اساس اين حديث نوراني، امام حسين عليه‌السلام در روز نوشتن آن عهدنامه‌ي کذائي کشته شد! به بيان ديگر وقتي عده‌اي تصميم گرفتند که خلافت ائمه عليهم‌السلام را غصب کنند، نتيجه اش کشته شدن سيد الشهدا عليه‌السلام بود. زيرا وقتي قرار باشد به هر نحوي از انحاء، از رسيدن ائمه عليهم‌السلام به جايگاه جانشيني پيامبر خدا صلّي‌الله‌عليه‌و‌آله جلوگيري به عمل آيد، لازم باشد مي‌شود ايشان را به قتل نيز رساند. اين همان اتفاقي است که درباره‌ي تک‌تک امامان اهل بيت عليهم‌السلام رخ داده، به جز آخرين ايشان که خداوند وي را از شرّ دشمنانش حفظ فرموده است.
با در کنار هم قرار دادن مقدمه اي که در ابتدا بيان شد و سخن خوارزمي و شواهد روايي کتب شيعه ميتوان به راحتي متوجه شد که منظور امام حسين عليه السلام در عبارت « قتلني فلان و فلان » همان ابوبکر و عمر بوده اند که با غصب خلافت از اميرالمومنين عليه السلام ، زمينه هرگونه ظلم و ستم بر اهل بيت عليهم السلام را فراهم کردند که تجلّي آن در فاجعه عاشورا بود .
فلعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور عليکم اهل البيت
العبد الاحقر – مقداد العلوي

56 | دوسدارحق | Iran - Bandar Abbas | ٠٩:٤١ - ١٠ فروردين ١٣٩٣ |
بعضي ميگويندچراامام حسين ع که ميدانست بااين وضع کشته ميشود وخانواده اش به اسيري ميروند بازبه کربلا رفت ؟
پاسخ :زيراباتوجه به انحراف شديدي که دردين اسلام بوجودامده بودوباتوجه به اينکه امام ع ميدانست هرکارديگري بکنددراينده نامردان انراطورديگري تفسيرميکنندوجاهلان باورميکنندکاري کردکارستان تاهيچ جاعلي نتواندانراجعل کندوهيچ جاهلي نتواندانراانکارکند
57 | اژدر پرستاري | Iran - Tehran | ١٤:٠٥ - ٢٤ فروردين ١٣٩٣ |
آقا آنها که ميگويند امام حسين راشيعيان کشتند خوب ناراحتي نداردبيايند وبرعاملان قتل امام حسين نفرين کرده واز آنها برائت بجويند
58 | fardin qorbani | Türkiye - Istanbul | ٢٠:٠٣ - ١٠ ارديبهشت ١٣٩٣ |
باتشکر از شما ياعلي مدد
59 | مسلم | Iran - Tehran | ٠٢:٢٦ - ١٧ ارديبهشت ١٣٩٣ |
بسم الله اقايان ما خود مي بينيم كه اهل بيت(ع) هنوز غريبند و فاطمه الزهرا (س) هنوز غريبانه است
60 | مسلم | Iran - Tehran | ١٦:٢٨ - ٠٩ خرداد ١٣٩٣ |
دوستدار حق بله ابا عبدالله(ع) به كربلا رفت چون مي دانست شهادت را خداوند براي خاص ترين ها و بندگان عزيزش پسنديده است ابا عبدالله (ع) چه معني زيبايي دارد " پدر بندگان خدا " حضرت قرباني شد و داستان ذبح اسماييل اينگونه است كه وقتي قرار بر اين شد كه حضرت اسماييل قرباني شوند ايه نازل شد كه "وفديناه بذبح عظيم" و امام (ع) فدايي است و حضرت ابا عبدالله(ع) قبول كرد قرباني شود و همه انبيا را از مشكلاتشان رهايي بخشيد و لبيك گوي خداوند شد و اينكه ياد امامت و غدير خم را زنده كردند مهمترين است و خونشان ايات خدا از قران و عترت را زنده كرد و مردم غافل را متوجه و بيدار و متوجه غدير خم كرد و ............................
بيداري مسلمانان و زنده كردن راه پيامبر(ص) از غدير خم والسلام
61 | مرتضي نامور | Iran - Shiraz | ١٧:٤٩ - ٠٥ آبان ١٣٩٣ |
از مقاله شما خوشم امد دستتان درد نکند
در باره ي نوحه خواني هايي که شخصيت هاي امام حسين را پايين مياورند نيز تحقيق کنيد
62 | سهراب | Iran - Tehran | ٠١:٢٤ - ١٦ مهر ١٣٩٥ |
نمیدونم درست میگم یا نه: در حدیثی گفته شده قلم علما از خون شهیدان بالاتر است...
واقعا از ته دل برا شما و خانواده بزرگوارتون دعای خیرو برکت تو زندگی میکنم...

شماها واقعا افتخار من جوون هستید...

دلمو شاد کردین به حق مرتضی علی خدا دل خودتون و خانوادتون رو شاد کنه
63 | سهراب | Iran - Tehran | ٠٠:٥٣ - ١٨ مهر ١٣٩٥ |
سلام با عرض ادب و احترام...
بنده سوالی داشتم ممنون میشم در مورد اون به من آگاهی لازم رو بدین...
در همسایگی ما هییتی هستش، این هییت از قدیم العیام دارای یک پنجه بوده که به یک پرچم و یک چوبِ پرچم متصله یا به اصطلاح عامیانه "علم". بگفته اعضای هییت این پنجه از زمان قدیم که این هییت در روستا بوده قرار داشته و تا امروز هم که این هییت در همسایگی ما در تهران هستش در این هییت قرار داره...
اما اتفاقی که میافته این هستش که در روز عاشورا این پرچم به اصطلاح عامینه "جوش"میاد. بنده میخواستم بپرسم که آیا این عمل واقعیت داره یا نه؟
و جوش اومدن این پرچم به این شکل هستش که این پرچم یا همون پنجه رو به وسط یک میدون میارن و مردان نیرومندی هم که هرکسی هم میتونه باشه دور اون پرچم رو میگیرن و جالب اینجاست که این پرچم فقط به دست افراد خاصی جوش میاد و نکته جالب اینه که یکی از اون افراد خاص از نزدیکان ما هستش و هر بار که با ایشون در مورد این موضوع بحث میکنن ایشون قسم میخوره که واقعا این پرچم یا علم خود به خود جوش میاد...
آیا این موضوع واقعا واقعیت داره؟
و اگر واقعیت داره ممنون میشم تاریخچه یا بهر حال فلسفه بوجود اومدن اون رو برام روشن کنید...

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
آیت الله مکارم در ذیل استفتائی در این خصوص می گوید:
عزاداری حضرت خامس آل عباعلیه السلام از موجبات مهم تقویت دین است ولی نباید آن را آلوده به این گونه کارهای نادرست کرد که موجب اذیت و آزار عزاداران و هتک حرمت افراد آبرومند می شود .
استفتاءات جديد (مكارم) ج‌1، ص 165
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
64 | رضا | Iran - Tehran | ٠٦:٥١ - ٢٥ خرداد ١٣٩٦ |
سلام ببخشید میشه تواتر شیعه بر اینکه یزید دستور کشتن رو داده با مصدر بزارید واینکه اگه روایت صحیح نه حسن هم باشه بزارید
ودر مورد کتاب الاحتجاج شیخ طبرسی در مورد احتجاج امام سجاد علیه السلام بر یزید در اخر میگه که یزید راضی به کشتن امام نبود میشه توضیحی بدید

پاسخ:
با سلام
ذهبی که از علمای اهل سنت است در رابطه با یزید می گوید:
افتتح دولته بمقتل الشهيد الحسين واختتمها بواقعة الحرة فمقته الناس ولم يبارك في عمره.
سير أعلام النبلاء، ج 4، ص 38
يزيد دولت خودش را با شهادت امام حسين آغاز كرد و پايان دولتش هم با واقعه حره بود و در عمرش روز خوشي نديد.

ابن اعثم در كتاب فتوح خود به صراحت مي نويسد: يزيد بن معاويه (عليه لعنت الله و لعنت الاعنين و علي محبيه ومدافعيه لعنت الله و ملائكته وجميع جن و انس) نامه نوشت به وليد بن عتبه قبل از اين كه امام حسين حركت كند به طرف مكه:
وليكن مع جوابك إلي رأس الحسين بن علي
الفتوح، أحمد بن أعثم الكوفي، ج 5، ص 18
اين نامه را كه مي نويسم، يا بيعت بگير يا جواب نامه من را با سر بريده امام حسين به شام بفرست.

ابن اثير جزري در تاريخ خود كه خلاصه تاريخ طبري است، عبيد الله زياد مي گويد:
أما قتلي الحسين فإنه أشار علي يزيد بقتله أو قتلي فاخترت قتله.
الكامل في التاريخ، ج 3، ص 474
اين كه من امام حسين را كشتم، يزيد به من گفت: يا حسين را مي كشي يا تو را مي كشم و من هم قتل امام حسين را انتخاب كردم.

دينوري در کتاب الاخبار الطوال مي نويسد:
وكتب إلي الإمام يأمرني بقتله
الأخبار الطوال، ج 1، ص 419
از يزيد بن معاويه به امام تعبير مي كند.
به من دستور داد كه امام حسين را بكشم.

در تاريخ دمشق مي گويد:
فكتب إلي عبيد الله بن زياد وهو عامله علي العراق يأمره بمحاربته وحمله إليه إن ظفر به.
تاريخ مدينة دمشق، ج 14، ص 213
دستور جنگ با امام حسين را صادر كرد.

در كتاب الاتحاف بحب الاشراف شبراوي از فقهاي بزرگ اهل سنت مي گويد:
لا يشك عاقل أن يزيد بن معاوية هو القاتل للحسين لأنه هو الذي ندب عبيد الله بن زياد لقتل الحسين.
الاتحاف بحب الاشراف، صفحه 62
هيچ عاقلي شك نمي كند كه يزيد بن معاويه قاتل امام حسين بوده است؛ چون آن كسي كه عبيد الله بن زياد را وادار كرد كه امام حسين را بكشد، يزيد بن معاويه بوده است.

آقاي دهلوي وهابي مي گويد:
كان استشهاد الامام حسين علي اشقياء الشام والعراق بامر يزيد الخبيث.
تحفة اثنا عشرية، ص14و 54
شهادت امام حسين به دست شقاوت مندان شام و عراق و به دستور يزيد خبيث صورت گرفته است.

مرحوم مجلسي در روايتي ديگر، از كتاب دلائل الامامه از سعيد بن مسيب روايت مي كند كه پس از خبر فاجعه عاشورا در مدينه، عبدالله بن عمر براي اعتراض به كار يزيد، شخصا به شام سفر كرد تا اعتراض خود و نفرت مردم از كار يزيد را حضورا به او ابلاغ كند. او به ديدار يزيد رفت و به درشتي با او سخن گفت. سپس يزيد او را به اتاق خلوتي برد و با خون سردي و
آرامش، نامه ي طومار گونه اي را كه عمر بن خطاب، خليفه دوم، به معاويه نوشته بود، به او نشان داد. در آن نامه، افكار اسلام و خاندان پيامبر عليه السلام و توصيه ي خليفه به معاويه در ريشه كن كردن اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله با تدبير و سياست، ولي با رعايت احترام ظاهري آنان، ذكر شده بود.
عبدالله بن عمر وقتي نامه را خواند، با تعجب سكوت كرد و يزيد را در كارش معذور دانست.
بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 45 ص 328

حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) نیز در سخنان خویش خطاب به یزید گفت:
وفعلت فعلتك التي فعلت وما فريت إلا جلدك وما جززت إلا لحمك وسترد على رسول الله بما تحملت من دم ذريته وانتهكت من حرمته وسفكت من دماء عترته ولحمته حيث يجمع به شملهم ويلم به شعثهم ، وينتقم من ظالمهم ويأخذ لهم بحقهم من أعدائهم
الاحتجاج - الشيخ الطبرسي - ج 2 ص 36
ای یزید تو با این کاری که کردی قسم به خدا که نشکافتی مگر پوست خود را، و نبریدی مگر گوشت خود را، و به زودی بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وارد می‌شوی در حالتی که گناه هتک حرمت او و ریختن خون ذریه او بر گردنت باشد، در هنگامی که حق تعالی پراکندگی ایشان را جمع می‌کند و حق ایشان را از دشمنانشان می‌گیرد.

سید بن طاووس هم در لهوف همین مطلب را بیان می کند:
إنك شللت وبكمت ولم تكن قلت ما قلت وفعلت ما فعلت اللهم خذ لنا بحقنا وانتقم ممن ظلمنا وأحلل غضبك بمن سفك دمائنا وقتل حماتنا فوالله ما قريب إلا جلدك ولا حززت إلا لحمك ولتردن على رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم بما تحملت من سفك ذريته وانتهكت من حرمته في عترته ولحمته وحيث يجمع الله شملهم ويلم شعثهم ويأخذ بحقهم .
اللهوف في قتلى الطفوف - السيد ابن طاووس - ص 106 و 107

یزید هم بعد از شهادت امام حسین علیه السلام با این اشعار مرتد می شود:
ليت أشياخي ببدر شهدوا
جزع الخزرج من وقع الأسل
لعبت هاشم بالملك بلا
ملك جاء ولا وحى نزل
تاريخ الطبري ج 5 ص 623
مناقب آل أبي طالب - ابن شهر آشوب - ج 3 ص 261
پیغمبر آمد یک بازیچه ای بود یک بازیی کردند نه خبری بود نه وحی ای بود.


در رابطه با عبارتی که در احتجاج آمده است که می گویید در آخر یزید می گوید که راضی به کشتن امام حسین علیه السلام نبود عبارت چنین است:
لعن الله ابن مرجانة ، فوالله ما أمرته بقتل أبيك ، ولو كنت متوليا لقتاله ما قتلته ، ثم أحسن جائزته وحمله والنساء إلى المدينة
الاحتجاج - الشيخ الطبرسي - ج 2 ص 40
بعد از آن خطبه ای که امام سجاد علیه السلام قرائت کرد و دودمان یزید را با آن خطبه به باد داد؛ همان طوری که در خود همین روایت هم آمده است:
فضج أهل الشام بالبكاء حتى خشي يزيد أن يرحل من مقعده
الاحتجاج - الشيخ الطبرسي - ج 2 ص 39
یزید از ترس حکومت خود و از آنجا که جایگاه خود را به خطر دید لذا شروع کرد به انکار همه چیز و این که او اصلا خبردار نبوده است و بعد از این ماجرا اهل بیت علیهم السلام را با احترام به مدینه بازگرداند.
پس این عبارت نمی توان یزید را از جنایتی که مرتکب شده است مبرا کند.
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

65 | سامر | Azerbaijan - Baku | ١١:٣٣ - ١٨ آذر ١٣٩٧ |
سلام علیکم خسته نباشید . خیلی عالی بود تشکر میکنم.
گمان میکنم ترجمه این کلام سید محسن آمین را درست متوجه نشده "وهل يعتقد أحد إن شيعته الخلص كانت لهم كثرة مفرطة؟ "
با تشکر و معذرت
خدا زحمات شما را قبول کند!
 [1] [2]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها