2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
آيا أبو المجامع جويني «حاطب ليل» بوده است؟
کد مطلب: ٥٠٩٧ تاریخ انتشار: ٢٧ فروردين ١٣٩٠ تعداد بازدید: 9804
پرسش و پاسخ » عقائد شيعه
آيا أبو المجامع جويني «حاطب ليل» بوده است؟

طرح شبهه:

به روايت جويني نمي توان اعتماد كرد؛ چرا كه ذهبي گفته كه وي «حاطب ليل» بوده است.

نقد و بررسي:

يكي از دليل هاي شيعيان براي اثبات مصيبت هاي وارده بر حضرت زهرا سلام الله عليها و شهادت آن بانوي گرامي، روايتي است كه، صدر الدين، ابوالمجامع جويني در كتاب معتبر فرائد السمطين آورده است. وي در اين كتاب مي نويسد:

روزي پيامبر صلي الله عليه وآله نشسته بود، حسن بن علي عليهما السلام وارد شد، ديدگان پيامبر كه بر حسن افتاد، اشك آلود شد، سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد، مجدداً پيامبر گريست. در پي آن دو، فاطمه و علي عليهما السلام بر پيامبر وارد شدند، اشك پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد، از پيامبر علت گريه بر فاطمه را پرسيدند، فرمود:

وَأِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَقَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتِهَا وَانْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَغُصِبَتْ حَقُّهَا وَمُنِعَتْ إِرْثُهَا وَكُسِرَ جَنْبُهَا [وَكُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَأُسْقِطَتْ جَنِينُهَا وَهِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابْ وَتَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثْ...

فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُني مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقَدَّمَ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة.

فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَعَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَخَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّي أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين .

زماني كه فاطمه را ديدم، به ياد صحنه اي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد، گويا مي بينم ذلت وارد خانه او شده، حرمتش پايمال گشته، حقش غصب شده، از ارث خود ممنوع گشته، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد سقط شده؛ در حالي كه پيوسته فرياد مي زند: وا محمداه!؛ ولي كسي به او پاسخ نمي دهد، كمك مي خواهد؛ اما كسي به فريادش نمي رسد.

او اول كسي است از خاندانم كه به من ملحق مي شود؛ و در حالي بر من وارد مي شود كه محزون، نالان، غمگين، حقش غصب و شهيد شده است.

در آن حال عرض مي كنم: خدايا لعنت كن هر كه به او ستم كرده، كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده، خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا اين كه فرزندش را سقط كرد، و ملائكه آمين گويند.

الجويني، ابراهيم بن محمد بن مؤيد (متوفاي 722هـ)، فرائد السمطين، ج2، ص 34 و 35، ناشر: مؤسسة المحمودي ـ بيروت، 1400هـ.

روايت جويني ثابت مي كند كه خانه فاطمه زهرا سلام الله عليها، مورد هجوم واقع شده، حرمت وي شكسته شده، حقش غصب شده، بازويش شكسته شده و....

برخي از وهابي ها ادعا مي كنند كه جويني حاطب ليل بوده و روايت وي ارزشي ندارد. ما صحت و سقم اين مطلب را بررسي مي كنيم.

ابن حجر عسقلاني در الدرر الكامنة مي نويسد:

إبراهيم بن محمد بن المؤيد بن حمويه الجويني... وله رحلة واسعة وعني بهذا الشأن وكتب وحصل وكان دينا وقورا مليح الشكل جيد القراءة وعلي يده اسلم غازان... قال الذهبي كان حاطب ليل جمع أحاديث ثنائيات وثلاثيات ورباعيات من الأباطيل المكذوبة وقال في المعجم المختص شيخ خراسان وكان حسن الصحبة ذا اعتناء بهذا الشأن وعلي يده أسلم غازان ومات سنة 722 هـ بالعراق قلت أجاز لبعض شيوخنا منهم أبو هريرة ابن الذهبي.

ابراهيم بن محمد بن مؤيد بن حمويه جويني... سفرهاي علمي زيادي داشت و به آن اهميت مي داد و آثاري هم نوشت، آدمي متدين، باوقار و خوش صورت بود، غازان پادشاه تاتارها به دست وي مسلمان شد .

ذهبي در باره وي مي گويد: احاديثي را كه دو، سه و چهار موضوع در آن آمده، جمع مي كرد كه همه از اباطيل و دروغ بودند. و در كتاب معجم المختص مي گويد: شيخ خراسان و خوش مجلس بود كه به دست وي غازان مسلمان شد و در سال 722 هـ ق در عراق مرده است و به بعضي از بزرگان ما اجازه نقل حديث داده است؛ از جمله به ابوهريره پسر ذهبي.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة، ج 1، ص 75،77، تحقيق: مراقبة / محمد عبد المعيد ضان، ناشر: مجلس دائرة المعارف العثمانية، حيدر اباد/ الهند، الطبعة: الثانية، 1392هـ/ 1972م.

معناي حاطب ليل:

شمس الدين سخاوي در فتح المغيث، معناي حاطب ليل را به نقل از شافعي اين گونه مي نويسد:

وعن الشافعي قال مثل الذي يطلب الحديث بلا إسناد كمثل حاطب ليل.

كسي كه حديث و سخني را بدون سند نقل مي كند، مي گويند: او مانند حاطب ليل است.

السخاوي، شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (متوفاي902هـ)، فتح المغيث شرح ألفية الحديث، ج 3، ص 4، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان، الطبعة: الأولي، 1403هـ.

شعيب الأرنؤوط، محقق كتاب سير اعلام النبلاء، « حاطب ليل» را اين گونه معنا كرده است:

يقال: فلان حاطب ليل، أي: يتكلم بالغث والسمين كمن يحطب ليلا، فيحطب الجيد والردئ، وهو في المحدثين من لا يميز صحيح الحديث من ضعيفه.

حاطب ليل، يعني كسي كه خوب و بد را درمي آميزد؛ همانند كسي كه شب هيزم جمع مي كند كه در نتيجه خوب و بد را با هم مي چيند، شخص مزبور در ميان راويان حديث كسي است كه حديث صحيح را از ضعيف تشخيص نمي دهد.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) سير اعلام النبلاء، ج 9، پاورقي ص 427، تحقيق: إشراف وتخريج: شعيب الأرنؤوط / تحقيق: كامل الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - لبنان، الطبعة: التاسعة، 1413هـ - 1993 م.

الأزهري در تهذيب اللغة، اندلسي در المخصص، ابن منظور در لسان العرب و الزبيدي در تاج العروس در باره معناي حاطب ليل مي گويند:

ويقال للمُخَلِّط في كلامه أو أَمْرِه حاطِب ليل، معناه أنه لا يَتَفَقَّد كلامَه كالحاطب بالليل الذي يحطِبُ كُلَّ رَديء وجَيّد لأنه لا يُبْصِر ما يَجْمَع في حَبْله.

به كسي كه در كلام و يا كارش خوب و بد را درهم آميخته باشد حاطب ليل مي گويند؛ يعني همانند كسي كه در شب هيزم جمع مي كند و نمي تواند بفهمد كه چه چيزي جمع مي كند، خوب و بد را در هم مي آميزد.

الأزهري، أبو منصور محمد بن أحمد (متوفاي370هـ)، تهذيب اللغة، ج 4، ص 228، تحقيق: محمد عوض مرعب، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولي، 2001م.

الأندلسي، أبي الحسن علي بن إسماعيل النحوي اللغوي (متوفاي458هـ)، المخصص، ج 3، ص 162، : تحقيق: خليل إبراهم جفال، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولي، 1417هـ 1996م.

الأفريقي المصري، محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب، ج 1، ص 322، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولي.

الحسيني الزبيدي، محمد مرتضي (متوفاي1205هـ)، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 2، ص 291، تحقيق: مجموعة من المحققين، ناشر: دار الهداية.

ذهبي در باره معناي حاطب ليل مي نويسد:

قال لي عبد الكريم الجوزي: يا أبا محمد، تدري ما حاطب ليل؟ قلت: لا، قال: هو الرجل يخرج في الليل فيحتطب، فيضع يده علي أفعي فتقتله، هذا مثل ضربته لك لطالب العلم، أنه إذا حمل من العلم ما لا يطيقه، قتله علمه، كما قتلت الأفعي حاطب ليل.

عبد الكريم جوزي از من پرسيد: مي داني معناي حاطب ليل چيست؟ گفتم: نه، گفت: او كسي است كه شب براي درو كردن و جمع نمودن علف و غير آن از خانه خارج مي شود و دست روي مار مي گذارد و با نيش ماري مي ميرد، و اين در حقيقت ضرب المثلي است براي امثل تو كه در طلب علم و دانش هستي، كه اگر آن كه در طلب علم و دانش است و به درستي آن را فرانگيرد و به آن عمل نكند، همان باعث مرگ و نابودي وي خواهد شد.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 5، ص 272، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

محمد خلف سلامه در تعريف حاطب ليل مي گويد:

حاطب ليل: هذه الكلمة تقال في عُرف المحدثين في حق الراوي الذي يروي عن كل أحد ولا ينتقي مروياته، وفي حق المصنف الذي لا ينتقد ما يرويه أو ما يُدخله في مصنفاته في الفقه أو التفسير أو الوعظ أو غير ذلك.

وفيها إشارة إلي الإكثار الذي هو مظنة عدم الاتقان.

حاطب ليل در عرف راويان به كسي گفته مي شود كه هر زمان روايت و سخني را بدون دقت در سلامت و بيماري آن سخن آن را نقل نمايد و همچنين مؤلف و نويسنده و مفسير و واعظي كه هر مطلبي را بدون وارسي و تحقيق در آن، نوشته و يا بازگو كند.

محمد خلف سلامة، لسان المحدثين (معجم مصطلحات المحدثين)، ج 3، ص 69، طبق برنامه المكتبة الشاملة.

ترديد در انتساب اين مطلب به ذهبي:

اگر چه ابن حجر اين مطلب را از ذهبي نقل مي كند؛ اما با بررسي كتاب هاي ذهبي؛ از جمله، سير اعلام النبلاء، تاريخ الإسلام، ميزان الإعتدال، تذكرة الحفاظ، تنقيح التحقيق، الكاشف في معرفة من له الرواية في كتب الستة، المختصر من تاريخ ابن الدبيثي، معجم الشيوخ، المعجم المختص، المغني في الضعفاء و... اين جمله را نيافتيم؛ بنابراين اصل وجود چنين جمله اي از ذهبي در باره جويني جاي ترديد دارد.

أبو المعالي جويني، از ديدگاه ذهبي:

افزون براين، گفتن چنين مطلبي با تعريف و تمجيدات فراواني كه ذهبي از جويني در كتاب هاي گوناگونش كرده سازگاري ندارد، در تذكرة الحفاظ مي نويسد:

وسمعت من الامام المحدث الاوحد الاكمل فخر الاسلام صدر الدين ابراهيم بن محمد بن المؤيد بن حمويه الخراساني الجويني... وكان شديد الاعتناء بالرواية وتحصيل الاجزاء حسن القراءة مليح الشكل مهيبا دينا صالحا.

از امام، روايت كننده، حديث گوي يگانه كامل، فخر اسلام، صدر الدين ابراهيم بن محمد بن المؤيد بن حمويه الخراساني الجويني روايت شنيدم ( درس گرفتم )... او بسيار به روايات و به دست آوردن كتب حديثي اهميت مي داد، خوش صدا و خوش سيما بود و شخص با هيبت و دين دار و صالحي بود.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تذكرة الحفاظ، ج 4، ص 1500، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.

و در معجم الشيوخ در باره جويني مي نويسد :

156 ـ ابراهيم بن محمد بن المؤيد بن عبد الله بن علي بن محمد بن حمويه الشيخ القدوة، صدر الدين، ابو المجامع، الجويني الخراساني الصوفي المحدث.

مولده سنة أربع وأربعين وستمائة.

وسمع في سنة اربع و ستين من عثمان بن موفق و غيره. و كان صاحب حديث واعتني بالرواية. قدم علينا بعد ما أسلم علي يده غازان ملك التتار بواسطة نائبه نوروز. فسمع معنا من إبي حفص بن القواس وطائفة ثم حج بآخره في سنة عشرين وسبعمائة و حدث فذكر لي الحافظ الصلاح الدين أنه سمع منه فذكر له أنه قد يصل له إلي الآن رواية مائتي جزءٍ وأربعين جزءاً كلها اربعينات.

وكان صدر الدين تام الشكل مليحاً مهيباً خيراً. مليح الكتابة حسن الفهم معظماً بين الصوفية الي الغاية لمكان والده الشيخ سعد الدين بن حمويه. وبلغنا موته بخراسان في سنة اثنتين و عشرين و سبعمائة. فتوفي في خامس المحرم.

ابراهيم بن مؤيد محمد بن حمويه جويني خراساني، صوفي و راوي حديث بود. تولدش در سال 644هـ است و در سال 664هـ نزد عثمان بن موفق و ديگران حديث شنيد و شاگردي كرد، سپس خودش ناقل و راوي حديث شده و به آن اهميت مي داد، پس از آن كه غازان پادشاه تاتار به وسيله وي و به واسطه نوروز جانشينش مسلمان شد، نزد ما آمد و از درس ابوحفص بن قواس و گروهي ديگر استفاده كرديم، سپس درسال 720 هـ به حج رفت و آغاز به نقل حديث نمود كه در حدود 240 جزء در موضوعات چهل گانه از وي باقي مانده است.

صدر الدين، هيكلي زيبا و صورتي نمكين و با هيبت، خطي زيبا و دركي خوب داشت و در بين صوفيان از جايگاه خوبي برخوردار بود كه البته اين همه را از بركت موقعيت و جايگاه پدرش سعد الدين بن حمويه به دست آ ورده بود.

و سرانجام وي در روز پنجم محرم سال 722 هـ در خراسان از دنيا رفت.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، معجم شيوخ الذهبي، ص125، تحقيق و تعليق: د. روحيّة عبد الرحمن السّيوفي، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت، الطبعة الأولي، 1410 هـ، 1990 م.

و در معجم المختص مي نويسد :

إبراهيم بن محمد بن المؤيد بن عبد الله بن علي بن محمد بن حمويه الإمام الكبير المحدث شيخ المشائخصدر الدين أبو المجامع الخراساني الجويني الصوفي. ولد سنة أربع وأربعين وستمائة ( 644 ه 12466 م ). وسمع بخراسان وبغداد والشام والحجاز وكان ذا اعتناء بهذا الشأن وعلي يده أسلم الملك غازان. توفي بخراسان في سنة اثنتين وعشرين وسبعمائة ( 722 ه 13222 م ).

قرأنا علي أبي المجامع إبراهيم بن حمويه سنة خمس وتسعين وستمائة ( 695 ه 1296 م )... عن أبي هريرة أن رسول الله (ص) قال العمرة إلي العمرة كفارة لما بينهما والحج المبرور ليس له جزاء إلا الجنة.

متفق عليه وأخرجه ابن ماجه عن أبي مصعب الزهري فوافقناه بعلو.

ابراهيم بن محمد المؤيد... پيشواي بزرگ، راوي حديث و استاد استادان، صدر الدين ابوالمجامع خراساني الأصل و اهل جوين و صوفي است. در سال 644 هـ به دنيا آمد و در خراسان، بغداد، شام و حجاز روايت شنيد و به آن اهميت زيادي مي داد، غازان پادشاه تاتار به دست او مسلمان شد و در سال 722 هـ از دنيا رفت. او در سال 695 هـ اين روايت را براي من خواند كه ابوهريره از رسول خدا (ص) نقل كرده كه آن حضرت فرمود: خطاها و لغزش هاي بين دو عمره بخشيده مي شود و حج قبول شده پاداشي جز بهشت ندارد.

اين روايت مورد اتفاق علما است و ابن ماجه نيز آن را از ابومعصب زهري نقل كرده و من به خاطر اين كه سندش صحيح اعلائي است آن را قبول دارم.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، المعجم المختص بالمحدثين، ج 1، ص65 ـ 66، تحقيق: د. محمد الحبيب الهيلة، ناشر: مكتبة الصديق - الطائف، الطبعة: الأولي، 1408هـ.

با اين تفاصيل چگونه مي توان باور داشت كه ذهبي، استاد خودش را كه اين همه از او تعريف و تمجيد مي كند، حاطب ليل معرفي كرده باشد؟

آيا كلماتي همچون: الامام المحدث، الإمام الكبير، الإمام الزاهد، الاوحد، الاكمل، فخر الاسلام، شديد الاعتناء بالرواية وتحصيل الاجزاء، الشيخ القدوة، صاحب حديث واعتني بالرواية، المحدث، شيخ المشايخ، و... با كلمه «حاطب اليل» قابل جمع است؟ آيا امكان دارد كه ذهبي تا اين حد متناقض سخن گفته باشد؟

جويني از ديدگاه ديگر علماي اهل سنت:

افزون بر ذهبي، برخي ديگر از بزرگان اهل سنت نيز تعريف و تمجيد فرواني از جويني كرده اند؛ از جمله عبد الرحيم الأسنوي (جمال الدين) متوفاي 772 هـ، در كتاب طبقات الشافعية مي نويسد:

الصدر الحموي: إبراهيم بن سعد الدين محمد بن المؤيد المعروف " الحموي " نسبة إلي مدينة حماة، لان جده كان من أبناء ملوكها. كان المذكور إماما في علوم الحديث والفقه، كثير الاسفار في طلب العلم، طويل المراجعة، مشهورا بالولاية هو وأبوه، سكن بقرية من قري نيسابور، وتوفي بها حوالي السبعمائة.

حموي، نسبت اين شخص است به حماة به اين دليل است كه جدش از فرزندان پادشاهان اين منطقه بوده. ابراهيم پيشوا در علوم حديث و ثقه بود، براي تحصيل دانش سفرهاي فراواني كرد كه بازگشتش طولاني مي شد، او و پدرش در ولايت مشهور بودند، در يكي از روستاهاي نيشابور ساكن شد و در حدود سال 700هـ از دنيا رفت.

و صفدي در الوافي بالوفيات نيز با اندكي اختلاف چنين مي نويسد:

(صدر الدين الجويني الشافعي) إبراهيم بن محمد الإمام الزاهد المحدث شيخ خراسان صدر الدين أبو المجامع... وسمع من ابن الموفق الأذكاني صاحب المؤيد الطوسي ومن جماعة بالشام والعراق والحجاز وعني بهذا الشأن جدا وكتب وحصل وكان مليح الشكل جيد القراءة دينا وقورا وعلي يديه أسلم قازان....

صدر الدين جويني از ابن موفق و گروهي از مردم شام، عراق و حجاز حديث شنيد و عنايت ويژه اي به كسب و نوشتن آن داشت، وي صورتي نمكين و قرائتي زيبا داشت، متدين و بزرگوار بود، و قازان به دست او مسلمان شد.

الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج 6، ص 91 ـ 92، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفي، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م.

بسياري از بزرگان اهل سنت، حاطب ليل بوده اند:

حتي اگر فرض را بر اين بگيريم كه ذهبي چنين نسبتي را به استادش داده باشد، بازهم نمي توانيم روايت او را به اين بهانه كنار بگذاريم؛ چرا كه بسياري از بزرگان اهل سنت كه در وثاقت و اعتبار آن ها ترديدي وجود ندارد، نيز «حاطب اليل» لقب گرفته اند. به نام چند تن از آن ها اشاره مي كنيم:

1. عبد الملك بن جريج:

عبد الملك بن جريج از بزرگان راويان و از فقيهان اهل سنت است كه تمام ائمه جرح و تعديل در وثاقت وي اجماع دارند. ذهبي به نقل از يحيي بن معين مي نويسد:

أحد الأعلام الثقات يدلس وهو في نفسه مجمع علي ثقته.

عبد الملك بن جريج، يكي از بزرگان مورد اعتماد بود كه اشتباهات سند احاديث را مخفي مي كرد؛ در عين حال، همگان بر وثاقت او اجماع دارند.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 4، ص 404، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1995م.

و در سير اعلام النبلاء مي نويسد:

قال أحمد بن سعد بن أبي مريم عن يحيي بن معين ابن جريج ثقة في كل ما روي عنه من الكتاب.

احمد بن سعد از يحيي بن معين نقل كرده كه: ابن جريج در تمام آن چه نقل كرده است، مورد اعتماد است.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 6، ص 329، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

اما در عين حال، مي بينيم كه همين شخص متصف به «حاطب ليل» شده است؛ چنانچه ذهبي تصريح مي كند:

عن مالك بن أنس قال كان ابن جريج حاطب ليل.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 6، ص 329، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

2. قتادة بن دِعامة:

وي از حفاظ معروف و از رجال صحيح بخاري است؛ چنانچه مزي در تهذيب الكمال و ابن حجر عسقلاني در ابتداي ترجمه وي در تهذيب التهذيب، به اين مطلب تصريح كرده و در توثيق او مي نويسد:

عن يحيي بن معين ثقة وقال أبو زرعة قتادة من اعلم أصحاب الحسن... وقال ابن سعد كان ثقة مأمونا حجة في الحديث...

يحيي بن معين او را ثقه دانسته و ابوزرعه او را از دانشمندترين شاگردان حسن معرفي كرده است... و ابن سعد او را ثقه و مورد اعتماد در حديث مي داند.

المزي، يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفاي742هـ)، تهذيب الكمال، ج 23، ص 516، تحقيق د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولي، 1400هـ - 1980م.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ) تهذيب التهذيب، ج 8، ص 318، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404هـ - 1984م.

با اين حال، ذهبي و ابن حجر به نقل از شعبي او را حاطب ليل مي نامند:

عن الشعبي قتادة حاطب ليل.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 5، ص 272، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ) تهذيب التهذيب، ج 8، ص 317، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404هـ - 1984م.

3. جلال الدين سيوطي:

حافظ جلال الدين سيوطي، اديب، محدث، مورخ و مفسر مشهور اهل سنت، صاحب كتاب هاي الدر المثنور،الجامع الصغير، تاريخ الخلفاء، الديباج علي مسلم، الإتقان في علوم القرآن، تنوير الحوالك و... كسي است كه نمي توان در اعتبار او شك كرد؛ ولي با اين حال در باره او نيز گفته اند كه حاطب ليل بوده است.

محمد ابورية، از بزرگان معاصر اهل سنت در باره او مي نويسد:

ورحم الله من قال في السيوطي: إنه حاطب ليل.

خدا رحمت كند كسي را كه در باره سيوطي گفت او حاطب ليل است.

أبو رية، محمود (متوفاي1385هـ) أضواء علي السنة المحمدية، ص 235، با مقدمه دكتر طه حسين، ناشر: نشر البطحاء، الطبعة: الخامسة.

4. أبو اسحاق ثعلبي، صاحب تفسير:

ابواسحاق ثعلبي، از بزرگان اهل سنت و صاحب تفسير معروف الكشف والبيان ، يكي از كساني است كه حاطب ليل لقب گرفته است.

ابن تيميه حراني در منهاج السنة در باره او مي گويد:

ثم علماء الجمهور متفقون علي أن الثعلبي و أمثاله يروون الصحيح و الضعيف و متفقون علي أن مجرد روايته لا توجب اتباع ذلك و لهذا يقولون في الثعلبي و أمثاله أنه حاطب ليل يروي ما وجد سواء كان صحيحا أو سقيما فتفسيره و أن كان غالب الأحاديث التي فيه صحيحة ففيه ما هو كذب موضوع باتفاق أهل العلم.

تمام دانشمندان اتفاق نظر دارند كه ثعلبي وامثال او، هم روايات صحيح نقل كرده اند و هم ضعيف، و نيز پذيرش هر روايتي را كه ثعلبي نقل كرده، لازم نمي دانند؛ از اين رو به ثعلبي و افرادي همانند او، حاطب ليل گفته اند؛ چون هرچه يافته و ديده اند؛ چه صحيح و يا غير صحيح نقل و روايت كرده اند؛ اگرچه بيشتر رواياتشان صحيح است؛ ولي در بين آن به اتفاق علما اخبار دروغ هم وجود دارد.

الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، منهاج السنة النبوية، ج 7، ص 90، تحقيق د. محمد رشاد سالم، ناشر: مؤسسة قرطبة، الطبعة: الأولي، 1406هـ.

و در مجموع الفتاوي مي نويسد:

و(الثعلبي) هو في نفسه كان فيه خير ودين وكان حاطب ليل ينقل ما وجد في كتب التفسير من صحيح وضعيف وموضوع.

شخص ثعلبي انساني خوب و ديندار است؛ ولي در نقل اخبار حاطب ليل بود؛ يعني آنچه مي يافت؛ چه صحيح و يا غير صحيح و چه دروغ و ساختگي، همه را در تفسير مي آورد و جمع آوري مي كرد.

الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية أبو العباس (متوفاي728هـ)، مجموع الفتاوي، ج 13، ص 354، تحقيق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ناشر: مكتبة ابن تيمية، الطبعة: الثانية.

در حالي كه ذهبي از او تجليل فراوان كرده و مي نويسد:

(أحمد بن محمد بن إبراهيم) أبو إسحاق النيسابوري الثعلبي، صاحب التفسير. كان أوحد زمانه في علم القرآن... كان واعظا حافظا عالما، بارعا في العربي، موثقا. أخذ عنه: أبو الحسن الواحدي.

وقد جاء عن أبي القاسم القشيري قال: رأيت رب العزة في المنام وهو يخاطبني وأخاطبه، فكان في أثناء ذلك أن قال الرب جل اسمه: أقبل الرجل الصالح. فالتفت فإذا أحمد الثعلبي مقبل.

ثعلبي صاحب تفسير، يگانه دورانش در علوم و دانش هاي قرآن... واعظ، دانشمند و حافظ وسرآمد دردانش عربي و مورد اعتماد بود كه ابوالحسن واحدي از وي حديث نقل مي كرده است.

از ابوالقاسم قشيري نقل است كه گفت: خداوند بزرگ مرتبه را درخواب ديدم كه با من سخن مي گفت و من با او سخن مي گفتم، در اين بين خداوند فرمود: اين مرد صالح را درياب، نگاه كردم ديدم احمد ثعلبي است.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 29، ص 186، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م.

در تذكرة الحفاظ به او لقب «علامه» داده و مي نويسد:

ومات في سنة سبع [وعشرين وأربع مائة] العلامة أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم النيسابوري الثعلبي المفسر في المحرم.

علامه ابواسحاق احمد بن محمد بن ابراهيم نيسابوري ثعلبي، مفسر قرآن، در محرم سال 427هـ از دنيا رفت.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تذكرة الحفاظ، ج 3، ص 1090، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي.

ابن خلكان مي نويسد:

الثعلبي أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهيم الثعلبي النيسابوري المفسر المشهور كان أوحد زمانه في علم التفسير وصنف التفسير الكبير الذي فاق غيره من التفاسير.

ثعلبي صاحب تفسير مشهور، در دانش تفسير يگانه زمانش بود، او تفسير كبيرش را نوشت كه بر تمام تفاسير برتري يافت.

إبن خلكان، أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر (متوفاي681هـ)، وفيات الأعيان و انباء أبناء الزمان، ج 1، ص 79، تحقيق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة - لبنان.

شبيه همين سخن را صفدي در الوافي بالوفيات، ج7، ص201 گفته است.

جلال الدين سيوطي در طبقات المفسرين مي نويسد:

أحمد ابن محمد بن إبراهيم أبو إسحاق النيسابوري الثعلبي صاحب التفسير المشهور والعرائس في قصص الأنبياء كان أوحد زمانه في علم القرآن عالما بارعا في العربية حافظا موثقا.

ثعلبي صاحب تفسير مشهور و كتاب عرائس پيرامون قصص پيامبران، در دانش قرآن يگانه زمان، دانشمندي عميق در علوم عربي و حافظ و مورد اعتماد بود.

السيوطي، عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، طبقات المفسرين، ج 1، ص 28، تحقيق: علي محمد عمر، ناشر: مكتبة وهبة - القاهرة - 1396، الطبعة: الأولي.

5. أبو الفرج ابن جوزي (متوفاي597هـ):

ابن حجر عسقلاني در ترجمه ثمامة بن أشرس، پس از ذكر داستاني كه ابن جوزي در باره ثمامه نقل كرده است مي گويد:

وذكر بن الجوزي في حوادث سنة ست وثمانين ومائة أن الرشيد حبسه لوقوفه علي كذبه وكان مع المأمون بخراسان وشهد في كتاب العهد... وأورد بن الجوزي هذه القصة في حوادث سنة ثلاث عشرة وترجم لثمامة فيمن مات فيها وفيها تناقض لان قتل أحمد بن نصر تأخر بعد ذلك بدهر طويل فإنه قتل في خلافة الواثق سنة بضع وعشرين وكيف يقتل قاتله سنة ثلاث عشرة والصواب أنه مات في سنة ثلاث عشرة ودلت هذه القصة علي أن بن الجوزي حاطب ليل لا ينقد ما يحدث به.

ابن جوزي در حوادث سال 186هـ مي نويسد: هارون الرشيد ثمامة بن اشرس را به علت دروغگوي هايش زنداني كرد. سپس مي نويسد: وي در داستنان ولايتعهدي حضرت رضا عليه لاسلام در خراسان همراه مأمون بود، اين قصه را ابن جوزي در حواديث سال 113 هجري نقل مي كند، سپس ثمامه را از ك ساني كه در همان سال مرده است، نام مي برد. و اين تناقضي است آشكار؛ زيرا چگونه مي شود كه مقتول در سال بيست و بلكه پس از آن كشته شده باشد؛ ولي قاتل او در سال 13 از بين رفته باشد. اين قصه ثابت مي كند كه ابن جوزي «حاطب ليل» بوده است؛ يعني در آن چه مي نوشته و يا نقل مي كرده، دقت لازم را نمي كرده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ)، لسان الميزان، ج 2، ص 83، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ - 1986م.

ابن جوزي اين مطلب را در كتاب المنتظم به اين صورت نقل مي كند:

ثم دخلت سنة ست وثمانين ومائة. فمن الحوادث فيها... وفيها حبس الرشيد ثمامة بن أشرس لوقوفه علي كذبه في أمر أحمد بن عيسي بن زيد وكانت ببغداد رجفة شديدة بين المغرب والعشاء في رمضان....

سپس سال 186 فرا رسيد، از حوادث اين سال زنداني شدن ثمامه بن اشرس به وسيله هارون الرشيد و به علت دروغگويي هاي او در باره احمد بن عيسي بن زيد بوده.....

ابن الجوزي، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي 597 هـ)، المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج 9، ص 110، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1358.

در حالي كه ذهبي در سير اعلام النبلاء از ابن جوزي اين گونه تجليل مي كند:

أبو الفرج ابن الجوزي. الشيخ الإمام العلامة الحافظ المفسر شيخ الإسلام مفخر العراق جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن....

وكان رأسا في التذكير بلا مدافعة يقول النظم الرائق والنثر الفائق بديها ويسهب ويعجب ويطرب ويطنب لم يأت قبله ولا بعده مثله فهو حامل لواء الوعظ والقيم بفنونه مع الشكل الحسن والصوت الطيب والوقع في النفوس وحسن السيرة وكان بحرا في التفسير علامة في السير والتاريخ موصوفا بحسن الحديث ومعرفة فنونه فقيها عليما بالإجماع والإختلاف جيد المشاركة في الطب ذا تفنن وفهم وذكاء وحفظ واستحضار وإكباب علي الجمع والتصنيف مع التصون والتجميل وحسن الشارة ورشاقة العبارة ولطف الشمائل والأوصاف الحميدة والحرمة الوافرة عند الخاص والعام ما عرفت أحدا صنف ما صنف.

ابوالفرج؛ استاد، پيشوا، علامه، حافظ، مفسر، شيخ الإسلام، افتخار مردم عراق... كسي كه بدون رقيب بود، شاعري توانا و نويسنده اي هنرمند بود، پرچم وعظ را به دوش مي كشيد، صورتي زيبا و صوتي دلنشين و نافذ داشت و خوش مشرب بود، در تفسير همانند دريا بود، و در دانش تاريخ و سيره علامه زمان بود، به اجماع دانشمندان حديثش نيكو و فقيهي دانشمند بود، در دانش طب و ديگر فنون و اخلاق پسنديده نزد عام و خاص شناخته شده بود، و نديدم كسي مانند او بنويسد.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 21، ص 365 ـ 366، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

6. عبد الحليم ابن تيميه (متوفاي728هـ):

ابن تيميه حراني، مؤسس و تئوريسين فكري وهابيت نيز از كساني است كه «حاطب ليل» لقب گرفته است و اين افتخار نصيب ايشان نيز شده است.

تقي الدين حصني دمشقي در دفع شبه من شبه مي نويسد:

كلام إبن تيمية في الإستواء ووثوب الناس عليه:

فمن ذلك ما أخبر به أبو الحسن علي الدمشقي في صحن الجامع الأموي عن أبيه قال كنا جلوسا في مجلس إبن تيمية فذكر ووعظ وتعرض لآيات الإستواء ثم قال واستوي الله علي عرشه كإستوائي هذا قال فوثب الناس عليه وثبة واحدة وأنزلوه من الكرسي وبادروا إليه ضربا للكم والنعال وغير ذلك حتي أوصلوه إلي بعض الحكام وإجتمع في ذلك المجلس العلماء فشرع يناظرهم فقالوا ما الدليل علي ما صدر منك فقال قوله تعالي «الرحمن علي العرش استوي» فضحكوا منه وعرفوا أنه جاهل... وكان بعضهم يسميه حاطب ليل وبعضهم يسميه الهدار المهدار.

ابوالحسن علي دمشقي، در صحن مسجد جامع اموي از پدرش نقل كرد كه گفت: ما در مجلس ابن تميميه بوديم كه سخن از نشستن خدا بر عرش به ميان آمد، گفت: خداوند همانگونه كه من اين جا نشسته ام، نشسته است، مردم به وي حمله ور شدند و او را از منبر به زير آوردند و با مشت و لگد به جانش افتادند و نزد قاضي بردند. دانشمندان گردآمدند و از وي پرسيدند كه به چه دليل اين سخن را گفته اي؟ گفت: به دليل سخن خداوند «الرحمن علي العرش استوي» همه خنديدند و فهميدند كه فردي نادان است، بعضي گفتند كه او «حاطب ليل» است.

الحصني الدمشقي، تقي الدين أبي بكر (متوفاي: 829هـ)، دفع شبه من شبه وتمرد، ج 1، ص 41، ناشر: المكتبة الأزهرية للتراث - مصر.

7 و 8. زمخشري و غزالي:

مقبل الوادعي، از عالمان معاصر اهل سنت و شاگرد محمد ناصر الباني، به نقل از ابن حجر عسقلاني مي نويسد كه حتي زمخشري و غزالي را نيز «حاطب ليل» لقب داده است. وي در كتاب المقترح مي نويسد:

يقول الحافظ العراقي في "تخريج الإحياء" وكما يقول الحافظ الهيثمي في كتابه "مجمع الزوائد" يقول: في سنده فلان ابن فلان ولم أجده أو لم أجد له ترجمة، والحافظ أيضًا في "تخريج الكشاف" ربما يقول: الحديث لم أجده، لأن الزمخشري يعتبر حاطب ليل، وكذا الغزالي يعتبر حاطب ليل.

حافظ عراقي در كتابش تخريج الإحياء و هيثمي در الزوائد گفته اند: در سند فلان روايت افرادي هستند كه شرح حال آنان را نديده و نشنيده ام. و در تخريج الكشاف گاهي گفته شده است: حديث را نيافتم؛ زيرا زمخشري و همچنين عزالي «حاطب ليل» بوده اند.

أبوعبدالرحمن مقبل بن هادي الوادعي (متوفاي 1422هـ)، المقترح في أجوبة أسئلة المصطلح، ج 1 ص 89، ناشر: دار الآثار ـ صنعاء، الطبعة الثانية.

البته اطلاق «حاطب ليل» فقط به اين افراد منحصر نمي شود؛ بلكه بسياري از بزرگان اهل سنت را حاطب ليل گفته اند كه ما به جهت اختصار فقط به برجسته ترين آن ها اشاره كرديم.

حال پرسش ما اين است كه آيا مي توان باور داشت كه ابن جريج، قتادة، سيوطي، ثعلبي، ابن جوزي، ابن تيميه، زمخشري و غزالي با آن همه جلالت و عظمتي كه در نزد اهل سنت دارند، فقط به خاطر اين كه گفته شده كه آن ها «حاطب ليل» بوده اند ، در وثاقتشان شك و روايات شان را رد كرد؟

نتيجه:

اولاً: آن چه در باره جويني از زبان ذهبي نقل شده است، صحت ندارد؛ ثانياً: بر فرض اين كه قبول كنيم ذهبي چنين جمله اي را در باره استادش گفته باشد، بازهم به وثاقت جويني ضرري نمي زند؛ چرا كه بسياري از بزرگان اهل سنت نيز «حاطب ليل» بوده اند.

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | momen abdullah | | ١٢:٠٠ - ١٧ ارديبهشت ١٣٨٨ |
بسه ديگه اقا بسه. تو رو خدا بس کنيد. اوني که بايد حرف را مي‌شنيد شنيد. اخه يه رحمي هم به دل ما و دل خودتون بکنيد. قلب امام زمان مگر چه قدر طاقت دارد؟ اخه به من اگر هر روز از مرگ مادر بزرگم صحبت کنند طاقت نمي‌اورم. به درک . مردکي که قهرمانش زرقاوي و صدام و معاويه و ملا عمر است مي‌خوام صد ساله سياه حقيقت را قبول نکنه. ما که زير بمباران صدام ؟؟؟؟بزرگ شديم و از بچگي جز خون خواري از اين اقايان نديديم. اخه اينا به چي مي‌نازند؟ دمکراسي دارن؟ استقلال دارن؟ علم دارن؟ مسيحي شبکه Discovery راه انداخته اينها رقص و اواز. لکم دينکم ولي ديني.
2 | مريم | | ١٢:٠٠ - ١٧ ارديبهشت ١٣٨٨ |
با سلام و تشكر از خدمات ارزنده شما در سايت ؟؟؟؟شبهاتي بر زيارت ائمه ائمه بقيع (ع) وارد كرده اند مجلسي و شيخ طوسي و ابن طاووس از کسي که نامي از آن ذکر نشده از يکي از ائمه که او نيز نامش ذکر نشده زيارت‌ نامه ‌اي نقل کرده ‌اند که بسياري از جملاتش ضد قرآن است. در جايي چنين مي ‌گويد: «أيها القوام في البرية بالقسط» يعني سلام بر شما اي به پادارندگان عدالت در ميان مردم، اي کاش چنين بود و آن امامان بزرگوار عدالت را ميان مردم اجرا کرده بودند، ولي متاسفانه چنين نشد و آنان خانه ‌نشين و مقهور بودند. سپس مي ‌گويد: «السلام عليكم يا أهل النجوى» اگر مقصود از نجوي مناجات با خدا باشد اشکالي ندارد ولي بايد دانست که منحصر به آنان نيست، و اگر مقصود از نجوي، اسرار الهي باشد که رسول خدا مخفيانه به ايشان آموخته، اين صحيح نيست زيرا دين اسلام دين مخفيانه و زير خرقه نيست بلکه همگاني است. خدا به رسولش فرموده: )وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِّلنَّاسِ(. (و ما تو را نفرستاديم مگر براي همه ى مردم) (سوره ي سبأ آيه ي 28 )«پس اسلام نه سرّي است و نه نجوائي». و ادامه مطالب در سايت ؟؟؟؟ موجود است در صورت امكان به اين شبهات باسخ مي دهيد و بررسي سند اين زيارتنامه؟ ؟؟ خدا خيرتان دهد اللهم عجل لوليك الفرج

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- «القوام بالقسط» طبق ترجمه علماي اهل سنت ، يعني شهادت دادن به مطالب حق و عدم انكار آنها ، و ائمه قطعا چنين بوده اند :
القيام بالقسط وهو العدل في شهادتكم على أنفسكم وشهادة المرء على نفسه
الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي) ج5 ص410 ، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي ، دار النشر : دار الشعب - القاهرة
2- در مورد اهل نجوي بودن نيز ، طبق روايات صحيحه علماي اهل سنت ، آيه « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (سوره مجادلة آيه 12) در مورد اميرمومنان علي عليه السلام نازل شده است .
جداي از اينكه طبق روايات اهل سنت ، خداوند با امير مومنان علي عليه السلام نجوا مي كرد !!!:
حدثنا عَلِيُّ بن الْمُنْذِرِ الْكُوفِيُّ حدثنا محمد بن فُضَيْلٍ عن الْأَجْلَحِ عن الزُّبَيْرِ عن جَابِرٍ قال دَعَا رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم عَلِيًّا يوم الطَّائِفِ فَانْتَجَاهُ فقال الناس لقد طَالَ نَجْوَاهُ مع بن عَمِّهِ فقال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ما انْتَجَيْتُهُ وَلَكِنَّ اللَّهَ انْتَجَاهُ
سنن الترمذي ج 5 ص 639 ، اسم المؤلف: محمد بن عيسى أبو عيسى الترمذي السلمي الوفاة: 279 ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : أحمد محمد شاكر وآخرون
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
3 | man | | ١٢:٠٠ - ١٧ ارديبهشت ١٣٨٨ |

با سلام
وبلاگ گفتگوي آرام ميان شيعه و سني. با (ويژه نامه شهادت حضرت زهرا) منتظر حضور سبزتان:

بخشهاي اين ويژه نامه:

اثبات مقام بالاي زهراي بتول نزد علماي اهل سنت(فاطمه بضعه مني و....)
پاسخ به برخي شبهات پيرامون حضرت زهرا
فدک. هديه يا ارث؟!
اثبات شهادت حضرت زهرا از کلام علماي اهل سنت
اعتراف ابوبکر بن ابي قحافه به آتش کشيدن خانه زهراي بتول

در:
www.bar-ali-chegozasht.blogfa.com




4 | مريم | | ١٢:٠٠ - ٢١ ارديبهشت ١٣٨٨ |
يك دنيا از باسختون ممنونم
اللهم عجل لوليك الفرج
5 | faroogh | | ٢١:٣٢ - ٣٠ ارديبهشت ١٣٨٩ |
سلام من شنيدم عمر بن خطاب تو مكه خر فروش بوده . ايا اين سخن صحت دارد يا نه

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

در اين زمينه در كتب اهل سنت در آدرس‌هاي ذيل مطالبي گفته شده است !

في الحديث كان عمر في الجاهلية مبرطشا المبرطش الساعي بين المشتري والبائع مثل الدلال .
غريب الحديث لابن الجوزي ج 1 ص 66، اسم المؤلف: أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد بن علي بن الجوزي الوفاة: 597 ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - لبنان - 1405 - 1985 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : الدكتور عبد المعطي أمين القلعجي

. المُبَرْطِشُ ، أَهمله الجَوْهَرِيُّ والصّاغَانِيُّ وصاحِبُ اللِّسَانِ ، وهو الدَّلاّلُ ، أَو السّاعِي بينَ البائِعِ والمُشْتَرِي ، ووَرَدَ في الحَدِيث كانَ عُمَرُ رَضْيَ اللهُ تَعَالَى عنه في الجَاهِلِيَّةِ مُبَرْطِشاً أَيْ كان يَكْتَرِي للنّاسِ الإبِلَ والحَمِيرَ ، وَيَأْخُذُ عليه جُعْلاً
تاج العروس من جواهر القاموس ج 17 ص 73، اسم المؤلف: محمد مرتضى الحسيني الزبيدي الوفاة: 1205 ، دار النشر : دار الهداية ، تحقيق : مجموعة من المحققين
موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

1 |رضایی||١٥:٣٤ - ١٤ ارديبهشت ١٤٠٢ |
0
 
0
کییییییییییییف کردم از این کامنت
6 | سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) | | ٢٠:٥٢ - ٠١ خرداد ١٣٨٩ |
سلام

جناب faroogh

فروشنده اي که خود از کالاي خود کمتر است چگونه خليفه ميشود؟!!!!
از جناب خر بخاطر نسبت دادنش به اين کافر معذرت ميخواهيم
و اميدواريم ما را عفو کند
يا حق
7 | سيد محمد حسيني | | ١٦:٢٢ - ١٨ خرداد ١٣٩٠ |
با سلام
آقاي----------------سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي)----------------------------
نيازي به زبان گشودن همراه با توهين نيست.
اگر مقدار يا کلام نرم تر و علمي تر صحبت کنيد قطعا اثر گذاري اش بيشتر خواهد بود.
ياعلي
8 | فتحي | | ١٣:٤٤ - ٣١ مرداد ١٣٩٠ |
سلام عليكم با تشكر ازبحث فوق خواهشمند است بفرماييد ايا اين حديث در ساير منابع تشيع وتسنن امده يا حديث واحد ميباشد 2 ايا امام جويني راويان حديث ذكر نموده سپاسگزارم از اينكه ساير منابع ذكر اين حديث وراويان هم بفرماييد

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

اين روايت علاوه بر كتاب جويني در كتب شيعه و با راواين شيعه آمده است .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

9 | مهدي | | ١٦:٠٦ - ٠٨ شهریور ١٣٩٠ |
عمر بن خطاب کسي نبود جز يک عرب جاهلي کافر ومشرک ومنافق که سال نهم بعثت اسلام آورد . تاريخ به نقل از علما وبزرگان اهل سنت حکايت مي کند از بسيار بسيار کجروي ها وندانم کاري ها وناهنجاري ها واعمال ضد دين وضد رسول الله عمر....... اين عرب جاهلي خيلي قبل از رحلت پيامبر با همراهي چند نفر ديگر با علم به اينکه به فرموده پيامبر مولا علي امام بعد از ايشان است ، زمينه ايي چيد که نگذارند علي خلافت را به دست گيرد:
1) نامه عمر به معاويه مشاهده شود
2) به دليل اينکه سران بت پرست عرب ، به دستان مبارک مولا کشته شدند
3) به دليل اينکه بت هاي مکه به دستان مولا نابود گرديد به امر پيامبر
3) به دليل اينکه مولا جوان بود وعرب نمي پذيرفت (برطبق تعصب جاهليتشان) يک جوان عهده دارشان باشد
4)به دليل اينکه اگر مولا جانشين ميشد عرب باز هم فرسنگ ها از خلق وخوي جاهلي خود فاصله مي گرفت
5)به دليل اينکه قوانين اسلام شديدا مخالف قوانين عرب جاهلي بود.اگر زمان رسول خدا سکوت کردند از ترس رسول خدا بود و کشته شدنشان
6) به دليل اينکه عرب هرگز حاضر نيست چيزي غير از قوانين خود بپذيرد
7)به دليل حسادشان به مولا که همراه پيامبر بود از طفوليت تا رحلت پيامبر
8) به دليل حسادشان که رسول خدا علي را آنگونه ستايش ميکرد
9)به دليل صدهها آيه ايي که در شان علي نازل شد وعرب از روي تعصب جاهليش توان ديدنش نداشت
10)و........................
واين تنها يک درصد از دلايلي بود
عمر با دوستانش ........ ابوبکر ...........معاويه...........خالدبن وليد..........عثمان ........و.....(جمعا 14 يا 17 نفر)...... نقشه قتل پيامبر را مي کشند.........عهد نامه ايي امضا مي کنند وزير مکه دفن مي کنند که نگذارند مولا علي جانشين پيامبر شود به امر پيامبر خدا...............
اين 14 يا 17 نفر همان کسانيند که وقت برگشت پيامبر از حجه الوداع از بالاي کوه سنگهاي بزرگ به سمت شتر پيامبر پرتاب کردند تا پيامبر را به قتل برسانند.........اما جبرييل امين نازل شد و فاش ساخت جريان ونقشه شوم آنها را.........
قبول بکنيد يا نکنيد ..........عمر يک عرب جاهلي بود که حکومت را از علي سرقت کرد و اگر معاويه نبود عمر نامي درتاريخ نداشت که اين معاويه بود که هزاران حديث جعلي ساخت بر مدح وثناي عمر تا بلکه مردم عوام را راضي کند که غاصب حق اهل بيت نيست .....
10 | Hamid | | ٢٣:٥٤ - ٢٠ آبان ١٣٩٠ |
جويني از بزرگان حديث اهل سنت نيست. حديثي بدون سند آن هم 700 سال بعد از واقعه آورده و کلي در موردش مطلب مي نويسيد ولي هرگاه ما به احاديث کافي و ديگر بزرگان اهل تشييع اشاره مي کنيم فوراٌ مي گويد ضعيف است.

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

ما نظر علماي اهل سنت را در مورد او آورده‌ايم ؛ البته شما كه ادعا مي‌كنيد روايات شيعه را مي‌اوريد بهتر است يكي از آنها را با سند معتبر بياوريد ؛ نكته مهم اين است كه شما هميشه روايات ضعيف را مي‌آوريد !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

11 | حقجو | | ٠٦:٤٤ - ٢٦ بهمن ١٣٩٠ |
با سلام دوستان عزيز و محترم باور کنيد کاملا جدي ميگم که اين نتيجه گيري شما از اين مباحث برام خيلي مضحک بود البته چون الان وقت ندارم چيزي بيش از اين نتونستم بگم فعلا باي
12 | محمدعلي | | ٢٢:٥٣ - ١٦ اسفند ١٣٩١ |
بسم الله الرحمن الرحيم وهابيون براي رداين حديث مي گويندکه جويني اصلااهل سنت نبوده بلکه شيعه بوده است وبراي اثبات اين ادعاي خودبه سخنان برخي علماي شيعه پيرامون مذهب جويني استنادمي کنند سيدمحسن امين عاملي مي نويسد:مشهوراست که ابراهيم بن محمدجويني ازعلماومحدثان وحفاظ اهل سنت بوده است اماصاحب کتاب رياض العلماءيعني ميرزاعبدالله افندي که ازشاگردان علامه مجلسي است اوراشيعه دانسته است. اعيان الشيعه ج2ص219 شيخ آقابزرگ تهراني مي گويد:ميرزاعبدالله افندي صاحب کتاب رياض العلمااوراجزوافرادي دانسته که احتمالاشيعه بوده است زيراازشاگردان علماي شيعه بوده وتاليفاتي درفضايل اهل بيت عليهم السلام دارد. الذريعه ج16ص136
13 | علي علي | | ١٤:٤٤ - ٢١ فروردين ١٣٩٢ |
كامنت 12 هر دو مصدري كه ذكر كردي يكيست بعد هم آنهمه غلماي اهل سنت از او تعريف كردند نفهميدند اهل سنت نيست(حتي شاگردش) آنوقت با حرف يكنفر شيعه شد
14 | كائم | | ٠١:٤٩ - ٠٣ آذر ١٣٩٢ |
سلام
لطفا اين جملات را معنا كنيد
1. في الحديث كان عمر في الجاهلية مبرطشا المبرطش الساعي بين المشتري والبائع مثل الدلال .

2. المُبَرْطِشُ ، أَهمله الجَوْهَرِيُّ والصّاغَانِيُّ وصاحِبُ اللِّسَانِ ، وهو الدَّلاّلُ ، أَو السّاعِي بينَ البائِعِ والمُشْتَرِي ، ووَرَدَ في الحَدِيث كانَ عُمَرُ رَضْيَ اللهُ تَعَالَى عنه في الجَاهِلِيَّةِ مُبَرْطِشاً أَيْ كان يَكْتَرِي للنّاسِ الإبِلَ والحَمِيرَ ، وَيَأْخُذُ عليه جُعْلاً

ممنون

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ ترجمه اين دو بند از اين قرار است:

1. در حديث آمده است كه عمر در دوران جاهليت دلال الاغ بوده است كه بين خريدار و فروشنده واسطه مي شده است.

2. مبرطش را جوهري و صاغاني و صاحب لسان العرب از علماي لغوي ترجمه نكرده اند. منظور از آن دلال است يا كسي است كه بين فروشنده و خريدار واسطه مي شود و در حديث وارد شده است كه عمر در جاهليت چنين شغلي داشته است و الاغ و شتر را براي مردم خريداري مي كرده است و در برابر آن حق جعل مي گرفته است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
15 | سيد | | ٠٢:١٥ - ٢٠ فروردين ١٣٩٣ |
با سلام : ايا لقب امام الحرمين رو شيعيان به جويني دادن يا علماي اهل سنت ؟ چون شنيدم اين لقب رو شيعه داده و فکر کنم اقا بزرگ تهراني بوده - ياعلي مدد

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

در علت اينکه چرا به جويني، امام الحرمين گويند، خود علماي اهل سنت تصريح کرده اند که چون وي مدتي در مكه و مدينه مجاور بوده و تدريس مي‏ كرد بخاطر همين به "امام الحرمين" مشهور گرديد همچنانکه در کتاب الکامل في التاريخ چنين آمده است وقام امام الحرمين بمكة أربع سنين إلى أن انقضت دولته يدرس ويفتي فلهذا لقب إمام الحرمين الكامل في التاريخ ج 8 ص 365

اما آن شخصي که اقا بزرگ تهراني در کتاب الذريعه خود او را به عنوان امام الحرمين معرفي مي کند،ميرزا محمد امام الحرمين الهمدانى است که از علماي شيعه مي باشد

موفق باشيد

گروه پاسخ شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها