2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
آيا رسول خدا (ص) در اتاق عائشه دفن شده است ؟
کد مطلب: ٥١٦٢ تاریخ انتشار: ١٥ آبان ١٣٩٧ تعداد بازدید: 24116
پرسش و پاسخ » نبوت
آيا رسول خدا (ص) در اتاق عائشه دفن شده است ؟

سؤال كننده : سيد سجاد

پاسخ اجمالي :

1 .در خصوص محل دفن پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم اختلاف نظر وجود دارد .

2 . اهل سنت بر اين عقيده است كه آن حضرت در حجره عائشه دفن گرديده است .

3 . امّا برخي از محققان شيعه بر اين اعتقاد هستند كه به شهادت اسناد معتبر از كتب اهل سنت آنچه كه قدر متيقن است اين كه آن حضرت در حجره عائشه دفن نگرديده است و در اين راستا ادلّه اي را ارائه مي كند كه در پاسخ تفصيلي به آن اشاره مي شود .

4 . مناظره زيبائي كه بين فضّال شاگرد مكتب امام صادق با ابو حنيفه صورت گرفته است و در آن به غصبي بودن مكان دفن عمر و ابوبكر اشاره گرديده .

پاسخ تفصيلي :

در خصوص محل دفن نبي اكرم صلّي الله عليه و آله وسلّم اختلاف نظر وجود دارد :

1 . نظر اهل سنت :

آنچه كه در نزد اهل سنت مشهور است اين مطلب است كه آن حضرت در حجره عائشه دفن گرديده و براي اثبات ادعاي خويش به نقل بخاري از عائشه استناد مي كنند كه :

قَالَتْ عَائِشَةُ لَمَّا ثَقُلَ النَّبِيُّ - صلي الله عليه وسلم - وَاشْتَدَّ وَجَعُهُ اسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ أَنْ يُمَرَّضَ فِي بَيْتِي فَأَذِنَّ لَهُ ، فَخَرَجَ بَيْنَ رَجُلَيْنِ تَخُطُّ رِجْلاَهُ الأَرْضَ ، وَكَانَ بَيْنَ الْعَبَّاسِ وَرَجُلٍ آخَرَ . قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لاِبْنِ عَبَّاسٍ مَا قَالَتْ عَائِشَةُ فَقَالَ لِي وَهَلْ تَدْرِي مَنِ الرَّجُلُ الَّذِي لَمْ تُسَمِّ عَائِشَةُ قُلْتُ لاَ . قَالَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ .

صحيح بخاري ، ج1 ، ص162 ، ح 665 .

وچون پيامبر احساس سنگيني نمود و درد آن حضرت شدت يافت از ديگر همسرانش اجازه خواست تا ايام بيماريش را در منزل من سپري نمايد و آنان نيز اجازه دادند ، آنگاه در حالي كه دست بر شانه عباس و شخص ديگري داشت و پاهايش بر زمين كشيده مي شد خارج شد .

عبد الله ابن عباس مي گويد وقتي مطلب عائشه را براي ابن عباس نقل كردم به من گفت مي داني آن شخصي كه عائشه نام او را ذكر نكرد چه كسي است ؟ گفتم : نه . گفت : او علي بن ابي طالب است .

البته بخاري اين مطلب را در چند جاي صحيح خود تكرار نموده است كه تماما َ از عائشه نقل شده و براي اثبات ادعايش تفصيلاتي را ذكر نموده كه از لا به لاي آنها مي توان به تناقضاتي پي برد كه خود قرينه اي براي تضعيف مطلب محسوب مي شود كه اكنون مجال بحث آن نيست .

همين جا لازم است از متن روايت فوق اكراه معنا دار عائشه از بردن نام امير المومنين علي ابن ابي طالب عليه افضل صلوات المصلين را متذكر شويم ؛ همانگونه كه

احمد بن حنبل نقل كرده:

هُوَ عَلِيٌّ وَلَكِنَّ عَائِشَةَ لَا تَطِيبُ لَهُ نَفْسًا .

آن شخص( كه در روايت عائشه به نام آن اشاره نمي شود ) علي بن ابي طالب است كه عائشه خوش نداشته نام او را ذكر نمايد .

مسند أحمد حنبل ، ج6 ، ص 228 .

وهم چنين ابن سعد در طبقات آورده:

هو علي ، إن عائشة لا تطيب له نفسا بخير .

آن شخص( كه در روايت عائشه به نام آن اشاره نمي شود ) علي بن ابي طالب است لكن عائشه خوش نداشته نام او را به نيكي ياد كند.

الطبقات الكبري ، ج 2 ، ص 232 .

2 . نظر شيعه :

نظر برخي از محققان شيعه اين است كه حضرت رسول در حجره عائشه دفن نگرديده است ؛چون :

اولا ّ: هر گاه گفته مي شود : بيت النبي ، حجرة النبي ، دار النبي ، مقصود خانه و حجره اختصاصي حضرت مي باشد و الا آن را به اسم يكي از همسران مثلا َ خانه عائشه يا خانه ام سلمه وغيره مي ناميده اند.

أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يُصَلِّي ذَاتَ لَيْلَةٍ فِي حُجْرَتِهِ فَجَاءَ أُنَاسٌ فَصَلَّوْا بِصَلَاتِهِ فَخَفَّفَ فَدَخَلَ الْبَيْتَ

شبي رسول اكرم در حجره خود نماز ميخواند كه گروهي آمدند وپشت سر حضرت اقتدا نمودند از اينرو حضرت نماز خود را سريعتر خواند و داخل خانه خود گرديد .

مسند أحمد ،ج 3، ص 103 ، ح 11567

عن ربيعة بن كعب الأسلمي : كنت أبيت عند حجرة النبي فكنت أسمعه إذا قام من الليل يقول : سبحان الله رب العالمين .

ربيعه مي گويد : شبي را در حجره رسول اكرم سپري كردم ...

سنن النسائي ، ج 3 ص 209

ثانيا ّ: نزديك ترين خانه ها به خانه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم خانه حضرت علي عليه السلام بوده كه درب آن در كنار خانه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم قرار داشته است.

جاء رجل إلي ابن عمر فسأله عن عثمان ... ثُمَّ سَأَلَهُ عَنْ عَلِيٍّ ، فَذَكَرَ مَحَاسِنَ عَمَلِهِ قَالَ هُوَ ذَاكَ ، بَيْتُهُ أَوْسَطُ بُيُوتِ النَّبِيِّ - صلي الله عليه وسلم - . ثُمَّ قَالَ لَعَلَّ ذَاكَ يَسُوؤُكَ . قَالَ أَجَلْ . قَالَ فَأَرْغَمَ اللَّهُ بِأَنْفِكَ ، انْطَلِقْ فَاجْهَدْ عَلَيَّ جَهْدَكَ .

شخصي نزد ابن عمر آمد و راجع به عثمان سئوال كرد ، سپس در باره علي از او سئوال نمود و او از محاسن و نيكي اعمال علي سخن گفت و افزود : خانه علي نزديك ترين خانه ها به خانه پيامبر است . واز او سئوال كرد : شايد اين مطلب چندان خوشايند تو نباشد ؟ گفت : آري . گفت : ولي علي رغم ميل باطني تو اين چنين است .

صحيح بخاري ، ج4 ، ص 208 ، ح3704

رواية العلاء بن عيزار قال : سالت ابن عمر عن علي . فقال : انظر الي منزله من نبي الله ليس في المسجد غير بيته .

علاء بن عيزار مي گويد :از فرزند عمر در باره علي سئوال كردم گفت :به منزل علي نسبت به منزل رسول خدا بنگر كه هيچ منزلي به نزديكي منزل او به رسول خدا نيست .

فتح الباري ج 7 ، ص 59

ثمّ قال الا احدّثك عن علي ؟ هذا بيت رسول الله في المسجد و هذا بيت علي ّ.

اين خانه رسول خدا و اين هم خانه علي .

مستدرك حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص 51

پس استفاده مي شود كه خانه حضرت علي عليه السلام و حضرت فاطمه سلام الله عليها نزديك ترين خانه به خانه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم بوده

و البته براي حضرت فاطمه سلام الله عليها در خانه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نيز حجره اي جدا گانه وجود داشته كه همچنان تا امروز به اسم آن حضرت در مسجد النبي باقي مانده است .

ثالثا ّ: با استناد به مصادر اهل سنّت وفات رسول خدا در حجره اختصاصي و در منزل خود آن حضرت بوده است :

در حديث عمر راجع به مكاني كه پيامبر در آن قبض روح گرديد آمده است :

فبينما نحن في منزل رسول الله إذا رجل ينادي من وراء الجدار أن أخرج إليّ يا ابن الخطاب . . . فإن الأنصار اجتمعوا في سقيفة بني ساعدة ، فأدركوهم قبل أن يحدثوا أمرا ... .

در حالي كه ما در خانه رسول خدا بوديم شخصي از پشت ديوار خانه حضرت صدا زد : اي عمر بن خطاب ! خارج شو ... كه انصار در سقيفه بني ساعده گرد هم آمده اند ، به آنها بپيوند قبل از آن كه اتفاقي بيافتد ...

فتح الباري ، ج 7 ، ص 23 ، تاريخ دمشق ، ج 30 ، ص 282 ، وفي رواية ابن حبان ، ج2 ، ص 155

رابعا َ : اعتراف عائشه بر مطلبي كه دلالت مي نمايد وفات رسول خدا در حجره او نبوده است :

« لقد نزلت آية الرجم ورضاعة الكبير عشرا ولقد كانت في صحيفة تحت سريري ، فلما مات رسول الله وتشاغلنا بموته دخل داجن فأكلها ! »

آيه رجم وايجاد رضاع به ده بار شير دادن نازل شد و من آن را در صحفه كاغذي زير تخت خود نگه داري مي كردم اما در روزي كه مشغول امورات مربوط به وفات رسول خدا بود يم گوسفندي داخل حجره شد و آن را خورد .

سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 625 ،أوسط الطبراني ، ج 8 ،ص 12 ، مسند أبي يعلي، ج 8 ،ص 64 ، المحلي ، ج11 ،ص 236 ، وقال : هذا حديث صحيح . وفي لسان العرب ، ج 7 ، ص 33 ، ونهاية ابن الأثير ، ج 2 ، ص 87 .

كه از متن فوق استفاده مي شود كه اگر بيماري حضرت و وفات رسول خدا در حجره عائشه اتفاق افتاده بود ديگر امكان نداشت در همان روزي كه حجره او مملوّ از جمعيت است گوسفندي داخل حجره شده و آن صفحه كاغذ را بخورد .

خامساً: متون مختلفي بر اين مطلب شهادت مي دهد كه حجره رسول خدا دو در داشته كه وقتي مسلمانان مي خواستند بر پيكر مطهر رسول خدا نماز گذارند گروه گروه از يك در داخل و از در ديگر خارج مي شدند در حالي كه همان گونه كه در دليل بعد معلوم مي گردد خانه عائشه فقط يك در داشته آن هم در جهتي غير از جهتي كه خانه مستقل حضرت قرار داشته است

قَالُوا كَيْفَ نُصَلِّي عَلَيْهِ قَالَ ادْخُلُوا أَرْسَالًا أَرْسَالًا قَالَ فَكَانُوا يَدْخُلُونَ مِنْ هَذَا الْبَابِ فَيُصَلُّونَ عَلَيْهِ ثُمَّ يَخْرُجُونَ مِنْ الْبَابِ الْآخَر .

و چون رسول خدا قبض روح گرديد گروهي گفتند : چگونه بر آن حضرت نماز گذاريم ؟ در جواب گفتند : گروه گروه از اين در وارد شده و نماز گذارده و از درب ديگر خارج شوند.

مسند أحمد ، ج 5 ، ص 81 ، ح 19838 و تاريخ دمشق ، ج 4 ، ص 296 ، أسد الغابة ، ج 5 ، ص 254 .

هيثمي بعد از نقل روايت مي گويد :

ورجاله رجال الصحيح .

مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 37 .

سادسا َ: حجره عائشه به خلاف خانه رسول خدا يك در داشته آن هم در جهت مواجه با شام يعني درب آن در مقابل جهت شام بوده است ( يعني در ضلع جنوبي مسجد و طرف قبله كه درب آن به سوي مسجد باز مي شده است)

فسألته عن بيت عائشة فقال : كان بابه من وجهة الشام فقلت : مصراعا كان أو مصراعين ؟ قال : كان بابا واحدا . قلت : من أي شئ كان ؟ قال : من عرعر أو ساج .

از او در باره خانه عائشه سئوال كردم گفت : يك در بيشتر ندارد و آن هم مواجه با شام است ...

الأدب المفرد للبخاري ، ص 168 و إمتاع الأسماع ، ج 10 ص 92 و سبل الهدي ، ج 3 ،ص 349 و سمط النجوم العوالي ، ص 218 .

از كلام فوق به چند مطلب ديگر نيز مي توان پي برد :

الف : آن بخش از حديث كه مي گويد : « در باره مكان حجره عائشه سئوال نمودم » دلالت بر اين مطلب دارد كه سائل يقين داشته كه حجره عائشه همين مكاني كه امروزه به عنوان مدفن پيامبر مي شناسند نمي باشد فلذا از مكان حجره عائشه سئوال مي كند .

ب : از روايت مشخص مي شود كه جهت شامي مسجد همان جهت شمالي مسجد مي باشد.

سابعاً : مطلبي را كه بخاري و احمد و طبقات از انس بن مالك خادم رسول خدا نقل كرده اند و در آن وليمه و ميهماني منزل رسول خدا به مناسبت ازدواج حضرت با زينب بنت جحش را توصيف مي كند كه از آن استفاده مي شود فاصله مكان پذيرائي در حجره اختصاصي رسول خدا از ميهمانان و خانه عائشه فاصله نسبتاّ قابل توجهي بوده و خانه عائشه خارج از مسجد قرار داشته است كه بعد از صرف غذا حضرت به طرف خانه عائشه مي روند اما بعد متوجه مي شوند كه هنوز بعضي از ميهمانان سنگين شده و در حجره رسول خدا آرميده اند لذا رسول خدا مجدداّ از در حجره عائشه به در حجره اختصاصي خود باز مي گردند و آن گاه است كه آيه حجاب نازل مي شود كه اي اهل ايمان ... هنگامي كه براي ميهماني به منزل رسول خدا دعوت شديد اجابت كرده و پس از تناول طعام خارج شده و به منزل خود برويد .( احزاب/ 52)

فَمَشَي رَسُولُ اللَّهِ - صلي الله عليه وسلم - وَمَشَيْتُ مَعَهُ حَتَّي جَاءَ عَتَبَةَ حُجْرَةِ عَائِشَةَ ، ثُمَّ ظَنَّ رَسُولُ اللَّهِ - صلي الله عليه وسلم - أَنَّهُمْ خَرَجُوا فَرَجَعَ وَرَجَعْتُ مَعَهُ ، حَتَّي دَخَلَ عَلَي زَيْنَبَ فَإِذَا هُمْ جُلُوسٌ لَمْ يَتَفَرَّقُوا ، فَرَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ - صلي الله عليه وسلم - وَرَجَعْتُ مَعَهُ ، حَتَّي بَلَغَ عَتَبَةَ حُجْرَةِ عَائِشَةَ ، فَظَنَّ أَنْ قَدْ خَرَجُوا ، فَرَجَعَ وَرَجَعْتُ مَعَهُ ، فَإِذَا هُمْ قَدْ خَرَجُوا ، فَأُنْزِلَ آيَةُ الْحِجَابِ ، فَضَرَبَ بَيْنِي وَبَيْنَهُ سِتْرًا

پس رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم رفت و من هم با او رفتم تا اين كه به آستانه حجره عائشه رسيديم...

صحيح بخاري ، ج 6 ، ص 26 ، ح 6238 و مسند أحمد ، ج 3 ، ص 168 و الطبقات الكبري ، ج 8 ، ص 104

ثامنا َ: عائشه بعد از وفات رسول خدا حجره خود را به معاويه فروخت لذا حجره محل دفن رسول خدا نمي تواند همان حجره عائشه كه به فروش رسيده است باشد .

واشتري ( معاوية ) من عائشة منزلها ، يقولون بمائة وثمانين ألف درهم ويقال بمائتي ألف درهم وشرط لها سكناها حياتها

معاويه منزل عائشه را به صد و هشتاد هزار درهم و بعضي گفته اند به دويست هزار درهم خريداري نمود مشروط به اين كه عائشه تا آخر عمر در آنجا سكونت داشته باشد

الطبقات الكبري ، ج 8 ، ص 165

نتيجه گيري نظر :

نتيجه اين كه منزل رسول خدا كه در متون فوق آمده همان حجره اي است كه در خانه اختصاصي حضرت بوده و حضرت در آن وفات نموده است و معناي آن اين است كه بعدها حكومت همان گونه كه روي مسجد النبي تسلط پيدا نمود و روي آن دست گذاشت تا بني هاشم نتوانند در پناه آن به ترويج اهداف خود دست يازند . بلكه در اين بين دختر رئيس حكومت ( عائشه ) ادعاي تسلط و مالكيت حجره پيامبر را نمود و حكومت نيز آن را پذيرفته و دختر رسول خدا و حضرت علي را از خلع يد نمود و اين در حالي است كه حجره عائشه در منزل اختصاصي خود ودر جهت ديگر مسجد يعني جهت قبله مسجد بوده است .

و دليل سكوت اميرالمومنين علي ابن ابي طالب عليهما السلام و اهل بيت عليهم السلام از تحريك مردم عليه حكومت در خصوص اين موضوع دقيقا همان موضعي است كه در باره اصل خلافت و حكومت داشتند يعني امر به صبر از جانب رسول خدا تا زماني كه فرزند قائمشان حجه بن الحسن عليه السلام ظهور فرمايد و از آنچه كه بر اجداد طاهرينشان رفته كشف اسرار نمايد .

مناظره فضّال با ابو حنيفه :

شايد بتوان يكي از ظريف ترين و در عين حال جامع ترين كلمات را در خصوص موضوع مورد بحث گفتگو و مناظره زير كه بين فضّال از شاگردان مكتب امام صادق عليه السلام و ابو حنيفه صورت گرفته دانست كه در آن به بهترين شكل بر غصبي بودن مكان دفن عمر و ابوبكر اشاره شده است :

وروي : أنه مر فضال بن الحسن بن فضال الكوفي بأبي حنيفة وهو في جمع كثير ، يملي عليهم شيئا من فقهه وحديثه .

فقال - لصاحب كان معه - : والله لا أبرح حتي أخجل أبا حنيفة . فقال صاحبه الذي كان معه : إن أبا حنيفة ممن قد علت حاله ، وظهرت حجته .

قال : صه ! هل رأيت حجة ضال علت علي حجة مؤمن ؟ ! ثم دنا منه فسلم عليه ، فرد ورد القوم السلام بأجمعهم .

فقال : يا أبا حنيفة أن أخا لي يقول : أن خير الناس بعد رسول الله علي بن أبي طالب عليه السلام ، وأنا أقول أبو بكر خير الناس وبعده عمر فما تقول أنت رحمك الله ؟

فأطرق مليا ثم رفع رأسه فقال : كفي بمكانهما من رسول الله صلي الله عليه وآله كرما وفخرا ، أما علمت أنهما ضجيعاه في قبره ، فأي حجة تريد أوضح من هذا ؟

فقال له فضال : إني قد قلت ذلك لأخي فقال : والله لئن كان الموضع لرسول الله صلي الله عليه وآله دونهما فقد ظلما بدفنهما في موضع ليس لهما حق فيه ، وإن كان الموضع لهما فوهباه لرسول الله صلي الله عليه وآله لقد أساءا وما أحسنا ، إذ رجعا في هبتهما ، ونسيا عهدهما .

فأطرق أبو حنيفة ساعة ثم قال له : لم يكن له ولا لهما خاصة ، ولكنهما نظرا في حق عايشة وحفصة فاستحقا الدفن في ذلك الموضع بحقوق ابنتيهما .

فقال له فضال : قد قلت له ذلك فقال : أنت تعلم أن النبي مات عن تسع نساء ، ونظرنا فإذا لكل واحدة منهن تسع الثمن ، ثم نظرنا في تسع الثمن فإذا هو شبر في شبر ، فكيف يستحق الرجلان أكثر من ذلك ، وبعد فما بال عائشة وحفصة ترثان رسول الله صلي الله عليه وآله وفاطمة بنته تمنع الميراث ؟ !

فقال أبو حنيفة : يا قوم نحوه عني فإنه رافضي خبيث .

روزي فضّال بن حسن فضال كوفي به همراه يكي از دوستانش با ابوحنيفه برخورد نمود درحالي كه جمع كثيري از شاگردانش در فقه و حديث گرداگرد او را گرفته بودند .

فضّال به دوست همراهش گفت : والله دست از سر او بر نمي دارم مگر اين كه جلو رفته و او را سر افكنده نمايم . دوستش به او گفت : تو كه ابو حنيفه را مي شناسي و از جايگاه و منزلت علمي و توان احتجاج او با خبري .

فضّال گفت : ساكت شو ! هيچ ديده اي حجت گمراهي برحجت مومن برتري و علوّ پيدا كند؟

فضّال جلو رفت و سلام كرد ، جمعيّت حاضر نيز همه جواب سلام او را دادند .

فضّال رو به ابو حنيفه كرد و گفت : خدا رحمتت كند ! من برادري دارم كه مي گويد : بهترين خلق بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم علي بن ابي طالب عليه السلام است امّا من به او مي گويم : اين گونه نيست بلكه بهترين مردم بعد از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ابو بكر و بعد از او عمر است . شما نظرتان چيست ؟

ابو حنيفه اندكي تامل كرد و سپس سر بلند كرد و گفت : ( به او بگو) در مكانت و منزلت و افتخار براي ابو بكر و عمر همين بس كه آن دونفر در كنار قبر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مدفونند ( در حالي كه علي بن ابي طالب فرسنگ ها دور تر در نجف خاك شده است) آيا حجت و دليل بر افضليت و برتري آن دو بر علي از اين بهتر ؟

فضّال گفت : من همين نكته را به او گفته ام امّا او در پاسخ من گفته : والله ! اگر براي حقانيّت و منزلت آن دو به مكان دفنشان در كنار قبر پيامبر حجت مي آوري بايد بگويم : كه آنها با دفن شدنشان در مكاني كه هيچ حقي نسبت به آن نداشته اند در حقيقت به رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ظلم نموده اند ، چرا كه اگر آن مكان از خود ابوبكر وعمر بوده و آن را به رسول خدا هبه و هديه نموده اند پس با دفن شدنشان در آن مكان كار خيلي زشتي كردند چون با اين كار هديه اي را كه به آن حضرت بخشيدند را پس گرفتند و در آن تصرف نموده اند و اين در حقيقت نوعي خلف وعده و شكستن پيمان محسوب مي گردد .

ابو حنيفه دوباره مدتي را ساكت ماند و سر به زير افكند و گفت : به برادرت بگو : اين مكان نه براي آن دو نفر و نه براي رسول خدا بلكه با توجّه به حقي كه حفصه و عائشه در اين زمين داشتند در اين زمين دفن گرديده اند .

فضال به ابو حنيفه گفت : ( اتفاقا َ) من همين مطلب را نيز به برادرم گفته ام اما او در پاسخ من گفت : تو مي داني كه وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از دنيا رفت صاحب نه همسر بود و در حالي كه هر يك از آن نه نفر نسبت به آن مكان يك هشتم بيشتر سهم الارث نداشته در نتيجه براي هر كدام يك وجب در يك وجب مسافت جا بيشتر نمي ماند . آن وقت چگونه آن دو نفر اين مقدار مكان اضافه را اشغال و غصب نموده اند ؟

و آن گاه از سوي ديگر چه شده است كه فاطمه زهرا سلام الله عليها دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از پدرش ارث نمي برد ؟ ( و ابوبكر به اين بهانه كه پيامبران از خود ارث به جا نمي گذارند حضرت فاطمه سلام الله عليها را از فدك محروم مي كند ) امّا عائشه و حفصه كه همسران آن حضرت بودند ارث مي برند .

ابو حنيفه چون اين مطالب را شنيد به اطرافيانش گفت : او را از من دور سازيد كه او خود رافضي خبيث مي باشد

الفصول المختاره ، سيّد مرتضي ، ص74 ، كنز الفوائد ، ابو الفتوح كراجكي ، ص 135 - احتجاج طبرسي ج2 ص149 و ...

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | امير | United States - Madison | ١٢:٠٠ - ١٣ شهریور ١٣٨٧ |
پس از عرض سلام و دعا
سئوال من راجع صحابه مي باشد محبت نمائيد آنها را در اخلاق و گناهاني كه كرده اند و اشتبهاتي كه در علم به اسلام داشته اند توضيح دهيد
كه ديگر انفدر آنها را بت نكنند!
والسلام عليكم والرحم،الله و بركاته

پاسخ:
دوست گرامي جناب آقاي امير سلام ! به زود مقاله&zwnjاي تحت عنوان عدالت صحابه روي سايت قرار داده خواهد شد .



موفق باشيد



گروه پاسخ به شبهات
2 | طه بهنام | Iran - Qom | ١٢:٠٠ - ١٤ شهریور ١٣٨٧ |
باتشكر از لطف و مرحمت شما بزرگواران دوست عزيزي كه به متن ارسالي اينجانب پاسخ داده ايد از اينكه لطف فرموديد و وقت گذاشتيد از شما كمال تشكر را دارم . شما يك سري سئوالات مطرح كرده ايد آيا واقعاً‌ به يقين خودتان جوابهاي درست آنها را مي دانيد؟ ولي در پاسخ به شما متني را برايتان ارسال مي كنم اميدوارم رنجيده خاطر نشويد چون اصلاً بنا ندارم كه به دين و مذهب كسي توهين شود . و تشخيص اينكه كدام دين و عقيده بهتر و پسنديده تر است با خداوند است نه با من و شما اين استنباط شخصي شما هست كه مي فرمائيد اسلامي كه شيعيان پيروي مي‌كنند با اسلامي كه فرقه‌هاي اهل سنت ، 180 درجه تفاوت دارد . خدايي كه آن‌ها مي‌پرستند ، با خداي كه ما مي‌پرستيم تفاوت اساسي دارد . خداي آن‌ها دست دارد ، چشم دارد ، كمر دارد ، با چشم ظاهر ديده مي‌شود ؛ اما خداي شيعيان خدايي است كه «لا يدركه الأبصار » . نه چشم دارد و نه پا و نه ... بايد بگم كه از اين آيه جنابعالي فقط لايدركه الابصار را ديده ايد و آنهم لا تدركه الابصار است ولي كل آيه مي فرمايد (( لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار و هو ا للطيف الخبير)) « او را هيچ چشمي درك ننمايد و او همه بينندگان را مشاهده مي كند و او لطيف و نامرئي و آگاه است » طبق اين آيه قرآن خداوند خود تأييد مي كند كه نظاره گر همه بينندگان است شما چگونه منكر گفته خداوند مي شويد حتماً خداوند چشمي بينا ((البته چشمي باطني)) دارد كه فراتر از چشم بندگان است و مي تواند با آن چنين نظاره گر باشد . و اما متن ارسالي : 1- بنيان مذهب إماميه در برابر ديگر مذاهب إسلامي بر اين اصل استوار است كه علي و يازده فرزندش از سوي خداوند بوسيلة رسول اكرم صلي الله عليه و آله وسلم به خلافت و وصايت آنحضرت انتخاب شده، پس شوراي مهاجرين و انصار براي انتخاب خليفه و امام مسلمين نامشروع و باطل بوده است! امّا اين ادّعا با نامة صريحي كه خود فرقة اماميه از علي(ع) نقل كرده اند مخالفت دارد، چنانچه در نهج البلاغه نامه اي از علي(ع) بدين صورت گزارش شده است: (انه بايعني القوم الذين بايعوا أبا بكر و عمر و عثمان علي ما بايعوهم عليه فلم يكن للشاهد أن يختار ولا للغائب أن يرد، و إنما الشورى للمهاجرين والأنصار فان اجتمعوا على رجلٍ و سموه إماما كان ذالك لله رضي فان خرج عن أمرهم خارجٌ بطعنٍ أو بدعه ردّوه إلى ما خرج منه فان أبى قاتلوهُ علي إتباعه غَيرَ سبيل المؤمنين...) ( نامة ششم نهج البلاغه) يعني:«گروهي كه با ابوبكر و عمر و عثمان بيعت كردند بهمان طريق با من بيعت كردند، پس كسي كه شاهد بوده نبايد ديگري را اختيار كند و كسي كه غايب بوده نبايد منتخب آنها را رد كند، و جز اين نيست كه شوري از مهاجرين و انصار است، بنابر اين اگر آنها بر مردي اتفاق كردند و او را امام ناميدند اين كار موجب رضاي خداست، پس كسي كه بسبب طعن و بدعت از امر ايشان بيرون رفت او را بر ميگردانند، اگر از برگشت خودداري نمود با او مي جنگند كه غير راه مؤمنان را پيروي كرده است». اين نامه علاوه بر نهج البلاغه در يكي از كتب معتبر و قديم شيعه نير ديده ميشود كه آن‹وقعة صفين› تأليف نصر بن مزاحم السفري متوفي 412 هجري قمري است كه اخيراً در ايران تجديد چاپ شده است كه در صفحة 29 آن همين نامه آمده، مفاد نامة مزبور با قرآن كريم نيز مي سازد، كه در سورة شريفة توبه ميفرمايد: (وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيم )التوبة:100 يعني:«و پيشي گيرندگان نخستين از مهاجرين و انصار و كسانيكه بوسيلة نيكوكاري از ايشان پيروي كردند خدا از همة آنان راضي شده و آنها نيز از خدا خشنودند و براي ايشان باغستانهايي مهيّا فرموده كه نهرها از زير درختان آنها روان است و هميشه در آنجا خواهند ماند و اين رستگاري بزرگي است». چنانكه ملاحظه ميشود در اين آية كريمه صريحاً به پيشي گيرندگان مهاجر و انصار وعدة بهشت داده است، و نيز در بارة امور آنها فرموده است: (وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ) الشورى:38 يعني:«وكارشان را بمشورت يكديگرانجام دهند». اينك اگر عدّه أي بهشتي به شوري بنشينند و كسي را بعنوان پيشوا تعيين كنند، آيا اين كار مخالفت رضاي خداست؟ يا بقول علي )كانَ ذلكَ للهِ رضي( شگفتا كه فرقة اماميه نه به آنچه خودشان از علي(ع) روايت ميكنند توجّه كافي دارند و نه به آيات صريح قرآن!! در نهج البلاغه مينويسد، علي(ع) فرمود: (والله ما كانت لي في الخلافة رغبة ولا في الولاية إربة و لكنكم دعوتموني إليها و حملتموني عليها)(خطبة276 ) يعني:«سوگند بخدا من رغبتي به خلافت نداشتم و نيازي بولايت در من نبود شما مرا بسوي خلافت خوانديد و مرا بدان وادار كرديد». اگر علي (ع) از سوي خدا براي خلافت و ولايت تعيين شده بود چرا ميل و رغبت نداشت و از آن روي گردان بود؟ آيا رسول اَلله صَلي الله عَليه و آله وَ سَلّم هم به نبوت و رسالت خود بي ميل و بي رغبت بود؟! اگر علي(ع) از سوي خدا انتخاب شده بود چرا با ابوبكر(رضي)و عمر(رضي) بيعت كرد؟ چنانچه در كتب شيعة اماميه بدان تصريح شده است؟ (در كتاب غارات ثقفي و مستدرك نهج البلاغه و ديگر كتب اماميه آمده). بعنوان نمونه در ‹الغارات› اثر ابو إسحاق ثقفي ‹متوفي 283 هجري› ميخوانيم: كه علي(ع) پس از قتل محمد بن ابي بكر نامه اي بياران خود در مصر نوشت، ضمن آن نامه از خلافت ابوبكر(رضي) ياد كرده مينويسد: (فمشيت عند ذالك إلي أبي بكر فبايعته) ‹الغارات جزء اول ص 204› يعني:« در آن هنگام بسوي ابوبكر رفتم و با او بيعت كردم». و در بارة عمر(رضي) مينويسد:(تولى عمر الأمور و كان مرضي السيرة ميمون النقيبة)‹صفحة207› يعني:«عمر كارهاي خلافت را بعهده گرفت و پسنديده سيرت و فرخنده نفس بود». (قال الجوهري في الصحاح: فلان ميمون النقيبه، اذا كان مبارك النفس) اينها مضمون نامه هاي علي(ع) است كه علاوه بر اهل سنّت خود شيعه آنها را نقل كرده و قدماي اماميه بدانها تصريح نموده اند. آيا علي(رضي) با غاصب بيعت ميكند؟ آيا بيعت بخلافت ابوبكر(رضي) از سوي كسي كه خداوند متعال او را خليفه كرده است صحيح است؟ آيا علي(رضي) از ظالم و غاصب تعريف و تمجيد مينمايد و او را پسنديده سيرت و فرخنده نفس ميشمارد؟! پس چرا از خدا نمي ترسند و انصاف پيشه نمي كنند؟ در كتاب ‹الصفين› آمده كه علي(ع) دربارة ابوبكر(رضي) و عمر(رضي) گفت: (أحسنا السيرة و عدلا في الأمة)‹ص201› يعني:«آن دو رفتار نيكو داشتند و در ميان امّت بعدالت رفتار كردند». امّا شيعة اماميه ميگويند: آن دو غاصب و ظالم بودند، پهلوي فاطمة زهرا را شكستند!! اما اگر ادّعاي شيعة اماميه را به قرآن عرضه كنيم مي بينيم قرآن دربارة مهاجرين ميفرمايد: «اگر به آنها در زمين قدرت دهيم نماز بر پاي ميسازند و زكات ميدهند و امر به معروف و نهي از منكر مينمايند». ولي شيعه ميگويد چون خدا به ايشان قدرت داد، خلافت علي(ع) را غصب كردند و ظلم نمودند و فاطمه را آزردند! خداي متعال در سورة حج ميفرمايد: (الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ .........الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُور) (الحج40/41) آيا ما دست از نامه هاي موثق علي(ع) و آيه هاي قرآن برداريم و ادّعا هاي اين و آن را باور كنيم و در ميان امّت اسلام اختلاف اندازي و فرقه بازي راه بيندازيم؟ مگر خداوند نمي فرمايد:(وَلاَ تَفَرّقوا)«پراكنده نشويد». مگر علي(ع) در نهج البلاغه نگفته است: (والزموا السواد الأعظم فان يد الله مع الجماعة و إياكم و التفرقة)‹خطبة147› يعني:«از سواد اعظم و اكثريت مسلمانان جدا نشويد كه دست خدا با جماعت است و از تفرقه بپرهيزيد». شگفتا آنروز كه مسلمين به در خانة علي(ع) ريختند و خواستند كه با آنحضرت بيعت به خلافت كنند ، فرمود:(دعُوني و التمسوا غيري)‹خطبة 91› يعني:«مرا رها كنيد و غير مني را براي اينكار بخواهيد». سر انجام با إصرار زياد راضي شد. آيا اگر خدا او را بخلافت انتخاب كرده بود اين استنكاف براي چه بود و چرا وظيفة خدايي خود را بعهده نمي گرفت؟ چرا بتصريح كتب شيعه پشت سر خلفا نماز ميخواند؟ چنانچه در ‹وسائل الشيعه› مينويسد: (قد أنكح رسول اَلله صَلى الله عَليه و آله وَ سَلّم، و صلَّى علي(ع) وراءهم) يعني:«رسول اَلله صَلي الله عَليه و آله وَ سَلّم با ايشان ‹خلفا› منا كحت نمود (دختر ابوبكر(رضي) و عمر(رضي) را گرفت و دو دختر خود را به عثمان(رضي) داد) و علي(ع) پشت سر آنها نماز خواند». ‹وسائل الشيعه چاپ سنگي كتاب الصلاة ص 526› چرا علي(ع) بقول اماميه ستمگران و ظالمان و بدعت گذاران را تأييد ميكرد، آيا همة اينها براي تقويت اسلام بود؟!! وانگهي چرا از‹ 12› امام در قرآن نام و وصفي نيست ولي از أصحاب كهف و ذو القرنين و لقمان و هارون و غيره ......... بتفصيل سخن آمده است؟ آيا كتاب هدايت بايد آنچه را كه قرنها ماية اختلاف امّت ميشود فروگزارد و دربارة گذشتگان سخن بگويد؟ آخر انصاف شما كجا رفت؟

پاسخ:
جناب طه بهنام ! خوشحالم كه خيلي زود چهره دوم شما براي ما آشكار شد . البته ما هيچ ترديدي نداشتيم كه شما از اهل تسنن هستيد . اميدواريم كه اين ارتباط هرچه بيشتر ادامه پيدا كند
قبل از شما نيز دوستان ديگري همين شبهات و سؤالات را براي ما كپي پيست كرده بودند كه ما به تمامي آن‌ها پاسخ داده‌ايم ، اگر كمي به خودتان زحمت مي‌داديد و صفحات سايت را ورق مي‌زديد ، به جواب سؤالات خودتان مي‌رسيديد .
گفته‌ايد كه : "و تشخيص اينكه كدام دين و عقيده بهتر و پسنديده تر است با خداوند است نه با من و شما " خداوند با ارسال پيامبران خود ، صراط مستقيم خود را به همه مردم نشان داده و از طرف ديگر ابزار تشخيص را نيز به همه انسان‌ها داده است . اين وظيفه هر انساني است كه راه را از چاه با همان معيارهاي كه خداوند مشخص كرده است ، تشخيص داده و صراط مستقيم الهي را در پيش گيرد . بلي اين خداوند است كه در نهايت حكم مي‌كند كه كدام راه درست بوده است ؛ اما در آن زمان ، انسان‌ها حق انتخاب ندارند و بايد به خاطر راهي كه انتخاب كرده‌اند ، به خداوند جواب پس دهند .
نشان دادن صراط مستقيم با خداوند است ؛ اما انتخاب راه از چاه وظيفه من و شما است .اما بحث چشم داشتن خداوند : ما نگفته‌ايم كه نعوذ بالله خداوند ما را نمي‌بيند ؛ اما اين ثابت نمي‌كند كه خداوند چشمي همانند چشمان سني‌ها داشته باشد !!! رواياتي كه در كتاب‌هاي اهل سنت وجود دارد ، ثابت مي‌كند كه خداوند چشماني همچون چشمان انسان ها دارد . براي اطلاع بيشتر به اين آدرس مراجعه بفرماييد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=101
اما بحث نامه ششم نهج البلاغه امير المؤمنين عليه السلام به معاويه . ما پيش از اين به صورت مفصل تك تك جملات اين نامه را بررسي كرده‌ايم ، لطفاً به آدرس ذيل مراجعه بفرماييد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=700
اما آيه «وأمرهم شوري بينهم» :
اولاً خداوند در اين آيه دستور مي‌دهد كه در كارهاي خودتان با يكدگر مشورت كنيد ؛ اما اين مطلب ثابت شده است كه امامت امري است الهي و مردم حق اظهار نظر در باره آن را ندارند . اگر لازم بود ،‌ مي‌توانيم در اين باره بيشتر بحث كنيم .
ثانياً : اگر براي انتخاب خليفه بايد با مردم مشورت مي‌شد ، چرا با امير المؤمنين ، بني هاشم ، زبير و تمامي طرفدارانش و نيز با انصار مشورت نشد و ابوبكر در حالي خليفه شد كه افراد فوق با وي مخالف بودند ؟
محمد بن اسماعيل بخاري در صحيح ترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن به نقل عمر مي‌نويسد :
حين تَوَفَّى الله نَبِيَّهُ صلى الله عليه وسلم أَنَّ الْأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَاجْتَمَعُوا بِأَسْرِهِمْ في سَقِيفَةِ بَنِي سَاعِدَةَ وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا
صحيح البخاري ج 6 ص 2505 ، ح6442 ، ناشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا .
زماني كه رسول خدا (صلي الله عليه [وآله وسلم] ) از دنيا رفت ، انصار با ما مخالفت كردند و همگي در سقيفه بني ساعده جمع شدند و نيز علي (عليه السلام) و زبير و تمامي كساني كه با آن‌ها بودند ، مخالف ما بودند .
بنابراين در انتخاب ابوبكر ، نه نصي از جانب خدا و رسول وجود دارد و نه در انتخاب او با مردم مشورت شده است ؛‌ از اين رو خلافت وي نامشروع بوده است .
در انتخاب عمر نيز با هيچ كسي مشورت نشد ؛ بلكه تمامي مردم ؛ از جمله امير المؤمنين عليه السلام با انتخاب وي مخالف بود ؛ بنابراين انتخاب عمر نيز كاملاً مستبدانه و نامشروع بوده است . براي اطلاع بيشتر در اين باره به آدرس ذيل مراجعه بفرماييد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1475
گفته‌ايد كه : " اگر علي(ع) از سوي خدا انتخاب شده بود چرا با ابوبكر(رضي)و عمر(رضي) بيعت كرد؟ چنانچه در كتب شيعة اماميه بدان تصريح شده است؟ "
ما اين مطلب را نيز به صورت مفصل بررسي كرده‌ايم ، لطفاً به آدرس ذيل مراجعه بفرماييد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=438
اما آيه «والسابقون الأولون» : شما بعد از اين آيه گفته‌ايد : "چنانكه ملاحظه ميشود در اين آية كريمه صريحاً به پيشي گيرندگان مهاجر و انصار وعدة بهشت داده است "
در جواب مي‌گوييم : اولاً : خداوند در آيات فراواني به تمامي مؤمنين وعده بهشت داده و اختصاص به «سابقون الأولون» ندارد ؛ چنانچه در آيه 72 سوره توبه مي فرمايد :
وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم‏ .
خداوند به مردان و زنان باايمان، باغهايى از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و مسكن‏هاى پاكيزه‏اى در بهشتهاى جاودان (نصيب آنها ساخته) و (خشنودى و) رضاى خدا، (از همه اينها) برتر است و پيروزى بزرگ، همين است!
اما احدي نگفته است كه اين وعده خداوند سبب عصمت مؤمنين مي‌شود و آن‌ها را از خطا و لغزش بازمي‌دارد ؛ از اين رو ، اين وعده هرگز نمي‌تواند به صورت مطلق باشد ؛ بلكه خوشنودي خداوند از آن‌ها و در نتيجه رفتن به بهشت مقيد شده به ايمان و انجام عمل صالح . اين مطلب به خوبي از سياق آيه استفاده مي‌شود ؛ زيرا آيات قبل و بعد آن در مذمت منافقين وارد شده و آن‌ها را به خاطر اعمال زشت شان مذمت كرده است .
به عبارت ديگر : منظور خداوند اين نيست كه هر كسي جزء سابقون الأولون بودند ؛ حتي اگر ايمان به خدا هم نداشته باشند و هيچ عمل صالح نيز انجام نداده باشد ، فقط به همين دليل كه جزء سابقون الأولون بوده‌اند ، خدا از آن‌ها براي هميشه راضى است، و هيچ گاه از آن‌ها خشمگين نمى‏شود هر چند كه زشت ترين اعمال را انجام داده باشند .
ثانياً : اگر رضايت خداوند از آن‌ها مقيد به عمل صالح نباشد و آن‌ها بدون قيد و شرط ( چه بعدها عمل صالح انجام دهند و چه كارهاي زشتي مرتكب شوند ) به بهشت بروند ، آيات بسياري از قرآن كريم تكذيب خواهد شد ؛ از جمله خداوند در آيه 7 و 8 سوره زلزله مي‌فرمايد :
وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه‏ .
هر كس هموزن ذرّه‏اى كار بد كرده آن را مى‏بيند !
اگر ادعاي اهل سنت پذيرفته شود ، بايد بگوييم كه تمام مردم ،‌ نتيجه اعمال بد خود را خواهند ديد ، مگر آن‌هايي كه با پيامبر هجرت كرده‌اند كه اعمال بدن آن‌ها حساب نشده و رضايت خداوند از آن دائمي است !
علاوه بر اين اگر رضايت خداوند در اين آيه مطلق باشد ، بايد تمامي آيات قرآن را كه راجع به وعده و عيد و جزا و پاداش نازل شده است ، تخصيص بزنيم . يعني از هر كسي گناهي سر بزند ، مجازات خواهند شد ؛ مگر سابقون الأولون كه آن‌ها حتي اگر مرتد و يا منافق نيز بشوند‌ ، مجازات نخواهند شد و قبول اين مطلب مساوي با لغويت شريعت و فرمان‌هاي خداوند كه بعد از نزول آيه به سابقون الأولون داده است ؛ زيرا ثابت مي‌شود آن‌ها چه به شريعت اسلام پايبند باشد و چه نباشند ، خداوند آن‌ها را به بهشت خواهد برد .
اگر منظور آيه اين باشد كه كساني كه جزء سابقون الأولون بوده‌اند ، هيچگاه گناه نكردند و لغزشي از آن‌ها صورت نگرفت و معصوم از دنيا رفتند ، با اعتقادات اهل سنت نمي‌سازد و انكار بديهيات خواهد بود
و اگر بگوييم كه منظور خداوند آن است كه آن ها گناه كردند ، ظلم كردند ، مرتكب فسق و فجور شدند ؛ اما در عين حال باز هم خدا از آنها راضى است و آن‌ها را به بهشت خواهد برد ، با بسياري ديگر از آيات قرآن كريم در تضاد خواهد بود ؛ زيرا خداوند در آيه 96 توبه مي‌فرمايد :
فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى‏ عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقين‏ .
خداوند (هرگز) از جمعيّت فاسقان راضى نخواهد شد !
و نيز در آيه 57 و 140 سوره آل عمران مي فرمايد :
وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمين‏ .
خداوند، ستمكاران را دوست نمى‏دارد .
اگر ادعاي اهل سنت را بپذيريم ، بايد بگوييم كه خداوند از فاسقين و ظالمين راضي نيست ؛ مگر از آن‌هايي كه با پيامبر هجرت كردند كه خداوند از آن‌ها براي هميشه از آن‌ها راضي است و فسق و فجور آن‌ها هيچ تأثيري در رضايت خداوند نخواهد داشت !!
ثالثاً : در ميان همين سابقون الأولون كساني بودند كه خداوند در قرآن كريم آن‌ها را منافق و «في قلوبهم مرض» معرفي كرده است ؛ چنانچه در آيه 31 سوره مدثر مي‌فرمايد :
وَ مَا جَعَلْنَا أَصحَْبَ النَّارِ إِلَّا مَلَئكَةً وَ مَا جَعَلْنَا عِدَّتهَُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ وَ يَزْدَادَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِيمَانًا وَ لَا يَرْتَابَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فىِ قُلُوبهِِم مَّرَضٌ وَ الْكَافِرُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بهَِاذَا مَثَلًا .
مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار داديم، و تعداد آنها را جز براى آزمايش كافران معيّن نكرديم تا اهل كتاب [يهود و نصارى‏] يقين پيدا كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل كتاب و مؤمنان (در حقّانيّت اين كتاب آسمانى) ترديد به خود راه ندهند، و بيماردلان و كافران بگويند: «خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟!»
به اتفاق مفسرين سوره مدثر و خصوصاً اين آيه در مكه نازل شده و مراد از «في قلوبهم مرض» نيز منافقين هستند . و همين منافقين بودند كه به همراه ديگر مؤمنان و رسول خدا به مدينه هجرت كردند .
بنابراين چگونه مي‌تواند خداوند از تمامي كساني كه با پيامبر هجرت كردند ، به صورت دائمي رضايت داشته باشد .
رابعاً : كساني در ميان همين سابقون الأولون بوده‌اند كه به اتفاق شيعه و سني ، مورد غضب خداوند و در آتش جهنم خواهند بود . كساني همچون ابوالغاديه ، قاتل عمار ياسر . ابن تيميه حراني در باره او مي‌نويسد :
كان مع معاوية بعض السابقين الأولين وإن قاتل عمار بن ياسر هو أبو الغادية وكان ممن بايع تحت الشجرة وهم السابقون الأولون ذكر ذلك ابن حزم وغيره .
منهاج السنة ، ج6 ، ص333 .
به همراه معاويه كساني از سابقين الأولين (مهاجران نخستين) بودند . و قاتل عمار بن ياسر ، ابو الغاديه است و او كسي است كه با پيامبر در بيعت شجره ، بيعت كرده و آن‌ها از سابقين الأولين هستند . اين مطلب را ابن حزم و ديگران نقل كرده‌اند .
در حالي كه رسول خدا صلي الله عليه وآله و سلم در باره وي و گروهش فرموده :
وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّار .
صحيح البخاري ، ج1 ، ص 115 ، كتاب الصلاة، ب 63 ، باب التَّعَاوُنِ فِي بِنَاءِ الْمَسْجِدِ ، ح 447 و صحيح البخاري ، ج2 ، ص207 ، كتاب الجهاد والسير، ب 17 ، باب مَسْحِ الْغُبَارِ عَنِ النَّاسِ ، فِي السَّبِيلِ ، 2812 .
عمار را گروه نابكار مي‌كشند ؛ در حالي كه عمار آن‌ها را به سوي بهشت و آن‌ها عمار را به سوي آتش دعوت مي‌كنند .
جالب اين است كه خود ابو الغاديه ، قاتل عمار ، نقل كرده است كه كشنده عمار در آتش است .
ذهبي در ميزان الإعتدال مي‌نويسد :
عن أبي الغادية سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول : قاتل عمار في النار وهذا شيء عجيب فإن عمارا قتله أبو الغادية
ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي ، ج 2 ، ص 236 .
از أبو غاديه نقل شده است كه از رسول خدا شنيدم كه مي‌فرمود : كشنده عمار در آتش است . و اين چيزي است عجيب ؛ زيرا خود ابو غاديه عمار را كشته است .
اما رواياتي كه به نقل از اهل بيت در مدح خلفاء آورده‌ايد :
اگر مي‌خواهي نظر حقيقي امير المؤمنين عليه السلام را در باره ابوبكر و عمر را بداني ، لازم نيست خودت را به زحمت بيندازي و به كتاب‌هاي نظير الغارات ، وقعة الصفين و ... كه از نظر شيعه و سني هيچ ارزشي ندارد مراجعه كني ، صحيح مسلم در اختيار شما است ، لطفاً به كتاب الجهاد ، باب حكم الفئ مراجعه بفرمايد كه عمر بن الخطاب خودش اعتراف مي‌كند :
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .
پس از وفات رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) ابوبكر گفت : من جانشين رسول خدا هستم ،‌ شما دو نفر (عباس و علي ) آمديد و تو اي عباس ميراث برادر زاده‌ات را درخواست كردي و تو اي علي ميراث فاطمه دختر پيامبر را .
ابوبكر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چيزي به ارث نمي‌گذاريم ، آن‌چه مي‌ماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناه‌كار ، حيله‌گر و خيانت‌كار معرفي كرديد و حال آن كه خدا مي داند كه ابوبكر راستگو ،‌ دين دار و پيرو حق بود .
پس از مرگ ابوبكر ،‌ من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو و گناهكار خوانديد
گفته‌ايد : " وانگهي چرا از‹ 12› امام در قرآن نام و وصفي نيست ولي از أصحاب كهف و ذو القرنين و لقمان و هارون و غيره ......... بتفصيل سخن آمده است؟ "
شما نيز بايد به اين سؤال پاسخ دهيد كه چرا نام ابوبكر ،‌ عمر و عثمان در قرآن نيامده است ، آيا مي‌شود كه نام اصحاب كهف در قرآن بيايد و نام ابوبكر كه به اعتقاد شما برترين شخص بعد از پيامبر اسلام است ، در قرآن نيامده باشد ؟!
ما پيش از اين ، اين مطلب را نيز بررسي كرده‌ايم ، لطفاً به اين آدرس مراجعه بفرماييد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=500
اما بحث اين كه چرا امير المؤمنين عليه السلام فرمود : « دَعُونِى وَ الَْتمِسُوا غَيْرِى» :
اين مطلبي نيست كه بتوان در اين قسمت به صورت مفصل به آن پاسخ داد ، ما در اين جا جواب مختصري مي‌دهيم و اگر قانع نشديد ، در خدمت شما هستيم .
از اشتباهات بزرگ بعضى از انديشمندان ، اين است كه تصور نموده‏اند امامت با حكومت مترادف است و حال آنكه حكومت يكى از شؤون امامت است ، امام وظايف و شؤونانتي دارد كه عبارتند از : 1 . هدايت مردم ؛ 2 . مرجعيت علمى ؛ 3 . حفظ شريعت ؛ 4 . وساطت در فيض بر كلّ هستى ؛ 5 - بسط عدالت و ...
تمامى اين شؤنات و وظائف إمام كه اشاره شد ؛ جز بسط عدالت ، در دوران خلافت خلفاء ثلاثه بر وجود مقدس حضرت امير المؤمنين عليه السلام مترتب بود ؛ ولى بسط عدالت در سايه حكومت مشروط به ايجاد زمينه و خواست مردم بود ، كه بعد از قتل عثمان فراهم گرديد.
بديهى است كه حاكم اسلامى منصوب از طرف خدا ، در صورتى مى‏تواند حكومت حق تشكيل دهد كه جامعه پذيراى آن باشد و زمينه تشكيل حكومت فراهم شده باشد.
اما در صورت فقدان شرائط و عدم امكان اجراى حق ، تشكيل حكومت ، و يا قبول حكومت بر او واجب نيست ؛ همانطورى كه رسول اكرم صلى اللّه عليه وآله در مدتى كه مكّه بودند ، اقدام به تشكيل حكومت نكردند ؛ ولى به مجرد آمدن به مدينه و اعلام آمادگى مردم ، اقدام به تشكيل حكومت نمودند.
بنابراين إمام منصوب از جانب خداوند إمام است مردم بخواهند و يا نخواهند و شرايط تشكيل حكومت براى او فراهم باشد يا نباشد ؛ ولى مادامى كه جامعه پذيراى حكومت نباشد و موانعى بر سر راه حكومت ايجاد كند ، تشكيل حكومت براى حاكم اسلامى واجب نيست ؛ ولى همين كه موانع ، برطرف و شرايط اجراى حكومت فراهم گرديد ، اقدام به تشكيل حكومت خواهد كرد.
پر واضح است كه بيعت مردم، موانع اجراى حكومت را از بين برده و زمينه تشكيل حكومت را مهيا مى‏سازد، نه اينكه به حكومت حاكم اسلامى، مشروعيت ببخشد.
زماني كه عثمان به دست ياران رسول صلي الله عليه وآله وسلم ، كشته شد و مردم براي بيعت با امير المؤمنين اصرار داشتند‌ ، زماني بود كه ديگر اثري از اسلام واقعي نمانده بود و خلفاي پيشين آن قدر بدعت در اسلام گذاشته بودند كه اسلام كاملاً دگرگون شده بود ؛ تا جايي كه وقتي امير المؤمنين عليه السلام در ميان مردم بصره نماز خواند ، مردم گفتند : نماز على عليه السلام ياد آورد نماز پيامبر صلى اللّه عليه وآله بود . بخاري در صحيح ترين كتاب اهل سنت بعد از قرآن مي‌نويسد :
عن عِمْرَانَ بن حُصَيْنٍ قال صلى مع عَلِيٍّ رضي الله عنه بِالْبَصْرَةِ فقال ذَكَّرَنَا هذا الرَّجُلُ صَلَاةً كنا نُصَلِّيهَا مع رسول اللَّهِ
صحيح البخاري ، ج 1 ، ص 271 ، بَاب إِتْمَامِ التَّكْبِيرِ في الرُّكُوعِ ، ناشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا
عمران بن حصين گفته است : همراه با علي (عليه السلام) در بصره نماز خوانديم ، مردم گفتند : نماز اين شخص ما را به ياد نمازي كه با رسول خدا خوانده بوديم انداخت .
و همچنين عده‏اى از مردم كه در زمان عثمان به تصرف بى رويه بيت المال عادت كرده بودند و انتظار داشتند در زمان على عليه السلام نيز به همان منوال كار پيش برود ، و روى اين جهات، مراد على عليه السلام از جمله «دَعُونِى وَ الَْتمِسُوا غَيْرِى» اين است كه :
اگر چنانچه منظور شما اين است كه حكومت من نيز به همان روش خلفاء گذشته باشد ، و كتاب خدا وسنت پيامبر كنار گذاشته شود ، من حاضر نيستم اين چنين حكومتى را بپذيرم .
و بهترى گواه اين سخن، كلام حضرت على عليه السلام در همان خطبه مورد نظر شما است كه مى‏فرمايد:
فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ وَ إِنَّ الآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ وَ الَْمحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ .
زيرا ما با حادثه اي روبرو هستيم كه آن را چهره ها و رنگهاست، حادثه اي كه دلها بر آن استوار، و عقلها بر آن پايدار نمي ماند، آفاق حقيقت را ابر سياه گرفته، و راه مستقيم دگرگون و نا آشناخته شده است .
والسلام علي من اتبع الهدي
گروه پاسخ به شبهات
3 | سارو | | ١٢:٠٠ - ١٦ شهریور ١٣٨٧ |
با سلام
دوستان
من پس ازارسال چند نامه به شما وعدم جوابگوي شما به من، نفهميدم شما السابقون الاولون را مرتد ميدانيد يا نه؟؟؟
اگر مرتد هستند كه به گفته شما بايد با قران هم وداع بگويم (استغفرالله)!!!!!!
چون نزديك به 100 ايه در مدح انها امده واينكه شما در جواب طه ميگويد سببي براي عصمت السابقون نمي بينيد ما هم نگفتيم كه مطلقا معصوم بوده اند ولي دليل ادعاي شما كه مرتد شده اندنيز نيست.ميدانم كه منظورتان همين دومين راه حل است زيرا در مملكت شيعي بزرگ شده ايم و برايمان مثل روز روشن است كه با چه عقايدي بزرگ شده ايد و2حديثي كه جناب قزويني در مناظرات خوداز همين بحث مرتد شدن صحابه از صحيح بخاري وروايت از ام المومنين مانور دادند ايا از نظر سندي ضعيف بوده اند يا نه ؟؟؟پس كلام ،كلام خداي عزوجل است ويك سوال اينكه ايا اين ايات مختص به يك دوره زماني هستند؟؟؟؟؟؟ كه در صورت جواب به ادامه بحث ميپردازيم.و اينكه كتب شخصيت هاي بزرگي مثل مرحوم برقعي قمي وقلمداران وحضار وانديشمندان بزرگ از جمله موسوي وكاتب و...را ميخوانم دليلي به افكار مثبت در شيعه نمي بينم ونخواهيم ديد.
با تشكر

پاسخ:
جناب آقاي سارو ، سلام عليكم !

ما به تمامي نامه‌ها و سؤالات شما جواب داده‌ايم‌ ، حتماً آدرس ايميل خود را درست وارد نكرده‌ايد كه جواب را نديده‌ايد .

ما نگفته‌ايم كه تمامي السابقون الأولون مرتد هستند ؛ ما مي‌گوييم كه اين آيه دليل بر عدالت هميشگي و رضايت دائمي خداوند از آن‌ها نمي‌شود . درست است كه خداوند آن‌ها را به بهترين وجه تمجيد كرده است ؛ اما سبب نمي‌شود كه بعد از آن در هيچ مرحله‌اي از زندگي شان دچار لغزش نشوند و در حقيقت معصوم از خطا و اشتباه باشند .

بنابراين استناد به اين آيه و استفاده اين مطلب كه چون خداوند آن ها را در اين آيه ستوده است‌ ، اعمال خلاف شرعي كه به آن‌ها با دلايل قطعي نسبت داده مي‌شود دروغ است ، قابل قبول نمي‌باشد . برادران اهل تسنن از اين آيه استفاده مي‌كنند كه چون  ابوبكر و عمر جزء سابقون الأولون بوده‌اند ، نمي‌توانند غاصب خلافت باشند ، خانه حضرت زهرا را آتش نزده‌اند ، به پيامبر توهين نكرده‌اند ، قصد ترور پيامبر را نداشته‌اند ، دين اسلام را از مسير اصلي اش منحرف نكرده‌اند ، حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال نكرده‌اند و ... . در حالي كه ما مي‌گوييم از اين آيه چنين چيزي استفاده نمي‌شود و با دلايل قطعي اين مطالب قابل اثبات است .

اين كه برخي از سابقون الأولون مرتد شده‌اند ، با دلايل بسياري قابل اثبات است ؛ از جمله همان روايت صحيح بخاري و روايت عائشه كه هردو از نظر سندي هيچ مشكلي ندارند .

ما از گفتگو با دوستاني همانند شما كه ادب و احترام را رعايت مي‌كنند ، با كمال ميل استقبال مي‌كنيم .



والسلام علي من اتبع الهدي



گروه پاسخ به شبهات
4 | اسماعيل | | ١٢:٠٠ - ١٦ شهریور ١٣٨٧ |
باسلام
خيلي زيبا جوابشان راداديدولي چه فايده اگرحقيقت راهم بدانند باز هم نميپذيرند زيرا خداوند به دلهاي ازسنگ مجال توبه نميدهد
باتشکراسماعيل ازبندرعباس
5 | رضا رحيمي | Iran - Bushehr | ١٢:٠٠ - ٢١ شهریور ١٣٨٧ |
با سلام خدمت شما سروران موضوعي كه اين شبها شبكه ماهواره اي المستقله خيلي جنجال بپا كرده بحث حقانيت شيعه وسني است خواهش من اينه كه يك جوري بشه يك دانشمند شيعه وارد بحث اينه بشه واز حقانيت شيعه دفاع كنه چون واقعا اينا شبهه بوجود آوردند و متاسفانه كساي كه در مقام دفاع اونجا هستند ضعيفند واين حرص ما دراورده با آرزوي موفقيت شما.

پاسخ:
با سلام

بله متاسفانه شبکه المستقلة هميشه جنجال آفرين بوده و هست.

جناب دکتر قزويني چندي قبل نيز در اين شبکه يکسري مناظرات داشته اند که انشاءالله به زودي متن و صوت آن در سايت قرار داده خواهد شد (بخش سخنراني ها)

البته دقت داشته باشيد که آن زمان هم پاسخگويي در شبکه المستقله توسط بسياري از بزرگان و علماء رد شده بود تا اينکه براثر لجاجت  و هتاکي هاي بسياري اين شبکه چند تن از علماء و مراجع من جمله : آيت الله مکارم شيرازي، آيت الله کوراني و چند تن ديگر از بزرگان وهمچنين تماس و پيگيري خود آقاي دکتر هاشمي (مجري ... شبکه المستقله) جناب دکتر قزويني اعلام آمادگي کرده و سه شب در شبکه المستقله مناظره داشته اند که خوشبختانه اثرات مثبت بسياري داشت.

من جمله آنکه آنان ادعا داشته اند که هيچ مدرک صحيح السندي در باب شهادت حضرت زهرا(س) وجود ندارد که خلاف آن ثابت شد و همچنين يکسري موارد ديگر که مهمترين آنان اين بود که تاکنون از چنين شبکه اي (المستقله) چنين رواياتي (آن هم از کتب منبع اهل سنت ) در باب شهادت حضرت زهرا(س) و حقانيت آقا اميرالمؤمنين بيان نشده بود که حداقل براي بسياري از اهل سنت در کشورهاي بسياري تازگي داشت (چرا که واقعا علماء و بزرگانشان سعي در پنهان کردن بسياري از روايات و احاديث کتب منبع خود از پيروانشان دارند)

و از آثار بيان اين روايات و احاديث آن بود که بسياري از اهل سنت به مذهب شيعه مشرف شدند (که چند تن از بزرگان امارات من جمله اين افراد بودند که به دفتر خود مؤسسه نيز آمدند)

البته لازم به ذکر است که معاندان و دشمنان نيز سعي در بزرگنمايي و اثبات پيروزي خود در اين مناظرات داشته اند که من جمله ادعاي يکي از افراد حاضر در مناظره (جناب ابوشوارب) که جناب دکتر را متهم به تدليس کردند که جناب دکتر آن را کاملا توضيح داده و اثبات کردند که چنين نبوده و خود اين شخص در جلسه بعد چنين کاري کردند (تدليس) و يا اينکه جناب دکتر عرب نيستند و نمي توانند درست عربي صحبت کنند و ... (که البته جناب دکتر در پايان مناظره در مورد کتب و مقالات بسياري که به زبان عربي ارائه کرده اند توضيح کاملي دادند) که تمامي نشان از بغض و عناد معاندين از شکستي که در اين مناظره خورده بودند داشت که در اصل بحث علمي قادر به جواب نبوده و شروع به ارائه ايرادات و انتقادت جاهلانه گرفته بودند.

البته لينک مطلب خبر مناظره را نيز مي توانيد در ذيل ببينيد:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=260



خواندن نظرات و پاسخ هاي ارائه شده در لينک فوق نيز خالي از لطف نيست

موفق و مؤيد باشيد

معاونت اطلاع رساني


6 | طه بهنام | | ١٢:٠٠ - ٠٦ آبان ١٣٨٧ |
با عرض سلام و خسته نباشيد
تشكر مي كنم از پاسخ هايي كه با صبر و حوصله داده ايد . البته با ارسال مطالب كسي ، نمي توان مدعي شد كه فلاني چه دين و آئيني دارد ؟ شما شرمنده نموده و بصراحت چهره دوم اينجانب را مشخص كرده ايد . اينها يكسري مطالب بود كه بنده در سايتها ديده بودم و برايم مطالب جالبي بود و با مراجعه به نامه ششم نهج البلاغه امير مومنان (ع) ، ديدم عين مطلب همان است كه من در متن ارسالي براي شما ، خوانده ام و خواستم با ارسال آن نظر انديشمندان را جويا شوم . جنابعالي چنان با هيجان به بيان شناخت چهره دوم اينجانب پرداخته ايد كه انگار دشمن بزرگ اسلام را شناخته ايد در صورتي كه چنين نيست بنده قبلاَ هم در بحث ها و گفتگوهايم ابراز داشته ام كه با ارسال مطالبم قصد توهين به هيچ دين و مذهبي و هيچ گروهي نداشته و ندارم عقايد هر كدام از برادران اهل تسنن و عزيران اهل تشيع برايم محترم بوده و هست . بنده قبول دارم كه اختلافاتي في مابين وجود دارد ولي اين را قبلاَ هم گفته ام كه اين اختلافات نبايستي دستاويزي براي دشمنان اسلام باشد . بنده بيشترين انتقادم هميشه از كساني بوده كه با لحن هاي تند و بدور از ادب اقدام به ارسال مطالب مي كنند .
شما عزيزان چكار به تسنن يا تشيع بودن افراد داريد؟ آيا بهتر نيست به جاي شناختن چهره دوم افراد ، اسلام حقيقي را به مردم بشناسانيد ؟ آيا ائمه بزرگوار اسلام عليه السلام هنگام معرفي دين مبين اسلام و تبليغ آن به جويندگان حقيقت مي گفتند كه شما شيعه هستيد يا سني چهره شما براي ما مشخص شد ؟ يا اينكه رسالت خود را انجام مي دادند ؟
در شرايط كنوني جامعه ، بنده از گذاشتن اسم سني و شيعه بر روي خودم خوداري مي كنم لازم نمي دانم از اين دو كلمه استفاده نمايم چون فعلا براي ايجاد وحدت بين برادران عزيز نيازي به اين دو كلمه نيست . حساسيت روي اينگونه مطالب است كه در جامعه اسلامي چنين فجايعي در كشور هاي اسلامي ببار آورده كه دشمن توانسته مسلمانان را بجان همديگر بيندازد .
و ضمناَ خوشحالم از اينكه برادر عزيزمان آقاي اسماعيل از پاسخي كه برايم ارسال شده خوشحال شده و فرمودند كه خيلي خوب جوابشان را داده ايد برادر اسماعيل، اگر اين سئوالات نباشد شما چه چيزي را مي خواهيد متوجه بشويد سئوال بنده به مثابه چراغي است كه نابينايي بدست گرفته بود جواني از او پرسيد تو كه نابينايي چراغ براي چه بدست گرفته اي؟ گفت اين چراغ از براي توي نادان است كه ناگهان به من نخورده و سبوي مرا نشكني من سئوال مي كنم تا تو هدايت شوي .
از اينكه دير ارتباط برقرار نمودم اين بود كه به علت مشغله كاري فرصت نكرده بودم سري به سايت بزنم . اميدوارم كه ارتباطها همچنان صميمانه تر باشد .
و من الله توفيق

پاسخ:
با سلام

ضمن تشکر از ادب و متانت شما

بحث هيجان در شناخت ماهيت افراد نيست

در مباحث قبلي شما در قسمت نظرات که اکثريت بحث شبهات مطرح شده از سوي اهل سنت بوده که همکاران گروه پاسخ به شبهات آن را علني و پاسخ مربوطه را نيز ارائه کردند.

ما هم به هيچ عنوان بحثي در رابطه با توهين مطالب شما نداشته ايم ، به همين دليل هم بصورت منطقي و مستدل پاسخ نظرات و شبهات مربوطه را ارائه کرده ايم.

آيا شما از پاسخ ما چنين برداشت کرده ايد که ما به دين و يا مذهب شخص ايرادي داريم؟ (اگر چنين بود که يقينا چنين مستدل و منطقي پاسخ آن را ارائه نمي کرديم) چه قسمتي از پاسخ نظر شما باعث چنين برداشتي از سوي حضرتعالي شده ، بحث دين و مذهب هر شخص به خود او بر مي گردد همانند نظر قبلي که راجع به بحث تشخيص صراط مستقيم بود ما تنها به ارائه ادله و مباحث ديني مربوطه اشاره داشته ايم.

و به هيچ عنوان هم تاکيد و يا حساسيتي روي اينگونه مسائل نيست

در رابطه با نظر ساير کاربران ، نيز همانند خود شما ، خود نظردهنده مختار است و ما تنها آن را منعکس مي کنيم.

به هر حال ...

ما نيز طالب ارتباط صميمانه تر با تمامي برادران ديني خود هستيم

موفق و مؤيد باشيد

معاونت اطلاع رساني


7 | علي بن عبدالله ال عارف | Iran - Qazvin | ١٢:٠٠ - ٠٧ آبان ١٣٨٧ |
سلام :ازمباحث گرم ومستدل شما استفا ده كردم از همه شما بزرگواران تشكرميكنم .سئوالي دارم لطف بفرماييد زود جواب بدهيد چون قصد مسافرت به خار ج از كشوررادارم ودرانجا شرايطي است كه نمي توانم به سايتها دست پيداكنم.اما سئوال:اگر ائمه اثني عشر عليهم السلام نام مباركشان از زبان مبارك پيامبر اعظم صلي الله برده شده (چنانكه تعدادي از علماي شيعه (ر ه)ادعا كرده اند)چرا اين همه اختلاف مذهب در ميان شيعيان است؟1- اگر امام زين العابدين(ع) مي دانست كه امام بعدازاو امام باقر (ع) است چرا اين حرف را به فرزند دلبندش زيد(رض)نگفت تا اوگمراه نگردد.حضرت زيد(رض)مي گويد:من كوچك بودم پدرم لقمه را خنك مي كرد ودردهان من ميگذاشت تا نسوزم چگونه امامم رابه من معرفي نكرد تا در اتش جهنم بسوزم2-مگر امربه معروف ونهي از منكر واجب نيست چرا امام (ع) اين معروف بزرگ يعني امامت امام باقررابه زيد گوشزد نكرد تااينكه از ايجاد اين اختلاف بزرگ درمذهب شيعه جلوگيري نمايد.3-شاگردان خصوصي حضرت امام جعفر صادق(ع)كه پايهاي اصلي مذهب شيعه هستند همچون زراره بن اعين وبكيربن اعين و...چگونه نمي دانستند كه امام بعد از امام صادق(ع)امام موسي بن جعفراست.لذا به تصريح اكابررجاليون فتحي مذهب شدند؟از لطف شما متشكرم الهم اهنا من عندك فانك يهدي من يشائ الي صراط المستقيم.امين يارب العلمين بحق محمد واله الطاهرين.

پاسخ:
1-    برادر گرامي ؛ مطالبي که شما در مورد گمراهي حضرت زيد عليه السلام ( ونه رضي الله عنه ؛ اميدواريم که اين اشتباه ، اشتباهي باشد و نه از روي عادت برادران اهل سنت ) مطرح کرده ايد ، اساسي از واقعيت در نظر علماي شيعه ندارد ؛ شيعيان وي را از تابعين و شيعيان خويش امام سجاد و برادر خويش امام باقر عليه السلام مي دانند ؛ و اين ادعاي زيديه در مورد عدم قبول امامت امام باقر توسط وي دليلي ندارد و بلکه دليل هاي فراواني بر ضد آن موجود است .

2-    در مورد زرارة و بکير بن أعين مطلبي نداريم که وي فطحي شده باشد ؛ اين مطلب در مورد عده اي ديگر از نمايندگان امام صادق است که به تصريح روايات ، خود نيز عالم به امامت امام کاظم بودند ؛ اما چون وقتي حضرت جعفر بن محمد صادق از دنيا رفتند ، اموال بسياري از باب وکالت در دست ايشان بود ، براي اينکه اين اموال را به امام بعد از جعفر بن محمد نرسانند و در دست خودشان بماند ، ادعاي امامت عبد الله أفطح را کردند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات


8 | صادق محمدي | | ١٢:٠٠ - ١٦ آذر ١٣٨٧ |
با سلام برادران عزيز اهل سنت که دم از عدالت تمام صحابه مي زنند خوب است به سوره تحريم وتفسير ان مراجعه کنند مگر جناب عايشه وحفصه همسران رسول خدا نبودند و از همه صحابه به رسول خدا نزديکتر نيستند چرا خداوند در اين سوره تهديد به طلاق انها وانحراف قلب انها ميدهد مگر انها چه کرده بودند و چه نفشه اي بر عليه رسول خدا کشيده بودند که خداوند و جبريل و صالح مومنان وتمام ملايکه به طرفداري او برخواستند از استاد علامه قزويني تقاضا مي کنم که مفصلا در باره اين واقعه توضيح دهند برايم خيلي مهم است منتظر جواب شما هستم
9 | ميثم | Iran - Qom | ١٢:٠٠ - ٠٩ دي ١٣٨٧ |
با سلام خدمت شما دوستان عزيز موسسه و همچنين عرض تسليت سرور و سالار شهيدان امام حسين خدمت شما در متن بالا اورده ايد كه (وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از دنيا رفت صاحب نه همسر بود) شبهه بچه گانه اي كه براي من پيش امد اين است كه قران ميگويد در يك زمان بيش از 4 همسر نميتوانيد داشته باشيد حال ايا 5 نفر از باقي 9 نفر كنيز بوده اند. و كنيزان نيز همانند همسران ارث ميبرند ؟ و در ضمن جواب سوالهاي قبلي من نيز هنوز گويا ايميل نشده. در پناه حق www.shiaanswering.blogfa.com

پاسخ:
با سلام
يکي از مطالبي که براي رسول خدا (ص) جايز بوده است ، ازدواج با بيش از 4 همسر است ؛ همانطور که از طرف مقابل براي ايشان بعضي كارها مانند نماز شب واجب بوده است .
البته بايد اين نکته را مد نظر قرار داد که ازدواج رسول خدا (ص) با اين عده از روي شهوت نبوده است ، زيرا اکثر اين زنان ، داراي سن بالا و به اصطلاح قرآني «لا يرجون نکاحا» بوده اند و ازدواج با ايشان تنها به جهت رسيدگي به امور ايشان و نيز به اغراض سياسي (جهت وصلت با قبيله ايشان) بوده است .
نيز بايد متوجه اين نکته باشيم که رسول خدا (ص) که حافظ از زبان ايشان مي گويد :
«من که ملول گشتمي از نفس فرشتگان قيل و مقال عالمي مي کشم از براي تو»
قطعا ازدواج حتي با همسران جوان سبب ابتلاي ايشان بوده است ، نه لذت ، چه برسد به ازدواج با بيوه گان سالخورده
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
موفق
10 | ع دريانورد | Iran - Shahrestān-e Bandar-e Māhshahr | ١٢:٠٠ - ٢٧ ارديبهشت ١٣٨٨ |
سلام شما مثالي که در مورد همسر لوط يا همسر حضرت نوح ميزنيد اين را توجه داشته باشيد موقعيت بيامبر با انها خيلي فرق داشته است براي مثال قبل از اينکه انها به بيامبري مبعوث بشوند انها همسران خود را داشته اند و بعد انها تمرد کرده اند ولي همسران بيامبر ايمان اورده بودند قابل توجه دوما بيامبر نوح ولوط بعد از دعوت دادن به همسرانشان وانها ايمان نياوردند انها را ترک کردند ولي بيامبر اسلام تا اخرين لحظه همسران خود را داشته اند قابل توجه

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
حتي اگر دليل شما ، سبب فرق شود كه نيست ، بهتر است بدانيد اهل سنت مي گويند تعدادي از زنان پيامبر ، كه رسول خدا (ص) بعد از بعثت با آنها ازدواج كردند ، و تا آخرين لحظه هم همسر پيامبر بودند ، بعد از رحلت آن حضرت مرتد شدند !!! "قتيلة" يكي از انها است .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
11 | عليرضا | Iran - Khorramshahr | ٢٠:٤٦ - ٢٧ اسفند ١٣٩١ |
قسمت 2 نظر شيعه رابعا َ : اعتراف عائشه بر مطلبي که دلالت مي نمايد وفات رسول خدا در حجره او نبوده است : « لقد نزلت آية الرجم ورضاعة الكبير عشرا ولقد كانت في صحيفة تحت سريري ، فلما مات رسول الله وتشاغلنا بموته دخل داجن فأكلها ! » اين دو سند پيدا نشدند(در مکتبه اهل بيت) وفي لسان العرب ، ج 7 ، ص 33 ، ونهاية ابن الأثير ، ج 2 ، ص 87 .
12 | سید حسین | | ٠١:٢١ - ١٢ آذر ١٣٩٤ |
سلام علیکم،در این مورد ما روایت صحیح در کتب شیعه داریم که وقتی امام حسن ع رو میخواستند دفن بکنند رفتند خونه ی عایشه وعایشه اومد گفت من اجازه نمیدم،اگه رسول الله ص در خونه ی عایشه دفن نبود ویا خونه خونه ی عایشه نبود معنایی نداشت اینکه برند خونه ی عایشه و اینکه عایشه منع بکنه از دفن در خانه ای که ملکیتش برای عایشه نیست.آیا با این روایت میشه ثابت کرد که رسول الله ص در خونه ی عایشه دفنند؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
قبر پیامبر صلی الله علیه و آله در خانه عایشه نبود لذا نقل شده است وقتی جنازه امام حسن علیه السلام را به مسجد آوردند و نماز خواندند کنار قبر پیامبر (ص) گذاشتند تا دفن کنند به عایشه خبر دادند او نیز آمد و جلوگیری کرد
فَلَمَّا قُبِضَ الْحَسَنُ عليه السلام وَوُضِعَ عَلَى سَرِيرِهِ فَانْطَلَقُوا بِهِ إِلَى مُصَلَّى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله الَّذِي كَانَ يُصَلِّي فِيهِ عَلَى الْجَنَائِزِ فَصَلَّى عَلَى الْحَسَنِ عليه السلام فَلَمَّا أَنْ صَلَّى عَلَيْهِ حُمِلَ فَأُدْخِلَ الْمَسْجِدَ.
فَلَمَّا أُوقِفَ عَلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله بَلَغَ عَائِشَةَ الْخَبَرُ وَقِيلَ لَهَا إِنَّهُمْ قَدْ أَقْبَلُوا بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ لِيُدْفَنَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ فَخَرَجَتْ مُبَادِرَةً عَلَى بَغْلٍ بِسَرْجٍ فَكَانَتْ أَوَّلَ امْرَأَةٍ رَكِبَتْ فِي الْإِسْلَامِ سَرْجاً فَوَقَفَتْ وَقَالَتْ نَحُّوا ابْنَكُمْ عَنْ بَيْتِي فَإِنَّهُ لَا يُدْفَنُ فِيهِ شَيْ‏ءٌ وَلَا يُهْتَكُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ حِجَابُهُ.
وقتى امام حسن عليه السلام وفات كرد و روى تابوتش گذاردند، او را به جائى كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بر جنازه‏ها نماز مى‌خواند بردند، امام حسين بر جنازه نماز گذارد و زمانى كه نمازش تمام شد داخل مسجدش بردند، هنگامى كه بر سر قبر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نگهش داشتند، به عايشه خبر بردند و به او گفتند، بنى هاشم جنازه حسن بن على عليهما السلام را آورده‏اند تا در كنار رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دفن كنند، عايشه بر استرى زين كرده نشست و سريع خود را به آن جا رساند ـ او نخستين زنى بود كه بعد از اسلام بر زين نشست ـ و ايستاد و گفت: فرزند خود را از خانه من بيرون بريد، كه نبايد در اينجا چيزى دفن شود و حجاب پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله دريده شود.
الأصول من الكافي، ج‏1، ص303
بنابراین مسئله خانه عایشه مطرح نیست بلکه ممانعت عایشه از دفن در کنار قبر پیامبر (ص) مطرح است
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها