2024 April 20 - شنبه 01 ارديبهشت 1403
چگونه مي توان با حديث منزلت امامت و خلافت حضرت علي عليه السلام را ثابت كرد ؟
کد مطلب: ٥٢٠٣ تاریخ انتشار: ١٦ بهمن ١٣٨٦ تعداد بازدید: 8862
پرسش و پاسخ » امامت و خلافت
چگونه مي توان با حديث منزلت امامت و خلافت حضرت علي عليه السلام را ثابت كرد ؟

سؤال كننده : محسن عظيمي

پاسخ :

اين روايت در بسياري از كتاب هاي اهل سنت نقل شده كه حتي مي توان در باره آن ادعاي تواتر كرد ؛ چنانچه برخي از علماي اهل سنت به اين مطلب تصريح كرده اند . از آن جايي كه دو كتاب بخاري و مسلم ، صحيح ترين كتاب هاي اهل سنت بعد از قرآن به شمار مي آيند ، ما فقط رواياتي را كه در اين دو كتاب آمده ، نقل و نتيجه گيري خواهيم كرد .

محمد بن اسماعيل بخاري در الجامع الصحيح مي نويسد :

عَنْ سَعْدٍ قَالَ سَمِعْتُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ سَعْدٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِعَلِيٍّ أَمَا تَرْضَي أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي .

صحيح البخاري ، ج 4 - ص 208 .

رسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله خطاب به حضرت علي عليه السّلام فرمود : آيا خرسند نيستي از اين كه منزلت تو در نزد من ، مساوي با منزلت هارون عليه السّلام در نزد موسي عليه السّلام باشد ؟ .

عَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَ إِلَي تَبُوكَ وَاسْتَخْلَفَ عَلِيًّا فَقَالَ أَتُخَلِّفُنِي فِي الصِّبْيَانِ وَالنِّسَاءِ قَالَ أَلَا تَرْضَي أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلَّا أَنَّهُ لَيْسَ نَبِيٌّ بَعْدِي .

صحيح البخاري ، ج 5 - ص 129 .

هنگامي كه رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله عازم جنگ تبوك شد حضرت علي عليه السّلام را به جانشيني خود در مدينه تعيين فرمود .

حضرت علي عليه السّلام كه چنان انتظاري نداشت به عرض مبارك رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله تقديم داشت : آيا مرا به جانشيني خود در ميان زنان و فرزندان، معين مي فرمائي ؟ رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله در پاسخ فرمود : آيا خرسند نيستي از اينكه منزلت تو نسبت به من ، برابر منزلت هارون عليه السّلام نسبت به حضرت موسي عليه السّلام باشد و از هيچ جهتي ميان تو و او تفاوتي نيست ، تنها تفاوت آن است كه پيغمبري پس از من مبعوث نمي شود .

و مسلم نيشابوري نيز در صحيح خود مي نويسد :

عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِعَلِيٍّ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي قَالَ سَعِيدٌ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أُشَافِهَ بِهَا سَعْدًا فَلَقِيتُ سَعْدًا فَحَدَّثْتُهُ بِمَا حَدَّثَنِي عَامِرٌ فَقَالَ أَنَا سَمِعْتُهُ فَقُلْتُ آنْتَ سَمِعْتَهُ فَوَضَعَ إِصْبَعَيْهِ عَلَي أُذُنَيْهِ فَقَالَ نَعَمْ وَإِلَّا فَاسْتَكَّتَا .

صحيح مسلم ، ج 7 - ص 120 .

سعيد بن مسيّب از عامر بن سعد بن ابي وقّاص از پدرش روايت كرده است كه رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله خطاب به حضرت علي عليه السّلام فرمود : منزلت تو در نزد من ، برابر با منزلت هارون عليه السّلام در نزد حضرت موسي عليه السّلام است ؛ جز اين كه پيغمبري پس از من مبعوث نمي شود .

سعيد بن مسيّب گفته است : آرزويم اين بود كه اين حديث را خودم از سعد بشنوم ، در ملاقاتي كه با سعد دست داد حديث مزبور را كه از عامر شنيده بودم به اطلاع او رسانيدم . سعد گفت : آري ، «حديث منزلت» را خودم شنيده ام سپس دو انگشت را ، يكي در گوش راست و ديگري در گوش چپ گذاشت و گفت : آري ! با اين دو گوش ، حديث منزلت را از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله شنيده ام و اگر بر خلاف آنچه شنيده اي ، شنيده باشم ، اميدوارم شنوائي هر دو گوش را از دست بدهم ! .

عَنْ مُصْعَبِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ قَالَ خَلَّفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فِي غَزْوَةِ تَبُوكَ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ تُخَلِّفُنِي فِي لنِّسَاءِ وَالصِّبْيَانِ فَقَالَ أَمَا تَرْضَي أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي غَيْرَ أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُعَاذٍ حَدَّثَنَا أَبِي حَدَّثَنَا شُعْبَةُ فِي هَذَا الْإِسْنَادِ .

صحيح مسلم ، ج 7 - ص 120 .

عَنْ سَعْدِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ سَمِعْتُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ سَعْدٍ عَنْ سَعْدٍ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ قَالَ لِعَلِيٍّ أَمَا تَرْضَي أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي .

صحيح مسلم ، ج 7 - ص 121 .

عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ سَعْدًا فَقَالَ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ فَقَالَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُ ثَلَاثًا قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَنْ أَسُبَّهُ لَأَنْ تَكُونَ لِي وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ لَهُ خَلَّفَهُ فِي بَعْضِ مَغَازِيهِ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ يَا رَسُولَ اللَّهِ خَلَّفْتَنِي مَعَ النِّسَاءِ وَالصِّبْيَانِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَمَا تَرْضَي أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّةَ بَعْدِي وَسَمِعْتُهُ يَقُولُ يَوْمَ خَيْبَرَ لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ قَالَ فَتَطَاوَلْنَا لَهَا فَقَالَ ادْعُوا لِي عَلِيًّا فَأُتِيَ بِهِ أَرْمَدَ فَبَصَقَ فِي عَيْنِهِ وَدَفَعَ الرَّايَةَ إِلَيْهِ فَفَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ { فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ } دَعَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيًّا وَفَاطِمَةَ وَحَسَنًا وَحُسَيْنًا فَقَالَ اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي .

صحيح مسلم ، ج 7 - ص 120 - 121 .

در يكي از روزها، معاوية بن ابي سفيان به سعد بن أبي وقاص دستور داد تا به حضرت علي بن ابيطالب عليه السّلام ناسزا بگويد ! سعد از دستور او سرپيچي كرد .

معاويه از وي پرسيد : چرا علي را آماج ناسزا و دشنام نمي سازي ؟ سعد گفت : به دليل آن كه كه سه خصلت از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله در شأن علي عليه السّلام شنيدم كه با توجه به آن ها ، هيچگاه به سبّ و دشنام آن حضرت ، اقدام نمي كنم و هر گاه يكي از آن ها براي من بود ، بهتر و ارزنده تر از شتران سرخ مو كه در اختيار من باشد ، به شمار مي آوردم .

1. در بعضي از جنگ ها رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله حضرت علي عليه السّلام را به جانشيني خود ، در مدينه باقي گذاشت و حضرت علي عليه السّلام به عرض رسانيد :

يا رسول الله ! مرا به خلافت بر زنان و كودكان موظّف مي داري ! رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله در پاسخ او ، فرمود : آيا خرسند نيستي از اين كه منزلت تو نسبت به من ، همانند نسبت و منزلت هارون عليه السّلام ، به حضرت موسي عليه السّلام باشد ؛ با اين تفاوت كه پس از من پيغمبري مبعوث نمي شود ؟

2 . در روز جنگ خيبر ، از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله شنيدم ، مي فرمود : پرچم اسلام را به دست كسي به اهتزاز مي آورم كه خدا و رسول را دوست مي دارد و خدا و رسول هم ، او را دوست مي دارند ! از شنيدن اين سخن همه ما در انتظار چنان عطيّه اي بوديم و دست ها از آستين بيرون آورده تا پرچم اسلام را در اختيار بگيريم ، همان زمان رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله فرمود : علي را به حضورم بياوريد . علي عليه السّلام را در حالي به حضور حضرت رسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله دعوت كردند كه حضرتش به درد چشم دچار بود ، رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله آب دهان مبارك را در چشم حضرت علي عليه السّلام چكانيد ، ديدگانش شفا يافت و پرچم اسلام را كه يادبود نصرت الهي بود ، به دست او سپرد و از بركت وجود حضرت علي عليه السّلام ، فتح و پيروزي نصيب اسلام شد .

3 . هنگامي كه آيه مباهله «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ » ( آل عمران / 61) نازل شد ، رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله ، حضرت علي عليه السّلام و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين عليهم السّلام را به حضور طلبيد و فرمود : بار پروردگارا ! اينان اهل بيت من هستند .

تواتر حديث منزلت :

حاكم حسكاني از بزرگان اهل سنت ، بعد از نقل حديث منزلت مي نويسد :

وهذا [ ها ] حديث المنزلة الذي كان شيخنا أبو حازم الحافظ يقول : خرجته بخمسة آلاف إسناد ! ! !

شواهد التنزيل - الحاكم الحسكاني - ج 1 - ص 195 - 196 .

اين همان حديث منزلت است كه شيخ ما (استاد ما) ابوحازم حافظ (درباره اش) مي گفت : من آن را به پنج هزار سند استخراج كرده ام .

آيا غير از اين حديث ، حديث ديگري در كتاب هاي اهل سنت يافت مي شود كه پنج هزار سند داشته باشد ؟

و ابن عبد البر ، يكي ديگر از استوانه هاي اهل سنت بعد از نقل حديث مي نويسد :

وهو من أثبت الآثار وأصحها رواه عن النبي صلي الله عليه وسلم سعد بن أبي وقاص وطرق حديث سعد فيه كثيرة جدا قد ذكرها ابن أبي خيثمة وغيره ورواه ابن عباس وأبو سعيد الخدري وأم سلمة وأسماء بنت عميس وجابر بن عبد الله وجماعة يطول ذكرهم .

الاستيعاب - ابن عبد البر - ج 3 - ص 1097 .

حديث منزلت ، از ثابت ترين و صحيح ترين رواياتي است كه سعد بن أبي وقاص از پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نقل كرده است . طرق حديث سعد بسيار زياد است كه آن ها را ابن أبي خيثمه و ديگران نقل كرده اند . و همچنين اين روايت را ابن عباس ، ابو سعيد خدري ، ام سلمه ، اسماء بنت عميس ، جابر بن عبد الله و بسياري ديگر كه ذكر نام آن ها به درازا خواهد كشيد ، نقل كرده اند .

و مزي نيز در تهذيب الكمال مي نويسد :

وروي قوله عليه السلام : " أنت مني بمنزلة هارون من موسي " جماعة من الصحابة ، وهو من أثبت الآثار وأصحها ، رواه عن النبي صلي الله عليه وسلم : سعد بن أبي وقاص ، وابن عباس ، وأبو سعيد الخدري ، وجابر بن عبد الله ، وأم سلمة ، وأسماء بنت عميس ، وجماعة يطول ذكرهم .

تهذيب الكمال - المزي - ج 20 - ص 483 - 484 .

حديث منزلت را جماعتي از صحابه نقل كرده اند كه از صحيح ترين و ثابت ترين آثار به شمار مي آيد . اين روايت را از نبي مكرم اسلام ؛ سعد بن أبي وقاص ، ابن عباس ، ابو سعيد خدري ، جابر بن عبد الله ، ام سلمه ، اسماء بنت عميس و بسياري ديگر كه ذكر نام آن ها به درازا خواهد كشيد ، نقل كرده اند .

و محمد بن يوسف بن محمد كنجي شافعي ، در كفاية الطالب ، صفحه 283 مي نويسد :

هذا حديث متفق علي صحته رواه الائمة الحفاظ ، كأبي عبد الله البخاري في صحيحه ، ومسلم ابن الحجاج في صحيحه ، وأبي داود في سننه ، وأبي عيسي الترمذي في جامعه ، وأبي عبد الرحمان النسائي في سننه ، وابن ماجة القزويني في سننه ، واتفق الجميع علي صحته حتي صار ذلك اجماعا منهم ، قال الحاكم النيسابوري هذا حديث دخل في حد التواتر .

اين حديثي است كه اتفاق شده بر صحت آن ، روايت كردند آن را امامان حافظان احاديث مانند ابي عبد الله بخاري در صحيح خود ، ومسلم بن حجاج در صحيح خود ، وابي داود در سنن خود ، و ابي عيسي ترمذي در جامع خود ، وابي عبد الرحمن نسائي در سنن خود ، وابن ماجهء قزويني در سنن خود ، و همگي اتفاق كردند بر صحت اين حديث تا آن جا كه به اجماع آنان رسيد ، حاكم نيشابوري گفت : اين حديثي است كه در حد تواتر داخل شده است .

پس در صحت سند اين روايت هيچ شك و شبهه اي نيست .

دلالت حديث منزلت :

طبق اين روايت و به مقتضاي عموميتي كه پيامبر اسلام در جمله «بمنزلة هارون من موسي » به كار برده است ، هر مقامي را كه هارون نسبت به موسي داشته ، براي امير المؤمنين ( عليه السلام ) نسبت به پيغمبر ( صلي الله عليه وآله و سلم ) ثابت مي كند ، و استثنا كردن مقام نبوت ، خود تأكيدي است قوي بر عموميت مقام منزلت امير المؤمنين عليه السلام .

منزلت هاي هارون :

آنچه از آيات قرآن كريم استفاده مي شود ، منزلت هاي هارون نسبت به حضرت موسي ، به پنج امر خلاصه مي شود :

الف : مقام وزارت :

وزير كسي است كه امير را در انجام امور ياري مي كند و بار سنگين مسؤليتي را كه امير دارد بر دوش مي كشد ، و متصدي انجام آن مي شود . و هارون در زمان حضرت موسي همين مقام را داشته است ؛ چنانچه در آيه 29 سوره طه از قول حضرت موسي عليه السلام آمده است :

وَ اجْعَل ليّ ِ وَزِيرًا مِّنْ أَهْليِ هَارُونَ أَخِي .

و وزيري از خاندانم براي من قرار ده ، برادرم هارون را .

و در آيه 35 فرقان آمده است :

وَ لَقَدْ آتَيْنا مُوسَي الْكِتابَ وَ جَعَلْنا مَعَهُ أَخاهُ هارُونَ وَزيراً .

و ما به موسي كتاب (آسماني) داديم و برادرش هارون را ياور او قرار داديم .

ب : مقام خلافت :

وَ وَاعَدْنَا مُوسيَ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَ قَالَ مُوسيَ لِأَخِيهِ هَرُونَ اخْلُفْنيِ فيِ قَوْمِي وَ أَصْلِحْ وَ لَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِين . الأعراف / 142 .

و ما با موسي ، سي شب وعده گذاشتيم سپس آن را با ده شب ( ديگر ) تكميل نموديم به اين ترتيب ، ميعاد پروردگارش ( با او ) ، چهل شب تمام شد . و موسي به برادرش هارون گفت : « جانشين من در ميان قومم باش و (آنها) را اصلاح كن! و از روش مفسدان، پيروي منما » .

ج : اخوت و برادري :

هارُونَ أَخي .

از آن جايي كه برادري هارون با موسي نسبي بود و پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم مي خواست تمامي مقامات هارون نسبت به حضرت موسي در حق امير المؤمنين عليه السلام تحقق يابد ، با امير المؤمنين عليه السلام عقد اخوت بست و او را برادر خود در دنيا و آخرت خطاب كرد ؛ چنانچه حاكم نيشابوري و بسياري ديگر از علماي اهل سنت نقل كرده اند :

عن ابن عمر رضي الله عنهما قال لما ورد رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم المدينة آخي بين أصحابه فجاء علي رضي الله عنه تدمع عيناه فقال يا رسول الله آخيت بين أصحابك ولم تواخ بيني وبين أحد فقال رسول الله صلي الله عليه وآله يا علي أنت أخي في الدنيا والآخرة .

المستدرك - الحاكم النيسابوري - ج 3 - ص 14 و عمدة القاري - العيني - ج 2 - ص 147 و الاستيعاب - ابن عبد البر - ج 3 - ص 1098 - 1099 و الجامع الصغير - جلال الدين السيوطي - ج 2 - ص 176 و تهذيب الكمال - المزي - ج 20 - ص 484 و ... .

عبد الله بن عمر گفت : چون پيغمبر به مدينه وارد شد ، بين اصحاب اخوت و برادري بر قرار كرد ، پس علي ( عليه السلام ) با چشم گريان آمد ، گفت يا رسول الله اصحابت را برادر كردي ، و مرا با كسي برادر نكردي ، فرمود : " يا علي ، تو در دنيا و آخرت برادر مني ".

د : مقام پشتيباني :

اشْدُدْ بِهِ أَزْري .

همان طوري كه حضرت موسي از خداوند درخواست كرد كه پشت او را به هارون محكم كند ، به مقتضاي اين حديث مقام پشتيباني از حضرت خاتم براي امير المؤمنين عليهما السلام ثابت مي شود .

هـ : شراكت در امر :

وَ أَشْرِكْهُ فيِ أَمْرِي .

همان طوري كه هارون شريك كار موسي بود ، اين مقام به مقتضاي اين حديث و به نص صريح قرآن ؛ به جز در نبوت براي علي ( عليه السلام ) ثابت مي شود .

در نتيجه با اين حديث تمامي مقامات حضرت هارون ؛ جز مقام نبوت ، براي امير المؤمنين عليه السلام نيز ثابت مي شود و امير المؤمنين ؛ وزير ، خليفه ، برادر ، پشتيبان و شريك در امر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم است .

و شباهت ديگري كه بين حضرت هارون عليه السلام و امير المؤمنين عليه السلام وجود دارد ، اين است كه اين مقامات را خداوند به درخواست پيامبر اسلام براي امير المؤمنين اعطا مي كند ، همان طوري كه به هارون به درخواست حضرت موسي داده بود .

بسياري از علماي اهل سنت روايت بسيار جالبي را نقل كرده اند كه اين مطلب را ثابت مي كند :

عن ابن عباس ، بينما عبد الله بن عباس جالس علي شفير زمزم يقول : قال رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) إذ أقبل رجل ، متعمم بعمامة فجعل ابن عباس لا يقول قال رسول الله ( صلي الله عليه وآله ) إلا قال الرجل : قال رسول الله ( صلي الله عليه وآله وسلم ) فقال ابن عباس : سألتك بالله من أنت ؟ فكشف العمامة عن وجهه وقال :

أيها الناس من عرفني فقد عرفني ومن لم يعرفني فأنا جندب بن جنادة البدري أبو ذر الغفاري سمعت النبي ( صلي الله عنيه وآله وسلم ) بهاتين وإلا فصمتا ، ورأيته بهاتين وإلا فعميتا وهو يقول :

علي قائد البررة وقاتل الكفرة ، منصور من نصره ومخذول من خذله .

أ ما إني صليت مع رسول الله ( صلي الله عليه وآله وسلم ) يوما من الأيام صلاة الظهر فسأل سائل في المسجد فلم يعطه أحد ، فرفع السائل يده إلي السماء وقال : اللهم اشهد أني سألت في مسجد رسول الله فلم يعطني أحد شيئا . وكان علي راكعا فأومي إليه بخنصره اليمني - وكان يتختم فيها - فأقبل السائل حتي أخذ الخاتم من ، خنصره ، وذلك بعين النبي فلما فرغ النبي ( صلي الله عليه وآله وسلم ) من صلاته رفع رأسه إلي السماء وقال :

اللهم إن أخي موسي سألك فقال : رب اشرح لي صدري ويسر لي أمري واحلل عقدة من لساني يفقهوا قولي واجعل لي وزيرا من أهلي هارون أخي أشدد به أزري وأشركه في أمري فأنزلت عليه قرآنا ناطقا : (سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ ) اللهم وأنا محمد نبيك وصفيك اللهم فاشرح لي صدري ويسر لي أمري واجعل لي وزيرا من أهلي عليا أخي أشدد به أزري .

قال أبو ذر : فوالله ما استتم رسول الله [ صلي الله عليه وآله وسلم ] الكلام حتي هبط عليه جبرئيل من عند الله وقال : يا محمد هنيئا [ لك ] ما وهب الله لك في أخيك . قال : وما ذاك جبرئيل ؟ قال : أمر الله أمتك بموالاته إلي يوم القيامة وأنزل قرآنا عليك : إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ . مائده / 55 . ) .

مناقب علي بن أبي طالب (ع ) وما نزل من القرآن في علي (ع ( ، ابن مردويه الأصفهاني ، ص 293، ح 460، بتحقيق عبد الرزاق محمد حسين حرز الدين ، ط دار الحديث بقم المقدسّة و تفسير الثعلبي ، ج 4، ص 80، و تفسير الكبير ، الرازي ، ج12 ، ص26 و شواهد التنزيل ، الحسكاني ، ج 1، ص 229 - 230، و مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (ع) ، محمد بن طلحة الشافعي ، ص 170، و الفصول المهمة في معرفة الأئمة ،ابن الصباغ المالكي ، ج 1، ص 579 .

ابن عباس كنار چاه زمزم نشسته بود و از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) حديث نقل مي كرد مردي كه صورتش را با عمامه پوشيده بود نزديك آمد و هرگاه كه ابن عباس مي گفت رسول خدا چنين فرمود ، او هم مي گفت رسول خدا چنين فرمود ابن عباس گفت : تو را به خدا سوگند مي دهم خودت را معرفي كن . پارچه را از صورتش برداشت و گفت :

اي مردم هركس مرا مي شناسد كه مي شناسد و آنان كه نمي شناسند خودم را معرفي مي كنم ، من جندب پسر جناده ابوذر غفاري از ياران رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم ) در جنگ بدر هستم ، از رسول خدا با دو گوشم شنيدم و با چشم هايم ديدم كه اگر غير از اين باشد كر و كور باشم ، فرمود: "علي پيشواي نيكوكاران و كشنده كافران است ، هركس او را كمك كند پيروز است و آن كه او را خار نمايد ذليل و بي چاره شود ".

بدانيد كه روزي از روزها هنگام ظهر براي اقامه نماز در مسجد خدمت رسول الله بودم مردي نيازمند وارد شد وتقاضاي كمك كرد ؛ ولي هيچ كس به وي كمكي نكرد ، علي كه در همان لحظه و در حال ركوع و مشغول نماز بود ، دست راستش را كه انگشترش در يكي از انگشتانش بود جلو آورد تا آن را به مرد نيازمند هديه كند ، مرد فقير انگشتر را در آورد ، پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم ) اين منظره را مشاهده نمود ، پس از پايان يافتن نماز دست به دعا بلند كرد و عرض كرد :

" خداوندا برادرم موسي از تو تقاضا نمود تا به وي سعه صدر وگشايش در امور و بياني رسا وشيوا و جانشيني برادرش هارون را عنايت فرمائي ، وتو اي خدا درخواستش را اجابت فرمودي ، واكنون من پيامبر وفرستاده و برگزيده ات ، درخواست مي كنم تا شرح صدر وآسان شدن كارهايم را به من مرحمت فرمائي و نيز برادرم علي را وزير و جانشين من قرار دهي تا همراه وكمك من در كارها و پشتيبان رسالتم باشد " .

ابوذر مي گويد:

هنوز سخن و تقاضاي رسول خدا تمام نشده بودكه جبرئيل نازل شد و اين آيه را از جانب خداوند بر وي تلاوت نمود

«همانا پيشوا ورهبر وفرمانده شما خد ورسول او و مومنان هستند ؛ همان ها كه نماز را برپا مي دارند و در ركوع نماز ، زكات وصدقه مي دهند . » .

اين فضيلت آن قدر براي دشمنان رسول خدا گران آمده است كه مثل هميشه دستان امانت دار آن ها روايت را طوري تغيير داده اند كه قلب هر منصفي را مي سوزاند و از طرف ديگر نهايت بي شرمي و رذالت بني اميه را ثابت مي كند .

ابن حجر عسقلاني در تهذيب التهذيب ، شمس الدين ذهبي در تاريخ الإسلام و ... نوشته اند :

حدثنا إسماعيل بن عياش سمعت حريز بن عثمان يقول هذا الذي يرويه الناس عن النبي صلي الله عليه وسلم أنه قال لعلي أنت مني بمنزلة هارون من موسي ، حق ولكن أخطأ السامع قلت فما هو فقال إنما هو أنت مني بمنزلة قارون من موسي قلت عمن ترويه قال سمعت الوليد بن عبد الملك يقوله وهو علي المنبر.

تاريخ بغداد - الخطيب البغدادي - ج 8 - ص 262 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 12 - ص 349 و تهذيب الكمال - المزي - ج 5 - ص 577 و تهذيب التهذيب - ابن حجر - ج 2 - ص 209 و تاريخ الإسلام - الذهبي - ج 10 - ص 122 و ... .

از حريز بن عثمان شنيدم كه مي گفت : اين روايتي كه مردم از پيامبر نقل مي كنند كه به علي عليه السلام فرمود : "تو نسبت به من بمنزله هارون نسبت به موسي هستي " درست است ؛ ولي راوي اشتباه شنيده است . راوي مي گويد پرسيدم كه اصل روايت چگونه بوده است ؟ گفت : پيامبر فرموده : ياعلي ! دشمني تو با من ، همانند دشمني قارون با موسي است .

وقتي از او سؤال مي كنند كه اين حديث را از كي شنيده اي ؟ در جواب مي گويد : من ديدم كه وليد بن عبد الملك آن را بر بالاي منبر مي خواند .

به راستي چه قدر امير المؤمنين عليه السلام مظلوم بوده است و چه دشمنان بي انصافي داشته است . به اميد روزي كه منقتم آل محمد ، ذوالفقار علي در دست از پس پرده غيبت بيرون بيايد و انتقام اين همه ظلم و ستم را از آن ها بستاند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | عشق سوخته | | ١٢:٠٠ - ١٦ اسفند ١٣٨٦ |
سلام ....حقير امروز با اين سايت آشنا شدم و اين رو از توفيقاتي مي دونم كه امروز شامل حالم شده . جدا خوشحال شدم چون توي اين سايت داره كار ريشه اي و عمقي انجام ميشه . انشاا... بيشتر از اين استفاده خواهم كرد . موفق و عاقبت بخير باشيد
2 | محمد حسين فيض اخلاقي | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٢٠ ارديبهشت ١٣٨٨ |
ايا حديث منزلت را ميتوانيم بگوييم كه لا نبيً بعدي دلالت كند بر اين كه بعد از من يا علي که رفتم و تو را تنها گذاشتم (تا وقت آمدنم) تو مانند هارون نسبت به مني (خلافت) الا اين که نبي نيستي.

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
بعدي ، يعني بعد از رحلت پيامبر (ص) ؛ زيرا معني ندارد كه پيامبر (ص) بفرمايند تا وقتي من سفر هستم ، هيچ پيامبري نيست !!!
و چون رسول خدا (ص) اشاره به بعد از رحلت خويش داشته اند ، پس تمامي خصوصيات هارون (ع) جز نبوت براي امير مومنان علي عليه السلام ، ثابت مي گردد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
3 | يا صاحب الزمان | Iran - Markaz | ١٢:٠٠ - ١٨ شهریور ١٣٨٨ |
اگرحديث منزلت بر خلافت علي (ع)دلالت داشت چرا در جنگ تبوك بيان شد واگر در زمانهاي ديگر نيز نازل شده با بررسي صحت آن درعلم رجال اهل سنت بيان كنيد

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- حضرت رسول اكرم (ص) در مواضع بسيار ، سخناني در فضيلت اميرمومنان علي (ع)‌ فرموده‌اند كه جز با جانشيني حضرت بعد از رسول خدا (ص) نمي‌توان آن را تفسير كرد ! و تمامي اين سخنان براي تبيين حقيقت براي مردم بوده است تا مبادا بهانه‌اي براي منع آن حضرت از خلافت داشته باشند !
اما مرحله اصلي كه معرفي رسمي حضرت به مقام جانشيني و گرفتن بيعت بود ، در غدير خم در اخرين سال عمر رسول خدا (ص) صورت گرفت .
2- اين روايت را هم بخاري و هم مسلم در صحيح خويش نقل كرده‌اند و به همين جهت ، طبق مباني رجالي اهل سنت ، احتياج به تصحيح سندي نداشته و نزد تمامي اهل سنت مقبول است .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

4 | امير حسن | United States - Brooklyn | ١٢:٠٠ - ١٢ بهمن ١٣٨٨ |
السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
من از همه دوستان گرامي دعوت ميكنم به اينكه خداوند تبارك وتعالي ( سبقت رحمته غضبه )منزلت حضرت هارون را نسبت به برادرش حضرت موسي در قرآن كريم سوره صافات آيات 114 تا 122 چگونه بيان ميفرمايند وحضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم تسليما كثيرا )منزلت حضرت علي را نسبت به خودشان مانند اين دو پيامبر الهي بيان ميكنند و استدعا دارم تدبر كنيد در اين آيات تا متوجه بشويم آيا فقط دوستي و احترام به حضرت علي ( ع) كافي است يا اينكه همانند حضرت رسول بايد از ايشان پيروي و تبعيت كرد در تمام ابعاد و وجوهات دين با فرض دوستي و احترام قائل شدن به ايشان و اولاد طيب و طاهرش ....

بسم الله الرحمن الرحيم
ولقد مننا علي موسي و هارون *** و نجيناهما و قومهما من الكرب العظيم *** و نصرناهم فكانوا هم الغالبين *** وآتيناهما الكتاب المستبين *** و هديناهما الصراط المستقيم *** و تركنا عليهما في الآخرين *** سلام علي موسي و هارون *** انا كذلك نجزي المحسنين *** انهما من عبادنا المومنين ***
صدق الله العلي العظيم و صدق نبيه الكريم
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ان ربي علي صراط المستقيم
5 | ابوالفضل | | ٢٢:١٣ - ١٨ شهریور ١٣٩٢ |
در ايه 55 مائده چرا ايه به صورت جمع امده.ممنون از زحماتتان .خدا خيرتون بدهد

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا: در چنين مواردى خداوند متعال ، مى‌خواهد فضيلت و منقبت امام على (ع) را نشان دهد ؛ چنان كه مرسوم است كه گاهى براى بزرگداشت يك نفر لفظ جمع به كار مى رود و از يك نفر به صيغه جمع حكايت مى‌كند تا از آن چه انجام داده به بزرگى ياد نموده و ديگران را يه آن عمل تر غيب نمايد ؛ آلوسي در اين باره مي‌نويسد :

وذكر علماء العربية أنه يكون لفائدتين : تعظيم الفاعل وأن من أتى بذلك الفعل عظيم الشأن بمنزلة جماعة كقوله تعالى : «إن إبراهيم كان أمة» ليرغب الناس ‌ فى الاتيان بمثل فعله وتعظيم الفعل أيضا حتى أن فعله سجية لكل مؤمن وهذه نكتة سريعة تعتبر فى كل مكان بما يليق به

علماي عربيه براي اين كار دوفائده را ذكر نموده اند .

1. تعظيم فاعل براي اين كه اين فعل مهم را انجام داده است ، همان گونه كه خداوند در حق ابراهيم فرمود : بدرستي ابراهيم يك امة بود . بخاطر ترغيب مردم در انجام مثل اين عمل.

2- بزرك جلوه قرار دادن فعل تا اين عمل او الگو براي همه مومنين باشد ...

روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني ، ج 6، ص168 ، ناشر : دار إحياء التراث العربي – بيروت .

زمخشرى نيز در اين باره مي نويسد :

اين كه در چنين مواردى لفظ جمع آورده مى شود به اين جهت است كه بقيّه مردم به انجام دادن اين كار تشويق شوند و توجه مردم را به اين نكته معطوف سازد كه مؤمن بايد تا اين حدّ به احسان به فقرا و بيچارگان حريص باشد كه حتى در حال نماز از كمك رسانى و احسان به مستمندان غافل نشود، و اين چيزى است كه از تمامى مؤمنان خواسته شده است. به همين جهت اين آيه به صورت لفظ جمع آمده است .

ليرغب الناس في مثل فعله فينالوا مثل ثوابه ، ولينبه على أن سجية المؤمنين يجب أن تكون على هذه الغاية من الحرص على البرّ والإحسان وتفقد الفقراء ، حتى إن لزهم أمر لا يقبل التأخير وهم في الصلاة ، لم يؤخروه إلى الفراغ منها

الزمخشري الخوارزمي ، أبو القاسم محمود بن عمر جار الله ، الكشاف عن حقائق التنزيل وعيون الأقاويل في وجوه التأويل ، ج 4 ، تحقيق : عبد الرزاق المهدي ، بيروت ، ناشر: دار إحياء التراث العربي .

ثانيا: در قرآن استعمال صيغه جمع واراده فرد به كار رفته كه در اينجا نمونه هايى از آن را ذكر مى كنيم : « الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَآءُ » آل عمران / 181 . آنها كه گفتند : « خدا فقير است ، و ما بى نيازيم ». گوينده اين كلام حيى بن أخطب است . عكرمه و سدّى و مقاتل و محمّد بن اسحاق گفته اند : او فِنْحاص بن عازوراء است .

و يا در آيه مباهله که مراد از انفسنا حضرت علي عليه السلام‌ و مراد از نساءنا حضر زهرا سلام الله عليها‌ است در اينجا ضمير جمع براي يک نفر آمده است

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها