2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام
کد مطلب: ٦٣٢٢ تاریخ انتشار: ١٧ مهر ١٤٠١ - ٠٤:٢٤ تعداد بازدید: 63118
مقالات » امیرالمؤمنین علیه السلام
دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام

مولي به معناي «اولي» از ديدگاه اهل لغت و مفسران، ولي در كلام خلفاء، شواهد اراده ولايت از حديث غدير

بسم الله الرحمن الرحيم

دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام

معناي «مولي» به معناي «اولي» از ديدگاه اهل لغت

1 . الكلبي ، محمد بن السائب ، (متوفي 146 هـ)
2 . الفراء ، يحيي بن زياد ، (متوفاي 207هـ)
3 . أبي عبيدة ، معمر بن المثني ، (متوفاي 210هـ)
4 . الزجاج ، أبو اسحاق ، (متوفاي 311هـ)
5 . أبو بكر الأنباري (متوفاي 328هـ)
6 . أبو القاسم صاحب بن عُبّاد الطالقاني (متوفاي 385هـ)
7 . الدقيقي النحوي (متوفاي614هـ)
8 . إبن منظور الأفريقي (متوفاي 711هـ)
9 . أبو البقاء الكفوي (متوفاي 1094هـ)
10 . الحسيني الزبيدي (متوفاي 1205هـ)

«مولي» به معناي «اولي» از ديدگاه مفسران

1 . محمد بن اسماعيل بخاري (متوفاي 256هـ)
2 . أبو عبد الرحمن سلمي (متوفاي 412هـ)
3 . أبو القاسم القشيري (متوفاي 465هـ)
4 . علي بن احمد واحدي (متوفاي 468هـ)
5 . محمد بن فتوح حميدي (متوفاي 488هـ)
6 . ابن عطيه اندلسي (متوفاي 546هـ)
7 . بيضاوي (متوفاي 685هـ)
8 . أبو عبد الله قرطبي (متوفاي 671هـ)
9. نسفي (متوفاي 710هـ)
10 . علاء الدين خازن (متوفاي 725هـ)
11 . سعد الدين تفتازاني (متوفاي791هـ)
12 . فيروز آبادي ، متوفاي 817هـ)
13 . ابن عادل حنبلي (متوفاي880هـ)
14 . جلال الدين محمد بن احمد المحلي (متوفاي 854هـ)
15 . محمد علي شوكاني (متوفاي 1250هـ)
نتيجه

استنباط امامت از حديث غدير ، از ديدگاه علماي اهل سنت

1 . أبو حامد غزالي
2 . سبط ابن جوزي
3 . محمد بن طلحة شافعي (متوفاي 658هـ)

كلمه «ولي» در حديث غدير

الف : روايت نسائي از زيد بن ارقم
ب : بزار از سعد بن أبي وقاص
ج : ابن ماجه قزويني از براء بن عازب

معناي واژه «ولي» در فرهنگ خلفا

1. ابوبكر و عمر خود را «ولي رسول خدا» مي دانستند
2 . ابوبكر خود را «ولي امر مسلمين» مي دانست
3 . انتصاب عمر به عنوان ولي
4 . عمر ، خود را «ولي امر مسلمين» مي دانست
5 . آرزوي هاي عمر براي تعيين جانشين
6 . عمر ، ولايت بعد از خودش را به شوري واگذار كرد
7 . عبد الملك بن مروان ؛ عمر و عثمان را «ولي امر مسلمانان» مي دانست
8 . انتصاب فرمانداران به عنوان والي

شواهدي محكم بر اراده ولايت از حديث غدير

شاهد اول : مقارنه ولايت رسول خدا و ولايت امير مؤمنان عليه السلام
تفسير« النَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِم » از نگاه مفسران اهل سنت
شاهد دوم : نزول آيه بلاغ قبل از قضيه غدير
شاهد سوم : نزول آيه اكمال ، بعد از قضيه غدير
شاهد چهارم : تبريك و تهنيت مردم به امير مؤمنان عليه السلام
شاهد پنجم : استدلال امير مؤمنان به حديث غدير
شاهد ششم : استدلال فاطمه زهرا (س) به حديث غدير
شاهد هفتم : حديث ثقلين در سياق حديث غدير
شاهد هشتم : اهتمام خدا و رسول او (ص) به حديث غدير
شاهد نُهم : جمله «اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»

لینک فایل PDF



Share
1 | Mansour | United States - Washington | ١٢:٠٠ - ١٤ اسفند ١٣٨٧ |
با عرض سلام بنده از حضراتعالي تشکر ميکنم که به سوال قبلي من پاسخ داده ايد، ولي هنوز چند اشکال به اين استدلال شما ميتوان وارد کرد. حضرتعالي فرموده ايد که صدر کلام نبي اکرم، يعني اعلام ولايت خود آن حضرت (الست اولي با المومنين..) چون با جمله بعدي ربط کاملي دارد، بايد معني مولي را به "اولي به تصرف" گرفت،ولي به نظر ميايد که لازمه اين مطلب، آن چيزي که حضرتعالي فرموده ايد،نيست. لطفاً توجه کنيد: در مورد صدر کلام پيامبر ُ يعني اشاره به آية ششم سورة احزاب و اينکه آن حضرت به عنوان مقدمه، سخنان خويش را با جملة «أَلَسْتُ أَوْلَى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟» = "آيا از خودتان به شما سزاوارتر نيستم؟" آغاز فرموده، بايد توجه داشت که اطلاق و عموميت آن تمامي خواسته هاي پيامبر ُ از امت را شامل مي شود و نمي توان آن را قرينة معنايِ «مُوْلَي» قرار داد، زيرا هر خواستة ديگر که پس از اظهار آن، مطرح مي شد نيز بهمين ميزان مشمول اين حکم بود. براي ايضاح بيشتر منظور خود، مثالي را مطرح مي کنيم، فرض کنيد رسول خدا ُ قصد تعيين جانشين نمي داشت، و صرفاً به قصد جلب حمايت و نصرت و همراهي ديگران نسبت به علي (ع)، پس از گفتن جملة «أَلَسْتُ أَوْلَى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ؟» مي فرمود «مَن کنْتُ عزيزُهُ (حبيبه) فهذا عليٌّ حبيبه (عزيزه)» آيا در اين صورت مي توانستيم بگوييم صدر و ذيل کلام پيامبر نامربوطند و آن حضرت بي تناسب سخن گفته است؟! البته هيچ مسلماني چنين گماني ندارد و به سادگي در مي يابد که پيامبر با يادآوري مقام اولويت خويش نسبت به مؤمنين، قصد تأکيد بر مطلوب خويش را داشته و مقصود آن حضرت اين بوده است، که اگر مرا اولي به خود و مُطاع خويشتن مي دانيد، براي اطاعت از من با علي راه دشمني و مخالفت نپاييد بلکه دوست و دوستدار او باشيد و از نصرتش دريغ نکنيد. اکنون نيز با توجه به مطالب فوق، لفظ «مُوْلَي» بجاي آن کلمه نشسته که آشکارترين معانيِ آن وَلِيّ و مُحِب و ناصر است که اين معاني با ادامة سخن پيامبر ُ نيز تناسب و ارتباط تام دارد. حتي اگر دقتي مبذول شود مي توان دريافت که صدر کلام رسول خدا ُ مانع از آن است که در اين خطبه «مُوْلَي» را به معناي «أولي» بگيريم، زيرا اگر پيامبر چنين مقصودي مي داشت، پس از مقدمة سخن خويش مي فرمود: «مَن کنتُ أولى بنفسه، فهذا عليٌّ أوْلى به» زيرا به اين ترتيب مفهوم مورد نظر پيامبر با همان وضوح و شدت مقدمه مطرح و طلب مي شد، در حالي که استعمال لفظ «أولي» در مقدمة کلام و عدم استعمال آن در جملة اصلي که اصولاً مقدمه به قصد تأييد و تأکيد آن اداء مي شود، موجّه نيست که در اين صورت از وضوح مطلوب کاسته خواهد شد، و مؤکَّد از مؤکِّد و ذي المقدمه از مقدِّمه بصورتي ضعيفتر مطرح مي شود و مقصود اصلي از وضوح و شدت کمتري برخوردار خواهد بود، و حاشا که پيامبر چنين کند.

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
بر فرض كه اين يك پاسخ اشكال داشته باشد (كه چنين نيست و در ادامه توضيح خواهيم داد) اما ساير پاسخ ها ، از جمله تبريك خلفا ، و همسران پيامبر و ساير زنان و مردان ، و نيز ساير قرائن و شواهد را چه مي كنيد ؟
1- ما رسول خدا (ص) را فصيح ترين عرب مي دانيم ، و مثالي كه شما زده ايد ، اگر چه مفهوم و مقصود را مي رساند (و شنونده عاقل متوجه مي شود كه ربطي بين صدر و ذيل هست)‌اما قطعا رسول خدا (ص) اينگونه سخن نمي گويند و تمامي كلمات آن حضرت با توجه كامل به فصاحت و بلاغت مطرح شده است . بنا بر اين وقتي در جمله قبل كلمه اولي بكم من انفسكم به عنوان مقدمه براي ادامه كلام ذكر شده است ، قطعا بايد در ارتباط كامل با جمله من كنت مولاه باشد . كه اين ارتباط ، تنها در فرض معني اولي بكم ، حاصل مي شود .
2- فرموده ايد چرا رسول خدا (ص)‌ نفرمود : من كنت اولي به من نفسه فهذا علي اولي به من نفسه ؛ اين نيز از فصاحت و بلاغت رسول خدا است ، زيرا در ابتدا با گفتن كلمه الست اولي بكم من انفسكم ، و سپس به كار بردن كلمه مولي كه اصلي ترين معني آن «اولي» است مقصود خويش را مشخص كردند و اين سبب ايجاز در كلام شد ، در جايي كه اطناب در اين جمله ، به صورتي كه شما بيان كرده ايد ، اطناب ممل است .
3- فرموده ايد آشكار ترين معني مولي ، معني حب است ، كه اين طبق شواهد مطرح شده در مقاله ، مخالف واقع است ، بلكه آشكار ترين معني همان معني اولي بكم است و در صورتي كه چنين معني قابل حمل نباشد ، بر معاني ديگر حمل خواهد شد .(همانطور كه كلمات علماي اهل سنت كه در متن به انها اشاره شده است به خوبي اين مطلب را مي رساند
4- فرموده ايد كلمه مولي ، از وضوح كمتري نسبت به اولي بكم ، برخوردار است ، اين كلام زماني صحيح است كه بر فرض عدم صحت پاسخ شماره سه ، حضرت قرينه اي براي كلمه مولي نياورده باشند ، اما همانطور كه گفته شد ، اين قرينه موجود است .
5- بر فرض كه خطبه دلالت بر حب نمايد ، نفرموديد كه نظر شما راجع به كساني كه صريحا با اين دستور رسول خدا(ص)‌ مخالفت كرده اند چيست ؟
اين ها تنها بررسي اين خطبه از يك جهت بود ، اما بررسي آن از جهات ديگر ، كه خود شاهد بر اعلام ولايت است ، در همين مقاله انجام شده است ، و همانطور كه گفته شد ، بر فرض كه شما يك يا چند جهت را قبول نكنيد ، اما حتي صحت يكي از استدلال ها ، سبب اثبات ولايت امير مومنان علي عليه السلام مي شود .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
2 | Mansour | United States - Washington | ١٢:٠٠ - ١٤ اسفند ١٣٨٧ |
با عرض سلام حضرتعالي فرموده ايد که لفظ "مولي" در اين آيه شريفه "مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاکُمْ وَبِئْسَ المَصِيرُ" به معناي "اولي بکم" هست، ولي اين تنها يک احتمال هست. لطفاً به اين مطالب خوب توجه کنيد: البته براي اثبات اين احتمال و رد احتمالات ديگر مؤيدي از قرآن کريم نداريم، در حالي که برخي معاني ديگر از تاييدات قرآني نيز برخوردار بوده و موجبي براي انصراف از آنها به نظر نمي رسد. از جمله اگر در اين آيه «مُوْلَي» را به معنايِ «صاحب = همراه و همنشين» بگيريم، مصاحبت و همنشيني با آتش معادل معنوي، «اصحاب النار= همراهان و همنشينان آتش» است که در کتاب إلـهي بسيار به کار رفته خصوصاً که سياق آيات نيز مؤيد اين معني است، زيرا در آية قبل منافقين به مؤمنين مي گويند: «أَلَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ....» = "آيا همراه و همنشين شما نبوديم؟" (الحديد). و در جوابشان گفته مي شود : امروز آتش همراه و همنشين شما است. حتى اگر «مُوْلَي» را در اينجا به معنايِ «أولي» فرض کنيم، بايد معلوم شود که وجه اولويت در چيست؟ طبعاً در اينجا با توجه به سؤال منافقين در آية قبل و لفظ «مأوي= پناهگاه» و «المصير= بازگشتگاه» در همين آيه، واضح مي شود که وجه اولويت آتش در مصاحبت و مجالست است، در نتيجه معنايِ آيه چنين مي شود: آتش از هر چيز به همراهي و همنشيني با شما شايسته تر است. بنا بر اين اگر «مُوْلَي» را به معنايِ «اولى» (يعني «مَفْعَل» را به معنايِ «أفْعَل») بگيريم، دليلي لغوي در دست نيست که بگوييم منظور از آن فقط «أولي به تصرُّف» است! چون ممکن است مراد از آن «اولى به محبت و بزرگداشت و ....» باشد. چه موجب مي شود هنگامي که لفظ «مُوْلَي» را مي شنويم مراد از آن را «أولي به تصرُّف» بدانيم؟ در اين صورت دربارة اين آيه چه بگوييم که مي فرمايد: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آَمَنُوا ....» = "همانا سزاوارترين مردم نسبت به ابراهيم، پيروانش و اين پيامبر و مؤمنانند" (آل عمران). واضح است که پيروان ابراهيم (ع) نسبت به آن حضرت «أولي به تصرُّف» نبوده اند! در حديث «غدير» نيز اگر فرض کنيم که «مُوْلَي» به معنايِ «أولي به تصرُّف» باشد، در اين صورت پيامبر ُ در ادامة کلام خويش مي فرمود: «اللهمَّ والِ من آمَنَ بأوْلَوِيَّتِهِ و عادِ و مَنْ لمْ يؤمِن بأوْلَوِيَّتِهِ» اما ذکر «موالاة» و «معاداة» در ادامة سخن، صراحت دارد در اينکه منظور وجوب محبت آن حضرت و بر حذر داشتن از عداوت نسبت به آن بزرگوار است، نه تصرف در امور يا عدم تصرُّف. از اين رو اگر در حديث غدير «مُوْلَي» را به معنايِ «اولي» بگيريم بايد وجه اولوليت را تعيين کنيم و طبعاً با توجه به ادامة کلام پيامبر ُ که فرمود: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ....» = "پروردگارا هر که با او دوستي کند، دوست بدار و هر که با او دشمني ورزد، دشمن بدار و هر که او را ياري کند، ياري فرما..... " واضح مي شود که ولايت و دوستي و نصرت و ياري علي (ع) و عدم دشمني و خصومت با آن برزگوار، وجه اولويت آن حضرت نسبت به ساير مؤمنين است که اين معني با قرائن خارجي يعني ماجراي «خالد» و «بريدة» و کدورت نابجايي که بين گروهي از مسلمين با حضرت علي (ع) پديد آمده بود، مناسبت تام و تمام دارد. طبعاً نمي توان گفت اين معني که امر تازه اي نبود و قبلاً نيز به صورت عام از جمله در آية «وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ» = "مردم و زنان با ايمان ولي و دوست يکديگرند" (التوبه و آية « إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ » = "همانا مؤمنان برادر يکديگرند" (الحجرات) و ....... بيان شده و نيازي نبود در اينجا ذکر شود. و آنگهي با فرض اينکه پيامبر ُ مضمون آية سورة شريفة توبه را تکرار کرده باشد نيز ايرادي در کار نيست؛ زيرا در واقع پيامبر هنگامي که در مکلّفين نسبت به رعايت قرآن، وهن و سستي ملاحظه فرمود، مفهوم قرآني را با حديث غدير تأکيد و يادآوري نمود. خداوند مي فرمايد: « وَذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَى تَنْفَعُ المُؤْمِنِينَ » = "يادآوري کن که يادآوري براي مؤمنان سودمند است" (الذاريات) و مضموني در قرآن نيست که در بيش از يک آيه، مورد تأکيد قرار نگرفته باشد. در اين مورد نيز پيامبر اين تأکيد را به منظور الزام حجّت و اتمام نعمت در موقع لازم تکرار فرمود؛ و هرکه قرآن و حديث را ديده و با آن آشنا باشد نمي گويد اين کار لغو است، و الا تأکيدات پيامبر و تقريرات آن حضرت دربارة روزه و نماز و زکات و تلاوت قرآن و .... – معاذ الله – همگي لغو خواهد بود، و يا تصريح به امامت در آثار خود شيعه و تکرار و تأکيد آن که بيش از يک بار صورت گرفته همگي لغو محسوب مي شود!! پر واضح است در صورت اقتضا و حدوث شرايط خاص لازم مي شود که يکي از مصاديق عمومات شرع، منفرداً و به صورت خاص ذکر شود، في المثل اگر يکي از مؤمنان مورد توهين واقع شود، با اينکه ادلة عام قائم است بر حرمت توهين مؤمنين به يکديگر، امّا مي توان به طور خاص تذکر داد که اين فرد مؤمن از مصاديق آن قانون عام است و نبايد مورد اهانت قرار گيرد. در ماجراي غدير خم نيز با آنکه حمايت و دوستي و ولايت مؤمنان نسبت به يکديگر، امري عام بوده است اما به دليل رنجش نابجايي که برخي از مسلمين از علي (ع) داشتند و مخالفتي که با آن حضرت نشان مي دادند و امکان داشت در صورت وصول به مدينة منوره مردم آنجا را نيز نسبت به آن بزرگوار بدبين سازند، لذا ضرور بود که رسول اکرم ُ در لزوم ولايت و محبت آن حضرت به صورت خاص تاکيد کرده و آن را يادآوري نمايد و حتى با ولايت خويش قرين سازد که نشانة کمال قرب آن حضرت به رسول الله ُ است.

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
زياد نوشته ايد اما متاسفانه كمتر در نوشته هاي ما و خودتان دقت كرده ايد .
تمام كلام شما مبني بر آن است كه ما مي گوييم كلمه مولئ به معني اولي است !!!
1- ما نگفته ايم كه مولي در اين آيه به معني اولي است ، بلكه اين مطلب را از علما و بزرگان اهل سنت نقل كرده ايم
2- كلام ما در پاسخ به آلوسي ،‌دهلوي و تفتازاني است كه مي گويند كلمه مولي اصلا به معني اولي بكم استفاده نشده است ؛ اما خود شما قبول داريد كه چنين استعمالي صحيح است ؛ و طبيعتا (بر فرض اشتراك در معاني كلمه مولي) بايد در ماجراي غدير ، ملاحظه شود كه كدام معني مولي به كار رفته است .
3- در ماجراي غدير خم ، شواهد بسيار وجود دارد كه مقصود از مولي ، اولي به تصرف است ؛ چون خود رسول خدا (ص)‌فرمودند :الست اولي بكم من انفسكم ؟ قالوا بلي فقال من كنت مولاه فهذا علي مولاه
4- فرموده ايد كه اللهم وال من والاه قرينه بر معني مولاه است !!! بهتر بود نگاهي به كلام عرب (و حتي زبان فارسي)‌ مي انداختيد تا متوجه شويد هيچ گاه شخص فصيح ، طوري سخن نمي گويد كه مقصود وي از كلام بعدا مشخص شود !!! بلكه اگر بخواهد براي فهماندن معني كلام خويش بر قرينه اي تكيه كند ، بر قرائن گذشته تكيه مي كند كه در كلام رسول خدا كلمه اولي بكم است .
5- لازمه كلام شما در مورد قرينه شدن وال من والاه ، بي ربط شدن كلمه اولي بكم من انفسكم از ساير قسمت هاي كلام رسول خدا (ص) مي شود !!! يعني اي مردم آيا من از شما بر جانتان سزاوار تر نيستم ؟ هركس من را دوست دارد علي را دوست بدارد !!!
و اگر مقصود رسول خدا محبت بود بايد مي فرمودند : اي مردم ، آيا شما من را دوست نمي داريد ؟ پس هركس من را دوست دارد ،‌علي را دوست بدارد !!!
6- ماجراي خالد و بريده ، جداي از اينكه طبق اقرار علماي اهل سنت ، هيچ ربطي به ماجراي غدير خم ندارد و ما اين مطلب را به صورت مفصل در آدرس ذيل ذكر كرده ايم :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=103
خود دليل مستقلي بر خلافت امير مومنان است ؛ زيرا رسول خدا (ص)‌ در آن ماجرا فرمودند : علي مني و انا منه وهو ولي كل مومن بعدي !!!
7- اگر بحث دوستي بود ، همانطور كه خود فرموده ايد ، اين بحث در آيات و روايات رسول خدا (ص)‌ قبل از ماجراي غدير مطرح شده بود ، و ديگر نياز نبود كه ابوبكر و عمر بگويند : مبارك است اي علي كه تو ولي هر مومن و مومنه شدي !!! زيرا اين مطلب به ادعاي شما طبق آيات قرآن قبلا در مورد علي و همه صحابه ثابت شده است و وجهي براي تبريك به امير مومنان باقي نمي ماند !!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
3 | Jafar Baqeri | United States - Washington | ١٢:٠٠ - ١٥ اسفند ١٣٨٧ |
اقا جان! به نظر مي آيد که تقي الدين نبهاني به استدلال شيعه به اين حديث، از همه بهتر جواب داده: اعتقاد به اينکه پيامبر ُ فرد معيني را به عنوان خليفة پس از خود نصب فرموده با مسألة بيعت که تشريع آن در اسلام، مخالف ندارد، سازگار نيست، زيرا اگر فردي به عنوان خليفة پيامبر تعيين و نصب شده باشد، ديگر بيعت کردن با وي معني ندارد و ديگر به تشريع اصل بيعت، نيازي نيست، چون بيعت طريقة نصب خليفه و رسميت يافتن خلافت است و اگر کسي پيشاپيش توسط شارع مشخص شده باشد عملاً منصوب شده و حاجت به بيان طريقة نصب وي نيست. در حالي که عقد خلافت از طريق بيعت است که منعقد مي شود و طبعاً اين به معناي عدم نصب پيشين و تعيين يک فرد معين به عنوان خليفه است. به همين سبب در کلية احاديثي که لفظ بيعت در آنها وارد شده، حديث دلالت عام دارد و به فرد معيني اختصاص نيافته، در حالي که اگر افراد مشخص مورد نظر بودند، لفظ بيعت به صورت عام و مطلق ذکر نمي شد، چنانکه آمده است: «من مات و ليس في عنقه بيعة .....» يا «ما من (رجل) بايع اماماً....» و حتي کلمة «امام» نيز در احاديث به صورت نکره و يا با "ال" جنس يا مضاف به لفظ جمع ذکر شده از قبيل: «... قام إلى إمام جائر ....» يا «يکون بعدي ائمّةٌ....» «إنما الإمام جنّةٌ يُقاتل من ورائه ويُتَّقي به ...» يا «خيار أئمَّتکم .... شرار أئمَّتکم....» و امثال آن به وضوح تمام تعيين يک فرد مشخص توسط پيامبر ُ را نفي مي کند. همچنين رواياتي که مي فرمايد اگر با بيش از يک نفر بيعت شد فرد دوم را به منظور جلوگيري از تفرقه بکُشيد، دليل واضحي است که پيامبر از قبل فرد مشخصي را به خلافت نصب نفرموده است. اصحاب رسول خدا در اينکه خليفه چه کسي باشد با يکديگر همعقيده نبودند و اين ناشي از آن است که پيامبر فرد خاصي را به خلافت نصب نفرموده بود و از جمله کساني که در اين موضوع عقيدة متفاوتي داشتند حضرت علي (ع) و ابو بکر بودند که دربارة هر يک گفته مي شود پيامبر اکرم آندو را براي خلافت پس از خود معرفي فرمود(۶۸) ولي هيچ يک از آندو به وجود نص بر خلافت خود اشاره نکردند، حال آنکه اگر نصي وجود مي داشت، به آن استناد مي کردند بلکه واجب بود که چنين کنند. نمي توان گفت که نصي موجود بوده ولي صحابه آن را ذکر نکرده اند، زيرا ما دين خود را کلاً از طريق اصحاب پيامبر ُ که علي (ع) و ابو بکر از آن جمله اند گرفته ايم و اگر قرار باشد آنها برخي از نصوص را کتمان کنند در اين صورت اعتماد از اصل دين سلب مي شود، زيرا چه بسا نصوص ديگري نيز موجود بوده که اصحاب پيامبر ُ از ما کتمان کرده و يا تغيير داده باشند؟ کساني که چنين خيانت عظيمي مرتکب شوند چه تضميني است که دهها خلاف ديگر را مرتکب نشوند؟ نمي توان گفت به منظور حفظ اتحاد و اتفاق مسلمين از ذکر اين نص خودداري شده است، زيرا اين کار به معناي کتمان حکم إلهي بلکه يکي از مهمترين اصول اسلام و نقض دين است، خصوصاً در زماني که شرائط کاملاً مقتضي ابراز آن بوده و بيشترين احتياج به اظهار آن وجود داشت و اين کار لا أقل از خليفة رسول الله و هادي امت، قطعاً پذيرفتني نيست و موجب نقض غرض از نصب امام است و اگر وحدتي هم ايجاد مي شد، وحدتي به قيمت از بين رفتن تماميّت و کمال دين و اتحاد بر باطل بود که طبعاً از نظر اسلام فاقد ارزش است. از رواياتي که پيامبر ُ دربارة عترت گرامي خويش سفارش فرموده از قبيل: «و أهلَ بيتي، أذکِّرُکم اللهَ في أهل بيتي» و نظاير آن و يا رواياتي که لفظ «عترت» در آن بکار رفته، مفهوم خلافت و جانشيني پيامبر در امر زمامداري امت استنباط نمي شود (خصوصاً که لفظ «عترت» يا «أهل البيت» بر بيش از يک فرد و هم بر مرد و هم بر زن دلالت دارد) زيرا لفظ واضح بوده و صراحت دارد بر اينکه پيامبر در مورد رعايت حقوق عترت خويش سفارش فرموده تا اهل بيت بزرگوارش مورد احترام و اکرام واقع شده و قدرشان دانسته شود و مورد بي اعتنايي واقع نشوند و منطوق و مفهوم آن دلالت بر نصب يکي از آنان به امامت أمت ندارد. احاديث «ولايت» يا «موالاة» نيز که در آنها واژة «مولى» يا «ولى» يا «موالاة» و امثال آن ذکر شده، دلالت بر جانشيني در امر حکومت بر مردم ندارد و الفاظ آنها غالباً از اين قرار است: «أنت وليُّ کلِّ مؤمن بعدي» يا «وليُّکم بعدي ....» يا «....فليوال عليَّاً بعدي» يا «..... فليوال عليَّاً وذريَّته بعدي» يا «.... فمن تولاه فقد تولاني» يا «.... فإن ولايته ولايتي»، و از همه معروفتر «.... اللهم وال من والاه و عاد من عاداه....» مي باشد که مفسر تمام آن روايات، همين عبارت اخير است که مي رساند منظور از اين روايات نصرت و همراهي و محبت نسبت به آن جناب است. زيرا در زبان عربي ظاهرترين معناي «ولى» متضاد «عدو» است. و کساني که کوشيده اند به طريقي معناي «مولى» يا «ولى» را از نصرت و دوستي و امثال آن منصرف سازند و لا أقل بيست و هفت معني براي «مولى» ذکر کرده اند از اعتراف به اين حقيقت ناگزير شده اند که : معناي «مولى» حد اکثر، «اولي بالشئ» است و نتوانسته اند علي رغم کوشش بسيار و زير و زبر کردن کتب لغت و دواوين شعر و کتب ادبي و ... معناي حاکم و سلطان و امام و جانشين و .... از آن استخراج کنند؟!!! و اين به وضوح اثبات مي کند که «مولى» و «ولى» در قرآن و حديث و کلاً در زبان عربي به معناي حکومت و زمامداري نيامده است و نمي توان الفاظ نصوص شرع را به معناي لغوي يا معناي شرعي آن حمل نکرد و طبعاً نمي توانيم احاديث «ولايت» يا «موالاة» را به اعطاي خلافت و زمامداري مسلمين به علي (ع) حمل کنيم که نه مطابق معناي لغوي و نه موافق معناي شرعي لفظ است. آري، در صورتي که لفظ «ولى» مضاف به کلمة «أمر» قرار گيرد يعني به صورت «ولي الأمر= فرماندار» استعمال شود به معناي حاکم و امير خواهد بود ولي مي دانيم که پيامبر ُ بلا استثناء، در کليّة روايات فرق مختلف اسلامي، از اينکه لفظ «أمر» را مضاف اليه «ولى» يا «مولى» قرار دهد، ابا فرموده و در اين صورت نمي توان معناي خلافت پس از پيامبر را، به روايات «ولايت» تحميل نمود! لازم است دو نکتة مهم در اينجا کاملاً مورد توجه قرار گيرد: نخست اينکه اشتقاق کلمات از يک مادة لغوي، به معناي وحدت معنوي تمام مشتقات مادة مذکور نيست، بلکه معناي هر کلمه، صرف نظر از مادة اشتقاق، متکي به وضع و استعمال عرب است، مثلاً کلمة «جاء» به معناي «آمد» ولي کلمة «أجاء» به معناي «پناه برد» است، با اينکه هر دو از يک مادة لغوي هستند. در اين مورد نيز نمي توان گفت: چون لفظ «ولى الأمر» به معناي حاکم و امير و ... است ، پس کلمة «مولى» يا «ولى» که به لحاظ مادة لغوي با لفظ «والي» يا «ولي الأمر» از يک منشأ هستند نيز مفيد معناي «حاکم و امير» است. زيرا کلمات مذکور در زبان عربي ابداً بدين معني استعمال نشده و اين مسأله اي است منوط به استعمال عرب، نه اينکه شخص آنچه را که از مجموع کلمات مشتق از يک ماده دريافته مي شود به يکايک مشتقات آن نسبت دهد، و اگر عرب صريحا لفظ «ولي» (در صورتي که مضاف به «أمر» نباشد) يا «مولى» را به معناي«حاکم و امير» استعمال نکرده باشد، نمي توان آندو را به معناي مذکور حمل کرد. دوم آنکه قرائن کلام هر چه باشد، به کلمة مورد نظر معنايي غير از معناي مختلفي که عرب لفظ را صريحاً در آن معاني استعمال مي کند، نمي بخشد بلکه قرائن، از ميان معاني مشترکي که براي کلمه وضع شده يکي را بر معناي ديگر، مرجع داشته و مفاهيم ديگر را بر کنار مي دارد، ولي موجد معناي جديدي که عرب لفظ را در آن معني استعمال نکرده باشد، نخواهد بود. کلمة «مولى» نيز در احاديث «ولايت» بر تشويق و تحريض امت به محبت و حمايت از علي (ع) و احترام و قدرشناسي نسبت به آن حضرت دارد ولي اين قرائن معناي جديد به آن نمي دهد و نمي توان معناي «حاکم و امير بر مردم» را به آن تحميل کرد!

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اين پاسخي كه شما بهترين پاسخ مطرح مي كنيد ، با آيات قرآن و اعتقاد اهل سنت در تضاد است ؛ مگر خداوند در قران وجوب اطاعت از رسول خدا (ص) را مطرح نكرده است ؟ مگر اسلام به معني پذيرش سخنان رسول خدا (ص) نيست ؟ پس چرا مسلمانان در زير شجره با رسول خدا (ص) بيعت كردند ؟
بيعت گرفتن به معني رسمي كردن ولايت و تاكيد مجدد بر لزوم قبول آن است .
اما در مورد عموم بودن روايات ، چون امام در همه زمان ها يك شخص نيست ، تا آن شخص در روايت مشخص مي شد ، اما همين كه در روايات كلمه «امام زمانه» آمده و نيامده است كه «أحد ائمة‌ زمانه» به خوبي بيانگر صحت نظر شيعه است كه در هر زماني تنها و تنها يك نفر امام است (و نظر اهل سنت كه هر كس توانست با زور قدرت را در منطقه اي به دست گيرد او امام مي شود!!! قطعا باطل است)
اما در مورد روايت «اذا بويع لخليفتين» ،‌اين روايت را نه تنها شيعه قبول ندارد ، بلكه با وجود ذكر در صحاح اهل سنت ، علماي اهل سنت نيز قبول ندارند ، زيرا هم اكنون اهل سنت بيش از 10 خليفه رسمي دارند !!! پس چرا هيچ يك از مفتي هاي اهل سنت ، فتوا به وجوب همه ايشان جز يك نفر نمي دهد ؟
اختلاف اصحاب در تعيين خليفه رسول خدا (ص)‌ نيز به خوبي نشانگر حقانيت قول شيعه است ، زيرا اهل سنت ادعا دارند كه ابوبكر و عمر به اجماع مسلمانان از همه صحابه برتر بودند و به همين سبب ، به خلافت رسيدند ، اما اگر چنين بود نبايد اختلاف مي شد .
در مورد ادعاي شما در مورد عدم اشاره امير مومنان به نصب توسط رسول خدا (ص) ؛ اين نشانگر بي اطلاعي شما از روايات است ؛ امير مومنان علي عليه السلام در حوادث گوناگون به ماجراي غدير استشهاد كرده اند .
فرموده ايد كه اگر صحابه نصوص را كتمان كنند ديگر نمي توان به آنها اطمينان نمود ؛ و سپس اين مطلب را چون مخالف با نظر شما است قبول نكرده ايد ؛‌اما وقتي ماجراي غدير و ابراز ولايت امير مومنان در نقاط مختلف ثابت شد ، و انكار بعضي از صحابه و علماي اهل سنت براي خلافت امير مومنان نيز ثابت گشت ، به خوبي حقانيت نظر شيعه را در مورد صحابه ، روشن مي گرداند .
در مورد روايت اهل بيتي ، فرموده ايد كه از ان خلافت فهميده نمي شود !!! جداي از بحث هاي منطقي تنها از شما يك سوال مي كنيم اگر كسي همسنگ قرآن بود ، و رسول خدا دستور تمسك به اقوال او را داده اند ، او خليفه شود بهتر است يا كسي كه در مواقع بسيار اقرار به جهل خود كرده و گفته است «ان لي شيطانا يعتريني»!!!
در مورد روايت وليكم بعدي و ساير روايات ، با بي توجهي كامل تنها اين نكته را گفته ايد كه اللهم وال من والاه ترجمه آن است !!! ظاهرا شما از لغت عرب بي اطلاعيد ؛ علماي اهل سنت در مناظره هاي ساختگي خويش با شيعيان گفته اند اگر رسول خدا (ص) مي خواست خلافت را براي علي اثبات كند مي گفت «وهو وليكم بعدي»!!! شما اين مطلب را قبول داريد كه رسول خدا (ص) چنين گفته است ، اما منكر دلالت مي شويد !!!
جداي از اينكه در مورد دلالت اين حديث به صورت مفصل در سايت در ادرس ذيل بحث شده است :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?frame=1&bank=maghalat&id=130
سپس گفته ايد كه ولي كه به معني محبت است ، وقتي با امر بيايد به معني فرماندار مي شود !!! بهتربود مي گفتيد اگر ولي با امر بيايد به معني جاه طلب مي شود !!! چون با معني ذكر شده در «والاه» بيشتر مي سازد !!!
البته شما اصلا كلام رسول خدا در مورد «الست اولي بكم من انفسكم» را مطرح نكرده ايد !!!
سپس منكر اصل استعمال كلمه ولي در بحث خلافت و حكومت شده است !!!
در انتها نيز گفته ايد كه احاديث ولايت دلالت بر تحريض امت بر قدر شناسي از آن حضرت مي كند !!! بر فرض كه اين مطلب را قبول كنيم باز هم با معتقدات اهل سنت سازگاري ندارد ، زيرا انها مجبورند بگويند كه عائشه و طلحه و زبير و معاويه با اين دستور صريح رسول خدا (ص) مخالفت كرده و با امير مومنان علي عليه السلام جنگيده اند !!!
در انتها مي گوييم بهتر است قبل از كپي پيست كردن از سايت هاي ديگر ، نگاهي به پاسخ هاي داده شده در سايت ما داشته باشيد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

4 | Mansour | United States - Washington | ١٢:٠٠ - ١٥ اسفند ١٣٨٧ |
با عرض سلام بنده از اينکه به سوالات من پاسخ خوبي داده ايد متشکرم. اما به نظر ميايد که هنوز چند اشکال ديگر ميتوان به دلالت صدر اول حديث بر امامت حضرت علي (ع) ميتوان وارد کرد. لطفاً توجه کنيد: مطلب ديگري که در مورد صدر کلام پيامبر بايد در نظر داشت اين است که چون مفهوم وصف، مشعر عليَّت است در نتيجه آية مذکور حاکي از اين معناست که سبب اولويت پيامبر بر مؤمنان، نبوت اوست و طبعاً از عدم نبوَّت عدم اولويت لازم مي آيد. اگر به آية مورد اشاره در صدر کلام رسول خدا ُ توجه کنيم در مي يابيم که آية شريفه نفرموده: «محمّدٌ أولى بالمؤمنين من أنفسهم»، بلکه بجاي نام مبارک پيامبر، صفت وسمت نبوّت ذکر گرديده و از آن حضرت با عنوان «النبي» ياد شده و فرموده: «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ...» = "اين پيامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسرانش مادران ايشانند" (الأحزاب÷۶)، و بدين ترتيب اولويت آن بزرگوار نتيجة نبوتش محسوب گرديده است، بنا بر اين کسي که واجد مقام «نبوت محمّديّه» نيست نمي تواند همچون آن حضرت، واجد «اولويت» بر مؤمنين باشد: از اين رو نمي توان ادعا کرد که گرچه أئمه مقام «نبوت محمّديّه» را فاقد اند و لي امامتشان آنان را بر ديگر انبياء برتري داده است زيرا اولاً، پيش از اثبات امامت منصوصة آن بزرگواران، اظهار اينکه مقام امامت أئمه، از مقام نبوت أنبياء سلف برتر است جز ادعايي بي دليل و مصادرة به مطلوب نيست. ثانياً، در آية کريمه نبوّت خاصّة پيامبر اسلام، که أئمه فاقد آنند، مطرح است؛ به عبارت ديگر «ال» در کلمة «النّبيّ» که در آيه آمده، «الف و لام عهد» است، زيرا در ادامة آيه که مي فرمايد: «وَ ازْواجُهُ أُمَّهاتُهُم= و همسرانش مادران ايشانند» ضميره «ـهُ» به خود پيامبر راجع است و مثبت اين معني است که منظور «النّبيّ» شخص پيامبر اسلام ُ است، نه عموم انبياء و آن حضرت بر مؤمنان به سبب نبوت خاصه اش «اولويت» يافته است؛ و خلاف نيست که ائمه داراي آن نبوت نبوده و در نتيجه از آن اولويت نسبت به مؤمنان بر خوردار نخواهند بود. همچنين اگر ادعا شود اولويت ائمه، درجه و مرتبه اي نازلتر از اولويت پيامبر است، يادآوري مي کنيم که مفهوم «اولويت بر نفس يعني ترجيح دادن خواست پيامبر بر خواستة خود» مفهومي ذو مراتب و تشکيک پذير از قبيل اعلميت، افضليت، نوارنيت و ...... نيست تا بتوان براي آن مراتب و درجات مختلف ادعا کرد. با توجه به مطالب فوق ناگزيز بايد «مَوْلى» را در حديث غدير، به معنايي غير از «اَوْلى» حمل کنيم به عبارت ديگر، لا اقل در حديث غدير «مَفْعَل» به معناي «اَفْعَل» نيامده است. آشکار است که پيامبر ُ چنانکه مقتضاي مقام ارشاد و هدايت و لازمة بلاغت است کوچکترين واجبات، بلکه مستحبات و حتي آداب نشست و برخاست و خورد و نوش را به نحوي که هر آشناي به زبان عربي اعم از حاضر و غائب، به تکلف، معناي مقصود را دريابد، بيان فرموده است. بنابر اين اگر در اين موضوع مهم، پيامبر کلامي اين چنين بگويد که بنا به قواعد زبان عربي نتوان معنايي را که منظور مدعيان است از آن استخراج کرد، العياذ بالله عدم بلاغت و قصور بيان پيامبر ُ يا سهل انگاري آن حضرت را در تبليغ و ارشاد اثبات کرده ايم!! از اينرو معلوم مي شود که مقصود پيامبر ُ همان معنايي است که بدون تکلّف از کلام مي توان دريافت، يعني اينکه محبت علي (ع) همچنون محبت نسبت به پيامبر ُ، واجب و عداوت با او، چونان عداوت نسبت به رسول خدا ُ، حرام است. (ض)

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در كلام شما چند اشكال عمده وجود دارد :
1- تقريبا همه علماي شيعه و سني در علم اصول ، مفهوم داشتن لقب (و نه وصف ، چون در اين آيه كلمه النبي وصف براي چيزي نيست و لقب است) را منكر شده اند .
2- اگر مقصود تعليق حكم بر وصف نبوت بود ، بايد مي گفت : الانبياء اولي بالمومنين من أنفسهم و نه النبي اولي ؛ زيرا حكم معلق بر مقام نبوت است و نه نبي ما تنها . (و نمي توانيد ادعا كنيد كه ساير انبيا زنده نيستند كه آيه به خاطر آنها عموم بيايد ، بلكه عيسي و خضر و الياس و... به اقرار علماي اهل سنت هنوز هم زنده هستند)
3- بر فرض كه تعليق بر مقام نبوت باشد ، نشان مي دهد كه اولويت بالذات براي انبيا است ؛‌ و امامت كه طبق تعريف علماي اهل سنت و شيعه ، نيابت از نبي در امور دين و دنيا است ‌،‌ مي توانند اوليت بالعرض وبالنيابة پيدا كنند و به همين سبب در غدير خم ، اين اوليت به امير مومنان داده شده است .
4- نيز بر فرض كه تعليق بر مقام ذات نبي مكرم اسلام باشد (و نه ساير انبيا و وصف نبوت) ، اما طبق آيه شريفه «وأنفسنا وأنفسكم» كه اجماع مفسرين ومحدثين بر نزول آن در مورد امير مومنان علي عليه السلام است ، هر خصوصيتي كه براي رسول خدا (ص)‌ ثابت شود (غير از اصل نبوت)‌ براي امير مومنان علي عليه السلام نيز بار مي شود .
5- فرموده ايد اوليت تشكيك پذير نيست ، كه اين نيز خلاف ضرورت است !!! زيرا اگر تشكيك پذير نبود ، نمي شد از آن افعل التفضيل درست كرد !!!
6- تمامي اين اشكالات براي أن است كه از كلمه مولي در غدير خم ، اوليت فهميده نشود ، كه صحابه اي كه در آنجا حاضر بوده اند چنين فهميده اند .
7- به اشكال أخر نيز كه اشكال در مورد وجود احتمالات ديگر است ، در جواب هاي قبلي پاسخ گفته ايم
8- تا كنون نفرموده ايد چرا با وجود اينكه پاسخ هاي ديگري نيز داده شده است و همگي صحيح مي باشد ، به جاي اقرار به حقيقت به دنبال راه فراري (آنهم تازه براي يكي از پاسخ ها)‌مي گرديد ؟
9- بر فرض كه به معني محبت باشد ، باز پاسخ نداديد كه در مورد صحابه اي كه اين دستور صريح رسول خدا (ص)‌ را اطاعت نكردند ، چه نظري داريد ؟
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
5 | مجيد حقي | Iran - Ardabil | ١٢:٠٠ - ١٨ اسفند ١٣٨٧ |
لقد حق القول على أكثرهم فهم لا يؤمنون (سوره يس/آيه7) حق براي اكثر آنها آشكار شد، ولي زير بار نمي روند.
6 | سيد محمد | Iran - Qom | ١٢:٠٠ - ١٨ اسفند ١٣٨٧ |
جناب آقاي جعفر باقري !
متأسفانه شما قبل از خواندن اصل مقاله رفته‌ايد و مطلبي را از جاي ديگر كپي كرده‌ايد .
اولاً : علماي بزرگ اهل سنت ؛‌ از جمله غزالي و ابن جوزي نظر مخالف شما را دارند و از حديث غدير فقط يك چيز فهميده‌اند و آن ولايت و امامت امير مؤمنان عليه السلام است . اگر به نحوه استدلال سبط بن جوزي دقت مي‌كرديد ،‌ ايشان تمام معناهاي كلمه مولي را آورده و به آن پاسخ داده است .
ثانياً : معناي كلمه مولي و ولي ، در صدر اسلام فقط يك معنا داشته است و آن ولايت و امامت و حكومت بوده ؛ چنانچه در اصل مقاله اين معاني از زبان خليفه اول ، دوم و ... آورده شده است . چگونه است كه وقتي خلفاي سه گانه خود را «ولي امر مسلمين» مي‌دانند ، شما از آن دوستي و محبت استنباط نمي‌كنيد ؛ اما در باره امير مؤمنان عليه السلام فقط به معناي محبت و ياري است ؟!!
يعي باي عمر جر مي‌دهد ؛ اما باي علي نه ؟!!!!
ثالثاً : شواهدي كه در اصل مقاله براي معناي كلمه ولي و مولي آورده را ، انگار نخوانده‌ايد . اگر رسول خدا در غدير خم فقط محبت و دوستي امير مؤمنان عليه السلام را اعلام كرده بود ، چرا خليفه دوم آمد و به امير مؤمنان تبريك گفت ؟ مگر وجوب محبت و دوستي امير مؤمنان و هر مؤمني ديگري براي نخستين بار بود كه اعلام مي‌شد ؟
اين مطلب در اصل مقاله با سند‌هاي صحيح ثابت شده است .
7 | محسن | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٢٠ اسفند ١٣٨٧ |
با تشكر از پاسخ شما به جناب سيد محمد رضا رضوي اينجانب با ايشان موافقم و گذاشتن خط تلفن براي ارتباط با امام (ع) را نه تنها عوام فريبي مي دانم بلكه اين كار را بي احترامي با ساحت امام (ع) مي دانم.
ما كه امام را حي و ناظر مي دانيم و بعد از نماز از هر جا كه هستيم به ايشان سلام مي كنيم با قرار دادن خط تلفن گويي علم ايشان را به داخل حرم محدود كرده ايم!
و اما شاهد گرفتن رفتار سني ها هم بر اين كار عذر بدتر از گناه است. مگر ما مجاز به تقليد از اين قوم هستيم؟ اينان كه نه تنها پيامبر (ص) را عالم به احوال خويش نمي دانند بلكه نعوذ بالله خداوند را هم آكاه به احوال خلق نمي دانند چنانچه براي دانستن اينكه ابوبكر از او راضي است فرشته اش را براي سوال به نزد پيامبر مي فرستد.

8 | سيد محمد رضا رضوي | | ١٢:٠٠ - ٢٠ اسفند ١٣٨٧ |
بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله الذي جعلنا من متمسکين بولايه اميرالمومنين و ائمه المعصومين(ع) از اين که اينقدر مزاحمتان ميشوم عذر ميخواهم . تقصير کساني است که دشمن اهل بيت (ع) هستند . و بنده هم سايتي بهتر از شما نميشناسم. نقل قول : بنا به گزارش سرويس مجازي خبر گزاري فارس شيعيان سراسر جهان مي توانند با ارتباط تلفني امام هشتم شان را زيارت کنند . در اين گزارش مي خوانيم: به همت آستان قدس رضوي ارداتمندان به آستان ثامن الحجج حضرت علي ابن موسي الرضا عليه السلام، از اين پس مي‌توانند با تماس با روضه منوره از راه دور حرم ايشان را زيارت كنند. برپايه اين خبر زائران آستان امام هشتم (ع) مي‌توانند، با شماره ۰۵۱۱۲۰۰۳۳۳۴ تماس گرفته و پس از عرض سلام به اين امام همام به طور تلفني زائر حرم ايشان شوند. قابل توجه است كه زائراني كه در خارج از كشور قصد تماس با شماره مذكور را دارند از كد ۰۰۹۸ ـ كد كشور ايران ـ براي شماره‌گيري استفاده كنند. آري! اين است يکي از راه هاي رسيدن به خدا؟!!!!! به نظر شما چه رمز و رموزي در اين عوام فريبي نهفته است؟! بياييم لحظه اي تمام تعصبات مذهبي را کنار گذاشته از دريچه فکر و انديشه به اين موضوع بنگريم.

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اين تنها شيعه نيست كه اعتقاد دارد كه پيامبر و ائمه سلام هر كس را در هر جا مي شنود ، بلكه اهل سنت روايت صحيح دارند كه رسول خدا (ص) فرمودند هر كس به من سلام كند ، خداوند سلام او را به من مي رساند ؛ با اين همه همين اهل سنت ، قبل از اختراع تلفن ، به اصطلاح خودشان هم ارسال بريد براي ابلاغ سلام به رسول خدا (ص)‌ داشته اند ؛ و گفته اند اين كار كمال احترام را مي رساند .
در تهذيب المطالب مي گويد كه به صورت مستفاض نقل شده است كه عمر بن عبد العزيز (خليفه اي كه اهل سنت او را جزو خلفاي راشيدن مي پندارند)‌ براي ابلاغ سلام به نزد رسول خدا (ص) بريد مي فرستاده است ؛
استفاض عن عمر بن عبدالعزيز انّه كان يبرد البريد من الشام ، يقول: سلِّم لي على رسول الله(صلى الله عليه وآله)
تهذيب المطالب ج 2 ص 408
همچنين اصل اين كار را نيكو شمرده اند :
-سادسا : راي العلماء في ارسال بريد لابلاغ السلام على رسول الله :
ولو قال له إنسان سلم لي على رسول الله صلى الله عليه وسلم هل يجب عليه أن يسلم عليه كما يجب أن يسلم على من قال له سلم لي على فلان أو يفرق والفرق أقرب ويوجه بأن المراد بالسلام ما بين الناس التودد والمحبة والمراد بالسلام عليه صلى الله عليه وسلم الشفاعة ولا يجب على المريد أن يشفع له عنده ا ه كذا بهامش عن حج في كتبه وعبارته في كتابه المسمى بالدر المنظم في زيارة القبر المعظم نصها وأما إرسال السلام إليه صلى الله عليه وسلم فالقصد منه الاستمداد منه وعود البركة على المسلم فتركه ليس فيه إلا عدم اكتساب فضيلة للغير فلم يكن لتحريمه سبب يقتضيه فاتجه أن ذلك التبليغ سنة لا واجب
حاشية الجمل على شرح المنهج ج2 ص485
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
9 | باقر | | ١٢:٠٠ - ٠٤ فروردين ١٣٨٨ |
اينكه پيامبر گفته كه هر كس من مولاي او هستم پس علي هم مولاي اوست كه چيزي را ثابت نمي كند . پيامبر اگر مي خواست جانشين تعيين كند بايد مي گفت هر كس من مولاي او هستم بعد از مرگم علي جانشين او است .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
پيامبر اينچنين نيز گفته اند ،‌ اما علماي اهل سنت آن را نيز قبول نمي كنند ؛ در مناظره اي خيالي كه علماي اهل سنت آن را در كتب خويش ، به نفع اهل سنت و بر ضد شيعه آورده اند ، مي گويند : طرف سني گفت : اگر رسول خدا (ص) مي خواست جانشيني علي را به مردم بفهماند بايد مي گفت «علي وليكم بعدي»!!!
فقال أما والله أن لو يعني بذلك الإمرة والسلطان لأفصح لهم بذلك كما أفصح لهم بالصلاة والزكاة وصيام رمضان وحج البيت ولقال لهم أيها الناس هذا وليكم من بعدي
الطبقات الكبرى ج 5 ص 319 ، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، دار النشر : دار صادر - بيروت -
غافل از اينكه عين اين عبارت نيز در كتب اهل سنت آمده است ، و علماي اهل سنت حتي الباني نيز سند آن را تصحيح كرده اند !!!
پيامبر (ص) بهترين عباراتي را كه در آن زمان معني خلافت مي داده است ، به كار برده اند ؛ اما اهل سنت نمي خواهند اين حقيقت را بپذيرند .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
10 | باقر | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٠٥ فروردين ١٣٨٨ |
من كه همين يكي را بيشتر در پاسخ سوالم نديدم . آيا در تاريخ يعقوبي هم همين طور است . در كتاب هاي ديگر چگونه است . خودتان را گول نزنيد .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
بهتر است به جاي مبهم صحبت كردن ، سوال خويش را مشخص كنيد تا ما نيز ادله خود را در پاسخ به آن بگوييم
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
11 | باقر | | ١٢:٠٠ - ٠٥ فروردين ١٣٨٨ |
شما يك منبع را آورده ايد . اگر مي توانيد آن را با منابع ديگر مقايسه كنيد و ببنيد كه كفه ي ترازوي چگونه است . سانسور و گزينشي عمل كردن راه را براي حقيقت جويان سخت مي كند .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
مقصود شما از يك مبنع چيست ؟ آيا اينهمه مدارك اهل سنت را نمي بينيد ؟
جداي از اينكه در خانه اگر كس است يك حرف بس است ؛ اگر يك منبع صحيح از اهل سنت ،‌ حقانيت شيعه را ثابت كند كفايت مي كند .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
12 | مهدي | | ١٢:٠٠ - ٠٦ فروردين ١٣٨٨ |
سلام و خسته نباشد جريان خالد و بريده ترجمه شد؟من خيلي لازمش دارم.ممنون.

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
متاسفانه ترجمه هنوز كامل نشده است . البته مي توانيد از روايات مطرح شده در متن عربي آن استفاده كنيد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
13 | مهدي | | ١٢:٠٠ - ٠٩ فروردين ١٣٨٨ |
سلام و خسته نباشيد درباره جريان فدك مقاله كاملي تا كنون نوشته شده است اگر نوشته شده لطفا ادرس ان را برايم بگذاريد ممنون.

پاسخ:
با سلام
مقاله كاملي در مورد فدك تهيه شده است كه ان شاء‌الله با پاسخ شبهات مربوط به حضرت زهرا سلام الله عليها بر روي سايت قرار خواهد گرفت .
در صورت داشتن سوال جزيي مي توانيد سوال خود را مطرح كرده تا به آن پاسخ گوييم .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
14 | سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) | Japan - Chiyoda | ١٢:٠٠ - ١٤ آذر ١٣٨٨ |
با عرض سلام و تبريک عيد سعيد غدير خم عيد ولايت امير مومنان حضرت علي بن ابيطالب اسدالله الغالب عليه السلام دوستان اهل سنت که در قسمت نظرات به اظهار نظر پرداخته و معترض مي باشيد توجه داشته باشيد که: مدارک و ادله هاي ارئه شده از منابع خودتان است جالب است که داستان قوم بني اسرائيل هميشه در حال تکرار است اي موسي: ديگر مرغ بريان نميخواهيم اگر راست ميگوئي به پروردگارت بگو براي ما پياز و عدس نازل کند به هر حال دوستان عزيز شيعه و سني: ما که بخيل نيستيم اين عيد بزرگ ، عيد ولايت را خدمت همه ي شما تبريک عرض ميکنم يا علي مدد
15 | جعفر | | ١٢:٠٠ - ٢٧ آذر ١٣٨٨ |
بسيارعالي
16 | حبيب | | ١٢:٠٠ - ٢٦ بهمن ١٣٨٨ |
با سلام. بدون تملق ميگويم اين سايت مفيدترين سايتي است كه تا به حال ديده ام.
17 | علي رضا | Iran - Langarūd | ١٢:٠٠ - ٠٣ اسفند ١٣٨٨ |
به نام خدا
سلام عليکم
مقاله شما درباره تواتر و دلالت حديث الغدير بسيار بسيار جالب بود و همانند شمشيري است برنده در برابر منکران حقيقت
يفيض من رحمته کوثر - ابيض کالفضة او انصع
فالفوز للشارب من حوضه - و الويل و الذل لمن يمنع
بدليل اينکه کتاب الغدير براي عموم مشکل بوده و قابل ترويج در ميان عامه نيست ولي اين مقاله مي تواند با حجم کمش به سرعت منتشر شود.
www.al-imamia.blogfa.com
خدا به شما نصرت و اجر عطا کند
18 | بوار | | ١٢:٠٠ - ٠٦ اسفند ١٣٨٨ |
در مورد رواياتي كه در مورد ايه تبليغ در كتاب تفسير ثعلبي آمده اين اشكال را به من گرفته اند در مورد رجال! روايت دوم از علي بن زيد (بن جدعان) راوي مشهور است که ضعيف و روايات او غير قابل احتجاج است. روايت سوم هم از محمد بن السائب الکلبي کذاب مشهور است که دروغگو بودن او شهره آفاق است. آيا اين رجال طبق گفته سني ضعيف هستند؟!

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1- براي اثبات صحت يك مطلب ، وجود يك روايت صحيح كافي است و لازم نيست تمام روايات آن صحيح باشد !

2- طبق مباني رجالي اهل سنت ، وجود سه سند ضعيف ، براي اثبات يك مطلب كفايت مي‌كند ! حال در اين مقاله چندين سند كه بعضي از آنها صحيح نيز مي‌باشد ارائه شده است !

حال آيا مي‌توان ادعا كرد كه ضعف يكي از اسناد ، دلالت بر بطلان ماجرا دارد ؟

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

19 | طامس آثار ابوبكر وعمر | | ١٢:٠٠ - ٠٧ فروردين ١٣٨٩ |
بقية الله خير لکم ان کنتم مومنين سني ها مي گويند اين ايه مربوط به شعيب است و ربطي به امام زمان ندارد چه پاسخي در اين زمينه داريد؟

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

در آدرس ذيل به اين سوال پاسخ داده شده است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1010

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

20 | طامس آثار ابوبكر وعمر | | ١٢:٠٠ - ٠٨ فروردين ١٣٨٩ |
آيا زيدبن علي ادعاي امامت آسماني کرد؟ نه مثل امام باقر ع مي گفت من وصي رسول الله هستم! و آيا ايشان ابوبکر وعمر را قبول داشتند؟

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

در مورد زيد دو نظر موجود است ؛ نظر محققين علماي شيعه ، و نظر زيديه و اهل سنت !

نظر محققين علماي شيعه ، طبق روايات اهل بيت آن است كه زيد ، شيعه و پيرو خالص اهل بيت عليهم السلام بود !

نظر زيديه و اهل سنت ، آن است كه شما فرموديد !

در اين زمينه مي‌توانيد به كتاب قاموس الرجال مرحوم تستري ج 4 مراجعه نماييد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

21 | محمد | | ١٢:٠٠ - ٢٦ فروردين ١٣٨٩ |
خيلي عجيبه الله (س) هفت طبقه اسمان را افريد 124 هزار پيا مبر را فرستاد 23سال پيامبر را همراهي كرد ودر پابان به او بي وفايي كردوعمر يك بنده نا چيزش همه را به نابودي كشاند!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شما از هواي نفس پيروي مي كنيد ما افريده شدهايم كه الله را بشنايسم و عبادت ودعا كنيم به اميد هدايت تمام بشر به وسيله تفكر واستفاده از نعمت ازاد انديشي
22 | نادي | | ١٢:٠٠ - ٠٧ ارديبهشت ١٣٨٩ |
يکم تنوع داشته باشيد
23 | يك نفر | | ١٤:٢٤ - ٣١ ارديبهشت ١٣٨٩ |
عزيزان اهل سنت بهتر است از مناظره با کفار رافضي دست برداريد که اين کافران اگر حضرت علي هم زنده شود و به انها واقعيت را بگويد او را هم لعنت مي کنند و با او به مبارزه برميخيزند، اين کفار با احاديث جعلي، استفاده از کتابهاي نويسندگان شيعه مذهب به جاي سني که بعد از خروج از اسلام و رافضي شدن نوشته اند و اعلام اينکه اينها سني هستن، ذکر احاديثي از کتاب اهل سنت که اصلا در ان کتاب وجود ندارد يا بعد از ذکر با دليل رد شده اند ، استفاده از کتب نويسندگان شيعه هم نام با علماي اهل سنت و ايجاد شبهه، استفاده از احاديث ضعيف، ذکر چند کلمه از قران به صورت ناقص براي دليل اوردن براي اثبات دروغشان بدون ذکر ادامه ان، ايجاد شبهه با دروغگويي بي هيچ مدرکي و درخواست از اهل سنت براي جواب گويي به ان و... به دشمني با خدا و دين پيامبر برخواسته اند. براستي که به شخص کر و کور و لال نمي توان چيزي فهماند. ايا مناظره با کساني که قران را قبول ندارند و ان را تحريف شده مي پندارن فايده اي دارد؟ ايا اينها اصلا مسلمانند که شما با انها بحث مي کنيد؟ شايد مردم عاديشان چنين نظري نداشته باشند چون به صورت کامل از کتابهاي معتبرشان مثل اصول کافي و بحار الانوار و نظرات ايت الشياطين شان خبر نداشته باشند اما علمايشان کامل اين موضوع را قبول دارند و بقيه هم دنباله رو انانند پس با کافر و مشرک چه بحث؟ قران فرموده وقتي مشرکان در دريا يا مصيبتي گير مي کردند خالصانه از پروردگار درخواست کمک مي کردند ولي وقتي که نجات ميافتند به عقيده خود بازمي گشتند اما در سقوط هواپيماي ايراني فکر کنم سي 130 بعد از پيدا شدن جعبه سياه اخرين جمله خلبان يا حسين بود، شيعيان حتي از مشرکين هم بدترند که حتي در لحظات سخت هم از خدا يادي نمي کنند. ايا دم زدن اين کافران از اينکه ما محب اهل بيتيم واقعا نشانگر دوستي انها با اهل بيت است و نشانگر مسلمان بودنشان، ايا اگر اسراييل بگويد ما دوستدار مردم فلسطين هستيم واقعيت دارد، ادعاي اينها هم يک ادعاي کذب است فقط براي پيش بردن دشمني شان با اسلام. انها را با کفرياتشان به حال خود بگذاريد که ماست اينها سياه و روزشان تاريک است، ما ذکر يا الله خودمان را ميگوييم و اينها ذکر يا حسين و يا... يا... يا... خودشان، ما روز قيامت از خوداوند طلب بخشش ميکنيم اينها بگذاريد از مخلوقات طلب شفاعت کنند، ما روز قيامت بسته به اعمال خودمان رستگار يا غيررستگار ميشويم بگذاريد اينها فکري به حال اعمالشان در دنيا نکنند و انتظار داشته باشند علي و حسين انها را به بهشت ببرند، براستي که شب رفتني است. تا شما يک دليل براي انها بياوريد انها با اوردن يک دروغ و فحش به صحابه جواب شما را خواهند داد پس ديگر به اين سايت مبتذل سرنزنيد و پاسخي براي انان ننويسيد بگذاريد خود را حق و ما را کافر بپندارند تا روز موعود.

امام شافعي: هرگز قومي دروغگوتر از رافضيان نديدم.

هر چند که شکي ندارم که اينو تو سايت نمي ذاريد ولي نوشتم که حداقل خودتون بخونيد چون شما چيزي که به نفعتون باشه مي ذارين تو سايت نه نظر مخالفين رو.
24 | مجيد م علي | | ٢٢:٥٠ - ٣١ ارديبهشت ١٣٨٩ |
با سلام
دوستان در مورد 31 ارديبهشت 89 چيزي نمي نويسم .
چرا
در جنگ صفين وليد ابن عقبه ملعون با اصحاب معاويه ملعون كه يكي ديگشون مراون ابن حكم بود در يكشب كه مست بود گير اصحاب حضرت علي عليه السلام افتاد . جناب مالك ابن اشتر , اين نجس را ول كرد تا گورش را گم كند , بعضي از اصحاب حضرت علي عليه السلام گفتند چرا ولش كرديد برود ,
ايشان فرمودند كسي نيامده بود كه برود ( يعني اين ملعون اينقدر كوچك بود ) كه ناديده گرفته شده بود .

يا علي
25 | عبدالله | | ٠١:١٥ - ٠١ خرداد ١٣٨٩ |
السلام علي أهل لا إله إلا الله محمداً رسول الله علياً ولي الله

23 نام و نام خانوادگي: يک نفر - تاريخ: 31 ارديبهشت 89
نوشتي: "ايجاد شبهه با دروغگويي بي هيچ مدرکي"
سؤال: غيرشيعة، در پايگاه شيعة چه ميكند؟ تا خدانكرده به "شبهه با دروغگويي بي هيچ مدرکي" دچار گردد؟
جواب: از 3حال خارج نيست.
يا 1-براي نشنيدن! و در أمان بودن از كلام شبهه انگيز شيعة به اينجا آمده! [كه اين فرض را هيچ عاقلي نميپذيرد]
يا 2-براي "ايجاد شبهه با دروغگويي بي هيچ مدرکي" به اينجا آمده [كه درستي اين فرض آشكارتر از آنست كه قابل مناقشه باشد، چونكه عقلاء ميپرسند چرا وِل كُنِ "اين سايت مبتذل" نيستي؟!]
يا 3-براي يافتن جوابي قانع كننده براي سؤالاتش -كه علماء دينش نتوانسته اند پاسخ دهند- به اين پايگاه آمده [كه در اينصورت، گرچه تأسّي ما به كلام الله المجيد است كه ميفرمايد: وَعِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا﴿الفرقان٦٣﴾، ولي إنصافاً أدبِ تلمّذ اينست؟!]
نوشتي: "شيعيان حتي از مشرکين هم بدترند" و خودت جوابِ خودت را داده اي، "پس با کافر و مشرک چه بحث؟"
جواب: كاش از كسيكه به تو إلقاء كرده "شيعيان حتي از مشرکين هم بدترند" ميپرسيدي كه آيا اين آيه قرآن المجيد را تا كنون ديده/شنيده اي؟
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَىٰ إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا تَبْتَغُونَ عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ كَذَٰلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ فَتَبَيَّنُوا إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا﴿النساء٩٤﴾
اگر گفت: نعم، بپرس: چرا نهيِ "لاتقولوا" را ميشكني؟ اگر براي عَرَضَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَاست، كه الله المتعال فرموده: فَعِنْدَ اللَّهِ مَغَانِمُ كَثِيرَةٌ، اگر بخاطر دوري شيعة از دين توست كه الله المتعال فرموده: كَذَٰلِكَ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ.
پس اي نفر، هشدار كه بپايش نسوزي! چون الله المتعال در اين آيه أمر مؤكّد فرموده: فَتَبَيَّنُوا...فَتَبَيَّنُوا...
از مفتي ات بپرس: گيرم شيعة "کافر و مشرک" است، آيا "كافر و مشرك"، فقط و منحصراً شيعيانند؟
چرا با همه كفّار و مشركين اين معامله را نمي كنيد؟
گيرم شيعيان "کفار رافضي" اند، ولي مثل إسرائيل، كافر حربي(=كافرِ درحالِ جنگ با مسلمين) كه نيستند!
راستي! چرا "انها را با کفرياتشان به حال خود" نمي گذاريد؟
چرا زن و كودك بيگناهِ -منسوب به شيعة- را بخاك و خون مي كشيد؟ مگر نگفتي: "شايد مردم عاديشان چنين نظري نداشته باشند"؟!
بپرس: اين چه قتالي است كه دروازه اش خودكشي است؟ مگر در قاموسها معني إنتحار=خودكشي نيست؟ كدام آيه كتابُ الله المجيد خودكشي را تجويز كرده؟
بپرس: اگر همه ساكنين مناطق شيعة نشين، مهدور الدمّ و واجب القتل اند، آيا بهتر نيست بجاي اين بمبگذاريهاي مقطعي، آنها را مثل كاري كه امريكا با سكنه هيروشيما كرد، با بمبِ هسته اي يكجا بكشيد؟!
بگو: اگر جهاد واجب است، دفاع كه أوجب است! چرا قبل از تسويه حساب با دشمني كه فعلاً كاري بكارتان ندارد، دربرابر دشمني كه با شما درحال جنگ است، به دفاع نمي پردازيد؟ مگر "مردم فلسطين" برادرانتان نيستند؟ مگر إسرائيلِ صهيونيست، عدوّ مسلمينِ فلسطين، نيست؟
گفتي: "امام شافعي: هرگز قومي دروغگوتر از رافضيان نديدم"
سؤال: آيا "امام شافعي" با كلّ "رافضيان" در همه أعصار و أمصار همسخن شده؟! اگر نه، پس با چه ملاكي دروغگوئي چندنفر را -كه معلوم نيست واقعاً شيعة بوده يا تظاهر به شيعةگري ميكرده اند- به همه آن قوم تعميم داده؟ گذشته از اينكه اين قول، حدأكثر خبري از يك خبر است، و الخبر يحتمل...!
[چون شخصي به إمام مكتب جعفري گفت: شيعيان شما فلان گناه را مرتكب ميشوند، ايشان سرش را زيرانداخت؛ طرَف إدامه داد كه فلان گناه را هم مرتكب ميشوند، حضرتش پاسخي نداد؛ تا آنجا كه إدّعا كرد: شيعيان شما دروغ هم ميگويند، ايشان جواب داد: اينرا نمي پذيرم، كسيكه واقعاً شيعة ماست، دروغ نميگويد؛ چون در مذهب ما دروغ جائي ندارد و اگر كسي دروغ گفت، بتحقيق كه از مكتب ما خارج شده است؛ بدان و آگاه باش كه ما به طرفداري فرد دروغگو نيازي نداشته و او جزو شيعيان ما نيست]
وانگهي، از كجا معلوم كه يقينت به درستي اين قول، مانند اين يقينت نباشد كه گفتي: "شکي ندارم که اينو تو سايت نمي ذاريد"! ولي همه ديدند كه گذاشتند.
من آنچه شرط بلاغ بود به تو إبلاغ كردم، با اينهمه اگر -پس از ساعتي تفكر- نخواستي متقاعد شوي، لاأقل لطفاً بقول خودت وفا كن كه به "عزيزان" ات سفارش كردي "ديگر به اين سايت مبتذل سرنزنيد و پاسخي براي انان ننويسيد"؛ چون بنده هم معتقدم "ما روز قيامت بسته به اعمال خودمان رستگار يا غيررستگار ميشويم"

و السلام علينا و علي عباد الله الصالحين
26 | momen abdullah | | ١٢:٢٩ - ٠١ خرداد ١٣٨٩ |
جناب محمد عمري
عمر «همه را به نابودي كشاند»؟؟؟؟ عمر چه کاره باشد که «همه را به نابودي بکشاند»!!!!
بعد از آنکه خداوند هفت آسمان را آفريد، زمين را بسط داد، ميلياردها سال موجودات زنده را تکامل داد، سرور خلائق انسان را خلق کرد، مگر ارباب عمر يعني شيطان رجيم توانست «همه را به نابودي بکشاند»؟؟؟
هر چند که قسم ياد کرد: «فبعزتك لاغوينهم اجمعين»
اين را بدان که هم شيطان و هم عمر به خوبي مي‌دانستند که مي‌توانند همه را نابود کنند «الا عبادك منهم المخلصين» (به جز بندگان خالص خدا را).
البته خداوندي هم که هفت آسمان را خلق کرد و ميلياردها انسان را آفريد بدون هيچ ندامتي در مورد گمراه شدگان به وسيله شيطان و عمر فرموده است:
«وان جهنم لموعدهم اجمعين»
*********************
آري. جناب محمد عمري
خداوند متعال هفت آسمان را خلق کرد و ميلياردها نفوس بشر را خلق کرد، و تمام آن ميلياردها مريد شيطان و عمر را هم بلاشک عذاب خواهد کرد و بعد هم «و لا يخاف عقباها».
«و لا يخاف عقباها»
«و لا يخاف عقباها»
با اينحال اگر شما خواستي از چيزي تعجب کني از اين تعجب کن که خداوند 124 هزار نبي و رسول (سلام الله عليهم) فرستاد و بعد ناگهان عمري ادعاي خلافت آنها را کرد که از او حتي 50 صفحه مطلب علمي نقل نشده است!!!!!

يا علي
27 | سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) | | ١٨:١١ - ٠١ خرداد ١٣٨٩ |
سلام

دوستان عزيز شيعه و سني

من از تحليل اهل سنت در مورد حديث غدير متوجه شدم که آنان حتي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را نيز پيامبر نميدانند!!
زيرا اهل سنت در معني جمله ي ((من کنت مولاه فهذا علي مولاه)) ادعا ميکنند که منظور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم صرفا اين بوده که هر کس مرا دوست دارد علي عليه السلام را هم دوست بدارد.
اين به اين معني است که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را هم صرفا به عنوان يک دوست تلقي ميکنند و مسئله ي بالاتر از دوستي که پيغامبري آن حضرت است را زير سئوال مي برند!!!
هر چند که منظور اهل سنت که مدعي بودند که پيامبر آنان را سفارش به دوستي کرده است ، طي 75 يا 95 روز پس از آن در اعمال خلفا و هم پيمانانشان به خوبي ظهور کردند و اين همان دوستي بود که خلفا به خاندان عصمت و طهارت و همچنين سفارش شده ي پيامبر بر دوستي روا داشتند.
صرف نظر از معناي کلمه که به روشني معناي سرپرستي و جانشيني در آن ديده ميشود بايد گفت که تحليل اهل سنت نشان ميدهد که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را بجاي اينکه پيامبر خويش بدانند در واقع دوست خود ميدانند و پيامبر اي اش را در ظاهر قبول و در باطن نهي ميکنند!!
و اما منظورشان از دوستي هم در افعال خلفا که آنان را بعنوان رهبران ديني خود مي پندارند ظهور و بروز ميکند!
پس در واقع نه دوستي در کار بوده است و نه اينکه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم را قبول داشتند.
بنابر اين براي کساني که پيامبر را قبول نداشته باشند در واقع جانشين وي را هم قبول نخواهند داشت و بر خلاف ادعايشان دوستي هم در کار نيست و فقط در حد يک ادعاي دروغ به شمار ميرود.
البته اگر از حق نگذريم اهل سنت با جانشينان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دوستي کردند ، اما نه آن جانشيني که پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم انتخاب کرده بود بلکه همان کساني که خود را بجاي پيامبر نشاندند مردم را به دوستي با خود واداشتند.
يعني همان جبت و طاغوت زمانشان ابوبکر و عمر لعنت الله عليهما
يا حق
28 | momen abdullah | | ٢٢:٥٧ - ٠١ خرداد ١٣٨٩ |
يک روزي به «يک وهابي» ملحد گفتيم:
کجا است 20 صفحه علم عمر؟؟؟
بعد از چند وقت گفت:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=1479
(کامنت 14)
«تابي 530 صفحه اي هم هست به اسم: هزار سخن از سخنان اميرالمومنين عمر ابن الخطاب ( رض) مولف: شيخ يونس سامرائي . ترجمه : محي الدين شيخ طه قريشي»
«قال عمر لرجل من سيد قومك؟ قال انا قال لو كنت كذالك لم تقل »
*************
ولي وهابي ملحد بازهم دروغ گفت!!! بازهم عين عمر دروغ گفت:
http://www.almeshkat.net/books/open.php?cat=12&book=1308
(صفحه 260:
بين معاوية ورجل
«قال معاوية لرجل: من سيد قومك? قال: أنا. قال: لوكنت كذلك لم تقل)»
******************
وهابي چي شد 20 صفحه علم عمر؟؟؟؟؟ نري بازهم جملات معاويه هند مادر را براي ما رديف کني!!!
پس چه شد پاسخ سوالات ما از تو در اين صفحه؟
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=1528
پس چه شد پاسخ سوالات ما از آقاي نوري در اين صحفه؟
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1257
و يا اين صفحه؟
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=1548
*************
راستي يک وهابي ملحد
دليل فحاشي هايت در اين صفحه به ساحت مقدس رسول اکرم( صلي الله عليه و آله) چيست؟
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=44
جناب يک وهابي ملحد
به قول فرمايش سرور و برادرم آقاي سعيد حسيني، خداوند شما را براي تفريح ما خلق کرده است!!

يا علي
29 | يك وهابي | | ٢٤:١٣ - ٠١ خرداد ١٣٨٩ |
سلام و درود بر شما يك نفر (پست 23 )! از قول قرآن كريم : "مومنين و مومنات ياور ياريگر همديگرند امر به معروف و نهي از منكر مي كنند....." برادر عزتمند ! براستي در ميان شيعيان از قرن ها پيش كه اولياي كفر و طاغوت بر آنها مسلط شدند دين مورد پسند خداوند كريم يعني اسلام از ميانشان رخت بربسته و از آن زمان تا الان مسلماني برايشان وجود نداشته و ندارد آنها تنها عده اي موحد از ميان مردم عادي دارند كه به فرموده شما در صورت اطلاع حاصل كردن از کتابهاي معتبرشان مثل اصول کافي و بحار الانوار و نظرات ايت الشياطين شان ، معتقدم آمادگي كامل براي پيوستن به گروه مشركان مدرس شيطان دارند كه در صورت راهنمائي كوتاه و ذكر آيه اي از قرآن مبين شايد يك موحد بتواند بر توحيدش پايدار بماند. الان در اين سايت و سايت هاي مشابه عده اي از آخوند و غير آخوند هستند كه حتي از دين مجوس براي غنا بخشيدن به شرك خود استفاده كرده شرك خويش را علنا" ابراز داشته و به آن افتخار ميكنند و با توجه به فرمايش شما موحدين يا مردم عادي شيعه را به شرك و كفر و خرافه فرا ميخوانند . بنده بارها به سوالات آنها جواب داده ام و پاسخ گرفته اند و بر اين پاسخ هاي صحيح من خود شاهدند فلذا بنده شخصا" بحثم با آنها به پايان رسيده است و بر دعوت پروردگار نسبت به آنها اميدوارم و توكل مومنين و مومنات بر الله عز و جل است . و اما بنده از برادران مسلمانم در اين سايت گلايه اي دارم و آن اينكه يكي از اين چند نفر مبتذل نويس چندين بار از برادران مسلمان سوالي پرسيده كه همه آن را بي جواب گذاشته اند و شايد يك دليل براي جري بودن او و بقيه در طومار كردن شركيات و كفريات همين عدم پاسخگوئي برادران باشد كه به خيال خود تصور كرده اند برادران ما جوابي قطعي ندارند و در تعارض بسر ميبرند فلذا دستاويزي پيدا كرده اند كه دين غوطه ور در شرك و كفر و نفاق شيعه را در همين سايت براي خود و مردم عاديشان بيشتر جلوه دهند. دين ما اسلام دين هدايت دين متقيان و بهترين دين است چون انتخاب پروردگار عالميان است و پيامبر خاتم الانبياء عزت خود را از پروردگار ميگيرد و امهات المومنين و اصحاب پيامبر و مومنان و مسلمانان زمان پيامبر و مومنان مسلمان قرن هاي گذشته تا الان و شما و ما همگي با هم عزت خود را از پروردگار رحمان ميگيريم و با شنيدن فحش و ناسزا به رسول الله و امهات و اصحاب و تابعين ناراحت و غمزده ميشويم اما عصباني و غضبناك نميشويم و شنيدن آن را گناه نمي دانيم و برايش ترك جهاد نمي كنيم همچنانكه رسول الله در زمان حياتش توهين و ناسزا و فحش نسبت به خود و اصحابش شنيدند اما ايشان غضبناك نشدند بلكه با خلق عظيم خود مي بخشيدند و بنابراين از نظر من دليلي قرآني براي ترك دائمي اين سايت مبتذل و افراد مبتذل نويس وحشت زده وجود ندارد اما حضور ميتواند چند وقت يكبار باشد و بحث ها ميتواند محدود باشد و محدودتر شود و به صورت پاسخگوئي كوتاه و يا فقط ذكر آيات و بينات باشد .
30 | momen abdullah | | ٢٠:١٧ - ٠٢ خرداد ١٣٨٩ |
برادر و سرور عزيز آقاي سعيد حسيني (شاه اسماعيل صفوي (رضي الله عنه))
احسنت و ماشاالله به چشم حقيقت بين و نکته بين شما
آري. هدف اصلي اهل عمر از اين هتاکي ها و تکفير ها و هياهو و غوغا و بمب گذاري ها و تخريب ها و ترورها چيزي نيست جز مخفي نگاه داشتن کفر خود.
آنان ديگران را کافر مي‌خوانند تا کسي متوجه کفر خودشان نشود!!!
مثل اهل عمر مثل کري است که بانگ سر مي‌داد «دشمن من کر است!!!» تا بدين طريق کر بودن خود را مخفي کند!!!!
*******
آري. برادر. اهل عمر نه تنها حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) را به رسالت قبول ندارند و از او فقط به عنوان يک «دوست» ياد مي‌کنند بلکه الله متعال را نيز به ربوبيت و خداوندگاري قبول ندارند و الله متعال را فقط «دوستي» از دوستان خود مي‌دانند!!!
آنها همانگونه که کلمه «مولي» در حديث جاودان ((من کنت مولاه فهذا علي مولاه)) را فقط به عنوان «دوست» قبول دارند بلکه کلمه «مولي» در آيه نوراني «ذلك بان الله مولي الذين آمنوا وان الكافرين لا مولي لهم» را فقط به عنوان «دوست» تفسير مي‌کنند!!!!!
آري. در واقع آنها به هرگونه «ولايتي» کافر هستند و «ولايت» را چيزي در حدي دوستي و رفاقت مي‌دانند!!!!
در نظر اهل عمر:
«الله متعال» سرور مومنين نيست.!
«الله متعال» واجب الاطاعه نيست.!!
«الله متعال» صاحب مومنين نيست.!!!
«الله متعال» سرپرست مومنين نيست.!!!!
«الله متعال» حاکم و فرمانرواي مومنين نيست.!!!
«الله متعال» به سرنوشت مومنين بي اعتنا است!!!!!
چرا که در نزد اهل عمر «مولي» در آيه نوراني «ذلك بان الله مولي الذين آمنوا» فقط معني «دوست» مي‌دهد!!!!
*****************
ولي از همه جالبتر اين است که بر اساس «منطق» اهل عمر، مستضعفين و مظلومين حتي پس از قرنها تحمل شکنجه حاکمان بيدادگر و مستبد و خونريز، وقتي دست به دعا به جانب آسمان برمي‌دارند، از خدا «طلب رفيق» مي‌کنند!!!!!!!!!!!!!!!!!
«وما لكم لا تقاتلون في سبيل الله والمستضعفين من الرجال والنساء والولدان الذين يقولون ربنا اخرجنا من هذه القريه الظالم اهلها واجعل لنا من لدنك وليا واجعل لنا من لدنك نصيرا»
«واجعل لنا من لدنك وليا» --- در تفسير اهل عمر ----> «واجعل لنا من لدنک رفيقا»!!!!!!

مردم مظلوم و ستمديده جهان!!! مظلومين چچن و ترکستان شرقي و فلسطين!!!! مستضعفين کره شمالي و رژيم ديکتاتور چين:
دل نگران نباشيد که خداوند به زودي «رفيق» برايتان مي‌فرستد!!!! رفيق الله !!!!!
بعد مي‌توانيد به همراه «رفيقتان» از کيم ايل جونگ و نتانياهو و .... لذت ببريد!!!!

يا علي
31 | محمدعلي احمدي | | ١٨:١٢ - ٠١ تير ١٣٨٩ |
مطالب مورد بحث بسيارعالي است اما متاسفانه بعضي ها درپي حقيقت نيست فقط درپي اشکال کردن است .تشکرازخدمات شما
32 | شهاب | | ٢١:٣٧ - ٠٥ تير ١٣٨٩ |
واقعا تا احمق هايي مثل مشرک عبدشيطان و شاه اسماعيل خود شيطان (لعنت الله بر هر دو) وجود دارند جهان کفر (تشيع) ديگر چه غمي براي مناظرات علمي دارد؟ اين دو بي مغز تازگي کشف کردن اهل سنت خدا و پيامبر رو به عنوان فقط دوست قبول دارند، احسنت به اين همه ذکاوت خرکي. چقدر جواب مناظراتو علمي دادن؟ من و کل جهان تسنن کم آورديم، آقا اين دو تا رو به جلسات مناظره نبرين ها، رحم کنين اين دو تا واسه کل عالما کافين خيلي علمي دارن حرف مي زنن. احسن خر اشمائيل شفوري کاشف برتر قرن بيست و يکم. ضمنا مدعيان اسلام يه سري به کتابهاي معتبرشون بزنن ببينن مصحف فاطمه چيه و اعتقاد علماشون رو به تحريف قران مطالعه کنن اونوقت ببينند کي خودشو به کري و خري زده و از کساني پيروي مي کنن که حتي کلام خدا رو قبول ندارن و اونو تحريف شده مي دونن. برو قشنگ فروع ناکافي و بحار الاکفار و ... رو مطالعه کن مشرک عبدشيطان شايد خدا بهت رحم کنه و مومن عبدالله بشي هرچند مطمئنم گوشت کرتر و مغزت خرتر از اونه که تعصب رو کنار بزاري و بري تحقيق کني و واقعيت رو پيدا کني.

پاسخ:

به نام خدا

ضمن سلام به تمام گفته هاي شما و به قول بعضي ها از اسلام برخاسته از سقيفه جز اين انتظاري نيست ؟؟!!!
از كوزه برون همان طراوت كه در اوست

واحد پاسخگو يي به شبهات

33 | شهاب | | ٠٨:١٤ - ٠٦ تير ١٣٨٩ |
اين ادبيات زيبا رو از کتابهاي معتبر نامسلمون هاي دوازده امامي (حالا دوازدهميش کجاست خدا مي دونه) ياد گرفتم، همون قسمت هايي که داره از مسلموناي صدر اسلام با اين ادبيات شيرين تعريف مي کنه منم به خاطر اينکه با اين ادبيات حال ميکنين باهاتون با زبان خودتون صحبت کردم. البته از شيعه صفوي جز اين ادبيات انتظار نمي ره، کساني که مقتداشون دانشمنده ملعونه با ادبيات خودشون باهاشون حرف بزني بهشون برمي خوره، به قول همون بعضي ها مرگ خوبه اما واسه....... .
34 | momen abdullah | | ٠٨:٤٠ - ٠٦ تير ١٣٨٩ |
جناب شهاب
انشاء الله بزودي روزي خواهد آمد که خود شما از اين گفتار خود شرمنده خواهيد شد. در ضمن از اينکه چهره واقعي عمر را براي ما آشکار مي‌کنيد بنده از شما تشکر مي‌کنم. چرا که بعد از گذشت 1400 سال و بعد از تحرير هزاران کتاب و حديث تحريف شده چه کسي بهتر از شما مي‌تواند چنين آشکار و بي‌پرده عمر را در مقابل چشمان نسل جديد قرار دهد؟
هر کسي که مايل باشد بداند عمر که بود و چگونه مي‌انديشيد و چگونه رفتاري داشت کافي است نگاهي به سطر سطر نظر شما، بياندازد.
بازهم از خداوند متعال مي‌خواهم که موجبات هدايت شما را فراهم آورد.
يا علي
35 | شاه ولايت | | ١٧:٤٠ - ٠٦ تير ١٣٨٩ |
سرور عزيزم جناب momen abdullah بيدار كردن شخصي كه خود را به خواب زده از بيدار كردن شخصي كه خوابيده بسيار مشكلتر است.شهاب عمري از ادبيات عمري استفاده ميكني و نامش را ادبيات علوي ميگذاري؟هر كس كه خيال ميكند شيعه از دوره صفويان شروع شده اگر حتي شيعه هم باشد والله به علي خيانت كرده.حالا كه در مورد وجود آقا شك داري منتظر ظهورش باش و برخورد ايشان با غاصبان حق مولايمان علي وقاتلان مادرمان زهرا را به چشم خود ببين.برو توبه كن مثل توبه نصوح قبل از آنكه كار از كار گذشته باشد و پشيمان شوي.خدا را چه ديدي شايد اين جمعه بيايد.براي اينكه به خود آيي ابتدا تعصب را كنار گذاشته و به فرمايش پيامبر در دعاي ندبه گوش كن:پيغمبر اكرم(ص) بعنوان رييس كل وعلت محدثه دين ميفرمايد:من افتخارم اينه كه شيعه علي هستم.كجا گفته؟در دعاي ندبه:والايمان مخالط لحمك و دمك كما خالط لحمي ودمي ايمان چنان با گوشت و خونت آميخته شده كه با گوشت و خون من آميخته.تو را به خدا سنيها آيا سزاوار است در مورد كسيكه پيامبر ايمانش را مانند ايمان خود معرفي كند اينگونه قضاوت كنيد؟و كسي را جانشين پيامبر بدانيد كه بارها اعتراف كرده اگر علي نبود عمر هلاك ميشد؟عمر در خلافتش معتقد بود كسيكه در زمان پيامبر مسلمان شده نسبت به كسيكه به تازگي مسلمان شده برتري دارد و بايد سهم بيشتري از بيت المال ببرد در حاليكه مولايمان علي(ع)در دست برادر نابينايش عقيل آهن گداخته گذاشت چرا كه او از علي خواسته بود سهمي بيشتر از حقش از بيت المال به او دهد.عمر شمشير در گردن ايرانيان گذاشت كه اگر مسلمان نشوند گردنشان را بزند اما اميرالمومنين با كلماتيكه انگار با زبان رسول الله جاري ميشدند تمام مردم يمن را مسلمان كرد بدون اينكه خوني از بيني كسي بريزد.در جنگ احد كه عمر فرار را بر قرار ترجيح داد بدن مبارك مولايم علي در دفاع از پيغمبر نود زخم برداشت وجبرييل ندا كرد:نديد و نبيند دگر روزگار/جوان چون علي تيغ چون ذوالفقار/همدم جبرييل شو وانگه بگو جبريل وار/لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار.اينها ذره اي از اقيانوسهاي فضايل ابالحسن علي است.حال خود قضاوت كنيد آنهاييكه هنوز قسمتي از قلبشان براي هدايت باقي مانده تعقل كنند حتي انانكه خداوند بفرموده خودش مهري بر قلبشان زده كه درك حقيقت را ندارند آنانكه مصداق(يا ايها الذين آمنوا آمنوا)هستند نيز تجديد نظر كنند باشد كه درك حقيقت كنند. گرچه شيري چون روي ره بي دليل هم چو روبه در ضلالي و ذليل
36 | كميل(مهم و فوري) | | ٢٤:١٢ - ٠٦ تير ١٣٨٩ |
يه پيشنهاد براي شيعيان دارم.
-----------
ازتون خواهش ميكنم سطح معلوماتتونو بالا ببرين و مثل ((((((( شهاب))))) !! علمي و مدلل صحبت كنين.
-------------
اگه دقت كرده باشين اين شخص معلومات فوق العاده زيادي درباره (( خر )) داره.يعني مغزش پر از خره .چطور بگم؟ سواره بر اين مطلب.
ميدونين چرا؟
بس كه راجع به بزرگان خودش و تاريخ اهل بدعت مطالعه كرده.ما چرا از عمريها ياد نگيريم؟
-------
ببينين ادب و شعور و متانت قرين با مطالب ارزنده اين شخصه. سطر سطر نوشته هاش مستدلل ! محكم و با صلابته. اگه بااين دلايل و قدرتي كه اينا دارن يه شيعه رو سني كنن ما مسئوليما.
-------
يه كم مطالعه كنين به خودتون بياين.
ممنون از اينكه مطلبمو خوندين.
37 | كريم حسيني | | ٢٤:١٠ - ١٩ تير ١٣٨٩ |
با ابراز سپاس و تشكر فراوان از مطالب واقعه پرمحتوا، جالب، معلوماتي، با مدرك و منبع و ماخذ شما ... اميد است كه در زمينه نشر ارزش ها و حقايق اسلامي موفق و پيروز باشيد و خداوند ما و شما را ياري كند كه از روي عقل و منطق و برهان و سند و مدرك صحبت كنيم و از افواهات، احساسات بي جا، حرفهاي ناشايست دوري كنيم. چنانچه مولاي متقيان، امير مومنان، جانشين و وصي پيامبر، اولين امام مسلمانان شيعي حضرت علي (عليه الصلوات و السلام) مي فرمايند: زبان درنده اي است كه اگر رها شود مي گزد. پس كوشش شود كه در اينگونه مباحث از خيلي مسائل ناشايست دوري شود. من فقط يك نكته را مي خواهم بگويم و آن اينكه: پيامبر فرمودند: (مثل اهل بيتي فيكم، مثل سفينه نوح من ركب فيها نجا و من تخلف عنها غرق) (نهج الفصاحه، ص 560، حديث 2711) مثال اهل بيت من در ميان شما مانند كشتي نوح است كه هر كس در آن نشست نجات يافت، و هر كه از آن تخلف و سرپيچي كرد، غرق و هلاك شد. و حديث ديگري از پيامبر به نام حديث ثقلين: اني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي، ان تمسكتم بهما لن تضلوا بعدي ابدا من دو چيز گرانبها و سنگين را در ميان شما مي گذارم: يكي كتاب خدا و ديگري اهل بيتمف تا وقتي كه به آنها تمسك بجوييد بعد از من گمراه نمي شويد! در دو منبع ديگر نيز چنين ذكر شده است: صحيح مسلم: درصحيح مسلم اين خطبه با اين الفاظ آمده است: أما بعد: أيها الناس انا بشر يوشک ان يأتي رسول ربي فاجيب و انا تارک فيکم الثقلين اولهما کتاب الله فيه الهدي و النور فخذوا کتاب الله و استمسکوا به، فحث علي کتاب الله و رغب فيه ثم قال واهل‌بيتي! اذکرکم الله في اهل‌بيتي اذکرکم الله في اهل‌بيتي اذکرکم الله في اهل‌بيتي. [صحيح مسلم۳/۵۲۱] نسايي: در “السنن الکبري للنسايي” خطبه غدير به شرح زير روايت شده است: حضرت زيد بن ارقم مي‌فرمايد: زماني که رسول اکرم صلي‌الله‌عليه‌وسلم از حجة الوداع برمي‌گشتند، در غديرخم فرود آمده سپس فرمودند: «کأني قد دعيت فأجبت، اني ترکت فيکم الثقلين، احدهما اکبر من الاخر، کتاب الله وعترتي اهل‌بيتي، فانظروا کيف تخلفوني فيهما»، فانهما لن يتفرقا حتي يردا علي الحوض، ثم قال: «إن الله مولاي وأنا ولي کل مومن، ثم أخذ بيد علي فقال: من کنت وليه فهذا وليه،اللهم وال من والاه وعاد من عاداه». حالا موضوع كليدي و مهمي كه بنده بايد به آن اشاره كنم اينكه: كساني كه پيامبر را به بهترين و بالاترين نحو ممكن مي شناسند و به او احترام مي گذارند و او را انساني برتر، كامل و قابل پيروي مي دانند و او را آخرين پيامبر خدا و فرستاده بر حق او مي شمارند و به كلمه اشهد ان محمدا رسول الله اعتقاد دارند چرا در برخي مسائل افكار خود را برتر از افكار الهي پيامبر مي دانند و با اگر و اما و چنين و چنان مخلوط مي سازند؟؟؟ چرا؟ لطفا در اين باره كمي فكر كنند! دوره نبوت ختم شد و دوره امامت و ولايت شروع شد!! اما مسئله هدايت ختم نشد، بلكه از زمان آفرينش شروع بوده و هست و تا به آخر نيز جريان خواهد داشت. اگر كسي اين ادعا را كند كه خداوند با فرستادن حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و اله و السلام) به عنوان آخرين هدايتگر مسئله هدايت و راهنمايي را تعطيل كرد و بست، اين يك تفكر كاملا غلط و بي خردانه است. بلكه خداوند در زمان پيامبر به او دستور داد كه براي خود جانشين تعيين كند تا مسئله هدايت و راهنمايي بشر ادامه داشته باشد و با ختم نبوت، دوره امامت و ولايت شروع شد و در روز غديرخم پيامبر گرامي امر خطيري را كه از سوي پروردگار توسط جبرئيل به او رسانده شده بود در عمل پياده كرد و با نصب حضرت علي (ع) به عنوان جانشين خويش و امام امت اسلامي دين و وظيفه خود را در برابر مردم و رسالت خويش را در برابر خداوند متعال تمام كرد. اگر كسي مخالف اين امر باشد به هلاكت خود و تباهي و گمراهي خويشتن قدم برداشته است. حال آنكه اگر كسي اين چنين فكر كند كه فقط كتاب خدا ما را بس است و بعد از پيامبر ديگر كسي نيست او هم در اشتباه است و عدالت خداوند زير سوال مي رود كه پس چرا ما در زمان پيامبر نبوديم كه هم او را مي ديديم، هم از سخنانش بهره مند مي شديم، هم شايد هدايت مي شديم و هم بيعت مي كرديم و تمامي مسائل آن زمان را به جا مي آورديم و با دست پر رخت از اين جهان فاني مي بستيم، پس حالا كيست آن پيامبر صفت و آن كسي كه در جاي پيامبر قرار دارد؟ آن كسي كه صاحب دين و صاحب امر است كيست؟ مصداق آن اولي الامري كه پيامبر فرمود حالا كجاست؟ آن امام حي و حاضر و زنده كيست؟ آن كسي كه كتاب خدا را به مصداق زمانه تفسير و تاويل كند، كيست؟ آن معلم كتاب الهي كجاست كه به فرموده پيامبر دروازه شهر علم اوست؟ مسئله دين، شوخي و مزاح و به من چه و به تو چه كه نيست!!! اگر دوست داري كه هدايت شوي، پس بيشتر در اين مسائل تفكر و تامل كن و به جستجوي حقيقت برخيز، و از خواب غفلت بيدار شو، آنچنان كه حكيم ناصر خسرو قبادياني كرد... و السلام من اتبع الهدي كريم حسيني
38 | محمد رضايي | | ١٣:١٧ - ٢٠ مرداد ١٣٨٩ |
كاش براي 23 يه طعنه ميذاشتيد اي كاش.
39 | مجيد م علي | | ٢١:٠٥ - ٢٠ مرداد ١٣٨٩ |
با سلام
جناب محمد رضايي .
اگر منظورت اون """ يك قلاده ميباشد " كه حقير و برادران ديگر ضايعش كرديم .
حال اگر شما راضي نيستيد بخاطر جنس . ضمير اون ""يك قلاده "" ميباشد كه پليدي را نميشود ازش گرفت .

يا علي
40 | حجت الله | | ١٧:٣٦ - ٢٣ مرداد ١٣٨٩ |
همين يك سوال ما را درست جواب دهيد كمك شاياني به ما كرده ايد؟ در سايت ولي عصر-عج-فراوان ديده ام كه براي اثبات صحت يك روايت، به بررسي رجالي آن مي پردازيد ! سوال اينجاست:تا جايي كه بنده از مباحث علم الحديثي اطلاع دارم صحت يك سند فقط با موثق بودن رجال آن ثابت نمي شود و بررسي و اثبات صحت يك سند هزار دنگ و فنگ دارد مثلا ممكن است راوي ها همزمان نباشندو موارد فراوان ديگر كه الان به خاطر ندارم !! يا حداقل بفرماييد ما هم ياد بگيريم كه براي بررسي يك سند علاوه بر موثق بودن رجال آن چه چيزهاي ديگري نياز است كه آن ها را مورد بررسي قرار دهيم؟ درضمن اين مقاله تان عالي بود ! احسنت بر شما!

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ براي صحت يك روايت مراتب مختلفي بايد گذرانده شود كه بررسي رجالي قدم اول در رجال به شخصيت افراد و وثاقت آنها و... پرداخته مي شود سپس در علم درايه به اتصال و انقطاع سند و طبقات روات و... پرداخته مي شود سپس به متن آن نظر مي شود كه آيا با نصوص قطعي مانند قرآن و روايات متواتر و روايات غير متواتر ولي صحيح السند مقرون به قرائن و... در تضاد هست يانه؟ به زمان صدور روايت نيز بايد پرداخته شود كه آيا درزمان تقيه بوده يا نه؟ موافق با عامه است يا نه؟ مربوط به يك مورد خاص مي شود يانه؟ و... خود روايت هم ممكن است در مقابل روايت ديگر عام خاص و... باشد ووو...
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
  بعدی [1] [2] [3]  
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب