2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
بدعت از دیدگاه فریقین : وهابیت و تکفیر اهل سنت (1)
کد مطلب: ٦٩٨٣ تاریخ انتشار: ٢٢ مهر ١٣٩٣ - ١٧:٢٢ تعداد بازدید: 2776
خارج فقه مقارن » بدعت از دیدگاه فریقین
بدعت از دیدگاه فریقین : وهابیت و تکفیر اهل سنت (1)

جلسه دهم 1393/07/22

Get the Flash Player to see this player.

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحیم

درس فقه مقارن

استاد دکتر حسینی قزوینی

موضوع درس : بدعت از دیدگاه فریقین : وهابیت و تکفیر اهل سنت (1)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمد لله و الصلاه علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله

در جلسات گذشته بحث ما در رابطه با «بدعت» بود؛ و گفتیم که «وهابیت» به مجرد اینکه چیزی را مخالف عقیده خود ببینند،برچسب بدعت می زنند. وبه دنبال آن خروج از دین و فتوا به «قتل»و «تصرف اموال».

وهابیت قبل از«شیعه»،«اهل سنت» را متهم به «کفر» کرده اند

این موضوع «بدعت»،و اتهام زدن و «تکفیر»،از ناحیه وهابیت، فقط مخصوص«شیعه» نیست؛ بلکه مطالبی در لابه لای کتابهایشان که پیدا می کنیم؛ می بینیم،این آقایان،قبل ازآنکه «شیعه» را متهم به«کفر»کنند؛ و فتوای قتلشان را صادر کنند؛«اهل سنت» را متهم به«کفر» و فتوا به قتلشان داده اند. این نکاتی را که من عرض می کنم،تقاضا دارم خوب دقت کنید.

چون شاید جزء آن بحثهای اساسی و ریشه ای ما باشد.

وهابیها به خون «اهل سنت» تشنه ترند تاخون «شیعه»

این مطالب اگر منتشر بشود در فضای سایبری،یا عزیزان با این شبکه های وهابی تماس بگیرند، و اینها را مطرح بکنند؛حداقل این که این «اهل سنت» متوجه بشوند که «وهابیت» نه تنها دوست آنها نیستند؛ بلکه دشمن سرسخت آنها هستند. همان گونه ای که به خون «شیعه» تشنه اند؛ به خون «اهل سنت» هم تشنه اند،بلکه تشنه تر هستند.

چون اینها احساس میکنند،اهل سنت جای آنها را بیش از شیعه تنگ کرده است. شیعه را «دشمن» خودشان میدانند. و از ناحیه شیعه هر آنچه که بیاید،به عنوان یک دشمن تلقی می کنند ولی از «اهل سنت» به عنوان «دوست» احساس خطر می کنند!

خطری که از ناحیه «دوست» بیاید، به مراتب نفوذش بیشتر هست تا از ناحیه یک «دشمن».

دشمنی که صراحتاً دشمنیش محرز است.

«شافعی» ها مرتد هستند!

این جمله را دقت کنید که «ابن تیمیه» به صراحت میگوید:

«فَمَنْ قَالَ: أَنَا شَافِعِيُّ الشَّرْعِ أَشْعَرِيُّ الِاعْتِقَادِ قُلْنَا لَهُ: هَذَا مِنْ الْأَضْدَادِ لَا بَلْ مِنْ الِارْتِدَادِ...»

اگر کسی بگوید من درگرایش فقه شافعی هستم ودر گرایش کلام اشعری، ما به او میگوئیم، این از مصادیق اضداد است بلکه ارتداد است.

مجموع الفتاوی ابن تیمیه ج4 ص 177

الآن در بین اهل سنت این سه گرایش کلامی وجود دارد؛ اشعری،معتزلی، و ماتریدی. و شما اگر ملاحظه کنیدخواهید دیدکه عموم شافعی های کره زمین، بلکه در طول تاریخ، عمدتاً در گرایش کلامی «اشعری» هستند. نه کاری با «معتزله» دارند، نه کاری با «ماتریدیه» دارند.

«ابن تیمیه» که میگوید این از مصادیق «ضدّین» است؛ شرائط ضدین در اینجا نیست. مثل قضیه سواد وبیاض که اینها راتعبیر می کنند به ضدین؛ اینجا نیست. نه شافعی بودن و نه اشعری بودن، هیچکدام خاصیت «ضدین» را ندارند.

حنبلی ها گمراه هستند!

و نسبت به «حنبلی» ها میگوید:

«وَمَنْ قَالَ: أَنَا حَنْبَلِيٌّ فِي الْفُرُوعِ مُعْتَزِلِيٌّ فِي الْأُصُولِ قُلْنَا: قَدْ ضَلَلْت إذًا عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ.»

واگر کسی بگوید من حنبلی هستم و معتزلی، میگوئیم که تو گمراه شده ای.

مجموع الفتاوی ابن تیمیه ج4 ص 177

این هم مال آقایان حنبلی ها .

«حنفی» ها یهود اهل سنت هستند!

نسبت به «حنفی» ها هم،من عرض خواهم کرد که وهابیها اصلاً حنفی ها را «یهود اهل سنت» میدانند! تعبیرشان اینست که:

«و إنّ یهود اهل السنة هم المقلّدون الجامدون وخاصّه بعض الأحناف»

یهود در میان اهل سنت کسانی هستند که مقلد یکی از ائمه چهارگانه هستند به خصوص بعضی از احناف.

نظرة عابرة اعتباریة/سیف الرحمن احمد/ ص 58 انتشارات دارالحدیث مدینه منوره

همانطوری که شیعه ها را یهود امت اسلامی میدانند:

«ولقدصدق من قال: إن یهود هذه الأمة هم الشیعة»

یهود امت اسلامی همین شیعه ها هستند.

القول البلیغ فی التحذیر من جماعة التبلیغ/حمودبن عبدالله/ ص 20

این مطالب اگر خوب منتشر بشود و در اختیار اهل سنت قرار بگیرد اینها متوجه بشوند به اینکه اگر چنانچه «وهابیت» مسلط بشوند؛ اول کاری که می کنند،فتوای قتل همه اهل سنت را صادر می کنند.

نکته بعدی اینست که «ابن تیمیه» در جای دیگر در منهاج السنه میگوید:

«وَأَصْلُ الْمَذْهَبِ إِنَّمَا ابْتَدَعَهُ زَنَادِقَةٌ مُنَافِقُونَ، مُرَادُهُمْ إِفْسَادُ دِينِ الْإِسْلَامِ»

اصلا این مذهب؛ مذهب حنفی و حنبلی و مالکی و شافعی؛ اینها را «زندیقها» و «منافقون» تأسیس کرده اند! ومرادشان فاسد کردن دین اسلام است.

منهاج السنه ج6 ص 303

اصلاً اصل مذاهب،که «شافعی» و«حنبلی» و«حنفی» و«مالکی» است؛ اینها همه توسط «زنادقه» و«منافقین» تأسیس شده اند! «زنادقه» هم یعنی «ملحد» و«بی دین».

گرایش کلامی خود «ابن تیمیه» چه بوده؟

در مورد گرایش خود «ابن تیمیه» عرض خواهم کرد که قبلاً حنبلی بوده،که بعضی از تابعین ابن تیمیه،مثل«ابن قیم جوزیه» می گوید:

«ابن تیمیه» اول تابع مذهب احمدبن حنبل بوده بعد متوجه شد فاسد است آمد بیرون!

این تعبیر را دقت کنید،می گوید:

«وَإِذَا كَانَ الرَّجُلُ مُتَّبِعًا لِأَبِي حَنِيفَةَ أَوْ مَالِكٍ أَوْ الشَّافِعِيِّ أَوْ أَحْمَد: وَرَأَى فِي بَعْضِ الْمَسَائِلِ أَنَّ مَذْهَبَ غَيْرِهِ أَقْوَى فَاتَّبَعَهُ كَانَ قَدْ أَحْسَنَ فِي ذَلِكَ وَلَمْ يَقْدَحْ ذَلِكَ فِي دِينِهِ. وَلَا عَدَالَتِهِ بِلَا نِزَاعٍ؛ بَلْ هَذَا أَوْلَى بِالْحَقِّ وَأَحَبُّ إلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ»

اگرشخصی تابع ابوحنیفه یا مالک ویا شافعی ویا احمد باشدو ببیند فتوای بعضی دیگر از مذاهب،قوی تر از مذهب متبوعش باشد،و از ان پیروی کند،کارخوبی کرده است. و یقیناً ضرری به دین وعدالتش نمی زند.بلکه این به حق سزاوارتر است و در پیش خداوند و رسولش محبوب تر است.

مجموع الفتاوی ابن تیمیه ج 22 ص 248

شخصی،تابع «ابوحنیفه» است،می بیند که فتوای «مالک» قوی تر ازفتوای ابوحنیفه است، اگرمتابعت کرد از فتوای«مالک» خیلی کار خوبی کرده است.

فقط تنها مذهبی که نمی تواند برود و عمل کند مذهب «شیعه» است!

این کلام «ابن تیمیه» در حالی است که،«مالکی» ها عمل به مذهب «شافعی» را باطل میدانند. شافعی ها عمل به مذهب دیگران را باطل میدانند. و...

و حتی اینها فتوا داده اند براینکه،یک فردی که «شافعی» هست نمی تواند پشت سر «حنفی» نماز بخواند،اگر خواند،نمازش باطل است.»

تا این اندازه فتوا داده اند که یک «شافعی مذهب» پشت سر «حنفی مذهب» نماز بخواند نمازش باطل است. چون شرایط نمازی که در مذهب «مالک» هست،با دیگران متفاوت است،مثلاً مالکی ها معمولاً قائل به «تکتف» نیستند. و درنماز دستانشان را بغل میاندازند.

گرفتن «جزیه» از شافعی ها

بعضی از این آقایان پا را فراتر گذاشتند و صحبت از جزیه گرفتن کرده اند:

«ابن كثير» در شرح حال «محمد بن موسى بن عبد اللّه» حنفي، گفته است:

«لو كانت لي الولاية لأخذت من أصحاب الشافعي الجزية»

اگر من قدرت داشتم برتمام «شافعی» ها جزیه قرار میدادم!

البداية والنهاية: ج12 ص187، لسان الميزان: ج5 ص402

گرفتن «جزیه» از حنبلی ها

«ذهبي» در كتاب «العبر» گفته است:

فقيه شافعي «ابوحامد محمد بن محمد بروي طوسي» صاحب تعليقه مشهور در موضوعات اختلافي،بسيار در شناخت مذهب اشعري متبحر بود، وارد بغداد شد و عليه حنابله فتنه‌اي به پا كرد،و گفته شده بروي گفته است:

«لو كان لي أمر لوضعت على الحنابلة الجزية»

اگر كار به دست من بود بر حنبلي‌ها جزيه وضع مي‌نمودم»

العبر في خبر من غبر: ج3 ص52، شذرات الذهب: ج4 ص224

تمام پیروان ائمه چهارگانه اهل سنت،کافرهستند!

آنچه که مهم است این قسمت است که می گوید:

«كَمَنْ يَتَعَصَّبُ لِمَالِكِ أَوْ الشَّافِعِيِّ أَوْ أَحْمَد أَوْ أَبِي حَنِيفَةَ وَيَرَى أَنَّ قَوْلَ هَذَا الْمُعَيَّنِ هُوَ الصَّوَابُ دُونَ قَوْلِ الْإِمَامِ الَّذِي خَالَفَهُ فَمَنْ فَعَلَ هَذَا كَانَ جَاهِلًا ضَالًّا بَلْ قَدْ يَكُونُ كَافِرًا...»

اگرکسی نسبت به مالک یا شافعی یا احمد و یا ابوحنیفه تعصب داشته باشد، وفتوای یکی به خصوص را صحیح بداند؛ وفتوای امامی که مخالفش هست را صحیح نداند،کسی اینچنین عقیده ای داشته باشد هم جاهل است هم گمراه است چه بسا کافر هم میشود.

مجموع الفتاوی ابن تیمیه ج 22 ص 248 و 249

میگوید:اگر کسی نسبت به امام خودش تعصب داشته باشد؛ تعصب داشته باشد یعنی چه؟

یعنی،نظر وفتوای او را بر دیگری ترجیح دهد؛ که البته این عقیده همه اهل سنت است که «شافعی» است یقین دارد مذهب شافعی هو الصواب.

«مالکی» است یقین دارد مذهب ملکی هوالصواب.

اگر کسی اینچنین عقیده ای داشته باشد چه «شافعی» چه تابع «احمد» و «ابوحنیفه» و«مالک»؛ امام دیگران را حق نمی داند، قولش را ثواب نمی داند.

حکم کسی که «شافعی» است میگوید فقط تبعیت از شافعی حق است و تبعیت از«مالک» وغیره باطل است؛ چیست؟ می گوید:

«فَمَنْ فَعَلَ هَذَا كَانَ جَاهِلًا ضَالًّا بَلْ قَدْ يَكُونُ كَافِرًا...»

آقای ابن تیمیه، با این سخنش دیگری چیزی باقی نگذاشت! یعنی دیگر کل اتباع این چهار امام،شدند کافر!

در ادامه میگوید:

«فَإِنَّهُ مَتَى اعْتَقَدَ أَنَّهُ يَجِبُ عَلَى النَّاسِ اتِّبَاعُ وَاحِدٍ بِعَيْنِهِ مِنْ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةِ دُونَ الْإِمَامِ الْآخَرِ فَإِنَّهُ يَجِبُ أَنْ يُسْتَتَابَ فَإِنْ تَابَ وَإِلَّا قُتِلَ»

اگرکسی معتقدباشد که فقط تبعیت فلام امام مشخص از ائمه اربعه، بر مردم واجب است،نه امام دیگری، چنین شخصی واجب است که توبه داده شود اگر توبه نکرد باید کشته شود.

مجموع الفتاوی ابن تیمیه ج 22 ص 249

این مهم است که میگوید: فَإِنْ تَابَ وَإِلَّا قُتِلَ... اگر توبه نکرد باید کشته شود! یعنی ایشان با این فتوا ،دیگر هیچ چیزی برای مسلمین باقی نگذاشته. یعنی کل مسلمانهای کره زمین بعد از آقای «ابن تیمیه»،در عصر حاضر می شوند واجب القتل!

«داعش» با فتوای «ابن تیمیه» مسلمین را قتل عام میکند!

این که این آقایان این همه داد میزنند،«تکفیر» چنین است! تکفیر چنان است!...

یا «آل شیخ» مفتی اعظم عربستان سعودی،میاید میگوید:

«داعش» خارج از اسلام هستند! اینها «خوارج» عصر هستند! اینها قتل مسلمانها را جایز میدانند! اینها خلاف قرآن هستند! خلاف سنت هستند!...

خب بفرمائید: اگر «داعش» امروز مسلمانهارا قتل عام میکند؛فتوای «ابن تیمیه» است.

اگر اموال مسلمانها را به عنوان غنائم جنگی تصرف میکنند؛ زن های مسلمان ها را به عنوان «کنیز»، چنین وچنان میکنند؛این دستور و فتوای«ابن تیمیه» است!

اینها معتقد هستند اگر بنا بود بعد از پیغمبر اسلام، پیغمبری بیاید؛ قطعا «ابن تیمیه» کاندید آن پیغمبری بود! یک روزی هم من فتوایشان را اینجا عرض کردم خدمت دوستان.

بعضی از مواقع درمورد یک مسئله فقهی،فقیهی فتوا میدهد به «وجوب»؛ مثل «تکتف»، یک فقیه دیگری فتوا میدهد به «ارسال»، این در حقیقت ترک واجب است. و وقتی ترک واجب کرد میشود «کافر» و قتلش واجب میشود!!

قبلا عرض کردیم اینها می گویند:

«فيمن ترك الصلاة كسلا، من غير جحود أن يستتاب، فإن تاب وإلا قتل كافرا.»

کسی که نماز را بخاطر کسل بودن نمیخواند بدون اینکه منکر اصل نماز باشد، باید توبه داده شود اگه توبه نکرد کافر شده و باید کشته شود.

الدررالسنیه فی الأجوبة النجدیه ج10 ص 329

یا اینکه می گویند مجرد ترک نماز جماعت موجب قتل است:

«صلاة الجماعة وهی واجبة وجوب عين، فيقاتل تاركها »

نماز جماعت، واجب عینی است. هر کس شرکت نکند قتلش واجب است.

الدررالسنیه فی الأجوبة النجدیه ج10 ص 328

مسلمانها باید از«داعشی»ها تشکر کنند!

آن روز عرض کردم خدمت دوستان، این آقایان «داعشی»ها خیلی آدمهای بارحمی هستند! خیلی!!

مسلمانها باید خدا را شکر کنند،چون اینها کسانیکه را که به «نمازجمعه» نمیروند به «بیست وپنج» ضربه «شلاق» تنبیه میکنند. ولی فتوای «ابن تیمیه» و«محمدبن عبدالوهاب» و دارو دسته اش میگوید،کسی در «نماز جماعت» حاضر نشود، واجب القتل است!

یا میگوید:

«في باب صلاة العيدين: وهي فرض كفاية، إن تركها أهل بلد يبلغون أربعين بلا عذر، قاتلهم الإمام كأذان»

اگر اهل یک شهری که جمعیتش به «چهل نفر» میرسد، نماز «عیدفطر وعیدقربان» را که واجب کفایی است، بدون عذر ترک کنند،برحاکم شهر واجب است که تمام چهل نفر را بکشد.

لذا میگوید بعضی از اوقات تبعیت از یک فقیه،منجر میشود به ترک یک واجبی یا ارتکاب حرامی که در این صورت «واجب القتل» است. ولی اینجا می گوید:

«فَإِنَّهُ مَتَى اعْتَقَدَ أَنَّهُ يَجِبُ عَلَى النَّاسِ اتِّبَاعُ وَاحِدٍ بِعَيْنِهِ مِنْ هَؤُلَاءِ الْأَئِمَّةِ دُونَ الْإِمَامِ الْآخَرِ فَإِنَّهُ يَجِبُ أَنْ يُسْتَتَابَ فَإِنْ تَابَ وَإِلَّا قُتِلَ»

هرکس عقیده داشته باشد که واجب است از یک امام تبعیت کنیم.نه دیگر ائمه واجب است توبه داده شود و اگر توبه نکرد قتلش واجب است.

مجموع الفتاوی ابن تیمیه ج 22 ص 249

اگرشما الآن از این«اهل سنت»،درباره مذهبشان سؤال کنید،کسانیکه «حنفی» هستند، میگویند واجب است از«ابوحنیفه» تبعیت کنیم.

کسانی که «مالکی» هستند میگویند واجب است از «امام مالک» تبعیت کنیم.

یعنی این عقیده شایع بین «اهل سنت» است. این چیزی نیست که بگوئیم اهل سنت در آن «تساهل» دارند یا «تسامح» دارند. نه!

یعنی هیچ «حنفی» حاضر نیست به هیچ قیمتی به فتوای «مالک و احمد وشافعی» عمل کند.

شما اگر از شافعی ها بپرسد میگویند بر یک شافعی لازم است فقط از امام شافعی تبعیت کند نه از ائمه دیگر.

و دیگر تابعین ائمه اهل سنت همین جور هستند.

شما کتابهای فقهی آقایان را مراجعه کنید. ببینید نظرآقایان چی هست در اینجا؟

مهمترین کتب فقهی مذاهب مختلف اهل سنت

در فقه «حنفی»، کتاب «المبسوط» سرخسی را داریم، که در حقیقت مثل «جواهر» ما هست در فقه؛ خیلی مفصل آمده بحث کرده. فتاوای «ابوحنیفه» را می آورد ودیگر فتاوا را رد می کند.

یا کتاب «حاشیه ابن عابدین» که الآن جزء کتابهای درسی حوزه های علمیه اهل سنت است. یا این «فتاوا هندیه».

در فتاوای «حنبلی» ها شما «المغنی ابن قدامه» را می بینید که این کتاب هم مثل «جواهر» ما هست. و شاید مفصل تر از جواهر ما هم است.

در فتاوای «مالکی» ها، «المدونة الکبری» را داریم.

در «شافعی» ها کتاب «ام» شافعی، که در حقیقت در رابطه با مسائل آراء و فتاوای شافعی مفصل صحبت کرده است.

امام جماعت «حرمین شریفین» از چه مذهبی است؟

در «حرمین شریفین» تا کسی «وهابی» نباشد و معتقد به وهابیت نباشد،و معتقد به بطلان دیگر مذاهب نباشد، اجازه نمی دهند در «مسجدالحرام» امام جماعت بشود.

نه تنها حرمین شریفین، بلکه در مسجد روستاها هم، اجازه نمی دهند نماز بخواند.

اینها حتما باید نسبت به «وهابیت ابن تیمیه و محمدبن عبدالوهاب» کاملاً معتقد و وفادار باشند.

پنج نماز جماعت جداگانه! در کنفرانس وحدت اسلامی!

این که گفتیم اینها فتوا داده اند براین که یک فردی که مثلا «شافعی» هست نمی تواند پشت سر «حنفی» نماز بخواند. و دیگر مذاهب هم به این شکل دارند؛ ما این را از نزدیک لمس کردیم.

در «کنفرانس وحدت» که در «تهران» برگزار شد. وقت «نمازمغرب» که شد دیدیم «شافعی» ها که از «کردستان» بودند، یک نماز جماعت برپا کردند! آقایانی که از «زاهدان» آمده بودند یک جماعت! «مصریها» یک جماعت.

«پنج نماز جماعت» بر پا شده بود و ما همانجا ثمره کنفرانس وحدت را دیدیم!

الآن در «مسجدین شریفین» بعضی از «اهل سنت» نماز جماعت که خواندند، نمازشان را اعاده می کنند.

البته خود «ابن تیمیه» هم فتوا داده است که:

«اگر کسی وارد مسجد شد دید یک امام جماعت ظالمی دارد نماز میخواند و این اگر آنجا نماز نخواند احساس خطر می کند؛ واجب است پشت سرش نماز بخواند و دوباره بعداً اعاده کند.»

من ندیدم فقهای اهل سنت فتوا داشته باشند که اگر کسی در «مسجدین شریفین» پشت سر این «وهابیها» نماز بخواند، باید نمازش را اعاده کند. من ندیدم شاید هم باشد.

آیا «وهابی» ها خود را «قسیم» چهار فرقه «اهل سنت» میدانند؟

بله کاملاً. نه تنها «قسیم»،بلکه بالاتر از این میدانند. میگویند اگر کسی معتقد به مذاهب دیگر باشد کافر است و واجب القتل است. این از «قسیم» هم بالاتر است. چهارفرقه اهل سنت را «عدو» می دانند برای خودشان!

شما مراجعه کنید کتاب «الدرر السنیه» زینی دحلان میگوید:

«وكانوا إذا أراد أحد أن يتبعهم على دينهم طوعا أو كرها يأمرونه بالإتيان بالشهادتين أولا ثم يقولون له اشهد على نفسك إنك كنت كافرا واشهد على والديك إنهما ماتا كافرين واشهد على فلان وفلان إنه كان كافرا ويسمون له جماعة من أكابر العلماء الماضين فإن شهدوا بذلك قبلوهم وإلا أمروا بقتلهم»

«محمدبن عبدالوهاب» وقتی در جزیرةالعرب ظاهر شد،فتوا داد که اگر کسی بخواهد وارد دین! محمدبن عبدالوهاب بشود، باید پنج تا «شهادت» به زبان بیاورد. شهادت به «وحدانیت خدا»، شهادت به «رسالت پیغمبر»، شهادت به «کفر خودش»، که قبلاً کافر بودم والآن که دارم وارد وهابیت میشوم مسلمان می شوم. شهادت به این که پدر ومادرم »کافر» از دنیا رفته اند. اگر شهادت داد قبولش میکردند وگرنه دستور قتلش را صادر میکردند.

الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه زینی دحلان ص46

«زینی دحلان» مفتی مکه مکرمه بوده. یک عالم عادی اهل سنت نیست. یک شخصیت شناخته شده است. و این عقیده وهابیت است که ایشان میگوید.

تعبیرش اینست که: إذا أراد أحد أن يتبعهم على دينهم... واژه «دین» محمدین عبدالوهاب را به کار می برد. یعنی محمدبن عبدالوهاب دین جدیدی آورده است!

کتاب «داعیة ولیس نبیاً» خواندنی است

آقای «فرهان مالکی» کتابی دارد به نام «داعیة ولیس نبیاً». یعنی محمدبن عبدالوهاب یک دعوت گر بوده پیغمبر نبوده است. این را در رد وهابیت نوشته است.

ایشان از علمای بزرگ عربستان است. و شاگرد «محمدمالکی» است. که ازرهبران مالکی های عربستان سعودی بوده است.

این کتاب، خواندنی است و در «اینترنت» هم موجود است. ایشان خیلی آدم مؤدبی است.

ومؤدب حرف می زند وقتی از «ابن تیمیه» و «محمدبن عبدالوهاب» نام می برد،با عبارت «رحمه الله» یاد می کند. و البته در ذیل همین «رحمه الله» تمام حرفهای خودش را می زند.

البته ایشان با کمک همسرش کتابها را مینویسد. و کاملاً هم مستند ومستدل می نویسند.

علمای وهابی فتوای کفر ایشان را صادر کرده اند. و طبیعی است کسی که بیاید اینگونه با حریت،حرفهای خودش را بزند، تخریبش میکنند.ایشان الآن در بین دانشجویان جایگاه خوبی دارد. و کوتاهی از ماست که نتوانستیم در بین دانشجویان حضور ونفوذ داشته باشیم.

سلام ما دانشجویان عربستان را به آقای «خامنه ای» ابلاغ کنید.

ماه مبارک رمضان سال 84 یا 85 مکه بودیم. شبها می رفتیم طبقه بالا. ده پانزده نفر از این دانشجویان دانشگاه «ام القری» میآمدند دور هم جمع می شدیم و با هم بحث می کردیم.

خیلی هم علاقه به بحث داشتند. علاقه که نه! عشق به بحث داشتند.

یک شب یکی از این دانشجویان برگشت گفت:

شما ایرانیها افتخار کنید رهبرانی مثل «خمینی» دارید. که آمد گفت «آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» به وجود همچین رهبرانی شما باید افتخار کنید.

ولی رهبران ما به نوکریشان برای «آمریکا» افتخار می کنند.

میگفت هر وقت رفتید خدمت آقای خامنه ای،سلام ما دانشجویان را به ایشان ابلاغ کنید.

ببینید امروز دانشجویانشان وتحصیل کرده هایشان، اگر کسی برود با اینها صحبت کند و یک مقدار اطلاع رسانی بکند، خیلی به سادگی قبول میکنند.

هدایتی در شب ولادت امیرالمؤمنین در مولد امیرالمؤمنین

من «شب سیزده رجب» بود که مکه بودم. چیزی که از زمان بچه گی غبطه میخوردم به حال آنهایی که شب «سیزده رجب» کنار «بیت الله الحرام» هستند. و در کنار آن قسمت شکافته شده «کعبه» که «فاطمه بنت اسد» رفت داخل خانه خدا، را مشاهده می کنند.خداوند توفیق داد دو مرتبه روز «سیزده رجب»، مکه بودم.

یک روز در کنار رکن یمانی بودیم،داشتیم نگاه می کردیم. مردم هم آمده بودند نگاه می کردند و اشک می ریختند. یکی از این دانشجوهایی که مال دانشگاه «ام القری» بود آمد دست گذاشت روی شانه من گفت:

«ما هذه الخرافات التی تعتقدون بأنّ علیاً ولد فی جوفه الکعبه»

این خرافات چیست که شما معتقد هستید «علی» در درون کعبه متولدشده است.

دیدم خیلی آتش درونش تند است. گفتم: با هم برویم گوشه ای بنشینیم صحبت کنیم.

گفتم: «حاکم نیشابوری» را می شناسی؟

گفت: بله.

گفتم: مستدرک حاکم را دیده ای؟

گفت: بله.

گفتم: حاکم نیشابوری در مستدرک میگوید:

«فقد تواترت الأخبار أن فاطمة بنت أسد ولدت أمير المؤمنين علي بن أبي طالب كرم الله وجهه في جوف الكعبة»

مستدرک حاکم نیشابوری ج3 ص 550 ح 6044

وقتی این را گفتم، آنهم با جلد وصفحه .از این رو به آن رو شد. منقلب شد. یک مقداری نگاه کرد به من و بعد یک مقداری بحثمان را ادامه دادیم ورفت.

جالب این است که فردا شب، ایشان آمد مرا پیدا کرد. گفت: من سه ساعت امروز رفتم کتابخانه، این «مستدرک» را زیر و رو کردم، ولی پیدا نکردم. این مطلب کجاست؟

می خواست مثلاً بگوید این دروغ است و تو به من دروغ گفتی.

گفتم: مستدرکی که من گفتم، چاپ «دارالکتب العلمیه» بیروت است، با تحقیق «دکتر مرعشلی» در شرح حال «حزام» این را آورده است.

گفتم: در همین نرم افزاری که من کنار «ام القری» گرفتم هم موجود است.

گفت: میشود با هم برویم هتل من از نرم افزار این را ببینم؟

ساعت تقریباً یک ونیم بعد نیمه شب بود ما رسیدیم هتل. من «کامپیوتر» داشتم آوردم لابی هتل، مطلب مستدرک را نشان دادم. سریع برداشت اینها را نوشت.

گفت: شما یک جمله ای هم گفتید دیشب، آن هم پیدا کنید آدرسش کجاست؟

گفتم: «بخاری» معتقد است بر اینکه،خلیفه اول «ابوبکر» است. دوم «عمر»، سوم «عثمان» چهارم «معاویه» و «علی» را جزء خلفا نمی شمارد. آدرسش هم کتاب «تاریخ صغیر» بخاری ص 118 وص 98 . این را هم سریع برداشت عبارتش را نوشت. چاپش را نوشت. محققش را نوشت.

بعد یک جمله ای گفت که خیلی برای من جالب بود. گفت: من تأسف می خورم که این همه تراث در کتابهای ما هست ولی ما از اینها بیخبر ماندیم.

جالب است که «ایمیل» و «شماره تلفن» ما را هم گرفت. که اگر سؤالی داشت بپرسد.

گفت: می شود الآن من یک زنگی بزنم، ببینم درست است یا نه ؟ زنگ زد، تلفن من زنگ خورد، خاطرجمع شد و رفت.

بعد از آن داستان، هر موقع که من می رفتم «مکه»، یک پیام به او می دادم، می آمد مرا پیدا می کرد دانشجوها را جمع می کرد و بعضی مواقع شش ساعت، هفت ساعت، با هم صحبت می کردیم.

این عشق وعلاقه، خدا پیغمبری، در بین جوانهای شیعه خودمان بنده ندیدم.

ولی اینها این قدر تشنه مطالب هستند، که البته مطالبی که ارائه می شود باید مستند و مستدل باشد.

یک مقداری کوتاهی از ماست. به قول شاعر که می گوید:

«آبادی بت خانه ز ویرانی ماست»

من عقیده ام براین است همان گونه ای که نیروهای ما، طلبه های ما، در این هشت سال جنگ تحمیلی، می رفتند «جبهه»، و آنجا «تبلیغ» می کردند. «موعظه» می کردند. «نصیحت» می کردند. اگر طلبه های ما در همان «جیش النصره» یا خود «داعش» نفوذ کنند، بروند تبلیغ کنند؛ قطعاً اثر دارد. من هیچ شبه ای ندارم.

من بر این عقیده هستم، تعداد زیادی از اینهایی که در «عراق» و«سوریه» می جنگند، جاهل هستند. اگر خوب به اینها اطلاع رسانی بشود، حتی از طریق «تلفن همراه»، و به جای اینکه بر سر اینها گلوله ببارانیم و اسلحه به رویشان بکشیم؛ بیائیم یک مطالبی را بنویسیم و از طریق یک «هلی کوپتر» بین اینها پخش کنیم، بردارند مطالعه کنند.

من عقیده ام این است وتجربه این «سی، چهل سال» که دارم اینست، که اگر به اینها اطلاع رسانی بشود، و خوب مطالب برای اینها روشن بشود، تأثیر فراوانی خواهد داشت.

البته یک عده ای هستند،که «لجوج» هستند. نبی مکرم هم از قبر بیاید بگوید حق چنین است زیر بار نمی روند. ولی اینها تعداد زیادشان اگر حقیقت برایشان روشن بشود، برمیگردند.

اینها آمده اند در «سوریه» و«عراق»، و تصورش اینست که جنگ با مردم آنجا، قربة الی الله است. کشتن طرف مقابل، تکلیف شرعی و واجب عینی است.

اگر ما این تفکر را از این ها بگیریم، قطعاً بلاشک در کارهای خودش تجدید نظر خواهد کرد.

والسلام علیکم ورحمة الله



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب