2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
بدعت از دیدگاه فریقین : ریشه های تکفیر مسلمین (7)
کد مطلب: ٧٠٢٣ تاریخ انتشار: ١٥ آذر ١٣٩٣ - ٠٩:٥٩ تعداد بازدید: 3882
خارج فقه مقارن » بدعت از دیدگاه فریقین
بدعت از دیدگاه فریقین : ریشه های تکفیر مسلمین (7)

جلسه بیست و هشتم 1393/09/15

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه بیست و هشتم 1393/09/15

موضوع درس : بدعت از دیدگاه فریقین : ریشه های تکفیر مسلمین (7)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لا سیما علی مولانا بقیه الله و اللعن الدائم علی اعداءهم اعداء الله الی یوم لقاء الله.

بحث ما در رابطه با استناد تکفیری های عصر حاضر، به عمل خلیفه اول بود که در جلسات گذشته، مفصل صحبت کردیم و مستندات مهمّی را هم ارائه کردیم.

شما اگر این کتاب «الدرر السنیه فی الأجوبة النجدیه» را مطالعه کنید، خواهید دید که در جای جای این کتاب، «تکفیر» مسلمانها و «قتل» مسلمانها و «تصرف اموال» مسلمانها؛ از زمان «محمد بن عبدالوهاب» تا عصر حاضر؛ استناد شده است به عمل «ابوبکر»!

اهل سنت و علمای بزرگوارشان باید وارد عمل بشوند

و این یکی از مصائب است که باید آقایان اهل سنت و علمای بزرگوارشان وارد عمل بشوند. و لو به عنوان دفاع از «ابوبکر».

و اگر عمل ابوبکر را درست نمی دانند و اجتهادش را خطا می دانند؛ اعلام موضع کنند. چرا که این قضیه واقعاً فاجعه است.

اگر این مسائل آشکار بشود و در اختیار مردم قرار بگیرد. انقلابی در اعتقاداتشان ایجاد خواهد کرد.

من گمان می کنم یک سنّی که امروز در «عراق» و «سوریه» آواره است و این جنایتها را دارد متحمل می شود؛ اگر بداند که اینها عملشان را مستند می کنند به سیره خلیفه اول، قطعاً در اعتقاداتش تجدید نظر خواهند کرد.

اگر واقعاً بنیانگذار این تکفیرها، خلیفه اول و همکارانشان بودند، دیگر جایی برای دفاع از آنها باقی نمی ماند و باید بگویند: از ماست که بر ماست!

بنیانگذار تکفیر و قتل مسلمین کیست؟

به عنوان نمونه شما ببینید این عبارت را که می گوید:

«قد قال الصديق لعمر رضي الله عنهما: و الله لو منعوني عقالا أو عناقا كانوا يؤدونها إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم لقاتلتهم على منعها.

فجعل المبيح للقتال مجرد المنع، لا جحد الوجوب.

و قد روى: أن طوائف منهم كانوا يقرون بالوجوب، لكن بخلوا بها، و مع هذا فسيرة الخلفاء فيهم جميعهم سيرة واحدة، و هي قتل مقاتلتهم، و سبي ذراريهم، و غنيمة أموالهم، و الشهادة على قتلاهم بالنّار»

ابوبکر به عمر گفت: به خدا قسم اگر عقالی از زکات را که به پیغمبر می دادند به من ندهند، با آنها خواهم جنگید.

و دلیل ابوبکر برای مباح شمردن جنگ با اینها، فقط ندادن زکات بود نه انکار وجوب زکات!

نقل شده است که گروهی از این مسلمین، معترف به وجوب زکات بودند لکن نسبت به پرداخت زکات بخل می ورزیدند. با اینکه اینها معترف به وجوب زکات بودند، سیره همه خلفا در مورد اینها یکسان بود. و سیره خلفا، کشتن کسانی که به جنگ مسلمین آمدند و اسارت زن و بچه آنها و به غنیمت گرفتن اموال آنها، و شهادت دادن به این که کشته شدگان از مانعین زکات در آتش جهنم هستند؛ بود.

الدرر السنیة فی الأجوبة النجدیه ج 12 ص 418

فاجعه این جاست که می گوید:

«فجعل المبيح للقتال مجرد المنع، لا جحد الوجوب»

دلیل ابوبکر برای مباح شمردن جنگ با اینها، فقط ندادن زکات بود نه انکار وجوب زکات!

آقای ابوبکر، تنها مجوز قتل این مسلمین را، ندادن «زکات» عنوان می کند. با این که اینها مسلمان بودند و مقّر به وجوب زکات بودند. و انکار نمی کردند.

فاجعه دوم، دروغ و افترائی است که این آقا به خلفا می بندد و می گوید سیره خلفا در کشتن مانعین زکات، یکسان بود.

«فسيرة الخلفاء فيهم جميعهم سيرة واحدة»!

سیره خلفا در مورد اینها یکسان بود

در حالی که «عمر» با این قضیه مخالف بود. «عثمان» مخالف بود. «امیرالمؤمنین» مخالف بود. این حرف این آقا، دروغ محض است.

عجیب این است که می گوید:

«و الشهادة على قتلاهم بالنّار»

شهادت دادن به این که کشته شدگان از مانعین زکات در آتش جهنم هستند؛ هم از سیره تمام خلفا بود.

اینها مسلمانها را می کشند، اموالشان را به غنیمت می برند؛ دست آخر هم می گویند سیره خلفا بر این بوده که اینها اهل جهنم هستند!

در حالی که اگر یک مسلمان، زنای محصنه بکند و به خاطر این معصیت، حد بخورد؛ روایات شیعه و سنی می گوید خداوند این فرد را در قیامت عذاب نخواهد کرد. زیرا خدای عالم عادل تر از این است که یک فرد را به خاطر یک گناه، دو مرتبه عذاب کند.

زیرا حدی که این فرد گناهکار، در دنیا می خورد، در حقیقت عذابی است که خدا معین کرده است. حدی است که خدا مقرر کرده است.

ولی این آقایان، نسبت به «مانعین زکات» می گویند: هم باید کشته شوند؛ هم زن و بچه هایشان باید اسیر بشوند؛ هم اموالشان به غنیمت گرفته شود؛ دست آخر هم خدا اینها را اهل آتش جهنم قرار خواهد داد!

و این ادعا، در حقیقت بیت القصیر حرف این تکفیری هاست.

آیا «اصحاب رده» به جنگ با مسلمین آمده بودند؟

در ادامه، ادعای کذب دیگری مطرح می کند و می گوید:

« فسيرة الخلفاء فيهم جميعهم سيرة واحدة، و هي قتل مقاتلتهم ...»

سیره تمام خلفا در کشتن مانعین زکات بود که به جنگ با مسلمین آمده بودند!

تمام این حرف ها و ادعاها و حکم صادر کردن ها در صورتی است که این اصحاب رده، و این مسلمانهایی که به دستور «ابوبکر» کشته شدند، آن هم فقط به خاطر ندادن زکات به جناب ابوبکر؛ هرگز به جنگ با مسلمانها نیامدند!

اصحاب رده، لشگر کشی نکردند برای قتال با مسلمین! بلکه این آقایان بودند که لشگرکشی کردند و مانعین زکات را قتل عام کردند. آنها که قصد جنگ با مسلمین را نداشتند.

آنها خودشان مسلمان بودند. مقر به «نماز» و «زکات» و دیگر شرایع اسلامی بودند.

شما نگاه کنید ببینید جنگ با «اصحاب ردّه» در کجا اتفاق افتاده است؟ در مدینه اتفاق افتاد!؟ یا در یمامه!؟

اگر مانعین زکات، قصد جنگ داشتند باید می آمدند جلوتر! همانگونه که کفار «مکه» از مکه راه افتادند برای جنگ با مسلمانها آمدند در ده کیلومتری مدینه، در کنار «چاه های بدر» با مسلمین درگیر شدند.

بله، اگر قبیله «مالک بن نویره» لشگر تهیه می کردند و می آمدند به جنگ با «ابوبکر» و مسلمین، اینها حق داشتند بگویند: «قتل مقاتلتهم...»: نبرد مسلمین بود با کسانی که به جنگ با مسلمین آمده بودند.

در حالی که هرگز اینگونه نبود و این هم دروغ دیگری است که اینها می گویند.

روایتی خواندنی از «جصّاص» مفسّر نامی اهل سنت

«جصاص» از فقهاء و مفسرین نامی اهل سنت است. کتابی دارد به نام «احکام القرآن»، که از کتاب های معتبر و طراز اول اهل سنت است.

در آنجا روایت جالب و خواندنی را نقل می کند و می نویسد:

«اصحاب ردّه» که به دستور «ابوبکر» کشته شدند؛ نه منکر «زکات» بودند، و نه منکر دیگر شرایع دین، به جنگ با مسلمانها هم نیامده بودند.

بلکه فقط حاضر نبودند به «ابوبکر» زکات ندهند. ولی ابوبکر قسم می خورد که تا اینها را نکشد آران نمی گیرد:

«لما قبض رسول الله ارتدت العرب عن الإسلام إلا أهل المدينة فنصب أبو بكر لهم الحرب فقالوا فإذا نشهد أن لا إله إلا الله و نصلي و لا نزكي.

فمشى عمر و البدريون إلى أبى بكر و قالوا دعهم فإنهم إذا استقر الإسلام في قلوبهم و ثبت أدوا.

فقال و الله لو منعوني عقالا مما أخذ رسول الله لقاتلتهم عليه

وقاتل رسول الله على ثلاث شهادة أن لا إله إلا الله و إقام الصلاة و إيتاء الزكاة و قال الله تعالى [فإن تابوا و أقاموا الصلاة وآتوا الزكاة فخلوا سبيلهم]

والله لا أسئل فوقهن و لا أقصر دونهن فقالوا له يا أبا بكر نحن نزكي و لا ندفعها إليك فقال لا و الله حتى آخذها كما أخذها رسول الله»

وقتی پیامبر از دنیا رفت تمام مردم عرب از اسلام برگشتند مگر اهل مدینه! ابوبکر تصمیم گرفت با آنها بجنگد. آنها به ابوبکر گفتند: چگونه می خواهی ما را بکشی در حالی که ما شهادت به وحدانیت خدا می دهیم و نماز می خوانیم و فقط زکات نمی دهیم.

پس از این گفتگو، عمر بن خطاب و گروهی از مبارزان جنگ بدر، به پیش ابوبکر رفتند و گفتند: اینها را رها کن! اینها اگر اسلام در قلبهایشان مستقر و ثابت بشود، زکات را خواهند پرداخت. ابوبکر گفت: قسم به خدا اگر عقالی از زکات را که پیغمبر از اینها می گرفت، به من ندهند، با آنها خواهم جنگید.

چرا که پیغمبر هم برای سه چیز جنگید: شهادت به وحدانیت خداوند؛ اقامه نماز؛ و ادای زکات؛ و خداوند هم فرموده است که [اگر مشرکین توبه کنند و نماز زا بر پا بدارند و زکات بدهند، رهایشان کنید]

به خدا قسم! من نه بیشتر از این می خواهم و نه به کمتر از این راضی می شوم.

مردم به ابوبکر گفتند: ای ابوبکر! ما زکات می دهیم ولی نمی خواهیم به تو نمی دهیم. ابوبکر گفت: به خدا قسم من آرام نمی گیرم مگر اینکه زکات را از شما بگیرم آنچنانی که پیغمبر گرفت.

احکام القرآن جصاص، ج4 ص 271

چند سؤال بی پرده از علمای اهل سنت

در مورد این که بنیانگذار «تکفیر» و «قتل» و «نفاق» در صدر اسلام خلیفه اول بوده یا نبوده؛ چیزی است که مدارک اهل سنت، به خوبی نشان می دهد. و ما به هیچ وجه اظهار نظر نفیی و اثباتی نمی کنیم.

ولی آنچه محرض است این است که تکفیری ها، از زمان «محمد بن عبدالوهاب» تا عصر حاضر، عمل خودشان را استناد می کنند به فعل «ابوبکر».

ما از شما آقایان علمای اهل سنت انتظار داریم که بیائید یا بگوئید این استناد تکفیری ها به فعل «ابوبکر» غلط است و اشتباه است؛

و یا اینکه بگوئید کار جناب «ابوبکر» اشتباه بوده است.

و یا بگوئید کار ابوبکر صحیح بوده، و اینها که فعلشان را به عمل ابوبکر استناد می کنند، کار صحیحی انجام می دهند.

اینها یک سری سؤالاتی است که باید از ناحیه آقایان اهل سنت، جواب داده بشود.

بنیانگذار «نفاق» و «قتل» مسلمین، در عصر پیغمبر کیست؟

نکته دیگری که جای سؤال دارد از علمای اهل سنت، این است که اگر کسی سؤال کند در عصر خود نبی مکرم، قضیه اتهام به «کفر»، اتهام به «نفاق» و دستور به «قتل»؛ از ناحیه چه کسی رقم خورده، شما چه جوابی دارید بدهید!؟

در «صحیح بخاری» در مورد «عبدالله بن ابی» نقل شده است که وقتی گفت: اگر به مدینه بازگردیم عزیزان، ذلیلان را بیرون می کنند. (آیه 8 سوره منافقون)؛

جناب «عمر بن خطاب» گفت:

« فَقَالَ عُمَرُ: أَلاَ نَقْتُلُ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَذَا الخَبِيثَ؟ فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: لاَ يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّهُ كَانَ يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ»

عمر گفت: یا رسول الله آیا این خبیث را نکشیم؟ پیغمبر فرمود: نه، نمی خواهم مردم بگویند که رسول خدا اصحابش را می کشد.

صحیح بخاری ج3 ص 1296 ح 3330

در حالی آقای «عمر» اظهار نظر می کند و فتوای به قتل می دهد که صحابه آنجا هستند و سخنی نمی گویند، پیغمبر هم آنجا شرف حضور دارد و سخن نمی گوید!

اول کسی که شروع می کند به اعتراض کردن، و دستور قتل صادر کردن، آقای «عمر بن خطاب» است.

اگر بنای بر کشتن بود پیغمبر اکرم دستور می داد. و یا خداوند در ذیل همین آیه ای که از قول «عبدالله ابن ابی» نقل می کند، دستور کشتن او را به پیغمبر می داد.

اگر بنا بر قتل بود، حکمش را خداوند صادر می کرد. و یا پیغمبر صادر می کرد. ما که نباید از خدا و پیغمبر جلوتر بیافتیم.

قرآن کریم می فرماید:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِه‏»

ای کسانی که ایمان آورده اید بر خدا و پیغمبرش سبقت نگیرید.

سوره حجرات آیه 1

در این قضیه، آقای «عمر بن خطاب»، اولاً جلوتر از پیغمبر سخن می گوید؛ ثانیاً اتهام خباثت را به یک صحابی می دهد- البته شاید استحقاق بالاتر از خباثت را هم باشد- ثالثاً حکم قتل را هم صادر می کند.

پیغمبر اکرم، سرکرده منافقین مدینه را، صحابی خود خطاب کرد!

نکته جالب در این قضیه این است که پیغمبر اکرم، «عبد الله بن ابی»؛ سر کرده منافقین مدینه را، که به اتفاق علمای شیعه و سنی، منافق بوده و همین بوده که در جنگ «احد» سیصد نفر را از رفتن به نبرد با مشرکین منصرف کرد؛

پیغمبر یک همچین شخصی را با عنوان «اصحاب من» خطاب می کند! و می فرماید:

«...لاَ يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّهُ كَانَ يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ»

این حدیث پیغمبر، مخالف نظر آقایانی است که می گویند منافقین از اصحاب پیغمبر نیستند. این حدیث نبوی ثابت می کند که اصحاب پیغمبر هم شامل مؤمنین می شود و هم منافقین. هم شامل صحابه عدول می شود و هم شامل فساق از صحابه!

آیه شریفه که می گوید:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا...»

ای کسانی که ایمان آورده اید اگر فرد فاسقی خبری برای شما آورد درباره آن تحقیق کنید.

سوره حجرات آیه 6

این آیه که در مورد فرد یهودی و مسیحی که نیست، بلکه در مورد یک صحابی نازل شده است. این آقایان که فقط بلد هستند آیه 100 سوره توبه؛ آیه 18 سوره فتح و... را بخوانند، یک نگاهی به این آیات هم بیاندازند. این آیات را هم بخوانند.

«بخاری» در جای دیگر، در مورد همین قضیه «عبدالله ابن ابی» نقل می کند که:

«فَقَامَ عُمَرُ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ: دَعْنِي أَضْرِبْ عُنُقَ هَذَا المُنَافِقِ. فَقَالَ النَّبِيُّ دَعْهُ، لاَ يَتَحَدَّثُ النَّاسُ أَنَّ مُحَمَّدًا يَقْتُلُ أَصْحَابَهُ»

عمر بلند شد و گفت یا رسول الله اجازه بده تا گردن این منافق را بزنم. پیغمبر فرمود: رهایش کن. نمی خواهم مردم بگویند که محمد، اصحابش را می کشد.

صحیح بخاری ج4 ص 1861 ح 4622

در اینجا هم بدون اینکه نبی مکرم حرفی بزند، آقای «عمر» به یک صحابی، هم نسبت «نفاق» میدهد، و هم تصمیم به قتلش را می گیرد.

باز هم در اینجا پیغمبر اکرم تعبیر اصحابی را بر زبان می آورد.

یا رسول الله، عدالت را رعایت کن!

یا در قضیه تقسیم غنائم،در «جنگ حنین»، وقتی که پیغمبر اکرم برای تألیف قلوب تازه مسلمان شده ها، از بیت المال، کمی بیشتر به آنها داد، شخصی به نام «ذو الخویصره» به نحوه تقسیم غنائم پیغمبر، اعتراض کرد:

«فَقَالَ: اعْدِلْ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ: «وَيْلَكَ، وَمَنْ يَعْدِلُ إِذَا لَمْ أَعْدِلْ قَدْ خِبْتَ وَخَسِرْتَ إِنْ لَمْ أَكُنْ أَعْدِلُ»

عبدالله بن ذوالخویصره گفت: یا رسول الله عدالت را رعایت کن! پیغمبر فرمود: وای بر تو. اگر من عدالت را رعایت نکنم چه کسی می خواهد رعایت کند. اگر من پیغمبر عادلی نباشم تو ضرر کردی و زیان دیدی.

صحیح مسلم ج 2 ص 740 ح 1063

«جنگ حنین» از جنگ های شنیدنی است

در «جنگ حنین» حدود دوازده هزار نفر جمعیت شرکت داشتند، که البته خیلی ها از جنگ فرار کردند.

«جنگ حنین» هم از جنگ های شنیدنی است که هم شیرین است و شنیدنی، و هم درد آور است و گریه کردنی!

از دوازده هزار نفری که در «جنگ حنین» شرکت داشتند، وقتی دشمن حمله کرد، به غیر از چهار، پنج نفر، که در رأس آنها امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بود؛ بقیه همه فرار کردند!

وقتی در تقسیم غنائم جنگ حنین، ذو الخویصره به پیامبر اعتراض کرد؛ جناب «عمر» در میان انبوه مسلمانها، اظهار نظر می کند و قصد کشتن فرد معترض را دارد:

«فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ رضى الله عنه دَعْنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَقْتُلَ هَذَا الْمُنَافِقَ. فَقَالَ «مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ يَتَحَدَّثَ النَّاسُ أَنِّي أَقْتُلُ أَصْحَابِي »

عمر بن خطاب گفت: اجازه بده من گردن این منافق را بزنم. پیغمبر فرمود: به خدا پناه می برم از این که مردم بگویند من اصحاب خودم را می کشم.

صحیح مسلم ج 2 ص 740 ح 1063

یا در قضیه «حاطِبِ بنِ أَبِي بَلتَعَةَ» باز هم آقای «عمر» به یک مسلمان نسبت «نفاق» می دهد و سپس تقاضای قتل او را از پیغمبر می کند:

«قَالَ عُمَرُ يَا رَسُولَ اللَّهِ دَعْنِي أَضْرِبْ عُنُقَ هَذَا الْمُنَافِقِ»

عمر گفت یا رسول الله اجازه بده من گردن این منافق را بزنم.

صحیح مسلم ج4 ص 1557 ح 4025

«عمر» و آرزوی مرگ «سعد بن عباده»!

یا این عبارت را که «خلیفه دوم» در رابطه با «سعد بن عباده» می گوید:

«قَالَ قَائِلٌ قَتَلْتُمْ سَعْدًا، فَقَالَ عُمَرُ: قَتَلَهُ اللَّهُ! إِنَّهُ مُنَافِقٌ»

شخصی گفت: سعد را کشتید. عمر گفت: خدا او را بکشد. او منافق است!

تاریخ طبری ج2 ص 244

یا می گوید:

«اُقتُلوا سَعداً فإنَّه مُنافق»

سعد را بکشید. او منافق است.

شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج20 ص 21، العقد الفرید ج3 ص 62

این آقای «عمر بن خطاب» است که در حضور نبی مکرم، و قبل از اظهار نظر نبی مکرم، مسلمین را «تکفیر» می کند؛ «نفاق» آنها را ثابت می کند و تصمیم به «قتل» آنها هم می گیرد. در حالی که قرآن می گوید:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِه‏»

ای کسانی که ایمان آورده اید بر خدا و پیغمبرش سبقت نگیرید.

سوره حجرات آیه 1

پس بنابراین ریشه های تکفیر را باید در زمان خود رسول اکرم جستجو کنیم.

والسلام علیکم ورحمة الله




Share
1 | کیان | Iran - Shahrud | ٠٠:٢٠ - ١٣ اسفند ١٣٩٣ |
البته بنا به گفته یکی از مراجع و محققین شیعه بنام آقای حیدری ریشه تمامی تکفیرها در کتب شیعه هست و تمامی علمای شیعه بدون استثنا رای به کفر اهل سنت دادن

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
اولا: از ديدگاه شيعه، هر فردى كه به وحدانيت خداوند و رسالت نبى مكرم اسلام صلى الله عليه وآله شهادت دهد، مسلمان است و احكام اسلامى بر او جارى مى‌شود. علماى شيعه نيز در كتاب‌هاى فقهى به اين مطلب تصريح كرده و فتوا به پاك بودن چنين فردى داده‌اند، كه به دو نمونه اشاره مى‌كنيم.
شيخ انصارى رضوان الله تعالى عليه در اين باره مى‌نويسد:
المشهور طهارة المخالف لأهل الحق عدا الفرق الآتية منهم للأصل وأدلة طهارة المسلمين من النص والاجماع بعد ملاحظة ما دل على اسلامهم في الظاهر بناء على تحديد الاسلام المقابل للايمان الذي هو مناط الطهارة دون المرادف له بما عليه الناس من الشهادتين والتزام الصلاة والصيام والحج والزكاة وغير ذلك كما لا يخفى على المتتبع باب الفرق بين الايمان والاسلام من أصول الكافي هذا مضافا إلى السيرة القطعية المستمرة من زمن حدوث هذا المذهب إلى يومنا هذا من الأئمة صلوات الله عليهم وأصحابهم ومن جميع المؤمنين من المباشرة لهم ومساورتهم والاكل من ذبايحهم وأطعمتهم ومزاوجتهم... .
مشهور از فقهاء گفته‌اند مسلمانان مخالف مكتب اهل بيت غير از يك فرقه آنان پاك هستند، و دليل آن جريان اصل طهارت و دلائلى مانند: نص و اجماع است كه پس از اثبات ظاهرى مسلمان بودن حكم طهارت جارى مى‌شود، البته بنا بر اين كه اسلام را مفهومى در برابر ايمان بدانيم نه مرادف با آن، يعنى اسلام عبارت باشد از اظهار شهادتين و التزام به اقامه نماز و روزه و حج و زكات و غير اينها كه هر محققى با مراجعه به باب فرق بين ايمان و كفر از كتاب اصول كافى با حقيقت اين دو مفهوم آشنا مى‌شود، علاوه بر اين مطالب، از آغاز پيدايش مذهب اهل بيت عليهم السلام سيره و روش امامان و پيروان آنان بر هم نشينى و رفت و آمد و استفاده از خوراكى‌ها و غذاهاى آنان و پيوند زناشوئى با ديگر مسلمانان بوده است.
الأنصاري، الشيخ مرتضى (متوفاي1282هـ)، كتاب الطهارة (ط.ق)، ج 2 ص 351، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام للطباعة والنشر.
آیت الله خویی نیز می گوید:
إلا أن النصب للشيعة لا يستتبع النجاسة بوجه لما تقدم من الاخبار والسيرة القطعية القائمة على طهارة المخالفين فالنصب المقتضي للنجاسة إنما هو خصوص النصب للائمة كتاب الطهارة ج2 ص88
در ضمن خوب است بدانید این شبکه های وهابیت و معاند شیعه هستند که کلیپ هایی از را افرادی با تقیطع نقل می کنند، بعد شما فکر می کنید آنها واقعیت را دارند نقل می کنند درحالی آنها بدنبال انحراف کردن بیننده ها و تفرقه هستند لذا نباید گول این شبکه ها را خورد!
ثانیا: شما که به این قاطعیت حرف می زنید و بزرگان شیعه به تکفیر کردن متهم می کنید بهتر است در این خصوص مطالعهاتی نیز در منابع خودتان داشته باشید تا ببینید که این بزرگان شما بودند که شیعه و حتی دیگر فرقه ها را تکفیر کرده اند یا بزرگان ما!!
ابوعبد الله مقدسى و ابوالحسن مرداوى مى‌نويسند:
وَذَكَرَ ابن حَامِدٍ في أُصُولِهِ كُفْرَ الْخَوَارِجِ وَالرَّافِضَةِ وَالْقَدَرِيَّةِ وَالْمُرْجِئَةِ وَمَنْ لم يُكَفِّرْ من كَفَّرْنَاهُ فُسِّقَ وَهُجِرَ.
ابن حامد در كتاب اصولش كافر بودن خوارج و شيعيان و قدريه و مرجئه را ذكر مى‌كند. سپس مى‌نويسد: كسى كه تكفير شده‌هاى توسط ما را كافر نداند، فاسق است و بايد ترك و از جامعه طرد شود.
المقدسي، محمد بن مفلح أبو عبد الله (متوفاي762هـ)، الفروع وتصحيح الفروع، ج 6 ص 155، تحقيق: أبو الزهراء حازم القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1418هـ
شمس الدين ذهبى در تاريخ الإسلام و سير اعلام النبلاء و همچنين ابن رجب حنبلى در ذيل طبقات الحنابله مى‌نويسند:
أحمد بن الحسين بن محمد. المحدث الأمام أبو حاتم بن خاموش الرازي البزاز. من علماء السنة... وحكاية شيخ الإسلام الأنصاري معه مشهورة. وقوله: مَن لم يكن حنبلياً فليس بمسلم.
داستان شيخ الاسلام انصارى با احمد بن حسين بن محمد مشهور است كه گفت: هر كس حنبلى نباشد مسلمان نيست.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج 29، ص 303، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربى - لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م؛
پس لطفا اینها اگر می توانید پاسخ بدهید بعد بیاید در خصوص بزرگان شیعه نظر بدهید؟!
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب