«حقیقت گمشده» حکایت هدایت «شیخ معتصم سید احمد» است.گرچه او در خانواده ای از اهل سنت دیده به جهان گشود، اما تسلیم اعتقاداتی که از پدرانش به ارث برده بود، نشد و به تحقیق و بررسی درباره حقیقت اسلام پرداخت.
«سید احمد» درباره چگونگی شروع تحقیق خود چنین می گوید:
«تحقیق درباره یک تفکر سالم و فرهنگ صحیح بسیار مشکل بود؛ مرحله دشواری را گذراندم. هر چند تحقیق من بطور تصادفی و فطری بود؛ در طول زندگی معمولی ام همیشه می پرسیدم و گفتگو می کردم ولی فرصتی برای بحث و بررسی نداشتم. پس از حمله شدید وهابیها بر سودان و شدت گرفتن بحثها و مناظرهها، و زیاد شدن فعالیت های مذهبی، بسیاری از حقایق آشکار و اختلافها و تضادهای تاریخی، عقیدتی و فقهی زیادی پدیدار گشت؛ بعضی از فرقه های اسلامی تکفیر شده و آنها را از حریم اسلام خارج کردند. علی رغم دردناک بودن این وضعیت، من توانستم گمشده خود را بیابم، تحقیقات خود را دو چندان نمودم و احساس کردم تمام پرسش های نامنظمی که به ذهنم خطور می کرد واقعیت دارد. از این رو توجهم به وهابیت بیشتر شد. مناظرات و گفتگوهای آنان را دنبال میکردم و مهم ترین مسأله ای که در آن ایام از آنها دیدم سرسختی آنها و مقاومتشان در برابر واقعیت های موجود بود. اکنون جواب هایی سطحی برای پرسش های سرگردان ذهنم، یافته بودم اما سوال های فراوانی نیز بودند که جوابشان نزد آنها یافت نمی شد. تفکر عقب مانده و خشک وهابیها، عامل دیگری بود که مرا از وهابیت دور می ساخت هر چند افکار آنها تأثیر زیادی بر من گذاشته بود».
«معتصم» مدت زمانی به همین حال باقی ماند، نه راه به جایی داشت، نه قرار و آرامشی، یک روز به وهابیت نزدیک و روز دیگر از آنان دور می شد، تنها راه حل خود را در این دید که در یک دانشکده یا دانشگاه اسلامی درس بخواند تا بتواند تحقیق خود را به طور دقیق تر و عمیق تر دنبال کند. وی سرانجام در دانشکده علوم اسلامی و ادبیات عربی دانشگاه وادی النیل در سودان قبول شد. در آنجا به سراغ کتابخانهای که مملو از کتابها و دایره المعارف های عظیم بود، رفت و با آنجا انس گرفت، ولی مشکل او این بود که نمی دانست از کجا شروع کند و چه چیزی را بخواند؟! به همین حال ماند، تا اینکه یک روز با یکی از افراد فامیل به نام «عبدالمنعم» ملاقات کرد، در آن روز وی را مشغول بحث با یکی از افراد «اخوان المسلمین» دید، عبدالمنعم با آرامش کامل بحث میکرد در حالیکه طرف مقابل بسیار خشن و تهاجمی بود. اصل مطلب را نفهمیده بودم تا آنکه برادر مسلمان گفت: شیعه کافر و از خدا بی خبرند... در اینجا متوجه بحث شدم، در ذهنم این سوال با حیرت مطرح بود... شیعه چه کسانی هستند؟ و چرا آنها کافرند؟ آیا عبدالمنعم شیعی است؟ منصفانه بگویم که عبد المنعم حریف خود را در هر مسأله ای که مطرح می شد شکست می داد، آنهم با منطقی زیبا و استدلالی محکم.
از عبدالمنعم پرسیدم: شیعه چه کسانی هستند؟ و چگونه آنها را شناختی؟ وی گفت من نیز همانند تو بودم اما بعد از بررسی برایم آشکار شد که حق نزد شیعیان است. گفتم: شاید عجله کرده ای... یا اشتباه کردهای...! به رویم لبخند زد و گفت: چرا تو با دقت و تأمل بحث نمی کنی؟ بخصوص آنکه کتابخانهای در دانشگاه دارید که می توانی استفاده زیادی از آن داشته باشی با تعجب گفتم: در کتابخانهی ما منابع اهل سنت وجود دارد، چگونه درباره شیعيان در آنها جستجو کنم؟! گفت: از نشانه های حقانیت شیعه همین است که درستی عقیده خویش را بر پایهی روایات اهل سنت نیز اثبات می کنند. از کلام او خشنود شدم و تصمیمم بر تحقیق بیشتر شد. عبدالمنعم مثالهایی در این زمینه با ذکر آدرس مطرح کرد که به کلی متحیر شدم، احادیثی را می شنیدم که تا کنون به گوشم نخورده بود؛ او به سرعت این شک را از دلم بر طرف کرد و گفت: این احادیث را یاد داشت کن، و در کتابخانه به دنبال آنها بگرد.
دیگر سخنان مبلغان وهابی نمی توانست «معتصم » را قانع کند و او نمی خواست کور کورانه از گذشتگانش پیروی کند. از این رو دینش را بر خیمه اي راستین استوار نمود که ستونش روایت معتبر ثقلین بود. از این جا بود که به روي قلب حق بین او، درب هاي نورانی هدایت یکی پس از دیگري گشوده شد و در سایهی پیروی از قرآن و عترت نبوی، حقیقت گمشده خود را در تبعیت از مذهب اهل بیت علیهم السلام یافت.
1. کتاب امامت و دلایل انتصابی بودن آن؛ مولف: سلیمان امیری
2. کتاب جدال احسن(نقد و بررسی شبهات وهابیان)؛ مولف: حضرت آیت الله شیخ جعفر سبحانی
البته اگر مولف کتاب ها راضی باشند که کتابشون در سایت و در معرض دید و استفاده عموم قرار بگیره... چراکه مواردی نظیر حق و حقوق مولف و ... شاید وجود داشته باشه که البته بعید میدونم چون در سایت سازمان حج، کتاب اول را دیدم که فایل pdf این کتاب در آنجا بود.