فرق ميان توحيد قرآنى وميان توحيد عبدالوهاب :

در پایان یادآور می شوم، این کتاب به دنبال گردآوری تمامی فتنه های ناشی از توحید شیخ محمد عبدالوهاب نیست. این کتاب تلاشی است برای نجات برادران وهابی از انحرافات ایجاد شده در نگاه شیخ محمد عبدالوهاب به توحید، نگاهی که مستند به توحید فراگیر و کامل ارایه شده در قرآن کریم نیست.

نیاز به شناخت توحید آنچنان که خداوند و رسولش ترسیم می نمایند، نیاز عقل و قلب است. نیاز زندگی، مسایل روز، نیاز امّت اسلامی و تمامی بشر به شکل یکسان می باشد.

این تصوّر عجیب، اندیشه شیخ محمد عبدالوهاب را نسبت به حقیقت توحید فراگرفته بود. تصوّری که در بسیاری از تفاصیلش، به توحید ارتباطی ندارد. بین تصوّر شیخ از توحید تا توحید قرآنی تفاوت بسیاری وجود دارد... زیرا تصوّر شیخ از توحید- در برخی تفاصیل آن- با فطرت سلیم و توحید قرآنی هماهنگ با فطرت انسان، مخالف است. فاصله میان این دو توحید بسیار زیاد و وحشت آور است... اشتباه بزرگی است اگر گمان کنیم توحیدی که خداوند و رسولش خواسته اند، همان توحیدی است که شیخ ترسیم کرده است. توحید شیخ در اوج جمود، تحجّر و خشکی است. جرم بزرگی در حق خدا و رسول مرتکب شده ایم، اگر توحید قرآنی را در کتاب توحید شیخ عبدالوهاب حبس کنیم.

 آن توحید آسمان است و این توحید شیخ عبدالوهاب... آن  بر مبنای روش الاهی برپا شده و این بر اساس روش بشری... ستم بزرگی است اگر مسایلی را که شیخ در توحید وارد کرده، به توحید قرآنی ربانی الاهی اضافه کنیم و یا آنچه رد کرده است از توحید قرآنی خارج نماییم. در این صورت توحیدی جدید ساخته ایم که بر توحید الاهی و فرستاده شده توسط پیامبران عارض می شود، دور این توحید جدید را خواهیم گرفت و این توحید نوپدید را همان توحیدی خواهیم کرد که خداوند و رسولش خواسته اند. سپس گروهی از مسلمانان ساده اندیش را به دور خود جمع کرده، نام ویژه ای برایشان انتخاب می کنیم آنها هم تمامی مذاهب اسلامی را که توحید اختراعی شیخ و مرجع تقلید ما را رد کند، دشمن داشته و تکفیر می کنند. ویژگی هایی روانی برایمان پدید می آید که از نظر احساسی ما را از تمامی مذاهب اسلامی جدا می کند. این فرآیند همان حالتی است که برای شیخ محمد عبدالوهاب و گروه او پدید آمده... شیخ عبدالوهاب توحیدی با مضامین جدید اختراع کرده که نه در قرآن آمده و نه در سنّت پیامبر وجود دارد، چنین توحیدی نه به فکر پیشینیان صالح این امّت و نه به فکر معاصران، خطور نکرده است، چنان که مضامینی ضروری از توحید قرآنی در این توحید حذف شده است.

به جهت این که میان توحید الاهی ربانی با توحید وهابی، و همچنین میان روش قرآن در بررسی توحید با روش شیخ در ارایه توحید فاصله ای اساسی وجود دارد، توحید ترسیم شده توسط شیخ، نافرمانی همه جانبه و زشت نمایی روشنی از توحید الاهی است. از توحید وهابی، خلط های بسیاری پدید آمد، صفای توحید قرآنی مکدّر شد، مساحت آن کاسته گردید و گرفتار قشریگری شد. همین مسایل باعث شد، کتاب های محمد عبدالوهاب از سرشت، حقیقت و روش توحید قرآنی کاملا بیگانه باشد. من یقین جازم دارم که برادران وهابی، شیرینی، عظمت و زیبایی توحید درک نخواهند کرد و هرگز از چنین توحید عجیب، مسخ شده و منحرفی آزاد نمی شوند مگر این که «کتاب توحید» یا «کشف الشبهات» و ... تمامی کتاب های شیخ در موضوع توحید را رها کنند، سپس به قرآن کریم بازگشته، به شکل مستقیم توحید را از قرآن برداشت نمایند.

در چنین حالتی درک خواهیم کرد که شیخ، اندیشه ها و دیدگاه های خاصّ خود درباره توحید را با توحید الاهی تطبیق داده است... فرآیند تطبیق نظری شیخ، با ساده نگری بسیار انجام شده است و شیخ طبیعت توحید الاهی را نشناخته است. اندیشه ها و تصوّرات شیخ از توحید، بر اساس نظام فکری یکپارچه و بر اساس روشی یکسان، پی ریزی نشده است، به همین جهت هم با توحید الاهی مخالف است.

تلاش برای تطبیق توحید شیخ و توحید قرآن کریم، ساده انگاری و عملی بیهوده است، ولی برادران وهابی ما که به خواندن کتاب های شیخ درباره توحید مشغول شده اند، تحت تاثیر متون درسی دانشکده ها و دانشگاه های عربستان، به اشتباه معتقد شده اند: امکان ندارد شیخ محمد عبدالوهاب، از توحید الاهی منحرف شود!! به همین جهت به فرآیند تطبیق ناهمگون سخنان شیخ درباره توحید و آیات توحیدی قرآن، پایبند شده اند.

نقش توحید عبد الوهاب در ایجاد فرهنگ ضد اعتقاد  به وجود خدا 

نکته پایانی این که، تا وقتی در کنار توحید شیخ محمد عبدالوهاب معتکف باشیم، نمی توانیم دین اسلام را به بشریت برسانیم. این توحید، توسط عالمان و اندیشمندان بزرگ اسلامی رد شده است، بنابراین چگونه این توحید را به غیر مسلمانان عرضه کنیم؟

بالاتر از این، رهبران اندیشه اسلامی معتقد هستند، توحید شیخ به جهت سادگی و سطحی بودن، تندروی، غلو، خون ریزی و فاصله اش از عدالت آسمانی، نمی تواند در برابر هجوم بیرحمانه الحاد مقاومت کند. به همین جهت در دروان معاصر مشاهده می کنیم، در مناطقی که پیروان شیخ محمد عبدالوهاب گسترده هستند، به جهت سادگی و غلو توحید وهابی، بی دینی پیروز می شود.

یکی از عالمان بزرگ اهل سنّت شیخ محمد غزالی در کتاب ارزشمند خود به نام «مشکلات فی طریق الحیاة الإسلامیة»؛ «مشکلاتی در راه زندگی اسلامی» بیان می کند: الحاد چگونه توانسته در مناطقی که توحید شیخ و نه توحید قرآنی بر آن تسلط دارد، گسترده شود:

«معتقد هستم نیمی از گناه گسترش کفر در جهان به عهده دیندارانی است که با زشت گویی یا رفتار نامناسب، دشمنی خداوند را در دل بندگانش قرار داده اند. شکی ندارم که کمونیست در اروپا یا مناطق دیگر تنها به این دلیل رواج پیدا کرد که راهبان و کشیشان مسیحی، رنج کشیدگان را از عدالت آسمان، ناامید کردند و درهای مهر را در برابر آنان بستند. آنان هم به خیال آب زلال به سوی سراب رفته به گمان این که سراب، آبی است که می توانند یک جرعه بنوشند. امروز هم گروهی از مسلمانان نقش کاهنان پیشین را بازی کرده، اسلام را دینی خون ریز و بدرفتار معرفی می کنند، دینی که لطف و محبت را کنار گذاشته، خشونت را پیش می کشد».

بزرگان وهابيت توحيد عبدالوهاب را ترك كردند واز توحيد قرآن تبعيت كردند :

نمی توانیم تعداد کسانی را که توحید شیخ محمد عبدالوهاب را رها کرده، شطحیات او را شناخته و به سوی توحید قرآن رحل سفر بسته اند، به شمار آوریم. تعداد آنان را فقط خدا می داند... هنگام بررسی کتاب های چنین اشخاصی، این پرسش را مطرح می کردم: چگونه عالمانی این چنین، توحید شیخ را رها کرده اند. چگونه در سلک کسانی قرار گرفته اند که به تمامی نوشته های شیخ درباره توحید حمله می کنند؟ سرگردان شده بودم... بار دیگر آیات توحید در قرآن کریم را آنگونه که خداوند و رسولش ترسیم کرده بوند، بازخوانی کردم. این جا بود که درک کردم، چگونه تمامی این مسایل اتفاق افتاده است. فهمیدم چگونه بسیاری از عالمان وهابی، توحید شیخ را رها کرده، از توحید قرآن پیروی کرده اند.

آنان با توجه به توحید شیخ دچار غفلت شده بودند، با از بین رفتن غفلتشان، به توحید حقیقی ترسیم شده در قرآن ایمان آوردند.

اکنون مایل هستیم بدانیم چگونه حقیقت توحید قرآنی در عقل و قلب برخی عالمان بزرگ وهابی تجلی کرده است؟ حقیقت توحید در قرآن کریم با تمام دلالتش و با تمام تاثیراتش، آنان را به تجدید نظر در توحید شیخ محمد عبدالوهاب وادار کرده است. تعداد این افراد زیاد است. در آینده برخی کتاب های این افراد را مطرح خواهیم کرد. این کتاب ها، با طرح استدلال و برهان های قوی، تناقض فراوان میان توحید قرآن کریم و توحید شیخ محمد عبدالوهاب را اثبات کرده است.

یادآوری این افراد به جهت نجات برادران وهابی از توحید فتنه آفرین شیخ در میان مسلمانان، ضرورت دارد همچنین معرفی این افراد به جهت نجات این امّت از تکفیر مسلمانان و حلال دانستن خون، ناموس و اموال آنان، ضروری است. میوه توحید شیخ، فتنه تکفیر به اضافه کشتار مسلمانان می باشد.

این افراد، متعصبانی شدید در دفاع از توحید شیخ بوده اند. اینجا برخی دیدگاه ها و کتاب هایی که با طرح استدلال و برهان های قوی، علل رها کردن توحید شیخ را بیان کرده است، مطرح می کنیم. با توجّه به این نکته که بیشتر این افراد عالمان وهابی کشور عربستان بوده اند:

شيخ محمد عبدالله مسعرى :

نویسنده کتاب ارزشمند «أصل الإسلام و حقیقة التوحید» نوشته شیخ وهابی بزرگ محمّد بن عبدلله مسعری[1]... او یکی از بزرگان وهابیّت بود ولی فتنه بزرگ ایجاد شده به وسیله توحید شیخ در اندیشه و قلب او حضور داشت. بعد از مطالعه، جمع آوری متون قرآنی و روایات نبوی و تأمّل در آن، سفری بدون بازگشت را از توحید شیخ شروع کرد. او عبارت مشهور خود را در میان عالمان محقق وهابی مطرح کرد:

«این رساله مختصر درباره اساس اسلام و حقیقت و دلایل قرآنی توحید است. یکی از مسایل ثابت شده در سنّت شریف پیامبر(ص) عبارت است از این که: اساس اسلام توحید می باشد. نوشتن این موضوع انگیزه هایی داشته که برخی از آن عبارت است از:

الف) مشکلی کهن[در توحید شیخ محمد عبدالوهاب] در تعریف «عبادت» و ارتباط عبادت با مفهوم «اله» وجود دارد. بر اساس همین مشکل، به ناحق علیه بسیاری از اهالی قبله، به شرک، رها کردن اسلام و خروج از ملّت احکامی صادر می شود. این مساله، بسیار بزرگ و خطرناک است. به اصول دین و امور مهمی ارتباط دارد که نیازمند برهان قطعی و حجّت یقینی و رسا است، روا نیست این مساله را در مسایل اجتهادی جا داد.

ب) تشویش و بی نظمی موجود در تقسیم بندی توحید به «توحید ربوبی»، «توحید اولوهیت» و «توحید اسماء و صفات». این تشویش با مشکل پیشین، ارتباط جوهری دارد. اضافه بر این که این تقسیم بندی ضعیف، قانع نکننده و بدون نتیجه است زیرا:

1. تقسیم بندی بدون قاعده است چون اقسام با هم تداخل دارد.

2. تقسیم بندی جامع نیست زیرا ارکان مهم توحید را دربرندارد مانند توحید «حاکمیّت» و توحید «محبّت و ولایت» این ارکان را نمی توان در این تقسیم بندی وارد کرد مگر با تکلّف.

3. تقسیم بندی مانع نیست. زیرا برخی اقسام را که ارتباطی با اساس توحید ندارد، در بر گرفته، مانند بسیاری مباحث «صفات» که جزو مسایل فرعی است نه اصول دین.

4. عرفی و تنها جعل اصطلاح است، شرعی نیست زیرا بر اساس استقراء مفاهیم «اله»، «عبادت»، «رب» و ... در متون کتاب و سنّت شکل نگرفته.

5. این تقسیم بندی با توجه به واقعیت و مصادیق شرک و عبادت در زندگی تمامی انسان ها انجام نشده، بلکه تنها بر اساس واقعیت خارجی زندگی عرب در عصر نزول قرآن ترسیم گشته. به همین جهت بر اساس مبانی تخیلی ایجاد شده نه بر اساس استقراء واقعیّتهای پیچیده مربوط به باورهای متداخل. این تقسیم بندی بعد از استقراء گسترده در میان باورهای موجود نیازمند سبر و تقسیم است. هر چند قرآن به بسیاری از این باورها اشاره و آن ها را نقد کرده است.

ج) اشکالات فراوانی [در توحید شیخ محمد عبدالوهاب] در این زمان درباره حقیقت توحید، اقسام توحید، شمول توحید به مسایل مرتبط با حاکمیّت و دوستی و دشمنی وجود دارد. این اشکالات بر اساس نقاط ضعف و کوتاهی در تقسیم بندی سنّتی [در اندیشه شیخ محمد عبدالوهاب] به وجود آمده است که پیشتر بیان شد. فقیهان درباری در عمیق شدن این مشکل، مشارکت کرده اند. بلکه برای خدمت گذاری به رهبرانشان و پیشوایان کفر و جور توده مردم و حتی خواصّ را گمراه کردند. دشمنان خدا را دوست داشتند و با دوستان خدا دشمنی کردند. آنان به «توحید» ناهمگون و نیمه کاره ای [ترسیم شده توسط شیخ محمد عبدالوهاب] تبرّک می جویند که محورش مردگان، گنبدها، درختان، سنگ ها ، رمل ها و قبرهاست!!

وضعیت این افراد را ابن قیّم در کتاب «مدارج السالکین» شرح داده است:  

«هر گاه حقیقت با مسیر ریاست این افراد تعارض پیدا کند، حق را زیر پاگذاشته، له می کنند. اگر توان این کار را نداشتند همانند شتری خشمگین، حق را به سویی کنار می اندازند. اگر توان این کار را هم نداشتند، حقیقت را در راه حق زندانی می کنند و خود به راه دیگر می روند. اینان آمادگی کنار گذاشتن حقیقت را در حد امکان دارند. اگر چاره ای نداشتند حقیقت را در سکه ها و خطبه ها یاد می کنند، ولی در عمل، حاکمیّت و اجراء حقیقت را کنار می گذارند. اگر حقیقت به یاری آنها بشتابد، شتابان به سوی حق می آیند و به حقیقت اقرار می کنند، نه به این خاطر که حقیقت است بلکه به این دلیل که با غرض و هوای آنان موافق است»[2]

چه تعبیر زیبایی از حالت خبیث آن ها انجام داده است. به تصریحات شیوخشان بنگر! در نام حزب ها و گروه های مدافع از آنان تأمّل کن: «جمعیة أهل السنّة و الحدیث»؛ «جمعیت اهل سنت و حدیث»، «أنصار السنّة المحمدیة»؛ «انصار سنت محمدی»، «جنود الصحابة»؛ «سپاهیان صحابه».

توصیه می کنم کتاب هایی را که مجانی توزیع می کنند مطالعه کنید:

«القطبیة هی الفتنة فاحذروها»؛ «گرایش به سید قطب همان فتنه است از این گرایش بپرهیزید»

«طاعة الرحمن فی طاعة السلطان»؛ «اطاعت خداوند رحمان در اطاعت از پادشاه»

«الحاکمیة و فتنة التکفیر»؛ «حاکمیّت و فتنه تکفیر»

معتقد هستیم: پدیده رها کردن توحید شیخ محمد عبدالوهاب تنها به عربستان منحصر نمانده است، بلکه پدیده ای است که تمام جهان را فراگرفته. افراد زیادی هستند که از زمان شیخ محمد عبدالوهاب تا امروز، توحید شیخ را رها کرده اند. برخی را می شناسم و با عده زیادی از آن ها هم آشنا نیستم. شیخ محمد عبدالوهاب در شکایت از کسانی که همراه او بودند ولی با روشن شدن شطحیات شیخ، او را رها کردند، کردند مطالبی را نوشته است. از میان این افراد به امام شیخ «محمد بن عبدالله بن فیروز حنبلی» اشاره می کند[3]. او جزو بارزترین عالمان معاصر شیخ محمد عبدالوهاب بود که از دعوت شیخ تاثیر پذیرفته بودند. شیخ محمد عبدالوهاب نامه ای برای احمد بن ابراهیم- یکی از عالمان منطقه مرات- نوشت و در این نامه از علامه ابن فیروز تمجید نمود. در این نامه آمده: «ولی می دانی که ابن فیروز در میان آنان نزدیکترین فرد به اسلام بود. او حنبلی بود و به شکل خاص سخنان شیخ ابن تیمیه و ابن قیم را مذهب خود قرار داده بود».

روشن است که شیخ امام ابن فیروز، جزو کسانی است که به نوشته های ابن تیمیه و ابن قیم اقتدا می کرده، این متون را خوب فهمیده و ارایه می کرد. او سلفی و حنبلی بود. همین بس که شیخ محمد عبدالوهاب او را مدح کرده و گفته که روش  ابن تیمیه و ابن قیم را پیش گرفته است. ابن فیروز، هم مذهب شیخ محمد عبدالوهاب بود و او را به حنبلی بودن توصیف کرده. ولی امام شیخ ابن فیروز حنبلی بعد از تأمّل در کتاب های شیخ عبدالوهاب درباره توحید، مخالفت های آشکاری در باورهای شیخ با توحید ترسیم شده در قرآن کریم و سنّت صحیح یافت. با شناخت خلل های موجود در توحید شیخ، با بینش پزشکی حکیم که درمان درد را عرضه می کند، برای شیخ محمد عبدالوهاب نامه نوشته، او را نصحیت کرد. چه بسا در صورت نیاز، درمان دردی، جراحی یک عضو باشد. علامه ابن فیروز جزو نخستین کسانی بود که میان توحید قرآن کریم و توحید شیخ محمد عبدالوهاب تفاوت قائل شد. همچنین نخستین کسی بود که به خطرها و بیماری های موجود در نوشته های شیخ عبدالوهاب درباره توحید، آگاه گردید. ولی شیخ محمد عبدالوهاب، نصیحت امام ابن فیروز را رد کرد، چون در خود پرستی غرق شده بود یا به این جهت که نمی دانست گرفتار «کفر بزرگی است که او را از امّت اسلام خارج کرده است»[4].

تکفیر و کشته شدن، سرنوشت تمام عالمان مسلمانی بود که در دوران شیخ زندگی کرده، او را نصحیت می کردند. با این که این افراد اهالی سرزمین شیخ و هم مذهب با او بودند. برای بسیاری از وهابیان متأخر و معاصر غیر منتظره است وقتی می فهمند عالمان بزرگ سلفی و حنبلی در دوران شیخ، او را نصیحت کرده، با او مخالف بوده اند. وهابی معاصر و نویسنده معروف «عبدالله عثیمین» با مشاهده اینکه عالمان نجد، دیدگاه های شیخ محمد عبدالوهاب را رد کرده اند نوشته:

«از نامه های شیخ محمد عبدالوهاب می فهمیم که از طرف عالمان نجد با دعوت او مخالفت های شدیدی انجام شده است. کسی که در این زمینه تحقیق کند، در می یابد بیش از بیست عالم یا طلبه علوم دینی، در دوره های مختلف با شیخ مخالفت کرده اند. «عبدالله مویس»[5] و «سلیمان بن سیحم»[6] از شهر ریاض، پیشرو مخالفان بوده اند»[7].

به موضوع خود بر می گردیم و برخی دیگر از رها کنندگان وهابیّت را مطرح می کنیم:

شيخ سلمان عوده :

عالم بزرگ شیخی که در گذشته وهابی بوده: شیخ «سلمان عوده» یکی از عالمان بزرگ که پیشتر وهابی بوده است. شیخ «بن باز» او را مدح کرده، نسل معاصر کشور عربستان با دیدگاه های او رشد کرده است. بعد از درک تفاوت میان توحید قرآن کریم و توحید شیخ محمد عبدالوهاب، بعد از فهیمدن چگونگی نفوذ دشمنان از راه فتنه توحید اختراع شده توسط شیخ عبدالوهاب، کتاب هایی در مسایل عقیدتی نوشت و در این کتاب ها، مشکلات دعوت شیخ عبدالوهاب را بیان کرد. در این کتاب ها بیماری هایی را که جامعه عربستان به دلیل وجود کتاب های مربوط به توحید محمد عبدالوهاب به آن دچار شده، تشریح کرده است. خطبه ها و سخنرانی های شیخ سلمان عوده با استقبال جوانان زیادی در عربستان مواجه شد. همین سخنرانی ها باعث شده بسیاری توحید شیخ عبدالوهاب را رها کنند. او با شجاعت در کتاب ارزشمند خود «اخلاق الداعیة»؛ «اخلاق عالم دینی» بیان کرده: شرکی که عبدالوهاب مطرح کرده است، «شرک قبرستان ها» است و ارتباطی با «شرک کاخ ها» ندارد. همچنین شیخ سلمان عوده دعوت شیخ عبدالوهاب به توحید را سنّتی و دور از واقعیّت های موجود برشمرده است[8].

این موضع گیری، در دفاع از توحید مورد نظر خداوند تعالی را در کتاب خود در برابر کسانی انجام داده که با خلط میان توحید قرآن کریم و توحید شیخ محمد عبدالوهاب، به خداوند افترا بسته اند.

با تأسّف باید گفت اشکالات بزرگی که شیخ سلمان عوده مطرح کرد، با حمله بی رحمانه ای از طرف عده ای وهابی روبرو شد. این منتقدان همچنان به پایبندی به توحید شیخ محمد عبدالوهاب اصرار می ورزند. به همین جهت با مجموعه کتاب هایی روبرو هستیم که در تهاجم به شیخ سلمان عوده نوشته شده است:

«تناقضات رموز الصحوة»، نوشته وهابی سنّتی عبدالعزیز بن ریس ریس.

«کشف الشبهات العنصریة عن الدعوة الإصلاحیة السلفیة»، نوشته شیخ وهابی سنّتی عبدالعزیز بن ریس ریس.

«و انکشف القناع(حقیقة بعض الدعاة الذین کانوا یتوارون وراء أقنعة)» نوشته شیخ وهابی عبدالعزیز بن ریس ریس.

(أهل الحديث هم الطائفة المنصورة والفرقة الناجية)نوشته شيخ وهابى سنتى ربيع هادى مدخلى .

( دع التمسح بأئمة السنة ياسلمان العودة ) .

(إتحاف البشر في كلام العلماء في سلمان العودة وسفر الحوالى .

نقش شهيد سيد قطب در نجات من از توحيد عبدالوهاب :

در حقیقت برای من هم داستانی مشابه با قصه شیخ سلمان عوده اتفاق افتاده است. گفتگویی طولانی میان من و برادران وهابیم درباره مشکلات موجود در توحید شیخ انجام شده است. تمامی مشکلات از یک علّت سرچشمه گرفته: بی توجهی شیخ نسبت به قرآن کریم و ناتوانی شیخ از تدبّر و احاطه به تمامی آیات توحید و همچنین نشناختن معنای این آیات.

بدون شک برخی عالمان اهل سنّت که لغزش های توحید شیخ را شناخته بودند، نقشی اساسی در نجات من از توحید شیخ داشتند. شهید سید قطب، بیشترین تاثیر را در من داشت- رضوان الاهی بر او باد- او انحراف را در باورهای شیخ، به من معرفی کرد. او برای تصحیح عقیده توحید در باورهای شیخ محمد عبدالوهاب و پرده برداشتن از باورهای ساختگی و گمراهی ها شیخ، حریص بود. به همین جهت شیوخ بزرگ وهابی در عربستان، با کتاب های سید قطب به جهت انحرافش از توحید شیخ عبدالوهاب، دشمنی می کنند.

در حقیقت وقتی کتاب «فی ظلال القرآن»؛ «در سایه سار قرآن» سید قطب را مطالعه کردم- بعد از اینکه کتاب شیخ سلیمان بن عبدالوهاب برادر شیخ محمد عبدالوهاب را مطالعه کرده بودم- بسیار شیفته او شدم. باورم نسبت به توحید شیخ، به شدّت لرزان شد. اطمینانم به روش شیخ در بررسی توحید از بین رفت. روش شهید سید قطب در ارایه توحید به آرامی به قلبم نفوذ کرد و کار خود را کرد... به یاد می آورم وقتی در عربستان بودم، یکی از دوستان، من را در حال مطالعه کتاب «فی ظلال القرآن» دید. با ملایمت به من گفت: مگر شیخ بن باز و تمامی شیوخ عربستان به گمراه بودن سید قطب فتوا نداده اند؟

گفتم: کتاب های سید قطب را مطالعه کرده ای؟

پاسخ داد: من کتاب های گمراه کننده را نمی خوانم.

گفتگوی ما ادامه پیدا کرد و طول کشید، ولی فایده ای نداشت. فرمان سوزاندن کتاب های سید قطب صادر شده بود، تنها به این دلیل که با توحیدی که شیخ محمد عبدالوهاب ترسیم کرده بود، مخالف بود.

در تایید گفته های خود، شواهدی از نویسندگان وهابی در دست دارم که تاثیر کتاب های سید قطب را در برگرداندن مردم کتاب های شیخ عبدالوهاب، روشن می کند.

شیخ وهابی سنّتی «عثمان عبدالسلام نوح» در کتاب خود به نام «الطریق إلی الجماعة الأم» از نقش سید قطب در برگرداندن و دور کردن مردم از توحید شیخ عبدالوهاب سخن گفته است. او عبارتی از سید قطب را نقل کرده و معتقد است این عبارت باعث شده، بسیاری از وهابیان توحید شیخ عبدالوهاب را مسخره کنند. می نویسد: سید قطب در کتاب خود «فی ظلال القرآن» گفته است:

«حضرت ابراهیم- علیه السلام- از خدا خواست او و فرزندانش را از پرستش بت ها دور کند. این پرستش، تنها به شکل ساده ای که عرب جاهلی انجام می داد، یا شکل های گوناگون بت پرستی، مانند: پرستش سنگ، درخت، حیوان، پرنده، ستاره، آتش، روح و شبه و ... انجام نمی شود. این نمودهای ساده، تمامی انواع شرک به خدا و پرستش غیر خدا را شامل نمی شود. توقف در این مرز و این شکل ساده برای شناخت مفهوم شرک، مانع دیدن انواع بی پایان دیگر شرک است، مانع ایجاد بینش صحیح نسبت به چهره های حقیقی شرک و جاهلیّت جدیدی است که بشر به آن گرفتار شده است.

برای درک طبیعت شرک و ارتباط بت ها با حقیقت شرک، باید ژرفتر اندیشید. همچنین باید برای شناخت معنای بت، بیشتر فکر کرد و دانست که چهره های جدید بت و بت پرستی به شکل جاهلیّت های نوپدید، نمودار می شود.

شرک به خداوند تعالی- که با شهادت لا اله الا الله در تعارض است- در هر وضعیّت، حالت و شأنی از زندگی که دینداری، خالصانه برای خدا نباشد، پدیدار می شود. کافی است انسان فقط در بخشی از زندگی، خدا را بندگی کند و در بخشی دیگر بنده غیر خدا باشد، تا مفهوم و حقیقت شرک محقق شود. انجام شعایر دینی تنها چهره ای از چهره های فراوان دینداری است. مثال های زنده در زندگی انسان، نمونه هایی واقعی از شرک را در اعماق طبیعت انسان نمایان می سازد. برخی انسان ها، به الوهیّت خداوند معتقد هستند، تنها به خدا رو می کنند، در وضو، طهارت، نماز، روزه، حج و دیگر شعائر دینی خداپرست هستند، در عین حال در زندگی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی پیرو قوانین غیر الاهی هستند. ارزش ها و معیارهای اجتماعی آنان تابع ذهنیّت ها و اصطلاحات غیر الاهی است. در اخلاق، سنّت ها، عادت ها و پوششان، پیرو پروردگارهایی بشری هستند که اخلاق، سنّت ها، عادت ها و پوشش های مخالف با شریعت و فرمان الاهی را بر آن ها تحمیل می کنند. چنین انسانی شرک را در ویژه ترین مفهومش مرتکب شده است و با شهادت لا اله الا الله و محمد رسول الله در ویژه ترین معنایش مخالفت کرده است. این حقیقتی است که امروزه، مردم از آن غافلند انجام آن را جایز دانسته، به آسانی مرتکب می شوند. مردم گمان نمی کنند این عملکرد، همان شرکی باشد که مشرکان در هر زمان و مکانی انجام می دهند.

بت ها ضرورتا فقط به شکل ابتدایی و ساده نمودار نمی شود... بت ها چیزی جز نمادهای طاغوت نیست. طاغوت برای به بندگی کشاندن مردم، به نام مردم و با ضمانت دینداریشان، در پس بت ها پنهان می شود.

بت سخن نمی گوید، نمی شنود و نمی بیند. این کشیش و کاهن و حاکم است که در پشت بت ایستاده است و ذکر، تعویذ و دعانوشته را دورتادور بت زمزمه می کند. سپس خواسته های خود را به نام بت ها بیان کرده تا توده های مردم را به بند کشیده، خوار کند.

هر گاه در گوشه ای از زمین و زمان، شعاری بلند شود و حاکمان و کاهنان سخنگوی رسمی این شعارها شوند، به نام این شعارها، شرایع، قوانین، ارزش ها، معیارها، رفتارها و کردارهایی انجام می دهند که خداوند اجازه نداده است. اینان همان بت های اصیل و حقیقی هستند.

وقتی «قومیّت» شعار شود، وقتی «وطن» شعار شود، وقتی «ملّت» شعار شود، وقتی «طبقه» شعار شود؛ آنگاه از مردم خواسته شود، به جای خدا این شعارها را بپرستند، جان، مال، اخلاق و ناموس را در پای این شعارها قربانی خواهد شد. وقتی شریعت، قوانین، دستورات و آموزش های الاهی با محتوا و مقتضیات این شعارها تعارض پیدا کند، شریعت، قوانین، دستورات و آموزه های دین، کنار خواهد رفت و این شعارها یا به تعبیر صحیح و دقیق، اراده طاغوت های پنهان در پشت این شعارها، اجرا خواهد شد.

این، حقیقتِ عبادت بت ها، به جای عبادت خداست. بت، لزوماً در قالب سنگ و چوب نمودار نمی شود، چه بسا یک مذهب یا شعار تبدیل به بت شود.

اسلام تنها برای از بین بردن بت های سنگی نیامده است. این همه رنج های پیوسته توسط پیامبرانی که پی در پی مبعوث شدند، این همه فداکاری ارزشمند و این همه شکنجه و درد، تنها برای از بین بردن سنگ ها و چوب ها نبوده است!

اسلام آمده تا دو راه متفاوت را میان دینداری برای خدا در تمامی شوون زندگی و دینداری برای غیر خدا در تمامی شکل ها و چهره هایش، ترسیم کند.

در تمامی چهره ها... باید در تمامی وضعیّت ها، شکل ها و زمان ها، سرشت نظام ها و روش های حاکم را شناخت و روشن کرد آیا این نظام ها توحیدی است یا شرک آلود؟ دینداری خالص برای خداست یا دینداری برای طاغوت های گوناگون، دینداری برای ارباب و بت ها؟

... شرک به خداوند، تنها به معنای اعتقاد به اولوهیّت غیر خدا همراه با خدا نیست.  نمود اساسی شرک به خدا، طرح شعارهایی برای بت های دارای نفوذ و جایگاه است»[9].

این عبارات را از کتاب وهابی مذکور، گزینش کرده ام.... ولی به دلیل اینکه برخی عبارات را تکه تکه و حذف کرده بود، به اصل کتاب «فی ظلال القرآن» مراجعه کرده، عبارت را از خود کتاب نقل کردم... طرح این عبارت ها برای برادران وهابی ام ضروری است، زیرا این عبارت ها نقشی اساسی در درمان اندیشه وهابی از توحید شیخ عبدالوهاب دارد. به همین جهت مشاهده می کنیم، شخصیّت سنّتی وهابی شیخ «عثمان عبدالسلام نوح» در کتاب خود به نام «الطریق الی الجماعة الأم»، تأثیرگذاری تفسیر سید قطب در کتاب «فی ظلال القرآن» را بر بسیاری از رهبران اهل سنّت و وهابیّت در جهان برشمرده است. او از عالم اهل سنّت، «حسن ترابی» نقل می کند که درباره پیروان توحید شیخ عبدالوهاب گفته: «توجّه این افراد، شرک قبرهاست، ولی به شرک سیاسی بی توجه هستند، بنابراین باید این افراد را رها کرد دور قبرهایشان طواف کنند تا ما به قلّه پارلمان برسیم»[10].

همچنین از عالم سنّی شیخ «عبدالله عزام» درباره شرک از دیدگاهی که شیخ محمد عبدالوهاب ترسیم نموده، نقل کرده، در پیامی که برای هیأت عالمان بزرگ عربستان در زمان دیدار با این هیأت در ایام حج، فرستاده بیان کرده است: «موضوع مبارزه با شرک به گونه ای که عالمان گذشته مانند محمد عبدالوهاب در موضوع بت پرستی و مسح کردن قبرها به آن دعوت کرده بود تمام شده است و نوع دیگر شرک جایگزین آن شده: شرک حکمرانی بر مبنای شریعت بشری و ترک شریعت الله»[11]

غفلت عبدالوهاب از علم اصول فقه علت شكست وى در درك توحيد بوده است :

اگر در نگاشته های برخی وهابیان تأمّل کنیم، در خواهیم یافت این نوشته ها، انقلابی خطرناک علیه توحید شیخ به شمار می آید... به یاد می آورم وقتی در دانشگاه امام محمد بن سعود، در شهر ریاض تحصیل می کردم، مجموعه ای بزرگی از شیوخ وهابیّت وجود داشتند و درک می کردند که شیخ محمد عبدالوهاب در ترسیم توحید، آن گونه که خداوند و رسولش خواسته، موفّق نبوده است. آن ها معتقد بودند شکست شیخ علّت مهمّی دارد: شیخ در بررسی موضوع توحید در قرآن کریم و سنّـت پیامبر(ص) از روش علمی یعنی دانش اصول فقه، استفاده نکرده است. شیخ محمد عبدالوهاب برای شناسایی عام و خاص، مطلق و مقیّد، مجمل و ظاهر و تأویل شده، محکم و متشابه در میان متون توحیدی قرآن و سنّت، از اصول فقه استفاده نکرده است.

آنها معتقد هستند، ریشه این مساله، عدم تحصیل عمیق دانش اصول فقه توسط شیخ محمد عبدالوهاب بوده است. اگر علم اصول فقه را به شکل کامل فراگرفته بود، گرفتار چنین اشتباهات زشتی نمی شد و چهره توحید الاهی را زشت، نمایش نمی داد.

عالم سلفی امام شیخ سعید حوی در کتاب ارزشمندش به نام «جولات فی الفقهین الکبیر و الأکبر» می گوید:

«اگر در دانش اصول فقه تحصیل کرده بود، از بسیاری از اشتباهات رایج یا توهمات کشنده پرهیز کرده بود و می فهمید چگونه باید متون را در جای مناسب خود قرار داد. بدون فراگیری این هنر، انسان در معرض اشتباه است. حتی محدثان[اهل حدیث] هم در بسیاری از پژوهش هایشان به نتایجی که اصولیان[عالمان اصول فقه] رسیده اند، استناد می کنند. به همین جهت دانش های اسلامی به یکدیگر خدمت رسانی می کند»[12].

ناچاریم سخن سید قطب و سعید حوی را درباره توحید محمد عبدالوهاب نقل کنیم تا اندیشه وهابی را به این حقیقت مطمئن کنیم: شخصیت های دیگری هم به جز محمد عبدالوهاب درباره توحید مطالبی نوشته اند... تعجبّی نیست اگر بسیاری از وهابیان سنّتی- غیر اصلاح طلب- را ببینم که اعلام می کنند، سید قطب و سعید حوی از توحید شیخ منحرف شده اند. این دو نفر می خواستند توحید را آن گونه که در قرآن آمده قرآئت کنیم. به همین دلیل هم حمله شدیدی از طرف وهابیّت سنّتی به سید قطب و سعید حوی به شکل مشترک انجام شده است.

هر کس، کتاب های وهابیان مقلّد شیخ عبدالوهاب در توحید را مطالعه کند، عقده وهابیّت، از سید قطب و سعید حوی را درک می کند.

هنگامی که وهابی بودم، کتاب شیخ سنّتی وهابی «مقبل بن هادی وادعی» به نام «فضائح و نصائح»را مطالعه می کردم. کلماتی در کتاب بود که باعث می شد اعتقاد پیدا کنم سید قطب مشرک از دنیا رفته است. او درباره سید قطب می گفت: «جزو پیشوایان اهل بدعت است»[13]. می گفت: «یکی از امامان اهل بدعت و گمراهی است»‏[14].

وهابی سنّتی شیخ «ربیع مدخلی» درباره سید قطب نوشته است: «او گمراهی بزرگ است»[15].

وهابی سنّتی شیخ «عبیدالله جابری» - بعد از این که بیان می کند توحید سید قطب علّت خروج بسیاری از وهابیان معاصر از توحید شیخ محمد عبدالوهاب بوده- در سخنرانی خود در نواری به نام «الضوابط»- می گوید: جهت نخست: درباره تفسیر سید قطب کتاب «فی ظلال القرآن» : «این کتاب در سایه سار قرآن نیست بلکه در حقیقت، در سایه شیطان است»!!

به موضوع اصلی بحث مان یعنی شناخت وهابیانی که روش پژوهش شیخ محمد عبدالوهاب را درباره توحید در قرآن و سنّت، ترک کرده اند. این افراد گاهی توحید شیخ محمد عبدالوهاب را «توحید سنّتی»، گاهی «توحید بادیه نشینان» و در بعضی موارد «توحید ساده نگران» توصیف کرده اند.

شيخ سعيد بن مسفر :

 عالم بزرگ شیخ وهابی سابق، «سعید بن مسفر» یکی از بزرگترین وهابیانی که جزو یاری کنندگان توحید شیخ عبدالوهاب بود. او درباره علل رها کردن توحید شیخ مطالبی نگاشته است و هم اکنون جزو کسانی است که از «التوحید فی القرآن الکریم»؛ «توحید در قرآن کریم» مطلب می نویسند، تا مشکلات به وجود آمده، ناشی از فهم عبدالوهاب از متون توحیدی قرآن را برطرف نمایند. او در کتاب های خود از کسانی که میان روش دین و روش شیخ در طرح توحید، خلط می کنند، انتقاد می کند. این دو روش هیچ ارتباطی با هم نداشته، دلیلی برای اشتباه گرفتن این دو با هم وجود ندارد.

مشکل بزرگتر درباره وهابیان مقلّد شیخ محمد عبدالوهاب مانند شیخ بن باز و شیخ عثیمین است که در موضوع «التوحید فی الاسلام»؛ «توحید در اسلام» قلم زنی می کنند. مقصود این ها توحید شیخ محمد عبدالوهاب است. تلاش آنان این است که توحید در اسلام را در کتاب «التوحید» یا «کشف الشبهات» یا دیگر کتاب های شیخ محمد عبدالوهاب خلاصه کنند، در حالی که توحید در اسلام مساله دیگری است که با بسیاری از مسایلی که شیخ عبدالوهاب طرح کرده و به توحید چسبانده است، ارتباطی ندارد. شناخت توحید در اسلام باید به شکل مستقیم از خود قرآن سرچشمه بگیرد.

در کتاب هایی که بازگشت کنندگان از وهابیّت نگاشته اند، انقلابی تمام عیار علیه توحید شیخ محمد عبدالوهاب در تمامی شکل ها و انواعش و  سرپیچی همه جانبه ای از تمامی نگاشته های شیخ عبدالوهاب خواهیم یافت.

شیخ سعید مسفر وهابی سابق، در کتاب ارزشمند خود به نام «الدعوة إلی الله تجارب و ذکریات»؛ «تبلیغات دینی، تجربه ها و خاطرات» سفر خود از توحید عبدالوهاب به توحید قرآنی را تشریح کرده است. او درباره گروهی از وهابیان در مصر که نام خود را «الجماعة السلفیة» گذاشته اند، می نویسد:

«انتقاداتی که می توان درباره این گروه پذیرفت عبارت است از: ... نباید در مرز سخن گفتن از صفات خبریه و شرک درباره مردگان و ضریح ها باقی ماند بلکه ضروری است به شرک موجود در میان زندگان و شرک طاغوت هایی که شریعت الاهی را کنار گذاشته اند، بر دور کردن شریعت از زندگی و حاکمیّت قوانین بشری اصرار می ورزند، بپردازیم»[16].

همچنین انتقادی دیگری که از وهابیت مطرح کرده: «انحصار مبارزه با بدعت های کهن که از مباحث نظری اعتقادی تجاوز نمی کند، در حالی که به همین مقدار به بدعت های معاصر مانند غرب زدگی و سکولاریسم توجّه نمی شود»[17].

علت ترك سلفيان وسنيان توحيد عبدالوهاب :

عالمان بزرگی از وهابیت را در طول تاریخ و همچنین در دوران معاصر مشاهده کرده ایم، که به توحید شیخ محمد عبدالوهاب اعتقاد داشته اند ولی امروز پرچم دشمنی با توحید شیخ را برداشته اند. وقتی درباره  علل رها کردن وهابیت تحقیق کنیم، به علّت های فراوانی روبرو می شویم: در اینجا به سه علّت اشاره می کنیم:

مشكل تقليد مطلق از عبد الوهاب :

علّت نخست:

داستانی را نقل می کنم که برای خودم اتفاق افتاده است در این داستان واقعیّت علّت نخست تبیین می شود. وقتی در عربستان مشغول تحصیل و تدریس بودیم، به همراه مجموعه ای از مقلّدان شیخ محمد عبدالوهاب، بعد از نماز در یکی از مساجد ریاض درباره قبرپرستان و سخنان شیخ درباره آن ها گفتگو می کردیم... بعد از این که از مسجد بیرون آمدیم، مساله ای به ذهن ما خطور کرد: مدتی است که در شهر ریاض درباره قبرها و قبرپرستان، سخن می گوییم در حالی که در شهر ریاض هیچ قبرپرستی وجود ندارد. کسی نیست که به قبرها شرک بورزد یعنی کسانی که شیخ توصیفشان کرده، اینجا حضور ندارند. فهمیدیم ما سخنان شیخ را تکرار می کنیم در حالی که ضرورتی برای مطرح کردنش وجود ندارد، به ویژه این که ما در پایتخت شیخ محمد عبدالوهاب زندگی می کنیم. این حادثه برای ما اتفاق افتاد، شبیه این اتفاق، برای افراد دیگری هم پدید آمده بود که برای من ذکر کرده اند.

عالم بزرگ وهابی شیخ «عبدالرحمان عبدالخالق» در این باره می نویسد:

«وقتی به عربستان بروی، دیگر قبری مشاهده نمی کنی... با این حال، گروهی از عالمان هستند که از مسایل عقیدتی فقط، سخنان شیخ محمد عبدالوهاب را خوب یاد گرفته اند، با این که آگاهند، در منطقه و آبادی هایی که سخن می گویند، هیچ کس چنین اعتقادی ندارد... بنابراین سلفی گری سنّتی هیچ ارزشی ندارد».

به همین جهت رهبران بزرگ اندیشه وهابیت، به کنار گذاشتن راه طی شده شیخ محمد عبدالوهاب در تعامل با آیات توحیدی قرآن کریم، تصریح کرده اند. آنها پیروی از شیوه شیخ را «سلفی گری سنّتی» نامیده اند، چنانکه عالم وهابی معاصر شیخ عبدالرحمان عبدالخالق و دیگران این تعبیر را به کار برده اند.

 

مشكل عدم تمييز ميان توحيد سلف صالح وميان توحيد عبدالوهاب :

 2. علّت دوم:

پیروان توحید شیخ محمد عبدالوهاب، گمان می کردند، شیخ روش سلف صالح را در شناخت توحید دنبال می کند. وقتی تفاوت روش شیخ را با روش سلف صالح در میدان توحید، شناختند، به سرعت وهابیت را رها کرده، به سمت سلفی گری رفتند. مشکل بزرگی که برای نجات اندیشه وهابی باید مطرح کنیم این نکته است: باید اندیشه وهابیّت را از خلط و اشتباه میان سلفی گری و وهابیت نجات داد. عالم سنّی بزرگ شیخ «محمد سعید رمضان بوطی» در کتاب ارزشمندش به نام «السلفیة مرحلة زمنیّة مبارکة لامذهب إسلامی»؛ «سلفی گری مرحله زمانی بابرکت، نه مذهبی اسلامی» می گوید:

«[وهابیان] از واژه وهابیّت ناراحت می شوند در حالی که پیام واژه وهابیّت این است: سرچشمه این مذهب – با تمام مزایا و ویژگیهای آن-  شیخ محمد عبدالوهاب  است. این ناراحتی، وهابیان را به این سمت کشانده که واژه وهابیّت را با «سلفی گری» عوض کنند. آن ها این لقب جدید را، عنوان مذهب قدیمی و شناخته شده خود قرار دادند تا این پیام را به مردم برسانند: اندیشه های مذهب «وهابیّت» در شخص محمد عبدالوهاب، متوقف نمی شود، بلکه به سلف صالح می رسد؛ آنان با پذیرش این باور، امینان عقیده و اندیشه های سلف هستند و روش آن ها در فهم و اجرای اسلام همان روش سلف صالح است. آنها معتقد هستند فقط وهابیان بر حق هستند نه دیگر مسلمانان. فقط آنها امین بر عقیده سلف و بیانگر روش سلف صالح در فهم و اجرای اسلام می باشند»[18].

 مشكل عدم تمييز ميان معنى عبادت در استعمال عرب وميان معنى عبادت در  استعمال قرآن :

علّت سوم:

علّت سوم را یکی از عالمان بزرگ اهل سنّت در دوران معاصر، از عالمان دانشگاه الازهر شیخ «سلامه قضاعی عزامی شافعی مصرى»(1358 هجری قمری) در کتاب ارزشمند خود به نام «فرقان القرآن بین صفات الخالق و صفات الأکوان»[19] شرح و تفسیر نموده است. او مشکل خلط و اشتباه شیخ محمد عبدالوهاب میان مفهوم واژه عبادت در زبان عربی و مفهوم واژه عبادت در قرآن و سنّت نبوی را شرح داده است:

«در تفسیر کلمه عبادت اشتباه شده است، سقوط و لغزش بزرگی که باعث شده خون های بی شماری حلال شمرده شده، به ناموس های بسیاری تجاوز گردد و میان خویشاوندان که خداوند دستور به پیوند داده، جدایی افتد. از لغزلشگاه ها و فتنه ها به خدا پناه می بریم، به ویژه فتنه شبهات. آگاه باش آنها، عبادت را به نهایت خضوع تفسیر کرده اند. با این تفسیر، معنای لغوی عبادت را قصد کرده اند. ولی معنای شرعی عبادت از معنای لغوی خاصّ تر است. چنان که از پژوهش های محقق «صبّار» در جستجو و استقراء استعمال این ماده در متون شرعی استفاده می شود، عبادت یعنی: نهایت خضوع قلبی، به همراه اعتقاد به ربوبیت کسی که دربرابرش خضوع شده. اگر چنین اعتقادی وجود نداشته نباشد، خضوع ظاهری انجام شده، از نظر شرعی عبادت نیست، چه این خضوع فراوان باشد یا اندک. به هر شکلی که انجام شود، حتی اگر سجده باشد.

مشابه اعتقاد به ربوبیّت، اعتقاد به داشتن برخی ویژگی های ربوبیتی است مانند: سود و زیان رساندن مستقل از خداوند یا عملی شدن قطعی اراده شخص، حتی به شکل شفاعت کردن معبود  نزد پروردگاری که بزرگتر از آن معبود است. کافر شدن مشرکان به علّت سجود برای بت هایشان و درخواست کردن از بت ها بوده است. حکم انواع دیگر خضوع  که این  قید -اعتقاد به ربوبیّت کسی در برابرش خضوع انجام شده یا اعتقاد به برخی ویژگی های ربوبیتی در او- در آن محقق شده باشد، همچنین است. در آینده تفصیل این بحث مطرح خواهد شد.

صحیح نیست که سجود برای غیر خدا را از مصادیق خضوعی که با این اعتقاد همراه نیست، جدا کنیم، و سجود را عبادت شرعی به شمار آوریم، تا چه رسد به نمونه های کم اهمیت تر از سجود (مانند سجود فرشتگان برای حضرت آدم(علیه السلام)). اگر چنین استثنایی انجام دهیم، سجود فرشتگان کفر خواهد بود. این مساله با اختلاف شریعت ها، متفاوت نمی شود و خداوند هرگز به کفر فرمان نمی دهد: «إنّ الله لایأمر بالفحشاء» به خواست خدا، این مساله روشن است.

شما که سخن خداوند تعالی را به فرشتگان می شنوی: «و اسجدوا لآدم فسجدوا إلّا إبلیس أبی و استکبر»؛ «برای انسان سجده کنید. فرشتگان سجده کردند به جز ابلیس که سرپیچی کرد و تکبر ورزید»[20]. شیطان گفت: «أنا خیر منه»؛ «من از او بهتر هستم»[21] در جای دیگر گفته: «ءأسجد لمن خلقت طیناً»؛ «آیا به کسی که از گل آفریدی، سجده کنم»[22]؟

اگر فهم این آیات برایت دشوار است- هر چند به خواست خدا دشوار نخواهد بود-  به خودت نگاه کن. ادب و احترامی که برای پدرت قائل هستی، به تو اجازه نمی دهد در برابر پدر بنشینی یا دراز بکشی. در مقابل او  می ایستی یا چند لحظه می نشینی. این رفتار تو، عبادت پدر نیست.

چرا؟ چون این رفتار، با اعتقاد به ربوبیّت پدر، همراه نیست. در نماز به اندازه خواندن حمد می ایستی و به اندازه خواندن تشهد می نشینی، یک یا دو دقیقه بیشتر طول نمی کشد، ولی این نشست و برخواست همگی عبادتی است از طرف شما برای کسی که برایش نماز خوانده ای. راز مطلب این است: خضوعی که در ایستادن و نشستن شما نمودار شده، همراه با اعتقاد به ربوبیّت کسی است که در برابرش خضوع کرده ای.

از رئیست درخواستی می کنی یا از فرمانده ات می خواهی تو را در مقابله با تجاوزگر، یاری کند یا از بحرانی که گرفتارش شده ای نجاتت  دهد، در حالی که معتقد هستی به شکل مستقل و بدون خواست خدا، هیچ سودی به تو نمی رساند و خسارتی را از تو دفع نمی کند. این خداوند است که او را به شکل معمول سبب قرار داده. خداوند از روی فضل خود، خواستش را به وسیله این اشخاص انجام می دهد. این حقیقت فضل خداوند است. اگر با ویژگی هایی که مطرح کردیم، چنین عملکردی از طرف شما انجام شود، عبادت به شمار نمی آید. ولی اگر او را بخوانی در حالی که معتقد باشی، مستقلا از خداوند، سود و زیان می رساند یا قطعا همراه با خدا اراده اش اجرا می شود، با چنین دعایی، او را عبادت کرده ای و با چنین عبادتی او را با خداوند شریک کرده ای چون به وجود یکی از ویژگی های ربوبیّت در او اعتقاد پیدا کرده ای. استقلال در جلب منفعت یا دفع ضرر و همچنین اجرای خواسته به شکل مستقل از خداوند، بدون شک، یکی از ویژگی های ربوبیت است. مشرکان به دلیل سجده برای بت هایشان و کیفیت اعتقادی که نسبت به بت ها در سود و زیان رسانی و عملی کردن قطعی خواسته شان به شکل مستقل از خداوند، کافر شدند. هر چند این اعتقاد به شکل شفاعت بت ها در نزد خداوند باشد. از دیدگاه مشرکان، خداوند پروردگار بزرگتر و معبودهایشان پروردگارانی در سطح پایین تر هستند. به اعتقاد آنان، اراده بت ها به مقتضای مقدار ربوبیتی که دارند، ضرورتا عملی می شود.

آیات فراوانی در قرآن کریم بیانگر دیدگاهی است که مطرح کردیم: «أمّن هذا الذی هو جند لکم ینصرکم من دون الرحمن إن الکافرون إلا فی الغرور[23]»؛ «آیا کسی که خود برای شما سپاهی است که یاریتان می کند، جز خدای رحمان کیست؟ کافران جز گرفتار فریب نیستند»./ «أم لهم آلهة من دوننا لایستطیعون نصر أنفسهم و لاهم منها یصحبون[24]»؛ «آیا آنان خدایانی غیر از ما دارند که از ایشان حمایت کنند؟ [آن خدایان] نه می توانند خود را یاری کنند و نه از جانب ما یاری شوند».

پرسش مطرح شده در دو آیه انکاری است و با هدف توبیخ مشرکان به جهت اعتقادشان نازل شده است. خداوند سخن قوم هود، را به ایشان حکایت کرده است: «إن نقول إلا اعتراک بعض آلهتنا بسوء[25]»؛ «جز این نمی گوییم که برخی از خدایان ما به تو آسیبی رسانده اند».  همچنین سخن دیگر او به قوم هود:«فکیدونی جمیعاً و لاتنظرون* إنّی توکّلت علی الله ربّی و ربّکم[26]»؛ «پس همه شما در کار من نیرنگ کنید و مرا مهلت ندهید* در حقیقت من بر خدا، پروردگار خودم و پروردگار شما توکّل کردم».

مانند سخن دیگر خداوند که برای توبیخ آن ها در روز قیامت مطرح شده است به جهت اعتقادشان به استقلال خدایان در سود و زیان رسانی و ضرورت عملی شدن خواسته هایشان: «أین ما کنتم تعبدون* من دون الله هل ینصروکم أو ینتصرون[27]»؛ «به آنان گفته می شود: آنچه جز خدا می پرستید کجایند؟ آیا یاریتان می کنند یا خود را یاری می دهند؟»

همچنین است سخن مشرکان در حالی که در آتش جهنّم با یکدیگر دشمنی و مجادله می کنند. آنها به کسانی که معتقد به ربوبیت و یا وجود ویژگی های ربوبیّت در آنها بوده اند، می گویند: «تالله إن کنّا لفی ضلالِ مبین* إذ نسویکم بربّ العالمین[28]»؛ «به خدا قسم ما در گمراهی آشکاری بودیم* چون شما را با پروردگار جهانیان برابر می دانستیم».

به مساوی قرار دادن خدا با دیگر خدایان دقت کن! مشرکان زمانی که دروغگویان، راستگو می شوند، در جایی که جنایتکار پشیمان شده ولی پشیمانی برای او سودی نخواهد داشت، به این اعتقاد اعتراف می کنند.

تساوی یاد شده، در صورتی که برخی صفات ربوبیت را برای غیر خدا اثبات کند، مطلوب ما بوده و شرک و کفر آنان هم به همین جهت است. چون یگانگی برای خداوند ضروری است. یعنی، غیر خدا، در هیچ یک از صفت ها، شبیه خداوند نیست.

اگر منظور از مساوی دانستن، تساوی در شایستگی عبادت باشد، این باور مستلزم اعتقاد به اشتراک خداوند و دیگر خدایان در علل شایستگی عبادت می باشد. این علل، صفات اولوهیّت یا برخی از صفات الوهیّت است.

اگر مساوی دانستن در اصل عبادت باشد، انسان عاقل چنین باوری نخواهد شد مگر اینکه کسی همانگونه که پروردگار شایسته عبادت است، معتقد به شایستگی خدایان به عبادت باشد. خداوند برتر است از آنچه به او شرک می ورزند.

چگونه می توان اعتقاد ربوبیّت را از آنان نفی کرد، در حالی که آنها را رقیب خدا می دانند و همانند محبّت الاهی، آن ها را دوست دارند. خداوند تعالی درباره آنها گفته است: «و من الناس من یتخذ من دون الله أنداداً یحبّونهم کحبّ الله[29]»؛ «» أنداد جمع ندّ است که بنا به گفته عالمان تفسیر و لغت به معنای شبیه و مساوی است. به همین جهت این آیه به مشرکان ندا می دهد که به نوعی، خداوند را با بت ها مساوی دانسته اند. خداوند برتر از گفتار آنان است»[30].

با اینکه عبارت طولانی بود، به دلیل اهمیّتش در درمان مشکل خلط میان معنای لغوی عبادت و معنای شرعی عبادت، این عبارتها را برای برادران وهابی، نقل کردیم. در حقیقت این مشکل ناشی از روش شیخ محمد عبدالوهاب در طرح مساله عبادت است. این روش به مفهوم عبادت جفا کرده، باعث شده امّت اسلام راه را گم کند و همچنان به سبب تعریف شیخ از عبادت، توقّع پیدایش بلاهای بیشتری هست.

مشكل بنیادین در خود شخص عبدالوهاب :

مشکل شیخ محمد عبدالوهاب این است که معتقد بود، تنها سخنگوی رسمی خدا و رسول خداست. تنها دیدگاه حقیقی در شناسایی مفهوم عبادت، دیدگاه اوست. دیدگاه او همان حقیقتی است که همه پیامبران به خاطرش برانگیخته شده اند.

تعریف او از عبادت مبتنی بر گزینش برخی آیات قرآن کریم یا برخی احادیث رسول خدا(ص) و سپس تفسیر این متون بدون توجه به آیات دیگر قرآن می باشد. او با هدف مسدود کردن باب نقد دیدگاهش، تمامی مخالفان خود در تعریف عبادت را، تکفیر و به شرک اکبر متّهم کرده است.

به همین جهت استاد و برادر بزرگش، امام بزرگ، شیخ سلیمان بن عبدالوهاب، درباره برادرش شیخ محمد عبدالوهاب اینگونه می نویسد: - شیخ سلیمان همانند پدری که فرزند مریضش را دوست دارد و از سخت شدن بیماری در فرزندش نگران است و با بینش پزشکی که به درمان برادرش پرداخته، می نویسد:-

«امروز مردم گرفتار کسی شده اند که خود را به کتاب و سنّت نسبت می دهد، از علوم کتاب و سنّت استنباط می کند، به مخالفان خود توجهی ندارد، مخالفان خود را کافر می داند، در حالی که هیچ یک از ویژگی های یک مجتهد را دارا نیست، به خدا قسم حتی یک دهم ویژگی های مجتهد را ندارد. با این حال سخن او در میان بسیاری از جاهلان گسترش یافته است. بنابراین باید گفت: إنا لله و إنّا إلیه راجعون»[31]

عبدالوهاب ومشكل تكفير مسلمانان :

مردم می بینند، در گذشته و امروز، در هر کشوری که کتاب ها و نامه های شیخ منتشر شده است، به دنبال کتابها، تکفیر هم وارد شده است. به همین جهت عالمان اهل سنّت معتقداند، کتاب ها و نامه های شیخ محمد عبدالوهاب، پشتوانه پیدایش گروه های تکفیر و هجرت در دوران معاصر بوده است. همچنین همین کتاب ها و نامه ها خواستگاه پیدایش چند دستگی در میان پیروان شیخ محمد عبدالوهاب بعد از وفاتش و همچنین در دوران معاصر می باشد.

فرقه وهابیّت در زمان شیخ محمد عبدالوهاب، یکپارچه بود ولی امروز به ده ها گروه و فرقه تبدیل شده است.

برخی از گروه ها با اعتقاد به انحراف مجموعه ای از وهابیان از توحید ترسیم شده توسط شیخ عبدالوهاب، جنگ می کند، گروهی دیگر علیه بخش دیگری از وهابیت می جنگد چون معتقد است این گروه به مشرکان پیوسته است و ...

توحیدی که به سببش شیخ محمد عبدالوهاب،  مذاهب اسلامی منتقد خود را تکفیر کرده بود به سببی برای تکفیر پیروان شیخ تبدیل شده است. نتیجه چیست؟ سرانجام چه خواهد شد؟ واژگون شدن بنیاد وهابیّت و ملامتگری دشمنان.

***

روش مناسب براى نجات وهابيان از عبدالوهاب :

مساله باقی مانده بعد از پایان یافتن طرح بحث غلو درباره شیخ محمد عبدالوهاب-خدا او را رحمت کند- برای برادران وهابی، طرح چهار مساله مهم با هدف درمان و نجات وهابیان از غلو درباره شیخ محمد عبدالوهاب است:

اختلاف ميان سيد قطب وميان عبدالوهاب در معرفت توحيد :

حقيقت اول  : تنها با شناخت نقطه اختلاف اساسی میان توحید سید قطب و توحید شیخ عبدالوهاب، می توان مشکلات توحید شیخ عبدالوهاب را درک کرد. در این صورت می توانیم توهّم موجود در اندیشه برادران با اخلاص ولی دور از حقیقت وهابی را از بین برد.

سید قطب روش دیگری در فهم توحید داشت و با اندیشه شیخ عبدالوهاب مخالفت می کرد. همین روش مرا جذب کرد و باعث شد کاستی های توحید شیخ عبدالوهاب را درک کنم.

شیخ عبدالوهاب در کتاب ها و نامه هایش تاکید دارد که پیامبران برای توحید ربوبیّت مبعوث نشدند، در حالی که سید قطب در تمامی کتاب هایش معتقد است یکی از مهمترین اهداف بعثت پیامبران توحید ربوبیّت است.

به یاد می آورم وقتی در عربستان بودم بر سر این تفاوت اساسی و گسست بزرگ میان سید قطب و محمد عبدالوهاب در مساله توحید ربوبی، درگیری شدیدی بین ما درگرفت.

در حقیقت بعد از تحقیق بسیار کشف کردم که شیخ محمد عبدالوهاب اشتباه کرده است. او اصرار داشت، هیچ درگیری میان پیامبران و دشمنانشان در مساله توحید ربوبیّت انجام نشده است... بی توجهی شیخ محمد عبدالوهاب به توحید ربوبیّت باعث شد، توحید او مساله شرک موجود در حاکمیّت سیاسی و کاخ ها یا شرک در قانون و قانون گذاری را فراموش کند.

پیش از کامل کردن سخن درباره این حقیقت، علاقمندم تعریف توحید ربوبی را بر اساس بیان شیخ عبدالوهاب مطرح کنم، با این ملاحظه که تعریف شیخ محمد عبدالوهاب از توحید ربوبی، در بسیاری جهات هماهنگ با تعریف شهید سید قطب است.

به نظر من بهترین تعریفی که شیخ محمد عبدالوهاب برای توحید ربوبی مطرح کرده این عبارت اوست- خدا او را رحمت کند-:

«اگر از شما بپرسند: تفاوت توحید ربوبی و توحید الوهی چیست؟ بگو: توحید ربوبی، فعل پروردگار است مانند آفریدن، روزی دادن، زنده کردن و میراندن، فرستادن باران، رویاندن گیاه و تدبیر امور

ولی توحید الوهی: فعل شما بندگان خداست مانند دعا کردن، امیدداشتن، ترسیدن، توکل، توبه، رغبت، رهبت و نذر کردن،... و دیگر انواع عبادت[32]».

همچنین وهابی معاصر و سنّتی شیخ «عبدالرزاق عفیفی» نایب مفتی بزرگ کشور عربستان می گوید:

«توحید ربوبی به معنای اعتقاد به یگانگی خداوند تعالی در آفرینش و روزی دادن، زنده کردن و میراندن و دیگر انواع تصرّف و تدبیر در ملکوت آسمان و زمین است. به معنای اعتقاد به یکتایی خداوند در حاکمیت و تشریع با فرستادن رسولان و کتاب های آسمانی است. خداوند تعالی می فرماید: «ألا له الخلق و الأمر تبارک الله ربّ العالمین»[33]... »[34]

در حقیقت شیخ محمد عبدالوهاب با اصرار بر این مساله که درگیری میان پیامبران و مشرکان به توحید ربوبی مرتبط نبوده و تصریح به این که مشرکان به توحید ربوبی اعتقاد داشته اند، جنایت بزرگی در حق توحید مرتکب شده است. در یکی از نامه های خود در این باره می نویسد:

«از محمد عبدالوهاب به عبدالله بن سحیم...

آنچه انسان را در چارچوب اسلام داخل می کند، توحید پرستش(الوهیّت) است...[35] »

همچنین بدیهی است یکی از ویژگی های توحید شیخ محمد عبدالوهاب- چنان که عقیده تمام وهابیان گذشته و معاصر می باشد- این است که بعثت پیامبران را با هدف توحید ربوبی نفی می کنند.

شیخ وهابی معاصر «محمد بن حسن اسمری» در سخنرانی مشهور خود با عنوان «مزایا دعوة الإمام محمد عبدالوهاب»؛ «ویژگیهای دعوت امام محمد عبدالوهاب» می گوید:

«ویژگی چهارم: ظاهرا مشرکان در زمان بعثت سرور رسولان، در توحید پرستش، مشکل داشتند، ولی به توحید ربوبی معتقد بودند. امام محمد عبدالوهاب- خدا او را رحمت کند- این مساله را در نامه ها و مسایل خود تبیین کرده است. این مساله روشن است و نقل های فراوانی از او وجود دارد».

تمامی وهابیان، اتفاق نظر دارند که شیخ محمد عبدالوهاب بعثت پیامبران برای توحید ربوبی نفی می کرد.

بعد از بیان دیدگاه شیخ محمد عبدالوهاب قصد داریم، نظر شهید سید قطب را - رحمت خدا بر او باد- بیان کنیم:

«بخش های سه گانه سوره هود، برای تعریف حقیقت معنای پرستش، پی در پی آمده است. این آیه ها برای اثبات وجود خداوند سبحان نیست بلکه هدف این آیات تبیین ربوبیّت خداوند یکتا در زندگی بشر می باشد چنانکه این حقیقت در نظام هستی ثابت است.

مساله پرستش خداوند[36]، اختلافی نبوده است. رسولان الاهی با مساله توحید ربوبی مواجه بودند. طاغوت ها با توحید ربوبی رودررو می شدند، مساله مطرح دینداری خالص و بدون شرک برای خداوند بوده، تنها خضوع در برابر خداوند، بدون وجود هیچ منازعی، برگرداندن مسایل مردم به حاکمیّت، قضاوت، قوانین و فرمان الاهی»[37].

همچنین می گوید:

 «اختلاف میان جاهلیّت و اسلام و اختلاف میان حق و طاغوت در طول تاریخ، بر معبود بودن خداوند برای موجودات هستی نبوده، و تصرّف خداوند در جهان علّی و معلولی و قوانین حاکم بر هستی نبوده است. میدان مبارزه این بود که چه کسی پروردگار مردم است؟ حاکم مردم و قانون گذار و تدبیرگر مسائلشان کیست؟ چه کسی مردم را به پیروی از خود ملزم می کند؟»[38]

همچنین سید قطب در کتاب تفسیر سوره ابراهیم می گوید:

«باید اشاره کنیم که حضرت ابراهیم(علیه السلام) در هر بند از دعاهای خاشعانه اش واژه «ربنا» یا «رب» را تکرار کرده. این تکرار به این جهت بوده که «ربوبیّت الله» لهجه زبان خود و فرزندانش بعد از او شود. این تکرار پرمغز است. ابراهیم(علیه السلام) خداوند سبحان را با صفت اله بودن یاد نمی کند بلکه با صفت رب بودن می خواند.

بنابراین اولوهیّت خداوند، کمتر مساله مورد بحث دوره های جاهلیّت به ویژه جاهلیّت عرب بوده است. مورد اختلاف، مساله ربوبیت الاهی بوده است.

دینداری در واقعیت های زندگی زمینی، مساله علمی و عینی تاثیر گذار در زندگی انسان است. نقطه تفاوت روشی اسلام و جاهلیّت و توحید و شرک در جهان واقع همین جاست... مردم یا به دین خدا ملتزم می شوند و خداوند پروردگارشان است یا دینداری به قوانین غیر خدا را خواهند پذیرفت... قرآن به مشرکان عرب، دعای پدرشان حضرت ابراهیم(علیه السلام) را یادآور شده، آنان را به مخالفت آشکارشان با مفهوم این دعا آگاهی می دهد[39]».

معتقد هستم، راز حمله وهابیان به سید قطب در مخالفت سید قطب با شیخ محمد عبدالوهاب، در مساله توحید ربوبی نهفته است.

من در این کتاب، تقلید از سید قطب را برای شناخت توحید، توصیه نمی کنم. بلکه به دنبال نجات دادن برادران وهابی از توحید شیخ محمد عبدالوهاب هستم، زیرا سید قطب کسی بود که من و هزاران وهابی را از غلو در توحید شیخ نجات داد.


 

[1] بعد از اینکه مسعری اشکال های توحید شیخ عبدالوهاب را کشف کرد، با هجومی بی رحمانه از طرف وهابیان مقلد شیخ روبرو شد. آخرین حمله از طرف وهابی سنّتی شیخ یحیی حجوری در کتابی با نام «مشاهداتی فی بریطانیا»؛ «آنچه در انگلستان دیدم» انجام شد. او در این کتاب در صفحه 25درباره مسعری نوشته: او مردی خبیث است.

[2]  أصل الإسلام و حقیقة التوحید، شیخ عبدالله مسعری، موسسة الرافد، چاپ اول، 1997، مقدمه کتاب.

[3] یکی از عالمان بزرگ نجد بوده که تحت تاثیر دعوت شیخ محمد عبدالوهاب قرار گرفته، سپس از او جدا شده است. در سال 1142 هجری قمری متولد شد و در فنون زیادی مهارت پیدا کرد. اساتید و شاگردان بسیاری داشت. در سال 1216 هجری قمری، از دنیا رفت. ر.ک علماء نجد نوشته تاریخ نویس وهابی بسام 3/882 همچنین ر.ک السحب الوابلة نوشته ابن حمید ص 721

[4]  الدرر السنیّة فی الرسائل النجدیّة 10/ 63

[5] امام شیخ عبدالله بن عیسی مشهور به مویس در منطقه حرمه در نجد به دنیا آمد. شیخ محمد عبدالوهاب او را جلیل ترین عالم نجد به شمار آورده است. ولی هنگامی که به انحراف موجود در توحید شیخ پی برد و فاصله این توحید را با قرآن و سنّت درک کرد، شیخ محمد عبدالوهاب در تکفیر او و خروجش از اسلام فتوا صادر کرد.

[6]  امام شیخ سلیمان بن سحیم حنبلی نجدی. جزو عالمانی است که شیخ محمد عبدالوهاب را نصیحت کرده و او را به مشکلاتی که در کتاب هایش در باره توحید وجود داشته، آگاهی داد. ولی تنها برخورد شیخ، تکفیر او  به کفر اکبر بود که انسان را از امّت اسلام بیرون می کرد. او در حال فرار از شمشیر پیروان شیخ مظلومانه جان سپرد.

[7] دعاوی المناوئین لدعوة الشیخ عبدالوهاب، نوشته عبدالعزیز بن عبداللطیف ص 30

[8]  او در شبکه ماهواره ای المجد در تاریخ 24/ 7/ 1424 هجری قمری در برنامه « ساعة حوار» به این مساله تصریح کرده است.

[9] الطریق إلی الجماعة الأم نوشته وهابی سنّتی شیخ عثمان عبدالسلام نوح ص 55-50

[10] حسن ترابی این عبارات را به صراحت در گفتگو با مجله «الاستقامة» بیان کرده است شماره ربیع الاول سال 1408 هجری قمری . او در این گفتگو درباره جنبش وهابیّت در سودان که به «انصار السنّة» مشهور هستند سخن می گفت.

[11] الطریق إلی الجماعة الأم، عثمان عبدالسلام نوح ص30

[12]  جولات فی الفقهین الکبیر و الأکبر شیخ سعید حوی ص34

[13] فضائح و نصائح، شیخ مقبل بن هادی وادعی ص151

[14]  همان ص 152

[15] الحد الفاصل بین الحق و الباطل، ربیع مدخلی ص5

[16]  الدعوة إلی الله تجارب و ذکریات سعید بن مسفر ص 198

[17]  همان ص 199 به بعد.

[18] السلفیّة مرحلة زمنیّة مبارکة لامذهب إسلامی محمد سعید رمضان بوطی ص236-235

[19]  کتاب او در مقدمه کتاب «الأسماء و الصفات» نوشته امام بیهقی منتشر شده است.

[20]  بقره/34

[21]  اعراف/ 12

[22] اسراء/ 61

[23]  ملک/20

[24]  انبیاء/ 43

[25] هود/ 54

[26]  هود/56-55

[27]  شعراء/ 93-92

[28] شعراء/ 98-97

[29]  بقره/ 165

[30] فرقاپن القرآن بین صفات الخالق و صفات الأکوان علامه قضاعی شافعی ص 114-111

[31] فصل الخطاب فی الرد علی محمد عبدالوهاب، شیخ سلیمان عبدالوهاب ص 25

[32] المجموعة الکاملة للإمام الشیخ محمد عبدالوهاب 1/371

[33]  اعراف/ 54

[34] ر.ک فتوای اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الإفتاء فی المملکة العربیة السعودیة 1/55

[35]  الرسائل الشخصیّة للإمام محمد عبدالوهاب نامه شماره 11 ص61

[36] باید به این مساله توجه داشت که مفهوم الوهیت و پرستش از نظر سید قطب کاملا  با مفهوم پرستش در نگاه شیخ محمد عبدالوهاب متفاوت است.

[37]  فی ظلال القرآن 4/1846

[38] همان 4/ 1852

[39] همان 4/2111