اهل بيت كليد مشكل ها

دكتر تيجانى


مقدمه مترجم

بسم اللّه الرحمن الرحيم .
كتاب جديد دكتر تيجانى (كل الحلول عند آل الرسول ) را نديده بودم واز آن هيچ شناختى نداشتم تـا اينكه چندى پيش يك نفر كه ادعاى فضل مى كرد, نزد من آمد وگفت : فلانى ! چرا اينقدر دكتر تـيجانى راتاييد كرديد وكتابهايش را ترجمه نموديد واز او يك شخصيت استثنائى ساختيد؟ گفتم : بـراى اينكه او واقعا شخصيتى استثنائى است او تمام عمر پر بركتش را در خدمت هدفش قرار داده وبا تمام توان از ولايت وامامت اهل بيت عليهم السلام دفاع مى كند وپيوسته در اين راستامى نويسد, سـخـنرانى مى كند واز هر راه ممكن براى اعلاى ((كلمة اللّه ))تبليغ مى نمايد وبه نظر من او مؤيد من عند اللّه است چرا از او تبليغ ‌نكنيم ؟ وچرا كتابهايش را به فارسى برنگردانيم ؟ مگر چه شده است ؟.
او كـه بـه نظر مى رسيد كشف جديدى كرده , لبخند مخصوصى زدوگفت : حق دارى ! تو كه خبر نـدارى ! او اخيرا تغيير مذهب داده است !!او چنانكه خودش در كتاب ((آنگاه هدايت شدم )) نوشته , بـر يك مذهب استوار نمى ماند وهمواره درپى تجديداست ! واينك متاسفانه برگشته وبه مذهب آبا واجدادش گرويده وماهيت خودرا روشن ساخته است !!.
با تعجب وشگفتى بى سابقه اى به او گفتم : شما مطمئن هستيد؟ومگر چنين چيزى مى شود؟ او با كـتابهايش همواره دارد شق القمرمى كند ومردم را گروه گروه به مذهب حق سوق مى دهد, آن وقت خودش از اهل بيت روى بر مى گرداند؟! مگر چنين چيزى امكان پذيراست ؟.
گفت : كتاب اخيرش را خوانده ايد؟.
گفتم : كدام كتاب ؟.
گـفت : كتابى را تازگى منتشر كرده كه در آن , مذهب تشيع را زيرسؤال برده ودفاع از اهل سنت نموده است .
من كه اين سخنان را هرگز نمى توانستم باور كنم , دگر بار باتعجب زيادترى گفتم : چه كتابى ؟.
گفت : كتاب ((كل الحلول عند آل الرسول )) ـ يعنى : تمام راه حل ها نزداهل بيت پيامبراست .
گفتم : احسنت ! راحتم كردى ! ولى آيا شما خودتان هم اين كتاب را خوانده ايد؟.
گفت : آرى , من خودم .
سخنش را قطع كردم وگفتم : پس حتما نفهميده ايد چه نوشته است ؟.
از نـام كـتـاب مـعلوم مى شود, او در تشيعش استوارتز وپابرجاترشده , چرا كه تا كنون مذهب اهل بـيـت را به طور كلى مى پذيرفت ولى اكنون مى گويد تمام راه حل ها نزد آنان است وتنها اهل بيت هـستند كه مى توانند مشكلات زندگى دنيا وآخرت ما را حل كنند مگر نه همينطوراست ؟ من كه كـتاب را نديده ام واز آن چيزى نشنيده ام ولى ازاسمش معلوم شد كه اين بار ابتكار ديگرى از دكتر تيجانى است درمعرفى بهتر وبيشتر اهل بيت وقطعا دفاع بى چون وچرا از مكتب افتخار آميز ولايت وامامت .
گـفـت : صـبـر كن تا سخنم تمام شود! او در اين كتاب نسبت به مسائل مختلفى اعتراض كرده از جمله سبك عزادارى شيعيان وشهادت ثالثه در اذان .
گـفـتـم : نـه تـنـهـا او كه من هم طى مقالات زيادى به روش ونحوه عزادارى اعتراض مى كردم ومـى گـفتم بايد سبك وروش ما در عزادارى همان روش وسنت اهل بيت باشد كه مجالس عزارا بـرپـا مـى نـمودندوذكر مصيبت مى كردند ومى گريستند مردم را به گريه يا تباكى وامى داشتند وخـطـبـا وشـعـرارا وادار به يادآورى وخواندن مصايب سيدالشهدا عليه السلام مى نمودند وبر آن پيوسته تاكيد مى كردندوهدف واقعى وانگيزه اصلى , همان ولايت وتاكيد بر آن بود.
وامـا شـهادت ثالثه در اذان , تمام علما ـ بدون استثنا ـ آن را جزاذان نمى دانند, گواينكه برخى از گـذشـتـگـان , از آن نهى نموده ومبطل اذان به حساب مى آوردند ولى امروز چون به صورت يك شعار براى تشيع در آمده است , به نظر من بايد آن را ترويج كنند اما نه به عنوان جزئيت ـ كه صحيح نـيـسـت ـ بـلـكـه فـقـط براى تيمن وتبرك , واگر كسى نگفت مرتكب گناهى نشده است واذان واقـامـه اش هـم باطل نمى باشدچرا شما ـ كه به نظر خودتان مرد فهميده اى هستيد وادعاى فضل داريد ـ عوامانه شعار مى دهيد!؟.
چـرا ايـن اعـتـراض را بـه بـرخى علماى بزرگ تشيع كه در گذشته آمدند وشهادت ثالثه را حرام مى دانستند, نمى كنيد؟ گويا ديوارى كوتاهتر از ديوار ايشان پيدا نكرده ايد, واورا تخطئه مى كنيد؟ تازه اگرهم اشتباه كرده است چرا آن همه كارهاى مثبت وارزنده اش را ناديده مى گيريد؟ ام على قلوب اقفالها!.
وانـگـهـى سـاير مطالب كتاب را بخوانيد من گمان نمى كنم چيزى جز تاييد مذهب ودفاع از خط مقدس اهل بيت عصمت وطهارت عليهم السلام , در آن باشد ولى به هر حال فرصتى شد كه دنبال كـتـاب بروم وآن را بخوانم ودر موردش تصميم بگيرم واگر جالب بود ـ كه قطعا جالب است ـ آن را تـرجمه كنم تا مسلمانان اين مرز وبوم نيز از آن بهره ببرند واستفاده كنند وثوابش را نثار روح پاك پدر ومادرم كنم كه مرا با اين خط آشنا ساختند واز كودكى بذر ولاى على را در جان ودلم كاشتند.
آن مـؤمـن كه از سخنانم چندان خوشش نيامده بود, خدا حافظى كرد ورفت من هم فورا از برادر گـرامـى ام جـنـاب حجة الاسلام حاج سيدحبيب اللّه موسوى درخواست كردم اين كتاب را تهيه كنند چند روز بعدكتاب به دستم رسيد, بدون وقفه آن را مطالعه كردم ومانند ساير كتابهاى دكتر تـيـجانى سودمند, مفيد وشايان تقدير يافتم كتابى است بس ارجمندومقدس , زيرا بيش از پيش از مـكـتـب اهـل بـيـت عـليهم السلام دفاع كرده وتنها راه رهائى را در پيروى از تشيع دانسته است عـجـيـب اسـت كـه بـرخـى ـ يـا از روى نـادانـى ويـا به خاطر تبليغات مغرضانه بيگانگان ـ چند صفحه كتاب را مى خوانند وفورا حكم كلى عليه آن كرده وآن را مردودمى دانند, مانند همان كسى كـه ((لا تـقـربوا الصلاة ))را مى خواند و((وانتم سكارى )) را ناديده مى گيرد, يا ((كلوا واشربوا)) را مى خواند و((ولا تسرفوا)) رانمى بيند!.
بـيـاييد جان وخرد خودرا داور قرار دهيد واين كتاب ارزشمندوجالب را ـ كه دست كمى از كتاب ((آنـگـاه هـدايـت شدم )) ندارد ـ با دقت مورد مطالعه قرار دهيد, تا متوجه شويد كه تنها تبليغات دشـمن است كه مى خواهد اين مرد خدارا بكوبد البته من نمى خواهم بگويم كه هيچ اشتباه ونقصى نـدارد, امـا قـطـعـا او در پـى تـقليد وپيروى صد در صد ازخاندان پاك پيامبراست وشايد گاهى تـنـدرويـهـائى داشته نه اينكه اشتباه متعمد باشد كه در مجموع , كتاب حاضر بسيار ارزنده وقابل تحسين وشايان تقدير وسپاس است .
ايـن جـانـب ضمن ترجمه اين كتاب , در بعضى موارد پاورقى هاوحاشيه هاى ايشان را كه از مطالب خـوب وجـالـبى برخوردار بود, جزمتن قرار دادم وبرخى پاورقى هارا كه اضافى يا تكرارى يافتم از قـلم انداختم , كه اميداست مورد توجه برادران وخواهران علاقمند به اهل بيت عليهم السلام , قرار گـيرد وعزيزانى كه در اثر پيروى از نياكان يادسترسى نداشتن به منابع اصيل يا به هر علت ديگر, از اهـل بـيـت فـاصله گرفته اند, با خواندن اين كتاب وساير كتابهاى استاد تيجانى وديگربزرگان وانـديشمندانى كه پس از استبصار, خودرا وقف مذهب ومكتب كرده اند مانند سعيد ايوب مصرى , احـمـد يعقوب اردنى , اسعد وحيد فلسطينى وصالح الوردانى مصرى , به آغوش باز وگرم خاندان پـاك ومـطـهـر رسـول خـدا ـ كـه درود بـى پـايـان بـر آنان باد ـ باز گردند تا در دنيا وعقبى رو سفيد,سرفراز ورستگار باشند.
بـنـيـاد مـعارف اسلامى قم كه از آغاز با نيت پاك مرحوم آية اللّه حاج سيد عباس مهرى وبه انگيزه ترويج از مكتب واحياى آثاروبازنويسى تاريخ پر افتخار اسلام , تاسيس وپايه ريزى شده است , به فضل ولـطف الهى , باز هم توفيق يافت اين اثر شيرين وجذاب وخواندنى را در چارچوبى زيبا وهمه پسند, چاپ ومنتشر سازد, به اميد اينكه تا اندازه اى دين خودرا به اسلام ومسلمين اداكند.
اين بنياد وتمام دست اندركاران آن كه براى تقرب به اللّه , پيوسته در تلاش وفعاليت بى وقفه اند, از حـضـرت ذى الـجـلال , خـاضـعـانه تمنادارند, آنان را در اين راه , بيش از پيش , توفيق بخشد واز دوستان وعزيزان خواننده نيز همچنان التماس دعا دارند واز آن همه لطف ومحبت بى دريغشان , از دل وجان سپاسگزارند, موفق وپيروزوسربلند باشيد.
سيد محمد جواد مهرى .
18 ذى حجة 1417.
عيد غدير.

مقدمه

بسم اللّه الرحمن الرحيم .
حمد وسپاس , اللّه را سزااست , همو كه پروردگارجهانيان است وبرترين درودها وزيباترين تحيت ها, تـقديم به آن برانگيخته شده از سوى پروردگار, او كه براى جهانيان رحمت است ,سرور ما وسالار مـا ابـوالـقـاسـم مـحمد بن عبداللّه (ص ), آخرين پيامبروفرستاده حق , وبه خاندان پاك ودودمان طاهرش , نشانه هاى هدايت وچراغهاى گمراهى , پيشوايان امت ونجات دهندگان ملت .
بـارى ! خداوند به بركت محمد وآلش بر من منت نهاد ومرا به شناختن حق وا داشت , حقى كه پس از آن گـمـراهـى نـيست , ومرا شيرينى ميوه هايى كه از شش كتابم ((1))
روييده شده بود, چشاند وهمانا اين كتابهابه خاطر شناساندن همان حق پنهان شده بود كه با فضل وكرم الهى , دراثر منتشر شدن آن كتابها, بسيارى از مؤمنين راستين جويندگان پاك نژاد, به مذهب عترت پاك گرويدند وجـز شـيـعـيـان اهـل بيت (ع )شدندوجز خداى متعال , هيچ كس عددشان را نمى داند (وما يعلم جـنـودربـك الا هو) ((2))
, جز اينكه نامه هاى زيادى كه از هر سوى جهان به اينجانب در پاريس يا تونس مى رسد, بر اميدمان مى افزايد واطمينان حاصل مى كنيم كه فرج الهى نزديك است ووعده او حق است اينجاست كه اين آيه را زمزمه مى كنم كه مى فرمايد (ام حـسـبـتـم ان تدخلوا الجنة ولما ياتكم مثل الذين خلوا من قبلكم مستهم الباسا والضرا وزلزلوا حتى يقول الرسول والذين آمنوا معه متى نصر اللّه الا ان نصر اللّه قريب ) ((3)).
آيا گمان كرده ايد كه مى توانيد وارد بهشت شويد بدون آزمايشهايى كه پيش از شما بر گذشتگان آمـد, هـمـان هـا كه گرفتار رنج ها ومحنت ها شدند وآنچنان به لرزه آمدند كه پيامبر وپيروانش از مـؤمـنـان ـ به درگاه الهى تضرع كرده ـ گفتندپس يارى خدا كى مى رسد؟ هان (بشارت ده به مؤمنان ) كه يارى خدا, نزديك است .
از لابـلاى خـوانـدن آن نـامـه هـا, احـسـاس مـى كنم كه خير هرگز قطع نمى شود وحق همواره پيروزاست مى فرمايد (بل نقذف بالحق على الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق ) ((4)).
ما همواره حق را بر باطل چيره مى سازيم تا باطل را سرنگون سازد وازبين ببرد.
حال كه خداى سبحان , خود متعهد سرنگونى باطل شده است ,پس من هيچ ترديدى در اظهار آنچه مـعـتـقدم حق است , نخواهم داشت ,تا آن كه خداوند ميان من وآن خشك سران كژانديش داورى كند,همان ها كه از حق دورى مى جويند وجز آنچه به آن خوى گرفته اند,نمى پذيرند هر چند صد در صد باطل باشد, واز باطل نمى پرهيزند جزآنچه را نمى دانند, هر چند حق باشد.
باز هم از خداوند براى آنها هدايت را آرزومندم , زيرا تنها اوست كه هر كس را بخواهد به سوى صراط مستقيم رهنمون مى سازد.
من از اين روى كه با بسيارى از خوانندگان وجويندگان حق ـچه از راه نامه ها وچه در ديدارهاى مـسـتـقيم ويا هنگام سخنرانيهايم درفعاليتهاى گوناگون ـ مى جوشم وگرم مى گيرم , به اين مطلب پى بردم كه برخى هر چند نوشته هايم را حق مى دانند, باز هم اين سخن را تكرارمى كنند كه : مـا بـى نيازيم از بوجود آوردن چنين مشكلاتى كه شايد ضدوحدت مسلمانان باشد, آن هم در اين دوران كه شرق وغرب , دست به دست يكديگر داده اند كه مسلمانان را نابود سازند.
ايـن سـخـنـشـان را تـا انـدازه اى مـعـقـول دانستم ونظرشان را پسنديدم ,زيرا تلاش مى كنند كه اخـتـلاف هـارا كـمـتر كرده وصفوف مسلمين را بهم پيوسته تر كنند, پس بايد نظرشان را پذيرفت ونـصـيـحـتـشـان را قـبـول كردواز آنان سپاسگزار شد اينجاست كه سخن اميرالمؤمنين (ع )را به يادمى آورم كه مى فرمايد ((وبايد از كارها آن را بيشتر دوست بدارى كه نه از حق بگذرد ونه فروماند وعدالت را فرا گيرتر بود ورعـيـت رادلـپـذيـرتر كه ناخشنودى همگان خشنودى نزديكان را بى اثر گرداند وخشم نزديكان خشنودى همگان را زيانى نرساند)) ((5)).
بنابراين , كتاب ((اهل بيت كليد مشكل ها))را در دسترس خوانندگان عزيز قرار مى دهم كه تلاش كـرده ام , در ايـن كـتـاب مـسائل حساسيت برانگيزى كه برخى از مردم را خشمناك مى سازد كنار گذارم , تا از حق دورى نجويند وانگيزه هدايتشان منتفى نگردد هر چند معتقدم روش حساسيت بر انـگـيزى كه روان آزاد مردان را به جوش وخروش وامى دارد, واز اين روش در كتابهاى گذشته ام استفاده كرده ام ,دست آوردهاى ارزشمند وشگفت آورى در بر داشت , ولى بهرحال اشكال ندارد كه روش نـرم ومـسـالـمـت آمـيـزرا اخـتـيار كنيم كه بسيارى ازمردم را قانع وراضى خواهد ساخت وبـى گـمـان نـتيجه اش شيرين ترولذت بخش تراست وبدينسان هر دو روش را دنبال كرده ام ودر ايـن ميان از قرآن كريم پيروى نموده ام كه با دو روش تطميع وهشدار,بهشت خواهان را به بهشت رهنمون مى سازد وترس كنندگان را ازدوزخ مى رهاند ماهم كه هرگز طمع نداريم به مقام بلند ووالاى اميرمؤمنان وپيشواى پرهيزكاران على بن ابى طالب (ع ) برسيم كه خدارا نه به طمع بهشت ونـه بـه تـرس از جـهنم , عبادت مى كرد واگر پرده ها بالامى رفت بر يقينش افزوده نمى شد, پس خـداى سـبـحان را از صميم قلب مى خوانيم كه رحمتش را شامل حال ما كند ومارا به درستكاران ملحق سازد.
محمد تيجانى سماوى .

پيشگفتار

در كـتـابـهاى گذشته مان تلاش كرديم , مسلمانان را وادار به بازگشت به ثقلين (قرآن وعترت ) كـنـيـم واز آنـان بخواهيم كه براى تضمين هدايت ورهايى از گمراهى , به اين هر دو چنگ زنند, چـنانكه از زبان رسول خدا(ص ) نقل شده وروايت كنندگان مورد اعتماد, در صحاح ومسانيدشان از سنى وشيعه نقل كرده اند.
وايـن مـطـلـب را به حد كافى مورد بحث قرار داديم تا جايى كه برخى انديشيدند مبناى ما تحقير اصـحـاب واثـبات بى عدالتيشان است ولى خداوند متعال گواه است كه غرض ما فقط اين بود كه از سـاحـت مـقـدس پيامبر اكرم (ص ) دفاع كنيم چرا كه وجود اونمايانگر كل اسلام است وهمچنين مـى خواستيم از مقام والاى اهل بيت دفاع كنيم چرا كه آنان هم تراز ودر رتبه قرآن هستند, وهر كه آنـان راشـناخت , قرآن را شناخته وهر كه آنان را ناديده گرفت , قرآن را ناديده گرفته است , وپيامبر پيوسته به اين معنى گواهى داده وبر آن تاكيدفرموده است .
اكـنـون در ايـن كـتاب به خواست خداوند ثابت خواهيم كرد كه برمسلمانان اين دوره كه در قرن بيستم زندگى مى كنند وگرفتار ايسم هاى گوناگون هستند ومى خواهند به اسلام واقعى دست يابند وبه آن عمل كنند, واجب است كه از عترت پاك پيامبر پيروى كنند.
حـقيقتى كه گريز از آن نيست , اين است كه قرآن كريم وسنت پاك , هر دو گرفتار تاويل وتحريف شـدنـد, قرآن را به معانى گوناگون تاويل كردند تا آن را از مقاصد وانگيزه هاى واقعى شريعت دور كنندوسنت را هم با وارد ساختن روايات دروغينى در آن , تحريف كردندولذا تفاسير قرآنى كه امروز در دسـتـرس هـسـت , غالبا خالى ازاسرائيليات يا اجتهادهاى برخى مفسرين كه معتقد به منسوخ شـدن بـعـضـى از آيـات شـده انـد, نـيست , چنانكه كتابهاى حديث گرفتارتحريف ها ودروغ هايى شده است كه نمى توان صد درصد به هيچ يك از آنها اطمينان كرد.
اينجاست كه بر مسلمانان , پيروى وبازگشت به سوى پيشوايان وامامان معصوم واجب مى شود زيرا تـنـهـا آنان هستند كه توانايى تفسيركتاب خدا وبيان احكامش را دارند وآنان هستند كه مى توانند احاديث پيامبررا از تمام انحراف ها وتغييرها وشائبه ها نگهدارند.
واگر امروز آرزوى نهايى مسلمانان بازگشت به سلف صالح است تا اين دو مصدر تشريعى را تنها از آنـان دريـافت كنند, زيراآنها برترين مردم هستند ـ چنانكه بسيارى بر اين عقيده اند ـ لازم است به ايـنان بگوييم : دليل شما چيست ؟ ما حق داريم از آنها بخواهيم مطلب خودرا با دليل قاطع وبرهان روشن ـ كه راه بهانه را بر انسان مى بنددواورا قانع مى سازد واطمينان قلبيش مى بخشد ثابت كنند زيـرا تـنهاخوش گمانى كافى نيست بلكه حتى استقامت وخوش رفتارى نيزنمى تواند عامل درك درست يا عصمت از هر خطايى باشد.
دروازه عـلـم پـيـامـبـر, حضرت اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع )بدين حقيقت اشاره مى كند ومى فرمايد ((در دسـت مـردم حـق اسـت وبـاطل , راست ودروغ , ناسخ ‌ومنسوخ , عام وخاص , محكم ومتشابه وآنـچـه در خـاطـرسپرده شده است وآنچه حديثگو بدان گمان برده است وبر رسول خدا(ص ) در زمان او دروغ بستند تا آنكه برخاست وخطبه خواند وفرمود ((هر كه به عمد بر من دروغ بندد جايى در آتش براى خودآماده سازد)).
وحديث را چهاركس نزد تو آرند كه پنجمى ندارند مـردى دو روكـه ايمان آشكار كند وبه ظاهر چون مسلمان بود از گناه نترسد وبيمى به دل نيارد وبه عمد بر رسول خدا(ص ) دروغ بندد وباك ندارد واگر مردم بدانند اومنافق است ودروغگو, از او حديث نپذيرند وگفته اش رابه راست نگيرند ليكن گويند يار رسول خدا(ص )است ديد واز او شنيد ودر ضـبـط آورد, پـس گـفـتـه اورا قـبـول بايدكرد وخدا تورا از منافقان خبر درود چنانكه بايد وآنـان رابـراى تـو وصـف فرمود انسان كه شايد اينان پس از رسول خدا كه بر او كسان او درود باد, بـرجاى ماندند, وبا دروغ وتهمت به پيشوايان گمراهى ودعوت كنندگان به آتش نزديكى جستند وآنـان ايـن مـنـافـقـان را بـه كـار گـمـاردند وكارمردم را به دستشان سپاردند وبه دست ايشان دنـيـاراخـوردنـد ومـردم آنـجـا رونـد كه پادشاه ودنيا روى آرد, جزكه خدا نگهدارد واين يكى از چهارتن است .
ومردى كه چيزى از رسول خدا(ص ) شنيد وآن راچنانكه بايد در گوش نكشيد وبه خطا شنفته وبه عـمددروغى نگفته , آن حديث نزد اوست , آن را مى گويدوبدان كار مى كند وگويد: ((من اين را از رسـول خـدا(ص )شـنـيـدم )) واگـر مـسـلمانان مى دانستند وى در آن حديث به خطا رفته از او نمى پذيرفتند واوهم اگر مى دانست حديث خطاست از سر گفتن آن برمى خاست .
وسـومـيـن , مردى است كه شنيد رسول خدا(ص ) به چيزى امر فرمود, سپس آن را نهى فرمود واو نمى داند يا شنيدچيزى را نهى كرد, سپس بدان امر فرمود واو از آن آگاهى ندارد پس آن را كه نسخ شـده بـه خـاطـر دارد ونـسـخ كـنـنـده رابـه خـاطـر نمى آرد واگر مى دانست نسخ شده , آن را ترك مى گفت واگر مسلمانان هنگامى كه حديث را از وى شنيدند مى دانستند نسخ شده ترك آن حديث مى گفتند.
وچهارمين آن كه برخدا ورسولش دروغ نمى بندد چون از خدا مى ترسد ورسول خدا(ص )را حرمت مى نهد, نيزدستخوش خطا نگرديده وآن را كه به خاطر سپرده همان است كه شنيده وآنچه شنيده روايـت كـنـد, بـدان نيفزايد واز آن كم نكند پس ناسخ ‌را به خاطر سپرده وبه كار برده ومنسوخ در خاطرش بوده واز آن دورى نموده خاص وعام را دانسته ومحكم ومتشابه را شناخته وهر يك را بجاى خـود نـهـاده وگـاه بـود كـه از رسول خدا(ص ) سخنى است وآن را دو رويه ودوگونه معنى است : گـفـتارى است خاص وگفتارى است عام آن سخن را كسى شنود كه نداند خدا ورسول (ص ) از آن چـه خواهند, پس شنونده آن را توجيه كند بى آنكه معنى سخن را بداند, يا مقصود از آن را بشناسد يا ايـنـكـه بـدانـد آن حديث چرا گفته شده است , وهمه ياران رسول خدا(ص ) چنان نبودند كه از او چـيـزى پرسند ودانستن معنى آن را از او خواهند, تا آنجا كه دوست داشتند عربى بيابانى كه از راه رسيده , از او چيزى پرسد وآنان بشنوندواز اين گونه چيزى بر من نگذشت جز آنكه معنى آن را ازاو پرسيدم وبه خاطر سپردم اين است موجب اختلاف مردم درروايتها)) ((6)).
از ايـن سـخـن اميرمؤمنان وسرور سخنرانان , چنين بر مى آيد كه رسيدن به منابع شريعت ودرك مـقـاصدش , بسيار دشواراست اگرتحليل امام از وضعيت روايت در آن دوران كه بيش از 25 سال ازرحـلـت پـيامبر نگذشته بود وخود آن حضرت وديگر صحابه زنده بودندومى توانستند احاديث را تـصـفيه وتصحيح كنند, چنين است پس امروزوباگذشت چهارده قرن واختلاف امت به گروه ها ومذاهب گوناگون ,چه وضعيتى خواهد داشت ؟! از اين روى , بر پژوهشگر لازم است ,پيش از آنكه گروهى را مورد تاييد قرار دهد يا رد نمايد, احتياط كامل كند وبيش از حد دقت نمايد.
ومـا اگـر در كتابهاى گذشته مان ودر خلال پژوهش هاى علمى وتاريخى , ثابت كرديم كه شيعه امـامـيـه اثنا عشريه , همان فرقه ناجيه وگروه رستگاراست ونمايانگر خط راستين اسلام است , اين داورى هرگز زاييده وضعيتهاى موجود وبه خاطر تحولات زندگيم نبوده ,بلكه اين حقيقتى است كـه از قرآن وسنت به دست آمده وتاريخ راستين كه از تحريف ودروغ در امان مانده , آن را به اثبات رسـانـده وعـقـلى كه خداوند قدرت تشخيص ودرك دليل به آن عطا فرموده , به سوى آن هدايت شده است خداوند مى فرمايد (( ـ اى پيامبر ـ بشارت ده بندگانم را, همان ها كه اگر سخنى مى شنوند,دنبال بهترينش هستند, آنهايند كه خداوند هدايتشان كرده وآنها خردمندانند)) ((7)).
ودرباره آنان كه عقل خودرا كنار گذاردند ودر نتيجه مستحق عذاب شدند, مى فرمايد ((وآنها گفتند اگر ما مى شنيديم يا مى فهميديم (عقل داشتيم ), هرگز جزجهنميان واهل دوزخ نبوديم )) ((8)).
بـا ايـن حال , وعلى رغم دليلهاى روشن وقاطعى كه در كتابهاى گذشته ام ارائه دادم , برخى ـ كه خـدا آنـهـارا ببخشايد ـ گويا با خردهاوقلوبشان نمى خوانند, بلكه با عواطفشان مطالعه مى كنند, چنانكه هرچه مطابق هوا وهوسشان است , مى خوانند, ولذا ياد گرفته اند كه با هرچه مخالف عقيده وايده شان است مخالفت ورزند وهر چه طبق دلخواهشان نيست , مورد اهانت قرار دهند.
بـهـرحـال , ما چون از مؤمنينى هستيم كه خير تمام مسلمين راخواهانيم وهمواره تلاش مى كنيم آنان را به سوى هدايت رهنمون باشيم , همان هدايتى كه كشتى نجات است , پس نبايد نا اميد شويم وتاآخر عمر, بايد آنهارا به سوى خير وخوشبختى كه جز بهشت جاويدان نتيجه اى ندارد, فرا خوانيم .
اميرالمؤمنين (ع ) مى فرمايد ((خدا بيامرزد كسى را كه حقى بيند ويارى آن كند يا ستمى بيند وآن را بازگرداند وخداوند حق را ياور بود تا حق رابدو برساند)) ((9)).
وفرمود ((مـن خـوش نـدارم شما دشنامگو باشيد ليكن اگر كرده هاى آنان را بازگوييد, وحالشان را فراياد آريـد به صواب نزديكتر بود ودر عذر خواهى رساتر وبه جاى دشنام بگوييد خدايا ما وآنان را از كشته شـدن برهان وميان وايشان سازش قرار گردان واز گمراهى شان به راه راست برسان تا آن كه حق را نمى داند بشناسد وآن كه براى دشمنى مى رود وبدان آزمنداست باز ايستد وچاره چيست كه حق جز با اين امور هرگز شناخته نمى شود)) ((10)).
من در كتابهاى گذشته ام همين روشى را كه امام على (ع ) به شيعيانش آموخت , اختيار كردم ولذا هرگز ناسزاگو نبودم بلكه اعمالشان را توصيف واحوالشان را تبيين نمودم تا نا آشنايان به حق ,آن را بشناسند, ولى چه كنم با افرادى كه راضى نمى شوند, حتى نامى ازصحابه ببرم واعمالشان را مورد سنجش قرار دهم , وچاره چيست كه حق جز با اين امور هرگز شناخته نمى شود.
هـان , اكـنـون در هـفـتـمـيـن كـتابم , تلاش مى كنم كه سخنى از صحابه به ميان نياورم وحتى اعمالشان را مورد بررسى قرار ندهم , وبسنده كنم به استدلال بر حق بودن اهل بيت وشيعيانشان با روشـى نـويـن كه شايدعموم مردم را راضى سازد هر چند بر اين باورم كه رضايت همگان رابدست آوردن , امـرى اسـت مـحـال در هر صورت از خداى سبحان خواستارم آنچنان كه بخواهد ودوست دارد, مـرا توفيق دهدومسلمانان را به سوى خير رهنمون شود وما وآنان را براى حق خواهى هدايت كند وجز بر استقامت ونيك فرجامى , عمرمان را پايان ندهد.
نيازمند رحمت پروردگارش .
محمد تيجانى سماوى .

ايـن است اسلام راستين

دو سـال پـيـش ايـن تيتررا براى سخنرانيم , در مسجد برادران اهل سنت در شهر سان فرانسيسكو ايـالـت كـالـيـفـورنـيـاى آمريكا,برگزيدم در آن روز گروه زيادى از مردان وزنان از كشورهاى گـونـاگـون آفـريـقايى , ترك , افغان ومصرى , در آن مجلس حاضر شده بودند وپس از تمام شدن سخنرانى وگفتگوهاى آزاد وسودمند, بسيارى ازحاضرين با رضايت خارج شدند.
يـكـى از دانـشـجـويان مصرى كه تازه دكتراى خودرا گرفته بود,متعرضانه از من پرسيد: چگونه اسلام شيعيان را اسلام واقعى مى دانيد بااينكه عكس آن مشهوراست وچنانكه گفته مى شود: اهل سـنت وجماعت هستند كه فرقه ناجيه (گروه رستگار) مى باشند زيرا به قرآن وسنت با هم تمسك جسته اند وديگران از گروه هاى گمراه به حساب مى آيند؟.
با كمال خونسردى ـ ودر حالى كه رو به حاضرين كرده بودم ـپاسخش دادم بـرادرانم ! صادقانه براى شما سوگند ياد مى كنم , اگر يكى ازفرقه هاى اهل سنت را بيابم كه پيرو مـذهـبى است كه منسوب به ابوبكرمى باشد به آنها خواهم گفت : مبارك باشد اين مذهب چرا كه ابوبكر ازاصحاب پيامبراست .
واگـر گروهى از اهل سنت را بيابم كه به مذهبى گرويده اند كه منسوب به عمر بن خطاب است , باز هم به آنها تبريك مى گويم چرا كه عمر نيز جز اصحاب پيامبراست .
واگـر گروهى از اهل سنت را بيابم كه تابع عثمان بن عفان مى باشند ودر اصول وفروع تقليد از او مى كنند, باز هم آنهارا تبريك مى گفتم چرا كه عثمان نيز از صحابه است .
ولى تاكنون هيچ فرقه اى از اهل سنت يا ديگران را نيافته ام كه ادعاى انتساب به يكى از خلفا يا حتى يـكـى از اصـحاب داشته باشد ولى در مقابل , تنها يك فرقه هست كه در عبادتهايش از مذهبى كه منسوب به على بن ابى طالب است پيروى مى كند واين فرقه , شيعيان اماميه اند.
ولى ديگران تقليد مى كنند از ابو حنيفه , مالك , شافعى واحمد بن حنبل واينان با اينكه دانشمندانى بـزرگـوار وپارسا هستند ولى حتى يك روز هم رسول خدارا(ص ) نديده اند وهمنشين او نبوده اند وهمه آنهاپس از فتنه بزرگ پديد آمدند كه بى گمان متاثر از آن فتنه شده اند ((11)).
ومـا اگـر امـام على بن ابى طالب را از تمام فضيلت ها جدا سازيم ,همينقدر براى او كافى است كه نـخـستين بزرگوارى است كه به اسلام روى آورد وتمام عمرش را در كنار رسول خدا(ص ) وبراى خدمت به دينش گذراند.
مـن اكـنـون شـمارا به خدا قسم مى دهم , تعصب ها وعاطفه هاراكنار بگذاريد وعقلتان را داور قرار دهـيـد وقبل از هر چيز رضايت خدارامد نظر داشته باشيد وسپس وجدانتان را حاكم بدانيد, آنگاه خـودتان بگوييد: چه كسى سزاوارتر به پيروى كردن وتبعيت از وى نمودن است ؟ بيشترشان يكصدا فرياد زدند: امام على سزاوارتراست .
گـفـتـم : پـس من اضافه مى كنم احاديث بسيارى را از رسول خدا(ص ) كه اهل سنت وجماعت در كتابهاى صحاح ومسانيدشان آورده اند مانند اين سخنش كه مى فرمايد ((من شهر علمم , وعلى در آن شهراست )) ((12)).
((هر كه من مولاى اويم , پس على مولا وسرور اوست )) ((13)).
((على با حق است وحق با على است , هر جا على باشد,حق دور او مى گردد)) ((14)).
((نسبت على به من نسبت هارون به موسى است )) ((15)).
((على براى امتم , اختلافهاى پس از من را توضيح مى دهد)).
((على با قرآن وقرآن با على است وهرگز اين دو ازيكديگر جدا نمى شوند تا اينكه در حوض كوثر بر من وارد شوند)) ((16)).
واگـر مسلمانان به اين حقايق پى ببرند پس از آنكه عقلهايشان به پيروى امام على ـ فقط وفقط به خـاطـر هـمـجـوارى وهمنشينيش با پيامبرـ آنان را فرا خواند, پس ديگر ترديدى نيست كه اسلام حـقيقى همان اسلام شيعيان اماميه است , همان رافضى هايى كه پيروى كسى جزعلى را رفض ورد كردند.
سرانجام , پس از گفتگوها وبحث هايى كه با آرامش تمام در آن جلسه رد وبدل شد, گروه زيادى از حاضرين نزد من آمدند ومرا تبريك وتهنيت گفتند وغرق در بوسه كردند وخداى سبحان را بر اين هـدايت سپاس گفتند واز من در خواست كردند كتابهايم را به آنها هديه كنم وبرخى از نوشته هاى شيعيان را براى آنها معرفى نمايم .
از مـيـان آنـان , امـام جـمـاعت همان مسجد بود كه وقتى من راجع به مصيبت هاى اهل بيت (ع ), صحبت مى كردم , مى گريست او كه دكترى مصرى است ومحب اهل بيت است , به من مى گفت مـبـارك باد بر تو اى برادر, من باور نمى كردم به اين آسانى بتوانى مارا راضى وقانع كنى واز برخى مـتعصبين كه دوستت نداشتند بر تومى ترسيدم ولى به خواست خدا و با گفتار راستينت ـبه خدا سوگند ـ,قلوب آنان را مالك شدى .

اهل بيت , ادامه دهندگان خط پيامبر

اگـر گـفـتـيـم اهـل بيت , مقصودمان دوازده امام از عترت پاك است كه در كتابهاى گذشته به تـفـصـيـل راجـع به آنها بحث كرديم , چرا كه هم شيعيان وهم اهل سنت اتفاق نظر دارند به اينكه رسول خدا(ص )فرمود ((17)):
((ائمـه پس از من دوازده نفرند, وهمه آنها ازقريش اند)) ((18))
ونيز فرموده است : ((همچنان اين امر در ميان قريش خواهد بود, هر چند تنها دو نفر از آنان باشند)) ((19)).
وچون همه مى دانيم كه خداى سبحان , آدم ونوح وخاندان ابراهيم وخاندان عمران را بر ديگر مردم جـهـان بـرگـزيده است , پس پيامبر اكرم (ص ) به ما ياد داد وفهماند كه خداوند از ميان تمام آنان , بنى هاشم را برگزيد وآنان برگزيده ترين برگزيدگان اند.
در كـتـاب فضايل صحيح مسلم , باب تفضيل پيامبر بر تمام مردم ,از رسول خدا(ص ) نقل شده كه فرمود ((خـداونـد كـنانه را از فرزندان اسماعيل برگزيد, وقريش رااز كنانه وبنى هاشم را از قريش ومرا از بنى هاشم )) ((20)).
از ايـن حـديث بر مى آيد كه خداوند بنى هاشم را از ميان خلايق برگزيده است واز ميان بنى هاشم , حـضـرت رسـول را مـصطفى وبرگزيده خود قرار داده است ولذا آن حضرت از تمام جهانيان برتر وبـافـضـيـلـت تراست وبدون ترديد در مى يابيم كه بنى هاشم در درجه دوم ـ پس از پيامبر(ص ) ـ خـواهند بود, وهمانارسول خدا(ص ) از ميان تمام بنى هاشم , على وفرزندانش را برگزيد ((21))
وبا وحـى پروردگارش آنان را خلفا وجانشينان خود قرار داد وچنانكه براو صلوات ودرود مى فرستند, صـلـوات ودرودرا بـر آنـان واجـب گردانيدوبدينسان در بيشتر تفاسير از آنان نام مى برند وآنهارا مـقـصـود آيـه تـطـهيرمى دانند وهمچنين آيات مودت , ولايت , اصطفا, وراثة الكتاب , اهل الذكر, الراسخون في العلم وبه اضافه سوره ((هل اتى )) كه درباره آنان نازل شده است ((22)).
وامـا احـاديث رسول خدا(ص ) كه همگان اجماع بر صحت آنها دارند ودر آنها پيامبر(ص ) اشاره به فـضـيـلـت هـاى آنـان دارد وآنهاراپيشوايان هدايت مى داند, بسيار زياداست كه تنها به دو حديث بسنده مى كنيم نـخـسـتـيـن حـديـث : مـسـلم در صحيحش در كتاب فضائل , باب فضائل على بن ابى طالب (ع ) آورده است كه رسول خدا(ص ) فرمود ((امـا بـعـد, هـان ! اى مـردم ! مـن هـم يـك نـفر از افراد بشر هستم وبزودى ممكن است فرستاده پـروردگـار (عزرائيل ) بيايدومن دعوت اورا اجابت كنم وهمانا من در ميان شما دوچيز گران بها رهـا مـى كـنـم , اول كـتاب خداست كه در آن هدايت ونوراست پس كتاب خدارا در برگيريد وبه آن چنگ زنيد ودوم اهل بيتم , شمارا به خدا اهل بيتم را از يادنبريد شمارا به خدا اهل بيتم را فراموش نكنيد شمارا به خدا اهل بيتم را متذكر شويد)) ((23)).
حـديث دوم : مسلم در همان كتاب از سعدبن ابى وقاص از پدرش نقل مى كند كه رسول خدا(ص ) به على فرمود ((مـنـزلـت تـو نـسـبـت بـه من منزلت هارون نسبت به موسى است جز اينكه پس از من پيامبرى نيست )) ((24)).
بخاطر خلاصه گويى به همين دو حديث بسنده مى كنيم كه ثابت مى شود امام على بن ابى طالب سـرور عـتـرت اسـت وهـمـو ادامه دهنده طبيعى خط رسول خدا حضرت محمد بن عبداللّه (ص ) مى باشد مگر نه پيامبر فرمود ((من شهر علمم وعلى در آن شهراست ؟)).
آيـا هـمين كافى نيست كه دلالت كند بر اينكه امت جز از در على بن ابى طالب (ع ) نمى تواند وارد شـهـر مـحمد شود ـسلام ودرودبى پايان بر هر دوشان ـ زيرا خداى سبحان به شما امر مى كند كه براى ورود به خانه ها بايد از درها استفاده كنيد.
لازم بـه تـوضيح است كه على بن ابى طالب , علم ودانش خودرا ازرسول خدا دريافت كرده چرا كه در كودكى پيامبر اورا تربيت كرد واوپيوسته همراه پيامبر بود ودر تمام عمر از او جدا نمى شد ولذا پـيـامـبـر نـيزعلم گذشته وآينده را به او آموخت تا آنجا كه فرمود: ((جبرئيل چيزى رادر سينه ام نريخت جز اينكه آن را در سينه على ريختم )).
وخود امام على در اين باره مى گويد ((اگـر امـر بـرايم ميسر گردد, به تحقيق كه اهل تورات را باتوراتشان واهل انجيل را با انجيلشان واهل قرآن را باقرآنشان فتوا مى دهم )) ((25)).
وهمواره تكرار مى كرد ((از من بپرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد)) ((26)).
وهـمچنين تمام اصحاب وتمام مسلمانان در طول تاريخ گواهى مى دهند كه على , دانشمندترين مـردم بـه امـور ديـن ودنـيـاسـت واوپـارسـاتـريـن وزاهدترين مردم نسبت به دنيا بود ودر تمام مـصـيـبت هاوسختى ها, بيشترين بردبارى وصبررا داشت ودر مصاف جنگ هاونبردها, شجاعترين يلان وپهلوانان به حساب مى آمد همچنان كه درعفو وگذشت از گنهكاران , كسى مانند او نبود.
بـراى ايـنكه مطلب كامل تر شود لازم است به سخنان آن حضرت در مورد رابطه رسول خدا, واهل بيتش , گوش فرا دهيم كه مى فرمايد راز پـيـامـبر بدانها سپرده است وهركه آنان را پناه گيرد به حق راه برده است مخزن علم پيامبرند واحـكـام شـريعت اورا بيانگر, قرآن وسنت نزد آنان در امان چون كوه افراشته , دين را نگبهان , پشت اسلام بدانها راست وثابت وپابرجاست )) ((27)).
((بـه خـدا كـه دانستم رساندن پيامهارا وانجام دادن وعده هارا وبيان داشتن امر ونهى هارا درهاى حكمت الهى نزد ما اهل بيت گشوده است )) ((28)).
((كـجايند كسانى كه پنداشتند آنان (نه ما) دانايان علم قرآنند؟ به دروغ وستمى كه برما مى رانند خـدا مارابالا برده وآنان را فروگذاشته , به ما عطا كرده وآنان رامحروم داشته , مارا در حوزه عنايت خـود در آوردوآنان را از آن برون كرد راه هدايت را با راهنمايى مامى پويند وروشنى دلهاى كوررا از ما مى جويند هماناامامان از قريش اند كه درخت آن را در خاندان هاشم كشته اند, ديگران در خور آن نيستند وطغراى امامت راجز به نام هاشميان ننوشته اند)) ((29)).
((هـان , مـثل آل محمد به ستارگان آسمان نمايد, اگرستاره اى فروشد ستاره ديگر برآيد گويى خدا نيكويى خودرا در حق شما به كمال رسانده وآنچه را آرزو داريدبه شما نمايانده )) ((30)).
((از ايـن امـت كـسـى را بـا خاندان رسالت همپايه نتوان پنداشت وهرگز نمى توان پرورده نعمت ايـشان رادر رتبت آنان داشت كه آل محمد(ص ) پايه دين وستون يقينند هركه از حد در گذرد به آنـان بـازگـردد وآنـان كـه وامـانـده بـديشان پيوندد حق ولايت خاص ايشان است وميراث پيامبر مخصوص آنان اكنون حق به خداوند آن رسيد ورخت بدانجا كه بايسته اوست كشيد)) ((31)).
((راه راسـت حـق را گـام بـه گـام مـى پـيمايم وآن را ازكوره راه باطل جدا مى نمايم به خاندان پـيـامبرتان بنگريدوبدان سو كه مى روند برويد وپى آنان را بگيريد كه هرگزشمارا از راه رستگارى بـيـرون نـخـواهـنـد كـرد وبـه هـلاكـتـتـان بـاز نـخـواهـند آورد اگر ايستادند بايستيد واگر بـرخـاسـتـنـدبـرخـيـزيـد بـر آنها پيشى مگيريد كه گمراه مى شويد واز آنان پس نمانيد كه تباه مى گرديد)) ((32)).