مختار بن أبي عبيد، صحابي رسول خدا (ص)، يا مدعى نبوت؟

مقدمه:

به دنبال پخش سريال «مختار نامه» از سيماى جمهورى اسلامى ايران،‌ واكنش‌ها نسبت به اين سريال و شخصيت‌هاى كه در آن ايفاى نقش كردند، متفاوت بود، عده‌اى از سلفى‌ها به خاطر نشان دادن شخصيت واقعى عبد الله بن زبير و قهرمان نشان دادن مختار، خشم و اعتراض خود را نشان دادند و حتى برخى از آن‌ها ديدن اين سريال را حرام اعلام كردند.

براى اين كه پرده از چهره حقيقت برداشته شود، در مقاله جدا گانه شخصيت عبد الله بن زبير را تحت عنوان «شخصيت و عملكر عبد الله بن زبير در منابع اهل سنت» به آدرس ذيل بررسى كرده‌ايم:

http://www.valiasr-aj.com/fa/index.php

در اين مقاله سعى و تلاش بر اين است كه در باره مختار به بحث و گفتگو بنشينيم و شخصيت او را از منظر شيعه و اهل سنت بررسى كنيم.

به همين جهت در فصل نخست، سخنان علماى وهابى و سلفى ها را نقل كرده و ديدگاه آنان را براى خوانندگان مطرح مى‌كنيم و خواهيم ديد كه آنان در تلاشند از هر راهى كه شده مختار را يك فرد دروغگو و مدعى نبوت براى مردم جلوه دهند.

 در فصل دوم ديدگاه شيعيان را در باره شخصيت و بحث هاى مرتبط با ايشان پى‌خواهيم گرفت.

البته در جامعه شيعه نيز از ديرباز در باره مختار بن أبى عبيد ثقفى، ديدگاه‌هاى مختلفى وجود داشته است؛ اما جمهور علماى شيعه و پيروان اهل بيت به پيروى از آن بزرگواران و رواياتى كه در ستايش او نقل شده، نسبت به مختار ديدگاه خوبى دارند و او را به خاطر انتقام گرفتن از قاتلان سيد الشهداء عليه السلام ستايش مى‌كنند.

 قبل از شروع در مباحث فصل نخست، لازم است اين شخصيت بارز اسلامى را كه در طول تاريخ مظلوم بوده، و مورد بى‌مهرى و كم لطفى واقع شده، از جهت نسب و خانواده معرفى نماييم:

تبار شناسي مختار

پدر مختار؛‌ ابو عبيد، صحابي مشهور

در باره مختار و قبيله او، مورخان به طور مفصل قلم فرسايى كرده‌اند كه ذكر همه آنها باعث اطاله كلام خواهد شد. در اين مختصر، به طور فشرده به اين مطلب اشاره‌اى مى‌كنيم.

 مختار، فرزند ابو عبيد ثقفى است و در شهر طائف در ميان قبيله‌ «ثقيف» كه يکى از قبايل مشهور عرب است، در سال نخست هجرت چشم به جهان گشود. قبيله ثقيف بعد از جنگ حنين،‌ اسلام آوردند و پس از آن، بزرگان اين قبيله و از جمله پدر بزرگ مختار در گسترش اسلام تلاش بسيار كردند.

ابن نماى حلى از علماى بزرگ شيعه، در كتاب ذوب النضار، نسب مختار را اين‌گونه بيان مى‌كند:

هُوَ الْمُخْتَارُ بْنُ أَبِي عُبَيْدِ بْنِ مَسْعُودِ بْنِ عُمَيْرٍ الثَّقَفِيُّ وَقَالَ الْمَرْزُبَانِيُّ ابْنُ عُمَيْرِ بْنِ عُقْدَةَ بْنِ عَنْزَةَ كُنْيَتُهُ أَبُو إِسْحَاقَ.

مختار پسر ابو عبيد بن مسعود بن عمير (بضم عين) ثقفى است. مرزبانى پسر عمير بن عقدة بن عنزه گفته است: كنيه مختار، ابو اسحاق بود.

ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار،‌ ص61، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ الطبعة‌ الاولي 1416

ابن اثير جزرى در أسد الغابة فى معرفة الصحابة مى‌نويسد:

أبو عُبَيد بن مسعود بن عَمْرو ابن عُمَير بن عَوف بن عُقْدَة بن غِيَرَةَ بن عوف ابن ثقيفٍ الثَّقَفِي. والد المختار بن أبي عبيد، ووالد صَفِيّة امرأة عبد الله بن عُمَر، أسلم في عهد رسول الله، ثم إن عمر ابن الخطاب رضي الله عنه استعمله سنة ثلاث عشرة، وسيَّره إلى العراق في جيش كثيف، فيهم جماعة من أهل بدر، وإليه ينسب الجسر المعروف بجسر أبي عُبَيد، وإنما نسب إليه لأنه كان أمير الجيش في الوقعة التي كانت عند الجسر، فقتل أبو عُبَيد ذلك اليوم شهيداً. وكانت الوقعة بين الحيرة والقادسية، وتعرف الوقعة أيضاً بيوم قُسِّ الناطف، ويوم المَرْوَحَة. وكان أمير الفرس مُردَانشاه بن بهمن، وكانوا جمعاً كثيراً، فاقتتلوا وضَرَب أبو عبيد مُلَمْلَمةً فيل كان مع الفرس، وقتل أبو عبيد، واستشهد معه من الناس ألف وثمانمائة.

ابو عبيد بن مسعود بن عمرو.... پدر مختار بن ابى عبيد و پدر صفيه زن عبد الله بن عمر است. ابو عبيد در زمان رسول خدا اسلام آورد، پس از آن عمر بن خطاب در سال سيزدهم هجرت در خلافتش به كار گرفت و او را با سپاه انبوهى كه در ميان آن جماعتى از اهل بدر بود، به سوى عراق فرستاد. پل معروف ابى عبيد منسوب به اوست؛ زيرا ابو عبيد در جنگى كه نزد اين پل رخ داد، امير و فرمانده سپاه بود. ابو عبيد در آن روز شهيد شد و جنگ در سرزمين حيره و قادسيه اتفاق افتاد و اين جنگ، به «روز قُس ناطف و روز مروحه» نيز معروف است. فرمانده سپاه بسيار فارس، مردانشاه بن بهمن بود كه جنگ كردند و ابو عبيد به خرطوم فيل فارسيان زد و كشته شد و همراه او هزار و هشت صد نفر از مردم شهيد شدند.  

ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج6،‌ ص217، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.

بنابراين، به اتفاق مورخان و علماى شيعه و اهل سنت، «ابوعبيد» يكى از بزرگان صحابه بود كه در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم  ايمان آورد و از جنگاوران مشهور محسوب مى‌شد.

نويسندگان تاريخ اهل سنت، اين عبارات را در باره ابو عبيد ثقفى آورده‌اند:

أسلم أبوه فى حياة النبى صلي الله عليه وسلم، كان أبوه من أجلة الصحابة.

پدر مختار (ابو عبيد) در زمان حيات رسول خدا صلى الله عليه وسلم اسلام آورد. پدر مختار از بزرگان صحابه بود.

آدرس برخى از منابع كه بيوگرافى اين مرد مشهور را آورده اند اين است:

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية،  ج 8، ص289، ناشر: مكتبة المعارف بيروت.

ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج4، ص1465، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج5، ص127،‌ تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.

الكتبي،‌ محمد بن شاكر بن أحمد (متوفاي764هـ) فوات الوفيات، ج2، ص501،‌ تحقيق: علي محمد بن يعوض الله/عادل أحمد عبد الموجود، دار النشر: دار الكتب العلمية  - بيروت،‌ الطبعة: الأولي2000م

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج6،‌ ص349،‌ تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.

مادر مختار

مادر مختار زنى فاضله به نام «دومة الحسناء» دختر «وهب بن عمر» بود كه در عفت و پاکدامنى مشهور و نامزد زنان زمان خودش بود. ابن نماى حلى مى‌نويسد:

 وَكَانَ أَبُو عُبَيْدٍ وَالِدُهُ يَتَنَوَّقُ فِي طَلَبِ النِّسَاءِ فَذُكِرَ لَهُ نِسَاءُ قَوْمِهِ فَأَبَى أَنْ يَتَزَوَّجَ مِنْهُنَّ فَأَتَاهُ آتٍ فِي مَنَامِهِ فَقَالَ تَزَوَّجْ دُومَةَ الْحَسْنَاءَ الْحُومَةَ فَمَا تَسْمَعُ فِيهَا لِلَائِمٍ لَوْمَةً فَأَخْبَرَ أَهْلَهُ فَقَالُوا: قَدْ أُمِرْتَ فَتَزَوَّجْ دُومَةَ بِنْتَ وَهْبِ بْنِ عُمَرَ بْنِ مُعَتِّبٍ فَلَمَّا حَمَلَتْ بِالْمُخْتَارِ قَالَتْ: رَأَيْتُ فِي النَّوْمِ قَائِلًا يَقُولُ‏:

أَبْشِرِي بِالْوَلَدِ               أَشْبَهَ شَيْ‏ءٍ بِالْأَسَدِ

إِذَا الرِّجَالُ فِي كَبَدٍ             تَقَاتَلُوا عَلَى بَلَدٍ

                                                         كَانَ لَهُ الْحَظُّ الْأَشَّدُّ

 فَلَمَّا وَضَعَتْ أَتَاهَا ذَلِكَ الْآتِي فَقَالَ لَهَا إِنَّهُ قَبْلَ أَنْ يَتَرَعْرَعَ وَقَبْلَ أَنْ يَتَشَعْشَعَ قَلِيلُ الْهَلَعِ كَثِيرُ التَّبَعِ يُدَانُ بِمَا صَنَعَ وَوَلَدَتْ لِأَبِي عُبَيْدٍ الْمُخْتَارَ وَجَبْراً وَأَبَا جَبْرٍ وَأَبَا الْحَكَمِ وَأَبَا أُمَيَّةَ.

پدر مختار در جستجوى زنى نجيبه بود. وقتى زنان قبيله خودش را به او پشنهاد كردند نپذيرفت. تا اين‌كه شخصى به خواب ابو عبيد آمد و به او گفت: با دومة الحسناء الحومة ازدواج كن؛ زيرا در باره وى ملامت نخواهى شنيد. وقتى اين خواب را براى خويشاوندان خود نقل كرد گفتند: اكنون كه اين مأموريت را پيدا كردى با: دومه دختر وهب بن عمير- ابن معتب (بضم ميم و فتح عين و تاء با تشديد) ازدواج كن. هنگامى‌كه آن زن به مختار حامله شد گفت: در عالم خواب ديدم گوينده‏اى مى‌گفت:

 - يعنى مژده باد تو را به پسرى كه از هر چيزى بيشتر به شير ژيان شباهت دارد

 - هنگامى كه مردان مشغول كارزار شوند و به دنبال فتح بلاد باشند آن فرزند داراى سهمى بزرگ خواهد بود.

هنگامى كه مادر مختار وضع حمل كرد همان شخص در خوابش آمد و به او گفت: اين فرزند تو قبل از اين‌كه مدتى از عمرش بگذرد و قبل از اين‌كه مدتى از عمرش باقى باشد ترس او كم و پيروان وى زياد مى‌شوند و جزاى عمل خود را خواهد ديد. مادر مختار: مختار و جبر و ابو جبر و ابو الحكم و ابو اميه را براى ابو عبيد آورد.

ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار،‌ ص61، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ الطبعة‌ الاولي 1416

بلاذرى از علماى اهل سنت در كتاب «انساب الاشراف» نيز در باره مادر مختار مى‌نويسد:

لا يسمع فيها من لائم لومة.

در باره (دومه) مادر مختار هيچ ملامتى از سرزنشگران شنيده نشده است.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص347، طبق برنامه الجامع الكبير.

تولد مختار در سال نخست هجرت

مختار در همان سالى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله از مكه به مدينه هجرت نمود، متولد شد؛ اما مورخان تصريح نكرده‌اند كه در كدام ماه به دنيا آمده است.

ابن نماى حلى مى‌نويسد:

 وَكَانَ مَوْلِدُهُ فِي عَامِ الْهِجْرَةِ وَحَضَرَ مَعَ أَبِيهِ وَقْعَةَ قُسِّ النَّاطِفِ وَهُوَ ابْنُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ سَنَةً وَكَانَ يَتَفَلَّتُ لِلْقِتَالِ فَيَمْنَعُهُ سَعْدُ بْنُ مَسْعُودٍ عَمُّهُ.

 مختار در سال هجرت حضرت نبوى متولد شد مختار با پدرش در سنّ سيزده- سالگى در وقعه قس ناطف (كه موضعى است نزديك كوفه) حضور داشت. مختار تلاش مى‌كرد كه وارد صحنه جنگ شود، ولى عمويش، سعد بن مسعود او را از جنگيدن منع مى‌كرد.

ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار،‌ ص61، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ الطبعة‌ الاولي 1416

علماى اهل سنت نيز تولد مختار را در سال اول هجرت مى‌دانند. ابن كثير در دو كتابش مى‌گويد:

وممن ولد في هذه السنة المباركة، وهى الاولى من الهجرة، عبدالله بن الزبير، فكان أول مولود ولد في الاسلام بعد الهجرة، كما رواه البخاري عن أمه أسماء وخالته عائشة أم المؤمنين ابنتى الصديق رضى الله عنهما.ومن الناس من يقول: ولد النعمان بن بشير قبله بستة أشهر،... ومن الناس من يقول إنهما ولدا في السنة الثانية من الهجرة. والظاهر الاول، كما قدمنا بيانه،... قال ابن جرير: وقد قيل إن المختار بن أبى عبيد وزياد بن سمية ولدا في هذه السنة الاولى فالله أعلم.

از كسانى كه در سال نخست هجرت متولد شد، عبد الله بن زبير است. همان‌گونه كه بخارى از مادر اسماء و خاله اش ام المؤمنين عايشه نقل كرده، او نخستين مولود در اسلام بعد از هجرت است. برخى مى‌گويند: نعمان بن بشير ششماه جلوتر از او به دنيا آمده است و برخى از مردم گفته است: كه عبدالله و نعمان در سال دوم هجرت متولد شده‌اند؛ اما قول اول ظاهرا درست است. ابن جرير گفته است: گفته شده مختار بن ابى عبيد و زياد بن سميه در سال نخست هجرت متولد شده‌اند.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، السيرة النبوية،  ج2، ص340، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابن اثير جزرى نيز در الكامل فى التاريخ، از حوادث سال نخست هجرت تولد عبد الله بن زبير را نام برده و بعد مى‌گويد:

وقيل إن المختار بن أبي عبيد وزياد بن أبيه ولدا فيها.

گفته شده مختار بن ابى عبيد و زياد بن سميه در سال نخست هجرت متولد شده اند.

ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ) الكامل في التاريخ، ج2، ص9 -10،‌ تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

ويژگي هاي اخلاقي و اجتماعي مختار

با توجه به شخصيت خانوادگى، مختار داراى ويژگيهاى همانند:‌ ولايت مدارى،‌ تدين شجاعت، سخاوت، ايثار و فداكارى،‌ همت بلند، عقل و هوش، راستى و صداقت، درايت و توانائى در جنگ و مبارزه و... بود.

ابن نماى حلى در مورد ويژگى هاى او مى‌نويسد:

فَنَشَأَ مِقْدَاماً شُجَاعاً لَا يَتَّقِي شَيْئاً وَتَعَاطَى مَعَالِيَ الْأُمُورِ وَكَانَ ذَا عَقْلٍ وَافِرٍ وَجَوَابٍ حَاضِرٍ وَخِلَالٍ مَأْثُورَةٍ وَنَفْسٍ بِالسَّخَاءِ مَوْفُورَةٍ وَفِطْرَةٍ تُدْرِكُ الْأَشْيَاءَ بِفَرَاسَتِهَا وَهِمَّةٍ تَعْلُو عَلَى الْفَرَاقِدِ بِنَفَاسَتِهَا وَحَدْسٍ مُصِيبٍ وَكَفٍّ فِي الْحُرُوبِ مُجِيبٍ وَمَارَسَ التَّجَارِبَ فَحَنَّكَتْهُ وَلَابَسَ الْخُطُوبَ فَهَذَّبَتْهُ.

مختار در حالى رشد كرد و بزرگ شد كه: پيشرو و شجاع و نترس بود. كارهاى عالى انجام مى‌داد. مردى بود كه سرشار از عقل و هوش و در پرشس حاضر جواب و در صداقت و راستى مأثور، و در سخاوت فوق العاده بود او فطرتى داشت كه اشياء را به فراست خود درك مى‌نمود، و همتى داشت كه از لحاظ نفاست بر ستارگان برترى مى‌كرد، او در حدس رأى درست، و در جنگها دست توانا داشت. و با تجربه‏ها مأنوس و ماهر بود، امور بسيار مهمى را تهذيب و تسخير كرده بود.

ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار،‌ ص61، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ الطبعة‌ الاولي 1416

در تأييد سخن ابن نما همين بس كه اميرمؤمنان عليه السلام هنگامى كه مختار كودك بود او را بر زانويش نشاند و گفت:‌ اى زيرك، اى زيرك.

كشى در رجالش نقل كرده است:

جبرئيل بن أحمد قال حدثني العنبري قال حدثني على بن أسباط عن عبد الرحمن بن حماد عن علي بن حزور عن الأصبغ قَالَ: رَأَيْتُ الْمُخْتَارَ عَلَى فَخِذِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَهُوَ يَمْسَحُ رَأْسَهُ وَيَقُولُ: يَا كَيِّسُ يَا كَيِّسُ.

اصبغ بن نباته (بضم نون) نقل مى‌كند كه گفت: من مختار را ديدم روى زانوى امير المؤمنين على عليه السلام بود امير المؤمنين دست به سر مختار مى‌كشيد و مى‌فرمود: اى زيرك! اى زيرك.

الطوسي، الشيخ الطائفة أبى جعفر،‌ محمد بن الحسن بن علي بن الحسين (متوفاي 460هـ)، اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الكشي، ج1، ص341، رقم 201،‌ تصحيح وتعليق: المعلم الثالث ميرداماد الاستربادي، تحقيق: السيد مهدي الرجائي، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، قم، تاريخ الطبع: 1404 ه‍

مختار بعد از اين كه پدر را در جنگ با فارسيان از دست داد، تحت سرپرستى عمويش بزرگ شد و فضائل اخلاقى و انسانى را از عمويش كه از ياران خوب امير مؤمنان عليه السلام بود فرا گرفت. برخلاف گفته هاى اهل سنت، مختار از همان آغاز كودكى، عاشق و دل سپرده‌ى خاندان پيامبر بود و در زمان معاويه در جهت ترويج فضائل اهل بيت عليهم السلام تلاش مى‌كرد. ابن نما حلى مى‌نويسد:

ثم جعل يتكلم بفضل آل محمد وينشر مناقب علي والحسن والحسين عليهم السلام ويسير ذلك ويقول إنهم أحق بالأمر من كل أحد بعد رسول الله ويتوجع لهم مما نزل بهم‏.

سپس مختار در باره فضيلت آل محمّد عليهم السلام سخن مى‌گفت و فضائل و مناقب حضرت على و حسن و حسين عليهم السلام را در ميان مردم منتشر مى‌كرد و مى‌گفت: آنان بعد از پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم از هر كسى براى مقام خلافت سزاوار تراند. سپس به خاطر آن مصائبى كه بر اهل بيت عليهم السلام وارد شده بود دردناك بود.

ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار،‌ ص61، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ الطبعة‌ الاولي 1416

نتيجه:

مختار در خانواده‌اى به دنيا آمد كه قبل از اسلام از بزرگان قبيله ثقيف به شمار مى‌رفت و بعد از اين كه قبيله ثقيف اسلام آوردند، جد او بازهم از بزرگان متدين،‌ شجاع و نامدار اين قبيله بود كه براى گسترش اسلام تلاش فراوان كرد و گروهى از اعضاى خاندان او تا آخرين لحظه به اسلام واهل بيت عليهم السلام پايدار ماندند.

خود مختار نيز در انتقام خون پاك فرزند رسول خدا حضرت امام حسين عليه السلام و فرزندان و يارانش در جبهه هاى متعدد به مبارزه پرداخت و در مدت كوتاهى توانست انتقام خون آن حضرت را از قاتلانش بگيرد و آنان را به جزاى اعمال پليدشان برساند و سر انجام خودش نيز به دست يكى از دشمنان اميرمؤمنان حضرت على بن ابى طالب عليه السلام كشته شد.  

فصل اول: اهل سنت و تأييد مختار

 وهابيت و سلفى‌ها نسبت به مختار به خاطر جنگ و دشمنى مختار با عبد الله بن زبير، ديدگاه منفى دارند و او را يك شخص دروغگو و مدعى نبوت و نزول وحى مى‌دانند. سخن ابن تيميه و ابن كثير و همفكران آنها را در اين باره،‌ در فصل دوم بيان خواهيم كرد. آنها در بسيارى از مسائل سخنانى گفته‌اند كه با معتقدات اهل سنت در تضاد است  و دانشمندان اهل سنت در صدد توجيه و يا رد سخنان آنها بر آمده‌اند.

آن چه ابن تيميه و همفكران او در باره مختار گفته‌اند، با اعتقادات قطعى اهل سنت سازگارى ندارد؛ زيرا در ادامه ثابت‌ خواهيم كرد، مختار طبق مبانى اهل سنت، از جمله صحابه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مى‌باشد. و با توجه به اين‌كه اهل سنت صحابه را عادل،‌ جزء اولياى الهى و مبراى از هر گونه عيب و نسبت ناروا مى‌دانند اين سخن ابن تيميه با مبناى آنها در تضاد است.

علاوه بر صحابى بودن مختار در اين فصل مواردى را از كتابهاى خودشان ياد آور مى‌شويم كه صحابه زير پرچم او جنگيده و در نماز به او اقتدا كرده و هداياى مختار را پذيرفته‌اند. و اين سؤال را مطرح مى‌كنيم وقتى ثابت شد مختار صحابى است و صحابه طبق مبناى اهل سنت از چنين جايگاهى برخوردارند، آيا جايى براى اتهامات باقى است؟  

در ابتداء ادله صحابى بودن مختار را از منابع و كلام اهل سنت ارائه كرده و بعد موارد ديگر را متذكر مى‌شويم.

1. مختار يكي از صحابه رسول خدا (ص) است

بهتر است در ابتداى بحث، كمى در مورد صحابه از نظر اهل سنت سخن بگوييم، و جايگاه صحابى را در اعتقاد اهل سنت ببينيم:

ا. صحابه از نظر اهل سنت

بخاری در تعريف صحابه می‌گويد:

وَمَنْ صَحِبَ النبي صلى الله عليه وسلم أو رَآهُ من الْمُسْلِمِينَ فَهُوَ من أَصْحَابِهِ.

هر مسلمانی که با رسول خدا (صلى الله عليه وآله) همراه بوده يا ايشان را ديده است، از اصحاب حضرت است.

البخاري الجعفي، ابوعبدالله محمد بن إسماعيل (متوفاى256هـ)، صحيح البخاري، ج3، ص1335، (كتاب فضائل الصحابة بَاب فَضَائِلِ أَصْحَابِ النبي صلى الله عليه وسلم ورضي الله عنهم)،‌تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

احمد بن حنبل رئيس مذهب حنابله، نيز مى‌گويد:

أصحاب رسول اللّه صلى اللّه عليه وسلّم كلّ من صحبه شهرا أو يوما أو ساعة أو رآه.

اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه وآله)‌ كسى است كه يك ماه يا يك روز يا يك ساعت همراه حضرت بوده و يا ايشان را ديده‌اند!

 ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج1، ص12، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.

طبق تعريف احمد بن حنبل، شخص، به مجرد ديدن رسول خدا (ص) گرچه روايت هم از او نقل نكند،‌ از جمله صحابى به شمار مى‌رود.

تمامي صحابه عادل، و برگزيدگان خداوند هستند

اهل سنت با توجه به مبانى و اعتقادات شان، نسبت به صحابه احترام ويژه‌اى دارند و آنها را از هرگونه عيب و نقص منزه، و عادل، اهل بهشت، جزو اولياى الهى و برترين مخلوقات بعد از انبياء مى‌دانند.

قرطبى مفسر معروف آنها مى‌نويسد:

فالصحابة كلهم عدول أولياء الله تعالى وأصفياؤه وخيرته من خلقه بعد أنبيائه ورسله. هذا مذهب أهل السنة والذي عليه الجماعة من أئمة هذه الأمة.

همه صحابه عادل و از اولياى الهى و برگزيدگان او و برترين مردم بعد از انبيا و رسل اند. اين نظر، مذهب اهل سنت است و آنچه همه امامان اين امت به آن اعتقاد داشته‌اند!

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد (متوفاى671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج16، ص299، ناشر: دار الشعب – القاهرة.

ب. ادله صحابي بودن مختار طبق مباني اهل سنت

حال كه تعريف صحابه را از منظر آنان شناختيم، به ادله صحابى بودن مختار به صورت اختصار اشاره مى‌كنيم:

1. تمامي اهل ثقيف و تمام قريشيان در حجة الوداع حاضر شدند

ابن حجر عسقلانى از علماى مشهور اهل سنت كتاب «الاصابه في تمييز الصحابه» خودش را همان‌گونه كه از اسمش پيدا است در باره شناخت و معرفى صحابه نوشته است.

در اين كتاب، براى صحابى بودن برخى از افراد دليلى خاص ارائه شده است، به عنوان مثال در روايتى آمده است كه او پيامبر (ص) را ديده است؛ همچنين صحابى بودن برخى ديگر از افراد، با قواعدى به صورت كلى بيان شده است؛ يكى از اين قواعد آن است كه طبق ادله اهل سنت، تمامى افراد قبيله ثقيف و نيز تمامى قريشيان در حجة الوداع  حاضر بودند، و اين ثابت مى كند كه همگى آنها در حجة الوداع صحابى شده‌اند.

 طبق اين معيار، اهل سنت بسيارى از اشخاص را از جمله صحابه شمرده كه به چند نمونه آن اشاره مى‌كنيم:

1.   جبير بن حية:

يكى از كسانى كه طبق اين معيار، از جمله صحابى است،‌ جبير بن حيه است. ابن حجر عسقلانى در باره او مى‌نويسد:

قوله عن جبير بن حية... وهو من كبار التابعين واسم جده مسعود بن معتب بمهملة ومثناة ثم موحدة ومنهم من عده في الصحابة وليس ذلك عندي ببعيد لأن من شهد الفتوح في وسط خلافة عمر يكون في عهد النبي صلى الله عليه وسلم مميزا وقد نقل بن عبد البر أنه لم يبق في سنة حجة الوداع من قريش وثقيف أحد الا أسلم وشهدها وهذا منهم وهو من بيت كبير فإن عمه عروة بن مسعود كان رئيس ثقيف في زمانه والمغيرة بن شعبة بن عمه.

اين سخن بخارى «از جبير بن حية...» او از بزرگان تابعين بوده است، اسم جد او مسعود بن متعب بوده است. برخى او را جزء أصحاب شمرده‌اند؛ از نظر من اين مسأله بعيد نيست؛ چرا كه او در فتوحاتى كه در اواسط دوران عمر اتفاق افتاده حضور داشته، در زمان پيامبر نيز مميز بوده. ابن عبد البر نقل كرده است كه كسى در سال حجة الوداع كسى از ثقيف و قريش باقى نماند؛ مگر اين كه مسلمان و در آن جا حضور شد. و اين شخص از همان افراد است، او خانواده بزرگى بوده؛ چرا كه عمويش عروة بن مسعود، در زمان خودش رئيس ثقيف و مغيرة بن شعبة نيز عمويش بود.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 6، ص263، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

2. حبيب بن أوس:

شخص ديگر حبيب بن اوس است. ابن حجر درباره او مى‌نويسد:

1568 حبيب بن أوس أو بن أبي أوس الثقفي ذكره بن يونس فيمن شهد فتح مصر فدل على أن له إدراكا ولم يبق من ثقيف في حجة الوداع أحد إلا وقد أسلم وشهدها فيكون هذا صحابيا وقد ذكره بن حبان في ثقات التابعين.

حبيب بن أوس يا إبن أبى اوس ثقفى، يونيس نام او را در زمره كسانى كه در فتح مصر شركت داشته‌اند، آورده است؛ پس دلالت دارد كه او رسول خدا صلى الله عليه وآله را ديده است، كسى از قبيله ثقيف  نماند؛ مگر اين كه در حجة الوداع حاضر بود،  مسلمان شده و در حجة الوداع حضور يافت. پس اين شخص صحابى است. ابن حبان او را در زمره تابعينى كه ثقه هستند، آورده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج2، ص1568، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت.

3. حفص بن ابي العاص:

ابن حجر در باره او مى‌نويسد:

حفص بن أبي العاص بن بشر بن عبد بن دهمان بن عبد الله بن أبان الثقفي أخو عثمان بن أبي العاص الصحابي المشهور ذكره بن سعد في الطبقات الصغرى فيمن نزل البصرة من الصحابة وقال في الكبرى كتبناه مع إخوته عثمان والحكم ولم يبلغنا أن له صحبة وذكره خليفة في التابعين قلت: قد تقدم غير مرة أنه لم يبق قبل حجة الوداع أحد من قريش ومن ثقيف إلا أسلم وكلهم شهد حجة الوداع وهذا القدر كاف في ثبوت صحبة هذا.

حفص بن ابى العاص بن بشر بن عبد بن دهمان... ثقفى برادر عثمان بن ابى العاص صحابى مشهور است. ابن سعد او را در طبقات صغرى از جمله صحابيانى مى‌داند كه در بصره نازل شدند. و در طبقات كبرى گفته است: من او را با برادرش عثمان و حكم (از جمله صحابه) نوشتيم؛ اما براى من نرسيده است كه او با رسول خدا مصاحبتى داشته باشد. خليفه او را در شمار تابعان آورده است.

من مى‌گويم: بيش از يك مرتبه گذشت كه در سال دهم هجرت قبل از حجة الوداع، هيچ يكى از افراد قريش و ثقيف باقى نماندند مگر اين كه اسلام آوردند و تمام آنها در حجة‌ الوداع با آن حضرت شركت نمودند و همين مقدار در اثبات صحابه بودن او، كافى است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج2، ص98 تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.

4. ربيعة بن أمية:

نمونه ديگرى از اين نوع صحابه،‌ ربيعة بن اميه است:

2592 ربيعة بن أمية بن أبي الصلت الثقفي ذكره المرزباني... وقد تقدم غير مرة أنه لم يبق أحد من ثقيف وقريش بمكة والطائف في حجة الوداع إلا شهدها مسلما.

ربيعة بن أمية بن أبى صلت الثقفى، مرزبانى او را جزء صحابه آورده، پيش از اين چندين بار گذشت كه كسى از قبيله ثقيف و قريش در مكه و طائف باقى نماند، مگر اين كه مسلمان و در حجة الوداع حاضر شد.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج2، ص461، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.

5. قارظ بن عتبة:

7054 قارظ بن عتبة بن خالد... وقد تقدم غير مرة انه لم يبق في حجة الوداع قرشي ولا ثقفي الا اسلم وشهدها.

قارظ بن عتبة بن خالد... پيش از اين چندين بار گذشت كه كسى از قبيله ثقيف و قريش در مكه و طائف باقى نماند، مگر اين كه مسلمان و در حجة الوداع حاضر شد.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج5، ص405، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.

6. القاسم بن أمية:

قاسم بن اميه،‌پسر همان امية بن ابى صلت ثقفى است كه خود را پيامبر مى‌دانست و به رسول خدا صلى الله عليه وآله ايمان نياورد و سر انجام درسال نهم هجرت كافر از دنيا رفت. طبق گزارش ابن حجر عسقلانى قاسم بن اميه از جمله صحابه مى‌باشد:

7055 القاسم بن أمية بن أبي الصلت الثقفي وكان أبوه يذكر النبوة والبعث فأدرك البعثة فغلب عليه الشقاء فلم يسلم... اما ولده القاسم فذكره المرزباني في معجم الشعراء وهو على شرطهم في الصحابة لأنا قدمنا غير مرة انه لم يبق بمكة والطائف في حجة الوداع أحد من قريش وثقيف الا اسلم وشهدها حكاه بن عبد البر.

قاسم بن أمية بن‌ أبى صلت ثقفى، پدرش ادعاى نبوت و بعثت داشت؛ بعثت رسول خدا صلى الله عليه وآله را درك كرد؛ اما شقاوت بر او غلبه كرد و اسلام نياورد؛... اما فرزندش قاسم را مرزبانى در معجم الشعراء ذكر كرده و او بر شرط آنها از جمله صحابه است؛ زيرا ما پيش از اين بسيار گفتيم كه در حجة الوداع در مكه و طائف كسى از قريش و ثقيف باقى نماند مگر اين‌كه در مراسم حج حضور يافت. اين سخن را ابن عبد البر حكايت كرده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج5، ص405، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.

7. محيريز بن جنادة:

ابن حجر اين شخص از نيز طبق قاعده كه گفته شد، از جمله صحابه مى‌داند:

7829 محيريز بن جنادة بن وهب الجمحي والد عبد الله استدركه الذهبي في التجريد وقال أراه من مسلمة الفتح فإن ولده عبد الله من كبار التابعين.

 قلت... وقد نقلنا مرارا أنه لم يبق بمكة في حجة الوداع من قريش ولا من ثقيف أحد إلا أسلم وشهدها فمقتضاه أن يكون محيريز من أهل هذا القسم.

محيريز بن جناده بن وهب جمحى پدر عبد الله است. ذهبى او در كتاب «التجريد» دوباره آورده و گفته است: من او را از مسلمانان فتح مكه مى‌دانم؛‌ زيرا پسرش عبد الله از بزرگان تابعان است.

مى‌گويم:... چند بار نقل كرديم كه در حجة الوداع از قريش و ثقيف كسى در مكه باقى نماند مگر اين‌كه در اين مراسم حضور يافت. پس به مقتضاى اين قاعده، محيريز از اهل همين قسم است.  

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج6، ص44، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.

8. معاوية الثقفي:

فرد ديگرى كه طبق اين معيار از جمله صحابه شمرده شده معاويه ثقفى است:

8090 معاوية الثقفي من الأحلاف... ونسبه عقيليا وكأنه من عقيل ثقيف وقد تقدم التنبيه على أن من كان شهد الحروب في أيام أبي بكر وما قاربها من قريش وثقيف يكون معدودا في الصحابة لأنهم شهدوا حجة الوداع.

معاوية‌ ثقفى از هم پيمانان است.... نسب او عقيلى است و گويا از خاندان عقيل ثقفى است. پيشتر آگاه نموديم هر فردى از قريش و ثقيف كه در جنگهاى زمان ابو بكر و نزديك به آن حضور داشته، از جمله صحابه شمرده شده اند؛ زيرا آنان در حجة الوداع حاضر بوده اند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج6، ص162، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.

مختار، از ثقيف است و بنابر اين در حجة‌الوداع حاضر شده است

بنا بر اين مختار قطعاً در اين مجموعه از صحابه داخل است، زيرا او از قبيله ثقيف است و در حجة‌الوداع حاضر بوده است. به همين دليل ابن حجر عسقلانى در مورد او مى‌گويد:

وقد تقدم غير مرة أنه لم يبق بمكة ولا الطائف أحد من قريش وثقيف إلا شهد حجة الوداع فمن ثم يكون المختار من هذا القسم.

بيش از يك مرتبه گذشت كه در سال دهم هجرت در شهر مكه وطائف هيچ يكى از افراد قريش و ثقيف باقى نماند مگر اين كه در حجة‌ الوداع با آن حضرت شركت نمودند؛ از اين رو، مختار از اين قسم صحابى است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج6، ص350، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.

و همانطور كه ابن حجر در مورد ديگران گفته بود:

وهذا القدر كاف في ثبوت صحبة هذا.

و همين مقدار در اثبات صحابه بودن او، كافى است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج2، ص98 تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.

بنا بر اين طبق مبانى اهل سنت، مختار يكى از صحابه است.

2. هر كودكي كه به دنيا مي آمد به نزد رسول خدا (ص) مي‌بردند تا او را تبرك كنند

ابن حجر عسقلانى از علماى مشهور اهل سنت در ابتداى كتاب «الاصابه في تمييز الصحابه» مى‌گويد: من ترجمه صحابه را بر اساس الفباى حروف تنظيم كردم و در هر حرفى چهار قسم صحابه را معرفى كرده ام:

فالقسم الأول - فيمن وردت صحبته بطريق الرواية عنه أو عن غيره، سواء كانت الطريق صحيحة أو حسنة أو ضعيفة، أو وقع ذكره بما يدل على الصحبة بأي طريق كان....

القسم الثاني - من ذكر في الصحابة من الأطفال الذين ولدوا في عهد النبي صلي الله عليه وسلم لبعض الصحابة من النساء والرجال، ممن مات صلي الله عليه وسلم وهو في دون سن التمييز؛ إذ ذكر أولئك في الصحابة، إنما هو على سبيل الإلحاق: لغلبة الظن على أنه صلي الله عليه وسلم رآهم لتوفر دواعي أصحابه على إحضارهم أولادهم عنده عند ولادتهم ليحنكهم ويسميهم ويبرك عليهم.

قسم اول ترجمه صحابه‌اى است كه به صورت مستقيم يا بالواسطه از رسول خدا روايت نقل كرده اند خواه طريق روايت صحيح باشد يا حسن يا ضعيف. يا قسم اول در ترجمه كسانى است كه در باره او چيزى نقل شده باشد كه دلالت كند او صحابى است....

قسم دوم در ترجمه كسانى است كه از جمله صحابه ذكر شده اند. مانند اطفالى كه در زمان رسول خدا صلى الله عليه وسلم براى برخى از صحابه زن و مرد متولد مى‌شدند. آن اطفالى كه هنگام فوت رسول خدا در سن تمييز نبودند. ذكر آنان در زمره صحابه بر سبيل الحاق است؛ زيرا گمان غالب بر اين است كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم آنان را ديده است؛ زيرا اصحاب آن حضرت با انگيزه و بهانه هاى مختلف فرزندانشان را نزد حضرت حاضر مى‌كردند از جمله هنگام ولادت آنها تا حضرت كام آنان را بردارد و نامگذارى كند تا بر آنان مبارك باشند. 

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج1، ص3، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى1412هـ - 1992م.

مختار جزو اين قسم از صحابه نيز هست

با توجه به اين تقسيم بندى،‌ ابن حجر بسيارى از مردان و زنان را در شمار صحابه آورده كه از جمله آنها مختار بن عبيد ثقفى است. او هنگامى‌كه ترجمه مختار را آورده مى‌گويد كه ابن عبد البر به همين دليل او را از جمله صحابه ذكر كرده است:

... وكان المختار ولد بالهجرة وبسبب ذلك ذكره بن عبد البر في الصحابة لأنه له رؤية في ما يغلب على الظن.

مختار در سال نخست هجرت متولد شد، به همين خاطر ابن عبد البر او را در زمره صحابه ذكر كرده است؛ زيرا بر اساس گمان غالب بر ظن، او رسول خدا را ديده است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، لسان الميزان، ج6، ص6، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.

2. صحابه و جهاد در زير پرچم مختار

علاوه بر اين كه مختار خود از جمله صحابه است و طبق ديدگاه آنها صحابه مبرى از همه اتهامات و نقص‌ها و عيب‌ها مى‌باشند، افراد ديگرى از صحابه نيز در لشكر مختار حاضر بوده‌اند و حتى پرچمدار او نيز بوده‌اند:

ابو الطفيل پرچمدار مختار و از جمله صحابي

ابو الطفيل كنانى از جمله صحابه ويكى از طرفداران و طلايه داران و پرچمداران لشكر مختار بوده است. در ابتداء‌ كلام بزرگان اهل سنت را بر اين كه ابو الطفيل از پرچمداران مختار بوده ذكر نموده، بعد از ثابت شدن اين مطلب، سخنان آنها را در اثبات صحابه بودن او مى‌آوريم:

ابن قتيبه بعد از اين كه اعتراف مى‌كند، ابو الطفيل صحابى بوده، مى‌نويسد:

أبو الطفيل الكناني رضى الله عنه هو أبو الطفيل عامر بن وائلة رأى النبي صلى الله عليه وسلم وكان آخر من رآه موتا ومات بعد سنة مائة وشهد مع علي المشاهد كلها وكان مع المختار صاحب رأيته...

ابو الطفيل كنانى همان ابو الطفيل عامر بن واثله است كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم را ديده و او آخرين صحابه اى است كه از دنيا رفت. او بعد از سال100 مرد و در تمام جنگها شركت داشت و پرچم دار مختار بود.   

ابن قتيبة، أبو محمد عبد الله بن مسلم متوفاي276هـ)، المعارف، ج1، ص99، تحقيق: دكتور ثروت عكاشة دار النشر: دار المعارف - القاهرة، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابن كثير دمشقى نيز مى‌گويد:

ويقال أنه كان حامل رأيته.

گفته شده است كه ابو الطفيل حامل پرچم لشكر مختار بود.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج9، ص190، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

عبد القادر بغدادى گفته است:

وكان من وجوه شيعته وله منه محلٌّ خاص يستغنى بشهرته عن ذكره. ثم خرج طالباً بدم الحسين رضي الله عنه مع المختار بن أبي عبيد وكان معه حتّى قتل المختار.

ابو الطفيل از بزرگان شيعه على بود او نسبت به على جايگاه ويژه‌اى دارد كه با شهرتش ما را از ذكر آن بى نياز مى‌سازد. ابو الطفيل به جهت خونخواهى حسين عليه السلام با مختار خروج كرد و همراه مختار بود تا اين كه مختار كشته شد.

البغدادي، عبد القادر بن عمر (متوفاي1093هـ) خزانة الأدب ولب لباب لسان العرب، ج4، ص39، تحقيق: محمد نبيل طريفي/اميل بديع اليعقوب، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت،‌ الطبعة: الأولى، 1998م،

علماى اهل سنت در مورد مقام پرچمدار و آداب لشكر‌دارى گفته‌اند:

وأن يكون لكل قوم راية يعرفون بها، ويرجعون إليها،... وينبغي أن يكون صاحب الراية: من أثبت الناس جنانا، وأصدقهم بأساً، وأربطهم جأشاً، وأصبرهم على ملابسة الأهوال، ودفع الأبطال، لأن الراية هي مرد الجيش وعلامة أهله.

سزاوار است كه هر گروهى پرچمى داشته باشند كه به وسيله آنها شناخته‌ مى‌شوند، و به سوى آن باز مى‌گردند... و شايسته است كه صاحب پرچم، از شجاع‌ترين مردم و كارآزموده‌ترين آنها و جنگاور‌ترين آنها و از صبورترين اشخاص در مشكلات و مقابله با جنگاوران باشد؛ زيرا پرچم محلى است كه همه لشكر به دور آن گرد مى‌آيند و علامت اهل پرچم است.

شيخ الاسلام محمد بن إبراهيم بن سعد الله بن جماعة بن علي بن جماعة بن حازم بن صخر  (متوفاي 20 جمادى  الأولى /733هـ )، تحرير الأحكام في تدبير أهل الإسلام، ج1، ص162، تحقيق: قدم له: الشيخ عبد الله بن زيد آل محمود، تحقيق ودراسة وتعليق: د. فؤاد عبد المنعم أحمد، دار النشر: دار الثقافة بتفويض من رئاسة المحاكم الشرعية بقطر  - قطر/ الدوحة، الطبعة: الثالثة 1408هـ -1988م  

و ابوالطفيل صاحب پرچم خود مختار بوده است و اين يكى از مهمترين مناصب در جنگ‌هاى مختار است.

حال كه ثابت شد،‌ ابو الطفيل در قيام مختار سهم داشته و از جمله سردسته و پرچمدار او بوده سخنان علماى اهل سنت را مبنى بر اين‌كه او از جمله صحابه بوده، ذكر مى‌كنيم:

حاكم نيشابورى از علماى مشهور اهل سنت در كتاب «معرفة علوم الحديث»، صحابى بودن ابو الطفيل را اين‌گونه بيان مى‌كند:

الطبقة الثانية عشرة صبيان وأطفال رأوا رسول الله صلى الله عليه وسلم يوم الفتح وفي حجة الوداع وغيرها وعدادهم في الصحابة... ومنهم أبو الطفيل عامر بن واثلة وأبو جحيفة وهب بن عبد الله فإنهما رأيا النبي صلى الله عليه وسلم في الطواف وعند زمزم وقد صحت الرواية عن رسول الله صلى الله عليه وسلم أنه قال: لا هجرة بعد الفتح وإنما هو جهاد ونية.

طبقه دوازدهم كودكانى است كه رسول خدا صلى الله عليه وسلم را در روز فتح مكه و حجة الوداع ديده‌اند و در شمار صحابه به حساب آمده اند. از جمله آنها ابو الطفيل عامر بن واثله و ابو جحيفه وهب بن عبدالله هستند كه آن دو هنگام طواف در نزد چاه زمزم، رسول خدا صلى الله عليه وسلم را ديده اند. روايت صحيح از رسول خدا صلى الله عليه وسلم رسيده كه فرمود: بعد از فتح مكه هجرت پايان يافت، به درستى فتح مكه جهاد و نيت است.

الحاكم النيسابوري، أبو عبد الله محمد بن عبد الله (متوفاي405 هـ)، معرفة علو الحديث، ج1، ص24، تحقيق: السيد معظم حسين،‌ الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت،‌ الطبعة: الثانية، 1397هـ - 1977م

ابو نعيم اصفهانى از علماى بزرگ آنها نيز مى‌نويسد:

عامر بن واثلة البكري: يكنى أبا الطفيل وهو عامر بن واثلة بن عبد الله بن حميس بن جدي بن سعد بن ليث... مولده عام أحد أدرك من زمان النبي صلى الله عليه وسلم ثمان سنين... آخر من مات من الصحابة...

عامر بن واثله بكرى كنيه اش ابا طفيل است.... سال تولدش، سال جنگ احد بود و به مدت هشت سال محضر رسول خدا صلى الله عليه وسلم را درك نمود. او آخرين صحابه بود كه از دنيا رفت.  

الأصبهاني، لأبي نعيم (متوفاي430هـ)، معرفة الصحابة، ج4، ص2067، دار النشر: طبق برنامه الجامع الكبير.

ابراهيم شيرازى در «الطبقات الفقهاء» مى‌نويسد:

وكان أبو الطفيل عامر بن وائلة رأى النبي صلى الله عليه وسلم وكان آخر من رآه موتا مات بعد سنة مائة وكان صاحب راية المختار.

ابو الطفيل عامر بن واثله رسول خدا صلى الله عليه وسلم را ديد و او آخرين صحابه بود كه بعد از سال 100 از دنيا رفت و او پرچمدار مختار بود. 

الشيرازي الشافعي، ابوإسحاق إبراهيم بن علي بن يوسف (متوفاى 476هـ)، طبقات الفقهاء،‌  ج1، ص34،‌ تحقيق: خليل الميس، ناشر: دار القلم - بيروت.

نووى شافعى اتفاق علماى اهل سنت را بر اين كه ابو الطفيل آخرين صحابى بوده كه از دنيا رفته، نقل كرده است:

وآخرهم وفاة أبو الطفيل عامر بن واثلة رضي الله عنه توفي سنة مائة من الهجرة باتفاق العلماء واتفقوا على انه آخر الصحابة رضي الله عنهم وفاة.

ابو الطفيل آخرين صحابه‌اى است كه وفات يافت. به اتفاق علماء،‌ او در سال صد هجرت وفات كرد و علماء اتفاق دارند: او آخرين صحابه اى است كه وفات يافت.

النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، تهذيب الأسماء واللغات، ج1، ص44، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1996م.

سخنان علماى اهل سنت در اين كه ابو الطفيل از جمله صحابى بوده،‌ فراوان است به دليل اين كه اطاله كلام نشود، به همين مقدار بسنده مى‌كنيم.

طبق مبناى اهل سنت (كه قبلاً‌ متذكر شديم) صحابى شخص عادل و برگزيده خدا است. ابو الطفيل نيز كه از جمله صحابه مى‌باشد، شخص عادل بوده و از آنجايى كه ايشان مختار را يارى كرده و از جمله پرچمداران و فدائيان لشكرش بوده، روشن مى‌شود كه مختار يك انسان شريف و پاك و مبراى از ادعاى نبوت و اتهام بوده است.

ابن عبد البر مالكى، ابو الطفيل را يك انسان فاضل و عاقل معرفى كرده است: 

وقد ذكره ابن أبي خيثمة في شعراء الصحابة وكان فاضلا عاقلا حاضر الجواب فصيحا وكان متشيعا في علي ويفضله.

ابن عبد البر النمري القرطبي المالكي، ابوعمر يوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج4،‌ ص1697، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.

ابو عبد الله الجدلي، رئيس پليس مختار:

ابن حجر در تهذيب التهذيب در مورد او مى‌گويد:

أبو عبد الله الجدلي الكوفي اسمه عبد بن عبد... وقال النسائي في الكنى ثنا يعقوب بن سفيان ثنا آدم ثنا شعبة ثنا الحكم بن عتيبة سمعت أبا عبد الله الجدلي وكان المختار يستخلفه انتهى. قلت كان بن الزبير قد دعا محمد بن الحنفية إلى بيعته فأبى فحصره في الشعب وأخافه هو ومن معه مدة فبلغ ذلك المختار بن أبي عبيد وهو على الكوفة فأرسل إليه جيشا مع أبي عبد الله الجدلي إلى مكة فاخرجوا محمد بن الحنفية من محبسه وكفهم محمد عن القتال في الحرم فمن هنا أخذوا على أبي عبد الله الجدلي وعلى أبي الطفيل أيضا لأنه كان في ذلك الجيش ولا يقدح ذلك فيهما إن شاء الله تعالى

ابو عبد الله البجلى از اهل كوفه نام او عبد بن عبد است... نسائى در كنى گفته است: ‌از ابو عبد الله جدلى كه مختار او را جانشين خود قرار مى‌داد شنيدم.

ابن زبير محمد حنفيه را به بيعت خواند اما او قبول نكرد، و به همين سبب او را در شعب محاصره كرده و مدتى او و همراهيانش را ترساند، اين خبر به مختار كه حاكم كوفه بود رسيد، لشگرى را به فرماندهى ابو عبد الله جدلى به مكه فرستاد و آنها محمد حنفيه را از زندان بيرون آوردند و محمد آنها را از جنگ در حرم بازداشت؛ به همين سبب به ابو عبد الله جدلى و ابو الطفيل اشكال مى گيرند، زيرا او نيز در همان لشگر بود، و اين به آن دو ضرر نمى‌زند.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تهذيب التهذيب، ج12، ص165، ش705، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.

و در الاصابة نام او را جزو صحابه مى‌آورد:

10326 أبو عبد الله الجدلي اسمه عبد بن عبد ذكره بن الكلبي.

ابو عبد الله جدلى، نام او عبد بن عبد است...

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج7، ص298، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ - 1992م.

البته در مورد او نظرى ديگرى نيز مبنى بر تابعى بودن وجود دارد؛كه براى امانت‌دارى علمى به اين مطلب نيز اشاره كرديم.

ضمانت صحابه پيامبر و علي (عليهما السلام) در آزادي مختار از زندان

گذشته از اين‌كه برخى صحابه پرچمدار و رئيس پليس مختار بوده اند،‌ صحابه در آزادى او از زندان عاملان ابن زبير نيز نقش داشته و او را ضمانت كرده اند.

توضيح: بعد از اين‌كه مختار توسط عاملان ابن زبير در كوفه دومين بار زندان شد، با وساطت عبد الله بن عمر صحابى رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم از زندان رهايى يافت؛ اما عبد الله بن يزيد و ابراهيم بن محمد با اين‌كه نامه عبد الله بن عمر به آنها واصل شده بود، جهت آزادى مختار از افرادى ذيل كه برخى صحابه رسول خدا و برخى از شيعيان و صحابه اميرمؤمنان عليه السلام بودند ضمانت خواست و آنها نيز ضمانت را پذيرفتند.

بلاذرى در انساب الاشراف مى‌نويسد:

 فكتب ابن عمر إليهما: " أما بعد فقد علمتما الذي بيني وبين المختار بن أبي عبيد من الصهر، وما أنا عليه لكما من الود فأقسمت عليكما بما بيني وبينكما لما خليتما سبيله "، فلما أتى الكتاب عبد الله بن يزيد، وإبراهيم بن محمد دعوا المختار وقالوا: هات بكفلاء يضمونك فضمنه زائدة بن قدامة الثقفي، وعبد الرحمن بن أبي عمير الثقفي، والسائب بن مالك الأشعري وقيس بن طهفة النهدي، وعبد الله بن كامل الشاكري من همدان، ويزيد بن أنس الأسدي، وأحمر بن شميط البجلي ثم الأحمسي، وعبد الله بن شداد الجشمي ورفاعة بن شداد البجلي، وسليم بن يزيد الكندي ثم الجوني، وسعيد بن منقذ الهمذاني ثم الثوري أخو حبيب بن منقذ، ومسافر بن سعيد بن عمران الناعطي وسعر بن أبي سعر الحنفي.

ابن عمر به عبد الله بن يزيد و ابراهيم بن محمد (عاملان ابن زبير در كوفه) نوشت:‌ شما خويشاوندى مرا با مختار بن ابى عبيد مى‌‌دانيد، كه من شوهر خواهر او هستم؛ پس سوگند به آن دوستى كه ميان من و شما است راه مختا را از زندان بازگذاريد.

هنگامى‌كه نامه پسر عمر آمد اين دو نفر مختار را طلبيد و به او گفتند: كفيلانى كه تو را ضمانت كنند بياور. پس زائده بن قدامه، عبد الرحمن بن ابى عمير،‌ سائب بن مالك اشعرى، قيس بن طهفة، عبد الله بن كامل،‌يزيد بن انس، احمر بن شميط، عبد الله بن شداد،‌ رفاعة بن شداد،‌ سليم بن يزيد كندى، و... او راضمانت كردند.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص350، طبق برنامه الجامع الكبير.

كار گزاران مختار از شيعيان مخلص اميرمؤمنان (ع)

علاوه بر اينكه برخى از ياران مختار صحابى بودند، عده‌اى از اصحاب او، از شيعيان اميرمومنان و كارگازاران آن حضرت و از رهبران جنبش توابين بودند كه بعد از شكست در جنگ عين الورده، با مختار بيعت كردند و تا آخرين نفس بر سر پيمانشان باقى ماندند.

 طبرى به نقل از ابو مخنف اسامى آنها را نقل كرده است:

قال [ابومخنف] ولما نزل المختار داره عند خروجه من السجن اختلف إليه الشيعة واجتمعت عليه واتفق رأيها على الرضا به وكان الذي يبايع له الناس وهو في السجن خمسة نفر السائب بن مالك الأشعري ويزيد بن أنس وأحمر بن شميط ورفاعة بن شداد الفتياني وعبدالله بن شداد الجشمي.

ابو مخنف گفته است: هنگامى كه مختار از زندان آزاد شد و به خانه اش آمد، شيعيان به نزد او اجتماع كردند و همه بر نظر مختار رضايت دادند،‌ مختار كسى بود كه مردم بر او پيمان بستند در حالى كه او در زندان بود از جمله آنان همان پنج نفر اند مانند سائب بن مالك اشعرى، يزيد بن انس، احمر بن شميط و رفاعه بن شداد فتيانى و عبد الله بن شداد جشمى.

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، تاريخ الطبري، ج3، ص434، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

سائب بن مالك

يكى از كسانى كه با مختار بيعت كرد مالك بن سائب از شيعيان اميرمؤمنان بود. زمانى كه ابن مطيع از جانب ابن زبير در كوفه آمد در خطبه اش گفت:‌ مرا ابن زبير امر نموده كه در ميان شما طبق سيره شيخين و عثمان رفتار كنم. سائب بن مالك بر خاست و گفت:

 فقال: لا نرضى إلا بسيرة على بن أبى طالب التى سار بها فى بلادنا ولا نريد سيرة عثمان وتكلم فيه ولا سيرة عمر وان كان لا يريد للناس إلا خيرا وصدقه على ما قال بعض أمراء الشيعة فسكت الأمير وقال إنى سأسير فيكم بما تحبون من ذلك وجاء صاحب الشرطة وهو إياس بن مضارب البجلى إلى ابن مطيع فقال: إن هذا الذى يرد عليك من رؤس أصحاب المختار ولست آمن من المختار فابعث إليه فاردده إلى السجن.

ما جز به سيره على بن ابيطالب كه در شهر ما رواج داشته، راضى نيستيم و اگر با مردم با نيكى رفتار مى‌كنى، از سيره عثمان و عمر سخن نگو. اين سخن او را برخى از بزرگان شيعه تصديق كردند و ابن مطيع ساكت شد و گفت: به همان سيره‌اى كه دوست داريد رفتار مى‌كنم. در همانجا اياس بن مضارب كه فرمانده لشكر بود به ابن مطيع گفت:‌ اين كسى كه بر تو اشكال مى‌گيرد از سران ياران مختار است و من از طرف مختار مطمئن نيستم كسى را سراغ مختار بفرست تا او را به زندان برگردانى.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج8، ص265،‌ ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

احمد اندلسى در كتاب «العقد الفريد» نيز در مورد سائب بن مالك مى‌نويسد:

ومن أشراف الأشعريين أبو موسى الأشعري عبد الله بن قيس، صاحب النبي صلى الله عليه وسلم،... ومنهم السائب بن مالك، كان على شرطة المختار وهو الذي قَويَ أمره.

از اشراف اشعرى ها ابو موسى اشعرى عبد الله بن قيس صحابه رسول خدا صلى الله عليه وسمل است... و از جمله اشعرى ها،  سائب بن مالك است كه رئيس پليس مختار بود و او آن كسى است كه امر مختار را قوى كرد.

الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاى328هـ)، العقد الفريد، ج3، ص366،‌ ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م.

لازم به ذكر است كه علماى شيعه همانند نجاشى و شيخ طوسى او را در شمار صحابه رسول خدا صلى الله عليه وآله ذكر كرده اند:

وكان السائب بن مالك وفد إلى النبي صلى الله عليه وآله وأسلم، وهاجر إلى الكوفة، وأقام بها.

سائب بن مالك بر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم وارد شد و اسلام آورد و به سوى كوفه مهاجرت نمود و در آنجا اقامت كرد.

النجاشي الأسدي الكوفي، ابوالعباس أحمد بن علي بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر ب‍ رجال النجاشي، ص82،‌ تحقيق: السيد موسي الشبيري الزنجاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص 68،‌ تحقيق: الشيخ جواد القيومي،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417

همين سائب مالك را علماى رجال اهل سنت، فرد موثق مى‌دانند:

352 وسألته عن السائب بن مالك فقال ثقة.

عثمان دارمى مى‌گويد: از يحى بن معين در مورد سائب بن مالك پرسيدم گفت:‌ او ثقه است.

يحيى بن معين أبو زكريا ( متوفاي233هـ)، تاريخ ابن معين (رواية عثمان الدارمي)، ج1، ص115، تحقيق: د. أحمد محمد نور سيف، دار النشر: دار المأمون للتراث - دمشق - 1400

ابن حبان هم او را در كتاب الثقات آورده است:

1039 سائب بن مالك والد عطاء بن السائب... حدثنا عبد الرحمن يعقوب بن إسحاق الهروي فيما كتب إلى قال نا عثمان بن سعيد قال سألت يحيى بن معين عن السائب بن مالك فقال ثقة.

سائب بن مالك پدر عطاء بن السائب است... عثمان بن سعيد مى‌گويد: از يحى بن معين در مورد سائب بن مالك پرسيدم گفت:‌ او ثقه است.

ابن أبي حاتم الرازي التميمي، ابومحمد عبد الرحمن بن أبي حاتم محمد بن إدريس (متوفاى 327هـ)، الجرح والتعديل، ج4،‌ ص242، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة: الأولى، 1271هـ ـ 1952م.

مزى در تهذيب الكمال، مى‌نويسد:

2173 - بخ 4: السائب بن مالك،.... قال أحمد بن عَبد الله العِجْلِيّ: كوفي، تابعي، ثقة. وذكره ابنُ حِبَّان في كتاب"الثقات.

احمد بن عبد الله عجلى گفته است: سائب ازكوفه و از جمله تابعان و ثقه است. و ابن حبان او در كتاب ثقات ذكر كرده است.

المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذيب الكمال، ج1، ص192، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.

رفاعة بن شداد

يكى از كسانى كه براى امام حسين عليه السلام از كوفه نامه نوشت و آن حضرت را دعوت نمود،‌ رفاعة بن شداد است. او از شيعيان خاص اميرمؤمنان عليه السلام بود كه بعد از حادثه عاشورا همراه سليمان بن صرد خزاعى و ديگر شيعيان كه به گروه توابين مشهور بودند، با ابن زياد جنگيدند.

پس از شكست توابين رفاعه از جمله بازماندگان اين حادثه بود كه با مختار بيعت كرد.

نمازى شاهرودى در ابتدا به صحابه على بودن او تصريح كرده و مى‌نويسد:

رفاعة بن شداد البجلي: من أصحاب أمير المؤمنين عليه السلام وشهد معه في حرب الجمل... وهو ممن كتب إلى الحسين عليه السلام من أهل الكوفة. ولما ورد الحسين عليه السلام كربلاء، دعا بدواة وبيضاء وكتب إلى أشراف الكوفة: بسم الله الرحمن الرحيم من الحسين بن علي إلى سليمان بن صرد، و المسيب بن نجية، ورفاعة بن شداد، وعبد الله بن وأل، وجماعة المؤمنين - الخ.

قيام هؤلاء الجماعة لطلب ثار الحسين عليه السلام. وكانوا رؤساء على جند المختار وجاهدوا، وله أشعار في الرجز. قاتل رفاعة، قتال الشديد البأس، القوى المراس، حتى قتل.

رفاعه بن شداد بجلى از ياران امير مؤمنان عليه السلام بود كه در جنگ جمل با حضرت شركت كرد. او از جمله كسانى بود كه براى امام حسين عليه السلام نامه نوشت و هنگامى كه امام به كربلا آمد براى اشراف كوفه نوشت:‌ به نام خداوند بخشنده ومهربان، از جانب حسين بن على به سليمان بن صرد، مسيب بن نجيه، رفاعة بن شداد و عبد الله بن وال و گروهى از مؤمنان... آنها از كسانى بودند كه براى خونخواهى حسين عليه السلام قيام كردند و بر سپاه مختار رئيس و فرمانده بودند و در ركاب مختار جنگيدند. رفاعه شعرى در رجز دارد، رفاعه جنگ شايان و سختى كرد تا اين كه كشته شد. 

الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي1405هـ )، مستدركات علم رجال الحديث، ج3، ص403،‌ رقم 5647، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق طهران، الأولى 1412هـ

آيت الله العظمى خوئى نيز مى‌نويسد:

رفاعة بن شداد: رجال الشيخ في أصحاب علي عليه السلام، وفي أصحاب الحسن عليه السلام.

رفاعه بن شداد از رجال شيخ طوسى است و شيخ طوسى ايشان را در شمار اصحاب على و امام حسن عليهما السلام ذكر كرده است.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج8، ص203، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

برخى علماى اهل سنت نيز گفته اند: رفاعة بن شداد از اصحاب على عليه السلام بوده و در جنگ صفين در ركاب آن حضرت جنگيده است.

خير الدين زركلى مى‌نويسد:

رفاعة بن شداد البجلي: قارئ، من الشجعان المقدمين، من أهل الكوفة. كان من شيعة علي. ولما قتل الحسين وخرج المختار يطالب بدمه انحاز إليه رفاعة.

رفاعة‌ بن شداد بجلى، قارى قرآن، از قهرمانان دلير اهل كوفه و از شيعيان على بوده است. هنگامى‌كه حسن كشته شد و مختار در پى خونخواهى برآمد، رفاعه به سوى او آمد.

الزركلي، خير الدين (متوفاي1410هـ)،‌ الأعلام، ج3، ص29،‌ ناشر: دار العلم للملايين - بيروت – لبنان، چاپ: الخامسة، سال چاپ: أيار - مايو 1980 طبق برنامه مكتبه اهل البيت.

عمر بن ابى جراده نيز تصريح مى‌نمايد كه رفاعه به همراه على عليه السلام در صفين حضور داشته است:

رفاعة بن شداد أبو عاصم وقيل رفاعة بن عامر القتباني البجلي وقتبان بطن من بجيلة شهد صفين مع علي رضي الله عنه.

رفاعة‌ بن شداد كنيه اش ابو عاصم است و گفته شده رفاعه بن عامر قتبانى بجلى. او با على عليه السلام در جنگ صفين حضور يافت.

كمال الدين عمر بن أحمد بن أبي جرادة (متوفاي660هـ)، بغية الطلب في تاريخ حلب، ج8، ص3672، تحقيق: د. سهيل زكار، دار النشر: دار الفكر،

سعد بن حذيفة بن اليمان

سعد بن حذيفه نيز از جمله توابين و هم پيمانان سليمان بن صرد خزاعى بود كه بعد از جنگ عين الورده با افراد خودش به مدائن برگشت ولى بعداً‌ به مختار پيوست.

ابن كثير در البدايه مى‌نويسد:

وكتب سليمان بن صرد إلى سعد بن حذيفة بن اليمان وهو أمير على المدائن يدعوه إلى ذلك فاستجاب له ودعا إليه سعد من أطاعه من أهل المدائن فبادروا إليه بالاستجابة والقبول وتمالؤا عليه وتواعدوا النخيلة فى التاريخ المذكور.

سليمان بن صرد به سعد بن حذيفه كه امير مدائن بود نوشت و او را به خونخواهى دعوت كرد. سعد نيز دعوت او را اجابت نمود و سعد پيروان يمنى اش را به سوى سليمان فراخواند و آنها نيز استجابت كردند و بر محوريت سليمان اجتماع كردند و در تاريخ مشخص در نخيله وعده دادند.  

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاى774هـ)، البداية والنهاية، ج8، ص247،‌ ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

طبرى و برخى ديگر مى‌نويسند،‌ سعد بن حذيفه از طرف مختار، منصب قضاوت مدائن را به عهده گرفت:

وبعث سعد بن حذيفة بن اليمان على حلوان.

مختار سعد بن حذيفه بن يمان را به حلوان فرستاد.

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، تاريخ الطبري، ج4،‌ ص509،‌ ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي  بن ثابت الخطيب (متوفاى463هـ)، تاريخ بغداد، ج9، ص123، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.

سعد از اصحاب امام علي

بزرگان شيعه نيز مى‌نويسند كه سعد بن حذيفه از اصحاب اميرمؤمنان عليه السلام بوده است.

نمازى شاهرودى مى‌نويسد:

سعد بن حذيفة بن اليمان: من أصحاب أمير المؤمنين عليه السلام.

الشاهرودي، الشيخ علي النمازي ( متوفاي1405هـ )، مستدركات علم رجال الحديث، ج4، ص27،‌ ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى 1412هـ

آيت الله العظمى خويى نيز فرموده است:

5026 - سعد بن حذيفة: اليمان، من أصحاب علي عليه السلام، رجال الشيخ.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج9، ص59، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

ابراهيم بن مالك اشتر

همانطوريكه گفته شد،‌ در قيام مختار بسياری از بزرگان و سران شيعه نقش فعال داشتند؛ ولی با جرأت مى‌توان گفت: هيچ چهره‌اى تأثير گذار همانند ابراهيم بن مالك اشتر در ميان اصحاب مختار نخواهد بود كه موفقيت هاى چشمگير و بزرگى را براى امت اسلام به ارمغان آورد.

ابن نماى حلى در باره او مى‌نويسد:

وَكَانَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَالِكٍ الْأَشْتَرُ مُشَارِكاً لَهُ فِي هَذِهِ الْبَلْوَى وَمُصَدِّقاً عَلَى الدَّعْوَى وَلَمْ يَكُ إِبْرَاهِيمُ شَاكّاً فِي دِينِهِ وَلَا ضَالًّا فِي اعْتِقَادِهِ وَيَقِينِهِ وَالْحُكْمُ فِيهِمَا وَاحِد.

ابراهيم بن اشتر در اين اوضاع با مختار شريك بود و ادعاى او را تصديق مى‌نمود. ابراهيم در باره دين خود شكى نداشت و از نظر اعتقاد و يقين گمراه نبود. مختار و ابراهيم يك حكم دارند.

ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار،‌ ص58، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة،‌ الطبعة‌ الاولي 1416

شخصيت با نفوذ، افكار بلند، شجاعت توصيف ناپذير و اخلاص شديد او به ساحت مقدس اهل بيت عليهم السلام، شيعيان را به سر انجام و پيروزى اين قيام اميدوار كرده بود.

   ابراهيم صحابه وفادار و با اخلاص اميرمؤمنان عليه السلام است كه همراه پدر بزرگوارش در جنگ صفين شركت داشت و در مقابل دشمن شمشير زد.

سيد محسن در كتاب اعيان الشيعه مى‌گويد:

إبراهيم بن مالك بن الحارث الأشتر النخعي قتل سنة 71.... وكان مع أبيه يوم صفين مع أمير المؤمنين عليه السلام وهو غلام وابلى فيها بلاء حسنا وبه استعان المختار حين ظهر بالكوفة طالبا بثار الحسين عليه السلام وبه قامت امارة المختار وثبتت أركانها.

ابراهيم بن مالك بن حارث اشتر نخعى در سال71 كشته شد و در در جنگ صفين در حالى كه بچه بود همراه پدرش در ركاب امير مؤمنان عليه السلام جنگيد و در آن روز نيكو امتحان داد و مختار هنگامى‌كه در كوفه قيام كرد، از او در راستاى خونخواهى از قاتلان امام حسين عليه السلام كمك خواست و توسط او حكومت مختار پا برجا شد و پايه‌هاى آن محكم گشت.

الأمين، السيد محسن (متوفاي1371هـ)، أعيان الشيعة، ج2، ص 200، تحقيق وتخريج: حسن الأمين، ناشر: دار التعارف للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ: 1403 - 1983 م

داستان شجاعت و شمشير زدن او در مقابل دشمن در ميدان صفين در آن سن، اعجاب انگيز است.پدرش مالك اشتر، در مقابل عمروبن عاص قرار گرفت هنگامى كه عمرو بن عاص فهميد در مقابل مالك اشتر قرار گرفته ترسان شد و از طرفى نتوانست فرار كند. مالك نيزه‏اى به طرف او انداخت. او از صحنه گريخت. جوانى از جوانان قبيله حمير كه در سپاه معاويه بود، صحنه را ديد و پرچم را از عمروبن عاص گرفت و گفت: اكنون هنگام نبرد جوانى چون من است. و شروع به رجز خواندن كرد. مالك اشتر، دست فرزندش ابراهيم را گرفت و گفت:

فنادى الأشتر إبراهيم ابنه خذ اللواء فغلام لغلام فتقدم إبراهيم وهو يقول:

 يا أيها السائل عني لا ترع                أقدم فاني من عرانين النخع

كيف ترى طعن العراقي الجذع   أطير في يوم الوغى ولا أقع

ما ساءكم سر وما ضركم نفع             أعددت ذا اليوم لهول المطلع

وحمل على الحميري فالتقاه الحميري بلوائه ورمحه ولم يبرحا يطعن كل واحد منهما صاحبه حتى سقط الحميري قتيلا.

اشتر پسرش ابراهيم را فراخواند و گفت:‌ اين پرچم را بگير جوان در مقابل جوان. ابراهيم پيش آمد در حالى كه مى‌گفت:

اى كسى كه به دنبال من مى‌گشتى نگران نباش، جلو بيا كه من از شجاعان قبيله نخع هستم.

نيزه زدن يك جوان عراقى برومند را چگونه مى‌بينى؟، من (مانند يك پرنده) در روز جنگ پرواز مى‌كنم و بر زمين نمى‌افتم.

چيزى كه باعث مشكل شما شود، ما را خشنود مى‌سازد و چيزى كه به شما ضرر بزند به ما سود مى‌رساند        من امروز را ذخيره‌اى براى روز قيامت خود مى‌دانم.

و به سوى جوان حميرى حمله برد، جوان حميرى با پرچم و نيزه‌اش به سمت او حمله كرد، و مدتى نگذشت كه هر دو مشغول كارزار شدند، تا اينكه جوان حميرى كشته بر زمين افتاد.

المنقري، نصر بن مزاحم بن سيار (متوفاي212هـ) وقعة صفين، ج1، ص441،‌ دار النشر: طبق برنامه الجامع الكبير.

بنا به تصريح مورخان، ابراهيم بعد از اين‌كه عبيد الله بن زياد را به هلاكت رسانيد از جانب مختار والى موصل و آذر بايجان شد:

وأقام واليا على الموصل وأرمينية وأذربيجان من قبل المختار وهو على العراق وال.

ابراهيم بر موصل و ارمنيه و آذربايجان از جانب مختار به عنوان والى برگزيده شده در حالى كه خود مختار بر عراق ولايت داشت.

اليعقوبي، أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفاى292هـ)، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص259، ناشر: دار صادر – بيروت.

عبد الله بن حارث

يكى از صحابه اميرمؤمنان عليه السلام برادر مالك اشتر،‌ عبد الله بن حارث است.

شيخ طوسى او را از جمله اصحاب امير مؤمنان عليه به شمار آورده است:

7 - عبد الله بن الحارث، أخو مالك الأشتر.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص70، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

آقاى خويى و برخى رجاليون ديگر مى‌نويسند:

عبد الله بن الحارث أخو مالك: الأشتر: من أصحاب علي (عليه السلام)، رجال الشيخ.

الموسوي الخوئي، السيد أبو القاسم (متوفاى1411هـ)، معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الرواة، ج11، ص164، الطبعة الخامسة، 1413هـ ـ 1992م

الشاهرودي، الشيخ علي النمازي (متوفاي1405هـ )، مستدركات علم رجال الحديث، ج4، ص508، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى 1412هـ

او از همكاران مختار در قيام و پس از آن از جانب مختار والى ارمنيه شد.

طبرى نقل كرده است:

قال أبو مخنف حدثني حصيرة بن عبدالله الأزدي وفضيل بن خديج الكندي والنضر بن صالح العبسي قالوا: أول رجل عقد له المختار راية عبدالله بن الحارث أخو الأشتر عقد له على أرمينية..

به نقل ابو مخنف از حصيره و فضيل و نضر، عبد الله بن حارث برادر اشتر نخستين كسى است كه او را مختار به استاندارى ارمنيه (شـامـل مـنـطـقـه وسـيعى از شمال غربى ايران و شمال عراق و جنوب تركيه و قسمتى از آسياى ميانه)، منصوب كرد.

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، تاريخ الطبري، ج3، ص448، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

أحمر بن شميط البجلي

يكى از ياران مختار احمر بن شميط بجلى است. طبق نقل جاحظ و بلاذرى او نيز از جمله ياران و شيعيان امير مؤمنان عليه السلام بوده است كه در هنگام خلافت آن حضرت، از جانب ايشان مأموريت هايى را به انجام رسانده است.

جاحظ و بلاذرى در ترجمه «شبيب بن كريب» در باره احمر بن شميط مى‌نويسد:

وقال أبو الحسن عن علي بن سليمان كان شبيب بن كريب الطائي يصيب الطريق في خلافة علي بن أبي طالب كرم الله تعالى وجهه فبعث اليه احمر بن شميط العجلي واخاه في فوارس فهرب شبيب.

ابو الحسن (مدائني) از على بن سليمان نقل كرده كه شبيب بن كريب طائى در زمان خلافت على بن ابى طالب عليه السلام به راهزنى مى‌پرداخت؛ آن حضرت احمر بن شميط عجلى و برادرش را به همراه سوارانى به سوى او فرستادند و شبيب فرارى شد.

الجاحظ (متوفاي255هـ)، البيان والتبيين، ج1، ص430، تحقيق: فوزي عطوي،‌ دار النشر: دار صعب - بيروت

بلاذرى نيز در باره او مى‌نويسد:

المدائني عن عوانة بن الحكم قال: كانت شبيب بن عمرو بن كريب الطائي يصيب الطريق، فبعث إليه علي أحمر بن شميط وأخاه فنذر بهم فركب فرساً له يقال له العصا وهرب.

شبيب بن عمرو راهزنى مى‌كرد، حضرت على عليه السلام احمر بن شميط را به مقابله با او فرستادند، وقتى كه به آنها رسيد، شبيب سوار بر اسبش كه «عصا» نام داشت شده و فرار كرد.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص292، طبق برنامه الجامع الكبير.

3.  اقتداي صحابه در نماز به مختار

يكى از تهمت‌هاى ابن تيميه و امثال او به مختار اين است كه او ادعاى نبوت داشت؛ اما طبق روايات اهل سنت، و اقرار علماى آنها صحابه پشت سر مختار نماز خوانده‌اند! آيا مى‌توان پشت سر كافرى كه ادعاى نبوت داشته است نماز خواند؟

حكم امامت كافر در نماز

براى اين‌كه جواب سؤال فوق روشن شود،‌ به مبناى مذهب اهل سنت در رابطه با امامت كافر اشاره مى‌كنيم. تمام مذاهب اسلامى، براى امام جماعت شرايط ويژه‌اى دارند. ممكن است برخى از شرايط تفاوت داشته باشد؛ اما در مسلمان بودن امام جماعت، همه اتفاق نظر دارند.

شافعى امام يكى از مذاهب اربعه مى‌گويد:

إمَامَةُ الْكَافِرِ - ( قال الشَّافِعِيُّ ) رَحِمَهُ اللَّهُ تَعَالَى وَلَوْ أَنَّ رَجُلًا كَافِرًا أَمَّ قَوْمًا مُسْلِمِينَ ولم يَعْلَمُوا كُفْرَهُ أو يَعْلَمُوا لم تَجْزِهِمْ صَلَاتُهُمْ

امامت كافر: شافعى گفته است اگر يك كافر امامت مسلمانان را بر عهده بگيرد، اما آنها كفر او را ندانند، يا بدانند، نماز آنها پشت سر وى درست نيست !

الشافعي، محمد بن إدريس أبو عبد الله (متوفاي204هـ)، الأم، ج1، ص 168، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، الطبعة: الثانية 1393 

آبى ازهرى مى‌نويسد:

فاعلم أن الذكورة المحققة شرط في صحة الإمامة، ويزاد على هذا الشرط شروط أخر وهي: الاسلام، فلا تصح إمامة الكافر.

بدان مرد بودن (كه يك شرط ثابت شده اى است) شرط صحت امامت است. علاوه بر اين شرط، شرط هاى ديگرى نيز در امام بايد باشد و آن اسلام است؛ بنابراين امامت كافر صحيح نيست.

الآبي الأزهري، صالح عبد السميع (متوفاي9999هـ)، الثمر الداني في تقريب المعاني شرح رسالة ابن أبي زيد القيرواني،‌ ص148، دار النشر: المكتبة الثقافية - بيروت

ابراهيم شيرازى نيز نظر شافعى را در اين زمينه بيان كرده است:

ولا تصح إمامة الكافر لانه ليس من أهل الصلاة فلا يجوز أن يعلق صلاته على صلاته...

امامت كافر صحيح نيست؛‌ زيرا او اهل نماز نيست پس جايز نيست براى كسى نماز خودش را به نماز او وابسته كند...

الشيرازي الشافعي، ابوإسحاق إبراهيم بن علي بن يوسف (متوفاى 476هـ)، المهذب في فقه الإمام الشافعي، ج1، ص97، ناشر: دار الفكر – بيروت.

سيف الدين شاشى در حلية العلماء فى معرفة مذاهب الفقهاء، مى‌گويد:

ولا تصح إمامة الكافر فإذا صلى بقوم لم يحكم بإسلامه.

امامت كافر صحيح نيست هرگاه با جماعتى نماز خواند به اسلام او حكم نمى‌شود.

الشاشي، سيف الدين أبي بكر محمد بن أحمد الشاشي القفال (متوفاي507هـ)، حلية العلماء في معرفة مذاهب الفقهاء، ج2، ص169،‌ تحقيق: د. ياسين أحمد إبراهيم درادكة، دار النشر: مؤسسة الرسالة / دار الأرقم - بيروت / عمان،‌ الطبعة: الأولى1980م 

نفراوى مالكى نيز مى‌نويسد:

وَاعْلَمْ أَنَّ الْإِمَامَةَ لها شُرُوطُ صِحَّةٍ وَشُرُوطُ كَمَالٍ فَشُرُوطُ صِحَّتِهَا ثَلَاثَةَ عَشَرَ أَوَّلُهَا الذُّكُورَةُ... ثَانِيهَا الْإِسْلَامُ فَلَا تَصِحُّ إمَامَةُ الْكَافِرِ وَإِنْ حُكِمَ بِإِسْلَامِهِ إنْ نَطَقَ بِالشَّهَادَتَيْنِ...

امامت داراى شرايط صحت و شرايط كمال است. شرايط صحت آن سيزده چيز است نخستين شرط آن مرد بودن... شرط دوم آن اسلام است؛ بنابراين، امامت كافر صحيح نيست گرچند به خاطر نطق او به شهادتين به اسلام او حكم شود.

النفراوي المالكي، أحمد بن غنيم بن سالم (متوفاي1125هـ)، الفواكه الدواني على رسالة ابن أبي زيد القيرواني، ج1، ص205،‌ دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1415

مدعي نبوت كافر است

همچنين به اقرار علماى اهل سنت مدعى نبوت كافر است. غير از مذهب اماميه، مذاهب اسلامى ديگر نيز منكر نبوت و يا مدعى نبوت را كافر مى‌دانند. در اين باره به سخن چند تن از علماى اهل سنت اشاره مى‌كنيم:

كشميرى يكى از شارحان سنن ترمذى بر كافر بودن مدعى نبوت ادعاى اجماع كرده و بر وجوب قتل او صراحت دارد:

 مدعي النبوة كافر إجماعاً وواجب القتل.

الكشميري، محمد أنورشان ابن معظم شان (الوفاة: لا يوجد)، العرف الشذي شرح سنن الترمذي، ج4، ص11،‌ تحقيق: الشيخ محمود شاكر، دار النشر: دار احياء التراث العربي - بيروت/لبنان،‌ الطبعة: الأولى1425هـ-2004م

يوسف حنبلى مى‌گويد:

ويحصل الكفر بأحد أربعة أمور:... أو ادعاء النبوة أو الشرك له تعالى...

كفر به چهار امر حاصل مى‌شود:... يكى از آنها ادعاى نبوت يا شرك به خداوند است....

الحنبلي، مرعي بن يوسف (متوفاي1033هـ)، دليل الطالب على مذهب الإمام المبجل أحمد بن حنبل، ج1، ص317، دار النشر: المكتب الإسلامي – بيروت،‌ الطبعة: الثانية1389

نماز خواندن صحابه پشت سر مختار

ابن حزم اندلسى، يكى از استوانه‌هاى علمى و پر آوازه اهل سنت است. شمس الدين ذهبى او را اين‌گونه معرفى كرده است:

ابن حزم الإمام الأوحد البحر ذو الفنون والمعارف أبو محمد علي ابن أحمد بن سعيد بن حزم..

قال أبو عبدالله الحميدي كان ابن حزم حافظا للحديث وفقهه مستنبطا للأحكام من الكتاب والسنة متفننا في علوم جمة عاملا بعلمه ما رأينا مثله فيما اجتمع له من الذكاء وسرعة الحفظ وكرم النفس والتدين.  

ابن حزم تنها امام و دريايى از فنون و معارف ابو محمد على بن احمد بن سعيد بن حزم... است. ابو عبد الله الحميدى گفته است: ابن حزم حافظ روايت و ماهر در دانش آن،‌ استبناط كننده احكام از كتاب و سنت و متفنن در تمام علوم و عامل به علم بود. مانند او در ذكاوت و زيركى و سرعت حفظ و كرامت نفس و تدين نديده ام. 

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى748 هـ)، سير أعلام النبلاء، ج18، ص 188- 184، تحقيق: شعيب الأرنؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ.

ابن حزم كه اين قدر مورد تكريم و اعتماد علماى اهل سنت مى‌باشد، در كتابش تصريح مى‌كند: هيچ يكى از صحابه را نديدم كه پشت سر مختار بن عبيد نماز نخوانده باشد. اين سخن نشان‌دهنده اين است كه صحابه مختار را مسلمان مى‌دانسته‌اند،و تهمت‌هايى از قبيل ادعاى نبوت و... كه ابن تيميه و امثال او به مختار مى‌زنند، خالى از صحت است.

ابن حزم اندلسى در «المحلى» مى‌گويد:

قال عَلِيٌّ: ما نَعْلَمُ أَحَدًا من الصَّحَابَةِ رضي الله عنهم امْتَنَعَ من الصَّلاَةِ خَلْفَ الْمُخْتَارِ وعبيد اللَّهِ بن زِيَادٍ وَالْحَجَّاجِ وَلاَ فَاسِقَ أَفْسَقُ من هَؤُلاَءِ.

على بن حزم مى‌گويد: من سراغ ندارم كه يكى از صحابه را كه از نماز خواندن پشت سر مختار، عبيد الله بن زياد و حجاج و فاسقى كه فاسد تر از اين ها باشند خود دارى كرده باشند.

إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاى456هـ)، المحلي، ج4، ص214، تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة - بيروت.

همچنين ابن سعد در الطبقات الكبرى با سند معتبر مى‌گويد:

قال حدثنا أبو شهاب (الحناط) عن يونس (بن عبيد بن دينار) عن نافع (مولی‌ ابن عمر) قال قيل لابن عمر زمن بن الزبير والخوارج والخشبية أتصلي مع هؤلاء ومع هؤلاء وبعضهم يقتل بعضا قال فقال من قال حي على الصلاة اجبته ومن قال حي على الفلاح أجبته ومن قال حي على قتل أخيك وأخذ ماله قلت لا.

به عبد الله بن عمر در زمان عبد الله بن زبير و خوارج و خشبيه (طرفداران مختار كه به خاطر حفظ حرمت مكه با چوب در مكه به نيروهاى عبد الله بن زبير حمله كردند و محمد حنفيه و بنى‌هاشم را از دست عبد الله بن زبير كه مى‌خواست آنها را آتش بزند، نجات دادند) گفته شد: آيا با آنها و آنها نماز مى‌خوانى با اينكه بعضى از آنها بعضى ديگر را مى‌كشند؟ گفت: هركس بگويد «بشتابيد به سوى نماز» كلام او را اجابت مى‌كنم،‌ و هر كس بگويد «بشتابيد به سوى رستگاري» كلام او را اجابت مى كنم، اما اگر كسى بگويد: بشتاب به سوى كشتن برادرت و گرفتن مال او، مى‌گويم، نه !

الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاى230هـ)، الطبقات الكبرى، ج4، ص 169، ناشر: دار صادر - بيروت.

از كلام اين بزرگان به دست مى‌آيد كه امامت شخص كافر، جايز نيست و از طرفى كسى كه مدعى نبوت باشد كافر است. با در نظر داشت اين مطالب، ابن تيميه و ابن كثير گفته اند كه مختار مدعى نبوت بود پس بايد كافر باشد. و از طرف ديگر ابن حزم تصريح مى‌نمايد كه تمام صحابه حاضر در زمان مختار نمازشان را به مختار اقتدا كرده‌اند.

سؤال ما از ابن تيميه و طرفداران او اين است كه اگر مختار مدعى نبوت بود، پس چرا اين همه صحابه به او اقتدا كردند؟ زيرا همانطور كه در فتواى شافعى آورده شد، چه مى‌دانستند كه او مدعى نبوت است و چه نمى‌دانستند، به خاطر كفر او، نمازشان مقبول نبوده است! آيا كسى مى‌تواند ادعا كند كه نماز صحابه مقبول نبوده است؟!

4. قبول هديه مختار توسط دو صحابي

طبق گزارشهاى مورخان، مختار در زمان حكومت خودش هدايايى را براى دوتن از صحابيان رسول خدا صلى الله عليه وآله كه ابن عباس و ابن عمر باشند،‌ مى‌فرستاد و آنها نيز هداياى او را قبول مى‌كردند؟

شيبانى از سيره نگاران قدماى اهل سنت مى‌نويسد:

فكان ابن عباس وابن عمر رضي الله عنهم يقبلان هدية المختار.

ابن عباس و ابن عمر هديه مختار را مى‌پذيرفتند.

الشيباني، محمد بن الحسن(متوفاي 198هـ)، السير الكبير، ج1، ص99، تحقيق: د. صلاح الدين المنجد، دار النشر: معهد المخطوطات – القاهرة. طبق بر نامه الجامع الكبير.

ابن حزم اندلسى كه پيشتر آن را معرفى كرديم از حبيب بن ابى ثابت اين ‌گونه نقل كرده است:

وَمِنْ طَرِيقِ الْحَجَّاجِ بن الْمِنْهَالِ نَا عبد اللَّهِ بن دَاوُد هو الْخُرَيْبِيُّ عن الأَعْمَشِ عن حَبِيبِ بن أبي ثَابِتٍ قال: رَأَيْت هَدَايَا الْمُخْتَارِ تَأْتِي ابْنَ عَبَّاسٍ وَابْنَ عُمَرَ فَيَقْبَلاَنِهَا.

حبيب بن ثابت مى‌گويد: من ديدم كه هداياى مختار به ابن عباس و ابن عمر مى‌آمد و آنها نيز مى‌پذيرفتند.

إبن حزم الأندلسي الظاهري، ابومحمد علي بن أحمد بن سعيد (متوفاى456هـ)، المحلي، ج9، ص153،‌ تحقيق: لجنة إحياء التراث العربي، ناشر: دار الآفاق الجديدة – بيروت

ابن بطال در «شرح صحيح البخارى » بدر الدين عينى در «عمدة القارى شرح صحيح البخاري» از حبيب بن ثابت همان رويت را نقل كرده اند.

إبن بطال البكري القرطبي، ابوالحسن علي بن خلف بن عبد الملك (متوفاى449هـ)، شرح صحيح البخاري، ج3، ص508، تحقيق: ابوتميم ياسر بن إبراهيم، ناشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض، الطبعة: الثانية، 1423هـ - 2003م.

العيني الغيتابي الحنفي، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، مغاني الأخيار، ج3، ص508، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابن اثير در اسد الغابه مى‌نويسد:

وكان يرسل المال إلى ابن عمر، وابن عباس، وابن الحنفية وغيرهم، فيقبلونه منه.

مختار به ابن عمر و ابن عباس و ابن حنفيه (محمد بن علي) و جز آنان، مالهاى (هدايايي) مى‌فرستاد و ابن عمر نيز مى‌پذيرفت.

ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج5، ص128،‌ تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، 1417 هـ - 1996 م.

با توجه به اين گزارشها، اگر مختار مدعى نبوت و كافر بود، نبايد ابن عباس و ابن عمر كه از صحابيان رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم هستند، هديه او را مى‌پذيرفتند.

5. مدح مختار توسط بزرگان صحابه:

بلاذرى دو روايت را در مورد ديدگاه ابن عباس نسبت به مختار، نقل كرده است:

وقال عبد الله بن الزبير لابن عباس وأخبره بأمر المختار فرأى منه توجعاً وإكباراً لقتله أتتوجع لأبن أبي عبيد وتكره أن تسميه كذاباً؟ فقال له: ما جزاؤه ذلك منا، قتل قتلتنا وطلب بدمائنا وشفى غليل صدورنا.

عبد الله بن زبير با ابن عباس سخن گفت او را از كشتن مختار با خبر كرد؛ اما ديد كه ابن عباس اندوهگين است و اين مطلب را بزرگ شمرده است، به او گفت: آيا براى كشتن مختار اندوهگيني؟ و خوش ندارى كه او را كذاب بنامي؟ ابن عباس گفت: اين پاداش او از جانب ما نيست، كشندگان ما را كشت و خونخواه ما بود و اندوه سينه ما را آرامش بخشيد.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص371، طبق برنامه الجامع الكبير.

وقد روي عن ابن عباس إنه ذكر عنده المختار، فقال: صلى عليه الكرام الكاتبون.

ابو صالح مى‌گويد: ابن عباس در باره مختار مى‌گفت: او خون ما را باز خواست كرد و قاتلان ما را كشت. و گفت:‌ ما مختار را بهتر مى‌شناسيم پس در باره او جز خوبى چيزى نگوييد. روايت شده است كه در نزد ابن عباس سخن از مختار به ميان آمد او گفت: درود فرشتگان گرامى نويسنده بر او باد.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج2، ص371، طبق برنامه الجامع الكبير

همچنين بلاذرى در جاى ديگر از انساب الاشراف و ابن اثير نيز در الكامل فى‌التاريخ روايت اول را به اين صورت نقل مى‌كنند كه:

وقال ابن الزبير لعبد الله بن عباس ألم يبلغك قتل الكذاب قال ومن الكذاب قال ابن أبي عبيد قال قد بلغني قتل المختار قال كأنك نكرت تسميته كذابا ومتوجع له قال ذاك رجل قتل قتلتنا وطلب ثأرنا وشفى غليل صدورنا وليس جزاؤه منا الشتم والشماتة

ابن زبير به عبد الله بن عباس گفت: آيا به تو خبر كشت دروغگو نرسيده است؟ ابن عباس گفت: دروغگو كيست؟ ابن زبير گفت: ابن ابى عبيد (مختار)؛ ابن عباس گفت: به من خبر كشتن مختار رسيده است!

ابن زبير گفت: ظاهرا تو خوش ندارى كه او را دروغگو بنامى و داغدار مختار هستي؟

ابن عباس گفت: او مردى بود كه قاتلان ما را كشت و خون ما را باز خواست كرد و اندوه سينه هاى ما را شفا بخشيد پاداش او دشنام و شماتت و نسبت هاى ناروا نيست.

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج1، ص444، طبق برنامه الجامع الكبير

ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاى630هـ) الكامل في التاريخ، ج4، ص72، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

همچنين به گفته علماى اهل سنت، عبد الله بن عمر مختار و لشكريانش را مسلمان و از اهل قبله مى‌داند:

ولما قتل مصعب المختار ملك البصرة والكوفة... وأن مصعبا لقي عبدالله بن عمر فقال له ابن عمر: أنت القاتل سبعة آلاف من أهل القبلة في غداة واحدة فقال مصعب: إنهم كانوا كفرة سحرة. فقال ابن عمر: والله لو قتلت عدتهم غنما من تراث أبيك لكان ذلك سرفا.

وقتى كه مصعب مختار را كشت، مالك بصره و كوفه شد،... و مصعب عبد الله بن عمر را ديد؛ عبد الله بن عمر به او گفت: تو كسى هستى كه در يك صبحگاه هفت هزار نفر از اهل قبله را كشته‌اي؟ مصعب گفت: آنها كافر و ساحر بودند! ابن عمر گفت: اگر به تعداد آنها از مال پدرت گوسفند كشته بودى، باز زياده روى بود!

ابن الجوزي الحنبلي، جمال الدين ابوالفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاى 597 هـ)، المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج6، ص 66، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1358.

همچنين شعبى كه از دشمنان مختار است، خود مى‌گويد:

وعن الشعبي قال: رأيت في النوم كأن رجالا من السماء نزلوا معهم حراب يتتبعون قتلة الحسين فما لبثت أن نزل المختار فقتلهم رواه الطبراني وإسناده حسن.

از شعبى روايت شده  كه گفت: در خواب ديدم مردانى از آسمان نازل شدند كه با خود شمشير داشتند، و به دنبال قاتلين حسين عليه السلام مى‌گشتند.مدتى نگذشت كه مختار قيام كرده و آنها را كشت، اين روايت را طبرانى نقل كرده است و سند آن حسن است.

الهيثمي، ابوالحسن علي بن أبي بكر (متوفاى807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج9، ص 195، ناشر: دار الريان للتراث/‏ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت – 1407هـ.

اين روايت نشان مى‌دهد كه مختار، تعبير مردان آسمانى ذكر شده در خواب شعبى است.

نتيجه:

گذشته از اين‌كه خود مختار از صحابه رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم مى‌باشد، تعدادى از صحابه رسول خدا و اميرمؤمنان عليه السلام نيز او را در اين قيام و انتقام همراهى كردند و تا پاى جان از فرمانش اطاعت كردند و بعد از پيروزى نيز در كار حكومتى و خدمت رسانى به مردم با او نقش ايفاء كردند. و همچنين در كتب اهل سنت، رواياتى در تاييد از مختار از صحابه آمده است.