نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت (4)
کد مطلب: 12961 تاریخ انتشار: 16 آبان 1398 - 18:25 تعداد بازدید: 1618
خارج کلام مقارن » عمومی
توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت (4)

جلسه شانزدهم 98/08/14

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه شانزدهم 98/08/14

موضوع: روش پاسخگویی به شبهات (10) – توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت (4)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی محمد رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.

پرسش:

پیرامون دهه محسنیه و شهادت حضرت محسن توضیح دهید.

پاسخ:

در مورد حمله به خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها) بحث خیلی زیاد است؛ كه آیا یك حمله بوده، یا بیش از یك حمله بوده!؟ و این اتفاق در كدام یك از حمله‌ها واقع شده است!؟

بعضی‌ها معتقدند كه این اتفاق نزدیك چهل روز بعد از شهادت حضرت رسول اكرم بوده، یعنی بعد از برگشتن «اسامة» از جنگ با «رومیان» اتفاق افتاده است و اختلاف در این مورد خیلی زیاد است. بعضی‌ها هم مانند اهل‌سنت اصلا این قضیه را از بیخ قبول ندارند!!

قضیه خیلی روشن نیست؛ ولی این‌كه انسان یك شبی را بخواهد رجائا شهادت حضرت محسن بگیرد، خوب است ولی دهه گذاشتن‌ها تقریبا بر خلاف نظر آقایان مراجع فعلی است.

پرسش:

آیا بیعت گرفتن از حضرت علی برای ابوبکر در همان روزهای اول بوده است!؟

پاسخ:

نه، بیعت گرفتن را هم بعضی‌ها می‌گویند بعد از آمدن «اسامه» بوده است، بعد از آمدن «اسامه» این‌ها بیعت گرفتند. البته از مردم، همان روزهای اول بیعت گرفتند. ظاهرا با امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) خیلی كاری نداشتند، بعد دیدند كه تعدادی از صحابه به خاطر اینكه امیرالمؤمنین بیعت نكرده پشیمان شدند یا بعضی‌ها كه در شهرهای مختلف بودند حاضر نیستند بیعت كنند و حتی یكی از كسانی كه به «مدینه» آمد و سر و صدا ایجاد كرد همین «مالك بن نویره» است.

ایشان آمد در مسجد سخنرانی مفصلی كرد، و به سخنان رسول اكرم نسبت به خلافت امیرالمؤمنین احتجاج كرد، با ابوبكر هم خیلی بگو مگوی تندی داشت. حتی بعضی‌ها می‌گویند علت این‌كه «خالد بن ولید» را برای كشتن «مالك» فرستادند همین بگومگوهای ایشان با ابوبكر در «مدینه» و مسجد بود.

او حتی حاضر نشد به ابوبكر زكات بدهد؛ گفت ما زكات را به كسی می‌دهیم كه رسول اكرم او را به عنوان خلیفه معین كرده، تو را كه ما سراغ نداریم به عنوان خلیفه پیغمبر باشی!

دو تا سخنرانی در مسجد برای این‌ها خیلی گران تمام شد. یكی قضیه سخنرانی «مالك بن نویره» و دیگری هم سخنرانی «اسامه» است. سخنرانی دیگران را یك‌طوری ماست مالی كردند و تمام شد، «ابوذر» آمد سخنرانی كرد، بیرون انداختند، «سلمان»‌ را كتك زدند «سلمان» می‌گوید به خاطر كتك و مشتی كه به گردنم زده بودند گردنم باد كرده بود. همین‌طور وقتی «مقداد» در مسجد آمد صحبت كرد، او را كتك زدند.

آن‌چه كه تاریخ ثبت كرده، اینها پنج – شش نفر را كتك زدند، بعد به فكر افتادند دیدند «عباس عموی پیامبر» صاحب نفوذ است و به مسجد هم نیامده تا استدلال و احتجاج بكند، این‌ها سه نفری «ابوبكر، عمر و ابوعبیده جراح» به منزل او رفتند.

این هم نکته خیلی خوبی است؛ دوستان اگر روی این قضیه كار كنند كار خوبی می‌شود، گفتند عموی پیغمبر! ما جایگاه شما را می‌دانیم، ساكت شو! ما حاضریم به خاطر سكوتت هرچه‌قدر اموال می‌خواهی در اختیارت قرار می‌دهیم، اگر مسؤلیت می‌خواهی در حكومت برایت مسؤلیت قرار می‌دهیم. بعد «عباس»‌ گفت این اموالی كه می‌خواهید به من بدهید، از اموال خودتان است به من می‌دهید یا از اموال بیت المال است و دارید به بیت المال مسلمان‌ها خیانت می‌كنید!؟

دیدند «عباس» حاضر نیست زیر بار برود، به ایشان گفتند: دیدی كه ما با دختر پیغمبر چه كار كردیم!؟ تو حسابت نشسته پاك است، ایشان را تهدید كردند، این‌ها یك سری مطالبی است كه اگر جمع بشود، كار خیلی خوبی خواهد شد.

همچنین قضیه آتش زدن خانه حضرت زهرا را بعضی از بزرگان ما به صراحت نیاورده‌اند، البته هجوم را آورده‌اند و باقی قضایا را آورده‌اند ولی این‌كه خانه، آتش گرفت را به صراحت نیاورده‌اند. ما دادیم دوستانمان هم مفصل كار كردند و تمام اقوال را هم جمع كرده‌اند. به گمان من غیر از كتاب «سلیم» و یكی دو مورد دیگر، مانند فرمایش امام صادق که فرمود:

« وَ اللَّهِ مَا بَايَعَ عَلِيٌّ حَتَّى رَأَى الدُّخَانَ قَدْ دَخَلَ بَيْتَه‏‏»

به خدا قسم، قبل از این‌كه دود از خانه علی بلند بشود، حضرت بیعت نكرد

بحار الأنوار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج28، ص390

در جای دیگر، این قضیه آتش زدن خانه مطرح نیست.

من ملاحظه كردم مجموعا یكی دو مورد ما بیشتر نداریم كه قضیه آتش را در مصادر اولیه تأیید كرده باشند. حتی خود مرحوم «سید جعفر مرتضی» رضوان الله تعالی علیه در كتابی كه در جواب «سید محمد حسین فضل الله» نوشت به اسم «مأساة الزهراء»، در آن‌جا هم ایشان مداركی كه می‌آورد خیلی از مداركش صراحت ندارد.

این‌ها احتیاج به كار مفصلی دارد كه یك كسی بیاید به عنوان یك رساله یا به عنوان یك پژوهش علمی، پنج- شش ماه زحمت بكشد.

پرسش:

آن نامه‌ای که عمر، برای معاویه نوشت چه؟ قابل قبول است؟

پاسخ:

آن‌‌ هیچ سندی ندارد. خیلی زیاد نمی‌شود روی آن‌ها حساب باز کرد. ما می‌خواهیم حرف محکمه پسندی بزنیم؛ مثلاً در رابطه با مسئله «هجوم به خانه حضرت زهرا» ما ادله قوی و محکم داریم که کسی نمی‌تواند در این ادله خدشه وارد کند؛ چه از شیعه و چه از سنی!

هجوم قطعی است ولی بعد از هجوم، چه مسائل و اتفاقاتی در خانه افتاد، خیلی مشخص نیست! من دیدم مرحوم «سید مرتضی» در پاسخ‌های که به «قاضی عبدالجبار معتزلی» می‌دهد، بعضی از جاها ایشان اشاره به قضایای هجوم و مسائلی که در داخل خانه اتفاق افتاده اشاره کرده؛ ولی این هم قول خودش است، من ندیدم روایتی نقل کرده باشد.

پرسش:

اصلاً دَرْب خانه را آتش زدن واقعیت دارد یا نه؟

پاسخ:

در مورد آتش زدن دَرْب خانه، از این ادله، اطمینان عقلائی برای من می‌آید که آتش زدن اتفاق افتاده؛ یعنی یک اطمینان 90 درصدی برای آدم به وجود می‌آید که آتش زدن اتفاق افتاده؛ این ادله‌ها وقتی دست به دست هم که می‌دهد این را می‌رساند.

پرسش:

آن اعترافی که خودشان می‌کنند می‌گویند عمر گفت اگر کسی بیرون نیاید من خانه را با اهلش به آتش می‌کشم، به این‌ها نمی‌شود استناد کرد؟

پاسخ:

این قضیه مال «نظّام» است، «شهرستانی» آن تعبیر را آورده که می‌گوید در خانه، حضرت زهرا است. روی این خیلی زیاد نمی‌شود حساب کرد؛ آن را رد کردند خود «نظام» را هم این‌ها قبول ندارند؛ ولی آن‌چه که است کتاب «تاریخ طبری»، «انساب بلاذری»، و «مصنف ابن ابی شیبه» قضیه را نقل کردند ما این سه تا دلیل را داریم سند هر سه هم صحیح است که:

«يابن الخطاب! أتراك محرقاً عليّ بابي؟ قال نعم: وذلك أقوي فيما جاء به أبوك.»

أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ)؛ ج1، ص252

یا طبری نقل می کند که:

«أتى عمر بن الخطاب منزل علي وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال والله لأحرقن عليكم أو لتخرجن إلى البيعة فخرج عليه الزبير مصلتا السيف فعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فأخذوه»

تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310 ، دار النشر : دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص233

ما این سه تا مدرک را داریم. «انساب بلاذری»، «تاریخ طبری»، «مصنف ابن ابی شیبه » و سند هر سه هم صحیح است؛ ولی همه تهدید است الا این‌که بعضی از دوستان ما می‌گویند عمر بن خطاب گفت:

«والله لأحرقن عليكم أو لتخرجن إلى البيعة»

عمر در اینجا قسم ‌خورده است؛ حال یا آتش زده یا نزده؛ اگر آتش زده به قسمش عمل کرده، اگر آتش نزده قسم خورده، حنث قسم کرده و باید کفاره بدهد، شما باید دلیل بیاورید که عمر به خاطر حنث قسم، کفاره داده؛ وقتی این طرفش فاقد شد، آن طرفش ثابت می‌شود؛ از این‌طور ادله در میدان هست!

می‌گوید، یا بیرون بیایید یا خانه را آتش می‌زنم و بیرون هم نیامدند. «صحیح مسلم» و «صحیح بخاری» می‌گوید:

«ولم يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الْأَشْهُرَ»

یعنی در این شش ماه امیر المؤمنین بیعت نکردند!

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة ، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج4، ص1549، ح3998

البته این دلیل «صحیح بخاری» است. و مرحوم «شیخ مفید» دارد که:

«لم يبايع ساعة قط»

امیرالمؤمنین یک ساعت هم بیعت نکرد!

الفصول المختارة من العيون و المحاسن؛ المؤلف: الشیخ المفید، محمد بن محمد بن نعمان، (متوفاي 413هـ)، ‌تحقیق: السيد نور الدين جعفريان الاصبهاني ، الشيخ يعقوب الجعفري، الشيخ محسن الأحمدي، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت ص 56

این از منظر بزرگان ما است، در «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» است که حضرت بعد از شش ماه و بعد از شهادت حضرت زهرا بیعت کرد.

پرسش:

آیا حضرت واقعاً بیعت کرد یا دستش را به دست ابوبکر مالیدند؟

پاسخ:

نه آن‌جا بیعت است، دست مالیدن مال روزهای اول است:

«مسح أبو بكر عليها وهي مضمومة»

اثبات الوصیة، اسم المؤلف: أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي، ص 145

این مال روزهای اول است و صراحت دارد که حضرت بیعت نکرد؛ البته یک روایت مرسلی «بیهقی» دارد که روی آن خیلی مانور می‌دهند ولی چون روایت از «شعبی» و... است که خیلی نمی‌تواند مسئله را تثبیت بکند.

پرسش:

برخی ها معتقدند «ذهبی» در «میزان الاعتدال» هم این قضایا را نقل کرده است!

پاسخ:

«میزان الاعتدال» نقل می‌کند و رد می‌کند، بعضی از دوستان ما شیپور را از آن طرفش گرفتند! اصلاً الفبای استدلال را بلد نیستند! «ابن حجر»، «ذهبی» و غیره این مسائل را آوردند ولی در مقام رد قضیه هستند! ما نمی‌توانیم این را که رد کرده برای این قضیه دلیل بگیریم؛ حتی «شهرستانی» که از «نظام» می‌آورد:

«إنّ عمر ضرب بطن فاطمة عليها السلام يوم البيعة حتّي ألقت الجنين من بطنها»

الملل والنحل؛ اسم المؤلف: محمد بن عبد الكريم بن أبي بكر أحمد الشهرستاني الوفاة: 548، دار النشر: دار المعرفة - بيروت - 1404، تحقيق: محمد سيد كيلاني، ج 1، ص 57

در مقام نقد است؛ ولی ایشان می‌گوید «نظام» این را گفته و ما قول «نظام» را می‌گیریم نه قول «شهرستانی» را؛ اگر بگوییم «شهرستانی» گفته اشتباه است و باید بگوییم «نظام» گفته، در این صورت درست است.

پرسش:

پیش‌گویی پیامبر اسلام در رابطه با شهادت حضرت زهرا چه بود؟

پاسخ:

آن را هم « فرائد السمطین جوینی» نقل می‌کند و سندی به آن شکل نمی‌دهد، «فرائد السمطین» در جلد 2، صفحه 35 این قضایا را نقل می‌کند کلمه مقتوله دارد:

«فتكون أوّل من يلحقني من أهل بيتي، فتقدم عليّ محزونة مكروبة مغمومة مغصوبة مقتولة»

فرائد السمطين، حمّويي جويني، ابراهيم بن سعد الدين (م 730)، مؤسسة المحمود، بيروت، چاپ اوّل، 1400 هـ. ق ج 2،ص:35

سندی که برایش نقل می‌کند، سند، سندی نیست که از دیدگاه اهل‌سنت مقبول باشد. ما معمولاً در رابطه با همین قضیه، خود «جوینی» را تأیید می‌کنیم که ایشان می‌آورد و رد هم نمی‌کند از این جهت می‌شود یک کاری کرد.

«عبدالرحمن دمشقیه» کتاب مفصلی در رابطه با رد هجوم به خانه حضرت زهرا نوشته که آقای «میلانی» هم، جواب و ردی بر او نوشته؛ ما هم مفصل در رابطه با نقد نظر «عبدالرحمن دمشقیه» کار کردیم.

آغاز بحث...

ما در رابطه با ضوابط علم حدیث، عرض کردیم در پاسخ به شبهات و در بحث مناظره، یکی از اساسی‌ترین کارها، استدلال به «سنت» است. در استدلال به سنت، این‌ها اشکالاتی دارند. مثلاً ما روایاتی می‌آوریم ولی اینها می‌گویند: «منکرٌ»؛ یا می‌گویند: «مجهولٌ» و...

ما دنبال این هستیم اشکالاتی که آن‌ها به روایات مستدله ما می‌گیرند، چطور تقویت کنیم و آنها را خلع سلاح کنیم؟ بحث‌ما روی این بود. تقریباً هفت، هشت مورد از این‌ها را آوردیم. تضعیفی که این‌ها برای روایاتی که ما در مقام پاسخ به شبهات در مناظرات استدلال می‌کنیم، باید رفع و تقویت شود. مثلاً یکی از آن‌ موارد تضعیف این است که آقا می‌گوید راوی این روایت مجهول است حتی روایت:

«من مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج4، ص96، ح16922

را «ابن تیمیه» می‌آورد می‌گوید این روایت، رواتش مجهول است؛ یعنی واژه «مجهولٌ» تقریباً یک امر رائج در میان اهل سنت است، در رد روایاتی که ما استدلال می‌کنیم؛ ولی اگر همین راوی در قضایای خودشان باشد، مثلاً استدلال برای فضائل خلفاء مانند: ابوبکر، عمر، عثمان و... باشد، «مجهولٌ» در آن‌جا اثرش را از دست می‌دهد و هیچ اشکالی ندارد آن‌جا مجهول باشد؛ ولی اگر در رابطه با فضیلتی از حضرت امیر باشد این مجهول است!!

ما گفتیم آقایان در مورد حدیث مجهول و مستور می‌گویند:

«يحتج بروايته بعض من رد رواية الأول وهو قول بعض الشافعيين وبه قطع منهم الامام سليم بن أيوب الرازي»

علوم الحديث (مقدمه ابن الصلاح)، اسم المؤلف: أبو عمرو عثمان بن عبد الرحمن الشهرزوري، دار النشر: دار الفكر المعاصر - بيروت - 1397هـ - 1977م، تحقيق: نور الدين عتر؛ ج 1، ص 112

«ابن صلاح»‌ یکی از رجالییون بنام اهل‌سنت است. ایشان در «مقدمه» اش می‌گوید قضیه عمل به روایت راوی مجهول در کتب حدیثی ما مشهور است و علمای ما به این عمل می‌کنند. «دار قطنی» و «بزّار» هم که صاحبان دو کتاب بزرگ روائی هستند هم، به روایت مجهول مستور احتجاج می‌کنند. «نووی» هم همین را دارد.

از «علمای احناف» هم همین را نقل کردند؛ «بزدوی» که از علمای بزرگ‌شان است کتابی به نام «کشف الاسرار عن اصول فخر الإسلام» دارد - این خیلی مهم است خوب دقت کنید - ایشان می‌گوید:

«خبر المجهول في القرون الثلاثة مقبول»

می گوید: خبر راوی مجهول در قرون ثلاثه، یعنی قرن اول، دوم و سوم؛ یعنی دوره «صحابه»، «تابعین» و «اتباع تابعین» مقبول است. چرا مقبول است؟

لغلبة العدالة فيهم»

چون در آن سه قرن عدالت بر جامعه غالب بود

وخبر المجهول بعد القرون الثلاثة مردود لغلبة الفسق»

بعد از قرون ثلاثه فسق جامعه را گرفته است.

كشف الأسرار عن أصول فخر الإسلام البزدوي؛ اسم المؤلف: علاء الدين عبد العزيز بن أحمد البخاري الوفاة: 730هـ. ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م.، تحقيق: عبد الله محمود محمد عمر، ج2، ص585

«سعد الدین تفتازانی» کتابی به نام «شرح التلويح على التوضيح لمتن التنقيح في أصول الفقه» دارد که در جلد 2، صفحه 20 می‌گوید خبر مجهول مردود است؛

«إلا في الصدر الأول يعني القرن الأول والثاني والثالث فإنه يقبل»

حدیث راوی مجهول در سه قرن اول قبول است

«لأن العدالة فيها أصل»

اصل در قرون اولیه عادل بودن است.

چرا؟

«بشهادة النبي عليه السلام»

شرح التلويح على التوضيح لمتن التنقيح في أصول الفقه، اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر التفتازاني الشفعي الوفاة: 792 هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1416هـ - 1996م.، تحقيق: زكريا عميرات، ج 2، ص 20

می گویند پیغمبر شهادت داده است که:

«خَيْرُ الْقٌرُونِ قَرْنِى، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ»

بهترین قرن، قرن من است بعد از او قرن سومی که می‌آید.

شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن خلف بن عبد الملك بن بطال البكري القرطبي الوفاة: 449هـ، دار النشر: مكتبة الرشد - السعودية / الرياض - 1423هـ - 2003م ، الطبعة: الثانية، تحقيق : أبو تميم ياسر بن إبراهيم، ج 6ص 155

بعد «تفتازانی» می‌گوید:

«وفي غير الصدر الأول المستور بمنزلة الفاسق»

روایت مجهول مستور به منزله فاسق است.

در ادامه ایشان می‌گوید:

«لأن أهل الفسق في ذلك الزمان غالب فلابد من العدالة المرجحة جانب الصدق»

شرح التلويح على التوضيح لمتن التنقيح في أصول الفقه، اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر التفتازاني الشفعي الوفاة: 792 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1416هـ - 1996م، تحقيق: زكريا عميرات، ج 2، ص 20

پرسش:

آیا اهل سنت روایت «خیر القرون» را قبول دارند!؟ چون اهل بیت هم در همین قرون بودند!

پاسخ:

بله، این‌ها قبول دارند و در صحاح‌شان آمده است:«خَيْرُ الْقٌرُونِ قَرْنِى، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ»؛ و این برای‌شان نرخ شاه عباسی است

ما می‌خواهیم این را بگوییم، اگر ملاک، این سه قرن است قرن «صحابه» و «تابعین» و «اتباع تابعین» است، یعنی سه نسل! عمده روایات هم در این سه نسل آمده. بعد از این سه نسل ما روایاتی نداریم؛ بعد از این سه نسل، همه نقل روایت کردند.

کسانی که از پیغمبر روایت شنیده‌اند، «صحابه» بودند؛ از «صحابه»‌، «تابعین» شنیدند و از «تابعین» هم «اتباع تابعین» شنیدند. این قاعده‌ای که این‌ها ذکر می‌کنند در حقیقت یک منهج درست و صحیحی است که ما می‌توانیم هر جا این‌ها آمدند واژه «مجهول» به روایت چسباندند با این روش جواب بدهیم و بگوئیم بفرمایید این نظر بزرگان شما است.

اگر دو سه نفری هم مخالف این بودند «لا عبرة بالشاذ»؛ می گوئیم نظر بزرگان شما این است؛ پس از دیدگاه این آقایان روایت صحیح است شما دیگر چه می‌خواهید بگویید؟

در حقیقت روایت را این‌ها نقل کردند. روایت را کسی در قرن چهارم نیامده بگوید که من از پیغمبر شنیدم. در قرن پنجم کسی نداریم که بگوید من از پیغمبر شنیدم، الا این‌که بگوید در خواب دیدم که آقایان پنبه خواب را هم زدند.

پرسش:

اهل سنت این روایت بخاری را که نقل می کند: «فَقَالُوا يا أَبَا هُرَيْرَةَ سَمِعْتَ هذا من رسول اللَّهِ قال لَا هذا من كِيسِ أبي هُرَيْرَةَ» این را چطوری توجیه می‌کنند؟

پاسخ:

توجیه كردند و گفتند: «من کیس ابی هریره»؛ یعنی «من اجتهاد ابی هریره»؛ به قولی خدا احمق را آفرید، احمق هم توجیه را آفرید. حرف زدن هیچ هزینه ا‌ی برای آقایان ندارد می‌خواهند توجیه کنند.

دوستان! روز قیامت، قیامت خوب و خیلی تماشایی است. خدا مرحوم «شیخ صدوق»‌ را رحمت کند؛ من بارها گفتم که ایشان وصیت کرد من را در «قم» و «نجف» دفن نکنید! گفتند چرا؟ گفت: "کسانی را که در این دو تا شهر دفن کنند، قیامت را نمی‌بینند و یکسره بهشت می‌روند." گفتند این که خیلی خوب است. گفت: "نه من می‌خواهم قیامت را ببینم، ببینم آن‌ها که در حق علی ظلم کردند در محکمه عدل الهی چه پاسخی دارند؟"

به نظر من تمام سختی‌های قیامت برای این‌که آدم ببیند این‌ها چه جوابی می‌دهند می‌ارزد و واقعاً تماشای است!! یعنی یک سریالی است که «لیس فوقَهُ سریال»! یک نمایش بی‌بدیلی است که این‌ها در آن‌جا بیایند تا ببینیم چه جوابی می‌دهند؟

جز این‌که پیش رسول اکرم سرشان را از شرمندگی پایین بیاندازند و نتیجه این شرمندگی هم معلوم است. با این‌که رسول اکرم، مظهر رحمت است؛

(وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ)

ما تو را جز براي رحمت جهانيان نفرستاديم.

سوره انبیاء (21): آیه 107

و رحمت واسعه رسول اکرم برای «اهل الکبائر» در قیامت گسترده می‌شود؛ ولی برداشت من با توجه به روایات؛

«من فَارَقَ عَلِيًّا فَارَقَنِي وَمَنْ فَارَقَنِي فَارَقَ اللَّهَ»

المعجم الكبير، اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي؛ ج 12، ص 423، ح 13559

و روایت:

«مَنْ أَبْغَضَ عَلِيّاً فَقَدْ أَبْغَضَنِي وَ مَنْ أَبْغَضَنِي فَقَدْ أَبْغَضَ‏ اللَّهَ‏ عَزَّ وَ جَل»‏

الفصول المختارة؛ مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: میر شریفی، علی ناشر: كنگره شيخ مفيد، ص245

و نیز روایت:

«يَا عَلِيُّ ... عَدُوُّكَ عَدُوِّي وَ عَدُوِّي‏ عَدُوُّ اللَّهِ»

شرح نهج البلاغة، اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري؛ ج4، ص 65

این است که خیلی مستبعد است و شاید محال است که پیغمبر در رابطه با عدو الله بخواهد شفاعت کند؛ چرا که شفاعت هم یک حساب کتاب و شرائط و ضوابطی دارد.

روایاتی که خودشان نقل کردند - ما کاری به منابع شیعه نداریم - روایاتی كه خودشان در رابطه با امیر المؤمنین (سلام الله علیه) نقل كردند، شفاعت در حق این‌ها جزء محالات است حالا همه منتظر می‌مانیم که آن‌جا را تماشا کنیم. شاید همین خوشحالی شیعه‌ها برای تماشای این محکمه، مایه شفاعت اهل‌بیت باشد؛ ما همین اندازه‌ای که:

«إِنِّي‏ سِلْمٌ‏ لِمَنْ‏ سَالَمَكُمْ‏ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة»

كامل الزيارات؛ نویسنده: ابن قولويه، جعفر بن محمد، ناشر: دار المرتضوية، محقق/ مصحح: امینی، عبدالحسین، ص176

خودش ان شاء الله وسیله گشودن درب شفاعت اهل‌‌بیت (سلام الله علیهم) است.

خیلی عجیب است؛ واقعاً ظلمی که در حق امیر المؤمنین کردند، ظلمی است که در تاریخ بشریت همچنین ظلمی نشده است! از حضرت آدم گرفته تا قیام قیامت! حال نسبت به ولی‌عصر نمی‌دانیم در حق حضرت چه ظلمی می‌خواهند بکنند؟! ولی قبل از حضرت ولیعصر ما همچین ظلمی را نمی‌بینیم.

در هر صورت...

«ملا علی قاری» همین‌طور می‌گوید:

«أن المستور من الصحابة، والتابعين وأتباعهم، يقبل بشهادته صلى الله تعالى عليه وسلم لهم بقوله: خير القرون قرني، ثم الذين يلونهم وغيرهم لا يقبل»

«المجهول» در غیر این سه قرن قبول نیست مگر؛

«إلا بتوثيق»

بعد می‌گوید:

«وهو تفصيل حسن»

این تفصیل، تفصیل خوبی است!

شرح شرح نخبة الفكر في مصطلحات أهل الأثر؛ اسم المؤلف: نور الدين أبو الحسن على بن سلطان محمد القاري الهروي المعروف "بملا على القاري" الوفاة: 1014هـ ، دار النشر: دار الأرقم- لبنان / بيروت - تحقيق: قدم له: الشيخ عبد الفتح أبو غدة، حققه وعلق عليه: محمد نزار تميم وهيثم نزار تميم، ج 1، ص 519

آقای «ملا علی قاری» از فقهای بنام «احناف» هم است. «ابن جزری» هم می‌گوید:

«ولكنه إذا كان فى عصر التابعين، والقرون المشهود لهم بالخير فإنه يستأنس بروايته، ويستضاء بها فى مواطنه»

ما می‌توانیم به روایات این‌ها انس بگیریم و از نور این روایات هم استفاده کنیم! یعنی برای این‌ها استدلال کنیم

بعد می‌گوید:

«وقد وقع فى مسند أحمد وغيره من هذا القبيل كثير»

در «مسند احمد» و دیگر مسانید زیاد داریم که روایتی آورده‌اند راویش مجهول است.

الغاية في شرح الهداية في علم الرواية؛ اسم المؤلف: ابن الجزري / السخاوي الوفاة: 902هـ ، دار النشر: مكتبة أولاد الشيخ للتراث - 2001م ، الطبعة : الأولى، تحقيق: أبو عائش عبد المنعم إبراهيم، ج 1، ص 126

البته عزیزان دقت کنند قرنی که ما می‌گوییم مراد صد سال، دویست سال، سیصد سال نیست. مراد از این قرن، سه نسل است؛ حتی این‌ها «تابعین» را تا عصر امام باقر بیشتر نمی دانند.

یعنی قرن «تابعین» تا زمان آقا امام باقر (سلام الله علیه) است که مستَشهَد 116 هجری است، بعد از ایشان «اتباع تابعین» می‌شود که آن هم حتی عصر امام رضا را هم شاید خیلی زیاد نگیرد، یا اوائل عمر حضرت رضا (سلام الله علیه) را بگیرد، یعنی قطعا این‌ها امام هادی و امام عسکری را از «اتباع تابعین» نمی‌دانند!!

یعنی سه تا نسل نزدیک 200 سال می‌شود؛ چون با توجه به ضوابطی که ما در رابطه با «طبقه روات» داریم، می‌گویند طبقه 70 سال است، 35 سال با طبقه اول، 35 سال هم با طبقه دوم؛ علماء یک ضابطه این‌طوری در طبقات دارند.

پرسش:

آیا صحابه تا امام محمدباقر حساب می شود؟

پاسخ:

نه، صحابه تا سال 70- 80 قمری بیشتر نیست، از سال 80 به بعد یک نفر صحابه دارند که 101 یا 102 از دنیا رفته و آن شخص «عامر بن واصل ابو طفیل» پیرترین صحابه و آخرین صحابه‌ای است که از دنیا رفته است!

پرسش:

آیا در طول این مدت، افراد «معمَّر» داشتیم!؟

پاسخ:

ما در زمان «صحابه»‌، «تابعین» و «اتباع تابعین»، فرد «معمر» نداریم. «معمرشان» همین «عامر بن واصل» است که در 101 یا 102 اختلاف دارند بعضی‌ها می‌گوید 96- 97 بوده است.

«ابن کثیر» کسی است که هم وهابی‌ها و هم سنی‌ها او را قبول دارند؛ «ملا علی قاری» «حنفی» است شاید وهابی‌ها بگویند قبولش نداریم یا «تفتازانی» را می‌گویند ایشان «متعزلی» بوده و ما قبول نداریم، ولی «ابن کثیر» نرخ شاه عباسی است و همه قبول دارند.

«ولكنه إذا كان فى عصر التابعين، والقرون المشهود لهم بالخير فإنه يستأنس بروايته، ويستضاء بها فى مواطنه»

ما می‌توانیم به روایات این‌ها انس بگیریم و از نور این روایات هم استفاده کنیم! یعنی برای این‌ها استدلال کنیم

بعد می‌گوید:

«وقد وقع فى مسند أحمد وغيره من هذا القبيل كثير»

در «مسند احمد» و دیگر مسانید زیاد داریم که روایتی آورده‌اند راویش مجهول است.

الغاية في شرح الهداية في علم الرواية؛ اسم المؤلف: ابن الجزري / السخاوي الوفاة: 902هـ ، دار النشر: مكتبة أولاد الشيخ للتراث - 2001م ، الطبعة : الأولى، تحقيق: أبو عائش عبد المنعم إبراهيم، ج 1، ص 126

این کاملاً‌ واضح و روشن است. در این‌جا ما دو تا مسئله داریم؛ مسئله فرعی و داخل پرانتز یا حاشیه از این؛ یک، روایت:

«من مَاتَ وَلَمْ یَعْرِفْ إِمَام زَمَانِهْ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

این روایت با تعابیر مختلف در صحاح‌ اهل‌سنت آمده است. در «صحیح مسلم» به صراحت از «عبدالله عمر» نقل می‌کند:

«وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

صحيح مسلم بشرح النووي؛ اسم المؤلف: أبو زكريا يحيى بن شرف بن مري النووي الوفاة: 676، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392، الطبعة : الطبعة الثانية،ج3، ص1478، ح1851

برای چه استدلال می‌کند؟ برای کسانی که بیعت از «یزید» را در واقعه «حرّه»‌ در «مدینه» شکستند؛ می‌گوید آن‌های که در «مدینه» بیعت «یزید»‌ را شکسته‌اند «کلهم ماتو میتة جاهلیة!» چرا؟ چون پیغمبر فرمود: «وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

در «مسند احمد» دارد:

«من مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج4، ص96، ح16922

البته این تعبیر «من ماتَ ولم یعرف امام زمانه» زیاد در منابع اولیه این‌ها نیست؛ دو سه تا از آقایان‌شان آورده‌اند. به طور مثال «محی الدین قرشی» در «جواهر المضیه» می‌گوید:

«وَقَوله عَلَيْهِ السَّلَام فى صَحِيح مُسلم من مَاتَ وَلم يعرف إِمَام زَمَانه مَاتَ ميتَة جَاهِلِيَّة»

الجواهر المضية في طبقات الحنفية؛ المؤلف: عبد القادر بن محمد بن نصر الله القرشي، أبو محمد، محيي الدين الحنفي (المتوفى: 775هـ)؛ الناشر: مير محمد كتب خانه – كراتشي؛ ج2، ص 457

در «صحیح مسلم»: «وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» است. احتمالاً این عبارت بوده و آقایان این عبارت را حذف کردند. ولی من احساس می‌کنم این‌ها یک عبارتی را چند سال قبل در «صحیح مسلم» دیدند، وقت نوشتن کتاب مراجعه نمی‌کردند و با توجه به حافظه مثلاً در یک جلسه‌ای مطرح می‌شده «من مات ولم یعرف امام زمانه» چه و چه! این‌ها همچنین چیزی آوردند من یک مقداری مستبعد می‌دانم که این روایت در مسلم بوده باشد.

«لم یعرف» در حقیقت نشان می‌دهد که ما باید برای شناختن امام برویم یعنی امام شناسی واجب است. وقتی امام را شناخت بیعت واجب است، برای واجب بودنش «من لم یعرف» می‌گوید. اگر کسی شناخته ولی بیعت نکرده؛ پس شامل این روایت نمی‌شود.

تفتازانی هم در «شرح مقاصد» به صورت مرسل آورده:

«وقوله من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتة جاهلية»

شرح المقاصد في علم الكلام؛ اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني الوفاة: 791هـ، دار النشر: دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى، ج 2، ص 275

باز ایشان در شرح «نسفیه»اش که ما فقط همین چاپ را توانستیم گیر بیاوریم و چاپ‌های جدید را من ندیدم، می‌گوید:

« لقوله عليه السلام: «من مات و لم يعرف امام زمانه، مات ميتة جاهلية»

شرح العقائد النسفية، سعد الدين تفتازانى، مكتبة الكليات الأزهرية، چاپ اول قاهره، 1407ه. ق؛ ص: 96

ما این دو نفر را پیدا کردیم که این عبارت «من مات و لم يعرف امام زمانه...» را آوردند؛ ولی در کتب شیعه الی ماشاء الله وجود دارد. مرحوم «شیخ مفید» ادعای اجماع می‌کند؛ جالب است که این عبارت در عصر «صحابه» و «تابعین» و «اتباع تابعین» به صورت فرهنگ در آمده بود؛ یعنی یک چیز همگانی شده بود که پیغمبر فرمود: «من مات ولم یعرف امام زمانه» یا: «من مات ولیس له امام مات میتة جاهلیة»

به عنوان نمونه «عبدالاعلی» خدمت امام صادق می‌آید؛

«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عَنْ قَوْلِ الْعَامَّةِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً فَقَالَ الْحَقُّ وَ اللَّه‏»

امام می فرماید: قسم به والله این حق است!

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص378

باز در یک روایت دیگر، دارد که:

«مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ عَلَيْهِ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ فَقُلْتُ‏ قَالَ‏ ذَلِكَ‏ رَسُولُ‏ اللَّهِ‏ »

آیا پیغمبر همچنین چیزی گفته؟

«فَقَالَ إِي وَ اللَّهِ قَدْ قَال‏»

این تعبیر را من هیچ جا ندیدم یک روایتی که اهل‌سنت نقل کند، امام معصوم با قسم صحه بگذارد!

«قُلْتُ فَكُلُّ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ فَمِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ قَالَ نَعَمْ»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص376

در بعضی از روایات هم دارد که:

«مَاتَ عَلى‏ هذِهِ الْحَالَةِ مَاتَ‏ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص450

این تعابیر در کتاب‌های ما با سند صد در صد صحیح است. مرحوم «شیخ مفید» در کتاب «الإفصاح فی الإمامه» این تعبیر را دارد:

«وأما الخبر: فهو المتواتر عن النبي صلى الله عليه وآله، أنه قال: من مات وهو لا يعرف إمام زمانه، مات ميتة جاهلية" وهذا صريح بأن الجهل بالإمام يخرج صاحبه عن الإسلام»

الإفصاح في إمامة أمير المؤمنين عليه السلام؛ الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان (متوفاى413 هـ)، تحقيق و نشر: مركز مؤسسة البعثة للطباعة والنشر ـ قم ، الطبعة الأولى، 1412هـ، ص29

«والسلام علیکم ورحمة الله»



مطالب مرتبط:
راه‌های تصحیح روایت ضعیف اهل سنتروش پاسخگویی به شبهات (4) – توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت (2)روش پاسخگویی به شبهات (5) – توجه به قواعد تصحیح و تضعیف روایت (3)
Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :