نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
معجزه جوابهای نقضی در مناظره!
کد مطلب: 13139 تاریخ انتشار: 01 بهمن 1398 - 17:00 تعداد بازدید: 3987
خارج کلام مقارن » عمومی
معجزه جوابهای نقضی در مناظره!

جلسه پنجاه و ششم 98/10/29

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه پنجاه و ششم 98/10/29

موضوع: بررسی ادلّه مشروعیت سنّت (2) – معجزه جوابهای نقضی در مناظره!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.

یك روزی منزل حاج آقای «شبیری» بودیم، خدا بیامرزد آقای «آذری قمی» هم آن‌جا بود و جمله‌ای گفت که اصلا یادم نمی‌رود، به من گفت: "آقای «قزوینی»! الان وقت كار كردن شما است؛ الان من می‌خواهم كار كنم، كمرم درد می‌كند، پایم درد می‌كند، ناراحتی معده دارم، ناراحتی پروستات دارم."

"اصلا نمی‌توانم كار كنم. روی صندلی می‌نشینم نمی‌توانم، می‌خواهم بخوابم، خوابم نمی‌برد؛ دیگر از حیّز استفاده كردن از عمرمان افتادیم، تا به وضع ما گرفتار نشدید كار كنید."

لذا آن عزیزانی كه صحت بدن دارند، قدر صحت بدن را بدانند، چون این سلامتی و صحت همیشه برای ما نیست به قولی:

(وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يعْقِلُونَ)

هر کس را طول عمر دهيم، در آفرينش واژگونه‌اش مي‌کنيم (و به ناتواني کودکي باز مي‌گردانيم)؛ آيا انديشه نمي‌کنند؟!

سوره يس (36): آیه 68

لذا امام سجاد (سلام الله علیه) می‌فرماید: خدایا اول چیزی كه از ما می‌گیری، نفس ما و جان ما است؛ یعنی واقعا خیلی سخت است.

یکی از شاگردان:

حضرت امیرالمؤمنین هم دارد:

«اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسِي أَوَّلَ كَرِيمَةٍ تَنْتَزِعُهَا مِنْ كَرَائِمِي وَ أَوَّلَ وَدِيعَةٍ تَرْتَجِعُهَا مِنْ وَدَائِعِ نِعَمِكَ عِنْدِي‏»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص332

پاسخ:

بله، خیلی سخت است، بعضی‌ها مریض می‌شوند روی تخت می‌افتند، نمی‌توانند تكان بخورند. باید برای حتی كارهای شخصی‌شان از دیگران كمك بگیرند و افراد خیلی خجالت می‌كشند كه دیگران برای تمیز كردن و این قبیل كارهایشان بیایند انجام دهند؛ خیلی سخت است به خدا عالم پناه می‌بریم.

پرسش:

روایتی از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) است که فرمود:

«اول من جرء الناس علينا سعد فتح بابا ولجه غيره وأضرم نارا لهبها عليه وضوءها لأعدائه»

ما همه مشکلات را از ابوبكر و عمر می دانیم ولی ظاهراً «سعد ابن عباده» اولین كسی بود كه باعث شد آن‌ها این كارها را بكنند!!

پاسخ:

در رابطه با وضعیت «سعد ابن عباده» نمی‌دانیم! یعنی هنوز برای من خیلی واضح و روشن نیست؛ ایشان با آن سوابق‌شان در «سقیفه» رفت و این بساط را درست كرد. یك روایتی را قبلا خدمت دوستان گفتم اگر یادتان باشد. پسرش یك روزی نشسته بود، پدرش یك روایتی در خلافت حضرت امیر نقل كرد، گفت: بابا این روایت را شنیده بودی در «سقیفه» رفتی و خودت را برای خلافت كاندید كردی؟

گفت: بله، گفت: بعد از این یك كلمه با تو حرف نمی‌زنم، با پدرش قهر كرد و تا آخر عمر، با او حرف نزد. این‌ها را آدم نمی‌داند چه است.

نداند به جز ذات پروردگار ** كه فردا چه بازی كند روزگار

این نفس خیلی سركش است، شما ببینید چقدر ما در روایات داریم:

«اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ نَفْسِي‏»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص562، بَابُ الدُّعَاءِ لِلْكَرْبِ وَ الْهَمِّ وَ الْحُزْنِ وَ الْخَوْف‏، ح19

«وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ شُرُورِ أَنْفُسِنَا وَ مِنْ سَيِّئَاتِ أَعْمَالِنَا»

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج3، ص422، بَابُ تَهْيِئَةِ الْإِمَامِ لِلْجُمُعَةِ وَ خُطْبَتِهِ وَ الْإِنْصَات‏‏، ح6

این نفس، همان است که فرمود:

«أَعْدَى عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج67، ص64، باب 45، ح1

شما ببینید در «مُعوذتین» در:

(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ)

بگو: پناه مي‌برم به پروردگار سپيده صبح

سوره فلق (113): آیه1

از همه شرورات می‌گوید:

(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ)

فقط یك رب!

(مِنْ شَرِّ مَا خَلَقَ)

از شر تمام آنچه آفريده است؛

(وَمِنْ شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ)

و از شر هر موجود شرور هنگامي که شبانه وارد مي‌شود؛

(وَمِنْ شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ)

و از شر آنها که با افسون در گره‌ها مي‌دمند (و هر تصميمي را سست مي‌کنند)؛

(وَمِنْ شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ)

و از شر هر حسودي هنگامي که حسد مي‌ورزد!

سوره فلق (113): آیات 2 تا 5

ولی وقتی می‌آید به نفس می‌رسد:

(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ)

بگو: پناه مي‌برم به پروردگار مردم

(مَلِكِ النَّاسِ)

به مالک و حاکم مردم

(إِلَهِ النَّاسِ)

(مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ)

از شر وسوسه‌گر پنهانکار

(الَّذِي يوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ)

که در درون سينه انسانها وسوسه مي‌کند،

(مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ)

خواه از جن باشد يا از انسان!

سوره ناس (114): آیه 1 تا 6

ولذا یكی از بهترین دعاهایمان، اگر خدا توفیق داد و یك گریه‌ای كردیم، حالا به خاطر اهل‌بیت و یا به خاطر گناهانمان، در روایت داریم که چشمانت اشك آلود شد، فرصت را غنیمت بشمار که وقت اجابت دعا است.

«إِذَا اِقْشَعَرَّ جِلْدُكَ وَ دَمَعَتْ عَيْنَاكَ وَ وَجِلَ قَلْبُكَ فَدُونَكَ دُونَكَ فَقَدْ قُصِدَ قَصْدُكَ»

چون تنت لرزید، و اشکت روان شد، و دلت ترسید ، به رحمت حق امیدورا باش که تیرت به هدف رسیده. (یعنی دعایش مستجاب میشود).

الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص 478‏‏، ح 8

در دعای «ام داود» یا در جای دیگر داریم: تلاش كنید یك قطره اشك و یا چشم تان اشك آلود بشود که این نشانه‌ اجابت دعا است. انسان در دعاها «دعای كمیل و...» وقتی آدم احساس می‌كند چشمش دارد اشك آلود می‌شود، این‌ها رحمت الهی است كه نشانگر اجابت دعا است. دیگر در آن بهترین حالات ما باید تلاش كنیم و از خدا بخواهیم ما را از شر نفس‌مان حفظ كند.

مخصوصا برای ما طلبه‌ها، شیطان‌های خیلی قدرتمندی را مأمور كرده‌اند كه بتواند یك توجیهات دروغ و شرعی برای ما درست كند:

(وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا)

با اينحال گمان مى‏كنند كار نيك انجام مى‏دهند!

سوره کهف (18): آیه 104

می‌گویند مرحوم «شیخ انصاری» و یا یكی دیگر از بزرگان گفته: هركس از من غیبت كند من می‌بخشم؛ ولی اگر طلبه از من غیبت كند نمی‌بخشم. گفتند چرا؟ گفت: دیگران غیبت می‌كنند یك گناه می‌كنند استغفار می‌كنند؛ ولی طلبه اول كفر آدم را ثابت می‌كند، انسان را واجب الغیبه می‌كند، بعد قربة الی الله هم غیبت می‌كند!!

پرسش:

فرمودید اگر سه تا روایت ضعیف هم باشد یعنی در حد استفاضه باشد در فقه کاربرد دارد. حالا سؤال این است که اینگونه روایات مستفیض در كلام و عقاید هم کاربرد دارد!؟

پاسخ:

در مسائل تاریخی ما هیچ مسئله‌ای نداریم، در مباحث اعتقادی، یك مرتبه مسئله اعتقادی مربوط به توحید و... است این‌ها در كلیات اعتقادات توحیدی، نبوت یا در اصل امامت، قطعا ما ادله‌ قطعی می‌خواهیم، به تعبیر «آخوند» در آن‌جا روایت قطعیه‌ای كه مثل متواتر و یا قریب به متواتر باشد لازم است.

اما در فروعات، مثلا اسامی ائمه آمده و یا نیامده، این‌جا نیاز نیست سراغ متواتر برویم، یا مثلا اصل سؤال نكیر و منکر در قبر، این از معتقدات است؛ ولی كیفیت و این‌كه چه سوال می‌خواهند بكنند، از چه سوال می‌خواهند بكنند، این را با دو سه تا روایت ضعیف هم می‌شود به دست آورد.

در اصول و پایه‌ها، ما باید ادله‌ قطعی داشته باشیم. ولی در فروعات هیچ اشكالی ندارد كه ما بتوانیم به مستفیض هم استناد كنیم. اهل‌سنت كه می‌گویند اصلا به روایت ضعیف در غیر محرمات و واجبات می‌شود استناد كرد. آن‌ها اعتقادات، واجبات و محرمات را استثناء كرده‌اند. این‌ها امامت را هم از فروعات می‌دانند، لذا در امامت و در فضائل و... می‌گویند هیچ اشكالی ندارد كه ما به روایات ضعیف هم بتوانیم عمل كنیم.

انسان وقتی از اهل‌بیت جدا می‌شود نتیجه‌اش گمراهی می‌شود، شما ببینید همان حدیث «ثقلین» را عرض كردم در چندین جا پیغمبر حدیث ثقلین را مطرح كرده است. نه یك جا و نه دو جا بلكه در چندین جا!

متأسفانه، متأسفانه، این نفس نگذاشت مردم مسیری را كه پیغمبر معین كرده بود طی كنند؛ من بارها گفتم اختلاف اساسی ما با اهل‌سنت بحث امامت نیست، بحث عصمت نیست، بحث مهدویت نیست، بحث اساسی ما، بحث «صحابه» است.

این‌ها آورده‌اند یك قداستی و یك هاله‌ای از نور، اطراف صحابه كشیده‌اند و برای این‌ها فوق عصمت قائل شده‌اند. لذا آن‌چه كه از طرف آن‌ها می‌آید، این‌ها را به عنوان وحی مُنزَل تلقی می‌كنند. مشكل اصلی این‌جا است!

اگر ما در بحث‌هایمان بتوانیم قداست صحابه را از این‌ها بگیریم و بگوییم صحابه هم كسائر الناس هستند، صحابه پیامبر هم مثل صحابه ائمه (علیهم السلام) هستند، «وفیهم عدول و غیر عدول نعمل بروایات عدول و لا نعمل بروایات غیر عدول»؛ اگر ما بتوانیم این را جلو ببریم خوب است.

الان هم من احساس می‌كنم در میان تحصیل كرده‌های اهل‌سنت، جوان‌ها و روشنفكرها زمینه‌ خوبی برای پذیرش است؛ دیگر آن تعصبات تندی كه پدران، مادران و اجدادشان داشتند در عصر حاضر نیست؛ ولی یك مقداری کم کاری برای ما است. برای این‌كه خوب این مسائل را به گوش این‌ها نمی‌رسانیم. اگر این‌ها را خوب به گوش این‌ها برسانیم قضیه فرق می‌كند. من معتقدم بیداری كه الان در میان اهل‌سنت مخصوصا جوان‌ها آمده، شاید در تاریخ بی نظیر است؛ من بارها بوده در «مكه» با جوان‌های وهابی كه این‌ها در چهارچوب خاصی بالا آمده‌اند بحث می‌كردیم، این‌ها می‌آمدند من در كامپیوتر مطلبی را نشان می‌دادم، می‌گفتند: ما تأسف می‌خوریم که این همه تراث به ما رسیده و ما از این‌ها اطلاع نداریم!

یا خیلی وقت‌ها با علمای سنی داخل كشورمان باهم بحث می‌كنیم می‌گویند: "این مطلب تا به حال به گوش ما نخورده است؛ یعنی نه خودمان دیدیم و نه اساتیدمان گفتند." همان‌طور كه ما یك دوره «كافی» را در عمرمان مطالعه نكردیم،‌ «نهج البلاغه» كه یك جلد بیشتر نیست را مطالعه نكردیم، نود درصد علمای اهل‌سنت هم، «صحیح بخاری» را یك دور از اول تا آخر مطالعه نكرده‌اند.

دوره‌هایی هم که این‌ها دارند، همان دوره «ختم صحیح بخاری»، مثل دوره‌های قرآن ما است كه هر روز بعد از نماز یك صفحه می‌خوانیم. اصلا خودمان هم نمی‌دانیم چه می‌خوانیم! فقط قرائت است.

«ختم صحیح بخاری» اهل سنت، قرائت «صحیح بخاری» است، همین‌طور از روی آن می‌خوانند و رد می‌شوند. مثل جوان‌های عادی كه قرآن می‌خوانند و متوجه معنا نمی‌شوند، این‌ها هم به این شكلی می‌خوانند.

هشت، نه جلد «صحیح بخاری» را در یك سال باید قرائت كنند تمام بشود و برود. روزی ده دقیقه، یك ربع یا نیم ساعت می‌خواهند بخوانند تا در شب مبعث بیایند «ختم صحیح بخاری» بگیرند!!

پرسش:

این خلفاء که در کنار پیامبر در جنگ رفتند، نه كسی را كشتند و نه كسی را زخمی كردند و نه این‌ها تا حالا در جنگ‌هایی كه همراه پیامبر بودند زخمی شدند؛ در صورتی كه صحابه واقعی معمولا در جنگها این اتفاق برایشان افتاده است.

پاسخ:

ما به این‌ها گفتیم شما جنگ نه، بلكه به ما بگویید یك دفعه یك خرمگسی روی شانه پیغمبر بوده این خلفاء آمدند این خرمگس را با مگس كش‌ها كنار زدند. اینها هیچی ندارند؛ یعنی ما از این سه نفر چیزی نداریم.

فقط در رابطه با «عثمان» این را داریم كه در «هجرت حبشه» بوده است. آن هم شاید به خاطر دختر پیغمبر بوده كه ازدواج كرده بود تا او را از مهلكه نجات بدهد لذا ایشان در آن‌جا رفته بود. ولی در مورد آن دو تا نداریم، «عمر» تا سال دهم خودش كافر بوده و ایمان نداشته، ابوبكر هم دنبال كارهای شخصی خودش بوده است!

یكی از علمای اهل‌سنت فكر كنم «محمود ابو ریّه» یا دیگری باشد می‌گوید: آن زمانی كه رسول اكرم در آن سه سال در «شعب ابی طالب» بدترین شكنجه‌ها را شبانه روز تحمل می‌كرد، خلفای ما، در كنار زن و بچه‌شان با راحتی زندگی می‌كردند!

شما جنگ را می‌گویید، شما ببینید قضیه «شعب ابی طالب» واقعا برای مسلمان‌ها كمرشكن بود، این‌ها حتی به اندازه‌ای كه یك دانه نان جو بردارند آن‌هم خودشان نه، بدهند بستگانشان و ... این را ببرند به «بنی هاشم» كه در «شعب ابی طالب» كه در محاصره هستند به آن‌ها بدهند این كار را هم نكردند. یعنی حتی به اندازه یك تكه نان جو هم چیزی ندادند!

در حالیکه «ابوبکر» و «عثمان» مسلمان بودند. و «عمر» سال دهم تقریباً آخرین سال «شعب ابی‌طالب» بود که ایشان مسلمان شد؛ یعنی قبل از آمدن «بنی هاشم» از «شعب» بود یا بعدش در ذهنم نیست؛ ولی آخرهای «شعب» هر سه مسلمان بودند. ابابکر چه؟ عثمان چه؟ داماد پیغمبر هم است! اینها چرا کاری نکردند!؟

شما تاریخ را بگردید من که اصلاً یک مورد نتوانستم پیدا کنم که بگویند این‌ها در این 3 سال، «بنی هاشم» را در «شعب ابیطالب» یاری رسانده باشند. چقدر مشركین آزار رساندند. در آن‌جا مشکلات فراوانی بود که «ابوطالب»‌ از دنیا رفت؛ حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از دنیا رفت.

آن‌ها که شاخص بودند آن شکجه‌هایی که این‌ها در آن سه سال دیدند برای‌شان طاقت فرسا بود. مخصوصاً «ابوطالب» وقتی از دنیا رفت، کمر پیغمبر شکست، دیگر بعد از «ابوطالب» رسول گرامی هیچ امنیت جانی احساس نمی‌کند.

آغاز بحث...

در رابطه با مشروعیت عمل به سنت، گفتیم ما یک مقدمه‌ای می‌آوریم بعد وارد آیات بشویم که این‌ها آوردند «جبرئیل»:

«كان جبريل ينزل على النبي بالسنة كما ينزل عليه بالقرآن»

فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج13، ص291

از «ابو حنیفه» دارند:

«لولا السنة ما فهم أحد منا القران»

قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث؛ اسم المؤلف: محمد جمال الدين القاسمي الوفاة: 1332 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م، الطبعة: الأولى، ج 1، ص 52

«احمد ابن حنبل»:

«إنّ السُّنَّةُ تُفَسِّرُ الْكِتَابَ وَتُبَيِّنُهُ»

جامع بيان العلم وفضله؛ اسم المؤلف: يوسف بن عبد البر النمري الوفاة: 463، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت – 1398، ج2، ص192

«البانی» هم می‌گوید نمی‌توانی قرآن را بدون سنت بفهمی:

«ولو كنت في اللغة سيبويه زمانك»

صفة صلاة النبي من التكبير إلى التسليم كأنك تراها؛ المؤلف: الألباني، محمد ناصر الدين (المتوفى: 1420هـ)، ص171، الناشر: مكتبة المعارف للنشر والتوزيع الرياض، ج1، ص117

امیر المؤمنین به «ابن عباس» می‌گوید برو با «خوارج» مناظره کن ولی نه با قرآن؛ چون وقتی با قرآن مناظره کنی قرآن:

«ذو وجوه تقول ويقولون»

شما می‌گویی آن‌ها می‌گویند؛ ولی سنت خیلی واضح و روشن است. «ابن عباس» رفت با سنت با «خوارج» مناظره کرد:

«فلم تبق بأيديهم حجة»

الإتقان في علوم القرآن، اسم المؤلف: جلال الدين عبد الرحمن السيوطي، دار النشر: دار الفكر - لبنان - 1416هـ- 1996م، الطبعة: الأولى، تحقيق: سعيد المندوب، ج 2، ص 410

پرسش:

بخواهیم با سنت مناظره کنیم، دیگر قرآن از حجیت می‌افتد!

پاسخ:

نه بحث حجیت قرآن نیست. شما ببینید حضرت امیر می فرماید:

«سَيَأْتِي قَوْمٌ يُجَادِلُونَكُمْ، فَخُذُوهُمْ بِالسُّنَنِ»

كنز العمال في سنن الأقوال والأفعال؛ اسم المؤلف: علاء الدين علي المتقي بن حسام الدين الهندي الوفاة: 975هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ-1998م، الطبعة : الأولى، تحقيق: محمود عمر الدمياطي، ج1، ص 196، ح 1645

آن‌که آیات قرآن را توضیح می‌دهد که مراد خدا چیست، سنت است. شما یک آیه می‌گویی او می‌گوید برداشت من این است، من می‌گویم روایت داریم مراد خدا این بوده، دیگر نمی‌تواند چیزی بگوید. وقتی روایت آمد پیغمبر می‌گوید مراد خدای عالم این است چه کار می‌خواهید بکنید؛ قرآن می فرماید:

(إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا)

سرپرست و ولي شما، تنها خداست و پيامبر او و آنها که ايمان آورده‌اند

سوره مائده (5): آیه 55

پیغمبر می‌گوید مراد علی ابن ابیطالب است. شما هزاربار بگو برداشت من این است؛ آن موقع برداشت‌تان بی‌ارزش است.

یا آیه تطهیر است، ما شاید بیش از 70- 80 تا روایت داریم که پیغمبر می‌گوید مراد، من، حضرت امیر و حضرت زهرا و حسنین (سلام الله علیهم) هستیم، شما هزار تا هم بیاور بگو نه برداشت من این است؛ این نمی‌شود! وقتی سنت آمد، سنت فصل الخطاب است.

لذا بحث حجیت قرآن نیست؛ سنت، تبیین قرآن است، شما می‌گویی من این را می‌فهمم! می‌گوید آقا تو می‌فهمی، پیغمبر هم این‌طوری می‌گوید، نهایتاً اجتهاد در برابر نص می‌شود.

یکی از بزرگان‌ اهل سنت، «ایوب سختیانی» است که «ابن حجر» می‌گوید:

«كان ثقة ثبتا فی الحدیث و... وهو ثقة لا يسأل عن مثله»

تهذيب التهذيب، اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى؛ ج1، ص 348

می گوید: به قدری مقامش بالا است که اصلاً نمی‌شود درباره‌اش حرف زد، ایشان می‌گوید:

« إذا حدثت الرجل بالسنة فقال دعنا من هذا وحدثنا من القرآن »

اگر کسی گفت: سنت را رها کن و از قرآن برای ما حرف بزن!

اگر همچنین فردی شد:

« فاعلم انه ضال مضل»

الكفاية في علم الرواية؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن ثابت أبو بكر الخطيب البغدادي الوفاة: 463، دار النشر: المكتبة العلمية - المدينة المنورة، تحقيق: أبو عبدالله السورقي، إبراهيم حمدي المدني، ج1، ص 16

خیلی واضح و روشن است!

همچنین «ابو قلابه» که «ذهبی» درباره او می‌گوید: «الإمام الشیخ الإسلام»! و «ابن سعد» می‌گوید: «ثقةً»؛ ایشان هم می‌گوید:

«إذا حدثت الرجل بالسنة فقال دعنا من هذا وهات كتاب الله»

اگر کسی گفت: سنت را رها کن قرآن را بیاور!

«فاعلم أنه ضال»

بدان که این آدم گمراهی است!

الطبقات الكبرى؛ اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري، دار النشر: دار صادر – بيروت؛ ج7، ص 184

«آلوسی» هم دارد:

«كان جبريل عليه السلام ينزل بالسنة كما ينزل بالقرآن، والمتبادر من لحن الخطاب أن جميع ما ينطق به عليه الصلاة والسلام من ذلك ليس عن إلقاء شيطاني كما أنه ليس عن هوى»

روح المعاني في تفسير القرآن العظيم والسبع المثاني، اسم المؤلف: العلامة أبي الفضل شهاب الدين السيد محمود الألوسي البغدادي الوفاة: 1270هـ ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج17، ص183

می گوید: کل آن‌چه که پیغمبر به زبان می‌آورد تمام این‌ها وحی است، حتی اگر مسائل غیر احکامی باشد مثل شوخی‌های پیغمبر! می‌گویند یا رسول الله:

«يا رَسُولَ اللَّهِ انك تُدَاعِبُنَا»

فرمود:

«اني لاَ أَقُولُ الا حَقًّا»

از زبان من، حز حق چیزی بیرون نمی‌آید!

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج2، ص360، ح 8708

عرض کردم آقای «درایتی» طعنه زده، با بی ادبی می گوید: مثلا پیغمبر می‌گوید برو دستشوی، آیا رفتن به دستشویی واجب است؟

این دیگر نهایت بی‌ادبی است، که بخواهد مثال بزند یک مثال وقیح می‌زند؛ یعنی این قصد جسارت به نبی مکرم است. اگر جلوی من همچنین حرفی بزند من جوابش را می‌دانید چه می‌گویم؟ عبارت آقای «خویی» را می‌آورم.

آقای «خویی» می‌گوید: اهل‌بیت ولایت تشریعی‌شان در حدی است که می‌توانند زن کسی را طلاق بدهند، هم برای خودشان عقد بخوانند و هم برای دیگری. من به ایشان می‌گویم آقای «درایتی»! اگر پیغمبر همسرت را طلاق بدهد و او را به عقد ازدواج فلان آقا در بیاورد این هم واجب است!! آدم این‌ها را باید یک مقداری در این قضایا سوزاند و آتش‌شان زد!!

ایشان دنبال مسخره کردن است. می‌گوییم نه، پیغمبر بگوید همسرت را طلاق بده به عقد من در بیاور و یا نفر دوم باشد، نوش جانش است؛ باید در جلسه خیلی باز کرد كه حسابی بسوزد دیگر از این حرف‌ها نزند.

این‌طور افراد را باید سوزاند، در غیر این صورت، این‌ها دست بردار نیستند و با بحث‌های علمی هم با این‌ها نمی‌شود حرف زد. با بحث‌های علمی شما بگویی این می‌تواند بگوید یا نمی‌تواند بگوید؛ این دارد هُوْ می‌کند، هُوْ کردن را باید هُوْی بدترش کرد! فرمود:

(وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ)

و با آنها به روشي که نيکوتر است، استدلال و مناظره کن!

سوره نحل (16): آیه125

همان روایتی که ما از امام هشتم (سلام الله علیه) برای دوستان خواندیم که وقتی «یحیی بن ضحاک» به امام رضا در مناظره طعنه می‌زند، می‌گوید شما آمدید خلیفه و امامی که همه راضی شدند و همه او را صلاح دیدند، و خیر الناس دیدند را، رها کردید و دنبال امامت علی هستید که مردم راضی نشدند و او را خیر الناس ندانستند.

امام رضا نیامد ادله بیاورد «حدیث غدیر»، یا‌ «حدیث ثقلین» یا «حدیث منزلت» را بگوید؛ بلکه حضرت فرمود: آن آقایی که خودش می‌گوید:

«وليت عليكم ولست بخيركم»

المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403، الطبعة: الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج11، ص 336

این آقا یا راست می‌گوید یا دروغ می‌گوید! اگر راست می‌گوید که «لستُ بخیرکم»، دیگر صلاحیت خلافت ندارد، نه تنها صلاحیت ندارد، بلکه دیگران را هم تکذیب کرده!

می‌گوید آی مردم! صحابه‌ای که می‌گویید من خیر الناس هستم، همه‌تان دروغ می‌گویید! حضرت رضا (سلام الله علیه) دو تا اشکال آن‌جا می‌کند می‌گوید: «لستُ بخیرکم»، هم عدم صلاحیت خودش را تثبیت می‌کند و هم تمام صحابه را هم دروغگو می‌داند!!

حالا این را راست گفته یا دروغ گفته؟ اگر راست گفته این دو تا اشکال دارد، اگر نه، دروغ گفته؛ پس آدم دروغگو صلاحیت برای خلافت ندارد.

«یحیی بن ضحاک» هاج و واج ماند و هر چه «مأمون» گفت چرا جواب نمی‌دهی؟ گفت امام رضا کاری نکرد که من بتوانم جواب بدهم!

من بارها گفتم و دو شب پیش در مسجد «حضرت زینب» هم گفتم، یکی از چیزهایی که ما باید بر خودمان واجب کنیم و قسم بخوریم و عهد کنیم و نذر بکنیم، مطالعه کتاب «احتجاج» مرحوم «طبرسی» یا کتاب «المناظرات فی الإمامه - عبدالله حسن» است که باید هر شب نیم ساعت مطالعه کنیم.

مناظراتی که برای ائمه (علیهم السلام) است، مناظراتی که برای صحابه بوده، مناظراتی که برای علما بوده، روی این‌ها یک مقداری فکر بکنیم؛ ببینید ورود این‌ها در مناظرات‌شان چطوری است؟ عملیات داخل مناظره چطوری است؟ خروج‌شان چطوری است؟ این‌ها را در یک دفتری به نام «فن مناظره» جمع کنیم، که در بحث‌های‌مان از این روش‌ها استفاده کنیم.

مثلاً حضرت رضا حدود 30- 40 مورد مناظرات داشته، در مناظرات یک دفعه با علمای اهل‌سنت دارد صحبت می‌شود که می گویند: شما معتقد هستید که مثلاً ائمه افضلیت‌شان در حد انبیاء یا بالاتر از انبیاء است، دلیلی هم دارید؟ حضرت شروع می‌کند می‌گوید در رابطه با:

(سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ)

سلام بر نوح در ميان جهانيان باد!

سوره صافات (37): آیه 79

تمام پیامبران را سلام فرستاده از طرفی هم در قرآن:

(سَلَامٌ عَلَى إِلْ ياسِينَ)

سلام بر الياسين!

سوره صافات (37): آیه 130

داریم؛ پس این مشخص می‌شود که «آل یاسین» هم، هم رتبه انبیاء است، به طوری که «مأمون» و هم علمای اهل‌سنت آن‌جا نشسته بودند متقاعد می‌شوند. حضرت رضا شش، هفت تا آیه را کنار هم می‌چیند و نتیجه می‌گیرد.

یک دفعه بحث، بحث این‌طوری است، یک دفعه نه، بحث، بحث جدلی است. از اول طرف دارد حمله می‌کند؛ از اول با شبهه وارد می‌شود؛ حضرت هم با شبهه، شبهه را جواب می‌دهد.

من یك مرتبه برای دوستان گفتم که ما یک روزی با چند نفر از دانشجوها بحث می‌کردیم یکی از دانشجوها گفت «امام خمینی» - البته با این تعبیری که من می‌گویم نه، با یک عبارت دیگری گفت - ایشان آمده یک فتوای شنیعی در «تحریر الوسیله» داده که آدم خجالت می‌کشد بیان کند! گفتم چه گفته؟ گفت: می‌گوید:

«یجوز الوطی فی ادبار النساء»

من هم گفتم: اگر «امام خمینی» فتوا می‌دهد علمای شما عمل می‌کنند؛ این را که گفتم عصبانی و ناراحت شد. گفتم در «الدر المنثور سیوطی» ذیل آیه:

(نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّى شِئْتُمْ)

زنان شما، محل بذرافشاني شما هستند؛ پس هر زمان که بخواهيد، مي‌توانيد با آنها آميزش کنيد.

سوره بقره (2): آیه 223

از «امام مالک» سوال می‌کنند:

«سألت مالك بن أنس عن وطء الحلائل في الدبر»

سرش خیس بود تازه از حمام آمده بود گفت:

«فقال لي: الساعة غسلت رأسي منه»

الدر المنثور؛ اسم المؤلف: عبد الرحمن بن الكمال جلال الدين السيوطي الوفاة: 911، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1993،ج1، ص 638

از این بهتر؟ یا از «قاضی القضات مکه - ابن ابی ملیكه» سوال می‌کنند:

«سئل أبو الدرداء عن إتيان النساء في أدبارهن فقال هل يفعل ذلك إلا كافر قال روح فشهدت بن أبي مليكة يسئل عن ذلك»

می‌گوید:

«فقال قد أردته من جارية لي البارحة»

شب گذشته می‌خواستم با یکی از همسرانم همین کار را بکنم.

«فاعتاص علي»

تن نمی‌داد می‌گفت دردش می‌آید و اذیت می‌شود.

«فاستعنت بدهن أو بشحم»

روغن مالی کردم پماد مالیدم راضی شد!

«جامع البيان عن تأويل آي القرآن؛ اسم المؤلف: محمد بن جرير بن يزيد بن خالد الطبري أبو جعفر الوفاة: 31 ، دار النشر: دار الفكر - بيروت – 1405، ج2، ص 395

گفتم: اگر علمای ما فتوا می‌دهند، علمای شما روغن مالی کردن هم به شماها آموزش می‌دهند! سرش را پایین انداخت و هیچ حرفی هم نمی‌توانست بزند. ما باید یک مقداری دقت کنیم (وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِي أَحْسَنُ)؛ یعنی هر کجا به تناسب باید ما جواب بدهیم.

«ابن ابی مُلیکه» قاضی القضات مکه بود در زمان «عبدالله زبیر»‌ و «ذهبی» هم درباره او می‌گوید: «مجمع علی ثقة»!

پس ما باید هر کجا به تناسب باید جواب بدهیم. «مؤمن الطاق» یک دفعه با «ابو حنیفه» بحث می کرد؛ «ابو حنیفه» گفت که «مؤمن الطاق»! شنیدم که شماها دست چپ میت‌تان را قطع می‌کنید که فردای قیامت مجبور بشوند پرونده‌اش را به دست راستش بدهند چون:

(فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِه... فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيةٍ ‏)

پس کسي که نامه اعمالش به دست راستش داده شود،... او در يک زندگي (کاملا) رضايتبخش قرار خواهد داشت

سوره الحاقه (69): آیه 19 تا 21

گفت ما هم شنیدیم که وقتی کسی از شما می‌میرد یک شلنگی به مقعدش وصل می‌کنید، و در شکمش آب می‌ریزید که فردای قیامت تشنه نشود!! «ابو حنیفه» گفت هم حرف من دروغ بود هم حرف تو؛ ولی حرف تو خیلی کارگرتر بود! یا مثلاً وقتی امام صادق از دنیا رفته بود «ابو حنیفه» می‌گوید:

«مَاتَ إِمَامُك‏»

«مؤمن الطاق» هم در وسط کوچه می‌گوید:

«إِمَامُكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ»

الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، ناشر: نشر مرتضی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج2، ص381

همان اشاره به شیطان است که:

(قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلَى يوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ )

فرمود: «تو از مهلت يافتگاني! (اما نه تا روز رستاخيز، بلکه) تا روز وقت معيني.»

سوره حجر(15): آیه 37 و 38

ولذا در این قضایا ما باید یک مقداری حاضر جوابی با رعایت ادب و تناسب اشکال با شبهه‌ای که دارد می‌کند داشته باشیم. من بارها گفتم جواب‌های نقضی کاری می‌کند كه صد تا جواب حلّی نمی‌تواند بکند. چون تار و پود فکری طرف را به هم می‌زند. لذا ما باید تلاش کنیم در کنار جواب‌های حلّی‌مان، یکی دو تا جواب نقضی هم پیدا کنیم.

اگر دوستان کتاب «نقد قفاری» 3 جلدی که ما نوشتیم را ملاحظه کنند، خواهند دید که ما در غالب موارد، تلاش کردیم با جواب نقضی جواب بدهیم!

مثلاً می‌گوید شما در «کافی» همچین روایتی دارید، ما هم آوردیم شما هم در «بخاری» فلان روایت را دارید، چه جوابی دارید؟ هر جوابی از روایت «بخاری» دارید ما هم از روایت «کافی» می‌دهیم؛ یعنی وقتی به این شکل می‌شود، دیگر این‌ها هیچ جوابی نمی‌توانند بگویند. یعنی وقتی می‌آیند توجیه می‌کنند، ما هم می‌گویم همان توجیهی که شما کردید ما هم روایت «کافی» را همان توجیه می‌کنیم؛ «الکلام، الکلام».

مثلاً دارند شما قائل به تحریف قرآن هستید، من با یکی از مفتیان «مکه» بحث می‌کردم داستانش را قبلاً برای دوستان گفتم، یکی از جلسات شیرین برای من در «مکه» بود. روزی بعد از نماز ظهر کنار من آمد، اول سوال کرد که شما بعضی وقت‌ها یک پارچه‌ای سرت می‌پیچی و این‌جا می‌آیی، امروز آن پارچه را نپیچیدی!؟

ما یکی دو مرتبه با لباس روحانی رفتیم ولی بعض وقت‌ها دیگر با لباس شخصی می‌رفتیم گفتم: آن عبا و عمامه است و الآن هوا گرم است که نپوشیدم!

گفت: شما حاضر هستید با هم مناظره کنیم؟ گفتم: مناظره نه، گفتگوی دوستانه حرفی ندارم! بعد دیدم به ده، پانزده نفر از دانشجوهای ما اشاره کرد، آمدند یک مقداری جا خوردم که قضیه چیست؟

یکی از دانشجوها به نام آقای «محمدی» دانشجوی «دانشکده الهیات دانشگاه تهران» بود، دید خیلی حال من خراب شد گفت: حاج آقا ناراحت نشوید، چند روزی ما را طبقه بالا می‌برد با ما صحبت می‌کند می‌گوید: "تقصیر شما نیست، تقصیر علمای شما است که جاهل هستند شما را گمراه می‌کنند؛ فردا من یکی از علمای‌تان را پیدا کنم با هم مناظره کنیم تا ثابت کنم که این‌ها جاهل هستند و ضالّ هستند شما را گمراه می‌کنند!"

گفتم: اگر این‌طوری است جای بدی نیامده! بعد شروع کرد و گفت: شما قائل به تحریف قرآن هستید، گفتم: شما تا به حال قرآنی در دست شیعه دیدی که مثلاً با این قرآن‌های شما فرق داشته باشد؟ مثلاً‌ دو تا سوره بیشتر داشته باشد؟ گفت: نه؛ گفتم: از اساتیدتان هم شنیدید بگویند ما در دست شیعیان دیدیم یک قرآنی كه با قرآن‌های سنی‌ها تفاوت دارد؟ گفت: نه؛ این را هم نشنیدم. گفتم: در تاریخ خواندید؟ گفت: نه نخواندم.

من بحث را طوری جلو بردم که برای دانشجوها کاملاً جا بیافتد. گفتم: از کجا دارید می‌گویید که شما قائل به تحریف قرآن هستید؟ گفت: آقای «نوری» کتابی به نام «فصل الخطاب فی تحریف الکتاب»‌ نوشته. گفتم: چون «نوری» کتاب نوشته، دلیل بر این است که ما قائل به تحریف قرآن هستیم؟ گفتم: «نوری» یک نفر بوده است.

گفت: نه، عقیده شما این است، گفتم: از ما یک نفر در تحریف کتاب نوشته؛ از شما «ابو داود سجستانی» متوفای 316 قمری است کتابی نوشته به نام «المصاحف» و ثابت کرده که قرآن تحریف است. آقای «خطیب» از اساتید «دانشگاه الأزهر» است کتابی نوشته «الفرقان فی تحریف القرآن» که زمان «شلتوت» این را خواست چاپ کند نگذاشتند، بعد چاپ کرد.

گفتم: اگر از ما یک نفر کتاب نوشته، از شما که دو نفر نوشته، ماند چه بگوید! بعد گفت: شما در تحریف قرآن روایت دارید. گفتم از اول همین را بگو. اول این را بگو تا من برایت جواب بدهم چرا داری به خاکی می‌روی؟ گفتم: ما روایت داریم دلیل بر این است که ما قائل به تحریف قرآن هستیم؟ گفت بله.

گفتم: بفرمایید در اول سوره احزاب، «عایشه»، «عمر بن خطاب»، «ابو سعید خدری» روایت دارند که سوره احزاب را زمان پیغمبر ما می‌خواندیم، مثل سوره بقره بود یعنی 280 تا آیه داشت. گفتم: الان سوره احزاب چند تا آیه دارد؟ گفت: نزدیک 70 آیه! گفتم: 200 تا آیه‌اش کجا رفته؟ ماند چه بگوید!

گفتم: «عایشه» می‌گوید پیغمبر که از دنیا رفت ما یک آیه قرآن در برک درختی نوشته بودیم، بز آمد آن برگ را خورد و آیه هم در شکم بز رفت، گفتم: این آیه چه بود در شکم بز رفت؟ این‌ها را شما چه کار می‌خواهید بکنید؟

هفت، هشت تا از این‌ها را گفتم اصلاً اعصابش به هم ریخت. دانشجوها هم می‌خندیدند گفت: من فردا برایت جواب می‌آورم. گفتم: چشم کجا؟ گفت همین جا.

ما فردا رفتیم نشستیم دانشجوها دنبال این‌طور قضایا هستند، دیدیم آمده گوشه‌ای خیلی ناراحت نشسته، یکی از دانشجوها گفت بروم او را بیاورم؟ گفتم: برو بیاور، او را آورد گفتم: چه شد؟ گفت فرصت نکردم بروم مطالعه کنم، جوابی نتوانستم پیدا کنم بعداً مطالعه می‌کنم جوابت را می‌آورم.

گفتم: شما به این آقایان دانشجوها می‌خواستید ثابت کنید که ما جاهل و گمراه هستیم این‌ها را از گمراهی نجات ندادید!

لذا وقتی جواب نقضی می‌آید دیگر هیچ راه گریزی ندارند. ما بیاییم ده تا دلیل بیاوریم بر این‌که قضیه این شکلی و آن شکلی است، این‌ها به هیچ وجهی فایده ندارد ولذا ما باید تلاش کنیم در کنار جواب‌های حلی، یکی دو تا جواب‌های نقضی هم ما داشته باشیم.

بحث دیگری که ما باید در مقدمه این بحث حجیت سنّت، رویش کار بکنیم بحث «کتابةُ‌ الحدیث فی عهد رسول الله» است، از طرف خاصه در این زمینه الی ما شاء الله روایت داریم. از اهل‌سنت «عبدالله بن عمرو عاص» است که جلسه قبل شیخ بزرگوارمان فرمودند که مربوط به «مکه» است. «عبدالله ابن عمرو» می گوید:

«كنت أكتب شيء أسمعه من رسول الله و أريد حفظه فنهتني قريش عن ذلك»

الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة: الأولى، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ج 5، ص313

به گمان من از کلمه «فنهتني قريش» شیخ بزرگوار ما استفاده کرده که این جریان مربوط به «مکه» است و حال آن‌که «عبدالله» در زمان هجرت، 7 سالش بوده است. آقایان به طور مفصل آورده‌اند. در «ویکی پدیا» آوردند «عبدالله» پسر «عمرو عاص» از تیره‌های «قریش» بود در سال 7 قبل از هجرت متولد شده!

کلمه «قریش» در این‌جا نمی‌خواهد بگوید مال آن‌جا بوده. ما در روایت‌های دیگر هم داریم در «صحیح مسلم» «ابو هریره» می‌گوید بعد از فتح «مکه» پیغمبر یک خطبه مفصلی خواند:

«فَقَامَ أبو شَاهٍ رَجُلٌ من أَهْلِ الْيَمَنِ فقال اكْتُبُوا لي يا رَسُولَ اللَّهِ »

این را برای من بنویسید حضرت فرمودند:

« اكْتُبُوا لِأَبِي شَاهٍ ... ما قَوْلُهُ اكْتُبُوا لي يا رَسُولَ اللَّهِ قال هذه الْخُطْبَةَ التي سَمِعَهَا من رسول اللَّهِ»

صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي، ج2، ص 988، ح 1355

در «مصنف ابن ابی شیبه» دارد:

«اكتبوا لأبي شاه فقال رجل من قريش»

الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة: الأولى، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ج 7، ص 406، ح 36921

گفت آقا نه این قسمتش را ننویسید، و این قسمتش را بنویسید. این مال بعد از «فتح مکه» هم است؛ یعنی سال 8 هجرت است و همچنین در «صحیح بخاری»:

«ثُمَّ قام رَجُلٌ من قُرَيْشٍ فقال يا رَسُولَ اللَّهِ إلا الْإِذْخِرَ»

این‌ داستان خیلی مفصلی دارد پیغمبر فرمود که در ایام حج، گیاهان «مکه» را نشکنید درخت‌ها را نبرید؛ «إذخر» در حقیقت یک گیاهی است در تالابها می‌روید و شبیه نی است وقتی خشک می‌شود به رنگ سفید می‌شود و بوی خیلی خوشی هم دارد؛ معمولاً این را برای پوشاندن روی قبر و بالای خانه‌هایشان از آن استفاده می‌کردند:

«ثُمَّ قام رَجُلٌ من قُرَيْشٍ فقال يا رَسُولَ اللَّهِ إلا الْإِذْخِرَ فَإِنَّمَا نَجْعَلُهُ في بُيُوتِنَا وَقُبُورِنَا فقال رسول اللَّهِ إلا الْإِذْخِرَ»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج6، ص2522، ح 6486

کلمه «الإذخر» در حقیقت مفردش «إذخَرَه» می‌شود ولذا قضیه آقای «عبدالله ابن عمرو عاص» مربوط به «مکه»‌ نیست، مال «مدینه» است که می‌گوید من هر چه از پیغمبر می‌شنیدم می‌نوشتم:

«فنهتني قريش وقالوا تكتب كل شيء تسمعه من رسول الله e ورسول الله e بشر يتكلم في الرضا والغضب قال فأمسكت فذكرت ذلك لرسول الله e فقال أكتب فوالذي نفسي بيده ما خرج منه إلا حق وأشار بيده إلى فيه»

پیامبرگفت از این دهان من، جز حق چیزی بیرون نمی‌آید!

المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج1، ص 187، ح 359

هم در رابطه با «عبدالله بن عمرو عاص» و هم در رابطه با «ابو شاه» است. و موارد مختلف دیگری هم است. «اكْتُبُوا لِأَبِي شَاهٍ» هم در «صحیح بخاری»، هم «صحیح مسلم» و هم «مصنف ابن ابی شیبه» آمده و «ابن قیّم» هم در کتاب «التبیان» خودش می‌گوید:

«وقد صح عنه قال إنّي...»

تا الی آخر که همان بحث کتابت سنت است.

این نشان می‌دهد بر این‌که رسول اکرم در کنار قرآن، سنّتی که بیان می‌کرد دستور می‌داد این‌ها را بنویسید تا این نوشته‌ها بماند. اگر سنت، حجت نیست برای چه می‌خواهند بنویسند؟ شیخنا یک سوال دیگری فرمودید یادم رفت چه بود!

پرسش:

چند جلسه قبل راجع به «یزید ابن ابی سفیان» پرسیدم. مرحوم آقا «شیخ عباس» در «تتمة المنتهی» دارد كه در سال 13 هجری در زمان خلافت عمر، «یزید ابی سفیان» را حاكم «شامات» قرار داد. بعد از این‌كه او مرد، معاویه را نصب کرد.

پاسخ:

یادم رفت ببینم، من تشکر می‌کنم شیخ بزرگوار یک چیزهایی می‌فرمایند ما می‌رویم می‌بینیم، گاهاً بر اطلاعات‌مان افزوده می‌شود.

اگر ایشان نوشته باشد به گمانم اشتباه است، در زمان ابوبکر بود. ابوسفیان آمد گفت اگر به من سهم ندهید، من در «مدینه» خون جاری می‌کنم، و سیل خون در «مدینه» راه می‌اندازم و ... آمدند پسرش «یزید» را برای خلافت «شام» گذاشتند. در سال 18 هجرت هم بود در «شام» بیماری وبا آمد، خیلی‌ها مردند من جمله «یزید ابن ابو سفیان» هم در قضیه وبا مرد بعد معاویه به آن‌جا رفت. آن‌چه که در ذهن من است زمان ابوبکر بود. این را هم نگاه می‌کنم.

پرسش:

حضرت استاد! در زمان ابوبکر هنوز «شامات» فتح نشده بود. «شامات» در زمان خلیفه دوم فتح شده است.

پاسخ:

من فرمایش حضرتعالی را نفی نمی‌کنم. ان شاءالله من فردا این را یادم باشد حتماً نگاه می کنم.

والسلام علیكم ورحمة الله و بركاته



مطالب مرتبط:
بررسی ادلّه مشروعیت سنّتبررسی گوشه ای از شبهات فاطمیه (4)بررسی گوشه ای از شبهات فاطمیه (3)بررسی گوشه ای از شبهات فاطمیه (2)
Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :