بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه شصت و چهارم 99/11/28
موضوع: اجتهاد وتقلید –نصب فرماندار و حاکم برای مناطق اسلامی توسط پیامبر اکرم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی محمد رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
آیا ابوبکر هم گفته بیعت با من فلتةً بوده ؟
پاسخ:
(فلتةً: فجأةً من غير تدبر ووقعت من غير مشورة من جميع من كان ينبغي أن يشاور)
آنچه قطعی است و در «صحیح بخاری » آمده، تعبیر از خلیفه دوم است. در «مکه» افرادی میگفتند:
«فَوَاللَّهِ ما كانت بَيْعَةُ أبي بَكْرٍ الا فَلْتَةً»
عمر غضبناک شد و میخواست سخنرانی کند، جلوگیری کردند گفتند اینجا جایش نیست ،بعد در «مدینه» منبر رفت و گفت بعضی میگویند:
«إنما كانت بَيْعَةُ أبي بَكْرٍ فَلْتَةً وَتَمَّتْ أَلاَ وَإِنَّهَا قَدْ كَانَتْ كَذَلِكَ»
بله همینطور است.
«وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا وَلَيْسَ فيكم من تُقْطَعُ الْأَعْنَاقُ إليه مِثْلُ أبي بَكْرٍ من بَايَعَ رَجُلًا من غَيْرِ مَشُورَةٍ من الْمُسْلِمِينَ فلا يتابع هو ولا الذي تابعه تَغِرَّةً أَنْ يُقْتَلَا »
اما خدا شرّ و ضرر این بیعتِ بی مشورت و فجأةً را دفع کرد و البته مثل ابوبکر هم کسی را نمی یافتید برای آن مقام، اما بعد از این اگر کسی بدون مشورت با مسلمین،با کسی بیعت کرد،بر حذر باشید و نپذیرید که هم بیعت کننده و هم بیعت شونده ،کشته خواهند شد.
الكتاب: الجامع المسند الصحيح المختصر من أمور رسول الله صلى الله عليه وسلم وسننه وأيامه = صحيح البخاري- المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي- المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر
الناشر:دار طوق النجاة(مصورة عن السلطانية بإضافة ترقيم ترقيم محمد فؤاد عبد الباقي)-ج 8، ص168
اما اینکه از کتاب «رسائل للجاحظ» آورده اند،خیلی نمیتواند ملاک باشد.گاهی ما از «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» سند میآوریم، اینها ان قلت میآورند. البته اگر سند درستی داشته باشد و بررسی سندی شود ،خیلی خوب است.
پرسش:
آیا حضرت «ام کلثوم» در کربلا حضور داشتند؟
پاسخ
آنچه ما در مصادر تاریخی معتبر داریم این است که حضرت سیدالشهداء علیهالسلام،هنگام وداع فرمودند:
«یا زینب، یا ام کلثوم، یا سکینه، یا رقیه، یا رباب علیکن منی السلام»
«يَا سُكَيْنَةُ يَا فَاطِمَةُ يَا زَيْنَبُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَامُ»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج45، ص47
شاید پنج – شش تا از مقاتل این را آوردهاند، سخنرانی حضرت «زینب» در «کوفه» مستقل است. سخنرانی حضرت«ام کلثوم» هم در «کوفه» مستقل است.
البته افرادی هم که میگویند «ام کلثوم» کنیة حضرت «زینب» بوده هم مدرکی دارند ولی بنده نتوانستم از حرفهای این بزرگواران قانع شوم.
پرسش:
آقای «نجاح طائی» را چه اندازه قبول دارید؟
پاسخ:
ما چند مرتبه حضوری با ایشان صحبتی داشتیم، ایشان الان در «نجف» ادعای مرجعیت دارند «المرجع الدینی النجاح الطائی»!!
کتابهایی هم که نوشتهاند خیلی مشکلی از جامعه اسلامی ما حل نمیکند، اینطور مطلب نوشتن سنیها را هم قانع نمیکند.
مثلا میگوید کسی که در «غار» همراه پیامبر اکرم بوده،ابوبکر نبوده بلکه کسی دیگر بوده است. این در حقیقت به نوعی اجماعی است بین شیعه و سنی که ابوبکر بوده است.
بلکه در اینجا چیزی که قابل طرح و سوال است این است که قرآن میفرماید:
(إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِي اثْنَينِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيهِ وَأَيدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا)
سوره توبه (9): آیه 40
چرا در اینجا: «أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيهِما» نگفت. در سوره توبه و فتح دارد:
(ثُمَّ أَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ)
سوره توبه (9): آیه 26
«فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ»
سوره فتح (48): آیه 26
ولی اینجا فقط «علی رسوله» است و مرجع ضمیر «ه» در «سکینته» هم رسول اکرم است به قرینه ضمیر در «ایّده».
پرسش:
آیا خطبه 230 «نهج البلاغه» ،اشاره دارد که نمیتوان به مردگان توسل کرد؟
پاسخ:
شاید نظرتان عبارت خطبه 110 باشد نه 230.
«إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى الْإِيمَانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِه»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص163
این را زیاد مطرح میکنند. فرضاً اگر هم بحث مردگان را مطرح میکند، مردگان معمولی را مطرح میکند؛ ولی ائمة (علیهم السلام) خارج از این مسائل هستند.
پرسش:
عبارت «کبش اهلی» مدرکش کدام کتاب است؟
پاسخ:
این مطلب در کتاب « الزهد » نوشته «هنّاد» است. عمر میگوید:
«يَا لَيْتَنِي كُنْتُ كَبْشَ أَهْلِي سَمَّنُونِي مَا بَدَا لَهُمْ، حَتَّى إِذَا كُنْتُ أَسْمَنَ مَا أَكُونُ زَارَهُمْ بَعْضُ مِنْ يُحِبُّونَ فَجَعَلُوا بَعْضِي شِوَاءً وَبَعْضِي قَدِيدَاً ثُمَّ أَكَلُونِي فَأَخْرَجُونِي عَذِرَةً وَلَمْ أَكُنْ بَشَرَاً»
الكتاب: الزهد- المؤلف: أبو السَّرِي هَنَّاد بن السَّرِي الكوفي (المتوفى: 243هـ)- المحقق: عبد الرحمن عبد الجبار الفريوائي- الناشر: دار الخلفاء للكتاب الإسلامي – الكويت- ج1، ص258
در«حلية الأولياء ابونعیم» (م430) ،«شعب الایمان بیهقی م 458»و «تاریخ دمشق ابن عساکر م571» ،«جامع الاحادیث سیوطی م911»هم آمده.
در الزهد و تاریخ دمشق،تعابیری هم از قول ابوبکر آمده:
وَاللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَنِي شَجَرَةً إِلَى جَانِبِ الطَّرِيقِ , فَمَرَّ بِي بَعِيرٌ فَأَخَذَنِي فَأَدْخَلَنِي فَاهُ فَلَاكَنِي , ثُمَّ ازْدَرَدَنِي , ثُمَّ أَخْرَجَنِي بَعْرًا وَلَمْ أَكُ بَشَرًا
الكتاب: الزهد- المؤلف: أبو السَّرِي هَنَّاد بن السَّرِي التميمي الدارمي الكوفي (المتوفى: 243هـ)- الناشر: دار الخلفاء للكتاب الإسلامي – الكويت- ج1، ص258
آغاز بحث...
یکی از اموری که جزو کارهای سیاسی و حکومتی رسول اکرم بوده که بدون آنکه با مردم مشورتی بکنند انجام دادهاند ، نصب حاکمان و فرمانداران بوده است.
به شکل خلاصه بگوییم، در مجموع ما نزدیک 30 تا 40 روایت داریم که رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) هر کجا را فتح میکردند آنجا حاکمی نصب میکردند.
قبیلهای مسلمان میشد، پیغمبر نماینده برای آنجا انتخاب میکردند که این نماینده مسئول بود امر به معروف و نهی از منکر کند، قرآن را آموزش بدهد و صدقات را جمع آوری کند و به فقراء برساند امثال این. اول: روایتی در «مسند احمد» است:
« عَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي الْعَاصِ، أَنَّ وَفْدَ ثَقِيفٍ قَدِمُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَأَنْزَلَهُمُ الْمَسْجِدَ لِيَكُونَ أَرَقَّ لِقُلُوبِهِمْ، فَاشْتَرَطُوا عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ لَا يُحْشَرُوا، وَلَا يُعْشَرُوا، وَلَا يُجَبُّوا، وَلَا يُسْتَعْمَلَ عَلَيْهِمْ غَيْرُهُمْ، قَالَ: فَقَالَ: «إِنَّ لَكُمْ أَنْ لَا تُحْشَرُوا، وَلَا تُعْشَرُوا، وَلَا يُسْتَعْمَلَ عَلَيْكُمْ غَيْرُكُمْ وَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَا خَيْرَ فِي دِينٍ لَا رُكُوعَ فِيهِ» قَالَ: وَقَالَ عُثْمَانُ بْنُ أَبِي الْعَاصِ: يَا رَسُولَ اللَّهِ عَلِّمْنِي الْقُرْآنَ، وَاجْعَلْنِي إِمَامَ قَوْمِي »
«وفد» همان گروه و یا عدهی زیادی هستند که به دیدار پیغمبر میآمدند
حضرت اینها را در مسجد جا دادند تا قلبهای اینها بیشتر نرم بشود.
چون در مسجد، معنویت بیشتر است و رقت قلب بیشتری میآید تا بعدا در منزلی سکونت کنند.
مسلمان شدند و با نبی مکرم شرط کردند که برای جهاد فراخوانده نشوند، مالیات از اینها نگیرند ،
نماز نخوانند،اگر نبی مکرم میخواهند نماینده و حاکمی بر آنها بگذارند، از «قبیله ثقیف» باشد.
حضرت هم فرمود این چیزهایی که شما میگویید که از ما سرباز گیری نکنید...باشد و حتی نماینده
هم برای شما ازخودتان انتخاب میکنم. بعد حضرت فرمود:
دینی که نماز نداشته باشد آن دین نیست. «عثمان ابن ابی العاص» که در حقیقت از همین قبیله بود گفت یا رسول الله شما قرآن را به من آموزش دهید و من را امام قومم قرار بدهید.
الكتاب: مسند الإمام أحمد بن حنبل- المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ)- المحقق: شعيب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون- إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن التركي- الناشر: مؤسسة الرسالة- ج 29، ص 439
البته «عُشر» که یک دهم است ،جدای از حقوق زکات و خمس است و این بحث جدایی است، اینکه اینها سالیانه مبلغی مالیات بدهند. من احساس میکنم با توجه به آنچه که رسول اکرم با «یهود» انجام داد که وقتی با آنها مصالحه کردند و جنگ نکردند، قرار شد سالانه یک مبلغی را به رسول اکرم بپردازند، این قضیه در ذهن مسلمانها بوده و از این، تعبیر به «عُشریه» میکردند، گفتند به طور مثال، در مورد «یهود» و «نصاری»،در اسلام به آن مبلغ پرداختی آنها «جزیه» میگوید، اینها تعبیر به «مالیات» میکنند.
دوستان توجه کنند در روایت، کلمه امام آمده. از پیغمبر میخواهند امام، برای آنها معین کند، نه اینکه خودشان از میان خودشان، امام و پیشوا ولو از طرف رسول اکرم، معین کنند. این تعبیر خیلی زیبایی است.
«وَلاَ يُسْتَعْمَلَ عَلَيْكُمْ غَيْرُكُمْ»؛ همین است که بالاخره عامل پیغمبر باید باشد و خودِ پیغمبر باید کسی را به عنوان عامل، معرفی کنند، نمیفرماید شما بروید بین خودتان یک نفر نماینده برای من، معرفی کنید.
مقداری دقت کنیم که نکته ظریفی در اینجا است، این کسی که میخواهد بیاید، اگر آنها نماینده انتخاب کرده باشند که نماینده آنها میشود نه نماینده رسول اکرم!
عبارت خیلی زیبایی داریم، ابوبکر، نامهای به «اسامة» مینویسد:
لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَتَبَ أَبُو بَكْرٍ إِلَى أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ مِنْ أَبِي بَكْرٍ خَلِيفَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ إِلَى أُسَامَةَ بْنِ زَيْدٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْمُسْلِمِينَ اجْتَمَعُوا عَلَيَّ لَمَّا أَنْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَإِذَا أَتَاكَ كِتَابِي هَذَا فَأَقْبِلْ قَالَ فَكَتَبَ إِلَيْهِ أُسَامَةُ بْنُ زَيْدٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ جَاءَنِي كِتَابٌ لَكَ يَنْقُضُ آخِرُهُ أَوَّلَهُ كَتَبْتَ إِلَيَّ مِنْ أَبِي بَكْرٍ خَلِيفَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ ثُمَّ أَخْبَرْتَنِي أَنَّ الْمُسْلِمِينَ اجْتَمَعُوا عَلَيْكَ قَالَ فَلَمَّا قَدِمَ أُسَامَةُ عَلَيْهِ قَالَ لَهُ يَا أَبَا بَكْرٍ أَ مَا تَذْكُرُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِهِ حِينَ أَمَرَنَا أَنْ نُسَلِّمَ عَلَى عَلِيٍّ ع بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فَقُلْتَ أَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ لَكَ نَعَمْ ثُمَّ قَامَ عُمَرُ فَقَالَ أَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ فَقَالَ نَعَمْ ثُمَّ قَامَ الْقَوْمُ فَسَلَّمُوا عَلَيْه
فَكُنْتُ أَصْغَرَكُمْ سِنّاً فَقُمْتُ فَسَلَّمْتُ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُنْ يَجْمَعُ لَهُمُ النُّبُوَّةَ وَالْخِلَافَة»
از ابوبکر، خلیفه پیغمبر به «اسامة ابن زید» ، بعد از پیغمبر، مردم اجتماع کردند....
جالب پاسخ اسامة است :
چیزی نوشتی که آخرش اولش را نقض می کند،به من نوشتی که از ابوبکر، خلیفه پیغمبر و بعد گفتی مسلمین بر انتخابت اجتماع کردند...
بعدا اسامه ماجرای غدیر را به ابوبکر متذکر می شود و سوال ابوبکر و عمر از پیغمبر را و تهنیت خودش را به امیرالمومنین علیه السلام
بعد ابوبکر میگوید:
خدا نبوت و خلافت، هر دو را، برای آنها جمع نکرده.
كتاب: اليقين؛ نويسنده: السيد ابن طاووس (وفات : 664)، تحقيق: الأنصاري، ناشر: مؤسسة دار الكتاب (الجزائري)، سال چاپ: ربيع الثاني 1413، ص310
(نکته اینجا فرق بین خلیفه رسول الله و فردی به عنوان منتخب مردم است) و در آنجا هم :
«وَلاَ يُسْتَعْمَلَ عَلَيْكُمْ غَيْرُكُمْ»
نمیگوید ما یک نفر نماینده خدمت شما معرفی میکنیم، شما هم برای ما تنفیذ کن، «عثمان ابن ابی العاص» هم میگوید:
«واجعلني إِمَامَ قومي»
پس معلوم میشود مسائل سیاسی به دست رسول اکرم است، «باذن الله تبارک وتعالی» اگر در یک جایی امامی یا خلیفةای معین میکند، تمام اینها:
(وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى)
سوره نجم (53): آیه 3 و 4
«بیهقی» در «دلائل النبوة» آورده، «عثمان ابن ابی العاص» می گوید:
«استعملني رسول الله وأنا أصغر الستة الذين وفدوا عليه من ثقيف وذلك أني كنت قرأت سورة البقرة...»
جوان ترین آن شش نفر بودم که خدمت رسول خدا رسیدیم و پیامبر من را عامل خود در قوم ثقیف قرار دادند...
دلائل النبوة؛ اسم المؤلف: للبيهقي الوفاة: 458، دار النشر : ،ج 5، ص 308
دوم: در «طبقات کبریٰ» و «الإصابه» و ... است نامهی نبی اکرم به «قیس ابن سلمة ابن شراحیل»:
«أني استعملتك على مران ومواليها وحريم ومواليها والكلاب ومواليها من أقام (منهم) الصلاة وآتى الزكاة وصدق ماله وصفاه»
من تو را عامل خودم قرار دادم بر منطقه «مُرّان» و اطرافش ... بر کسانی که نماز را بخوانند زکات بدهند و نسبت به اموالش صادق باشد و آن را پاک کند.
الطبقات الكبرى؛ اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230، دار النشر: دار صادر – بيروت، ج 1، ص 325
یعنی حقوق مالی خودش را بپردازد، شاید هم اشاره باشد به بحث خمس و ... و آنچه که از انفال به دستشان میآید.
سوم: حکم پیامبر به «قضاعی بن عمر» برای عاملیت بر «بنی اسد»:
رجع النبي صلى الله عليه وسلم من حجة الوداع واستعمل على بني أسد سنان بن أبي سنان وقضاعي بن عمرو»
الإصابة في تمييز الصحابة؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة : الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي، ج5، ص443
موارد زیاد است، بطور خلاصه آوردیم و همین چند مورد کافی است که رسول اکرم عاملین و نمایندگانی را انتخاب میکردند که در میان آنها حکومت کنند،احکام به آنها یاد دهند و حدود و دیات را پیاده کنند.
« عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَمَّا بَعَثَ مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ إِلَى الْيَمَنِ، قَالَ: " إِنَّكَ تَأْتِي قَوْمًا أَهْلَ كِتَابٍ، فَادْعُهُمِ الَى شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَنِّي رَسُولُ اللهِ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوكَ لِذَلِكَ، فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ، فَإِنْ أَطَاعُوا لِذَلِكَ، فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ صَدَقَةً فِي أَمْوَالِهِمْ تُؤْخَذُ مِنْ أَغْنِيَائِهِمْ وَتُرَدُّ فِي فُقَرَائِهِمْ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوكَ لِذَلِكَ، فَإِيَّاكَ وَكَرَائِمَ أَمْوَالِهِمْ، وَاتَّقِ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ، فَإِنَّهَا لَيْسَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ حِجَابٌ " »
حضرت معاذ بن جبل را به یمن فرستادند،فرمودند اگر آنها توحید، نبوت را قبول و اطاعت کردند به آنها را بگو پنج وعده نماز در هر شبانه روز،اگر پذیرفتند بگو خدای عالم در اموال صدقه قرار داده که از اغنیاء گرفته شود و در اختیار فقراء قرار بگیرد، اگر اطاعت کردند دیگر به اموال آنها کاری نداشته باش و طمع نورز(با بهانهای تصرف نکن)و از از نفرین مظلوم بترس که بین دعا و نفرین مظلوم و خدا،حجابی نیست.
الكتاب: مسند الإمام أحمد بن حنبل- المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني (المتوفى: 241هـ)- المحقق: شعيب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون- إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن التركي- الناشر: مؤسسة الرسالة- ج3 ، ص498
در حالات سید الشهداء است وقتی آمدند از امام سجاد، آخرین لحظات خداحافظی کنند یک جمله فرمودند:
«یا بنیّ ایّاک و ظلم من لا یجد علیک ناصرا الّا الله»
فرزندم، از ظلم به کسی که جز خدای عالم کمک حال و پناهی ندارد بپرهیز.
«معاذ ابن جبل» را پیغمبر برای دو منطقه «یمن» و «حضرموت» فرستادند و فرمودند:
« وقال له: «يا معاذ إنك تقدم على قوم أهل كتاب وإنهم سائلوك عن مفاتح الجنة، فأخبرهم أن مفاتح الجنة لا إله إلا الله، وأنها تخرق كل شيء حتى تنتهي إلى الله عز وجل، لا تحجب دونه، من جاء بها يوم القيامة مخلصًا رجحت بكل ذنب» فقال: أرأيت ما سئلت عنه واختصم إلي فيه مما ليس في كتاب الله ولم أسمع منك سنة فقال:«تواضع للَّه يرفعك،ولا تقضين إلا بعلم،فإن أشكل عليك أمر فسل ولا تستحي،واستشر ثم اجتهد،فإن الله إن يعلم منك الصدق يوفقك،فإن التبس عليك فقف حتى تتبينه أو تكتب إلي فيه، واحذر الهوى فإنه قائد الأشقياء إلى النار وعليك بالرفق »
معاذ،کنون بسوی اهل کتاب میروی. از تو از کلید بهشت سوال میکنند.به آنها بگو کلید بهشت «لا اله الا الله» است و این کلید، تمام حجابها را زائل میکند تا به خدا میرسد به طوری که دیگر بین خود و خدا حجابی نمیماند، اگر کسی به این توحید در قیامت محشور شود بر هر گناهی چیره است.
بعد معاذ سوال می کند:
اگر نزد من برای قضاوت و حکم آمدند ولی راجع به آن در کتاب خدا چیزی نیافتم و از شما هم نشنیده بودم،آنگاه چه کنم؟
پیغمبر فرمودند:
برای خدا، تواضع کن، خدا تو را بالا میبرد.
فقط عن علم قضاوت کن،اگر امری بر تو مشکل بود و ندانستی،سوال کن و خجالت نکش، مشورت آنگاه اجتهاد کن، خدای عالم وقتی در تو صدق ببیند، تو را موفق میدارد. اگر مسئلهای بر تو مشتبه شد توقف کن تا قول ثابت و قطعی پیدا کنی یا به من بنویس و از من بپرس!
تلاش کن بر مبنای هوای نفس، قضاوت نکنی، هوای نفس، قائد و پیشوای اشقیاء به آتش جهنم است.و بر تو باد مدارا با مردم.
المنتظم في تاريخ الملوك والأمم؛ اسم المؤلف: عبد الرحمن بن علي بن محمد بن الجوزي أبو الفرج الوفاة: 597، دار النشر: دار صادر - بيروت - 1358، الطبعة: الأولى، ج 4، ص 6
«العلاء بن حضرمی» را حاکم «بحرین» قرار داد.
واستعمل النبيّ صلى اللَّه عليه وسلّم العلاء على البحرين...
الكتاب: الإصابة في تمييز الصحابة- المؤلف: أبو الفضل أحمد بن علي بن محمد بن أحمد بن حجر العسقلاني (المتوفى: 852هـ)- تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض- الناشر: دار الكتب العلمية – بيروت- ج4،ص 445
«قیس ابن مالک» را طی حکمی به عاملیت در قوم هَمدان گذاشتند:
« وَكَتَبَ عَهْدَهُ عَلَى قَوْمِهِ هَمْدَانَ أَحْمُورِهَا وَغَرْبِهَا وَخَلائِطِهَا وَمَوَالِيهَا أَنْ يَسْمَعُوا لَهُ وَيُطِيعُوا وَأَنَّ لَهُمْ ذِمَّةَ اللَّهِ وَذِمَّةَ رَسُولِهِ مَا أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكَاةَ. »
به قوم همدان از عرب و ...که از «قیس» حرف شنوی داشته باشند و از او اطاعت کنند، در امان و ضمانت خدا و رسولش هستید مادامی که نماز بپا دارید که زکات بدهید.
«احمورها عربها ومواليها وخلائطها»
در رابطه با «احمور» که چیست و یا «عرب» منظور کیست؟ یا در بعضی از جاها «عُربُها» یا «عَرَبِها» یا «غَربِها» آمده که آقایان روی این عبارتها خیلی سر و صدا کردهاند مانند «هشام» و ...بنده به طور مفصل آوردهام ان شاء الله فایل را در اختیارتان قرار میدهم که مطالعه میکنید.
مراد از «احمور» آنهایی هستند که یک مقداری صورتهای قرمزی دارند که تقریباً کنایه از «فُرس» و «عجم»ها است. معمولاً «عجم»ها سیاه نبودند و اگر «عُرب» بخوانیم یعنی آنهایی که صورت سیاهی دارند یا «عَرب» بخوانیم آنهایی که «عرب اصل» هستند،«احمور» را اگر «عجم» گرفتیم ،آن را «عرب» میخوانیم
«خلائط» معمولاً در لغت به معنای کسی است که اول از نسل «عجم» بوده بعد با مهاجرت نسلش به «عرب» تبدیل شده؛ یعنی مخلوطی از «عرب» و «عجم» است.
الكتاب: الطبقات الكبرى- المؤلف: أبو عبد الله محمد بن سعد بن منيع الهاشمي بالولاء، البصري، البغدادي المعروف بابن سعد (المتوفى: 230هـ)- تحقيق: محمد عبد القادر عطا
الناشر: دار الكتب العلمية - بيروت ج1، ص257
در بعضی از جاها هم دارد که:
« أن رَسُول اللَّه صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كتب إِلَى قيس بْن مَالِك الأرحبي: " سلام عليكم، أما بعد ذَلِكَ، فإني استعملتك عَلَى قومك، عربهم وخمورهم ومواليهم، وأقطعتك من ذرة نسار مائتي صاع، ومن زبيب خيوان مائتي صاع جار لَكَ ذَلِكَ ولعقبك من بعدك، أبدًا أبدًا أبدًا ".
قال قَيْس: وقول رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: " أبدا أبدا أبدا " أحب إلي، إني لأرجو أن يبقي لي عقبي أبدًا. »
أسد الغابة في معرفة الصحابة؛ اسم المؤلف: عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري الوفاة: 630هـ، دار النشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م، الطبعة: الأولى، تحقيق : عادل أحمد الرفاعي، ج 4، ص 469
«مکاتیب الرسول مرحوم میانجی» هم دارد. اینها خیلی زیاد است، ما به همین اندازه امروز اکتفا میکنیم.
ان شاء الله عزیزان ما را دعا بفرمایند
«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»