بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه هفتاد و هفتم 99/12/25
موضوع: روایات دال بر معنای ولیّ بر مسئله جانشینی الهی امیرالمومنین علیه السلام
اللهم صلی علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی محمد رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه
ان شاء الله عزیزان قدر ماه شعبان را بدانند، بحث میلادهای ائمة یک مسئله است، بحث اینکه ماه عبادت و بندگی است و آماده کردن خود برای ضیافت الله است، این از همه مهمتر است. مخصوصا از مناجات شعبانیه عزیزان غفلت نکنند. این یکی از هدایای الهی برای ما بندگان است، مخصوصا بعضی از فرازها را تلاش کنند همیشه در قنوت نماز و یا در سجده نمازشان فراموش نکنند.
مخصوصا آن عبارتی که:
«إِلَهِي هَبْ لِي كَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْكَ وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ وَ تَصِيرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِك»
اینها خیلی زیبا است یا:
«يَا سَيِّدِي فِيمَا يَكُونُ مِنِّي إِلَى آخِرِ عُمُرِي مِنْ سَرِيرَتِي وَ عَلَانِيَتِي وَ بِيَدِكَ لَا بِيَدِ غَيْرِكَ زِيَادَتِي وَ نَقْصِي وَ نَفْعِي وَ ضُرِّي»
إقبال الأعمال (ط - القديمة)؛ ابن طاووس، على بن موسى، محقق/ مصحح: ندارد ناشر: دار الكتب الإسلاميه، ج2، ص687
اینها خیلی مضامین عالیهای دارد و مناجات شعبانیه را هم ائمة (علیهم السلام) همه میخواندند، مخصوص یکی از ائمة نیست.
پرسش:
در کتاب های «اعتقادات الامامیة» و «تصحیح اعتقادات الامامیة» و نسبت شان، تشکیک شده.
پاسخ:
در رابطه با این دو کتاب، اصلا و ابدا این چیزها مطرح نیست، «اعتقادات الامامیة» اثر شیخ صدوق و«تصحیح اعتقادات الامامیة» اثر شیخ مفید است.
پرسش:
در رابطه با توسل «عبدالرحیم القصیر» که دست در گردن به حالت التجاء ذکر بگوید،چگونه است؟
پاسخ:
یک دستش را بر گردن میگذارد و با دست دیگرش هم التجاء میکند(با حرکت انگشت سبابه به اطراف)، لازم نیست که هردو دست بر گردن باشد.
پرسش:
حرم حضرت زینب کدام درست است «مصر» و یا «دمشق»؟
پاسخ:
آنچه که به ذهن من میرسد و ادله هم مؤیّد آن است،قبر مطهر در «شام» است نه «مصر»و «مدینه»
بعضی گفته¬اند ایشان را به «شام» تبعید کردند، و بعضی هم گفته¬اند که «عبدالله جعفر» منزل و باغی در «شام» داشت،برای اینکه تغییری در احوال حضرت زینب (سلام الله علیها) ایجاد کند، از «مدینه» به «شام» هجرت کردند و حضرت در آنجا از دنیا رفتند.
سیره بزرگان،مراجع..،در طول تاریخ این بوده که در «شام» حضرت را زیارت میکردند.
پرسش:
میگویند موجب هجرت حضرت زینب سلام الله علیها، قحطی در «مدینه» بوده.
پاسخ:
مسئله قحطی، قبل قضایای عاشورا بود، نه بعد از آن؛ ولی آنچه که بنده حضور ذهن دارم، «عبدالله» به خاطر رفاه حال حضرت زینب (سلام الله علیها) ایشان را به «شام» بردند.
پرسش:
اینکه گفته شده قبر برخی از همسران پیغمبر در «شام» است، مستند است؟
پاسخ:
بنده تا به حال نشنیدم، آنچه که مسلم است، قبرشان عمدةً در قبرستان بقیع است، مگر روایت مستند داشته باشیم که «نحن ابناء الدلیل»، اگر به خاطر بعضی از مسائل رفته باشند، مثلا بعضی به «بصره» میآیند قیامت به پا میکنند، دیگر «شام» رفتن که جای خود دارد!
آغاز بحث...
یکی آیاتی که دال بر حکومت سیاسی اهلبیت (علیهم السلام) و رسول اکرم است، آیهی ولایت است.
(إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ)
سوره مائده (5): آیه 55
روایات در تبیین آیه زیاد است. یکی روایت ابی الجارود که صد در صد صحیح است، سندهای متعددی دارد:
« عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ وَ اَلْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ وَ بُكَيْرِ بْنِ أَعْيَنَ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ أَبِي اَلْجَارُودِ جَمِيعاً عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: أَمَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ رَسُولَهُ بِوَلاَيَةِ عَلِيٍّ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ: «إِنَّمٰا وَلِيُّكُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا اَلَّذِينَ يُقِيمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ يُؤْتُونَ اَلزَّكٰاةَ» وَ فَرَضَ وَلاَيَةَ أُولِي اَلْأَمْرِ فَلَمْ يَدْرُوا مَا هِيَ فَأَمَرَ اَللَّهُ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنْ يُفَسِّرَ لَهُمُ اَلْوَلاَيَةَ كَمَا فَسَّرَ لَهُمُ اَلصَّلاَةَ وَ اَلزَّكَاةَ وَ اَلصَّوْمَ وَ اَلْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِكَ مِنَ اَللَّهِ ضَاقَ بِذَلِكَ صَدْرُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ تَخَوَّفَ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ دِينِهِمْ وَ أَنْ يُكَذِّبُوهُ فَضَاقَ صَدْرُهُ وَ رَاجَعَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ: «يٰا أَيُّهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمٰا بَلَّغْتَ رِسٰالَتَهُ وَ اَللّٰهُ يَعْصِمُكَ مِنَ اَلنّٰاسِ » فَصَدَعَ بِأَمْرِ اَللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فَقَامَ بِوَلاَيَةِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَنَادَى اَلصَّلاَةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ اَلنَّاسَ أَنْ يُبَلِّغَ اَلشَّاهِدُ اَلْغَائِبَ قَالَ عُمَرُ بْنُ أُذَيْنَةَ قَالُوا جَمِيعاً غَيْرَ أَبِي اَلْجَارُودِ وَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ كَانَتِ اَلْفَرِيضَةُ تَنْزِلُ بَعْدَ اَلْفَرِيضَةِ اَلْأُخْرَى وَ كَانَتِ اَلْوَلاَيَةُ آخِرَ اَلْفَرَائِضِ فَأَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي » قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لاَ أُنْزِلُ عَلَيْكُمْ بَعْدَ هَذِهِ فَرِيضَةً قَدْ أَكْمَلْتُ لَكُمُ اَلْفَرَائِضَ.
از امام باقر عليه السلام روايت كنند كه فرمود: خداى عز و جل رسولش را بولايت على عليه السلام امر كرد و آيۀ «سرپرست شما تنها خداست و رسولش و كسانى كه ايمان آورده، نماز بپا دارند و زكاة دهند-55 سورۀ مائده-» را بر او نازل فرمود و ولايت اولو الامر را واجب ساخت، مردم ندانستند مقصود از ولايت چيست، خدا به محمد صلّى اللّٰه عليه و آله امر فرمود تا ولايت را براى آنها توضيح دهد چنان كه نماز و زكاة و روزه و حج را توضيح داد، و چون امر بولايت از جانب خدا به پيغمبر رسيد، حضرتش دلتنگ شد و ترسيد مردم از دين برگردند و او را تكذيب كنند، از اين جهت دلتنگ شد و به پروردگارش رجوع كرد، خداى عزّ و جلّ به او وحى فرستاد «اى پيغمبر آنچه از پروردگارت بتو نازل شده برسان، و اگر ابلاغ نکنی رسالت خود را به انجام نرساندهاى، خدا تو را از گزند مردم حفظ میكند» او هم امر خداى تعالى را اعلان كرد و به امر ولايت على عليه السلام در روز غدير خم قيام نمود و مردم را براى نماز جماعت بانگ زد و فرمان داد كه حاضرين به غائبين برسانند. عمر بن اذينه (كه از آن شش نفر روايت ميكند) گويد: همگى جز ابى الجارود گفتند: امام باقر عليه السلام فرمود: واجبات خدا يكى پس از ديگرى نازل میشد و امر ولايت آخرين آنها بود، كه خداى عزّ و جلّ اين آيه را نازل فرمود:«امروز دين شما را كامل كردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم»امام باقر عليه السلام فرمود: خداى عز و جل میفرمايد: بعد از اين واجبى بر شما نازل نكنم، واجبات را براى شما كامل كردم.
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص289، بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ ع وَاحِداً فَوَاحِدا، ح4
این از روایات خیلی مهم و اساسی در این موضوع است که در اینجا امام باقر (سلام الله علیه) سه آیهی اساسی را مطرح کردهاند: آیه ولایت، آیه ابلاغ و آیه اکمال، عمده ادلهی ما هم به این سه آیه بر میگردد.
ان شاء الله عزیزان این را دقت کنند و همچنین روایاتی که از اهلسنت نسبت به این سه آیه آوردهاند که ما بارها گفتیم حتما دوستان حفظ کنند.
روایت بعدی:
« عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ اَلسِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ هَارُونَ بْنِ خَارِجَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَهُ جَالِساً فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ حَدِّثْنِي عَنْ وَلاَيَةِ عَلِيٍّ أَ مِنَ اَللَّهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ فَغَضِبَ ثُمَّ قَالَ وَيْحَكَ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَخْوَفَ لِلَّهِ مِنْ أَنْ يَقُولَ مَا لَمْ يَأْمُرْهُ بِهِ اَللَّهُ بَلِ اِفْتَرَضَهُ كَمَا اِفْتَرَضَ اَللَّهُ اَلصَّلاَةَ وَ اَلزَّكَاةَ وَ اَلصَّوْمَ وَ اَلْحَجَّ . »
ابو بصير گويد: خدمت امام باقر عليه السلام نشسته بودم كه مردى به آن حضرت عرض كرد: مرا از ولايت على خبر ده، كه آن از جانب خدا هست يا از جانب پيغمبر؟ حضرت خشمگين شد و فرمود: واى بر تو! پيغمبر از خدا بيمناك تر از آنست كه چيزى را كه خدا دستورش را نداده بگويد، بلكه ولايت على را خدا واجب ساخت. چنان كه نماز و زكاة و روزه و حج را واجب ساخت.
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب -مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دارالكتب الاسلامیة، ج1، ص289، بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ ع وَاحِداً فَوَاحِدا، ح5
تبیین احکام که «ضَاقَ بها صَدْرُهُ»، «وَ تَخَوَّفَ أَنْ يَرْتَدُّوا» ندارد. اینکه رسول اکرم نگران شدند و سینهشان به تنگ آمد، این مربوط به نماز، روزه و زکات و حج نیست، مشخص است که اینها را انجام میدادند.
اگر یک ذره انسان به عقلش رجوع کند، میفهمد که این مسئله، مسئله حکومتی است، مسئله ولایت است، مسئله امامت است، بعضیها که از روز اولی که ایمان آورده بودند به هوای اینکه بعد از رسول اکرم خلافت و حکومت را عهده دار بشوند، با معرفی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) تمام آن آرزوهایشان به هم ریخت.
بعد عرض کردیم «عابدینی» یک شبههی شیطانی مطرح کرده است و خودش با اینکه میگوید سند روایت صحیح است ولی با شیطنت میگوید معلوم نیست خدا معرفی حضرت علی را واجب کرد یا نصب او را. خیلی عجیب است، شما ببینید میگوید: " معلوم نیست معرفی حضرت علی واجب شده یا نصب حضرت علی واجب شده" ببینید روایت چه میگوید :
«يُفَسِّرَ لَهُمُ الْوَلَايَةَ كَمَا فَسَّرَ لَهُمُ الصَّلَاةَ وَ الزَّكَاةَ وَ الصَّوْمَ وَ الْحَجَّ فَلَمَّا أَتَاهُ ذَلِكَ مِنَ اللَّهِ ضَاقَ بِذَلِكَ»
خدا به محمد صلّى اللّٰه عليه و آله امر فرمود تا ولايت را براى آنها توضيح دهد چنان كه نماز و زكاة و روزه و حج را توضيح داد
عابدینی میگوید معلوم نیست نصبِ حضرت واجب شده باشد، شما در این روایت دیدید، حضرت بعد از او قیام کرد:
« فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى ذکره فَقَامَ بِوَلَايَةِ عَلِيٍّ (علیه السلام) يَوْمَ غَدِيرِ خُم »
امر خداى تعالى را اعلان كرد و به امر ولايت على عليه السلام در روز غدير خم قيام نمود
بحث معرفی نیست، بحث نصب است.
چه چیز را اعلان کرد؟ ولایت علی بن ابیطالب را. اینُطور شبهه کردن دیگر معنا ندارد، که بگوید معرفی علی را واجب کرد یا نصب او را. میگوید: " معلوم نیست او چگونه ولایت را تفسیر کرده است؛ زیرا معرفی یا نصب ولی غیر از تفسیر ولایت است".
پیغمبر اکرم وقتی نماز را تفسیر میفرمود، چطور تفسیر میکرد؟ اینها مشخص است، نمیدانم اینها تحت تأثیر یک سری تبلیغات شیطانی قرار گرفتهاند یا مأموریت دارند...
روایت میگوید: «فَصَدَعَ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى»؛ «ضَاقَ بِذَلِكَ صَدْرُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ تَخَوَّفَ أَنْ يَرْتَدُّوا عَنْ دِينِهِمْ»، اینها کاملا مشخص است.
بعد میگوید چرا پیامبری که همه رنجها را به جان خود خریده تا تک تک به او ایمان بیاورند، در معرفی و یا نصب حضرت علی ترسان شده است؟ آیا ندای به ولایت از ندای به توحید سختتر بوده؟ به نظر میرسد تفسیر ولایت همان همزیستی با دیگران و صلح بودن دین است که همه از آن گریزان بودهاند"
یک بچه چنین حرفی نمیزند. میگوید "مراد از تفسیر ولایت همزیستی با دیگران است"!
آخر ولایت چه ربطی به همزیستی با دیگران دارد؟ ولایت چه ربطی به صلح بودن دارد؟ اینها چه ارتباطی به یکدیگر دارند؟ کلمه ولایت ولیّ امری است، تدبیر امور جامعه است. بعد میگوید: " همه از آن گریزان بودند" یعنی مردم از همزیستی با دیگران و صلح گریزان بودند! مگر مردم دیوانه بودند، از جنگل آمده بودند که از صلح گریزان باشند؟
من نمیدانم این آقا اصلا متوجه هست چه میگوید یا واقعا نمیفهمد چه حرفی میزند. میگوید: "به نظر میرسد تفسیر ولایت همان همزیستی با دیگران و صلح بودن دین است که همه از آن گریزان بودند"
مگر شما انسانی در دنیا پیدا میکنید که از صلح گریزان باشد؟ بله اگر رسول اکرم بروند با امثال «ابوجهل، ابو لهب، ابو سفیان» حرف بزنند یعنی هدفشان صحبت با حاکمان ظالم است. حاکمان ظالم به دنبال اهداف شیطانی خودشان هستند، این بحث جدایی است.
اما پیامبر این حرف را برای مسلمانهایی که خیلی از آنها در طول این بیست و سه سال تلاش کردند، در رکاب پیغمبر شهید دادند، زخمی دادند، مطیع رسول اکرم بودند، بیش از صد و بیست هزار نفر در حجة الوداع با پیامبر همراه بودند، حضرت در غدیر با اینها صحبت میکنند.
اصلا یکی از عللی که اعراب مسلمان شدند، به خاطر این بود که دیدند این دین، دین صلح و همزیستی است، دین زندگی مسالمت آمیز است، دینی است که مخالف درگیری و آدم کشی و غیره است و آن معاهدهای که پیغمبر با قبایل و با یهودیان و... بستند، همه نشان میدهد که مسئله زندگی مسالمت آمیز و صلح بودن دین برای همه واضح و روشن بوده.
عرض کردیم اصلا بعضی از یهودیها به خاطر این آمدند مسلمان شدند که دیدند رسول اکرم میگوید هرکس مسلمان شود، جان او، مال او، ناموس او در امان اسلام است. همانطور که مسلمانها از جان و ناموسشان دفاع میکنند، از افرادی که تحت حکومت اسلامی میآیند هم دفاع میکنند.
اما در جواب چند تا نکته را عزیزان دقت کنند: اولا در خود «کافی» جلد 1 صفحه 269 در اینجا کاملا مشخص است که پیغمبر اکرم از چه ناراحت بودند، از چه قلبشان به درد میآمد :
قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ : فِي قَوْلِهِ عَزَّ وَ جَلَّ «يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اَللّٰهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَهٰا » قَالَ لَمَّا نَزَلَتْ «إِنَّمٰا وَلِيُّكُمُ اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَلَّذِينَ آمَنُوا اَلَّذِينَ يُقِيمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ يُؤْتُونَ اَلزَّكٰاةَ وَ هُمْ رٰاكِعُونَ » اِجْتَمَعَ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي مَسْجِدِ اَلْمَدِينَةِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ مَا تَقُولُونَ فِي هَذِهِ اَلْآيَةِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنْ كَفَرْنَا بِهَذِهِ اَلْآيَةِ نَكْفُرُ بِسَائِرِهَا وَ إِنْ آمَنَّا فَإِنَّ هَذَا ذُلٌّ حِينَ يُسَلِّطُ عَلَيْنَا اِبْنَ أَبِي طَالِبٍ فَقَالُوا قَدْ عَلِمْنَا أَنَّ مُحَمَّداً صَادِقٌ فِيمَا يَقُولُ وَ لَكِنَّا نَتَوَلاَّهُ وَ لاَ نُطِيعُ عَلِيّاً فِيمَا أَمَرَنَا قَالَ فَنَزَلَتْ هَذِهِ اَلْآيَةُ «يَعْرِفُونَ نِعْمَتَ اَللّٰهِ ثُمَّ يُنْكِرُونَهٰا» يَعْرِفُونَ يَعْنِي وَلاَيَةَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ «وَ أَكْثَرُهُمُ اَلْكٰافِرُونَ» بِالْوَلاَيَةِ .
امام صادق(عليه السّلام)از پدرش از جدش برايم نقل كرد در تفسير قول خدا عز و جل(83 سوره نحل):«مىشناسند نعمت خدا را سپس آن را انكار مىكنند»فرمود: چون آيه(55 سوره مائده):«همانا ولى و سرپرست شما خدا است و رسولش و آن كسانى كه گرويدند،آنها كه نماز را بر پا دارند و زكاة را بپردازند در حالى كه در ركوع اند»جمعى از اصحاب رسول خدا(صلّى الله عليه و آله) در مسجد مدينه گرد آمدند و به يكديگر گفتند:شما در بارۀ اين آيه چه مىگوئيد؟يكى گفت:اگر به اين آيه كافر شويم به آيات ديگر هم كافر شديم و اگر بدان ايمان آورديم و بپذيريم خوار شويم، چون كه پسر ابى طالب بر ما مسلط گردد،همه گفتند ما مىدانيم محمد در هر چه گويد راست گويد، ما از او پيروى میكنيم ولی در بارۀ على دستور او را اطاعت نكنيم. فرمود:پس از آن اين آيه نازل شد كه:«مىشناسند نعمت خدا را و سپس آن را انكار مىكنند(يعنى ولايت على بن ابى طالب را مىشناسند)و بيشتر آنها كافر به ولايت اند».
الكافي( ط- الإسلامية)- نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب(م 329 ق)- مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد- ناشر: دار الكتب الإسلامية-تهران- ج1، ص427
پس در اینجا خودِ روایت برای ما توضیح میدهد که چرا رسول اکرم ضاق بها صدره!
بعد در رابطه با نگرانی رسول اکرم از قریش باید گفت : این صحبتها نشان میدهد که اینها تاریخ اسلام را یا نخواندهاند و یا با عناد از کنارش رد میشوند. اولا میگوید آیا ندای به ولایت از ندای به توحید سختتر است که پیغمبر در آنجا هیچ ناراحت و نگران نشد و توحید را معرفی کرد و ضاق بها صدره رخ نداد؟
من احساس میکنم او عناد دارد، اینکه پیغمبر اکرم در بیان توحید چه سختیهایی کشیدند و چه مصیبتها و زجرهایی متحمل شدند که قرآن میگوید:
(وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يقُولُونَ)
ما ميدانيم سينهات از آنچه آنها ميگويند تنگ ميشود (و تو را سخت ناراحت ميکنند).
سوره حجر (15): آیه 97
این عبارت را شما داشته باشید، این آقا اصلا به قرآن هم مراجعه نکرده است یا مراجعه کرده و عناد دارد. آیه میگوید: (وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّكَ يضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يقُولُونَ)؛ این مربوط به «مکه» است.
اینجا پیغمبر سینهشان به تنگ آمده بود.
رسول اکرم از دست قریش آن همه زجرها کشیدند، اذیتها شدند، سه سال در «شعب ابیطالب» در محاصره اقتصادی شدید بودند و هزاران مشقت را تحمل نمودند و عاقبت حضرت به غار ثور فرار و بعد به «مدینه» هجرت کردند.
واژه فرار را ببینید، کلمه فرار در منابع اهلسنت آمده، عزیزان دقت کنند. «قرطبی» در تفسیرش دارد:
«وهو خرج بنفسه فَارّاً »
پیغمبر اکرم فرار کرد!
الجامع لأحكام القرآن؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاري القرطبي الوفاة: 671، دار النشر: دار الشعب – القاهرة، ج8، ص143
«طبری» در جلد 14 ،دارد:
خرجا هاربين من قريش إذ همّوا بقتل رسول الله صلى الله عليه وسلم واختفيا في الغار
الكتاب: جامع البيان في تأويل القرآن- المؤلف: محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب الآملي، أبو جعفر الطبري (المتوفى: 310هـ)- المحقق: أحمد محمد شاكر- الناشر: مؤسسة الرسالة ج14، ص257
یا کلام حضرت موسی:
(فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ)
سوره شعرا (26): آیه 21
این یک نکته که بحث رسول اکرم در «مکه» چه زجرها کشیدند و چه ناراحتیها متحمل شدند، واقعا مظلومیت رسول گرامی در «مکه» را ما خوب نتوانستیم بیان کنیم، مصیبتهایی که پیامبر در «مکه» متحمل شدند خیلی دردآور و جگرسوز است.
نکته دوم: قضیهی ترس و نگرانی پیامبر از ایمان و ارتداد مسلمانها در قضیهی حجر اسماعیل است. عایشه به حضرت رسول اکرم گفت:
« يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلاَ تَرُدُّهَا عَلَى قَوَاعِدِ إِبْرَاهِيمَ؟ قَالَ: «لَوْلاَ حِدْثَانُ قَوْمِكِ بِالكُفْرِ لَفَعَلْتُ»
الكتاب: الجامع المسند الصحيح المختصر (صحيح البخاري)- المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري - المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر- الناشر: دار طوق النجاة ، ج2، ص146
حجر اسماعیل حدودا به عرض سه چهار متر از قسمت غرب کعبه است که ناودان بالای آن قرار گرفته . این قسمت جزء «کعبه» بوده قبل از اسلام، اما بعد از «کعبه» جدا کردند.
« ...وَلَوْلاَ أَنَّ قَوْمَكِ حَدِيثٌ عَهْدُهُمْ بِالْجَاهِلِيَّةِ، فَأَخَافُ أَنْ تُنْكِرَ قُلُوبُهُمْ، أَنْ أُدْخِلَ الجَدْرَ فِي البَيْتِ، وَأَنْ أُلْصِقَ بَابَهُ بِالأَرْضِ»
عایشه میگوید از پیغمبر در مورد جدر سوال کردم (جدر حجر اسماعیل) آیا جزء بیت است؟ فرمود بله. گفتم چرا این را داخل بیت نمیکنید؟
بعد حضرت فرمود:
قوم تو تازه ایمان آوردهاند و تعلق خاطرشان به (فکر و آداب) جاهلی ممکن است هنوز باشد،نگرانم قلبا نپذیرند(به ارتداد و کفر برگردند) و الا اقدام میکردم.
الكتاب: الجامع المسند الصحيح المختصر (صحيح البخاري)- المؤلف: محمد بن إسماعيل البخاري - المحقق: محمد زهير بن ناصر الناصر- الناشر: دار طوق النجاة ، ج2، ص146
موفق و مؤید باشید. از همه عزیزان التماس دعا داریم.
«والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته»