نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
آيا پيامبر (ص) ، ابوبكر را از ترس خبر دادن او به كفار با خود به غار برد ؟
کد مطلب: 5216 تاریخ انتشار: 13 آذر 1386 تعداد بازدید: 24055
پرسش و پاسخ » اهل سنت
آيا پيامبر (ص) ، ابوبكر را از ترس خبر دادن او به كفار با خود به غار برد ؟

سؤال كننده : ناصر خوشنويس

سؤال 1 : در كتاب ( النور و البرهان ) شيخ ابوالقاسم ابن صباغ آمده است كه پيامبر ، ابوبكر را از ترس خبر دادن او به كفار با خود به غار برد.

لطفا در مورد اين كتاب توضيح داده و جلد و صفحه اين مطلب را بيان كنيد.

سؤال 2 :

اين مطلب كه : " در جريان هجرت ، آن شخصي كه راه شناس بود ( از كفار قريش ) مسير حركت پيامبر ابتدا فقط يك جاي پا ديد و گفت : از اينجا به بعد محمد با كسي ديگر همراه شد " در كدام منبع يا منابع تاريخي اهل سنت آمده است ؟

پاسخ :

سؤال 1 :

نويسنده اين كتاب شيخ ابوهاشم بن صباغ است ، در حال حاضر اين كتاب در دسترس نيست ؛ ولي مرحوم سيد بن طاووس در كتاب ( الطرائف ، ص 410) اين مطلب را از اين كتاب نقل مي كند .

ايشان مي فرمايد :

ومن طريف الروايات في أن النبي ( صلي الله عليه وآله وسلم ) ما صحب أبا بكر إلي الغار خوفا منه أن يدل الكفار عليه ما ذكره أبو هاشم بن الصباغ في كتاب النور والبرهان فقال في باب ما أنزل الله تعالي علي نبيه " ص " قم فأنذر "

وقوله تعالي " فاصدع بما تؤمر " وما ضمن رسول الله صلي الله عليه وآله لمن أجابه وصدقه ، رفع الحديث عن محمد بن إسحاق قال : قال حسان : قدمت مكة معتمرا وأناس من قريش يقذفون أصحاب رسول الله " ص " فقال ما هذا لفظه : فأمر رسول الله عليا عليه السلام فنام علي فراشه ، وخشي ابن أبي قحافة أن يدل القوم عليه فأخذه معه ومضي إلي الغار .

الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف - السيد ابن طاووس - ص 410

از دسته رواياتي كه دلالت مي كند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از ترس اين كه ابوبكر جاي را به كفار نشان ندهد او را با خود به غار بردند روايتي است كه شيخ ابوهاشم بن صباغ در كتاب النور و البرهان باب : ما أنزل الله علي نبيه ذيل آيه « قم فأنذر» و آيه « فاصدع بما تؤمر» وباب« ما ضمن رسول الله (صلي الله عليه وآله) لمن أجابه وصدقه » مي آورد : حسان مي گويد براي انجام حج عمرة به مكه آمدم ديدم مردمي از قريش به اصحاب رسول خدا فحش مي دادند.... پس اينگونه مي گويد : رسول خدا به علي عليه السلام (درشب ليلة المبيت) امر نمود ( كه درجاي ايشان بخوابد) علي عليه السلام نيز اجابت نمود ولي از ابن ابي قحافة ( كنيه ابوبكر) ترسيد كه مبادا جاي ايشان را به كساني كه دنبال پيامبر بودند نشان دهد به همين خاطر او را با خود به غار بردند .

نكته ديگركه شايسته است توجه بفرمائيد اين است كه نظير همين مطلب در كتب ديگر اهل سنت كه در حال حاضر موجود مي باشد يافت مي شود .

ابوجعفر اسكافي استاد ابن ابي الحديد در جواب جاحظ كه قائل است ابوبكر در راه رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم از همه صحابه سختي بيشتري را تحمل كرد مي گويد :

ثم يقال له ما بالك أهملت أمر مبيت علي عليه السلام علي الفراش بمكة ليلة الهجرة هل نسيته أم تناسيته فإنها المحنة العظيمة والفضيلة الشريفة التي متي امتحنها الناظر ، وأجال فكره فيها ، رأي تحتها فضائل متفرقة ومناقب متغايرة ، وذلك أنه لما استقر الخبر عند المشركين أن رسول الله صلي الله عليه وآله مجمع علي الخروج من بينهم للهجرة إلي غيرهم قصدوا إلي معاجلته ، وتعاقدوا علي أن يبيتوه في فراشه ، وان يضربوه بأسياف كثيرة ، بيد كل صاحب قبيلة من قريش سيف منها ، ليضيع دمه بين الشعوب ، ويتفرق بين القبائل ، ولا يطلب بنو هاشم بدمه قبيلة واحدة بعينها من بطون قريش ، وتحالفوا علي تلك الليلة ، واجتمعوا عليها ، فلما علم رسول الله صلي الله عليه وآله ذلك من أمرهم ، دعا أوثق الناس عنده ، أمثلهم في نفسه ، وأبذلهم في ذات الاله لمهجته ، وأسرعهم أجابه إلي طاعته ، فقال له إن قريشا قد تحالفت علي أن تبيتني هذه الليلة ، فامض إلي فراشي ، ونم في مضجعي ، والتف في بردي الحضرمي ليروا اني لم اخرج ، وإني خارج إن شاء الله . فمنعه أولا من التحرز وإعمال الحيلة ، وصده عن الاستظهار لنفسه بنوع من أنواع المكايد والجهات التي يحتاط بها الناس لنفوسهم ، والجاه إلي أن يعرض نفسه لظبات السيوف الشحيذة من أيدي أرباب الحنق والغيظة ، فأجاب إلي ذلك سامعا مطيعا طيبة بها نفسه ، ونام علي فراشه صابرا محتسبا ، واقيا له بمهجته ، ينتظر القتل ، ولا نعلم فوق بذل النفس درجه يلتمسها صابر ، ولا يبلغها طالب ، ( والجود بالنفس أقصي غاية الجود ) ، ولولا أن رسول الله صلي الله عليه وآله علم أنه أهل لذلك ، لما أهله ، ولو كان عنده نقص في صبره أو في شجاعته أو في مناصحته لابن عمه ، واختير لذلك ، لكان من اختاره صلي الله عليه وآله منقوضا في رأيه ، مضرا في اختياره ، ولا يجوز أن يقول هذا أحد من أهل الاسلام ، وكلهم مجمعون علي أن الرسول صلي الله عليه وآله عمل الصواب ، وأحسن في الاختيار . ثم في ذلك - إذا تأمله المتأمل - وجوه من الفضل :

منها انه وإن كان عنده في موضع الثقة ، فإنه غير مأمون عليه الا يضبط السر فيفسد التدبير بافشائه تلك الليلة إلي من يلقيه إلي الأعداء .

ومنها انه وإن كان ضابطا للسر وثقه عند من اختاره ، فغير مأمون عليه الجبن عند مفاجأة المكروه ، ومباشرة الأهوال ، فيفر من الفراش ، فيفطن لموضع الحيلة ، ويطلب رسول الله صلي الله عليه وآله فيظفر به .

ومنها انه وإن كان ضابطا للسر ، شجاعا نجدا ، فلعله غير محتمل للمبيت علي الفراش ، لان هذا أمر خارج عن الشجاعة إن كان قد قامه مقام المكتوف الممنوع ، بل هو أشد مشقة من المكتوف الممنوع ، لان المكتوف الممنوع يعلم من نفسه انه لاسبيل له إلي الهرب ، وهذا يجد السبيل إلي الهرب والي الدفع عن نفسه، ولا يهرب ولا يدافع . ومنها انه وإن كان ثقة عنده ، ضابطا للسر ، شجاعا محتملا للمبيت علي الفراش ، فإنه غير مأمون أن يذهب صبره عند العقوبة الواقعة ، والعذاب النازل بساحته ، حتي يبوح بما عنده ، ويصير إلي الاقرار بما يعلمه ، وهو انه اخذ طريق كذا فيطلب فيؤخذ ، فلهذا قال علماء المسلمين إن فضيلة علي عليه السلام تلك الليلة لا نعلم أحدا من البشر نال مثلها .

تو را چه شده است كه داستان خوابيدن علي عليه السلام را در جاي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در شب ليلة المبيت ذكر نكرده اي آيا آن را فراموش كرده اي يا خودت را به فراموشي زده اي ؟!

پس بدرستيكه اين كار تحمل سختي و پايداري بزرگي است كه هر زمان شخصي خود را به جاي وي گذارد و فكرش را متوجه آن كند مي بيند در آن فضيلت هاي بسيار ومنقبتهاي مختلفي موجود است .

وقضيه از اين قرار است كه وقتي به مشركين خبر رسيد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم قصد خروج براي هجرت به سوي غير ايشان ( اهل مدينه) دارند خواستند براي اينكار چاره اي انديشيند ، پس پيمان بستند كه شب هنگام در كنار بستر وي جمع شوند واو را با شمشير هاي بسيار بزنند ، در دست افرادي از قبيله هاي مختلف قريش شمشيري از آن شمشير ها باشد تا خون وي بين گروههاي مختلف تقسيم شود وبني هاشم نتوانند خون وي را از قبيله اي خاص طلب كنند . و براي آن شب قسم خوردند و در آن شب با هم جمع شدند .

پس وقتي رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم از اين ماجرا با خبر شدند ، كسي را فرا خواندند كه از همه بيشتربه وي اطمينان داشتند (علي عليه السلام) و كسي كه خود را بيشتر ازهمه براي رسول خدا صلي الله عليه وآله در معرض خطر مي گذاشت و كسي را كه از همه بيشتر در راه خدا فداكاري مي كرد وكسي كه سريعتر از همه از وي اطاعت مي كرد . پس به وي گفت كه قريشيان هم پيمان شده اند كه امشب بر سر من بريزند . پس به خوابگاه من برو و در جاي من بخواب و روپوش من را بر روي خود بينداز تا ايشان گمان كنند من بيرون نرفته ام ، و من با اذن خدا بيرون خواهم رفت .

پس اولا علي را ازاينكه حيله اي به كار برد تا جانش را حفظ كند منع كرد ( چون بايد به حالت عادي درجاي رسول خدا مي خوابيد) واو را مجبور كرد كه جان خود را در معرض ضربات شمشير هاي صاحبان كينه و خشم قرار دهد . پس او اين مطلب را پذيرفت در حاليكه رضاي خاطر به آن داشت و در جاي رسول خدا خوابيد در حاليكه به خاطر خدا صبر مي كرد و با دادن جان خود جان رسول خدا را حفظ مي نمود و انتظار كشته شدن را مي كشيد. ما برتر از مقام بذل جان مقامي نمي شناسيم كه آرزوي آن را بكنيم . (و بذل جان بالاترين بخشش هاست) .

و اگر رسول خدا نمي دانست و علم نداشت كه وي صلاحيت اين كار را دارد وي را انتخاب نمي كرد و اگردراو اندكي كمبود صبر يا شجاعت يا خير خواهي براي رسول خدا وجود داشت وبا اين وجود براي اين كار انتخاب مي شد رسول خدا كسي را انتخاب كرده بودند كه انتخاب درستي نبود ، و حق گفتن چنين مطلبي را هيچ فردي از امت ندارد و همه اجماع دارند كه رسول خدا صلي الله عليه و آله عمل درست را انجام داده اند .

اگر كسي در اين مطلب نظر كند چند جهت برتري براي علي (نسبت به ابو بكر) مي بيند :

زيرا ابو بكر حتي اگر ( ازجهت ظاهري) مورد اطمينان رسول خدا بود اما پيامبراكرم به رازداري وي اطمينان نداشتند چون ممكن بود ابوبكر راز هجرت رسول خدا را در آن شب فاش كند و دشمنان به حضرت دست پيدا كنند در نتيجه تمام نقشه هاي رسول خدا نقش بر آب مي شد .

حتي اگر ابو بكر نزد رسول خدا از جهت رازداري مورد اطمينان بود اما رسول خدا از نترسيدن وي در هنگام مقابله با سختي اطمينان نداشتند پس شايد از خوابگاه رسول خدا فرار نموده متوجه محل نقشه رسول خدا شده دنبال رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم برود ؛ پس كفار ايشان را پيدا كنند.

حتي اگر ابو بكر حافظ سر رسول خدا بود وشجاع اما شايد توانايي خوابيدن در جايگاه رسول خدا را نداشت . چون تحمل آن حالت جداي از بحث شجاعت است . زيرا بايد شجاع را در حالت دست بسته ممنوع از مقابله قرار دهي(يعني شجاع جرات دفاع از خود را دارد اما در اينجا نمي توانداز خود دفاع كند) .بلكه اين امر سخت تر از شخص دست بسته است . زيرا شخص دست بسته مي داند كه راه فراري ندارد اما اين شخص هم مي تواند فرار كند و هم مي تواند از خود دفاع نمايد(اما چنين كاري نمي نمايد).

حتي اگر او شخص رازدار وشجاعي بود و مي توانست در جاي رسول خدا بخوابد و فرار هم نكند اما رسول خدا از بعد آن اطمينان نداشتند كه اگر وي را زنده گرفته وشكنجه كنند اقرار به آنچه كه مي داند نكند و مسير رسول خدا را به كفار نشان ندهد پس ايشان به دنبال رسول خدا رفته ايشان را پيدا كنند.

به همين دليل است كه علماي مسلمين گفته اند كسي را نمي شناسيم كه به فضيلت علي در آن شب رسيده باشد .

پاسخ سؤال 2 :

آنچه كه در اين مورد وجود دارد اين است كه كُرز قيافه شناس ( ازكفار قريش ) به دنبال رد پاي پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم) مي گشت ، دربعضي منابع نقل مي كنند كه دو رَد پا ديد وهردو را شناسايي كرد ( يكي متعلق به پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم) است و يكي متعلق به ابوبكر) و در بعضي منابع ديگر مثل تاريخ ابن خلدون و دلائل النبوة « الأصبهاني » نقل مي كنند او يك رد پا ديد و گفت اين رد پا متعلق به محمد است . و صحبتي از ابو بكر به ميان نياورد .

ابن خلدون مي گويد :

كان كرزبن علقمة بن هلال بن حريبة بن عبد فهم بن حليل الذي قفا أثررسول الله صلي الله عليه وسلم حتي انتهي إلي الغار ورأي عليه نسج العنكبوت وعش اليمامة ببيضها فرخوا عنه .

كرزبن علقمة رد پاي پيامبر را ( پس از شناسايي ) دنبال مي كرد تا به درب غار رسيد . ديد در آنجا عنكبوتي تار تنيده و كبوتري هم تخم گذاشته و روي تخم ها نشسته است .

أصبهاني مي گويد :

لما تواري رسول الله صلي الله عليه وسلم من قريش أخرجت قريش معقلا أبا كرز القائف فرأوا أثرا فقالوا انظر إلي هذا الأثر فقال ما رأيت وجه محمد قط ولكن إن شئتم ألحقت لكم نسب هذا الأثر قالوا ألحق قال هذا الذي في مقام إبراهيم أو هذا من الذي في مقام إبراهيم فقال أبو سفيان خرفت حسدا للنبي صلي الله عليه وسلم أن يكون يشبه بإبراهيم عليه السلام .

زماني كه رسول خدا به خاطر آزار و اذيت قريشيان از مكه خارج شدند قريشيان براي پيدا كردن پيامبرأبا كرز را با خود بردند ، پس آنها جاي پاي حضرت را ديدند به كرز گفتند به اين رد پا نگاه كن ( آيا اين رد پا ي محمد است ؟) او گفت : من تا به حال محمد را نديده ام ولي اگر بخواهيد ( از روي اين جاي پا ) به شما مي گويم او چه شخصيتي است ، گفتند : بگو ، او گفت : اين فرد كسي است كه جايگاه و مقام ابراهيم پيامبر را داراست ، و يا اينكه از كساني است كه در جايگاه و رتبه ابراهيم است . ابوسفيان بخاطرحسدي كه نسبت به پيامبراكرم داشت ازاينكه كُرز حضرت را به ابراهيم تشبيه كرد برآشفت وبه كُرز گفت تو نادان وخرفت شده اي .

تاريخ ابن خلدون ج2، ص 315 ، باب : و أما بطون خند بن الياس بن مضر ؛ دلائل النبوة ص 75 ، چاپ اول - دار طيبة رياض . مؤلف اسماعيل بن محمد بن فضل الأصبهاني - تحقيق محمد محمد حداد .

موفق و سر فراز باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | عليرضا رئيسي | Iran - Tehran | 12:00 - 15 آذر 1386 |
3
 
 
2
پاسخ نظر
با سلام بسيار ممنون از پاسخ كامل و جامع شما
2 | احمد | Iran - Tehran | 12:00 - 18 آذر 1386 |
1
 
 
1
پاسخ نظر
اذ يقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا
3 | ميثم | Iran - Qom | 12:00 - 04 دي 1387 |
1
 
 
1
پاسخ نظر
با سلام
لطفا شبهات ابن تيميه را در اين لحاظ نقد فرماييد.
اول: خداي تعالي ابوبكر را نفر اول شمرده كه رسول خدا را دومي او قرار داده و اين مدح كاملي است.
دوم: او را رفيق او و همدم او در غار ناميده است.
سوم: چون ابوبكر طبق وظيفه اسلامي براي گرفتاري و بي كسي محمد محزون بود، رسول خدا او را دلداري داده كه محزون مباش، خداي قادر حاضر ناظر و مطلع به احوال ما و با ما است، يعني لطف و ياري او شامل حال ماست إن الله معنا. معيت خدا با ديگري دو نوع است: معيت عمومي كه خدا با علم خود با همه چيز و با همه كس است حتي با كفار و مع كل شىء چنانكه در قرآن فرموده: (إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ) و فرموده: (وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنْتُمْ) و در سوره ي مجادله آيه ي 7 فرموده: (مَا يَكُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ) و بكل شىء محيط است. و اين را معيت تكويني مي گويند. ولي در آيه محل نظر ما معيت خصوصي است نه عمومي
و لذا در صحيحين آمده كه ابوبكر گويد نظر كردم به قدمهاي مشركين كه بالاي سر ما آمده بودند در حالي كه ما در غار بوديم و گفت اگر يكي از ايشان به زير پاي خود نظر كند ما را خواهد ديد، رسول خدا فرمود: چه گمان داري به دو نفر كه سومي ايشان خداست، يعني خدا با ما دو نفر همراه است، همين معيت خصوصي است كه در سوره ي طه آيه ي 46 به موسي و هارون ميفرمايد: (لا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى) ((من با شمايم مي شنوم و مي بينم)).
چهارم : پيامبر شبانه خارج شد كه كسي خبر نشود، پس معلوم مي شود خود رسول مصاحبت او را طالب بوده كه او را خبر كرده و گر نه از او هم مخفي ميكرد چنانكه از مشركين خروج خود را مخفي نمود و در صحيحين آمده كه ابوبكر مي خواست قبلا هجرت كند رسول خدا به او امركرد كه صبر كند تا با خودش با هم هجرت كنند.
پنجم : شيعه : ايا خداوند رسولي براي ما فرستاده که از ناراحت بودن براي او ما را منع کرده ....سني (ابن تيميه) : در صحيحين آمده كه رسول خدا فرمود: ((احدي از شما ايمان ندارد مگر وقتي كه من نزد او محبوبتر از فرزند و پدرش باشم))، پس حزن ابوبكر براي رسول خدا كه مبادا اذيت شود دليل بر كمال محبت و دفاع از اوست. و خدا در سوره ي يوسف آيه ي 86 خبر داده كه يعقوب محزون بود و گفت: (إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ) و شما از فاطمه حكايت مي كنيد كه براي پدرش محزون بود و بيت الأحزان گرفت و فاطمه را چنين وصف مي كنيد به چيزي كه روا نيست، پس جاهلي كه مي خواهد كسي را مدح كند قدح مي كند. و اگر بگويي حزن ابوبكر بر كشته شدن خودش بوده، پس اين دلالت دارد كه مؤمن بوده و در باطن با قريش همراه نبوده است. و پيغمبر خدا براي فرزند محزون بوده و گويد: ((وإنا بك يا إبراهيم لمحزونون)) و حزن او مباح بوده است.
با تشکر
در پناه حق
www.shiaanswering.blogfa.com


پاسخ:
با سلام

همانطور که قبلا نيز گفته ايم تصميم گيري بر اين است که به شبهات در بخش طرح سوال پاسخ گوييم ، نه بخش نظرات .

 پاسخ سوال شما واضح است :

1-  ابن تيميه عربي را به درست نمي دانسته است ؛ خداوند مي گويد نظر مسيحيان در مورد من «ثالث ثلاثة» است !!! يعني من يکي از سه تا هستم ، نه اينکه من را سوم قرار دهند !!!

2- صاحب در لغت عرب به هر همراهي گفته مي شود :

 در قرآن به کافر لقب صاحب داده شده است :

«فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَى فَعَقَرَ» (سوره قمر آيه 29)

و پيامبر را نيز صاحب کفار معرفي مي کند !!!

 «أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِهِمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ مُبِينٌ» (سوره أعراف آيه 184)

3- به چه دليل معيت در اين آيه تکويني نيست ؟ چون مي خواهيد براي ابوبکر فضيلتي بتراشيد ؟ همانطور که از شيعه مي خواهيد تمامي فضايل را با دليل اثبات کند.

4- در بعضي کتب اهل سنت آمده است که ابوبکر اتفاقي پيامبر را ديد ؛ در بعضي آمده است که رسول خدا او را با خود برد تا مبادا جايگاه او را به کفار نشان دهد

«وخشي ابن ابي قحافة أن يدلهم عليه فأخذه معه ومضي الي الغار»





النور و البرهان  باب  « قم فأنذر» و « فاصدع  بما تؤمر» ؛ الطرائف ، ص 410

از ابوبکر ترسيد که جاي پيامبر را به کفار نشان دهد به همين سبب او را به همراه خويش برد و به غار رفت !!!

جداي از اينکه بسياري از علماي اهل سنت خوابيدن امير مومنان در جايگاه رسول خدا (ص) را برتر از همراهي ابوبکر مي دانند .

5- ابن تيميه مي گويد چون اگر کسي رسول خدا را بيشتر از خويش دوست نداشته باشد ، پس ترس ابوبکر به خاطر جان پيامبر است !!!

يعني برعکس استدلال کرده است ؛ به جاي آنکه بگويد علماي اهل سنت ترس ابوبکر را به خاطر جان خويش مطرح کرده اند پس او ايمان واقعي ندارد !!! گفته براي ما مسلم است که او ايمان دارد ، پس ترسش به خاطر رسول خدا (ص) بوده است !!!

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات


4 | سلامات | Iran - Tehran | 12:00 - 29 دي 1387 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
يکي از افرادي که به تعقيب پيامبر رفته بود عبدالعزي بن ابوبکر بود . در بعضي کتب مورد رد پايين رد شده است و گفته شده است که در کوه که همه آن سنگ است رد پايي نمي ماند و اين مسئله در راستاي توجيه حضور ابوبکر با پيامبر بوده است.
5 | سلامات | Iran - Tehran | 12:00 - 29 دي 1387 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
وكان أبو بكر في حينها من مهاجري المدينة هاجر إليها مع عمر بن الخطاب والمسلمين الآخرين، ولم يكن موجوداً في مكّة در زمان رفت پيامبر به غار ابوبکر از مهاجرين مدينه بود که به همراه عمر و بقيه مسلمانان ديگر مهاجرت کرده است و در مکه حضور نداشت. سيرة ابن هشام 2 / ابوبکر در آن زمان به همراه عمر به مدينه رفته بود و اصلا" همراه او در غار نبود اين دورغ بني اميه است که جهت پيشبرد اهدافشان گفته اند و به زور شمشير در بين مردم قرار داده اند. حضرت محمد تنها و شبانه از مکه به سمت جنوب مکه ( خلاف مسير مکه - مدينه ) رفت و يک چوبان جهت راهنمائي ايشان ( از مسلمانان قابل اعتماد پيامبر و ناشناخته توسط مشرکين بنام عبدالله بن أريقط بن بكر ) به همراه او بود اين چوپان راهها را به خوبي مي شناخت و تا مدينه به همراه پيامبر بود. البته حزب مخالف اهل بيت تلاش زيادي کرد تا ابوبکر را يار غار معرفي مند ولي با کمي دقت اين مسئله روشن مي شود از کارهاي که انجام داد هند مي تواند موراد زير را ذکر نمود 1. مشرک دانستن چوپان و پايين آوردن شأن منزلت او 2. کافر دانستن منکران حضور ابوبکر در غار و قتل هزارن تن در طول تاريخ 3. دست کاري کتب تاريخي و روايات و حذف کليه رواياتي که مخالف سياست آنها است.

پاسخ:
با سلام
براي اين مطلب مدارک بهتري از جمله روايت صحيح بخاري در مورد حضور ابوبکر در قباء در زمان هجرت رسول خدا (ص) موجود است و البته کلامي که شما به سيره ابن هشام نسبت داده ايد در اين کتاب يافت نشد .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
6 | ali | Iran - Zahedan | 12:00 - 29 تير 1388 |
2
 
 
0
پاسخ نظر
عجب دلايل عجيبي : رسول خدا بترسد !؟ اولا پيامبر که موضوع هجرت را با علي (ع) در ميان گذاشت ، پس ابوبکر (رض) از کجا آمد !؟ دوما ابوبکر (رض) در تاريکي شب که يکي از کفار را ديدند وقتي فرد کافر از او سوال کرد اين کيست ؟ در آن لحظه نيز حاضر نشد دروغ بگويد و گفت اين فرد راهنماي من است ( راهنماي دين و دنيا ) به اين خاطر به او ميگويند صديق ( بسيار راستگو ) . اگر مي خواست به کفار بگويد که همانجا ميگفت ! سوما : اگر بنا بر گفتن بود در لحظه اي که کفار بر در غار حاضر شدند مي توانست بگويد اما نگفت . رابعا : مسئول آوردن آب و غذا به پيامبر در مدت حضور در غار ، حضرت علي ( رض) بود پس چرا پيامبر به علي ( ع ) در مورد او چيزي نگفت !؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
طبق روايت مسند احمد ، ابوبكر به در خانه رسول خدا آمد ، اما علت آمدنش چه بود ؟ ممكن است مانند ساير اصحاب كه از ترس كفار ، شب ها به در خانه پيامبر آمده با حضرت گفتگو مي‌كردند ، او نيز شبانه به در خانه پيامبر آمده است .
در مورد آنچه شما در مورد روايت صحيح بخاري مربوط به عبارت ابوبكر «اين فرد راهنماي من است» مطرح كرده ايد ، بهتر است نظري به كلمات علماي اهل سنت در ذيل اين روايت داشته باشيد :
حدثنا مُحَمَّدٌ حدثنا عبد الصَّمَدِ حدثنا أبي حدثنا عبد الْعَزِيزِ بن صُهَيْبٍ حدثنا أَنَسُ بن مَالِكٍ رضي الله عنه قال أَقْبَلَ نَبِيُّ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إلى الْمَدِينَةِ وهو مُرْدِفٌ أَبَا بَكْرٍ وأبو بَكْرٍ شَيْخٌ يُعْرَفُ وَنَبِيُّ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم شَابٌّ لَا يُعْرَفُ قال فَيَلْقَى الرَّجُلُ أَبَا بَكْرٍ فيقول يا أَبَا بَكْرٍ من هذا الرَّجُلُ الذي بين يَدَيْكَ فيقول هذا الرَّجُلُ يَهْدِينِي السَّبِيلَ قال فَيَحْسِبُ الْحَاسِبُ أَنَّهُ إنما يَعْنِي الطَّرِيقَ وَإِنَّمَا يَعْنِي سَبِيلَ الْخَيْرِ
صحيح البخاري ج 3 ص 1423 ش 3699
در اين روايت كه يكي از خنده دار ترين روايات بخاري است ، مي‌گويد در سفر رسول خدا از مكه به مدينه ، ابوبكر پيرمردي معروف بود و رسول خدا جواني ناشناس ، وقتي كه شخصي به ابوبكر مي‌رسيد مي‌پرسيد اين جوان كيست ؟ در پاسخ مي‌گفت اين كسي است كه من را به راه هدايت كرد !!!!
راوي اين روايت به خاطر اينكه دائما لفظ شيخين را در مورد ابوبكر و عمر شنيده است ، گمان مي‌كرده كه ابوبكر ، از زمان تولد خويش پير مرد بوده و خبر نداشته است كه پيامبر دو سال از ابوبكر از جهت سني بزرگتر بودند ! (حتي طبق نقل هاي نادر و ضعيف ، ابوبكر تنها دو سال از پيامبر بزرگتر بوده است)
بنا بر اين چگونه ممكن است كه ابوبكر پيرمردي مشهور باشد و رسول خدا جواني ناشناس !!!!!!!
در مورد سكوت ابوبكر در غار ، چون مي‌دانست اگر در آن تاريكي سخني بگويد ، مردم خشميگين ، در تاريكي غاري كه چشم چشم را نمي‌بيند ، در كشتن او درنگ نمي‌كردند !
سوال چهارم شما نيز واضح نيست ! پيامبر در مورد ابوبكر چه چيزي را بايد به امير مومنان مي‌فرمودند ؟
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
7 | شبهه1 | Iran - Mashhad | 12:00 - 30 دي 1388 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
ادرس گفته اسكافي را در متن نديدم اگر ان را ارسال بفرماييد ممنون ميشوم

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اين مطلب در شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد ج 13 ص 259 و عثمانيات جاحظ ص 321 آمده است .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
8 | ح علي نژاد | Iran - Kāshmar | 12:00 - 15 اسفند 1388 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
باسلام الاان اوليا ءالله لاخوف عليهم ولاهم يحزنون!!! سوالي كه بارها براي من پيش امده وبه جواب قانع كننده اي نرسيده ام و به هيچ وجه نمي توانم چشم وگوش بسته ان را بپذيرم اينستكه برادرا اهل سنت همراهي جناب ابوبكر با رسولخدا (ص) را فضيلتي براي ابوبكر ميد انند !!! اگر براي جناب ابوبكربه اصطلاح برادران اهل سنت يارغارپيغمبر(ص)وهمراهي او با رسول خدا(ص)دوشرط وجود مي داشت ودركنارش ايه ( ان اكرمكم عندالله اتقيكم ) هم مي بود فضيلتي به حساب مي امد. اما شرط اول - اينكه يقين پيدا كنيم البته با دليل قوي كه رسول خدا (ص)از ابوبكر خواسته باشند كه با ايشان همراه باشد. شرط دوم - اينكه ابوبكردر غارنترسيده باشد ومحزون هم نشده باشد كه اين هم محال وخلاف ايه قران كريم است. درغيراين صورت بايد احتمالات ديگري وجود داشته باشد احتمال اول-اگربگوييم رسول خدا (ص) براي كمك يا همراهي كه تنهانباشند ابوبكررابه همراه خودبردند خوب كدام عقل عاقلي قبول ميكند كه براي همراهي يك ادم ترسورا به حكم ايه مباركه لاتحزن به همراه ببرند ؟ اگرپيغمبرايشان را دلداري نميدادند ممكن بود جان خودش وپيامبر را با سر وصدا كه ناشي ازترس و وحشت بود به خطربيندازد. مگر كم افرادي وجود دارند كه درمخفي گاه دشمن رامي بينند اما قبل ازاينكه دشمن انهارا ببيند خودشان را لو ميدهند وتسليم ميشوند.علتش چيست ؟ ايا چيزي جز ترس است ؟ اگرشما احتياج به كمك داشته باشيد ادم ترسورابه همراه مي بريد ؟نه تنها به شما كمك نكند بلكه تل گردن شماهم باشد وبه خاطر سروصدا وفريادي كه ناشي ازترس باشد مكان شما يامخفي گاهتان را لو بدهد؟ياادم شجاع را مي بريد ؟؟اياانسانهاي شجاع كم بودند؟ احتمال دوم –اگراحتمال بدهيم كه پعغمبر(ص)جناب ابوبكررادوست داشتند كه باخودبردند چه صفت برجسته اي درجناب ايويكروجود داشت كه پيغمبر شيفته آ ن صفت شده بودند ؟ اياجزاينستكه ان اكرمكم عندالله اتقيكم اياترس ازدست دادن جان درراه اسلام باتقوي سازگاري دارد؟؟ كسي كه ازجانش بترسد وبخاطر اسلام نتواند چندساعتي تحمل كند اين شخص درنزد پيغمبر(ص) عزيزاست ؟ ياخواهيم گفت خداوندمردم رابراساس تقوي دوست دارد اماپيغمبر نعوذبالله براساس قبيله و....... احتمال سوم- كه بيشترباعقل سازگارست وعلماء اهل سنت هم گفته اند،:اينكه بطورتصادفي به پيغمبربرسد كه دليل بردن پيغمبر جناب ابوبكر رابه همراه خود باز دواحتمال دارد 1-حالا كه پيغمبرراديديده ممكن است مشركين اوراببينند واز شدت ترس ونجات جان خود همان ابتدامسير رفتن پيغمبررابگويدوخود راخلاص كند چون كلمه لاتحزن ميرساند كه جناب ابوبكرمي ترسد وبا اين كارش باعث قتل پيغمبرخدامي شدوازانجائي كه پيامبر رحمت للعالمين وحريص عليكم بماعنتم هستند دوست ندارندكه جناب ابوبكرقاتلشان باشد لذا او راباخودمي برند. 2-حالاكه پيغمبر را ديده ازپيغمبر خواهش كند كه او را با خودشان ببرند وپيامبرهم با ان خلق عظيمي كه دارند جواب منفي ندادند(ودراين جا فقط مي ماند زحمتي كه براي پيامبر درست كرد ،ونزديك بود جان رسو ل خدا (ص) را كه جانمان فداي او باد رابه خطر بيندازد اماعفووگذشت رسول خدا زياداست )اما اين منحصربه ابوبكرنيست چه بسا هرمسلماني كه اين تقاضارا ازپيامبر مي نمود حضرت دست ردبه سينه اش نمي زدند با اين تفاوت كه بردن ابوبكر را به همراه ممكن است به اين خاطر كه ادرس رسول خدا را به مشركين ندهداما بقيه مسلمانان به علتي ديگر .پس امتيازي وفضيلتي شامل حال جناب ابوبكر نمي شود.
9 | محمد خيرآبادي | Iran - Markaz | 14:30 - 03 آبان 1390 |
2
 
 
3
پاسخ نظر
بسمه تعالي
آيه غار نه تنها فضيلتي براي غاصب اول نيست ، بلکه اثبات فضيلت براي اميرالمؤمنين علي عليه السلام است.
طبق روايت بخاري که تنها روايت صحيح در کل صحيح بخاري است ، ابوبکر به همراه رفيقش عمر قبلا به همراه مهاجرين به مدينه رفته بوده است.
فرد همراه حضرت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم ، چوپاني مسلمان و راه بلد به نام عبدالله بن أريقط بن بكر بوده است که وظيفه راهنمايي پيامبر را به عهده داشته است.
علت حزن چوپان ناراحتي او براي جان حضرت علي عليه السلام بوده و پيامبر به او مي فرمايند :«لا تحزن ، انّ الله معنا » نترس خدا با ما است. يعني خداوند نگهبان و پشتيبان من و علي است.
ادامه آيه نيز از فضايل علي عليه السلام است .« فانزل الله سکينته عليه و ايده بجنود لم تروها و ... » پس آنگاه خداوند تبارک و تعالي وقار و آرامش را بر او يعني علي عليه السلام فرو فرستاد و او را به سپاه و لشگري که ديده نمي شدند ياري کرد.
شاهد اين ادعا روايتي است بدين مضمون:
خداوند در شب ليله المبيت به دو ملک عظيم خود جبرئيل و ميکائيل فرمود : من باقي عمر يکي از شما را به ديگري بخشيدم اکنون کداميک حاضر است او باشد(يعني بقيه عمر خود را به برادر ديگر ببخشد)
هيچکدام حاضر نشدند ، سپس خداوند فرمود اکنون به زمين برويد و علي عليه السلام را ببينيد که چگونه در بستر رسول الله آرميده است و جان خود را براي او فدا کرده است .جبرائيل و ميکائيل بر بستر آن حضرت نازل شدند و در بالاي سر و پايين پاي او نشستند و از آن حضرت محافظت نمودند.
لذا آيه غار تماما فضايل حضرت علي عليه السلام مي باشد.
10 | سيد سروش | Iran - Mashhad | 24:59 - 30 آبان 1391 |
2
 
 
2
پاسخ نظر
ايه 40 سوره توبه از ابوبکر تعريف و او را صحابه پيامبر معرفي کرده و حال شما مي گيد که پيامبر از ترس اونو با خودش برد؟؟؟؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

به سؤال شما در آدرس ذيل به صورت کامل و مفصل پاسخ داده شده است:

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=158

موفق باشيد

ياعلي
11 | محمد الحيدري | Iran - Tehran | 13:08 - 27 آذر 1391 |
0
 
 
2
پاسخ نظر
جواب کساني که ميگويند پيامبر ابوبکر را به اين خاطر با خود به غار برد که او خليفه رسو الله بود و پيامبر از جان او در حراس بود:مگر شما نميگوييد که خلفاء بعد از رسول الله 4نفرند{ابوبکر عمر عثمان علي}و ميگوييد که علت همراهي ابوبکر با رسول الله دليل بالا بوده؟ما در اشکال به شما ميگوييم که چرا پيامبر ديگر خلفاء را با خود نبردند؟مگر جان آنها براي پيامبر اهميت نداشت؟
12 | مجتبي خدادوست | Iran - Tabriz | 14:43 - 01 بهمن 1391 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
سنيها خوب توجه کنيد
اگه لازم بود پيامبر مخفيانه حرکت کند تا کسي ايشان را شناسايي نکند طبيعيه اين ماموريت تنهايي راحت تر انجام ميگيرد تا با نفر ديگه چون تعداد نفرات ريسک گير افتادن را بيشتر مي کند و اگر لازم بود پيامبر کسي را براي محافظتشون با خود ببرند گزينه اول حضرت علي عليه السلام بودند چون کرار غير فرار بود و مسلما ابوبکر را نمي بردند چون همين ابوبکر در جنگ احد با اينکه احتمال شهادت پيامبر در مقابل دشمن بود براي نجات جانش فرار کرد و پيامبر را تنها گذاشت و برايش مهم نبود پيامبر زنده مي ماند يا نه در حاليکه امام علي عليه السلام جنگيد و زخمهاي زيادي هم برداشت و ثابت کرد لا فتي الا علي لا سيف الا ذوالفقار
يه سوال: چرا پيامبر به ابوبکر نفرمود در بسترش بخوابد؟ بنظر شما اين نشاندهنده شان زيادش!!! نمي شد؟
نتيجه:
اگر لازم بود در اين زمينه دو نفر به پيامبر کمک کنند يعني يکي در بستر بخوابد و ديگري همراهي کند منطق حکم مي کند ابوبکر در بستر بخوابد و امام علي عليه السلام با پيامبر حرکت کند تا در صورت درگيري احتمالي با کفار جنگ کند
و اگر يک نفر لازم داشت سوال اينه چرا بجاي امام علي عليه السلام به ابوبکر نفرمود که بخوابد؟ جز اين است که پيامبر ميخواست افضليت امام علي عليه السلام را براي همه نشان دهد و اين يعني اينکه امام عليه السلام همان نفس پيامبر يعني عين خود ايشان مي باشند و در نتيجه جانشين پيامبر هست
کو چشم بينا؟
13 | ابواسحاق مصطفي | Iran - Urmia | 23:46 - 05 تير 1392 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
بنام خدا با سلام - رسول خدا (ص) نيازي به همراه نداشت و شاهد اين مطلب خود آيه غار (توبه/40) است که مي گويد "وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا" (و او را با سپاهيانى كه آنها را نمى‏ديديد تاييد كرد) - طبق آيه غار ، سکينه (آرامش) تنها بر پيامبر (ص) نازل شد ، نه بر ابوبکر . "فَأَنزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ" و خدا در همان سوره (توبه) آيه 26 و همچنين آيه 26 سوره فتح مي فرمايد: "ثُمَّ أَنَزلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ " (آنگاه خدا سکينه (آرامش) خود را بر فرستاده خود و بر مؤمنان فرود آورد) و اگر اين دو آيه را با هم مقايسه کنيم نتيجه مي گيريم که ابوبکر جزء مومنين نبوده وگرنه خدا سکينه را در غار بر او نيز نازل مي کرد - به صرف همراهي با پيامبري ، کسي داراي فضيلت نمي شود . قرآن کافراني را که در زندان با حضرت يوسف بودند با لفظ "صاحب" نام مي برد يا طبق آيه 37 سوره کهف برداشت مي شود که کافر مي تواند "صاحب" و همراه مومن باشد رابعا طبق قرآن يار غار محزون و ناراحت بود و پيامبر (ص) به او گفتند که محزون نباشد (اذ يقول لصاحبه لا تحزن ان الله معنا) سوال ما اين است که ناراحتي و اندوه به چه دليل بوده است ؟ توجه کنيد که پيامبر (ص) با آن اندوه مخالفند . آيا نتيجه عدم ايمان کامل نبوده است ؟ که در بحث سکينه مطرح شد و چرا در اين بخش از آيه از فعل مضارع (يقول) استفاده شده و اين دائم الحزن بودن يار غار را نشان ميدهد وگرنه بايد به صورت ماضي (قل) مي آمد و اين نشان ميدهد که يار غار به فرموده هاي پيامبر (ص) اعتنايي نميکرد. - آيه حول رسول الله مي چرخد و از احوال پيامبر (ص) سخن مي فرمايد ولي بعضيها اصل را رها کرده اند و به دنبال فرع مي باشند. - آيه شاهد است که پيامبر (ص) به تنهايي از مکه بيرون آمدند و دليل آن هم اين است که ضماير به صورت مفرد استفاده شده ولي در غار صحبت از دو نفر شده است. إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُواْ - اگر او [پيامبر] را يارى نكنيد قطعا خدا او را يارى كرد هنگامى كه كسانى كه كفر ورزيدند او را [از مكه] بيرون كردند اما در داخل غار : ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ - او نفر دوم از دو تن بود آنگاه كه در غار [ثور] بودند البته دلايل زياد است ولي فضيلتي براي يار غار به حساب نمي آيد. ----------------------------- آيه 207 سوره بقره : وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ و از ميان مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى‏فروشد و خدا نسبت به [اين] بندگان مهربان است.
14 | فاضل | | 15:07 - 17 تير 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
محمدبن جرير طبري در تاريخ خود ذكر ميكند كه ابوبكر به طور اتفاقي پيامبر را ديد و با او همراه شد
15 | بنيامين سلاميZ | Iran - Tehran | 16:07 - 24 مرداد 1392 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
سلام خسته نباشيد ببخشيد در تفسير مجمع البيان،ذZيل آZيه چهل سوره توبه اومده که منظور از کسيZ که با پيامبر بود ابوبکر هست.و ايشون نه اZين نظر رو رد کردند نه هيچ.و به نظر ميرسه که توZ اZين تفسير هم پذZيرفته شده که ابوبکر با حضرت رسول بوده.لطفا توضيح بديد در مورد اZين مطلب Zيا شاZيد علامه طبرسيZ چيز دZگه اZي مد نظرشون بوده.باتشکر

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ بله نظر ايشان اين است كه همراه رسول الله صلي الله عليه و آله كه پيوسته مي ترسيده و رسول الله وي را دلداري مي دادند، ابوبكر است.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
16 | محسن عليمراديان | | 17:58 - 22 اسفند 1392 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
عده اي از اهل سنت ميگويند: مگر پيامبر از با خبر نبوده و ايشان عالم به غيب نبودن چرا ايشان را طرد نفرمود
باتشکر

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا: هر چند پيامبر صلي الله عليه و آله از علم غيب برخوردارند و به وقايع گذشته و حوادث حال و آينده آگاهى دارد؛ اما تكليف آنان مانند ساير افراد بشر بر اساس علم عادى است و علم غيب براى آنان تكليفى به دنبال نمى آورد

ثانيا: عمل براساس علم غير عادى موجب اختلال در نظام عالم هستى مي شود زيرا اراده خداوند به جريان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبيعى و علم عادى نوع بشر تعلق گرفته است.

لذا پيامبر (ص) در اينجا طبق علم عادي عمل کردند نه علم غيب

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
17 | عزیز | | 16:39 - 16 خرداد 1394 |
0
 
 
1
پاسخ نظر
سلام
در مورد لغت عرب چند تا کتاب مثل لسان المنظور هست ولی فکر کنم بیشتر از منابع اهل سنت باشه میخواستم چند تا کتاب که مورد استفاده و اعتماد علمای شیعه هم باشه به من معرفی کنید

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
علماي شيعه از اين کتب لغوي که توسط اهل سنت نوشته شده است مانند الصحاح جوهري، مقاييس اللغة ابن فارس و يا لسان العرب و غيره به عنوان منبع لغوي استفاده مي کنند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
18 | مهدی | | 23:05 - 04 ارديبهشت 1396 |
0
 
 
0
پاسخ نظر
ی سوال پیامبر درلیله المبیت باوجودمحاصره چطور ازخانه هجرت کرد

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
در منابع اشاره شده است که پیامبر (ص) هنگام خروج از منزل بر صورت قریش مکه خاک پاشید تا وی را نبینند حتی آثار خاک نیز بر سر آنها بعدا دیده شد
لنبي صلى الله عليه وسلم عليا فتغشى بردا له أحمر حضرميا فبات في مضجعه واجتمعت قريش لرسول الله صلى الله عليه وسلم عند باب بيته يرصدونه فخرج رسول الله صلى الله عليه وسلم في يده حفنة من تراب فرماها في وجوههم فأخذ الله بأعينهم عن رسول الله صلى الله عليه وسلم فباتوا رصدا على بابه وانطلق رسول الله صلى الله عليه وسلم لحاجته فخرج عليهم من الدار خارج فقال ما لكم قالوا ننتظر محمدا قال قد خرج عليكم فانصرفوا يائسين ینفض كل واحد منهم التراب عن رأسه
الثقات ج 1 ص 115
در منابع شیعه نیز آمده است:
پيامبر صلى اللَّه عليه وآله در حالى كه خانه اش در محاصره كافران بود شبانه از خانه خارج شد و هنگام خروج از خانه اين آيه شريفه را تلاوت كرد:«و جعلنا من بين أيديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشيناهم فهم لايبصرون»به طورى كه هيچ يك از كفار آن حضرت را نديدند.
حضرت خاك بر سر آنها پاشید و این افراد همگی در جنگ بدر کشته شدند
قَالُوا إِنَّ مُحَمَّداً يَزْعُمُ أَنَّكُمْ إِنْ بَايَعْتُمُوهُ كُنْتُمْ مُلُوكَ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ ثُمَّ بُعِثْتُمْ بَعْدَ مَوْتِكُمْ فَجُعِلَ لَكُمْ جِنَانٌ كَجِنَانِ الْأَرْضِ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلُوا كَانَ لَكُمْ مِنْهُ الذَّبْحُ ثُمَّ بُعِثْتُمْ بَعْدَ مَوْتِكُمْ فَجُعِلَتْ لَكُمْ نَارٌ تُحْرَقُونَ بِهَا فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَخَذَ حَفْنَةً مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ نَعَمْ أَنَا أَقُولُ ذَلِكَ فَنَثَرَ التُّرَابَ عَلَى رُءُوسِهِمْ وَ هُوَ يَقْرَأُ يس‏ إِلَى قَوْلِهِ‏
وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ‏ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهُمْ رَجُلٌ‏ وَضَعَ‏ عَلَى‏ رَأْسِهِ‏ ال
تُّرَابَ إِلَّا قُتِلَ يَوْمَ بَدْرٍ ثُمَّ انْصَرَفَ إِلَى حَيْثُ أَرَادَ فَأَتَاهُمْ آتٍ لَمْ يَكُنْ مَعَهُمْ فَقَالَ مَا تَنْتَظِرُونَ هَاهُنَا قَالُوا مُحَمَّداً قَالَ قَدْ وَ اللَّهِ خَرَجَ مُحَمَّدٌ عَلَيْكُمْ ثُمَّ مَا تَرَكَ مِنْكُمْ رَجُلًا إِلَّا وَ قَدْ وَضَعَ عَلَى رَأْسِهِ التُّرَابَ وَ انْطَلَقَ لِحَاجَتِهِ فَوَضَعَ كُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ يَدَهُ عَلَى رَأْسِهِ فَإِذَا عَلَيْهِ التُّرَابُ ثُمَّ جَعَلُوا يَطَّلِعُونَ فَيَرَوْنَ عَلِيّاً عَلَى الْفِرَاشِ مُتَّشِحاً بِبُرْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَيَقُولُونَ إِنَّ هَذَا لَمُحَمَّدٌ نَائِمٌ عَلَيْهِ بُرْدُهُ فَلَمْ يَبْر
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏19 ؛ ص38
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
19 | علی | | 23:57 - 19 مرداد 1398 |
5
 
 
1
پاسخ نظر
به نظرم بیایم از اول با قلم خودمون یه تاریخ اسلام جدید بنویسیم و کلا اسم ابوبکر و عمر و عثمان رو هم حذف کنیم و بگیم کلا صحابه هم وجود نداشتند اینطور بهتر نیست.با تشکر از سایت ماله کش و دروغگوی ولی شیطان
1 |[email protected]||12:59 - 30 ارديبهشت 1400 |
1
 
1
چرا حذف کنیم اتفاقا باید حماقتو فرار و جنایاتشون را متذکر بشوم برای افرادی که وجدانی سالم هستند تا خواب غفلت بیدار شوند
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :