نسخه موبایل
www.valiasr-aj .com
امام جواد (عليه السلام)
کد مطلب: 5432 تاریخ انتشار: 04 فروردين 1401 - 12:00 تعداد بازدید: 9647
حبل المتین » عمومی
امام جواد (عليه السلام)

زندگی و شخصیت و مناظرات امام جواد علیه السلام
حبل المتين 90/03/22

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 22 / 03 / 90

آقاي محسني

با توجه به ولادت امام جواد (عليه السلام)، مقداري در رابطه با ولادت اين امام عزيز و دوران امامت ايشان براي بينندگان عزيز ما توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

ولادت امام جواد (عليه السلام)

در رابطه با ولادت امام جواد (عليه السلام) اين نكته را بينندگان عزيز داشته باشند كه امام رضا (عليه السلام) حدود 48 سال از عمر مبارك شان گذشته بود و فرزندي نداشتند و بعضي هم نسبت به امام بعدي شك داشتند. البته اين را هم عزيزان توجه داشته باشند كه نام ائمه (عليهم السلام)، از آقا أمير المؤمنين (عليه السلام) تا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء)، از زبان نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) و ديگر ائمه (عليهم السلام) بيان شده بود. قبل از آن كه امام جواد (عليه السلام) به دنيا بيايد، مردم مي دانستند كه امام بعدي، آقا محمد بن علي الجواد (عليه السلام) است و بچه دار نشدن امام رضا (عليه السلام) براي بعضي ها شبهه ايجاد كرده بود و تشكيك مي كردند و مخالفين هم ذوق مي كردند كه آن وعده هاي داده شده، درست نشد. تا اين كه با آمدن امام جواد (عليه السلام) در دهم ماه رجب سال 195 هجري قمري، تشكيك خيلي ها برطرف شد و اميد خيلي ها شكوفا شد و كساني كه دنبال تبليغات مسموم بودند، اهداف شوم شان برآورده نشد. بنا بر قول مشهور امام جواد (عليه السلام) در دهم ماه رجب سال 195 هجري قمري به دنيا آمد و مرحوم شيخ طوسي (ره) در مصباح المتهجد، صفحه 805 همين نظر را انتخاب مي كند و بعضي از بزرگان مانند شيخ مفيد (ره) در الإرشاد، جلد 2، صفحه 273 ولادت امام جواد (عليه السلام) را در ماه رمضان دانسته اند؛ ولي قول مشهور، همين قول دهم ماه رجب است و در توقيعي كه از آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) در ادعيه ماه رجب آمده است، همين است:

أللهم إني أسئلك بالمولودين في رجب محمد بن علي الثاني و إبنه علي بن محمد.

خدايا! تو را سوگند مي دهيم به دو مولود در ماه رجب، محمد بن علي الجواد و فرزندش علي بن محمد الهادي.

مصباح المتهجد للشيخ الطوسي، ص 805 ـ المصباح للكفعمي، ص 530

مرحوم محدث قمي (ره) هم اين دعا را در اعمال ماه رجب ذكر كرده است.

مرحوم إبن شهر آشوب در كتاب مناقب آل أبي طالب، جلد 3، صفحه 499 قضايايي را از حكيمه خاتون نقل مي كند و مي فرمايد:

در شب ولادت امام جواد (عليه السلام)، امام رضا (عليه السلام) مرا خواستند و فرمودند: امشب را در منزل ما باشيد و كمك يار اين مولود باشيد كه امشب به دنيا خواهد آمد.

مادر امام جواد (عليه السلام) ـ كه يا به نام خيزران بود و يا به نام سبيكه كه از نوبيه آفريقا بود و از قبيله ماريه قبطيه، همسر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) كه مادر ابراهيم بود ـ مي گويد:

من در آن شب در منزل امام رضا (عليه السلام) بودم و شاهد ولادت امام جواد (عليه السلام) بودم. وقتي به صورت قنداقه آماده شد، حضرت فرمودند: من مي خواهم خودم ملازم گهواره امام جواد (عليه السلام) باشم.

شايد هم امام رضا (عليه السلام) به اين دليل كه 48 سال بود بچه دار نشده بود، طبيعتش إقتضاء مي كرد كه وقتي بعد از 48 سال خداوند يك فرزند، آن هم نه يك فرزند عادي، بلكه يك حجت إلهي و نور إلهي را به او مي دهد، دوست داشت در كناره گهواره اش با آرامش بخوابد. شايد هم علل ديگري داشت كه ما نمي دانيم.

حكيمه خاتون مي گويد:

در روز سوم بود كه من در كنار گهواره امام جواد (عليه السلام) بودم و ديدم ايشان به راست و چپ نگاه كردند و شروع كردند به شهادتين گفتن: «أشهد أن لا إله إلا الله» و «أشهد أن محمداً رسول الله» و من هم خيلي وحشت زده شدم و خدمت امام رضا (عليه السلام) رسيدم:

فأتيت أبا الحسن (عليه السلام) فقلت له: لقد سمعت من هذا الصبي عجبا! فقال: و ما ذاك؟ فأخبرته الخبر فقال: يا حكيمة! ما ترون من عجائبه أكثر.

و گفتم: از اين كودك، يك چيز شگفت و تعجب آوري شنيدم. حضرت فرمود: چه چيزي؟ ماجرا را برايش تعريف كردم و فرمود: اي حكيمه! از اين چيزهاي شگفت آورتر، زياد از او خواهي داد.

بزرگان ديگري هم در اين زمينه سخن گفته اند و مدت امامت امام جواد (عليه السلام) را 17 سال شمرده اند؛ از سال 204 تا 220 هجري. خلفائي كه در دوران امام جواد (عليه السلام) بودند، مأمون و معتصم و واثق بودند.

فرزندان امام جواد (عليه السلام)؟

يك بحث ديگري كه من ناگزيرم اشاره كنم اين است كه آيا از امام رضا (عليه السلام) فقط فرزندي به نام امام جواد (عليه السلام) بود يا فرزندان ديگري هم داشتند؟

آنچه كه بزرگان شيعه مانند شيخ مفيد (ره) مطرح مي كنند، اين است:

و مضي الرضا علي بن موسي (عليه السلام) و لم يترك ولدا نعلمه إلا إبنه الإمام بعده أبا جعفر محمد بن علي عليهما السلام.

بعد از اين كه امام رضا (عليه السلام) از دنيا رفت، ما فرزندي غير از امام جواد (عليه السلام) از او نمي شناختيم.

الإرشاد للشيخ المفيد، ج 2، ص 271 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 49، ص 309 ـ كشف الغمة لإبن أبي الفتح الإربلي، ج 3، ص 76 ـ أعيان الشيعة للسيد محسن الأمين، ج 2، ص 13 ـ العدد القوية لعلي بن يوسف الحلي، ص 294 ـ رجال كشي، ص 596

هم چنين مرحوم كشي (ره) در رجال خود، صفحه 596، شماره 1115 شبيه همين تعبير را دارد و از امام جواد (عليه السلام) داستان مفصلي را نقل مي كند و به نقل از راوي مي گويد:

و قال لي أبو جعفر (عليه السلام) إبتداءا منه ذهبت الشبهه ما لأبي ولد غيري.

شبهاتي كه مخالفين مطرح كرده بودند كه امام رضا (عليه السلام) عقيم است و فرزندي ندارد و امامت منقطع شد، همه پيشگويي ها غلط از آب درآمد، برطرف شد و پدرم امام رضا (عليه السلام) فرزندي غير از من ندارد.

هم چنين مرحوم طبرسي (ره) در كتاب إعلام الوري كه از كتاب هاي معتبر تاريخي شيعه است، جلد 2، صفحه 86 مي فرمايد:

و كان للرضا من الولد ابنه أبو جعفر محمد بن علي الجواد (عليه السلام) لا غير.

امام رضا (عليه السلام) غير از امام جواد (عليه السلام) فرزند ديگري نداشت.

همين تعبير را مرحوم إربلي (ره) در كشف الغمة، جلد 2، صفحه 323 و مرحوم سيد محسن امين (ره) در أعيان الشيعة، جلد 2، صفحه 13 نقل مي كنند.

بعضي از بزرگان مانند مرحوم إربلي (ره) از علماء أهل سنت مانند محمد بن طلحه شافعي نقل مي كند كه امام رضا (عليه السلام) داراي 6 فرزند بود؛ 5 پسر و يك دختر.

كشف الغمة، ج 2، ص 267

هم چنين در كتاب تاريخ ائمه (عليهم السلام) كه به نام المجموعة النفيسة است، در صفحه 21 از أبو الثلج بغدادي نقل مي كند كه امام رضا (عليه السلام) فرزندي به نام امام جواد (عليه السلام) و فرزند ديگري به نام موسي مبرقع داشت كه در قم يا در مدينه مدفون است.

آنچه كه بزرگان و استوانه هاي علمي شيعه نقل مي كند، فرزندي غير از امام جواد (عليه السلام) نداشت. شايد اين طور بتوان جمع كرد كه بعد از 48 سال از عمر امام رضا (عليه السلام)، فرزندي غير از امام جواد (عليه السلام) نداشتند. در كتاب موسوعة الإمام الجواد ـ در 2 جلد كه اولين تأليف مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است و كتاب برگزيده سال حوزه علميه شد و در نرم افزار مكتبة أهل البيت (عليهم السلام) هم هست ـ ما تمام قضايا را به صورت مفصل آورده ايم. البته بناي ما در اين كتاب، اظهار نظر نبوده است و فقط نقل مطالب بوده و هرگونه اظهار نظر و قضاوت را بر عهده خواننده و مخاطب گذاشته ايم، وگرنه شايد بعضي از رواياتي كه ما در آنجا آورده ايم، مورد تائيد خودمان هم نبوده است.

* * * * * * *

آقاي محسني

وقتي امام رضا (عليه السلام) شهيد شدند، امام جواد (عليه السلام) چند سال داشتند؟ آيا مخالفين تشكيك نكردند كه كودك نمي تواند به امامت برسد؟

استاد حسيني قزويني

نكته اول:

آنچه كه مرحوم شيخ مفيد (ره) به صراحت در الإرشاد، جلد 2، صفحه 271 آورده اين است كه مي فرمايد:

و كان سنه يوم وفات أبيه سبع سنين و أشهر.

ايشان در زمان وفات پدرش، 7 سال و چند ماه سن داشت.

هم چنين إبن شهر آشوب در مناقب آل أبي طالب، جلد 3، صفحه 487 مي فرمايد:

أقام مع أبيه سبع سنين و أربعة اشهر و يومين.

7 سال و 4 ماه و دو روز با پدرش زندگي كرد.

و يقال: إنه كان (عليه السلام) إبن تسع سنين و أشهر.

گفته شده است: 9 سال و چند ماه داشت.

مناقب آل أبي طالب لإبن شهر آشوب، ج 3، ص 489

ولي نظر ايشان همان 7 سال است.

نكته دوم:

البته اين كه در بعضي از روايات كتاب كافي كلمه «9 سال» آمده، شايد مربوط به آغاز امامت نباشد و زمان ايرادات و شبهات باشد. مرحوم شيخ كليني (ره) در كافي، جلد 1، صفحه 384، حديث 8 روايتي حسنه را نقل مي كند كه علي بن حسان به امام جواد (عليه السلام) مي گويد:

إن الناس ينكرون عليك حداثة سنك، فقال: و ما ينكرون من ذلك قول الله عز وجل؟ لقد قال الله عز وجل لنبيه صلي الله عليه و آله: «قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَي اللَّهِ عَلَي بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي (سوره يوسف / آيه 108)» فوالله! ما تبعه إلا علي (عليه السلام) و له تسع سنين و أنا إبن تسع سنين.

بعضي از مردم نسبت به سن كوچك شما شك مي كنند و مي گويند امام نمي تواند كودك باشد. حضرت فرمود: آيا سخن خداوند را انكار مي كنند كه به رسول الله (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد: «بگو: اين راه من است كه من و پيروانم با بصيرت كامل همه مردم را به سوي خدا دعوت مي كنيم». به خدا قسم! فقط علي (عليه السلام) از رسول الله (صلي الله عليه و آله) تبعيت كرد در حالي كه 9 ساله بود و من هم 9 ساله هستم.

يعني اگر واقعاً اين آيه را كه درباره أمير المؤمنين (عليه السلام) است بخواهند انكار كنند، نسبت به من هم انكار مي كنند و اگر انكار نكنند، بايد مرا هم انكار نكنند.

نكته سوم:

در كافي، جلد 1، صفحه 383، حديث 3 علي بن سيف از بعضي از شيعيان نقل كرده است و به امام جواد (عليه السلام) مي گويد:

إنهم يقولون في حداثة سنك، فقال: إن الله تعالي أوحي إلي داود أن يستخلف سليمان و هو صبي يرعي الغنم، فأنكر ذلك عباد بني إسرائيل و علماؤهم، فأوحي الله إلي داود (عليه السلام) أن خذ عصا المتكلمين و عصا سليمان و اجعلها في بيت و اختم عليها بخواتيم القوم، فإذا كان من الغد، فمن كانت عصاه قد أورقت و أثمرت فهو الخليفة، فأخبرهم داود، فقالوا: قد رضينا و سلمنا.

مردم درباره خردسالي شما اعتراض مي كنند. فرمود: همانا خداي تعالي به حضرت داوود (عليه السلام) وحي كرد كه حضرت سليمان (عليه السلام) را كه كودكي بود كه گوسفند مي چرانيد، جانشين خود كند. عابدان و علماء بني اسرائيل هم او را نپذيرفتند و خدا به حضرت داوود (عليه السلام) وحي كرد كه عصاهاي معترضين و عصاي حضرت سليمان (عليه السلام) را بگير و در خانه اي بگذار و با مُهر همه مردم مُهرش كن و فردا، عصاي هر كس كه سبز شد و برگ دار و ميوه دار شد، او جانشين است. حضرت داوود (عليه السلام) اين خبر را به آنها گفت (و چون فردا عصاي حضرت سليمان (عليه السلام) را سبز ديدند) گفتند: راضي شديم و پذيرفتيم.

نكته چهارم:

هم چنين علي بن اسباط كه از أصحاب خاص امام جواد (عليه السلام) است و جايگاه ويژه اي دارد، مي گويد:

من در خدمت امام جواد (عليه السلام) بودم و به قد و سنّ كوچك آن حضرت نگاه مي كردم و حضرت فرمود:

إن الله احتج في الإمامة بمثل ما إحتج به في النبوة، فقال: «وَ آَتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا (سوره مريم / آيه 12)»، «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّه (سوره يوسف / آيه 22)»، «وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً (سوره احقاف / آيه 15)»، فقد يجوز أن يؤتي الحكمة و هو صبي و يجوز أن يؤتاها و هو إبن أربعين سنة.

همانا خدا براي امامت حجت آورده، همان طور كه براي نبوت حجت آورده است و [در مورد حضرت يحيي (عليه السلام)] فرموده: «در كودكي به او حكمت [داوري ] داديم» و باز فرموده: «چون به نيرومندي رسيد» «و 40 ساله شد»، پس رواست كه در كودكي به امام حكمت [داوري ] داده شود، همان طور كه رواست در سن 40 سالگي به او عطا شود.

نكته پنجم:

هم چنين حكم نبوت در كودكي به حضرت عيسي (عليه السلام) داده شده است و وقتي به حضرت مريم (سلام الله عليها) درباره به دنيا آوردن حضرت عيسي (عليه السلام) اعتراض كردند، ايشان اشاره كرد كه حقيقت را از خود كودك سؤال كنيد:

فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ

(مريم) اشاره به عيسي كرد (كه مردم از او بپرسند).

مردم گفتند:

كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا

ما چگونه با كودكي كه در گهواره است سخن بگوئيم؟!

قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آَتَانِيَ الْكِتَابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا

(ناگهان عيسي زبان به سخن گشود) گفت: من بنده خدايم، به من كتاب (آسماني) داده و مرا پيامبر قرار داده است.

وَ جَعَلَنِي مُبارَكاً أَيْنَ ما كُنْتُ وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا

و مرا وجودي پر بركت قرار داده در هر كجا كه باشم و مرا توصيه به نماز و زكات مادامي كه زنده هستم.

سوره مريم / آيات 31 ـ 29

لذا با توجه به اين آيات و استدلالي كه امام جواد (عليه السلام) داشتند، قضيه امامت آن حضرت در دوران كودكي أمر عجيبي نيست و اين كار به دست خداوند است و وقتي خداوند، كودكي را نبي قرار مي دهد، استبعادي ندارد كه كودكي 7 يا 9 ساله مانند امام جواد (عليه السلام) يا كودكي 5 ساله مانند آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) امام شود.

* * * * * * *

آقاي محسني

نظر علماء أهل سنت نسبت به امام جواد (عليه السلام) چگونه است؟

استاد حسيني قزويني

علماء أهل سنت نسبت به امام جواد (عليه السلام) حرف هاي زيادي دارند و من اگر بخواهم همه را نقل كنم، مثنوي هفتاد من كاغذ مي شود. شايد من حدود 40 نفر از علماء أهل سنت را يافته ام كه نسبت به امام جواد (عليه السلام) مدح و ثناء كرده اند. در سايت هم مفصل آورده ايم و در كتاب ائمة أهل البيت كه دوستان ما در مؤسسه كوثر چاپ كرده اند، مفصل آمده است.

نظر علماء أهل سنت در مورد امام جواد (عليه السلام)

1. جاحظ

جناب أبو عثمان عمرو بن بحر جاحظ (متوفاي 250 هجري) در كتاب رسائل جاحظ، صفحه 106 مي گويد:

بني أميه به چه چيزي افتخار مي كنند در برابر بني هاشم؟!

بعد مي شمارد و مي گويد:

بني هاشم افتخار مي كنند به حسين و حسن و محمد بن علي الباقر و محمد بن علي الجواد و ... ، بني أميه كدام يك از اين شخصيت ها را دارند؟

2. إبن عربي

هم چنين إبن عربي كه نزد آقايان أهل سنت جايگاه ويژه اي دارد، وقتي به امام جواد (عليه السلام) مي رسد، مي گويد:

حامل سر الرسول، مهندس الأرواح و العقول، أديب معلمة الأسماء و الشؤون، فهرس الكاف و النون، غاية الظهور و الايجاد.

حامل سر رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بود و معمار تمام ارواح و عقل هاي بشري است، بزرگ ترين اديب آموزش دهنده أسماء إلهي است، محل مدخل كاف و نون است (منظور اين است: و امره بين الكاف و النون، إذا اراد شيئا أن يقول له كن فيكون)، منتهي و هدف ظهور و ايجاد هستي است.

شرح إحقاق الحق للسيد المرعشي، ج 33، ص 153 به نقل از وسيلة الخادم إلي المخدوم للشيخ فضل الله بن روزبهان الإصبهاني، ص 293، طبع قم

3. إبن طلحه شافعي

جناب إبن طلحه شافعي (متوفاي 652 هجري) مي گويد:

و إن كان صغير السن، فهو كبير القدر، رفيع الذكر.

اگر چه سن كمي دارد، ولي از نظر جايگاه و فضيلت، بزرگ و برجسته و رفيع است.

مطالب السؤول في مناقب آل الرسول (ع) لمحمد بن طلحة الشافعي، ص 467

4. سبط إبن جوزي

آقاي سبط إبن جوزي در كتاب تذكرة الخواص، صفحه 321 مي گويد:

كان علي منهاج أبيه في العلم و التقي و الزهد و الجود.

همان راهي كه پدرش در علم و تقوا و زهد و جود داشت، او هم همان راه را طي كرد.

5. إبن تيميه

آقاي إبن تيميه حراني كه بزرگ نظريه پرداز وهابيت است، مي گويد:

محمد بن علي الجواد كان من أعيان بني هاشم و هو معروف بالسخاء و السؤود و لذا سمي بالجواد

محمد بن علي الجواد از شخصيت هاي برجسته بني هاشم است و معروف است در سخاوت و سيادت و بزرگي؛ لذا مشهور به جواد است.

منهاج السنة لإبن تيمية، ج 4، ص 68، تحقيق محمد رشاد سالم

6. ذهبي

آقاي ذهبي (متوفاي 748 هجري) كه از استوانه هاي علمي أهل سنت است، در كتاب تاريخ الإسلام، جلد 15، صفحه 385، شماره 372، وفيات 211 تا 220 هجري مي گويد:

كان من سروات آل بيت النبي (صلي الله عليه و سلم)، كان يلقب بالجواد.

او از شخصيت هاي برجسته أهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است و لقبش را جواب گفته اند.

و كان أحد الموصوفين بالسخاء و لذلك لقب بالجواد.

او يكي از كساني بود كه معروف بود در سخاوت و به همين دليل ملقب به جواد شد.

7. إبن صباغ

آقاي إبن صباغ مالكي هم همان تعبيري را كه از سبط إبن جوزي نقل كرديم مي گويد:

و إن كان صغير السن، فهو كبير القدر، رفيع الذكر، القائم بالإمامة بعد علي بن موسي الرضا.

الفصول المهمة في معرفة الأئمة لإبن الصباغ، ج 2، ص 1035

8. إبن حجر هيثمي

آقاي إبن حجر هيثمي مكي هم در الصواعق المحرقة درباره امام جواد (عليه السلام) مي گويد:

أجلهم محمد الجواد.

از شخصيت هاي برجسته بني هاشم، محمد الجواد است.

9. خواجه مولوي عبد الفتاح

خواجه مولوي عبد الفتاح، پسر محمد نعمان حنفي هندي (متوفاي 1096 هجري) در شرح حال امام جواد (عليه السلام) مي گويد:

و كان (عليه السلام) صاحب الخوارق و الكرامة من طفوليته و يقال: إنه أخبر أن موته يكون ثلاثين شهرا بعد موت المأمون، فكان كما أخبر.

كرامات زيادي در دوران طفوليت او ديده شده است و از جمله آنها اين بود كه ايشان فرمود: «من 30 ماه بعد از مرگ مأمون از دنيا خواهم رفت» و دقيقاً اين اتفاق افتاد.

شرح إحقاق الحق للسيد المرعشي، ج 19، ص 585 به نقل از مفتاح العارف

10. شبراوي

آقاي شبراوي شافعي (متوفاي 1171 هجري) مي گويد:

كراماته رضي الله عنه كثيرة و مناقبه شهيرة.

كراماتي كه مردم از ايشان ديده اند زياد است و مناقبش هم مشهور است.

شرح إحقاق الحق للسيد المرعشي، ج 19، ص 588 به نقل از الإحاف بحب الأشراف،ص 64

11. خير الدين زركلي

هم چنين آقاي خير الدين زركلي وهابي در كتاب الأعلام، جلد 6 صفحه 272 وقتي به شرح حال امام جواد (عليه السلام) مي رسد، مي گويد:

كان رفيع القدر كأسلافه، ذكيا، طلق اللسان، قوي البديهة.

او همانند اجدادش داراي جايگاه رفيعي بود و آدم زرنگي بود و بيان شيوايي داشت و حضور ذهن قوي داشت.

* * * * * * *

آقاي محسني

امام جواد (عليه السلام) مناظراتي داشته است و معروف ترين آنها يحيي بن أكثم است و در منا و حج هم قضيه اي اتفاق افتاد و آن سؤالات پرسيده شد كه خيلي شنيدني است و وقتي آدم اينها را مي شوند، لذت مي برد. لطفاً مقداري از اين مناظرات را براي بينندگان عزيز توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

ما در موسوعة الإمام الجواد (عليه السلام) مناظرات متعددي از ايشان را آورده ايم و از جمله مناظرات ايشان، مناظره با يحيي بن أكثم بود كه از فقهاء بنام و از شخصيت هاي پرآوازه عصر مأمون بوده و جايگاه ويژه اي داشت.

مناظره جالب امام جواد (عليه السلام) با يحيي بن أكثم

وقتي مأمون، امام جواد (عليه السلام) را به بغداد آورد و تصميم گرفت دخترش أم فضل را به ايشان بدهد، بعضي گفتند:

فإنه صبي لا معرفة له و لا فقه، فأمهله ليتأدب و يتفقه في الدين، ثم اصنع ما تراه بعد ذلك.

ايشان هنوز بچه است و حلال و حرام را نمي داند و بايد مقداري به مكتب برود و آگاهي به حلال و حرم پيدا كند و سپس هر كاري خواستيد بكنيد.

مأمون براي اين كه جواب آنها را بدهد، جلسه مفصلي از بزرگان و علماء أهل سنت تشكيل داد كه يحيي بن أكثم هم در ميان آنها بود. داستانش طولاني است و اگر بخواهيم همه قضيه را بگوييم، طول مي كشد و فقط مقداري از آن را بيان مي كنيم:

فأقبل عليه يحيي بن أكثم، فقال: أتأذن لي جعلت فداك، في مسألة؟ قال له أبو جعفر (عليه السلام): سل إن شئت. قال يحيي: ما تقول جعلني الله فداك! في محرم قتل صيدا؟ فقال له أبو جعفر (عليه السلام):

قتله في حل أو حرم؟ عالما كان المحرم أم جاهلا؟ قتله عمدا أو خطأ؟ حرا كان المحرم أم عبدا؟ صغيرا كان أم كبيرا؟ مبتدئا بالقتل أم معيدا؟ من ذوات الطير كان الصيد أم من غيرها؟ من صغار الصيد كان أم من كباره؟ مصرا علي ما فعل أو نادما؟ في الليل كان قتله للصيد أم نهارا؟ محرما كان بالعمرة إذ قتله أو بالحج كان محرما؟

فتحير يحيي بن أكثم و بان في وجهه العجز و الانقطاع و لجلج، حتي عرف جماعة أهل المجلس أمره. فقال المأمون: الحمد لله علي هذه النعمة و التوفيق لي في الرأي. ثم نظر إلي أهل بيته و قال لهم: أ عرفتم الآن ما كنتم تنكرونه؟...

يحيي بن أكثم رو كرد به امام جواد (عليه السلام) و گفت: فدايت شوم! آيا به من اجازه مي دهي از شما سؤال كنم؟

خيلي عجيب است كه يك شخصيت پرآوازه و فقيه و مسن، از يك كودك اجازه مي خواهد براي سؤال كردن!!!

امام جواد (عليه السلام) فرمود:

اگر مي خواهي، سؤال كن. يحيي گفت: خداوند مرا فداي تو كند! نظرت چيست در مورد حكم يك مُحْرِمي كه در حال إحرام، يك صيدي (حيواني) را بكشد؟ حضرت فرمود: آيا اين مُحْرم، آن صيد را در حرم (محدوده بيت الله الحرام و شهر مكه) كشته است يا در خارج از حرم؟ عالم بوده كه صيد حرام است يا خبر نداشته؟ از روي عمد اين صيد را كشته است يا از روي خطا؟ آيا اين مُحْرم، عبد بوده يا آزاد؟ آيا بالغ بوده يا غير بالغ بوده؟ آيا اولين بارش بود كه اين صيد را كشته است يا قبلاً هم كشته؟ آيا اين صيد، پرنده بوده است يا غير پرنده؟ از حيوانات كوچك بوده يا از حيوانات بزرگ؟ إصرار بر چنين كاري دارد يا پشيمان است؟ اين شكار در شب بوده يا در روز؟ در إحرام عمره اين كار را انجام داده يا در إحرام حج؟

يحيي بن أكثم از فرمايشات امام جواد (عليه السلام) مات و مبهوت شد و آثار عجز و ناتواني در سيمايش هويدا شده و زبانش به لكنت افتاد؛ به نوعي كه أهل مجلس آن را فهميدند.

مأمون گفت: الحمد لله مطلب همان شد كه من پيش بيني كرده بودم. سپس مأمون به فاميل و خاندان خود نظري انداخته و گفت: حال آنچه را قبول نمي كرديد دريافتيد؟...

قال المأمون لأبي جعفر (عليه السلام): إن رأيت جعلت فداك! أن تذكر الفقه فيما فصلته من وجوه قتل المحرم الصيد لنعلمه و نستفيده؟ فقال أبو جعفر (عليه السلام):

نعم! إن المحرم إذا قتل صيدا في الحل و كان الصيد من ذوات الطير و كان من كبارها، فعليه شاة، فإن أصابه في الحرم فعليه الجزاء مضاعفا، فإذا قتل فرخا في الحل، فعليه حمل قد فطم من اللبن و إذا قتله في الحرم، فعليه الحمل و قيمة الفرخ و إن كان من الوحش و كان حمار وحش، فعليه بقرة و إن كان نعامة، فعليه بدنة و إن كان ظبيا، فعليه شاة، فإن قتل شيئا من ذلك في الحرم، فعليه الجزاء مضاعفا، هديا بالغ الكعبة و إذا أصاب المحرم ما يجب عليه الهدي فيه و كان إحرامه بالحج، نحره بمني و إن كان إحرامه بالعمرة نحره بمكة و جزاء الصيد علي العالم و الجاهل سواء و في العمد له المأثم و هو موضوع عنه في الخطأ و الكفارة علي الحر في نفسه و علي السيد في عبده و الصغير لا كفارة عليه و هي علي الكبير واجبة و النادم يسقط بندمه عنه عقاب الآخرة و المصر يجب عليه العقاب في الآخرة.

وقتي مجلس به پايان رسيد و همه مردم جز نزديكان پراكنده شدند، مأمون رو به آن حضرت كرده و گفت: فدايت شوم! اگر صلاح دانستيد احكام هر كدام از آنچه درباره كشتن شكار در حال احرام فرموديد، براي ما بيان فرماييد تا ما نيز بدانيم و بهره بريم. امام جواد (عليه السلام) فرمود:

بله، فرد مُحْرم اگر شكاري در خارج حرم را بكشد و آن شكار پرنده و بزرگ باشد، كفّاره آن يك گوسفند است و اگر در داخل حرم بكشد، كفّاره اش دو برابر مي شود و اگر جوجه پرنده را در خارج حرم بكشد، كفّاره او بره اي است كه تازه از شير گرفته شده باشد و اگر آن را در داخل حرم بكشد، بايد هم آن را بدهد و هم بهاي آن جوجه اي را كه كشته است و اگر شكار از حيوانات وحشي بود، مثلًا اگر الاغ وحشي بود، كفّاره اش يك گاو است و شكار شتر مرغ، كفّاره اش يك شتر است و شكار آهو، كفّاره اش يك گوسفند است و اگر هر كدام از اين حيوانات وحشي را در داخل حرم كشت، كفّاره اش دو برابر مي شود و اين را بدان كه اگر قرباني به كعبه رسد و فرد محرم كاري كند كه قرباني بر او واجب شود و احرامش إحرام حجّ باشد، آن قرباني را در منا بايد بكشد و اگر احرام عمره باشد، در مكّه قرباني كند و كفّاره صيد در مورد عالم به مسأله و نادان يكسان است و امّا در شكار عمد، گناه نيز كرده و در خطاء، گناه از او برداشته شده و اگر محرم، آزاد باشد، كفّاره بر عهده خود اوست و اگر بنده باشد، كفّاره بر عهده آقاي او است و بر فرد صغير كفّاره واجب نيست، ولي بر كبير واجب است و شخصي كه از كرده خود نادم و پشيمان است، به همان جهت عقوبت أخروي از او برداشته شود، ولي آن كه پشيمان نيست، به طور حتم در آخرت عقاب خواهد شد.

فقال له المأمون: أحسنت يا أبا جعفر! أحسن الله إليك! فإن رأيت أن تسأل يحيي عن مسألة كما سألك؟ فقال أبو جعفر (عليه السلام) ليحيي: أسألك؟ قال: ذلك إليك جعلت فداك! فإن عرفت جواب ما تسألني عنه و إلا استفدته منك، فقال له أبو جعفر (عليه السلام): أخبرني عن رجل: نظر إلي إمرأة في أول النهار، فكان نظره إليها حراما عليه، فلما ارتفع النهار، حلت له، فلما زالت الشمس، حرمت عليه، فلما كان وقت العصر، حلت له، فلما غربت الشمس، حرمت عليه، فلما دخل عليه وقت العشاء الآخرة، حلت له، فلما كان انتصاف الليل، حرمت عليه، فلما طلع الفجر، حلت له، ما حال هذه المرأة؟ و بماذا حلت له و حرمت عليه؟ فقال له يحيي بن أكثم: والله! ما أهتدي إلي جواب هذا السؤال و لا أعرف الوجه فيه، فإن رأيت أن تفيدناه؟ فقال أبو جعفر (عليه السلام): هذه أمة لرجل من الناس، نظر إليها أجنبي في أول النهار، فكان نظره إليها حراما عليه، فلما ارتفع النهار، ابتاعها من مولاها، فحلت له، فلما كان عند الظهر، أعتقها، فحرمت عليه، فلما كان وقت العصر، تزوجها، فحلت له، فلما كان وقت المغرب، ظاهر منها، فحرمت عليه، فلما كان وقت العشاء الآخرة، كفر عن الظهار، فحلت له، فلما كان في نصف الليل، طلقها واحدة، فحرمت عليه، فلما كان عند الفجر، راجعها، فحلت له.

مأمون گفت: آفرين اي أبو جعفر! خدا به شما خير عطا فرمايد! حال خوب است شما نيز از يحيي سؤالي كنيد، همان طور كه او از شما پرسيد؟ حضرت به يحيي بن أكثم فرمود: پرسش كنم؟ يحيي گفت: هر طور كه مي خواهيد فدايت شوم! اگر قادر بودم پاسخ شما را خواهم گفت، و گرنه از شما بهره خواهم برد. حضرت فرمود:

مرا آگاه كن از مردي كه در بامداد به زني نگاه مي كند و آن زن بر او حرام است و چون روز بالا مي آيد بر او حلال مي گردد و هنگام ظهر دوباره حرام مي شود و هنگام عصر بر او حلال مي شود و غروب بر او حرام مي شود و عشاء بر او حلال مي شود و نيمه شب بر او حرام مي شود و هنگام سپيده دم بر او حلال مي شود؛ اين چگونه زني است؟ و براي چه حلال و از چه جهت حرام مي شود؟

يحيي بن أكثم گفت: قسم به خدا! من به جواب آن رهنمون نمي شوم و وجه حرمت و حلال بودن آن را نمي دانم. اگر صلاح مي دانيد بفرماييد تا بهره مند شويم. امام (عليه السلام) فرمود:

اين زن، كنيز مردي است كه بيگانه اي بر او نظر انداخته و آن نگاه حرام بوده و چون روز بالا آمد، وي را از صاحبش خريد، پس بر او حلال شد و ظهر آزادش كرد و حرام شد. عصر با او ازدواج كرد و حلال شد و غروب ظهارش كرد و حرام شد. هنگام عشاء كفّاره ظهار پرداخت كرد و حلال شد و نيمه شب يك طلاق داد و حرام شد و سپيده دم رجوع كرد و حلال شد.

قال: فأقبل المأمون علي من حضره من أهل بيته، فقال لهم: هل فيكم أحد يجيب عن المسألة بمثل هذا الجواب، أو يطرف القول فيما تقدم من السؤال؟ قالوا: لا والله! إن أمير المؤمنين أعلم بما رأي. فقال لهم: ويحكم! إن أهل هذا البيت خصوا من الخلق بما ترون من الفضل و إن صغر السن فيهم لا يمنعهم من الكمال. أما علمتم أن رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم افتتح دعوته بدعاء أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (عليه السلام) و هو إبن عشر سنين و قبل منه الإسلام و حكم له به.

مأمون رو به حضّار مجلس كرد كه از خاندان خود او بودند و گفت: آيا در بين شما كسي هست كه از اين پرسش چنين پاسخي بگويد، يا پرسش قبل را بدان تفصيل كه شنيديد بداند؟ گفتند: نه به خدا! همانا أمير المؤمنين داناتر به چيزي است كه مي انديشد. مأمون گفت: واي بر شما! اين خاندان در بين تمام مردم، مخصوص به فضيلت و برتري گشته اند و خردسالي مانع ايشان از كمال نيست! مگر نمي دانيد كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) دعوت خود را به أمير المؤمنين علي بن أبي طالب (عليه السلام) آغاز نمود و أمير المؤمنين (عليه السلام) در آن وقت 10 ساله بود و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم اسلام او را پذيرفت و به آن حكم فرمود.

الإرشاد للشيخ المفيد، ج 2، ص 282 ـ الاحتجاج للشيخ الطبرسي، ج 2، ص 240 ـ مدينة المعاجز للسيد هاشم البحراني، ج 7، ص 347 ـ كشف الغمة لدبن أبي الفتح الإربلي، ج 3، ص 146 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 50، ص 75 ـ حلية الأبرار، ج 4، ص 553 ـ أعيان الشيعة للسيد محسن الأمين، ج 2، ص 33 ـ الأنوار البهية للشيخ عباس القمي، ص 255 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 13، ص 14

الصواعق المحرقة لإبن حجر الهيثمي، ص 206 ـ الفصول المهمة في معرفة الأئمة لإبن الصباغ المالكي، ج 2، ص 1043 ـ ينابيع المودة لذوي القربي للقندوزي، ج 3، ص 125

* * * * * * *

آقاي محسني

امام جواد (عليه السلام) شاگرداني را براي نشر فرهنگ أهل بيت (عليهم السلام) تربيت كرده اند. در اين مورد توضيح بفرماييد.

استاد حسيني قزويني

يكي از كارهاي اساسي كه أهل بيت (عليهم السلام) داشتند، تربيت شاگرد بوده است. حتي خود امام سجاد (عليه السلام) با اين كه نمي توانست در منابر حضور پيدا كند و به أمير المؤمنين (عليه السلام) و ساير معصومين (عليهم السلام) جسارت مي كردند، كنيزان و غلاماني را مي گرفت و يك سال روي اينها كار مي كرد و معارف إلهي را به اينها آموزش مي داد و وقتي ماه رمضان مي شد، در روز عيد فطر آزاد مي كرد و اينها هم در ميان مردم پخش مي شدند و آثار و معارفي را كه ياد گرفته بودند، در ميان مردم منتشر مي كردند.

شاگردان امام جواد (عليه السلام)

امام جواد (عليه السلام) هم با اين كه خفقان شديدي بود، نيروهاي مقتدري را تربيت كرد و شاگردان زيادي در حدود 500 نفر آموزش داد و ما هم در موسوعة الإمام الجواد (عليه السلام) اسامي و شرح حال اينها را آورده ايم و از جمله اينها:

1. محمد بن أبي عمير (متوفاي 217 هجري): از شخصيت هاي برجسته عصر امام رضا (عليه السلام) و امام جواد (عليه السلام) است.

2. صفوان بن يحيي (متوفاي 210 هجري)

3. محمد بن سنان (متوفاي 220 هجري)

4. احمد بن أبي نصر بزنطي (متوفاي 221 هجري)

5. علي بن مهزيار اهوازي (متوفاي بعد از 254 هجري)

6. فضل بن شاذان (متوفاي 260 هجري)

اينها جزء تربيت شدگان مكتب امام جواد (عليه السلام) بودند و فقط إبن أبي عمير به تنهايي حدود 94 كتاب تأليف كرده است.

رجال النجاشي، ص 326، ش 887

با اين كه آقاي إبن أبي عمير مدت ها در زندان بود و شكنجه مي شد تا نام دوستان أهل بيت (عليهم السلام) و مرابطين با امام جواد (عليه السلام) را اعلام بكند و بدترين شكنجه ها را حكومت عباسي بر إبن أبي عمير تحميل كردند، ولي او اين اسامي را اعلام نكرد. شدت شكنجه به جايي رسيد كه خواستند فرزندش را جلوي چشمش به تنور بياندازند و در اين هنگام، صداي صفوان را شنيد كه گفت:

اي إبن أبي عمير! در مسير خودت ثابت قدم و استوار بمان كه بر حق هستي.

آن تزلزلي كه در قلب إبن أبي عمير ايجاد شده بود نيز برطرف شد.

رجال النجاشي، ص 326، ش 887

داستان محمد بن أبي نصر بزنطي

اما در رابطه با محمد بن أبي نصر بزنطي بايد بگويم كه ايشان قبلاً مسيحي بود و بعداً مسلمان و شيعه شد و جزء خواص امام رضا (عليه السلام) و امام جواد (عليه السلام) گرديد. قضيه اي را براي بينندگان عزيز نقل مي كنم و اميدوارم اين را به عنوان هديه از طرف ما قبول بكنند. محمد بن أبي نصر بزنطي مي گويد:

با تعدادي از دوستان خدمت امام رضا (عليه السلام) رسيده بوديم و سؤالاتي داشتيم. دوستان سؤالات خود را پرسيدند و رفتند و سؤالات من زياد بود و طول كشيد تا اين كه پاسي از شب گذشت. وقتي خواستم خداحافظي كنم و بروم، امام رضا (عليه السلام) فرمودند: «محمد بن أبي نصر! كجا مي روي؟ امشب را نزد ما بمان». من هم كه واقعاً دوست داشتم بمانم، تعارف امام رضا (عليه السلام) را قبول كردم و ماندم. امام رضا (عليه السلام) به غلام خود دستور داد كه رختخواب اختصاصي خود حضرت را در اتاقي كه هر شب خود حضرت مي خوابد، پهن كند تا من امشب در آن بخوابم. من در ذهن خودم با خودم حرف مي زدم و خوشحال بودم كه در منزل امام زمانم و امام عصرم مي خواهم بمانم. به اتاق رفتم و درب را بستم و لحاف را كشيدم و در آن تاريكي شب (در آن زمان هم برق و چراغ نبود)، از خوشحالي خوابم نمي برد؛ چون در اتاق امام زمانم هستم و در رختخواب اختصاصي او مي خوابم. همين طوري در فكر بودم كه ديدم امام رضا (عليه السلام) درب را زد و فرمود: «محمد بن أبي نصر! خوابيدن در خانه امام و در اتاق و رختخواب اختصاصي امام، فضيلت نيست؛ فضيلت به تقوا است و «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ (سوره حجرات / آيه 13)»». متوجه شدم كه امام رضا (عليه السلام) از آنچه كه در ذهنم گذشته، با خبر شده است.

دوستان عزيز! اين آقايان وهابي ها اگر مي خواهند از غصه بميرند، بميرند:

قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ

سوره آل عمران / آيه 119

هر چه مي خواهيد بسازيد از كليپ ها و چرنديات و مطالب ديگر و در ماهواره هاي خود هم پخش كنيد. ولي بدانيد كه ائمه (عليهم السلام) به إذن الله تبارك و تعالي از تمام مسائل اطلاع دارند و طبق آيه شريفه:

وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ

سوره توبه / آيه 105

و مراد از «الْمُؤْمِنُونَ»، ائمه (عليهم السلام) هستند و علم شان به اعمال بندگان، در رديف علم خداوند و رسول الله (صلي الله عليه و آله) است. الآن كه ما در اينجا حرف مي زنيم، آقا حضرت ولي عصر، حجة الله البالغة و عصاره عالم هستي (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) از قيافه ما و سخنان ما و نيات ما و آنچه كه از زواياي قلب ما مي گذرد، با خبر است. به تعبير امام خميني (ره) در كتاب الإمامة و الولاية:

علم امام به عالم هستي، از علم عالم هستي بر خودش قوي تر و نافذتر است.

اين كه ما در اينجا هستيم و متوسل به حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مي شويم، با اين كه قبر مطهرش در مدينه است و اگر در قم هستيم يا در اصفهان و كابل و لندن و لس آنجلس هستيم و از آنجا به امام حسين (عليه السلام) كه در كربلا است متوسل مي شويم و مشكل مان برطرف مي شود، اگر شما وهابي ها مي خواهيد بمانيد و مي خواهيد بميريد و اگر مي خواهيد قبول كنيد و اگر مي خواهيد قبول نكنيد! مگر در زمان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، همه قبول كردند؟ اين قضايا را سحر مي دانستند و شما هم ما را متهم به شرك كنيد و ما آماده هرگونه اتهام ناچسب شما به خودمان هستيم. اين عقيده ما است و نتيجه هم گرفته ايم و بارها و بارها و هزاران و ميليون ها شيعه در گوشه و كنار جهان متوسل به أهل بيت (عليهم السلام) شده اند و جواب گرفته اند و بهترين دليل بر حقانيت و علم ائمه (عليهم السلام) به حال شيعه، همين است كه مردم در گوشه و كنار عالم به آنها متوسل مي شوند و نتيجه مي گيرند و حوائج شان برآورده مي شود و هيچ شك و شبهه اي در آن نيست.

يكي از چيزهايي كه إن شاء الله بينندگان عزيز بايد توجه داشته باشند اين است كه ائمه (عليهم السلام)، به ويژه آقا حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) كه در توقيع خود به شيخ مفيد (ره) هم آورده است، نسبت به ما آگاهي دارند:

فإنا يحيط علمنا بأنبائكم و لا يعزب عنا شئ من أخباركم.

ما علم مان به تمام أخبار شما شيعيان إحاطه دارد و هيچ چيزي از أخبار شما بر ما پوشيده نيست.

تهذيب الأحكام للشيخ الطوسي، ج 1، ص مقدمة الكتاب 38 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 53، ص 175 ـ الاحتجاج للشيخ الطبرسي، ج 2، ص 323

يعني ائمه (عليهم السلام) ما اين چنين هستند و عقيده ما هم اين است و اين عقيده را از قرآن و سنت گرفته ايم. حدأقل اين است كه شما به ما مي گوييد اجتهاد كرده ايد. بله، ما اجتهاد كرده ايم و نتيجه اجتهادمان اين است و طبق قول شما، اگر يك مجتهدي اجتهاد كرد، حتي اگر خطا رفته باشد، «فله أجر واحد»، باز هم يك ثواب مي برد. اگر اين عقيده ما گناه هم باشد، گناهش به اندازه 30 هزار كشته جنگ جمل نيست كه شما مي گوييد صحابه اجتهاد كردند و يك ثواب هم مي برند. اگر اين عقيده ما گناه هم باشد، گناهش به اندازه جنگ صفين نيست كه معاويه 110 هزار انسان را به كشتن داد كه شما مي گوييد معاويه اجتهاد كرد و خطا كرد، ولي يك ثواب هم مي برد. ولي وقتي به شيعه مي رسيد، مي گوييد شيعه مشرك و جاني و كافر و مرتدّ است و قتلش واجب است و ... !

* * * * * * *

سؤالات بينندگان

سؤال 1 :

1. وهابيت پيرو چه كسي هستند؟ وهاب چه كسي بود؟

2. آيا امام جواد (عليه السلام) عاشق دختر مأمون شده بود كه با او ازدواج كرد؟ در اين مورد توضيح بفرماييد.

جواب 1 :

1. وهابيت تابع محمد بن عبد الوهاب (متوفاي 1205 هجري) هستند و چون پدر او وهاب بود، از آنها به وهابيت تعبير مي كنند.

2. مأمون مي خواست يك جاسوسي در خانه امام جواد (عليه السلام) داشته باشد و امام جواد (عليه السلام) هم مجبور بود در اين ازدواج و راه گريزي هم نداشت و امام جواد (عليه السلام) از دختر مأمون هم بچه دار نشد؛ همان طور كه رسول الله (صلي الله عليه و آله) از عايشه و حفصه بچه دار نشد.

* * * * * * *

سؤال 2 :

هفته گذشته در رابطه با فدك، جناب عالي مطلبي را فرموديد كه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فدك را از أبو بكر مطالبه كرد و بيننده اي زنگ زدند و استدلال كردند كه يك كودك شيرخوار براي حضرت يوسف (عليه السلام) شهادت داده است. به نظر بنده، أدله اي كه افراد مي آورند، به جاي خود محفوظ است، ولي شيعه بودن، مايه هاي استدلالي قوي تري را مي طلبد. به همين جهت هم اگر ما نام شيعه را روي خودمان مي گذاريم و وسواس داريم كه أدله مان داراي خدشه نباشد، فكر مي كنم كه اين مسئله را نبايد أمر نابپسندي دانست. مطالبه و رسيدگي به يك أمر حقوقي با يك أمر جزايي، در مكتب تشيع تفاوت دارد و عصمت حضرات ائمه (عليهم السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مي طلبد كه به اين نكته توجه كنيم. هم چنين شهادت أقرباء در مكتب شيعه، در باب مدعي مسموع نيست. در اين مورد هم توضيح بفرماييد.

جواب 2 :

بحث تفاوت ميان أمر حقوقي و جزايي در قضيه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) مطرح نبود. ما أدله كاملي آورديم و ادعاي حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) احتياجي به اين مسائل نداشت. خداوند طهارت حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را شهادت داده است و در آيه تطهير و آيه مباهله هم اين مطلب آمده است و اين كه أبو بكر شهادت اينها را ردّ كرد، خلاف قرآن و سنت و سيره خودشان بود. كسي هم كه بحث امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را مطرح كرد كه اگر اينها بچه باشند و شهادت شان قبول نيست، قرآن شهادت يك بچه كوچك براي حضرت يوسف (عليه السلام) را تائيد كرده است.

اما در رابطه با شهادت والد نسبت به ولد يا شهادت ولد نسبت به والد، جايي كه شهادت «لَه» و بر ضد او باشد مي پذيرند و در جايي كه «عليه» و به نفع او باشد، آقايان فقهاء داراي اشكال مي دانند.

* * * * * * *

سؤال 3 :

به نظر من، خداوند انسان را در جهت ناآگاه كردن مردم ياري نمي كند. البته سنت إلهي بر اين است كه اگر انساني در جهت خطا قدم برداشت و وجدان خودش را زير پا گذاشت، به او فرصت مي دهد تا خودش را به طور كامل در انحراف و گناه غرق كند. به نظر من ايشان ابوذر و مالك اشتر زمانه نيست كه اين قدر به اين مسئله مي نازد. به نظر من ايشان از قماش أبو موسي أشعري زمانه است به اين دليل كه آيا ابوذر در مقابل خليفه وقت ساكت ماند؟ آيا انقياد كرد و مخالفت خودش را با حاكم جور اعلام نكرد؟ در جايي كه ايشان مي گويد: «بايد در مقابل حاكم جور صبر كرد و قيام نكرد». به نظر من، اين دقيقاً همان آخوند آمريكايي است كه امام خميني (ره) و رهبر معظم انقلاب قبلاً به آن اشاره كردند. كسي كه بنا است سياست هاي آمريكا را به شيعيان ديكته كند و آنها را به دوستي با آمريكا فرا بخواند، آيا انتظار ديگري از او هست؟ آيا منتظر باشيم كه ايشان شيعيان را به قيام بر عليه حاكمان ظلم و جور فرا بخواند؟ واقعاً اگر هم چنين توقعي از ايشان داشته باشيم خطاست. سياست ايشان اين است كه با شلوغ كاري و برخورد خيلي بي احترامانه با مخاطب، چند كار را انجام بدهد و يكي اين است كه وجهه شيعه را در اذهان عمومي، بد و خشن جلوه بدهد. ايشان خيلي راحت، وقتي مي بيند واقعاً نمي تواند در مقابل طرف مقابلش حرف منطقي داشته باشد، كاملاً صداي بيننده را مي بيندد و يك عالم روحاني را به صورتي نمايش مي دهد كه هر كسي ببيند، فكر مي كند كه واقعاً شيعيان چقدر خشن و با بي احترامي با مردم برخورد مي كنند. دوم اين كه ايشان خط قرمزهاي شيعه را مي شكند و به چيزهايي كه واقعاً هيچ كس جرأت بي احترامي نداشته، ايشان خيلي راحت بي احترامي مي كند و به خودش اجازه مي دهد كه هر چيزي را بگويد و دشمنان شيعه را دوست و دوستانش را دشمن نشان مي دهد و حب و بغض ها را تعويض مي كند و بين شيعه و سني، دشمني شديد ايجاد مي كند. من به همه دوستاني كه اين شبكه را مي بينند سفارش مي كنم كه فريب ظاهرسازي هاي ايشان را نخورند؛ ايشان خيلي مغالطه مي كند. اين كمك هاي مالي كه به ايشان مي كنند، اينها جواب دارد و در محضر خدا بايد پاسخ گو باشند. البته ايشان بايد بدانند كه خيلي از مردم ايران ماهواره ندارند و إلا به ايشان فرصت نمي دادند كه بخواهند زنگ بزنند و از ايشان تمجيد و تشكر كنند.

جواب 3 :

شايد يك شب مفصل در رابطه با حكومت مطرح خواهيم كرد. ديشب يك نفر به ايشان زنگ زد و در رابطه با فرمايش أمير المؤمنين (عليه السلام) كه مي فرمايد:

كونا للظالم خصما و للمظلوم عوناً.

سخن گفت و ايشان كاملاً در تنگنا قرار گرفت و نتوانست جواب بدهد و در آخر گفت:

منظورش حكومت هاي ظالم نيست.

اين إفتراء به أمير المؤمنين (عليه السلام) است. گفت:

يعني اگر كسي شوهرش ظالم است، در برابرش بايد مقاوت كند.

اگر بخواهيم روايات را اين گونه معنا كنيم و اگر واقعاً نظر أمير المؤمنين (عليه السلام) اين است كه هر كسي كه شوهرش ظالم است، بايد در برابرش مقاومت كند و هر مردي كه همسرش ظالم است، بايد در برابرش مقاومت كند، بايد بگوييم: «و علي الإسلام السلام».

ايشان كه مي گويد «ما هيچ روايتي از ائمه (عليهم السلام) نداريم بايد حكومت تشكيل بدهيم» و متأسفانه از قول ائمه (عليهم السلام) نقل مي كند كه «در برابر حكومت هاي جور، نبايد قيام كرد»، يك روايت نادرست و ضعيف را مي خواند كه:

كل راية ترفع قبل قيام القائم (عليه السلام) فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله عز وجل.

وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 15، ص 52

و از نظر مفهومي، كاملاً خلاف كتاب و سنت است و اين را ملاك قرار داده است.

تائيد تعدادي از قيام هاي قبل از ظهور توسط ائمه (عليهم السلام)

1. تائيد قيام زيد توسط ائمه (عليهم السلام)

در رابطه قيام زيد، چقدر ما از ائمه (عليهم السلام) روايت داريم در مدح اين قيام! اين روايات را مي خواهيد چه كنيد؟! خود امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:

فإن زيدا كان عالما و كان صدوقا و لم يدعكم إلي نفسه و إنما دعاكم إلي الرضا من آل محمد (صلي الله عليه و آله).

الكافي للشيخ الكليني، ج 8، ص 295 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 15، ص 50

زيد را تمجيد مي كند و ثناء مي گويد و مي گويد كه مردم را به طرف أهل بيت (عليهم السلام) دعوت مي كرد.

2. تائيد قيام حسين بن علي بن الحسين (عليه السلام) در واقعه فخّ

شهداء فخّ كه به سركردگي حسين بن علي بن الحسين (عليه السلام) در سال 169 هجري در برابر حكومت هادي عباسي قيام كردند و شهيد شدند، روايات زيادي از ائمه (عليهم السلام) در فضيلت آنها وارد شده است. حتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:

يقتل هاهنا رجل من أهل بيتي في عصابة من المؤمنين ... تسبق أرواحهم أجسادهم إلي الجنة.

اينجا مردي از خويشاوندانم با گروهي شهيد مي شود كه ... أرواح آنها جلوتر از بدن شان رهسپار بهشت مي شود.

مقاتل الطالبيين لأبو الفرج الأصفهاني، ص 289 ـ بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 48، ص 170

امام جواد (عليه السلام) فرمود:

لم يكن لنا بعد الطف مصرع اعظم من فخّ.

پس از واقعه عاشورا، كشتاري بزرگ تر از واقعه فخّ براي ما آل محمّد روي نداده است .

بحار الأنوار للعلامة المجلسي، ج 48، ص 165 ـ عمدة الطالب لإبن عنبة، ص 183 ـ موسوعة الإمام الجواد (ع) للسيد الحسيني القزويني، ج 1، ص 548

3. قيام سيد يماني

قيام سيد يماني هم غير انكار است و يكي از قيام هايي كه قبل از قيام حضرت مهدي (عليه السلام) اتفاق مي افتد و در برابر حكومت هاي جور مي ايستد، قيام سيد يماني است و هيچ شك و شبهه اي در آن نيست. آقاي نعماني (ره) در كتاب الغيبة مي گويد:

و ليس في الرايات راية أهدي من راية اليماني، هي راية هدي، لأنه يدعو إلي صاحبكم، فإذا خرج اليماني حرم بيع السلاح علي الناس و كل مسلم و إذا خرج اليماني فانهض إليه فإن رايته راية هدي و لا يحل لمسلم أن يلتوي عليه، فمن فعل ذلك فهو من أهل النار، لأنه يدعو إلي الحق و إلي طريق مستقيم.

در ميان پرچم ها، هدايت گرتر از پرچم يماني نيست و آن پرچم هدايت است؛ زيرا دعوت به صاحب شما مي كند و هنگامي كه يماني خروج كند، خريد و فروش سلاح براي مردم و هر مسلماني ممنوع است و چون يماني خروج كرد، به سوي او بشتاب كه همانا پرچم او پرچم هدايت است. هيچ مسلماني را روا نباشد كه با آن پرچم مقابله نمايد. پس هر كس چنين كند و در برابر او قيام كند، او از اهل آتش است؛ زيرا او به سوي حق و راه مستقيم فرا مي خواند.

كتاب الغيبة لمحمد بن إبراهيم النعماني، ص 264

با وجود اين روايات، اينها چيست كه شما مي گوييد؟ حتي به عمر بن خطاب نسبت داده اند ـ من معتقدم كه ايشان هم هم چنين چيزي را نگفته است ـ كه «هر كس در برابر حكومت ظالم قرار بگيرد، بايد سكوت كند و اگر او را زدند، حرف نزند و اگر ظلم كردند و حق را گرفتند، سكوت كند». اين خلاف قرآن است. قرآن مي فرمايد:

وَ لا تَرْكَنُوا إِلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ

به سوي ستمگران روي نياوريد و تمايل به آنها نداشته باشيد و به آنها تكيه نكنيد كه آتش شما را درمي يابد.

سوره هود / آيه 113

سكوت در برابر ظالم خيانت است و اگر اين گونه باشد، بايد بگوييم: «و علي الإسلام السلام»!

* * * * * * *

سؤال 4 :

1. چرا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) با عايشه دختر أبو بكر كه 6 ساله بوده، ازدواج كرده است؟

2. اگر ادعاي فدك از جانب حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و أمير المؤمنين (عليه السلام) بود، چرا وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) خليفه شدند، فدك را نگرفتند؟

جواب 4 :

1. ما قبلاً اين را توضيح داده ايم. در تهذيب الأسماء و اللغات آقاي نووي و أسد الغابة في معرفة الصحابة إبن أثير جزري و ديگر كتب آمده است كه أسماء بنت أبو بكر 10 سال از عايشه بزرگ تر بوده است. هم چنين در ديگر كتب أهل سنت هم اين مطلب است:

كانت أكبر من عايشه بعشر سنين.

الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 2، ص 616 ـ السنن الكبري للبيهقي، ج 6، ص 204 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 69، ص 8 ـ سير أعلام النبلاء للذهبي، ج 3، ص 380 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 5، ص 354 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 8، ص 381 ـ سبل السلام لمحمد بن اسماعيل الكحلاني، ج 1، ص 39

ولادت أسماء هم 27 سال قبل از بعثت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بوده است:

ولدت أسماء قبل هجرة رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بسبع و عشرين سنة.

عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 2، ص 93 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 24، ص 77 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 260 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 69، ص 9 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 5، ص 392 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 8، ص 14 ـ تهذيب الأسماء و اللغات للنووي، ج 2، ص 597

يعني 27 سال قبل از بعثت به دنيا آمده و 10 سال هم بزرگ تر از عايشه بوده است. نتيجه اين كه عايشه به هنگام هجرت، 17 ساله بوده است و در سال دوم هجرت هم اين ازدواج صورت گرفته است و هنگام ازدواج، 19 ساله بوده است. اين چيزي است كه خود آقايان أهل سنت آورده اند و بيش از اين نياز نيست ما بگوييم.

2. ما اين را قبلاً توضيح داده ايم و فقط اين را مي گويم كه از خود زيد سؤال كردند: «چرا جد بزرگوارتان فدك را برنگرداند؟» گفت: «از ترس كساني كه طرفدار شيخين [خليفه اول و دوم] بودند». وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد: «نماز تراويح بدعت است»، شروع مي كنند و مي گويند: «واسنة عمرا! واسنة عمرا!»، حال آن كه يك چيز جزئي است و اگر أمير المؤمنين (عليه السلام) بخواهد فدك را برگرداند، ببينيد كه چه غوغايي به پا مي كردند!

* * * * * * *

سؤال 5 :

1. من در كتابي خواندم كه بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه أبو بكر خلافت را به دست گرفت، أمير المؤمنين (عليه السلام) نزد أبو بكر آمد و گفت: «پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) وصيت كرده است كه من خليفه باشم». أبو بكر حاشا كرد و أمير المؤمنين (عليه السلام) گفت: «اگر الآن پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ببيني و ايشان هم چنين حرفي را به شما بگويد، قبول مي كني؟»، أبو بكر گفت: «والله! قبول مي كنم». دست أبو بكر را گرفت و به مسجد برد و ديدند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در محراب مسجد در حال عبادت است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به أبو بكر فرمودند: «چرا خلافت را غصب كردي و به حضرت علي (عليه السلام) نسپردي؟». أبو بكر گفت: «من خلافت را برمي گردانم». عمر گفت: «اين از سحر بني هاشم است و قبول نكن». در اين مورد توضيح بفرماييد.

2. در كتابي در مورد معجزات امام جواد (عليه السلام) مي خواندم كه مأمون در شبي كه زياد شراب خورده بود، دستور قتل امام جواد (عليه السلام) را صادر مي كند و چند نفر از عمّال خودش را مي فرستد و امام جواد (عليه السلام) را با شمشير قطعه قطعه مي كنند و برمي گردند و خبرش را به مأمون مي دهند. وقتي صبح مي شود، مأمون كه تازه هوشيار شده بود، گفت: «نبايد اين كار را مي كرديد، چون من در حال مستي بودم و اشتباه كردم». بعد مي بينند كه امام جواد (عليه السلام) صحيح و سالم برگشتند. در اين مورد توضيح بفرماييد.

3. آيا در زمان أبو بكر و عمر و عثمان كه فتوحاتي صورت گرفت و جنگ هايي انجام شد، در حالي كه خليفه، خليفه بر حق نبود، آيا اين مسلماناني كه در اين جنگ ها شركت كردند و كشته شدند، شهيد محسوب مي شوند يا خير؟

4. در يكي از شبكه هاي ماهواره اي گفتند كه «در زمان امام خميني (ره)، در نامه اي كه به گورباچف نوشتند، گورباچف را دعوت كردند به اسلام و به روش إبن عربي و سهروردي». آيا از نظر علماء، إبن عربي و سهروردي مرتدّ نبودند يا مشكل عقيدتي نداشتند؟

جواب 5 :

1. اينها سند ندارد و بارها از بنده سؤال كرده اند و گفته ام سند ندارد و ضعيف است و ما نمي توانيم به اين طور روايات استناد بكنيم.

2. اين قضايا را مرحوم سيد بن طاووس (ره) مي آورد و حرز امام جواد (عليه السلام) هم از اينجا نشأت گرفته است و اين كه منظور از اين چه بوده است، ما نمي دانيم. ولي حرز امام جواد (عليه السلام) از أدعيه معتبر شيعه است و در همان قضيه، مطالبي را مرحوم سيد بن طاووس (ره) مفصل نقل كرده است.

3. در روايات متعدد داريم كه اگر كسي در زير پرچم حاكمي كه بر حق نيست يا نائب امام كه امام ايشان را مبعوث نكرده كشته شود، جزء شهداء محسوب نمي شوند.

4. قرآن مي فرمايد:

وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ

سوره نحل / آيه 125

وقتي گورباچف كه آدم مادي است و بر مسائل عرفان مادي تكيه دارد، بايد هم اين گونه با او سخن بگويد. آيا بايد بگويد كه شما قرآن را بخوانيد و روايات معصومين (عليهم السلام) را بخوانيد؟ اين كه نسبت به إبن عربي سخن گفته است، بعضي از آقايان نسبت به إبن عربي نظر موافق دارند و بعضي هم نظر مخالف دارند و اين طور نيست كه بگوييم إبن عربي از ديدگاه علماء شيعه، كافر و لا مذهب و بي دين است. ايشان حرف هاي خوب هم دارد و حرف هاي غير خوب هم دارد. بنده هم شخصاً به ايشان ارادتي ندارم، ولي مطالب علمي خيلي زيبا و اساسي هم دارد. روزي ما خدمت حضرت آيت الله سيدان رفته بوديم براي عيادت ايشان كه مطلبي را از كتابي به ما نشان داد و من هم حدود نيم دقيقه اين كتاب را مطالعه كردم و ديدم كه مرحوم شهيد مطهري (ره) در شرح منظومه، جلد 1 ، صفحه 239 از علامه طباطبايي (ره) نقل مي كند:

كمتر كسي است كه مثل إبن عربي، يك سطر در دفاع از اسلام نوشته باشد.

علامه طباطبائي (ره) صاحب كتاب تفسير الميزان هم اين نظر را دارد. در كنارش هم بعضي افراد هستند كه نظر خلاف اين را دارند.

* * * * * * *

سؤال 6 :

من نمي دانم تعريف صحابه نزد برادران أهل سنت چيست. اين طور كه اينها مي گويند، آدمي مثل أبو سفيان در زماني كه عثمان به خلافت مي رسد، به قبر حمزه سيد الشهداء (عليه السلام) اهانت مي كند و ساير كارهاي ديگري كه انجام داد و هم چنين معاويه و أمثال ايشان را با اين همه كارهايي كه كردند، آيا اينها را آدم هاي پاكي مي دانند؟

جواب 6 :

صحابه از ديدگاه آقايان، خصوصاً بخاري و ديگران اين است:

كسي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را يك ساعت يا يك آنْ ديده باشد، صحابه است.

* * * * * * *

سؤال 7 :

من مي خواستم درباره شبكه اهل بيت صحبت كنم كه ديگر دوستان صحبت كردند و حرف هاي كلي را زدند. انسان تعجب مي كند كه شبكه اي كه به نام شيعي و أهل بيت (عليهم السلام) است، از پشتْ خنجر به اسلام مي زند. چند شب است كه جسارت و بي حيايي را از حدّ خودش گذرانده است و به ساحت مقدس امام خميني (ره) اهانت مي كند. تا كِيْ انسان بايد تحمل كند؟ سكوت تا كِيْ؟ ايشان ادعايش اين است كه «كسي نيست با من مناظره و مقابله بكند»؛ يعني يك دليل هم علماء دين ندارند. عجيب اين است كه خودش را بهشتي مي داند و ملت و دولت و رهبر ما و علماء و فقهاء ما را جهنمي مي داند! نمي دانم ايشان عاقل است يا ديوانه؟!

در هفته گذشته يك نفر روي خط ايشان رفت و قبلاً به اين شبكه كمك كرده بود و تقاضاي 50 ، 60 ميليون مطالبه طلب خود را مي كرد و ايشان نه تنها جواب مثبت نداد، بلكه تا آخر برنامه، خودش و طرفدارانش در اين برنامه اين بيچاره را كوبيدند؛ كسي را كه حاضر نيست دفاع از خودش بكند. چرا؟

اي منافق!

شو دَمي بيدار، غفلت تا به كِيْ؟ خالق و خلق از تو شد بيزار، غفلت تا به كِيْ؟

آب مي ريزي چرا در آسياب أجنبي؟ اي ستون پنجم كفار! غفلت تا به كِيْ؟

جواب 7 :

من اين را خدمت بينندگان عزيز بگويم كه اصلاً نگران نباشند. اگر اينها مؤدب حرف مي زدند، بايد نگران مي شديم. همين كه فحاشي و اهانت مي كنند، به نظر من اين بهترين خدمت به ما است. الآن ايشان با اين كارش، تمام بينندگان محترم و وزين خود را از دست داد. چند ورشكسته سياسي به دنبال اين بودند كه يك BBC دوم يا VOA دوم تأسيس شود و رنگ مذهبي هم داشته باشد. شما هيچ نگران نباشيد و به نظر من، اين از عنايات أهل بيت (عليهم السلام) و عنايات مراجع عظام تقليد است كه افرادي بيايند فحاشي كنند. چون كسي كه حرف براي گفتن دارد، فحش نمي دهد و اهانت نمي كند. يك نفر را به عنوان بكريه و عمريه و دجاليه و يكي را به عنوان زنديق و ملحد معرفي مي كند؛ ديگر چه كسي ماند؟ مراجع عظام تقليد هم ـ نستجير بالله ـ ملحد و زنديق شدند و طرفداران يك حكومت شيعي هم دجال شدند و رهبران شيعي هم رئيس دجاجله شدند و ديگر كسي نماند؛ اينها از عنايات أهل بيت (عليهم السلام) است. وقتي يكي از شبكه هاي ماهواره اي كه تازه تأسيس شده بود را مي ديديم، ديدم كه آقاي ملازاده به آنجا آمده بود و به قدري خوشحال شدم كه باور كنيد كمتر چيزي اين قدر مرا خوشحال مي كرد! گفتم كه آمدن اين آقا به آن شبكه، يكي از نشانه هاي حقانيت شيعه است؛ چون حرفي براي زدن ندارد و سواد ندارد و كاري هم غير از فحش دادن بلد نيست و گويا پدر و مادرش او را اين گونه تربيت كرده اند كه فقط فحش و ناسزا و اهانت بگويد. الآن هم پرونده كساني كه نسبت به شيعه فحاشي مي كردند، يكي پس از ديگري رو مي شود. امام صادق (عليه السلام) هم مي فرمايد:

كسي كه عليه ما حرف مي زند:

فإنك إن فتشته لم تجده إلا لغية أو شرك شيطان.

اگر پرونده اش را بررسي كني، مي بيني كه يا زنازاده است يا بچه شيطان است.

الكافي للشيخ الكليني، ج 2، ص 323

در همين شبكه سوريه، آقاي عرعور كه چندين سال است فحاشي مي كند و عربده مي كشد و نسبت به ناموس شيعه فحش داد، پرونده اش را چند روز پيش رو كردند كه وقتي ايشان در ارتش سوريه بود، مبتلا به عمل فجيع خلاف عفت بود و هم فاعل بود و هم مفعول بود. اگر واقعاً راست مي گويد، بيايد دفاع كند. آقاي عائذ القرني كه چندين جلسه در شبكه المستقلة عليه ائمه (عليهم السلام) و شيعه حرف زده است، پرونده اش رو شد و آقاي ملازاده هم رسواي دو جهان است و نيازي نيست پرونده اش رو شود. اينها از عنايات أهل بيت (عليهم السلام) است كه پرونده اينها، يكي پس از ديگري رو مي شود و اعمال شان مشخص مي شود.

إن شاء الله تصميم داريم كليپ هايي را آماده كنيم براي هجمه به اين آقايان و مراجع عظام تقليد تأكيد زيادي داشتند كه فقط دفاع نشود و هجمه هم داشته باشيم. تلاش ما هم در طول اين يك سال اين بوده است كه هجمه نباشد و فقط حالت دفاعي باشد. ولي ما قول مي دهيم به حول و قوه إلهي و با عنايت حضرت ولي عصر (أرواحنا لتراب مقدمه الفداء) هجمه ها را شروع كنيم تا اينها بدانند بر اين كه «زدي ضربتي، ضربتي نوش كن» چقدر تلخ و ناگوار است. اينهايي كه پرونده شان سراسر سياه است، آمده اند خودشان را به عنوان مسلمان راستين معرفي كرده اند.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
1 | مسعود | Iran - Kerman | 16:59 - 22 مهر 1391 |
1
 
 
0
پاسخ نظر
با سلام : آيا افرادمجاز به استفاده از مطالب شما درديگر وبلاگها يا سايت هاهستند؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
استفاده از مطالب اين سايت در ديگر سايت ها بلامانع است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :