بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه چهاردهم 98/08/11
موضوع: مقایسه مقام علمی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) با «خلفا» (3)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
ما ضمن قبولی همه عزاداریها، عبادتها و تبلیغات ایام گذشته، آرزوی موفقیت برای همه عزیزان داریم. امیدوارم كه ان شاء الله دوستان در این ایام چه آنهای كه موفق به زیارت اربعین و پیاده روی بودند و با دست پر و دعای مقبول و حاجت مقضی ان شاء الله برگشته اند و چه آنهای كه مثل ما جامانده بودند و حسرت خوردند، در مسیر زندگی خود موفق باشند. حسرت عملِ خیر خودش ثواب عمل خیر را دارد.
همان قضیه «جابر» كه به ارواح طیبه شهدای کربلا گفته بود: "ما در تمام اعمال شما شریك هستیم" «عطیه» اعتراض كرد كه چگونه میشود شریك باشید؟ «جابر» گفت: " از پیغمبر شنیدم اگر كسی عمل قومی را دوست داشته باشد با آنها محشور خواهد شد." لذا امیدوارم خدا به ما جاماندگان - كه قلبمان با دوستان در آنجا بوده - اجر بدهد.
امسال - كسانی كه در آنجا بودند بیشتر در جریان هستند - متأسفانه طیف «احمد الحسنی»ها با یك قدرت بیشتر و با گستردگی بیشتری وارد شده بودند و تبلیغات خیلی گستردهای داشتند، الحمدلله دوستانی هم كه از «قم» رفته بودند، شجاعانه در برابر اینها ایستادند و به لطف پروردگار موفق بودند.
الحمدلله خیلی توفیقات خوبی امسال دوستان ما در آنجا داشتند. امیدواریم كه در آینده ریشه اینها كنده شود و ما آثاری از این انحرافات در جامعه نبینیم؛ من همین چندی قبل خدمت حاج آقای «اعرافی» هم تلفنی تماس داشتم عرض كردم كه متأسفانه حوزه ما یك مقداری آسیب پذیر شده است.
حال اینكه عوام جذب اینطور گروهها، فرقهها و فتنهها میشوند، جای تعجب نیست، آنها آگاهی كامل از مبانی اعتقادی و دینی ندارند؛ ولی اینكه میبینیم در حوزه بعضی از افراد جذب این فتنهها میشوند واقعا برای ما مایه تأسف است. این مشكل، هم مشكل مدیران حوزهها و هم مشكل اساتید است.
متأسفانه برخی اساتید ما دغدغه اینكه روی مسائل اعتقادی كار كنند را ندارند و حتی در همان فقه و اصول هم - اگر خیلی بی پرده بگویم - موفق نبودند! همین دیشب یكی از كانالهای كه به نام یكی از اساتید حوزه بود را میدیدم به نام آقای «مهدی درایتی»؛ نمیدانم دوستان چقدر میشناسند، البته ایشان غیر آن آقای «درایتی» مشهور است.
ایشان یك گروهی تحت عنوان «گروه قرآنیون» تشكیل دادهاند. یك سری مزخرفات و لاطائلات گفتهاند مثل اینكه "حدیث حجت نیست"، "قرآن كجا گفته شما به حدیث پیغمبر و به حدیث ائمه عمل كنید؟"
من واقعا قلبم به درد میآید كه میبینم در حوزه یكی پس از دیگری داریم تلفات میدهیم! من وارد شدم و از ایشان سوال كردم در كجای قرآن گفته نماز صبح دو ركعت است؟ برای ما بیان كنید. خودش كه فرار كرد و حاضر نشد جواب بدهد، نوچههایش به میدان آمدند. گفتم شما نماز میخوانید و یا نمیخوانید؟ اگر نماز میخوانید آیا نمازتان مثل نماز مسلمانها است، یا نه شما یك نماز مخصوص دیگری میخوانید؟
آخر نتوانست جواب بدهد، پرسید شما چطور نماز میخوانید؟ گفتم ما مثل تمام مسلمانها در شبانه روز هفده ركعت نماز میخوانیم. گفت: دلیل شما چیست؟ گفتم دلیل ما:
(وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)
آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد (و اجرا کنيد)، و از آنچه نهي کرده خودداري نماييد!
سوره حشر (59): آیه7
بعد گفت: دلیل شما از روایات چیست؟ گفتم شما روایات را نگاه كنید كتاب «وسائل» از جلد چهار تا جلد هفت، پنج هزار و ششصد روایت در رابطه با نماز و احكام نماز دارد، یكی، دو تا روایت هم نیست، مرحوم «صاحب وسائل» پنج هزار و ششصد روایت فقط در رابطه با احكام الصلاة آورده است. اضافه، روایاتی كه «مستدرك» آورده و آقای «بروجردی» نیز در «جامع الاحادیث» آورده است.
من خیلی تأسف خوردم که ایشان برگشت گفت: "از كتب اربعه حدیث بیاورید؟" من چند تا روایت از كافی برایش مطرح كردم. گفت: «كلینی» سیصد سال بعد از پیغمبر بوده، او این روایتها را از كجا آورده است؟ خاك بر سر این تفكر!! ما در حوزه كجا داریم میرویم؟ به چه سمت و سویی داریم حركت میكنیم؟!
قرآن گفته نماز بخوانید، معین هم نكرده چند ركعت نماز بخوانید و یا چطوری بخوانید. یك نمازی ما باید بخوانیم، حالا این نماز مثل نماز مسلمانها باشد یا نباشد، هركس با برداشت خودش یك نمازی میخواند. این حرفها، یك حرفهای است كه واقعا بوی ارتداد از این حرفها میآید. بوی كفر از این حرفها میآید. من نوشتم آقای «درایتی» با این افكار باطل و ضد قرآن جوانها را منحرف نكنید.
این واقعا خیلی مایه تأسف است كه ما میبینیم در حوزه یك سری افراد به این شكلی دارند میتازند، دیشب كه من جواب دادم امروز بعد از نماز صبح نگاه كردم دیدم چند تا جوابهای لاطائلات گذاشته است؛ مثل اینکه "كجای قرآن گفته كه سنت پیغمبر درست است؟" یا "کجا گفته مخالفت با سنت پیغمبر عذاب دارد؟"
اگر بنا بر این باشد ما باید كل بساطمان را جمع كنیم، شما اصلا لباس روحانیت را باید از تنت بكنید، شما اگر فقط قرآن را بگیرید و روایات را كنار بگذارید، برای مردم از قرآن میخواهید چه بگویید؟ شما كه دو ركعت نماز صبح را نمیتوانید از قرآن اثبات كنید، فردا میخواهید روزه بگیرید، شما مبطلات روزه و احكام روزه را از كجا میخواهید بیاورید؟
وقتی میخواهید به سفر حج بروید، اگر شما روایات را كنار بگذارید، در الفبای احكام و برنامههای شبانه روزی تان گرفتار هستید.
پرسش:
نام سركرده گروه انحرافی در «كربلا»، «صَرخی» درست است یا «صُرخی»؟
پاسخ:
«صَرخی» درست است.
پرسش:
ظاهراً اینها یک مباهله ای با گروه انحرافی «احمد الحسن» داشتند!
پاسخ:
اینها تقریبا از یك آبشخور دارند تغذیه می شوند، اینها باهم بودند؛ هم «صَرخی» و هم «احمد الحسن» و هم «حیدر مشتت» همه باهم در زندان بودند، تصمیم میگیرند كه یك سری بحثهای داشته باشند؛ اول بنا بود «حیدر مشتت» به نام «یمانی» بیاید و «احمد الحسن» نوچه او باشد، بعد ایشان گفت نه من خودم «یمانی» هستم.
اینها یك سری بحثهای دارند، در این جزوهای كه قبل از اربعین «دفتر تبلیغات» در رابطه با «احمد الحسنی» ها چاپ كرد، ابتدای بحثشان خوب است و جریان شناسی «احمد» را خوب كار كردهاند.
آغاز بحث...
بحث ما در اینجا بود كه برای گرفتن معارف دینی ناگزیریم غیر از قرآن سراغ یك سری احادیث برویم، چون قرآن كلیات را بیان كرده است. با توجه به این صحبتهای كه در ابتدای بحثم از آقای «درایتی» مطرح كردم مجبوریم یك مقداری در رابطه با "حجیت سنت از دیدگاه قرآن" بیشتر بحث كنیم، تا دوستان یك مقدار آمادگی جواب این شبهات را داشته باشند.
فرق ما و اهلسنت در این است كه ما افتخار پیروی از اهلبیت را داریم، و معارف را از اهلبیت میگیریم. اهلسنت معارف را از صحابه میگیرند و كاری به اهلبیت ندارند، مگر اینكه اهلبیت یك فرمایشی داشته باشند كه مطابق مذاق آنها باشد.
البته با صرف نظر از اینكه در صدر اسلام تلاش مخالفین اهلبیت این بود كه هرچه از اهلبیت روایتی بیاید، اینها بروند روایت خلاف آن را جعل كنند. ما به این اصلا كار نداریم، همان حدیث شریف «علاجیه» كه میگوید اگر دو تا روایت باهم مخالف بودند بعد از مرجحات سندی چه كار باید بكنیم؟ حضرت میفرماید:
«يُنْظَرُ فَمَا وَافَقَ حُكْمُهُ حُكْمَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ خَالَفَ الْعَامَّةَ فَيُؤْخَذُ بِهِ وَ يُتْرَكُ مَا خَالَفَ حُكْمُهُ حُكْمَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ وَ وَافَقَ الْعَامَّة»
الكافي (ط - الإسلامية)، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق،ج1، ص: 68
می فرماید: آنچه كه مخالف عامه است، آن حجت است. نه آنكه موافق عامه است؛ زیرا به تعبیر «آیت الله العظمی بروجردی» روایات ما ناظر به فتاوا و احادیث اهلسنت بوده است. این نشان دهنده این است كه در صدر اسلام تلاشها بر این بود كه اگر مطلبی از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بیاید خلاف آن را برای مردم بیان كنند.
مرحوم «شیخ انصاری» در كتاب «مكاسب» نقل کرده که از «ابوحنیفه» سوال كردند ما در سجده چشممان را باز كنیم یا ببندیم؟ گفت: نمیدانم امام صادق چه فتوایی داده است که خلاف آن را من بگویم؛ ولی شما احتیاطاً یك چشم تان را ببندید و یك چشم تان را باز كنید.
زیرا در هر صورت مخالفت قطعیه با امام صادق كردیم. چون اگر او بگوید چشمهایتان را باز كنید، یك چشم شما بسته است و اگر بگوید چشمهایتان را ببندید یك چشم شما باز است.
البته من قبلا هم گفتم ما مدركی برای این حرف پیدا نكردیم و از دوستان هم خواستیم اگر مدركی پیدا كردند به ما هم بدهند.
حالا ما كاری به این بحث نداریم، اصلا اینها را كنار میگذاریم؛ ما و اهلبیت در یك طرف هستیم و صحابه هم در طرف دیگر! در رأس صحابه هم خلفاء هستند.
اصلا ما نه به عنوان یك شیعه، نه به عنوان یك سنی؛ فرض كنیم یك نفری آمده مستبصر شده یا یك فرد مسیحی، یهودی و یا زرتشتی است كه میخواهد معارف را از سرچشمه صحیح و سالم اخذ كند، بیاید ببیند آیا اهلبیت برای این كار صلاحیت دارند و یا صحابه صلاحیت دارند؟ ما كاری به فحش و ناسزا هم نداریم. فحش و ناسزا برای كسی است كه دلیلی برای خود نداشته باشد.
ما روایاتی كه از اهلسنت در مورد امیرالمؤمنین داریم حتی از خود خلیفه دوم اهل سنت به امیرالمؤمنین گفت:
«أنت أعلمهم وأفضلهم»
طبقات الفقهاء؛ اسم المؤلف: إبراهيم بن علي بن يوسف الشيرازي أبو إسحاق الوفاة: 476 ، دار النشر: دار القلم - بيروت، تحقيق: خليل الميس، ج 1، ص 23
این اعتراف است و آن هم با سندهای صحیح نقل شده است! ما اینها را به طور مفصل قبل از اربعین مطرح كردیم. «عایشه» میگوید:
«أما أنه أعلم الناس بالسنة»
علی عالمترین انسانها به سنت است
طبقات الفقهاء، اسم المؤلف: إبراهيم بن علي بن يوسف الشيرازي أبو إسحاق الوفاة: 476، دار النشر: دار القلم - بيروت، تحقيق: خليل الميس، ج 1، ص 23
یا دارد که:
«علي أعلم أصحاب محمد بما أنزل على محمد»
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل؛ تأليف: الحافظ الكبير عبيد الله بن أحمد المعروف بالحاكم الحسكاني؛ الحنفي النيسابوري، تحقيق وتعليق: الشيخ محمد باقر المحمودي؛ مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامي مجمع أحياء الثقافة الاسلامية، 1411 ه - 1990م، ج1، ص47
«عبدالله ابن مسعود»، «عطا» و دیگران همه بر این عقیده هستند كه علی ابن ابیطالب افضل است. «ابن عباس» میگوید:
«أعطى على ابن أبى طالب تسعة أعشار العلم»
90 درصد علم در دست علی است!
«وأيم الله لقد شارككم فى العشر العاشر»
به خدا قسم در ان ده درصدی که دیگر صحابه دارند در او هم علی سهیم است.
الاستيعاب في معرفة الأصحاب، اسم المؤلف: يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي، ج 3، ص 1104
حال سؤال اساسی این است که اگر حضرت اعلم الناس است و صلاحیت داشت چرا امیرالمؤمنین طبق كتاب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» شش ماه از بیعت با ابوبكر امتناع كرد؟
در «صحیح مسلم» جلد 5 صفحه 152 شماره حدیث 4468 است كه عمر نشسته، عباس عموی پیغمبر نشسته، عبدالرحمن ابن عوف نشسته، سعد ابن ابی وقاص نشسته، عثمان نشسته، طلحه و زبیر نشستهاند. یعنی عصاره اصحاب نشستهاند؛ عمر خطاب به امیرالمؤمنین و خطاب به «عباس» میگوید:
«فلما تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ قال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ »
تا آنجای كه میگوید:
« فَرَأَيْتُمَاهُ»
یعنی رأی شما درباره ابوبكر این بود:
«فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا»
شما بیا پنج هزار روایت از علی نقل كن، این روایت را در یك كفه بگذار؛ آن هم از كتاب «صحیح مسلم» كه بعد از قرآن اصح الكتب در نزد اینها است.
«ثُمَّ تُوُفِّيَ أبو بَكْرٍ وأنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ وَ وَلِيُّ أبي بَكْرٍ»
بعد دارد:
«فَرَأَيْتُمَانِي»
یعنی من عمر را
«كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا»
در آنجا یك نفر از صحابه نگفت آقای عمر! این چه حرفی است كه شما دارید میزنید، حتی «عثمان، طلحه، زبیر، عبدالرحمن ابن عوف، سعد ابن ابی وقاص»، بلكه آخر، عمر میگوید:
«قال ألیسَ أَكَذَلِكَ؟ قالا نعم»
حضرت علی و عباس گفتند بله.
صحيح مسلم بشرح النووي؛ اسم المؤلف: أبو زكريا يحيى بن شرف بن مري النووي الوفاة: 676، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت - 1392، الطبعة : الطبعة الثانية، ج 5، ص152،ح 4468
اینها اگر پنج هزار روایت را در یك كفه بگذارند، شما این روایت را كه برایشان بیاورید كارشان تمام است.
من به دوستان میگویم هدف ما از این بحث این است كه یك سری روایتهای كلیدی همیشه باید در آستینمان باشد، و این طرفمان هم پوست خربزه باشد وقتی اینها دارند خیلی خط قرمزها را رد میكنند، یكی از این پوست خربزهها را زیر پایشان بگذاریم تا با كله زمین بخورند كه دیگر هرگز به فكر اینكه بیایند از امیرالمؤمنین برای آنها فضیلت تراشی كنند نیافتند.
در كتاب «نهج البلاغه» خطبه 150 میفرماید:
«إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَاب»
تا آنجای كه میفرماید:
«عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْن»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص209
دیشب كه من در تلگرام با آقای «درایتی» بحث میكردم گفت: "حقی از علی غصب نشد، در سقیفه بحث این بود كه مدیر جامعه چه كسی باشد، انتخاب كردند و علی هم با آنها مشاوره میداد، علی مشاور و همكار آنها بود." من هم همین سه تا روایت را برایش آوردم و گفتم بفرمایید این «صحیح مسلم» و این هم بقیه روایتها.
در «صحیح بخاری» هم دارد كه امیرالمؤمنین به ابی بكر میگوید خانه ما بیا و عمر را با خودت نیاور.
«كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ»
امیرالمؤمنین حتی كراهت داشت عمر را در یك جلسه ببینید؛ بعد وقتی ابوبكر آمد امیرالمؤمنین گفت:
«وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ»
در امر خلافت به ما ظلم و استبداد كردی!
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج4، ص 1549، ح 3998
آن وقت ما بگوییم حق علی غصب نشده، علی حقی نداشت که غصب شده باشد! مردم تشخیص دادند بر اینکه به سراغ ابوبکر بروند، مثلا دو - سه تا کاندید بوده علی کاندید شده بود ولی رأی نیاورد!!!
در «نهجالبلاغه»، خطبه 150 میگوید:
«عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْن»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص209
آن وقت علی ابن ابیطالب برای کسانی که «سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْن» بودند مشورت بدهد!؟
در نامه 52 میگوید:
«فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَار»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص209
آیا علی مشاور اشرار بوده!؟ آیا علی میگوید عمر و ابابکر «اعلم الناس» بودند؟ ما کاری نداریم اصلا ما كنار میرویم، علی خلیفه چهارم شما است، آیا اگر کسی همچنین تناقضی بگوید صلاحیت برای خلافت دارد؟
این تعابیری كه آمده که وقتی عایشه، عمر، ابابکر و امثال اینها در مورد علی حرف میزنند و یا تعبیری که داردند:
«ما كان أحد يقول سلوني غير علي»
تهذيب الأسماء واللغات؛ اسم المؤلف: محي الدين بن شرف النووي الوفاة: 676هـ ، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1996 ، الطبعة : الأولى، تحقيق: مكتب البحوث والدراسات، ج 1، ص 317
یعنی دارد نفی میکند و انحصار دارد یا در رابطه با علم الکتاب:
«فهم كتاب الله منحصر إلى علم علي ومن جهل ذلك فقد ضل »
فيض القدير شرح الجامع الصغير، اسم المؤلف: عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031 هـ ، دار النشر: المكتبة التجارية الكبرى - مصر - 1356هـ ، الطبعة: الأولى، ج 3، ص 47
از این بهتر میخواهید داشته باشید؟ اگر فرصت بشود ما روایاتی که جعل شده یا در کتب ما با سندهای ضعیف در رابطه با فضائل خلفاء آمده ان شاء الله ما یک هفتهای روی آن کار میکنیم که اصلاً این روایتها واقعاً ریشه دارد یا ندارد!؟
من بارها گفتم ضروریترین زمانی که ابوبکر به روایات فضائل احتیاج داشت در «سقیفه» بود که «مهاجرین» و «انصار» به سر و کله هم میکوبیدند، «سعد بن عباده» را زیر دست و پا له کردند، دماغ «حباب بن منذر» را شکستند، پای «ابوذر» و «سلمان» را شکستند؛ «سلمان» میگوید آنقدر به گردن من زدند که گردن من مثل دُمل باد کرد که چرا داری از علی دفاع میکنی؟ آنجا یک نفر باید میگفت پیغمبر این فضیلت را در حق ابوبکر گفته و قضیه تمام می شد!
بعد از ابوبکر، وی عمر را انتخاب میکند؛ «مهاجرین»، «انصار»، «طلحه» و «زبیر»، و امیر المؤمنین اعتراض می کنند و میگویند:
«لما حضرت أبا بكر الوفاة أرسل إلى عمر ليستخلفه قال فقال الناس أتستخلف علينا فظا غليظا فلو ملكنا كان أفظ وأغلظ ماذا تقول لربك إذا أتيته وقد استخلفته علينا قال تخوفوني بربي»
الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة : الأولى، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ج6، ص358، ح 32013
وقتی مردم اعتراض می کنند به ابوبکر که عمر را خلیفه قرار دادی این آدم بد و بد اخلاق و جواب خدا را چه میخواهی بدهی؛ باید همان جا ابوبکر میگفت من از پیغمبر شنیدم در کنار عرش الهی نوشته است «لا اله الا الله محمد رسول الله ابوبکر صدیق، عمر فاروق» قضیه تمام میشد!!
یا می گفت: پیغمبر فرمود اگر چنانچه از یک کوچه ای عمر برود شیطان از آن کوچه هرگز نخواهد رفت!!
این روایتهای که جعل شده شما میگویید در زمان پیغمبر گفته شده است باید این روایتها قبل از هر کس به گوش عمر و ابوبکر و عثمان بخورد، اینها باید در وقت ضرورت به این روایات استناد کنند.
همانطوری که امیرالمؤمنین از همان لحظه ای که پیغمبر را غسل میداد، وقتی خبر «سقیقه» را شنید، بحث «غدیر» و نصب و حقانیت خودش و بطلان خلافت ابوبکر را مطرح کرد و روز هفتم وفات پیغمبر در مسجد مطرح کرد؛ در زمان عثمان در جمع 200 نفره به زیبایی از خودش دفاع کرد، همین حدیث در جمع 200 نفره را در ماه رمضان شما بخواهید همین حدیث را مطرح کنید ماه رمضان تمام میشود باز شما به کُنه این روایت نمیرسید، این روایت، 60 تا منبر علمی یک ساعته دارد.
در زمان شورای 6 نفره، امیر المؤمنین فرموده عربی، عجمی، موافقی، مخالفی جمع بشود یکی از حرفهای من را نمیتواند رد کند. سخنان امیر المؤمنین در جلسه شورا 10 تا ماه رمضان نه 1 ماه رمضان مطرح کنید جا دارد باز میتوانید بیشتر توضیح بدهید.
امیرالمؤمنین از خودش دفاع کرد، چرا آنها همچنین چیزی نگفتند؟ چرا در زمان خود عمر، یک دفعه عمر بر بالای منبر یکی از این روایتهای فضائل خودش را نقل نکرد؟ من تعجب میکنم شما بروید بگردید ببینید در زمان ابوبکر؛ خود ابوبکر، خود عمر، خود عثمان این روایاتی که در «صحاح» و «سنن» و مسانیدشان آمده چرا یک بار خود اینها نیاوردند؟ همانطور که امیرالمؤمنین دارد فضائل خودش را نقل میکند.
حضرت آیاتی که در شأنش نازل شده را نقل می کند، احادیث را نقل میکند؛ اینها یک بار در یک جلسه ای یکی از این روایتهایی که آقایان آوردند را بیان نکردند که آی مردم پیغمبر در حق من این و آن را گفته است!!
این روایاتی كه خواندم از آن طرف بود و از این طرف هم ما روایات زیاد داریم من فقط یک تکهاش را برای شما میآورم. «مصنف ابن ابی شیبه» استاد «بخاری» است متوفای 235 است میگوید از عمر از
(وَفَاكِهَةً وَأَبًّا)
و ميوه و چراگاه!
سوره عبس (80): آیه31
سوال کردند، عمر گفت:
«أي سماء تظلني وأي أرض تقلني إذا قلت في كتاب الله ما لا أعلم»
من زیر کدام آسمانی زندگی کنم روی کدام زمینی قدم بردارم، اگر در کتاب خدا من چیزی بگویم که نمیدانم!
الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة : الأولى ، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ج6، ص136، شماره حدیث 3010
شما به کتابهای لغت مراجعه کنید کلمه «وَفَاكِهَةً وَأَبًّا» یعنی ما فواکهی برای انسانها آفریدیم «اباً» چراگاههای هم برای حیوانات آفریدیم. لغویین کاری به قرآن ندارند؛ آن لغتی که مصطلحات مردم بوده است را بیان می کنند و معنی می کنند.
قضیه جالبتر دیگر اینکه از عمر سوال میکنند؛
«سأل عمر عن فاكهة وأبا فلما رآهم عمر يقولون أقبل عليهم بالدرة»
فتح الباري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852 ، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: محب الدين الخطيب، ج13، ص271
شلاق را کشید و گفت داری از من از «اباً» و تفسیر قرآن سوال میکنی؟ یک کس دیگری گفت ما «فاکهه» را فهمیدیم، «اباً» نمیدانیم چیست؟
«رفع عصا كانت بيده»
تفسير البغوي؛ اسم المؤلف: البغوي الوفاة: 516 ،دار النشر: دار المعرفة - بيروت ، تحقيق : خالد عبد الرحمن العك، ج4، ص449
تفسیر «بغوی» که آقایان میگویند جزء صحیحترین تفاسیر است. «شوکانی» هم به همین شکل در «فتح القدیر» دارد. در «مستدرک حاکم» میگوید:
«نقض عصا كانت في يده فقال هذا لعمر الله التكلف»
قسم به خدا این دیگر زورگویی است از من در مورد «اباً» سوال میپرسید.
المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 2، ص 559، ح 3897
جالب این هست که «صبیغ» یکی از صحابه است به «مدینه» رفت و از متشابهات قرآن سوال میکرد، عمر كسی را به سراغ او فرستاد
« وقد أَعَدَّ له عَرَاجِينَ النَّخْلِ»
از شاخه درخت خرما كه خیلی درد دارد یعنی دردش از تازیانه خیلی بیشتر است. چون این چوب گره گره است.
«فقال من أنت»
تو چه کسی هستی؟
« قال انا عبد اللَّهِ صَبِيغٌ»
بنده خدا «صبیغ» هستم
«فَأَخَذَ عُمَرُ عُرْجُونًا من تِلْكَ الْعَرَاجِينِ فَضَرَبَهُ»
عمر شاخههای خرما را گرفت و شروع به زدن کرد
«وقال انا عبد اللَّهِ عُمَرُ»
تو «عبدالله صبیغ» هستی من هم عبدالله عمر هستم
میگوید:
«فَجَعَلَ له ضَرْبًا حتى دَمِيَ رَأْسُهُ»
از سرش خون جاری شد
«فقال يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ»
آقای عمر:
«حَسْبُكَ قد ذَهَبَ الذي كنت أَجِدُ في رَأْسِي»
اینقدر نزن چیزی که در مغزم بود بیرون ریخت!
سنن الدارمي؛ اسم المؤلف: عبدالله بن عبدالرحمن أبو محمد الدارمي الوفاة: 255، دار النشر: دار الكتاب العربي - بيروت - 1407، الطبعة : الأولى، تحقيق: فواز أحمد زمرلي , خالد السبع العلمي، ج 1، ص 66، ح 144
در «جامع احادیث سیوطی» میگوید با شاخه خرما زد:
«حَتَّى تَرَكَ ظَهْرَهُ دِبَرَةً»
پشتش از شدت ضرب مانند دمل ورم کرد
گفت این را ببرید مداوا کنید مداوا کردند زخمهای پشتش خوب شد دوباره آمد، شروع به زدن کرد دوباره پشتش پر از زخم و برآمدگی شد، دوباره هم این کار را کرد بعد «صبیغ» گفت:
«يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ إِ كُنْتَ تُرِيدُ قَتْلِي، فَاقْتُلْنِي قَتْلاً جَمِيلاً»
اگر میخواهی من را بکشی خیلی بیدرد سر من را بکش
«وَإِنْ كُنْتَ تُرِيدُ أَنْ تُدَاوِيَنِي فَقَدْ وَاللَّهِ بَرَأْتُ»
جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)؛ اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: 19/جمادى الاولى / 911هـ ، دار النشر : ج 14، ص 33
اگر میخواهی من را مداوا کنی كه دیگر از این فکرها دست بر دارم به خدا دیگر دست بر میدارم و از این حرفها نمیزنم و از متشابهات قرآن از هیچ کس سوال نمیکنم!!
بفرمایید این روایت مال ما نیست در یک کفه امیرالمؤمنین و در کفه دیگر اینها هستند. ما چه کار کنیم؟ ما نمیگوییم شیعه هستیم، به عنوان یک بیطرف، یک مسیحی تازه سنی شده، میخواهد معارف را بگیرد کجا برود؟ سراغ علی برود یا سراغ این آقایان برود؟
باز در «جامع احادیث» میگوید صد تازیانه از شاخه درخت خرما زد و او را در خانه زندانی کرد، نه اینکه او را آزاد کند تا اینکه پشتش خوب شد دوباره صد تازیانه دیگر زد، کسی زنا بکند اگر محصنه نباشد فقط صد تا شلاق میزنند.
اینها نمونههای از کارهای است که این حضرات داشتهاند، الباقی بحث را ان شاء الله جلسه بعد خدمت عزیزان هستیم ببینیم اگر ما بخواهیم از علی و اهلبیت دست برداریم کجا باید برویم؟ آقایان به ما چیزی مثل اهلبیت نشان بدهند ما هم با آنها هم صدا هستیم، ما حرف و تعصبی نداریم.
شما آقایان اهلسنت بهتر از علی به ما بدهید والله، تالله، بالله به سراغش میرویم، بهتر از اهلبیت به ما بدهید ما از شما جلوتر به سراغش میرویم؛ ولی میدانیم شما همانطوری که امام صادق به «سلمة ابن کهیل» و یکی دیگر از فقهاء فرمود: اگر تمام شرق و غرب عالم را زیر پا بگذارید علوم صحیح غیر از سینه ما هیچ جا پیدا نمیکنید.
«والسلام علیکم ورحمة الله»