بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه سی ام 98/09/10
موضوع: مصدر تشریع معارف دین؛ صحابه یا اهلبیت (13)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
اینكه نقل می کنند حضرت علی در نماز بود تیر را از پایش كشیدند و حضرت متوجه نشد، سند دارد؟
پاسخ:
هیچ سندی ندارد؛ اصلا و ابداً، اولین بار «مولوی» در «مثنوی» آورده است. البته امیرالمؤمنین همینطوری و شاید فراتر از این است، این واقعیتی است؛ ولی این واقعیتی است كه سند ندارد.
بررسی كه ما كردیم، اولین بار قرن هفتم، هشتم «مولانا» در «مثنوی» خودش این را به شعر در آورده است. حالا اینكه كجا دیده و قضیهاش چه بوده من نمیدانم. ما در منابع خودمان نداریم و حتی در منابع اهلسنت هم ما نتوانستیم مدركی پیدا كنیم، خیلی هم دنبالش گشتیم.
البته عرض کردم امیرالمؤمنین قطعا این شكلی است؛ یعنی وقتی مشغول نماز است از همه چیز غافل است. البته نه تنها ایشان حتی در شرح حال آقای «خونساری» است و داستانش را حتما آقایان شنیدهاند. میخواستند قلبش را عمل كنند ایشان شبهه داشت كه آیا بیهوش كنند یانه؟ ایشان گفت: من راضی نیستم من را بیهوش كنید.
گفتند باید با چاقو سینه تان را بشكافیم و قلب تان را دستكاری كنیم، گفت: مسئلهای نیست. پزشكان میگفتند ما مشغول شدیم با چاقو سینهاش را شكافتیم و قلبش را جراحی كردیم، ایشان اصلا هیچ نگفت! بعد ایشان گفت: من مشغول ذكر خدا بودم و آنچنان غرق در یاد خدا بودم که اصلا متوجه نشدم!
این نمونه كه خیلی بالاتر از تیر كشیدن است. یك كسی كه به قولی خاك زیر پای امیرالمؤمنین هم خودش را حساب نمیكند، اینطوری است! ما چون با اینطور قضایا انس نداریم، این كارها یك مقدار برایمان مستبعد است. ولی عرض كردم دنبال مدرك اگر بخواهیم بگردیم ما برایش مدرك پیدا نكردیم.
یكی از شبهات آقایان اهل سنت در آیه ولایت همین است؛ میگویند چطور شد كه حضرت امیر در حال نماز متوجه سائل شد؛ ولی تیر از پایش كشیدن متوجه نشد؟
ما گفتیم اولاً: این قضیه واقعیت ندارد؛ ثانیاً: در حین نماز، توجه به غیر خدا اشكال دارد؛ ولی توجه به فقیر برای خدا اشكالی ندارد.
اضافه بر اینكه قرآن می فرماید:
(أَلَمْ يعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ يقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيأْخُذُ الصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ)
آيا نميدانستند که فقط خداوند توبه را از بندگانش ميپذيرد، و صدقات را ميگيرد، و خداوند توبهپذير و مهربان است؟!
سوره توبه (9): آیه104
از شیعه و سنی روایت داریم كه صدقه اول در دست خدا قرار میگیرد بعد در دست فقیر! امیرالمؤمنین در حال نماز این صدقه را به خدا داده است بعد به دست فقیر رسیده است.
ثالثاً: نسبت به رسول اكرم داریم كه در حال نماز است حضرت كفشش را در میآورد، همه كفششان را در میآورند، انگشترش را در میآورد. همه صحابه هم انگشترشان را در میآورند، یعنی تصور میكردند یك حكم جدیدی آمده است.
حضرت «اُمامه» نوه دختریشان - دختر «زینب» - را سر نماز روی دوشش میگرفته و موقع كه میخواسته به سجده برود زمین میگذاشت. امام حسن و امام حسین در دوشش قرار میگرفتند پیغمبر در حال سجده اینها را زمین میگذاشت، بعد دوباره روی دوشش میگذاشت. آیا اینها منافاتی با خضوع و خشوع در نماز دارد؟ اینها را كه آقایان در صحاحشان آوردهاند!
قضیه «اُمامه» در «صحیح بخاری و مسلم» آمده است. قضیه امام حسن و امام حسین اگر اشتباه نكنم در «مسند احمد» با سند صحیح آمده است. اینها یك مقداری میدان را خالی میبینند، بچههای ما هم خیلی مسلط به پاسخگویی نیستند لذا اینها زمینه را فراهم میبینند و اینطور شبهات را مطرح میكنند.
اگر یك مرتبه، دو مرتبه خوب به اینها جواب داده بشود، دیگر اینها این شبهات را مطرح نمیكنند و برای ابد از این حرفها نمیزنند.
لذا بعض وقتها قضیه ای از باب «رُبّ مشهور لا اصل له»! است ولی اگر دنبال سند بگردیم و میپرسید سندی دارد یا نه؟ می گویم: سندی نتوانستیم پیدا كنیم. حتی در كتابهای رده سوم و چهارم شیعه هم نتوانستیم مدرك پیدا كنیم.
پرسش:
یك روایت در كتب مختلف است كه پیغمبر فرمود: اگر كسی دو ركعت نماز بخواند و حواسش فقط به نمازش باشد، شتری می دهم که این را صدقه بدهد. همه خواندند تنها كسی كه حواسش به نماز بود حضرت امیر بود. حضرت سوال كردند حواستان هیچ پرت نشد؟ حضرت امیر فرمود: چرا، در این فكر بودم این شتر كه ذبح بشود چطوری بین فقرا تقسیم كنیم؟
پاسخ:
نه، ما این را ندیدیم. ما هم این قضیه را از منبریها و مداحها شنیدیم ولی اینكه آیا سندی دارد و یا ندارد اصلا به طور كلی معلوم نیست. بعضی از مطالب است واقعیت هم داشته باشد جامعه اینها را نمیپذیرد؛ یعنی در حقیقت جامعه این را یك تنقیص میشمارد كه خود امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) نتوانسته دو ركعت نماز با حضور بخواند و فكرش جای دیگر رفته است. این تالی فاسدهایش خیلی زیاد است.
به اضافه اینكه غالب این قضایا واقعیت ندارد؛ بعضی از مسائل است كه دشمنان اهلبیت مخصوصا نسبت به حضرت امیر آن را برای تنقیص حضرت درست كردند. ما به اندازه كافی برای مقام امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) حتی فضائل بینظیر حضرت با سندهای صحیح روایت داریم.
من تمام روایاتی كه اهلسنت دارند و اینكه این فضیلت مخصوص امیرالمؤمنین است با عبارت «لایشركه احد»؛ هیچ احدی با او شریك نیست، اینها را جمع كردهام . شما «لا یشركه احد» را سرچ بزنید ببینید چقدر روایاتی در مورد امیرالمؤمنین میآید كه مختص ایشان است و هیچ یك از صحابه این فضیلت را ندارد.
پرسش:
مطالب «ابن ابی الحدید معتزلی» در مدح امیرالمؤمنین، چه مقدار قابل اسنتاد است؟
پاسخ:
مطالبی که ایشان میآورد، مطالب صحیح هم دارد و ضعیف هم دارد؛ یعنی اینطوری نیست كه خودش بیاید بگوید اینها صد در صد صحیح هستند. «ابن ابی الحدید» نسبت به حضرت امیر ارادت فوق العاده ای داشته و در آن هیچ شك و شبههی نیست؛ ولی از آن طرف هم نسبت به ابوبكر، عمر و عثمان كه معتقد به خلافت آنها است ارادت دارد و مثلاً میگوید:
الحمد لله الذي... قدم المفضول على الأفضل»
شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج1، ص 9
ایشان یك تفكر اعتزالی دارد و از سنیها هیچكس «ابن ابی الحدید» را قبول ندارد. میگویند ایشان شیعه است و دروغ میگوید كه من سنی هستم.
شیعیان و محققین ما هم خیلی به او اعتماد ندارند. اگر روایتی را «ابن ابی الحدید» نقل كرد و سند داشت «نحن ابناء الدلیل، نحن ابناء السند»! ما سندش را بررسی میکنیم.
ایشان مطالبی را از استادش «نقیب» نقل میکند كه خیلی تند است؛ یعنی این عبارتها به یک سنی نمیماند. حتی بعضی از مطالبش از شیعهها هم تندتر است. یک جا دارد روز مبعث، ما وارد حرم حضرت امیر شدیم، دیدیم آنجا مردم نسبت به ابوبکر و عمر سب و لعن میکنند، من به استادم گفتم: چرا این چنین است؟ گفت: درب سَبّ «شیخین» را علی ابن ابیطالب باز کرده، تقصیر ما چیست؟ بعد به طور مفصل از عبارتهای حضرت امیر در طعن «شیخین» بیان و مطرح میکند.
مرحوم «مطهری» هم در کتاب «جاذبه و دافعه علی» این عبارت را میآورد، در «امامت و رهبری» هم آورده است. مرحوم «مطهری» روی عبارت «نقیب» خیلی مانور داده كه میگوید: "خود حضرت امیر، با اینکه وحدت را رعایت کرد و در نماز جماعت آنها میرفت و... ولی این مانع نشد که حقانیت خودش را مطرح کند و مانع این نشد نسبت به ربایندگان حقش خودداری کند." ایشان واژه «ربایندگان حق» را میآورد!
آغاز بحث...
بحث ما در رابطه با عدم شایستگی صحابه، بویژه خلفاء بر مشروعیت اخذ شریعت بود. عبارتی را از آقای «ابن قیم جوزیه» آوردیم که ایشان به طور مفصل با واژه «خفی علیه، خفی علیه» این مطالب را آورده است. و نمیگوید «جَهِلَ»!!
تا رسیدیم به اینجا که ایشان میگوید:
«وَكَمَا خَفِيَ عليه قَوْلُهُ تَعَالَى (إنَّك مَيِّتٌ وَإِنَّهُمْ مَيِّتُونَ)»
إعلام الموقعين عن رب العالمين؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد بن أبي بكر بن أيوب بن سعد الزرعي الدمشقي الوفاة: 751 هـ، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1973، تحقيق: طه عبد الرؤوف سعد، ج 2، ص 271
در اینجا ما یک مقدار توضیح بیشتری دادیم. مسئله "عمر و انکار وفات پیغمبر در «صحیح بخاری»"، "تهدید به قتل قائلین به وفات پیغمبر"، "اتهام نفاق به قائلین به وفات پیغمبر"، "انگیزه عمر از انکار وفات پیغمبر" و... را مطرح کردیم.
عرض کردیم ایشان دنبال این بود که ابوبکر از «سُنْح» به «مدینه» بیاید و بلافاصله میگوید این پیره مرد است و با او بیعت کنید.
همین كه ابوبکر آیه،
(إِنَّكَ مَيتٌ وَإِنَّهُمْ مَيتُونَ)
تو میميری و آنها نيز خواهند مرد!
سوره زمر (39): آیه 30
را می خواند، ایشان تعجب میکند و میگوید آیا ما همچنین آیه ای در قرآن داریم؟ میگوید وقتی من این آیه را خواندم از شدت ناراحتی با سر به زمین خوردم تصور نمیکردم همچنین آیهی در قرآن باشد!
« والله ما علمت أن هذه الآية أنزلت قبل اليوم»
البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج5، ص243
قسم میخورد که من نمی دانستم این آیه نازل شده است، و حال آنکه شأن نزول همین آیه را خود ایشان نقل میکند!! قبل از ایشان افرادی این آیه را در مسجد خواندند ولی ایشان به هیچ وجه به قرائتهای که شده بود ایشان توجه نکرد.
من دو تا روایتی را كه آقایان از خلیفه دوم نقل کردند برایتان میخوانم و تقاضا دارم دوستان به خوبی دقت کنند؛ این روایات وقتی کنار هم قرار میگیرد، آدم به راحتی میتواند مسائل را تحلیل بکند.
میگوید: بعد از «سقیفه» عمر بالای منبر رفت و قبل از ابوبکر سخنرانی کرد همه مردم دیدند ایشان شمشیر به دست گرفته بود، گفت:
«من قال: إن رسول الله مات علوت رأسه بسيفي هذا»
المختصر في أخبار البشر؛ اسم المؤلف: أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (المتوفى: 732هـ) الوفاة: 732، دار النشر: ج 1، ص 107
بعد از اینکه ابوبکر این آیه را خواند، عمر گفت:
«أيها الناس إني قد كنت قلت لكم بالأمس مقالة ما كانت إلا عن رأيي»
اینکه گفتم پیغمبر نمیمیرد و میماند و تمام منافقین روی زمین را نابود میکند بعد میرود، این از رأی شخصی خودم بود!
«وما وجدتها في كتاب الله»
می گوید: اینکه پیغمبر آخرین نفر خواهد بود، پیغمبر به آسمان رفت، همانطوری که حضرت موسی و... رفته بود اینها را من در کتاب خدا ندیدم!!
«ولا كانت عهدا عهده إلي رسول الله »
یک پیمان و عهد و روایتی که پیغمبر به من گفته باشد من خبر نداشتم!
«ولكني قد كنت أرى»
رأی من این بود
« أن رسول الله سيدبر أمرنا حتى يكون آخرنا»
پیغمبر تمام امور ما را تدبیر میکند و آخرین نفر ما است که از دنیا خواهد رفت.
الثقات؛ اسم المؤلف: محمد بن حبان بن أحمد أبو حاتم التميمي البستي الوفاة: 54 ، دار النشر : دار الفكر - 1395 - 1975، الطبعة : الأولى، تحقيق: السيد شرف الدين أحمد، ج 2، ص 156 و 157
متوجه نشدیم منظورش آخرین نفر ما، یا آخرین نفر صحابه؟ پیغمبر اگر در قید حیات باشد فرزندان صحابه هم که به دنیا میآیند صحابه میشوند باز پیغمبر عمرش طولانی بشود یعنی هر چه پیغمبر عمرش طولانی بشود بر آمار صحابهها افزوده میشود.
«یکون آخرنا» معنا ندارد. این را داشته باشید میگوید: «وما وجدتها في كتاب الله» این هم در کتابهایی که آقایان آوردند است. مخصوصاً کتاب «ثقات ابن حبان» متوفای 354 به طور مفصل در جلد 2، صفحه 156 آورده است و در کتاب «عمدة القاری» تألیف «بدر الدین عینی» که «شرح صحیح بخاری» است در جلد 8، صفحه 15 آمده است.
عمر به خطاب به «ابن عباس» میگوید:
«يا ابن عباس ، هل تدرى ما حملنى على مقالتى التى قلت حين مات رسول الله ؟»
«ابن عباس» میدانی چرا من گفتم پیغمبر نمیمیرد هر کس بگوید پیغمبر مرده گردنش را میزنم؟
«ابن عباس» میگوید:
«قلت: لا أدرى والله يا أمير المؤمنين»
نه، من نمیدانم!
«قال: ما حملنى على ذلك إلا قوله تعالى: (وكذلك جعلناكم أمة وسطًا لتكونوا شهداء على الناس ويكون الرسول عليكم شهيدًا ) [ البقرة : 143] »
آقای عمر آنجا میگوید: من در آیه و روایتی ندیدم؛ در اینجا میگوید: علت اینکه من گفتم پیغمبر نخواهد مرد، فلان مطلب است. حالا فکر کرد یا اینکه کسی یک آیه ای برایش خوانده یا خودش خدای نکرده قرآن باز کرده و دیده و اینكه موضوع چه بود؟ میگوید:
«فوالله إن كنت»
«إن» مخفف از مستقله است. «إن كنت» کلمه «لَ» هر وقت میآید «إن» در آنجا شرطیه نیست مثل آیه شریفه
(وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ)
هر چند پيش از آن، در گمراهي آشکاري بودند.
سوره آل عمران (3): آیه164
می گوید: قطعاً برداشت من این بود؛
«سيبقى في أمته حتى يشهد عليها بأجزاء أعمالها»
عمدة القاري شرح صحيح البخاري؛ اسم المؤلف: بدر الدين محمود بن أحمد العيني الوفاة: 855هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت، ج8، ص15
روی این قضایا آقای «بدر الدین عینی» به طور مفصل مانور میدهد که آقای عمر میگوید من این آیه را دیدم:
(وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيكُونَ الرَّسُولُ عَلَيكُمْ شَهِيدًا)
همانگونه (که قبله شما، يک قبله ميانه است) شما را نيز، امت ميانهاي قرار داديم (در حد اعتدال، ميان افراط و تفريط؛) تا بر مردم گواه باشيد؛
سوره بقره (2): آیه 143
شما را ما امت وسط قرار دادیم تا همه گواه بر مردم باشید پیغمبر هم گواه بر شما است. میگوید: من دیدم که اگر پیغمبر گواه بر ما است پیغمبر باید به قدری عمر بکند و همه ما از دنیا برویم تا پیغمبر بر اعمال ما، گواه باشد؛ از آن طرف نسبت به مؤمنین میگوید: (لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ)! صحابه هم باید به قدری بمانند تا قیامت برپا بشود و از دنیا بروند.
ببینید وقتی که مبنا، مبنای صحیحی نباشد کار بر مبنای دروغ، زور، تزویر، چماق انجام بشود یک روز میگوید من نه در کتاب خدا و نه در سنت این را دیدم، رأی من بود؛ یک روز هم میگوید نه من این آیه را خوانده بودم به خاطر این آیه گفته بودم نباید کسی معتقد باشد پیغمبر از دنیا رفته است.
اینها وقتی کنار هم قرار میگیرد - برای مخصوصاً جوانهای اهلسنت و تحصیل کردهها - یک تلنگری در ذهنشان است که اینها یک مقداری بیدار بشوند. این روایت را «بدر الدین عینی» به عنوان یک امر مسلم نقل میکند و بعد از نقل روایت بحثهای فقهی را بر این بار میکند؛ یعنی مشخص است که روایت را صحیح میداند.
روایت اولی هم در کتاب «الثقات ابن حبان» است که ایشان تمام روایات صحیح را در آنجا آورده است. این دو نوع روایات در این قضایا خیلی از مسائل را برای ما حل میکند.
بعد جالب است به این هم دقت کنید میگوید عمر بالای منبر رفت در رابطه به اینكه:
(أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ)
آيا اگر او بميرد و يا کشته شود، شما به عقب برميگرديد؟
سوره آلعمران (3): آیه 144
شأن نزولش را عمر شخصاً نقل کرده ولی وقتی ابوبکر میخواند میگوید:
«والله ما علمت أن هذه الآية أنزلت قبل اليوم»
البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج5، ص243
عمر بالای منبر رفت گفت:
«تَفَرَّقْنَا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ يَوْمَ أُحُدٍ»
روز احد پیغمبر را در دست مشرکین تنها گذاشتیم و بالای «کوه احد» رفتیم.
«فَصَعَدْتُ الْجَبَلَ، فَسَمِعْتُ يهودياً یقول قُتِلَ محمد»!»
دیدم آن بالا یک یهودی است كه میگوید: پیغمبر کشته شده است.
این را داشته باشید که میگوید: «فَسَمِعْتُ يهودياً» بعد می گوید:
«فَقُلْتُ: لاَ أَسْمَعُ أَحَدَاً يَقُولُ : قُتِلَ مُحَمَّدٌ إِلاَّ ضَرَبْتُ عُنُقَهُ»
هر کس بگوید پیغمبر مرده گردنش را میزنم!
«فَنَظَرْتُ فَإِذَا رَسُولُ اللَّهِ، وَالنَّاسُ يَتَرَاجَعُونَ إِلَيْهِ ، فَنَزَلَتْ هذِهِ الآيَةُ:»
جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)؛ اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: 19/جمادى الاولى / 911هـ ، دار النشر :، ج14، ص41
یعنی همان آیه:
(وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ)
محمد (ص) فقط فرستاده خداست؛ و پيش از او، فرستادگان ديگري نيز بودند؛ آيا اگر او بميرد و يا کشته شود، شما به عقب برميگرديد؟
سوره آلعمران (3): آیه 144
خدا مرحوم «سید جعفر مرتضی» را بیامرزد یك تحلیلهای خیلی خوبی دارد. ایشان در «الصحیح من سیرة النبی» میگوید:
« ونحن هنا لا ندري من أين جاء ذلك اليهودي الملعون، الذي نقل عنه عمر قوله: قتل محمد»
ما نمی دانیم در «کوه احد» و در منطقه جنگ، این یهودی از کجا آمده است که عمر برگشت گفت «قتل محمد»
« مع أنه «صلى الله عليه وآله» قد رفض مشاركة اليهود في هذه الحرب»
پیغمبر ممانعت کرد که یک نفر یهودی در «جنگ احد» نباید بیاید!
«كما رفض ذلك في غیرها»
در هیچ یک از غزوات پیغمبر اجازه نداد تا یهودی شرکت کند.
بعد میگوید:
« كما أننا لا ندري كيف نفسر تهديد عمر لهذا اليهودي بالقتل»
عمر چطور به این یهودی میگوید حواست باشد وگرنه گردنت را میزنم
«مع أنه هو نفسه قد فر عن رسول الله «صلى الله عليه وآله وأسلمه لاعدائه »
با اینکه خودش از جنگ فرار کرده است! و پیغمبر را تسلیم دشمن کرده است.
در اطراف پیغمبر جز شش هفت نفر بیشتر نبود؛ حتی «نسیبه» در کنار پیغمبر و امیر المؤمنین شمشیر زد و از پیغمبر دفاع کرد؛ ولی ایشان میگوید من داشتم از کوه بالا میرفتم مثل بز کوهی میپریدم تا سریع به بالا برسم تا مشرکین به من دسترسی پیدا نکنند!!!
«فأين كانت حماسة عمر عنه في الدفاع عن النبي «صلى الله عليه وآله » ضد المشركين ؟
این حماسهای که عمر بالای کوه ساخت که میگوید ای یهودی، اگر بگویی پیغمبر مرده گردنت را میزنم، این حماسه آقای عمر چطور در دفاع از پیغمبر ضد مشرکین تحقق پیدا نکرد؟
«ولم لم يقتل أحد منهم؟»
چرا یک نفر از مشرکین را نکشت؟
« و لا حتى طيلة السنوات العشر، في عشرات الغزوات والسرايا التي اشترك فيها ؟»
در طول این 10 سالی که مسلمان شده بود یک مشرک را ایشان نکشته است!
«إن ذلك لعجیب حقا وأیّ عجیب»
این خیلی جای تعجب دارد و چه تعجبی!
الصحيح من سيرة النبي الأعظم؛ للعلامة المحقق السيد جعفر مرتضى العاملي الناشر: دار الحديث للطباعة والنشر، المطبعة: دار الحديث؛ ج 7، ص 182
این فرمایش ایشان، فرمایش خیلی متین و زیبایی است. لذا بعد از آن قضایا که تقریباً تمام شد و ابوبکر سر جایش نشست، بالای منبر رفت و برای خودش یک فضیلتی می داند که در این قضیه احد من آنجا بودم که این آیه نازل شد!
یهودی میگوید پیغمبر مرده وایشان او را تهدید به قتل میکند، از آن طرف جبرئیل به پیغمبر وحی میکند آن وقت عمر این آیه را یادش نیست؛ وقتی ابوبکر آیه را میخواند میگوید:
«والله ما علمت أن هذه الآية أنزلت قبل اليوم»
به خدا نمیدانستم که همچنین آیهی قبل از امروز نازل شده است!
البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج 5، ص243
ما میخواهیم شریعت را از اینها بگیریم، ما کاری با بحث امامت و خلافت هم نداریم، آن بحث خودش را میخواهد؛ الان ما میخواهیم شریعت را از این آقایان بگیریم، اهلبیت را هم کنار بگذاریم ما میخواهیم نماز، روزه، حج، زکات و ... را از اینها بگیریم، آیا اینها صلاحیت اینکه مصدر تشریع اسلامی باشند دارند یا ندارند؟
یعنی با این وضع و با این سابقه و با این موارد چه کار باید کرد؟ ما میتوانیم به اینها اعتماد داشته باشیم؟ هر روز یک حرفی میزنند و هر روز یک کاری انجام میدهند.
«ابن قیم جوزیه» ده، پانزده تا روایت بیان کرده ولی از آن طرف مرحوم «میرحامد حسین» شاید بیش از سیصد چهارصد مورد در کتاب «مطاعن» خود، قضایا را از کتب شیعه و سنی نقل کرده است.
اگر یک نفر مسئله گو و منبری بالای منبر برود، دو مرتبه دروغ و خلاف بگوید آیا حاضر هستید پای منبر این آدم بنشینید؟ امام جمعه فلان منطقه اهلسنت ثابت بشود دو مرتبه در خطبه نماز جمعهاش دروغ گفته، آقای سنی! شما را به خدا و به هر کسی که قبول داری آیا مرتبه سوم میروی پای منبر این آقا بنشینی یا نمینشینی؟ این یک مسئله عادی است.
ما یک دفعه با اینها بحث میکردیم گفتم آیه شریفه:
(وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَيهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا)
هنگامي که آنها تجارت يا سرگرمي و لهوي را ببينند پراکنده ميشوند و به سوي آن مي روند و تو را ايستاده به حال خود رها ميکنند!
سوره جمعه (62): آیه 11
آیه قرآن است حدیث هم نیست که بگوییم ضعیف و... است؛ می فرماید: پیغمبر در حال خطبه نماز جمعه است خطبه نماز جمعه به جای دو رکعت نماز است، شیعه و سنی بر این اتفاق نظر دارند. می فرماید: (انْفَضُّوا إِلَيهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا)؛ همه از مسجد بیرون رفتند جز 12 نفر در مسجد نماندند.
گفتم: اگر شما خودت مشغول خطبه نماز جمعه باشی، یک ماشینی بیرون مسجد تصادف میکند یا دو نفر بیرون مسجد دعوا میکنند جمعیت از مسجد بیرون برود شما را در حال خطبه خواندن تنها بگذارند، شما اسم پا منبریها و آنهایی که برای نماز آمده بودند را چه میگذاری؟
آیا میگویی اینها آدمهای خیلی خوبی هستند؟ چقدر آدم با صفا و دلسوز هستند خطبه نماز جمعه را رها کردند و بیرون رفتند تا ببینند چه اتفاقی افتاد و این تصادف و دعوا چه بوده است؟ یا نه، شما میگویید اینها چقدر بیمعرفت و بیادب هستند، خطبه نماز جمعه را رها کردند و بیرون رفتند. شما اسمش را چه میگذارید؟ هر اسمی شما برای این مخاطبینتان بگذارید ما هم همان را برای اینهای كه: (انْفَضُّوا إِلَيهَا وَتَرَكُوكَ قَائِمًا)؛ می گذاریم.
كسانی كه اینقدر احترام برای پیغمبر ندارند. کاروانی از «شام» آمده آن زمان وقتی کاروان میآمد با دُهل و تشکیلات و ساز و آواز میآمدند و با صدای بلند میگفتند: آی مردم ما جنس تازه از «شام» آوردیم، چه كسی میآید بخرد؟! بلند میشوند و سراغ کاروان میروند!
حالا یک دفعه مسئله این است كه یک نفر دعوا کرده میخواهند آنجا بروند و صلح بدهند یا دزدی را گرفتند میخواهند بروند مجازاتش بکنند. یک دفعه نه، (وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا) آیا من میتوانم به عنوان یک مسلمان از این آقایی که: (وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا) بیرون رفته شریعتم را بگیرم؟
این كسی که احترام رسول الله را ندارد آیا احترام شریعت پیغمبر را میتواند داشته باشد؟ ما نمیخواهیم فحش و توهین و اهانت بکنیم، سوال داریم، این هم آیه قرآن است.
پرسش:
آیا خود اهلسنت بحث تشریع صحابه را قبول دارند؟
پاسخ:
بله، ما بارها گفتیم اینها میگویند:
«سنة الصحابة كسنة النبی»
و هیچ فرقی ندارد.
در هر صورت... همه صحابه در «مدینه» بودند و تمام اینها در نماز جمعه شرکت کردند. آخر عمر پیغمبر هم است و اول هجرت هم نیست. همین صحابه ای که اینجا آمدند (انْفَضُّوا إِلَيهَا)! در «کوه احد» هم پیغمبر را تنها گذاشتند و رفتند!!
در «جنگ حنین» که بعد از فتح «مکه» است؛ بعد از فتح «مکه» پیغمبر با ده هزار نیرو از «مدینه» حرکت کرده و «مسلمةُ الفتح» هم با پیغمبر هستند. 12 هزار مسلمان در «جنگ حنین» شرکت کرده بودند، همه فرار کردند غیر از ده دوازده نفر؛ ما این را چه کار کنیم؟ میتوانیم این را توجیه کنیم؟
در آیه قرآن داریم:
(لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ وَيوْمَ حُنَينٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيئًا وَضَاقَتْ عَلَيكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيتُمْ مُدْبِرِينَ)
خداوند شما را در جاهاي زيادي ياري کرد (و بر دشمن پيروز شديد)؛ و در روز حنين (نيز ياري نمود)؛ در آن هنگام که فزوني جمعيتتان شما را مغرور ساخت، ولي (اين فزوني جمعيت) هيچ به دردتان نخورد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شده؛ سپس پشت (به دشمن) کرده، فرار نموديد!
سوره توبه (9): آیه 25
راوی میگوید غیر از امیرالمؤمنین، 11988 نفر فرار کردند و 12 نفر آنجا ماندند. یعنی از هر هزار نفر، یک نفر با پیغمبر ماندند!
اصلا دعوای خلافت سر جای خودش، ما میخواهیم ببینیم مرجعیت علمی و مصدر تشریع چه کسانی هستند؟
مرحوم آیتالله العظمی «بروجردی» تکیه داشت بر اینکه شما در میان اهلسنت سراغ دعوای خلافت و امامت نروید، شما مرجعیت علمی اینها را مطرح بکنید. مرجعیت علمی اینها که مطرح بشود، موضوع مشخص میشود.
بعضی از آقایان تقریبیهای تخریبی، میگویند: آقای «بروجردی» معتقد نبود که ما در رابطه با امامت حرف بزنیم. اصلاً اینها متوجه حرف «آیت الله بروجردی» نشدند.
یکی از مطالبی که جناب آقای «واعظ زاده» در همان مقالهای که دیروز عرض کردم در «مجله نهجالبلاغه» دارد، همین را مطرح میکند و میگوید آقای «بروجردی» مخالف طرح بحث خلافت و امامت بود!!
من آنجا از قول آیتالله «شبیری زنجانی» نوشتم که ایشان گفت: "آقای «قمی» نماینده آقای «بروجردی» در «مصر» در «مدرسه فیضیه» وقتی از «مصر» برگشت سخنرانی میکرد، من آنجا بودم که گفت: آقای «بروجردی» به ما گفت: شما «مصر» میروید بروید مرجعیت علمی اهلبیت را مطرح بکنید و اینها را با فرهنگ اهلبیت آشنا بکنید، خود اینها وقتی مرجعیت علمی اهلبیت را قبول کردند، طرح کردن مباحث خلافت و ولایت زمینه ساز خیلی خوبی میشود."
نه اینکه ایشان در مورد بحث خلافت و امامت مخالف بوده است، ایشان میگفت شما بحث مرجعیت علمی را مطرح كنید!
همان بحثی که ما داریم. امیرالمؤمنین میگوید من آیه ای نیست که نازل شده باشد میدانم در بحر، بر، کوه، و بیابان و شهر بوده! از این طرف هم این آقایان این شکلی هستند، از نماز کسی که جنب شده سوال میکنند میگوید: اگر چند ماه هم آب پیدا نکند نباید نماز بخواند!
این حکم آیه قرآن است:
«... وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيدِيكُمْ مِنْهُ مَا يرِيدُ اللَّهُ لِيجْعَلَ عَلَيكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يرِيدُ لِيطَهِّرَكُمْ وَلِيتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ»
و اگر جنب باشيد، خود را بشوييد (و غسل کنيد)! و اگر بيمار يا مسافر باشيد، يا يکي از شما از محل پستي آمده [= قضاي حاجت کرده]، يا با آنان تماس گرفته (و آميزش جنسي کردهايد)، و آب (براي غسل يا وضو) نيابيد، با خاک پاکي تيمم کنيد! و از آن، بر صورت [= پيشاني] و دستها بکشيد! خداوند نميخواهد مشکلي براي شما ايجاد کند؛ بلکه ميخواهد شما را پاک سازد و نعمتش را بر شما تمام نمايد؛ شايد شکر او را بجا آوريد!
سوره مائده (5): آیه6
«إِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا» آب پیدا نکردید «فَتَيمَّمُوا صَعِيدًا طَيبًا» این آیه قرآن است حدیث نیست که بگویند به گوش ایشان نرسید یا اینکه بگوییم این آقایان با قرآن آشنا نیستند. آن وقت ایشان میگوید 12 سال طول كشید تا من سوره بقره را حفظ کنم، حتما ایشان به این سوره ها نرسیده است!
پرسش:
با توجه به مبنای اهلسنت در رابطه با نبی مکرم که ایشان را فقط در ابلاغ وحی معصوم میدانند آیا این آیه را توجیه نمیکنند که پیغمبر خطا داشته صحابه هم خطا داشتند؟
پاسخ:
ببینید بحث خطا یک بحثی است؛ اینجا بحث جهل است! اینجا قرآن دارد مذمت می کند یا مدح میکند؟ قرآن در چه مقامی است؟ در مذمت است. ما همین را میخواهیم بگوییم. آیا نسبت به خطاهای پیغمبر آیه و روایت صحیح داریم؟ غیر از اینکه اینها (نستجیر بالله) درست کردند!؟
آیا برای رسول اکرم هم همچنین اتفاقی افتاد که خدا بخواهد در قرآن مذمتش بکند؟ بله دارد بر اینکه:
(وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَينَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ، لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيمِينِ، ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ)
اگر او سخني دروغ بر ما ميبست، ما او را با قدرت ميگرفتيم، سپس رگ قلبش را قطع ميکرديم
سوره الحاقه (69): آیات 44 تا 46
ولی این آیه میخواهد بگوید پیغمبر اکرم به قدری مقید است و ما مراقبش هستیم یک «و» و «الف» در قرآن جابجا نکند.
پرسش:
همان جنگی که آیه نازل شد که پیغمبر! چرا به اینها اجازه دادی به جنگ نروند؟
پاسخ:
در آن زمینه پیغمبر با رأفت میگوید اینها میآیند:
(وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يا أَهْلَ يثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِي يقُولُونَ إِنَّ بُيوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِي بِعَوْرَةٍ إِنْ يرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا)
و (نيز) به خاطر آوريد زماني را که گروهي از آنها گفتند: «اي اهل يثرب (اي مردم مدينه)! اينجا جاي توقف شما نيست؛ به خانههاي خود بازگرديد!» و گروهي از آنان از پيامبر اجازه بازگشت ميخواستند و ميگفتند: «خانههاي ما بيحفاظ است!»، در حالي که بيحفاظ نبود؛ آنها فقط ميخواستند (از جنگ) فرار کنند.
سوره احزاب (33): آیه 13
«وَيسْتَأْذِنُ» میخواهند اجازه بگیرند که بمانند میگویند «إِنَّ بُيوتَنَا عَوْرَةٌ»! در «جنگ احزاب» است ما مراقب زن و بچهمان باشیم، می گوید پیغمبر! اینها آدم منافقی هستند اینها به خاطر اینکه از زن و بچهشان محافظت کنند نیستند، بهانه است اینها میخواهند از جنگ فرار کنند.
یعنی آنجا هم باز یک مذمتی برای صحابه است که برای فرار از جنگ داشتند بهانه تراشی میکردند و میگفتند آقا ما اگر به جنگ برویم فردا مشرکین به «مدینه» میریزند و با زن و بچهمان چنین و چنان میکنند.
آیاتی که در مذمت صحابه است شاید سه، چهار برابر آیاتی است که به ظاهر در مدح صحابه است. گرچه آن آیات مدح را هم تحلیل بکنیم از آن مذمت استفاده می شود.
(إِنَّ الَّذِينَ يبَايعُونَكَ إِنَّمَا يبَايعُونَ اللَّهَ يدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيدِيهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا ينْكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَمَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيهُ اللَّهَ فَسَيؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا)
کساني که با تو بيعت ميکنند (در حقيقت) تنها با خدا بيعت مينمايند، و دست خدا بالاي دست آنهاست؛ پس هر کس پيمانشکني کند، تنها به زيان خود پيمان شکسته است؛ و آن کس که نسبت به عهدي که با خدا بسته وفا کند، بزودي پاداش عظيمي به او خواهد داد.
سوره فتح (48): آیه 10
مشخص است بر اینکه، این بیعتها، نقص بیعت به دنبال داشت و حتی نسبت به آیه:
(أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَينَهُمْ)
و کساني که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند.
سوره فتح (48): آیه 29
آیا اینها اینچنین بودند؟ کارهایی که این حضرات انجام دادند عجیب است. «ابن عباس» میگوید ما در زمان عمر از ترس او جرأت نمیكردیم نماز مستحبی بخوانیم؛ اگر نماز مستحبی میخواندیم عمر با شلاق ما را میزد لذا در خانههایمان نماز میخواندیم!!
آقای «ابن جوزی» یک بحث دیگری هم دارد كه نكته و بحث خیلی خوبی است که فقط من یک اشارهای بکنم كه برای بعد میماند.
«وَكَمَا خَفِيَ عليه يَوْمُ الْحُدَيْبِيَةِ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ لِنَبِيِّهِ وَأَصْحَابِهِ بِدُخُولِ مَكَّةَ مُطْلَقٌ لَا يَتَعَيَّنُ لِذَاكَ الْعَامِ »
إعلام الموقعين عن رب العالمين؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد بن أبي بكر بن أيوب بن سعد الزرعي الدمشقي الوفاة: 751 هـ، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1973، تحقيق: طه عبد الرؤوف سعد، ج 2، ص 272
این هم یك دنیایی است، این دیگر سرآمد تمام «خفي، خفي»ها است. البته ایشان در «الإحکام» هم دارد، آنجا مفصل میآورد؛ ولی این، مفصلتر از آن است.
در رابطه با قضیه «حدیبیه» که خودش یک دنیای دارد، دیگر مسئله قضیه جهل نیست. در آنجا جناب عمر بن خطاب میگوید:
«ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ»
من در نبوت پیغمبر مثل امروز تاکنون شکی نکرده بودم!
المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1403، الطبعة : الثانية ، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج 5، ص 339
باید گفت (انا لله وانا الیه راجعون)! این تعبیر، تعبیر خیلی زشتی است در «صحیح بخاری» چاپ «عربستان سعودی» میگوید بعد از صلح «حدیبیه»:
« فَجَاءَ عُمَرُ بن الْخَطَّابِ فقال يا رَسُولَ اللَّهِ أَلَسْنَا على الْحَقِّ وَهُمْ على الْبَاطِلِ»
آیا ما حق نیستیم و مشرکین «مکه» باطل هستند.
«أَلَيْسَ قَتْلَانَا في الْجَنَّةِ وَقَتْلَاهُمْ في النَّارِ»
کشتههای ما در بهشت هستند و کشتههای آنها در آتش جهنم هستند.
«فَفِيمَ نُعْطِي الدَّنِيَّةَ في دِينِنَا»
چرا ما ذلت در دین را پذیرفتیم؟
یعنی صلح «حدیبیه»ای که به امر خدا و به دستور پیغمبر بود ایشان تعبیر به «الدَّنِيَّةَ في دِينِنَا» میکند بعد پیغمبر میگوید:
«يا بن الْخَطَّابِ إني رسول اللَّهِ وَلَنْ يُضَيِّعَنِي الله أَبَدًا»
من رسول خدا هستم خدا من را ضایع نمیکند.
«فَرَجَعَ مُتَغَيِّظًا»
باز به حرف پیغمبر گوش نکرد، پیش ابوبکر رفت آنجا هم موضوع را گفت. ابوبکر گفت:
«يا بن الْخَطَّابِ إنه رسول اللَّهِ وَلَنْ يُضَيِّعَهُ الله»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج4، ص1832، ح4563
یعنی ایشان با حرف پیغمبر آرام نشد با حرف ابوبکر آرام شد!
بعد «مغازی واقدی» یک بحث خیلی تندی دارد، نمیدانم تا چه حد میشود اینها را گفت میگوید:
«ارتبت ارتياباً لم أرتبه منذ أسلمت إلا يومئذٍ»
من اصلاً دچار تردید در نبوت پیغمبر و صحت اسلام شدم که تا به حال همچنین شکی برای من اتفاق نیافتاده بود.
«ولو وجدت ذلك اليوم شيعةً تخرج عنهم رغبةً عن القضية لخرجت»
اگر من نیروی داشتم آن روز قیام میکردم!
قیام بر ضد چه کسی؟ بر ضد پیغمبر یا بر ضد «قریش»!؟ با «قریش» که کاری نداشته است. اگر من نیرو داشتم در برابر رسول اکرم میایستادم! ظاهرش این است.
«قال أبو سعيد الخدري: جلست عند عمر بن الخطاب يوماً، فذكر القضية فقال:»
«ابو سعید خدری» میگوید من پیش عمر نشسته بودم قضیه را گفتم. عمر گفت:
«لقد دخلني يومئذٍ من الشك»
برای من شک ایجاد شد.
شک ایجاد شد که اسلام حق است یا حق نیست؟ پیغمبر که میگوید من پیغمبر هستم واقعاً راست میگوید من پیغمبر هستم؟
در ادامه میگوید:
«لقد دخلني يومئذٍ من الشك حتى قلت في نفسي: لو كنا مائة رجلٍ على مثل رأيي ما دخلنا فيه أبداً »
اگر صد نفر هم رأی داشتم به هیچ وجه زیر بار صلح «حدیبیه» نمیرفتم!
كتاب المغازي؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد الواقدي الوفاة: 207 هـ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424 هـ - 2004 م ، الطبعة : الأولى، تحقيق : محمد عبد القادر أحمد عطا، ج2، ص94
بعد میگوید:
«والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ»
المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1403، الطبعة : الثانية ، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج5 ، ص 339
بعد عجیب است میگوید:
«وعملت بذلك اعمالا»
به خاطر شکی که برای من اتفاق افتاد اعمال زیادی انجام دادم. صدقه دادم روزه گرفتم بنده آزاد کردم؛
«مخافة كلامي الذي تكلمت به»
به خاطر آن ارتیاب و شکی که در نبوت پیغمبر و حقانیت اسلام برای من ایجاد شده بود!
سبل الهدى والرشاد في سيرة خير العباد، اسم المؤلف: محمد بن يوسف الصالحي الشامي الوفاة: 942هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1414هـ ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ج5، ص53
ما کاری با هیچ چیزش نداریم! من میخواهم بدانم احکامم را میتوانم از اینها بگیرم یا نمیتوانم بگیرم؟ قرآن به صراحت میگوید:
(وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يكُونَ لَهُمُ الْخِيرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا)
هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارد هنگامي که خدا و پيامبرش امري را لازم بدانند، اختياري (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرماني خدا و رسولش را کند، به گمراهي آشکاري گرفتار شده است!
سوره احزاب (33): آیه 36
به قولی میگویند در خانه کس است یک حرف بس است!!
«والسلام علیکم ورحمة الله»