2024 March 19 - سه شنبه 29 اسفند 1402
اجرای احکام زندان و حدود از سوی پیامبر
کد مطلب: ١٤٠٣٣ تاریخ انتشار: ٠٦ خرداد ١٤٠٠ - ١٥:٤٦ تعداد بازدید: 3126
خارج فقه مقارن » اجتهاد و تقلید از دیدگاه فریقین
اجرای احکام زندان و حدود از سوی پیامبر

جلسه هفتاد و دوم 99/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه هفتاد و دوم 99/12/16


موضوع: اجتهاد وتقلید – اجرای احکام زندان و حدود از سوی پیامبر

اللهم صلی علی محمدٍ وآل محمد وعجل فرجهم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله والصلاة علی محمد رسول الله وعلی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه‏

پرسش:

لطفا درباره آیه 51 سوره مبارکه الذاریات توضیح دهید:

(وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيعْبُدُونِ)

سوره ذاریات (51): آیه 56

پاسخ:

در رابطه با این آیه مطالب و معارف خیلی زیاد است، در روایات هم داریم که:

«أی إلا لیعرفون»

هدف از خلقت عالم هستی و جن و انس، این است که خدا را بشناسند، وقتی کسی خدا را شناخت

«من عرفه فقد اطاعه»

و بالاترین مرتبه کمال این است که خدای عالم، معرفت خودش و اهل‌بیت را به آدم بدهد که در این­صورت:

(فَازَ فَوْزًا عَظِيمًا)

سوره احزاب (33): آیه 71

ولذا بحث معرفة الله خودش یک دنیایی است، یکی از بزرگان می‌گوید مادامی که ما خدا را (نستجیر بالله) آن بالا می‌بینیم و نوری تصور می‌کنیم و او را عبادت می‌کنیم، این عبادت هیچ ارزشی ندارد، ما را به کمالات نمی‌رساند ،آن معرفتی ما را می‌تواند به کمال برساند که همان تعبیر مشهور و منسوب به حضرت امیر(سلام الله علیه) باشد:

«وما رأيت شيئا إلَّا و رأيت الله قبله(معه ، بعده)»

المازندراني، مولي محمد صالح (متوفاي1081هـ)، شرح أصول الكافي، ج3، ص83، تحقيق: مع تعليقات: الميرزا أبو الحسن الشعراني / ضبط وتصحيح: السيد علي عاشور،‌ ناشر: دار إحياء التراث العربي للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، چاپ: الأولى1421 - 2000 م

المجلسي، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول، ج10، ص391، تحقيق : إخراج ومقابلة وتصحيح السيد هاشم الرّسولي، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ تهران، الطبعة :الثانية،1404هـ ـ 1263ش.

آن معرفتی ما را می‌تواند به خدا برساند که تمام عالم را مظهر اسماء و صفات الهی بدانیم، خودمان و عالم را عین حضور خدا و عین محضر خدا بدانیم، و آن معرفتی ما را می‌تواند به کمال برساند که مفهوم این آیه شریفه را:

(وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ)

سوره صافات (37): آیه 96

خدا هم شما را آفریده است و هم آنچه که شما انجام می‌دهید، افعال شما هم مخلوق خدا است؛ یعنی هم وجود ما مخلوق حق است هم این حرکتی که ما داریم انجام می‌دهیم، صحبتی که ما می‌کنیم هرگونه فکری که ما می‌کنیم تمام اینها مخلوق خدای عالم است .

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند/ بنگر که تا چه حد است مقام آدمیت!

دیگر علم‌مان را سایه‌­ای از علم خدا، قدرت‌مان را سایه‌­ای از قدرت خدا، بدانیم. اگر این چنین معرفتی خدای عالم به کسی عطا کرد، قدرش را بداند، خدا را شاکر باشد یا به تعبیر آن حدیث قدسی که شیعه و سنی نقل کرده­اند که:

«وَ مَا يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِي بِشَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ»

تا آنجا که می‌گوید:

«فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْ‏ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَه‏»

كافي( ط- دارالحديث)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏ (تاريخ وفات مؤلف: 329 ق‏)، محقق / مصحح: دارالحديث‏، ناشر: دار الحديث‏، قم‏، ق 1429، ج2، ص352، بَابُ مَنْ آذَى الْمُسْلِمِينَ وَ احْتَقَرَهُم‏، ح8

بخاری هم با مقداری تفاوت در صحیحش آورده. اگر بنده واجبات و مستحباتش را خوب انجام دهد ،خدا می‌فرماید من چشم او می‌شوم با من می‌بیند زبان او می‌شوم، با من حرف می‌زند، گوش او می‌شوم با من می‌شنود، یعنی اعضاء و جوارح ما رنگ خدا می‌گیرد. نگاه ما، نگاه خداست؛ لسان ما لسان خداست ،وقتی ما حرف می‌زنیم به این مرحله می‌رسیم که این ما نیستیم حرف می‌زنیم بلکه خدا حرف می‌زند.

همه چیز مال اوست : «کلٌ من عندالله» فقط به تعبیر شهید «مطهری» یک سر سوزنی در این وسط به ما اراده­ا‌ی داده شده... این که گویی این کنم یا آن کنم / این دلیل اختیار است ای صنم!

یک سر سوزنی اراده‌­ای به ما داده‌اند که این طرفی یا آن طرفی بشویم، آن هم خدا به ما داده، این در حقیقت معنای واقعی: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيعْبُدُونِ) یا (لیعرفون)؛ است. این یک نکته است که عزیزان همیشه در نظرتان باشد. نکته دیگر که اصلاً ما به ظاهر آیه تمسک کنیم: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيعْبُدُونِ)؛ ما جن و انس را نیافریدیم مگر برای عبادت! عبادت فقط نماز و روزه و دعا نیست، همان تعبیر رسول اکرم به «ابوذر» که:

«يَا أَبَا ذَرٍّ لِيَكُنْ لَكَ فِي كُلِّ شَيْ‏ءٍ نِيَّةٌ حَتَّى فِي الْأَكْلِ وَ النَّوْم‏»

در همه چیز خدا را نیت کن حتی خوردن و خوابیدن .

مكارم الأخلاق-‏المولف:طبرسى، حسن بن فضل‏( قرن 6)- دارالنشر: الشريف الرضى‏- قم‏ - ص464

وقتی ما قصد داریم بخوابیم، «قربةً الی الله» بخوابیم که رفع خستگی شود و تکالیف‌مان را انجام بدهیم، این خواب عبادت می‌شود، غذا می‌خوریم به این نیت که نیرو بگیریم تکالیف را انجام بدهیم،این عبادت می‌شود، درس می‌خوانیم و مطالعه و مباحثه می‌کنیم به این نیت که احکام الهی را بفهمیم و هم عمل کنیم و هم به دیگران بگوییم، این بالاترین مرتبه عبادت است.

(وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيعْبُدُونِ)

یعنی: «کل عملهم الظاهریة والباطنیة لله تبارک وتعالی»

«قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْياي وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»

بگو: «نماز و تمام عبادات من، و زندگي و مرگ من، همه براي خداوند پروردگار جهانيان است.

سوره انعام (6): ایه 162

همه برای (لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ) اگر عبد به اینجا رسید، همه چیز برایش روشن می‌شود.

پرسش:

پرسیدند کدام نرم افزار رجالی بهتر است؟

پاسخ:

نرم افزار رجالی «درایة النور» خیلی خوب است،از آن بهتر همین است که ما در «سایت ولی‌عصر» داریم، شما هر راوی را بخواهید ،به راحتی می‌توانید تمام کتاب‌های رجالی را ببینند و ذخیره کنید .

آغاز بحث...

ما در جلسه گذشته بحث کردیم که یکی از ادله­ی دال بر الهی بودن حکومت رسول اکرم ،این است که رسول اکرم افرادی را برای قضاوت انتخاب کرده و دستور العمل‌هایی هم برای قضاوت می­دادند و اینها کاملاً نشان می‌دهد که رسول اکرم تمام آنچه را که انجام می‌دهد از طرف خدای عالم است و حق تشکیل حکومت ،چیزی نیست که مردم به ایشان داده باشند.

بحث دیگری که باید دقت کنیم، زندانی کردن متهمین و مجرمین است در کتاب «التراتیب الإداریة» که قبلاً هم مطالبی از آن آوردیم، نوشته آقای «عبدالحی الکتانی »، ایشان در آنجا در رابطه با «سجن النساء» زندانی کردن زنان،مطالبی دارد.

در کتب «سیره» آمده که وقتی «عدی بن حاتم» خبر نزدیک شدن سپاه اسلام را شنید به طرف «شام» فرار کرد،و سپاه اسلام او را دنبال کرد و دختر «حاتم» خواهر «عدی» را بازداشت کردند و همراه با اسراء به «مدینه» بردند، رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) با خبر شد که «عدی» به طرف «شام» فرار کرده و دختر «حاتم» را در یک «حظیره»،( محوطه­ای که دام و ... نگهداری می­کردند) بعد بحث دیگری مطرح می­کند:

«هل كانوا يجرون على المساجين أرزاقا»

کسانی که به زندان می‌شدند، غذا و خورشت و لباس به آنها می‌دادند حتی به زندانیان لباس زمستانی و تابستانی می‌دادند، اولین کسی که این کار را کرده است حضرت امیر بود و بعد بحث تأدیب به ضرب

است. اینها نشانه‌­ هایی از حکومت سیاسی رسول اکرم بود.

الكتاب: التراتيب الإدارية والعمالات والصناعات والمتاجر والحالة العلمية التي كانت على عهد تأسيس المدنية الإسلامية في المدينة المنورة العلمية- المؤلف: محمد عَبْد الحَيّ بن عبد الكبير ابن محمد الحسني الإدريسي، المعروف بعبد الحي الكتاني (المتوفى: 1382هـ)- المحقق: عبد الله الخالدي- الناشر: دار الأرقم – بيروت- ج1، ص 249

نکته بعدی اجرای حدود است. این هم دلیل بر حکومت الهی رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است که در «الخِلاف» مرحوم «شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه» مطرح شده.بحثی را می‌کند که اگر کسی همسر اهل کتاب داشته باشد، از دیدگاه ما بحث ازدواج دائم با اهل کتاب جایز نیست، فقط ازدواج موقت جایز است،

« إذا كانت عنده زوجة ذمية فطلقها ثلاثا وتزوجت بذمي بنكاح صحيح، ووطأها فإنها تحل للأول عند من أجاز من أصحابنا العقد عليهن»

اگرکسی زن اهل کتاب داشت و 3 مرتبه طلاق داد،بعد آن زنِ اهل کتاب با یک مردِ اهل کتاب،با نکاح صحیح ازدواج کرد و همبستر شد و طلاق گرفت، آن مردِ اول می­تواند مجددا با آن زنِ اهل کتاب ازدواج کند.

البته:

«عند من أجاز من أصحابنا العقد عليهن»

نزد آن دسته از علمای شیعه که عقد دائم بر اهل کتاب را جایز می­دانند.

ولی آنهایی که می‌گویند جایز نیست که بحث جدایی است.

«وبه قال أبو حنيفة، وأهل العراق، والشافعي. وقال مالك : لا يبيحها للأول، بناه على أصله: أن أنكحة أهل الذمة عنده فاسدة، والوطء في النكاح الفاسد لا يبيحها للأول»

«ابو حنیفه» هم همین را دارد «فقهای عراق» هم همین را دارند، «شافعی» هم همین را دارد اما «مالک» می‌گوید ازدواج با آن اولی جایز نیست بنا به اصلش یعنی اصل طلاق ثلاثه، باید زن با یک کسی ازدواج کند و همبستر شود که ازدواج با او صحیح باشد ،ازدواج با ذمی اصلا صحیح نیست نزد مالک .

بعد مرحوم «شیخ طوسی» تعبیری دارد :

«دليلنا: قوله تعالى: (حتى تنكح زوجا غيره) ولم يفرق»

و کسی اگر زنش را 3 مرتبه طلاق داد جایز نیست ازدواج با او مجددا الا اینکه زن ازدواج مجددی کرده باشد با دیگری و فرقی هم نیست با اهل کتاب مجددا ازدوج کند یا با مسلمان.

«وأيضا: فإن أنكحة أهل الكفر صحيحة عندنا»

ازدواج اهل کتاب یا کفار نزد ما صحیح است؛ یعنی طبق شرایع خودشان اگر ازدواج کردند، این ازدواج، ازدواج صحیحی است. الان یک «مسیحی» با یک «مسیحی» دیگر ازدواج می‌کند، طبق مرام خودشان اگر ازدواج کرده باشند ازدواج صحیح است فرزندان‌شان هم به آنها ملحق می‌شوند.

«يدل عليه قوله تعالى»

(وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ)

سوره مسد (111): آیه 4

اینجا زن ابولهب به او نسبت داده شده به عنوان همسر، همسر او که (حَمَّالَةَ الْحَطَبِ) است.

«فأضاف المرأة إلى أبي لهب، وهذه الإضافة تقتضي الزوجية، حقيقة، ولأن النبي - صلى الله عليه وآله - رجم يهوديين زنيا»

خدای عالم اینجا کلمه (مرأة) را به «ابولهب» اضافه کرده و این اضافه اقتضاء می‌کند زوجیت حقیقی را و همچنین نبی مکرم رجم کرد دو «یهودی» را که با هم زنا کرده بودند.

«فلولا أنها كانت موطوءة بنكاح صحيح لما رجمهما لأنهما لا يكونان محصنين إلا بنكاح صحيح»

دو زن و مرد «یهودی» با هم زنا کردند، پیغمبر رجم کردند آن دو را، در چه صورتی رجم می‌کنند؟ در صورتی که اینها محصن باشند. اگر اینها محصن نباشند و مجرد باشند ،رجم معنا ندارد، باید تازیانه بخورند.

«فلولا أنها كانت موطوءة بنكاح صحيح لما رجمهما لأنهما لا يكونان محصنين إلا بنكاح صحيح»

ما نمی‌توانیم بگوییم اینها محصن بودند و زنا کردند، و رجم شدند الا اینکه بگوییم نکاح­شان صحیح است.

کتاب: الخلاف؛ نويسنده: الشيخ الطوسي (وفات : 460)، تحقيق: المحققون: السيد علي الخراساني، السيد جواد الشهرستاني، الشيخ مهدي طه نجف / المشرف: الشيخ مجتبى العراقي، ناشر : مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة: ج4، ص505

بنا بر ذیلی که مرحوم «شیخ طوسی» دارد ما می‌توانیم عبارت اولیه ایشان «إذا كانت عنده زوجة ذمية»

را این­طور بیان کنیم که اگر یک مردِ اهل کتاب با یک زنِ اهل کتاب ازدواج کرده باشد و 3 مرتبه طلاق بدهد، بعد با یک اهل کتابی دیگر ازدواج کند، این، حکمش چنین است. ولی ظاهر عبارت «شیخ طوسی» این را نمی‌رساند. ظاهر عبارت این است که ازدواج دائم با اهل کتاب را هم ایشان جایز می‌داند.

و همچنین در رابطه با زنی که زنا کرده بود و از «قبیله غامد» بود، آمد و اعتراف کرد، رسول اکرم او را رجم کردند، داستانش خیلی مفصل است که «بشیر بن مهاجر» از پدرش نقل می‌کند:

«عَنْ بَشِيرِ بْنِ الْمُهَاجِرِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ النَّبِيِّ ص فَجَاءَتْهُ امْرَأَةٌ مِنْ غَامِدٍ فَقَالَتْ يَا نَبِيَّ اللَّهِ إِنِّي قَدْ زَنَيْتُ وَ أُرِيدُ «6» أَنْ تُطَهِّرَنِي فَقَالَ لَهَا النَّبِيُّ ص ارْجِعِي فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ أَتَتْهُ فَاعْتَرَفَتْ عِنْدَهُ بِالزِّنَا فَقَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّي قَدْ زَنَيْتُ وَ أُرِيد أَنْ تُطَهِّرَنِي فَقَالَ لَهَا فَارْجِعِي فَلَمَّا أَنْ كَانَ مِنَ الْغَدِ أَتَتْهُ فَاعْتَرَفَتْ عِنْدَهُ بِالزِّنَا فَقَالَتْ يَا نَبِيَّ اللَّهِ طَهِّرْنِي فَلَعَلَّكَ تُرِيدُ أَنْ تَرُدَّنِي كَمَا رَدَدْتَ مَاعِزَ بْنَ مَالِكٍ فَوَ اللَّهِ إِنِّي لَحُبْلَى فَقَالَ لَهَا النَّبِيُّ ص ارْجِعِي حَتَّى تَلِدِينَ فَلَمَّا وَلَدَتْ جَاءَتْ بِالصَّبِيِّ تَحْمِلُهُ قَالَتْ يَا نَبِيَّ اللَّهِ هَذَا قَدْ وَلَدْتُ قَالَ فَاذْهَبِي فَأَرْضِعِيهِ حَتَّى تَفْطِمِيهِ فَلَمَّا فَطَمَتْهُ جَاءَتْ بِالصَّبِيِّ فِي يَدِهِ كِسْرَةُ خُبْزٍ قَالَتْ يَا نَبِيَّ اللَّهِ هَذَا فَطَمْتُهُ فَأَمَرَ النَّبِيُّ ص بِالصَّبِيِّ فَدُفِعَ إِلَى رَجُلٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمَرَ بِهَا فَحُفِرَ لَهَا حُفْرَةٌ فَجُعِلَتْ فِيهَا إِلَى صَدْرِهَا ثُمَّ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ يَرْجُمُوهَا فَأَقْبَلَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ بِحَجَرٍ فَرَمَى رَأْسَهَا فَنَضَحَ الدَّمُ عَلَى وَجْنَةِ خَالِدٍ فَسَبَّهَا فَسَمِعَ النَّبِيُّ ص سَبَّهُ إِيَّاهَا فَقَالَ مَهْلًا يَا خَالِدُ لَا تَسُبَّهَا فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَدْ تَابَتْ تَوْبَةً لَوْ تَابَهَا صَاحِبُ مَكْسٍ لَغُفِرَ لَهُ فَأَمَرَ بِهَا فَصَلَّى عَلَيْهَا فَدُفِنَت‏

خدمت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) نشسته بودیم زنی از «قبیله غامد» آمد و گفت:

من زنا کرده‌ام ،مرا پاک کن،پیغمبر اکرم فرمود «ارجعی» برگرد. روز بعد، دوباره آمد اعتراف کرد

گفت یا رسول الله: «أُرِيدُ أَنْ تطهرني» مرتبه سوم که آمد گفت آیا همان‌طور که «معاذ بن مالک» را رد کردی و او را طاهر نکردی و حد جاری نکردی، شاید بخواهی من را هم رد کنی، و حد بر من جاری نکنی!من باردارم،در بعضی منابع دارد که من طاقت جهنم را ندارم می‌خواهم در دنیا به من حد زده شود. حضرت فرمود برگرد تا فرزندت به دنیا بیاید. وقتی که فرزندش به دنیا آمد برگشت ، گفت بچه ام به دنیا آمد، حضرت فرمود: برو فرزندت را شیر بده تا اینکه 2 سالش تمام شود، بعد از 2 سال فرزندش را پیش پیغمبر آورد و در دست بچه تکه نانی بود .اینجا حضرت فرمود: این بچه را به یکی از مسلمان‌ها بدهید که بزرگش کند.

و حضرت دستور داد چاله­ا‌ی کندند ،به مردم دستور دادند که او را رجم کنند، «خالد بن ولید» سنگی برداشت و به سر او زد، خون از سر این زن پاشید، لباس‌ها و سر و صورت «خالد» را آلوده کرد، «خالد» به او فحش داد،پیغمبر وقتی فهمیدند که «خالد» فحش داده فرمودند: او را فحش نده. قسم به خدایی که جان من در قبضه قدرت اوست، او توبه­ای کرده که اگر یک راهزن ‌چنین توبه می‌کرد خدای عالم او را می‌آمرزید،بعد رسول اکرم نماز خواندند و دفنش کردند.

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج21، ص366

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج5، ص348

این هم دلیل است که حکومت رسول اکرم سیاسی است و مردم به او این حکومت را ندادند.اینها چیزی نیست که مردم درک کنند و بگویند یا رسول الله ما با تو بیعت می‌کنیم و مشروعیت حکومتت از ما است.

نکته بعدی امر رسول اکرم به حِجر افرادی که سفیه یا بدهکار هستند، حکم کرده که اینها حق تصرف

در اموال‌شان ندارند. مرحوم «شیخ طوسی» در کتاب «خلاف» یک مسئله‌­ای را مطرح می‌کند:

«يجوز للحاكم أن يبيع مال المفلس ويقسمه بين الغرماء»

اگر کسی به قدری بدهکار شد که بدهی‌هایش بالاتر از اموالش شد یا به اندازه تمام ثروتش بدهکار است، در اینجا حاکم اسلامی تمام اموال او را می‌فروشد و بین طلبکارها تقسیم می‌کند.

این هم یکی از شقوقات حکومت الهی رسول اکرم است.

«وبه قال الشافعي»

«شافعی»همین را در کتاب «الأم» جلد 3، صفحه 212دارد؛ «مجموع نووی» جلد 13، صفحه 272

«وقال أبو حنيفة: ليس له بيعه وإنما يجبره على بيعه»

«ابو حنیفه»گفت:حاکم نمی‌تواند بفروشد،بلکه مفلس را مجبور می‌کند خودش اموالش را بفروشد

«فإن باعه وإلا حبسه إلى أن يبيعه ولا يتولاه من غير اختياره»

اگر فروخت که هیچ، و الّا به قدری زندانی می‌کند که بالاخره اموالش را بفروشد و بین طلبکارها توزیع کند. اگر این مفلس به حاکم شرع اجازه ندهد،نمی‌‌تواند ولایتاً اموال مفلس را بفروشد.

مرحوم «شیخ طوسی» می‌گوید عقیده ما شیعه این است که حاکم می‌تواند چنین کاری بکند.

«دليلنا: إجماع الفرقة وأخبارهم»

دلیل ما اجماع فرقه شیعه و روایات‌شان است.

«وقد أوردناها فيما مضى»

کتاب: الخلاف؛ نويسنده: الشيخ الطوسي (وفات : 460)، تحقيق: المحققون: السيد علي الخراساني، السيد جواد الشهرستاني، الشيخ مهدي طه نجف / المشرف: الشيخ مجتبى العراقي، ناشر:مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة: ج3، ص269

که من یک روایت به عنوان نمونه آوردم : «محمد بن مسلم» از امام باقر (سلام الله علیه) نقل می‌کند که فرمود:

«الْغَائِبُ يُقْضَى عَنْهُ إِذَا قَامَتِ الْبَيِّنَةُ عَلَيْهِ وَ يُبَاعُ مَالُهُ وَ يُقْضَى عَنْهُ وَ هُوَ غَائِبٌ»

اگر فردی غایب شد خبری از او نشد، اگر بدهکار است حاکم اسلامی از اموالش تمام بدهی‌هایش را ادا می‌کند، البته «إِذَا قَامَتِ الْبَيِّنَةُ عَلَيْهِ»! کسی همین‌طور نمی­تواند بگوید من از او طلب دارم، با بینه ، مالش فروخته می‌شود و دِینش ادا می‌شود و حال آنکه او غائب است.

«وَ يَكُونُ الْغَائِبُ عَلَى حُجَّتِهِ إِذَا قَدِمَ»

ولی غایب اگر برگشت و بینة آورد که من به او بدهکار نبودم حجیت بینه‌اش، پابرجاست

«وَ لَا يُدْفَعُ الْمَالُ إِلَى الَّذِي أَقَامَ الْبَيِّنَةَ إِلَّا بِكُفَلَاءَ إِذَا لَمْ يَكُنْ مَلِيّاً

مالِ غائب بعد از اقامه ،،به کفیلی داده می­شود نه خودِ مدعی، اگر غائب توانگر نباشد

كافي( ط- دارالحديث)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏ (تاريخ وفات مؤلف: 329 ق‏)، محقق / مصحح: دارالحديث‏، ناشر: دار الحديث‏، قم‏، ق 1429، ج5، ص105، بَابُ إِذَا الْتَوَى الَّذِي عَلَيْهِ الدَّيْنُ عَلَى الْغُرَمَاء، ح2

وأيضا روى كعب بن مالک: أن النبي صلى الله عليه وآله حجر على معاذ، وباع عليه ماله في دينه وهذا يقتضي أنه باعه بغير اختياره»

از «کعب بن مالک» روایت شده نبی مکرم بر حجر «معاذ» حکم کرد و اموال او را فروخت و دیون او را پرداخت کرد. این نشان می‌دهد بدون اینکه «معاذ» اختیاری داشته باشد، پیغمبر اکرم ولایتاً اموال او را فروختند و به طلبکارها پرداخت کردند.

کتاب: الخلاف؛ نويسنده: الشيخ الطوسي (وفات : 460)، تحقيق: المحققون: السيد علي الخراساني، السيد جواد الشهرستاني، الشيخ مهدي طه نجف / المشرف: الشيخ مجتبى العراقي، ناشر : مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة:، ج3، ص269

یک بحث دیگری که در اینجا وجود دارد و خیلی بحث مفصلی است که حاکم اسلامی موظف است اگر کسی بدهکار شد، و مالی هم نداشت که بفروشند و به طلبکارها بدهند، حاکم اسلامی مکلف است از بیت المال دینِ او را پرداخت کند.

یکی از چیزهایی که الان در حکومت اسلامی معمولاً «مغفولٌ عنه» قرار گرفته این است که الان این همه بدهکار زندان‌ها هستند، دنبال این هستیم که یک خیّرینی پیدا شوند و بدهی‌های آنها را بدهند و از زندان

آزاد کنند،ما در این زمینه روایات زیاد داریم، یکی دو روایت نیست. مرحوم «قمّی» در تفسیرش از «عایشه» روایت نقل می‌کند که از پیغمبر شنیدم فرمود:

«مَا مِنْ غَرِيمٍ ذَهَبَ بِغَرِيمِهِ إِلَى وَالٍ مِنْ وُلَاةِ الْمُسْلِمِينَ وَ اسْتَبَانَ لِلْوَالِي عُسْرَتُهُ»

هر کسی بدهکار است و با طلبکارش نزد حاکم اسلامی برود و برای حاکم معلوم شود که این بدهکار نادار و ناتوان است،

«إِلَّا بَرِئَ هَذَا الْمُعْسِرُ مِنْ دَيْنِهِ وَ صَارَ دَيْنُهُ عَلَى وَالِي الْمُسْلِمِينَ فِيمَا فِي يَدَيْهِ مِنْ أَمْوَالِ الْمُسْلِمِينَ قَالَ ع وَ مَنْ كَانَ لَهُ عَلَى رَجُلٍ مَال‏ ...»

این حاکم این مُعسِر را بریء الذمة می‌کند و تمام بدهی‌هایش به عهده والی مسلمین است که از اموال بیت المال بپردازد

تفسير القمي؛قمى،على بن ابراهيم، محقق: موسوى جزائرى،ناشر:دارالكتاب، ج1، ص94

البته در «مستدرک» این عبارت را در روایت آورده:

«قَالَ أَيِ الصَّادِقُ (علیه السلام) وَ مَنْ كَانَ لَهُ عَلَى رَجُلٍ مَالٌ- أَخَذَهُ وَ لَمْ يُنْفِقْهُ فِي إِسْرَافٍ أَوْ فِي مَعْصِيَةٍ- فَعَسَرَ عَلَيْهِ أَنْ يَقْضِيَهُ»

اگر کسی مالی نزد کسی داشته و آن شخص در مالِ او اسراف نکرده، در معصیت هم خرج نکرده ،حال در بازپرداختِ آن مال معسر شده و توان ندارد، اینجا مالک باید:

«فَعَلَى مَنْ لَهُ الْمَالُ أَنْ يُنْظِرَهُ- حَتَّى يَرْزُقَهُ اللَّهُ فَيَقْضِيَه‏»

(فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيسَرَةٍ)

او را تا هنگام توانايي، مهلت دهيد!

سوره بقره (2): ایه 280

« إِذَا كَانَ الْإِمَامُ الْعَادِلُ قَائِماً فَعَلَيْهِ أَنْ يَقْضِيَ عَنْهُ دَيْنَهُ»

و اگر امام عادل در جامعه حکومت می‌کند، وظیفه او است که این‌ دِین را پرداخت کند.

«لقول رسول الله مَنْ تَرَكَ مَالًا فَلِوَرَثَتِهِ وَ مَنْ تَرَكَ دَيْناً أَوْ ضَيَاعاً فَعَلَيَّ وَ إِلَيَّ»

به جهت فرمایش پیامبر که هر کس مالی از خودش به جا گذاشت، به ورثه‌اش می­رسد، اگر کسی از دنیا رفت و بدهی یا عائله­ای داشت(و مفلس بود)، این به عهده من است.

«وَعَلَى الْإِمَامِ مَاضَمِنَهُ الرَّسُولُ (صلی الله علیه واله وسلم)»

بر عهده امام است آنچه را که پیغمبر ضمانت کرده است.

مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ نورى، حسين بن محمد تقى، محقق/ مصحح و ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج‏13، ص400

اینها نشان می‌دهد ‌که تمام این مسائل به حکومت الهی بر می‌گردد، که این مسائل بر عهده نبی مکرم است و بعد از ایشان بر عهده امام و بعد از ائمة به عهده فقیه است. همه عزیزان ان شاء الله موفق و مؤید باشند.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»



مطالب مرتبط:
روایاتی در باب قضاوتها و احکام صادره از رسول اکرم در حق افراد سرکوب فتنه‌گران و عهد شکنان ارسال نیروهای اطلاعاتی از سوی رسول اکرم صلی الله علیه و آلهبررسی عهدنامه و منشور سیاسی پیامبر بین مسلمین و یهود
Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب