2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
پژوهشی پیرامون اسناد فرمایش نبوی: «فداها ابوها»
کد مطلب: ١٤٤٩٤ تاریخ انتشار: ١٥ دي ١٤٠٠ - ١٨:٢٨ تعداد بازدید: 4854
مقالات » حضرت زهرا (س)
پژوهشی پیرامون اسناد فرمایش نبوی: «فداها ابوها»

بسم الله الرحمن الرحیم


مقدمه

بی تردید دختر گران قدر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سرور زنان عالمیان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، یکی از شخصیت های بی نظیر اسلام است که شیعه و اهل سنت، در مقام، منزلت و نقل مناقبش اشتراک دارند. یکی از فضیلت های بسیار والایی که فریقین درباره آن بانو نقل کردند سخن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با عنوان «فداها ابوها» یا «فداکِ ابوکِ» است که نشانگر اوج علاقه، احترام و شناخت آنحضرت نسبت به جایگاه والای این بانوی بزرگ است.

در مقاله پیش رو، به مصادر و اسناد این فضیلت در منابع فریقین پرداخته شده و اثبات گردیده است که این فضیلت از طریق هفت نفر، به شرح ذیل، نقل شده است:

- امام صادق (علیه الصلاة و السلام)؛

- حضرت زينب کبری دختر گران قدر امیرمومنان علی علیهما الصلاة و السلام؛

- صحابی بزرگ ابوذر غفاری؛

- عبد الله بن عباس؛

- محمد بن قیس؛

- شرحبيل بن سعيد؛

- عبدالله ابن عمر.

تا جایی که در حد توان این مقاله بررسی گردید، حداقل هشت بار این فضیلت، توسط پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و در مناسب های مختلف گفته شده است و تلاش گردیده، این مناسبت ها، تا حد ممکن، روشن گردد که خود این تکرار، خود دلیل دیگری بر بلندای جایگاه و مقام والای حضرت صدیقه سلام الله علیها نزد خداوند و رسول صلی الله علیه و آله است.

اسناد و طرق حدیث

یک: هنگام بازگشت از سفر

حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَاشِمِيُّ الْكُوفِيُّ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْعَلَوِيُّ الْحُسَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ خَلَفٍ الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا حَسَنُ بْنُ صَالِحِ بْنِ أَبِي الْأَسْوَدِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مَعْشَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ص إِذَا قَدِمَ مِنْ سَفَرٍ بَدَأَ بِفَاطِمَةَ ع فَدَخَلَ عَلَيْهَا فَأَطَالَ عِنْدَهَا الْمَكْثَ فَخَرَجَ مَرَّةً فِي سَفَرٍ فَصَنَعَتْ فَاطِمَةُ ع مَسَكَتَيْنِ مِنْ وَرِقٍ وَ قِلَادَةً وَ قُرْطَيْنِ وَ سِتْراً لِبَابِ الْبَيْتِ لِقُدُومِ أَبِيهَا وَ زَوْجِهَا ع فَلَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ ص دَخَلَ عَلَيْهَا فَوَقَفَ أَصْحَابُهُ عَلَى الْبَابِ لَا يَدْرُونَ أَيَقِفُونَ أَوْ يَنْصَرِفُونَ لِطُولِ مَكْثِهِ عِنْدَهَا فَخَرَجَ عَلَيْهِمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ قَدْ عُرِفَ الْغَضَبُ فِي وَجْهِهِ حَتَّى جَلَسَ عِنْدَ الْمِنْبَرِ فَظَنَّتْ فَاطِمَةُ ع أَنَّهُ إِنَّمَا فَعَلَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِمَا رَأَى مِنَ الْمَسَكَتَيْنِ وَ الْقِلَادَةِ وَ الْقُرْطَيْنِ وَ السِّتْرِ فَنَزَعَتْ قِلَادَتَهَا وَ قُرْطَيْهَا وَ مَسَكَتَيْهَا وَ نَزَعَتِ السِّتْرَ فَبَعَثَتْ بِهِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ قَالَتْ لِلرَّسُولِ قُلْ لَهُ ص تَقْرَأُ عَلَيْكَ ابْنَتُكَ السَّلَامَ وَ تَقُولُ اجْعَلْ هَذَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَمَّا أَتَاهُ وَ خَبَرُهُ قَالَ ص فَعَلَتْ فِدَاهَا أَبُوهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ لَيْسَتِ الدُّنْيَا مِنْ مُحَمَّدٍ وَ لَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوْ كَانَتِ الدُّنْيَا تَعْدِلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْخَيْرِ جَنَاحَ بَعُوضَةٍ مَا سَقَى مِنْهَا كَافِراً شَرْبَةَ مَاءٍ ثُمَ‏ قَامَ فَدَخَلَ عَلَيْهَا.

محمد بن قيس گفت: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چنین بود که هنگام بازگشت از سفر، ابتدا به دیدن فاطمه سلام الله علیها رفته و بر او وارد می شد و طولانی می ماند. یک بار به سفری رفت و فاطمه در نبودش، دو دست بند نقره و گلوبند و دو گوشواره و پرده درى ساخت كه پذيرائىِ پدر و شوهرش باشد. هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله بازگشت و داخل خانه فاطمه علیها السلام شد، يارانش پشت درب خانه ماندند و به دلیل طولانی ماندن آن حضرت در نزد دخترش، ندانستند بمانند يا بروند. پس پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از خانه فاطمه علیها السلام فورا بيرون آمد، در حالی که خشم بر چهره اش نمایان بود و نزد منبر نشست. در این هنگام، فاطمه سلام الله علیها، حس كرد كه این رفتار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، به دلیل دستبند و گلوبند و گوشواره‏ها و پرده است. پس آن ها را از خود برآورد و پرده را از در كند و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرستاد و به فرستاده خود گفت: «بگو: دخترت به شما سلام مي رساند و خواهش دارد اين ها را در راه خدا صرف كنيد». هنگامی که فرستاده نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و خبر را به آن حضرت صلی الله علیه و آله رساند، ایشان فرمود: «چنين كرد – و سه بار فرمود: - پدرش به فدایش؛ دنيا از برای محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله نيست؛ اگر دنيا نزد خداوند، به اندازه بال پشه ‏اى ارزش داشت، جرعه ای از آن را به هیچ كافرى نمي داد». سپس برخاست و نزد فاطمه علیها السلام رفت.

الأمالي - الشيخ الصدوق - ص 306 عنه: حلية الأبرار - السيد هاشم البحراني - ج 1 ص 208؛ بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 43 ص 20؛ روضة الواعظين - الفتال النيسابوري - ص 444.

این نقل با اندکی تفاوت توسط علمای اهل سنت نیز نقل شده است. برای نمونه، ابوسعد: محمد بن ابراهیم خرکوشی از علما و نویسندگان شافعی مذهب، آن را چنین نقل کرده است:

«وكان صلى الله عليه وسلم إذا قدم من سفر أتى فاطمة فدخل عليها، فقدم مرة ودخل عليها، وكانت فاطمة صنعت قرطين وقلادة ومسكتين من ورق وسترا لباب البيت، فلما رأى رسول الله صلى الله عليه وسلم ذلك أطال المكث، ثم خرج وقد عرف الغضب في وجهه، ثم جلس على المنبر، فعلمت فاطمة أن الغضب من أجل ما رأى عليها، فنزعت الستر، فبعثت بها إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم وقالت للرسول: قل له إن ابنتك تقرأ عليك السلام وتقول: اجعل هذا في سبيل الله. فلما أتاه الرسول وأخبره قال: قد فعلت، فداها أبوها- ثلاث مرات-، ليست الدنيا من محمد ولا من آل محمد، ولو كانت الدنيا تعدل عند الله جناح بعوضة ما سقى منها كافرا شربة ثم قام فدخل عليها.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چنین بود که هنگام بازگشت از سفر، به دیدن فاطمه سلام الله علیها رفته و بر او وارد می شد. یک بار به سفری رفت و پس از بازگشت، نزد او رفت، در حالی که فاطمه سلام الله علیها، دو دست بند نقره و گلوبند و دو گوشواره و پرده ای برای در ساخته بود. هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن ها را دید، ماندش را طول داد، سپس در حالی بیرون آمد که خشم بر چهره اش نمایان بود، سپس بر منبر نشست. در این هنگام، فاطمه سلام الله علیها، دانست كه این خشم، به دلیل آنچه می باشد که دیده است. پس پرده را از در كند و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرستاد و به فرستاده گفت: «بگو: دخترت به شما سلام مي رساند و خواهش دارد اين را در راه خدا صرف كنيد». هنگامی که فرستاده نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و آن حضرت صلی الله علیه و آله خبر را آگاه ساخت، ایشان فرمود: «چنين كرد – و سه بار فرمود: - پدرش به فدایش؛ دنيا از برای محمد و برای آل محمد صلی الله علیه و آله نيست؛ اگر دنيا نزد خداوند، به اندازه بال پشه ‏اى ارزش داشت، جرعه ای از آن را به هیچ كافرى نمي داد». سپس برخاست و نزد فاطمه علیها السلام رفت.

شرف المصطفى صلی الله علیه و آله، خرکوشی ج 2، ص 446.

ابن نجار: محمد بن محمود بغدادی، از دیگر علمای شافعی مذهب نیز، این جریان را با محتوایی نزدیک به دو نقل بالا روایت کرده است:

وقال محمد بن قيس: كان النبي صلى الله عليه وسلم إذا قدم من سفر أتى فاطمة رضي الله عنها، فدخل عليها وأطال عندها المكث، فخرج مرة في سفرٍ فصنعت فاطمة رضي الله عنها مسكتين من ورق وقلادة وقرطين، وستراً لباب بيتها لقدوم أبيها وزوجها، فلما قدم عليه الصلاة والسلام ودخل إليها، وقف أصحابه على الباب، فخرج وقد عرف الغضب في وجهه، ففطنت فاطمة رضي الله عنها إنما فعل ذلك لما رأى المسكتين والقلادتين والستر فنزعت قرطيها، وقلادتيها، ومسكتيها، ونزعت الستر وأنفذت به إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم وقالت للرسول: قل له: تقرأ عليك ابنتك السلام، وتقول لك: اجعل هذا في سبيل الله فلما أتاه قال: ((قد فعلت فداها أبوها، (ثلاث مرات) ، ليست الدنيا من محمد ولا من آل محمد، ولو كانت الدنيا تعدل عنه الله من الخير جناح بعوضة ما سقى كافراً منها شربة ماء، ثم قام فدخل عليها.

الدرة الثمينة في أخبار المدينة, ابن نجار، ص: 92.

سمهودی، دیگر عالم مشهور اهل سنت نیز، آن را در وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی صلی الله علیه و آله، با محتوایی نزدیک به دو نقل بالا، روایت نموده است:

أسند يحيى عن محمد بن قيس قال: كان النبي صلّى الله عليه وسلّم إذا قدم من سفر أتى فاطمة فدخل عليها وأطال عندها المكث، فخرج مرة في سفر وصنعت فاطمة مسكتين من ورق وقلادة وقرطين، وسترت باب البيت لقدوم أبيها وزوجها، فلما قدم رسول الله صلّى الله عليه وسلّم ودخل عليها، ووقف أصحابه على الباب لا يدرون أيقيمون أم ينصرفون لطول مكثه عندها، فخرج رسول الله صلّى الله عليه وسلّم وقد عرف الغضب في وجهه، حتى جلس على المنبر، ففطنت فاطمة أنه فعل ذلك لما رأى من المسكتين والقلادة والستر، فنزعت قرطيها وقلادتها ومسكتيها ونزعت الستر وبعثت به إلى رسول الله صلّى الله عليه وسلّم وقالت للرسول: قل له تقرأ عليك ابنتك السلام، وتقول لك: اجعل هذا في سبيل الله، فلما أتاه قال: قد فعلت فداها أبوها، ثلاث مرات، ليست الدنيا من محمد ولا من آل محمد، ولو كانت الدنيا تعدل عند الله من الخير جناح بعوضة ما سقى كافرا منها شربة ماء، ثم قام فدخل عليها.

وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى صلی الله علیه و آله, سمهودی, (ج 2، ص 58.

ابن حجر هیتمی مکی، دیگر عالم سرشناس سنی نیز، آن را از احمد بن حنبل و دیگران، به صورت گزیده، چنین نقل کرده است:

وأخرج أحمد وغيرها ما حاصله أنه كان إذا قدم من سفر أتى فاطمة وأطال المكث عندها ففي مرة صنعت لها مسكين من ورق وقلادة وقرطين وسترا لباب بيتها فقدم ودخل عليها ثم خرج وقد عرف الغضب في وجهه حتى جلس على المنبر فظنت أنه إنما فعل ذلك لما رأى ما صنعته فأرسلت به إليه ليجعله في سبيل الله فقال فعلت فداها أبوها ثلاث مرات ليست الدنيا من محمد ولا من آل محمد ولو كانت الدنيا تعدل عند الله في الخير جناح بعوضة ما سقى منها كافرا شربة ماء ثم قام فدخل عليها زاد أحمد أنه أمر ثوبان أن يدفع ذلك إلى بعض أصحابه وبأن يشتري لها قلادة من عصب وسوارين من عاج وقال إن هؤلاء أهل بيتي ولا أحب أن يأكلوا طيباتهم في حياتهم الدنيا.

احمد و دیگران روایتی نقل کرده اند که گزیده اش چنین است:

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله چنین بود که هنگام بازگشت از سفر، به دیدن فاطمه سلام الله علیها رفته و مدتی طولانی نزدش می ماند. یک بار فاطمه سلام الله علیها، برای خودش دست بندی نقره و گلوبند و دو گوشواره و پرده ای برای درب منزلش ساخته بود. پس رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد او آمد و بیرون رفت، در حالی که خشم در چهره اش نمایان بود، تا این که بر منبر نشست. در این هنگام، فاطمه سلام الله علیها، گمان کرد كه این رفتار، به دلیل چیزهایی می باشد که ساخته است. پس آن ها را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله فرستاد تا در راه خداوند صرف نماید. سپس آن حضرت صلی الله علیه و آله فرمود: «چنين كرد – و سه بار فرمود: - پدرش به فدایش؛ دنيا از برای محمد و برای آل محمد صلی الله علیه و آله نيست؛ اگر دنيا نزد خداوند، به اندازه بال پشه ‏اى ارزش داشت، جرعه ای از آن را به هیچ كافرى نمي داد» سپس نزد فاطمه علیها السلام رفت.

احمد افزوده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، به ثوبان دستور داد تا آن را به برخی یارانش بدهد و برای فاطمه سلام الله علیها، گردن بندی از عصب و دو دستبند از عاج بخرد و به او فرمود: «آنان اهل بیت من هستند و خوش ندارم که حلال های خویش را در زندگانی دنیوی بخورند.

الصواعق المحرقة في الرد على أهل البدع والزندقة - أحمد بن حجر الهيتمي المكي - ص 183

پاسخ یک پرسش

پس از نقل بالا، ممکن است برای برخی این پرسش پیش آید که آیا از این حدیث، به دست می آید رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از رفتار حضرت فاطمه (سلام الله و صلواته علیها) خشمگین شده است؟

پاسخ:

پیش از پاسخ به این پرسش لازم است بدانیم؛ آنچه در این نگاره مختصر به دنبال آن هستیم اثبات این مطلب است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، دخترش فاطمه (سلام الله و صلواته علیها) را با عبارت «فداها ابوها» یا «فداک ابوک» خطاب کرده است؛ حال اگر روایتی (مانند روایت مورد بحث) به هر دلیلی پذیرفته نشود، به مدعای ما لطمه ای وارد نمی شود؛ زیرا همانگونه که در ادامه خواهید دید این عبارت در موارد دیگری نیز از آن حضرت صلی الله علیه و آله، خطاب به دخترشان صادر گردید. با این وجود، در پاسخ به پرسش بالا، به طور خلاصه می توان چنین گفت:

1: به خشم در آوردن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یکی از مصادیق اذیت کردن ایشان است که به تصریح قرآن کریم, چنین فردی مورد نفرین خداوند سبحان است:

Gإِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآَخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًاF (احزاب: 57).

بى‌گمان، كسانى كه خدا و پيامبر او را آزار مى‌رسانند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خفت‌آور آماده ساخته است.

حال اگر بپذیریم عملکرد حضرت فاطمه (سلام الله و صلواته علیها) موجب آزار و اذیت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) گردید، باید بگوییم آن بانو (العیاذ بالله)، در این ماجرا مورد لعن قرار گرفته است و این امر با آیاتی از قرآن که در شان حضرت فاطمه (سلام الله و صلواته علیها) نازل شده، همانند آیه تطهیر سازگاری ندارد:

Gإِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًاF ( 33 / احزاب)

همانا خداوند چنین اراده کرده است که رجس را از شما اهل بیت دور گرداند و شما را چنان که شایسته است پاک گرداند.

2: بر اساس حدیث نبوی، رضایت حضرت فاطمه سلام الله علیها حتما رضایت خداوند سبحان را به دنبال دارد. صالحی شامی – از علماي اهل سنت - در این زمینه چنین نقل کرده است:

«روى الطبراني بإسناد حسن وابن السني في معجمه وأبو سعيد النيسابوري في الشرف عن علي - رضي الله تعالى عنه - أن رسول الله ص قال لفاطمة : إن الله تعالى يغضب لغضبك ويرضي لرضاك».

طبرانی با سندی حسن و ابن سنی در معجمش و ابوسعيد نيشابوري در الشرف از علي عليه السلام نقل كرده اند كه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به فاطمه سلام الله عليها فرمود: «همانا خداوند بلندمرتبه، از خشم تو، خشمگين و از خشنودي تو، خشنود مي گردد».

صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج 11، ص 44.

از این حدیث شريف به دست مي آيد که ایشان کاری بر خلاف خشنودی خداوند سبحان انجام نمی دهد. پس چگونه عملی که مورد رضایت این بانو است، می تواند باعث خشم پیامبر خداصلی الله علیه و آله و سلم گردد؟.

دو: هنگام ازدواج حضرت فاطمه سلام الله علیها

مرحوم طبرسی، ابن شهر آشوب، علامه مجلسی، با عباراتی نزدیک به یکدیگر، این روایت را چنین نقل کرده اند:

«رَوَى (أَبُو إِسْحَاقَ الثَّقَفِي‏) بِإِسْنَادِهِ عَنْ شُرَحْبِيلَ بْنِ أَبِي سَعِيدٍ قَالَ: لَمَّا كَانَ صَبِيحَةُ عُرْسِ فَاطِمَةَ جَاءَ النَّبِيُّ بِعُسٍّ فِيهِ لَبَنٌ فَقَالَ لِفَاطِمَةَ اشْرَبِي فِدَاكِ أَبُوكِ وَ قَالَ لِعَلِيٍّ ع اشْرَبْ فِدَاكَ ابْنُ عَمِّكَ».

ابواسحاق ثقفی با سندش از شرحبیل بن ابوسعید روایت کرده است که گفت: «در سپیده دم پس از ازدواج فاطمه سلام الله علیها، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با قدحی از شیر، نزد او آمد و به فاطمه سلام الله علیها فرمود: «بنوش، پدرت فدایت شود» و به امام علی علیه السلام فرمود: «بنوش، پسر عمویت فدایت گردد».

إعلام الورى بأعلام الهدى - الشيخ الطبرسي - ج 1 ص 300

مناقب آل أبي طالب - ابن شهر آشوب - ج 3 ص 132 و از او: بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 43 ص 117

كشف الغمة في معرفة الأئمة - علي بن أبي الفتح الإربلي - ج 2 ص 101

مرحوم مرعشی نیز از دو تن از عالمان اهل سنت: ابوالفرج اصفهانی و ابن الجوزی، این روایت را بدین صورت نقل کرده است:

«وقوله لها : «فداك أبوك» رواه جماعة من أعلام القوم : منهم العلامة أبو الفرج الاصفهاني صاحب الأغاني في " الحلل الفاخرة " ( على ما نقله الشيخ علي الجزائري في كتاب التظلم ) . وقد أورده أبو الفرج بن الجوزي في " القلائد الثمينة في مناقب أنوار المدينة " بإسنادهما عن شرجيل سعيد ، قال : دخل رسول الله صلى الله عليه وسلم على فاطمة رضي الله عنها في صبيحة عرسها بقدح فيه لبن ، فقال : اشربي فداك أبوك ، ثم قال : لعلي رضي الله عنه : إشرب فداك ابن عمك».

این فرمایش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به حضرت فاطمه سلام الله علیها را گروهی از بزرگان اهل سنت همانند علامه ابوالفرج اصفهانی: نویسنده الاغانی در کتاب الحلل الفاخرة – بر اساس نقل شیخ علی جزائری در کتاب التظلم – و نیز ابوالفرج ابن الجوزی در القلائد الثمینة فی مناقب انوار المدینة، با سندشان از شرجیل سعید نقل کرده اند که گفت: در سپیده دم پس از ازدواج فاطمه سلام الله علیها، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، با قدحی از شیر نزد او آمد و گفت: «بنوش؛ پدرت فدایت شود». سپس به علی علیه السلام فرمود: «بنوش؛ پسر عمویت فدایت شود».

شرح إحقاق الحق - السيد المرعشي - ج 10 ص 423

سه: هنگام نزول طعام آسمانی بر حضرت فاطمه سلام الله علیها

این گزارش را نیز، ابن حمزه طوسی چنین روایت کرده است:

«وقد حدثت زينب بنت علي عليهما السلام ، قالت : صلى أبي مع رسول الله صلى الله عليه وآله صلاة الفجر ، ثم أقبل على علي عليه السلام فقال : "هل عندكم طعام ؟" فقال : " لم آكل منذ ثلاثة أيام طعاما " . قال : " امض بنا إلى ابنتي فاطمة " فدخلا عليها ، وهي تتلوى من الجوع ، وابناها معها ، فقال : " يا فاطمة ، فداك أبوك ، هل عندك طعام ؟ " فاستحيت وقالت : " نعم " ثم قامت وصلت ، ثم سمعت حسا فالتفت فإذا صحفة ملآنة ثريدا ولحما ، فاحتملتها وجاءت بها ، ووضعتها بين يدي رسول الله صلى الله عليه وآله ، فجمع عليا وفاطمة والحسن والحسين عليهم السلام ، وجعل علي يطيل النظر إلى فاطمة ويتعجب ، ويقول : " خرجت من عندها وليس عندها طعام ، فمن أين هذا ؟ ! " ثم أقبل عليها ، فقال : " يا بنت رسول الله * ( أنى لك هذا ؟ ) قالت : ( هو من عند الله ، إن الله يرزق من يشاء بغير حساب ) فضحك النبي صلى الله عليه وآله وقال : " الحمد لله الذي جعل في أهل بيتي نظير زكريا ومريم ، إذ قال لها : (أنى لك هذا قالت هو من عند الله إن الله يزرق من يشاء بغير حساب».

زينب دختر علی عليهما السلام روايت كرده است: روزى پيامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله با پدرم نماز صبح خواندند؛ سپس پيامبر رو به على علیهما السلام نموده و فرمود: «آيا غذايى داريد؟» پاسخ داد: «سه روز است چيزى نخورده‌ام». پيامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «بيا نزد دخترم فاطمه برويم!». پس نزد فاطمه علیها السلام آمدند در حالى كه او از گرسنگى به خود مى‌پيچيد و دو فرزندش نیز همراهش بودند!. پيامبر صلی الله علیه و اله فرمود: «فاطمه جان! پدرت فداى تو باد! آيا خوراکی نزد تو است‌؟». پاسخ داد: «آری» و سپس برخواست و نمازی خواند و ناگاه احساس كرد صدايى مى‌آيد. نگاه كرد و ديد، ديگى پر از خورشت و گوشت وجود دارد! آن را برداشت و نزد پيامبر صلی الله علیه و آله آورد و علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام گرد آمدند. در حالی که علی علیه السلام مدتی به غذا نگاه می کرد و متعجب بود و می گفت: «از نزد او رفتم، در حالی که هیچ غذایی نداشت، این غذا از کجا آمده است؟!». سپس رو به فاطمه علیها السلام کرد و گفت: «ای دختر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، اين از كجا به تو رسيده است‌؟». فاطمه علیها السلام پاسخ داد: «از نزد خداست! خدا به هر كه بخواهد، بى‌حساب روزى مى‌دهد».

در این هنگام پيامبر صلی الله علیه و آله خنديد و فرمود: «سپاس خدايى را كه در اهل بيت من نيز همچون زكريا و مريم را قرار داد، آن‌جا كه زكريا از مريم پرسيد: «این از کجا به تو رسیده است؟» و او پاسخ داد: «از نزد خداست و خدا به هر كه بخواهد بى حساب روزى مى‌دهد».

الثاقب في المناقب - ابن حمزة الطوسي - ص 222 و عنه مدينة المعاجز - السيد هاشم البحراني - ج 1 ص 333

نیز این روایت را یوسف بن حاتم شامی عامی با سندش بدین صورت نقل کرده است:

حدث محمد بن عبد الله بن الحسن بحذف الإسناد ، عن أبيه ، عن فاطمة بنت الحسين ، عن عمتها زينب بنت علي قالت : صلى رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) صلاة الفجر ثم أقبل على علي ( عليه السلام ) . فقال : هل عندكم طعام فإني لم آكل منذ ثلاث طعاما . فقال : ما تركنا في منزلنا طعاما . فقال : امض بنا إلى فاطمة ، فدخلا عليها وهي تلتوي من الجوع وإبناها معا ، فقال لها : يا فاطمة فداك أبوك هل عندك طعام ؟ فاستحيت وقالت : انظر ، فدخلت مخدعا لها فظلت ثم سمعت حفيفا فالتفتت فإذا صحفة مملوة ثريدا ولحما ، فاحتملتها فجاءت بها إلي ، فوضعتها بين يدي رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) ، فجمعهم عليها : عليا وفاطمة والحسن والحسين ، وجعل علي ( عليه السلام ) يطيل النظر إلى فاطمة ويتعجب ويقول : خرجت من عندها وليس عندها طعام فمن أين هذا ؟ ثم أقبل عليها فقال : يا بنت محمد أنى لك هذا الطعام ؟ قالت : هو من رزق الله ، إن الله يرزق من يشاء بغير حساب . فضحك النبي ( صلى الله عليه وآله ) ثم قال : الحمد لله الذي جعل في أهلي نظير زكريا ومريم ، إذ قال لها Gأنى لك هذا قالت : هو من عند الله إن الله يرزق من يشاء بغير حسابF.

الدر النظيم - يوسف بن حاتم الشامي المشغري العاملي - ص 140

چهار: هنگام بخشایش به امام حسن و امام حسین علیهما السلام

وقال عبد الله بن محمد الهاشمي ، قال : حدثنا يعقوب بن جعفر ، قال : حدثني أبي ، عن أبيه سليمان ، عن جده ، عن عبد الله بن عباس أنه قال : جاءت فاطمة ( عليها السلام ) إلى رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) بابنيها الحسن والحسين ( عليهما السلام ) فقالت : يا رسول الله انحلهما شيئا فقال لها : فداك أبوك ثم أخذ الحسن فقبله وقال لها : أما ابني هذا فقد نحلته نفسي وخلقي ، ثم أخذ الحسين فقبله وقال : أما ابني هذا فقد نحلته شجاعتي وجودي.

ابن عباس می گوید: فاطمه سلام الله علیها با دو فرزندش حسن و حسین علیهما السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمده و عرضه داشت: «ای رسول خدا؛ به دو فرزندم چیزی عطا فرما». رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «پدرت به فدایت». آنگاه حسن علیه السلام را گرفت و او را بوسید و به فاطمه سلام الله علیها فرمود: «اما پسرم حسن؛ پس جانم و خُلقم را به او بخشیدم». سپس حسین علیه السلام را گرفت و او را بوسید و فرمود: «اما پسرم حسین علیه السلام؛ پس شجاعت و بخششم را به او بخشیدم».

الدر النظيم - يوسف بن حاتم الشامي المشغري العاملي - ص 777

از علمای اهل سنت نیز، این گزارش را زمخشری بدین صورت نقل کرده است:

«جاءت فاطمة ببنيها إلى رسول الله فقالت : يا رسول الله انحلهما قال : فداك أبوك ! ما لأبيك مال فينحلهما . ثم أخذ الحسن فقبله وأجلسه على فخذه اليمنى وقال : أما ابني هذا فنحلته خلقي وهيبتي وأخذ الحسين فقبله ووضعه على فخذه اليسرى وقال : نحلته شجاعتي وجودي».

فاطمه سلام الله علیها با دو فرزندش پسرش علیهما السلام نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمده و عرضه داشت: «ای رسول خدا؛ به دو فرزندم چیزی عطا فرما». رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «پدرت به فدایت؛ پدرت مالی ندارد که به آن دو بخشد». آنگاه حسن علیه السلام را گرفت و او را بوسید و بر پای راستش نشاند و فرمود: «اما این پسرم؛ پس خُلقم و هیبتم را به او بخشیدم». سپس حسین علیه السلام را گرفت و او را بوسید و بر پای چپش نشاند و فرمود: «شجاعت و بخششم را به او بخشیدم».

ربيع الأبرار ونصوص الأخبار - الزمخشري - ج 4 ص 300

پنج: هنگام ناپدید شدن امام حسن و امام حسین علیهما السلام

این گزارش را سید اجل ابن طاووس (رحمة الله علیه) بدین صورت از حاکم نیشابوری نقل کرده است:

«ومن ذلك ما ذكره الحاكم النيسابوري وهو من ثقات الأربعة المذاهب في تاريخ النيسابوري في ترجمة هارون الرشيد وبدا بذكر هارون الرشيد رفعه إلى ميمون الهاشمي إلى الرشيد قال جرى ذكر آل أبي طالب عند الرشيد فقال يتوهم على العوام إني أبغض عليا وولده والله ما ذلك كما يظنونه وأن الله تعالى يعلم شدة حبي لعلي والحسن والحسين عليهم السلام ومعرفتي بفضلهم ولكنا طلبنا بثأرهم حتى أفضى الله هذا الأمر إلينا فقربناهم وخلطناهم فحسدونا وطلبوا ما في أيدينا ! وسعوا في فسادا ! ولقد حدثني أبي عن أبيه عن جده عبد الله بن عباس قال كنا ذات يوم مع رسول الله ( ص ) إذ أقبلت فاطمة وهي تبكي فقال لها : فداك أبوك (ما) يبكيك قالت إن الحسن والحسين عليهما السلام خرجا فما أدري أين باتا . فقال لها رسول الله ( ص ) : يا بنية الذي خلقهما هو ألطف بهما مني ومنك ثم رفع النبي رأسه ويده فقال اللهم إن كانا أخذا برا أو بحرا فاحفظهما وسلمهما فهبط جبرئيل ( ع ) فقال يا محمد لا تغتم ولا تحزن هما فاضلان في الدنيا والآخرة وأبوهما خير منهما ... ».

حاکم نیشابوری که یکی از افراد موردوثوق مذاهب چهارگانه در نیشابور است، در شرح حال هارشوهارون الرشید نوشته است که ... نزد هارون سخن از خاندان ابوطالب علیه السلام شد و گفت: «مردم گمان می کنند که من دشمن علی علیه السلام و فرزندانش هستم، به خداوند سوگند چنین نیست که گمان می نمایند و خداوند بلندمرتبه از میزان علاقه ام به علی و حسن و حسن علیهم السلام و شناختم از جایگاهشان آگاه است اما ما به خون خواهی آنان به پا خواستیم تا این که خداوند این حکومت را به ما رساند و طالبیان را به خویش نزدیک ساخته و معاشر قرار دادیم اما به حسادت نموده و آنچه را که در دستان ماست، خواستند! و در پس فساد بر آمدند! و به درستی پدرم از پدرش از جدش: عبدالله بن عباس برایم روایت کرد که گفت: نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم که ناگهان فاطمه علیها السلام با حالت گریان وارد شد؛ آن حضرت صلی الله علیه و آله به او فرمود: «چه چیز تو را به گریه وا داشته است؟». پاسخ داد: «حسن و حسین علیهما السلام از منزل بیرون رفته­اند و نمی دانم کجا به سر می برند!». رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «گریه مکن؛ پدرت به فدایت؛ همانا خداوند متعال آن دو را خلق کرد و همو نسبت به آن دو، از من و شما مهربانتر است». آنگاه سرش و دستش را به آسمان بلند کرد و گفت: «بار خدایا؛ در خشکی یا دریا (کنایه از هر کجا) هستند پس آن دو را محافظت فرما و به سلامت دار». پس جبرئیل علیه السلام فرو آمد و گفت: «ای محمد صلی الله علیه و آله، اندوهگین مباش و غم مخور که آن دو در دنیا و آخرت فاضلند و پدرشان، از آن دو بهتر است ... .»

الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف - السيد ابن طاووس - ص 92

مرحوم اربلی نیز در کشف الغمة، همین را نقل کرده است.

كشف الغمة في معرفة الأئمة - علي بن أبي الفتح الإربلي - ج 2 ص 148

محمد بن ابراهیم خرکوشی از علما و نویسندگان شافعی مذهب نیز آن را با سندش از عثمان بن ابی سوید از اسحاق بن سلیمان هاشمی چنین نقل کرده است:

«قال عثمان بن أبي سويد العدل بالبصرة: حدثنا إسحاق بن سليمان الهاشمي قال: سمعت أبي يوما يحدث أنهم كانوا عند الرشيد، فجرى ذكر علي بن أبي طالب، فقال الرشيد: يتوهم العوام أني أبغض عليا وولده، وو الله ما كان ذلك كما يظنون، وإن الله ليعلم شدة حبي لعلي بن أبي طالب والحسن والحسين ومعرفتي لفضلهم رحمة الله ورضوانه عليهم، ولكن طلبنا بثأرهم حتى قاتلنا، وأفضى الله بهذا الأمر إلينا، فقربناهم، وأخلطناهم بنا، فحسدونا، وطلبوا ما في أيدينا، وسعوا في الأرض فسادا وجهرا على قطيعتهم، والله لقد حدثني أمير المؤمنين المهدي، عن أمير المؤمنين المنصور أنه حدثه عن أبيه، عن جده، عن عبد الله بن عباس أنه قال: كنا ذات يوم مع رسول الله صلى الله عليه وسلم إذ أقبلت فاطمة صلوات الله عليها تبكي، فقال لها: فداك أبوك ما يبكيك؟ قالت: إن الحسن والحسين خرجا فما أدري أين باتا، فقال لها رسول الله صلى الله عليه وسلم: لا تبكين يا بنية، الذي خلقهما هو ألطف بهما مني ومنك، ثم رفع النبي صلى الله عليه وسلم يديه فقال: اللهمّ إن كانا أخذا برا أو بحرا فاحفظهما وسلمهما، فهبط جبريل عليه السلام: فقال: يا محمد، لا تغتم ولا تحزن، هما فاضلان في الدنيا، وهما فاضلان في الاخرة، وأبو هما خير منهما، هما في حظيرة بني النجار نائمين ... ».

شرف المصطفى صلی الله علیه و آله, خرکوشی (5/ 326) و از او: ذخائر العقبى - احمد بن عبد الله الطبري - ص 130.

شش: هنگام بوسه بر حضرت فاطمه سلام الله علیها

ابن حجر عسقلانی – از بزرگان و عالمان مشهور اهل سنت – در فتح الباری چنین نقل کرده است:

«أخرج ابن أبي عاصم من حديث ابن عمر أن النبي صلى الله عليه وسلم قال لفاطمة فداك أبوك».

ابن ابی عاصم از ابن عمر چنین روایت کرده است: همانا پیامبر صلی الله علیه و آله، سر فاطمه علیها السلام را بوسید و فرمود: «پدرت به فدایت».

فتح الباري - ابن حجر - ج 10 ص 470

همین نقل را، خوارزمی نیز با سندش در مناقبش بدین صورت آورده است:

«وبه عن أبي الفضل بن عبدان ، أخبرنا محمّد بن عمر ، أخبرنا عبدالله بن محمّد ، أخبرنا الحسين بن علي الصوفي ، أخبرنا أحمد بن محمّد بن مخلّد ، أخبرنا يحيى بن حمّاد ، أخبرنا أبو عوانة ، عن العلاء بن المسيّب ، عن إبراهيم ، عن يعيش ، عن نافع ، عن ابن عمران (ابن عمر) : «أن النبي (صلى الله عليه وآله وسلم) قبّل رأس فاطمة وقال : فداك أبوك ، كما كنت فكوني».

ابن عمر می گوید: همانا پیامبر صلی الله علیه و آله، سر فاطمه علیها السلام را بوسید و فرمود: «پدرت به فدایت؛ همانگونه باش که من بودم».

مناقب خوارزمی ص 79, (تحقیق: محمد السماوی) عنه: شرح إحقاق الحق - السيد المرعشي - ج 10 ص 184

هفت: هنگامه رحلت

«وبالاسناد المقدم [قال السيد ابن طاووس رضي الله عنه : روى محمد بن جرير الطبري عن يوسف بن علي البلخي ، عن أبي سعيد الادمي ، عن عبد الكريم بن هلال ، عن الحسين بن موسى بن جعفر ، عن أبيه ، عن جده عليهما السلام] عن موسى بن جعفر عن أبيه ( عليهم السلام ) قال : لما كانت الليلة التي قبض النبي ( صلى الله عليه وآله ) في صبيحتها دعا عليا وفاطمة والحسن والحسين ( عليهم السلام ) وأغلق عليه وعليهم الباب وقال : يا فاطمة ، وأدناها منه ، فناجاها من الليل طويلا ... ثم ضمها إليه وقبل رأسها ، وقال : فداك أبوك يا فاطمة ، فعلا صوتها بالبكاء ، ثم ضمها إليه وقال : أما والله لينتقمن الله ربي ، وليغضبن لغضبك فالويل ثم الويل ثم الويل للظالمين ... ».

امام کاظم از پدرش امام صادق علیهما السلام چنین نقل می نماید: در آن شبی که رسول خدا صلی الله علیه و آله فردا صبحش از دنیا رفت، آن حضرت صلی الله علیه و آله، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را خواست و درب را بر روی خود و آنان بست و فرمود: «ای فاطمه» و او را نزدیک خود برد و سپس مدت زمان طولانی از شب را با او نجوا نمود ... سپس او را به سوی خود آورد و سرش را بوسید و فرمود: «پدرت به فدایت شود ای فاطمه» در این هنگام صدای گریه فاطمه علیها السلام بلند شد. سپس او را به خود چسباند و فرمود: «به خداوند سوگند که پروردگارم انتقام خواهد گرفت و به دلیل خشم تو خشمگین می شود و وای و سپس وای و سپس وای بر ستمکاران».

بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 22 ص 491

هشت: هنگامه رحلت

خزار قمی در کفایة الاثر چنین روایت نموده است:

«حَدَّثَنَا الْقَاضِي أَبُو الْفَرَجِ الْمُعَافَى بْنُ زَكَرِيَّا الْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامِ بْنِ سُهَيْلٍ الْكَاتِبُ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ مُعَافًى السَّلْمَاسِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَامِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ زَاهِرٍ عَنْ عَبْدِ القُدُّوسِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ حَنَشِ بْنِ الْمُعْتَمِرِ قَالَ قَالَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ‏ دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فِي مَرَضِهِ الَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ ايتِنِي بِابْنَتِي فَاطِمَةَ قَالَ فَقُمْتُ وَ دَخَلْتُ عَلَيْهَا وَ قُلْتُ يَا سَيِّدَةَ النِّسْوَانِ أَجِيبِي أَبَاكِ قَالَ فلبت [فَلَبِسَتْ‏] منحلها [جِلْبَابَهَا] وَ أَبْرَزَتْ [اتَّزَرَتْ‏] وَ خَرَجَتْ حَتَّى دَخَلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَلَمَّا رَأَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص انْكَبَّتْ عَلَيْهِ وَ بَكَتْ وَ بَكَى رَسُولُ اللَّهِ ص لِبُكَائِهَا وَ ضَمَّهَا إِلَيْهِ ثُمَّ قَالَ يَا فَاطِمَةُ لَا تَبْكِيِنَّ فِدَاكِ‏ أَبُوكِ‏ فَأَنْتِ أَوَّلُ مَنْ تَلْحَقِينَ بِي‏ مَظْلُومَةً مَغْصُوبَةً وَ سَوْفَ يَظْهَرُ بَعْدِي حَسِيكَةُ النِّفَاقِ وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّينِ وَ أَنْتِ أَوَّلُ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ قَالَتْ يَا أَبَهْ أَيْنَ أَلْقَاكَ قَالَ تَلْقَيْنِي عِنْدَ الْحَوْضِ وَ أَنَا أَسْقِي شِيعَتَكِ وَ مُحِبِّيكِ وَ أَطْرُدُ أَعْدَاءَكِ وَ مُبْغِضِيكِ قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ أَلْقَكَ عِنْدَ الْحَوْضِ قَالَ تَلْقَيْنِي عِنْدَ الْمِيزَانِ قَالَتْ يَا أَبَهْ وَ إِنْ لَمْ أَلْقَكَ عِنْدَ الْمِيزَانِ قَالَ تَلْقَيْنِي عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ أَنَا أَقُولُ سَلِّمْ سَلِّمْ شِيعَةَ عَلِيٍّ قَالَ أَبُو ذَرٍّ فَسَكَنَ قَلْبُهَا ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّهَا بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي أَلَا إِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ وَ بَعْلَهَا سَيِّدُ الْوَصِيِّينَ وَ ابْنَيْهَا الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ إِنَّهُمْ إِمَامَانِ إِنْ قَامَا أَوْ قَعَدَا وَ أَبُوهُمَا خَيْرٌ مِنْهُمَا وَ سَوْفَ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَيْنِ تِسْعَةٌ مِنَ الْأَئِمَّةِ مَعْصُومُونَ قَوَّامُونَ بِالْقِسْطِ وَ مِنَّا مَهْدِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ قَالَ قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَكَمِ الْأَئِمَّةُ بَعْدَكَ قَالَ عَدَدَ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ».

حنش بن معتمر نقل می نماید که ابو‌ذر غفارى گفت: بر رسول خدا صلی الله علیه و آله، در همان بیماری كه در آن از دنيا رحلت فرمود، وارد شدم. ایشان به من فرمود: «اى ابوذر! دخترم فاطمه علیها السلام را نزد من بیاور». ابوذر گويد: «برخاستم و نزد فاطمه علیها السلام رفتم و عرض كردم: «اى سرور زنان، پدرت را اجابت فرما». آن حضرت علیها السلام، چادرش را پوشيد و بيرون آمد تا نزد پدرش بیاید. هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله را ديد، خود را بر روى ایشان انداخت و گريست و از گریه او، پيامبر صلی الله عليه و آله نيز گريست و فاطمه عليها السلام را به خويش چسبانيد و فرمود: «اى فاطمه علیها السلام – پدرت به فدايت – گريه مكن». تو نخستین كسى هستى كه به من ملحق خواهی شد، در حالی كه به تو ستم شده و حقّت غصب گردیده است [به ناحق گرفته شده است] و به زودی پس از من، كينه‏ها و عداوت هاى نفاق آشكار گردد و جامۀ دين کهنه شود و تو نخستین کسی هستی که نزد حوض، بر من وارد خواهی شد». فاطمه علیها السلام عرض کرد: «ای پدر! کجا شما را ملاقات خواهم کرد؟». فرمود: «کنار حوض در حالی که من، شیعیان و دوستداران تو را سیراب می‌کنم و دشمنان تو را از آن می رانم». فاطمه علیها السلام گفت: «ای رسول خدا! اگر نزد حوض، شما را ملاقات نکردم؟». فرمود: «نزد میزان ملاقات می‌کنی». عرض کرد: «ای پدر! اگر نزد میزان ندیدم؟» فرمود: «نزد صراط خواهی دید در حالی که من می‌گویم: به سلامت باد، به سلامت باد شیعه‌ی علی علیه السلام».

ابوذر گفت: پس قلب فاطمه علیها السلام آرام گرفت؛ آنگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله رو به من کرد و فرمود: «ای ابوذر! او، پاره‌ی تن من است؛ هر کس او را آزار دهد، مرا آزار نموده است! بی تردید، او ‌سرور زنان جهانیان است و شوهرش، سرور و آقای اوصیاست و دو فرزندش، حسن و حسین علیهما السلام سرور جوانان بهشتی هستند و آن دو، قیام کنند یا دست نگه دارند، امام و پیشوا می‌باشند و پدر آن دو از آن‌ها، گرامی‌تر است و به زودی از نسل حسین علیه السلام نُه نفر، از پیشوایان معصوم که قیام کنندگان به داد و عدل هستند، زاده خواهند شد و از ما است مهدیّ علیه السلام این امّت».

ابوذر گفت: «عرض کردم: رسول خدا! پیشوایان بعد از شما چند نفر هستند؟».

فرمود: «به شمار نقیبان بنی اسرائیل [یعنی دوازده نفر].

كفاية الأثر - الخزاز القمي - ص 36 عنه: بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 36 ص 289؛ غاية المرام وحجة الخصام في تعيين الإمام من طريق الخاص والعام - السيد هاشم البحراني - ج 2 ص 243



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها