21/09/1400
موضوع: جایگاه حقیقی معرفت خدا و راه رسیدن به آن، در کلام اهلبیت (علیهم السلام)
برنامه حبل المتین
فهرست مطالب این برنامه:
چکیده ای از مباحث گذشته پیرامون آموزه هایی از امامت و ولایت
"من" باید کشته شود، تا نور ربانی در وجود انسان روشن شود!
«معرفت»، ملاک حقیقی تقرب بنده، به خداوند متعال!
کلامی ناب از سیدالشهدا (سلام الله علیه) در باب جایگاه معرفت!
توحید و خداشناسی به این می گویند!
راه رسیدن به معرفت خدا، در بیانات ائمه معصومین (سلام الله علیهم اجمعین)
ملاقات شنیدنی «طریف ابو نصر» با امام عصر (سلام الله علیه)
پاسخ جالب امام عصر (علیه السلام) به درخواست هدایت فردی در حال طواف کعبه
تماسهای بینندگان برنامه
جنایات بسیار عجیب در حق ایرانیان، در جریان فتوحات خلفای ثلاثه!
پاسخی به اهانت های بی شرمانه مولوی گرگیج!
مجری:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت همه شما بینندگان عزیز و ارجمند «شبکه جهانی حضرت ولی عصر». الحمدلله این توفیق نصیب ما شد تا بازهم در یکشنبه شبی دیگر به محضر همه شما گرامیان برنامه «حبل المتین» را تقدیم کنیم.
برنامهای که این افتخار را داریم تا در محضر حضرت استاد آیت الله حسینی قزوینی باشیم. ان شاءالله امشب هم بتوانیم نهایت بهره و استفاده را از محضرشان ببریم.
ما از حضرت استاد درخواست میکنیم تا مثل همیشه حسن مطلع این برنامه را حضرت زهرا قرار بدهند و ذکری از فضائل آن بزرگوار شود که قطعاً راهگشای تمام ما در زندگی خواهد بود.
حضرت استاد به محضرتان سلام عرض میکنم و در خدمتتان هستیم و از محضرتان استفاده میکنیم؛
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
السلام علیک یا بقیة الله فی أرضه السلام علیک یا میثاق الله الذی أخذه و وکده السلام علیک یا وعد الله الذی ضمنه
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛ خدمت همه بینندگان عزیز و گرامی خالصانهترین سلامم را تقدیم میکنم و موفقیت روزافزون برای همه شما گرامیان از خداوند منّان خواهانم.
ما طبق برنامه همیشه قرارمان بر این است که یادی از حضرت صدیقه طاهره همسر مظلومه حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) داشته باشیم، شاید مورد عنایت حضرت و فرزند بزرگوارش حضرت بقیة الله الأعظم باشد، آن نازنین وجودی که؛
«وَ بِیمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَی وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاء»
زاد المعاد- مفتاح الجنان، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: اعلمی، علاءالدین، ص 423، باب دعاء العدیلة الکبیر
تقریباً فاطمیه اول نزدیک است و روزهای آخر زندگی حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) است، بنا به نقلی که حضرت فاطمه زهرا هفتاد و پنج روز بعد از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در قید حیات بودند.
روایات متعدد شاید در حد تواتر نقل کردهاند که سبب شهادت حضرت، ضربات و مشکلاتی بود که درون خانه یا کوچه بر آن بزرگوار وارد شد. یکی از شعرا، شعری زیبا سروده است:
چنان در شهر خود گشتم غریب و بی کس و تنها
که غیر از چشم گریانم ندارم یار دلجویی
الهی انتقامم را از آن بیدادگر بستان
که نه دستی برایم مانده نه پهلو نه بازویی
فتادم زیر ضرب تازیانه بارها از پا
ولی نگذاشتم کم گردد از مولا سر مویی
حضرت با همان پهلوی شکسته و سینه زخمی، دوان دوان به دنبال امیرالمؤمنین میآید و بنابر آنچه «ابن قتیبه دینوری» و دیگران نقل کردهاند حضرت را از مسجد خارج میکنند، با آن جمله مشهور که میفرمایند:
«رُوحِی لِرُوحِک وِقَاءً وَ نَفْسِی لِنَفْسِک فِدَاء»
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 19، ص 81، ح 34
علی جان! اگر کسی تو را یاری نمیکند زهرایت تا آخرین نفس از تو حمایت میکند، ولو در این راه جان خود را هم فدا کرده باشد.
فتادم زیر ضرب تازیانه بارها از پا
ولی نگذاشتم کم گردد از مولا سر مویی
گرفتم در میان کوچه پاداش رسالت را
چه پاداش گرانقدری چه بازوبند نیکویی
به خون دیده بنویسید بر دیوار این کوچه
که اینجا کشته راه ولایت گشته بانویی
صلی الله علیک یا مولاتی یا فاطمة الزهراء
مجری:
احسنتم، اعظم الله أجورنا و أجورکم. حضرت استاد بسیار از محضرتان ممنون و متشکریم. بینندگان عزیز و ارجمند! همانطور که مطلع هستید و پیگیر برنامه بودید، قطعاً با مبحثی که اخیراً آغاز کردیم آشنایی دارید که در باب آموزههایی از امامت و ولایت بود.
درسهایی از امامت و ولایت که ان شاءالله این جلسه هم به عنوان جلسه بیست و چهارم میخواهیم از محضر حضرت استاد استفاده کنیم و ادامه مباحث گذشته را پی بگیریم.
حضرت استاد قبل از اینکه وارد متن اصلی بحث شویم، اگر امکان دارد مختصری از مطالبی که در جلسه گذشته مطرح فرمودید را برای بینندگان عزیز مطرح بفرمایید تا هم یادآوری شده باشد و هم عزیزانی که به تازگی همراه ما شدند وارد در بحث باشند.
چکیده ای از مباحث گذشته پیرامون آموزه هایی از امامت و ولایت
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله أفوض أمری إلی الله إن الله بصیر بالعباد حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر یا أبا صالح المهدی ادرکنی
ما در جلسات بیست و سه گانه ای که در خدمت بینندگان عزیز بودیم، در رابطه با امامت و ولایت سه موضوع را مطرح کردیم.
موضوع اول اینکه اعتقادات ما باید استدلالی باشد، نه تقلیدی! که این با استناد به آیات و روایات و اقوال علمای بزرگ مطرح هست.
موضوع دوم حدیث افتراق امت بود که پیغمبر اکرم فرمودند: امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم میشود. یک فرقه اهل نجات است و هفتاد و دو فرقه گرفتار آتش جهنم میشوند.
ما اقوال بزرگان شیعه و سنی و روایات فریقین را آوردیم و نظر علمای فریقین را که معیار و ملاک فرقه ناجیه چیست را به تفصیل بیان کردیم.
موضوع سوم که شروع کردیم و هنوز در وسط راه هستیم، حدیث:
«من مَاتَ بِغَیرِ إِمَامٍ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیةً»
هرکسی بدون امام از دنیا برود، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.
مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 4، ص 96، ح 16922
است. ما در این رابطه گفتیم که بزرگان اهل سنت این روایت را در صحیحترین مصادرشان آوردهاند. این روایت در کتاب «صحیح مسلم» جلد 6 صفحه 22 حدیث 4686 آمده است. کتب متعدد دیگر هم این روایت را نقل کردهاند.
ما عرض کردیم از میان کتب شیعه هم «مرحوم کلینی» در کتاب «کافی» جلد اول صفحه 378 و جلد اول صفحه 234 این روایت را آورده است. ما روایت دیگری را آوردیم که نقل شده است:
«من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة»
الجواهر المضية في طبقات الحنفية، اسم المؤلف: عبد القادر بن أبي الوفاء محمد بن أبي الوفاء القرشي أبو محمد، دار النشر: مير محمد كتب خانه – كراتشي؛ ج2، ص 457
انسان وقتی که میخواهد با امام بیعت کند که امری واجب است، باید امام را بشناسد. اگر روایت هم نگفته باشد، عقل اقتضا میکند و حکم میکند که ما امام زمان خود را بشناسیم و بعد با او بیعت کنیم. ما گفتیم در منابع شیعه و اهل سنت آمده است:
«من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة»
وقتی شخص امام زمان را شناخت و طبق فرموده رسول گرامی اسلام اگر بدون شناخت امام از دنیا برود به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است، قطعاً با امامش بیعت میکند.
بزرگان اهل سنت نظیر «نووی» که فقیه الامة است سخنانی دارند که ان شاءالله مفصل در این زمینه بحث خواهیم کرد.
ایشان که معاصر «محقق حلی» استاد «علامه حلی» هست، می گوید: مسلمانان در سراسر کره زمین باید دارای یک امام باشند. اگر عدهای با یک امام بیعت کردند و عدهای با امام دوم بیعت کردند، امام دوم واجب القتل است!!
این روایت در کتاب «صحیح مسلم» حدیث 1853 نقل شده است و «مسلم» در این خصوص مینویسد:
«إذا بُویعَ لِخَلِیفَتَینِ فَاقْتُلُوا الْآخَرَ مِنْهُمَا»
اگر با دو خلیفه بیعت شد، امام دوم واجب القتل است.
صحیح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 3، ص 1480، ح 1853
این مطالب در حقیقت عصاره بحث بیست و دو جلسهای بود که ما برای بینندگان عزیز عرض کردیم. ان شاءالله عزیزان پیگیری کنند، زیرا این برنامهها پیاده میشود و متن آن در سایت «شبکه جهانی حضرت ولی عصر» قرار میگیرد.
ان شاءالله ما فایل ورد یا پاورپوینت را هم در سایت قرار میدهیم تا عزیزانی که میخواهند این مطالب را با دقت بیشتری ملاحظه کنند یا به صورت پاورپوینت برای تدریس نیاز دارند، از این مطالب استفاده کنند.
مجری:
حضرت استاد بسیار از محضرتان ممنون و متشکریم. مطلبی که حضرتعالی هم به آن اشاره فرمودید نسبت به روایت «من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة» است. وقتی ما به این روایت نگاه میکنیم، صحبت از معرفت به میان آمده است.
قطعاً حضرتعالی بارها و بارها اشاره فرمودید که حتی در ریزترین جزئیاتی که وارد میشویم، وقتی که بحث اعتقادات پیش میآید میفهمیم که باید به کسی که سرمنشأ این اعتقادات و معارف هست رجوع کنیم.
حال اگر بخواهیم اصل معرفت و عدم معرفت و نقش این معرفت را بهتر درک کنیم، باید به سراغ اهلبیت برویم. معرفت داشتن یا معرفت نداشتن از منظر اهلبیت چه نقشی میتواند داشته باشد؟!
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
قرآن کریم در رابطه با اصل معرفت میفرماید:
(وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیعْبُدُون)
من جن و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند (و از این طریق تکامل یابند و به من نزدیک شوند).
سوره ذاریات (51): آیه 56
اصلاً هدف نهایی خلقت، معرفت است. همچنانکه حدیث قدسی میفرماید:
«كنتُ كنزاً مَخفيّاً، فأحببتُ أن اعْرف، فخلقتُ الخَلْقَ لِكَيْ أُعْرف»
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 84، ص 344، ح 19
خداوند، عالم خلقت و موجودات را آفرید برای رسیدن به معرفت. معرفت هم تنها متعلق به انسان و اجنه و فرشتگان نیست، بلکه معرفت همگانی است. قرآن کریم میفرماید:
(یسَبِّحُ لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْض)
و آنچه در آسمانها و زمین است تسبیح او میگویند.
سوره حشر (59): آیه 24
نفرمود «من فی السماوات و الارض»!! و یا می فرماید:
(وَ إِنْ مِنْ شَیءٍ إِلاَّ یسَبِّحُ بِحَمْدِه)
و هر موجودی تسبیح و حمد او میگوید.
سوره إسراء (17): آیه 44
تمام ذرات عالم مشغول تسبیح خداوند هستند و همه در مسیر معرفت الله هستند. شاعر میگوید:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
و:
هر گیاهی که از زمین روید
وحده لا شریک له گوید
"من" باید کشته شود، تا نور ربانی در وجود انسان روشن شود!
در اینجا نکتهای مطرح است که من باید برای کسانی که اهل دل هستند اشاره کنم. شاید این نکته برای عموم زیاد مفید نباشد، اما اگر اهل دل توانستند این عرض ما را بگیرند شاید برای آنها هدیهای باشد.
ما در الفبای معرفت می گوییم دست من، عبای من، خانه من، ماشین من، چشم من، روح من یا قلب من. این "من"، کی است که ما همه را به آن نسبت میدهیم؟! آیا عزیزان تا به حال فکر کردهاند "من" که ما همه چیز را به او نسبت میدهیم کیست؟!
حیوانات، نباتات و فرشتگان هم همین "من" را دارند. شش قسم انسان و ملک و جن و نباتات و جمادات همگی کلمه "من" را دارند.
"من" کی است وقتی که می گوییم در عالم برزخ من چنین گفتم یا در برزخ چنین اتفاقی برای من می افتد یا من در بهشت وارد میشوم؟! کلمه "من" در همه جا هست. این "من" چه کسی است؟! آیا تا به حال روی این کلمه فکر کردهایم؟!
بزرگانی نظیر «مرحوم علامه طباطبایی» یا «مرحوم قاضی» یا «مرحوم بهاری» یا «مرحوم پهلوانی» یا کسانی که معاصر ما بودند و رهیافته بودند و برگی از معرفت داشتند، همگی یک جمله دارند.
منشأ کلمه "من" آنجاست که خداوند در رابطه با حضرت آدم (علی نبینا و آله و علیه السلام) خطاب به ملائکه میفرماید:
(وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی)
و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم.
سوره حجر (15): آیه 29
خداوند متعال در اینجا میفرماید که وقتی حضرت آدم را آفریدم از روحم به او دمیدم. این روح که از طرف حق تعالی در حضرت آدم دمیده شد "من" را تشکیل داد. "من" همگی برمی گردد به؛
(إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِی)
من اللَّه هستم، معبودی جز من نیست، مرا پرستش کن.
سوره طه (20): آیه 14
سرمنشأ تمام این "من"ها همه (إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِی) است. اینها همگی به آنجا برمی گردد. وقتی در روایت آمده است:
«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ عَرَفَ رَبَّه»
عیون الحکم و المواعظ، نویسنده: لیثی واسطی، علی بن محمد، محقق / مصحح: حسنی بیرجندی، حسین، ص 430، ح 7348
یکی از رموز آن همین است. هرکسی در نهادش همان (وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) وجود دارد.
نقل شده است شخصی جلوی در آمده بود. رسول گرامی اسلام پرسید: چه کسی هستی؟! او گفت: من. حضرت فرمود: تا کی من می گویید!! شخص گفت: منِ عبدالله. حضرت فرمود: داخل بیا.
"من" تنها و تنها شایسته خداوند است. نقل شده است «مرحوم علامه طباطبایی» در عمرش کلمه "من" را به کار نبرد. تنها کسی که لایق است کلمه "من" را به کار ببرد، ذات اقدس ربوبی است.
(لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدْنِی)
به تعبیر امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) مادامی که انیت و انانیت در ماست، ما گرفتار نفس هستیم و نمیتوانیم به طرف خداوند پرواز کنیم.
(یا أَیهَا الْإِنْسانُ إِنَّک کادِحٌ إِلی رَبِّک کدْحاً فَمُلاقِیه)
ای انسان! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی کرد.
سوره انشقاق (84): آیه 6
با "من" گفتن سازگار نیست. "من" گفتن باید از بین برود. حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) در خطبه 220 از «نهج البلاغه» میفرماید:
«وَ أَمَاتَ نَفْسَه»
نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 337، خ 220
مادامی که انسان منیت را نکشته است، نور ربانی در وجودش روشن نمیشود. "من" باید کشته شود.
به تعبیر عرفا یکی از مراقبهها، مراقبه احراق است به معنای سوزاندن نفس. ما باید به جایی برسیم که نفس ما برای همیشه سوخته شود و "من" نگویم و تنها بگویم: "منِ" بنده خدا.
«معرفت»، ملاک حقیقی تقرب بنده، به خداوند متعال!
نکته دوم این است که قبلاً هم عرض کردم رسول گرامی اسلام پرسیدند: افضل الناس چه کسی است؟! بعضی افراد گفتند: کسانی که بسیار نماز میخوانند و توفیق دارند واقعاً افضل هستند. حضرت فرمود: خیر.
عده دیگری گفتند: کسانی که زیاد به حج میروند و مسیرهای زیادی را پیاده میپیمایند. گفتنی است زمان سابق همانند الآن نبود و حج رفتن مشقتهای زیادی به همراه داشت. حضرت فرمود: خیر.
بعضی افراد گفتند: کسی که با وجود گرمای زیاد روزه میگیرد. حضرت فرمود: خیر. افراد پرسیدند: یا رسول الله! افضل الناس چه کسی است؟! حضرت فرمود:
«وَ أَفْضَلُکمْ أَفْضَلُکمْ مَعْرِفَة»
هرکسی معرفتش بالاست افضل است.
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 3، ص 14، ح 38
ملاک معرفت است!! وقتی معرفت نباشد نه عبادت، عبادت است، نه نماز، نماز است و نه روزه، روزه است.
نقل شده است عابدی در جزیرهای بود که شبانه روز مشغول عبادت بود. ملائکه به حال این شخص غبطه میخوردند، اما میدیدند که هیچ مقامی ندارد و درجاتی برای او نیست.
ملائکه به خداوند عرضه داشتند: خدایا این بنده تو شبانه روز مشغول عبادت است. چرا این عبادتها این شخص را به پرواز در نمیآورند؟! در حالیکه
«الصلاة معراج المؤمن»
روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، نویسنده: مجلسی، محمدتقی بن مقصودعلی، محقق / مصحح: موسوی کرمانی، حسین و اشتهاردی علی پناه، ج 2، ص 6، بَابُ فَرْضِ الصَّلَاة
و:
«الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کلِّ تَقِی»
نماز مایه تقرب انسان به الله است.
الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 3، ص 265، ح 6
خداوند متعال فرمود: به جهت اینکه معرفت این شخص کم است. اگر میخواهید او را امتحان کنید نزد او بروید.
چند تن از ملائکه به صورت بشر نزد عابد رفتند، با او سلام کردند و به او گفتند که ما از این مسیر گذر میکردیم گفتیم سلامی به شما کنیم. بالاترین آرزوی شما چیست؟!
عابد گفت: در این جزیره که گیاهان زیادی وجود دارد کاش الاغ و گوسفندان خدا به اینجا میآمدند تا از این گیاهان میخوردند و گیاهان به هدر نمیرفت!!
ملائکه فهمیدند که این شخص هنوز در الفبای توحید معطل مانده است. تفکر وهابی در آن زمان هم وجود داشته است.
کلامی ناب از سیدالشهدا (سلام الله علیه) در باب جایگاه معرفت!
بنابراین ما میبینیم ائمه اطهار (علیهم السلام) در رابطه با معرفت مطالب زیادی دارند. جمله زیبایی از امام حسین (علیه السلام) در این زمینه نقل شده است. بنده به تناسبی در گذشته به این فرموده حضرت اشاره داشتم.
در کتاب «علل الشرایع» اثر «مرحوم شیخ صدوق» جلد اول صفحه 9 روایتی نقل شده است که چنین است:
«خَرَجَ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی ع عَلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَیهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیعْرِفُوهُ»
امام حسین بر اصحاب وارد شدند و فرمودند: خداوند عالم خلق را نیافریده مگر برای معرفت.
«فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ »
وقتی خدا را شناختند خدا را عبادت میکنند.
طبق توحید وهابیت، شخص هنوز خدا را نشناخته و هنوز منتظر است خداوند نیمه شب سوار الاغ شود بالای پشت بام بیاید و یونجه و کاههایی که او ریخته را بخورد.
همچنین خداوند دچار چشم درد میشود و ملائکه به عیادت او میروند. خداوند در ایام منا سوار بر شتر میشود و به سمت سنگ جمرات میآید!!
چنین خدایی پیشکش وهابیت باشد. نه قرآن کریم چنین خدایی را معرفی کرده و نه پیغمبران چنین خدایی را معرفی کردهاند. ما از این چنین عقیدهای به خدای وحده لا شریک له تبری میجوییم. خدایی که؛
(لَیسَ کمِثْلِهِ شَیءٌ)
همانند او چیزی نیست.
سوره شوری (42): آیه 11
و:
(وَ لَمْ یکنْ لَهُ کفُواً أَحَد)
و برای او هرگز شبیه و مانندی نبوده است.
سوره إخلاص (112): آیه 4
وقتی خدا را شناختند عبادت میکنند. وقتی خدا را نشناسند، چیزی در ذهنشان درست کردهاند و خیال میکنند خدا در عرش نشسته است و در کنار آن هم جایی خالی است.
«ابن تیمیه» میگوید: آن جای خالی مخصوص پیغمبر اکرم است که باید برود و کنار خداوند بنشیند!!
این خداوند پیشکش شما وهابیت باشد، ما چنین خدایی را نمیخواهیم. دنیا بدانند ما از خدایی که وهابیت معرفی میکنند به خدای واحد لا شریک له پناه میبریم. این خدا همان بتهایی هستند که مشرکین میپرستیدند.
حال مشرکین خدا را به صورت سنگ و چوب درست کرده بودند، اما وهابیها این بت را به صورت یک جسم درست کردهاند که در عرش بالای یک تخت نشسته که از هر طرف چهار انگشت از صندلی خالی میماند.
آنها می گویند که ببینید چقدر خداوند عظمت دارد که وقتی روی کرسی مینشیند این کرسی زوزه میکشد همانند بچه شتری که وقتی تازه سوار او میشوند زوزه میکشد. ملاحظه کنید در این روایت آمده است:
«فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ »
وقتی خدا را شناختند عبادت میکنند.
«فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاهُ»
وقتی خدا را عبادت کردند از عبادت ماسوی الله مستغنی میشوند.
در این صورت دیگر همه چیز را جلوه حق میبینند. همانطور که قرآن کریم میفرماید:
(فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّه)
و به هر سو رو کنید، خدا آنجا است.
سوره بقره (2): آیه 115
و:
(وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِید)
و ما به او از رگ قلبش نزدیکتریم!
سوره ق (50): آیه 16
این خدایی است که از رگ گردن هم نزدیکتر است.
(أَنَّ اللَّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه)
و بدانید خداوند میان انسان و قلب او حائل میشود.
سوره أنفال (8): آیه 24
این دیگر بالاترین مرحله است و جایی است که دیگر نفس کشته میشود، احراق میآید و انانیت از بین میرود. اینجا تازه به مرحله ای میرسد که؛
(أَنَّ اللَّهَ یحُولُ بَینَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه)
اینجا دیگر مرء کنار میرود و قلب خالص الهی میشود. اینجا دیگر شرایط به گونهای میشود که حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) میفرماید:
«ما رأیت شیئا إلا و رأیت الله قبله أو بعده أو معه»
من چیزی در دنیا ندیدم مگر اینکه قبل از او و بعد از او و با او خدا را دیدم.
مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 10، ص 391، ح 8
و:
«یا حَیاً قَبْلَ کلِّ حَی وَ یا حَیاً بَعْدَ کلِّ حَی وَ یا حَی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت»
مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، نویسنده: نوری، حسین بن محمد تقی، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج 7، ص 361، ح 8416
به قول بعضی از آقایان ما یک خدای در حاشیه داریم، به طوری که چیزی از خداوند در ذهنمان درست میکنیم و می گوییم که این خداوند است. این شخص اصلاً معنای «الله اکبر» که اول دارد میگوید را نفهمیده است. «الله اکبر» یعنی؛
«اللَّهُ أَکبَرُ مِنْ أَنْ یوصَف»
الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 1، ص 117، ح 8
هرچه من در ذهنم از خداوند تصور کنم را باید تماماً بشورم و کنار بگذارم.
توحید و خداشناسی به این می گویند!
عبارتی از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده است که حضرت میفرماید:
«وَ لَک الْحَمْدُ کمَا حَمِدَک بِهِ جَمِیعُ أَنْبِیائِک وَ رُسُلِک وَ مَلَائِکتِک وَ کمَا ینْبَغِی لِعِزِّک وَ کبْرِیائِک وَ عَظَمَتِک»
مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، نویسنده: طوسی، محمد بن الحسن، ج 1، ص 343، باب صلاة أخری للحاجة یوم الجمعة
توحید و خداشناسی به این می گویند.
یا:
«أَنْتَ کمَا أَثْنَیتَ عَلَی نَفْسِک»
امام سجاد (علیه السلام) میفرماید:
«لَا أَبْلُغُ مِدْحَتَک وَ لَا أُحْصِی نِعْمَتَک وَ لَا الثَّنَاءَ عَلَیک»
حضرت در این فراز به صراحت میفرماید: خدایا من نمیتوانم تو را حمد و ثنا بگویم، زیرا تو فوق اطلاق و کمال بی انتها هستی. کمال بی انتها بر این مغز محدود نمیگنجد.
«أَنْتَ کمَا أَثْنَیتَ عَلَی نَفْسِک»
مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، نویسنده: طوسی، محمد بن الحسن، ج 1، ص 315، باب صلاة أخری یوم الجمعة
راه رسیدن به معرفت خدا، در بیانات ائمه معصومین (سلام الله علیهم اجمعین)
امشب توفیق داشتیم در این وادی صحبت کنیم، حال نمیدانم چه حوالهای از حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) بود. جالب اینجاست که در ادامه این روایت آمده است:
«فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ»
مردی به امام حسین عرضه داشت: یابن رسول الله! پدر و مادرم فدایتان باد. راه معرفت خدا چیست؟!
ما نمیگوییم «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی»، بلکه می گوییم: یابن رسول الله! خودمان و پدر و مادرمان و تمام بستگان و مایملکمان فدای خاک زیر قدمت اگر قبول باشیم.
«قَالَ مَعْرِفَةُ أَهْلِ کلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ»
حضرت فرمود: راه شناختن خدا شناختن حجت خداست. شناختن امام زمانی که طاعت او برای همه واجب است.
علل الشرائع، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، ج 1، ص 9، ح 1
روایت:
«من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة»
یعنی وقتی که امام را نشناسد، خدا را هم نشناخته است. راه شناختن خداوند این انبیاء الهی در زمان خودشان هستند، نبی گرامی اسلام در عصر خودش است و ائمه اطهار (علیهم السلام) هم بعد از نبی گرامی اسلام است.
آنها هستند که تجلی اسماء صفات خداوند هستند. صفات جمالیه و جلالیه الهی در این بزرگواران تجلی میکند.
روایت دیگری در کتاب «کافی» آمده است که تعبیر بسیار زیبایی است. این روایت صددرصد صحیحه است و راویان روایت «علی بن ابراهیم» و پدرشان، «عبدالله بن صلت»، «حماد بن عیسی»، «حریز بن عبدالله» و «زراره» است که از امام باقر نقل میکنند:
«بُنِی الْإِسْلَامُ عَلَی خَمْسَةِ أَشْیاءَ عَلَی الصَّلَاةِ وَ الزَّکاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَایةِ»
بنای اسلام بر پنج رکن است. نماز و زکات و حج و روزه ماه رمضان و ولایت.
«قَالَ زُرَارَةُ فَقُلْتُ وَ أَی شَیءٍ مِنْ ذَلِک أَفْضَلُ»
زراره میگوید که پرسیدم: از این ارکان کدام افضل است؟
«فَقَالَ الْوَلَایةُ أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیهِنَّ»
حضرت فرمود: ولایت افضل از دیگر ارکان است، زیرا کلید دیگر ارکان است و والی راهنمای بر دیگر ارکان است.
کافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 2، ص 18، ح 5
اگر ما بخواهیم نماز واقعی بخوانیم، باید در خانه کسی برویم که علومش از سرچشمه وحی گرفته شده است و هرچه دارد از نبی گرامی اسلام و از خداوند متعال دارد. اگر ما میخواهیم خدا را عبادت کنیم، باید به سراغ اهلبیت برویم، زیرا:
«أهل البیت أدری بما فی البیت»
بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 78، ص 274، ح 32
در روایت دیگری در کتاب «کافی» جلد اول صفحه 145 از قول «برید عجلی» نقل شده است که میگوید:
«سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع یقُولُ بِنَا عُبِدَ اللَّهُ»
شنیدم که امام باقر میفرماید: عبادت خدا باید توسط ما به مردم معرفی شود.
«وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ »
هرکسی میخواهد معرفت خدا را داشته باشد باید در خانه ما بیاید.
«وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی»
وحدانیت خدا هم باید توسط ما برای مردم معرفی شود.
کافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 1، ص 145، ح 10
وقتی وحدانیت حق توسط اهلبیت نشد، سر از خدای الاغ سوار و أمرد و موفرفری در می آورد. مشخص است که نقش امامت چقدر در میان اهلبیت (علیهم السلام) مهم بوده است.
ما در این زمینه روایات زیادی داریم. حال که بحث به اینجا رسید، اجازه بدهید روایات دیگری را هم در این زمینه عرض کنم. در کتاب «کافی» جلد اول صفحه 185 آمده است:
«وَ مَنْ یؤْتَ الْحِکمَةَ فَقَدْ أُوتِی خَیراً کثِیراً»
و به هر کس دانش داده شود، خیر فراوانی داده شده است.
«فَقَالَ طَاعَةُ اللَّهِ وَ مَعْرِفَةُ الْإِمَام»
کافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 1، ص 185، ح 11
در روایت بعد هم آمده است:
«کمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیسَ بِخارِجٍ مِنْها»
همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد.
«قَالَ الَّذِی لَا یعْرِفُ الْإِمَامَ»
حضرت فرمود: این شخص کسی است که امام را نمیشناسد.
کافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 1، ص 185، ح 13
کسی که امام زمان را نمیشناسد همیشه در ظلمات و تاریکی است و نمیداند راه کجاست.
چنین شخصی راهی را ادامه میدهد، اما پشیمان میشود و میبیند که به جایی نرسیده است. این شخص از این راه برمی گردد، اما به جایی نمیرسد. او جلد میرود و به عقب برمی گردد، اما به جایی نمیرسد.
این شخص سرگردان است و به قدری در این سرگردانی میماند تا از گرسنگی و تشنگی هلاک شود. مشاهده کنید چقدر تعبیر زیبایی است!
مجری:
چقدر زیباست وقتی که ما همه اینها را تطبیق میدهیم و میبینیم دقیقاً چه اتفاقی می افتد. بینندگان عزیز هم که از ابتدای برنامه همراه ما بودند، دیدند که چه اوصافی برای خداوند در نظر میگیرند و آیا این چیزی غیر از هلاکت و گم کردن راه هست. این بدان جهت است که آنها از راه اصلی شناخت منحرف شدند.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
خیلی جالب است. بنده دیدم که دوستان عزیز ما هم در شبهای شنبه که در رابطه با مهدویت برنامه دارند به این روایت اشاره کردند، اما بنده میخواهم تصویر اصل روایت را هم برای بینندگان نشان بدهم.
ملاقات شنیدنی «طریف ابو نصر» با امام عصر (سلام الله علیه)
در کتاب «کمال الدین» اثر «مرحوم شیخ صدوق» (رضوان الله تعالی علیه) متوفای 381 هجری روایتی از «طریف ابو نصر» نقل شده است که از اصحاب امام حسن عسکری (علیه السلام) است.
ایشان نقل میکند که بر حضرت صاحب الزمان وارد شدم در حالی که حضرت در دوران کودکی به سر میبردند.
« دَخَلْتُ عَلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ ع فَقَالَ عَلَي بِالصَّنْدَلِ الْأَحْمَرِ فَأَتَیتُهُ بِهِ»
حضرت فرمود: روی پوستینه قرمز بنشین و من هم اجابت کردم.
«ثُمَّ قَالَ أَ تَعْرِفُنِی»
سپس فرمود: مرا میشناسی؟!
«قُلْتُ نَعَمْ»
من گفتم: بله.
«فَقَالَ مَنْ أَنَا»
حضرت فرمود: من کیستم؟!
خیلی عجیب است که حضرت ولی عصر به «ابونصر» یکی از اصحاب ویژه امام حسن عسکری (علیه السلام) است و روایات متعدد دارد و تربیت شده این مکتب است چنین میفرماید.
«فَقُلْتُ أَنْتَ سَیدِی وَ ابْنُ سَیدِی»
من گفتم: تو آقای من و زاده آقایم هستی.
«فَقَالَ لَیسَ عَنْ هَذَا سَأَلْتُک»
حضرت فرمود: این را نپرسیدم.
«قَالَ طَرِیفٌ فَقُلْتُ جَعَلَنِی اللَّهُ فِدَاک فَبَینْ لِی»
طریف میگوید که عرض کردم: خدا مرا قربانت کند پس شما بیان کنید.
در کتاب «الغیبة» اثر «شیخ طوسی» آمده است که «طریف» میگوید: مولایم برایم تفسیر کن!
عبارت «أَنْتَ سَیدِی وَ ابْنُ سَیدِی» که معرفت نشد، زیرا زمانی که خلفا هم میآیند افرادی که میخواهند ارادت خود را نشان بدهند این عبارت را به کار میبرند. معرفت این است که حضرت میفرماید:
«قَالَ أَنَا خَاتَمُ الْأَوْصِیاءِ »
حضرت فرمود: من خاتم اوصیایم.
عبارت «أَنَا خَاتَمُ الْأَوْصِیاءِ» بدان معناست که من از حضرت آدم تا حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی و رسول گرامی اسلام پایان بخش پرونده اوصیاء هستم.
حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) میخواهند بفرمایند که من منتخب خداوند و منصوب رسول الله هستم. حضرت میخواهند بفرمایند من همان کسی هستم که خداوند نام من را در معراج رسول اکرم، امیرالمؤمنین و اجدادم گفت و در واقعه غدیر خم برای مردم گفتند و در مسائل مختلف بیان کردند. این تقریباً الفبای معرفت است.
بعد فرمود:
«وَ بِی یدْفَعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِی وَ شِیعَتِی»
و خدای عزوجل بوسیله من از خاندانم و شیعیانم دفع بلا میکند.
کمال الدین و تمام النعمة، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 441، ح 12
این بدان معناست که من واسطه فیض میان خالق و مخلوق هستم.
یکی از بزرگان میگفت: اگر ما «نهج البلاغه» را نداشتیم، «صحیفه سجادیه» را نداشتیم و تنها همین زیارت جامعه کبیره را داشتیم برای ما کافی بود. همه چیز در این زیارت آمده است.
تعبیر بسیار زیبایی بود و من خیلی خوشم آمد. ایشان میگفت که اگر «نهج البلاغه» و «صحیفه سجادیه» نبود، تنها همین زیارت جامعه کبیره بس بود که جایگاه ائمه اطهار (علیهم السلام) و معرفت ائمه اطهار را برای ما بیان کند. دارد که:
«بِکمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکمْ یخْتِمُ وَ بِکمْ ینَزِّلُ الْغَیثَ وَ بِکمْ یمْسِک السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِکمْ ینَفِّسُ الْهَمَّ وَ یکشِفُ الضُّرَّ»
من لا یحضره الفقیه، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 615، ح 3213
بنده کلمه «أتعرفنی» را زیاد در روایات دیدم. یکی از آنها همین عبارت «مرحوم شیخ صدوق» هست. ایشان در کتاب «کمال الدین» صفحه 405 این عبارت را بیان کردند.
«مرحوم شیخ طوسی» هم این روایت را در کتاب «الغیبة» صفحه 246 حدیث 215 آورده است. «خصیبی» در کتاب «الهدایة الکبری» صفحه 358 هم این روایت را آورده است. جالب اینجاست که در اینجا آمده است:
«الْقُوَّامِ بِدِینِ اللَّه»
قوام دین خدا با من است.
الهدایة الکبری، نویسنده: خصیبی، حسین بن حمدان، ص 358، الباب الرابع عشر باب الإمام المهدی المنتظر (علیه السلام)
حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) خطاب به «طریف» میفرماید: من کسی هستم که قوام دین خدا با من است. معرفت الإمام به این می گویند! اگر چنین باشد؛ «من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة» همین میشود.
البته ما این روایت را در کتاب «موسوعه امام حسن عسکری» که در شش جلد نوشتیم در جلد چهارم صفحه 277 آوردیم.
همچنین کتاب «بحارالانوار» جلد 65 صفحه 156 این روایت را آورده است. کتاب «تفسیر البرهان» جلد 4 صفحه 21 این روایت را آورده است. کتاب «تفسیر امام حسن عسکری» صفحه 308 این روایت را آورده است.
از میان کتب علمای اهل سنت کتاب «تنبیه الخواطر» صفحه 425 این روایت را آورده است.
خیلی عجیب است که بسیاری از موارد هست که وقتی افرادی نزد حضرت ولی عصر میآیند و قدری معرفتشان نسبت به امام ضعیف است، حضرت از آنها میپرسند که من چه کسی هستم!!
«من مات ولم یعرف إمام زمانه مات میتة جاهلیة» تنها شناختن جسم و گفتن چند حدیث و تفسیر قرآن نیست.
پاسخ جالب امام عصر (علیه السلام) به درخواست هدایت فردی در حال طواف کعبه
روایت دیگری هم در کتاب «کمال الدین» آمده است که روایت بسیار زیبایی است. «ابوالقاسم خدیجی» از «أزدی» نقل میکند که من در طواف بودم و شوت ششم بود.
من میخواستم مشغول شوت هفتم شوم که دیدم حلقهای در قسمت راست کعبه هست و جوانی بسیار خوش سیما در آنجا حضور دارد. خوشا به حال کسانی که حضرت ولی عصر را دیدهاند.
«اللَّهُمَّ أَرِنِی الطَّلْعَةَ الرَّشِیدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِیدَة»
زاد المعاد- مفتاح الجنان، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: اعلمی، علاءالدین، ص 303، الباب الحادی عشر فی بیان زیارة الرسول الأکرم (ص) و أئمة الهدی صلوات اللّه علیهم سوی ما ذکر سابقاً
حضرت ولی عصر قدی رشید، صدایی نورانی و چشمانی درشت دارند به طوری که هرکسی حضرت را ببیند مات جمال نورانی آن بزرگوار میشود و خودش را هم از یاد میبرد و تنها محو تماشا کردن آن جمال نورانی میشود.
راوی میگوید: دیدم جوانی بسیار خوش سیما و خوش بو و دارای هیبتی بسیار عجیب حرف می زند و چقدر حرفهایش شیرین است به طوری که شیرینتر از این حرفها را تا به حال نشنیده بودم.
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن
به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن
نقل شده است «مقدس اردبیلی» وارد حرم حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) شد و شروع به گفتن این تعابیر کرد.
اطرافیان علت بیان این تعبیر را از ایشان سؤال کردند و ایشان گفت: من دیدم حضرت ولی عصر به زیارت جدش امیرالمؤمنین آمده است و محو قرآن خواندن حضرت بودم.
راوی میگوید: پرسیدم ایشان چه کسی است؟! اطرافیان گفتند: ایشان فرزند پیغمبر اکرم است. آن بزرگوار هرسال برای خواصی از شیعه میآید و مطالبی را مطرح میکند. من جلو رفتم و گفتم:
«یا سَیدِی مُسْتَرْشِداً أَتَیتُک فَأَرْشِدْنِی هَدَاک اللَّهُ»
مولای من! من به دنبال هدایت و ارشاد میگردم مرا ارشاد کن، خدا تو را هدایت کند.
«فَنَاوَلَنِی ع حَصَاةً فَحَوَّلْتُ وَجْهِی»
حضرت چند سنگریزه در دست من گذاشت و من برگشتم.
شخص میگوید که با خود گفتم این چه کاری بود که حضرت با من کرد. من گفتم که مرا هدایت کن، اما حضرت چندین سنگریزه در دست من گذاشت.
«فَقَالَ لِی بَعْضُ جُلَسَائِهِ مَا الَّذِی دَفَعَ إِلَیک»
یکی از حضار پرسید: حضرت به تو چه چیزی داد.
«فَقُلْتُ حَصَاةً وَ کشَفْتُ عَنْهَا»
من گفتم: چندین سنگریزه بود. او گفت: نشان بده.
«فَإِذَا أَنَا بِسَبِیکة ذَهَبٍ فَذَهَبْتُ»
چون نگاه کردم دیدم که سنگریزهها به طلا مبدل شده است.
«فَإِذَا أَنَا بِهِ ع قَدْ لَحِقَنِی فَقَالَ لِی ثَبَتَتْ عَلَیک الْحُجَّةُ وَ ظَهَرَ لَک الْحَقُّ وَ ذَهَبَ عَنْک الْعَمَی أَ تَعْرِفُنِی»
وقتی که داشتم میرفتم، دیدم که حضرت به دنبال من آمد و فرمود: آیا حجت بر تو تمام شد و حق ظاهر شد و نابینایی باطنیات برطرف شد و مرا شناختی؟!
«فَقُلْتُ لَا»
من گفتم: خیر.
«فَقَالَ ع أَنَا الْمَهْدِی وَ أَنَا قَائِمُ الزَّمَانِ أَنَا الَّذِی أَمْلَؤُهَا عَدْلًا کمَا مُلِئَتْ جَوْراً»
حضرت فرمود: من مهدی قائم آل محمد هستم. من کسی هستم که زمین را بعد از آنکه از ظلم و جور پر شده است از عدل پر میسازم.
«إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ وَ لَا یبْقَی النَّاسُ فِی فَتْرَةٍ»
هرگز عالم از حجت خدای تعالی خالی نمیباشد و خداوند هرگز مردم را بی امام و رهنما نمیگذارد.
«وَ هَذِهِ أَمَانَةٌ لَا تُحَدِّثْ بِهَا إِلَّا إِخْوَانَک مِنْ أَهْلِ الْحَق»
این حرف از من به امانت است و جز برای خواص و اهل حق نقل نکن.
کمال الدین و تمام النعمة، نویسنده: ابن بابویه، محمد بن علی، محقق / مصحح: غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 445، ح 18
هرکه را اسرار حق آموختند
قفل کردند و دهانش دوختند
بنده خیلی میخواستم پاسخ سؤالی که حضرتعالی پرسیدید را خلاصه بیان کنم، اما این مطالب به میان آمد.
مجری:
الحمدلله. اتفاقاً بارها و بارها در بحثها به دنبال این بودیم و یکی دو بار به این مرحله نزدیک شدیم، اما متأسفانه فرصت نشده بود ما تعبیرات «أَ تَعْرِفُنِی» را بشنویم.
چقدر این مطالب زیبا و قابل استفاده بودند. حضرت استاد بسیار از محضرتان استفاده کردیم، بسیار ممنون و متشکریم.
بینندگان عزیز و ارجمند همانطور که مشاهده میکنید تلفنها زیرنویس شده و در اختیارتان هست. ان شاءالله تماس بگیرید، ما پاسخگوی تماسهای شما خواهیم بود.
اگر دغدغهای دارید، سؤالی دارید یا مطلب اعتقادی خاصی برایتان پیش آمده است حتماً با ما در میان بگذارید. ما از محضر حضرت استاد استفاده خواهیم کرد و پاسخ را خواهیم شنید.
قبل از اینکه به سراغ تماسهای شما بینندگان عزیز برویم یک فاصله کوتاه بگیریم، ان شاءالله با تماسهای شما بینندگان برمی گردیم و در خدمتتان خواهیم بود.
یا علی مدد
عرض سلام مجدد خدمت همه شما بینندگان عزیز و ارجمند «شبکه جهانی حضرت ولی عصر».
الحمدلله تا این لحظه از برنامه همراه شما بودیم و در این فرصت انتهایی برنامه مثل همیشه فرصت در اختیار شما بینندگان عزیز و ارجمند هست و تماسهایی که گرفتید را میشنویم. ان شاءالله در خدمتتان خواهیم بود و پاسخگوی سؤالات شما هستیم.
تماسهای بینندگان برنامه:
جناب آقای حاجیان از مشهد مقدس پشت خط هستند. آقای حاجیان در خدمت شما هستیم، بفرمایید:
بیننده (آقای حاجیان از مشهد مقدس – شیعه):
سلام، خسته نباشید.
مجری:
سلام، سلامت باشید. خوب هستید ان شاءالله؟
بیننده:
ممنونم، خداوند از شما قبول کند.
مجری:
سلامت باشید، بفرمایید در خدمتتان هستیم.
بیننده:
سؤالی از آقای قزوینی داشتم.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
بفرمایید عزیزم.
بیننده:
حاج آقا ما ایرانی هستیم و به زبان فارسی صحبت میکنیم. هزار و چهارصد سال قبل غاصبان ولایت به ما حمله کردند، مردان ما را به بردگی و زنان ما را به کنیزی بردند.
بنده میخواستم از شما بپرسم که آیا حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به ما ایرانیها بیشتر محبت داشتند یا خلفا و کسانی که به ایران حمله کردند؟!
نقل شده است که امیرالمؤمنین در زمان خلافتشان از بیت المال سهم ایرانیها را میدادند. همچنین مادر امام سجاد (علیه السلام) ایرانی است و حضرت زین العابدین در روز عید فطر ایرانیها را با پول خودشان میخریدند و آزاد میکردند.
بنده میخواستم از اهل سنت بپرسم که خلفای آنها بیشتر به ما محبت داشتند یا چهارده معصوم بیشتر به ما محبت داشتند؟!
نقل شده است که در بیت الله الحرام دو برده ایرانی بودند که با همدیگر فارسی صحبت میکردند. «عمر بن خطاب» جلوی آنها را میگیرد و به آنها دستور میدهد که فارسی صحبت نکنید و عربی صحبت کنید.
نقل شده است زمانی که بردهها را نزد امیرالمؤمنین میآورند، حضرت آن بردهها را آزاد میکند و با همسر امام حسین به فارسی صحبت میکند.
اهل سنت بیایند به ما شفاف بگویند که کدام به درد ما خوردند؛ خلفای سه گانه یا امیرالمؤمنین و چهارده معصوم؟! لطف کنید پاسخ را از کتب اهل سنت برای ما بیاورید، زیرا محبت آنها به ما شیعیان اثبات شده است.
مجری:
بسیار خوب. آقای حاجیان عزیز از شما تشکر میکنم که از مشهد مقدس با برنامه خودتان در ارتباط بودید. التماس دعا داریم.
ان شاءالله زمانی که به حرم مطهر حضرت علی بن موسی الرضا (علیه آلاف التحیة و الثناء) مشرف شدید حتماً نائب الزیاره ما و همه بینندگان عزیز هم باشید. ان شاءالله حضرت استاد پاسخ حضرتعالی را خواهند داد.
جناب آقای فتحی از کرج پشت خط هستند. آقای فتحی در خدمت شما هستیم، بفرمایید:
بیننده (آقای فتحی از کرج – شیعه):
عرض سلام و احترام.
مجری:
علیکم السلام و رحمة الله.
بیننده:
ما که از برنامههای آقای دکتر سیر نمیشویم. آقای دکتر مطلبی در مورد تولد حضرت حجة بن الحسن هست. من دیدم ابتدا خانم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) امام حسن و امام حسین را به دنیا میآورند. همچنین برای تولد امام سجاد یک دختر ایرانی در این موضوع دخالت میکند و امام سجاد به دنیا میآید.
جلوتر که میرویم یک دختر از تبار بنی اسرائیل در این موضوع دخیل میشود و حضرت حجة بن الحسن به دنیا میآید. این پروسه درست هست یا خیر؟!
مجری:
ان شاءالله پاسخگوی سؤال شما هم خواهیم بود. البته با این وضعیتی که متأسفانه پیش آمده و صحبتهایی که از بعضی بزرگان بعضی مذاهب در ایران در فضای مجازی هم منتشر شده است، جای این سؤال هم در این جلسه خالی بود.
ان شاءالله از محضر حضرت استاد استفاده خواهیم کرد. آقای فتحی عزیز از شما تشکر میکنم که از کرج همراه ما بودید. تماس بعد آقا علی از زنجان هست. آقا علی در خدمت شما هستیم، بفرمایید:
بیننده (آقا علی از زنجان – شیعه):
سلام علیکم خدمت شما آقای مرعشی بزرگوار و استاد عزیزمان حضرت آیت الله حسینی قزوینی.
مجری:
علیکم السلام و رحمة الله، بفرمایید.
بیننده:
بنده از محضر حضرت استاد سؤالی داشتم. سالها پیش که استاد عزیز در «شبکه ولایت» همراه با اساتید دیگر موضوع نقد وهابیت و اهل سنت را مطرح میکردند، کار به جایی رسیده بود که آنها میگفتند ما از عکس آیت الله قزوینی هم میترسیم که با آنها مناظره کنیم.
بنده به یاد دارم چند سال پیش حضرت آیت الله حسینی قزوینی آقای «گرگیج» را دعوت به مناظره کردند، اما ایشان فراری بودند.
اخیراً کار به جایی رسیده است که این آقایان از جمهوری اسلامی بودجه میگیرند و تأمین میشوند، اما به مذاهب ما و اهلبیت (علیهم السلام) توهین میکنند. بنده میخواستم بپرسم که علت این کار چیست.
استاد عزیز که کم نمیگذارند، با همان سواد و قوت همیشگی مسیر دفاع از اهلبیت را ادامه میدهند، اما چه چیزی باعث شده است که این افراد نسبت به تشیع جری شوند؟!
مجری:
بسیار ممنون و متشکرم آقا علی عزیز که از زنجان همراه ما بودید و همین دغدغه را مطرح کردید از حیثیت دیگری که واقعاً بسیاری از قلوب شیفتگان اهلبیت (علیهم السلام) را از شیعیان و اهل سنت در هر قومیت و لباسی که بودند جریحه دار کرد.
آقا محمد از کرمانشاه پشت خط هستند. آقا محمد در خدمت شما هستیم، بفرمایید:
بیننده (آقا محمد از کرمانشاه – شیعه):
سلام، خسته نباشید.
مجری:
علیکم السلام و رحمة الله.
بیننده:
سلام عرض میکنم خدمت شما کارشناس محترم آقای قزوینی و مجری محترم برنامه.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
سلام علیکم و رحمة الله، ممنون و متشکرم.
بیننده:
آقای قزوینی بنده سؤالی نسبت به آیه تطهیر داشتم. آیا آیه ثابت میکند که امامان ما معصوم بودند یا خیر؟!
مجری:
بنابراین سؤال این است که عصمت اهلبیت (علیهم السلام) با استفاده از آیه تطهیر چطور اثبات میشود. آقا محمد عزیز از کرمانشاه از شما تشکر میکنم که این سؤال را مطرح کردید، ان شاءالله پاسخگوی سؤال شما هم خواهیم بود.
تماس بعد آقا فرهاد از کرج هستند. آقا فرهاد در خدمت شما هستیم، بفرمایید:
بیننده (آقا فرهاد از کرج – شیعه):
سلام علیکم خدمت استاد بزرگوار آقای قزوینی و مجری محترم.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
سلام و رحمة الله.
مجری:
علیکم السلام و رحمة الله.
بیننده:
سؤالی در مورد اهلبیت داشتم. برای من همیشه سؤال است که آیا حضرت زینب (سلام الله علیها) اولی تر به آیه تطهیر نبودند تا خانم عایشه؟! اگر قرار باشد اهلبیت باشد، حضرت زینب (علیهم السلام) هم جزو اهلبیت میشدند.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
متوجه سؤال نشدم.
مجری:
سؤال این شد که اگر قرار است اهلبیت شامل زوجات پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را شامل شود، مابقی اهلبیت نظیر حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) را هم میگیرد. آیا همین اولویت نسبت به چنین مطلبی وجود ندارد؟!
آقا فرهاد از کرج از شما تشکر میکنم. ما این سؤالات را پاسخ بدهیم و بعد از آن برمی گردیم و اگر فرصتی باقی بود در خدمت شما عزیزان خواهیم بود و مابقی تماسها را هم خواهیم گرفت.
بنده از عزیزانی که پشت خط هستند عذرخواهی میکنم، زیرا ممکن است بیشتر معطل شوند تا ما پاسخ این سؤالات را از حضرت استاد بگیریم.
حضرت استاد سؤال آقای حاجیان از مشهد این بود که اگر رابطهای که خلفا با ایرانیان داشتند را مقایسه کنیم با رابطهای که حضرت امیرالمؤمنین با ایرانیان داشتند، به چه نتیجهای میرسیم و این روابط چطور بوده است؟!
جنایات بسیار عجیب در حق ایرانیان، در جریان فتوحات خلفای ثلاثه!
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
ما قبلاً در رابطه با بحث فتوحات صحبت کردیم و بیان کردیم که اصلاً این فتوحات مشروع بوده است یا خیر. همچنین اینکه رسول اکرم دستور به فتوحات دادند یا خیر.
ما میبینیم در بعضی از نوشتههای حوزویان ما که خیلی زیاد از تاریخ اطلاعی ندارند وقتی میبینند روایتی از «سیف بن عمر زندیق» در «طبری» آمده است مطالبی میبافند. این قضایا قدری مایه تأسف است.
یک روایت صحیح در این زمینه نشان بدهید که آیا امیرالمؤمنین موافق فتوحات بودند یا مخالف بودند. ما که روایتی در این زمینه پیدا نکردیم. اگر مراد «سیف بن عمر» هست که رجالیون خود معتقدند ایشان متهم به زندقه است، کذاب و وضاع است.
بر فرض اگر حضرت موافق فتوحات بود، چرا زمانی که خلافت را به دست گرفتند فتوحات را متوقف کردند؟! حضرت حداقل قبل از قضیه جنگ جمل فرصت داشتند دستور بدهند که فتوحات را ادامه بدهند. فتوحات از زمان ابوبکر شروع شد و تا زمان عثمان طول کشید.
ما میبینیم در فتوحات آقایان کارهایی را انجام دادند که واقعاً انسان از بیان کردن آن خجالت میکشد.
به عنوان مثال «طبری» در کتاب «تاریخ» خود جلد دوم صفحه 323 و «ابن اثیر» در کتاب «الکامل» آوردهاند که در فتح انبار که در آن زمان جزو ایران بود چشمان هزار نفر از کسانی که اسیر گرفته بودند را درآوردند. «طبری» مینویسد:
«فسمیت تلک الوقعة ذات العیون»
این جنگ، جنگ کور کردن چشم نام گرفت.
تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 2، ص 323، باب حدیث الأنبار وهی ذات العیون وذکر کلواذی
این مطالب را شیعه نیاورده است، بلکه «طبری» متوفای 310 هجری یکی از علمای اهل سنت این مطلب را نقل کرده است.
«ابن اثیر» متوفای 630 هجری در کتاب «الکامل» جلد 2 صفحه 245 این مطلب را نقل کرده است. «شهاب الدین نویری» در کتاب «نهاية الأرب في فنون الأدب» همین تعبیر را دارد.
همچنین «خالد» قسم خورده بود که اگر من فتح کنم و مشرکین را به دست بیاورم باید هفتاد هزار نفر را بکشم. «ابن اثیر» در کتاب خود مینویسد:
«وبلغ عدد القتلی سبعین ألفاً»
تعداد کشتهها به هفتاد هزار نفر رسید.
الكامل في التاريخ، اسم المؤلف: أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم الشيباني، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1415هـ ، الطبعة: ط2، تحقيق: عبد الله القاضي، ج 2، ص 242، باب ذكر وقعة أليس وهو على الفرات
«طبری» در کتاب «تاریخ» خود جلد دوم صفحه 313 و «ابن کثیر» در کتاب «البدایة و النهایة» جلد 6 صفحه 346 این مطلب را آورده است.
این مطالب همگی مربوط به ایران است. زمانی که این افراد به ایران آمده بودند، این قضایا را به بار آوردند.
همچنین نقل شده است که پانصد هزار نفر را در یک روز کشتند. این قضیه در سال سیزدهم هجرت در زمان خلیفه دوم اتفاق افتاده است. «ابن اثیر» در کتاب «الکامل» جلد دوم صفحه 290 مینویسد:
«فما کانت بین المسلمین والفرس وقعة أبقی رمة منها بقیت عظام القتلی دهرا طویلا وکانوا یحزرون القتلی مائة ألف»
الکامل فی التاریخ، اسم المؤلف: أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1415 هـ، الطبعة: ط 2، تحقیق: عبد الله القاضی، ج 2، ص 290، باب ذکر وقعة البویب
طبق گفته ایشان صد هزار نفر را ذبح کردند و قطعه قطعه کردند. اگر ما این مسائل را در کتابهای خودمان آورده بودیم، آقایان میگفتند که شما دارید به ما و خلیفه دوم افترا میبندید.
بازهم قضیهای در سال چهارده هجرت زمان خلیفه دوم اتفاق افتاده است. «طبری» در کتاب «تاریخ» جلد دوم صفحه 242 و «ابن اثیر» در کتاب «الکامل» جلد دوم صفحه 330 و افراد دیگر نقل کردهاند که در یک روز سی هزار نفر را به قتل رساندند!!
ما این مطالب را چکار کنیم؟! آیا واقعاً رسول اکرم چنین دستور داده بودند؟! «طبری» در کتاب «تاریخ» جلد دوم صفحه 536 در خصوص فتح همدان مینویسد که به قدری در همدان آدم کشتند که حساب نداشت. ما این مطالب را چکار کنیم؟!
همچنین در قضیه جنگ گرگان که سال سی هجری در زمان عثمان اتفاق افتاد این افراد به مردم امان دادند و گفتند که ما یک نفر را هم نمیکشیم.
وقتی مردم گرگان شمشیرها را زمین گذاشتند، تمام مردهای گرگان جز یک نفر را کشتند و گفتند که ما قسم خورده بودیم یک نفر را نمیکشیم و به قسم خود عمل کردیم.
ملاحظه کنید این مطالب در کتابهای ما نیست، بلکه کتاب «تاریخ طبری» جلد 2 صفحه 607 و کتاب «تاریخ ابن اثیر» جلد 3 صفحه 7 این مطالب را نقل کردهاند.
همچنین ببینید که این افراد در جنگ طالقان چکار کردند. آیا ما به این مسائل افتخار میکنیم؟!
مستشرقین این مطالب را در کتب تاریخی میبینند، کتاب «بحارالانوار» و «کافی» و «تهذیب الأحکام» و «وسائل الشیعه» این مطالب را نیاورده است. این مطالب در همین کتب تاریخی است که «طبری» و «نویری» و «ابن کثیر» و «ابن اثیر» نوشتهاند.
پاسخی به اهانت های بی شرمانه مولوی گرگیج!
نسبت به آقای «گرگیج» باید بگوییم که ایشان بارها قضایایی مطرح کردند که قلوب افراد بسیاری از جمله اهل سنت را هم جریحه دار کرد. ایشان گفت که هرکسی عید غدیر را تبریک بگوید منافق است.
ما در جواب گفتیم اولین کسی که عید غدیر را تبریک گفت، خلیفه دوم بود. در کتاب «البدایة و النهایة» اثر «ابن کثیر» جلد هفتم صفحه 350 نقل شده است که عمر بن خطاب گفت:
«هنیئا لک یا ابن أبی طالب اصبحت الیوم ولی کل مؤمن»
البدایة والنهایة، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، دار النشر: مکتبة المعارف – بیروت، ج 7، ص 350، باب حدیث غدیر خم
«ابن اثیر» و دیگران هم همگی این عبارت را نقل کردهاند. گاهی اوقات انسان میگوید که من با حکومت و نظام مشکل دارم یا با شیعه عداوت دارم.
در مقابل ایشان یک مرتبه برای عموم اهل سنت تعیین تکلیف میکند و میگوید هرکسی عید غدیر را تبریک بگوید کافر است.
در آن زمان داد هیچکسی در نیامد و ما هم محترمانه از ایشان دعوت به مناظره کردیم و گفتیم که آمادگی مناظره با شما را روی آنتن داریم. بنده همچنین به ایشان اعلام کردم که حاضرم به مدرسه ایشان برای گفتگوی علمی بروم.
ایشان نسبت به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و شهادت آن بزرگوار یک سری مطالبی را مطرح کرد که بازهم قلوب شیعیان را جریحه دار کرد.
اخیراً ایشان مطالبی بیان کرده است که در فضای مجازی غوغا شده است و همه اعتراض میکنند. صحبتهای ایشان به بیوتات مراجع عظام تقلید رسیده و مراکز امنیتی دارند به این قضیه ورود میکنند.
ایشان ادعا کرده است که «شهربانو» در زمان خلیفه دوم اسیر شد و همسر امام حسین شد. اگر خلافت عمر بن خطاب مشروع نباشد عبارت وقیحی نسبت به ائمه اطهار به کار برده است. وقاحت این حرف به حدی است که اصلاً نمیتوانم آن را بیان کنم.
مجری:
متأسفانه از تریبون نماز جمعهای که در اختیار داشت این عبارت را مطرح کرده است.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
واقعاً مراجع باید بگویند که این وقاحت ایشان حد دارد یا ندارد. ما امیدواریم مراجع عظام تقلید و بزرگواران ما یک حد یقف برای ایشان معین کنند. چنین نباشد که اگر یک شیعه جسارت کرد بگیر و ببند باشد، اما اگر مولویها جسارت کردند آزاد باشند.
ما بارها گفتیم هرکسی به مقدسات اهل سنت توهین کند خلافت شرع و حرام است و ذنب لا یغفر است.
بنده گفتم اگر کارشناسان شبکه توهین کرده باشند، پیشاپیش پوزش میطلبم و عذر میخواهم. همچنین اگر بنده چیزی گفته باشم و بیان کنند من هم پوزش میطلبم.
ما معصوم نیستیم، اما آقایان هم باید برای خودشان حد و حدودی قائل شوند و به مقدسات شیعه جسارت نکنند.
بعد از ساخت فیلم رسول اکرم چند نفر از اهل سنت را آورده بودند تا کیفیت فیلم را مشاهده کنند. آنها گفتند فیلم خوب است، اما شما ابوطالب را مؤمن معرفی کردید و این با عقیده اهل سنت سازگار نیست.
آیا ما واقعاً اینقدر خاک بر سرمان شده و اینقدر بدبخت و بیچاره شدیم که برای ایمان حضرت ابوطالب باید این آقایان نظر بدهند؟!!
وقتی به حضرت امیرالمؤمنین گفتند که مردم می گویند پدرت در آتش است، حضرت فرمود: خدا دهانت را بشکند. آیا من؛
«قسیم الجنّة والنار»
تقسیم کننده بهشت و جهنم.
مناقب علی بن أبی طالب (ع) وما نزل من القرآن فی علی (ع)، نویسنده: أحمد بن موسی ابن مردویه الأصفهانی، وفات: 410، رده: مصادر انساب ومعاجم مختلف، خطی: خیر، تحقیق: جمعه ورتبه وقدم له: عبد الرزاق محمد سین حرز الدین، چاپ: الثانیة، سال چاپ: 1424 - 1382 ش، چاپخانه: دار الحدیث، ناشر: دار الحدیث، شابک: 964-7489-08-0، ص 130 - 133، ح 162
هستم و پدرم در آتش جهنم است؟! آنها یک حدیث جعلی و دروغ و ساخته پرداخته بنی امیه و بنی عباس آوردهاند.
دلیل این کار این بود که پدران و مادران دیگران کافر بودند و آنها به جهت اینکه یک همسان سازی کنند میگفتند که پدر و مادر پیغمبر اکرم و علی بن أبی طالب هم کافر بود!!
ما از این عزیزان تقاضا میکنیم که این کارها را نکنند. بنده عرض کردم این قضیه همانند قضیه حضرت فاطمه زهرا و تبریک عید غدیر نیست که ما بگوییم بحث علمی است.
مراجع عظام تقلید باید به میدان بیایند و در این زمینه نظر بدهند که این حرف ایشان چه حکمی دارد.
همچنین تلاشگران مخلص امنیتی کشور باید در این زمینه ورود پیدا کنند و ببینند که چرا باید کار به اینجا برسد که ایشان این عبارت بسیار تند و زشت را به زبان بیاورد و آب هم از آب تکان نخورد.
در رابطه با قضیه «شهربانو» اولاً مشهور بر این است که در زمان خلیفه دوم بوده است. من جملهای را به صورت خلاصه و خودمانی و کوچه بازاری خدمت شما بینندگان عزیز عرض کنم.
ما شیعه معتقد هستیم که امام به حق امیرالمؤمنین است. ولایت علی بن أبی طالب هم در زمان ابوبکر، عمر بن خطاب و عثمان ثابت شده است و امام و خلیفه واقعی و منصوب پیغمبر اکرم حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بوده است.
عقیده شیعه این است حکم تمام فتوحاتی که صورت میگرفت اگر حضرت اجازه نمیدادند غیر شرعی بود. روایات خمس هم دال بر این است که اگر امیرالمؤمنین اجازه نمیدادند تمام کنیزان نامشروع است و تصرف اموال هم خلاف شرع است.
عقیده ما از زمان حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) تا الآن این است. حال یک کنیز آوردند و حضرت ایشان را به عقد امام حسین درآوردند و هیچ اشکالی ندارد. امیرالمؤمنین صاحب ولایت هستند و ولایت تامه دارند. آیت الله العظمی خوئی میفرمایند:
« لاشبهة في ولايتهم على المخلوق باجمعهم كما يظهر من الاخبار لكونهم واسطة في الايجاد وبهم الوجود، و هم السبب في الخلق، إذ لولاهم لما خلق الناس كلهم وانما خلقوا لاجلهم وبهم وجودهم وهم الواسطة في افاضة، بل لهم الولاية التكوينية لمادون الخالق »
مصباح الفقاهة من تقرير بحث الاستاذ الاكبر آية الله العظمى الحاج السيد أبو القاسم الموسوي الخوئي دامت افاضاته لمؤلفه الميرزا محمد علي التوحيدي التبريزي، المطبعة الحيدرية النجف 1374 ه 1954م، ج6، ص 36
طبق نظر امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه)، «مرحوم نائینی»، «آقا ضیاء عراقی»، آیت الله العظمی میلانی و دیگران، ما معتقدیم ائمه اطهار (علیهم السلام) به اذن الله تبارک و تعالی ولایت تکوینی مطلقه دارند.
اگر چنین کاری صورت گرفته است، امیرالمؤمنین از ولایت خود استفاده کرده است. اگر دیگران هم بخواهند در کنیزان تصرف کنند باید از امیرالمؤمنین اجازه بگیرند. مادامی که حضرت اجازه ندهند تصرف آنها نامشروع است.
عقیده ما شیعیان از قدیم تا الآن و الی قیام قیامت همین است. حال اینکه اگر خلیفه دوم را قبول نکنید این تصرف مشروع هست یا خیر به درد خود شما میخورد و به درد ما شیعیان نمیخورد.
قضیه دوم این است که آوردن دختران «یزدگرد» به ایران اختلافی است. معلوم نیست که آوردن آنها به ایران در زمان خلیفه دوم یا سوم صورت گرفته است یا اصلاً در زمان خلافت حضرت امیرالمؤمنین بوده است. ما در این زمینه اختلاف زیاد داریم.
بعضی از بزرگان نظیر «عبدالرزاق مقرم» و دیگران بر این عقیده هستند و به صراحت می گویند که فتح خراسان در سال سی هجری زمان خلافت عثمان بوده است.
عدهای دیگر از جمله «حریث بن جابر حنفی» می گویند که در زمان امیرالمؤمنین عدهای دختران «یزدگرد» را در ایران به اسارت گرفتند.
در زمان عثمان تقریباً فتح ایران تمام شده بود. البته «یزدگرد» به دولت چین پیشنهاد کرد که شما به ما در برابر اعراب کمک کنید. دولت چین درخواست مقادیری طلا کرد، اما ایرانیها این مقدار طلا را پرداخت نکردند و آنها هم به کمک ایران نیامدند.
در نهایت زمان خلافت عثمان بود که ایران فتح شد. اگر قرار باشد دختران «یزدگرد» اسیر شده باشند هم ربطی به زمان خلیفه دوم ندارد، بلکه در زمان خلیفه سوم بوده است.
علاوه بر این ما در مصادر متعدد داریم که در زمان حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بود که خانواده «یزدگرد» پراکنده شدند و همسر و فرزندانش آواره بودند.
شخصی به نام «حریث بن جابر حنفی» که شاید از نسل «محمد حنفیه» باشد به حکومت قسمتی از شرق رفته بود.
او در آنجا دو تن از دختران «یزدگرد» را که سرگردان و آواره بودند اسیر کرد و به مدینه فرستاد و حضرت آنها را به عقد امام حسن و امام حسین درآوردند.
نکته دیگری هم وجود دارد که «مرحوم مطهری» و «مرحوم شهیدی» اصلاً منکر آن هستند. آنها معتقدند که قضیه «یزدگرد» قضیهای موهوم است. اصلاً چنین قضیهای نیست و این قضیه ساخته پرداخته مخالفین است.
ما کاری با این قضیه نداریم. روایت ضعیفی هم در این زمینه در کتاب «کافی» آمده است که ما کاری با آن هم نداریم. ما نمیخواهیم در بحث واقعیات این قضیه ورود پیدا کنیم.
آنچه مسلم است و آنها می گویند که در سال دوم خلافت خلیفه دوم ایران فتح شد و آنها را هم در سال دوم به مدینه آوردند.
حال میخواهیم ببینیم سال دوم خلافت عمر بن خطاب چه زمانی است. خلیفه اول در سال سیزده هجری از دنیا رفته و خلیفه دوم به خلافت نشسته است. سال دوم خلافت ایشان سال پانزده هجری میشود.
حال میخواهیم ببینیم امام حسین در چه سالی به دنیا آمده است. امام حسین سال چهارم هجری به دنیا آمدند و در سال پانزدهم هجری ده سال یا یازده سال داشتند. آیا حضرت در ده سالگی یا یازده سالگی زن گرفتند؟!
ما باید چیزهایی بگوییم که حداقل مرغ پخته به خنده نیاید. ایشان ادعا میکند که سال دوم خلافت عمر بن خطاب که سال پانزدهم هجری است، دختران «یزدگرد» را به اسارت آوردند. در آن سال امام حسین یا ده سال و یا یازده سال داشتند.
این آقایان بدون مطالعه و تحقیق مطالبی بیان میکنند. حال اگر لازم باشد ما این مسائل را بررسی خواهیم کرد تا این افراد بدانند که دستشان خالی است.
حال در اینکه مادر حضرت زین العابدین (علیه السلام) «شهربانو» بود یا فرد دیگری بود اختلاف نظر وجود دارد و چنین نیست که اتفاق نظر وجود داشته باشد.
با این حال بیشتر بزرگان ما نظیر «کلینی» و «شیخ مفید» و «شیخ صدوق» عمدتاً «شهربانو» را مادر حضرت سجاد میدانند. در مقابل عده زیادی هم هستند که «شهربانو» را مادر حضرت زین العابدین نمیدانند.
مجری:
حضرت استاد اگر اجازه بدهید ما مابقی سؤالات را برای جلسه آینده بگذاریم، زیرا فرصت هم بسیار محدود است.
حضرت آیت الله حسینی قزوینی:
تقریباً همه سؤالاتی که آقایان پرسیده بودند به همین مطلب ختم میشد. آقا محمد از کرمانشاه و آقا فرهاد از کرج در رابطه با آیه تطهیر و اهلبیت پیغمبر اکرم پرسیدند که آیا مراد زوجات هستند یا خیر.
ما بارها گفتیم که کاری به روایات نداریم. آیاتی که در سوره مبارکه احزاب هست قبل و بعد از آیه 33 نسبت به زنان پیغمبر اکرم لحن تند است، اما آیه تطهیر در مورد اهلبیت است.
همچنین ضمایر قبل و بعد از آیه تطهیر جمع مؤنث است، اما در آیه تطهیر ضمایر جمع مذکر است.
همین مسائل روشنگر این است که آیه تطهیر ارتباطی به قبل و بعد ندارد و آیه مهمی است خداوند عالم در اینجا آورده است.
تعبیر امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) این است که این مسائل برای جلوگیری از تحریف قرآن کریم بوده است. همانطور که آیه اکمال در لا به لای حرمت گوشت خوک و دیگر موارد قرار گرفته است. این مسائل برای حفاظت از تحریف بوده است.
ما از این عزیزان تشکر میکنیم و به این برادرمان که این حرفها را زده است با احترام نگاه میکنیم گرچه حرفی که زدهاند برای ما قابل تحمل نیست. امیدواریم که ایشان حرفشان را پس بگیرند و استغفار و عذرخواهی کنند.
مجری:
ان شاءالله. غیرت هرکسی اعم از شیعه و اهل سنت که محب اهلبیت هست با این صحبتها جریحه دار شد و منتظر عذرخواهی و پس گرفتن این حرف خواهیم ماند.
حضرت استاد از محضرتان تشکر میکنم، بسیار استفاده کردیم. همچنین تشکر میکنم از همه شما بینندگان عزیز و ارجمند.
آقا محمد از شهرکرد، آقای بهادری از کرج و دیگر عزیزان هم تماس گرفته بودند، اما متأسفانه فرصت نشد تا صدایشان را بشنویم و از آنها عذرخواهی میکنیم. ان شاءالله در جلسات آینده خدمت همه شما حضرات خواهیم بود. تا جلسه آینده خدانگهدار
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته