لينک دانلود
درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیست و یکم
(جلسه چهاردهم 22 07 1403)
موضوع: ملاقات کنندگان با حضرت مهدی (ارواحنا فداه)
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعين وَهُوَ خَيرُ نَاصِرٍ وَ مُعِينْ الْحَمْدُلِلَّه وَ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِيَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِيَّةَ اللَّه وَ الّلعنُ الدّائمُ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ يَوم لِقَاءَ اللّه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيل نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصير
بحث ما پیرامون شبهات ولایت فقیه بود، مخالفین برای این که ولایت فقیه را بزنند در ولادت حضرت مهدی (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) تشکیک می کنند. می گویند ولادت حضرت مهدی (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء) فقط از کانال خانمی به نام حکیمه خاتون رسیده است که آن هم ثقه نیست.
به این خاطر مجبور شدیم آن چه که مربوط به این قضیه است را بیاوریم. دیروز بیان کردیم که غیر از حکیمه خاتون، چهار زن دیگر نیز شاهد ولادت حضرت بودند و علاوه بر آن افرادی نیز بودند که بعد از ولادت حضرت مهدی (ارواحنا لتراب مقدمه الفداء)و قبل از شهادت حضرت امام عسکری (سلام الله علیه) حضرت را رؤیت کردند و از حضرت سوال کردند.
در بعضی از موارد است اشخاص بدون این که سوال کنند حضرت مهدی ارواحنا فداه به آن چه که نیت کرده بودند پاسخ داده اند. این مسئله یک مورد، دو مورد هم نیست این ها تقریبا نزدیک شصت – هفتاد مورد است. و جای شک و شبهه ای برای این قضیه نمی ماند.
البته در این مورد تأسف می خوریم با توجه به شبهاتی که آقایان مطرح می کنند و پاسخ می دهیم مثل این می ماند که می گویند آفتاب نیست دست شان را می گیریم بیرون می بریم نشان می دهیم و می گوییم نگاه کنید آفتاب است، دوباره به خانه بر می گردد و بعد از یک ساعت انکار می کند و می گوید آفتابی نمی بینم! باید باز دوباره دستش را بگیریم بیرون ببریم بگوییم این افتاب است. در حقیقت بحث ها به این شکلی است. ما باید این ها را داشته باشیم چون این شبهات در فضای مجازی مرتب دارد پخش می شود و بعضی از جوان های ما گرفتارش هستند.
اشخاصی که حضرت حجت عجل الله فرجه الشریف را ملاقات کرده اند
مورد اول:
یکی از کسانی که حضرت را در دوران کودکی دیده است ابراهیم بن محمد ابن نیشابوری است مرحوم نوری (رضوان الله علیه) در کتاب «مستدرک» جلد 12 صفحه 281؛ مرحوم آقای بروجردی در کتاب «جامع احادیث شیعه» جلد 14 صفحه 566؛ مرحوم اصفهانی در کتاب «میکال» جلد 1 صفحه 237 اورده است:
«وَ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ فَارِسِيٍّ النَّيْسَابُورِيُّ قَالَ: لَمَّا هَمَّ الْوَالِي عَمْرُو بْنُ عَوْفٍ بِقَتْلِي وَ هُوَ رَجُلٌ شَدِيدٌ وَ كَانَ مُولَعاً بِقَتْلِ الشِّيعَةِ فَأُخْبِرْتُ بِذَلِكَ وَ غَلَبَ عَلَيَّ خَوْفٌ عَظِيمٌ فَوَدَّعْتُ أَهْلِي وَ أَحِبَّائِي وَ تَوَجَّهْتُ إِلَى دَارِ أَبِي مُحَمَّدٍ (علیه السلام) لِأُوَدِّعَهُ وَ كُنْتُ أَرَدْتُ الْهَرَبَ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَيْهِ رَأَيْتُ غُلَاماً جَالِساً فِي جَنْبِهِ كَانَ وَجْهُهُ مُضِيئاً كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ فَتَحَيَّرْتُ مِنْ نُورِهِ وَ ضِيَائِهِ وَ كَادَ أَنْ أَنْسَى مَا كُنْتُ فِيهِ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْهَرَبِ فَقَالَ يَا إِبْرَاهِيمُ لَا تَهْرُبْ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَيَكْفِيكَ شَرَّهُ فَازْدَادَ تَحَيُّرِي فَقُلْتُ لِأَبِي مُحَمَّدٍ (علیه السلام) يَا سَيِّدِي جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ مَنْ هُوَ وَ قَدْ أَخْبَرَنِي بِمَا كَانَ فِي ضَمِيرِي فَقَالَ هُوَ ابْنِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي وَ هُوَ الَّذِي يَغِيبُ غَيْبَةً طَوِيلَةً وَ يَظْهَرُ بَعْدَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَ ظُلْماً فَيَمْلَأُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا فَسَأَلْتُهُ عَنِ اسْمِهِ فَقَالَ هُوَ سَمِيُّ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ كَنِيُّهُ وَ لَا يَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ يُسَمِّيَهُ أَوْ يُكَنِّيَهُ بِكُنْيَتِهِ إِلَى أَنْ يُظْهِرَ اللَّهُ دَوْلَتَهُ وَ سَلْطَنَتَهُ فَاكْتُمْ يَا إِبْرَاهِيمُ مَا رَأَيْتَ وَ سَمِعْتَ مِنَّا الْيَوْمَ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ فَصَلَّيْتُ عَلَيْهِمَا وَ آبَائِهِمَا وَ خَرَجْتُ مُسْتَظْهِراً بِفَضْلِ اللَّهِ تَعَالَى وَاثِقاً بِمَا سَمِعْتُ مِنَ الصَّاحِبِ (علیه السلام) الْخَبَر»
مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ نورى، حسين بن محمد تقى، محقق/ مصحح و ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج12، ص281
ابراهیم بن محمد ابن نیشابوری می گوید از طرف والی حکومت تصمیم داشتند من را ترور کنند، این والی فردی بود که نسبت به قتل شیعیان اهتمام زیادی داشت. می گوید از زن و بچه ام خدا حافظی کردم و در سامرا به خدمت امام عسکری (سلام الله علیه) رفتم تا از حضرت خدا حافظی کنم و بروم یک زندگی مخفی را آغاز کنم.
«فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَيْهِ رَأَيْتُ غُلَاماً جَالِساً فِي جَنْبِهِ» دیدم یک آقا زاده ای کوچک در کنار حضرت نشسته «كَانَ وَجْهُهُ مُضِيئاً كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ» مثل ماه شب چهارده صورتش می درخشد «فَتَحَيَّرْتُ مِنْ نُورِهِ وَ ضِيَائِهِ» با دیدن آقازاده ترس و وحشتم را فراموش کردم.
حضرت فرمود: «يَا إِبْرَاهِيمُ لَا تَهْرُبْ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَيَكْفِيكَ شَرَّهُ» فرار نکن، زندگی مخفی را انتخاب نکن، خدای عالم شر این ها را از تو بر طرف می کند. «فَازْدَادَ تَحَيُّرِي» تحیرم بیشتر شد از این که یک بچه ی کوچک دو – سه ساله این حرف را زد.
به امام عسکری علیه السلام عرض کردم «يَا سَيِّدِي جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ مَنْ هُوَ» این آقا زاده چه کسی است؟ «وَ قَدْ أَخْبَرَنِي بِمَا كَانَ فِي ضَمِيرِي» حضرت فرمود «هُوَ ابْنِي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي وَ هُوَ الَّذِي يَغِيبُ غَيْبَةً طَوِيلَةً وَ يَظْهَرُ بَعْدَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَ ظُلْماً فَيَمْلَأُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا...»
توجه بفرمایید این ها نمونه است. اگر سند هم ضعیف باشد، بیش از سی تا سی و پنج روایت است. بحث عقائدی هم نیست که کسی بگوید تواتر لازم است. بحث ولادت و وجود فرد است. در این جا علمای اهل سنت می گویند پدر بگوید این فرزندم هست ؛ یا خودش بگوید من فرزند فلانی هستم کفایت می کند احتیاج به دلیل نداریم. در غیر این صورت باید از احمد الکاتب سوال کنیم از کجا ما بدانیم تو بچه ی پدرت هستی؟! شاهد عادل داری بیاوری برای ما ارائه کنی؟ یا شاید شما را مثل عثمان الخمیس از خیابان پیدا کردند بزرگ کردند! عثمان الخمیس عمرو بن عبدود وهابی ها در مناظرات است. مناظراتی که در شبکه المستقله با دکتر تیجانی داشت مشخص است هم آدم ملا است و هم آدمی است که در مغلطه و جدل شاید نفر اول در بین وهابی ها باشد. از عبدالرحمن دمشقیه خیلی قوی تر است.
نزدیک هفت – هشت سال است حدود 150 طلبه (وهابی) را در کویت آموزش فن مناظره می دهد تا بیایند با شیعه در فضای مجازی و رسانه ها مناظره کنند. شبانه روز کار و فعالیت می کنند. بودجه اش را هم عربستان سعودی می دهد.
عثمان الخمیس را تقریبا سه – چهار سال قبل به شبکه کلمه آوردند خیلی سر و صدا کردند گفتند ما در آینده بسیار نزدیک به میدان آزادی تهران وارد می شویم و در صدا و سیمای جمهوری اسلامی برنامه اجرا می کنیم و برای مردم صحبت می کنیم!
به دوستان گفتم این ها را باید زد و خوب هم باید زد! همان تعبیری که امام حسن مجتبی علیه السلام دارد، یک کسی آمد حضرت را تهدید کرد گفت پدرت در قتل ابوبکر، عمر و عثمان سهیم بود دست مان نرسید او را قصاص کنیم باید تو را قصاص کنیم.
حضرت فرمود تو که این همه شجاعت داری آن وقتی که وارد خانه ات شدی دیدی یک مرد اجنبی دارد با زنت عمل منافی عفت انجام می دهد جرأت نکردی آن مرد اجنبی را از همسرت جدا کنی و همان جا هم نطفه شوم فرزندی بسته شد و آن را هم بچه ی خودت حساب کردی شجاعتت آن جا کجا بود که امروز این قدر شجاع شده ای آمده ای می خواهی من را قصاص کنی؟ !
فدای ائمه (علیهم السلام) بشوم از این طور موارد زیاد از آنها داریم. قضیه رود بلخ و... را هم که قبلا عرض کردم که امام صادق (سلام الله علیه) به آن شخص تذکر داد.
خدا روح حاج آقای کورانی را شاد کند ایشان با عثمان الخمیس بحث و حشر و نشر داشت داشتند. ما برنامه گذاشتیم ایشان در برنامه گفتند: اقای عثمان! شما دلیلی داری که پدرت خمیس است یانه؟
آقای کورانی آمد مدارک ارائه داد که خمیس یکی از ثروتمندان کویت بود داشت اول صبح می رفت کنار خیابان یک کارتن خیلی تمیز دید، آمد کارتن را تکان داد دید یک بچه ای تقریبا دو – سه روزه یا چند ساعته در بین کارتن است. دلش سوخت و به منزلش برد بزرگ کرد تربیت کرد و نتیجه اش عثمان الخمیس شد!
این آقایی که نه پدرش معلوم است و نه مادرش معلوم است در شبکه های ماهواره ای و فضای مجازی می آید حرف می زند و کتاب در رد مهدویت و در رد آیه تطهیر نویسد.
از خود این ها کسی سوال کند نه تنها دلیل ندارند بلکه دلیل بر عکسش را ما داریم ولی نسبت به حضرت مهدی (ارواحنا فداه) که نزدیک شصت و پنج نفر از افراد مختلف در دوران کودکی حضرت را دیده اند و معجزه هم از حضرت مشاهده کرده اند می گویند ولادتش مشکل دارد اثبات ولادتش فقط از کانال یک خانم است و آن خانم هم معلوم نیست ثقه است یا ثقه نیست!
مورد دوم :
فرد دیگری که حضرت را دیده ابو هارون است در مورد ایشان دارد:
«أَبَا هَارُونَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا»
این تعبیر را مرحوم شیخ صدوق در کمال الدین جلد اول صفحه 434 دارد. مرحوم مجلسی در بحار جلد 52، صفحه 25 حدیث شماره 18 دارد.
«حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْفَرَجِ الْمُؤَذِّنُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْكَرْخِيُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا هَارُونَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا يَقُولُ رَأَيْتُ صَاحِبَ الزَّمَانِ (علیه السلام) وَ وَجْهُهُ يُضِيءُ كَأَنَّهُ الْقَمَرُ لَيْلَةَ الْبَدْرِ وَ رَأَيْتُ عَلَى سُرَّتِهِ شَعْراً يَجْرِي كَالْخَطِّ وَ كَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَوَجَدْتُهُ مَخْتُوناً فَسَأَلْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ (علیه السلام) عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ هَكَذَا وُلِدَ وَ هَكَذَا وُلِدْنَا وَ لَكِنَّا سَنُمِرُّ الْمُوسَى عَلَيْهِ لِإِصَابَةِ السُّنَّةِ.»
كمال الدين و تمام النعمة؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفاری، علی اكبر، ناشر: اسلاميه، ج2، ص435
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج52، ص25، ح18
محمد ابن حسن کرخی می گوید از ابو هارون (رجل من اصحابنا) شنیدم «يَقُولُ رَأَيْتُ صَاحِبَ الزَّمَانِ (علیه السلام) وَ وَجْهُهُ يُضِيءُ كَأَنَّهُ الْقَمَرُ لَيْلَةَ الْبَدْرِ» ظاهرا مشخص است در همان روزهای تولد حضرت است.
روایت دیگر باز از ابا هارون رجل من اصحابنا.
«حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْفَرَجِ الْمُؤَذِّنُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْكَرْخِيُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا هَارُونَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا يَقُولُ رَأَيْتُ صَاحِبَ الزَّمَانِ (علیه السلام) وَ كَانَ مَوْلِدُهُ يَوْمَ الْجُمُعَةِ سَنَةَ سِتٍّ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْنِ.»
كمال الدين و تمام النعمة؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفاری، علی اكبر، ناشر: اسلاميه، ج2، ص432
مورد سوم:
روایت دیگر:
«حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ هَارُونَ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَاسِمِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَالِكٍ الْأَشْتَرِ قَالَ حَدَّثَنِي يَعْقُوبُ بْنُ مَنْقُوشٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى دُكَّانٍ فِي الدَّارِ وَ عَنْ يَمِينِهِ بَيْتٌ عَلَيْهِ سِتْرٌ مُسَبَّلٌ فَقُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي مَنْ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ ارْفَعِ السِّتْرَ فَرَفَعْتُهُ فَخَرَجَ إِلَيْنَا غُلَامٌ خُمَاسِيٌّ لَهُ عَشْرٌ أَوْ ثَمَانٌ أَوْ نَحْوُ ذَلِكَ وَاضِحُ الْجَبِينِ أَبْيَضُ الْوَجْهِ دُرِّيُّ الْمُقْلَتَيْنِ شَثْنُ الْكَفَّيْنِ مَعْطُوفُ الرُّكْبَتَيْنِ فِي خَدِّهِ الْأَيْمَنِ خَالٌ وَ فِي رَأْسِهِ ذُؤَابَةٌ فَجَلَسَ عَلَى فَخِذِ أَبِي مُحَمَّدٍ ع ثُمَّ قَالَ لِي هَذَا صَاحِبُكُمْ ثُمَّ وَثَبَ فَقَالَ لَهُ يَا بُنَيَّ ادْخُلْ إِلَى الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَدَخَلَ الْبَيْتَ وَ أَنَا أَنْظُرُ إِلَيْهِ ثُمَّ قَالَ لِي يَا يَعْقُوبُ انْظُرْ مَنْ فِي الْبَيْتِ فَدَخَلْتُ فَمَا رَأَيْتُ أَحَدا»
كمال الدين و تمام النعمة؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفاری، علی اكبر، ناشر: اسلاميه، ج2، ص407
یعقوب ابن منقوش می گوید وارد منزل امام عسکری علیه السلام شدیم حضرت آن جا به یک پشتی تکیه داده بود و در کنارش یک پرده ای آویزان بود عرض کردم: «يَا سَيِّدِي مَنْ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ» بعد از شما صاحب امر (امامت و خلافت) چه کسی است؟
«فَقَالَ ارْفَعِ السِّتْرَ» پرده را کنار بزن «فَرَفَعْتُهُ فَخَرَجَ إِلَيْنَا غُلَامٌ خُمَاسِيٌّ لَهُ عَشْرٌ أَوْ ثَمَانٌ أَوْ نَحْوُ ذَلِكَ» یک پسر بچه ای آمد حدود پنج وجب قدش بود حدود هشت ساله تا ده ساله سنش بود.
عرض کردم روایات متعددی داریم حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) در هر روز به اندازه چند روز بچه های دیگر رشد می کرد. «وَاضِحُ الْجَبِينِ أَبْيَضُ الْوَجْهِ» تا آنجایی که: «فَجَلَسَ عَلَى فَخِذِ أَبِي مُحَمَّدٍ (علیه السلام)» آمد روی زانوی حضرت امام عسکری نشست «قَالَ لِي هَذَا صَاحِبُكُمْ ثُمَّ وَثَبَ فَقَالَ لَهُ يَا بُنَيَّ ادْخُلْ إِلَى الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» می گوید بعد از آن چند بار خدمت حضرت رفتم دیگر ایشان را ندیدم.
پرسش:
استاد! از آن جا که امام حسن عسکری در معسکر بود این چطور می شود، اصلا اجازه نمی دادند کسی حضرت را ملاقات کند.
پاسخ:
این طوری هم که هیچ ارتباطی نباشد نبود، ایشان تحت نظر بود ممنوع الملاقات نبود.
بله در محیط نظامی بود، این طوری نبود که بسته باشد، هیچ کسی با این ها ملاقات نکند، کسی به آن جا نرود، محیط نظامی مثل محیط های نظامی الان نبود که یک منطقه ای باشد، دیواری داشته باشد، سیم خارداری داشته باشد نه، یعنی همه امور تحت نظارت نظامی ها بوده است!
پرسش:
یعنی شهرک نظامی بوده است.
پاسخ:
بله، در حقیقت از آن به شهر نظامی تعبیر می کنند، یعنی این طور نبود که حضرت هیچ ارتباطی نداشته باشند. وکلای حضرت خدمت شان می رفتند، و حکومت هم نسبت به اصحاب شاخص و صاحب نفوذ که احتمال می دادند علیه حکومت قیام کنند، حساس بودند نه نسبت به افراد عادی.
آن ها را هم حضرت معمولا توسط خادمین شان مثلا می رفتند میوه بگیرند، غذا بگیرند، ماست بگیرند، شیر بگیرند، حضرت نامه ای می نوشتند و آن آدم هم در فلان خیابان نامعلوم سامراء می آمد در لبنیاتی، این غلام نامه را به او می داد و او هم اگر سوالی داشت به غلام حضرت می داد که مسئول خرید اسباب منزل حضرت بوده است.
یعنی یک سری افراد شاخص ملاقات شان با امام عسکری این طوری بود، افراد عادی که برای حکومت خطری نداشتند این ها راحت به خانه حضرت رفت و آمد داشتند.
عرض کردم نزدیک شصت مورد را توانستیم استقصاء کنیم. همین بحثی که دیروز و امروز بنده داشتم، دوستان اگر به سایت مراجعه کنند، ما در سایت یک مقاله ای داریم، ویکی فقه – دانشنامه حوزه هم یک مقداری موضوع بندی کرده و آورده است.
من این مقاله را با چهار _ پنج تا فایل دیگری که داشتم، سه شنبه، چهارشنبه، پنجشنبه، حدود چهارده پانزده ساعت وقت گذاشتم تا احادیث را یک مقداری دسته بندی کنم. قبلا دسته بندی که وجود داشت توسط دوستان انجام شده بود دیدم خیلی دسته بندی مناسب نیست.
یعنی کل ما یرتبط به حضرت مهدی (ارواحنا فداه) هم شبهات را در این جا آوردم و هم کسانی که رؤیت کردند و هم قضیه عقیقه که خیلی کم به آن پرداخته شده است.
اضافه بر حکیمه خاتون چهار زن دیگر شاهد ولادت بودند، قضیه عقیقه که تقریبا حضرت نزدیک سیصد تا گوسفند کشتند و دستور دادند به عنوان عقیقه در میان شیعیان توزیع بشود. برای بعضی از وکلای شان سه تا، پنج تا، کم تر و بیشتر گوسفند گرفتند و فرستادند که این ها را بکشید، نان بگیرید، گوشت از قصابی ها بگیرید به عنوان عقیقه میان مردم توزیع کنید.
مشخص است که حکومت تمام تلاشش را داشت که این مسئله مخفی باشد، ولی حضرت هم از آن طرف با توجه به این که در آینده شیعیان با مشکلات عددی مواجه هستند، مخصوصا در زمان غیبت صغری، در این هفتاد سال، آن هایی که ادعای بابیت کردند، آن هایی که ایجاد شبهه کردند، مخصوصا تلاش هایی که زیدی ها علیه حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) کردند.
مرکز پژوهش حوزه هم عین همین مقاله ما را یعنی بدون هیچ کم و کاستی، بارگذاری کرده ولی موضوع بندی زیبایی کردند همچنین تمام کتابی هایی که آورده بودیم، آدرس دادند و به سایت خودشان لینک دادند، الحق والانصاف خیلی کار خوبی کردند.
مثلا همین روایت عبد الله جعفر حمیری را به کتاب اصول کافی لینک داده اند این کار را انجام دادند که کار خیلی خوبی است و امانتداری هم کردند در آخرش هم نوشته اند این مباحث را از سایت مؤسسه ولی عصر، برگرفته از مقاله "آیا ولادت حضرت مهدی فقط از طریق حضرت حکیمه نقل شده است؟" گرفتیم.
بعضی وقت ها می بینیم بعضی از رفقای حوزوی مان مطالبی را در خصوص مهدویت آورده اند، در پایانش هم نوشته اند نقل این مطالب شرعا حرام است مگر این که اسم سایت ما و وبلاگ ما را بیاورید! من به یکی از این ها پیام دادم، گفتم بزرگوار! شما این مطلب را از سایت ما (موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر) کپی پیست کردید، این مطلب چه است که ذیلش نوشتید خلاف شرع و قابل پیگرد قانونی است!
ویکی فقه خیلی از مقالات ما را، شاید بیش از دویست، سیصد تا بلکه بیشتر برداشته است و با نقل منبع سایت حضرت ولی عصر این ها را به خوبی دسته بندی کرده است.
پرسش:
من این مقاله را مدرسه فقاهت هم دیدم.
پاسخ:
من آن را ندیدم، ولی با ویکی فقه و ویکی شیعه مأنوس هستم، مخصوصا این که به کتاب ها لینک هم دادند کار را یک مقداری آسان کردند. همین اندازه ای که امانتداری می کنند و آخرش می نویسند این مشخص است که آدم های متعهدی هستند.
البته من در این مورد خیلی حساس نیستم، حتی یک کتابی ما نوشته بودیم به نام "چهل سوال پیرامون خلافت و امامت" در زمان آقای خاتمی ارشاد اجازه نداد این کتاب را چاپ کنیم، گفتند مطالب تند است.
خدا آقای فاکر را بیامرزد ایشان عضو جامعه مدرسین بود، ایشان چاپ کرد، خودش به من گفت هفت هزار یا چهارده هزار جلد سمت افغانستان فرستادیم. دوستان از بیرجند زنگ زده بودند (یک جزوه کوچک و جیبی هم است) گفتند این کتاب این جا آمده است و باعث شده است که خیلی از دانشجو های سنی رسما شیعه شدند. یکی از کتاب هایی است که امیدواریم فردای قیامت دست ما را بگیرد. بعد دوستان گفتند که ما می خواهیم این را چاپ کنیم بردیم چاپ خانه می گوید باید مؤلف اجازه بدهد، گفتم اسم من را حذف کنید، اسم خودتان را آن جا بگذارید
در هر صورت... یکی از روای ها یعقوب ابن منقوش است.
«حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ هَارُونَ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَاسِمِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَالِكٍ الْأَشْتَرِ قَالَ حَدَّثَنِي يَعْقُوبُ بْنُ مَنْقُوشٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى دُكَّانٍ فِي الدَّارِ وَ عَنْ يَمِينِهِ بَيْتٌ عَلَيْهِ سِتْرٌ مُسَبَّلٌ فَقُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي مَنْ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ ارْفَعِ السِّتْرَ فَرَفَعْتُهُ فَخَرَجَ إِلَيْنَا غُلَامٌ خُمَاسِيٌّ لَهُ عَشْرٌ أَوْ ثَمَانٌ أَوْ نَحْوُ ذَلِكَ وَاضِحُ الْجَبِينِ أَبْيَضُ الْوَجْهِ دُرِّيُّ الْمُقْلَتَيْنِ شَثْنُ الْكَفَّيْنِ مَعْطُوفُ الرُّكْبَتَيْنِ فِي خَدِّهِ الْأَيْمَنِ خَالٌ وَ فِي رَأْسِهِ ذُؤَابَةٌ فَجَلَسَ عَلَى فَخِذِ أَبِي مُحَمَّدٍ (علیه السلام) ثُمَّ قَالَ لِي هَذَا صَاحِبُكُمْ ثُمَّ وَثَبَ فَقَالَ لَهُ يَا بُنَيَّ ادْخُلْ إِلَى الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَدَخَلَ الْبَيْتَ وَ أَنَا أَنْظُرُ إِلَيْهِ ثُمَّ قَالَ لِي يَا يَعْقُوبُ انْظُرْ مَنْ فِي الْبَيْتِ فَدَخَلْتُ فَمَا رَأَيْتُ أَحَداً»
كمال الدين و تمام النعمة؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفاری، علی اكبر، ناشر: اسلاميه، ج2، ص407
«فَخَرَجَ إِلَيْنَا غُلَامٌ خُمَاسِيٌّ » کلمه خماسی را بعضی ها تعبیر کردند یعنی پنج ساله، اما خماسی یعنی در حد پنج وجب قدش بوده است. «لَهُ عَشْرٌ أَوْ ثَمَانٌ أَوْ نَحْوُ ذَلِكَ» ده ساله یا هشت ساله بوده است.
مورد چهارم
همچنین روایت از عمرو اهوازی است.
«عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَكْفُوفِ عَنْ عَمْرٍو الْأَهْوَازِيِّ قَالَ: أَرَانِيهِ أَبُو مُحَمَّدٍ (علیه السلام) وَ قَالَ هَذَا صَاحِبُكُم»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1 ص332، ح12
«أَرَانِيهِ أَبُو مُحَمَّدٍ (علیه السلام)» حضرت مهدی را به من نشان دادند و فرمود: «هَذَا صَاحِبُكُم»
مورد پنجم:
دیگر از کسانی که حضرت را در دوران کودکی دیده اند محمد ابن اسماعیل موسی است می گوید من دیدم
«وَ هُوَ غُلَام»
مورد ششم:
ابو نصر طریف خادم حضرت است.
«وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي طَرِيفٌ أَبُو نَصْرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ (علیه السلام) فَقَالَ عَلَيَّ بِالصَّنْدَلِ الْأَحْمَرِ فَأَتَيْتُهُ بِهِ ثُمَّ قَالَ أَ تَعْرِفُنِي قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ مَنْ أَنَا فَقُلْتُ أَنْتَ سَيِّدِي وَ ابْنُ سَيِّدِي فَقَالَ لَيْسَ عَنْ هَذَا سَأَلْتُكَ قَالَ طَرِيفٌ فَقُلْتُ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ فَبَيِّنْ لِي قَالَ أَنَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاءِ وَ بِي يَدْفَعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِي وَ شِيعَتِي.»
كمال الدين و تمام النعمة؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفاری، علی اكبر، ناشر: اسلاميه، ج2، ص441، ح12
الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: دار المعارف الإسلامية، محقق/ مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص446
ایشان می گوید من شاهد بودم، حضرت مطالبی از غیب به من فرمود و بعد فرمود: «أَنَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاءِ» این روایت خیلی روایت خوبی است، من بارها از این روایت در جلساتم استفاده کردم، ابو نصر می گوید: «دَخَلْتُ عَلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ (علیه السلام) فَقَالَ عَلَيَّ بِالصَّنْدَلِ الْأَحْمَرِ فَأَتَيْتُهُ بِهِ ثُمَّ قَالَ أَ تَعْرِفُنِي» من را می شناسی؟ «قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ مَنْ أَنَا» من چه کسی هستم؟ «فَقُلْتُ أَنْتَ سَيِّدِي وَ ابْنُ سَيِّدِي فَقَالَ لَيْسَ عَنْ هَذَا سَأَلْتُكَ» از این سوال نکردم!
«قَالَ طَرِيفٌ فَقُلْتُ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ فَبَيِّنْ لِي» برایم روشن بفرمایید شما چه کسی هستید؟ «قَالَ أَنَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاءِ»
این جا است که جمله ی «مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّه» روشن می شود کلمه عارفا بحقه این است. «أَنْتَ سَيِّدِي وَ ابْنُ سَيِّدِي» را به هر کس هم می گویند، به افراد عادی هم هرکس به بزرگش می گوید: «أَنْتَ سَيِّدِي وَ ابْنُ سَيِّدِي» این جا حضرت می فرماید: أَنَا خَاتَمُ الْأَوْصِيَاءِ وَ بِي يَدْفَعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِي وَ شِيعَتِي.»
والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته