2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
روايات صحيح السند «مهدويت» از طريق اهل البيت عليهم السلام
کد مطلب: ٤٩٠٧ تاریخ انتشار: ٠٣ اسفند ١٤٠٢ تعداد بازدید: 26299
پرسش و پاسخ » مهدويت
روايات صحيح السند «مهدويت» از طريق اهل البيت عليهم السلام

دانلود فايل pdf اين مقاله

**************

مقدمه

اعتقاد به مهدويت و منجي آخر الزمان، يکي از اعتقاداتي است که تمام مسلمانان بر قبول آن اتفاق دارند و تأکيد دارند که شخصي در آخر الزمان از نسل حضرت زهرا سلام الله عليها قيام خواهد کرد و زمين را که پر از ظلم و جور شده است، از عدل و داد آكنده مي‌سازد.

متأسفانه در اين اواخر ديده شده است که برخي از علماي وهابي در اين مسأله تشکيک کرده و مي‌گويند که روايات مهدويت از طريق اهل تسنن با سند صحيح نقل نشده است؛ بلکه حد اکثر «حسن» هستند. به همين خاطر اثبات اصل مهدويت ممکن نيست و تشکيک در آن اشکالي ندارد.

برخي ديگر پارا فراتر گذاشته و ادعا کردند که حتي از طريق شيعه نيز اصل مهدويت قابل اثبات نيست و هيچ روايت صحيحي در اين زمينه وجود ندارد.

گاهي نيز ادعا کرده‌اند که حتي يک روايت صحيح وجود ندارد که امام حسن عسکري عليه السلام صاحب فرزند شده باشند.

در پاسخ به اين شبهه واهي که بيشتر بي‌سوادي و عناد گوينده‌اش را ثابت مي‌کند، بر آن شديم تا مقاله‌اي در اين زمينه تهيه نماييم تا چهره واقعي شبهه افکنان براي مردم منصف و متدين آشکارتر شود.

از ديدگاه ما، روايات مهدويت چه از طريق اهل تسنن و چه از طريق اهل البيت عليهم السلام، با سندهاي صحيح و بلکه به صورت متواتر نقل شده است.

ما در ابتدا تصريحات بزرگان اهل سنت و حتي وهابي را در باره «تواتر احاديث مهدويت» نقل و سپس به موضوع احاديث شيعيان در اين زمينه خواهيم پرداخت.


تواتر أحاديث مهدويت از ديدگاه اهل تسنن ووهابيت

تعداد زيادي از علماء و بزرگان اهل تسن و حتي وهابي تصريح کرده‌اند که احاديث مهدويت متواتر هستند و حتي برخي از آن‌ها گفته‌اند که منکران حضرت مهدي عليه السلام کافر هستند. ما به جهت اختصار به چند مورد اشاره مي‌کنيم:

علامه قرطبي: احاديث مهدويت صحيح و متواتر هستند

قرطبي، تفسير پرداز شهير اهل سنت در تفسير خود در ذيل آيه مبارکه 33 از سوره توبه: «هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ؛ او كسى است كه رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيين‏ها غالب گرداند، هر چند مشركان كراهت داشته باشند!» مي‌نويسد:

وقال السدي: ذاك عند خروج المهدي لا يبقى أحد إلا دخل في الإسلام أو أدى الجزية وقيل: المهدي هو عيسى فقط وهو غير صحيح لأن الأخبار الصحاح قد تواترت على أن المهدي من عترة رسول الله صلى الله عليه وسلم فلا يجوز حمله على عيسى.

سدي گفته: اين وعده خداوند در زمان خروج حضرت مهدي عليه السلام تحقق مي‌يابد، همان زماني که کسي باقي نمي‌ماند؛ مگر اين که مسلمان مي‌شود يا جزيه پرداخت مي‌کند.

گفته شده است که مهدي، همان عيسي عليه السلام است نه کس ديگري. اين سخن درست نيست؛ زيرا روايات صحيح به صورت متواتر نقل شده است که مهدي عليه السلام از نسل رسول خدا صلي الله عليه وآله است؛ پس جايز نيست که آن را بر عيسي عليه السلام حمل کنيم.

الأنصاري القرطبي، ابوعبد الله محمد بن أحمد بن أبي بكر بن فرح (متوفاى671هـ)، الجامع لأحكام القرآن، ج8، ص122، ناشر: دار الشعب القاهرة.

سفاريني الحنبلي: روايات مهدويت متواتر معنوي است و منکر آن کافر

محمد بن أحمد بن سالم السفاريني الحنبلي متوفاى1188هـ در کتاب لوامع الأنوار البهيۀ، تصريح مي‌کند که روايات مهدويت متواتر معنوي است، او از فرزندان فاطمه زهرا سلام الله عليها است و سپس مي‌گويد که بر اساس روايات، هر کس منکر حضرت مهدي عليه السلام شود، کافر است:

ومنها : أي من أشراط الساعة التي وردت بها الأخبار وتواترت في مضمونها الآثار أي من العلامات العظمى وهي أولها أن يظهر «الإمام» المقتدى بأقواله وأفعاله «الخاتم» للأئمة فلا إمام بعده كما أن النبي صلي الله عليه وسلم هو الخاتم للنبوة والرسالة فلا نبي ولا رسول بعده....

وأما نسبه فإنه من أهل بيت رسول الله صلى الله عليه وسلم.

ثم إن الروايات الكثيرة والأخبار الغزيرة ناطقة أنه من ولد فاطمة البتول ابنة النبي الرسول صلى الله عليه وسلم ورضي عنها وعن أولادها الطاهرين، وجاء في بعض الأحاديث أنه من ولد العباس والأول أصح...

قال بعض حفاظ الأمة وأعيان الأئمة أن كون المهدي من ذريته صلى الله عليه وسلم مما تواتر عنه ذلك فلا يسوغ العدول ولا الالتفات إلى غيره....

قد كثرت الأقوال في المهدي حتى قيل لا مهدي إلا عيسى، والصواب الذي عليه أهل الحق أن المهدي غير عيسى وأنه يخرج قبل نزول عيسى عليه السلام، وقد كثرت بخروجه الروايات حتى بلغت حد التواتر المعنوي وشاع ذلك بين علماء السنة حتى عد من معتقداتهم.

وقد روى الإمام الحافظ ابن الإسكاف بسند مرضي إلى جابر بن عبد الله رضي الله عنهما قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم «من كذب بالدجال فقد كفر ومن كذب بالمهدي فقد كفر»...

فالإيمان بخروج المهدي واجب كما هو مقرر عند أهل العلم ومدون في عقائد أهل السنة والجماعة وكذا عند أهل الشيعة أيضا لكنهم زعموا أنه محمد بن الحسن العسكري كما تقدم.

خروج حضرت مهدي عليه السلام يکي از علامت‌هاي قيامت است که روايات در اين باره وارد شده است و مضمون اين روايات متواتر است. يکي از علامت‌هاي بزرگ قيامت و نخستين آن‌ها اين است که امامي ظهور مي‌کند که لازم است به گفتار و کردار او اقتدا شود، او خاتم امامت است و هيچ امامي پس از او نخواهد آمد؛ همان‌طوري که رسول خدا صلي الله عليه وآله خاتم نبوت و رسالت بود و هيچ نبي و رسولي بعد از او نخواهد آمد.

اما نسب او: به درستي که او از خاندان رسول خدا صلي الله عليه وآله است. زيرا روايات بسياري در اين باره وارد شده است که ثابت مي‌کند او از نسل فاطمه زهرا دختر رسول خدا صلي الله عليه وآله است. در برخي از روايات آمده است که او از نسل عباس است؛ ولي روايات دسته اول صحيح‌تر هستند.

بعضي از حفاظ و سرشناسان ائمه گفته‌اند: اين که حضرت مهدي از نسل رسول خدا صلي الله عليه وآله است، به صورت متواتر نقل شده است؛ پس جايز نيست که ما از آن عدول و به ديگر اقوال توجه کنيم.

در باره حضرت مهدي ديدگاه‌هاي متعددي وجود دارد؛ تا جايي که برخي گفته‌اند: مهدي همان عيسي است. اما نظر درست که پيروان حق آن را قبول دارند، اين است که مهدي غير از حضرت عيسي عليه السلام است، او قبل از نزول عيسي خروج مي‌کند. روايات در اين باره بسيار زياد است؛ به طوري که به حد تواتر معنوي مي‌رسد. اين روايات در علماي اهل سنت منتظر شده و از اعتقادات آن‌ها شده است.

امام و حافظ ابن اسکاف با سند مقبول از جابر بن عبد الله نقل کرده است که رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: هر کس (خروج) دجال را تکذيب کند، کافر شده است، هر کس (خروج) حضرت مهدي عليه السلام را تکذيب کند، به درستي که کافر شده است

پس ايمان به خروج مهدي واجب است؛ چنانچه اهل عمل بر همين اعتقاد هستند و از اعتقادات اهل سنت و جماعت نيز به شمار مي‌رود. همان‌طوري که شيعيان نيز بر اين مسأله اعتقاد دارند؛ اما گمان کرده‌اند که حضرت مهدي همان محمد بن الحسن العسکري عليهما السلام است.

السفاريني الحنبلي، محمد بن أحمد بن سالم (متوفاى1188هـ)، لوامع الأنوار الهيۀ وسواطع الأسرار الأثريۀ، ج2، ص70، 83، ناشر: المکتب الإسلامي.

أبو الحسين الآبري: روايات مهدويت متواتر هستند:

أبو الحسين محمد بن الحسين الآبري السجستاني متوفاي 363هـ در کتاب مناقب الامام الشافعي تصريح کرده است که روايات مهدويت متواتر است. مزي در تهذيب الکمال و ابن قيم الجوزيه در کتاب المنار المنيف نوشته‌اند:

قال أبو الحسن الابري: قد تواترت الاخبار استفاضت بكثرة رواتها عن المصطفى صلى الله عليه وسلم، يعني في المهدي، وأنه من أهل بيته، وأنه يملك سبع سنين ويملا الأرض عدلا، وأنه يخرج عيسى بن مريم فيساعده على قتل الدجال بباب لد بأرض فلسطين، وإنه يؤم هذه الامة، وعيسى صلوات الله عليه يصلي خلفه.

ابو الحسن الابري گفته: روايات به صورت متواتر و از طريق راويان متعدد از رسول خدا صلي الله عليه وآله در باره حضرت مهدي عليه السلام نقل شده است که او از اهل بيت آن حضرت است، هفت سال حکومت مي‌کند و زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد، او همان کسي است که حضرت عيسي به همراه او خروج کرده و او را در کشتن دجال در دروازه‌اي که در سرزمين فلسطين وجود دارد، ياري مي‌کند. او امام اين امت خواهد شد و عيسي پشت سر او نماز مي‌خواند.

المزي، ابوالحجاج يوسف بن الزكي عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذيب الكمال، ج25، ص 149، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ 1980م؛

الزرعي الدمشقي الحنبلي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أبي بكر أيوب (مشهور به ابن القيم الجوزية ) (متوفاى751هـ)، المنار المنيف في الصحيح والضعيف، ج 1، ص 142، تحقيق: عبد الفتاح أبو غدة، ناشر: مكتب المطبوعات الإسلامية حلب، الطبعة: الثانية، 1403هـ.

محمد بن علي الشوکاني: روايات مهدويت بدون شک متواتر هستند

علامه محمد بن علي الشوکاني کتابي با عنوان «التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر والدجال والمسيح» دارد، در اين کتاب تصريح کرده است که روايات مهدويت بدون شک متواتر است. محمد بن جعفر کتاني در کتاب نظم المتناثر سخنان شوكاني نقل كرده است:

وللقاضي العلامة محمد بن علي الشوكاني اليمني رحمه الله رسالة سماها التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر والدجال والمسيح قال فيها والأحاديث الواردة في المهدي التي أمكن الوقوف عليها منها خمسون حديثا في الصحيح والحسن والضعيف المنجبر وهي متواترة بلا شك ولا شبهة بل يصدق وصف التواتر على ما دونها على جميع الاصطلاحات المحررة في الأصول وأما الآثار عن الصحابة المصرحة بالمهدي فهي كثيرة أيضا لها حكم الرفع إذ لا مجال للاجتهاد في مثل ذلك اه.

قاضي علامه محمد بن علي الشوکاني يمني رساله‌اي دارد که عنوان او را «التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر والدجال والمسيح» گذاشته است. در اين کتاب گفته: احاديثي که در باره حضرت مهدي عليه السلام که امکان دسترسي به آن‌ها وجود دارد، پنجاه روايت است که برخي از آن‌ها صحيح، برخي حسن و تعداد ديگري ضعيفي است که ضعف آن‌ها قبل جبران است. بدون شک و ترديد اين روايات متواتر است. بلکه گاهي به روايتي که کمتر از روايات مهدويت بوده، بنابر تمام مبناهايي که در علم اصول وجود دارد، متواتر گفته شده است.

اما روايتي که از صحابه آمده و در آن به مهدي تصريح شده است، زياد هستند که به همه آن‌ها حکم مرفوع (روايتي که صحابي از پيامبر نقل مي‌کند) داده مي‌شود؛ زيرا محال است که آن‌ها در چنين مسأله‌اي اجتهاد کرده باشند.

الكتاني، ابوعبد الله محمد بن جعفر (متوفاى: 1345 هـ)، نظم المتناثر من الحديث المتواتر، ج1، ص227، تحقيق: شرف حجازي، ناشر: دار الكتب السلفية - مصر.

محمد بن جعفر الکتاني: ابن خلدون اشتباه کرده، روايات مهدويت متواتر است

محمد بن جعفر کتاني در کتاب نظم المتناثر در رد کلام ابن خلدون مي‌نويسد که روايات مهدويت متواتر است؛ پس انکار آن شايسته نيست:

وتتبع ابن خلدون في مقدمته طرق أحاديث خروجه مستوعبا لها على حسب وسعة فلم تسلم له من علة لكن ردوا عليه بأن الأحاديث الواردة فيه على اختلاف رواياتها كثيرة جدا تبلغ حد التواتر وهي عند أحمد والترمذي وأبي داود وابن ماجه والحاكم والطبراني وأبي يعلى الموصلي والبزار وغيرهم من دواوين الإسلام من السنن والمعاجم والمسانيد وأسندوها إلى جماعة من الصحابة.

فإنكارها مع ذلك مما لا ينبغي والأحاديث يشد بعضها بعضا ويتقوى أمرها بالشواهد والمتابعات وأحاديث المهدي بعضها صحيح وبعضها حسن وبعضها ضعيف وأمره مشهور بين الكافة من أهل الإسلام على ممر الأعصار وأنه لا بد في آخر الزمان من ظهور رجل من أهل البيت النبوي يؤيد الدين ويظهر العدل ويتبعه المسلمون ويستولي على الممالك الإسلامية ويسمى بالمهدي.

ابن خلدون در مقدمه خودش طريق‌هاي روايات خروج حضرت مهدي عليه السلام را به اندازه توان خودش تحقيق کرده و هيچ روايتي را بدون اشکال نمانده است؛‌ ولي علماء سخن او را کرده و گفته‌اند که روايات وارده در اين زمينه با اختلافاتي که دارد، بسيار زياد است و به حد تواتر مي‌رسد. اين روايات را احمد، ترمذي، ابو داود، ابن ماجه، حاکم، طبراني، ابو يعلي، بزار و ديگران در کتاب‌هاي سنن، معاجم و مسانيد نقل کرده‌اند و آن‌ها را به گروهي از صحابه نسبت داده‌اند.

بنابراين انکار آن‌ها شايسته نيست و اين احاديث با توجه به شواهد و متابعاتي که دارد، همديگر را تقويت مي‌کنند. برخي از احاديث مهدويت صحيح، برخي حسن و برخي ضعيف هستند. مسأله مهدويت بين تمام مسلمانان در تمام زمان‌ها مشهور است که حتما در آخر الزمان مردي از اهل البيت رسول خدا صلي الله عليه وآله ظهور مي‌کند، دين را تقويت و عدالت را آشکار مي‌کند. مسلمانان او را همراهي کرده و بر تمام ممالک اسلامي حکومت خواهد کرد و «مهدي» ناميده مي‌شود.

الكتاني، ابوعبد الله محمد بن جعفر (متوفاى: 1345 هـ)، نظم المتناثر من الحديث المتواتر، ج1، ص227، تحقيق: شرف حجازي، ناشر: دار الكتب السلفية - مصر.

عظيم آبادي: احاديث مهدي منتظر متواتر است

شمس الحق عظيم آبادي در کتاب عون المعبود، پس از نقل کلام محمد بن علي شوکاني و ديگر علماي اهل سنت در اين باره، مي‌نويسد:

فتقرر بجميع ما سقناه أن الأحاديث الواردة في المهدي المنتظر متواترة والأحاديث الواردة في الدجال متواترة والأحاديث الواردة في نزول عيسى عليه السلام متواترة

پس با تمام آن چيزهايي که ما برشمرديم، ثابت مي‌شود که احاديث وارد شده در باره مهدي منتظر، متواتر هستند، همچنين احاديث دجار و نزول عيسي عليه السلام متواتر هستند.

العظيم آبادي، محمد شمس الحق (متوفاى1329هـ)، عون المعبود شرح سنن أبي داوود، ج 11، ص308، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الثانية، 1995م.

بن باز مفتي اعظم عربستان: هر کس منکر مهدويت شود، کافر است

عبد العزيز بن باز مفتي اعظم سابق عربستان سعودي، يکي از چهره‌هاي شرسناس وهابيت در زمان معاصر از کساني است که اعتقاد به مهدويت را پذيرفته و احاديث آن را متواتر دانسته است:

فأمر المهدي أمر معلوم والأحاديث فيه مستفيضة بل متواترة متعاضدة، وقد حكى غير واحد من أهل العلم: تواترها، كما حكاه الأستاذ في هذه المحاضرة، وهي متواترة تواترا معنويا لكثرة طرقها واختلاف مخارجها وصحابتها ورواتها وألفاظها، فهي بحق تدل على أن هذا الشخص الموعود به أمره ثابت وخروجه حق...

وقد اطلعت على كثير من أحاديثه فرأيتها كما قال الشوكاني وغيره، وكما قال ابن القيم وغيره: فيها الصحيح وفيها الحسن، وفيها الضعيف المنجبر، وفيها أخبار موضوعة، ويكفينا من ذلك ما استقام سنده، سواء كان صحيحا لذاته أو لغيره، وسواء كان حسنا لذاته أو لغيره، وهكذا الأحاديث الضعيفة إذا انجبرت وشد بعضها بعضا فإنها حجة عند أهل العلم. فإن المقبول عندهم أربعة أقسام: صحيح لذاته، وصحيح لغيره، وحسن لذاته، وحسن لغيره.

هذا ما عدا المتواتر، أما المتواتر فكله مقبول سواء كان تواتره لفظيا أو معنويا، فأحاديث المهدي من هذا الباب متواترة تواترا معنويا، فتقبل بتواترها من جهة اختلاف ألفاظها ومعانيها وكثرة طرقها وتعدد مخارجها، ونص أهل العلم الموثوق بهم على ثبوتها وتواترها.

وقد رأينا أهل العلم أثبتوا أشياء كثيرة بأقل من ذلك، والحق أن جمهور أهل العلم - بل هو اتفاق منهم - على ثبوت أمر المهدي، وأنه حق، وأنه سيخرج في آخر الزمان.

أما من شذ عن أهل العلم في هذا الباب فلا يلتفت إلى كلامه في ذلك.

مسأله مهدويت، يک مسأله قطعي است و احاديث در اين زمينه مستفيضه و بلکه متواتر هستند و همديگر را تقويت مي‌کنند. چندين نفر از اهل علم تواتر آن را بازگو کرده‌اند؛ چنانچه استاد در همين مجلس نيز آن را حکايت کرد.

اين روايات متواتر معنوي است؛ زيرا طرق آن بسيار زياد، ناقلين از صحابه وديگران زياد است و با االفاظ متعدد نقل شده است؛ پس به درستي دلالت مي‌کنند که آمدن اين شخص وعده داده شده، قطعي و خروج او حق است.

من روايات مهدويت را زياد مطالعه کردم؛ پس آن‌ها را همان‌طور يافتم که شوکاني و ديگران گفته‌اند، همان طور که ابن قيم و ديگران گفته‌اند: برخي از روايات آن صحيح و برخي ديگر حسن هستند. همچنين در ميان آن‌ها روايت ضعيف که قابل جبران است وجود دارد و احاديث جعلي نيز ديده مي‌شود. براي ما آن رواياتي که سندش استقامت دارند، کفايت مي‌کنند، چه صحيح لذاته باشد يا صحيح لغيره. چه حسن لذاته باشد و چه حسن لغيره. همچنين اگر احاديث ضعيف جبران شوند و همديگر را تقويت کنند، از ديدگاه اهل علم حجت هستند؛ زيرا از ديدگاه علما روايات مقبول چند دسته هستند: ا. صحيح لذاته؛ 2. صحيح لغيره؛ 3. حسن لذاته و حسن لغيره.

آن چه گفته شد، بدون در نظر گرفتن تواتر آن است؛ اما روايات متواتر همگي آن‌ها پذيرفته شده است؛ چه تواتر لفظي باشد و چه تواتر معنوي؛ پس احاديث مهدي از اين باب است و تواتر معنوي دارند؛ پس با توجه به تواتر آن‌ها و اختلاف در الفاظ و معاني و کثرت طرق و مخارجش پذيرفته مي‌شوند. اهل علم که به آن‌ها اعتماد مي‌شود، بر متواتر بودن آن‌ها تصريح کرده‌اند

گاهي مي‌بينيم که اهل علم، چيزهاي زيادي را قبول مي‌کنند، با اين که سندهاي آن‌ها کمتر از احاديث مهدويت هستند. حق اين است که عموم اهل علم و بلکه تمام آن‌ها اتفاق دارند که مسأله مهدي ثابت است، اين مسأله حق است و او در آخر الزمان خروج خواهد کرد؛ اما سخن افراد شاذ از اهل علم در اين باره، ارزش توجه کردن ندارد.

ابن باز، عبد العزيز بن عبد الله، مجموع فتاوي ومقالات متنوعه، الجزء الرابع، ص98 ـ 99، جمع وترتيب: دکتر محمد سعد الشويعر، ناشر: موقع بن باز.

http://www.binbaz.org.sa/mat/8222

و بازهم در جاي ديگر تأکيد مي‌کند که روايات مهدويت متواتر است و هر کس انکار کند، کافر است:

إنكار الدجال ونزول عيسى عليه السلام

يوجد لدينا رجل ينكر المسيح الدجال والمهدي ونزول عيسى عليه السلام ويأجوج ومأجوج ولا يعتقد في شيء منها، ويدعي عدم صحة ما ورد في ذلك من أحاديث، مع العلم بأنه لا يفقه شيئاً في علم الحديث ولا في غيره، وقد نوقش في هذه الأمور من قبل علماء ولكنه يزعم أن كل الأحاديث الواردة في هذه الأمور مكذوبة على النبي صلى الله عليه وسلم ودخيلة على الإسلام، وهو يصلي ويصوم ويأتي بالفرائض. فما حكمه؟ وفقكم الله.

مثل هذا الرجل يكون كافراً والعياذ بالله؛ لأنه أنكر شيئاً ثابتاً عن رسول الله عليه الصلاة والسلام، فإذا كان بين له أهل العلم ووضحوا له ومع هذا أصر على تكذيبها وإنكارها فيكون كافراً؛ لأن من كذَّب الرسول صلى الله عليه وسلم فهو كافر، ومن كذَّب الله فهو كافر، وقد صحت وتواترت هذه الأخبار عن رسول الله عليه الصلاة والسلام في نزول المسيح ابن مريم من السماء في آخر الزمان، ومن خروج يأجوج ومأجوج وخروج الدجال في آخر الزمان، ومن مجيء المهدي، كل هذا الأربعة ثابتة: المهدي في آخر الزمان يملأ الأرض قسطاً بعد أن ملئت جوراً، ونزول المسيح ابن مريم، وخروج الدجال في آخر الزمان، وخروج يأجوج ومأجوج، كل هذا ثابت بالأحاديث الصحيحة المتواترة عن رسول الله صلى الله عليه وسلم، فإنكارها كفر وضلال نسأل الله العافية والسلامة.

فالدجال والمسيح ابن مريم ويأجوج ومأجوج؛ هؤلاء الثلاثة ليس فيهم شك ولا ريب تواترت فيهم الأخبار عن الرسول صلى الله عليه وسلم، وأما المهدي فقد تواترت فيه الأخبار أيضاً، وحكى غير واحد أنها تواترت عن النبي صلى الله عليه وسلم، لكن لبعض الناس فيها إشكال وتوقف، فقد يتوقف في كفر من أنكر المهدي وحده فقط.

أما من أنكر الدجال أو المسيح ابن مريم أو يأجوج ومأجوج فلا شكَّ في كفره ولا توقف وإنما التوقف في من أنكر المهدي فقط، فهذا قد يُقال بالتوقف في كفره وردته عن الإسلام؛ لأنه قد سبقه من أشكل عليه ذلك؛ والأظهر في هذا والأقرب في هذا كفره، وأما ما يتعلق بيأجوج ومأجوج والدجال والمسيح ابن مريم فقد كفر نسأل الله العافية.

سؤال کننده: در اين جا افرادي ديده مي‌شود که دجال، مهدي و نزول عيسي و يأجوج و مأجوج را منکر مي‌شود و به هيچ يک از آن‌ها اعتقاد ندارند و ادعا مي‌کنند که روايات وارد شده در اين زمينه‌ها صحت ندارد؛ با اين که اين افراد در باره علم حديث و ديگر علوم تخصص ندارند. گاهي از جانب علماء نيز مناقشه مي‌شود و آن‌ها خيال مي‌کنند که احاديث وارد شده در اين زمينه‌ها دروغ بر پيامبر است و وارد اسلام شده است؛‌ در حالي که اين افراد نماز مي‌خوانند، روزه مي‌گيرند و واجبات را نيز انجام مي‌دهند. حکم اين مسأله چيست؟

پاسخ بن باز: چنين شخصي کافر است؛ زيرا او چيزي را انکار کرده است که از رسول خدا صلي الله عليه وآله ثابت شده است؛ پس اگر اهل علم آن را توضيح دهند و مسأله را روشن کنند؛ در عين حال اصرار بر تکذيب و انکار اين روايات داشته باشد، کافر است؛ زيرا کسي که رسول خدا را تکذيب کند، کافر است. کسي که خداوند را تکذيب کند، کافر است.

روايات نزول مسيح پسر مريم در آخر الزمان از آسمان، خروج يأجوج و مأجوج، خروج دجال در آخر الزمان و آمدن مهدي با سند صحيح و به صورت متواتر نقل شده است. هر کدام از اين چهار مورد قطعي است: مهدي در آخر الزمان زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ پس از آن که پر از جور مي‌شود. همچنين نزول عيسي بن مريم، خروج دجال در آخر الزمان و خروج يأجوج و مأجوج. همه اين موارد با سندهاي صحيح و متواتر از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل شده است؛ پس انکار اين موارد کفر و گمراهي است. از خداوند عافيت و سلامت خواستاريم.

پس دجال، مسيح پسر مريم و يأجوج و مأجوج قطعي است و شکي در آن نيست. ترديدي نيست که روايات در اين باره از رسول خدا صلي الله عليه وآله متواتر است. اما در باره مهدي نيز روايات متواتر است، چندين نفر تواتر آن را از رسول خدا صلي الله عليه وآله حکايت کرده‌اند؛ ولي بعضي از مردم در آن اشکال گرفته و توقف کرده‌‌اند. پس تنها در کفر کسي که مهدي را انکار کند توقف کرده‌اند.

اما کسي که دجال يا مسيح بن مريم و يا يأجوج و مأجوج را انکار کند، شکي در کفر او نيست و هيچ توقفي نمي‌شود؛ توقف تنها در منکر مهدي است. در اين باره گاهي در کفر و ارتدادش از اسلام توقف شده است؛ زيرا کساني در گذشته به آن اشکال گرفته‌اند؛ اما نظر بهتر و نزديک‌تر به حق اين است که منکر مهدي نيز کافر است؛ اما آن چه متعلق به يأجوج و مأجون و دجال و مسيح است، به درستي که کافر شده است. از خداوند عافيت مي‌طلبيم.

بن باز، عبد العزيز بن عبد الله، فتاوي نور علي الدرب، الجزء الأول، ص355-356

http://www.binbaz.org.sa/mat/21563

بنابراين ترديدي نيست که روايات مهدويت از ديدگاه اهل سنت و حتي وهابيت متواتر است؛ اما کساني که در اين باره تشکيک مي‌کنند و مي‌گويند روايت صحيحي در اين زمينه وجود ندارد، تنها بي‌سوادي و بي‌اطلاعي خود را به رخ همگان مي‌کشند و جز آبرو ريزي براي خود، به اعتقاد مهدويت نمي‌توانند هيچگونه خدشه‌اي وارد سازند.


چهل حديث صحيح در باره مهدويت از طريق اهل البيت عليهم السلام

روايات مهدويت از طريق اهل البيت عليهم السلام فوق تواتر است و حتي مي‌توان ادعا کرد که در هيچ زمينه‌اي به اندازه مهدويت روايت نقل نشده باشد. حتي کتاب‌هاي مستقلي در اين زمينه نوشته شده است که بهترين نمونه آن را مي‌توان کتاب کمال الدين و تمام النعمه نوشته محدث بزرگ و افتخار شيعه، مرحوم شيخ صدوق معرفي کرد.

همچنين حضرت آيت الله العظمي صافي گلپايگاني حفظه الله کتابي با عنوان «منتخب الأثر» تأليف کرده‌اند که يکي از بهترين کتاب‌ها در اين موضوع به شمار مي‌رود.

بنابراين تشکيک درباره مهدويت و رواياتي که از طريق اهل بيت عليهم السلام نقل شده است، نهايت جهل و ناداني ادعا کننده را ثابت مي‌کند و بس.

از آن جايي که روايات در اين باره بسيار گسترده است، ما تنها به نقل چهل روايت که البته همگي با سند صحيح نقل شده‌اند، بسنده کرده و مشتاقان بحث مهدويت را به کتاب‌هاي مفصل ارجاع مي‌دهيم.

روايات در باره مهدويت از طريق شيعيان به چند دسته تقسيم مي‌شود:

دسته اول: تصريح به نام و نسب حضرت مهدي فرزند امام عسکري عليهما السلام

1. نام تک تک ائمه از زبان امام جواد عليه السلام

شيخ کليني رحمت الله عليه در کتاب کافي با سند صحيح از امام جواد عليه السلام نقل مي‌کند که آن حضرت نام تک تک ائمه عليهم السلام را آورده و تصريح مي‌کند که حضرت حجت سلام الله عليه، فرزند حضرت امام حسن عسکري عليه السلام است:

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي عليه السلام قَالَ:

أَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ومَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليهما السلام وهُوَ مُتَّكِئٌ عَلَى يَدِ سَلْمَانَ فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ فَجَلَسَ إِذْ أَقْبَلَ رَجُلٌ حَسَنُ الْهَيْئَةِ واللِّبَاسِ فَسَلَّمَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ- فَرَدَّ فَجَلَسَ ثُمَّ قَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَسْأَلُكَ عَنْ ثَلَاثِ مَسَائِلَ إِنْ أَخْبَرْتَنِي بِهِنَّ عَلِمْتُ أَنَّ الْقَوْمَ رَكِبُوا مِنْ أَمْرِكَ‏ مَا قُضِيَ‏ عَلَيْهِمْ‏ وأَنْ لَيْسُوا بِمَأْمُونِينَ فِي دُنْيَاهُمْ وآخِرَتِهِمْ وإِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى عَلِمْتُ أَنَّكَ وهُمْ شَرَعٌ سَوَاءٌ

فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام سَلْنِي عَمَّا بَدَا لَكَ قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الرَّجُلِ إِذَا نَامَ أَيْنَ تَذْهَبُ رُوحُهُ وعَنِ الرَّجُلِ كَيْفَ يَذْكُرُ ويَنْسَى وعَنِ الرَّجُلِ كَيْفَ يُشْبِهُ وَلَدُهُ الْأَعْمَامَ والْأَخْوَالَ فَالْتَفَتَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام إِلَى الْحَسَنِ فَقَالَ:

يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَجِبْهُ قَالَ فَأَجَابَهُ الْحَسَنُ عليه السلام فَقَالَ الرَّجُلُ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ولَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا وأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ولَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِذَلِكَ

وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله والْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وأَشَارَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ

وَ لَمْ أَزَلْ أَشْهَدُ بِهَا وأَشْهَدُ أَنَّكَ وَصِيُّهُ والْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ وأَشَارَ إِلَى الْحَسَنِ عليه السلام

وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ وَصِيُّ أَخِيهِ والْقَائِمُ بِحُجَّتِهِ بَعْدَهُ

وَ أَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ الْحُسَيْنِ بَعْدَهُ

وَ أَشْهَدُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ

وَ أَشْهَدُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدٍ

وَ أَشْهَدُ عَلَى مُوسَى أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ

وَ أَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ

وَ أَشْهَدُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى

وَ أَشْهَدُ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ

وَ أَشْهَدُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ بِأَنَّهُ الْقَائِمُ بِأَمْرِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ

وَ أَشْهَدُ عَلَى رَجُلٍ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ لَا يُكَنَّى ولَا يُسَمَّى حَتَّى يَظْهَرَ أَمْرُهُ فَيَمْلَأَهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً والسَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ورَحْمَةُ اللَّهِ وبَرَكَاتُهُ.

ثُمَّ قَامَ فَمَضَى فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ اتْبَعْهُ فَانْظُرْ أَيْنَ يَقْصِدُ فَخَرَجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ عليهما السلام فَقَالَ مَا كَانَ إِلَّا أَنْ وَضَعَ رِجْلَهُ خَارِجاً مِنَ الْمَسْجِدِ فَمَا دَرَيْتُ أَيْنَ أَخَذَ مِنْ أَرْضِ اللَّهِ فَرَجَعْتُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَأَعْلَمْتُهُ فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَ تَعْرِفُهُ قُلْتُ اللَّهُ ورَسُولُهُ وأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ. قَالَ: هُوَ الْخَضِرُ عليه السلام.

«امام محمد تقى عليه السلام فرمود: اميرمؤمنان همراه حسن بن علي عليهما السلام مى‏آمد و به دست سلمان تكيه داده بود. وارد مسجد الحرام شد و بنشست، مردى خوش قيافه و خوش لباس پيش آمد و به امير مؤمنان عليه السلام سلام كرد. حضرت جواب سلام وي را داد. او نيز پس از اين که نشست: گفت:

يا امير مؤمنان سه سؤال از شما مي‌پرسم، اگر جواب آن­ها را داديد، مي­فهمم مردمي كه بعد از پيامبر حكومت را متصرف شدند در باره تو مرتكب عملى اشتباه شده­اند و با اين کار خود را محكوم ساخته­اند و در دنيا و آخرت خويش آسوده و در امان نيستند. اما اگر جواب سؤالاتم را ندادي مي­فهمم که تو هم با آنها برابرى.

امير مؤمنان عليه السلام به او فرمودند: هر چه مي­خواهى از من بپرس، او گفت: به من بگو:

1. وقتى انسان مي­خوابد روحش كجا مي‌رود؟

2. و چگونه مى‏شود كه انسان گاهى به ياد مى‏آورد و گاهى فراموش مي­كند؟.

3. و چگونه مى‏شود كه فرزند انسان مانند عموها و دائي­هايش مى‏شود؟ يعني ويژگي هاي وراثتي آن­ها را به ارث مي­برد.

امير مؤمنان عليه السلام رو به امام حسن عليه السلام كرده و فرمودند: اى ابا محمد! جوابش را بگو، امام حسن عليه السلام جواب سؤالات را فرمودند، آن مرد گفت: گواهى مي­دهم كه کسي جز خداوند، شايسته پرستش نيست و همواره به آن گواهى مي‌دهم.

گواهى مي‌دهم كه محمد رسول خداست و همواره بدان گواهى مي­دهم.

گواهى مي‌دهم كه تو وصى رسول خدا هستى و به حجت او قيام كرده‏اى- اشاره به امير مؤمنان كرد- و همواره بدان گواهى مي­دهم.

گواهى مي‌دهم كه تو وصى او هستي و وظايف او را انجام مي­دهي- اشاره به امام حسن كرد.

گواهى مي‌دهم كه حسين بن على وصى برادر خود و انجام دهنده وظايف وي خواهد بود.

گواهى مي‌دهم كه على بن الحسين پس از حسين انجام دهنده و ظايف امامت اوست.

گواهى مي‌دهم كه محمد بن على انجام دهنده وظايف امامت على بن الحسين است.

گواهى مي‌دهم كه جعفر بن محمد جانشين و انجام دهنده وظايف امامت محمد است.

گواهى مي‌دهم كه موسى (بن جعفر) جانشين و انجام دهنده وظايف امامت جعفر بن محمد است.

گواهى مي‌دهم كه على بن موسى جانشين و انجام دهنده وظايف امامت موسى بن جعفر است.

گواهى مي‌دهم كه محمد بن على جانشين و انجام دهنده وظايف امامت على بن موسى است.

گواهى مي‌دهم كه على بن محمد جانشين و انجام دهنده وظايف امامت محمد بن على است.

گواهى مي‌دهم كه حسن بن على جانشين و انجام دهنده وظايف امامت على بن محمد است.

و گواهى مي­دهم كه مردى از فرزندان حسن است كه تا هنگام ظهور نبايد به كنيه و نام خوانده شود. او زمين را از عدالت پر مي­كند چنان كه از ستم پر شده است.

درود و رحمت و بركات خدا بر تو باد، اى امير مؤمنان!، سپس برخاست و برفت.

امير مؤمنان فرمودند:

اى ابا محمد! دنبالش برو و ببين كجا مي‌رود؟ حسن بن علي عليهما السلام بيرون آمده و فرمودند: به محض اين كه پايش را از مسجد بيرون گذاشت نفهميدم به كدام سمت از زمين خدا رفت. سپس خدمت امير مؤمنان عليه السلام بازگشتم و به او خبر دادم.

فرمود: اى ابا محمد! او را مي‌شناسى؟ گفتم: خدا و پيغمبرش و امير مؤمنان داناترند، فرمودند: او خضر عليه السلام بود».

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج‏1،ص525، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

به اعتقاد علامه محمد تقي مجلسي اين روايت صحيح است و 9 سند دارد:

وفي الصحيح بتسع طرق، عن أبي هاشم الجعفري عن أبي جعفر الثاني محمد بن علي الجواد عليهما السلام قال أقبل أمير المؤمنين ذات يوم و معه الحسن بن علي عليهما السلام و هو متكئ على يد سلمان‏.

المجلسى، محمدتقى بن مقصودعلى‏ (متوفاي1070هـ)، روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه(ط- القديمة)، ج‏8، ص601، تحقيق: موسوى كرمانى، حسين و اشتهاردى على پناه‏، ناشر: مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور، ـ قم‏، 1406هـ.

و علامه محمد باقر مجلسي رحمت الله عليه مي‌نويسد:

باب ما جاء في الاثني عشر و النص عليهم من الله عليهم السلام‏ الحديث الأول‏: صحيح.

مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏6، ص203.

بررسي سند روايت

مقصود از «عدة من أصحابنا» در اين سند: «علي بن إبراهيم وعلي بن محمد بن عبد الله ابن أذينة وأحمد بن عبد الله بن أمية وعلي بن الحسن» هستند که مورد اعتماد بودن آنان، جاي هيچ ترديدي وجود ندارد.

الحلي الأسدي، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن المطهر (متوفاى 726هـ)، خلاصة الأقوال في معرفة الرجال، ص430، تحقيق: فضيلة الشيخ جواد القيومي، ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

احمد بن محمد البرقي:

نجاشي مي­گويد: خود او مورد اعتماد است:

وكان ثقة في نفسه...

رجال النجاشي، ص76؛ معجم رجال الحديث، ج3، ص49، رقم: 861

داود بن القاسم أبو هاشم الجعفري:

نجاشي مي­گويد: داوود بن القاسم ابو هاشم الجعفري نزد امامان معصوم عليهم السلام از جايگاه بزرگ و رفيعي برخوردار بود. وي مورد اعتماد و گرانقدر است:

كان عظيم المنزلة عند الأئمة عليهم السلام، شريف القدر، ثقة.

رجال النجاشي، ص156

شيخ طوسي نيز مي­گويد: وي گرانقدر بود و نزد امامان معصوم از جايگاه بزرگ و رفيعي برخوردار بود:

جليل القدر عظيم المنزلة عند الأئمة عليهم السلام.

الفهرست، ص124؛ معجم رجال الحديث، ج8، ص123، رقم: 4428.

2. نام تك تك ائمه (ع) از زبان امام صادق عليه السلام

مرحوم خزاز قمي در کتاب معتبر «کفاية الأثر» روايتي را با سند صحيح از امام صادق عليه السلام نقل کرده است. آن حضرت اصول عقايد شيعه و از جمله امامت را به تفصيل در اين روايت توضيح داده و تصريح كرده است که حضرت حجت عليه السلام فرزند حضرت امام حسن عسکري عليه السلام است:

حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُوسَى قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامٍ قَالَ:

كُنْتُ عِنْدَ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عليهما السلام: إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ مُعَاوِيَةُ بْنُ وَهْبٍ وعَبْدُ الْمَلِكِ بْنُ أَعْيَنَ...

ثُمَّ قَالَ عليه السلام: إِنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ وأَوْجَبَهَا عَلَى الْإِنْسَانِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ والْإِقْرَارُ لَهُ بِالْعُبُودِيَّةِ وحَدُّ الْمَعْرِفَةِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ غَيْرُهُ ولَا شَبِيهَ لَهُ ولَا نَظِيرَ لَهُ وأَنَّهُ يَعْرِفُ أَنَّهُ قَدِيمٌ مُثْبَتٌ بِوُجُودٍ غَيْرُ فَقِيدٍ مَوْصُوفٌ مِنْ غَيْرِ شَبِيهٍ ولَا مُبْطِلٍ‏ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ وهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ.

وَ بَعْدَهُ مَعْرِفَةُ الرَّسُولِ والشَّهَادَةُ لَهُ بِالنُّبُوَّةِ وأَدْنَى مَعْرِفَةِ الرَّسُولِ الْإِقْرَارُ بِهِ بِنُبُوَّتِهِ وأَنَّ مَا أَتَى بِهِ مِنْ كِتَابٍ أَوْ أَمْرٍ أَوْ نَهْيٍ‏ فَذَلِكَ عَنِ اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ

وَ بَعْدَهُ مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ الَّذِي بِهِ يَأْتَمُّ بِنَعْتِهِ وصِفَتِهِ واسْمِهِ فِي حَالِ الْعُسْرِ والْيُسْرِ وأَدْنَى مَعْرِفَةِ الْإِمَامِ أَنَّهُ عِدْلُ النَّبِيِّ إِلَّا دَرَجَةَ النُّبُوَّةِ ووَارِثُهُ وأَنَّ طَاعَتَهُ طَاعَةُ اللَّهِ وطَاعَةُ رَسُولِ اللَّهِ والتَّسْلِيمُ لَهُ فِي كُلِّ أَمْرٍ والرَّدُّ إِلَيْهِ والْأَخْذُ بِقَوْلِهِ.

وَ يَعْلَمُ أَنَّ الْإِمَامَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ الْحَسَنُ ثُمَّ الْحُسَيْنُ ثُمَّ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ ثُمَّ أَنَا ثُمَّ مِنْ بَعْدِي مُوسَى ابْنِي ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وَلَدُهُ عَلِيٌّ وبَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وبَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِيٌّ ابْنُهُ وبَعْدَ عَلِيٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ والْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ...

«از هشام روايت مي­کنند كه وي گفت: نزد حضرت صادق عليه السلام بودم. معاوية بن وهب و عبد الملك بن اعين نزد آن حضرت آمدند...

سپس امام صادق عليه السلام فرمود: بهترين فرائض و واجب‏ترين آنها بر انسان شناخت پروردگار و اقرار به بندگى اوست، و حدّ اقل معرفت اين است كه به يکتايي او اقرار كند و شبيه و شريکي براى او قائل نشود، و بداند كه او قديم و ثابت و موجود است، و به چيزى مقيّد نيست، توان او را توصيف شده؛ ولى نه از روى شبيه و مانندي، و بداند كه او باطل نيست و مانندش چيزى نيست‏ و او شنوا و بينا است.

و پس از او شناخت پيامبر و گواهى به نبوت اوست، و كمترين چيزى كه در شناسايى او لازم است اين است كه اقرار به نبوت او كند، و اينكه آنچه آورده از جمله كتاب يا امر و نهى از نزد خداى عز و جل است.

و پس از او شناخت امامى است كه وصف و نام او در حال سختى و خوشى پيروى مي­شود، و كمترين چيزى كه در شناخت امام لازم است، اين است كه او به جز در مقام نبوت مشابه و همتاي پيامبر و وارث اوست؛ و اين كه اطاعت او اطاعت خداوند و رسول اوست، و در هر امرى تسليم او باشد و (در آنچه نمي­داند) به او مراجعه كند و گفتار او را آويزه گوش کند.

و بداند كه پس از رسول خدا على بن ابى طالب عليه السلام امام است و پس از او حسن سپس حسين سپس على بن الحسين و سپس محمد بن على و پس از او منم، و پس از من موسى فرزندم و پس از او فرزندش على و بعد از او محمد فرزندش پس از او نيز على فرزندش سپس فرزندش حسن و حضرت حجت از فرزندان حسن است».

الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص260 ـ 264، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ.

اين روايت مطالب زيادي را ثابت مي‌کند؛ از جمله:

1. بعد از شناخت خداوند و پيامبران، شناخت امامي که همتراز خداوند و پيامبر در اطاعت است، واجب است؛

2. امام بعد از رسول خدا صلى الله عليه وآله علي بن أبي طالب، امام حسن، امام حسين عليهم السلام و... است؛

3. ائمه عليهم السلام همتراز با رسول خدا صلى الله عليه وآله هستند و تمام مقامات آن حضرت جز نبوت را دارا هستند؛

4. اطاعت از امام، اطاعت از پيامبر و اطاعت از خداوند است؛

5. آخرين امام و حجت، فرزند امام حسن عسکري عليه السلام است.

بررسي سند روايت

الحسين بن علي بن الحسين بن موسي:

نجاشي و شيخ طوسي در باره او گفته‌اند که وي مورد اعتماد است:

ثقة.

رجال النجاشي، ص68؛ رجال الطوسي، ص423؛ معجم رجال الحديث، ج7، ص47، رقم: 3531.

هَارُونُ بْنُ مُوسَى بن أحمد:

نجاشي مي­گويد: ابو محمد التلعکبري از قبيله بني شيبان: در ميان شيعيان چهره شناخته شده و مورد اعتماد بود. وي قابل اطمينان بود و نمي­توان به او اشکال گرفت:

أبو محمد التلعكبري، من بني شيبان: كان وجها في أصحابنا ثقة، معتمدا لا يطعن عليه...

رجال النجاشي، ص439.

شيخ طوسي مي­گويد: وي عالم گرانقدر و والا مقام است. روايات زيادي از وي نقل شده، بي نظير و مورد اعتماد است:

جليل القدر، عظيم المنزلة، واسع الرواية، عديم النظر، ثقة. روى جميع الأصول والمصنفات.

رجال الطوسي، ص449؛ معجم رجال الحديث، ج20، ص258، 13273.

محمد بن الحسن بن وليد:

نجاشي مي­گويد: بزرگ مردم قم، فقيه و پيش‌کسوت آنان به شمار مي‌رفت، وي بسيار مورد اعتماد و مطمئن بود و شخصيت برجسته‌اي داشت:

شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص383.

شيخ طوسي مي­گويد: وي گرانقدر و والا مقام است، به علم رجال تسلط دارد و مورد اعتماد است. در فقه نکته سنج و آگاه و مطمئن است».

جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الفهرست، ص237؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص220، رقم: 10490.

محمد بن الحسن بن فروخ الصفار:

نجاشي مي­گويد: در ميان عالمان شيعه قم، داراي قدر و منزلت، مورد اعتماد، گرانقدر و برتر از ديگران بوده و روايات او، افتادگي كمتري داشت:

كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، راجحا، قليل السقط في الرواية.

رجال النجاشي، ص354؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص263، رقم: 10532.

يعقوب بن يزيد:

نجاشي مي­گويد: وي مورد اعتماد و بسيار صادق و راستگو بود:

وكان ثقة صدوقا...

رجال النجاشي، ص450.

شيخ طوسي مي­گويد: وي روايات بسياري نقل کرده و مورد اعتماد است:

كثير الرواية، ثقة.

الفهرست، ص264؛ معجم رجال الحديث، ج21، ص156، رقم: 13778.

محمد بن أبي عمير:

وي از برترين راويان شيعه و از اصحاب اجماع به شمار مي‌رود؛ يعني از افرادي است که هر روايتي که با سند صحيح به آن‌ها برسد، شيعيان اتفاق بر قبول آن دارند.

نجاشي در باره او مي­گويد: وي از نظر ما و حتي مخالفان، عالم گرانقدر و والا مقام است:

جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...

رجال النجاشي، ص326.

و شيخ طوسي مي­گويد: وي مطمئن ترين، زاهدترين، با تقواترين و عابدترين شخص نزد شيعه و سني است:

وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.

الفهرست، ص218؛ معجم رجال الحديث، ج15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.

هشام بن سالم:

نجاشي مي­گويد: وي بسيار مورد اعتماد و اطمينان است:

ثقة ثقة.

رجال النجاشي، ص434؛ معجم رجال الحديث، ج20، ص324.

3. امام رضا عليه السلام: امام بعد از من فرزندم امام جواد و... وحجت منتظر هستند

شيخ صدوق رحمت الله عليه در کتاب شريف عيون أخبار الرضا عليه السلام به نقل از آن‌حضرت مي‌نويسد: امام رضا عليه السلام نام تک تک جانشينان خود را تا حضرت حجت عليه السلام مي‌برند:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ سَمِعْتُ دِعْبِلَ بْنَ عَلِيٍّ الْخُزَاعِيَّ يَقُولُ‏ لَمَّا أَنْشَدْتُ مَوْلَايَ الرِّضَا عليه السلام قَصِيدَتِيَ الَّتِي أَوَّلُهَا

مَدَارِسُ آيَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ وَ مَنْزِلُ وَحْيٍ مُقْفِرُ الْعَرَصَاتِ‏

فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَى قَوْلِي‏:

خُرُوجُ إِمَامٍ لَا مَحَالَةَ خَارِجٌ‏ يَقُومُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ والْبَرَكَاتِ‏

يُمَيِّزُ فِينَا كُلَّ حَقٍّ وبَاطِلٍ‏ وَ يُجْزِي عَلَى النَّعْمَاءِ والنَّقِمَاتِ‏

بَكَى الرِّضَا عليه السلام بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَيَّ فَقَالَ لِي يَا خُزَاعِيُّ نَطَقَ‏ رُوحُ‏ الْقُدُسِ‏ عَلَى لِسَانِكَ بِهَذَيْنِ الْبَيْتَيْنِ فَهَلْ تَدْرِي مَنْ هَذَا الْإِمَامُ ومَتَى يَقُومُ فَقُلْتُ لَا يَا سَيِّدِي إِلَّا أَنِّي سَمِعْتُ بِخُرُوجِ إِمَامٍ مِنْكُمْ يُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنَ الْفَسَادِ ويَمْلَؤُهَا عَدْلًا.

فَقَالَ يَا دِعْبِلُ الْإِمَامُ بَعْدِي مُحَمَّدٌ ابْنِي وبَعْدَ مُحَمَّدٍ ابْنُهُ عَلِيٌّ وبَعْدَ عَلِيٍّ ابْنُهُ الْحَسَنُ وبَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْحُجَّةُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ فِي غَيْبَتِهِ الْمُطَاعُ فِي ظُهُورِهِ لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فَيَمْلَأَهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً وأَمَّا مَتَى فَإِخْبَارٌ عَنِ الْوَقْتِ

وَلَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ عليهم السلام أَنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه وآله قِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله مَتَى يَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ؟ فَقَالَ مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ «لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ والْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً». (الأعراف/187).

«دعبل خزاعى مي­گويد: هنگامي که قصيده خود را كه با اين ابيات شروع مي­شد:

مدارس آيات خلت من تلاوة ومنزل وحى مقفر العرصات

براى حضرت امام رضا عليه السلام خواندم موقعىزماني كه به اين شعر رسيدم:

خروج امام لا محالة خارج يقوم على اسم اللَّه والبركات‏

يميّز فينا كلّ حقّ وباطل ويجزى على النعماء والنقمات.

(ظهور امامى كه ناگزير از آن هستيم، حتمى است او به نام خدا و بركات او قيام مي‌كند تا در ميان ما هر حقى را از باطل تميز دهد و پاداش هر نعمت و نقمتى را عطا نمايد)

حضرت امام رضا عليه السلام با شنيدن اين اشعار سخت گريستند، آنگاه رو به من كرده و فرمودند:

اى خزاعى! روح القدس با زبان تو اين دو بيت را خواند! آيا مي­دانى اين امام كيست و چه زماني قيام مي‌كند؟

گفتم: آقاي من ! نه! اين قدر شنيده‏ام كه امامى از نسل شما قيام مي‌كند، و زمين را از لوث فساد پاك مي‌گرداند و آن را پر از عدل خواهد كرد؛ چنان كه پر از ظلم‏ شده باشد.

حضرت فرمودند: اى دعبل! پسرم محمد امام بعد از من است و بعد از او پسرش على؛ بعد از او نيز پسرش حسن و بعد از حسن پسرش حجت قائم، امام امت است كه (اهل ايمان) در زمان غيبتش انتظار او را مي‌كشند و بعد از ظهورش از وى فرمان‌بردارى مي‌كنند.

اگر تنها يک روز از عمر دنيا باقي مانده باشد خداوند آن روز را به اندازه­اي طولانى مي‌کند تا او بيايد و جهان را پر از عدل كند چنان كه پر از ظلم شده است.

اما چه زماني ظهور خواهد كرد؟ نمي­توان وقت آن را تعيين نمود. پدرم (موسى بن جعفر) از پدرش و آن حضرت از پدرانش از على عليه السلام روايت كرده‏اند كه از پيامبر صلى الله عليه وآله سؤال شد: حضرت قائم كه از نسل شما است چه زماني ظهور خواهد كرد؟ ايشان فرمودند: آمدن وى مثل آمدن روز رستاخيز است كه خداوند در قرآن مي­فرمايد:

«لا يُجَلِّيها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِيكُمْ إِلَّا بَغْتَةً؛ كسى جز خداوند وقت آن را معلوم نميكند، اين مطلب در آسمان‌ها و زمين گران آمده» آن حضرت به طور ناگهانى به سوى شما خواهد آمد».

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، عيون اخبار الرضا (ع)، ج2، ص265 ـ 266، تحقيق: الشيخ حسين الأعلمي، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات ـ بيروت، 1404هـ ـ 1984م.

اين روايت امامت امام رضا عليه السلام تا امامت حضرت مهدي عجل الله تعالى فرجه الشريف و همچنين غيبت طولاني حضرت حجت و ظهور آن حضرت و... ثابت مي‌کند.

بررسي سند روايت

احمد بن زياد بن جعفر همداني:

نخستين راوى در سند روايت احمد بن زياد همدانى استاد شيخ صدوق رحمت الله عليه است. وي در باره استادش مي‌گويد:

«او شخصي مورد اعتماد، متدين و فاضل بود. رحمت و رضوان خداوند بر او باد».

وكان رجلا ثقة دينا فاضلا رحمة الله عليه ورضوانه.

كمال الدين و تمام النعمة، ص369.

علي بن ابراهيم بن هاشم:

نجاشي در باره او مي‌گويد: «علي بن ابراهيم قمي، در نقل حديث مطمئن و مورد اعتماد است و مذهب صحيحي دارد».

القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.

رجال النجاشي، ص260؛ معجم رجال الحديث، ج12، ص212، رقم: 7830.

ابراهيم بن هاشم:

سيد بن طاووس در سندي که ابراهيم بن هاشم در سلسله آن وجود دارد، گفته است که تمام روات آن مورد اعتماد هستند:

ورواة الحديث ثقات بالاتفاق.

فلاح السائل، ص158؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص291، رقم: 332.

اين جمله به روشني ثابت مي‌کند که تمام شيعيان بر وثاقت او اجماع داشته‌اند.

عبد السلام بن صالح أبو الصلت الهروي:

نجاشي مي­گويد: وي مورد اطمنينان است و احاديثش مطابق واقع است:

ثقة، صحيح الحديث.

رجال النجاشي، ص245؛ معجم رجال الحديث، ج11، ص18، رقم: 6515.

4. خداوند پروردگارم، محمد پيامبرم، علي، حسن، حسين و... وحجت بن الحسن امامانم هستند.

شيخ کليني رحمت الله عليه در کتاب شريف کافي روايتي را نقل مي‌کند که امام کاظم عليه السلام در اين روايت به شيعيان توصيه کرده است در سجده شکر خود ذکري را بخوانند. در اين ذکر از ائمه دوازده گانه عليهم السلام ياد شده است:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الْمَاضِيَ عليه السلام عَمَّا أَقُولُ فِي سَجْدَةِ الشُّكْرِ فَقَدِ اخْتَلَفَ أَصْحَابُنَا فِيهِ:

فَقَالَ: قُلْ وأَنْتَ سَاجِدٌ:

اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وأُشْهِدُ مَلَائِكَتَكَ وأَنْبِيَاءَكَ ورُسُلَكَ وجَمِيعَ خَلْقِكَ أَنَّكَ اللَّهُ رَبِّي والْإِسْلَامَ دِينِي ومُحَمَّداً نَبِيِّي‏ وعَلِيّاً وفُلَاناً وفُلَاناً إِلَى آخِرِهِمْ أَئِمَّتِي بِهِمْ أَتَوَلَّى ومِنْ عَدُوِّهِمْ أَتَبَرَّأُ

اللَّهُمَّ إِنِّي أَنْشُدُكَ دَمَ الْمَظْلُومِ ثَلَاثاً

اللَّهُمَّ إِنِّي أَنْشُدُكَ بِإِيوَائِكَ عَلَى نَفْسِكَ‏ لِأَوْلِيَائِكَ لِتُظْفِرَنَّهُمْ بِعَدُوِّكَ وعَدُوِّهِمْ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وعَلَى الْمُسْتَحْفَظِينَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ...

«عبد الله بن جندب مي­گويد: از امام کاظم عليه السلام در باره سجده شکر سؤال کردم و اين که اصحاب ما (شيعيان) در باره آن ديدگاه‌هاي مختلفي دارند؛ پس آن حضرت فرمود که در حال سجده بگو:

«بار الها من تو را، فرشتگانت را، پيامبران و فرستادگانت را و تمامى مخلوقات و بندگانت را گواه مي­گيرم که خداوند يكتا، پروردگار من است. اسلام دين من است. محمّد صلى الله عليه وآله پيامبر من و على و فلاني و فلاني (نام همه ائمه را بياورد) امامان و پيشوايان دين من هستند. با آنها دوست و از دشمنانشان بيزارم.

بار الها، تو را سوگند مي‌دهم به خون ريخته‏شده مظلوم سه بار پروردگارا، تو را سوگند مي‌دهم به آن قسمى كه ياد كرده‏اى و وعده­ داده­اى كه دشمنان خود را به دست ما و به دست مؤمنين هلاك کني.

بار خدايا، تو را به آن سوگندى كه ياد كرده و وعده فرموده‏اى تا ياران و دوستدارانت را بر دشمنان خود و دشمنان آنان (دوستداران) پيروز سازى قسم مي‌دهم كه بر محمّد و حافظان دين و اهل بيت معصوم درود فرستى»- سه بار-».

الكافي، ج‏3، ص325، باب السجود و التسبيح و الدعاء فيه في الفرائض و النوافل و ما يقال بين السجدتين.

علامه مجلسي سند اين روايت را به خاطر وجود ابراهيم بن هاشم در سند «حسن» دانسته است، آن جا که مي‌گويد:

الحديث السابع عشر: حسن.

مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏15، ص135

شيخ صدوق رحمت الله عليه با همان سند اين روايت را نقل کرده است که در آن نام تک تک ائمه عليهم السلام نيز آورده شده و تصريح شده است که حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، فرزند امام عسکري عليه السلام است:

رَوَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جُنْدَبٍ‏ عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عليهما السلام أَنَّهُ قَالَ‏ تَقُولُ‏ فِي سَجْدَةِ الشُّكْرِ اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وأُشْهِدُ مَلَائِكَتَكَ وأَنْبِيَاءَكَ ورُسُلَكَ وجَمِيعَ خَلْقِكَ أَنَّكَ‏ أَنْتَ اللَّهُ رَبِّي والْإِسْلَامَ دِينِي ومُحَمَّداً نَبِيِّي‏ وعَلِيّاً والْحَسَنَ والْحُسَيْنَ- وعَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ومُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ومُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ وعَلِيَّ بْنَ مُوسَى ومُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ- وعَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ والْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ والْحُجَّةَ بْنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍ‏ عليهم السلام أَئِمَّتِي بِهِمْ أَتَوَلَّى ومِنْ أَعْدَائِهِمْ أَتَبَرَّأُ.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَنْشُدُك‏...

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص329، ح967، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

طبق اين روايت حضرت حجت عليه السلام، فرزند امام عسکري عليه السلام است.

بررسي سند روايت

علي بن ابراهيم بن هاشم:

قال النجاشي: القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.

«نجاشي مي­گويد: علي بن ابراهيم بن هشام قمي در نقل روايات و احاديث مورد اعتماد و مطمئن است. و مذهب و اعتقادات راستيني نيز دارد».

معجم رجال الحديث، ج12 ص 212، رقم: 7830.

ابراهيم بن هاشم:

سيد بن طاووس در سندي که ابراهيم بن هاشم در سلسله آن وجود دارد، گفته:

ورواة الحديث ثقات بالاتفاق.

معجم رجال الحديث، ج1 ص 291، رقم: 332.

اين جمله به روشني ثابت مي‌کند که تمام شيعيان بر وثاقت او اجماع داشته‌اند.

عبد الله بن جندب:

قال الشيخ: كوفي ثقة.

«شيخ طوسي مي­گويد: وي اهل کوفه و مورد اعتماد و اطمينان است».

معجم رجال الحديث، ج11، ص 159، رقم: 6779.

دسته دوم: امام عسکري عليه السلام به شيعيانش خبر داد که صاحب فرزند شده است:

امام حسن عسکري عليه السلام در زماني زندگي مي‌کرد که بيشترين خفقان و اختناق از سوي دشمنان آن حضرت وجود داشت؛ تا جايي که گاه و بيگاه به خانه آن حضرت مي‌ريختند و به دنبال وجود نازنين حضرت مهدي عليه السلام مي‌گشتند تا او را دستگير نموده و به خيال خودشان از نابود شدن حکومت شان جلوگيري کنند.

در چنين وضعيتي امام حسن عسکري عليه السلام نمي‌توانست فرزندش را به هر کسي نشان داده و همگان را از وجود آن حضرت باخبر سازد.

از اين ميان تنها برخي از شيعيان که امام عسکري عليه السلام به آن‌ها اعتماد کامل داشت، از آن حضرت شنيدند که صاحب فرزند شده و در برخي از موارد از نزديک حضرت مهدي عليه السلام را ملاقات کردند.

5. خبر دادن به ابو هاشم جعفري

ابو هاشم جعفرى از جمله راويان موثقى است كه امام عسكرى عليه السلام از وجود فرزندش حضرت مهدى به او خبر داده‌است. مرحوم كلينى اين روايت را به سند صحيح آورده‌است:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام: جَلَالَتُكَ تَمْنَعُنِي مِنْ مَسْأَلَتِكَ فَتَأْذَنُ لِي أَنْ أَسْأَلَكَ فَقَالَ: سَلْ قُلْتُ: يَا سَيِّدِي هَلْ لَكَ وَلَدٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ فَقُلْتُ: فَإِنْ حَدَثَ بِكَ حَدَثٌ فَأَيْنَ أَسْأَلُ عَنْهُ؟ قَالَ: بِالْمَدِينَةِ.

ابو هاشم جعفرى مى‌گويد: به امام حسن عسكرى عليه السلام عرض‌كردم: جلالت و بزرگى شما مرا از پرسش باز مى‏دارد، اجازه مى‏فرمائيد از شما سؤالى كنم؟ فرمود، بپرس، عرض‌كردم: آقاى من! آيا شما فرزندى داريد؟ فرمود: آرى، عرض‌كردم: اگر براى شما پيش آمدى كند، در كجا از او بپرسم؟ فرمود: در مدينه.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص328، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

بررسي سند روايت:

در سند اين روايت سه نفر از راويان: 1.محمد بن يحى العطار؛ 2. احمد بن اسحاق؛ 3. ابو هاشم جعفرى واقع شده‌اند كه بايد هريك آنان را بررسى كرد.

محمد بن يحيى العطار:

راوى نخست اين روايت،‌ محمد بن يحياى عطار است. اين شخص از ديدگاه رجال شناسان شيعه، ثقه است. نجاشى از بزرگان رجاليون در باره او مى‌گويد:

«محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث»

محمد بن يحى ابو جعفر عطار قمى،‌ از بزرگان اصحاب اماميه در زمان خودش،‌ موثق، بزرگ قوم است و روايات بسيارى را نقل كرده‌‌است.

رجال النجاشي، ص353.

أحمد بن إسحاق:

دومين راوى در اين روايت، احمد بن اسحاق قمى است. نجاشى در باره او مى‌نويسد:

أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالك بن الأحوص الأشعري، أبو علي القمي، وكان وافد القميين، وروى عن أبي جعفر الثاني وأبي الحسن عليهما السلام، وكان خاصة أبي محمد عليه السلام.

احمد بن اسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالك بن احوص اشعرى، ابو على قمى است، او نماينده مردم قم بود و از ابى جعفر و امام على النقى عليهما السلام روايت كرده است و از ياران ويژه‌اى امام حسن عسكرى عليه السلام بود.

رجال النجاشي، ص91.

شيخ طوسى نيز در فهرست او را به همان عبارت نجاشى ستوده و اضافه مى‌كند كه او امام زمان عليه السلام را ديده‌است:

الأشعري، أبو علي، كبير القدر، وكان من خواص أبي محمد عليه السلام، ورأى صاحب الزمان عليه السلام، وهو شيخ القميين ووافدهم.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص70،‌ تحقيق: الشيخ جواد القيومي،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامي، الطبعة الأولى1417

و در رجال خود او را ثقه دانسته است:

أحمد بن إسحاق بن سعد الأشعري، قمي، ثقة.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص397، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

أبو هاشم الجعفري:

اسم ابو هاشم، داود، فرزند قاسم و كنيه اش ابو هاشم است. او شخصى بزرگوار و مورد وثوق است.

نجاشى در باره او مى‌نويسد:

داود بن القاسم بن إسحاق بن عبد الله بن جعفر بن أبي طالب، أبو هاشم الجعفري رحمه الله كان عظيم المنزلة عند الأئمة عليهم السلام، شريف القدر، ثقة، روى أبوه عن أبي عبد الله عليه السلام.

داود بن قاسم بن اسحاق بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب، ابو هاشم جعفرى در نزد ائمه عليهم السلام داراى منزلت بزرگ بود، او يك انسان با شرافت و ثقه است. و پدرش از امام صادق عليه السلام روايت كرده است.

رجال النجاشي، ص156.

شيخ طوسى نيز او را موثق و جليل القدر تعريف كرده‌است:

داود بن القاسم الجعفري، يكنى أبا هاشم، من ولد جعفر بن أبي طالب عليه السلام، ثقة جليل القدر.

داود بن قاسم جعفرى كنيه اش ابوهاشم از فرزندان جعفر بن ابى طالب عليه السلام است، او فرد موثق و جليل القدر است.

رجال الطوسي، ص375.

بنابراين سند اين روايت در نهايت اتقان و تمام روات آن از بزرگان تاريخ شيعه هستند. از نظر دلالت نيز روشن و صريح در اين است كه امام حسن عسكرى عليه السلام فرزند دارد كه ابو هاشم را به او راهنمائى مى‌كند.

6. خبر دادن به محمد بن علي بن بلال

محمد بن على بن بلال مى‌گويد: دو بار امام عسكرى از وجود فرزندش به من خبر داده است، مرحوم كلنيى و شيخ مفيد روايت كرده‌اند:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ بِلَالٍ قَالَ: خَرَجَ إِلَيَّ مِنْ أَبِي مُحَمَّدٍ قَبْلَ مُضِيِّهِ بِسَنَتَيْنِ يُخْبِرُنِي بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْ قَبْلِ مُضِيِّهِ بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ يُخْبِرُنِي بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِه.‏

محمد بن على بن بلال مى‌گويد: از جانب امام حسن عسكرى عليه السلام، دو سال پيش از وفاتش پيامى به من رسيد كه از جانشين بعد از خود به من خبر داد، بار ديگر سه روز پيش از وفاتش پيامى رسيد و از جانشين بعد از خود به من خبر داد.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص328، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاى413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج2، ص348، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية، 1414هـ - 1993 م.

بررسي سند رو ايت:

در سند اين روايت نيز دو نفر: 1. على بن محمد و 2. محمد بن على بن بلال واقع شده است:

1. علي بن محمد:

علي بن محمد بن إبراهيم بن أبان الرازي الكليني المعروف بعلان يكنى أبا الحسن. ثقة، عين. له كتاب أخبار القائم [عليه السلام].

رجال النجاشي، ص 261

2ـ محمد بن علي بن بلال:

محمد بن علي بن بلال، ثقة.

رجال الطوسي، ص401.

اين روايت که با سند صحيح نقل شده است، به روشني ثابت مي‌کند که امام عسکري عليه السلام فرزند داشته است و به محمد بن علي بن بلال خبر داده و جانشين را معرفي کرده است.

7. خبر به ابو هاشم جعفري: به زودي صاحب فرزند خواهم شد:

شيخ طوسي رحمة الله عليه روايتي را نقل كرده است كه در آن، امام حسن عسكري عليه السلام به ابو هاشم جعفري از به وجود آمدن فرزنش حضرت حجت سلام الله عليه خبر داده است:

وَرَوَى سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: كُنْتُ مَحْبُوساً مَعَ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام فِي حَبْسِ الْمُهْتَدِي بْنِ الْوَاثِقِ فَقَالَ لِي يَا بَا هَاشِمٍ إِنَّ هَذَا الطَّاغِيَ أَرَادَ أَنْ يَعْبَثَ‏ بِاللَّهِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ وَقَدْ بَتَرَ اللَّهُ عُمُرَهُ وَجَعَلَهُ لِلْقَائِمِ مِنْ بَعْدِهِ وَلَمْ يَكُنْ لِي وَلَدٌ وَسَأُرْزَقُ‏ وَلَداً.

قَالَ أَبُو هَاشِمٍ فَلَمَّا أَصْبَحْنَا شُغِبَ الْأَتْرَاكُ عَلَى الْمُهْتَدِي فَقَتَلُوهُ وَوَلِيَ الْمُعْتَمِدُ مَكَانَهُ وَسَلَّمَنَا اللَّهُ تَعَالَى‏.

سعد بن بعد الله از ابو هاشم جعفرى نقل مي‌كند كه من به همراه حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام در زندان مهتدى پسر واثق حضرت عسكرى عليه السّلام زندانى بودم، آن حضرت فرمود: اين ستمگر تصميم دارد امشب با خدا به شوخى بپردازد؛ ولى خدا عمر او را قطع مي‌كند و مقامش را در اختيار جانشينش قرار ميدهد. با اين‌كه اكنون من فرزندى ندارم؛ ولى به زودى صاحب فرزند مي‌شوم.

ابو هاشم گفت: فردا صبح ترك‏ها بر مهتدى شوريده او را كشتند و معتمد به جاى او نشست و ما نجات يافتيم.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، كتاب الغيبة، ص205، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة: الأولى، 1411هـ.

سند شيخ طوسي تا سعد بن عبد الله:

عدة من أصحابنا [منهم: الشيخ أبو عبد الله محمد بن محمد بن النعمان المفيد والحسين بن عبيد الله وأحمد بن عبدون وغيرهم؛ الفهرست، الشيخ الطوسي، ص61]

عن محمد بن علي بن الحسين بن بابويه، عن أبيه ومحمد بن الحسن، عن سعد بن عبد الله

و قال شيخ الطائفة: أخبرنا الحسين بن عبيد الله وابن أبي جيد، عن أحمد بن محمد بن يحيى العطار، عن أبيه، عن سعد بن الله جميعا

مرحوم آيت الله خوئي در باره سند شيخ طوسي تا سعد بن عبد الله مي‌گويد:

وطريق الصدوق إليه: أبوه، ومحمد بن الحسن - رضي الله عنهما - والطريق كطريق الشيخ إليه صحيح.

معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج9، ص83.

بنابراين سند شيخ تا سعد بن عبد الله صحيح است و شکي در وثاقت اين افراد نيست.

سعد بن عبد الله الأشعري:

نجاشي او را عالم بزرگ، فقيه و چهره شناخته شده شيعه معرفي کرده است:

شيخ هذه الطائفة وفقيهها ووجهها....

رجال النجاشي، ص177

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او گرانقدر و قابل اعتماد بوده است:

جليل القدر، ثقة.

الفهرست، ص135؛ معجم رجال الحديث، ج9، ص78، رقم: 5058

أبو هاشم الجعفري:

اسم ابو هاشم، داود، فرزند قاسم و كنيه اش ابو هاشم است. او شخصى بزرگوار و مورد وثوق است.

نجاشى در باره او مى‌نويسد:

داود بن القاسم بن إسحاق بن عبد الله بن جعفر بن أبي طالب، أبو هاشم الجعفري رحمه الله كان عظيم المنزلة عند الأئمة عليهم السلام، شريف القدر، ثقة، روى أبوه عن أبي عبد الله عليه السلام.

داود بن قاسم بن اسحاق بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب، ابو هاشم جعفرى در نزد ائمه عليهم السلام داراى منزلت بزرگ بود، او يك انسان با شرافت و ثقه است. و پدرش از امام صادق عليه السلام روايت كرده است.

رجال النجاشي، ص156.

شيخ طوسى نيز او را موثق و جليل القدر تعريف كرده‌است:

داود بن القاسم الجعفري، يكنى أبا هاشم، من ولد جعفر بن أبي طالب عليه السلام، ثقة جليل القدر.

داود بن قاسم جعفرى كنيه اش ابوهاشم از فرزندان جعفر بن ابى طالب عليه السلام است، او فرد موثق و جليل القدر است.

رجال الطوسي، ص375.

پس سند اين روايت نيز صحيح است و ثابت مي‌کند که امام عسکري عليه السلام پيش از تولد حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از به دنيا آمدن آن حضرت خبر داده است.

دسته سوم: ديده شدن حضرت مهدي عليه السلام در زمان غيبت

علاوه بر رواياتي که گذشت و ثابت مي‌کرد که امام عسکري عليه السلام صاحب فرزند بوده و به شيعيانش خبر داده است، روايات ديگري با سندهاي صحيح در کتاب‌هاي شيعه يافت مي‌شود که تعدادي از شيعيان خاص در زمان غيبت صغري و يا در کودکي وجود نازنين آن حضرت را ديده و براي ديگران تعريف کرده است:

8. عثمان بن سعيد العمري:

يكى از كسانى كه به ديدار حضرت مهدى عليه السلام بار يافته، نائب و سفير او عثمان بن سعيد عمرى است، او در جواب سؤال عبد الله بن جعفر حميرى كه از راويان موثق است تصريح مى‌كند كه امام زمان عليه السلام را ديده‌است. مرحوم كلينى اين روايت را با سند صحيح اين‌گونه نقل كرده‌است:

مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَمُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى جَمِيعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ قَالَ: اجْتَمَعْتُ أَنَا وَالشَّيْخُ أَبُو عَمْرٍو رَحِمَهُ اللَّهُ عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ فَغَمَزَنِي أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ لَهُ: يَا أَبَا عَمْرٍو إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ شَيْ‏ءٍ وَمَا أَنَا بِشَاكٍّ فِيمَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْهُ فَإِنَّ اعْتِقَادِي وَدِينِي أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِلَّا إِذَا كَانَ قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِأَرْبَعِينَ يَوْماً فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ رُفِعَتِ الْحُجَّةُ وَأُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَةِ فَلَمْ يَكُ يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْراً فَأُولَئِكَ أَشْرَارٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَهُمُ الَّذِينَ تَقُومُ عَلَيْهِمُ الْقِيَامَةُ وَلَكِنِّي أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدَادَ يَقِيناً وَإِنَّ إِبْرَاهِيمَ عليه السلام سَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ يُرِيَهُ «كَيْفَ يُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَ لَكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي»....

ثُمَّ قَالَ: سَلْ حَاجَتَكَ فَقُلْتُ لَهُ: أَنْتَ رَأَيْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبِي مُحَمَّدٍ عليه السلام؟ فَقَالَ: إِي وَاللَّهِ وَرَقَبَتُهُ مِثْلُ ذَا وَأَوْمَأَ بِيَدِهِ....

عبد الله بن جعفر حميرى مى‌گويد: من با عثمان بن سعيد عمروى سفير امام زمان عليه السلام در خانه احمد بن اسحاق، وكيل امام بوديم. احمد بن اسحاق به من اشاره كرد تا از جانشين امام عسكرى بپرسم، من به سفير امام زمان عثمان بن سعيد گفتم:

مى‏خواهم سؤالى مطرح كنم. سؤال من در اثر شك و ترديد نيست، زيرا كيش و آئين من بر اين است كه زمين از حجت خالى نمى‏ماند، مگر چهل روز قبل از قيامت كه در آن روز حجت خدا به آسمان پر مى‏كشد. در آن روز راه توبه و بازگشت به ايمان مسدود مى‏شود آنسان كه بعد از آن نه ايمان كسى پذيرفته شود كه تا آن روز كافر بوده است، و نه كردار شايسته مردمان مورد قبول مى‏افتد كه پاداشى بر آن مترتب گردد. مردمى كه در آن چهل روز بر روى زمين باشند بدكاره‏هاى خلق خدا هستند و عالم هستى بر سر همانان خراب مى‏شود. با اين اعتقاد و يقين، دوست دارم بر يقين خود بيفزايم. همانا ابراهيم خليل از خدا مسألت كرد تا به او نشان دهد كه چگونه مردگان را زنده مى‏كند. و خدا به او گفت: مگر اين را باور نداري؟ ابراهيم گفت: «چرا باور دارم. اما مى‏خواهم اطمينان و آرامش دل بيابم». من نيز به شما كه سفير امام زمانى وثوق كامل دارم‏....

عثمان بن سعيد گفت: سؤال خود را مطرح كن و آنچه حاجت دارى بپرس. من گفتم: «تو خودت جانشين امام حسن عسكرى را ديده‏اى؟». گفت: آرى به خدا. موقعى كه او را ديدم گردن او تا اين حد رشد كرده بود و به دست خود اشاره كرد...

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج1، ص330، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

بررسي سند روايت:

مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ:

نجاشى در بار او مى‌نويسد که او مورد اعتماد، سرشناس و کاتب امام عصر عليه السلام بوده است:

محمد بن عبد الله بن جعفر بن الحسين بن جامع بن مالك الحميري أبو جعفر القمي، كان ثقة، وجها، كاتب صاحب الامر عليه السلام.

رجال النجاشي، ص 355.

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى العطار:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ قمي‌ها در زمان خود، مورد اعتماد و سرشناس بود:

محمد بن يحيى أبو جعفر العطار القمي، شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث.

رجال النجاشي، ص 353

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ قمي‌ها و سرشناس آنان بود:

عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.

رجال النجاشي، ص 219

و شيخ طوسي نيز او را در دو کتاب خود توثيق کرده است:

عبد الله بن جعفر الحميري القمي، يكنى أبا العباس، ثقة....

الفهرست، ص168.

عبد الله بن جعفر الحميري، قمي، ثقة.

رجال الطوسي، ص 400

احمد بن إسحاق القمي:

نجاشي مي‌گويد:

وكان وافد القميين، وروى عن أبي جعفر الثاني وأبي الحسن عليهما السلام، وكان خاصة أبي محمد عليه السلام.

او نماينده مردم قم بود و از ابى جعفر و امام على النقى عليهما السلام روايت كرده است و از ياران ويژه‌اى امام حسن عسكرى عليه السلام بود.

رجال النجاشي، ص91.

شيخ طوسى نيز در فهرست او را به همان عبارت نجاشى ستوده و اضافه مى‌كند كه او امام زمان عليه السلام را ديده‌است:

الأشعري، أبو علي، كبير القدر، وكان من خواص أبي محمد عليه السلام، ورأى صاحب الزمان عليه السلام، وهو شيخ القميين ووافدهم.

الفهرست، ص70.

و در رجال خود او را ثقه دانسته است:

أحمد بن إسحاق بن سعد الأشعري، قمي، ثقة.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسي، ص397، تحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.

عثمان بن سعيد العمري:

شيخ طوسي مي‌گويد که او گرانقدر، مورد اعتماد و وکيل امام عليه السلام بوده است:

عثمان بن سعيد العمري الزيات، ويقال له: السمان، يكنى أبا عمرو، جليل القدر ثقة، وكيله عليه السلام.

رجال الطوسي، ص 401.

سند اين روايت صحيح اعلائى است و تمام روات آن از برترين راويان تاريخ شيعه هستند.

9. محمد بن عثمان العمري در کنار خانه خدا

شيخ صدوق در کتاب من لا يحضره الفقيه مي‌نويسد: محمد بن عثمان عمري، حضرت حجت بن الحسن عليه السلام را در كنار خانه خدا زيارت كرده است:

وَرُوِيَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ أَنَّهُ قَالَ: سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِيَّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقُلْتُ لَهُ رَأَيْتَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ نَعَمْ وَ آخِرُ عَهْدِي بِهِ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ وَهُوَ يَقُولُ اللَّهُمَّ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي.

- قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ وَأَرْضَاهُ‏ وَرَأَيْتُهُ مُتَعَلِّقاً بِأَسْتَارِ الْكَعْبَةِ فِي الْمُسْتَجَارِ وَهُوَ يَقُولُ- اللَّهُمَّ انْتَقِمْ لِي مِنْ أَعْدَائِكَ.

از عبد الله بن جعفر حميري روايت شده است که از محمد بن عثمان العمري که خداوند از او راضي باد سؤال کردم و گفتم: آيا صاحب الأمر را ديده‌اي؟ پس گفت: بلي، آخرين ديدارم با ايشان در کنار بيت الله الحرام بود که آن حضرت مي‌فرمود: خدايا آن چه را که به من وعده داده‌اي عملي کن.

محمد بن عثمان گفت: و ديدم که پرده کعبه را در رکن مستجار گرفته و مي‌فرمود: خدايا به وسيله من از دشمنانت انتقام بگير.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص520، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: جامعه مدرسين حوزه علميه قم.

بررسي سند روايت:

شيخ صدوق در مشيخه کتاب من لايحضر سند خود را از عبد الله بن جعفر حميري اين گونه نقل کرده است:

وما كان فيه عن عبد الله بن جعفر الحميري فقد رويته عن أبي، ومحمد بن الحسن، ومحمد بن موسى بن المتوكل رضي الله عنهم عن عبد الله بن جعفر بن جامع الحميري.

من لا يحضره الفقيه، ج 4 ص 510

پس شيخ صدوق در حقيقت اين روايت را از سه نفر: پدر بزگوارش، محمد بن الحسن و محمد بن موسي المتوکل از عبد الله بن جعفر از محمد بن عثمان العمري نقل کرده است.

اين سند هيچ اشکالي ندارد و تمام راويان آن از بزرگان تاريخ شيعه به شمار مي‌روند:

علي بن الحسين بن بابويه

او از فقها و از موثقين و علماء قم است، نجاشي در باره او مي‌گويد:

شيخ القميين في عصره ومتقدمهم، وفقيههم، وثقتهم...

رجال النجاشي، ص261

و شيخ طوسي او را از فقهاي بزرگ شيعه و ثقه مي‌داند:

كان فقيها، جليلا، ثقة.

الفهرست، ص157

محمد بن الحسن بن وليد:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ مردم قم، فقيه باسابقه و پيش کسوت بود و داراي قدر و منزلت عظيمي است و شخصيت برجسته‌اي دارد:

شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص38.

و شيخ طوسي مي‌گويد که وي عالم گرانقدر، آگاه به علم رجال و در فقه تسلط کافي داشت و مورد اعتماد بود:

جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الفهرست، ص237؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص220، رقم: 10490.

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ قمي‌ها و چهره سرشناس آنان بود:

عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.

رجال النجاشي، ص 219

و شيخ طوسي نيز او را در دو کتاب خود توثيق کرده است:

عليه السلام جعفر الحميري القمي، يكنى أبا العباس، ثقة....

الفهرست، ص168.

عبد الله بن جعفر الحميري، قمي، ثقة.

رجال الطوسي، ص 400

محمد بن عثمان العمري

شيخ طوسي مي‌گويد که او و پدر بزرگوارش وکيل حضرت صاحب الزمان بودند و نزد شيعيان جايگاه بلندي داشتند:

101 - محمد بن عثمان بن سعيد العمري، يكنى أبا جعفر، وأبوه يكنى أبا عمرو، جميعا وكيلان من جهة صاحب الزمان عليه السلام، ولهما منزلة جليلة عند الطائفة.

رجال الطوسي، ص 447.

بنابراين سند اين روايت هم کاملا صحيح است و ثابت مي‌کند که محمد بن عثمان عمري آن حضرت را در زمان غيبت صغري و در کنار خانه کعبه ديده است.

10. محمد بن عثمان العمري:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ: قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: إِنِّي أَسْأَلُكَ سُؤَالَ إِبْرَاهِيمَ رَبَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ حِينَ قَالَ لَهُ «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‏ قالَ أَ وَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى‏ وَلكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» فَأَخْبِرْنِي عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ هَلْ رَأَيْتَهُ؟ قَالَ: نَعَمْ وَلَهُ رَقَبَةٌ مِثْلُ ذِي وَأَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى عُنُقِه‏.

عبد اللَّه بن جعفر حميرى مى‌گويد: به محمد بن عثمان عمرى گفتم من از تو همان سؤالى را مى‏كنم كه ابراهيم عليه السلام از پروردگارش پرسد وقتى گفت: «پروردگارا به من نشان بده چگونه مرده‏ها را زنده مى‌كنى گفت: مگر ايمان ندارى؟ عرض‌كرد: چرا، ولى مى‌خواهم دلم مطمئن شود» به من خبرده از صاحب الامر كه او را ديدى؟ فرمود: آرى، گردنى دارد مانند اين و با دست خود اشاره به گردن خود نمود.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص435،‌ ح3، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.

محمد بن الحسن بن وليد:

محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد أبو جعفر شيخ القميين، وفقيههم، ومتقدمهم، ووجههم. ويقال: إنه نزيل قم، وما كان أصله منها. ثقة ثقة، عين، مسكون إليه.

رجال النجاشي، ص 383.

محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد القمي، جليل القدر بصير بالفقه، ثقة.

رجال الطوسي، ص 439.

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:

عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.

رجال النجاشي، ص 219

عليه السلام جعفر الحميري القمي، يكنى أبا العباس، ثقة....

الفهرست، ص168.

عبد الله بن جعفر الحميري، قمي، ثقة.

رجال الطوسي، ص 400

محمد بن عثمان العمري:

محمد بن عثمان بن سعيد، يکي از وکيلان و نواب خاص امام عصر عليه السلام بوده و جايگاه عظيمي در نزد امام عسکري و حضرت مهدي عليهما السلام داشته است؛ چنانچه شيخ طوسي در باره او و پدر بزرگوارش مي‌نويسد:

محمد بن عثمان بن سعيد العمري، يكنى أبا جعفر، وأبوه يكنى أبا عمرو، جميعا وكيلان من جهة صاحب الزمان عليه السلام، ولهما منزلة جليلة عند الطائفة.

رجال الطوسي، ص 447.

11. توصيف حضرت حجت عليه السلام توسط عثمان بن سعيد العمري

شيخ کليني در کتاب شريف کافي مي‌نويسد:

4- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمْدَانَ الْقَلَانِسِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِلْعَمْرِيِّ قَدْ مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ عليه السلام فَقَالَ قَدْ مَضَى وَلَكِنْ قَدْ خَلَّفَ فِيكُمْ مَنْ رَقَبَتُهُ مِثْلُ هَذَا وَأَشَارَ بِيَدِهِ.

حمدان القلانسي گويد: به عثمان بن سعيد گفتم: امام عسکري از دنيا رفت؟ پس گفت: بلي؛ ولي در ميان باقي گذاشت کسي را که گردن او اين چنين است ـ با دستش نشان داد ـ.

الكافي، ج‏1، ص331

بررسي سند روايت:

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ العلان الکليني

مرحوم نجاشي مي‌گويد که او مورد اعتماد و چهره سرشناسي بود:

علي بن محمد بن إبراهيم بن أبان الرازي الكليني المعروف بعلان يكنى أبا الحسن. ثقة، عين. له كتاب أخبار القائم [عليه السلام]

فهرست اسماء مصنفي الشيعة ( رجال النجاشي ) - النجاشي - ص 261.

حَمْدَانَ الْقَلَانِسِيِّ:

مرحوم کشي مي‌گويد که او فقيه، مورد اعتماد و اهل خير بود:

وأما محمد بن أحمد النهدي: وهو حمدان القلانسي كوفي فقيه ثقة خير.

اختيار معرفة الرجال ( رجال الكشي )، ج2، ص812

دسته چهارم: حضرت مهدي عليه السلام نهمين فرزند، از نسل امام حسين عليه السلام است

12. رسول خدا صلي الله عليه وآله:

شيخ صدوق رحمت الله عليه در كتاب «الخصال» با سند صحيح از سلمان فارسي نقل مي‌کند که رسول خدا صلى الله عليه وآله امام حسين عليه السلام را امام، فرزند امام و پدر ائمه عليهم السلام معرفي کرده است:

حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي خَلَفٍ قَالَ حَدَّثَنِي يَعْقُوبُ بْنُ يَزِيدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ:

دَخَلْتُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه وآله وإِذَا الْحُسَيْنُ عَلَى فَخِذَيْهِ وهُوَ يُقَبِّلُ عَيْنَيْهِ ويَلْثِمُ فَاهُ وهُوَ يَقُولُ أَنْتَ سَيِّدٌ ابْنُ سَيِّدٍ، أَنْتَ‏ إِمَامٌ‏ ابْنُ‏ إِمَامٍ،‏ أَبُو الْأَئِمَّةِ، أَنْتَ حُجَّةٌ ابْنُ حُجَّةٍ، أَبُو حُجَجٍ تِسْعَةٍ مِنْ صُلْبِكَ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ.

«سلمان فارسى رحمت الله عليه روايت مى‏كند: نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله بودم، ديدم حسين عليه السلام بر زانوى آن حضرت نشسته، پيامبر چشم­ها و دهان وى را مى‏بوسد و مى‏گويد:

تو سرور امت من و فرزند سرور امت من هستى، و تو امام فرزند امام و پدر امام هستى، تو حجت خدا و پدر ۹ تن از حجت‌هاي خداوندي كه از نسل تو هستند كه نهمين آنان، حضرت قائم است».

همين روايت در کتاب الإختصاص شيخ مفيد رحمت الله عليه با سند ديگر و در کتاب الإمامة والتبصرة و کفاية الأثر با همان سند شيخ صدوق رحمت الله عليه نقل شده است.

الصدوق، محمد بن علي، الخصال، ج2، ص475، جماعة المدرسين في الحوزة العلمية ـ قم؛

المفيد، محمد بن محمد، الاختصاص، ص208، دار المفيد ـ بيروت؛

ابن بابويه، علي بن الحسين، الإمامة والتبصرة من الحيرة، ص110، مدرسة الإمام المهدي ـ قم؛ الخزاز، علي بن محمد، كفاية الأثر، ص46، بيدار ـ قم، 140هـ

از اين روايت نکات ذيل قابل استفاده است:

1. امام حسين عليه السلام «امام» و پدر او اميرمؤمنان عليه السلام نيز «امام» بوده است؛

2. «امامت» بعد از امام حسين در نسل آن حضرت ادامه خواهد يافت؛

3. ائمه عليهم السلام حجت خداوند بر مردم هستند؛

4. نهمين فرزندن امام حسين عليه السلام قائم آل محمد (مهدي) خواهد بود.

سند روايت:

علي بن الحسين بن بابويه:

مرحوم نجاشي او را بزرگ، پيشتاز، پيشکسوت فقها و دانشمندان قم و ثقه دانسته است:

شيخ القميين في عصره ومتقدمهم، وفقيههم، وثقتهم...

رجال النجاشي، ص261

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که از فقهاي بزرگ و مورد اعتماد بوده است:

كان فقيها، جليلا، ثقة.

الفهرست، ص157؛ معجم رجال الحديث، ج12، ص397ـ 398، رقم: 8076

سعد بن عبد الله الأشعري:

نجاشي او را عالم بزرگ، فقيه و چهره شناخته شده شيعه معرفي کرده است:

شيخ هذه الطائفة وفقيهها ووجهها....

رجال النجاشي، ص177

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او گرانقدر و قابل اعتماد بوده است:

جليل القدر، ثقة.

الفهرست، ص135؛ معجم رجال الحديث، ج9، ص78، رقم: 5058

يعقوب بن يزيد:

نجاشي مي­گويد که وي مورد اعتماد و بسيار راستگو بوده است:

وكان ثقة صدوقا...

رجال النجاشي، ص450

و شيخ طوسي نيز او را ثقه مي‌داند:

كثير الرواية، ثقة.

الفهرست، ص264؛ معجم رجال الحديث، ج21، ص156، رقم: 13778

حماد بن عيسي:

نجاشي او در نقل حديث قابل اعتماد و بسيار راستگو توصيف کرده است:

وكان ثقة في حديثه، صدوقا.

رجال النجاشي، ص142

و شيخ طوسي نيز وي را از نويسندگان شيعه و مورد اعتماد مي‌داند:

له کتب، ثقة.

رجال الطوسي، ص334؛ معجم رجال الحديث، ج7، ص236ـ237، رقم: 3972.

عبد الله بن مسکان:

نجاشي مي‌گويد که از دانشمندان سرشناس و مورد اعتماد بوده است:

ثقة، عين.

رجال النجاشي، ص214

و شيخ طوسي نيز او را توثق کرده است:

عبد الله بن مسكان ثقة.

الفهرست، ص168، معجم رجال الحديث، ج11، ص347، رقم: 7173

أبان بن تغلب:

نجاشي مي‌نويسد که او محضر سه امام عليهم السلام را درک و جايگاه خاصي نزد آن بزرگواران داشته و شيعيان نيز براي او موقعيت ممتازي قائل بوده اند:

عظيم المنزلة في أصحابنا، لقي علي بن الحسين، وأبا جعفر، وأبا عبد الله عليهم السلام وروى عنهم، وكانت له عندهم منزلة وقدم.

رجال النجاشي، ص10.

شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او جايگاه ويژه نزد شيعيان داشته و گرانقدر و محترم بوده است:

ثقة، جليل القدر، عظيم المنزلة في أصحابنا.

الفهرست، ص57؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص131، رقم: 28.

13. اميرمؤمنان عليه السلام:

شيخ صدوق در کتاب عيون اخبار الرضا، هنگام نقل حديث شريف ثقلين، نام ائمه عليهم السلام را نيز از زبان اميرمؤمنان عليه السلام نقل کرده است:

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ غِيَاثِ‏ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليهم السلام قَالَ‏:...

سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام عَنْ مَعْنَى قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْنِ‏ كِتَابَ اللَّهِ وَعِتْرَتِي مَنِ الْعِتْرَةُ؟ فَقَالَ:

أَنَا وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَالْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِيُّهُمْ وَقَائِمُهُمْ لَا يُفَارِقُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَلَا يُفَارِقُهُمْ حَتَّى يَرِدُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه وآله حَوْضَه‏.

«از امير مؤمنان عليه السلام پرسيدند: معنى سخن رسول خدا صلى الله عليه وآله كه فرموده: «انّى مخلّف فيكم الثقلين كتاب اللَّه و عترتى» چيست؟ عترت چه كسانى هستند؟ حضرت فرموند: مقصود از عترت، من و حسنين و نه نفر از اولاد حسين هستيم، نفر نهم مهدى و قائم عترت است، اينان از قرآن جدا نخواهند شد تا زماني كه در كنار حوض کوثر خدمت پيغمبر برسند».

الصدوق، محمد بن علي(متوفاي381هـ)، عيون أخبار الرضا عليه السلام، جص60، مؤسسة الأعلمي ـ بيروت.

اين روايت ثابت مي‌كند كه اهل بيت عليهم السلام و قرآن كريم، جانشينان رسول خدا صلى الله عليه وآله بعد از آن حضرت هستند و مقصود از حديث شريف ثقلين امامان دوازدگانه شيعه هستند. همچنين اين روايت، عصمت مطلق اهل بيت عليهم السلام و همراهي هميشگي آن­ها را با قرآن گوشزد مي‌كند.

بررسي سند روايت:

احمد بن زياد بن جعفر همداني:

او از اساتيد شيخ صدوق رحمت الله عليه است و شيخ از او به بزرگي ياد کرده و مي‌گويد:

وكان رجلا ثقة دينا فاضلا رحمة الله عليه ورضوانه.

«او شخص مورد اعتماد، متدين و فاضل بود، رحمت و رضوان خداوند بر او نثارش باد».

كمال الدين وتمام النعمة، ص369

با تأييد شيخ صدوق، نيازى نيست تا سخن ديگران را در اين باره ذكر كنيم.

علي بن ابراهيم بن هاشم:

او از اساتيد شيخ کليني است، نجاشي در باره او مي‌گويد: «علي بن ابراهيم قمي، در نقل حديث مطمئن و مورد اعتماد است و مذهب صحيحي دارد».

القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.

رجال النجاشي، ص260؛ معجم رجال الحديث، ج12، ص212، رقم: 7830.

ابراهيم بن هاشم:

سيد بن طاووس در سندي که ابراهيم بن هاشم در سلسله آن وجود دارد، گفته: «ورواة الحديث ثقات بالاتفاق»

فلاح السائل، ص158؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص291، رقم: 332.

اين جمله به روشني ثابت مي‌کند که تمام علماي شيعه بر وثاقت او اجماع داشته‌اند.

محمد بن أبي عمير:

وي از برترين راويان شيعه و از اصحاب اجماع به شمار مي‌رود؛ يعني از افرادي است که هر روايتي که با سند صحيح به آن‌ها برسد، شيعيان اتفاق بر قبول آن دارند.

نجاشي در باره او مي­گويد: وي از نظر ما و حتي مخالفان، عالمي گرانقدر و والا مقام است:

جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...

رجال النجاشي، ص326

و شيخ طوسي مي­گويد: وي مطمئن ترين، زاهدترين، با تقواترين و عابدترين شخص نزد شيعه و سني است:

وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.

الفهرست، ص218؛ معجم رجال الحديث، ج15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.

غياث بن ابراهيم التميمي الأسدي:

نجاشي مي­گويد: «وي مورد اعتماد بود و از امام صادق و امام کاظم عليهما السلام حديث نقل کرده است».

ثقة. روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام.

رجال النجاشي، ص305؛ معجم رجال الحديث، ج14، ص250، رقم: 9299

14. امام باقر عليه السلام:

شيخ کليني با سند صحيح نقل مي‌کند:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ غَزْوَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ يَكُونُ تِسْعَةُ أَئِمَّةٍ بَعْدَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ تَاسِعُهُمْ قَائِمُهُمْ.

«ابوبصير از امام باقر عليه السلام نقل کرده است که بعد از امام حسين بن علي عليهما السلام 9 امام خواهند آمد که نهمين امام قائم آن‌ها است».

الكافي، ج1، ص533

علامه مجلسي در باره سند اين روايت مي‌گويد:

الحديث الخامس عشر: حسن كالصحيح.

مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏6، ص231.

بررسي سند روايت:

علي بن ابراهيم بن هاشم:

نجاشي در باره او مي‌گويد: «علي بن ابراهيم قمي، در نقل حديث مطمئن و مورد اعتماد است و مذهب صحيحي دارد».

القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.

رجال النجاشي، ص260؛ معجم رجال الحديث، ج12، ص212، رقم: 7830.

ابراهيم بن هاشم:

سيد بن طاووس در سندي که ابراهيم بن هاشم در سلسله آن وجود دارد، گفته است که تمام روات آن مورد اعتماد هستند:

ورواة الحديث ثقات بالاتفاق.

فلاح السائل، ص158؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص291، رقم: 332.

اين جمله به روشني ثابت مي‌کند که تمام شيعيان بر وثاقت او اجماع داشته‌اند.

محمد بن أبي عمير:

وي از برترين راويان شيعه و از اصحاب اجماع به شمار مي‌رود؛ يعني از افرادي است که هر روايتي که با سند صحيح به آن‌ها برسد، شيعيان اتفاق بر قبول آن دارند.

نجاشي در باره او مي­گويد: وي از نظر ما و حتي مخالفان، عالم گرانقدر و والا مقام است:

جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...

رجال النجاشي، ص326.

و شيخ طوسي مي­گويد: وي مطمئن ترين، زاهدترين، با تقواترين و عابدترين شخص نزد شيعه و سني است:

وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.

الفهرست، ص218؛ معجم رجال الحديث، ج15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.

سعيد بن غزوان:

نجاشي مي­گويد: او مورد اعتماد است.

ثقة.

رجال النجاشي، ص181؛ معجم رجال الحديث، ج9، ص133، رقم: 5172

ابو بصير اسدي:

او يکي از اصحاب اجماع است که علماي شيعه اتفاق دارند اگر روايتي با سند صحيح به او منتهي شود، صحيح است. نجاشي در باره او مي‌نويسد:

«يحيي بن قاسم، أبو بصير أسدي يا به عبارت ديگر أبو محمد: مورد اعتماد و بزرگ قوم و داراي قدر منزلت بوده است».

يحيى بن القاسم، أبو بصير الأسدي، وقيل أبو محمد: ثقة، وجيه...

رجال النجاشي، ص441؛ معجم رجال الحديث، ج21، ص79، رقم: 13599.

دسته پنجم: چهارمين فرزند از فرزندان امام رضا عليه السلام

15. روايت امام رضا عليه السلام

امام هشتم عليه السلام به ريان بن صلت مي‌فرمايد: صاحب الامر چهارمين شخص از فرزندان من است:

7- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا عليه السلام: أَنْتَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ؟

فَقَالَ أَنَا صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ وَ لَكِنِّي لَسْتُ بِالَّذِي أَمْلَؤُهَا عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَكَيْفَ أَكُونُ ذَلِكَ عَلَى مَا تَرَى مِنْ ضَعْفِ بَدَنِي وَإِنَّ الْقَائِمَ‏ هُوَ الَّذِي‏ إِذَا خَرَجَ‏ كَانَ فِي سِنِّ الشُّيُوخِ وَمَنْظَرِ الشُّبَّانِ قَوِيّاً فِي بَدَنِهِ حَتَّى لَوْ مَدَّ يَدَهُ إِلَى أَعْظَمِ شَجَرَةٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لَقَلَعَهَا وَلَوْ صَاحَ بَيْنَ الْجِبَالِ لَتَدَكْدَكَتْ صُخُورُهَا يَكُونُ مَعَهُ عَصَا مُوسَى وَخَاتَمُ سُلَيْمَانَ عليه السلام ذَاكَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي يُغَيِّبُهُ اللَّهُ فِي سِتْرِهِ مَا شَاءَ ثُمَّ يُظْهِرُهُ فَيَمْلَأُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً.

ريان بن صلت مي‌گويد به امام رضا عليه السلام عرض كردم شما صاحب الامر هستيد؟ فرمود من هم صاحب الامرم ولى آن صاحب الامر نيستم كه زمين را پر از عدالت كند چنانچه پر از ستم شده است و چگونه او باشم با اينكه مى‏بينى بدنم ضعيف است ولى قائم آنست كه چون ظهور كند در سن پيرانست و سيماى جوانان دارد نيرومند باشد تا بجائى كه اگر دست به بزرگترين درخت زمين اندازد آن را از جا بكند و اگر ميان كوهها نعره كشد سنگهاى آنها از هم بپاشد با او است عصاى موسى و خاتم سليمان عليهما السلام او چهارمين فرزند من است خدا او را زير پرده خود دارد تا بخواهد سپس او را ظاهر كند تا زمين را پر از عدل و داد كند چنانچه پر از جور و ستم شده است.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص 376، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ.

بررسي سند روايت:

احمد بن زياد بن جعفر همداني:

او از اساتيد شيخ صدوق رحمت الله عليه است و شيخ از او به بزرگي ياد کرده و مي‌گويد:

وكان رجلا ثقة دينا فاضلا رحمة الله عليه ورضوانه.

«او شخص مورد اعتماد، متدين و فاضل بود، رحمت و رضوان خداوند بر او نثارش باد».

كمال الدين وتمام النعمة، ص369

با تأييد شيخ صدوق، نيازى نيست تا سخن ديگران را در اين باره ذكر كنيم.

علي بن ابراهيم بن هاشم:

او از اساتيد شيخ کليني است، نجاشي در باره او مي‌گويد: «علي بن ابراهيم قمي، در نقل حديث مطمئن و مورد اعتماد است و مذهب صحيحي دارد».

القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.

رجال النجاشي، ص260؛ معجم رجال الحديث، ج12، ص212، رقم: 7830.

ابراهيم بن هاشم:

سيد بن طاووس در سندي که ابراهيم بن هاشم در سلسله آن وجود دارد، گفته: «ورواة الحديث ثقات بالاتفاق»

فلاح السائل، ص158؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص291، رقم: 332.

اين جمله به روشني ثابت مي‌کند که تمام علماي شيعه بر وثاقت او اجماع داشته‌اند.

ريان بن الصلت:

نجاشي مي‌گويد که او مورد اعتماد و بسيار راستگو بوده است:

روى عن الرضا عليه السلام، كان ثقة صدوقا.

رجال النجاشي، ص165

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او مورد اعتماد و اصالتا اهل خراسان بوده است:

بغدادي، ثقة، خراساني الأصل.

رجال الطوسي، ص357

معجم رجال الحديث، ج8، ص 217.

دسته ششم: مخفي بودن ولادت حضرت مهدي عليه السلام

16. امام رضا عليه السلام: ولادت مهدي عليه السلام مخفي اما نسبش آشكار

شيخ صدوق در کتاب کمال الدين مي‌نويسد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا عليه السلام إِنَّا لَنَرْجُو أَنْ تَكُونَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ وَأَنْ يَرُدَّهُ اللَّهُ‏ عَزَّ وَجَلَّ إِلَيْكَ مِنْ غَيْرِ سَيْفٍ فَقَدْ بُويِعَ لَكَ وَضُرِبَتِ الدَّرَاهِمُ بِاسْمِكَ.

فَقَالَ: مَا مِنَّا أَحَدٌ اخْتَلَفَتْ إِلَيْهِ الْكُتُبُ وَسُئِلَ عَنِ الْمَسَائِلِ وَأَشَارَتْ إِلَيْهِ الْأَصَابِعُ وَحُمِلَتْ إِلَيْهِ الْأَمْوَالُ إِلَّا اغْتِيلَ أَوْ مَاتَ عَلَى فِرَاشِهِ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِهَذَا الْأَمْرِ رَجُلًا خَفِيَ‏ الْمَوْلِدِ وَالْمَنْشَإِ غَيْرَ خَفِيٍّ فِي نَسَبِهِ.

ايوب بن نوح گفت: به امام رضا عليه السلام عرض كردم: اميدوارم صاحب الامر تو باشى و خدا آن را بدون شمشير کشيدن به تو برگرداند، به درستي که با شما بيعت شده است و به نام شما سكه زده‏اند.

آن حضرت فرمود: كسى از ما امامان نباشد كه نامه‏ها نزد وى رفت و آمد نمايد و از او مسأله پرسند و انگشت نما باشد و به وى مال امام بدهند جز آن كه کشته می شود يا در بستر خود می میرد، تا خداى عز و جل براى اين امر مردى را بر انگيزد كه ولادت و زندگانيش مخفي و نسبش آشکار است.

كمال الدين وتمام النعمة، ص370

بررسي سند روايت

محمد بن الحسن بن وليد:

نجاشي مي­گويد: بزرگ مردم قم، فقيه و پيش‌کسوت آنان به شمار مي‌رفت، وي بسيار مورد اعتماد و مطمئن بود و شخصيت برجسته‌اي داشت.

شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص383.

شيخ طوسي مي­گويد: وي گرانقدر و والا مقام است، به علم رجال تسلط دارد و مورد اعتماد است. در فقه نکته سنج و آگاه و مطمئن است».

جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الفهرست، ص237؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص220، رقم: 10490.

محمد بن الحسن بن فروخ الصفار:

نجاشي مي­گويد: در ميان عالمان شيعه قم، داراي قدر و منزلت، مورد اعتماد، گرانقدر و برتر از ديگران بوده و روايات او، افتادگي كمتري داشت:

كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، راجحا، قليل السقط في الرواية.

رجال النجاشي، ص354؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص263، رقم: 10532.

يعقوب بن يزيد:

نجاشي مي­گويد: وي مورد اعتماد و بسيار صادق و راستگو بود:

وكان ثقة صدوقا...

رجال النجاشي، ص450.

شيخ طوسي مي­گويد: وي روايات بسياري نقل کرده و مورد اعتماد است:

كثير الرواية، ثقة.

الفهرست، ص264؛ معجم رجال الحديث، ج21، ص156، رقم: 13778.

ايوب بن نوح:

مرحوم نجاشي مي‌گويد که او وکيل امام جواد و امام هادي عليهما السلام بوده و در نزد آن دو امام همان جايگاه بلندي داشت، امين و بسيار با تقوا بود، زياد عبادت مي‌کرد و در نقل روايت مورد اعتماد بود:

كان وكيلا لأبي الحسن وأبي محمد عليهما السلام، عظيم المنزلة عندهما، مأمونا، وكان شديد الورع، كثير العبادة، ثقة في رواياته.

رجال النجاشي، ص 102.

شيخ طوسي نيز او را توثيق کرده است:

أيوب بن نوح بن دراج، ثقة.

الفهرست، ص 56

معجم رجال الحديث، ج4، ص170

دسته هفتم: پيش بيني غيبت حضرت مهدي عليه السلام

17.شبيه ترين فرد به رسول خدا (ص) از نظر سيرت و صورت:

شيخ صدوق با سند صحيح از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل مي‌کند که آن حضرت، غيبت امام مهدي عليه السلام را پيش بيني کرده است:

حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمُتَوَكِّلُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ جَمِيعاً قَالُوا حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ وَأَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ جَمِيعاً قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ السَّرَّادُ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عليهم السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وسلم

الْمَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي اسْمُهُ اسْمِي وَكُنْيَتُهُ كُنْيَتِي أَشْبَهُ النَّاسِ بِي خَلْقاً وَ خُلْقاً تَكُونُ‏ لَهُ‏ غَيْبَةٌ وَ حَيْرَةٌ حَتَّى تَضِلَّ الْخَلْقُ عَنْ أَدْيَانِهِمْ فَعِنْدَ ذَلِكَ يُقْبِلُ كَالشِّهَابِ الثَّاقِبِ فَيَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً.

مهدي از فرزندان من است، همنام و هم کنيه من است. او شبيه‌ترين شخص نسبت به من از نظر صورت و سيرت است. او داراي غيبتي است که مردم حيران هستند؛ به حدي که مردم از دين‌شان بر مي‌گردند، در اين زمان است که او همانند ستاره نفوذ کننده خواهد آمد و زمين را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ همان‌گونه که پر از ظلم و جور شده است.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1، ص287، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.

اين روايت ثابت مي‌کند که حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از نسل رسول خدا صلي الله عليه وآله است و غيبت طولاني خواهد داشت که در اين دوران عده‌اي به خاطر عدم ايمان به گفته‌هاي رسول خدا صلي الله عليه وآله از دين خود خارج و گمراه مي‌شوند. حضرت مهدي عليه السلام در چنين دوراني ظهور خواهند کرد.

همچنين اين روايت ثابت مي‌کند که حضرت مهدي عليه السلام از نظر اخلاق و سيرت شبيه‌ترين فرد به رسول خدا صلي الله عليه وآله است.

اين مسأله مي‌تواند در پاسخ به شبهه وهابيت که مدعي هسند آن حضرت در زمان ظهور خونريزي زيادي خواهد کرد، کاربرد زيادي دارد.

اگر رسول خدا صلي الله عليه وآله خونريزي کرده است، حضرت مهدي عليه السلام نيز خواهد کرد؛ پس اشکالي ندارد و او پيرو سنت جدش رسول خدا صلي الله عليه وآله است و اگر رسول خدا چنين نکرده است، حضرت مهدي نيز نخواهد کرد.

بررسي سند روايت

علي بن الحسين بن بابويه:

او از فقها و از موثقين و علماء قم است، نجاشي در باره او مي‌گويد:

شيخ القميين في عصره ومتقدمهم، وفقيههم، وثقتهم...

النجاشي، أحمد بن علي، رجال النجاشي، ص261، مؤسسة النشر الاسلامي ـ قم.

و شيخ طوسي او را از فقهاي بزرگ شيعه و ثقه مي‌داند:

كان فقيها، جليلا، ثقة.

الطوسي، محمد بن الحسن، الفهرست، ص157، مؤسسة نشر الفقاهة؛ الخوئي، السيد أبو القاسم، معجم رجال الحديث، ج12، ص397ـ 398.

محمد بن الحسن بن فروخ الصفار:

نجاشي مي­گويد: در ميان عالمان شيعه قم، داراي قدر و منزلت، مورد اعتماد، گرانقدر و برتر از ديگران بوده و روايات او، افتادگي كمتري داشت:

كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، راجحا، قليل السقط في الرواية.

رجال النجاشي، ص354؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص263، رقم: 10532.

سعد بن عبد الله الأشعري:

نجاشي او را عالم بزرگ، فقيه و چهره شناخته شده شيعه معرفي کرده است:

شيخ هذه الطائفة وفقيهها ووجهها....

رجال النجاشي، ص177

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او گرانقدر و قابل اعتماد بوده است.

جليل القدر، ثقة.

الفهرست، ص135؛ معجم رجال الحديث، ج9، ص78، رقم: 5058.

محمد بن الحسين أبي الخطاب:

نجاشي مي­گويد: وي فرد با عظمت در ميان علماي شيعه بوده و بسيار گرانقدر است، روايات زيادي نقل کرده و مورد اعتماد است و داراي شخصيت برجسته بود. تأليفات خوبي داشت و روايات او اطمينان آور است:

جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته...

رجال النجاشي، ص334.

و شيخ طوسي او را با عنوان «کوفي ثقه» ياد مي‌کند:

كوفي، ثقة.

رجال الطوسي، ص379؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص308 ـ 309، رقم: 10581.

حسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

داود بن الحصين:

داود بن حصين الأسدي: مولاهم، كوفي، ثقة

رجال النجاشي ، ص 159

معجم رجال الحديث، ج 8، ص 102، رقم: 4391.

ابو بصير اسدي:

او يکي از اصحاب اجماع است که علماي شيعه اتفاق دارند اگر روايتي با سند صحيح به او منتهي شود، صحيح است. نجاشي در باره او مي‌نويسد:

يحيى بن القاسم، أبو بصير الأسدي، وقيل أبو محمد: ثقة، وجيه...

«يحيي بن قاسم، أبو بصير أسدي و گفته شده أبو محمد: مورد اعتماد و بزرگ قوم و داراي قدر منزلت بوده است».

رجال النجاشي، ص441؛ معجم رجال الحديث، ج21، ص79، رقم: 13599.

18.غيبت کبري و غيبت صغري:

شيخ کليني با سند صحيح از امام صادق عليه السلام نقل مي‌کند که حضرت مهدي داراي دو غيب خواهد بود:

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام‏ لِلْقَائِمِ‏ غَيْبَتَانِ‏ إِحْدَاهُمَا قَصِيرَةٌ وَ الْأُخْرَى طَوِيلَةٌ الْغَيْبَةُ الْأُولَى لَا يَعْلَمُ بِمَكَانِهِ فِيهَا إِلَّا خَاصَّةُ شِيعَتِهِ وَ الْأُخْرَى لَا يَعْلَمُ بِمَكَانِهِ فِيهَا إِلَّا خَاصَّةُ مَوَالِيهِ.

براي قائم عليه السلام دو غيبت است که يکي کوتاه و ديگري طولاني خواهد بود. در غيبت اول کسي جايگاه او را نمي‌داند؛ مگر شيعيان خاص آن حضرت و در غيب ديگر کسي جايگاهش را نمي‌داند؛ مگر خادمان خاص ايشان.

الكافي، ج‏1، ص340.

بررسي سند روايت:

محمد بن يحيي العطار:

نجاشي مي­گويد: او بزرگ شيعيان در زمان خود، شخصيت برجسته آنان بود و مورد اعتماد و اطمينان است. از وي احاديث بسياري نقل شده است:

شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث...

رجال النجاشي، ص353؛‌ معجم رجال الحديث، ج19، ص33، رقم: 12010.

محمد بن الحسين أبي الخطاب:

نجاشي مي­گويد: وي فرد با عظمت در ميان علماي شيعه بوده و بسيار گرانقدر است، روايات زيادي نقل کرده و مورد اعتماد است و داراي شخصيت برجسته بود. تأليفات خوبي داشت و روايات او اطمينان آور است:

جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته...

رجال النجاشي، ص334.

و شيخ طوسي او را با عنوان «کوفي ثقه» ياد مي‌کند:

كوفي، ثقة.

رجال الطوسي، ص379؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص308 ـ 309، رقم: 10581.

حسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

إسحاق بن عمار بن حيان الساباطي الصيرفي:

شيخ طوسي او را ثقه دانسته است:

إسحاق بن عمار، ثقة، له كتاب.

رجال الطوسي، ص 331.

معجم رجال الحديث، ج 3، ص 223، رقم: 1165

دسته هشتم: وظايف شيعيان در دروان غيبت

19.اگر امام شما غائب شد، آن را انکار نکنيد:

شيخ کليني با دو سند صحيح نقل مي‌کند که امام صادق عليه السلام فرمود:

10- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ‏ إِنْ بَلَغَكُمْ عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةٌ فَلَا تُنْكِرُوهَا.

اگراز صاحب اين امر (امام شما) خبر غيبتش رسيد، او را انكار نكنيد.

الكافي، ج‏1، ص338.

اين روايت با اندك تفاوت در سند،‌ در جاي ديگر اصول كافي نيز نقل شده است:

15- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَقُولُ‏ إِنْ بَلَغَكُمْ عَنْ صَاحِبِكُمْ غَيْبَةٌ فَلَا تُنْكِرُوهَا.

الكافي، ج‏1، ص340

بررسي سند روايت:

علي بن ابراهيم بن هاشم:

نجاشي در باره او مي‌گويد: «علي بن ابراهيم قمي، در نقل حديث مطمئن و مورد اعتماد است و مذهب صحيحي دارد».

القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.

رجال النجاشي، ص260؛ معجم رجال الحديث، ج12، ص212، رقم: 7830.

ابراهيم بن هاشم:

سيد بن طاووس در سندي که ابراهيم بن هاشم در سلسله آن وجود دارد، گفته است که تمام روات آن مورد اعتماد هستند:

ورواة الحديث ثقات بالاتفاق.

فلاح السائل، ص158؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص291، رقم: 332.

محمد بن أبي عمير:

وي از برترين راويان شيعه و از اصحاب اجماع به شمار مي‌رود؛ يعني از افرادي است که هر روايتي که با سند صحيح به آن‌ها برسد، شيعيان اتفاق بر قبول آن دارند.

نجاشي در باره او مي­گويد: وي از نظر ما و حتي مخالفان، عالم گرانقدر و والا مقام است:

جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...

رجال النجاشي، ص326

و شيخ طوسي مي­گويد: وي مطمئن ترين، زاهدترين، با تقواترين و عابدترين شخص نزد شيعه و سني است:

وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.

الفهرست، ص218؛ معجم رجال الحديث، ج15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.

مقصود از «عدة من أصحابنا» در اين سند: «علي بن إبراهيم وعلي بن محمد بن عبد الله ابن أذينة وأحمد بن عبد الله بن أمية وعلي بن الحسن» هستند که در مطمئن و مورد اعتماد بودن هيچ يک از آن‌ها ترديدي نيست. و دست کم وثاقت علي بن ابراهيم در همين جا بررسي شده است.

الحلي، الحسن بن يوسف، خلاصة الأقوال، ص430، مؤسسة نشر الفقاهة ـ قم.

احمد بن محمد بن عيسي الأشعري:

وي از بزرگان قم و داراي منزلتي عظيم در ميان آنان بود. شيخ طوسي مي‌گويد:

شيخ قم، ووجيهها، وفقيهها.

الفهرست، ص68؛ معجم رجال الحديث، ج3، ص87، رقم: 902.

علي بن الحکم الأنباري:

شيخ طوسي او را مورد اعتماد و گرانقدر معرفي کرده است:

علي بن الحكم الكوفي، ثقة، جليل القدر.

الفهرست، ص 151.

أَبو أَيُّوبَ الْخَزَّازِ:

نجاشي مي‌گويد که او مورد اعتماد و داراي مقام بلند در نزد شيعيان بود:

إبراهيم بن عيسى أبو أيوب الخراز وقيل إبراهيم بن عثمان، روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام، ذكر ذلك أبو العباس في كتابه، ثقة، كبير المنزلة له كتاب نوادر كثير الرواة.

رجال النجاشي، ص20

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او مورد اعتماد است:

إبراهيم بن عثمان، المكنى بابي أيوب، الخزاز الكوفي، ثقة. له أصل.

الفهرست، ص41.

محمد بن مسلم بن رياح:

نجاشي مي­گويد: او در ميان شيعيان کوفه قدر و منزلت داشت. فقيهي با تقوا و از ياران امام باقر و امام صادق عليهما السلام است. او از اين دو امام بزرگوار روايات زيادي نقل کرده و از مورد اعتماد ترين و مطمئن ترين افراد به شمار مي­رود:

وجه أصحابنا بالكوفة، فقيه، ورع، صحب أبا جعفر وأبا عبد الله عليهما السلام، وروى عنهما، وكان من أوثق الناس.

رجال النجاشي، ص324؛ معجم رجال الحديث، ج18، ص261، رقم: 11807

20. به آن چه پيش از غيبت آموخته‌ايد عمل کنيد:

امام صادق عليه السلام به عبد الله بن سنان و ابو علي فرمودند، در زمان غيبت، به رواياتي كه از ائمه به دست تان رسيده عمل كنيد:

مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَرِيرٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبِي عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَقَالَ: فَكَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا صِرْتُمْ‏ فِي‏ حَالٍ‏ لَا تَرَوْنَ‏ فِيهَا إِمَامَ هُدًى؟ وَ لَا عَلَماً يُرَى؟ وَ لَا يَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا دُعَاءَ الْغَرِيقِ؟

فَقَالَ لَهُ أَبِي: إِذَا وَقَعَ هَذَا لَيْلًا فَكَيْفَ نَصْنَعُ؟

فَقَالَ: أَمَّا أَنْتَ فَلَا تُدْرِكُهُ، فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ، فَتَمَسَّكُوا بِمَا فِي أَيْدِيكُمْ، حَتَّى يَتَّضِحَ لَكُمُ الْأَمْرُ.

عبد الله بن سنان گويد: من و أبو علي بر امام صادق عليه السلام وارد شديم؛ پس آن حضرت فرمود: چگونه خواهيد بود آن هنگام که زندگي شما بگذرد؛ اما امام هدايت گر و پرچم نبينيد. در اين زمان کسي نجات نيابد مگر اين که دعاء غريق بخواند؟

پدرم عرض کرد: اگر اين وضعيت ظلماني اتفاق بيفتد، چه کار کنيم؟

آن حضرت فرمود: اما تو آن زمان را درک نخواهي کرد، اگر چنين شد؛ به آن چه در دست شما است تمسک کنيد (به آن چه از ائمه قبل آموخته‌ايد، عمل کنيد) تا اين که وضعيت براي شما واضح شود.

الإمامة و التبصرة من الحيرة؛ النص؛ ص127

بررسي سند روايت

محمد بن الحسن بن فروخ الصفار:

نجاشي مي­گويد: در ميان عالمان شيعه قم، داراي قدر و منزلت، مورد اعتماد، گرانقدر و برتر از ديگران بوده و روايات او، افتادگي كمتري داشت:

كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، راجحا، قليل السقط في الرواية.

رجال النجاشي، ص354؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص263، رقم: 10532.

عباس بن معروف:

نجاشي مي‌گويد که او اهل قم و مورد اعتماد بوده است:

أبو الفضل مولى جعفر بن [ عمران بن ] عبد الله الأشعري، قمي، ثقة.

رجال النجاشي ، ص 281.

و شيخ طوسي مي‌گويد که خود او مورد اعتماد و روايتش صحيح است:

العباس بن معروف، قمي، ثقة صحيح، مولي جعفر بن عمران بن عبد الله الأشعري.

رجال الطوسي، ص 361.

علي بن مهزيار

مرحوم نجاشي مي‌گويد که وکيل امام جواد عليه السلام بود و نزد آن حضرت جايگاه ويژه‌اي داشت. همچنين در نقل روايت مورد اعتماد است و هيچ اشکالي نمي‌توان به او گرفت، اعتقادش صحيح است و کتاب‌هاي مشهوري نوشته است:

علي بن مهزيار الأهوازي أبو الحسن دورقي الأصل، مولى...

و روى عن الرضا وأبي جعفر عليهما السلام، واختص بأبي جعفر الثاني [ عليه السلام ] وتوكل له وعظم محله منه، وكذلك أبو الحسن الثالث عليه السلام وتوكل لهم في بعض النواحي، وخرجت إلى الشيعة فيه توقيعات بكل خير، وكان ثقة في روايته لا يطعن عليه، صحيحا اعتقاده. وصنف الكتب المشهورة.

رجال النجاشي، ص253

و شيخ طوسي مي‌گويد:

او بسيار گرانقدر بود، روايات زيادي نقل کرد و مورد اعتماد است:

علي بن مهزيار الأهوازي رحمه الله، جليل القدر، واسع الرواية، ثقة، له ثلاثة وثلاثون كتابا.

الفهرست، ص152.

حسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

حماد بن عيسي:

وي از بزرگان شيعه در نقل حديث، مورد اعتماد و بسيار صادق است. نجاشي از او با عنوان: «وكان ثقة في حديثه، صدوقا» ياد کرده است.

رجال النجاشي، ص142

و شيخ طوسي نيز او را مورد اعتماد دانسته است.

ثقة.

الفهرست، ص115؛ معجم رجال الحديث، ج7، ص236ـ237، رقم: 3972.

إسحاق بن جرير:

نجاشي او را مورد اعتماد دانسته است:

إسحاق بن جرير بن يزيد بن جرير بن عبد الله البجلي، أبو يعقوب، ثقة.

رجال النجاشي، ص71.

عبد الله بن سنان:

نجاشي در باره او مي­گويد: وي اهل کوفه و از علماي مورد اطمينان ما شيعيان و بسيار گرامي است و هيچ عيبي از آن نمي­توان جست... بسياري از علماي ما از وي رواياتي نقل کردهاند؛ زيرا نزد بزرگان شيعه، مردي بزرگ و مورد اطمينان به شمار مي­رود:

كوفي، ثقة، من أصحابنا، جليل لا يطعن عليه في شئ.... روى هذه الكتب عنه جماعات من أصحابنا لعظمه في الطائفة، وثقته وجلالته.

رجال النجاشي، ص214.

شيخ طوسي مي­گويد: عبد الله بن سنان مردي مورد اعتماد است.

عبد الله بن سنان، ثقة له کتاب.

الفهرست، ص165؛ معجم رجال الحديث، ج11، ص224، رقم: 6919.

21.هركس امام زمانش را بشناسد، انگار که با حضرت قائم عليه السلام در خيمه‌اش حضور دارد:

امام صادق عليه السلام به حمران بن اعين فرمودند: امامت را بشناس اگر شناختي، تقدم و تأخير ظهورش به تو ضرري نمي‌رساند و مثل كسي هستي كه در خيمه حضرت با آن حضرت باشد:

7- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ حَدَّثَنِي يَحْيَى بْنُ زَكَرِيَّا بْنِ شَيْبَانَ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ: اعْرِفْ إِمَامَكَ فَإِذَا عَرَفْتَهُ لَمْ يَضُرَّكَ تَقَدَّمَ هَذَا الْأَمْرُ أَمْ تَأَخَّرَ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»‏ فَمَنْ‏ عَرَفَ‏ إِمَامَهُ‏ كَانَ‏ كَمَنْ‏ هُوَ فِي فُسْطَاطِ الْقَائِمِ عليه السلام.

امام صادق عليه السلام فرمود: امامت را بشناس؛ زيرا زماني که امامت را شناختي، جلو افتادن و يا به تأخير افتادن اين امر ضرري به تو نمي‌زند. به درستي که خداوند فرموده است: «روزى كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى‏خوانيم» پس کسي که امامش را بشناسد؛ همانند کسي است که با قائم عليه السلام در خيمه‌اش باشد.

ابن أبي زينب النعماني، أبو عبد الله محمد بن ابن إبراهيم بن جعفر الكاتب (متوفاي360هـ)، الغيبة، ص 352، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: أنوار الهدي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1422هـ.

بررسي سند روايت:

احمد بن محمد بن سعيد:

نجاشي در باره او مي‌گويد:

هذا رجل جليل في أصحاب الحديث، مشهور بالحفظ، والحكايات تختلف عنه في الحفظ وعظمه، وكان كوفيا زيديا جاروديا على ذلك حتى مات، وذكره أصحابنا لاختلاطه بهم ومداخلته إياهم وعظم محله وثقته وأمانته.

اين شخص نزد اصحاب حديث قدر و منزلت داشت، در حفظ مشهور بود، خبرهاي زيادي در باره حفظ و عظمت او نقل شده است. اهل کوفه و پيرو فرقه جاروديه از مذهب زيديه بود و تا آخر عمر بر اين مذهب ماند. شيعيان از او به خاطر اين که زياد با آن‌ها رفت و آمد داشت و همچنين به خاطر جايگاه بزرگ او، مورد اعتماد و امانت‌داريش، از او ياد کرده‌اند.

رجال النجاشي، ص94.

و شيخ طوسي مي‌گويد:

وأمره في الثقة والجلالة وعظم الحفظ أشهر من أن يذكر

وضيعت او در وثاقت و جلالت، و حافظه قوي، مشهورتر از آن است که ذکر شود.

الفهرست، ص73.

يحيى بن زكريا بن شيبان:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ، مورد اعتماد و بسيار راستگو بود و نمي‌توان به او اشکالي وارد کرد:

الشيخ، الثقة، الصدوق، لا يطعن عليه.

رجال النجاشي، ص442.

علي بن سيف بن عميرة:

نجاشي مي‌گويد که او مورد اعتماد است:

علي بن سيف بن عميرة النخعي أبو الحسين كوفي، مولى، ثقةز

رجال النجاشي، ص278

سيف بن عميرة:

شيخ طوسي او را توثيق کرده است:

ثقة، كوفي نخعي عربي.

الفهرست، ص140.

حمران بن أعين:

روايات فراواني در کتاب‌هاي شيعه در باره جلالت و عظمت حمران ابن أعين نقل شده است که حضرت آيت الله العظمي خوئي پس از نقل آن‌ها مي‌گويد:

وهذه الروايات وإن كانت أكثرها ضعيفة السند إلا أن في المعتبرة منها كفاية في إثبات جلالة حمران، وقد تقدم في ترجمة أويس القرني حديث أسباط ابن سالم عن أبي الحسن موسى عليه السلام، أن حمران بن أعين، من حواري محمد بن علي وجعفر بن محمد عليهم السلام.

اين روايت اگر چه اکثر آن‌ها ضعيف هستند؛ ولي روايات معتبري نيز در اين ميان وجود دارد که براي اثبات جلالت و عظمت او کفايت مي‌کند. در ترجمه اويس قرني حديث اسباط بن سالم گذشت که امام کاظم عليه السلام فرمود: حمران بن أعين از حواري (اصحاب خاص) امام باقر و امام صادق عليه السلام بوده است.

معجم رجال الحديث، ج7، ص273

بنابراين در وثاقت او شکي نيست.

22. اگر دوراني رسيد که امام خود را نيافتيد، به خداوند پناه ببريد و...

شيخ صدوق در کتاب کمال الدين مي‌نويسد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى ومُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ والْهَيْثَمُ بْنُ أَبِي مَسْرُوقٍ النَّهْدِيُّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ السَّرَّادِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ:

إِنَّ أَقْرَبَ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ وأَعْلَمَهُمْ بِهِ وأَرْأَفَهُمْ بِالنَّاسِ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه وآله والْأَئِمَّةُ عليه السلام فَادْخُلُوا أَيْنَ‏ دَخَلُوا وفَارِقُوا مَنْ فَارَقُوا. ـ عَنَى بِذَلِكَ حُسَيْناً ووُلْدَهُ عليهم السلام ـ فَإِنَّ الْحَقَّ فِيهِمْ وهُمُ الْأَوْصِيَاءُ ومِنْهُمُ الْأَئِمَّةُ فَأَيْنَمَا رَأَيْتُمُوهُمْ فَاتَّبِعُوهُمْ وإِنْ أَصْبَحْتُمْ يَوْماً لَا تَرَوْنَ مِنْهُمْ أَحَداً فَاسْتَغِيثُوا بِاللَّهِ عَزَّ وجَلَّ وانْظُرُوا السُّنَّةَ الَّتِي كُنْتُمْ عَلَيْهَا واتَّبِعُوهَا وأَحِبُّوا مَنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ وأَبْغِضُوا مَنْ كُنْتُمْ تُبْغِضُونَ فَمَا أَسْرَعَ مَا يَأْتِيكُمُ الْفَرَجُ‏.

«ابو حمزه ثمالى گفت: شنيدم امام باقر عليه السلام مي‌فرمود: به راستى نزديكترين مردم به خداى عز و جل و داناترشان به او و آشناترين آنان نسبت به مردم، محمد و ائمه صلوات اللَّه عليهم هستند. پس هر جا كه آن‌ها وارد شدند، شما نيز وارد شويد و آن‌ها از هر كس كه جدا شدند شما هم جدا شويد ـ مقصود امام حسين عليه السلام است و فرزندانش ـ زيرا كه حق با آنها است. چه اوصياى خوبي هستند! و امامان امت از آنها هستند. هر كجا آنها را ديديد از آنها پيروى كنيد. اگر روزى شد كه هيچ كسى از آنها را نديديد؛ پس از خداى عز و جل طلب يارى كنيد و از همان روشى كه داشتيد، پيروى كنيد. كساني را كه دوست داشتيد، دوست بداريد و با كسانى كه آنها را دشمن مى‏داشتيد، همچنان دشمن باشيد. در اين صورت به زودي فرج شما سرخواهد رسيد».

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ج‏1، ص328، ح32، ناشر:‌ اسلامية ـ تهران‏، الطبعة الثانية‏، 1395 هـ.

در اين روايت امام دوراني را پيش بيني مي‌کند که شيعيان امام خود را نخواهند ديد و مي‌فرمايد که در اين دوران شيعه وظيفه دارد به روش گذشته خود که از ائمه گذشته ياد گرفته‌اند عمل نمايند و...

بررسي سند روايت

محمد بن الحسن بن وليد:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ مردم قم، فقيه باسابقه و پيش کسوت بود و داراي قدر و منزلت عظيمي است و شخصيت برجسته‌اي دارد:

شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص38.

و شيخ طوسي مي‌گويد که وي عالم گرانقدر، آگاه به علم رجال و در فقه تسلط کافي داشت و مورد اعتماد بود:

جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الفهرست، ص237؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص220، رقم: 10490.

محمد بن الحسن بن فروخ الصفار:

نجاشي مي­گويد: در ميان عالمان شيعه قم، داراي قدر و منزلت، مورد اعتماد، گرانقدر و برتر از ديگران بوده و روايات او، افتادگي كمتري داشت:

كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، راجحا، قليل السقط في الرواية.

رجال النجاشي، ص354؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص263، رقم: 10532.

محمد بن الحسين أبي الخطاب:

نجاشي مي­گويد: وي فرد با عظمت در ميان علماي شيعه بوده و بسيار گرانقدر است، روايات زيادي نقل کرده و مورد اعتماد است و داراي شخصيت برجسته بود. تأليفات خوبي داشت و روايات او اطمينان آور است:

جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته...

رجال النجاشي، ص334.

و شيخ طوسي او را با عنوان «کوفي ثقه» ياد مي‌کند:

كوفي، ثقة.

رجال الطوسي، ص379؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص308 ـ 309، رقم: 10581.

حسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

علي بن رئاب:

شيخ طوسي مي­گويد: علي بن رئاب اهل کوفه و کتاب او يکي از اصول (چهارصدگانه حديث شيعه در زمان ائمه) بود. وي بسيار گرانقدر و مورد اعتماد بود:

علي بن رئاب الكوفي: له أصل كبير، وهو ثقة جليل القدر.

الفهرست، ص151؛ معجم رجال الحديث، ج13، ص20، رقم: 8139.

ابو حمزة الثمالي:

ثابت بن دينار يا ثابت أبي صفيه،‌ مشهور به أبو حمزه ثمالي، از ياران خاص امام سجاد عليه السلام بود و توسط بزرگان شيعه توثيق شده است. شيخ طوسي گفته است که او مورد اعتماد بود:

ثقة.

الفهرست، ص90.

و نجاشي در باره او مي‌نويسد:

وي از اهالي کوفه و مورد اعتماد است. از شيعيان برگزيده، تأييد شده و مورد اعتماد آنان در نقل روايت به شمار مي­رود:

كوفي، ثقة... وكان من خيار أصحابنا وثقاتهم، ومعتمديهم، في الرواية والحديث.

رجال النجاشي، ص115.

و شيخ صدوق نيز در مشيخه کتاب من لايحضره الفقيه در توصيف او مي‌نويسد:

وهو ثقة، عدل.

من لا يحضره الفقيه، ج4، ص444؛ معجم رجال الحديث، ج4، ص292 ـ294.

23.در دوران غيبت بر اعتقادتان استوار بمانيد:

امام صادق عليه السلام به زاره توصيه فرمود كه در زمان غيبت بر اعتقاداتي‌كه داريد استوار بمانيد:

123 عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ، عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ، عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ‏:

يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَغِيبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ. فَقُلْتُ لَهُ: مَا يَصْنَعُ النَّاسُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ؟ قَالَ: يَتَمَسَّكُونَ بِالْأَمْرِ الَّذِي هُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ‏.

زماني بر مردم خواهد گذشت که امام آن‌ها غائب مي‌شود. سؤال کردم، وظيفه مردم در آن زمان چيست؟ فرمود: بر همان طريقه‌اي که دارند بمانند تا مطلب بر آن‌ها روشن شود.

القمي، أبو الحسن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي 329هـ )، الإمامة والتبصرة من الحيرة، ص125، تحقيق و نشر: مدرسة الإمام المهدي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1404 هـ ـ 1363ش.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص 350، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ.

بررسي سند روايت

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:

نجاشي مي طويى كه او بزرگ قمي‌ها و چهره سرشناس آنان بود:

عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.

رجال النجاشي، ص 219

و شيخ طوسي نيز او را در فهرست و رجالش توثيق کرده است:

عليه السلام جعفر الحميري القمي، يكنى أبا العباس، ثقة....

الفهرست، ص168.

عبد الله بن جعفر الحميري، قمي، ثقة.

رجال الطوسي، ص 400

ايوب بن نوح:

مرحوم نجاشي مي‌گويد که او وکيل امام جواد و امام هادي عليهما السلام بوده و در نزد آن دو امام همان جايگاه بلندي داشت، امين و بسيار با تقوا بود، زياد عبادت مي‌کرد و در نقل روايت مورد اعتماد بود:

كان وكيلا لأبي الحسن وأبي محمد عليهما السلام، عظيم المنزلة عندهما، مأمونا، وكان شديد الورع، كثير العبادة، ثقة في رواياته.

رجال النجاشي، ص 102.

شيخ طوسي نيز او را توثيق کرده است:

أيوب بن نوح بن دراج، ثقة.

الفهرست، ص 56

معجم رجال الحديث، ج4، ص170

محمد بن أبي عمير:

وي از برترين راويان شيعه و از اصحاب اجماع به شمار مي‌رود؛ يعني از افرادي است که هر روايتي که با سند صحيح به آن‌ها برسد، شيعيان اتفاق بر قبول آن دارند.

نجاشي در باره او مي­گويد: وي از نظر ما و حتي مخالفان، عالم گرانقدر و والا مقام است:

جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...

رجال النجاشي، ص326.

و شيخ طوسي مي­گويد: وي مطمئن ترين، زاهدترين، با تقواترين و عابدترين شخص نزد شيعه و سني است:

وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.

الفهرست، ص218؛ معجم رجال الحديث، ج15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.

جميل بن دراج:

نجاشي به نقل ابن فضال مي‌نويسد که او بزرگ و چهره سرشناس شيعيان و مورد اعتماد بود:

وقال ابن فضال: أبو محمد شيخنا ووجه الطائفة، ثقة.

رجال النجاشي، ص126

و شيخ طوسي نيز او را توثيق کرده است:

جميل بن دراج. له أصل - وهو ثقة

الفهرست، ص 94

معجم رجال الحديث، ج5، ص122

زرارة بن أعين:

نجاشي مي­گويد که او بزرگ شيعيان در زمان خود، با سابقه و پيش كسوت آنان، قاري، فقيه، متکلم، شاعر و اديب بود... و در نقل احاديث بسيار راستگو بود:

شيخ أصحابنا في زمانه ومتقدمهم، وكان قارئا فقيها متكلما شاعرا أديبا... صادقا فيما يرويه.

رجال النجاشي، ص175؛ معجم رجال الحديث، ج8، ص225، رقم: 4671.

24.مردم دوران غيبت، نزديک‌ترين افراد به خداوند

اين روايت را شيخ صدوق چنين نقل مي‌كند:

17- حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام‏ أَقْرَبُ مَا يَكُونُ الْعَبْدُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَأَرْضَى مَا يَكُونُ عَنْهُ إِذَا افْتَقَدُوا حُجَّةَ اللَّهِ‏ فَلَمْ يَظْهَرْ لَهُمْ وَحُجِبَ عَنْهُمْ فَلَمْ يَعْلَمُوا بِمَكَانِهِ وَهُمْ فِي ذَلِكَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ لَا تَبْطُلُ حُجَجُ اللَّهِ وَلَا بَيِّنَاتُهُ فَعِنْدَهَا فَلْيَتَوَقَّعُوا الْفَرَجَ صَبَاحاً وَمَسَاءً وَإِنَّ أَشَدَّ مَا يَكُونُ غَضَباً عَلَى أَعْدَائِهِ إِذَا أَفْقَدَهُمْ حُجَّتَهُ فَلَمْ يَظْهَرْ لَهُمْ وَقَدْ عَلِمَ أَنَّ أَوْلِيَاءَهُ لَا يَرْتَابُونَ وَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُمْ يَرْتَابُونَ مَا أَفْقَدَهُمْ حُجَّتَهُ طَرْفَةَ عَيْنٍ.

حضرت صادق عليه السّلام فرمود: بهترين زماني كه خداوند به بندگانش نزديك و از آنها خشنود است، هنگامى است كه مردم حجت خدا را از دست بدهند؛ و او براى آنها آشكار نشود و از نظر آنها غائب گردد، و آنها ندانند جاى او كجاست.

با اين حال اين بندگان مي‌دانند كه حجت‌هاي الهي و نشانه‏هاى او، از ميان نرفته است. در آن موقع صبح و شام منتظر فرج و ظهور باشيد.

و سخت‏ترين زماني كه خداوند بر دشمنانش غضب مي‌كند، هنگامى است، كه خداوند حجت خود را از ميان آنها بيرون ببرد و براى آنها آشكار نکند، و اين در موقعى است كه خداوند ميداند دوستانش (در باره حجت خدا) ترديد ندارند، و اگر بداند كه در بودن و نبودن وى شك دارند به مقدار يك چشم بهم زدن او را غائب نمي‌كند!

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، كمال الدين و تمام النعمة، ص339، تحقيق: علي اكبر الغفاري، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي ( التابعة ) لجماعة المدرسين ـ قم، 1405هـ.

بررسي سند روايت:

علي بن الحسين بن بابويه:

او از فقها و از موثقين و علماء قم است، نجاشي در باره او مي‌گويد:

شيخ القميين في عصره ومتقدمهم، وفقيههم، وثقتهم...

رجال النجاشي، ص261

و شيخ طوسي او را از فقهاي بزرگ شيعه و ثقه مي‌داند:

كان فقيها، جليلا، ثقة.

الفهرست، ص157

محمد بن الحسن بن وليد:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ مردم قم، فقيه باسابقه و پيش کسوت بود و داراي قدر و منزلت عظيمي است و شخصيت برجسته‌اي دارد:

شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص38.

و شيخ طوسي مي‌گويد که وي عالمي گرانقدر، آگاه به علم رجال و در فقه تسلط کافي داشت و مورد اعتماد بود:

جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الفهرست، ص237؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص220، رقم: 10490.

احمد بن محمد بن عيسي الأشعري:

وي از بزرگان قم و داراي منزلتي عظيم در ميان آنان بود. شيخ طوسي مي‌گويد:

شيخ قم، ووجيهها، وفقيهها.

الفهرست، ص68؛ معجم رجال الحديث، ج3، ص87، رقم: 902.

الحسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

محمد بن علي بن النعمان الأحول:

شيخ طوسي در باره ايشان مي‌نويسد:

يلقب عندنا مؤمن الطاق، ويلقبه المخالفون بشيطان الطاق، وهو من أصحاب الإمام جعفر الصادق عليه السلام وكان ثقة، متكلما، حاذقا، حاضر الجواب.

« ما محمد بن علي بن نعمان الاحول به نام «مؤمن الطاق» مي‌شناسيم؛ اما مخالفان او لقب «شيطان الطاق» را به وي داده­اند. او از اصحاب و ياران امام جعفر صادقp و مورد اعتماد بود. وي سخنور، زيرک بود و براي هر سؤالي يک پاسخ سريع و آماده داشت».

الفهرست، ص207؛ معجم رجال الحديث، ج18، ص35، رقم: 11387.

دسته نهم: تأويل آيات در باره حضرت مهدي عليه السلام

25. حضرت حجت عليه السلام آيت منتظره خداوند

امام صادق عليه السلام در ذيل آيه « يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ» مي‌فرمايد كه آيت منتظره، حضرت قائم عليه السلام است:

حَدَّثَنَا أَبِي رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: حدثنا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ‏، أَنَّهُ قَالَ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ». (الأنعام/158)

فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: الْآيَاتُ هُمُ الْأَئِمَّةُ، وَالْآيَةُ الْمُنْتَظَرَةُ هُوَ الْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَيَوْمَئِذٍ لَا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلِ قِيَامِهِ بِالسَّيْفِ، وَإِنْ آمَنَتْ بِمَنْ تَقَدَّمَ مِنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ‏.

علىّ بن رئاب از امام صادق عليه السّلام روايت كند كه در تأويل اين آيه قرآن: «اما آن روز كه بعضى از آيات پروردگارت تحقّق پذيرد، ايمان‏آوردن افرادى كه قبلًا ايمان نياورده‏اند، يا در ايمانشان عمل نيكى انجام نداده‏اند، سودى به حالشان نخواهد داشت» فرمود:

آيات عبارت از ائمّه هستند و آيه منتظره قائم عليه السّلام است، و در آن روز ايمان كسى كه پيش از قيام او با شمشير ايمان نياورده باشد سودى ندارد، گرچه به پدرانش ايمان آورده باشد.

كمال الدين وتمام النعمة، ص 18

26. امام زمان عليه السلام نعمت باطني خداوند

اين روايت از امام موسي بن جعفر در تفسير آيه «وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَباطِنَةً» بيان شده است:

- حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي أَحْمَدَ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ الْأَزْدِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ سَيِّدِي مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ عليه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَ‏ «وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَباطِنَةً» (لقمان/20) فَقَالَ عليه السلام:

النِّعْمَةُ الظَّاهِرَةُ الْإِمَامُ الظَّاهِرُ وَالْبَاطِنَةُ الْإِمَامُ الْغَائِبُ فَقُلْتُ لَهُ وَيَكُونُ فِي الْأَئِمَّةِ مَنْ يَغِيبُ قَالَ نَعَمْ يَغِيبُ عَنْ أَبْصَارِ النَّاسِ شَخْصُهُ وَلَا يَغِيبُ عَنْ‏ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ ذِكْرُهُ وَهُوَ الثَّانِي‏ عَشَرَ مِنَّا يُسَهِّلُ اللَّهُ لَهُ كُلَّ عَسِيرٍ وَيُذَلِّلُ لَهُ كُلَّ صَعْبٍ وَيُظْهِرُ لَهُ كُنُوزَ الْأَرْضِ وَيُقَرِّبُ لَهُ كُلَّ بَعِيدٍ وَيُبِيرُ بِهِ كُلَّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَيُهْلِكُ عَلَى يَدِهِ كُلَّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ ذَلِكَ ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ الَّذِي تَخْفَى عَلَى النَّاسِ وِلَادَتُهُ وَلَا يَحِلُّ لَهُمْ تَسْمِيَتُهُ حَتَّى يُظْهِرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً.

محمّد بن زياد أزدىّ گويد: از سرور خود موسى بن جعفر عليهما السّلام از تفسير اين كلام الهى پرسيدم: «و نعمتهاى آشكار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانى داشته است» فرمود:

نعمت ظاهري امام ظاهر و نعمت باطني امام غائب است، گفتم: آيا در ميان ائمه كسى هست كه غائب شود؟

فرمود: آرى، شخص او از ديدگان مردم غايب مى‏شود امّا ياد او از قلوب مؤمنين نمي‌رود و او دوازدهمين فرد از ما امامان است، خداوند براى او هر امر سختى را آسان و هر امر دشوارى را هموار سازد و گنجهاى زمين را برايش آشكار كند و هر دوري را براى وى نزديک سازد و به توسّط وى تمامى‏ جبّاران لجوج را نابود كند و هر شيطان سرکشي را به دست او هلاك مي‌کند، او فرزند سرور كنيزان است كسى كه ولادتش بر مردمان پوشيده و ذكر نامش بر آنها روا نيست تا آنگاه كه خداى تعالى او را ظاهر ساخته و زمين را پر از عدل و داد نمايد؛ همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد.

كمال الدين وتمام النعمة، ص368.

احمد بن زياد بن جعفر همداني:

نخستين راوى در سند روايت احمد بن زياد همدانى استاد شيخ صدوق رحمت الله عليه است. وي در باره استادش مي‌گويد:

«او شخصي مورد اعتماد، متدين و فاضل بود. رحمت و رضوان خداوند بر او باد».

وكان رجلا ثقة دينا فاضلا رحمة الله عليه ورضوانه.

كمال الدين و تمام النعمة، ص369.

علي بن ابراهيم بن هاشم:

نجاشي در باره او مي‌گويد: «علي بن ابراهيم قمي، در نقل حديث مطمئن و مورد اعتماد است و مذهب صحيحي دارد».

القمي، ثقة في الحديث، ثبت، معتمد، صحيح المذهب.

رجال النجاشي، ص260؛ معجم رجال الحديث، ج12، ص212، رقم: 7830.

ابراهيم بن هاشم:

سيد بن طاووس در سندي که ابراهيم بن هاشم در سلسله آن وجود دارد، گفته است که تمام روات آن مورد اعتماد هستند:

ورواة الحديث ثقات بالاتفاق.

فلاح السائل، ص158؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص291، رقم: 332.

اين جمله به روشني ثابت مي‌کند که تمام شيعيان بر وثاقت او اجماع داشته‌اند.

أَبِي أَحْمَدَ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ الْأَزْدِيِّ = محمد بن أبي عمير:

وي از برترين راويان شيعه و از اصحاب اجماع به شمار مي‌رود؛ يعني از افرادي است که هر روايتي که با سند صحيح به آن‌ها برسد، شيعيان اتفاق بر قبول آن دارند.

نجاشي در باره او مي­گويد: وي از نظر ما و حتي مخالفان، عالم گرانقدر و والا مقام است:

جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...

رجال النجاشي، ص326.

و شيخ طوسي مي­گويد: وي مطمئن ترين، زاهدترين، با تقواترين و عابدترين شخص نزد شيعه و سني است:

وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.

الفهرست، ص218؛ معجم رجال الحديث، ج15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.

دسته دهم: شباهت امام زمان عليه السلام به پيامبران

27. چهار سنت انبياء عليهم السلام در حضرت صاحب الامر عليه السلام:

حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام يَقُولُ‏ فِي صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ أَرْبَعُ سُنَنٍ مِنْ أَرْبَعَةِ أَنْبِيَاءَ عليهم السلام سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى وَسُنَّةٌ مِنْ عِيسَى وَسُنَّةٌ مِنْ يُوسُفَ وَسُنَّةٌ مِنْ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه وآهل‏ فَأَمَّا مِنْ مُوسَى فَخَائِفٌ‏ يَتَرَقَّبُ‏ وَأَمَّا مِنْ يُوسُفُ فَالْحَبْسُ وَأَمَّا مِنْ عِيسَى فَيُقَالُ إِنَّهُ مَاتَ وَلَمْ يَمُتْ وَأَمَّا مِنْ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه وآله فَالسَّيْفُ.

حدثنا أحمد بن زياد الهمداني رضي الله عنه قال حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم عن محمد بن عيسى عن سليمان بن داود عن أبي بصير عن أبي جعفر ع‏ بمثل ذلك.

امام باقر عليه السلام فرمود: صاحب اين امر چهار سنت از سنت‌هاي انبياء را دارد: سنتي از موسي، سنتي از عيسي، سنتي از يوسف و سنتي از محمد صلي الله عليه وآله. اما سنت آن حضرت از موسي عليه السلام اين است که مي‌ترسد و هر لحظه منتظر حادثه‌اي است. اما سنت يوسف عليه السلام اين است که او حبس مي‌شود، اما سنتي از عيسي عليه السلام اين است که مي‌گويند او مرده است؛ در حالي که نمرده است؛ اما سنتي از محمد صلي الله عليه وآله اين است که او با شمشير قيام خواهد کرد.

كمال الدين وتمام النعمة، ص 326

علي بن الحسين بن بابويه:

او از فقها و از موثقين و علماء قم است، نجاشي در باره او مي‌گويد:

شيخ القميين في عصره ومتقدمهم، وفقيههم، وثقتهم...

رجال النجاشي، ص261

و شيخ طوسي او را از فقهاي بزرگ شيعه و ثقه مي‌داند:

كان فقيها، جليلا، ثقة.

الفهرست، ص157

محمد بن الحسن بن وليد:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ مردم قم، فقيه باسابقه و پيش کسوت بود و داراي قدر و منزلت عظيمي است و شخصيت برجسته‌اي دارد:

شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص38.

و شيخ طوسي مي‌گويد که وي عالم گرانقدر، آگاه به علم رجال و در فقه تسلط کافي داشت و مورد اعتماد بود:

جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الفهرست، ص237؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص220، رقم: 10490.

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ قمي‌ها و چهره سرشناس آنان بود:

عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.

رجال النجاشي، ص 219

و شيخ طوسي نيز او را در دو کتاب خود توثيق کرده است:

عليه السلام جعفر الحميري القمي، يكنى أبا العباس، ثقة....

الفهرست، ص168.

عبد الله بن جعفر الحميري، قمي، ثقة.

رجال الطوسي، ص 400

محمد بن عيسي بن عبيد بن يقطين:

نجاشي مي‌گويد که او از بزرگان شيعه وگرانقدر بود. مورد اعتماد است و شخصيت برجسته‌اي داشت. و روايات زيادي از وي نقل شده است. تأليفات خوبي نيز دارد:

أبو جعفر: جليل في أصحابنا، ثقة، عين، كثير الرواية، حسن التصانيف.

رجال النجاشي، ص333.

سليمان بن داود المنقري:

مرحوم نجاشي مي‌گويد که گروهي از شيعيان از او روايت نقل کرده است، از اصحاب امام باقر عليه السلام و ثقه است:

روى عن جماعة أصحابنا من أصحاب جعفر بن محمد [ عليه السلام ]، وكان ثقة.

رجال النجاشي، ص184.

ابو بصير اسدي:

او يکي از اصحاب اجماع است که علماي شيعه اتفاق دارند اگر روايتي با سند صحيح به او منتهي شود، صحيح است. نجاشي در باره او مي‌نويسد:

يحيى بن القاسم، أبو بصير الأسدي، وقيل أبو محمد: ثقة، وجيه...

«يحيي بن قاسم، أبو بصير أسدي يا به عبارت ديگر أبو محمد: مورد اعتماد و بزرگ قوم و داراي قدر منزلت بوده است».

رجال النجاشي، ص441؛ معجم رجال الحديث، ج21، ص79، رقم: 13599.

دسته يازدهم: حرمت تعيين وقت ظهور

28. تعيين كنندگان وقت ظهور دروغگويند

مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ، عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى، عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: كُنْتُ عِنْدَهُ، إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ مِهْزَمٌ، فَقَالَ لَهُ:

جُعِلْتُ فِدَاكَ، أَخْبِرْنِي عَنْ هَذَا الْأَمْرِ الَّذِي نَنْتَظِرُهُ، مَتَى هُوَ؟

قَالَ: يَا مِهْزَمُ، كَذَبَ الْوَقَّاتُونَ، وَ هَلَكَ الْمُسْتَعْجِلُونَ، وَ نَجَا الْمُسَلِّمُونَ، وَ إِلَيْنَا يَصِيرُونَ‏.

محمد بن مسلم مي‌گويد که نزد امام صادق عليه السلام بود که شخصي به نام مهزم وارد شد و گفت: فدايت شوم ! به من خبر بده که اين امري که ما منتظر او هستيم، چه زماني اتفاق مي‌افتد؟

فرمود: اي مهزم ! کسي که وقت تعين کند، دروغگو است، کسي که شتابزدگي کند، هلاک خواهند شد؛ اما کساني که تسليم باشند نجات پيدا مي‌کنند و به سوي ما بازمي‌گردند.

ابن بابويه القمي، أبو الحسن علي بن الحسين بن بابويه (متوفاي 329هـ )، الإمامة والتبصرة من الحيرة، ص95، تحقيق و نشر: مدرسة الإمام المهدي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1404 هـ ـ 1363ش.

محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران:

نجاشي مي‌گويد که او در نقل حديث مورد اعتماد بوده است:

كان ثقة في الحديث.

رجال النجاشي، ص348.

صفوان بن يحيي:

نجاشي مي­گويد: وي اهل کوفه و بسيار مورد اعتماد است و شخصيت برجسته‌اي دارد:

كوفي، ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص197.

شيخ طوسي مي­گويد: مطمئن ترين فرد در دوران خود در ميان عالمان حديث و از همه آن­ها عابد تر بود:

أوثق أهل زمانه عند أهل الحديث وأعبدهم.

الفهرست، ص145؛ معجم رجال الحديث، ج10، ص134، رقم: 5932.

إبراهيم بن عيسى أبو أيوب: = إبراهيم بن عثمان. = إبراهيم بن الخزاز أبو أيوب.

نجاشي مي‌گويد که او مورد اعتماد و با منزلت بزرگ بود:

ثقة، كبير المنزلة، له كتاب نوادر، كثير الرواة عنه.

رجال النجاشي، ص20.

و شيخ طوسي نيز او را توثيق کرده است:

إبراهيم بن عثمان، المكنى بابي أيوب، الخزاز الكوفي، ثقة. له أصل.

الفهرست، ص41.

محمد بن مسلم بن رياح:

نجاشي مي­گويد: او در ميان شيعيان کوفه قدر و منزلت داشت. فقيهي با تقوا و از ياران امام باقر و امام صادق عليهما السلام است. او از اين دو امام بزرگوار روايات زيادي نقل کرده و از مورد اعتماد ترين و مطمئن ترين افراد به شمار مي­رود:

وجه أصحابنا بالكوفة، فقيه، ورع، صحب أبا جعفر وأبا عبد الله عليهما السلام، وروى عنهما، وكان من أوثق الناس.

رجال النجاشي، ص324؛ معجم رجال الحديث، ج18، ص261، رقم: 11807

دسته دوازدهم: حرمت نام بردن آن حضرت در زمان غيبت

29. امام صادق عليه السلام

4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ لَا يُسَمِّيهِ بِاسْمِهِ إِلَّا كَافِرٌ.

علي بن رئاب از امام صادق عليه السلام نقل مي‌کند که آن حضرت فرمود: هچ کس صاحب اين امر را به نامش صدا نمي‌زند؛ مگر کسي که کافر است.

الكافي، ج‏1، ص333

بررسي سند روايت:

محمد بن يحيي العطار:

نجاشي مي­گويد: او بزرگ شيعيان در زمان خود، شخصيت برجسته آنان بود و مورد اعتماد و اطمينان است. از وي احاديث بسياري نقل شده است:

شيخ أصحابنا في زمانه، ثقة، عين، كثير الحديث...

رجال النجاشي، ص353؛‌ معجم رجال الحديث، ج19، ص33، رقم: 12010.

محمد بن الحسين أبي الخطاب:

نجاشي مي­گويد: وي فرد با عظمت در ميان علماي شيعه بوده و بسيار گرانقدر است، روايات زيادي نقل کرده و مورد اعتماد است و داراي شخصيت برجسته بود. تأليفات خوبي داشت و روايات او اطمينان آور است:

جليل من أصحابنا، عظيم القدر، كثير الرواية، ثقة، عين، حسن التصانيف، مسكون إلى روايته...

رجال النجاشي، ص334.

و شيخ طوسي او را با عنوان «کوفي ثقه» ياد مي‌کند:

كوفي، ثقة.

رجال الطوسي، ص379؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص308 ـ 309، رقم: 10581.

الحسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

علي بن رئاب

شيخ طوسي مي‌گويد که مورد اعتماد و گرانقدر بود:

له أصل كبير، وهو ثقة جليل القدر.

الفهرست، ص151؛ معجم رجال الحديث، ج13، ص20.

30. امام هشتم عليه السلام

شيخ صدوق در کتاب کمال الدين مي‌نويسد:

حَدَّثَنَا أَبِي وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالا حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ فَضَّالٍ عَنِ الرَّيَّانِ بْنِ الصَّلْتِ قَالَ: سُئِلَ الرِّضَا عليه السلام عَنِ الْقَائِمِ عليه السلام فَقَالَ: لَا يُرَى جِسْمُهُ وَ لَا يُسَمَّى‏ بِاسْمِهِ.

كمال الدين وتمام النعمة، ص370.

علي بن الحسين بن بابويه:

او از فقها و از موثقين و علماء قم است، نجاشي در باره او مي‌گويد:

شيخ القميين في عصره ومتقدمهم، وفقيههم، وثقتهم...

رجال النجاشي، ص261

و شيخ طوسي او را از فقهاي بزرگ شيعه و ثقه مي‌داند:

كان فقيها، جليلا، ثقة.

الفهرست، ص157

محمد بن الحسن بن وليد:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ مردم قم، فقيه باسابقه و پيش کسوت بود و داراي قدر و منزلت عظيمي است و شخصيت برجسته‌اي دارد:

شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص38.

و شيخ طوسي مي‌گويد که وي عالم گرانقدر، آگاه به علم رجال و در فقه تسلط کافي داشت و مورد اعتماد بود:

جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الفهرست، ص237؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص220، رقم: 10490.

سعد بن عبد الله الأشعري:

نجاشي او را عالم بزرگ، فقيه و چهره شناخته شده شيعه معرفي کرده است:

شيخ هذه الطائفة وفقيهها ووجهها....

رجال النجاشي، ص177

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او گرانقدر و قابل اعتماد بوده است:

جليل القدر، ثقة.

الفهرست، ص135؛ معجم رجال الحديث، ج9، ص78، رقم: 5058

3. جعفر بن محمد بن مالك فزاري:

اما در رابطه با جعفربن محمد بن مالك بايد گفت كه در باره او بين علماى رجال اختلاف وجود دارد، نجاشى و إبن غضائرى وى را تضعيف كرده‌اند؛ اما شيخ طوسى در باره او مى‌نويسد:

جعفر بن محمد بن مالك، كوفي، ثقة.

رجال الطوسي، ص418.

و نيز ابو القاسم كوفى متوفاى 352 هـ در كتاب الإستغاثه، وى را اين گونه توثيق مى‌‌كند:

حدثنا جماعة من مشايخنا الثقاة منهم جعفر بن محمد بن مالك الكوفي...

الاستغاثة، ج1، ص 77.

البته تضعيف نجاشى و ابن غضائرى در مقابل توثيق شيخ طوسى ارزشى ندارد؛ زيرا تضعيفات اين دو بزرگوار به خاطر نقل رواياتى بوده است كه در آن زمان از ديدگاه آن‌ها غلو محسوب مى‌شده؛ در حالى كه امروزه همه آن‌ها از ضروريات مذهب شيعه به حساب مى‌آيد.

مرحوم علامه جليل القدر، حاج شيخ عبد الله مامقانى در تنقيح المقال بعد از نقل تضعيفات نجاشى و ابن غضائرى مى‌نويسد:

وأقول قد نبهنا في المقدمة فوائد عشر علي أنّ جملة ممّا هو من ضروريات مذهبنا اليوم قد كان يعد في السلف الزّمان غلوّا و عليه فرّعوا تضعيف جمع من الثقات و ظنّي أنّ ما صدر في المقام في حقّه من الغمز و التضعيف ناش من روايته جملة من معجزات الأئمة سيما معجزات ولادة القائم... و تحقيق المقال أنّ الأقوي كون الرجل ثقة اعتماداً علي توثيق الشيخ....

در فوائد دهگانه در مقدمه كتابمان گفتيم كه برخى از مسائل كه امروز از ضروريات مذهب شمرده مى شود درگذشته آن را غلو مىدانسته اند كه بر همين اساس هم جمعى از راويان مورد ثقه را تضعيف مىكرده اند ومن فكر مى كنم آنچه كه در مورد جعفر بن محمد مالك از ضعف وغير آن گفته شده است ناشى از نقل او معجزات ائمه مخصوصا داستان ولادت حضرت مهدى عليه السلام باشد.....نتيجه اين تحقيق آن است كه وى بنا بر سخن شيخ طوسى ثقه است.

تنقيح المقال، ج1، ص226، باب جعفر.

علامه محقق نمازى شاهرودى مى نويسد:

والتحقيق أن الأقوى كون الرجل من الثقات المعتمدين اعتمادا على توثيق الشيخ، وأبي القاسم الكوفي في كتاب الاستغاثة، والعلامة المامقاني في رجاله.

راى محكمتر در باره جعفر بن محمد مالك كوفى اين است كه بگوئيم: بنا بر توثيق شيخ وابو القاسم كوفى در كتاب استغاثه و مامقانى در كتاب رجالش، ثقه ومورد اعتماد است.

مستدركات علم رجال الحديث، ج 2، ص 213، رقم: 2830.

علي بن الحسن بن علي بن فضال:

نجاشي مي‌گويد که او فقيه شيعيان در کوفه، چهره سرشناس، مورد اعتماد و آشنا به علم حديث بود:

كان فقيه أصحابنا بالكوفة، ووجههم، وثقتهم، وعارفهم بالحديث، والمسموع قوله فيه.

رجال النجاشي، ص257.

الريان بن الصلت

نجاشي مي‌گويد که او مورد اعتماد و بسيار راستگو بوده است:

روى عن الرضا عليه السلام، كان ثقة صدوقا.

رجال النجاشي، ص165

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او مورد اعتماد و اصالتا اهل خراسان بوده است:

بغدادي، ثقة، خراساني الأصل.

رجال الطوسي، ص357

معجم رجال الحديث، ج8، ص 217

دسته سيزدهم: اتفاقات قبل از ظهور

31.جبرئيل نخستين کسي که با حضرت مهدي عليه السلام بيعت مي‌کند:

اين روايت را شيخ صدوق اين‌گونه نقل مي‌كند:

18- حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام‏ أَوَّلُ مَنْ يُبَايِعُ الْقَائِمَ عليه السلام جَبْرَئِيلُ يَنْزِلُ فِي صُورَةِ طَيْرٍ أَبْيَضَ فَيُبَايِعُهُ ثُمَّ يَضَعُ رِجْلًا عَلَى بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ وَرِجْلًا عَلَى بَيْتِ الْمَقْدِسِ ثُمَّ يُنَادِي بِصَوْتٍ طَلِقٍ تَسْمَعُهُ الْخَلَائِقُ‏ «أَتى‏ أَمْرُ اللَّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ‏».

امام صادق عليه السلام فرمود: نخستين کسي که با حضرت قائم عليه السلام بيعت مي‌کند، جبرئيل است که به صورت پرنده سفيد رنگ نازل مي‌شود و با آن حضرت بيعت مي‌کند؛ سپس يک پايش را بر بيت الله الحرام و پاي ديگر خود را بر بيت المقدس مي‌گذارد و سپس با صداي رسا که همه خلايق مي‌شنود، فرياد مي‌زند: « فرمان خدا (براى مجازات مشركان و مجرمان،) فرا رسيده است؛ پس براى آن عجله نكنيد! منزّه و برتر است خداوند از آنچه همتاى او قرار مى‏دهند».

كمال الدين وتمام النعمة، ص671

محمد بن الحسن بن وليد:

نجاشي مي­گويد: بزرگ مردم قم، فقيه و پيش‌کسوت آنان به شمار مي‌رفت، وي بسيار مورد اعتماد و مطمئن بود و شخصيت برجسته‌اي داشت.

شيخ القميين وفقيههم، ومتقدمهم ووجههم ثقة ثقة، عين...

رجال النجاشي، ص383.

شيخ طوسي مي­گويد: وي گرانقدر و والا مقام است، به علم رجال تسلط دارد و مورد اعتماد است. در فقه نکته سنج و آگاه و مطمئن است».

جليل القدر، عارف بالرجال، موثوق به... جليل القدر، بصير بالفقه، ثقة.

الفهرست، ص237؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص220، رقم: 10490.

محمد بن الحسن بن فروخ الصفار:

نجاشي مي­گويد: در ميان عالمان شيعه قم، داراي قدر و منزلت، مورد اعتماد، گرانقدر و برتر از ديگران بوده و روايات او، افتادگي كمتري داشت:

كان وجها في أصحابنا القميين، ثقة، عظيم القدر، راجحا، قليل السقط في الرواية.

رجال النجاشي، ص354؛ معجم رجال الحديث، ج16، ص263، رقم: 10532.

يعقوب بن يزيد:

نجاشي مي­گويد: وي مورد اعتماد و بسيار صادق و راستگو بود:

وكان ثقة صدوقا...

رجال النجاشي، ص450.

شيخ طوسي مي­گويد: وي روايات بسياري نقل کرده و مورد اعتماد است:

كثير الرواية، ثقة.

الفهرست، ص264؛ معجم رجال الحديث، ج21، ص156، رقم: 13778.

محمد بن أبي عمير:

وي از برترين راويان شيعه و از اصحاب اجماع به شمار مي‌رود؛ يعني از افرادي است که هر روايتي که با سند صحيح به آن‌ها برسد، شيعيان اتفاق بر قبول آن دارند.

نجاشي در باره او مي­گويد: وي از نظر ما و حتي مخالفان، عالم گرانقدر و والا مقام است:

جليل القدر، عظيم المنزلة فينا وعند المخالفين...

رجال النجاشي، ص326.

و شيخ طوسي مي­گويد: وي مطمئن ترين، زاهدترين، با تقواترين و عابدترين شخص نزد شيعه و سني است:

وكان من أوثق الناس عند الخاصة والعامة، وأنسكهم نسكا، وأورعهم وأعبدهم.

الفهرست، ص218؛ معجم رجال الحديث، ج15، ص291 ـ 292، رقم: 10043.

أبان بن عثمان الأحمر:

مرحوم کشي او را جزء اصحاب اجماع آورده است:

أجمعت العصابة على تصحيح ما يصح من هؤلاء وتصديقهم لما يقولون وأقروا لهم بالفقه، من دون أولئك الستة الذين عددناهم وسميناهم، ستة نفر: جميل بن دراج. وعبد الله بن مسكان، وعبد الله بن بكير، وحماد بن عيسى، وحماد ابن عثمان، وأبان بن عثمان.

تمام شيعيان اجماع دارند بر تصحيح رواياتي که با سند صحيح از اين افراد نقل شود و همچنين بر راستگو بودن آن‌ها اجماع دارند:...

رجال الكشي، ج2، ص673.

و همين مطلب براي اثبات وثاقت او کافي است.

أبان بن تغلب:

نجاشي مي‌نويسد که او محضر سه امام عليه السلام را درک و جايگاه خاصي نزد آن بزرگواران داشته و شيعيان نيز براي او موقعيت ممتازي قائل بودند:

عظيم المنزلة في أصحابنا، لقي علي بن الحسين، وأبا جعفر، وأبا عبد الله عليه السلام وروى عنهم، وكانت له عندهم منزلة وقدم.

رجال النجاشي، ص10.

شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او جايگاه ويژه نزد شيعيان داشته و گرانقدر و محترم بوده است:

ثقة، جليل القدر، عظيم المنزلة في أصحابنا.

الفهرست، ص57؛ معجم رجال الحديث، ج1، ص131، رقم: 28.

32.سيصد و سيزده يار حضرت مهدي عليه السلام

وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام‏ سَيَأْتِي‏ فِي‏ مَسْجِدِكُمْ‏ ثَلَاثُمِائَةٍ وَثَلَاثَةَ عَشَرَ رَجُلًا يَعْنِي مَسْجِدَ مَكَّةَ يَعْلَمُ أَهْلُ مَكَّةَ أَنَّهُ لَمْ يَلِدْهُمْ آبَاؤُهُمْ وَلَا أَجْدَادُهُمْ عَلَيْهِمُ السُّيُوفُ مَكْتُوبٌ عَلَى كُلِّ سَيْفٍ‏ كَلِمَةٌ تَفْتَحُ أَلْفَ كَلِمَةٍ فَيَبْعَثُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى رِيحاً فَتُنَادِي بِكُلِّ وَادٍ هَذَا الْمَهْدِيُّ يَقْضِي بِقَضَاءِ دَاوُدَ وَسُلَيْمَانَ عليهما السلام وَلَا يُرِيدُ عَلَيْهِ بَيِّنَةً.

ابان بن تغلب گفت: امام صادق عليه السلام فرمود:

در همين مسجد شما يعنى در مكه به زودى سيصد و سيزده‏ مرد مي‌آيند كه اهل مكه بخوبى مي‌دانند آنها را پدران و نياكان آنان به دنيا نياورده‌اند (آن‌ها را نمي‌شناسند). به دست آنها شمشيرهاي است که بر هر کدام آن‌ها كلمه‌اي نوشته شده كه هزار کلمه از آن گشوده مي‌شود؛ پس خداوند بادي مي‌فرستد تا هر وادى فرياد بزنند که اين مهدى است و به روش داود و سليمان و قضاوت مي‌كند و براي حکم خود بينه و شاهد نمي‌طلبد.

كمال الدين وتمام النعمة، ص671.

33.صالح و بد کردار را مي‌شناسد

بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام‏ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ عليه السلام لَمْ يَقُمْ بَيْنَ يَدَيْهِ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ الرَّحْمَنِ إِلَّا عَرَفَهُ صَالِحٌ هُوَ أَمْ طَالِحٌ لِأَنَّ فِيهِ آيَةً لِلْمُتَوَسِّمِينَ وَ هِيَ بِسَبِيلٍ مُقِيمٍ.

ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام نقل مي‌کند که فرمود ك هنگامي که قائم عليه السلام ظهور كند كسى از آفريدگان خداوند روبرويش نمي‌ايستد؛ مگر اينکه مي‌شناسد که او صالح است يا بدکار؛ زيرا در او نشانه‌اي است براي هوشياران و اين نشانه‌هاي است که در راه استوار است (همگان مي‌توانند آن را ببينند).

كمال الدين وتمام النعمة، ص671.

بررسي سند روايت

سند اين روايت، همان سند روايت قبلي است که صحتش ثابت شد.

34.براي حکم کردن نيازي به بينه و شاهد ندارد:

وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام‏ دَمَانِ فِي الْإِسْلَامِ حَلَالٌ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ لَا يَقْضِي فِيهِمَا أَحَدٌ بِحُكْمِ اللَّهِ حَتَّى يَبْعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ- الْقَائِمَ مِنْ أَهْلِ الْبَيْتِ عليهم السلام فَيَحْكُمُ فِيهِمَا بِحُكْمِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ لَا يُرِيدُ عَلَى ذَلِكَ بَيِّنَةً الزَّانِي الْمُحْصَنُ يَرْجُمُهُ وَمَانِعُ الزَّكَاةِ يَضْرِبُ رَقَبَتَهُ.

ابان بن تغلب گفت: امام صادق عليه السلام فرمود:

در اسلام دو خون مباح است كه احدى به حكم خداى عز و جل در آنها قضاوت نمي‌كند؛ تا اين که خداوند امام قائم را برمي‌انگيزد و او به حكم خداى عز و جل در آن حكم كند؛ اما بينه نمي‌خواهد، يكى زانى محصن است كه او را سنگسار مي‌كند و ديگرى مانع الزكاة است كه او را گردن مي‌زند.

كمال الدين وتمام النعمة، ص671.

35. بعد از ظهور، ساکن پشت نجف (کوفه) مي شود و فرشتگان او را همراهي و کمک مي‌کنند:

وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام‏ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى‏ الْقَائِمِ عليه السلام عَلَى ظَهْرِ النَّجَفِ فَإِذَا اسْتَوَى عَلَى ظَهْرِ النَّجَفِ رَكِبَ فَرَساً أَدْهَمَ أَبْلَقَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ شِمْرَاخٌ‏ ثُمَّ يَنْتَفِضُ بِهِ فَرَسُهُ فَلَا يَبْقَى أَهْلُ بَلْدَةٍ إِلَّا وَهُمْ يَظُنُّونَ أَنَّهُ مَعَهُمْ فِي بِلَادِهِمْ فَإِذَا نَشَرَ رَايَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله انْحَطَّ إِلَيْهِ ثَلَاثَةَ عَشَرَ أَلْفَ مَلَكٍ وَثَلَاثَةَ عَشَرَ مَلَكاً كُلُّهُمْ يَنْتَظِرُ الْقَائِمَ عليه السلام وَهُمُ الَّذِينَ كَانُوا مَعَ نُوحٍ عليه السلام فِي السَّفِينَةِ وَالَّذِينَ كَانُوا مَعَ إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلِ عليه السلام حَيْثُ أُلْقِيَ فِي النَّارِ وَكَانُوا مَعَ عِيسَى عليه السلام حَيْثُ رُفِعَ وَأَرْبَعَةُ آلَافٍ مُسَوِّمِينَ وَمُرْدِفِينَ وَثَلَاثُمِائَةٍ وَثَلَاثَةَ عَشَرَ مَلَكاً يَوْمَ بَدْرٍ وَأَرْبَعَةُ آلَافِ مَلَكٍ الَّذِينَ هَبَطُوا يُرِيدُونَ الْقِتَالَ مَعَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليهما السلام فَلَمْ يُؤْذَنْ لَهُمْ فَصَعِدُوا فِي الِاسْتِئْذَانِ وَهَبَطُوا وَقَدْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ عليه السلام فَهُمْ شُعْثٌ غُبْرٌ يَبْكُونَ عِنْدَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ عليه السلام إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَمَا بَيْنَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ عليه السلام إِلَى السَّمَاءِ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ.

ابان بن تغلب گفت: امام ششم فرمود: گويا مي‌بينم كه قائم عليه السلام به پشت نجف رسيده است و هنگامي که در آن جا مستقر مي‌شود سوار اسب تيره رنگ ابلقى مي‌شود كه ميان دو چشمش خط سپيدى است. سپس اسبش او را از جا بکند و هيچ شهرى نماند كه گمان نبرند قائم در شهرهاى خودشان با آنها است و چون پرچم رسول خدا صلي الله عليه وآله را برافراشد سيزده هزار و سيزده فرشته از آسمان براو فرود مي‌آيند كه همه منتظر هستند قائم عليه السلام چه دستوري مي‌دهد.

اين فرشتگان همان فرشتگاني هستند كه با نوح عليه السلام در كشتى بودند و با ابراهيم عليه السلام وقتى كه در آتش افكنده شد همراه بودند و با عيسى عليه السلام بودند هنگامى كه بالا برده شد.

و چهار هزار فرشته نشان‏دار به همراه سيصد و سيزده فرشته كه در روز بدر فرود آمدند و چهار هزار فرشته‏اى كه در زمين كربلا فرود آمدند تا به همراه حسين بن على عليه السلام با لشكر يزيد نبرد كنند؛ اما به بآنها اجازه داده نشد و به آسمان برگشتند تا كسب تكليف كنند و پس از شهادت حسين عليه السلام دو باره به زمين كربلا فرود آمدند و پريشان و گرد آلود بالاى قبر او تا روز قيامت گريه مي‌كنند و در آسمان ميان قبر حسين عليه السلام و آسمان محل رفت و آمد فرشتگان است‏.

كمال الدين وتمام النعمة، ص671 ـ672.

36.پرچم رسول خدا صلي الله عليه وآله را در نجف به اهتزاز درمي‌آورد

وَبِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو حَمْزَةَ الثُّمَالِيُّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام‏ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى الْقَائِمِ عليه السلام قَدْ ظَهَرَ عَلَى نَجَفِ الْكُوفَةِ فَإِذَا ظَهَرَ عَلَى النَّجَفِ نَشَرَ رَايَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَ عَمُودُهَا مِنْ عُمُدِ عَرْشِ اللَّهِ تَعَالَى وَسَائِرُهَا مِنْ نَصْرِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَلَا تُهْوَى بِهَا إِلَى أَحَدٍ إِلَّا أَهْلَكَهُ اللَّهُ تَعَالَى. قَالَ قُلْتُ: أَ وَ تَكُونُ مَعَهُ أَوْ يُؤْتَى بِهَا؟ قَالَ: بلى [بَلْ‏] يُؤْتَى بِهَا يَأْتِيهِ بِهَا جَبْرَئِيلُ عليه السلام.

ابو حمزه ثمالى گفتك امام باقر عليه السلام فرمود: گويا قائم را مي‌نگرم كه در كوفه پشت نجف ظهور كرده است و چون به نجف مي‌رسد پرچم رسول خدا صلي الله عليه وآله را برافرازد كه عمودش از عمودهاى عرش خداى تعالى است و ابزارهاي ديگري دارد از نصرت خداى جل جلاله ميباشد و آن را بر كسى فرود نياورد؛ مگر آن كه خداى تعالى او را نابود مي‌سازد،

ابو حمزه گفت: عرض‌كردم: اين پرچم با او بوده است يا براى او مى‏آوردند؟ فرمود: براى او مي‌آورند. جبرئيل عليه السلام آن را مى‏آورد.

كمال الدين و تمام النعمة؛ ج‏2؛ ص671.

بررسي سند روايت:

تنها تفاوت در سند اين روايت با روايات قبلي، ابو حمزه ثمالي است که او نيز ثقه است:

ابو حمزة الثمالي:

ثابت بن دينار يا ثابت أبي صفيه،‌ مشهور به أبو حمزه ثمالي، از ياران خاص امام سجاد عليه السلام بود و توسط بزرگان شيعه توثيق شده است. شيخ طوسي گفته است که او مورد اعتماد بود:

ثقة.

الفهرست، ص90.

و نجاشي در باره او مي‌نويسد:

وي از اهالي کوفه و مورد اعتماد است. از شيعيان برگزيده، تأييد شده و مورد اعتماد آنان در نقل روايت به شمار مي­رود:

كوفي، ثقة... وكان من خيار أصحابنا وثقاتهم، ومعتمديهم، في الرواية والحديث.

رجال النجاشي، ص115.

و شيخ صدوق نيز در مشيخه کتاب من لايحضره الفقيه در توصيف او مي‌نويسد:

وهو ثقة، عدل.

من لا يحضره الفقيه، ج4، ص444؛ معجم رجال الحديث، ج4، ص292 ـ294.

دسته چهاردهم: اتفاقات و علائم ظهور

37.خروج سفياني، کشته شدن نفس زکيه و...

شيخ صدوق در کتاب شريف کمال الدين مي‌نويسد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام إِنَّ أَبَا جَعْفَرٍ عليه السلام كَانَ يَقُولُ: إِنَّ خُرُوجَ السُّفْيَانِيِّ مِنَ الْأَمْرِ الْمَحْتُومِ قَالَ لِي نَعَمْ وَاخْتِلَافُ وُلْدِ الْعَبَّاسِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَقَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ مِنَ الْمَحْتُومِ وَخُرُوجُ الْقَائِمِ عليه السلام مِنَ الْمَحْتُومِ

فَقُلْتُ لَهُ: كَيْفَ يَكُونُ ذَلِكَ النِّدَاءُ؟ قَالَ: يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ أَوَّلَ النَّهَارِ أَلَا إِنَّ الْحَقَ‏ فِي‏ عَلِيٍ‏ وَشِيعَتِهِ‏ ثُمَّ يُنَادِي إِبْلِيسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فِي آخِرِ النَّهَارِ أَلَا إِنَّ الْحَقَّ فِي السُّفْيَانِيِّ وَشِيعَتِهِ فَيَرْتَابُ عِنْدَ ذَلِكَ الْمُبْطِلُونَ.

ابو حمزه ثمالى گفت: به امام ششم عرض کردم: امام باقر عليه السلام مي‌فرمود: خروج سفيانى امر حتمى است، فرمود: آرى عرض كردم: حتمي است؟ فرمود آرى، اختلاف بنى عباس نيز حتمى است، كشته شدن نفس زكيه هم حتمى است، ظهور قائم هم حتمى است

عرض كردم: اين نداء چگونه خواهد بود؟ فرمود: يك منادى اول روز از آسمان فرياد مي‌زند: آگاه باشيد حق با على و شيعيان او است و در آخر همان روز ابليس ملعون فرياد مي‌زند حق با سفيانى و شيعيان او است. کساني که دنبال باطل‏ هستند با نداي شيطان فريب مي‌خوردند.

كمال الدين وتمام النعمة، ص 652.

بررسي سند روايت

محمد بن موس المتوکل:

سيد بن طاووس در سندي که محمد بن موس المتوکل در سلسله آن وجود دارد، گفته: «ورواة الحديث ثقات بالاتفاق»

فلاح السائل، ص158؛ معجم رجال الحديث، ج18، ص300، رقم: 11878.

و همين براي اثبات وثاقت او کفايت مي‌کند.

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ قمي‌ها و چهره سرشناس آنان بود:

عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.

رجال النجاشي، ص 219

و شيخ طوسي نيز او را در دو کتاب خود توثيق کرده است:

عليه السلام جعفر الحميري القمي، يكنى أبا العباس، ثقة....

الفهرست، ص168.

عبد الله بن جعفر الحميري، قمي، ثقة.

رجال الطوسي، ص 400

احمد بن محمد بن عيسي الأشعري:

وي از بزرگان قم و داراي منزلتي عظيم در ميان آنان بود. شيخ طوسي مي‌گويد:

شيخ قم، ووجيهها، وفقيهها.

الفهرست، ص68؛ معجم رجال الحديث، ج3، ص87، رقم: 902.

حسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

ابو حمزة الثمالي:

ثابت بن دينار يا ثابت أبي صفيه،‌ مشهور به أبو حمزه ثمالي، از ياران خاص امام سجاد عليه السلام بود و توسط بزرگان شيعه توثيق شده است. شيخ طوسي گفته است که او مورد اعتماد بود:

ثقة.

الفهرست، ص90.

و نجاشي در باره او مي‌نويسد:

وي از اهالي کوفه و مورد اعتماد است. از شيعيان برگزيده، تأييد شده و مورد اعتماد آنان در نقل روايت به شمار مي­رود:

كوفي، ثقة... وكان من خيار أصحابنا وثقاتهم، ومعتمديهم، في الرواية والحديث.

رجال النجاشي، ص115.

و شيخ صدوق نيز در مشيخه کتاب من لايحضره الفقيه در توصيف او مي‌نويسد:

وهو ثقة، عدل.

من لا يحضره الفقيه، ج4، ص444؛ معجم رجال الحديث، ج4، ص292 ـ294.

38. قبل از ظهور مردم به گرسنگي و... امتحان مي‌شوند

ابن أبي زينب نعماني در کتاب الغيبه مي‌نويسد:

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ قُدَّامَ‏ قِيَامِ‏ الْقَائِمِ‏ عَلَامَاتٍ بَلْوَى مِنَ اللَّهِ تَعَالَى لِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ قُلْتُ وَمَا هِيَ قَالَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَراتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ»‏ قَالَ‏ لَنَبْلُوَنَّكُمْ‏ يَعْنِي الْمُؤْمِنِينَ‏ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ‏ مِنْ مُلُوكِ بَنِي فُلَانٍ فِي آخِرِ سُلْطَانِهِمْ وَالْجُوعِ‏ بِغَلَاءِ أَسْعَارِهِمْ‏ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ‏ فَسَادِ التِّجَارَاتِ وَقِلَّةِ الْفَضْلِ فِيهَا وَالْأَنْفُسِ‏ قَالَ مَوْتٌ ذَرِيعٌ وَالثَّمَراتِ‏ قِلَّةِ رَيْعٍ مَا يُزْرَعُ وَقِلَّةِ بَرَكَةِ الثِّمَارِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ‏ عِنْدَ ذَلِكَ بِخُرُوجِ الْقَائِمِ عليه السلام ثُمَّ قَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ هَذَا تَأْوِيلُهُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ يَقُولُ وَما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ.

محمّد بن مسلم از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود:

همانا پيش از قيام قائم عليه السّلام نشانه‏هائى خواهد بود از جمله: آزمايش (به گرفتارى) از جانب خداى تعالى براى بندگان با ايمان.

عرض كردم: آن آزمايش چيست؟ فرمود: همان فرمايش خداى عزّ و جلّ است كه «قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوه‏ها، آزمايش مى‏كنيم و بشارت ده به استقامت‏كنندگان».

آن حضرت فرمود: «حتما شما را خواهيم آزمود» يعنى مؤمنان را «به چيزى از ترس» از پادشاهان فلان خاندان در پايان سلطنتشان «و گرسنگى» با گرانى نرخ‌هايشان.

و «كاستى در مال‌ها» منظور خراب شدن بازرگانى و كم شدن رشد و سود در آن.

«و جانها» حضرت (در باره آن) فرمود: يعنى مرگ زودرس «و ميوه‏ها» كم شدن بارورى آنچه كاشته مى‏شود و كمبود بركت ميوه‏ها و محصولات مراد است، «و بردباران را بشارت ده» در هنگام خروج قائم عليه السلام به آن‌ها بشارت بده

سپس به من فرمود: اى محمّد اين تأويل آن است، همانا خداى عزّ و جلّ مى‏فرمايد: «و تأويل آن را جز خدا و پايداران در علم كسى نمى‏داند».

ابن أبي زينب النعماني، أبو عبد الله محمد بن ابن إبراهيم بن جعفر الكاتب (متوفاى360هـ)، الغيبة، ص 259، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: أنوار الهدي ـ قم، الطبعة: الأولى، 1422هـ.

بررسي سند روايت:

محمد بن أبي بكر همام:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ شيعيان و پيشتاز آنان بود، او مقام بلندي داشت و روايات زيادي نقل کرده است:

شيخ أصحابنا ومتقدمهم، له منزلة عظيمة، كثير الحديث.

رجال النجاشي، ص379.

و شيخ طوسي مي‌گويد که او گرانقد و مورد اعتماد بود:

جليل القدر، ثقة. له روايات كثيرة.

الفهرست، ص217.

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيِّ:

نجاشي مي‌گويد که او بزرگ قمي‌ها و سرشناس آنان بود:

عبد الله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع الحميري أبو العباس القمي. شيخ القميين و وجههم.

رجال النجاشي، ص 219

و شيخ طوسي نيز او را در دو کتاب خود توثيق کرده است:

عبد الله بن جعفر الحميري القمي، يكنى أبا العباس، ثقة....

الفهرست، ص168.

عبد الله بن جعفر الحميري، قمي، ثقة.

رجال الطوسي، ص 400

الحسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

علي بن رئاب:

شيخ طوسي مي­گويد: علي بن رئاب اهل کوفه و کتاب او يکي از اصول (چهارصدگانه حديث شيعه در زمان ائمه) بود. وي بسيار گرانقدر و مورد اعتماد بود:

علي بن رئاب الكوفي: له أصل كبير، وهو ثقة جليل القدر.

الفهرست، ص151؛ معجم رجال الحديث، ج13، ص20، رقم: 8139.

محمد بن مسلم بن رياح:

نجاشي مي­گويد: او در ميان شيعيان کوفه قدر و منزلت داشت. فقيهي با تقوا و از ياران امام باقر و امام صادق عليهما السلام است. او از اين دو امام بزرگوار روايات زيادي نقل کرده و از مورد اعتماد ترين و مطمئن ترين افراد به شمار مي­رود:

وجه أصحابنا بالكوفة، فقيه، ورع، صحب أبا جعفر وأبا عبد الله عليهما السلام، وروى عنهما، وكان من أوثق الناس.

رجال النجاشي، ص324؛ معجم رجال الحديث، ج18، ص261، رقم: 11807.

39. نداي جبرئيل قبل از ظهور

شيخ طوسي با سند خود از فضل بن شاذان نقل مي‌کند:

وَ عَنْهُ (الفضل بن شاذان) عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ بِاسْمِ الْقَائِمِ عليه السلام فَيَسْمَعُ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ إِلَى الْمَغْرِبِ فَلَا يَبْقَى رَاقِدٌ إِلَّا قَامَ وَلَا قَائِمٌ إِلَّا قَعَدَ وَلَا قَاعِدٌ إِلَّا قَامَ عَلَى رِجْلَيْهِ مِنْ ذَلِكَ الصَّوْتِ وَهُوَ صَوْتُ‏ جَبْرَئِيلَ‏ الرُّوحِ‏ الْأَمِينِ.

گوينده‏اى از آسمان حضرت قائم عليه السلام را به نامش صدا مي‌زند؛ به طورى كه مردم در شرق و غرب آن را مي‌شنوند پس کسي به خواب رفته بيدار شده و مي‌ايستد و هر كس ايستاده روى زمين‏ مى‏نشيند و هر كس نشسته برمي‌خيزد و آن صداى جبرئيل امين است.

الطوسي، الشيخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، كتاب الغيبة، ص454، ح462، تحقيق الشيخ عباد الله الطهراني/ الشيخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية، الطبعة: الأولى، 1411هـ.

بررسي سند روايت

سند شيخ طوسي تا فضل بن شاذان صحيح است؛ چنانچه آيت الله خوئي رضوان الله تعالي عليه در اين باره مي‌گويد:

نعم إن طريق الشيخ إليه في المشيخة صحيح.

معجم رجال الحديث، ج14، ص318.

الفضل بن شاذان:

نجاشي مي‌گويد که او مورد اعتماد و يکي از فقها و متکلمين شيعه بود، و در بين شيعيان داراي شأن و مقام، ارزش و مقام او مشهورتر از آن است که من او را توصيف کنم:

وكان ثقة، أحد أصحابنا الفقهاء والمتكلمين. وله جلالة في هذه الطائفة، وهو في قدره أشهر من أن نصفه.

رجال النجاشي، ص307

حسن بن محبوب:

شيخ طوسي مي‌گويد که وي اهل کوفه و مورد اعتماد است. بسيار گرانقدر و يکي از ارکان چهارگانه عصر خويش بوده است:

كوفي، ثقة. وكان جليل القدر، يعد في الأركان الأربعة في عصره.

الفهرست، ص96؛ معجم رجال الحديث، ج6، ص96، رقم: 3079.

أَبو أَيُّوبَ الْخَزَّازِ:

نجاشي مي‌گويد که او مورد اعتماد و داراي مقام بلند در نزد شيعيان بود:

إبراهيم بن عيسى أبو أيوب الخراز وقيل إبراهيم بن عثمان، روى عن أبي عبد الله وأبي الحسن عليهما السلام، ذكر ذلك أبو العباس في كتابه، ثقة، كبير المنزلة له كتاب نوادر كثير الرواة.

رجال النجاشي، ص20

و شيخ طوسي نيز مي‌گويد که او مورد اعتماد است:

إبراهيم بن عثمان، المكنى بابي أيوب، الخزاز الكوفي، ثقة. له أصل.

الفهرست، ص41.

محمد بن مسلم بن رياح:

نجاشي مي­گويد: او در ميان شيعيان کوفه قدر و منزلت داشت. فقيهي با تقوا و از ياران امام باقر و امام صادق عليهما السلام است. او از اين دو امام بزرگوار روايات زيادي نقل کرده و از مورد اعتماد ترين و مطمئن ترين افراد به شمار مي­رود:

وجه أصحابنا بالكوفة، فقيه، ورع، صحب أبا جعفر وأبا عبد الله عليهما السلام، وروى عنهما، وكان من أوثق الناس.

رجال النجاشي، ص324؛ معجم رجال الحديث، ج18، ص261، رقم: 11807

40.کشته شدن پانزده جوان ميان مکه و مدينه

شيخ طوسي در کتاب الغيبه مي‌نويسد:

الْفَضْلُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليه السلام قَالَ: إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِ الْفَرَجِ حَدَثاً يَكُونُ بَيْنَ الْحَرَمَيْنِ قُلْتُ وَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ [يَكُونُ‏] الْحَدَثُ فَقَالَ عَصَبِيَّةٌ تَكُونُ‏ بَيْنَ‏ الْحَرَمَيْنِ‏ وَ يَقْتُلُ فُلَانٌ مِنْ وُلْدِ فُلَانٍ خَمْسَةَ عَشَرَ كَبْشاً.

يكى از علائم فرج حادثه‏اى است كه در بين حرمين (مكه و مدينه) روى مي‌دهد. عرض كردم: آن حادثه چيست؟ فرمود: تعصبى در بين حرمين بوقوع ميپيوندد؛ و فلانى از اولاد فلان پانزده جوان دلاور را مي‌كشد.

الغيبة، ص448.

بررسي سند روايت

سند شيخ طوسي تا فضل بن شاذان در روايت قبلي بررسي شد:

أحمد بن محمد بن أبي نصر البزنطي:

نجاشي مي‌گويد که او با امام رضا و امام جواد عليهما السلام ملاقات کرده و مقام بزرگي نزد آن دو امام داشت:

كوفي لقي الرضا وأبا جعفر عليهما السلام، وكان عظيم المنزلة عندهما.

رجال النجاشي، ص75.

شيخ طوسي مي‌گويد که امام رضا عليه السلام را ملاقات کرد و مقام بلندي نزد آن حضرت داشت:

كوفي ثقة، لقي الرضا عليه السلام وكان عظيم المنزلة عنده.

الفهرست، ص61

تا اين جا چهل حديث از کتاب‌هاي شيعه با سند صحيح نقل شد که به روشني اعتقاد شيعيان به مهدويت را ثابت مي‌کند.

ذکر اين نکته نيز ضروري است که ما مدعي نيستيم روايات صحيح مهدويت به همين چهل حديث محدود مي‌شود؛ بلکه اين روايات به صدها روايت مي‌رسد که به جهت اختصار تنها به همين چهل حديث بسنده کرديم.

نتيجه نهايي

روايات مهدويت از ديدگاه شيعه و سني با سندهاي صحيح و به صورت متواتر نقل شده است؛ بنابراين انکار عده‌اي نا آگاه ضرري به اعتقاد مهدويت نمي‌زند و تنها بي‌سوادي، عناد و بي‌آبرويي مدعي را ثابت مي‌کند.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
41 | مرتضی | United States - Portland | ٢٠:٠٥ - ١٢ خرداد ١٣٩٤ |
خداوند ما را منت نهد و ظهور منجی عالم را در عصر حاظر قرار دهد . یا الله مدد
42 | حیدر | United States - Santa Clara | ١٥:٥١ - ١٣ خرداد ١٣٩٤ |
با سلام
میخواستم کمی درباره این حدیث از کافی توضیح دهید
18 - علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن رجل، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سألته عن الرجل يطلي فيبول وهو قائم؟ قال: لا بأس به.
با توجه به اینکه حدود 17 نفر از علمای شیعه مرسلات و مرفوعات ابن ابی عمیر را حجت میدانند و اینکه میگویند وی از غیر ثقه روایت نمیکرده (که البته مورد نقض برای این سخن وجود دارد که ابن ابی عمیر حدودا 8 شیخ ضعیف داشته است همانند یونس بن ظبیان)درباره این حدیث چه می توان گفت؟(یاید این نکته نیز در نظر گرفته شود که ابن ابی عمیر از اصحاب اجماع است.) آیا با توجه به این حدیث می توان گفت بول ایستاده نزد شیعه جایز است؟؟ ممنون میشوم توضیحاتی را در این باب ارائه فرمایید
با تشکر


پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اين روايت و روايات ديگر در اين خصوص اگر ايستاده بول کردن را جايز دانسته است، از باب اضطرار است همچنانکه در روايت مورد نظر که آورديد آمده است که مردي که به خودش دارو زده است مي تواند ايستاد بول کند والا در روايات آمده است که بدون علت نبايد ايستاده بول کرد
حدثنا أبي رضي الله عنه قال حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن النوفلي عن السكوني عن جعفر بن محمد عن أبيه عن آبائه عن علي ع قال قال رسول الله ص‏ البول‏ قائما من‏ غير علة من الجفاء و الاستنجاء باليمين من الجفاء.الخصال ؛ ج‏1 ؛ ص54
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
43 | امین | Iran - Rasht | ٢٢:٤٨ - ١٣ خرداد ١٣٩٤ |
ببخشید من از گروه پاسخ به شبهات یک گله دارم چرا بعضی از سوالای منو پاسخ نمیدهید؟؟!!!
مسئله تحریف قرآن از نظر شیعه غیر قابل تحریفه ولی وهابی ها به این روایت کافی استناد میکنند :
28 - علي بن الحكم ، عن هشام بن سالم ( 2 ) ، عن أبي عبد الله ( عليه السلام ) قال : إن القرآن الذي جاء به جبرئيل ( عليه السلام ) إلى محمد ( صلى الله عليه وآله ) سبعة عشر ألف آية ( 3 ) . تم كتاب فضل القرآن بمنه وجوده [ ويتلوه كتاب العشرة ] بسم الله الرحمن الرحيم
لطفا فقط روایاتی که دراین مورد در کتابهای ما وارد شده رو پاسخ بدید چون همه روایاتی که درباره تحریف قرآن در کتابهای سنی ها وجود داره رو از سایتتون خوندم.. ممنون

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص اين روايت در اصول کافي بايد بگوييم:
اولا: در برخى از نسخه‏ هاى كتاب كافى اين حديث به اين صورت آمده است:
إنّ القرآن الذي جاء به جبرئيل إلى محمد صلّى اللّه عليه و اله سبعة آلاف آية؛ قرآنى كه جبرئيل براى محمد صلّى اللّه عليه و اله آورد هفت هزار آيه دارد.الكافي ج4 ص 675 چاپ دار الحديث
و عدد هفت هزار، عددى تقريبى است كه باتعداد آيات قرآن انطباق دارد.و محدث فيض كاشانى در الوافى اين حديث را به نقل از كتاب كافى به همين صورت آورده است؛ الوافي فيض كاشاني ج9 ص 1718 و از نظر بزرگان، نسخه‏ هايى از كتاب كافى كه نزد فيض كاشانى بودند، از صحت و اتقان بيش‏ترى برخوردار بوده‏ اند. پس اصل در روايت هفت هزارد بوده اما اگر هفده هزار در برخي چاپها آمده اشتباه در نوشتن از طرف نساخ بوده است
موید کلام ما نسخی است که علمای شیعه و سنی و حتی وهابی از آن استفاده برده و تصریح به هفت هزار دارد نه هفده هزار یعنی کلمه عشر زیادی از نساخ بوده است .
برای مثال نویسنده معاصر موسى جار الله التركستاني در کتاب الوشيعة في نقد عقائد الشيعة از قول کتاب کافی می نویسد :
ویروی الکافی عن الصادق : أن القرآن الذی نزل به جبریل علی محمد سبعة آلاف آیة .
الوشيعة في نقد عقائد الشيعة صفحه 24
ثانيا: بر فرض كه اين حديث به صورت هفده هزار آيه باشد، محدث بزرگ شيعه، ابو جعفر صدوق (386 ه. ق) راه علاج آن را ذكر كرده و عدد زايد بر آيات موجود را حمل بر احاديث قدسى كرده است. ايشان كه در مقام بيان اعتقادات اماميه است مى‏ گويد:
اعتقاد و باور ما اين است كه قرآنى كه خداوند بر پيغمبرش محمد صلّى اللّه عليه و اله فرو فرستاده، همين قرآن شناخته شده و معروف ميان مردم است و قرآن هرگز بيش از اين نيست ... و هر كس به ما نسبت دهد قرآن را بيش از اين مى‏ دانيم، به ما افترا بسته و دروغ مى‏ گويد
بلكه مى‏ گوييم (حديث قدسي) نوعى از وحى، كه از جنس وحى قرآن نيست، به اندازه‏اى نازل شده كه اگر آن را با تعداد آيات قرآن جمع كنيم، به 17 هزار آيه مى‏ رسد؛ مانند اين سخن جبرئيل به پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله [كه نوعى وحى نازل از سوى خداست‏]: «ان اللّه تعالى يقول لك يا محمد، دار خلقى و ...؛ خداوند تعالى به تو مى‏ گويد: اى محمد، با آفريده‏ هاى من مدارا كن و ...» و مانند آن، كه بسيارند و جملگى وحى غير قرآنى هستند؛ چون اگر [از سنخ وحى‏] قرآنى بودند بايد در قرآن مى‏ بودند و هرگز از آن جدا نمى‏ شدند . الاعتقادات 84
ثالثا: ما نسبت به هر حديثي ازنظر رجالي و مضموني بررسي کامل انجام مي دهيم و اگر مخالف قرآن و سنت قطعي باشد ان را رد مي کنيم
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
44 | امین | Iran - Ziabar | ٠٣:٠٥ - ١٥ خرداد ١٣٩٤ |
اگر امکان داره لینک زیر رو به صورت کامل ترجمه کنید :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
متن آن مقاله به همراه ترجمه است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
45 | سعید | United States - Clifton | ١٧:٢٩ - ١٧ خرداد ١٣٩٤ |
سلام من نتونستم برای این راوی توثیق پیدا کنم
دِعْبِلَ بْنَ عَلِيٍّ الْخُزَاعِيَّ اگر ممکنه کمک کنید

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
در خصوص دعبل مدح هايي مهمي وارد شده است و اکثر رجاليون از او به بزرگي ياد کرده اند و خود همين مدح دلالت بر وثاقت و عدالت او مي کند
علامه حلي گويد:
ابن علي الخزاعي ، الشاعر ، مشهور في أصحابنا . حاله مشهور في الايمان وعلو المنزلة ، عظيم الشأن . خلاصة الأقوال - العلامة الحلي - ص 144 . او در بين اصحاب ما مشهور بوده و حالش در ايمان و بزرگي منزلت و شأن معروف است
دعبل بن علي الخزاعي أبو علي : الشاعر المشهور في أصحابنا إيمانه وعلو منزلته وعظم شأنه . مستدركات علم رجال الحديث - الشيخ علي النمازي الشاهرودي - ج 3 ص 371
آيت الله سبحاني در خصوص يک راوي که مدح دارد و اين مدح کشف از حسن حال دارد و در لسان رجاليون مدح شده است، دليل بر عدالت آن راوي مي داند و عدالت راوي اين نيست که حتما با لفظ «ثقه» و «عدل» باشد
المدح الكاشف عن حسن الظاهر: إن كثيرا من المدائح الواردة في لسان الرجاليين ، يكشف عن حسن الظاهر الكاشف عن ملكة العدالة ، فإن استكشاف عدالة الراوي لا يختص بقولهم : ثقة أو عدل بل كثير من الألفاظ التي عدوها من المدائح ، يمكن أن يستكشف بها العدالة. كليات في علم الرجال - الشيخ السبحاني ص 157
با اين بيان دعبل که مورد مدح رجاليون است، موثق و عادل است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
46 | جمشید | Iran - Mashhad | ٠٨:٥٥ - ١٨ خرداد ١٣٩٤ |
سلام علیکم
آیا امامان معصوم همانند پیامبران میتوانند معجزه انجام دهند یا فقط کرامت است ؟
فرق بین معجزه و کرامت چیست؟
لطفا با استناد از آیات و روایات جواب دهی?

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
ابتدا در خصوص فرق بين معجزه و کرامت بايد عرض شود که معجزه بيّنه و دليلي است براى اثبات يك امر الهى که همراه با تحدّى است مانند نبوت و امامت امّا كرامت يك امر خارق العاده است كه اثر قوّت روحى و قداست نفسانى يك انسان كامل يا نيمه كامل است که غير معصوم نيز مي تواند چنين کاري را بکند
بطور خلاصه معجزه همراه ادعاى نبوت و امامت است، بر خلاف كرامت كه همراه ادعا نيست. يعني معجزه همچنانکه که يکي از دلائل اثبات نبوت است، در امامت (مانند معجزه امام سجاد در کنار کعبه ) نيز چنين است همچنانکه در كلم الطيب در تقرير عقايد اسلام آمده است:
در اين خصوص لازم است شخص امام برهان قطعى كه جاى هيچ‏گونه شبهه‏ و شك و ريب در آن نباشد داشته باشد تا بتوان او را از مدعيان دروغى تشخيص داد.
و دليل علمى و برهان قطعى در اين مقام سه چيز است كه حد اقل يكى از آنها را بايد دارا باشد.
اول- نص قطعى متواتر از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله كه از حيث سند و دلالت قابل هيچ‏گونه خدشه و اشكال نباشد، نظير حديث غدير خم و حديث ثقلين و طير مشوى و سفينه و نحو اينها كه شرحش در امامت خاصه بيايد.
دوم- نص قطعى متواتر از امام سابق بر لاحق يا اخبار معصوم ثابت العصمة بر امامت او، يا دعوى امامت از كسى كه عصمت او بدليل قطعى ثابت شده باشد زيرا احتمال كذب و اشتباه در نبى ثابت النبوّة و در امام ثابت الامامة و در معصوم ثابت العصمه نميرود و نفس عصمت آنها مانع از كذب و خطاست.
سوم- صدور معجزه از مدعى امامت
سيد عبد الحسين طيب‏، كلم الطيب در تقرير عقايد اسلام، ص: 359
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
47 | امین | Iran - Rasht | ٢٢:١٣ - ١٨ خرداد ١٣٩٤ |
با سلام
در روایات علامه قرطبی و بن باز و دیگران و میگن روایات درباره امام زمان متواتره.. ولی وهابی ها میگن آره ماهم قبول داریم روایت متواتره اما علما نگفتن که به دنیا اومده بلکه گفتن روایات متواتر وجود داره که امام زمان در آخرالزمان خواهد آمد (به دنیا خواهد آمد) و میگن چرا این علما نگفتن به دنیا اومده..
میخواستم به این شبهه پاسخ دهید و اینکه روایات متواتر مگر ثابت نمیکند او به دنیا اومده؟؟؟


پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
علماي اهل سنت در خصوص خروج حضرت مهدي (ع) و اينکه حضرت از فرزندان حضرت فاطمه عليها السلام است ادعاي تواتر کرده اند اما آنها معتقدند اين مهدي در آخر الزمان متولد مي شود البته براي اين حرف خود نيز دليلي ندارند ولي در مقابل اين نظريه، اگر به روايات و سخنان بزرگان اهل سنت در خصوص حضرت مهدي عليه السلام دقت کنيد متوجه مي شويد که آنها به ولادت حضرت معترفند و به اين امر اذعان دارند که زمين نبايد از حجت خالي باشد
دين اسلام طبق حديث ثقلين اين حقيقت را روشن کرده است که وقتي قرآن براي هميشه تا قيامت هست بايد از عترت پيامبر صلي الله عليه و آله نيز که در اين حديث «عدل» قرآن اند، کسي تا قيامت باشند. ابن حجر مکّي شافعي در کتاب «الصواعق المحرقه» حديث ثقلين و رواياتى ديگرى را در مورد تمسك به اهل بيت نقل مى‌كند و مى‌گويد: وفي أحاديث الحث على التمسك بأهل البيت إشارةٌ إلى عدم انقطاع متأهل منهم للتمسك به إلى يوم القيامة، كما أنَّ الكتاب العزيز كذلك، ولهذا كانوا أماناً لأهل الأرض كما يأتي، ويشهد لذلك الخبر السابق: في كل خلَفٍ من أمتي عدول من أهل بيتي.
در احاديثى كه سفارش به اهل بيت شده، به اين نكته اشاره دارد كه تا روز قيامت زمين از اهل بيتى كه اهليت هدايت دارند خالى نخواهد بود؛ همان‌گونه كه كتاب عزيز چنين است، و لذا اهل بيت امان براى اهل زمين معرفى شده اند. شاهد بر اين مطلب روايت گذشته است كه مى فرمايد: در ميان هر قوم و دسته‌‌اى از امت من، عدولى از اهل بيت من وجود دارند.
الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاى973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص442، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة - لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ - 1997م.
مناوى از علماى اهل سنت كلام علامه سمهودى را از كتاب جواهر العقدين در باره دلالت حديث ثقلين بر اينکه تا روز قيامت اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله وجود دارد، اين گونه حكايت كرده است:
إنَّ ذلك يفهم وجود من يكون أهلاً للتمسك من أهل البيت والعترة الطاهرة في كلِّ زمان وجدوا فيه إلى قيام الساعة حتَّى يتوجَّه الحثُّ المذكور إلى التمسك به، كما أنَّ الكتاب العزيز كذلك، ولهذا كانوا كما سيأتي أمانًا لأهل الأرض، فإذا ذهبوا ذهب أهل الأرض.
از اين حديث استفاده مى‌شود كه در هر زمان بايد فردى اهل بيت و عترت پاك من كه سزاوار تمسك است، تا روز قيامت موجود باشد، تا امر به تمسك در اين حديث معنا پيدا كند؛‌ همان‌گونه كه كتاب عزيز چنين است. و لذا اهل بيت در رواياتى كه بعداً‌ مى‌آيد، امان زمين معرفى شده اند كه هرگاه از روى زمين بروند، اهل زمين نيز نابود خواهند شد.
المناوي، محمد عبد الرؤوف بن علي بن زين العابدين (متوفاى 1031هـ)، فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج3، ص15، ناشر: المكتبة التجارية - مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ
ابن حجر نيز گويد زمين هيچگاه از حجت خدا خالي نيست وي حضرت مهدي را حجت خدا در زمين مي‌داند
ابن حجر ميگويد:
وفي صلاة عيسى خلف رجل من هذه الأمّة مع كونه في آخر الزمان وقرب قيام الساعة دلالة للصحيح من الأقوال أنّ الأرض لا تخلو عن قائم للّه بحجّة.
و در نماز خواندن حضرت عیسی پشت سر مردی از این امت با اینکه نزدیک به قیامت و آخر الزمان است دلالت میکند که اقوال صحیح که زمین از حجت خدا خالی نیست.
فتح الباري، ج 6، ص 358.
خيلي از علماي اهل سنت به تولد حضرت اعتراف کرده اند که اين نشان از زنده بودن حضرت مهدي (ع) است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
48 | درویش | Iran - Tehran | ١٤:٥٤ - ١٩ خرداد ١٣٩٤ |
سلام.خدا حفظتون کنه.یکی از سایت های وهابی در پاسخ به حدیث:حَدَّثَنِی إِسْحَاقُ وَبَکْرُ بْنُ الْهَیْثَمِ قَالا حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ بْنُ هَمَّامٍ أَنْبَأَنَا مَعْمَرٌ عَنِ ابْنِ طَاوُسٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: یَطْلُعُ عَلَیْکُمْ مِنْ هَذَا الْفَجِّ رَجُلٌ یَمُوتُ عَلَى غَیْرِ مِلَّتِی، قَالَ : وَکُنْتُ تَرَکْتُ أَبِی قَدْ وُضِعَ لَهُ وَضُوءٌ، فَکُنْتُ کَحَابِسِ الْبَوْلِ مَخَافَةَ أَنْ یَجِیءَ، قَالَ: فَطَلَعَ مُعَاوِیَةُ فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: هُوَ هَذَا.
نوشته بود این حدیث ضعیفه چون روایت عبدالرزاق بن همام در غیر کتاب خودش صحیح نیست و به این جمله بخاری استدلال کرده بوده:قال البخاری:ما حدث عنه عبد الرزاق من كتابه فهو أصح
سير أعلام النبلاء للإمام شمس الدين الذهبي ج 5 ص 134 ، ط مؤسسة الرسالة بيروت، ت: شعيب الأرن ؤوط.
ایا این کلام وهابی ها درسته؟ایا احادیث عبدالرزاق اگر در کتاب خودش نباشه صحیح نیست؟ایا حدیث مردن معاویه به غیر اسلام را کسی از علما اهل سنت تصحیح کرده؟ایا در بخاری و مسلم حدیثی از عبدالرزاق امده که در خود کتاب های عبدالرزاق نباشد یا علما اهل سنت ان را تصحیح کرده باشند؟با تشکر از سایت و شبکه خوبتون

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
حرف بخاري «ما حدث عنه عبد الرزاق من كتابه فهو أصح» به اين معني نيست که هر چيزي را او از عبد الرزاق در غير کتابش نقل کند صحيح نيست بلکه معني حرف او اين است که روايت عبد الرزاق در کتابش اصح است يعني صحيح تر يعني از صحيح بالاتر است نه اينکه روايات او اگر در کتابش نباشد صحيح نيست!! اما اگر بياييم و حرف بخاري را به اين معني توجيه کنيم که هر چه در غير کتاب عبدالرزاق باشد، صحيح نيست، در اين صورت تعارض پيش مي آيد ؛ چون خود بخاري در صحيح خود از عبد الرزاق نقل روايت کرده است که در مصنف نيست به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مي کنيم
1- حدثنا إِسْحَاقُ بن نَصْرٍ قال حدثنا عبد الرَّزَّاقِ عن مَعْمَرٍ عن هَمَّامِ بن مُنَبِّهٍ عن أبي هُرَيْرَةَ عن النبي صلى الله عليه وسلم قال كانت بَنُو إِسْرَائِيلَ يَغْتَسِلُونَ عُرَاةً يَنْظُرُ بَعْضُهُمْ إلى بَعْضٍ وكان مُوسَى يَغْتَسِلُ وَحْدَهُ فَقَالُوا والله ما يَمْنَعُ مُوسَى أَنْ يَغْتَسِلَ مَعَنَا إلا أَنَّهُ آدَرُ فَذَهَبَ مَرَّةً يَغْتَسِلُ فَوَضَعَ ثَوْبَهُ على حَجَرٍ فَفَرَّ الْحَجَرُ بِثَوْبِهِ فَخَرَجَ مُوسَى في إِثْرِهِ يقول ثَوْبِي يا حَجَرُ حتى نَظَرَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ إلى مُوسَى فَقَالُوا والله ما بِمُوسَى من بَأْسٍ وَأَخَذَ ثَوْبَهُ فَطَفِقَ بِالْحَجَرِ ضَرْبًا فقال أبو هُرَيْرَةَ والله إنه لَنَدَبٌ بِالْحَجَرِ سِتَّةٌ أو سَبْعَةٌ ضَرْبًا بِالْحَجَرِ
صحيح البخاري ج 1 ص 107
2-حدثنا إِسْحَاقُ بن نَصْرٍ قال حدثنا عبد الرَّزَّاقِ عن مَعْمَرٍ عن هَمَّامٍ سمع أَبَا هُرَيْرَةَ عن النبي صلى الله عليه وسلم قال إذا قام أحدكم إلى الصَّلَاةِ فلا يَبْصُقْ أَمَامَهُ فَإِنَّمَا يُنَاجِي اللَّهَ ما دَامَ في مُصَلَّاهُ ولا عن
صحيح البخاري ج 1 ص 161
3- حدثني يحيى بن جَعْفَرٍ حدثنا عبد الرَّزَّاقِ عن مَعْمَرٍ عن هَمَّامٍ قال سمعت أَبَا هُرَيْرَةَ رضي الله عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم قال إذا أَنْفَقَتْ الْمَرْأَةُ من كَسْبِ زَوْجِهَا عن غَيْرِ أَمْرِهِ فلها نِصْفُ أَجْرِهِ
صحيح البخاري ج 2 ص 728
اين روايات در مصنف نيست آيا مي شود گفت اين روايات که در صحيح بخاري آمده است ضعيف هستند؟!!
روايت درباره عدم اسلام معاويه نيز فراوان و معتبر است
بلاذري در انساب الأشراف مي‌نويسد:
وَحَدَّثَنِي إِسْحَاقُ، وَبَكْرُ بْنُ الْهَيْثَمِ، قَالا: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّازِقِ بْنُ هَمَّامٍ، أَنْبَأَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ ابْنِ طَاوُسٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ، قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ النَّبِيِّ (ص) فَقَالَ: «يَطْلُعُ عَلَيْكُمْ مِنْ هَذَا الْفَجِّ رَجُلٌ يَمُوتُ عَلَى غَيْرِ مِلَّتِي». قَالَ: وَكُنْتُ تَرَكْتُ أَبِي قَدْ وُضِعَ لَهُ وَضُوءٌ، فَكُنْتُ كَحَابِسِ الْبَوْلِ مَخَافَةَ أَنْ يَجِيءَ. قَالَ: فَطَلَعَ مُعَاوِيَةُ، فَقَالَ النَّبِيُّ (ص): «هُوَ هَذَا»
از عبد الله بن عمر بن عاص نقل شده است كه من در نزد رسول خدا (ص) بودم كه آن حضرت فرمود: الآن از اين دره كوه مردي ظاهر مي‌شود كه او بر غير ملت من مي‌ميرد. عبد الله گويد: من آب وضو براي پدرم برده بودم و او را در آن جا رها كرده بودم، من همانند كسي كه بولش را نگه داشته، منتظر بودم از ترس كه مبادا پدرم بيايد. عبد الله گويد: پس معاويه آمد و رسول خدا (ص)‌ فرمود، آن شخص همين است.
البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر (متوفاى279هـ)، أنساب الأشراف، ج 2 ص 120 ،
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
49 | امین | Iran - Rasht | ٢٠:١٥ - ٢١ خرداد ١٣٩٤ |
درباره روایات تحریف قرآن بنده انقدر تحقیق کردم که کلی روایات از کتب خودمون پیدا کردم که علما گفتن : اعتقاد به تحریف قرآن یک اعتقاد خرافی و حماقت است... و تنها و تنها روایتی که وهابیون جرات میکنن اشکال بگیرند به همین روایت مجلسی است که متواتر دونسته..
من در کتاب الانتصار العاملی در بابی که این روایت آمده در اول همین باب یک سری از علمای شیعه رو نام برده که معتقد به تحریف ناپذیری قرآن هستند و منجمله همین مرحوم مجلسی هم هست..
لطفد فقط همین یک شبهه مجلسی رو برام حل کنید تا جوابشون رو بدم.. چرا مجلسی متواتر دونسته آیا منظورش چیز دیگری بوده یا اینکه آیا روایتی از مجلسی هست که عدم تحریف قرآن رو گفته باشه؟؟؟ یا اینکه آیا برخی از علمای دیگر این حرف مجلسی رو توضیح داده باشن؟؟؟؟؟ (لطفا فقط دراین مورد توضیح دهید)
البته خودشون هم میدونن در کتب خودشون روایات تحریف فراوانه ولی فعلا زوم کردن به همین روایت مجلسی .. منتظر پاسخ شما هستم.. یا علی

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
با دقت در سخن ديگر علامه مجلسي در باره عدم تحريف قرآن مشخص مي شود که مراد ايشان از تحريف، الفاظ قرآن نيست بلکه تحريف معنوي است
علامه مجلسي در بحار چنین میگوید:
«انا نحن نزلنا الذكر أي القرآن وإنا له لحافظون » عن الزيادة والنقصان والتغيير والتحريف ، وقيل : نحفظه من كيد المشركين فلا يمكنهم إبطاله ولا يندرس
بحار الانوار ج9 ص113
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
50 | امین | Iran - Rasht | ٢٠:١٨ - ٢١ خرداد ١٣٩٤ |
آیا امکان دارد منظور علامه مجلسی مصحف امیرالمومنین باشه؟؟؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اگر در روايت دقت کنيد متوجه مي شويد که علامه مجلسي روايت را از امام جواد عليه السلام نقل کرده است لذا ربطي به مصحف حضرت علي عليه السلام ندارد
وفي الصحيح بتسع طرق، عن أبي هاشم الجعفري عن أبي جعفر الثاني محمد بن علي الجواد عليهما السلام قال أقبل أمير المؤمنين ذات يوم و معه الحسن بن علي عليهما السلام و هو متكئ علي يد سلمان
بنابراين مراد صحت روايت است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
51 | امین | Iran - Hashtpar | ٠٢:٢٢ - ٢٣ خرداد ١٣٩٤ |
سلام لطفا به این شبهات پاسخ دهید :
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر صافی ج 1 ص 36( ما هو علی خلاف ما انزل الله: ایاتی در قران وجود دارد که مخالف وحی الله است
نعمت الله جزایری در کتاب الانوار النعمانیه ج2 ص357 الی 358 (فانهم بعد النبی قد غیروا و بدلوا فی الدین ما هو اعظم من هذا کتغییرهم القران و تحریف کلماته و حذف ما فیه من مدائح آل الرسول و الائمه الطاهرین و فضائح المنافقین و أظهارمساویهم کما سیاتی بیانه فی نور القران)

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
مراد سيد نعمت الله جزايري، عدم اعتناي مردم به قرآن حضرت علي عليه السلام است که به همراه شان نزول بوده است اما مردم از آن روي گردان شدند در حقيقت با عدم اعتنا به اين قرآن آن را تغيير و تحريف کردند والا خود سيد نعمت الله معتقد است که قرآن تحريف نشده است. وي در ذيل« إنا نحن نزلنا الذكر وإنا له لحافظون» گويد:
((الذكر)) أي القرآن ((لحافظون)) من الزيادة والنقصان والتغيير والتحريف
حافطون يعني ما آن را از زيادي، نقص، تغيير و تحريف حفظ مي کنيم
عقود المرجان ص 625
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
52 | امین | Iran - Rasht | ١٤:٣٣ - ٢٣ خرداد ١٣٩٤ |
میبخشید بزرگواران من درمورد روایت مجلسی به نتیجه نرسیدم لطفا بیشتر توضیح دهید تا حل بشه.. لطفا فقط همین روایت مجلسی رو بررسی کنید : ممنون
مرآة العقول للمجلسي 12 / 525

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اولا: بيان کرديم که روايت از امام جواد (ع) مي باشد در حقيقت علامه دارد اين روايت را که ازاز امام نقل شده از نظر اعتبار گويد صحيح است
همچنکه در روايات ديگر نيز چنين مي آورد
و في الصحيح، عن أبي بصير، عن أبي عبد الله عليه السلام في المولود قال يسمى في اليوم السابع و يعق عنه و يحلق رأسه و يتصدق بوزن شعره فضة و يبعث إلى القابلة بالرجل مع الورق و يطعم عنه و يتصدق
و يا و في الصحيح عن الكاهلي عن أبي عبد الله عليه السلام قال العقيقة يوم السابع و يعطي القابلة الرجل مع الورك و لا يكسر العظم.
روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) ؛ ج‏8 ؛ ص610
اگر در اين دو روايت دقت کنيد در هر دو گويد في الصحيح. روايت را از امام صادق (ع) نقل مي کند در صورتي که مصحف حضرت از آن حضرت است نه ساير ائمه
واگر علامه مي خواست از مصحف نقل روايت کند بايد مي گفت في مصحف علي نه في الصحيح در حقيقت علامه در روضه، روايات اعتبار سنجي کرده است
ثانيا: روايت مورد نظر در کتب روايي ديگر نيز نقل شده است اما نگفته اند در مصحف علي بوده است
و بهذا الإسناد عن محمد بن يعقوب‏ عن عدة من أصحابنا عن أحمد بن محمد البرقي عن أبي هاشم داود بن القاسم الجعفري عن أبي جعفر الثاني ع قال‏ أقبل أمير المؤمنين ع و معه الحسن بن علي ع و هو متكئ‏ على‏ يد سلمان‏
الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة ؛ النص ؛ ص154
بنابراين هدف علامه اعتبار روايت بوده است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

53 | امین | Iran - Rasht | ١١:٣٦ - ٢٤ خرداد ١٣٩٤ |
ممنون بخاطر پاسخگویی عالی بود
54 | امین | Iran - Rasht | ١٢:٠٢ - ٢٤ خرداد ١٣٩٤ |
جایگاه ابوبصیر رو نزد ائمه بگید..
ببخشید بنده یک سوال دیگه هم دارم، برای بررسی رجالی کتب شیعه میتونم تنها از رجال النجاشي استفاده کنم؟؟؟ یا باید از تمامی رجالیون استفاده کنم؟؟؟ منظورم اینکه تمامی راویان کتب شیعه در کدام کتاب رجال شناس تصحیح یا ضعفش آمده؟؟؟ ممنون

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص ابوبصير بايد بگوييم وي از اصحاب اجماع مي باشد همچنانکه کشي گويد:
اجتمعت العصابة على تصديق هؤلاء الأولين من أصحاب أبي جعفر ع و أبي عبد الله ع و انقادوا لهم بالفقه فقالوا أفقه الأولين ستة زرارة و معروف بن خربوذ و بريد و أبو بصير الأسدي و الفضيل بن يسار و محمد بن مسلم الطائفي قالوا و أفقه الست
رجال‏ الكشي ص‏238
نجاشي نيز گويد:
ثقة وجيه
رجال‏ النجاشي ص‏441
در ميان اهل ائمه عليهم السلام نيز جايگاه ويژه اي داشت در اين خصوص به چند روايت اشاره مي کنيم
حر عاملي روايتي را درباره مدح ابوبصير چنين نقل کرده است:
محمد بن عمر الكشي في كتاب الرجال عن حمدويه بن نصير عن يعقوب بن يزيد عن محمد بن أبي عمير عن جميل بن دراج قال سمعت أبا عبد الله ع يقول‏ بشر المخبتين‏ بالجنة بريد بن معاوية العجلي- و أبو بصير ليث بن البختري المرادي و محمد بن مسلم و زرارة أربعة نجباء أمناء الله على حلاله و حرامه لو لا هؤلاء انقطعت آثار النبوة و اندرست
ابن براج گويد: برگزيدگان را به بهشت بشاره بده؛ بريده، ابوبصير، محمد بن مسلم و زراره هستند اين چهار نفر نجبا و امناء خدا بر حلال و حرام خدا هستند و اگر اينها نبودند آثار نبوت منقطع و از بين مي رفت
شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة،مؤسسة آل البيت عليهم السلام - قم، چاپ: اول، 1409 ق.ج‏27 ؛ ص142
مجلسى نيز در خصوص سند روايت گويد:
في الصحيح عن جميل بن دراج قال:
روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) ج‏14 ؛ ص254
همچنين در روايت ديگر آمده است:
الإختصاص ابن الوليد عن الصفار عن ابن يزيد عن ابن أبي عمير عن هشام بن سالم عن سليمان بن خالد قال سمعت أبا عبد الله ع يقول‏ ما أحد أحيا ذكرنا و أحاديث‏ أبي‏ إلا زرارة و أبو بصير المرادي و محمد بن مسلم و بريد بن معاوية و لو لا هؤلاء ما كان أحد يستنبط هدى هؤلاء حفاظ الدين و أمناء أبي على حلال الله و حرامه و هم السابقون إلينا في الدنيا و في الآخرة سليمان بن خالد گفت: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم مى‏فرمود:
كسى زنده نكرد ياد ما و حديث‏هاى پدرم را مگر زراره و ابو بصير مرادى و محمد بن مسلم و بريد بن معاويه اگر اين چند نفر نبودند كسى راه هدايت را نمى ‏يافت اينها نگهبان دين و اشخاص مورد اعتماد پدرم بودند در حلال و حرام و اينها در دنيا و آخرت بجانب ما سبقت گرفته ‏اند.
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏47 ؛ ص390
علامه در خصوص سند روايت گويد:
و في الصحيح، عن سليمان بن خالد إلا قطع قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول ما أجد أحدا أحيا ذكرنا و أحاديث‏ أبي‏ إلا زرارة، و أبو بصير ليث المرادي...
روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة) ؛ ج‏14 ؛ ص119
در روايت ديگر نيز چنين آمده است:
حدثني محمد بن قولويه، قال حدثني سعد بن عبد الله القمي، عن محمد بن عبد الله المسمعي، عن علي بن أسباط، عن محمد بن سنان، عن داود بن سرحان، قال سمعت أبا عبد الله (ع) يقول‏ إني لأحدث الرجل بالحديث و أنهاه عن الجدال و المراء في دين الله و أنهاه عن القياس، فيخرج من عندي فيتأول حديثي على غير تأويله، إني أمرت قوما أن يتكلموا و نهيت قوما فكل تأول لنفسه يريد المعصية لله و لرسوله، فلو سمعوا و أطاعوا لأودعتهم ما أودع أبي أصحابه، إن‏ أصحاب‏ أبي‏ كانوا زينا أحياء و أمواتا أعني زرارة و محمد بن مسلم و منهم ليث المرادي و بريد العجلي، هؤلاء القوامون بالقسط هؤلاء القوامون بالقسط و هؤلاء السابقون السابقون أولئك المقربون‏.
امام فرمود اصحاب پدرم مايه زينت هستند گه در حال حيات و چه در حال ممات که مرادم زراره، محمد بن مسلم، ابوبصير و بريد
كشى،رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال ؛ النص ؛ ص170
اما در خصوص بررسي راويان شيعه تنها کتاب نجاشي براي بررسي کافي نيست؛ چون تمام روايان را نقل نکرده است بايد به کتب ديگر مانند رجال کشي، الفهرست طوسي، رجال ابن داود، خلاصه حلي ، رجال برقي و معجم رجال آيت الله خويي و ديگر کتب نيز رجوع کرد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
55 | حیدری | Iran - Tehran | ١٣:٠٦ - ٢٤ خرداد ١٣٩٤ |
با سلام
در شیعه قیاس فقط در مسائل احکام حرام است یا در همه اصول و فروع؟
در صورت امکان چند نص از علما بیاورید
با تشکر

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
قياس هاي معتبر در نزد شيعه چند مورد مي باشد مانند قياس منصوص العلة و يا قياس اولويت
قياس منصوص العلة آنست كه حكمى براى موضوعى در لسان دليل و كتاب يا سنت بيان شده و در همان دليل يا در خطاب ديگر فلسفه و علت واقعى آن حكم صريحا بيان شده (و يا به تنقيح مناط قطعى استخراج شده كه ملحق به منصوص است) آنگاه موضوع ديگرى داريم كه حكمش بيان نشده و ليكن در آن علت و فلسفه حكم با موضوع قبلى كاملا مساوى و مشترك است مثل نبيذ نسبت به خمر در مسكر بودن ما آمده ‏ايم و اين موضوع را به آن ديگرى قياس كرده ‏ايم.
و امّا قياس اولويت: عبارتست از اينكه حكمى براى مرتبه نازله‏اى ثابت شده كه بطريق اولى همان حكم براى مراتب متوسطه و عاليه نيز ثابت مى‏باشد مثلا فرموده: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ» كه مفهوم اولويت و موافقت آن اينست كه پس كار خير عظيمتر بطريق اولى پاداش دارد
با اين بيان اين نوع قياسها در احکام مي باشد
در اين خصوص به کتب اصولي رجوع کنيد
ما منصوص العلة مثل تحريم النبيذ المسكر إذا لم يعتبر خمرا لأجل حرمة الخمر لعلة الإسكار فلا يعد قياسا لأنه مما ثبت حكمه بالسنة تمسكا بعموم العلة و القياس قسيم للسنة لا قسم منها و أما غيره من أنواع القياس و هو مستنبط العلة فهو القياس حقيقة. و خلاصة الأمر أن كل ما ثبتت علته و انحصارها و وجودها في الفرع بحجة قطعية فهو حجة و ذلك مثل منصوص العلة و ما ثبت بالأولوية مثل حرمة ضرب الوالدين المأخوذ من قوله تعالى فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ فحرمة الضرب أولى و الظاهر أنه يعد من منصوص العلة أيض
اصول الاستنباط، ص: 330
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
56 | امین | Iran - Rasht | ١٣:٢٥ - ٢٤ خرداد ١٣٩٤ |
نرم افزاری وجو دارد که درزمینه بررسی رجال ساخته شده باشه؟؟؟ منم نرم افزار درایه النور رو دارم ولی این نرم افزار فقط مختص کتب اربعه است نه دیگر کتابها.. لطفا در این مورد هم راهنمایی کنید

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
درست است که اين نرم افزار در خصوص کتب اربعه مي باشد اما در همان نرم افزار راويان ذکر شده اند بويژه اينکه کتاب معجم رجال خويي که مي شود راويان را از اين کتاب پيدا کرد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
57 | امیر | Iran - Bushehr | ١٦:٠٧ - ٢٤ خرداد ١٣٩٤ |
با سلام و عرض خسته نباشید
در روایتی که از امام صادق آورده بودید،امام فرموده بودند که بعد از من فرزندم موسی امام است.
ولی در جایی مطالعه کرده بودم که بعد از امام صادق عده ای از شیعیان قائل به امامت اسماعیل و عده ای قائل به امامت برادر دیگر حضرت موسی بن جعفر بودند. اگر امام صادق با صراحت این روایت را بیان کرده بودند این مشکلات روی میداد؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
هر چند برخي از مردم در زمان امام صادق (ع) ( به هر علتي ) معتقد بودند امامت در فرزند بزرگ امام صادق عليه السلام تداوم دارد، اما امام تدابيري را انديشيد تا به مردم ثابت کند که اسماعيل امام نيست از جمله اينکه هنگام فوت اسماعيل، امام خودش او را غسل نداد در حالي که امام را بايد امام غسل بدهد:
ما حدثنا به أبي رضي الله عنه قال حدثنا سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسن بن سعيد عن فضالة بن أيوب و الحسن بن علي بن فضال عن يونس بن يعقوب‏ عن سعيد بن عبد الله الأعرج قال قال أبو عبد الله ع‏ لما مات إسماعيل أمرت به و هو مسجى أن يكشف عن وجهه فقبلت جبهته و ذقنه و نحره ثم أمرت به فغطي ثم قلت اكشفوا عنه فقبلت أيضا جبهته و ذقنه و نحره ثم أمرتهم فغطوه ثم أمرت به فغسل ثم دخلت عليه و قد كفن فقلت اكشفوا عن وجهه فقبلت جبهته و ذقنه و نحره و عوذته ثم قلت درجوه فقلت بأي شي‏ء عوذته قال بالقرآن
كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج‏1 ؛ ص71
از سعيد بن عبد الله اعرج گويد امام صادق عليه السلام به من فرمود چون اسماعيل مرد دستور دادم با آنكه زير پرده بود رويش را گشودند پيشانى و زنخ و گردنش را بوسيدم و گفتم او را پوشانيدند، باز گفتم رويش را گشودند و باز پيشانى و زنخ و گردنش را بوسيدم و دستور دادم او را پوشيدند و سپس دستور دادم غسل داده شد و بر بالين او رفتم كه كفن شده بود و گفتم روى او را باز كنيد و پيشانى و زنخ و گردنش را بوسيدم و تعويذى با او كردم و گفتم در كفنش پيچيدند گفتم چه تعويذى با او كردم؟ فرمود قرآن
خود صدوق بعد از نقل روايت گويد:
و للخبر فائدة أخرى و هي أنه قال أمرت به فغسل و لم يقل غسلته و في هذا الحديث أيضا ما يبطل إمامة إسماعيل لأن الإمام لا يغسله إلا إمام
اينكه مى‏ فرمايد دستور دادم غسل باو بدهند و نفرموده غسلش دادم و اين‏ خود دلالت دارد كه اسماعيل امام نبوده زيرا امام را جز امام غسل ندهد در صورتى كه بالين او حاضر باشد
كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج‏1 ؛ ص71
همچنين در خصوص ابطال ادعاي امامت عبد الله نيز آمده است:
لما قضى الصادق ع كانت وصيته في الإمامة إلى موسى الكاظم فادعى أخوه عبد الله الإمامة و كان أكبر ولد جعفر ع في وقته ذلك و هو المعروف بالأفطح فأمر موسى بجمع حطب كثير في وسط داره فأرسل إلى أخيه عبد الله يسأله أن يصير إليه فلما صار عنده و مع موسى جماعة من وجوه الإمامية فلما جلس إليه أخوه عبد الله أمر موسى أن يجعل النار في ذلك الحطب كله فاحترق كله و لا يعلم الناس السبب فيه حتى صار الحطب كله جمرا ثم قام موسى و جلس بثيابه في وسط النار و أقبل يحدث الناس ساعة ثم قام فنفض ثوبه و رجع إلى المجلس فقال لأخيه عبد الله إن كنت تزعم أنك الإمام بعد أبيك فاجلس في ذلك المجلس فقالوا فرأينا عبد الله قد تغير لونه فقام يجر رداءه حتى خرج من دار موسى ع‏
مفضل بن عمر گفت حضرت صادق از دنيا رفت و جانشين خود را موسى بن جعفر قرار داد اما برادرش عبد الله مشهور بافطح كه بزرگترين فرزند امام بود ادعاى امامت نمود. موسى بن جعفر عليه السلام دستور داد مقدارى هيزم در وسط حياط جمع كردند آنگاه از پى عبد الله فرستاد تقاضا كرد آنجا بيايد در خدمت امام گروهى از شيعيان حضور داشتند وقتى عبد الله آمد و نشست امام دستور داد آتش را بيافروزند تمام هيزمها آتش گرفت كسى نميدانست اين آتش افروزى براى چيست بالاخره تمام بصورت آتش گداخته در آمد امام موسى ابن جعفر از جاى حركت كرد با لباسهايش نشست وسط آتش قريب يك ساعت با ما شروع كرد بحديث گفتن بعد از جاى حركت نموده لباسهاى خود را تكان داد وبمحل اول خويش برگشت.
آنگاه روى بعبد الله نموده فرمود اگر گمان ميكنى تو امام هستى بعد از پدرت برو درون همان آتش‏ها بنشين. رنگ عبد الله پريد از جاى حركت نموده با كمال ناراحتى از منزل موسى بن جعفر خارج شد. بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏47 ؛ ص251
اما در خصوص امامت حضرت موسي بن جعفر عليه السلام بايد بگوييم که امام صادق عليه السلام به صراحت امامت فرزند خود را به مردم معرفي کردند همچنانکه نقل شده است:
...ثُمَّ أَنَا ثُمَّ مِنْ بَعْدِي مُوسَي ابْنِي ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ وَلَدُهُ عَلِيٌّ وبَعْدَ عَلِيٍّ مُحَمَّدٌ ابْنُهُ وبَعْدَ مُحَمَّدٍ عَلِيٌّ ابْنُهُ وبَعْدَ عَلِيٍّ الْحَسَنُ ابْنُهُ والْحُجَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ....
امام صادق عليه السلام فرمود: ... امام پس از رسول خدا علي بن ابي طالب عليه السّلام است و پس از او حسن سپس حسين سپس علي بن الحسين و سپس محمد بن علي و پس از او منم، و پس از من موسي فرزندم
الخزاز القمي الرازي، فاية الأثر في النص علي الأئمة الاثني عشر، ص260 ـ 264
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
58 | امین | Iran - Rasht | ٢٢:٠٩ - ٢٧ خرداد ١٣٩٤ |
سلام. لطفا به این شبهات وهابیون هم پاسخ دهید :
در کتب رجالی شیعه نیز ابوهریره ثقه هست به عنوان مثال
رجال ابن داود حلی القسم الاول، ص 116، ترجمه، ش 833.
رجال الطوسى أصحاب رسول الله ص23، و نگا: جامع الرواة، اردبیلى 1/466.
========================
بنده روایت رو بررسی کردم و به این صورت آمده بود :
833 ـ عبدالله أبو هریرة ل ( جخ ).
(رجال ابن داود الحلی.)
این جا این شخص چه کسی است؟؟؟
========================
حرعاملی در وسائل الشیعه 151.20 می گوید روى سبعین ألف حدیث عن الباقر علیه السلام وروى مائة وأربعین ألف حدیث، والظاهر أنه ما روى بطریق المشافهة عن الأئمة علیهم السلام
و در روایتی معتبردر رجال کشی ص191 و اختیار معرفه رجال طوسی ج 2 ص 456 از زراره بن اعین روایت است سألت أبا عبد الله علیه السلام عن أحادیث جابر ؟ فقال ما رأیته عند أبی قط إلا مرة واحدة، وما دخل علی قط
چطور این شخص در یک جلسه 140 هزار روایت از امام باقر روایت می کند؟؟!!واصلا هم نزد جعفر صادق نیامده یعنی جعفر صادق او را نمی شناسد!!


پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
چنين چيزي که ابوهريره در کتب شيعه توثيق شده باشد، دروغي بيش نيست اين آدرس هايي که ذکر کرده اند در هيچ کدام اشاره اي به وثاقت ابوهريره نشده است اتفاقا اگر در رجال شيعه دقت کنيد خواهيد ديد که ابوهريره به عنوان دروغگو معرفي شده است
أبو هريرة المعروف الكذاب
قاموس الرجال - الشيخ محمد تقي التستري - ج 11 ص 553
در معجم خويي بعد از اينکه گفته شده است او از اصحاب پيامبر (ص) بوده است، رواياتي را نيز در خصوص دروغگو بوده او نقل کرده است
عبد الله أبو هريرة : من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وآله ، رجال الشيخ ( 23 ) . روى الصدوق عن محمد بن إبراهيم بن إسحاق الطالقاني - رضي الله عنه - ، قال : حدثنا عبد العزيز بن يحيى ، قال : حدثني محمد بن زكريا ، قال : حدثنا جعفر بن محمد بن عمارة ، عن أبيه ، قال : سمعت جعفر بن محمد ( عليه السلام ) ، يقول : ثلاثة كانوا يكذبون على رسول الله ( صلى الله عليه وآله ) ، أبو هريرة ، وأنس بن مالك ، وامرأة . الخصال : باب الثلاثة ، الحديث 263 . وتقدمت الرواية في أنس بن مالك ، وقد كتب السيد الجليل السيد عبد الحسين شرف الدين العاملي كتابا مستقلا في أكاذيب أبي هريرة ، وسماه أبو هريرة ، فراجع الكتاب حتى ترى العجب
معجم رجال الحديث - السيد الخوئي - ج 11 ص 79
اما در خصوص جابر بايد بگوييم از او روايات فراواني در کتب شيعه نقل شده است که نشان مي دهد روايت «إلا مرة واحدة، وما دخل علی قط» به اين معني نيست که او فقط يک بار امام را ديده است بويژه اينکه امام صادق عليه السلام در خصوص او مي فرمايد
رحم الله جابر الجعفي‏ كان‏ يصدق‏ علينا، لعن الله المغيرة بن سعيد كان يكذب علينا.رجال الكشي - اختيار معرفة الرجال (مع تعليقات مير داماد الأسترآبادي) ؛ ج‏2 ؛ ص436
و ابن شهر آشوب نيز گويد او از اصحاب خاص امام صادق عليه اسلام و باب علم امام باقر عليه السلام بود
من خواص أصحابه معاوية بن عمار مولى بني دهن و هو حي من بجيلة و زيد الشحام و عبد الله بن أبي يعفور و أبو جعفر محمد بن علي بن النعمان الأحول و أبو الفضل سدير بن حكيم و عبد السلام بن عبد الرحمن و جابر بن يزيد الجعفي و
مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) ؛ ج‏4 ؛ ص281
نوري نيز او را باب علم امام باقر عليه السلام معرفي کرده است
مرادهم من باب الإمام (عليه السلام) على ما يظهر من بعض قدماء الأصحاب هو بابه في العلوم و الأسرار.
نورى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ؛ الخاتمةج‏4 ؛ ص130
غير از اين مطالب، روايت مورد نظر که يک روايت است با روايات فراوان ديگر که از او نقل شده است، در تعارض است با اين بيان بايد مراد روايت چيز ديگري است
آيت الله خويي اين روايت را حمل بر توريه مي کند در توجيه اين روايت گويد:
فلابد من حمله على نحو من التورية ، إذ لو كان جابر لم يكن يدخل عليه سلام الله عليه ، وكان هو بمرأى من الناس ، لكان هذا كافيا في تكذيبه وعدم تصديقه ، فكيف اختلفوا في أحاديثه ، حتى احتاج زياد ، إلى سؤال الإمام عليه السلام عن أحاديثه على أن عدم دخوله على الإمام عليه السلام لا ينافي صدقه في أحاديثه ، لاحتمال أنه كان يلاقي الإمام عليه السلام في غير داره : فيأخذ منه العلوم والاحكام ، ويرويها ، إذن لا تكون
اين روايت را بايد حمل بر توريه کرد اگر واقعا بر محضر امام وارد نمي شده آنهم در خضور مردم ديگر نيازي نبود که در خصوص رواياتش اختلاف بکنند ...شايد اين عدم دخول به معني اين باشد که در غير خانه حضرت او را ملاقات نمي کرده است
.معجم رجال الحديث - السيد الخوئي - ج 4 ص 344
بنابراين روايت مورد نظر بخاطر مصلحتي در خصوص جابر نقل است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
59 | امین | Iran - Rasht | ٢٢:١٢ - ٢٧ خرداد ١٣٩٤ |
در صحیح مسلم روایتی است که پیامبر (ص) فرمودند : «مَنِ احْتَكَرَ فَهُوَ خَاطِئٌ» احتکار گنا است..
ولی امام صادق در وسائل الشیعة احتکار رو جایز دونستن :
[22903] : [4] وعن محمد بن یحیى ، عن أحمد بن محمد ، عن محمد ابن یحیى ، عن غیاث ، عن أبی عبدالله ( علیه السلام ) قال : لیس الحكرة إلا فی الحنطة والشعیر والتمر والزبیب والسمن . ورواه الصدوق بإسناده عن غیاث بن إبراهیم ، عن جعفر بن محمد ، عن أبیه ( علیهما السلام ) مثله ، إلا أنه قال : والزبیب والسمن والزیت (1) . محمد بن الحسن بإسناده عن أحمد بن محمد مثله (2) .
جواب این شبهه چیه؟؟؟؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اگر در روايات ديگر در کتب شيعه در خصوص احتکار دقت کنيد متوجه مي شويد که احتکار در صورتي حرام است که شخصي متاعي که مردم به آن احتياج دارند را نگه دارد و احتکار کند تا به قيمت بالا بفروشد اما اگر در صورتي که مردم همه به راحتي متاعي مانند گندم و غيره را به راحتي مي توانند تهيه کنند، در اين صورت نگه داري مال اشکال ندارد
کليني روايتي را در اين خصوص چنين نقل کرده است :
أبو علي الأشعري عن محمد بن عبد الجبار عن صفوان عن أبي الفضل سالم الحناط قال: قال لي أبو عبد الله ع ما عملك قلت حناط و ربما قدمت على نفاق‏ و ربما قدمت على كساد فحبست فقال فما يقول من قبلك فيه قلت يقولون محتكر فقال يبيعه أحد غيرك قلت ما أبيع أنا من ألف جزء جزءا قال لا بأس إنما كان ذلك رجل من قريش يقال له حكيم بن حزام و كان إذا دخل الطعام المدينة اشتراه كله فمر عليه النبي ص فقال يا حكيم بن حزام إياك أن تحتكر
حنّاط است. او مى‏ گويد: امام صادق(ع) از من پرسيد: شغلت چيست؟ گفتم: گندم مى‏ فروشم، گاهى بازار پر رونق و گاهى كساد است، در كسادى بازار كالايم را نگه مى‏ دارم و نمى‏ فروشم. امام(ع) فرمود: در اين صورت مردم در باره تو چه مى‏ گويند؟ گفتم: مى‏ گويند: محتكر است. امام(ع) پرسيد: آيا كس ديگرى هست كه گندم بفروشد؟ گفتم: من به اندازه يك هزارم بازار مى‏ فروشم. امام صادق(ع) فرمود: عيبى ندارد، مردى در قريش بود كه به آن حكيم بن حزام مى‏ گفتند، هرگاه گندم وارد شهر مى‏ شد او همه آن را مى‏ خريد. پيامبر(ص) بر او گذشت و فرمود: اى حكيم بن حزام بپرهيز از اينكه احتكار كنى .
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏5 ؛ ص165
يا در روايت ديگر آمده است:
علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حماد عن الحلبي عن أبي عبد الله ع قال: سألته عن الرجل يحتكر الطعام و يتربص به هل يجوز ذلك‏ «3» فقال إن كان الطعام كثيرا يسع الناس فلا بأس به و إن كان الطعام قليلا لا يسع الناس فإنه يكره أن يحتكر الطعام و يترك الناس ليس لهم طعام.
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏5 ؛ ص165
اگر در روايتي که از اهل سنه نقل کرديد نيز دقت کنيد خود علماي اهل سنت گفته اند مراد از خاطي خواندن محتکر در اين روايت، در خصوص کسي است که متاعي را نگه دارد بعد به قيمت بالا بفروشد در صورتي که مردم نيز محتاج هستند
نووي در اين خصوص گويد:
605 قوله صلى الله عليه وسلم ( من احتكر فهو خاطئ ) وفي رواية لا يحتكر إلا خاطئ قال أهل اللغة الخاطئ بالهمز هو العاصي الآثم وهذا الحديث صريح في تحريم الاحتكار قال أصحابنا الاحتكار المحرم هو الاحتكار في الأقوات خاصة وهو أن يشتري الطعام في وقت الغلاء للتجارة ولا يبيعه في الحال بل يدخره ليغلوا ثمنه فأما إذا جاء من قريته أو اشتراه في وقت الرخص وادخره أو ابتاعه في وقت الغلاء لحاجته إلى أكله أو ابتاعه ليبيعه في وقته فليس باحتكار ولا تحريم فيه وأما غير الأقوات فلا يحرم الاحتكار فيه بكل حال هذا تفصيل مذهبنا قال العلماء والحكمة في تحريم الاحتكار دفع الضرر عن عامة الناس كما أجمع العلماء على أنه لو كان عند انسان طعام واضطر الناس إليه ولم يجدوا غيره أجير على بيعه دفعا للضرر عن الناس
شرح النووي على صحيح مسلم ج 11 ص 43
احتکار اين است که کسي طعامي را بخرد و نفروشد بلکه ذخيره کند تا قيمت بالا برود اما اگر خودش نياز دارد مي خواهد نگه دارد بعد بفروشد اين احتکار نيست ... و. اين مذهب ماست
قاري نيز در ذيل روايت گويد:
بالهمز أي عاص آثم . قال النووي : الاحتكار المحرم هو في الأقوات خاصة بأن يشتري الطعام في وقت الغلاء ولا يبيعه في الحال بل يدخره ليغلو . فأما إذا جاء من قريته أو اشتراه في وقت الرخص وأدخره باعه في وقت الغلاء فليس باحتكار ولا تحريم فيه . وأما غير الأقوات فلا يحرم الاحتكار فيه بكل حال ا ه
مرقاة المفاتيح ج 6 ص 98
مناوي نيز گويد: در صورتي احتکار حرام است که عمدا چيزي را بخرد نگه دارد تا قيمت بالا برود بعد بفروشد
له لا يحتكر إلا خاطىء أي إلا آثم فاحتكار القوت أي اشتراؤه في الرخاء ليبيعه إذا غلا السعر حرام عند الشافعي
فيض القدير ج 6 ص 447
بنابراين در صورتي کسي مالي را مانند گندم در زماني که در همه جا وجود دارد بخرد و نگه دارد و بعد بفروشد اين ديگر احتکار نيست احتکار در جايي است که گندمي را در زماني که مردم احتياج دارند بخرد و حبس کند تا در زمان قحطي که مردم نياز دارند بفروشد اين حرام است لذا روايت امام صادق عليه السلام نيز اشاره به موردي دارد که گندم و غيره درهمه جا موجود است در اين صورت اشکال ندارد والا خود امام در روايت ديگر فرمودند که احتکار در صورت نياز مردم اشکال دارد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
60 | حامد | Iran - Tehran | ١٢:٣٢ - ٢٨ خرداد ١٣٩٤ |
سلام و درود ما روایات فراوانی در مورد تحریف قران داریم،در حدی که اکثر اخباریون قائل به تحریف قران هستند حتی شیخ انصاری در رسائل به این مسئله قائلیت به تحریف اخباریون محدث نوری و... مهر تایید میزند و تا چندی پیش در اخر مفاتیح شیخ عباس قمی ایت الکرسی که شیخ قائل به تحریف ان در قران های امروزی بود چاپ میشد و کتب زیادی مانند التحریف،تحریف القران و... محدثین شیعه نوشته اند و در حال حاضر علمای زیادی قائل به تحریف لفظی قران هستند !چطور این مسئله را انکار میکنید؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
چنین چیزی در خصوص نسبت تحریف به علمای شیعه درست نیست باید مطالب این بزرگان را دید و روش آنها را در مطاله کرد بعد قضاوت کرد که مثلا شیخ انصاری در خصوص تحریف چی گفته است لذا در خصوص شیخ انصاری متنی را برخی از سایتها نقل می کنند بدون اینکه بدانند این جمله را برای چی گفته است و نظر نهایی او چیست متن شیخ انصاری چنین است
لثالث: أنّ وقوع التحریف فی القرآن ـ علی القول به ـ لا یمنع من التمسّک بالظواهر؛ لعدم العلم الإجمالی باختلال الظواهر بذلک. مع أنّه لو علم لکان من قبیل الشبهة الغیر المحصورة. مع أنّه لو کان من قبیل الشبهة المحصورة أمکن القول بعدم قدحه، لاحتمال کون الظاهر المصروف عن ظاهره من الظواهر الغیر المتعلّقة بالأحکام الشرعیة العملیة التی أمرنا بالرجوع فیها إلی ظاهر الکتاب، فافهم.»
این در حالی است که
سخن شیخ انصاری رحمه‌الله در این کلام، با کسانی است که می گویند قرآن تحریف شده است. شیخ نیز وقوع تحریف در قرآن کریم را فرض می‌گیرد و بر اساس آن، پاسخ‌گوی اشکالات آنان می‌گردد. این رویه‌ای عام در میان فقیهان شیعه در بحث‌های اصولی است این در حالی است که دشمنان و معاندان دین به صورت هماهنگ در پایگاه‌های اینترنتی خود، وقوع تحریف در قرآن کریم را تبلیغ می‌نمایند
و یا در خصوص شیخ عباس قمی مطلبی را می آوردند بدون اینکه دقت کنند که مراد ایشان چی بوده است
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
61 | امین | Iran - Rasht | ١٣:٣١ - ٢٨ خرداد ١٣٩٤ |
بسیار عالی اجرتان با حضرت ولیعصر عج..
لطفا به این شبهه هم پاسخ دهید..
وهابیون میگن ابوهریره نزد شیعه و کتب رجالی ثقه است .....


پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
پاسخ به ايميل شما فرستاده شد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
62 | امین | Iran - Rasht | ٠٢:٤٢ - ٣١ خرداد ١٣٩٤ |
در مورد روایت عشره مبشره که در کتب اهل سنت آمده لطفا بررسی سندی این راویان رو مطرح کنید :
از طریق حمید بن عبدالرحمن بن عوف از پدرش روایت میکند در حالیکه او در زمان وفات پدرش 1 سال بیشتر نداشته است!!
از طریق عبدالله بن عمر :
سند این حدیث به دلیل وجود سفیان بن عیینه و حبیب بن ابی ثابت که اهل تدلیس بوده اند، ضعیف است.
لطفا طبق متن کتاب آدرس بدید.. ممنون

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
ولو اینکه در اهل سنت این روایت معتبر باشد، ولی شيعه اصلا آن را قبول ندارد تا بوسيله آن به بهشتي بودن آن ده نفر استدال كنيم و غیر از این، روایت عشره مبشره با قران درتضاد است و قرآن كريم خلاف آن را مي‌گويد.
خداوند در قرآن كريم خطاب به پيامبر اسلام مي‌فرمايد: وَ لَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا. إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا. (اسراء/75_74) «و اگر ما تو را ثابت قدم نمي‌گردانديم،نزديك بود كه به مشركين اندك تمايل و اعتمادي بكني.كه در اين صورت،كيفر اين عمل تو را به تو مي‌چشانديم و عذاب تو را در دنيا و آخرت مضاعف مي‌كرديم،آن‌گاه از قهر و خشم ما هيچ ياوري بر خود نمي‌يافتي»
خداوند در قرآن كريم چنان حمايتي از پيامبرش كرده كه از احدي نكرده است؛ اما با اين‌حال، به او مي‌گويد كه اگر كمي از راه حق منحرف شوي و به مشركين تمايل پيدا كني،تو را عذاب خواهم كرد!
با اين وضعيت، چگونه ممكن است به اصحاب او آن چنان آزادي داده شود که با وجود هر گناهي بازهم به بهشت راه پيدا كنند؟!
همچنين اين روايت مخالفت با عقل است؛ چون اين حديث متضمن اضداد است و اين به معناي تضاد در دين است؛ چون اجتماع ضدين از محالات عقلي است. توضيح اين که خط فکري ابوبكر با عمر فرق داشت و گاهي يكديگر را نفي مي‌كردند،طرز تفکر عثمان نيز با اين دو فرق مي‌كرد، و مباني فکري و عقيدتي حضرت علي(عليه السلام)با هر سه فرق داشت و اصلا ارزشي براي سنت شيخين قائل نبود؛ و به همين دليل در روز شوري شرط پيروي از سيره شيخين را نپذيرفت. خط فکري عبدالرحمان بن عوف با عثمان كاملا متناقض و متضاد بود، تا جايي که تا آخر عمر با عثمان قهر بود. خط مشي و روش حضرت علي عليه السلام با طلحه و زبير فرق مي‌كرد و لذا هر يک ريختن خون ديگري را مباح مي‌دانست.
حتی خود حضرت علی علیه السلام ، خلفاء را دروغگو، فریبکار و خائن می داند با این وجود چطور میشود گفت فریبکار، خائن بهشتی است آیا این را عاقلی قبول می کند؟!!
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
63 | امین | Iran - Hashtpar | ٠٢:٤٠ - ٠٢ تير ١٣٩٤ |
این روایات در کتب اهل سنت وجود داره؟؟ ممنون
أمرنا رسول الله أن نعرف اولادنا علي حبّ علي بن ابي‌طالب .
« یا علی لا یحبک الا طاهر الولاده و لایبغضک لا خبیث الولاده »
« ان ابن الزنا یعرف ببغضه علیا. »
« ان الشیطان یزنی بامهات المبغضین لعلی. »
« کان مروان بن الحکم ابن زنا من جدته الزرقاء بنت موهب فکان من المعادین لعلی علیه السلام. »

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
رواياتي که ذکر کرديد يا با اين عبارات ذکره شده و يا با عبارات ديگر در کتب اهل سنت موجود است برخي از اين عبارات نقل به معني است؛ چون عين برخي از اين عبارت در کتب اهل سنت نيست
در اين خصوص به کتاب تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 285 به بعد رجوع کنيد
همچنانکه آمده است: كنا ننور أولادنا بحب علي بن أبي طالب فإذا رأينا أحدا لا يحب علي بن أبي طالب علمنا أنه ليس منا وأنه لغير رشده
تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 287
روايت شراکت شيطان در نطفه دشمن حضرت علي عليه السلام به اين صورت نقل شده است:
قال خزيت شك إسحاق قال فقال علي بن أبي طالب ما هذا يارسول الله صلى الله عليه وسلم قال أوما تعرفه يا علي قال الله ورسوله أعلم قال هذا إبليس فوثب إليه فقبض على ناصيته وجذبه فأزاله عن موضعه وقال يا رسول الله أقتله أوما علمت أنه قد أجل إلى الوقت المعلوم قال فتركه من يده فوقف ناحية ثم قال ما لي ولك يا ابن أبي طالب والله ما أبغضك أحد إلا قد شاركت أباه فيه اقرأ ما قال الله تعالى ) وشاركهم في الأموال والأولاد
تاريخ مدينة دمشق ج 42 ص 289
اما روايت آخري در خصوص مروان هر چند عين آن را پيدا نکرديم اما در اينکه مادر او اهل زنا بوده و خود مروان دشمن حضرت علي عليه السلام بوده است، شکي نيست همچنانکه آمده است امام حسين عليه السلام مروان را چنين خطاب قرار داده است: يا ابن الزرقاء الداعية. تذكرة الخواص : 188
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

64 | محمد | Iran - Tehran | ١٤:١١ - ٠٢ تير ١٣٩٤ |
سلام .لطفا این حدیث را ترجمه بفرمایید.ایا سندش صحیح است؟ أَخْبَرَنَا أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ ، عَنِ الزُّهْرِيِّ ، عَنْ سَالِمٍ ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ , قَالَ : " شَرِبَ أَخِي عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عُمَرَ ، وَشَرِبَ مَعَهُ أَبُو سِرْوَعَةَ عُقْبَةُ بْنُ الْحَارِثِ ، وَهُمَا بِمِصْرَ فِي خِلافَةِ عُمَرَ , فَسَكِرَا ، فَلَمَّا أَصْبَحَا انْطَلَقَا إِلَى عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ ، وَهُوَ أَمِيرُ مِصْرَ " , فَقَالا : طَهِّرْنَا , فَإِنَّا قَدْ سَكِرْنَا مِنْ شَرَابٍ شَرِبْنَاهُ ، فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ : فَذَكَرَ لِي أَخِي أَنَّهُ سَكِرَ , فَقُلْتُ : ادْخُلِ الدَّارَ أُطَهِّرْكَ ، وَلَمْ أَشْعُرْ أَنَّهُمْ أَتَيَا عَمْروا , فَأَخْبَرَنِي أَخِي أَنَّهُ قَدْ أَخْبَرَ الأَمِيرَ بِذَلِكَ ، فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ : لا يَحْلِقُ الْقَوْمُ عَلَى رُءوسِ النَّاسِ , ادْخُلِ الدَّارَ أَحْلِقْكَ ، وَكَانُوا إِذْ ذَاكَ يَحْلِقُونَ مَعَ الْحُدُودِ فَدَخَلَ الدَّارَ ، فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ : فَحَلَقْتُ أَخِي بِيَدِي ، ثُمَّ جَلَدَهُمْ عَمْرٌو , فَسَمِعَ بِذَلِكَ عُمَرُ , فَكَتَبَ إِلَى عَمْرٍو : " أَنِ ابْعِثْ إِلَيَّ بِعَبْدِ الرَّحْمَنِ عَلَى قَتَبٍ " , فَفَعَلَ ذَلِكَ ، فَلَمَّا قَدِمَ عَلَى عُمَرَ : " جَلَدَهُ ، وَعَاقَبَهُ لِمَكَانِهِ مِنْهُ " ، ثُمَّ أَرْسَلَهُ , فَلِبَثَ شَهْرًا صَحِيحًا ، ثُمَّ أَصَابَهُ قَدَرُهُ فَمَاتَ , فَيَحْسِبُ عَامَّةُ النَّاسِ أَنَّمَا مَاتَ مِنْ جَلْدِ عُمَرَ , وَلَمْ يَمُتْ مِنْ جَلْدِ عُمَرَ.مصنف عبدالرزاق کتاب الشربه حدیث16531

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
ترجمه روايت چنين است
از عبد الله بن عمر روايت شده كه گفت: برادرم عبد الرحمن‏بن عمر شراب خورد و ابو سروعه عقبه بن حارث هم با او همكارى كرد و شراب خورد در مصر و ما هم در خلافت عمر بن خطاب در مصر بوديم پس هر دو مست شدند و چون از مستى در آمدند و سالم شدند رفتند پيش عمرو بن عاص و او فرماندار مصر بود و باو گفتند: ما را پاك كن و حدّ بزن چونكه ما مست شديم از شرابيكه خورديم عبد الله بن عمر گويد: پس او نفهميد كه آنها پيش عمرو بن عاص آمدند گويد:
پس برادرم بمن گفت كه او مست بود، پس گفتم: داخل خانه شو تا تطهير و پاكت كنم، گفت: بدرستيكه خود امير هم شراب خورده عبد الله گويد: پس گفتم قسم بخدا كه امروز در جلوى چشم مردم سرت تراشيده نشود داخل خانه شو تا سرت را بتراشم و آنروز با حد سر را هم ميتراشيدند پس با من داخل خانه شد.
عبد الله گويد: من سر برادرم را با دست خودم تراشيدم آنگاه عمرو بن عاص آنها را حدّ شراب زد پس اين خبر بگوش عمر بن خطاب رسيد پس نوشت بعمرو: كه عبد الرحمن بن عمر را بر يك شتر بدون پلاس و جهاز بفرست پيش من پس عمرو او را با اين وضع فرستاد و چون عبد الرحمن وارد بر عمر شد او را شلاق زد و شكنجه نمود از جهتيكه پسر عمر و خليفه‏زاده است آنگاه او را فرستاد و چند ماهى بسلامتى زنده‏گى كرد آنگاه اجلش رسيد و مرد و عموم مردم تصوّر ميكنند كه او از شلّاق عمر مرد و حال آنكه از شلاق او نمرد.
سيوطي سند روايت عبد الرزاق را چنين تصحيح مي کند:
عب ، ق ، وسندُه صحيح. جامع الأحاديث ج 13 ص 344
خود سيوطي در مقدمه گويد رمز «عب» مراد مصنف عبد الرزاق است
ولعبد الرزاق : (عب)
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

65 | امین | Iran - Rasht | ١٤:٣٣ - ٠٢ تير ١٣٩٤ |
در نامه ای عمر به معاویه نوشت از جنایاتی که در حق حضرت فاطمه سلام الله کرده آیا این نامه در کتب اهل سنت هم آمده؟؟؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
هر چند عين اين نامه در کتب اهل سنت وجود ندارد اما مضامين آن مانند اعتراف به حمله به خانه حضرت زهرا عليها السلام در منابع اهل سنت نقل شده است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
66 | ایران دوست | United States - Ashburn | ١١:٢٢ - ٠٥ تير ١٣٩٤ |
سلام لطفا بیان کنید چطور میتوانم ترجمه فارسی کتاب الهجوم علی بیت الفاطمه و ترجمه فارسی کتاب ظلامه الزهرا را پیدا کنم یا بخرم یا دانلود کنم ؟؟؟ خدا بیامرزه امواتتون

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
ترجمه اين دو کتب را نديديم
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
67 | کمیل | The Netherlands - Amsterdam | ٠٠:٠٧ - ٢١ شهریور ١٣٩٥ |
سلام
الحسين بن علي (شیخ خزاز) در روایت زیر از کفایة الاثر خزاز قمی کیه
حدثنا الحسين بن علي، قال حدثنا هارون بن موسى، قال [3] محمد بن الحسن، قال حدثنا محمد بن الحسن الصفار، عن يعقوب ابن يزيد [ عن [4] محمد ] بن ابى عمير، عن هشام قال: كنت عند الصادق جعفر بن محمد عليهما السلام إذ دخل عليه معاوية بن [5] وهب
با تشکر

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
این راوی با نام های متفاوت آمده است:در کتاب درکتاب كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر آمده است: « حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ قَالَ حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُوسَى...» در کتاب البرهان في تفسير القرآن نیز آمده: «و عنه، قال: حدثنا الحسين بن علي‏ قال: حدثنا هارون بن موسى...» که در پاورقی احتمال داده است گ الحسن بن علی است :في «س» و «ط»: الحسن بن عليّ، و الصواب ما في المتن، كذا في المواضع كثيرة من المصدر، و في جميعها روى عن هارون.البرهان في تفسير القرآن ؛ ج‏2 ص581 در کتاب الإنصاف في النص على الأئمة الإثني عشرعليهم السلام / ترجمه رسولى محلاتى آمده:«هشام محمّد بن عليّ قال: حدّثنا الحسن بن عليّ قال: حدّثنا هارون بن موسى. ‏الإنصاف في النص على الأئمة الإثني عشرعليهم السلام ص441
اگر این راوی «الحسین بن علی الخزاز» باشد نجاشی در مورد او این گونه گفته است:
« 164 - الحسين بن علي الخزاز
القمي أبو عبد الله روى عن حمزة بن القاسم و غيره له كتاب الزيارات)رجال نجاشی، ص 68
هر چند در خصوص او توثیقی دیده نمی شود ولی خود صاحب کتاب کفایه الاثر درباره او ترحم کرده است:« حدثنا الحسین بن علی رحمه الله ، قال حدثنا هارون بن موسی ، قال حدثنا محمد بن صدقه الرمی بمصر ... »
كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر ص102
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
68 | ابن بابویه | The Netherlands - Amsterdam | ٠١:٤٧ - ٠٧ آبان ١٣٩٥ |
سلام
شیخ صدوق در عیون روایتی اولی رو که شما از مصادر شیعه و از کافی از ابی جعفر یعنی امام جواد (ع) نقل کردید و در متنش اومده حضرت خضر به وصایت ائمه علیه السلام شهادت میده سندش رو به این صورت نقل کرده:
حدثنا أبي ومحمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضى الله عنهما قالا: حدثنا سعد بن عبد الله وعبد الله بن جعفر الحميرى ومحمد بن يحيى العطار وأحمد بن ادريس جميعا قالوا: حدثنا أحمد بن ابي عبد الله البرقى قال: حدثنا أبي هاشم داود بن القاسم الجعفري عن أبي جعفر محمد بن على الباقر عليهما السلام
دو تا سوال در مورد این سند دارم
۱-در سند عیون همونجور که تو خود سند هم تصریح شده منظور از ابی جعفر امام بافر(ع) هست که با توجه به طبقه ابوهاشم الجعفری به نظر میاد صحیح نیست کسی از سند سقط شده یا تصحیف و اشتباهه؟
۲-در سند عیون اومده (حدثنا أبي هاشم) که طبق قواعد عربی به نظر باید (حدثنا أبو هاشم) باشه
با تشکر

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
در خصوص سوال اولتان باید بگوییم در خود عیون الاخبار نیز عبارت به این صورت نقل شده است
عَنْ‏ أَبِي‏ جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الثَّانِي ع
عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج‏1 ؛ ص65
که مراد امام جواد علیه السلام است نه امام باقر علیه السلام
در علل الشرایع نیز به این صورت نقل شده است
أَبِي‏ جَعْفَرٍ الثَّانِي ع
علل الشرائع ؛ ج‏1 ؛ ص96
اما در خصوص سوال دومتان نیز باید بگوییم طبق قواعد عربی ابو هاشم درست است که فاعل حدثنا می باشد لذا در برخی از نسخه ها داخل گیومه ابو نوشته اند ممکن است در برخی از نسخه ها تصحیفی صورت گرفته باشد
قَالَ حَدَّثَنَا أبي [أَبُو] هَاشِمٍ‏ دَاوُدُ بْنُ‏ الْقَاسِمِ‏ الْجَعْفَرِيُ‏ عَنْ‏ أَبِي‏ جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الثَّانِي ع قَالَ: أَقْبَلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع ذَاتَ يَوْمٍ وَ مَعَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ رَضِيَ اللَّهُ ع
عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج‏1 ؛ ص65
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
1 |ابن بابويه|Sweden - Stockholm |٢٠:٢٦ - ٠٨ آبان ١٣٩٥ |
0
 
0
سلام
با تشکر از جوابتون اگه میشه مشخصات نسخه ای رو که ازش رفرنس دادید رو بگید چون من فقط یه نسخه پیدا کردم که اشتباه داره
پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
آدرس دقیق کتاب عیون الاخبار به این صورت است
ابن بابويه، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام ؛ ج‏1 ؛ ص65 ، نشر جهان - تهران، چاپ: اول، 1378ق.
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
 [1] [2]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها