2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
آيا جبرئيل و ميكائيل، خادمان اميرمؤمنان عليه السلام بوده اند؟ (+ تصوير)
کد مطلب: ٤٩٦٧ تاریخ انتشار: ٢٦ بهمن ١٤٠٠ - ٠٣:٠٠ تعداد بازدید: 32842
پرسش و پاسخ » امام علي (ع)
آيا جبرئيل و ميكائيل، خادمان اميرمؤمنان عليه السلام بوده اند؟ (+ تصوير)

بسم الله الرحمن الرحيم

جبرئيل و ميكائيل ، خادمان اميرمؤمنان عليه السلام

فتح خيبر و كشتن پهلواني همچون عمرو بن عبدود ، يكي از افتخارات بي بديل اميرمؤمنان عليه السلام به شمار مي رود . ارزش اين افتخار زماني روشن مي شود كه بدانيم جبرئيل و ميكائيل دو فرشته مقرب درگاه خداوند در اين جنگ در خدمت اميرمؤمنان عليه السلام بوده اند و با ايشان همكاري مي كرده اند.

احمد بن حنبل در مسند خود با سند صحيح اين چنين نقل كرده است:

1719 حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا وَكِيعٌ عن شَرِيكٍ عن أبي إِسْحَاقَ عن هُبَيْرَةَ خَطَبَنَا الْحَسَنُ بن عَلِيٍّ رضي الله عنه فقال لقد فارقكم رَجُلٌ بِالأَمْسِ لم يَسْبِقْهُ الأَوَّلُونَ بِعَلْمٍ وَلاَ يُدْرِكُهُ الآخِرُونَ كان رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يَبْعَثُهُ بِالرَّايَةِ جِبْرِيلُ عن يَمِينِهِ وَمِيكَائِيلُ عن شِمَالِهِ لاَ يَنْصَرِفُ حتي يُفْتَحَ له .

از هبيره نقل شده است كه حسن بن علي عليهم السلام خطبه خواند و فرمود: شما ديشب مردي را از دست داديد كه گذشتگان از او پيشي نگرفتند و آيندگان نيز به او نخواهند رسيد. رسول خدا صلي الله عليه وآله پرچم را به دست او داد ؛ در حالي كه جبرئيل از طرف راست و ميكائل از طرف چپ آن حضرت را همراهي مي كردند، او باز نمي گشت؛ مگر اين كه فتح و پيروزي نصيبش مي شد.

مسند أحمد بن حنبل ج 2 ص 344

احمد محمد شاكر، محقق كتاب مسند احمد سند اين روايت را صحيح دانسته است

محمد ناصر الدين الباني نيز اين روايت را در كتاب سلسلهء الأحاديث الصحيحه آورده است:

در روايتي كه محمد بن اسماعيل بخاري نقل كرده است، رسول خدا صلي الله عليه وآله در شبي كه قرار بود پرچم را به دست مبارك اميرمؤمنان عليه السلام بسپارد ، فرمود:

فردا پرچم را به دست كسي خواهم داد كه خداوند فتح و پيروزي را به دست او نصيب ما مي كند، كسي كه خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبرش نيز او را دوست دارند.

لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدًا رَجُلًا يُفْتَحُ علي يَدَيْهِ يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ...

صحيح البخاري ، ص741 ، ح3009 .

يعني اميرمؤمنان عليه السلام، خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و پيامبر صلي الله عليه وآله نيز او را دوست دارند.

اهميت اين روايت زماني روشن تر مي شود كه بدانيم روزهاي قبل رسول خدا صلي الله عليه وآله، ابوبكر و عمر را براي فتح خيبر فرستاده بود؛ اما آن ها بدون هيچ دستاوردي فرار را بر قرار ترجيح داده بودند.

حاكم نيشابوري در المستدرك در باره فرار ابوبكر مي نويسد:

از أبو ليلي نقل شده است كه اميرمؤمنان عليه السلام به او گفت: اي ابو ليلي ! آيا در خيبر با ما نبودي؟ گفت: بلي به خدا سوگند همراه شما بودم. اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه وآله ابوبكر را به سوي خيبر فرستاد، او همراه مردم رفت و شكست خورده برگشت.

سند اين روايت صحيح است اما بخاري و مسلم نقل نكرده اند .

4338 أَخْبَرَنَا أَبُو قُتَيْبَةَ سَالِمُ بْنُ الْفَصْلِ الآدَمِيُّ بِمَكَّةَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ بْنِ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي لَيْلَي، عَنِ الْحَكَمِ، وَعِيسَي، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ أَبِي لَيْلَي، عَنْ عَلِيٍّ، أَنَّهُ قَالَ: يَا أَبَا لَيْلَي أَمَا كُنْتَ مَعَنَا بِخَيْبَرَ؟ قَالَ: بَلَي وَاللَّهِ كُنْتُ مَعَكُمْ، قَالَ: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ بَعَثَ أَبَا بَكْرٍ إِلَي خَيْبَرَ، فَسَارَ بِالنَّاسِ وَانْهَزَمَ حَتَّي رَجَعَ ".

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ

المستدرك علي الصحيحين ج 3 ص 39

شمس الدين ذهبي نيز در تلخيص المستدرك گفته است كه سند اين روايت صحيح است.

و در باره فرار عمر مي نويسد:

أَخْبَرَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَحْبُوبِيُّ بِمَرْوَ، ثنا سَعِيدُ بْنُ مَسْعُودٍ، ثنا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُوسَي، ثنا نُعَيْمُ بْنُ حَكِيمٍ، عَنْ أَبِي مُوسَي الْحَنَفِيِّ، عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: " سَارَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ إِلَي خَيْبَرَ، فَلَمَّا أَتَاهَا بَعَثَ عُمَرُ رَضِيَ اللَّهُ تَعَالَي عَنْهُ، وَبَعَثَ مَعَهُ النَّاسَ إِلَي مَدِينَتِهِمْ أَوْ قَصْرِهِمْ، فَقَاتَلُوهُمْ فَلَمْ يَلْبَثُوا أَنْ هَزَمُوا عُمَرَ وَأَصْحَابَهُ، فَجَاءُوا يُجَبِّنُونَهُ وَيُجَبِّنُهُمْ، فَسَارَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ " الْحَدِيثُ.

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ

حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ أَحْمَدُ بْنُ سَلْمَانَ الْفَقِيهُ بِبَغْدَادَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ، ثنا الْقَاسِمُ بْنُ أَبِي شَيْبَةَ، ثنا يَحْيَي بْنُ يَعْلَي، ثنا مَعْقِلُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ، عَنْ جَابِرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، " أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ دَفَعَ الرَّايَةَ يَوْمَ خَيْبَرَ إِلَي عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَانْطَلَقَ، فَرَجَعَ يُجَبِّنُ أَصْحَابَهُ وَيُجَبِّنُونُهُ ".

هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَي شَرْطِ مُسْلِمٍ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ.

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: رسول خدا صلي الله عليه وآله به خبير رفت، هنگامي كه به آن جا رسيد، عمر را به همراه مردم به سوي شهر و يا قصر اهل خبير فرستاد ، عمر جنگيد؛ اما طولي نكشيد كه عمر و همراهانش شكست خوردند . وقتي برگشتند ، مردم عمر را به ترسيدن متهم مي كردند و عمر آن ها را متهم مي كرد.

سند اين روايت صحيح است؛ اما بخاري و مسلم نقل نكرده اند .

از جابر بن عبد الله نقل شده است كه در روز خبير ، رسول خدا صلي الله عليه وآله پرچم را به دست عمر داد، پس عمر رفت و برگشت؛ در حالي كه يارانش او را متهم به ترس مي كردند و او يارانش را .

اين روايت صحيح است و شرايط صحيح مسلم را دارد ؛ اما او نقل نكرده است.

المستدرك علي الصحيحين ج 3 ص 40

شمس الدين ذهبي نيز در تلخيص المستدرك ، صحت اين دو روايت را تأييد كرده است.

نتيجه گيري:

آن چه از اين دو دسته روايت استفاده مي شود ، اين است كه اميرمؤمنان عليه السلام خدا و پيامبرش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند. جبرئيل و ميكائيل خادم اميرمؤمنان عليه السلام است و او را در فتح خبير ياري كرده اند.

اما ابوبكر و عمر نه خدا و پيامبرش را دوست داشتند و نه خدا و پيامبر براي اين دو نفر ارزشي قائل بودند ؛ چون اگر چنين بود، آن ها جان خود را فداي راه اسلام مي كردند و فرار را بر قرار ترجيح نمي دادند.

جبرئيل و ميكائيل نيز تنها خدمت به اميرمؤمنان عليه السلام را براي خود افتخار دانسته اند و آن حضرت را ياري كرده اند ؛ اما به ابوبكر و عمر هيچ كمكي نكرده اند.

حال اي وجدان هاي بيدار ! چه كسي شايسته پيروي است؟ كسي كه محبوب خدا و رسول خدا است يا كساني كه ...

آيا اميرمؤمنان عليه السلام شايسته پيشوايي است كه جبرئيل و ميكائيل خادم او به حساب مي آيد يا كساني كه ...

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | محسن ملايي | | ١٦:٢٦ - ٠٩ خرداد ١٣٩٢ |
الحمدلله الذي جعلنا من المتمسکين بولايه علي ابن ابي طالب (ع)
دستتون درد نکنه بااين منطق واستدلال قوي...... حالا تات زاده (شايدم طاط زاده نه بلکه تاط زاده يا حتي طات زاده ) وشمرابن ذي الجوشن نکبتي وعقيل صاحب عقل برعکس بيان يادبگيرند ..... بارها گفته ام : "دلايل قوي بايد ومعنوي نه رگهاي گردن به حجت قوي" اگر بنابر سروصدا ولاطاعلات به هم بافتن باشه (بدون ذکرمدرک)فکر کنم سگ ها از همه موجودات درعمرشون بيشتر سروصدا مي کنند...... پس لابد چون عوعو شان بيشتره حق با اوناست وراست مي گويند.موفق باشيد.
2 | دوستدار اهل بيت | | ٠٧:٥٤ - ١١ خرداد ١٣٩٢ |
کجاست عقل وفکر بيدار وفهم وشعور ذاتي انسانها ؟؟؟!!!!! جايي که عقل وشعور وفکر نباشد بايد خانه شيطان وتعصب وکينه وعداوت باشد .واي بر اين عقلها ووجدانهاي خوابيده ......کي ميخواهد بيدار شود وکي ميخواهد به کار بيافتد وکي تکاني وتلنگوري خواهد خورد ؛ مرگ نزديک است همانطور که خدا از رگ گردن به انسان نزديکتر است مرگ هم همانطور ؛ پس قبل از اينکه بسوي مرگ برويد به فکر حساب وکتاب وجواب باشيد ؛ بهشت را به بها مي دهند نه به بهانه ؛ پس سر پل صراط بهانه جواب کاملي براي خدا ورسولش وامامتان نخواهد بود. بخود آييد قبل از اينکه مرگ شما را برخود بگيرد. يا علي مدد
3 | صدف | | ١٥:٥٢ - ١٣ خرداد ١٣٩٢ |
خيلي ممنون. فقط يک نکته. شايد بد نباشد که در انتها از يکي از منابع شيعه هم حجت بياوريد تا حجت کامل شود. به نظر من اگر حديثي فقط در منابع اهل سنت بود حتي اگر در مدح اهل بيت، در بيان آن بايد دقت کرد.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ مردود دانستن احاديث فضائل اهل بيت عليهم السلام كه در كتب اهل سنت آمده، بدون دليل، تعصب بي جاست. عقل مي گويد: وقتي برخي از آنها در مورد فضائل اهل بيت عليهم السلام عناد دارند و بسياري از آنها را حذف مي كنند و هيچ منفعتي در جعل چنين رواياتي در مورد آنها نمي رود، روايت آنها را بايد قبول كرد بلكه در مورد قبول چنين رواياتي اعتماد بيشتري وجود دارد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
4 | عباس خوش نويس | Iran - Tehran | ٢٣:٠٥ - ١٤ خرداد ١٣٩٢ |
مقاله بي نظيري بود خدا شما رو يار و ياور باشه يا علي
5 | عباس خوش نويس | Iran - Tehran | ٢٣:١٢ - ١٤ خرداد ١٣٩٢ |
فوق العاده عالي بود خدا خيرتان دهد
6 | مهدي شكيبايي | Germany - Nuremberg | ٢٤:٥٦ - ١٥ خرداد ١٣٩٢ |
خوشا به حال جبرييل و ميکاييل که افتخار خدمتگزاري براي مولا اميرالمومنين (ص)را داشته اند . واقعا چه بري از اين بزرگتر براي انان .خوشا به حالشان .به اين دو بزرگوار حسوديم مي شود .
7 | عمر | Iran - Tehran | ١٧:٥٢ - ٣٠ خرداد ١٣٩٢ |
بنده فقط 10 تا سوال ازتون دارم تا مذهب شيطاني شيعه نابود شود. فقط هركس جوابي داره بايد فقط جواب سوال رو بده. يعني سوال رو قشنگ بخونه بعد جواب بده: 1- چرا حضرت علي در هيچ کجاي تاريخ (حتي در کتب شيعه) نفرموده اند که: عموم مردم در غدير خم با من بيعت خلافت کردند. (به خصوص پس از شهادت حضرت عثمان – در نامه ها و خطابه ها - که تمام دعواها بر سر خلافت حضرت علي بود ؟) 2- چرا هيچ يک (حتي يک نفر) از فرمانروايان و حاکمان عرب زبان (نه قبل از پيامبر اسلام و نه بعد از پيامبر اسلام) براي تعيين و معرفي جانشين خودش از کلمه مولي استفاده نکرده است ؟ (اگر اين واژه معناي خليفه و اولي الامر و جانشين مي دهد !) 3- چرا جوانان طرفدار حضرت علي در سقيفه بني ساعده به واقعه بيعت با حضرت علي در غدير خم هيچ اشاره اي نکرده و به جاي آن مي گويند: لا نبايع الا عليا (ما بيعت نمي کنيم مگر با علي) در حاليکه اگر در غدير خم بيعت کرده بودند بايد مي گفتند: ما بيعت خود با علي را نمي شکنيم ! 4- ما مي دانيم که بسياري از مردم مدينه و قبائل اطراف در غدر خم حاضر نبوده اند چرا پيامبر اسلام پس از بازگشت به مدينه از اين تعداد براي حضرت علي بيعت نمي گيرند ؟ 5- چرا در خصوص اين واقعه مهم (يعني شکستن بيعت 120 هزار نفر) هيچ مثل و شعري در همان زمان ساخته نشد ؟ و بر سر زبانها نيفتاد ؟ 6- چرا در قرآن کريم، صراحتا نام حضرت علي به عنوان خليفه و جانشين نيامده ؟ لااقل چرا در قرآن کريم يک آيه وجود ندارد که اي پيامبر، امر تعيين خليفه و جانشين به عهده و وظيفه توست (حالا اگر مي گوييد نبايد نام علي مي آمد ! خود دستور که مي توانست به صورت کلي صادر شود !) 7- چرا در طي 70 روز فاصله غدير خم تا رحلت پيامبر هيچ سوء قصدي به جان حضرت علي صورت نگرفت؟ 8- چرا در خصوص اين موضوع مهم پيامبر اسلام از کلمه مولي استفاده مي کند که حدود 27 معني مختلف مي دهد و جالب اينجاست که حتي يکي از اين 27 مورد معناي خليفه و جانشين و اولي الامر نمي دهد! در حاليکه در لسان عرب براي اين موضوع مهم کلمات فراواني مانند: مالک، اولي الامر، سلطان، والي، حاکم، امام و... وجود داشته است. 9- چرا حتي يک نفر از اين 120 هزار نفري که به قول شما در غدير خم با حضرت علي بيعت کردند پس از شنيدن به قول شما کودتا در سقيفه به جانب مدينه نمي آيد تا علت امر را جويا شود ؟ 10- و در نهايت آيا مي دانيد چرا علماي شيعه حاضر نيستند تسليم اين حقيقت شوند ؟ آري زيرا دکان آنها براي هميشه بسته مي شود. دکان خمس، دکان تقليد، دکان صيغه و دکان ولايت فقيه و ساير خرافات تاريخي.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ سوالات شما عموما در همين سايت قبلاً جواب داده شده است.
جواب سوال اول: اتفاقاً يكي از جاهايي كه امام علي عليه السلام به اين حديث احتجاج كرده اند و پس از قتل عثمان هم مي باشد قضيه رحبه است كه اين روايت را احمد بن حنبل آن را ذكر كرده و الباني در السلسله الصحيحه و هيثمي در مجمع الزوائد آن را تصحيح كرده اند. اين روايت و موارد ديگر را در مقاله: «آيا امير المؤمنين عليه السلام به حديث غدير احتجاج كرده است؟» ببينيد.
جواب سوال دوم: «مولي» در حديث غدير به دلايل مختلف به معني «جانشيني و اولي به نفس» است بخصوص قرائن موجود در خود اين واقعه و تصريح لغت شناسان و مفسرين چنانكه قرطبي در تفسير خود مي گويد:« (هي مولاكم) أي أولى بكم والمولى من يتولى مصالح الإنسان ثم استعمل فيمن كان ملازما للشيء» ثانياً روايت غدير فقط با لفظ مولي نيامده بلكه با لفظ «ولي» هم آمده مثلاً نسائي در خصائص روايت مي كند كه رسول الله صلي الله عليه و آله در روز غدير فرمود: «من كنت وليه فهذا وليه» و اين لفظ در كلام خلفا به معناي جانشيني به كار رفته است. در صحيح مسلم آمده است: «فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .» كه تمام اين موارد در مقاله «دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام» به همراه اسناد آن موجود است مراجعه نماييد. ثالثاً ما براي جانشيني حضرت علي عليه السلام فقط به اين روايت استشهاد نمي كنيم بلكه دلايل و روايات فراواني با الفاظ مختلف(ولي مولي امير خليفه امام و...) بر آن وجود دارد. برخي از دلايل روايي ما در مقاله «چهل روايت صحيح در اثبات امامت از کتاب‌هاي شيعه و سني» ذكر شده است مراجعه نماييد.
در جواب از سوال سوم: طرفداران و دوستداران حضرت علي عليه السلام در زماني كه خلفا در سقيفه دنبال غصب خلافت بودند و از جيش اسامه تخلف كرده بودند در لشكر اسامه حضور داشتند و در مدينه نبودند تا در سقيفه از ايشان حمايت كنند. ثانياً آنچه به ما رسيده همه آنچه واقع شده نمي باشد بلكه وقتي فردي چيزي را غصب مي كند تمام تلاش خود را براي جلوگيري از برملا شدن آن به كار مي بندد در اينجا هم خلفا پس از غصب خلافت و به عهده گرفتن قدرت، جلوي نشر احاديث نبوي را براي اينكه نكند فضائل اميرالمومنين عليه السلام نشر پيدا كند و بعداً براي آنها مشكلي ايجاد كند گرفتند حال چگونه بگذارند كسي كتابي بنويسد و در آن به اين واقعيات اشاره كند. ثانياً وقتي ماجراي غدير و حديث رسول الله صلي الله و عليه و آله در غدير به تواتر برسد نمي توان آن را با اين احتمالات واهي مردود دانست. بلكه با توجه به قرائن و شواهد مي توان از آن تحليل صحيحي نمود كه در مقاله «اگر مراد رسول خدا (ص) از حديث غدير ، ولايت امير مؤمنان (ع) بود ، چرا در سقيفه به آن احتجاج نشد؟» و «اگر در غدير خم چندين هزار نفر حضور داشتند ، چرا بعد رسول خدا (ص) با ابوبكر بيعت كردند؟» به آن پرداخته ايم مراجعه كنيد.
در جواب از سوال چهارم: تمام مردم مدينه در اين قضيه حضور داستند نسائي در سنن خود مي گويد:
عن جابر بن عبد الله قال: أذن في الناس بالحج فلم يبق أحد يقدر على أن يأتي راكبا أو راجلا إلا قدم فتدارك الناس ليخرجوا معه حتى إذا جاء ذا الحليفة وولدت أسماء بنت عميس محمد بن أبي بكر فأرسلت إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال اغتسلي واستثفري بثوب ثم أهلي ففعلت.
جابر مي‌گويد: رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمان سفر حج صادر نمود، كسي نبود كه قدرت داشته باشد سواره يا پياده در اين حج شركت كند مگر اينكه حاضر بود، و در ميقات (ذو الحليفه) حاضر شدند، اسماء دختر عميس فرزندش محمد بن ابو بكر را به دنيا آورد، كسي را نزد رسول خدا فرستاد تا وظيفه اش را بداند، دستور داد تا غسل كند وخودش را به پوشاند و همراه شود.
النسائي ، أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن ، السنن الكبرى ، ج 2 ، ص 355 ، ح3742 ، تحقيق : د.عبد الغفار سليمان البنداري ، سيد كسروي حسن ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت ، الطبعة : الأولى ، 1411 - 1991 .
ثانياً در بيعت هاي مشابه، بيعت گيري فقط از حاضرين مي شده است مانند بيعت مردم با رسول الله صلي الله عليه و آله در حديبيه يا بيعت خلفا در ابتداي حكومت خود. ثالثاً امامت يك امر الهي است لذا نيازي نيست كه حتما از همه مردم براي ايشان بيعت گرفته شود بخصوص كه اكثر جمعيت مسلمانان در آن واقعه حضور داشتند و رسول الله صلي الله عليه و آله فرمودند: «فَلْيُبَلِّغِ الْحَاضِرُ الْغَائِبَ وَ الْوَالِدُ الْوَلَدَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة؛ حاضرين به غائبين و پدر به فرزندش برساند تا روز قيامت». بيعت مردم يا عدم آن در مشروعيت آن نقشي ندارد.
جواب از سوال پنجم: در آن اوضاع خفقان چه كسي جرأت چنين كاري را داشت ثانياً نشد كه نشد! شما مي خواهيد با اين دليل مضحك، روايت متواتر را زير سوال ببريد؟ روايتي كه ذهبي دانشمند شهير اهل سنت است مي گويد: «جمع طرق حديث غدير خم في أربعة أجزاء رأيت شطره فبهرني سعة رواياته وجزمت بوقوع ذلك.»
محمد بن جرير طبري اسناد روايت غدير خم را در چهار جلد جمع آوري كرده است كه من قسمتي از آن را ديدم و از گستردگي روايات آن شگفت زده شدم و يقين كردم كه اين اتفاق افتاده است.
الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز، سير أعلام النبلاء، ج 14، ص 277، تحقيق: شعيب الأرناؤوط و محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة التاسعة، 1413 هـ.
ثالثاً چطور انتظار داريد يك بيعت شكن عليه خود شعر بسازد و خود را در نظر آيندگان رسوا كند؟!.
جواب سوال ششم در مقاله «چرا نام ائمه عليهم السلام مستقيماً در قرآن نيامده است ؟» آمده است مراجعه نماييد.
جواب سوال هفتم: چون نتوانستد و حضور رسول الله صلي الله و عليه و آله را مانع آن مي ديدند. ثانياً در صورت سوء قصد، رسول الله فرد ديگري را بجاي ايشان مي گذاشت لذا صبر كرده و نقشه بهتري به زعم خودشان كشيدند تا حكومت را پس از رسول الله از مسير آن منحرف كنند. ولي بعد از رسيدن به حكومت، قصد جان حضرت علي عليه السلام را كردند كه در روايات آمده است مانند اين جريان كه در بسياري از كتب مانند تفسير برهان نورالثقلين و... آمده است: «قال أبو بكر: إذا حضر المسجد، فقم بجنبه في الصلاة، فإذا أنا سلمت فقم إليه فاضرب عنقه. قال: نعم.
فسمعت أسماء بنت عميس ذلك، و كانت تحت أبي بكر، فقالت لجاريتها: اذهبي إلى منزل علي و فاطمة فأقرئيهما السلام، و قولي لعلي: إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ، فجاءت إليهما، فقالت لعلي (عليه السلام): إن أسماء بنت عميس تقرأ عليكما السلام، و تقول: إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ. فقال علي (عليه السلام): قولي لها: إن الله يحيل بينهم و بين ما يريدون.
ثم قام و تهيأ للصلاة، و حضر المسجد، و صلى خلف أبي بكر، و خالد بن الوليد إلى جنبه معه السيف، فلما جلس أبو بكر للتشهد ندم على ما قال، و خاف الفتنة، و شدة علي (عليه السلام) و بأسه، و لم يزل متفكرا لا يجسر أن يسلم حتى ظن الناس أنه قد سها، ثم التفت إلى خالد، فقال: يا خالد، لا تفعل ما أمرتك به، السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.»
جواب سوال هشتم در جواب از دوم روشن شد.
جواب سوال نهم اينكه افراد زيادي با خليفه وقت در مورد خلافت غاصبانه اش مخالفت كرده و از بيعت استنكاف كردند كه در مقاله «صحابه‌اي که مشروعيت خلافت ابوبکر را قبول نداشتند» بررسي شده است مراجعه نماييد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
8 | محمد | | ٢٢:٣٤ - ٣١ خرداد ١٣٩٢ |
با سلام خسته نباشيد.خدا توفيقتون بده. دوستان گلم من از عوامل حج و زيارت هستم و لازم دانستم يک نکته مهمي را اعلام کنم. هميشه طلبه هاي وهابي در مسجدالنبي زياد هستند. زياد شاهد پديده هايي همچون زيرنظر گرفتن جوانهاي ايراني که مثلا خوب قرآن مي خوانند و بعد مبنا را بر اين گذاشتن که آنها عربي خوب بلدن و بعد سر صحبت را با آنها بازکردن و اغفال آنها بوديم. اما تازگي ها جسارت اين ؟؟؟ خيلي بالا رفته، شنيده مي شه به تازگي اونها جوانها رو مي برن طبقه بالا مسجدالنبي بهشون نرم افزارو کتابهايي به زبان فارسي ميدن و حسابي وقتشون رو ميگيرن.البته من کتابهاشون رو ديدم خيلي خوشحالم که دشمنان خدا و منافقان نادان و ابله هستند و اين هم چوب خداست. اما بنظر اگر يک بخش به اين موضوع اختصاص بدهيد و به صورت تخصصي به اين نکته بپردازيد که اونها دقيقا به کدام قسمت دين شبهه وارد ميکنن و روي چه موضوعاتي کتاب مي نويسن و هشدار بدهيد به جوانهاي شيعه که اگر توان علمي بالايي ندارند براي کنجکاوي خودشون رو دچار حيله شيطان نکنند البته ما ترسي از اين موضوعات نداريم چون منطق ما منطق جعفري است و به حق قوي ترين منطق ديني در بين اديان است.اما هيچوقت نبايد دشمن رو دستکم گرفت. التماس دعا- يا علي
9 | سلام بر قاتل ... | Germany - Nuremberg | ١٧:٥٣ - ٠١ تير ١٣٩٢ |
جناب عمر بنده از شما 6 سئوال دارم. اگر به هرکدام از آنها توانستي پاسخ دهي بنده في‌الفور به دين شما مي‌آيم: 1)) پيامبر اکرم، حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله)، سرور و رئيس تمامي علما و دانشمندان تمامي اعصار بودند. شما که عمر را خليفه و جانشين او مي‌دانيد، لطفا 10 صفحه از علم و دانش و حکمت عمر را به ما نشان دهيد. 2)) دين اسلام،‌ دين گفتگو و مناظره و مباحثه علمي است. حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله)، هزاران نفر را بدين طريق مسلمان کردند. لطفا نام يک نفر و فقط يک نفر را ذکر کنيد که عمر از طريق بحث و مناظره علمي او را مسلمان کرده باشد. 3)) از خصوصيات رهبر و پيشوا و امام مسلمين شجاعت در مقابل کفار است. لطفا نام 3 کافر را ذکر کن که عمر آنها را در غزوات به قتل رسانده باشد. 4)) حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله)، ده‌ها شاگرد و دانش آموز و دانشجو از اقوام و نژادهاي مختلف داشتند. نام يک و فقط يک نفر ايراني را ذکر کن که در محضر عمر تلمذ علم کرده باشد. 5)) حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله)، دانا و آگاه و عالم به تفسير و بطن و تمامي علوم موجود در قرآن کريم بوده‌اند. يک تفسير و فقط يک تفسير از فقط يک آيه قرآن توسط عمر را به ما نشان ده. 6)) اکنون در دنياي عرب، يک نفر و فقط يک نفر را به بنده معرفي کن که نامش را شاپور ذوالاکتاف يا کوروش يا داريوش گذاشته باشند. غيرت تو چگونه به تو اجازه مي‌دهد که نام شخصي را براي خودت انتخاب کني که در ايران چنين توحش خشني کرد؟ ********** اگر پاسخي به اين سئوالات نداري، مردانگي کن و قبول کن که راه و سنت عمر، راه و سنت حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) نبوده است. چرا که حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله)، پيامبر علم و مناظره علمي و تفسير و تعليم قرآن و شجاعت و اخلاق حسنه بودند. عقلا و منطقا جانشين و خليفه ايشان نيز بايد داراي صفات زير باشد: 1)) عالم و دانشمند 2)) عالم و آگاه به قرآن و تفسير آن 3)) توانايي مناظره علمي و قرآني 4)) شجاع در برابر کفار 5)) حافظ تمامي آيات قرآن حال آيا عمر بن خطاب: مناظره‌گر قرآني بود؟ مفسر قرآن کريم بود؟ عالم به قرآن بود؟ عالم به چيزي بود؟ شجاع بود؟ قرآن را حفظ بود؟ مردم را از طريق علم و دانش به اسلام دعوت کرد؟ ****************** در تاريخ بشريت فقط يک قوم جاهل ترسو را خليفه عالم شجاع دانستند: درندگاني که کتابخانه دانشگاه جندي شاپور را نابود کردند. انشاء الله که شما جزء آنها نباشيد. يا علي
10 | جواب | Iran - Tehran | ١١:٥٥ - ٠٢ تير ١٣٩٢ |
در جواب" سلام برقاتل عمر" چنانچه راي همه سوالاتت که اگر هيچکدام نيز جواب داده نشود ربطي به خلافت عمر(رض) وارد ندارد قران و توصيه هاي ديني معمولا " جدال احسن" را توصيه مي کنند. اما شما با اسم و عنواني که براي خود انتخاب کردي راه هرگونه استدلال را بر خود بسته اي و اگر من به جاي 6 سوال 6000 سوال ديگر نيز جواب دهم تو هماني که هستي. مگر امام حسن و حسين و سجاد و باقر و صادق و کاظم رضا و ....چند کافر را کشتند؟؟؟ آقاي محترم توحش را عمر انجام داد يا صفوياني که اکنون برايشان مرقد و مزار ساخته ايد؟؟؟ توحش را شاه عباس انجام داد که پس از شکست در چالدران اينقدر به غرورش برخورد که تا آخر عمرش دائم الخمر بود!!!!از علمايتان بپرس که اگر فردي اينچنين بميرد عاقبتش چيه؟؟؟؟؟؟ .دوما ما پيرو سنت رسول الله هستيم نه پيرو عمر!!!!! ما علي آنگونه ترسو و بي تدبير نمي شناسيم که 25 سال سکوت کند و بعدش 5 سال امپراطوري اسلام را رهبري کند و بعدش هم چند صد سال جانشينانش بر سر کار باشند و هنوز نتوانند چند هزار نفر را به راه دين اسلام دعوت کنند. .در همان کتابهايي که " گروه پاسخ به شبهات" که هر جا منافع در آن باشد به آن استناد مي کند و هر جا منافع نباشد آن را اکاذيب مي پندارد، اگر سر بزنيد فضايل اصحاب در آن وجود دارد.
11 | سلام بر قاتل ... | Germany - Nuremberg | ١٤:٢٠ - ٠٢ تير ١٣٩٢ |
جناب جواب امروز در خبرها داشتيم که سربازان عمر 9 توريست خارجي را در کوههاي پاکستان کشتند. از دو راهنماي آنها، يکي را که شيعه بود نيز کشتند. همچنين اخباري از بمب‌گذاري آنها در دمشق داشتيم. ديروز نيز چنين اخباري از توحش آنها داشتيم. روزهاي قبل از آنهم، سربازان عمر در سومالي و نيجريه و افغانستان و عراق و .... نيز توحش کردند و انسان‌ها را قطعه قطعه کردند. ******** متاسفانه ترس از چنين اقدامات تروريستي و وحشيانه‌اي باعث شده است که گروه پاسخ به شبهات نظرات بنده در پاسخ به توحشات شما را علني نکند. چرا که مي‌ترسند چون ديگر قربانيان عمر در طول 1400 سال گذشته، شاهد قطعه قطعه شدن فرزندان خردسال خود باشند. لذا از شما دعوت مي‌کنم براي گرفتن پاسخ خود به سايت http://maktabshia.blogfa.com/ مراجعه فرماييد. يا علي
12 | مجيد م علي | | ١٤:٤٩ - ٠٢ تير ١٣٩٢ |
الله اکبر با سلام جناب جواب گفتي که ""اگر هيچکدام نيز جواب داده نشود ربطي به خلافت عمر(رض) وارد ندارد """ نه جناب داره و اين يعني عمر شامل اين سوالات نمي شود .. کسي که اين صفات را نداشته باشد چگونه ميتوان او را خليفه برحق حضرت محمد دانست ... نتيجه اينکه او خلافت حقه را غضب کرده بود . جناب جواب گفتي که " مگر امام حسن و حسين و سجاد و باقر و صادق و کاظم رضا و ...."" اولا برو تاريخ را بخوان خوب هم بخوان مخصوصاٌ جنگهاي حضرت علي عليه السلام با اصحاب جمل و معاويه ملحد ( اقل من کافر ) يا خوارج را بخوان و نفله شدن به جهنم فرستاده شدن ياران يزيد ابن ملعون ابن ملعونات ثمرة شجره الملعونه ( اقل من کفار ) را هم بخوان ...و ائمه ديگر اگر موقعيتهاي بماند بدر و احد و خندق و خيبر ...... برايشان پيش مي امد همان ميکردند که حضرت علي عليه السلام امام حسن و امام حسين عليهما السلام با کفار و منافقين کردند. اما شرايط بمثل شرايط ايام اوليه اسلام در مکه بود و ان سيطره منافقين ( اقل کفار) بر بلاد اسلامي بود .. جناب جواب گفتي که شاه عباس انجام داد که پس از شکست ...... جناب جواب خيلي شوتي اولاٌ معلوماتت در مورد شاه عباس غلط اندر غلطه در ثاني ايشون ادعاي خلافت و يا امامت نکرده بود که بخواهيم از ايشون دفاع کنيم .... اگر خواستي شاه عباس را با کسي مقايسه کني با سلاطين و خلفاي عثماني منافق ( اقل من کفار ) مقايسه کن که خواهي ديد که قابل قياس با شاه عباس نيستند ( ابداٌ ) جناب جواب گفتي پيرو حضرت رسول اکرم ( صلي الله عليه و اله ) هستيم ......حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و اله فرمودند.... من كنت مولاه فعلي مولاه ..... شما اگر پيرو سنت حضرت رسول اکرم صلي الله عليه و اله بوديد که به همين گفتار عمل ميکرديد ....... نه شما شيعه عمريد گاه وقتي ميگوئي بخ بخ يا أبا الحسن لقد أصبحت مولاي ومولى كل مولى ..... ولي بعدش ......... حالا ميرم سر اصل مطلب اگر جواب سوالات جناب " سلام بر قاتل عمر " دادي انهم درست که هيچ ولي اگر ندادي ؟؟؟ برايت دعا ميکنم که الله سبحان تعالي تو را به راه راست هدايت کند .. لبيک يا صديق الاکبر علي ابن ابي طالب لبيک يا فاروغ الاعظم علي ابن ابي طالب لبيک يا ذوالنورين علي ابن ابي طالب لبيک يا علي
13 | ابو زينب | | ١٥:٠٤ - ٠٢ تير ١٣٩٢ |
سلام عليکم جناب عمر ! چرا از پاسخ فرار مي کنيد؟! اين بهانه هاي واهي براي فرار ترفندي قديمي و نخ نماست ! اگر واقعا شما پيرو سنت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم باشيد، بايد مانند ايشان حتي با کفار هم مناظره کنيد چه رسد به شيعه به هر حال سئوالات جناب (سلام بر قاتل عمر) سئوالان بنده نيز هست، با اين تفاوت که بنده جلوي بهانه هاي کودکانه ي شما را براي فرار از پاسخ مبتني بر انتخالب اسم و اينگونه مسائل گرفته ام، بنابراين اولا به آن شش سئوال که سئوال بنده نيز مي باشد پاسخ دهيد و ثانيا اين نکته را توضيح دهيد که اهل سنت که ادعا مکينند همه چيز را بايد از خداوند تبارک و تعالي خواست، براي اصلي ترين و ضروري ترين امر دين خود بعد از پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم، خدا را کنار گذاشته و به سراغ مردم رفتند ؟!!! آيا اين با ادعاهاي اجماع علماي اهل سنت در تضاد نيست؟! آيا همين موضوع که ابتداي گمراهيهاي اهل بدعت را بعد از شهادت رسول خدا نشان ميدهد اثبات نفاق پيروان سقيفه نيست؟! چرا خليفه ي خدا را از مردم خواستيد؟! آيا قرآن کريم به شما چنين دستوري داده بود؟ آيا عقل و علم و منطق شما را به چنين امري سوق ميداد؟ آيا حديثي از رسول خدا مبتني بر تعيين خليفه و جانشين براي وي در دست داشتيد؟! آيا پيامبري که مبعوث از سوي خداست، به اندازه اهل سقيفه نمي فهميد (نعوذبالله) ؟! آيا سقيفه جانشين عقلي؛ منطقي، علمي و ديني خدا در روي زمين بود؟! جُداي از صحت و سقم ادعاي شما خود عمر در آخرين حج خودش در زمان خلافت خودش اقرار مي کند که بيعت با ابوبکر امري نسنجيده و فتنه بر انگيز بود! خود عمر ميگويد اگر کسي چنين بيعتي کند، بيعت کننده و بيعت شونده محکوم به مرگ است ! خود عمر اقرار ميکند : من و ابوبکر به مردم از ترس افتراق مردم دورغ گفتيم و آنان را فريب داديم ! خود عمر اقرار ميکند براي بيعت اخذ بيعت مردم را تهديد کرديم ! عائشه اقرار مي کند عمر مردم را تهديد کرد ! و ... اما همه ي اين مطالب به کنار خود عمر از لسان حضرت امير المؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام در صحيح مسلم اقرار مي کند: که نظر علي عليه السلام در مورد ابوبکر و من اين بود که من و ابوبکر هر دو خائن ، گناهکار و حليه گر هستيم ! و هزاران دليل ديگر گه گروه پاسخ به شبهات در قسمتهاي مختلف سايت بدان اشاره داشته اند. بنابراين اين شان براي اثبات حقانيت خود ابتدا ايمان بخدا، عقل، منطق و علم خود را ثابت کنيد، تا بتوانيد از نظر عقلي و علمي شرايط بحث را به عنوان يک مسلمان کسب کنيد، در غير اينصورت ديوار ادعا همانند ديوار حاشا بلند است و هر کسي هر ادعائي که بخواهد ميتواند بکند. پس اگر مسلمان هستيد پاسخ دهيد. با تشکر
14 | سني-تبريز | | ٢٤:١٨ - ٠٢ تير ١٣٩٢ |
بر اساس همين روايات و طبق اين استدلالات( استدلال از جنس گروه پاسخ به شبهات) خدا پيامبر و ابوذر و عمار و ساير صحابه را دوست ندارد و اصلا پيامبر اينقدر ترسو بوده که خودش حاضر نبوده که به خيبر برود و ملائک بين پيامبر وعلي ، علي را ترجيح دادند. و ساير اصحاب نزد خدا و پيامبر هيچ ارزشي ندارند. اي وجدانهاي بيدار چرا از اين پيامبري که که ترسو است پيروي مي کنيد( و به فرض اينکه چنين نباشد- که نيست-) چرا پيامبري را بر ميگزينيد که فقط يک نفر از او تبعيت مي کند( فقط علي و بقيه ترسو و بي ارزش) در حاليکه پيامبر اخر زمان است و افتخار مي کند که امتش از ساير امتها بيشترند. دوما بر اساس همين روايات فتح خيبر به حضرت علي ربطي ندارد و حاصل تلاشهاي ميکاييل و جبرئيل است و حضرت علي نيز مانند ساير اصحاب قادر به فتح خيبر نيست. سوما جبرييل و ميکايل مسئول پيام رساني و رزق بندگان هستند بايد ماموريت خويش را انجام دهند( و ما منا الا له مقام معلوم) ملائک ياري رسان ملائک ديگري هستند. چهارما قران و سيره پيامبر چند مورد ترسيدن اصحاب پيامبر( و حتي تخلف آنها از جهاد) و پيامبران گذشته برايمان بحث کرده و کسي را به بي ارزشي و ترسويي و عدم محبت خدا و رسول متهم نمي کند. اين نوع استدلال( که يکي از دوستان از بس اطلاعاتش کم است آن را مقاله اي قوي مي پندارد ) فقط مخصوص شما است و مبارکتان باد.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ علي عليه السلام شاگرد پيامبر صلي الله عليه و آله است او در دامان پيامبر ص به چنين مقامي رسيده آنچه دارد از احترام و تواضع در مقابل پيامبر صلي الله عليه و اله دارد برخلاف برخي ها كه هر جا سخن رسول الله صلي الله عليه و آله را نمي پسنديدند لب به اعتراض مي گشودند و گاهي از حرف گذشته بلكه در عمل هم بر خلاف ايشان رفتار مي كردند و گاهي كار را به توهين و گستاخي مي رساندند و حتي در رسالت ايشان شك مي كردند!!! .
علي سرباز لشكري است كه رسول الله صلي الله عليه و آله فرمانده آن است تا وقتي سرباز حضور دارد نوبت فرمانده نمي رسد. رسول الله صلي الله عليه و آله اگر ترسو بود در جنگهاي هولناكي چون احد و خندق و حنين فرار مي كرد چنانكه بسياري فرار كردند. او فرار نكرد بلكه به تصريح سخن حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه، ايشان از همه به دشمن نزديكتر و پناهگاه آنها بودند و آنها را دلداري داده و به كمك الهي اميدوار مي ساختند .
اگر فتح خيبر به حضرت علي عليه السلام ربطي ندارد پس چرا وقتي ابوبكر و عمر براي فتح خيبر رفتند ملائكه به كمك آنها نيامدند؟ .
روايت صحيح مي فرمايد جبرئيل و ميكائيل به كمك ايشان آمدند، حال شما از جيب مبارك مي آوريد كه مي فرماييد: اينها مسئول كار ديگري هستند و ملائكه ياري رسان، ملائكه ديگري هستند؟ .
براي رسوايي يك گروه متخلف همين بس كه قرآن گزارشي از تخلف آنها بياورد ديگر نيازي نيست قرآن استدلال هم بكند، اين عقل است كه استدلال را كنارش مي گذارد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
15 | علي | | ٠٣:٠١ - ٠٣ تير ١٣٩٢ |
سلام به دوستان گرامي سوالات جناب کامنت7(عمر)سوالات بسياري ازجوانان شيعه نيزمثل من هست ولي متاسفانه پاسخ هاي شماهيچکدام قانع کننده واطمينان بخش نبود! مثلاً اينکه چرانام حضرت علي عليه السلام درقرآن نيامده من چندين مقاله راخوانده ام ولي بازقانع نشده ام! (خلاصه مقالات اين بودکه خداوندبه چند طريق افرادرادرقرآن معرفي کرده مثل1-اسم2-عدد3-صفت.. وعلي عليه السلام باصفت معرفي شده!! ولي اين پاسخ هرگزمن رامجاب نکردچون نگاه مابه امامت آنچنان وسيع واصيل است که گويايک سوره بلندبالا باذکراسم بصورت نص مصرّح مي طلبد!) کاري داشت فقط يک آيه نازل مي شدتااينهمه غوغاوجدال خاموش شود؟ قرآن به بسياري ازنکات جزئي اشاره کرده است! مثل بازبودن دستان سگ، در آستان غاراصحاب کهف! ياجابازنمودن،براي تازه وارد،درمجلس! ياازپاره شدن پيراهن يوسف ازپشت سر! يامهيّا کرنده متکّا براي زنان مصري توسط زليخا! ياقطع نمودن وبريده شده دستان زنان مصري باچاقوي دردستانشان، هنگام ديدن يوسف! ويا..دههامواردجزي ديگرکه تماماً شفاف و واضح است! ولي نمي توانست ازيک اصول اعتقادي که به عقيده شيعه سعادت بشردر گِرو آن است بوضوح نه يک سوره وياچندآيه بلکه فقط يک آيه کوچک نازل کندتااينگونه مذاهب به جان هم نيفتند؟؟؟ ولي مااعتقادويقين محض داريم که خداونداحکم الحاکمين بوده وهرچه نازل نموده عين حق است وآنچه نازل نکرده عين حکمت. يکي ازعلماي بزرگ شيعه رامي خواندم که نوشته بود:به نص قرآن،مقام نبوت انتصابي والهي است ولي مقام امامت والو الامر،انتخابي وبرعهده مردم است. والسلام علي من اتّبع الهدي

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ در اين مورد جوابهاي فراواني داده شده و به زودي هم مقاله مفصل و كاملي در اين مورد روي سايت قرار داده خواهد شد اما براي اينكه سوال جنابعالي را بي جواب نگذاشته باشيم مختصري براي شما توضيح مي دهيم.
آنچه مهم است خود مساله امامت است و خداوند در اين مورد در قرآن به تفصيل سخن گفته است و ما در مقاله «ادله نقلى «نصب امام» توسط خداوند (امامت عامه)» به آن پرداخته ايم اما اينكه بايد نام امام هم در قرآن بيايد به هيچ وجه اصل اعتقادي نيست و يك مساله جزئي به حساب مي آيد و خداوند وظيفه ابلاغ آن را هم داده و در قرآن به آن تصريح كرده و رسول الله صلي اله عليه و آله هم به اين وظيفه عمل كرده است در اين مورد روايات متواتر وجود دارد كه در حجيت تالي تلو قرآن مي باشد و سني و شيعه حجيت آن را قبول دارند.
باوجود اينكه ذكر نام امام مهم نبوده و اصلي از اصول نيست ولي با اين وجود خداوند اوصاف او را در قرآن معرفي هم كرده است.
معرفي به وصف اقتضاي جامعه آن زمان بوده و به دلايل مختلف از معرفي به نام بهتر است كه در مقاله فوق الذكر بيان خواهد شد فقط به عناوين برخي از آنها اشاره مي شود:
معرفي شخصيت معرفي الگوهاست.
معرفي شخصيت زمينه ساز پذيرش معقول است، در حالي كه معرفي شخص در مواردي موجب دافعه مي‏شود.
افراد زيادي نسبت به امير المومنين عليه السلام كينه داشتند و نسبت به سن ايشان هم حرف داشتند و زير بار نمي رفتند.
احتمال توهينِ «نهادينه كردن خلافت در خانواده خود» به رسول الله صلي الله عليه و آله وجود داشت.
جواب ديگر اينكه: قرآن در مقام معرفي افراد هميشه از ذكر نام استفاده نمي كند. بلكه گاهاً آنها را با اوصاف معرفي كرده كه از اين قسم هم نمونه‌هاي فراوان در قرآن مي باشد مانند:
«قالَ الَّذي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتاب...»‏ سوره نمل، آيه 40
كسى كه دانشى از كتاب (آسمانى) داشت گفت...
«وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْ مِصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمي‏ مَثْواهُ...» (يوسف/ 21)
و آن كس كه او را از سرزمين مصر خريد [= عزيز مصر]، به همسرش گفت: «مقام وى را گرامى دار...
«أَوْ كَالَّذي مَرَّ عَلى‏ قَرْيَةٍ وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‏ عُرُوشِها قالَ أَنَّى يُحْيي‏ هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها» (البقرة/ 259)
يا همانند كسى كه از كنار يك آبادى (ويران شده) عبور كرد...
و جواب هاي ديگر ...
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
16 | سلام بر قاتل ... | | ١٥:١٩ - ٠٣ تير ١٣٩٢ |
******** قرآن کريم چه کند تا ابوبکريست‌ها قانع شوند؟ ********* مظلوم قرآن کريم!! هر چه مي‌گويد بازهم ابوبکريست‌ها قانع نمي‌شوند!!! يکجا مي‌فرمايد: «فسبحان الله رب العرش عما يصفون » ولي بازهم ابوبکريست‌ها مي‌گويند در قيامت ساق پاي خدا ديده مي‌شود!!! جاي‌ ديگر مي‌فرمايد: «لا تدركه الابصار وهو يدرك الابصار» ولي بازهم ابوبکريست‌ها مي‌گويند که خداوند در قيامت روئيت خواهد شد!!! جاي ديگر مي‌فرمايد: «وما ينطق عن الهوي» ولي بازهم ابوبکريست‌ها مي‌گويند که حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) چون ديوانگان قصد خودکشي داشت!!! *********** به نظر شما قرآن کريم ديگر بايد چه بگويد تا امثال عمر بن عمر (کامنت 15) قانع شوند و از پرستش وهم ساقدار در آسمان خودداري کنند؟ مگر قرآن کريم مسلمين را امر به اطاعت از حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) نکرده است؟ پس چرا ابوبکريست‌ها قانع نشدند و به جاي ايشان عائشة را منبع سنت دين خود (مثل رضاع کبير) قرار دادند؟ مگر قرآن مجيد نفرموده است «سبحانه وتعالي عما يشركون»؟ پس چرا قوم عمري همچنان ابوبکر را شريک خداوند در جعل خليفه مي‌دانند؟ *********** مشکل اين قوم چيست؟ نام است؟ لفظ مبارک «الله» 2816 مرتبه در قرآن کريم است!!! ولي اين قوم همچنان به جاي «الله»، وهم ساقدار را معبود خود مي‌دانند!!! ولي اين قوم همچنان به جاي «الله»، ابوبکر را جاعل خليفه الله مي‌دانند!!! ولي اين قوم همچنان به جاي «الله»، عمر را جاعل شريعت الهي مي‌دانند!!! ******** پس نامها و الفاظ مشکل اين قوم نيست!! همانگونه که لفظ «احمد» مشکل قوم نصاري نبود!!! همانگونه که لفظ «مسيح» مشکل قوم يهود نبود!!! هم نصاري از لفظ «احمد» باخبر بود، و هم يهود از لفظ «مسيح» باخبر بود. ولي به مجرد آنکه حضرت مسيح (عليه السلام) و حضرت نبي اکرم احمد (صلي الله عليه و آله) را ديدند، آنها را انکار کردند!! دقيقا همانگونه که ابوبکريست‌ها، محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) را انکار کردند و به جاي ايشان شوراي سقيفه را قبول کردند!! همانگونه که «آل ياسين» را انکار کردند و واژه جعلي «الياسين» را وارد قرآن کردند!!! چه کنند ديگر!! ابوبکريسم است و پيروي از کعب الحبار!!!
17 | علي | Iran - Yazd | ١٥:٤٣ - ٠٣ تير ١٣٩٢ |
باسلام به دوستان محترم وعرض تشکرازمجريان سايت. اميدوارم هرچه سريع ترمقاله مفصّل تان درخصوص سوال فوق،مهيّاشده ودرمعرض ديدِکاربرانتان قرارگيردتامابامطالعه آن، به پاسخ مان برسيم. فقط باعرض معذرت اين نکته رالازم به ذکرمي دانم که: آري بسيار شده که خداوندمتعال درقرآن کريم افرادي رابه اقتضاي علوم بلاغت وفصاحت، شخص،اشخاص وياحتي اشيائي راباصفت! وصيغه غايب! وماضي وامثالهم ذکرکرده! ولي هيچکدام (درآن لحظه)درمقام معرفي انتصاب ايشان به نصب رسالت الهي چون نبوت وياامامت به معناي شيعي آن نبوده! بلکه ذکري ازسرگذشت وتاريخ شخص مذکوراست نسبت به واقعه اي! مانندداستان آسم ابن برخياوآوردن تخت ملکه سبأتوسط اوبه کمترازپلک چشم، به هم زدن! ياقصه عزيزمصروهمسرش زليخا! ويااشاره قرآن به حضرت آسيه بنت مزاحم وآن ايمان محکم اوبه خداي يکتا وفداکاريهاي اودرحق پيامبرزمانش حضرت موسي! وبازاشاره به داستان حضرت عُزير و عُزارکه برادرش عُزير ازچگونه زنده شدن مردگان سوال نمودوخداوندبايک "کن فيکون" پاسخش راداد! ومواردي ازاين دست که گرچه هيچکدام به اسم نيست وفقط باصفت است ولي ذکر حادثه اي است که برايشان اتفاق افتاده وقرارنيست مردم نيازي به ذکراسم شان داشته باشند! چراکه ذکر نام آنان، عقيده نيست! وهرگزاقوام وملل به جان هم نمي افتندودست به کشتاريکديگرنمي زنندکه فرضاً نام کسي که تخت بلقيس راآوردکه بود؟؟! ولي اينجاسخن ازدوچيزاست اول اعتقادبه اصل امامت والوالامري! ودوم که 1400سال است مردم رابه جان يکديگرانداخته وازاصل اول مهمترشده! "مصداق بلاشبهه او که همان اسم اوست وداشتن مدرک قرآني به اسم، که وجودندارد" خداونددرقرآن کريم درچندکلمه بسيارکوتاه!! نبوت حضرت رسول اکرم صلي الله عليه واله راتصريح مي کندتامخالفان اوبه اجماع مسلمانان،کافرباشندمثلاً "ومامحمدالارسول" "..يأتي من بعدي اسمه احمد" "انک لمن المرسلين" ومي دانيدازاين قبيل آيات براي اثبات انبياء سلف وحضرت رسول(ص)بسيارفراوان است واگريک آيه! به همين مقدار!نه بيشتر!فقط يک آيه!به اسم امامت نازل شده بودهيچکدام ازاين بگومگوهاي بين مسلمين وجودنداشت. والسلام علي من اتيع الهدي.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ هيچ معلوم نيست كه در صورت ذكر چيزي در قرآن هم اختلاف نباشد ما معتقد هستيم كه حتي اگر نام ائمه عليهم السلام هم در قرآن مي‌آمد، پيروان سقيفه حاضر نبودند كه بپذيرند؛ چنانچه خلفاي ‏سه گانه در بسياري از احكام و مسائل، بر خلاف صريح قرآن عمل کردند؛ و حکم آنرا نپذيرفتند.
به موارد زير دقت كنيد:
الف) متعه:
آيه قرآن مي گويد: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآَتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً » (نساء/24)
و زنانى را كه متعه كرده‌ايد ، مَهرشان را به عنوان فريضه اى به آنان بدهيد.
قرطبي مي‌گويد: «وقال الجمهور المراد نكاح المتعة الذي كان في صدر الإسلام»
مراد از اين « فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ » نكاح متعه است كه در صدر اسلام رايج بوده.
تفسير قرطبي ، ج5 ، ص120 و فتح القدير ، ج1 ، ص449 و تفسير طبري ، ج5 ، ص18
در صحيح بخاري آمده است: « نزلت آية المتعة في كتاب الله ففعلناها مع رسول الله صلى الله عليه وسلم ولم ينزل قرآن يحرمه ولم ينه عنها حتى مات قال رجل برأيه ما شاء قال محمد يقال إنه عمر»
آيه متعه در زمان رسول خدا نازل شد و ما در زمان رسول خدا به آن عمل مي‌كرديم و آيه هم بر حرمت‌ آن نازل نگرديد و رسول خدا هم تا دم مرگ ما را از آن منع نكرد ، مردي با رأي و ميل خودش هر چه كه دلش خواست گفت . و اين شخص عمر بن الخطاب بود.
ب) ارث:
خليفه اول با آوردن حديثي که تنها خود شاهد صدور آن از پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله بود ؛ ارث بردن از پيامبران را انکار و فدک را از حضرت فاطمه سلام الله عليها ‏پس گرفت، بر خلاف آيات ‏شريفه:
«و َوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ» ( نمل/16)
«فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا ، يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ و َاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا» (مريم/ 5 و 6)
ج) حج تمتع:
خليفه دوم آيه ي
« فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ» (بقره/ 192)
را منسوخ اعلام کرد و دستور داد تا بدان عمل ننمايند. دليل آن در بحث متعه گذشت.
د) آيه «ماينطق عن الهوي»:
قرآن کريم در باره ي پيامبرصلي الله و عليه و آله مي فرمايد :
«وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى ، إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى ،عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى» ( نجم/3)
ولي ‏وقتي پيامبر صلي الله و عليه و آله قلم و دوات براي نوشتن خواست تا بدان وسيله جلوي ضلالت امت را بگيرد،
« هَلُمُّوا أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ»
( قلم و دوات و كاغذى) بياوريد تا نامه‏اى براى شما بنويسم كه به بركت آن بعد از آن هرگز گمراه نشويد.
«فَقَالَ بَعْضُهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَدْ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتابُ اللَّهِ»
بعضى از حاضران گفتند:« بيمارى بر پيامبر صلى الله عليه و آله غلبه كرده( و العياذ باللَّه هذيان مى‏گويد) و نزد شما قرآن است و قرآن براى ما كافى است»
در ميان حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ بعضى مى‏ گفتند:« بياوريد تا حضرت بنويسد و هرگز گمراه نشويد!» و بعضى غير از آن را مى‏گفتند؛ هنگامى كه سر و صدا و غوغا و اختلاف فزونى گرفت، رسول خدا صلى الله عليه و آله( با ناراحتى شديد) فرمود:« برخيزيد و از نزد من برويد اين حديث به طرق مختلف و با تعبيرات گوناگون در همان صحيح بخارى نقل شده است.
(صحيح بخارى، جلد ششم، باب مرض النّبى صلى الله عليه و آله و وفاته، صفحه 12، چاپ دارالجيل بيروت.)
از توجه به اين موارد معلوم مي شود که غاصبان خلافت از هيچ تلاشي براي بازي کردن با قرآن و نابودي دين فروگذار نمي‌کردند، علامه اميني (ره) در اين زمينه مي نويسد: « نبي مکرم اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مطلع بود كسانى هستند كه بر علي عليه السلام رشك مي برند چنانكه در قرآن بدان اشعار شده:
« أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ» (النساء/ 54)
ابن مغازلى در« مناقب» و ابن ابى الحديد در جلد 2 شرحش ص 236 و حضرمى شافعى در« الرشفه» ص 27 اشعار نموده ‏اند كه: اين آيه درباره على عليه السلام و مختصات علمى او( كه مورد رشك و حسد واقع شد) نازل گرديده است.
مگر اهل كتاب با آنكه در كتب آنها به نام و خصوصيات رسول خاتم صلي الله عليه و آله تصريح شده بود به ايشان ايمان اوردند؟
حضرت عيسي عليه السلام، مسيحيان را به رسول خاتم صلي الله عليه و آله بشارت داده بود:
«وَ إِذْ قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَني‏ إِسْرائيلَ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتي‏ مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَد» (صف/9)
و (به ياد آوريد) هنگامى را كه عيسى بن مريم گفت: «اى بنى اسرائيل! من فرستاده خدا به سوى شما هستم در حالى كه تصديق‏كننده كتابى كه قبل از من فرستاده شده [= تورات‏] مى‏باشم، و بشارت‏دهنده به رسولى كه بعد از من مى‏آيد و نام او احمد است!»
علماء مسيح و يهود به آمدن پيامبر بشارت ميدادند و اوصاف ايشان را سينه به سينه نقل و در کتابهاشان مي نوشتند، و اوصاف ايشان آنقدر واضح بود که همانند فرزندانشان او را ميشناختند؛
الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَريقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُون‏(بقره/146 و انعام/20)
اما مي بينيم وقتي ايشان مبعوث شدند، بخاطر متاع دنيا سر به مخالفت گذاشتند. و حقيقت را کتمان کردند.
إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَليلاً أُولئِكَ ما يَأْكُلُونَ في‏ بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ ( بقره/ 174)
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
18 | سلام بر قاتل ... | Germany - Nuremberg | ١٦:٥٤ - ٠٣ تير ١٣٩٢ |
****** علت اصلي گمراهي پيروان عائشة ******** حالا فهميدم!!! بنده بالاخره متوجه شدم!!! بعد از سالها تعجب و حيرت، به فضل خدا، بنده علت اصلي را يافتم!!! علت اصلي ارتکاب عمل شنيع رضاع کبير، همراهي با عائشة در جنگ جمل، دشمني با اهل بيت (عليهم السلام) و کشته شدن بيش از 20 هزار نفر: >>>>> نيامدن اسم «عائشة» در آيه «فقد صغت قلوبكما» بوده است!!! <<<<<< *********** چه کار کنند اين قوم بدعاقبت؟؟ اگر خداوند اسم «عائشة» را مستقيما در آن آيه آورده بود، آنها هرگز پيرو عائشة نمي‌شدند!!! هرچه باشد: "مصداق بلاشبهه او که همان اسم «عائشة» است وداشتن مدرک قرآني به اسم «عائشة»، که وجودندارد" ********* چرا خداوند مستقيما اسم «عائشة» را نياورد تا اينها بدانند که نبايد از آن منحرف القلب پيروي کنند؟!!! چرا خداوند مستقيما نام «عائشة» را نياورد تا مردم با پيروي از او « 1400سال» به جان يکديگر نيافتند؟!!! «واگريک آيه! به همين مقدار!نه بيشتر!فقط يک آيه!به اسم «عائشة» نازل شده بود هيچکدام از اين رضاعهاي کبير بين مسلمين وجودنداشت»!!! کاش فقط يک آيه!! فقط يک آيه نام عائشة را کنار انحراف قلب او ذکر کرده بود، تا مسلمات ديگر به مردان سيبيلو شير ندهند!!! ************** راستي اي جماعت ابوبکريست!!! بنده يک چيز ديگر هم درباره شما کشف کردم!!! علت آنکه شما از معاويه و ابوبکر و يزيد و مامون و خلفاي عثماني و تيمور لنگ و صدام و ديکتاتورهاي سعودي و ... دوري نمي‌کنيد اين است که در اين آيه «اجتنبوا الطاغوت» مستقيما اسم آنها نيامده است!!! اگر خداوند مي‌خواست شما از يزيد و ابوبکر پيروي نکنيد، قطعا اسم آنها را کنار آيه «اجتنبوا الطاغوت» مي‌آورد!!! ولي نياورد، تا شما هم از آنها دوري و اجتناب نکنيد!!! يا علي
19 | علي | Iran - Yazd | ١٧:٠٥ - ٠٣ تير ١٣٩٢ |
باعرض سلام مجددخدمت شماعزيزان قبلاًمن ازکابران محترم معذرت خواهي مي کنم که درکامنت فوق آنقدربحث از"اسم"بودکه الان وقتي نظرخودم راديدم متوجه شدم بجاي آصف ابن برخيااشتباهاً آسم اين برخيا نوشته ام که پوزش مي طلبم. وامادرپاسخ به شماعزيزان گروه محترم سايت، مختصراًبايدبگويم اولاًاينکه فرموده ايد: "هيچ معلوم نيست كه در صورت ذكر چيزي در قرآن هم اختلاف نباشد ما معتقد هستيم كه حتي اگر نام ائمه عليهم السلام هم در قرآن مي‌آمد، پيروان سقيفه حاضر نبودند كه بپذيرند؛" اين سخن شماهم قصاص قبل ازجنايت است وهم نوعي ادعاي علم غيب! دوستان من ازکجاشمابه اين نظرتان تااين حدمطمئن هستيد که فرموده ايد"..معتقديم.."؟ و(فرضاً نيز)اگربعدازذکرنام ائمه عليهم السلام کسي مخالفت مي ورزيدمابراحتي به استنادبه قرآن کريم اوراکافرمي خوانديم وديگرباهم بحث نمي کرديم. ثانياً آندسته آياتي که براي مدَّعايتان چون متعه و ارث.. آورده ايدخودتان مي دانيدکه هيچکدام ظهور در مانحن فيه ندارد!چراکه آن هم به تصريح نيست بلکه به تفسيراست! مثلاً آيه متعه که هرگزنص و مويِّدازدواج موقت نيست به دهها دليل! وآيه ارث هم حضرت داوود فرزندان زيادي داشت وازهيچکدام ذکري نشده واينجاهم صحبت ازارث درخصوص نبوت است نه مال و منال داوود! که خداوندبه اين شيوه مي فرمايدحضرت سليمان پس ازپدرش داوودپيامبرشداين کجاوآنچه شمافرموده ايدکجا؟؟ حضرت زکريابعدازدعابراي فرزند دارشدن(يحيي) فرموديرثني ويرث من آل يعقوب واجعله رب رضيّاً يعني دعاکردوازخدامي خواست که فرزندش مالش رابالابکشدوياچون خودش به مقام رسالت برسد؟؟؟!!! البته کتب مقالات مفصل وطولاني دراين مورد ومغالطه هاي چون اين آيه وآيات ديگرکه نمي خواهم به آن اشاره کنم،ولي مع الاسف عده اي بااغراض فرقه اي آن رابه نفع خودمصادره نموده اندرا من مطالعه کامل ودقيق نموده ام که نيازي به ورود به بحث آن راندارم. ثالثاًحديث قرطاس هم الي ماشاءالله حرف وحديث درآن است که خودتان ازموضوع باخبرهستيدازسند تادلالت واينکه حالا که پيامبرننوشته خب ازکجامي دانيدکه حضرت قراربوده چه بنويسد؟ ضمن اينکه پامبراُمّي ودرس نخوانده بوده واصلاً نمي نوشته ودههااشکال به ماننداين دو!!! رابعاًپاسخ خودتان رابحمدالله خودتان داده ايدچون فرموده ايدباهمه اوصافي که پيامبردرکتب پيشين وقرآن ذکرشده بودبگونه اي که اهل کتاب او راچون فرزندانشان مي شناختندبازعده اي همان يهود ونصاري مانده وايمان نياوردند! واتفاقاًمانيزهمين مي گوئيم وبي بينيدکه براحتي خودقرآن کريم ومابه تبع قرآن مجيد،آنان رامسلمان ندانسته وبلکه کفاريهودونصاري مي خوانيم وباهم بحثي نداريم! چراکه درمقابل نص جبهه گرفتند! آياتي ديگري هم که احياناًذکرده ويامي کنيدبه همين شکل است اگرنص است پس مخالف نص کافراست واگرنص نيست چراماتفسيربه رأيِ خودمان را وِجهه نص!! به آن مي دهيم؟ باتشکرازشمادوستان گرامي. والسلام علي من اتبع الهدي.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ به دليل آياتي كه ذكر كرديم. خلفا با آن مخالفت كردند و حالا اهل سنت برخي چشم و گوش بسته از آنها تبعيت مي كنند و هيچ اعتراضي نمي كنند و سخن انها را همانند سخن الهي پذيرفته اند.
آيات تصريح داشته و حالا هم تصريح دارد ولي برخي كه براي آنها سخت بوده سخن خليفه را رد كنند، در صدد توجيح آن بر آمده اند بطوري كه پس از سالها، امثال جنابعالي در تصريح آن شك مي كنيد تصريح را شما مي فهميد يا حضرت فاطمه سلام الله عليها كه براي ارث بر آنها استدلال مي كند؟ جالب است كسي كه خودش بدعت گذاشته قبول دارد اما شما آن را هم قبول نداريد!
گويا منظور ما را از استدلال به آيات مربوط به يهود و نصاري نفهميده ايد؟! خداوند مي فرمايد: ما رسول آخر الزمان را در كتب آنها به طوري براي آنها معرفي كرديم و نام برديم كه او را از فرزندان خود بهتر مي شناختند حتي براي يافتن او به مدينه مي آيند اما وقتي او ظهور مي كند نمي پذيرند. چه تضميني است كه اگر خداوند نام وصي رسول الله صلي الله و عليه و آله را در قرآن مي آورد مسلمانا هم به آن تمكين مي كردند؟ خداوند با اين طريق مي خواست قرآن و عترت كه ثقلين هستند را از گزند غاصبين نگه دارد چون در صورتي كه همه راهها براي غصب آنها بسته مي شد سعي در قتل وصي يا تحريف قرآن مي كردند چنانكه در زمان رسول الله صلي الله عليه و آله نقشه قتل ايشان و در زمان رحلت ايشان نقشه قتل امام علي عليه السلام را كشيدند ولي بحمد الله نتوانستند و خداوند آنها را از اين حوادث حفظ كرد و قرآن را با اين ترفند از تحريف نجات داد.
در مورد ارث انتقاد كرده ايد! برادر عزيز نبوت ارث بردني نيست بلكه اعطايي از طرف خداست. ثانياً مگر آدم كم است كه حضرت ذكريا اصرار داشته باشد خداوند به ايشان پسري بدهد تا نبي بعد از او باشد؟ مگر حضرت عيسي عليه السلام به دنيا نيامده بود آنهم با آنهمه معجزه؟ پس ايشان نبوت را در مورد ارث بردن لحاظ نداشته است.
در مورد حديث دوات و قلم در دو مطلب «بررسي حديث دوات و قلم 01» و «بررسي حديث دوات و قلم 02» بحث شده مراجعه كنيد و نقد خودتان را آنجا مطرح كنيد.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
20 | سلام بر قاتل ... | | ١٩:٣٢ - ٠٣ تير ١٣٩٢ |
**** شيخ شهيد حسن شحاتة را براي چه کشتند؟ ***** مي‌دانيد اين جماعت ابوبکريست براي چه شيخ حسن شحاتة را به قتل رساندند؟ دليلشان اين بود که در اين آيه: «ومن يقتل مومنا متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فيها» صراحتا نام «حسن شحاتة» نيامده است. اگر قرآن کريم نوشته بود «ومن يقتل شيخ حسن شحاتة متعمدا فجزاوه جهنم خالدا فيها» آنها هرگز دست به چنين جنايت فجيعي نمي‌زدند!! ******** لطفا نگوييد: اگر اسم «شيخ حسن شحاتة» در اين آيه مي‌آمد بازهم ابوبکريست اين جنايت را مرتکب مي‌شدند!!! اين کار شما هم قصاص قبل از جنايت است و هم ادعاي علم غيب!!! شما از کجا مي‌دانيد که اگر اسم «شيخ حسن شحاتة» در اين آيه آمده بود بازهم او را شهيد مي‌کردند؟!!! شما که علم غيب نداريد!! ******** حرمت قتل شيخ حسن شحاتة بر اساس اين آيه قرآني «به تصريح نيست بلکه به تفسيراست!» فلذا!! فلذا قتل ايشان عمل حرامي نبوده است!!! آري. آيه حرمت قتل مومن، نص روشني بر حرمت قتل شيخ حسن شحاتة نبوده است!! البته کتب مقالات مفصل وطولاني در مورد اين آيه وجود دارد که نمي خواهم به آن اشاره کنم،ولي مع الاسف عده اي بااغراض حرمت قتل شيخ حسن شحاتة را از آن استنباط کرده‌اند، را من مطالعه کامل ودقيق نموده ام که نيازي به ورود به بحث آن راندارم. آيه حرمت قتل هم الي ماشاءالله حرف وحديث درآن است که خودتان ازموضوع باخبرهستيد. ************** بنده بسيار متعجب هستم که اين جماعت ابوبکريست به جاي آنکه خود را به دروغ شيعه جاي زنند، و يا آنکه صفحات طولاني از خزعبلات سياه کنند، چرا 2 صفحه علم عمر را به ما نشان نمي‌دهند؟!!! چرا به سئوالات استاد مجيد علي و يا آقاي ابوزينب پاسخ نمي‌دهند؟!! مي‌دانيد چرا به به سئوالات روشن ما پاسخ نمي‌دهند؟ چون در آيه نوراني «افلا تعقلون» صريحا نگفته است که در سئوالات ما «تعقل» کنند!!! اگر قرآن کريم مي‌خواست که ابوبکريست ها در سئوالات ما «تعقل» کنند بايد مي‌نوشت: «افلا تعقلون في القول مجيد م علي» «افلا تعقلون في المطالب ابوزينب» ********** چي شد 2 صفحه علم عمر؟!!!!
21 | علي | Iran - Yazd | ٢٢:٠٣ - ٠٣ تير ١٣٩٢ |
باسلام واحترام خدمت فعالان خدوم اين سايت محترم وديگرکاربران عزيز بنظر،شماعزيزان، کُنه سخن من رانسبت به آيات مذکوره ملتفت نشده ايد! بله من نيزمانندخودتان وهمه جهان اسلام اصيل، هم آيات مربوط به ارث راقبول دارم وهم آيات مربوط به بحث نبوت و..خلاصه تمام آنچه راازمحکم ومتشابه درقرآن کريم آمده ونازل شده است ربناآمنّابماانزلتَ واتّبعناالرسولَ فاکتبامع الشاهدين. وامابعد آيه اي که شمابراي اثبات نظرتان درخصوص ارث فرموده ايد"يرثني ويرث من آل يعقوب"ويا"و ورث سليمان داوود" آياواقعاًکجاي اين آيه اشاره به ارث فقهي وانتقال ماترک انسان به ورّاث اودارد؟ يعني شمامي فرمائيدحضرت زکرياکه اتفاقاً ازاحوالاتش آمده مردي زاهدودست خالي ازلحاظ مالي بوده فقط منتظرفرزندي براي ماترک خود داشته؟ والبته که مقام نبوت اعطائي است"الله اعلم حيث يجعل رسالته" ولي دعاکه براي پيامبرخدا حرام نشده! حضرت موسي نيزبراي برادرش هارون فرمود"واَشرِکه في امري"واتفاقاًمستجاب شد. پس چراحضرت زکريا فرموده"ويرث من آل يعقوب"؟ آنوقت که ازآل يعقوب و همه مالشان هيچ خبري نبوده وهمه ازدنيارفته واموالشان تقسيم شده بود!!! وآياخداوندفرموده آهاي مردم سليمان آمدواموال پدرش داوودرابه ارث بردوبعدبلافاصله درهمان آيه!! سليمان بعدازرسيدن به مال دنيا و پدرش گفت"ايهالناس عُلمّنامنطق الطيرواوتيامن کل شي"!!!! آيادراين آيه هرگزسخن ازرسالت ونبوت سليمان درکار نيست؟؟؟!!! واين آيات راشمادرکنارآياتي چون "يوصيکم الله في اولادکم للذکرمثل حظ الانثيين"مي دانيد؟بله؟؟؟ وآنچنان به من گفته ايد: " تصريح را شما مي فهميد يا حضرت فاطمه سلام الله عليها كه براي ارث بر آنها استدلال مي كند؟" کانّه لحظه اي که آنحضرت دادخواهي ميکرده شمادرفاصله سه قدمي حضرت فاطمه سلام الله عليهاايستاده بوديد واين نگرش متعبّدانه تان به يک مطلب تاريخي!چنان در اوج تعبّداست که حاضربه تامّل درآيات قرآن نشده که هيچ!!!حتي اجازه تفکّر و تدبّر به ديگران نيزنمي دهيدوخواستارکرنش بلاسوال ملت هستيد!!!(البته باعرض معذرت ازشمابجهت نوع سولاتم،وهرگز قصداسائه ادب نيست) اگراين آيات به اعتقادشماتصريح داردپس چرايک ملياردازعالَم اسلام اهل سنت هستند؟ حتماًهمه وهمه اهل سقيفه بني ساعده بوده وهمه لجبازي مي کنندودلشان مي خواهدکه روي سعادت رانبينند؟؟!! پس آيات درخصوص احکام فقهي راچکارمي کنيد؟ بااينکه عقيده نيست وفروع است ولي بازعده اي بسيار ازشيعه وسني نگاه شان به آيه متفاوت است؟؟؟!! مثلاً"واتمّو الصيام الي الليل"که در بحث صوم است آياآن هم لجبازي مي کنند؟ حتماًمي دانيدکه درعلم اصول،اصوليون بزرگوار، بحث هائي فراواني من جمله علامه مظفرنموده اندکه چندين صفحه دراين خصوص(غايت ومغيّا و شقوق آن) اختصاص داده وبحث نموده اند! آيا آنهم لجبازي وچشم وگوش بسته است يايک بحث طويل علمي است؟؟(منظوراگرتصريح داشت بي شک بين مسلمين،اين جدال هاواختلاف نظرات وجودنداشت) چرادرحق آياتي که واقعاًتصريح داردعالَم اسلام درآن ترديدنداشته وتسليم اند؟ مثل عقايدحقه مصرَّح وهمچنين فروع دين،چون اصل توحيد اصل معاد ايمان به قرآن وکتب ماقبل آسماني ايمان به نبوت انبياء ايمان به ملائکه اعتقادبه صفات جلال وجمال خداوند حج زکات نماز روزه جهاد وتا..حوزه مستحبات مثل سلام نمودن و...که تماماًموردقبول مسلمانان است. درپايان ازحسن برخوردشماوپاسخگوئي تان به جوانان وکاربرانتان که طالب هدايت اندتشکرمي کنم خداوندماراباقرآن واهلبيت عصمت عليهم السلام محشورنمايد. والسلام علي من اتّبع الهدي.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ ما دلايلي در نظر قبلي براي شما بيان داشتيم كه شما به آنها اشاره نكرده ايد بجز اعطايي بودن كه آن را هم متوجه نشده ايد! ما مي گوييم مگر نبوت ارثي است كه حضرت زكريا بفرمايد: به من فرزندي بده كه نبوت را از من ارث ببرد؟ چرا ايشان از لفظ ارث استفاده بفرمايند؟ شما به اين پاسخ بدهيد.
جواب ديگر اينكه متبادر به ذهن از ارث همان ارث بردن ما ترك ميت از اموال و اسباب زندگى است.
ثالثاً اين سخن شما با جمله «وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي» ناسازگار است، براى اينكه او در اين جمله مى‏ گويد: من مى ‏ترسم بعد از مرگم چيزهايى كه بايد از انسان به فرزندش منتقل شود به خويشاوندانم منتقل گردد، پس او مى‏ ترسد از اينكه مواليش مالك مال او شوند، نه اينكه بترسد مواليش داراى قرب و منزلت و تقوى و كرامت گردند، و اين معنا ندارد كه يك پيغمبرى نسبت به خويشاوندانش اين چنين بخلى داشته باشد كه بعد و يا قبل از مرگش داراى تقوى و كرامت گردند، زيرا انبياء جز صلاح و سعادت خلق آرزويى ندارند.
رابعاً تفسير شما با جمله«وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا» سازگارى نخواهد داشت، زيرا معنا ندارد كسى بگويد خدايا مرا فرزندى پيغمبر ارزانى بدار و او را مرضى (پسنديده) بگردان، براى اينكه، كسى كه پيغمبر مى ‏شود فضيلت مرضى بودن و بالاتر از آن را دارد ديگر حاجت به درخواست ندارد.
خامساً ظاهر از كلام حضرت زكريا در سوره آل عمران كه عرض كرده:«هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً» و سوره انبيا كه عرض كرده:«رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً» همين است‏.
سخن ششم ما هم در نظر قبلي بيان شد و جواب نداديد كه مگر آدم كم است كه حضرت ذكريا اصرار داشته باشد خداوند به ايشان پسري بدهد تا نبي بعد از او باشد؟ مگر حضرت عيسي عليه السلام به دنيا نيامده بود آنهم با آنهمه معجزه؟ پس ايشان نبوت را در مورد ارث بردن لحاظ نداشته است.
اما «يرث من آل يعقوب» منظور همسر ايشان بوده و «من» هم در اينجا «تبعيضيه» است يعني از من و از برخي از آل يعقوب كه همسر ايشان باشد ارث ببرد. (همسر زكريا خواهر مريم بنت عمران بن ماثان است).
در مورد آيه مربوط به جريان حضرت سليمان «وَ لَقَدْ آتَيْنا داوُدَ وَ سُلَيْمانَ عِلْماً وَ قالاَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي فَضَّلَنا عَلى‏ كَثيرٍ مِنْ عِبادِهِ الْمُؤْمِنينَ و َوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ» چنانكه مشاهده مي كنيد خداوند در آيه قبل مي فرماييد: «ما به آن دو علم عطا كرديم» پس علم از طريق ارث نبوده هم چنين «ارثي نبودن نبوت» در اين آيه همن حاكم است و مانع معناي مد نظر شماست مضاف بر اينكه متبادر بودن ارث در ارث مالي و احتجاج حضرت زهرا سلام الله عليها در هر دو مورد، دليل نهايي ما است.
اينكه مي فرماييد: اگر تصريح دارد چرا يك ميليارد از عالم اسلام سني هستند؟ گويا به قرآن و تاريخ و عقل مراجعه نكرده ايد؟! مگر در تاريخ انبيا نيامده است كه اكثر مردم زمانشان با آنها مخالفت كردند؟ صراحتي بيشتر از وجود نبي مي خواهيد؟ مگر در قرآن خداوند اينهمه نفرموده است: «اكثرهم لايعقلون» و «اكثرهم لا يعلمون» و... مگر در حديث نيامده است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «امت من به 73 فرقه تقسيم مي شوند كه 72 فرقه آنها بر باطل و در جهنمند فقط يك فرقه از آنها نجات مي يابند»؟ .
كسي بحث علمي را منكر نشده و آن را لجبازي نمي خواند. بسياري از آيات قرآن بين سني و شيعه در آن اختلاف است كه حجم زيادي از آنها را تشكيل مي دهد.
ما در مورد خود خداوند و امكان رؤيت او در توحيد و شرك، جزئيات معاد همچنين حج و نمازو ... اختلاف داريم. مگر در اين موارد تصريح نيست؟ يا تعصب و توجيهات و منافع فرقه اي و... آنها را از تصريح انداخته است؟
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
22 | سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) | Iran - Karaj | ٠١:٣٦ - ٠٤ تير ١٣٩٢ |
سلام جناب علي نگارنده ي کامنت هاي 15 ، 17 و 19 يک سؤال در ابتدا از شما مي پرسم و بعد اگر تمايل داشتيد ادامه ي بحث را در صورت تمايل پيگيري خواهيم کرد. لطفا بطور مشخص و بدون پرداختن به حواشي بفرمائيد "عقل" و فرايند حاصله از آن بدون استفاده از علم امامت و ولايت از نظر حضرتعالي، چگونه تعريف ميشود و اصلا لزوم استفاده از آن با چه هدفي در زندگي روزمره ي مسلمانان از طرف خداوند تبارک و تعالي قرار گرفته است ؟ جسارتآ تکرار ميکنم: لطف فرموده و بطور شفاف و بدون توسل به حاشيه روي پاسخ بنده را مرقوم بفرمائيد. پاسخ اين سؤال ارتباط مستقيم به سؤال حضرتعالي دارد. متشکرم
23 | شمس الدين جليليان | Iran - Tehran | ١٢:٥٥ - ٠٤ تير ١٣٩٢ |
در جواب کامنت شماره ده - جواب : برادر عزيز جواب سلام بر قاتل عمر را نداده ايد . اين که شما فرموده ايد حسنين و امام سجاد و ... چند کافر راکشته اند ؟ توجيه درستي نيست اولا عمر صحابي پيغمبر بوده و در غزوات آن حضرت حضور داشته خصوصا در جنگ خندق نعره هاي هل من مبارز عمرو بن عبدود را مي شنيد ولي امامان ما غير از حضرت علي در زماني بوده اند که دين اسلام بر شبه جزيره و بسياري از بلاد حاکم گرديده بود . اينکه فرموده ايد صفويان وحشي گري کرده اند ربطي به حقانيت شيعه ندارد اگر به عملکرد ائمه ي شيعه نقدي داريد بفرماييد . بنده ممکن است در حالي که خود را شيعه مي نامم هزاران جنايت هم مرتکب شوم و اين خللي به حقانيت شيعه وارد نمي کند چون بنده شيعه ي خوبي نبوده ام . جانشيني پيامبر براي پاسخگويي به نيازهاي امت اسلامي است از جمله تفسير قرآن و نشر اخلاق حسنه و پاسخگويي به مسائل جديد با استفاده از قرآن و سنت . آيا به نظر شما عمر اين توانايي را داشته ؟ و اگر داشت چرا بارها گفته لولاعلي لهلک عمر .اهل سنت در دفاع از عمر معمولا به فتوحات او و گاهي هم به عدالتش استناد مي کنند از کجا معلوم اگر حکومت در دست علي قرار مي گرفت فتوحات بيشتري حاصل نمي شد ؟ در باب عدالت ايشان نيز بايد عرض کنم که مثال عدالت ايشان مثال سردسته ي دزداني است که مالي را غصب کرده و آن را عادلانه بين خود و ساير دزدها تقسيم کند ! وقتي حکومت غصب شده عدالت ديگر معني ندارد چنين امري درباب عمربن عبدالعزيز هم صدق مي کند ايشان هم عدالت داشته و امام معصوم درباره ي ايشان فرموده که او کسي است که اهل زمين او را دعا مي کنند و اهل آسمان او را لعنت مي کنند .بدعت خلافت هرچه هست چون ختم به خير نشده و در ادامه به سلطنت بدل گرديد و افرادي چون معاويه بن هند جگر خوار و يزيد فاسق و ميمون باز و بني مروان که پيامبر او را در طفوليت لعنت کرد و ساير خلفاي جور از بني عباس در سلسله ي خلافت قرار گرفتند از باطل بودن آن حکايت دارد .
24 | شمس الدين جليليان | Iran - Tehran | ٢٣:٢٨ - ٠٤ تير ١٣٩٢ |
کامنت 11 سني تبريز . اين مقدمه چيني ها و صغري و کبري چيني ها از عادات مرسوم شما اهل بدعت و پيروان ابوحنيفه است . اگر نعوذ بالله حتي علي هم به پيامبر ايمان نمي آورد و رسالت پيامبر بدون حتي يک مسلمان به شکست مي انجاميد باز هيچ نقصي براي پيامبر محسوب نمي شد پيامبر اسلام و اصولا همه ي پيامبران فقط مامور ابلاغ هستند و اينکه شما پا قياس نافصتان مي خواهيد شيعه را متهم به ترسو دانستن پيامبر کنيد اين هم يکي از هزاران بدعت شماست ما مي گوييم عمر آن گونه بود شما ذر جواب مي فرماييد صفويه چنين و چنان بود . صفويه يک سلسله ي پادشاهي در ايران بوده که براي هيچ شيعه اي مقدس نيستند اما مانند همه ي حاکمان محاسن و معايبي هم داشته اند همان گونه که ديروز سلاطين عثماني و امروز آل سعود و آل خليفه و ديگر شيوخ منطقه بي اشکال نيستند کسي نگفته که عمر و ديگري در خيبر نافرماني رسول خدا کرده اند مسئله اين است که رفتند و شکست خوردند و پيامبر فرمود فردا پرچم را به دست کسي خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند ... اين خلفاي شما و اين اصحاب بزرگواري که سنگ آنها را به سينه مي زنيد در نبردهاي تن به تن بدر و احد و خندق کجا بودند ؟ عبد الشيطان بن عوف که در شوراي مضحک و فرمايشي عمر حق وتو داشت کجا بود ؟ به خود آييد و مصداق اين بيت حافظ نباشيد که مي فرمايند : آه آه از دست صرافان گوهر ناشناس / هر زمان خرمهره را با در برابر مي کنند . به خدا قسم جز پيامبر و اهل بيت معصومش کسي بر زمين نبوده و نيست و نخواهد بود که علي را آن گونه که هست بشناسد و اين جمله ي زيباي امام حسن تنها گوشه اي از عظمت علي را بيان کرده : گذشتگان از او پيشي نگرفتند و آيندگان نيز به او نخواهند رسيد...
25 | سلام بر قاتل ... | Germany - Nuremberg | ٢٤:٠٤ - ٠٤ تير ١٣٩٢ |
جناب آقاي شمس‌الدين مشکل اصلي اين جماعت ابوبکريست کفر به قرآن کريم و آيات آن است. و خداوند متعال به خوبي آنها را توصيف کرده است: «وقال الذين لا يرجون لقاءنا لولا انزل علينا الملايكه او نري ربنا» 1)) از يک طرف مي‌گويند: هرکسي فقط بايد به خدا رجوع کند و پرسيدن تفسير قرآن از امامان، شرک است!! 2)) از طرف ديگر وقتي که آيات قرآن کريم را به آنها عرضه مي‌کنيم مي‌گويند: چرا اين آيات نص صريح نيست؟! ******** آيا واقعا انتظار دارند که آيات قرآن بر آنها نازل شوند؟!! چه خوششان بيايد، چه بدشان بيايد آيات قرآن کريم بر حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) نازل شدند. و ايشان معني و تفسير و بطن و ظاهر و جايگاه نزول و کاربرد و ... آن آيات را مي‌دانستند. و بر مردم واجب است که براي دانستن قرآن کريم به ايشان رجوع کنند. ******** در نظر قوم ابوبکريست، حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) فقط حکم يک آنتن را داشتند!!! که چند سيگنال قرآني گرفتند و به مردم بازگو کردند و بعد هم کارشان تمام شد!! حال خودشان به تنهايي بايد آن آيات را مورد استفاده قرار دهند!!! ******** جناب آقاي شمس‌الدين فراموش نکنيد که ريشه تمامي دشمني ابوبکر و عمر و معاويه و يزيد با حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله)، نزول قرآن به قلب مبارک حضرت عقل کل و «عدم نزول قرآن» به قلوب خراب آنها بود!! از نظر آنها: قلب ابوبکر = قلب حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) پس: حکم ابوبکر = حکم نبي، فرمان ابوبکر = فرمان نبي، سخن ابوبکر = سخن نبي ********* به طور خلاصه: اينها اصلا مرجعيت حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) در علوم قرآني را قبول ندارند!! و اصلا اعتقادي ندارند که براي درک سخن خداوند بايد به ايشان رجوع کرد!! 1)) وقتي آيه‌اي بايد با روشنگري حضرت محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله) همراه باشد: مي‌گويند چرا نص صريح نيست؟ 2)) وقتي آيه‌اي نص صريح باشد: مي‌گويند مغاطله مي‌کنيد و آن معني که شما مي‌گوييد نمي‌دهد!!! سبحان الله تعالي از اين قوم!!! نه تفسير أولو الباب را قبول دارند!!! نه معني واضح و روشن قرآن را قبول دارند!!! ******** بلکه فقط «تفسير» و «معني» که خودشان بگويند را قبول دارند: اين است نشانه خودپرستاني که خداوند در مورد آنها مي‌گويد: «وقال الذين لا يرجون لقاءنا لولا انزل علينا الملايكه او نري ربنا» ******** ابوبکريسم = خودپرستي
26 | سعيد حسيني(شاه اسماعيل صفوي) | Iran - Tehran | ١٠:٥٥ - ٠٥ تير ١٣٩٢ |
سلام اول اينکه منتظر پاسح صريح و شفاف جناب علي هستم. پاسخ به اين سؤال ساده که در کامنت شماره 22 مطرح کردم براي ايشان که مدعي دقت فراروان در آيات قرآن است، تا جائيکه دستهاي جلو و باز شده ي سگ اصحاب کهف را مورد بحث و بررسي قرار مي دهد، نبايد سخت باشد. دوم اينکه از جناب سني تبريز يک سؤال دارم هر چند که تبريز و سني، بيشتر به لطيفه مي ماند و بس ! و جالب تر اينکه دليل هراس شما را از نام خدا در "سلام" نميدانم ! و اما سؤال جناب سني تبريز صرف نظر از صحت و سقم مطالب تان يک سؤال ميکنم و اميدوارم پاسخ تان مبتني بر عقل، علم، ايمان بخدا، منطق و بدون ذره اي تعصب بوده و صرفا وجهه الهي داشته باشد. فردي ادعا مي کند پيرو سنت و قرآن است، اما برخلاف هر دو عمل مي کند و ... همان فرد خود اقرار مي کند که از عادات دوران جاهليت چيزي در او نمانده، به جز اينکه خود را مورد نکاح مردان قرار مي دهد ! البته مسائل بسيار زياد و مختلف است که طرح آن در اين مجال نمي گنجد، لذا به همين يک سؤال بسنده ميکنم. زيرا اگر بخواهم سند و مدرک بياورم که ماهها و شايد سالهاي متمادي وقت شما را بگيرم. مسائلي مانند فرار از غزوات ، تهديد مردم در سقيفه ، اخد بيعت اجباري ، شرابخواري ، ازدواج اجباري همان فرد با عاتکه که همان روز هم به زور با وي همبستر شد و ... اما فعلا همان يک سؤال را بدون پرداختن به کوچکترين حاشيه پاسخ دهيد تا صداقت شما براي بنده اثبات شود ياحق
27 | محمدي | | ١١:٢٧ - ٠٥ تير ١٣٩٢ |
سلام عليکم. "پيامبر فرمود فردا پرچم را به دست کسي خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند" سخن بالا به نقل ازپيامبراکرم بوده که شمابرادرشمس الدين فرموده ايدودرست است سوال؟ آياپيامبرنمي توانست بفرمايد فردا پرچم را به دست کسي خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند..وخليفه من است؟ چراهمواره واژه هاي قرآني و روائي درمحور علي عليه السلام "دوستي" است؟ انماوليکم الله ورسواله والذين امنوا الذين يقيموة الصلوة ويؤتون الزکواة وهم راکعون من کنت مولاه فعلي مولاه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست دارند ضمناً ازعهدصفويه ملعون دفاع نکنيد شايدتاريخ خيانت هاي آنان راخوب نمي دانيد! صفويه ملعون=بني العباس ملعون و رياکار و حيله گرِصدبدترازبني اميه اگرتوضيح علمي ومستندبفرمائيدممنون مي شوم

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي؛ «مولي» در حديث غدير به دلايل مختلف به معني «جانشيني و اولي به نفس» است بخصوص قرائن موجود در خود اين واقعه و تصريح لغت شناسان و مفسرين چنانكه قرطبي در تفسير خود مي گويد:« (هي مولاكم) أي أولى بكم والمولى من يتولى مصالح الإنسان ثم استعمل فيمن كان ملازما للشيء» ثانياً روايت غدير فقط با لفظ مولي نيامده بلكه با لفظ «ولي» هم آمده مثلاً نسائي در خصائص روايت مي كند كه رسول الله صلي الله عليه و آله در روز غدير فرمود: «من كنت وليه فهذا وليه» و اين لفظ در كلام خلفا به معناي جانشيني به كار رفته است. در صحيح مسلم آمده است: «فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنَ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ ». فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِى كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .» كه تمام اين موارد در مقاله «دلالت حديث غدير بر ولايت امير مؤمنان عليه السلام» به همراه اسناد آن موجود است مراجعه نماييد. ثالثاً ما براي جانشيني حضرت علي عليه السلام فقط به اين روايت استشهاد نمي كنيم بلكه دلايل و روايات فراواني با الفاظ مختلف(ولي مولي امير خليفه امام و...) بر آن وجود دارد. برخي از دلايل روايي ما در مقاله «چهل روايت صحيح در اثبات امامت از کتاب‌هاي شيعه و سني» ذكر شده است مراجعه نماييد.
كلمه «انما» در ابتداي آيه ولايت با دوستي سازگاري ندارد، آلوسي در تفسير خود مي‌گويد : «وغالب الأخباريين على أنها نزلت فى على كرم الله تعالى وجهه؛ غالب محدثان اين آيه را در شان حضرت علي عليه السلام مي دانند.» (روح المعانى، ج 6 ص 167 ، دار إحياء التراث العربى – بيروت.) حال آيا دوست مسلمانان فقط خدا و رسول و علي عليه السلام است؟ در حالي كه با ديگر آيات قرآن متعارض مي‌شود . مثل آيه :
وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِينَ آَمَنُوا الَّذِينَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ . مائده / 82 .
مسلّماً يهوديان و كسانى را كه شرك ورزيده‏ اند، دشمن‏ ترين مردم نسبت به مؤمنان خواهى يافت و قطعاً كسانى را كه گفتند: «ما نصرانى هستيم»، نزديكترين مردم در دوستى با مؤمنان خواهى يافت، زيرا برخى از آنان دانشمندان و رهبانانى ‏اند كه تكبر نمى ‏ورزند
اين آيه در باره نجاشي نازل شده است كه در اين آيه ، خداوند نصارا را دوست و محبّ مؤمنين معرفي مي‌كند . اگر ولي به معناي دوست باشد ، تعارض پيش مي‌آيد . آيه 55 مائده مي‌گويد ، دوست شما فقط خدا ، رسول و «الذين آمنوا...» هستند . آيه 82 مائده مي‌گويد : نصاري دوست شما است . رفع تعارض به اين است كه آيه 55 مائده را به معناي «سرپرست و صاحب اختيار» بگيريم و آيه 82 سوره مائده را به معناي محب و دوست .
توضيحات بيشتر در مقاله «بررسي تطبيقي شبهات آيه ولايت»
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
28 | محمدي | | ١٥:٠٤ - ٠٥ تير ١٣٩٢ |
سلام عليکم.
باتشکرفراوان ازشماگروه پاسخ به شبهات مذهبي احسنت استفاده کردم
29 | شمس الدين جليليان | | ٢٤:٠٣ - ٠٦ تير ١٣٩٢ |
کامنت26 برادر يا خواهر محمدي - اولا ما حق نداريم بگوييم قرآن يا پيامبر چرا چنين گفتند و چنان نگفتند . ثانيا در خيبر موقعيت اعلام خلافت نبوده و از اين روايت نتيجه مي گيريم که وقتي پيامبر مي فرمايند فردا پرچم را به کسي مي دهم که ... حتما ديگران چنين ويژگي مهمي نداشته اند يا اقلا از نظر مراتب حب خدا و رسول در مرتبه ي علي نبوده اند . ثالثا آيه ي ابلاغ را که در روز غدير نازل شد با دقت بخوان آيا عاقلانه است که بگوييم خداوند در آن هواي گرم و ماه هاي آخر عمر پيامبر خواسته باشد که دوست داشتن علي را ابلاغ کند و اگر نکند به منزله ي انجام نيافتن رسالت باشد ؟ چرا خداوند به پيامبر هشدار مي دهد که اگر آنچه به تو نازل شده نرساني رسالتت انجام نداده اي ؟ آيا پيامبر از موضوعي بيمناک بود که خداوند در پايان آيه مي فرمايد ما تو را از مردم حفظ مي کنيم ؟ بر فرض بزرگان اهل سنت اگر مولي به معني دوست هم به کار رفته باشد باز فضيلتي است بزرگ که براي ديگران بيان نشده . آيا اگر به معني دوست باشد دوست داشتن علي بر کل مسلمين از جمله اصحاب پيامبر واجب بوده که اورا دوست داشته باشند يا نه ؟اگر واجب بوده حمله به خانه ي علي در جريان بيعت و تهديد به سوزاندن خانه (که حداقل تا اين مرحله را اهل سنت قبول دارند ) با دوستي علي منافات ندارد ؟ و آيا حمله به خانه ي علي و مسائل بعدي و دشنام دادن به علي در طول حدود يک قرن در خطبه هاي نماز مخالف دستور خدا و پيامبر نيست ؟ و در صورت نقض دستور خدا و پيامبر آيا ناقضان اين حق علي کافر نيستند ؟اين مسائل را کنار هم بگذاريد حقيقت روشن مي شود . دشمني با علي چيز غريبي نبوده در تاريخ آمده که منافقان را با بغض علي مي شناختند چون توان دشمني آشکار با پيامبر را نداشتند به علي کينه مي ورزيدند به دلايل مختلف ازجمله به هلاکت رساندن سران کفر در رکاب پيامبر و همچنين مطيع محض پيامبر بودن و نقش اساسي آن حضرت در پيشبرد اهداف اسلام . چرا هند جگرخوار براي کشتن پيامبر ويا علي يا حمزه براي غلامش وحشي جايزه ي آزاد شدن از بردگي تعيين مي کند ؟ دشمني با علي به خاطر شخص علي نيست به خاطر دشمني با اسلام بوده و ... ضمنا کامنت قبلي بنده را مجدد مرور کن بنده از صفويه دفاع نکرده ام و ... صفويه ممکن است با نام علي به پيشرفتهايي رسيده باشد و موقعيتي کسب کرده باشند اما خوب يا بد بودنشان به حقانيت علي خللي وارد نمي کند و آخرين سوال اينکه آيا مسلمين در سال 61 هجري کهخ هنوز تعداد کثيري از اصحاب رسول اکرم زنده بودند در کربلا به خاطر اطاعت از فرمان خدا و رسولش مبني بر دوست داشتن علي بود که فرزندانش را با لب تشنه در کربلا شهيد کردند و زنان و کودکانشان را به عنوان خارجي شهر به شهر گرداندند ؟ اگر دوست داشتن اين است صد رحمت به دشمني .../موفق باشيد
30 | حسن | | ٠٩:٣٦ - ٢٩ تير ١٣٩٢ |
باسلام
با اين همه توضحات باز کي ميتواند انکار کند که علي ع بعد از پيامبر صل الله عليه واله خليفه بلا فصل نيست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
31 | مريم س | Iran - Tehran | ٠٤:٥٨ - ٣١ تير ١٣٩٢ |
جناب عمر تورو خدا اين سوالاي سختو نپرس از شيعه آخه خيلي سخته علماي ما نمي تونن جواب بدن بعد شيعه نابود مي شه ها
خنديديم، مردک از خدا بي خبر تو برو يه کم تحقيق بکن بعد بيا با اين سوالاي آبکيت مارو تهديد به نابودي بکن آخه تو کي هستي يا پيش خودت چي فکر مي کني تو انقدر سواد نداري که تحقيقات درست انجام بدي بعد اومدي مي گي شيعه نابود بشه مطمئن باش همونقدر که پيامبراي الهي بر حق بودن حضرت علي عليه السلام هم بر حقه حالا تو و امثال تو نمي تونيد قبول کنيد اون از کوردليتونه ، شما به عثمان شکم باره مي گيد شهيد به خدا که از شما نادانتر خودتون هستيد جناب عمر خدارو هزاران مرتبه شکر که عمر انسان امروزي مثل عمر حضرت نوح دراز نيست خيلي راه درازي در پيش نداري که به حقيقت برسي فقط خدا کنه که شرمنده نشي که اون وقت قيافه تو و امثال تو که به راحتي سر مي برن به جرم شيعه بودن ديدن داره وهابي کثيف
32 | مريم س | | ٠٦:٤٨ - ٠٢ مرداد ١٣٩٢ |
من نمي دونم چرا همه شيعه رو از زمان صفويه مي دونن اگه يه کم تحقيق کنيد و حداقل کتاب شبهاي پيشاور رو بخونيد مي تونيد بفهميد که شيعه از زمان پيامبر بوده و به معني پيرو مي باشد در زمان صفويه چون ايران يه شاه داشته که تعصب کورکورانه نداشته زماني که علامه حلي و يکي از علماي اهل سنت با هم مناظره مي کردن اون گوش مي کرده وقتي که در آخر متوجه مي شه که حق با شيعه و علامه حلي است اعلام مي کنه که شيعه مذهب رسميه کشوره و از اون به بعد مردم مي تونستند راحت مذهبشونو اعلام کنن بدون هيچ ترسي و تمام مساجد از اون موقع تو ايران به وجود مي آد و شاه صفوي اعلام مي کنه که تو مساجد مي تونن روضه واسه حضرت علي بخونن و .... پس خواهشن وقتي از چيزي اطلاع ندارين بهتان نزنيد پس واسه چي مدرسه رفتيد واسه اين روزاست ديگه به خدا اگه مذهب سني حقانيت داشت من خودم سني مي شدم اما وقتي نيست چرا اين همه تعصب الکي به خرج مي ديد و کجاي دنيا وقتي مي خوان حقو نشون بدن بمب مي ذارن تو مکانهاي مذهبي و مردم بيگناه رو از بين مي برن اگه حقيد زبون داريد ثابت کنيد شما با اين کارتون مي خواييد بگيد از خدا داناتريد يعني، خدا با اون عظمتش اين همه پيامبر فرستاده که با زبون خوش مردم رو هدايت کنن با وجود اينکه خدا حق بود نخواست که با خشونت کسي رو هدايت کنه حالا من نمي دونم اين وهابيهاي کثيف اين افکار پليدو از کجا اوردن که با سر بريدن مي خوان خودشونو به اثبات برسونن لعنت به وهابيها و کسايي که وهابيت رو تاييد مي کنن يعني انقدر که کثيفن حتي قيافه هاشونم کريه و زشته مثل افکار و کردارشون
33 | فزت ورب الكعبه | Iran - Tehran | ٠١:٤٠ - ٠٥ مرداد ١٣٩٢ |
جناب آقاي عمر ، علماي ما راه پيامبر و اهل بيت (ع) رو ادامه ميدن و دستورات قرآن رو اجرا مي کنن.مثل خالد بن وليد شما نيستند که وقتي مالک بن نويره زکات نداد اونو به بهانه زکات ندادن کشت و همون شب با همسرش زنا کرد.مثل خليفه دوم شما نيستند که به بهانه اسلام ، طمع خودش رو پاسخ بده و خون هزاران بيگناه روبريزه ، يه تحقيق بکن ببين ثروت خلفاي خودتون که از جيب بيت المال مي خوردن چقدر بوده بعد بياراجع به شيعه اينطوري صحبت کن.
در مورد اينکه نام حضرت علي (ع) در قرآن نيامده هم ، چشم باز و بينا مي خواد که جنابعالي نداري يه نگاه به آيه مباهله بنداز مي فهمي منظور از انفسنا کيه.
واسلام علي من اتبع الهدي
34 | دوستدار علي | Iran - Tabriz | ٠١:١٣ - ٠٧ مرداد ١٣٩٢ |
چرا امامت را از اصول دين نمي دانيد در حالي كه تمامي كتابهايتان اين حديث را دارند من مات ولم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه من نمي گويم امامان مارا بلكه امامت امامان خود را حداقل از اصول ميدانستيد كه قبول نكردن امامت كافريست
35 | mokhtar saghafi | Türkiye - Istanbul | ٠٤:٠٢ - ١١ مرداد ١٣٩٢ |
سلام عليکم

اساتيد گرامي اگه ممکنه لبنک همين کتب رو که اورديد بزاريد تا ما هم دانلود کنيم

بنده خودم از سايت ارشيو کتاب مستدرک حاکم رو اوردم ولي با اين کيفيت که شما اوردين نيست اگر ممکنه از همون سايتي که شما دانلود کرديد لينک بدين - ياعلي مدد
36 | وحيد-اهواز | Iran - Kuy-e Ekhtesasi-ye Gomrok | ١٦:٢٠ - ٢٣ شهریور ١٣٩٢ |
من کي ام حبل المتينم من کي ام حق اليقينم
من کي ام باب المرادم من کيم فتح المبينم
من کي ام کهف امانم من کي ام حصن حصينم
من کي ام شيرين کلامم من کي ام شور آفرينم
من کي ام مهر سپهرم من کي ام ماه زمينم
من علي (ع) عالي اعلا اميرالمؤمنينم

من کيم من نار و نورم من کيم من عشق و شورم
من کيم عيسي و چرخم من کيم موسي و طورم
من کيم پيدا و پنهان من کيم نزديک و دورم
من کيم من عرش و فرش من کيم من خلد و حورم
من کيم من اصل و فرعم من کيم من ماهُ و تينم
من علي (ع) عالي اعلا اميرالمؤمنينم

من کي ام درياي جودم من کي ام پير و جودم
من کي ام جان رکوعم من کي ام روح سجودم
من کي ام سر قيامم من کي ام رمز قعودم
من کيم ايمان و دينم من کيم غيب و شهودم
من کي ام آغاز و پايان من کي ام يار و معينم
من علي (ع) عالي اعلا اميرالمؤمنينم

من کيم من ذوالجلالم من کيم من ذوالکمالم
من کي ام با اهل دردم من کي ام در اهل حالم
من کي ام جان رسولم من کي ام جانان عالم
من کي ام مولاي قنبر من کي ام پير بلالم
من کي ام مسکين نوازم من کي ام ويران نشينم
من علي (ع) عالي اعلا اميرالمؤمنينم

من کي ام در آسمانم من کي ام در کهکشانم
من کيم پيدا چو جسمم من کيم پنهان چو جانم
من کي ام بالاي وهمم من کي ام فوق بيانم
من کي ام روح وجودم من کي ام جان جهانم
من کي ام سر تا به پا معراج رب العالمينم
من علي (ع) عالي اعلا اميرالمؤمنينم

من کي ام خيرالعباد من کي ام روح الفؤادم
من کي ام دارالسلامم من کي ام باب المرادم
من کيم لطف و لطيفم من کيم جود و جوادم
من کي ام عبدالودودم من کي ام رب الودادم
من کي ام عين الحياتم من کي ام حق اليقينم
من علي (ع) عالي اعلا اميرالمؤمنينم

من کي ام جان جهان ها من کي ام جانان جان ها
من کي ام کهف امان ها من کي ام غوث زمان ها
من کي ام نور عيان ها من کي ام سر نهان ها
من کي ام ماه مکان ها در زمين و آسمان ها
من کي ام ممدوح خلق اولين و آخرينم
من علي (ع) عالي اعلا اميرالمؤمنينم

من کيم فصل الفصولم من کيم اصل الاصولم
من کي ام باب الائمه من کي ام صهر رسولم
من کي ام مرد دو عالم من کي ام زوج بتولم
من کي ام بحر معارف من کي ام کنز عقولم
من کي ام دانا به هر کس در جنان و در جنينم
من علي (ع) عالي اعلا اميرالمؤمنينم

من کي ام رکن و مقامم من کي ام بيت الحرامم
من کي ام دوم فروغم من کي ام اوّل امامم
من کي ام صحرا مقيمم من کي ام گردون مقامم
من کتابم من خطابم من جهادم من قيامم
من بصيرٌ بالعبادم من هديً لِلمُتَّقينَم
من علي (ع) عالي اعلا اميرالمؤمنينم

من کي ام خضر حياتم من کي ام باب النجاتم
من کي ام روح صفاتم من کي ام انوار ذاتم
من کيم صوم و صلاتم من کيم حج و زکاتم
من کي ام شويندۀ لوح تمام سيئاتم
من اميد هر گنه کاري به روز واپسينم
من علي (ع) عالي اعلا اميرالمؤمنينم

من کي ام من باء بسم الله رحمن الرحيمم
من کي ام معناي ياسين رمز قرآن الحکيمم
من کي ام بعد از نبي تنها صراط مستقيمم
من کي ام خير کثيرم من کي ام فوز عظبمم
من کي ام دست تواناي خدا در آستينم
من علي (ع) عالي اعلا اميرالمؤمنينم

من حکيمم من کريمم من عليمم من زعيمم
من سميعم من بصيرم من کبيرم من عظيمم
من حياتم من مماتم من سلامم من سليمم
من خليلم من مسيحم من ذبيحم من کليمم
من سپهرم من نجومم من امانم من امينم
من علي (ع) عالي اعلا اميرالمؤمنينم
37 | شيعه | | ١٥:٤٠ - ٢٤ مهر ١٣٩٢ |
تهدمت والله ارکان الهدي...
38 | nima419 | | ٢٢:١٣ - ١٢ آبان ١٣٩٢ |
سلام و خسته نباشيد
يه سوال از برادران اهل سنت
يکي از اعجاز هاي قرآن کريم داشتن حرف امام به تعداد 12 مي باشد
برادران اهل سنت به نظر شما اين 12 امام منظور خاصي رو نمي رسونه ؟؟:)
39 | سيد | | ٠٢:٠٥ - ١٦ تير ١٣٩٣ |
سلام عليکم / ميخواستم ببينم اين جمله از امام صادق هست يا نه ؟ اگر هست سندش درسته يا نه .. خيلي مهمه ممنون ياعلي مدد

امام صادق(ع) ميفرمايند :

ثواب يک يا علي گفتن برابر است با ثواب شانزده هزار ختم قرآن که من امام بخوانم

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

چنين روايتي را پيدا نکرديم

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

40 | سيد جواد | Iran - Isfahan | ٠١:٠٠ - ١٤ مرداد ١٣٩٣ |
باسلام واقعا اگر بى عقلى فضيلت بود جماعت سنى و وهابى افضل تمام خلائق بودند يه سؤال دارم ازاينها كه دم از نص صريح ميزنند مردونه همين نصوص شريفى كه الان هست چرا قبول نميكنيد اونهايى كه دنبال اسم على در قران ميگردن ببينيد عالم شهير و پراوازه اهل سنت در مورد ايه ابلاغ چه ميفرمايند جناب سيوطي اين روايت را اين چنين نقل کرده است:
يا ايها الرّسوُل بَلِّغْ مَا اُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ إنّ علياً مَولَي المؤمنين وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.
الدر المنثور ج2ص298 و فتح القدير ج 2 ص60 والمنار: ج 6ص463. ازكجا معلوم اون كسانى كه قران رو جمع اورى كردند نام اميرالمؤمنين رو از اين ايه حذف نكرده باشند.
خداوند در قران در ايه مباهله اهل بيت پيامبر را معرفى نمود و درايه تطهير انها را از الودگى وگناه پاكيزه و معصوم گرداند ودر سوره دهر انها راتوصيف نمود ودر ايه موددت محبت انها را به تمام خلائق واجب گرداند. اما نگاهى به تاريخ كنيم و ببينيم چه بلايى بر سر همين نصوص واهل بيت بعداز اقا رسول الله صلوات الله عليه اوردند اهلبيتى كه محبت انها برما واجب است محبت انها بر خلفا هم واجب بود اما حق انها غصب كردند خانه اى كه رسول الله بدون اذن وارد نميشد به اتش كشيدند فاطمه اى (سلام الله عليها) كه رضايتش رضايت خدا وغضبش غضب خدا بود رابين ديوار ودر قرارداده حرمتش راشكستند وكودكش يعنى نوه گرامى رسول الله راسقط كرده ويك سوم سادات جهان را ازبين برده وفاطمه سلام الله عليها را به نص كتاب بخارى از خود ناراضى كردند. فرغ مبارك مولاى متقيان را شكافته جنازه فرزند رسول خدا امام حسن عليه السلام را بفرمان عايشه تيرباران كردند وفرزند ديگر رسول خدا سيد جوانان بهشت امام حسين عليه السلام رابه طرز وحشيانه به شهادت رساندند وكودكان وزنانش را به اسارت بردند. واقعا اينها چه كسانى بودند ارى همان فرزندان شوم سقيفه وحالا نوه ونتيجه هاى انها از ما نص صريح ميخواهند مشكلى نيست كتاب معتبرميخواهيد خواهر قران صحيح مسلم نص صريح ميخواهيد حديث ثقلين حديثى كه با سه لفظ ثقلين ، اميرين و خليفتين ازرسول خدا به ما رسيده واقعا رسول الله بايد اهلبيت رو چطور به اينها معرفى ميكرد تا اينها قبول كنند اما انها با اين نص چه كردند نص دروغ سنتى را كه در هيچكدام از صحاح سته نيامده جايگزين ان كردند و به رسول خدا دروغ بستند نص صريح ميخواهيد حديث منزلت، نص صريح ميخواهيد حديث طير يا حديث غدير يا على ولى كل مومن بعدى وهزاران حديث وفضيلت ديگر كه كوردلان توان درك انرا ندارند. ازما ميخواهند امامت را از قران ثابت كنيم وقتى رسول الله از تمام خلايق افضل است حتى از همه انبيا وملائكه كسى كه در ايه مباهله نفس او ازطرف خدا ميباشد او هم افضل تمام خلايق از اولين تا اخرين است همانطوركه اقا امام حسن عليه السلام در اين مقاله فرموده پس ما ازقران مقامى فوق مقام امامت را ثابت ميكنيم شما هم همچنان دنبال نص صريح بگرديد ودر اخر انشاْالله با ظهور حضرت صاحب الزمان عليه السلام نص واقعى را به شما نشان خواهيم داد اللهم عجل لوليك الفرج.
  بعدی [1] [2]  
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب