2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
آيا روايت توسل بلال بن حارث به قبر پيامبر (ص) با تأييد عمر، معتبر است؟ (+ تصوير)
کد مطلب: ٤٩٧٢ تاریخ انتشار: ١٢ تير ١٣٩٣ تعداد بازدید: 33404
پرسش و پاسخ » وهابيت
آيا روايت توسل بلال بن حارث به قبر پيامبر (ص) با تأييد عمر، معتبر است؟ (+ تصوير)

دانلود فايل pdf مقاله

مقدمه : شرك بودن توسل به قبور صالحين از ديدگاه وهابيت

توسل به انبياء، ائمه و صالحان صلوات الله عليهم اجمعين، يكي از باورهايي است كه تمام مسلمانان در طول تاريخ بر آن اجماع و اتفاق داشته اند و عملاً نيز بر اين باور پايبند بوده اند؛ اما وهابي ها به پيروي از ابن تيميه، فرياد سرداده اند كه هر نوع توسل به اموات شرك است و انجام دهنده آن مشرك و مهدور الدم مي باشد.

براي اثبات اين مطلب به ذكر چند سخن از سران اين گروه و پيروانشان اكتفا مي كنيم:

1. ابن تيميه حرّاني

ابن تيميه حراني در كتاب زيارة القبور خود مي نويسد:

من يأتي إلي قبر نبي أو صالح أو من يعتقد فيه أنه قبر نبي أو رجل صالح وليس كذلك ويسأله ويستنجده فهذا علي ثلاث درجات أحدهما أن يسأله حاجته مثل أن يسأله أن يزيل مرضه أو مرض دوابه أو يقضي دينه أو ينتقم له من عدوه أو يعافي نفسه وأهله ودوابه ونحو ذلك مما لا يقدر عليه إلا الله عز وجل فهذا شرك صريح يجب أن يستتاب صاحبه فإن تاب وإلا قتل.

كساني كه به سوي قبر پيامبر و يا فرد صالحي يا جايي كه اعتقاد دارد در آن قبر پيامبر و يا فرد صالحي وجود دارد اما در واقع نيست، بيايد و از او درخواست نمايد، درخواست او سه نوع است.

اول اين كه از او درخواست نمايد تا مريضي خود و يا چهار پايان او را برطرف كند، يا دينش را اداء كند، يا از دشمنانش انتقام بگيرد، و يا براي خود و اهل و چهار پايانش عافيت دهد و مثل اين درخواستها كه تنها خداوند متعال بر آن قدرت دارد، اين درخواستها شرك آشكار است و واجب است كه اين شخص توبه داده شود و اگر توبه نكند بايد كشته شود.

الحراني، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية (متوفاي 728هـ) ، زيارة القبور والاستنجاد بالمقبور ، ج1، ص17، دار النشر : الإدارة العامة للطبع والترجمة - الرياض، الطبعة : الأولي 1410هـ ،

2. محمد بن عبد الوهاب

محمد بن عبد الوهاب ، مجدد و ناشر افكار ابن تيميه، درخواست شفاعت و توسل به قصد تقرب به خداوند را مجوز ريختن خون و مباح شدن اموال توسل كنندگان مي داند و مي گويد:

وأن قصدهم الملائكة والأنبياء والأولياء يريدون شفاعتهم والتقرب إلي الله تعالي بهم هو الذي أحل دماءهم وأموالهم ؛

اگر كسي از فرشتگان، پيامبران و اولياء درخواست شفاعت كند و هدف شان تقرب به خداوند باشد، او كسي است كه خون و مال شان را حال و مباح ساخته است.

محمد بن عبد الوهاب (متوفاي1206 هـ)، الرسائل الشخصية، ج1، ص 154، تحقيق: عبد العزيز بن زيد الرومي، د. محمد بلتاجي، د. سيد حجاب، دار النشر: مطابع الرياض - الرياض، الطبعة: الأولي

و در جاي ديگر تصريح مي كند كه اسلام يك شخص جز با برائت از كساني كه انبياء و صالحان را مي خوانند و تكفير كردن آنان، صحيح نمي شود:

وإنما كان شركهم أنهم يدعون الأنبياء والصالحين ويندبونهم وينذرون لهم ويتوكلون عليهم يريدون منهم أنهم يقربونهم إلي الله ...

لا يصح دين الإسلام إلا بالبراءة من هؤلاء وتكفيرهم.

دين اسلام صحيح نيست مگر با برائت جستن از آنها «كساني كه انبياء و صالحان را مي خوانند ...و آنها را مايه تقرب به سوي خدا مي دانند» و تكفير كردن آنها.

محمد بن عبد الوهاب (متوفاي 1206هـ)، مؤلفات محمد بن عبد الوهاب ، ج 1، ص 187، تحقيق : عبد العزيز زيد الرومي , د. محمد بلتاجي , د. سيد حجاب، دار النشر : جامعة الإمام محمد بن سعود - الرياض .

در قسمت ديگر از كتابش آورده است، بنده اي كه خداوند را عبادت مي كند؛ اما در كنارش پيامبر و يا ولي خدا را مي خواند، برايش دو خداوند گرفته و معتقد به وحدانيت خداوند نيست و كار مشركان در گذشته و امروز همين بوده و هست:

فمن عبد الله ليلا ونهاراً ثم دعا نبياً أو وليا عند قبره فقد اتخذ إلهين اثنين ولم يشهد أن لا إله إلا الله لأن الإله هو المدعو كما يفعل المشركون اليوم عند قبر الزبير أو عبد القادر أو غيرهم وكما يفعل قبل هذا عند قبر زيد وغيره.

كسي كه خداوند را در شب و روز عبادت مي كند؛ اما پيامبر و يا اولياء را نزد قبرش مي خواند؛ دو خدا برايش گرفته و به وحدانيت خداوند شهادت نداده است؛ زيرا خداوند خوانده مي شود. همچنانكه امروزه مشركان در نزد قبر زبير و يا عبد القادر و يا غير آنها انجام مي دهند؛ همانگونه كه پيش از اين در نزد قبر زيد و غيره انجام مي دادند.

الرسائل الشخصية، ج 1، ص 166

و در نهايت سخن و عقيده او اين است كه تمام مذاهب، كساني را كه بين خدا و خلق خدا قائل به واسطه هستند، كافر و مرتد مي دانند و مال خون آنها حلال است:

وأما كلام أهل العلم فقد ذكر في ( الإقناع ) في باب حكم المرتد إجماع المذاهب كلهم علي أن من جعل بينه وبين الله وسائط يدعوهم أنه كافر مرتد حلال المال والدم

الرسائل الشخصية، ج 1، ص 147

3. سليمان بن عبد الله بن محمد بن عبد الوهاب:

نوه محمد بن عبد الوهاب نيز قائل شدن واسطه بين خدا و مخلوق را بد گماني نسبت به خداوند مي داند:

ومن ظن أن له ولدا أو شريكا أو أن أحدا يشفع عنده بدون إذنه أو أن بينه وبين خلقه وسائط يرفعون حوائجهم إليه أو أنه نصب لعباده أولياء من دونه يتقربون بهم إليه ويجعلونهم وسائط بينه وبينهم فيدعونهم ويخافونهم ويرجونهم فقد ظن به أقبح الظن واسوءه.

كسي كه گمان دارد براي خداوند فرزند يا شريك است و يا فردي بدون اجازه خداوند مي تواند شفاعت كند و يا گمان داشته باشد كه بين خدا و مخلوقش واسطه است كه حاجات را به سوي خدا مي برند و يا خداوند براي بندگان اوليائي را غير از خودش منصوب نموده كه بندگان به وسيله آنها تقرب بجويند و آنها را واسطه بين خدا و خود قرار دهند و آنها را بخواند، اگر كسي اين چنين گمان هايي داشته باشند، زشت ترين گمان را به خداوند دارد.

سليمان بن عبد الله بن محمد بن عبد الوهاب (متوفاي1233هـ)، تيسير العزيز الحميد في شرح كتاب التوحيد، ج 1، ص614، دار النشر: مكتبة الرياض الحديثة - الرياض

4. هيئت دائمي فتاواي علماي عربستان

اين گروه بدترين و زشت ترين فتاوا را در باره شيعيان تا هنوز صادر كرده و يكي از فتاواي آنها اين است كه ازدواج دختران اهل سنت با يك فرد شيعه جايز نيست و عقد آنها باطل است؛ چرا كه شيعيان اهل بيت را مي خوانند و مشرك هستند. نمونه اي از اين گونه فتاوا را مرور مي كنيم:

فتواي اول:

خانمي از اهل سنت كرد از گروه فتاواي عربستان سعودي سؤال كرده است ، من با مردي كه ظاهرا خودش را سني معرفي كرد، ازدواج كردم؛ اما بعد از عقد فهميدم كه او سني نيست بلكه يك شيعه متعصب است. خواهشمندم راهنمايي فرماييد كه وظيفه من چيست و من چه كار كنم؟

پاسخ گروه فتاوا اين است:

لا يجوز تزويج بنات أهل السنة من أبناء الشيعة، ولا من الشيوعيين، وإذا وقع النكاح فهو باطل؛ لأن المعروف عن الشيعة دعاء أهل البيت والاستغاثة بهم، وذلك شرك أكبر، ولأن الشيوعيين ملحدون لا دين لهم، وعليك أيتها السائلة الذهاب إلي أهلك وعدم تمكينه من نفسك، مع الرفع إلي الجهة المسئولة لديكم .

الجزء رقم : 18، الصفحة رقم300

اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء

الرئيس: عبدالعزيز بن عبدالله بن باز

نائب الرئيس: عبدالعزيز آل الشيخ

عضو: عبدالله بن غديان

عضو: صالح الفوزان

عضو: بكر أبو زيد

ازدواج دختران اهل سنت با پسران شيعه و كساني كه كمونست هستند، جايز نيست؛ اما اگر ازدواجي صورت گرفت و عقد انجام شد، باطل است؛ زيرا معروف اين است كه شيعه اهل بيت را مي خواند و به آنها استغاثه مي كنند و اين شرك بزرگ است. و كمونيست ها نيز ملحد هستند و ديني ندارند. ....

http://www.alifta.net/Fatawa/FatawaChapters.aspx?View=Page&PageID=6987&PageNo=1&BookID=3&languagename=

فتواي دوم:

در پاسخ سؤال ذيل كه يكي از اهل سنت در باره ازدواج قبيله خود با شيعيان و خوردن ذبيحه آنان سؤال كرده، مي گويد: اگر آنها علي و حسن و حسين را مي خوانند، مشرك هستند و از ملت اسلام خارج اند:

السؤال

أنا من قبيلة في الحدود الشمالية ومختلطين نحن وقبائل من العراق ومذهبهم شيعة وثنية يعبدون قِبباً ويُسمّونها بالحسن والحسين وعلي، وإذا قام أحدهم قال : يا علي . يا حسين ، وقد خالطهم البعض من قبائلنا في النكاح وفي كل الأحوال ... وقد سمعت أن ذبحهم لا يؤكل وهؤلاء يأكلون ذبحهم

الجواب

إذا كان الواقع كما ذكرت من دعائهم عليّاً والحسن والحسين ونحوهم فهم مُشركون شركاً أكبر يُخرج من ملّة الإسلام ، فلا يحل أن نـُـزوّجـهــم المسلمات ، ولا يحلّ لنا أن نتزوّج من نسائهم ، ولا يحلّ لنا أن نأكل من ذبائحهم .

قال تعالي : (وَلاَ تَنكِحُواْ الْمُشْرِكَات حَتَّي يُؤْمِنَّ وَلأَمَةٌ مُّؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكَةٍ وَلَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَلاَ تُنكِحُواْ الْمُشِرِكِينَ حَتَّي يُؤْمِنُواْ وَلَعَبْدٌ مُّؤْمِنٌ خَيْرٌ مِّن مُّشْرِكٍ وَلَوْ أَعْجَبَكُمْ أُوْلَـئِكَ يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ وَاللّهُ يَدْعُوَ إِلَي الْجَنَّةِ وَالْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَيُبَيِّنُ آيَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُون)

پاسخ: اگر واقعيت همان باشد كه شما ذكر كرده ايد، كه آنها (شيعيان) علي و حسن و حسين ... را مي خوانند، آنها به واسطه شرك اكبر مشرك هستند و از ملت مسلمان خارج هستند؛ پس ازدواج دختران مسلمان به آنها جايز نيست و ازدواج با زنان آنها نيز جايز نيست و ذبيحه آنان نيز حلال نيست.

خداي متعال فرموده است: ...

الرئيس / عبد العزيز بن عبد الله بن باز

نائب رئيس الجنة / عبد الرزاق عفيفي

عضو / عبد الله بن غديان

عضو / عبد الله بن قعود

فتاوي اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة والإفتاء، ج 18، ص 298.

http://www.alshohooh.ws/vb/showthread.php?t=63574

اين ها نمونه اي از فتاواي اين هيئت است كه دائما به پيروي از ابن تيميه، شيعيان را مشرك و كافر و واجب القتل مي دانند و همواره اهل سنت را بر عليه شيعه تحريك مي كنند.

اما اگر تاريخ و روايات اهل سنت را بررسي كنيم، به مواردي دست مي يابيم كه صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله بعد از رحلتش به آن حضرت و يا يكي از اهل بيت و امامان معصوم عليهم السلام توسل كرده و حاجت هم گرفته اند.

در اين نوشتار، يكي از اين موارد را با سند صحيح بررسي كرده و تقديم طالبان راه حق و حقيقت مي كنيم تا باشد كه سستي بنيان عقيده وهابيت و تضاد فكري و اعتقادي آنان با سيره و روش صحابه بزرگوار رسول خدا صلي الله عليه وآله و بزرگان علماي اهل سنت بيش از پيش براي همگان روشن شود.

توسل بلال بن حارث به قبر مطهر پيامبر (ص) براي طلب باران

با توجه به سخنان صريح علماي اهل سنت، بلال بن حارث يكي از صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله است.

در يكي از سالهاي خلافت عمر بن خطاب، در مدينه قحطي آمد و به شدت مردم را دچار مشكل ساخت، و تمامي گياهان و درختان خشك شد. اين صحابي رسول خدا صلي الله عليه وآله با اعتقاد راسخي كه به آن حضرت داشت، نزد قبر مطهر رسول خدا صلي الله عليه وآله آمد و به حضرت متوسل شد و درخواست باران نمود. رسول خدا در خواب اين صحابي آمد و پيام داد كه به عمر سلام بگويد: طلب باران كند، مطمئن باشد كه باران مي آيد و امت از قحطي نجات مي يابد.

عمر بن خطاب با شنيدن اين خبر، گريه كرد و قول مساعدت با امت را داد.

متن اين روايت را ابن ابي شيبه؛ استاد بخاري با سند صحيح اين گونه نقل كرده است:

حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِيَةَ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ أَبِي صَالِحٍ، عَنْ مَالِكِ الدَّارِ، قَالَ: وَكَانَ خَازِنَ عُمَرَ عَلَي الطَّعَامِ، قَالَ: أَصَابَ النَّاسَ قَحْطٌ فِي زَمَنِ عُمَرَ، فَجَاءَ رَجُلٌ إلَي قَبْرِ النَّبِيّ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، اسْتَسْقِ لِأُمَّتِكَ فَإِنَّهُمْ قَدْ هَلَكُوا، فَأَتَي الرَّجُلَ فِي الْمَنَامِ، فَقِيلَ لَهُ: ائْتِ عُمَرَ فَأَقْرِئْهُ السَّلَامَ، وَأَخْبِرْهُ أَنَّكُمْ مَسْقِيُّونَ وَقُلْ لَهُ: عَلَيْكَ الْكَيْسُ، عَلَيْكَ الْكَيْسُ "، فَأَتَي عُمَرَ فَأَخْبَرَهُ، فَبَكَي عُمَرُ، ثُمَّ قَالَ: يَا رَبِّ، لَا آلو إلَّا مَا عَجَزْتُ عَنْهُ.

مالك الدار كه خزانه دار عمر بود، مي گويد: در زمان عمر مردم گرفتار قحطي شدند مردي به سوي قبر شريف رسول خدا آمد و گفت: اي رسول خدا براي امتت از خداوند باران بخواه؛ چرا كه آنان نزديك است هلاك شوند. رسول خدا در خواب او آمد و فرمود: نزد عمر برو و سلام مرا برسان و به او خبر بده كه شما سيراب مي شويد و بگو نسبت به مردم بخشش هايت بيشتر باشد. اين مرد نزد عمر آمد و از اين خوابش خبر داد، عمر گريه كرد و گفت: اي پروردگار من قابل اين سلام و اكرام نبودم هر خدمتي كه از دستم بيايد از اين مردم دريغ نخواهيم كرد.

إبن أبي شيبة الكوفي، ابوبكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 6، ص356 ، ح32002 (ج 7 ، ص 483 طبق برنامه مكتبة اهل البيت)، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ. طبق برنامه الجامع الكبير.

اكنون كه متن روايت را از نظر گذرانديم، بحث را با دو مطلب ذيل ادامه مي دهيم:

الف: بررسي سند روايت

علماي رجال اهل سنت، راويان سند اين روايت را افراد موثق و مورد اطمينان معرفي كرده اند كه به ترتيب، توثيق آنها را ذكر مي نماييم:

1. ابو معاوية

اسم اين راوي، محمد بن خازم است. ابن حجر در كتاب «تقريب التهذيب» ايشان را موثق و حافظ ترين مردم در روايت معرفي كرده است:

5841 محمد بن خازم بمعجمتين أبو معاوية الضرير الكوفي عمي وهو صغير ثقة أحفظ الناس لحديث الأعمش وقد يهم في حديث غيره من كبار التاسعة مات سنة خمس وتسعين وله اثنتان وثمانون سنة وقد رمي بالإرجاء ع

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تقريب التهذيب، ج1، ص475، تحقيق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشيد - سوريا، الطبعة: الأولي، 1406 - 1986.

2. سليمان بن مهران

اسم اعمش، سليمان است. ابن حجر وي را نيز ثقه معرفي كرده است:

2615 سليمان بن مهران الأسدي الكاهلي أبو محمد الكوفي الأعمش ثقة حافظ عارف بالقراءات ...

تقريب التهذيب ج1 ، ص254

3. ابو صالح السمان

اسم ابو صالح، ذكوان است و ابن حجر اين راوي را نيز ثقه معرفي كرده است:

1841 ذكوان أبو صالح السمان الزيات المدني ثقة ثبت وكان يجلب الزيت إلي الكوفة من الثالثة مات سنة إحدي ومائة ع

تقريب التهذيب ج1 ، ص203

4. مالك الدار

آخرين راوي در اين روايت مالك الدار است كه داستان توسل به قبر مطهر رسول خدا صلي الله عليه وآله را از بلال بن حارث نقل كرده است.

علماي اهل سنت در باره اين راوي دو نظر دارند.

برخي گفته اند او تابعي و شخص موثق است.

ابو يعلي قزويني در باره او مي نويسد:

( 153 ) مالك الدار مولي عمر بن الخطاب رضي الله عنه تابعي قديم متفق عليه اثني عليه التابعون وليس بكثير الرواية روي عن أبي بكر الصديق وعمر..

مالك الدار، غلام عمر بن خطاب و تابعي سن گذشته ، (يعني بزرگان صحابه را درك كرده) است و مورد قبول همه بود كه همه تابعين او را مدح كرده اند، اما روايت فراوان ندارد. وي از ابوبكر و عمر روايت نقل كرده است. ...

الخليلي القزويني ، أبو يعلي الخليل بن عبد الله بن أحمد (متوفاي446هـ )، الإرشاد في معرفة علماء الحديث ، ج 1، ص314، تحقيق : د. محمد سعيد عمر إدريس ، ناشر : مكتبة الرشد ـ الرياض الطبعة : الأولي، 1409هـ .

محقق اين كتاب در پاورقي صفحه بعد، در باره «مالك الدار» مي نويسد:

مالك الدار الذي عليه مدار الحديث: سكت عنه البخاري و ابن ابي حاتم، فلم يبنا حاله، لكن بينه المصنف، ووثقه بقوله: «تابعي قديم متفق عليه، اثني عليه التابعون» فزالت عنه علة الجهالة التي تمسك بها بعض المعاصرين.

در باره مالك الدار كه محور اين روايت است، بخاري و ابن ابي حاتم ساكت اند و چيزي در باره او نگفته اند، اما مصنف كتاب «خليلي قزويني» حال او را بيان كرده و با اين تعبيرش: تابعي قديم متفق عليه، اثني عليه التابعون»، او را توثيق؛ پس علت جهالتي كه برخي از معاصران آن را دستمايه خود قرار داده اند، برطرف شد.

اما ابن حجر عسقلاني صحابه شناس، اسم مالك الدار را در كتاب «الاصابة في معرفة الصحابه» آورده و او را از جمله صحابه شمرده است:

8362 مالك بن عياض مولي عمر هو الذي يقال له مالك الدار له إدراك وسمع من أبي بكر الصديق وروي عن الشيخين ومعاذ وأبي عبيدة روي عنه أبو صالح السمان وابناه عون وعبد الله ابنا مالك وأخرج البخاري في التاريخ من طريق أبي صالح ذكوان عن مالك الدار أن عمر قال في قحوط المطر يا رب لا آلو إلا ما عجزت عنه.

مالك بن عياض، غلام عمر همان كسي است كه به او مالك الدار گفته مي شده است و او محضر پيامبر خدا را درك كرده و از ابو بكر و شيخين و معاذ، ابو عبيده روايت نقل كرده است. و از او ابو صالح سمان و دو پسرش عون و عبد الله روايت نقل كرده است. بخاري در «تاريخ الكبير» اين روايت را از طريق ابو صالح ذكوان از مالك الدار نقل كرده است....

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، الإصابة في تمييز الصحابة، ج6، ص274، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل - بيروت، الطبعة: الأولي، 1412هـ - 1992م.


ب: تصحيح سند روايت از سوي بزرگان اهل سنت

تا اينجا تك راويان اين روايت را بررسي كرديم و وثاقت شان اثبات شد. اكنون صريح سخنان علماي اهل سنت را در باره تصحيح سند اين روايت، ذكر مي نماييم:

1. ابن كثير دمشقي

ابن كثير، بعد از نقل روايت به صحت سند آن تصريح كرده و مي گويد:

وهذا اسناد صحيح.

اين سند صحيح است.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج 7، ص 92، طبق برنامه الجامع الكبير.

2. ابن حجر عسقلاني

ابن حجر در شرح صحيح بخاري بر صحت سند اين روايت تصريح مي كند و در پايان مي گويد: آن شخصي كه اين خواب را ديده يكي از صحابه به اسم «بلال بن الحارث» بوده است:

وروي بن أبي شيبة بإسناد صحيح من رواية أبي صالح السمان عن مالك الداري وكان خازن عمر قال أصاب الناس قحط في زمن عمر فجاء رجل إلي قبر النبي صلي الله عليه وسلم فقال يا رسول الله استسق لامتك فإنهم قد هلكوا ...

وقد روي سيف في الفتوح أن الذي رأي المنام المذكور هو بلال بن الحارث المزني أحد الصحابة.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852 هـ)، فتح الباري شرح صحيح البخاري، ج 2، ص495 (ج2، ص575)، تحقيق: محب الدين الخطيب، ناشر: دار المعرفة - بيروت. طبق برنامه الجامع الكبير

3. ابن حجر هيتمي

ابن حجر هيتمي نيز در كتابش به صحت اين روايت تصريح كرده و معتقد است كه بلال بن حارث صحابي بوده است:

وقد صح في حديث طويل ان الناس اصاب قحط في زمن امير المؤمنين عمر بن الخطاب فجاء رجل الي قبر النبي فقال يا رسول الله استسق لامتك فانهم قد هلكوا...

وفي رواية ان رائي المنام بلال بن الحارث المزني الصحابي رضي الله عنه.

احمد بن محمد بن علي، ابن حجر الهيتمي (متوفاي 973هـ) الجوهر المنظم، ص 152- 153

ابن حجر در كتاب ديگرش مي نويسد:

وقد صح في حديث طويل ان الناس اصابهم قحط في زمن عمر فجاء رجل الي قبر النبي فقال يا رسول الله استسق لامتك فاتاهم في النوم...

حاشية العلامه ابن حجر الهيتمي علي شرح الايضاح في مناسك الحج للامام النووي، ص 500

4. سمهودي

علامه سمهودي نيز بر صحت سند اين روايت در كتابش اعتراف مي كند:

ومنه ما رواه البيهقي وابن أبي شيبة بسند صحيح عن مالك الدار وكان خازن عمر رضي الله عنه قال أصاب الناس قحط في زمان عمر بن الخطاب فجاء رجل إلي قبر النبي صلي الله عليه وسلم فقال يا رسول الله أستسق لأمتك فإنه قد هلكوا ...

از جمله روايات، آن روايتي است كه بيهقي و ابن ابي شيبه با سند صحيح از مالك الدار نقل كرده است...

علي بن عبد الله بن أحمد الحسني السمهودي (المتوفي : 911هـ) خلاصة الوفا بأخبار دار المصطفي ، ج1، ص417، دار النشر :

5. صديق الغماري الحسيني

يكي ديگر از علماي اهل سنت، ابو الفضل غماري حسيني است كه در كتابش بعد از نقل روايت، بر صحت سند اين روايت تصريح كرده است:

اسناد هذا الاثر صحيح.

الرد المحكم علي كتاب القول المبين، ( متوفاي 1413هـ) ص51

تأييد عمل بلال بن الحارث توسط عمر بن الخطاب

ممكن است كسي اشكال كند كه عمل بلال بن الحارث و خواب او براي ما حجت نيست و نمي تواند دليل بر مشروعيت توسل به قبور باشد.

در پاسخ مي گوييم: اگر عمل بلال بن الحارث براي شما حجت نباشد، تأييد عملكرد او توسط عمر بن خطاب قطعا براي شما حجت است .

زيرا وقتي بلال بن الحارث نزد عمر بن خطاب آمد و ماجراي توسل به قبر رسول خدا و خواب ديدن آن حضرت را براي او تعريف كرد، عمر بن خطاب با گريه كردن و اشك ريختن عمل او را تأييد كرد.

از علماي وهابي مي پرسيم كه آيا عمر بن خطاب به اندازه شما با عقائد اسلامي و قرآني آشنا نبود؟

آيا عمر بن خطاب نمي دانست كه توسل به قبر شرك است؛ اما شما بهتر از او مي فهميد و توسل به قبر را شرك مي دانيد؟

از آن جايي كه نهي از منكر بر هر مسلماني واجب است، اگر عمل بلال بن حارث شرك ، بدعت و گمراهي بود، بايد عمر بن خطاب به او گوشزد مي كرد.

حصني دمشقي، يكي از بزرگان اهل سنت روي همين نكته تأكيد كرده و گفته است كه عدم نهي عمر، دليل بر تأييد عملكرد بلال بن حارث توسط او بوده است:

فهذا رجل مبارك قد أتي قبره صلي الله عليه وسلم وطلب الإستسقاء منه صلي الله عليه وسلم فلو كان ذلك جهلا وضلالا وشركا لمنعه عمر رضي الله عنه.

اين مرد مبارك، نزد قبر پيامبر خدا صلي الله عليه وسلم آمد و از آن حضرت طلب باران كرد؛ پس اگر اين كار او جهل، گمراهي و شرك بود، مي بايست عمر آن را نهي مي كرد.

الحصني الدمشقي، تقي الدين أبي بكر (متوفاي829هـ، دفع شبه من شبه وتمرد، ج1، ص94، دار النشر: المكتبة الأزهرية للتراث - مصر

آيا علماي وهابي مي توانند بگويند كه عمر بن خطاب نهي از منكر را ترك كرده و مسلمانان را از شرك باز نداشته است؟

از طرف ديگر علماي وهابي تصريح كرده اند كه بزرگترين گناه بني اسرائيل كه سبب شد خداوند آنان را لعن كند، ترك نهي از منكر بود.

بن باز مفتي اعظم سابق عربستان سعودي در اين باره مي نويسد:

وأصل المعروف توحيد الله، والإخلاص له، وأصل المنكر الشرك بالله، وعبادة غيره. وجميع الرسل بعثوا يدعون الناس إلي توحيد الله، الذي هو أعظم المعروف، وينهون الناس عن الشرك بالله، الذي هو أعظم المنكر. ولما فرط بنوا إسرائيل في ذلك وأضاعوه، قال الله جل وعلا في حقهم: {لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَي لِسَانِ دَاوُدَ وَعِيسَي ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ}[المائده/78] ثم فسر هذا العصيان فقال سبحانه: {كَانُوا لا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ}[المائده/79]، فجعل هذا من أكبر عصيانهم واعتدائهم، وجعله التفسير لهذه الآية: {ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ * كَانُوا لا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ}، وما ذلك إلا لعظم الخطر في ترك هذا الواجب.

اصل معروف، يكتا پرستي و اخلاص در آن است، اصل منكر شرك به خداوند و عبادت غير خدا است. تمام پيامبران فرستاده شده اند تا مردم را به سوي يكتاپرستي كه بزرگترين معروف است دعوت كرده و از شرك به خداوند كه بزرگترين منكر است، نهي نمايند.

هنگامي كه بني اسرائيل در امر به معروف و نهي از منكر كوتاهي كردند و آن را ضايع نمودند، خداوند در باره آنان فرمود:

«كافران بني اسرائيل، بر زبان داوود و عيسي بن مريم، لعن (و نفرين) شدند! اين بخاطر آن بود كه گناه كردند، و تجاوز مي نمودند.»

سپس خداوند اين گناه را تفسير كرده و فرمود:

«آنها از اعمال زشتي كه انجام مي دادند، يكديگر را نهي نمي كردند چه بدكاري انجام مي دادند!»

پس خداوند عدم نهي از منكر را بزرگترين گناه و سركشي آنان معرفي كرده و آن را تفسير اين آيه قرار داد .

http://www.binbaz.org.sa/mat/8271

آيا علماي وهابي مي توانند بگويند كه عمر بن خطا، با ترك نهي از منكر، مشمول اين آيه شده كه بن باز به آن استدلال كرده است؟

همچنين در سايت اسلام ويب كه از سايت هاي مركزي وهابي ها به شمار مي رود در بخش مركز الفتوا تحت عنوان «وجوب الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر والالتزام بضوابطه» فتواي شماره : 128990 در تاريخ : السبت 26 ذو القعدة 1430 - 14-11-2009 نوشته است:

الحمد لله والصلاة والسلام علي رسول الله وعلي آله وصحبه، أما بعـد:

فالأمر بالمعروف والنهي عن المنكر أصل من أصول الدين، كما يقول الغزالي، وهو واجب في الجملة، وحكي النووي وابن حزم الإجماع علي ذلك. فالسكوت عند رؤية ارتكاب المنكر المتفق علي تحريمه حرام، والنهي عنه واجب.

امر به معروف و نهي از منكر، اصلي از اصول دين است؛ همان طور كه غزالي گفته است. امر به معروف و نهي از منكر بالجمله واجب است . نووي و ابن حزم اجماع بر آن را حكايت كرده اند؛ پس سكوت كردن در زمان ارتكاب يك عمل منكر كه بر حرمت آن اتفاق شده باشد، حرام و جلوگيري از آن واجب است.

http://fatwa.islamweb.net/fatwa/index.php?page=showfatwa&Option=FatwaId&Id=128990

آيا علماي وهابي مي توانند بپذيرند كه عمر بن خطاب اصلي از اصول دين را كه تمام علما بر آن اتفاق دارند، ترك كرده است ؟!!

بنابراين، عدم نهي عمر بن حطاب ، بهترين دليل بر اين است كه او از عمل بلال بن الحارث شرك نفهميده است و توسل به قبر و درخواست حاجت از آن را شرك، بت پرستي و قبر پرستي نمي دانسته است.

ابن تيميه حراني: درخواست حاجت از مرده، قبر پرستي نيست

سخن ابن تيميه كه در بحث توسل خون و مال شيعه را مباح و خودشان را كافر و مشرك مي داند، در باره روايت توسل بلال بن حارث، شنيدني است. و بايد ديد كه در اين جا چگونه ريشته هاي بافته شده خود را پنبه مي كند و چگونه به حقيقتي كه بايد ابتدا معتقد مي شد، در اين جا اعتراف كرده است.

وي ابتدا روايات متعددي در باره حرمت سجده بر قبر پيامبران و صالحان بيان مي كند؛ از جمله مي نويسد:

ثم بني عمر بن عبد العزيز علي ذلك هذا البناء الظاهر وعمر بن عبد العزيز زواه لئلا يتخذه الناس قبلة تخص فيه الصلاة من بين مسجد النبي وذلك أن رسول الله قال كما حدثني عبد العزيز بن محمد عن شريك بن عبد الله بن أبي نمر عن أبي سلمة بن عبد الرحمن قاتل الله اليهود اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد وحدثني مالك بن أنس عن زيد بن أسلم عن عطاء بن يسار أن رسول الله قال اللهم لا تجعل قبري وثنا يعبد اشتد غضب الله علي قوم اتخذوا قبور أنبيائهم مساجد

فهذه الآثار إذا ضمت إلي ما قدمنا من الآثار علم كيف كان حال السلف في هذا الباب وأن ما عليه كثير من الخلف في ذلك هو من المنكرات عندهم

سپس عمر بن عبد العزيز بر قبر آن حضرت اين بناي بلند را ساخت. و عمر بن عبد العزيز قبر آن حضرت را در يك زاويه قرار داد تا مردم آن را به عنوان قبله نماز خود در مسجد رسول خدا صلي الله عليه وآله قرار ندهند.

اين كار عمر بن عبد العزيز به اين دليل بود كه رسول خدا صلي الله عليه فرموده بود: خداوند يهود را نابود كند كه قبرهاي پيامبران خود را مسجد قرار دادند.

و مالك بن أنس از زيد بن أسلم از عطاء بن يسار نقل شده است كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: خدايا ! قبر مرا بتي قرار نده كه عبادت شود، غضب خداوند بر قومي كه قبرهاي پيامبران خود را مسجد قرار دادند، تشديد مي شود.

اگر اين آثار با آن چه كه پيش از اين بيان كرديم، در كنار هم قرار گيرند، وضعيت گذشتگان و كساني كه پس از آن ها آمدند در اين باب روشن مي شود كه از نظر آن ها چنين كارهايي منكر بوده است.

سپس در ادامه وقتي مي بيند كه اگر اين روايات درست باشد، بايد عده زيادي از اصحاب كه به قبر رسول خدا صلي الله عليه وآله توسل كرده اند و از قبر آن حضرت حاجت خواسته اند، مشرك قلمداد شوند؛ بر اين قانون كلي يك تبصره زده و تصريح مي كند كه توسل صحابه به قبر پيامبر و همچنين توسل عده اي از مسلمانان به قبور صالحان و مؤمنان، قبر پرستي و بت پرستي محسوب نمي شود؛ بلكه اگر پيامبر و صالحان به زائران خود حاجت مي داده اند، به اين دليل بوده كه در صورت حاجت نگرفتن، ايمان زائران به خطر مي افتاده است :

ولا يدخل في هذا الباب ما يروي من أن قوما سمعوا رد السلام من قبر النبي صلي الله عليه وسلم أو قبور غيره من الصالحين وأن سعيد بن المسيب كان يسمع الأذان من القبر ليالي الحرة ونحو ذلك

فهذا كله حق ليس مما نحن فيه والأمر أجل من ذلك وأعظم

وكذلك أيضا ما يروي أن رجلا جاء إلي قبر النبي صلي الله عليه وسلم فشكا إليه الجدب عام الرمادة فرآه وهو يأمره أن يأتي عمر فيأمره أن يخرج فيستسقي الناس فإن هذا ليس من هذا الباب ومثل هذا يقع كثيرا لمن هو دون النبي صلي الله عليه وسلم وأعرف من هذه الوقائع كثيرا

وكذلك سؤال بعضهم للنبي صلي الله عليه وسلم أو لغيره من أمته حاجته فتقضي له فإن هذا قد وقع كثيرا وليس هو مما نحن فيه.

وعليك أن تعلم أن إجابة النبي صلي الله عليه وسلم أو غيره لهؤلاء السائلين ليس مما يدل علي استحباب السؤال فإنه هو القائل صلي الله عليه وسلم إن أحدكم ليسألني مسألة فأعطيه إياها فيخرج بها يتأبطها نارا فقالوا يا رسول الله فلم تعطيهم قال يأبون إلا أن يسألوني ويأبي الله لي البخل.

وأكثر هؤلاء السائلين الملحين لما هم فيه من الحال لو لم يجابوا لاضطرب إيمانهم كما أن السائلين له في الحياة كانوا كذلك وفيهم من أجيب وأمر بالخروج من المدينة

آن رواياتي كه مي گويند، گروهي از قبر رسول خدا صلي الله عليه وسلم يا از قبور صالحان، پاسخ سلام را شنيده اند و يا سعيد بن مسيب از قبر آن حضرت صداي اذان را شنيده، داخل در اين باب «قبر پرستي و بت پرستي» نيست.

بلي اين موارد حق است و ما در صدد بيان انكار آن نيستيم؛ بلكه سخن بالاتر از آن است.

و نيز اين چنين است (حق است و قبر پرستي و بت پرستي نيست) آن روايتي كه مي گويد: در سال رماده، شهر مدينه گرفتار خشك سالي شد، مردي به نزد قبر پيامبر صلي الله عليه وآله آمد و از خشكسالي و قحطي شكايت نمود، اما پيامبر (در عالم خواب) به وي دستور داد كه نزد عمر بيايد و به او بگويد كه براي طلب باران بيرون شود ؛ زيرا اين مورد نيز از اين باب (قبر پرستي و بت پرستي) نيست.

همانند اين قضيه براي كساني ديگري كه مقام شان از آن حضرت پايين تر هستند نيز اتفاق افتاده و ما از آن ها مطلع هستيم..

و همچنين درخواست حاجت برخي از مردم از رسول خدا صلي الله عليه وآله يا از افراد ديگري از امت او، و برآورده شدن حاجات آنانان، زياد اتفاق افتاده و هيچ كدام از آن ها شامل موضوع بحث ما نمي شوند (قبر پرستي و بت پرستي نيستند).

و تو بايد بداني كه اگر رسول خدا صلي الله عليه و آله و يا ديگران، حاجت مردم را برآورده كرده اند ، دليل بر استحباب طلب حاجت از آنان نيست؛ زيرا خود حضرت فرمود: اگر يكي از شما از من درخواستي بكند، من خواسته اش را بر آورده كنم و پس از آن بيرون رود، آتش زير بغلش كرده است. گفتند: اي رسول خدا! پس چرا به آنها عطا مي كنيد؟ فرمود: آنها از اين كه از من درخواست بكنند ابائي ندارند و خداوند هم مرا بخيل قرار نداده است.

بسياري از اين حاجت مندان، اصرار زيادي مي كردند و اگر رسول خدا صلي الله عليه واله حاجت آنان را ندهد، ايمان شان متزلزل مي شد؛ همانگونه كه درخواست كنندگان از ايشان در زمان حيات ايشان اين گونه بوده اند...

ابن تيميه الحراني الحنبلي، ابوالعباس أحمد عبد الحليم (متوفاي 728 هـ)، اقتضاء الصراط المستقيم مخالفة أصحاب الجحيم، ج 1، ص 373، تحقيق: محمد حامد الفقي، دار النشر: مطبعة السنة المحمدية - القاهرة، الطبعة: الثانية1369

از ين كلام ابن تيميه چندين نكته بسيار مهم قابل استفاده است:

1. عمر بن عبد العزيز بر قبر رسول خدا صلي الله عليه وآله بناي بلندي ساخت؛ پس اگر بنا بر روي قبور، شرك، بدعت و حرام باشد، عمر بن عبد العزيز كه جزء خلفاي راشدين اهل سنت و وهابيت محسوب مي شود، بايد مشرك، بدعت گذار باشد

2. پيامبران و حتي صالحان، بعد از مرگ صداي حاجت مندان را مي شنوند و مي توانند حاجت آنان را برآورده سازند و اين كار بسيار اتفاق افتاده و خود ابن تيميه نيز از اين قضايا مطلع است؛

3. توسل به قبور و حاجت خواستن از صاحب قبر ، اشكالي ندارد، قبر پرستي و بت پرستي محسوب نمي شود؛

4. اگر پيامبران و صالحان حاجت زائران خود را برآورده مي كنند، به اين دليل است كه اين حاجتمندان بسيار اصرار مي كردند و اگر حاجت خود را نمي گرفتند، ممكن بود كه ايمانشان را از دست بدهند.

اين استدلال ابن تيميه هم اكنون نيز مصداق دارد، مسلمانان با توجه به شناختي كه از اشرف مخلوقات خداوند دارند، از او طلب حاجت مي كنند و اگر حاجت خود را از آن حضرت نگيرند، به همه چيز شك مي كنند و ممكن است ايمانشان متزلزل شود؛ پس رسول خدا صلي الله عليه وآله و صالحان هم اكنون نيز مي توانند حاجت بدهند و قطعا خواهند داد.

حال از ابن تيميه بايد سؤال نمود كه اگر توسل صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله، به قبر آن حضرت و درخواست حاجت توسط آنها از قبر پيامبر و همچنين قبور صالحان، حق و مورد قبول شما باشد، ومقام و موقعيت رسول خدا و اولياي الهي نيز به گونه اي است كه هيچ كسي را دست خالي رد نمي كنند، چرا مسلمانان را در توسل به رسول خدا ، ائمه طاهرين و صالحان كافر و مشرك مي خوانيد؟

به راستي دليل اين برخورد دوگانه ابن تيميه و پيروان آن با نصوص تاريخي چيست؟

چرا صحابه با توسل به قبر رسول خدا صلي الله عليه وآله مشرك نمي شوند؛ اما مسلمانان با پيروي از عملكرد صحابه مشرك مي شوند؟

اگر از ديدگاه شما، صرف توسل به آنها شرك آور باشد، آيا اين صحابه و خود خليفه كه متوسل شده اند، به نظر شما كافر و مشرك نيستند؟

سخن حصني دمشقي را بايد يك بار ديگر در پايان براي نتيجه اين نوشتار تكرار كرد:

فهذا رجل مبارك قد أتي قبره صلي الله عليه وسلم وطلب الإستسقاء منه صلي الله عليه وسلم فلو كان ذلك جهلا وضلالا وشركا لمنعه عمر رضي الله عنه.

اين مرد مبارك، نزد قبر پيامبر خدا صلي الله عليه وسلم آمد و از آن حضرت طلب باران كرد؛ پس اگر اين كار او جهل، گمراهي و شرك بود، مي بايست عمر آن را نهي مي كرد.

الحصني الدمشقي، تقي الدين أبي بكر (متوفاي829هـ، دفع شبه من شبه وتمرد، ج1، ص94، دار النشر: المكتبة الأزهرية للتراث - مصر

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | مجيد | Iran - Tehran | ١٤:٥٧ - ١٥ مهر ١٣٩٢ |
خسته نباشيد
لينک دانلود رو که ميزني ، مقاله ي نماز تراويح رو دانلود ميکنه ، براي همين من خود لينک رو کپي کردم و دانلود کردم ، درستش کنيد
ممنون

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ تشكر از تذكر شما؛ پيوند اصلاح شد.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
2 | علي كريم زاده | Iran - Tehran | ١٧:٤٧ - ١٥ مهر ١٣٩٢ |
با سلام و خسته نباشيد
مقاله ي خيلي خوبي بود و خيلي کمکم کرد
اجرکم عند الله
3 | عاشق سينه چاك اهل بيت | Iran - Tajrīsh | ١٨:٣٣ - ١٥ مهر ١٣٩٢ |
سلام خدمت برادران اهل سنت عزيز..برادرانم مگر شما اعتقاد نداريد که کتاب قرآن مربوط به تمام دوران هاست و هيچگاه قديمي نميشود و تک تکه آيات آن در تمام زمان ها کاربرد دارد و بايد از تمام آيات قرآن درس بگيريم و در زندگيه خود بکارببريم؟قطعا همه ميگوييد بله..يک بحث عقلاني با شما ميکنم در قرآن آمده فرزندان حضرت يعقوب از پدر ميخواهند تا برايشان طلب بخشش کند و خداوند تا زماني که پيامبر براي صحابه طلب بخشش نکند آنهارا نميبخشد شما ميگوييد در اينجا پيامبر گرامي اسلام زنده هستند و ميتوانستند براي اصحاب طلب آمرزش کنند و اين اصلا اشکال نداره اما ميگوييد در زمانه حاظر پيامبر در قيد حيات نيستن و هيچکاري از دستشون بر نمياد..سوال من اينجاست چرا خداوند آيه اي رو آورده که به درده آيندگاني که پيامبر رو در کنارشون ندارن نميخورده؟پيامبر در زمان حيات براي صحابه طلب آمرزش کردن و الان در ميان ما نيستن تا برامون طلب بخشش کن پس اين آيه به چه درد ما ميخوره و چه کاربردي در زمان حاضر براي ما مسلمانان که پيامبرو در کنارمون نداريم ميخوره؟چرا بايد بخونيمش؟ وقتي نميشه بهش عمل کرد به چه درد ميخوره؟مگر نبايد به آيات قرآن عمل کرد؟اين آيه اي که پيامبر براي اصحابش استغفار کرده به چه درده ما ميخورده که خدا در کتابش آورده؟ما بايد به تک تک آيات کتاب خدا عمل کنيم اما طبق عقايد شما اين آيات به هيچ درد ما نميخورن..آيات قرآن در همه زمان ها کاربرد دارن و فقط مربوط به يک زمانه خاص نيستن اگر بگوييد اين آيات مربوط به زمانه پيامبر است پس نميتوانيم بگوييم قرآن براي تمام زمان هاست
4 | محسن | Iran - Isfahan | ٢٤:٠٥ - ١٥ مهر ١٣٩٢ |
واقعا جالب بود ممنون !
5 | جواب يك وهابي !! | Türkiye - Istanbul | ٢٤:٢٢ - ١٥ مهر ١٣٩٢ |
با سلام
يک جواب دندان شکن از زبان يک وهابي موحد:
از آنجاييکه جناب عمربن خطاب فرموده اند:
کلکم افقه من عمر حتي المخدرات في الحجال
جميع شما فقيه تر و داناتر از عمريد حتي پير زن در خانه ها و يا زنان مخدره در حجله ها
مجمع الزوائد هيثمي، ج 4، ص 284
سنن بيهقي، ج 7، ص 233
فلذا نمي توان به اين کار حضرت عمر که زيارت قبر را تاييد کرده اند استدلال نمود !!
حالا اگه جرات داريد يک بار ديگه از جناب عمربن خطاب دليل نقل کنيد. تحدي مي کنم ...

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا: اگر واقعا اين وهابي معتقد است عمر به اندازه يک پيرزن هم سواد نداشت چرا اين مطلب را در آنجا که عمر متعه نساء و متعه حج را حرام کرد، نمي گويد؟! اگر امکان دارد تفاوت اين جريان عدم تحريم توسل بلال را با جريان تحريم متعه توسط عمر را براي ما بازگو کند تا معلوم شود که علم عمر در اين دو حال باهم چه فرقي داشت؟

ثانيا: همين حرفهاي اين وهابي باهم تناقض دارد؛ زيرا از يک طرف مي گويد نمي توان به کار عمر چون سوادي نداشت استدلال کرد و از طرف ديگر خودش به حرف عمر که گفته کلکم افقه من عمر حتي المخدرات في الحجال استدلال مي کند آيا اين تناقض نيست؟! احتمالا اين مثل عربي را که مي گويد بائک تجر بائنا لاتجر فراموش کرده است! او اول تکليف خود را درباره استدلال به کار عمر روش کند بعد بگويد نمي شود به کار عمر استدلال کرد

ثالثا: اين وهابي با اين حرفش مذهب خودش را زير سؤال مي برد؛ زيرا خود را پيرو کسي مي داند که به اندازه يک پيرزن هم نمي دانست آيا در اين صورت چنين مذهبي قابليت پيروي دارد؟!

اين بود جواب دندانشکن وهابي !!!!!!

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
6 | كاظم | Iran - Rasht | ٢٤:٣٦ - ١٥ مهر ١٣٩٢ |
سلام عليكم
با تشكر از شما بزگواران عزيز
مطلبي را كه امام حصني ان را متذكر شد كاملا بجا و مكتقن بوده لذا شايد بعضي از معاندين و خمخالفين بخواهيد مسند شخصيت علمي ايشان را مورد جرح قرار دهند بر خود واجب دانستم كه شرح حال ايشان را از علماي بزرگ اهل سنت و وهابيت متذكر شوم
شوكانى در باره او مى‏گويد:
وحضر جنازته عالم لا يحصيهم إلا اللّه، مع بعد المسافة وعدم علم أكثر الناس بوفاته ، وازدحموا على حمله للتبرّك به ، وختم عند قبره ختمات كثيرة، وصلّى عليه أمم ممّن فاتته الصلاة على قبره ، ورؤيت له منامات صالحة في حياته وبعد موته
در تشييع جنازه او جمعيتي که قابل شمارش نبود شرکت داشت و با وجود مسافت بسيار طولاني که وجود داشت و بسياري از مردم از وفات او آگاهي پيدا نکرده بودند اما جمعيت زيادي براي تبرک به او در تشييع جنازه او شرکت کرده بودند. بر قبر او ختم قرآن فراواني صورت گرفت. و بسياري از کساني که نتوانسته بودند در نماز ميت او حاضر شوند بر قبر او نماز گذاردند و براي او خواب‌هايي در زمان حيات و بعد از مرگش ديده شد که دلالت بر نيک سرشت بودن او مي‌‌داد.
البدر الطالع: 166/1
وعمر رضا كحالة مى‏گويد:
الحصني الدمشقي الشافعي ، المعروف بالحصني (تقي الدين) فقيه ، محدّث، ولد في الحصن ، وتوفّي بدمشق في جمادى الآخرة
حصني دمشقي شافعي معروف به حصني (تقي الدين) شخصي فقيه و محدث بوده است که در شهر حصن دمشق به دنيا آمده و در ماه جمادي الآخر در شهر دمشق از دنيا رفته است.
معجم المؤلفين لعمر كحالة : 3/ 74
و زركلى وهابي مى‏گويد:
الإمام تقي الدين أبي بكر الحصني الدمشقي ( ت 829 ه') : فقيه، ورع، من أهل دمشق . ووفاته بها ... وله تصانيف كثيرة منها : كفاية الأخبار ، شرح به الغاية في فقه الشافعيّة ، ودفع شبه من شبّه وتمرّد".
امام تقي الدين حصني دمشقي متوفاي 829هـ شخصي فقيه، با ورع و از اهالي دمشق بوده که در همان‌جا وفات يافته است ... و داراي تاليفات و تصنيفات فراواني بوده است که از جمله آنها کفايه الاخبار در شرح کتاب الغايه في فقه الشافعيه و کتاب دفع شبه من شبّه و تمرّد مي‌باشد.
الأعلام: 69/2. راجع ترجمته: بهجة الناظرين 97 / 1 ، 98 / 2 ، فهرس المؤلفين بالظاهرية ( ط ) الشوكاني : البدر الطالع 1 : 166 ، ابن العماد : شذرات الذهب 7 : 188 ، 189 ، حاجي خليفة : كشف الظنون 203 ، 487 ، 491 ، 558 ، 1013 ، 1032 ، 1193 ، 1356 ، 1625 ، 1875 ، 1915 ، 2039.
در نتيجه مقام علمي ايشان امريست كاملا به ثبوت رسيده و اصلا و ابدا قابل جرح و خدشه نيست زيرا ايشان به عنوان يك متكلم، مورد موثوق هم علماي اهل سنت و هم علماي رجالي وهابيت جون زركلي هست
باز هم از همه شما عزيز كه اينقدر زحمت مي كشيد سپاس گذاريم
7 | bisetareh | Iran - Qom | ١١:٠٩ - ١٦ مهر ١٣٩٢ |
بازم خوبه يک يهودي پيداشد بگه عمر نادان ترين انسان است تا همين قدر رو ازت ميپزيريم حرفت حق بود
حالا بايد گفت باچه عقلي اين آدم خليفه شد وباچه عقلي از خليفه بودنش پي روي شد و پيروي ميشه
نه اين که پيروان؟؟؟
ياعلي
8 | محمد گلناري | Iran - Tehran | ١٤:١٧ - ١٦ مهر ١٣٩٢ |
سلام عليکم.
گفت خبر داري چي شده؟
گفتم کي؟
گفت حدود 1400 سال قبل.
گفتم نه، بگو بدونم.
گفت ميگن جناب عمر گريه کرده!!!
گفتم براي چي؟
گفت براي عواقب بارش يک باران!!!
گفتم گريه شکر که تعجب نداره.
گفت ماجراي گريه اش رو نشنيدي؟
گفتم نه.
گفت قحطي اومده بوده يه صحابي رفته سر قبر پيامبر گفته به فريادمون برس، بعد باران اومده.
گفتم پس گريه براي مهرباني پيامبر بوده؟
گفت نه.
گفتم نکنه براي شرک ورزي بلال بوده؟
گفت سطح هوشت مثل عبدالله ابن ابيه شده ها. دقت کن....
گفتم هاااااا فهميدم. گريه عمر براي اين بوده که ميدونسته باز بچه شيعه هاي شبکه ولايت يه مطلبي رو مثل روز ثابت ميکنن و مفتکي هاي کلمه خبيثه با کليه اسباب بازي هاشون نميتونن جوابشون رو بدن و.... الفاتحه
.
.
خدا به شما اجر عظيم عنايت کند که يک شادي و مسرت ديگري در سالروز وصلت تنها زوج معصوم عالم به محبين آنها هديه کرديد.
9 | فرامرز | Iran - Tehran | ١٦:٤٢ - ١٦ مهر ١٣٩٢ |
با سلام بنده هم از زحمات شما تشكر مي كنم يا علي مدد
10 | bisetareh | Iran - Qom | ١٧:٢١ - ١٦ مهر ١٣٩٢ |
عاشق سينه چاک اهل بيت درست ميفرماييد
قرآن معجزه اي هست براي کليه قرون وهيچ گاه قديمي نميشود
خدا فرمود هرچه بايد باشد درقرآن آمده است
انشاالله فرج آقا روببينيم آن معدن علم بيايداسرار قرآن رافاش نمايد
ازسايت عزيز خواهش داريم به پرو پاي عمر نپيچند به کسان ديگه گير بديد عمر بتشونه مجبورشن اونم ميشکونن نمونش کامنت2
ياعلي
انشالله با اهل بيت محشور شويد
11 | محمد | Iran - Tehran | ٢٠:٣٣ - ١٦ مهر ١٣٩٢ |
سلام ببينين شما دليلتون بسيار ضعيفه اين که فلاني رفته قبر پيامبر توسل کرده اين دين نميشه دين اسلام يعني قرآن ( خدا)و پيامبر (سنت ) شما بفرماين کجا خدا تو قرآنش در مورد توسل به قبور حرفي زده يا کجاي سنت پيامبر توسل به مرده و قبر ديده ميشه يعني پيامبر خودش کجا ب قبري يا مرده اي متوسل شده ما ک پيرو فلان شخص نيستيم اگه آوردين ک پيامبر خودش ب قبري يا مرده اي متوسل شده من مي پذيرم

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا: اين حرف شما که دين اسلام فقط قرآن و سنت پيامبر است، با مباني خودتان يعني اهل سنت مخالف است؛ چون اهل سنت دينشان را از صحابه نيز مي گيرند پس اول با مباني خود آشنا شده بعد اشکال کنيد؟!

ثانيا: شما اگر در متن روايت دقت مي کرديد متوجه مي شديد که هدف ما از نقل اين روايت، اين بود که خليفه شما که پيرو او هستيد و معتقديد او عادل و خليفه مسلمانان است، از اين توسل نهي نکرد اگر اين توسل حرام بود چرا عمر جلوي اين حرام را نگرفت؟ آيا عمر به اندازه شما نمي فهميد؟!

ثالثا: شما چطور ادعاي دين اسلامي مي کنيد که خبر از آن دين نداريد و ندانسته حرفي را زده و مي گوييد در کجاي قرآن و يا سنت پيامبر (ص) مسئله توسل آمده است.اعتقاد به توسل مسئله اي است که از قرآن کريم مانند آيه { وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ و سنت شريف نبوي نشأت گرفته است در اين خصوص به اين آدرس رجوع کنيد


اما اينکه گفتيد کجا پيامبر(ص) متوسل به مردگان شده اند، باز اين مطلب شما نشان از عدم اطلاع و يا تعصب شماست ما موردي از توسل حضرت را بيان مي کنيم تا ببينيم آيا شما مي پذيريد يا نه؟

طبراني روايتي را اين چنين نقل مي کند:حدثنا : أحمد بن حماد بن زغبة ، ثنا : روح بن صلاح ، ثنا : سفيان الثوري ، عن عاصم الأحول ، عن أنس بن مالك ، قال : لما ماتت فاطمة بنت أسد بن هاشم أم علي بن أبي طالب ، دخل عليها رسول الله (ص) : فجلس عند رأسها فقال : رحمك الله : يا أمي ، كنت أمي بعد أمي ، وتشبعيني وتعرين ، وتكسيني ، وتمنعين نفسك طيباً ، وتطعميني تريدين بذلك وجه الله والدار الآخرة ، ثم أمر أن تغسل ثلاثاً ، فلما بلغ الماء الذي فيه الكافور سكبه رسول الله (ص) بيده ، ثم خلع رسول الله (ص) قميصه فألبسها إياه وكفنها ببرد فوقه ، ثم دعا رسول الله (ص) أسامة بن زيد ، وأبا أيوب الأنصاري ، وعمر بن الخطاب ، وغلاماً أسود يحفرون فحفروا قبرها فلما بلغوا اللحد حفره رسول الله (ص) بيده ، وأخرج ترابه بيده ، فلما فرغ دخل رسول الله (ص) : فإضطجع فيه ، ثم قال : الله الذي يحيي ويميت وهو حي لا يموت ، إغفر لأمي فاطمة بنت أسد ، ولقنها حجتها ، ووسع عليها مدخلها ، بحق نبيك والأنبياء الذين من قبلي فإنك أرحم الراحمين..

زماني که فاطمه بنت اسد شد از دنيا رفتند پيامبر صلي الله عليه و اله وارد قبر شد و لحد او را با دست مبارك خود حفر كردند، و خاك لحد را با دست‏ خود بيرون ريختند، چون از كار حفر فارغ شدند، خود در درون قبر به پشت‏ خوابيدند، و فرمودند: خداست كه زنده مى‏ كند و مى ‏ميراند و اوست كه ابدا نمى‏ ميرد. بار پروردگار من، مادرم فاطمه بنت اسد را مورد مغفرت خود قرار داده، و حجت او را بزبان او القاء بفرما، و قبر را بر او وسيع گردان بحق فرستاده ‏ات و پيامبرت محمّد و پيامبرانى كه قبل از من آمده ‏اند، تو ارحم الراحمين هستى. المعجم الكبير ج 24 ص 351

اين روايت در منابع ديگر نيز آمده و هيثمي نيز نقل کرده و درباره رجالش گويد: رواه الطبراني في الكبير والأوسط وفيه روح بن صلاح وثقه ابن حبان والحاكم وفيه ضعف وبقية رجاله رجال الصحيح. مجمع الزوائد ج 9 ص 257.در سند اين روايت تنها روح بن صلاح ضعف داشته که آن را هم ابن حبان که از متشددين در توثيق است ثقه دانسته و حاکم نيز توثيقش کرده است

سمهودي نيز درباره سند اين روايت گويد: سنده جيد . خلاصة الوفا بأخبار دار المصطفى ج 1 ص 49

اين توسل به مرده هست يا نه؟

در آخر ما نيز از شما درخواستي داريم اگر مي شود يک مورد از قرآن( نه آياتي که درباره مشرکين است) و روايت بياوريد که به مسلمانها امر شده است که توسل نکنيد؛ زيرا حرام است؟

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
12 | علي كريم زاده | Iran - Tehran | ٢٣:٢٢ - ١٧ مهر ١٣٩٢ |
با سلام و خسته نباشبد
ايا از نظر ما شيعيان ((توکل)) تاکيد ميکنم ((توکل )) بر غير خدا جايز است ؟
فرق توکل و توسل چيست ؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

همان خدايي که امر به توکل کرده و فرموده است: "وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ " (آل عمران - 122)، امر به توسل نيز کرده و فرموده است: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ (المائده - 35) . توسل و توکل دو مقوله جداگانه اي هستند که با هم تنافي ندارند؛ توكل اين است كه شخص توکل کننده براي هيچ كس يا چيزي سببيت مستقل قايل نگردد و همه چيز و اسباب و تأثير آنها را نيز در يد قدرت الهي بداند و توکل به معناي ترك استفاده از اسباب و وسايل عادي نيست همچنانکه اين معنا از روايات استفاده مي شود. در حديثي آمده است: مرد عربي در حضور پيامبرصلي الله عليه و آله شتر خود را رها كرد و گفت: «توكلت علي الله». پيامبر اكرم(ص) فرمود: «اعقلها و توكل» شتر را پايبند بزن و سپس توكل بر خدا كن (با توكل زانوي اشتر ببند) (المحجه البيضاء، ج 7، ص 426).

بنابراين عدم اعتناء به عالم اسباب نه تنها توكل نيست، بلكه به معناي بي توجهي به سنت هاي الهي است و اين با روح توكل ناسازگار است.

اما توسل از نظر لغت عبارت است از هر چيزي که انسان براي دست يابي به هدف خويش، با ميل و رغبت به آن متوسل شود. راغب اصفهاني در مفردات راغب، ص .560 . از آنجا كه خداوند، جهان هستى را بر اساس نظام اسباب و مسببات قرار داده است و فيض خود را تنها از طريق مجارى و اسباب اعطا مى‏ كند «أبى الله ان يجرى الاشياء الاّ بالاسباب»؛ لذا انسان براى رسيدن به مقصود خويش، بايد به اسباب و وسايط متوسّل شود.

گاهي در توسل حاجت را از خدا مي خواهيم و هنگامي دعا او را به حق اوليايش قسم مي دهيم که حاجت ما را برآورده سازد. اين روش را پيامبر اکرم(ص) تعليم داد و هم به آن عمل کرده خداند متعال در قرآن كريم نيز موضوع توسل را يك طريق مسلّم و روشن براى نيل به هدف، معرفى کرده است

بنابراين توکل انسان را بي‌نياز از توسل نمي‌کند

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
13 | علي كريم زاده | Iran - Tehran | ١٦:٠٤ - ١٨ مهر ١٣٩٢ |
با سلام
ايا از نظر ما شيعيان توکل به غير خدا جايز است ؟ 1- بله 2- خير
لطفا پاسخ دهيد

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

توکل به غير خدا نادرست است

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
14 | دابة من الارض | Iran - Tehran | ١٩:٠٩ - ١٨ مهر ١٣٩٢ |
يه سوال:
همين روايت رو آقاي يزداني تو يکي از برنامه ها (فکر کنم تريبون آزاد بود) نشون داد و وقتي داشت روات اون و بررسي مي کرد به يکيشون که رسيد گفت مدلس بوده و البته بعدش تدليس اون راوي رو هم يه سري دليل آورد و گفت اينجا اشکالي نداره. ميخواستم بدونم مگه تو همين سايت از قول شعبة بن حجاج و غندر نگفتين تدليس برادر دروغه و از زنا بدتره.مگه تدليس چند نوعه؟ خوب و بد داره؟ تدليس راوي باعث تضعيف خودش و روايت نميشه؟
يا علي

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ چنانكه در مدارك اسكن شده در بررسي سندي مشهود است ابن حجر در مورد سليمان بن مهران گفته است: «ثقة حافظ عارف بالقراءات ورع لكنه يدلس؛ مورد اعتماد و حافظ صد هزار حديث و آشناي به قرائات مختلف و متقي است ولي تدليس كار است.» به چند دليل اظهار نظر ابن حجر در مورد تدليس اعمش در اينجا به احتجاج ما در مورد روايت بلال بن حارث ضربه نمي زند:

1. وي او را در ابتدا ثقه دانسته و اين با تدليس سازگاري ندارد و تناقض است لذا يا با توجه به قرائن مختلف ديگر بايد او را ثقه دانست و يا او را از راويان مختلف فيه دانسته و حكم به حسن بودن سند آن كرد كه در هر صورت احتجاج به اين روايت صحيح خواهد بود.

2. وي از راويان صحيح بخاري و مسلم و ديگر صحاح اهل سنت است و از آنجا كه اهل سنت روايات اين كتب را صحيح و قابل احتجاج مي دانند ميتوان حكم به وثاقت راويان اين كتب نمود و در وثاقت يك راوي فرقي بين روايت او در صحاح و ديگر كتب نيست.

3. اگر روايات او را بخاطر تدليس مردود بدانيم بايد بسياري از روايات صحاح سته كه وي در سند آنها قرار دارد را مردود بدانيم و حال آنكه اهل سنت ملتزم به اين نيستند.

4. غير از اعمش كسان ديگري هم در ميان راويان اهل سنت متهم به تدليس مي باشند كه در صورت چنين حكمي بايد روايات فراوان آنها را هم از حيز انتفاء خارج كنيم. به گفته علماي اهل سنت «لما سلم من المحدثين احد» و طبق گفته شعبة بن الحجاج، تمام راويان اهل سنت تدليس مى‌كرده‌اند؛ جز عمرو بن مرة و محمد بن عون: «عن شعبة قال: ما رأيت أحدا من أصحاب الحديث إلا يدلس إلا عمرو بن مرة، وابن عون؛ از شعبه نقل شده است كه: نديدم از اصحاب حديث كسى را كه تدليس نكند، غير از عمرو بن مره و ابن عون» (الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج5 - ص 197 – 198، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , مؤسسة الرسالة - بيروت،التاسعة، 1413هـ؛ العسقلاني، تهذيب التهذيب، ج8 - ص 89، ترجمة عمرو بن مرة الجملي، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.) و بطلان اين سخن واضح است.

5. خود بخارى و مسلم هم جزو مدلسين ذكر شده اند:

ابن حجر عسقلانى در طبقات المدلسين، نام بخارى را جزء مدلسين آورده. ( العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، طبقات المدلسين، ص‏24 رقم 23، ناشر: مكتبة المنار ـ الأردن.)

سبط بن العجمى نيز نام وى را در كتاب مشهور أسماء المدلسين آورده است. (التبيين لأسماء المدلسين،‌ سبط بن العجمي، ص‏177، رقم 64، دار الكتب العلمية.)

ذهبى نيز در سير اعلام النبلاء در ترجمه ذهيلى مى‌نويسد: «روى عنه خلائق، منهم:... ومحمد بن إسماعيل البخاري ويدلسه كثيراً، لا يقول محمد بن يحيى، بل يقول محمد فقط، أو محمد بن خالد، أو محمد بن عبد الله وينسبه إلى الجد، ويعمي اسمه، لمكان الواقع بينهما، غفر الله لهما؛ عده زياى از محمد يحيى ذهيلى روايت نقل كرده‌اند؛ همچنين محمد بن اسماعيل بخارى؛ اما بخارى هميشه در حق او تدليس مى‌كرد و نمى‌گفت كه محمد بن يحيى؛ بلكه يا تنها از نام «محمد»، يا محمد بن خالد و يا محمد بن عبد الله براى او استفاده مى‌كرد و او به جدش نسبت مى‌داد و اسمش را مخفى مى‌كرد؛ به خاطر اختلافاتى كه با او داشت و اتفاقاتى كه بين آنها افتاده بود.» (سير أعلام النبلاء، ج‏12، ص‏275.)

در نتيجه، اگر تدليس سليمان بن مهران دليل بر ضعف روايت باشد، تمامى روايت‌هاى اهل سنت؛ از جمله تمامى روايت‌هاى صحيح بخارى از درجه اعتبار ساقط هستند و كسي به چنين چيزي ملتزم نيست لذا بايد اين روايت را صحيح بدانند.

در مورد تدليس و انواع آن هم مي گويد:

«التدليس وهو قسمان ؛‌ بل ثلاثة أو أكثر :

الأول تدليس الإسناد:

بأن يروى عمن عاصره ما لم يسمعه منه موهما سماعه قائلا قال فلان أو عن فلان ونحوه وربما لم يسقط شيخه أو أسقط غيره ضعيفا أو صغيرا تحسينا للحديث.

الثاني: التدليس التسوية:

وربما لم يسقط شيخه أو أسقط غيره ؛ أي شيخ شيخه أو أعلى منه لكونه ضعيفا وشيخه ثقة أو صغيرا وأتى فيه بلفظ محتمل عن الثقة الثاني تحسينا للحديث . وهو قسم آخر من التدليس يسمى تدليس التسوية سماه بذلك ابن القطان وهو شر أقسامه لأن الثقة الأول قد لا يكون معروفا بالتدليس ويجده الواقف على السند كذلك بعد التسوية قد رواه عن ثقة آخر فيحكم له

تدليس را وي سه قسم دانسته:

1. از كسي نقل كند كه معلوم است وي از او چيزي نشنيده كه در اين صورت انسان را به اين گمان مي اندازد كه وي از او روايت شنيده.

2. نام شيخ خود را نقل نمي كند.

3. نام كسي كه موثق است را بجاي فرد ضعيف بياورد و يا طوري نام راوي را بياورد كه بين ثقه و ضعيف اشتباه شود و يا راوي را مهمل نمايد. در اين صورت قطعاً تدليس، جرح راوي شناخته مي شود.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
15 | فرهاد صفرخواه | Iran - Tehran | ١٦:١٨ - ١٩ مهر ١٣٩٢ |
خليفه را فقط خدا انتخاب مي کند چون خودش فرموده اني جاعل في الارض خليفه اگر ابوبکر را خدا براي خلافت انتخاب کرده من مخلصشم
16 | روح الله نوري | Afghanistan - Kabul | ١٧:٢٢ - ٢٠ مهر ١٣٩٢ |
الباني ميگويد كه اين حديث ضعيف است اگه بتانين نقد كنين حرف الباني را:قال الحافظ في الفتح(2/397): " وروى بن أبي شيبة بإسناد صحيح من رواية أبي صالح السمان عن مالك الداري وكان خازن عمر قال أصاب الناس قحط في زمن عمر فجاء رجل إلى قبر النبي صلى الله عليه وسلم فقال يا رسول الله استسق لأمتك فإنهم قد هلكوا فأتى الرجل في المنام فقيل له ائت عمر... الحديث. وقد روى سيف في الفتوح أن الذي رأى المنام المذكور هو بلال بن الحارث المزني أحد الصحابة".
وجوابها من وجوه:
- عدم التسليم بصحتها؛ لأن في إسنادها "مالك الدار" مجهول الحال، وتصحيح الحافظ لإسناد الأثر هو تصحيح له إلى أبي صالح فقط ؛ فإنه قال: بإسناد صحيح من رواية أبي صالح عن مالك الدار، ولولا ذلك لما ابتدأ هو الإسناد من عند أبي صالح، ولقال رأسا " عن مالك الدار... وإسناده صحيح، ولكنه تعمد ذلك ليلفت النظر إلى أن ها هنا شيئا ينبغي النظر فيه.
- مخالفتها لما ثبت استحبابه من إقامة صلاة الاستسقاء من أجل نزول الغيث، والإكثار من الدعاء والاستغفار، وهذا كان دأب السلف الصالح ولم ينقل عنهم الالتجاء إلى قبر النبي  وطلب السقيا منه.
- لو سلمنا بصحة إسنادها فلا حجة فيها؛ لأن مدارها على رجل مجهول لم يسم، وتسميته بلال بن الحارث في رواية سيف- وهو ابن عمر التميمي- لا يعول عليه لأنه ضعيف باتفاقهم.
- ليس فيها التوسل بالنبي  ، بل فيها طلب الدعاء منه أن يسقى الله أمته، وهذه مسألة تتعلق بالطلب منه بعد وفاته ولم يجوزها أحد من علماء السلف الصالح.

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

ازآنجا که اين روايت صحيح و روايات ديگر که درباره توسل نقل شده است، با عقايد وهابيت سازگاري ندارد و موجب تشکيک در عقايد آنها مي شود، بخاطر همين به هر وسيله اي چنگ مي زنند تا اين روايات را تضعيف کنند. الباني نيز که اين روايت را بر خلاف ميل خود مي داند، سعي مي کند تا به هر نحوي و لو به روش غير علمي هم شده، اين روايت را از درجه اعتبار ساقط کند

بخاطر همين صداي اهل سنت امثال عبد الله بن محمد الغماري الحسني نيز بلند شده و درباره استدلال او براي تضعيف اين روايت گويد: وقد ضعف هذا الأثر الصحيح الألباني بحجج أوهى من بيت العنكبوت في توسله» اين تضعيف الباني با دلائلي بوده است که از خانه عنکبوت نيز سست تر بوده است وي همچنين گويد: وقد ضعفه الالباني لانه مخالف لهواه بحجج واهية غير مقبولة حسب الموازين العلمية اين روايت چون مخالف با ميل باطني الباني بوده است، با دلائل واهي غير مقبوله رد کرده است: إرغام المبتدع الغبي بجواز التوسل بالنبي، الإمام المحدث السيد عبد الله بن محمد بن الصديق الغماري الحسني، تعليق : السيد حسن بن علي السقافف الناشر : مكتبة الإمام النووي - عمَّان ص 6و 10

البانب تلالش مي کند که مالک الدار را که وثاقتش ثابت شده است، فرد مجهول معرفي کند در حالي که اگر مالک الدار شخص مجهولي باشد در اين صورت شخص عمر زير سؤال مي روند که چطور يک شخص مجهول را به عنوان خزينه دار خود گماشته است؟


نظر سقاف را که ادعاي اجماع براي وثاقت مالک الدار کرده را نيز نقل مي کنيم: وي در اين خصوص گويد: مالك الدار ثقة بالإجماع عدله ووثقه سيدنا عمر وسيدنا عثمان فولياه بيت المال والقسم ولا يوليان إلا ثقة ضابطا عدلا كما نص الحافظ ابن حجر في الإصابة في ترجمته، مالک الدار به اجماع ثقه و عادل است و او را عمر و عثمان ثقه دانسته اند که متولي بيت المالش کرده بودند و آن دو هيچ وقت فرد غير مطئن و غير ثقه را متولي نمي کنند . !الإغاثة بأدلة الاستغاثة، السيد العلامة حسن بن علي السقاف، الناشر : مكتبة الإمام النووي - عمان - الأردن، ص 25


موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
17 | سعيد | Iran - Karaj | ١٨:١٢ - ٢٠ مهر ١٣٩٢ |
با سلام پس با اعتقاداتي كه وهابيان دارند عمربن خطاب هم مشرك شده. عزيزان اهلسنت خودتان قضاوت كنيد
18 | بابك | Iran - Hashtrud | ٢٠:٣٦ - ٢٠ مهر ١٣٩٢ |
با سلام
هفته ي پيش در برنامه ي کلمه ي طيبه بحث در مورد بودن توسل در کتاب صحيفه ي سجاديه بود که آقاي ابوالقاسمي روايتي از امام سجاد(ع) آوردند(البته مطمئن نيستم که روايت بود يا يکي از فراز هاي صحيفه) که امام (ع) مستقيما پيامبر(ص) را خطاب قرار دادند (: يا رسول الله (ص)) و اينگونه توسل جستند.اگه ممکنه اون روايت (يا فراز) و يا روايت هاي مشابه که پيامبر (ص) در آنها (به منظور توسل) خطاب قرار داده شده اند را با سند و آدرس صحيح و دقيق برام بفرستين.
خيلي برام مهمه چون ميخوام با اين جواب کس ديگه اي رو در باره ي توسل قانع کنم.لطفا سريعا پاسخ بدين.
با تشکر

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اين نقل در صحيفه سجاديه به اين صوررت از زبان مبارک امام سجاد عليه السلام نقل شده است:أسألك يا سيدي وليس مثلك شئ بكل دعوة دعاه بها نبي مرسل ،أو ملك مقرب ، أو مؤمن امتحنت قلبه بالإيمان ، واستجبت دعوته ، وأتوجه إليك بنبيك محمد نبي الرحمة ، وأقدمه بين يدي حوائجي ، يا رسول الله بأبي أنت وأمي وأهل بيت الطيبين ، إني أتوجه بك إلى ربك ، وأقدمك بين يدي حوائجي . يا رباه يا الله ، يا رباه يا الله ، إني أسألك بك فليس كمثلك شئ ، وأتوجه إليك بمحمد نبي الرحمة وبعترته الطيبين ، وأقدمهم بين يدي حوائجي أن تعتقني من النار ، وتكفيني وجميع المؤمنين والمؤمنات كل ما أهمنا من أمر الدنيا والآخرة ، وتدخلنا في رحمتك يا أرحم الراحمين ، وصلى الله على رسوله سيدنا محمد النبي وآله ، وسلم تسليما .الصحيفة السجادية .تحقيق : السيد محمد باقر الموحد الابطحي الإصفهاني، چاپ : الأولى، سال چاپ : 25 محرم الحرام 1411، ناشر : مؤسسة الإمام المهدي (ع) / مؤسسة الأنصاريان للطباعة والنشر - قم - ايران ص 258

عبارت ديگري نيز درباره توسل امام سجاد عليه السلام به پيامبر صلي الله عليه و آله و حضرت علي عليه السلام در صحيفه سجاديه اين چنين آمده است: اللَّهُمَّ فَإِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِالْمُحَمَّدِيَّةِ الرَّفِيعَةِ، وَ الْعَلَوِيَّةِ الْبَيْضَاءِ، وَ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِهِمَا أَنْ تُعِيذَنِي مِنْ شَرِّ كَذَا وَ كَذَا. الصحيفة السجادية (ابطحي) - الإمام زين العابدين (ع) - ص 358

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
19 | عاشق اميرالمومنين علي | Iran - Zarrīn Shahr | ٢٢:٣٨ - ٢١ مهر ١٣٩٢ |
آقاي محمد !
توسل به اشخاص نيکوکار براي اين است که آنان جايگاه و مرتبه ي بالاتري نزد خدا دارند و خداوند به آبروي آنان حاجت ما را هم بدهد.
حالا پيامبر اکرم که بهترين شخص تاريخ است به چه کسي متوسل شود که از او آبرودارتر باشد؟!!
اگر شما بخواهي از يک نردبان 20 پله اي بالا روي ؛ اگر در پله ي دهم باشي،پايت را روي پله ي يازدهم ميگذاري نه پله ي نهم!
و اگر در اوج باشي که ديگر نردبان معني ندارد!
سوال شما مثل اين است که روي زمين باشي و بگويي اگر آن نفري که روي پشت بام يک برج است براي بالارفتن از آسانسور استفاده کند من هم استفاده ميکنم !! کسي که روي پشت بام است ديگر آسانسور به چه کارش مي آيد!
اما در مورد قرآن :
هنگامي که به آنان گفته شود: «بياييد تا رسول خدا براي شما استغفار کند!»، سرهاي خود را (از روي استهزا و کبر و غرور) تکان مي‌دهند؛ و آنها را مي‌بيني که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر مي‌ورزند! « منافقون،5 »
اين منافقان هستند که از اين که رسول خدا واسطه ي آنان و خدا باشد اعراض ميکنند!
20 | بابك | Iran - Hashtrud | ٢٣:١٤ - ٢١ مهر ١٣٩٢ |
خيلي خيلي ممنونم از پاسخ روشنتون.
فقط کتاب آدرسي رو که براي روايت اولي داده بوديد پيدا نکردم.در سايت ها هم نبود.اگه ممکنه از يه کتاب ديگه آدرس رو بدين يا راهنمايي کنيد که کجا ميتونم اون کتاب رو پيدا کنم.

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

کتاب صحيفه سجاديه در نرم افزار مکتبه اهل بيت موجود است همچين آن عبارتي که از امام سجاد عليه السلام ذکر شد در کتاب إقبال الأعمال( ط- القديمة) : ابن طاووس، على بن موسى‏ ج1 ص116 نيز موجود است

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
21 | غلامعلي | Iran - Isfahan | ١٢:١٩ - ٢٨ مهر ١٣٩٢ |
بسيار عالي .
خداوند طول عمر با برکت به شما و همکارانتان با محبت روز افزون اهل بيت (ع) عنايت بفرمايد .
يا علي
22 | ايراني | Iran - Kermanshah | ١٠:٥٧ - ١١ آبان ١٣٩٢ |
با سلام ، نظر اهل تشيع در مورد اين حديث چيست ؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

يکى از قواعد مسلّمه عقلائيه که در تمام محاکم دنيا اعتبار داشته و بر اساس آن حکم مي‌شود.قاعده الزام است .يعني اينکه اگر يك نفر ملتزم به دين و اعتقاد خاصي باشد، افراد ديگر از مذاهب ديگر مي‌توانند او را مُلزم کنند بر اينكه به احكام مذهب و اعتقاد خودش ملتزم شود به اين شکل که اگر شخصى بر حسب ضوابط و مطالب معين و مورد قبول خودش به چيزي ملتزم شد ، شخص ديگرى که آن ضابطه از نظر او صحيح نيست ، مي‌تواند عليه کسى که به آن ضابطه ملتزم است ، استناد کند و طرف مقابل هم ملزم به پذيرش اين قاعده عقلائى است. و الّا نزد عقلاء عالم محکوم خواهد بود. و اگر طرف مخالف برخلاف نظر خود اعتراف کرده باشد به سخن او استناد مي شود ولي اگر در کنار آن مطلبي که به نفع او باشد بيان کند توجه نمي شود.

لذا اين روايت نيز از باب الزام است هر چند در نزد ما اين روايت داراي خدشه باشد

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
23 | رضا عسگري | Germany - Nuremberg | ١١:١٣ - ٢٦ آبان ١٣٩٢ |
امام صادق مي فرمايند : تکان دادن دلها از تکان دادن کوه ها سخت تر است.
24 | ali | Iran - Tehran | ٢٠:٢٢ - ٣٠ آبان ١٣٩٢ |
خدائيش اين بحث ها تموم شدني نيست؟ نه؟ هرکي ساز خودش را ميزنه و همه هم ميگن ما حقيم. ياحق
25 | bisetareh | Iran - Qom | ١٣:٥٣ - ٠٣ آذر ١٣٩٢ |
ali
اگر طالب حقيقت وروشنايي نيستي لطفا نظر نده بکوري امثال تو اين بحث ها تا ظهور منتقم حضرت مهدي ع ادامه خواهد داشت آخه حق بيدار است درکنار حب علي ع بغضش هم وجود داره پس هم شيعه تا ظهور هست هم سني وکافر پس بازهم بحث ها ادامه خواهد يافت
طالب حقي روشن کن امام زمانت کيه که به مرگ جاهلي نمرده باشي؟
درشيعه روشن است (م ح م د)بن حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي ع واز مادر به شمعون وصي حضرت عيسي ع ميرسد
حالا امام زمان تو کيست؟
اسلام 72 فرقه دارد که فقط يک فرقه ناجيه است که داراي 12 خليفه ازقريش تا روز قيامت باشد لطفا آن رابيان کن
درشيعه 1- اميرالمومنين علي ع فرزند ابوطالب 2-حسن بن علي ملقب به مجتبي 3- حسين بن علي ملقب به اباعبدلله 4-علي بن حسين ملقب به سجاد
5- محمدبن علي ملقب به باقر از مادر به امام حسن ميرسد 6- جعفربن محمد ملقب به صادق 7-موسي بن جعفر لقب کاظم 8- علي بن موسي لقب رضا 9- محمد بن علي لقب جواد 10-علي بن محمد لقب هادي11-حسن بن علي لقب عسکري 12-امام زمان فرزند حسن عسکري عليهم صلوات الله اجمعين
حالا 12 خليفه شما کيا هستند
ياعلي
26 | سرباز كوي عترت | Iran - Khorramshahr | ١٧:٠٩ - ٢٤ آذر ١٣٩٢ |
توکل چيست ؟آيا چيزي غير از تفويض امر به خداوند است؟قطعا همين است
حال ما در زيارت جامعه کبيره داريم که افوض امري اليکم
پس بر اهل بيت هم مي شود توسل کرد
من متوجه نشدم شما به چه دليلي فرموديد توسل برغير خدا باطل است
ممنون
27 | ... | Iran - Ilam | ٠٩:٤٩ - ٠٥ دي ١٣٩٢ |
سلام عليکم
اين مطالب رو در يک سايت وهابي ديدم
سيد محمد آل كاشف الغطا(عالم ومحدث بزرگ شيعه):
« هنگامي كه حضرت علي ديد كه هردو خليفه اول و دوم براي نشر توحيد و تجهيز سپاه و توسعه‌ي فتوحات، آخرين توان خود را به كار
گرفتند و تكروي و استبداد نكردند، با آنان بيعت و صلح نمود
. نگا: اصل الشيعه الاثني عشريه و اصولها ص 123-
سيدنا حضرت علي رضي‌الله عنه درباره‌ي بيعت با حضرت ابوبكر رضي‌الله عنه مي‌فرمايد:
« فمشيت عندة ذلك إلي ابي بكر فبايعته و نهضت في تلك الأحداث حتي زاغ الباطل و زهق و كانت كلمة الله هي العليا و لو كره الكافرون، فتولي أبوبكر تلك الامور فيسيرو سددو قارب واقتصد فصحبته مناصحاً و أطعته فيما أطاع الله فيه جاهداً».
شرح نهج البلاغه 6/94، البحار 33/566، الغارات ثقفي: 2/305-307
« آنگاه نزد ابوبكر رفتم و باوي بيعت نمودم و در آن وقايع نقش ايفا كردم تا اينكه باطل نابود شد و دين خدا قالب گشت، گرچه كافران ناپسند بدارند، پس ابوبكر زمام امور را بدست گرفت پس آساني و ميانه روي كرد و به راه راست و درست رفت، خير خواهانه همراهيش كردم و در آنچه از خداوند اطاعت نمود از او اطاعت كردم ».
اين سخن حضرت علي رضي الله عنه است آيا قابل انکار است؟



پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اصل اين جمله « فمشيت عند ذلك إلى أبى ‏بكر فبايعته ..» که در كتاب الغارات موجود است و بيشتر كتاب ها هم از آن نقل كرده اند، مرسل و ضعيف است؛ زيرا ابراهيم ثقفي مؤلف الغارات، اين روايت را از عبدالرحمان بن جندب نقل مي كند كه بين اين دو فاصله زيادي است؛ ابراهيم ثقفي در سال 283 هجري وفات كرده در حالي كه عبدالرحمان بن جندب در زمان حضرت علي عليه السلام بوده است پس واسطه بين اين دو در نقل اين خطبه كيست ؟! در ثاني خود عبدالرحمن بن جندب و پدرش كه در سند اين خطبه قرار دارند، نزد ما مجهول هستند

کلام کاشف الغطاء نيز برگرفته از سخنان حضرت علي عليه السلام است که در نهج البلاغه آمده است ثانيا: مقصود مرحوم کاشف الغطاء از اين جملات اين است که حضرت علي عليه السلام راه مسالمت را پيش گرفت زيرا مي فرمايد: «بايع و سالم» واگر در مطالب قبل از اين جملات ايشان دقت شود، مشخص مي شود که او خلفاء را غاصب خلافت دانسته و مي گويد: جمعى از بزرگان مسلمين، بعد از رحلت پيامبر خدا (ص) آن همه احاديث(غدير و غيره) را به نام رعايت مصالح اسلام طبق سليقه و اجتهاد خود توجيه و تأويل نموده و كسانى را مقدّم و بعضى را مؤخر داشتند بعد به هدف حضرت علي عليه السلام از عدم گرفتن حق خود اشاره کرده و گويد: وإنما يريد تقوية الاسلام ، وتوسيع نطاقه ، ومد رواقه ، وإقامة الحق ، وإماتة الباطل. حضرت قصدش تقويت اسلام و اقامه حق و از بين بردن باطل بود . بعد از اين جملات است که کاشف الغطاء به مسالمت حضرت علي عليه السلام اشاره مي کند بعلاوه اينکه نظر کاشف الغطاء نظر تمام علماي شيعه حساب نمي شود

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
28 | mohamad7 | United States - Fremont | ٢٢:٤٦ - ٠٣ بهمن ١٣٩٢ |
شبهاتي به اين حديث وارد شده قسمت هايي اش رو ميگذارم تا ان شاء الله شما پاسخ بديد:
اولا اعمش از ابي صالح روايت نشنيده و او مدلس و اسناد روايت منقطع است.
اما اينكه گفته شده كسي كه نزد قبر پيامبر آمده بلال بن حارث بوده يك بار هم به صحت نرسيده وفقط از طريق سيف بن عمر آمده كه آن شخص بلال بن حارث بوده وسيف بن عمر اخباريست وموثق نيست .
مسئله بعدي مالك بن دار مي باشد که او هم مجهول الحال است ! و انقطاع ومرسل بودن حديث همانطور كه خليلي در الارشاد مي گويد: ( إن أبا صالح سمع مالك الدار هذا الحديث، والباقون أرسلوه)
پس خود به خود گفته ابن حجر عسقلاني(که درود بر روانش باد) ،باطل ميشود و اهل علم ميدانند که جرح مقدم است بر تعديل و گفته خود ابن حجر(رح) است که در شرح نخبه اش ص136 ميفرمايند:جرح مقدم است بر تعديل يعني اگر يک راوي از طرف جمعي مورد جرح قرار گرفت و از طرف جمع ديگر تعديل گرديد، مجروح شمرده ميشود.

الحق که بقيه اش بدرد نخور و مغلطه اي بيش نبود فقط تو همينا برام شبهه ايجاد شد!

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

پاسخ اين سوال در قسمت نظرات ديل همين مقاله داده شده است لطفا به آنجا رجوع کنيد

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
29 | مهدي تبار | Iran - Tehran | ١٠:٥١ - ٠٢ اسفند ١٣٩٢ |
هم مقاله هم نظرات موافق و مخالف براي من مفيد بود
30 | رضا سيفي جمشيدي | Iran - Tehran | ١٧:٠٤ - ٠٦ اسفند ١٣٩٢ |
باسلام. امام سجاد(ع) ميفرمايد: خدايا کيست که شيريني دوستي با تو را چشيده باشد ام و غير تو را طلب کند.(مفاتيح الجنان مناجات المحبين از مناجات هاي خمس عشره.
و يا امام صادق (ع) ميفرمايند:خداوند به داود(ع) وحي کرد هر بنده اي از بنگانم به جاي پناه بردن به ديگري با نيت خالص به من پناه آورد از کارش چاره جويي ميکنم گرچه همه اسمانها وزمين وهرچه در آنهاست عليه او باشد.(مستدرک الوسايل ج 11 ص217
پس تا اين جا نتيجه ميگيريم توسل از ديدگاه اهل البيت عليهم السلام جايز نيست.
خواهشا نگيد که فلان صحابه به يکي از اهل البيت عليه السلام توسل کرد چون ما صحابه رو معصوم نميدانيم و آنها نيز ممکن است کارهايي برخلاف دستور خدا انجام دهند.
و يا آيه ي اياک نستعين.
ممنونم

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

شما که خوب بلديد کلام امام سجاد عليه السلام و ائمه ديگر را به نفع خود توجيه کنيد اي کاش به ساير بيانات اين حضرات نير نگاه مي کرديد و مي ديديد که ائمه عليه السلام درباره توسل چه مطالبي گفته اند و حتي خود آنها چگونه به ساير ائمه متوسل مي شدند . براي نمونه چند مورد از توسل اهل بيت را بويژه از صحيفه سجاديه نقل مي کنيم تا براي شما آشکار شود که امام سجاد عليه السلام چنين توسل مي کردند: أسألك يا سيدي وليس مثلك شئ بكل دعوة دعاه بها نبي مرسل ، أو ملك مقرب ، أو مؤمن امتحنت قلبه بالإيمان ، واستجبت دعوته ، وأتوجه إليك بنبيك محمد نبي الرحمة ، وأقدمه بين يدي حوائجي ، يا رسول الله بأبي أنت وأمي وأهل بيت الطيبين ، إني أتوجه بك إلى ربك ، وأقدمك بين يدي حوائجي. الصحيفة السجادية ( ابطحي ) - الإمام زين العابدين ( ع ) - ص 258

در جاي ديگر مي فرمايد: اللَّهُمَّ فَإِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ بِالْمُحَمَّدِيَّةِ الرَّفِيعَةِ، وَ الْعَلَوِيَّةِ الْبَيْضَاءِ، وَ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِهِمَا أَنْ تُعِيذَنِي مِنْ شَرِّ كَذَا وَ كَذَا، فَإِنَّ ذَلِكَ لَا يَضِيقُ عَلَيْكَ فِي وُجْدِكَ، وَ لَا يَتَكَأَّدُكَ فِي قُدْرَتِكَ وَ أَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ فَهَبْ لِي- يَا إِلَهِي- مِنْ رَحْمَتِكَ وَ دَوَامِ تَوْفِيقِكَ مَا أَتَّخِذُهُ سُلَّماً أَعْرُجُ بِهِ إِلَى رِضْوَانِكَ، وَ آمَنُ بِهِ مِنْ عِقَابِكَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.

خداوندا !من با توسل به مقام بلند محمدي و موقعيّت در خشان علوي به تو تقرب مي جويم و به واسطه آن دو رو به سوي تو مي آورم. كه مرا از شرّ آنچه از آن به تو پناه آورده‏ام پناه دهى، كه بر آوردن اين نياز با وجود توانگريت تو را به تنگنا نيفكند و با وجود قدرتت به رنج نيندازد، كه تو بر هر كارى توانايى. اى خداوند من، به من ارزانى دار رحمت و دوام توفيق خود را تا آن را چون نردبامى گيرم و به مقام خشنوديت عروج كنم و از عذاب تو ايمنى گزينم. يا ارحم الراحمين.

الصحيفة السجادية ( ابطحي ) - الإمام زين العابدين ( ع ) - ص 358

پس شما با چه دليل و منطقي مي گوييد توسل از ديدگاه ائمه (ع) جايز نيست؟! آيا اين نتيجه عدم دقت و قضاوت عجولانه نيست؟!

اما اينکه گفتيد صحابه ممکن است اشتباه کنند چرا اين اشتباه را در غضب خلافت شيخين نمي گوييد؟! چرا نمي گوييد جمع شدن حزب پيروان خليفه اول در سقيفه اشتباه بوده است؟! اگر کار آنها در مورد توسل اشتباه بوده چرا بعدا اشتباه خود را به مردم نگفتند تا مردم در گمراهي و کفر نيفتند؟! آيا اين طور صحبت کردن بر عليه صحابه تهمت به آنها نيست آيا آنها اشتباه خود را نفهميدند اما شما بهتر از آنها توانستيد اشتباه آنها را تشخيص بدهيد؟! چرا قبل از شما علماء نگفتند آنها اشتباه کردند آيا آنها اهل کتمان حقيقت بودند آيا اين تهمت به علماي خود نيست؟!

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
31 | پيرو مكتب اهل بيت | Iran - Tehran | ٢٢:٣٥ - ٢٩ اسفند ١٣٩٢ |
با سلام؛
با توضيحات شما كاملا واضح است كه توسل جايز است و حرف ابن تيميه رد
يك سوال داشتم خدمت شما كارشناس عزيز
مگر امام رضا به عنوان مثل صداي منو از فاصله ي بسيار دور نميشنود؟ مسلما بله ، ايا دليل خاصي دارد يا توصيه اي شده كه به زيارت امام رضا بريم و طلب و خواسته عائمات را بگوييم ؟
با تشكر از شما .عيد مبارك باشه برشما
يا علي مدد

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي؛ ضمن آرزوي سالي سرشار از توفيق و سلامتي و عزت براي جنابعالي و تمام شيعيان و پيروان اهل بيت عليهم السلام؛ دعا و توسل به ائمه عليهم السلام مساله اي جداي از زيارت قبور آنهاست ايشان صداي ما را مي شنوند چه در حرم ايشان باشيد يا جاي ديگر ولي زيارت قبور، تعظيم و احترام به ايشان است و در اسلام جداگانه توصيه شده است چنانکه زيارت خانه خدا و حرم رسول الله صلي الله عليه و آله هم توصيه شده است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
32 | امين | United States - Atlanta | ٠٣:٠٠ - ١٦ فروردين ١٣٩٣ |
سلام
مالک الداري به عدالت وضبط معروف نيست واين دو امر(عدالت وضبط) درهرسند صحيح شرط بنيادي (براي صحت حديث) است، چنانچه درعلم مصطلح الحديث ثابت است. ابن ابي حاتم درکتاب خود: (الجرح والتعديل 4/1/213) ازمالک الداري نام برده است اما ازهيچ راوي ديگري نام نبرده است که از مالک الدار روايت کرده باشد غير از ابوصالح، پس اين عمل ابوحاتم تصريح بر اين است که مالک الداري مجهول است و ابن ابي حاتم با وسعت حفظ واطلاع تامي که دارد درباره ثقه بودن مالک سخن کسي را حکايت نکرده است پس اين هم تائيد قول ما را مي کند که مالک مذکور مجهول است.پس نميتوني ايراد بگيري.مالک الداري مذکور فرد مجهولي است، با قول حافظ ابن حجر منافات ندارد که گفته است: (باسناد صحيح من رواية ابي صالح السمان عن مالک الداري : با اسناد صحيح از روايت ابي صالح). اين قول حافظ، تصريح در تصحيح کل سند نيست، بلکه تصحيح سند فقط تا ابوصالح است، زيرا اگر تصحيح سند تا آخرش مي بود، قطعاً تصحيح را از ابوصالح آغاز نمي کرد بلکه رأساً ازمالک الداري آغاز مي کرد مثلاً: مي گفت: [عن مالک الدار..... واسناه صحيح].
او عمدا سند را از ابوصالح آغاز کرده است تا خواننده را متوجه سازد که اينجا چيزي هست که بايد درآن نظر وغور نمود.منتظرپاسختان هستم

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا:همچنانکه در مقاله فوق اشاره شد ابن حجر گفته است مالک الدار صحابي است لذا با وجود اين، مجهول بودن او مرتفع مي شود و مجهول دانستن او چيزي را عوض نمي کند

ثانيا: ابن كثير، بعد از نقل سند و متن روايت در آخر به صحت سند آن تصريح كرده و مي‌گويد سند اين روايت صحيح است حال شما مي تواني بگويي مراد ابن کثير تمام سند نبوده است؟! بلکه نصف سند را تصحيح کرده است همچنانکه اشکال کرديد و گفتيد چون اين حجر قبل از صالح السمان گفته روايت صحيح است پس مراد تمام راويان نيست هرچند ابن حجر نيز در اينجا از باب اختصار تمام سند را ذکر نکرده است

ابن حجر هيتمي نيز در كتابش به صحت اين روايت تصريح كرده و بعد از تصحيح متن روايت را ذکر کرده و سندي را ذکر نکرده است در اين خصوص شما چي مي گوييد ؟ آيا اين دلالت ندارد که تمام راويان سند ثقه هستند؟!

ثالثا:نکته که شما از آن غافل بوديد اين است که وقتي يکي از علماي حديث روايتي را تصحيح کنند آن روايت قابل احتجاج است. شوکاني در اين خصوص گويد: وَهَكَذَا يَجُوزُ الاحْتِجَاجُ بِمَا صَحَّحَهُ أَحَدُ الْأَئِمَّةِ الْمُعْتَبَرِينَ مِمَّا كَانَ خَارِجًا عَنْ الصَّحِيحَيْنِ جايز است به آن ان روايتي که يکي ا ز ائمه معتبر در غير صحيحين، تصحيح کرده‌اند، احتجاج نمود. نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار شرح منتقي الأخبار، ج 1 ص 15،

رابعا:شما تلاش مي کنيد که مالک الدار را فرد مجهول معرفي کنيد در حالي که اگر مالک الدار شخص مجهولي باشد در اين صورت شخص عمر زير سؤال مي روند که چطور يک شخص مجهول را به عنوان خزينه دار خود گماشته است؟

همچنانکه که سقاف در اين خصوص گويد: مالك الدار ثقة بالإجماع عدله ووثقه سيدنا عمر وسيدنا عثمان فولياه بيت المال والقسم ولا يوليان إلا ثقة ضابطا عدلا كما نص الحافظ ابن حجر في الإصابة في ترجمته، مالک الدار به اجماع ثقه و عادل است و او را عمر و عثمان ثقه دانسته اند که متولي بيت المالش کرده بودند و آن دو هيچ وقت فرد غير مطئن و غير ثقه را متولي نمي کنند . !الإغاثة بأدلة الاستغاثة، السيد العلامة حسن بن علي السقاف، الناشر : مكتبة الإمام النووي - عمان - الأردن، ص 25

خامسا:ازآنجا که اين روايت صحيح و روايات ديگر که درباره توسل نقل شده است، با عقايد وهابيت سازگاري ندارد و موجب تشکيک در عقايد آنها مي شود، بخاطر همين به هر وسيله اي چنگ مي زنند تا اين روايات را تضعيف کنند. الباني نيز که اين روايت را بر خلاف ميل خود مي داند، سعي مي کند تا به هر نحوي و لو به روش غير علمي هم شده، اين روايت را از درجه اعتبار ساقط کند بخاطر همين صداي اهل سنت امثال عبد الله بن محمد الغماري الحسني نيز بلند شده و درباره استدلال او براي تضعيف اين روايت گويد: وقد ضعف هذا الأثر الصحيح الألباني بحجج أوهى من بيت العنكبوت في توسله» اين تضعيف الباني با دلائلي بوده است که از خانه عنکبوت نيز سست تر بوده است وي همچنين گويد: وقد ضعفه الالباني لانه مخالف لهواه بحجج واهية غير مقبولة حسب الموازين العلمية اين روايت چون مخالف با ميل باطني الباني بوده است، با دلائل واهي غير مقبوله رد کرده است: إرغام المبتدع الغبي بجواز التوسل بالنبي، الإمام المحدث السيد عبد الله بن محمد بن الصديق الغماري الحسني، تعليق : السيد حسن بن علي السقافف الناشر : مكتبة الإمام النووي - عمَّان ص 6و 10

بنابراين مالک الدار مجهول نيست

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

33 | عليرضا | Iran - Qazvin | ١٣:٤٣ - ٢٣ مرداد ١٣٩٣ |
باسلام
اگر امکان دارد يک مقاله هم در مورد روايت طبراني بنويسيد.
به نظرم اين روايت از پيامبر خيلي مهمه ولي متاسفانه به ان فقط در چند, پاسخ به نظر پرداختيد. ولي اين قدر اين روايت اهميت داشته که استاد در کتاب قصة الحوار الهادي در ادلّه قائلان به جواز توسل ان را به عنوان يکي از دلايل مهم بيان کرده اند...
بحق نبيک والأنبياء الذين من قبلي فإنك أرحم الراحمين..
سپاس.

پاسخ:
باسلام؛ انشاءالله
34 | مجنون و عاشق سينه چاك اهل البيت سلام الله عليها | Iran - Tehran | ٠٩:٣١ - ٢٧ شهریور ١٣٩٣ |
سلام برشما.برخي ميگويند آن شخص فقط از خواب خود تعريف کرده و ماجراي سر قبر رفتن را نگفته و گريه خليفه دوم بابت خواب بوده و نه سر قبر رفتن و حاجت خواستن آن صحابي.اين سخن چيزي را عوض نميکند زيرا يک صحابي نزد قبر رسول خدارفته و اهل سنت جرات ندارند که بگويند صحابه ي ما کار اشتباهي کرده که نزد قبر رفته که البته هم کار اشتباهي نيست.پس اين حديث راه فرار ندارد
35 | خادم الزهرا س | Iran - Zanjan | ١٢:٤٥ - ٠٤ بهمن ١٣٩٣ |
با يکي از برادران اهل سنت بحثي داشتم و از مطالب شما هم به لطف خدا خيلي استفاده کردم ولي ايشون يه شبهه اي را از اين سايت هاي وهابي آورده و ميگه توي اون تصحيح ابن حجر که ميگه شخصي به نام بلال بن حارث خواب را ديده،راوي به نام سيف وجود داره که اکثر علماي اهل سنت تضعيفش کردند و اون را به عنوان دروغ پرداز ميشناسند...
ممنون ميشم اگر توضيحي در اين مورد به اين حقير بدهيد...

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

از آنجا که اين روايت عقائد وهابيت را به چالش کشيده است لذا تمام سعي خود را مي کنند تا به هر نحوي شده اين روايت را که توسل را ثابت مي کند زير سوال ببرند اين اشکال آنها که سيف دروغگو هست اين چه ربطي به روايت ابن حجر دارد ابن حجر روايت المصنف را تصحيح کرده است که چنين است :وروى بن أبي شيبة بإسناد صحيح من رواية أبي صالح السمان عن مالك الداري وكان خازن عمر قال أصاب الناس قحط في زمن عمر فجاء رجل إلى قبر النبي صلى الله عليه وسلم فقال يا رسول الله استسق لامتك فإنهم قد هلكوا فأتى الرجل في المنام فقيل له ائت عمر الحديث وقد روى سيف في الفتوح أن الذي رأى المنام المذكور هو بلال بن الحارث المزني أحد الصحابة. فتح الباري ج 2 ص 495

سيف راوي اين روايت که ابن حجر تصحيح کرده، نيست بلکه او کسي است که گفته است اين شخص که آمده توسل کرد بلال بود که صحابي است . سيف بن عمر از علماي اهل سنت در قرن دوم و سوم مي باشد و طبري از او روايات زيادي را نقل کرده است او رواي روايت در اينجا نيست او گفته اين شخص بلال بوده ما نيز در اين روايت کاري به اين نداريم که اين شخص چه کسي بوده است که توسل کرد بلال بوده ويا غير بلال بوده؟! هر کسي که باشد . براي ما مهم نيست ، صحابي باشد يا نباشد ، براي ما ارزشي ندارد . مسئله مهم براي ما ، تأييد خليفه دوم است که او را از اين کار منع نکرد آيا وهابي ها قبول مي کنند که عمر کار شرک آلودي را تاييد کرد ؟!! چرا اين صحابه در مقابل اين کار موضع نگرفت؟!! آيا اين وهابي ها از عمر بيشتر مي فهمند!!!

همچنين مسئله مهم براي ما عمل رسول خدا (ص) است که حاجت آن شخص را داد ؛ طبق نظر اين وهابي ها رسول خدا (ص) مردم را به شرک و کفر دعوت کرده است!! ، لذا استدلال وهابي ها قابل قبول نيست .

و اگر واقعا سيف بن عمر کذاب و دروغگو است که قطعا همين طور هم هست ؛ پس داستان عبدالله بن سبايي که ساخته اند هم کاملا مردود است و تنها کسي که داستان عبدالله بن سبا را نقل کرده ، سيف بن عمر مي باشد

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
36 | میهمان | Iran - Zanjan | ٠١:٣٢ - ١١ آذر ١٣٩٤ |
سلام آیا سند روایت ابن ابی شبیه مرسل است ؟ باتشکر

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
غیر از اینکه روایت دارای تصحیحات فراوانی است و آن را قبول کرده اند، به احتمال زیاد اشکال مورد نظر شما نقل اعمش از ابی صالح است اما در این خصوص باید بگوییم : روايت اعمش از ابي صالح در کل حمل بر سماع می شود
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
37 | میهمان | Puerto Rico - Guaynabo | ٢١:٥٢ - ١٥ آذر ١٣٩٤ |
سلام آیا این روایت در خصوص توسل که در کتاب المصنف آمده مرسل است ؟ اگر تمایل ندارید در سایت پاسخ بدید آیا امکان دارد به صورت خصوصی پاسخی بدید در حا نوشتن مقاله ای هستم دیدم سایت های وهابیون مدعی اند روایت مرسل است اگر امکان دارد جواب را به صورت خصوصی برای من ایمیل بفرمائید با تشکر .
با تشکر

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در قسمت نظرات همين مقاله به شبهات اين روايت پاسخ داده ايم در خود مقاله نيز تصحيح خود روايت نيز از بزرگان اهل سنت نقل شده با وجود اين تصحيحات، آيا مي شود گفت علماء روايت ضعيف و مرسلي را تاييد کرده و صحيح دانسته اند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
38 | ریکا | United Kingdom - London | ٢٣:٢١ - ١٧ مرداد ١٣٩٦ |
سلام. در مورد این مقاله من چندتا سوال دارم اگه میشه لطف کنید جواب بدید

1- تو اسکنی که از ابن کثیر دادید در پاورقی شماره 4 که مربوط به همین روایت هست نوشته مالک دار مجهول و این قصه ضعیف هست ایا این نظر این کثیر هست یا محقق کتاب چون من در این اسکنی که آدرسش رو می زارم همچین چیزی رو نمی بینمhttp://s6.uplod.ir/i/00777/sqsrm36utyat.jpg

2- نظر اهل سنت در مورد روایت تابعی و صحابه چیه؟؟؟ آیا نیاز به بررسی داره

3-

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
در خصوص سوال اول باید بگوییم در برخی از چاپها مالک توسط برخی محققین کتاب البدایه مجهول گفته شده است در حالی که او متولی بیت المال در زمان عمر بوده است لذا نزد خلیفه شخص مورد اعتمادی بوده است همچناکه ابن حجر گوید: عن مالك الداري وكان خازن عمر قال أصاب الناس قحط في زمن عمر فجاء رجل إلى قبر النبي صلى الله عليه وسلم فقال يا رسول الله استسق لامتك فإنهم قد هلكوا فأتى الرجل في المنام فقيل له ائت عمر الحديث وقد روى سيف في الفتوح أن الذي رأى المنام المذكور هو بلال بن الحارث المزني أحد الصحابة. فتح الباري ج 2 ص 495
نظر سقاف از بزرگان اهل سنت را که ادعاي اجماع براي وثاقت مالک الدار کرده را نيز نقل مي کنيم: وي در اين خصوص گويد: مالك الدار ثقة بالإجماع عدله ووثقه سيدنا عمر وسيدنا عثمان فولياه بيت المال والقسم ولا يوليان إلا ثقة ضابطا عدلا كما نص الحافظ ابن حجر في الإصابة في ترجمته، مالک الدار به اجماع ثقه و عادل است و او را عمر و عثمان ثقه دانسته اند که متولي بيت المالش کرده بودند و آن دو هيچ وقت فرد غير مطئن و غير ثقه را متولي نمي کنند . !الإغاثة بأدلة الاستغاثة، السيد العلامة حسن بن علي السقاف، الناشر : مكتبة الإمام النووي - عمان - الأردن، ص 25
در خصوص قول صحابی باید بگوییم اهل سنت قول صحابه را قبول دارند و در خصوص قول تابعی نیز که مالک الدار از جمله تابعین است، نقل شده است تابعي بهترين مردم است که بعد از صحابه امده‌اند حاکم نيشابوري در اين خصوص مي‌نويسد: صلى الله عليه وسلم فخير الناس قرنا بعد الصحابة من شافه أصحاب رسول الله صلى الله عليه وسلم وحفظ عنهم الدين والسنن وهم قد شهدوا الوحي والتنزيل فمن الطبقة الأولى من التابعين
پس بهترين مردم، مردمان دوره پس از صحابه هستند كه رو در رو با اصحاب رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم گفتگو كرده و دين و سنت را از آنان كه به تحقيق شاهد وحى و نازل شدن قرآن بوده اند فرا گرفته اند.
معرفة علوم الحديث ج 1 ص 42
ملا علی قاری نیز حتی مرسلات تابعی را نزد مشهور حجت می داند
مرسل التابعي فإنه حجة عند الجمهور. مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ، ج9 ، ص403
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
39 | کیوان | United Kingdom - London | ٢٢:٠٩ - ٢٥ مرداد ١٣٩٦ |
سلام. لطف کنید به ایرادات زیر جواب بدید:
1-عمش شخصی مدلِّس می‌باشد و این حدیث را به صورت معنعن (یعنی گفته «عن فلانی» و نگفته حدثّنا) روایت کرده، و روایت اشخاص مدلس جز در صورتی که [حدثنا] یا [اخبرنا] و یا امثال آن را می‌گویند، غیر قابل قبول است، مثلاً گفتن [قال فلان] یا [عن فلان] این احتمال را ایجاد و تقویت می‌کند که راوی این حدیث را از شخص ضعیفی فرا گرفته، ولی با گفتن [عن] و یا [قال] از ذکر اسم آن شخص خودداری و حدیث را به شخص قبل از راوی ضعیف نسبت می‌دهد، و این مطلب در «مصطلح الحدیث» به طور مفصل توضیح داده شده است. این در حالی است که به نظر حافظ و غیره اعمش از طبقة دوم مدلّسان می‌باشد.
2- ابوصالح همان ذکوان بوده و حدیث را از مالک الداری روایت کرده است در حالی که سماع و یا درک محضر مالک الداری توسط ایشان قابل اثبات نیست، زیرا تاریخ وفات مالک معلوم نمی‌باشد و مخصوصاً چون ذکوان این حدیث را به صورت معنعن نقل کرده، احتمال وجود انقطاع – و نه تدلیس – در سند را ایجاد می‌کند.
3- نقل این روایت نیز تنها و متفرّد است یعنی کسی جز الک الدار این روایت را نقل نکرده است.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
پاسخ به اشکال اول:
در همان اسکن های که قرارداده شده پاسخ به این اعتراض داده شده ولی نویسنده این مطلب ظاهرا دقت نکرده است است ما دوباره پاسخ این مطلب را می دهیم:
در این اسکن که در مقاله قرار داده شده است پاسخ مطلب درج شده است:
http://www.valiasr-aj.com/persian/valiasr-aj/image/old/image_user_vasaeq_tavasol-belal1_12.jpg
محقق کتاب الارشاد می گوید: گرچه اعمش مدلس می باشد و عنعنه کرده است ولی این روایت توسل بلال بن حارث را از استاد خودش یعنی اباصالح السمان نقل کرده است و اعمش از این استادش زیاد روایت نقل کرده است، پس این روایت هم حمل بر اتصال و سماع می شود گرچه اعمش عنعنه کرده و این عنعنه ضرری نمیزند همین مطلب را نیز ذهبی در المیزان ج2 ص224گفته است
الخليلي القزويني ، أبو يعلي الخليل بن عبد الله بن أحمد (متوفاي446هـ )، الإرشاد في معرفة علماء الحديث ، ج 1، ص314، تحقيق : د. محمد سعيد عمر إدريس ، ناشر : مكتبة الرشد ـ الرياض الطبعة : الأولي، 1409هـ .
این هم نظر ذهبی در باره اعمش:
قلت: وهو يدلس، وربما دلس عن ضعيف، ولا يدرى به، فمتى قال حدثنا فلا كلام، ومتى قال " عن " تطرق إلى احتمال التدليس إلا في شيوخ له أكثر عنهم: كإبراهيم، وابن أبي وائل، وأبي صالح السمان، فإن روايته عن هذا الصنف محمولة على الاتصال.
ذهبی می گوید: اعمش مدلس می باشد و چه بسا از شخص ضعیف تدلیس کند ، در حالی که این تدلیس او برای ما پوشیده می باشد، پس هروقت اعمش گفت«حدثنا» سخنی در این باره نیست، ولی وقتی از «عن» استفاده کند احتمال تدلیس در سخن او می باشد، البته اگر اعمش از اساتیدش که زیاد از آنها روایت می کند هم «عنعنه» کند باز این حدیث متصل خواهد بود، واین اساتید؛ ابراهیم و ابن ابی وائل و ابی صالح السمان می باشد
میزان الاعتدال ذهبی، ج2 ص224
پس هم محقق کتاب الارشاد و هم ذهبی گفتند چون در این روایت محل بحث ما اعمش از استاد خودش ابی صالح السمان روایت نقل کرده است عنعنه او ضرری نمی زند و سند این روایت متصل و صحیح می باشد
در خصوص اشکال دوم نیز باید بگوییم
این اشکال نیز سست می باشد و پاسخ آن روشن می باشد:
همانطور که در صحیح مسلم آمده است، برای این که ثابت بشود سند بین دو راوی متصل می باشد کافی هست ثابت بشود این دو راوی هم زمان بودند و امکان ملاقات همدیگه را داشتند و نیاز نیست حتما گفته شود دو راوی از همدیگر سماع داشته اند
عبارت مسلم در مقدمه صحیح:
أَنَّ كُلَّ رَجُلٍ ثِقَةٍ رَوَى عَنْ مِثْلِهِ حَدِيثًا، وَجَائِزٌ مُمْكِنٌ لَهُ لِقَاؤُهُ وَالسَّمَاعُ مِنْهُ لِكَوْنِهِمَا جَمِيعًا كَانَا فِي عَصْرٍ وَاحِدٍ وَإِنْ لَمْ يَأْتِ فِي خَبَرٍ قَطُّ أَنَّهُمَا اجْتَمَعَا وَلَا تَشَافَهَا بِكَلَامٍ فَالرِّوَايَةُ ثَابِتَةٌ وَالْحُجَّةُ بِهَا لَازِمَةٌ
هرشخص ثقه ی که از یک ثقه ی دیگر حدیثی نقل کند و امکان شنیدن از همدیگر را دارند به این صورت که هم عصر باشند حتی اگر دلیلی بر اینکه همدیگر را دیدند و صحبت کردند نداشته باشیم روایت ثابت خواهد بود وحجت می باشد
الكتاب: المسند الصحيح المختصر بنقل العدل عن العدل إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم ج1ص29 المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشيري النيسابوري (المتوفى: 261هـ) المحقق: محمد فؤاد عبد الباقي الناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت
همانطور که مسلم نیشابوری امام اهل سنت گفتند؛ کافیست فقط دو نفر هم عصر باشند و امکان دیدار باهم داشته باشند تا روایت حجت وثابت بشود، و حتما نیاز نیست ثابت شود از همدیگر سماع داشتند، در مورد ابوصالح السمان و مالک الدار نیز این شرط محقق شده است، زیرا هردوی این شخص هم عصر بودندو هر دو هم اهل مدینه بودند، زیرا ابو صالح السمان در خلافت عمر به دنیا آمد و تا هجوم به خانه عثمان نیز زنده بود کما اینکه ذهبی در ترجمه ابوصالح السمان می گوید:
كَانَ مِنْ كِبَارِ العُلَمَاءِ بِالمَدِيْنَةِ، وُلِدَ: فِي خِلاَفَةِ عُمَرَ، وَشَهِدَ - فِيْمَا بَلَغَنَا - يَوْمَ الدَّارِ، وَحَصْرَ عُثْمَانَ.
سیر اعلام النبلاء ج5ص36، چاپ الرسالة
ابوصالح السمان از علمای کبار مدینه می باشد و در زمان خلافت عمر به دنیا آمد و همانطور که به مارسیده تا زمان هجوم به خانه عثمان زنده بود.
از طرفی مالک الدار نیز هم اهل مدینه بود و از خلافت عمر تا عثمان زنده بود زیرا به نقل ابن حجر مالک الدار تازمان عثمان زنده بود و حتی عثمان به او مسولیت داد:
وقال أبو عبيدة: فلما قدم عثمان ولّاه القسم، فسمى مالك الدار
الكتاب: الإصابة في تمييز الصحابة ج6ص216 چاپ دار الکتب العلمیه
ابوعبیده گفته است وقتی عثمان به خلافت رسید او را والی بر اموال قرار داد پس مالک الدار نامیده شد.
از مطالب گفته شده روشن شد، هم ابو صالح السمان و هم مالک الدار از زمان خلافت عمر تا زمان خلافت عثمان زنده بودند، از طرفی هر دو اهل مدینه بودند و ابوصالح السمان نیز مدلس نبوده است، پس در این جا مطابق گفته امام مسلم، سند ثابت خواهد بود و حجت می باشد
اشکال سوم صحیح بیان نشده است و اینکه بگوییم مالک الدار به این روایت تفرد کرده است غلط می باشد بلکه صحیح است گفته شود ابوصالح السمان در این روایت از مالک الدار تفرد کرده است، زیرا تفرد در اصطلاح علم حدیث یعنی، حدیثی که یک روایی ثقه از استاد و شیخش نقل کند و کسی دیگر این حدیث را از آن شیخ نقل نکرده باشد:
ما انفرد بروایته بعض الثقات عن دون سائر الرواة عن ذلک الشیخ
کتاب: ما لایسع المحدث جهله ص29
و این تعریف بر مالک الدار در این روایت منطبق نیست، زیرا مالک الدار از شیخ خودش چیزی نقل نمی کند، و او اصل آنچه را دیده است نقل می کند، پس باید بگوییم که ابوصالح السمان در این روایت از مالک الدار تفرد کرده است، که این اشکال نیز پاسخش روشن می باشد، زیرا هر تفردی در علم حدیث اهل سنت مضر نمی باشد، بلکه به تصریح اهل سنت تفرد شخص ثقه مضر نمی باشد مگر اینکه دلیل دیگری باشد:
وَكَمْ مِنْ ثِقَةٍ تَفَرَّدَ بِمَا لَمْ يُشَارِكْهُ فِيهِ ثِقَةٌ آخَرُ وَإِذَا كَانَ الثِّقَةُ حَافِظًا لَمْ يَضُرُّهُ الِانْفِرَادُ
فتح الباری ج5ص11، دار المعرفة
وچه زیاد ثقه هستند که در روایاتی تفرد کردند و هیچ ثقه ی دیگری آن روایت را نقل نکردند، و اگر یک ثقه ی حافظ باشد تفرد او ضرر نمی زند
طبق گفته ابن حجر عسقلانی، تفرد ابوصالح السمان از مالک الدار مضر نیست، زیرا ابوصالح السمان حافظ و ثقه می باشد:
أَبُو صَالِحٍ السَّمَّانُ ذَكْوَانُ بنُ عَبْدِ اللهِ
القُدْوَةُ، الحَافِظُ، الحُجَّةُ،
سیر اعلام النبلاء ج5ص36، چاپ الرسالة
همچنین زیلعی در نصب الرایة می نویسد:
وَانْفِرَادُ الثِّقَةِ بِالْحَدِيثِ لَا يَضُرُّهُ
انفراد یک ثقه در یک روایت ضرری به آن نمیزند
نصب الرایة ج1 ص74، الناشر: مؤسسة الريان للطباعة والنشر - بيروت -لبنان/ دار القبلة للثقافة الإسلامية- جدة – السعودية
روشن شد که اشکال باید درباره تفرد ابوصالح السمان از مالک الدار باشد نه درباره مالک الدار، زیرا اصلا مالک الدار از کسی روایت نقل نمی کند تا تعریف تفرد بر آن منطبق بشود، از جهتی بنا به تصریح علمای بزرگ اهل سنت تفرد یک ثقه ضرری به حدیث نمی زند، البته ابن حجر قید ثقه حافظ را اضافه کرده است که در هردو صورت درباره ابوصالح السمان اشکالی وارد نیست زیرا ایشان حافظ نیز هستند
گروه پاسخ به شبهات
موفق باشید
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها