2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
آيا آيه «بلاغ» شامل تمام آنچه بر پيامبر (ص) نازل شده، مي شود يا اختصاص به تبليغ ولايت امير مؤمنان (ع) دارد؟
کد مطلب: ٥٠٤٥ تاریخ انتشار: ١١ ارديبهشت ١٣٩٤ - ٠١:٠٠ تعداد بازدید: 16487
پرسش و پاسخ » امامت و خلافت
آيا آيه «بلاغ» شامل تمام آنچه بر پيامبر (ص) نازل شده، مي شود يا اختصاص به تبليغ ولايت امير مؤمنان (ع) دارد؟

سؤال كننده : فاطمه موسوي

پاسخ :

مقدمه :

خداوند در سوره مباركه 67 سوره مائده مي فرمايد :

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ .

اي پيامبر ! آنچه از جانب پروردگارت به سوي تو نازل شده ، ابلاغ كن و اگر نكني پيامش را نرسانده اي . و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مي دارد . آري ، خدا گروه كافران را هدايت نمي كند .

شيعيان معتقد هستند كه اين آيه كريمه بعد از بازگشت رسول خدا صلي الله عليه وآله از حجة الوداع نازل شده و به آن حضرت دستور داده شده است كه خليفه و جانشين بعد از خودش را تعيين نمايد . رسول خدا نيز بعد از نزول آيه در منطقه غدير خم امير مؤمنان عليه السلام را به جانشيني خود معرفي و صحابه نيز بعد از آن با علي بن أبي طالب عليه السلام به عنوان امير مؤمنان بيعت كرده و به آن حضرت تبريك گفتند .

از آن جايي كه اين آيه اهميت فراواني دارد ، مخالفان ولايت اهل بيت عليهم السلام نيز تلاش هاي زيادي كرده اند تا در دلالت آن بر ولايت امير مؤمنان خدشه وارد نمايند و به اين منظور شبهات فراواني را مطرح كرده اند . از جمله ابن تيميه حراني در منهاج السنة شبهاتي را مطرح كرده است كه ما يكي از آن ها را بررسي مي كنيم.

وي در منهاج السنة مي نويسد :

أنتم ادعيتم أنكم أثبتم بالقرآن و القرآن ليس في ظاهره ما يدل علي ذلك أصلا فانه قال «بلغ ما أنزل إليك من ربك» و هذا اللفظ عام في جميع ما انزل إليه من ربه لا يدل علي شيء معين .

فدعوي المدعي أن إمامة علي هي ممّا بلغها أو ممّا أمر بتبليغها لا تثبت بمجرد القران فان القران ليس فيه دلالة علي شيء معين فان ثبت ذلك بالنقل كان ذلك إثباتا بالخبر لا بالقران فمن ادعي أن القران يدل علي أن إمارة علي مما أمر بتبليغه فقد افتري علي القران فالقران لا يدل علي ذلك عموما و لا خصوصا .

شما ادعا مي كنيد كه مي توانيد [ولايت امير المؤمنين عليه السلام را ] با قرآن ثابت كنيد ؛ در حالي كه ظاهر قرآن بر آن چه كه شما ادعا مي كنيد ، هيچ دلالتي ندارد ؛ زيرا خداوند فرموده است : «آنچه را كه خداوند به تو نازل كرده است ، ابلاغ كن» و اين جمله عام است و شامل تمام آن چه پروردگار بر پيامبرش نازل كرده مي شود و بر امر معيني دلالت ندارد .

بنابراين ، ادعاي شما كه مي گوييد : پيامبر امامت علي عليه السلام را تبليغ كرده و يا مأمور به تبليغ آن بوده است ، با آيات قرآن به تنهايي ثابت نمي شود ؛ زيرا اين آيه بر چيز معيني دلالت نمي كند .

و اگر بخواهيد اين مطلب را به كمك سنت ثابت كنيد ، با سنت ثابت كرده ايد ، نه با قرآن ؛ پس اگر كسي ادعا كند : در قرآن آيه اي هست كه دلالت مي كند ، پيامبر مأمور بوده كه امارت علي عليه السلام را تبليغ كنيد ، به قرآن افترا زده است ؛ در نتيجه قرآن ؛ چه به صورت عام و چه به صورت خاص هيچگونه دلالتي بر اين مطلب ندارد .

منهاج السنة النبوية ، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس (متوفاي728 هـ) ج7 ، ص47 ، ناشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم .

محورهاي شبهه :

1 . آيه بلاغ شامل تمام آن چه كه بر رسول خدا صلي الله عليه وآله نازل شده مي شود و اختصاص به ابلاغ ولايت امير مؤمنان عليه السلام ندارد ؛

2 . بر فرض كه اين آيه در اين مورد معين نازل شده باشد ، بايد اين مطلب به كمك سنت ثابت شود ؛ پس اين ادعاي شيعه كه مي گويند امامت امام علي عليه السلام با قرآن ثابت مي شود ، مردود است .

پاسخ محور اول :

نقش شأن نزول در فهم آيات قرآن

مفسران و دانشمندان علوم قرآني و حتي خود ابن تيميه ، بر اين مطلب تصريح كرده اند كه سبب نزول آيه ، نقش تعيين كننده اي در فهم و تفسير آيات قرآن دارد ؛ از اين رو ، فوائد ضروري و مهمي را براي شأن نزول آيات برشمرده اند .

زركشي در باره لزوم شناخت اسباب نزول و فوائد آن مي گويد :

ومنها : الوقوف علي المعني قال الشيخ أبو الفتح القشيري بيان سبب النزول طريق قوي في فهم معاني الكتاب العزيز وهو أمر تحصل للصحابة بقرائن تحتف بالقضايا .

البرهان في علوم القرآن ، محمد بن بهادر بن عبد الله الزركشي أبو عبد الله (متوفاي794 هـ) ج 1 ، ص 22 ، ناشر : دار المعرفة - بيروت - 1391 ، تحقيق : محمد أبو الفضل إبراهيم .

يكي از فوائد شأن نزول ، آگاهي از معناي آيه است . شيخ قشيري گفته است : بيان سبب نزول آيه ، راهي قوي در فهم معناي قرآن است ، و اين چيزي است كه براي صحابه با آگاهي از قرائن نهفته در قضايا حاصل شده است .

از همه جالبتر اين كه شخص ابن تيميه در اين باره مي گويد :

ومعرفة سبب النزول يعين علي فهم الآية فإن العلم بالسبب يورث العلم بالمسبب .

كتب ورسائل وفتاوي شيخ الإسلام ابن تيمية ،أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس (متوفاي728هـ) ج 13 ، ص 339 ، ناشر : مكتبة ابن تيمية ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي .

شناخت سبب نزول ، به فهميدن معناي آيه كمك مي كند ؛ زيرا شناخت سبب ، زمينه آگاهي از مسبب را فراهم مي نمايد .

عناد با امير المؤمنين عليه السلام باعث شده است كه ابن تيميه ، قاعده اي را كه خود در جاي ديگر طرح كرده، انكار نمايد .

و جلال الدين سيوطي در لباب النقول مي گويد :

لمعرفة أسباب النزول فوائد وأخطأ من قال لا فائدة له لجريانه مجري التاريخ ومن فوائده الوقوف علي المعني أو إزالة الاشكال قال الواحدي لا يمكن معرفة تفسير الآية دون الوقوف علي قصتها وبيان سبب نزولها وقال ابن دقيق العيد بيان سبب النزول طريق قوي في فهم معاني القرآن وقال ابن تيميه معرفة سبب النزول يعين علي فهم الآية فإن العلم بالسبب يورث العلم بالمسبب وقد أشكل علي جماعة من السلف معاني آيات حتي وقفوا علي أسباب نزولها فزال عنهم الإشكال .

شناخت أسباب نزول ، فايده هاي زيادي دارد ، و كسي كه مي گويد : فايده اي ندارد ، چون سبب نزول اتفاق افتادن آن در گذشته تاريخ است ، به خطا رفته است.

يكي از فايده هاي آن ، دانستن معناي آيه و از بين بردن اشكال در آن است . واحدي گفته است : شناخت تفسير آيه ، بدون آگاهي از داستان و سبب نزول آن امكان پذير نيست و إبن دقيق العيد گفته : بيان سبب نزول ، راهي قوي در فهم معاني قرآن است .

و إبن تيميه گفته : شناخت سبب نزول ، به فهميدن معناي آيه كمك مي كند ؛ زيرا شناخت سبب ، زمينه آگاهي از مسبب را فراهم مي نمايد . براي بسياري از گذشتگان دانستن معناي آيه مشكل ساز شد كه با شناخت أسباب نزول آن ، برطرف شده بود .

لباب النقول في أسباب النزول ،عبد الرحمن بن أبي بكر بن محمد السيوطي أبو الفضل (متوفاي911 ، ج 1 ، ص 13 ، ناشر : دار إحياء العلوم - بيروت .

و در كتاب الإتقان بعد از نقل سخن ابن تيميه و اين كه عدم شناخت شأن نزول آيات براي برخي از صحابه مشكلاتي آفريده بود ، مي گويد :

وقد أشكل علي مروان بن الحكم معني قوله تعالي « لا تحسبن الذين يفرحون بما أتوا » الآية وقال لئن كان كل امرئ فرح بما أوتي وأحب أن يحمد بما لم يفعل معذبا لنعذبن أجمعون حتي بين له ابن عباس أن الآية نزلت في أهل الكتاب حين سألهم النبي صلي الله عليه وسلم عن شيء فكتموه إياه وأخبروه بغيره وأروه أنهم أخبروه بما سألهم عنه واستحمدوا بذلك إليه أخرجه الشيخان .

مروان بن حكم در معناي اين سخن خداوند كه فرمود : «لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا ...» دچار اشتباه شده بود و مي گفت : اگر قرار باشد هر كسي را به خاطر خوشحال شدنش در برابر آنچه به وي داده شده و يا دوست دارد به خاطر كاري كه انجام نداده مورد ستايش قرار گيرد ، عذاب شود ، بايد تمام مردم عذاب شوند . تا اين كه ابن عباس براي او توضيح داد كه اين آيه در حق اهل كتاب نازل شده است ؛ چون رسول خدا از آن ها در باره چيزي سؤال كرد و آن ها در جواب چيز ديگري گفتند وبه اين جهت خوشحال شدند ....

وحكي عن عثمان بن مظعون وعمرو بن معدي كرب أنهما كانا يقولان الخمر مباحة ويحتجان بقوله تعالي «ليس علي الذين آمنوا وعملوا الصالحات جناح فيما طعموا» الآية ولو علما سبب نزولها لم يقولا ذلك وهو أن ناسا قالوا لما حرمت الخمر كيف بمن قتلوا في سبيل الله وماتوا وكانوا يشربون الخمر وهي رجس فنزلت أخرجه أحمد والنسائي وغيرهما .

از عثمان بن مظعون و عمرو بن معدي كرب نقل شده است، مي گفتند: خمر مباح است و به اين آيه احتجاج مي كردند : « بر كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند ، گناهي در آنچه خورده اند نيست » اگر آن دو نفر سبب نزول آيه را مي دانستند ، اين سخن را نمي گفتند و آن شأن نزول اين بود كه برخي از مردم گفتند : اگر خمر حرام شده ، وضعيت كساني كه در راه خداوند جهاد كرده و از دنيا رفته اند ؛ در حالي كه شراب نجس نوشيده اند ، چه مي شود؟ خداوند اين آيه را نازل كرد . اين روايت را احمد و نسائي و ديگران نقل كرده اند .

الإتقان في علوم القرآن ،جلال الدين عبد الرحمن السيوطي (متوفاي19/5/911هـ ، ج 1 ، ص 88 ، ناشر : دار الفكر - لبنان - 1416هـ- 1996م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : سعيد المندوب .

تمسك به قرآن بدون سنت گمراهي است :

يكي از وظايف رسول خدا صلي الله عليه وآله ، تبيين و تفسير قرآن كريم است ؛ چنانچه خداوند در 44 سوره نحل مي فرمايد :

وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُون .

و اين قرآن را به سوي تو فرود آورديم ، تا براي مردم آنچه را به سوي ايشان نازل شده است توضيح دهي، و اميد كه آنان بينديشند .

اين آيه دلالت مي كند بر اين كه سخنان رسول خدا صلي الله عليه وآله براي همه مسلمانان در تفسير و تبيين قرآن مجيد حجت است و مردم وظيفه دارند كه قبل از تفسير قرآن به روايات و سنت آن حضرت مراجعه و حقيقت تفسير قرآن را از آن حضرت بياموزند .

بنابراين فهم و تفسير قرآن بدون مراجعه به سنت رسول خدا امري است ناممكن. خطيب بغدادي ، دانشمند شهير سني مذهب در كتاب الكفاية في علم الرواية رواياتي در اين باره نقل كرده است كه به چند نمون از آن اشاره مي كنيم :

ثنا الأوزاعي عن مكحول قال القرآن أحوج إلي السنة من السنة إلي القرآن قال وقال يحيي بن أبي كثير السنة قاضية علي الكتاب ليس الكتاب قاضيا علي السنة ... .

الأوزاعي عن حسان بن عطية قال كان جبرائيل ينزل علي النبي صلي الله عليه وسلم بالقرآن والسنة تفسر القرآن ... عن الحسن ان عمران بن حصين كان جالسا ومعه أصحابه فقال رجل من القوم لا تحدثونا الا بالقرآن قال فقال له ادنه فدنا فقال أرأيت لو وكلت أنت وأصحابك إلي القرآن أكنت تجد فيه صلاة الظهر أربعا وصلاة العصر أربعا والمغرب ثلاثا تقرأ في اثنتين أرأيت لو وكلت أنت وأصحابك إلي القرآن أكنت تجد الطواف بالبيت سبعا والطواف بالصفا والمروة ثم قال اي قوم خذوا عنا فانكم والله إن لا تفعلوا لتضلن ...

حدثني الأوزاعي عن أيوب السختياني انه قال إذا حدثت الرجل بالسنة فقال دعنا من هذا وحدثنا من القرآن فاعلم انه ضال مضل .

الكفاية في علم الرواية ،أحمد بن علي بن ثابت أبو بكر الخطيب البغدادي (متوفاي463 ، ج 1 ، ص14 ـ 16 ، ناشر : المكتبة العلمية - المدينة المنورة ، تحقيق : أبو عبدالله السورقي , إبراهيم حمدي المدني .

اوزاعي از مكحول نقل كرده است كه گفت : قرآن احتياج بيشتري به سنت دارد تا سنت به قرآن . و يحيي أبي كثير گفته : سنت قاضي بر كتاب است نه اين كه كتاب قاضي بر سنت باشد .

اوزاعي از حسان بن عطيه نقل كرده است كه گفت : جبرئيل قرآن را بر پيامبر (ص) نازل كرد و سنت پيامبر قرآن را تفسير مي كند .

عمران بن حصين نشسته بود و يارانش در كنارش بودند ، مردي از آن ميان گفت : براي ما جز از قرآن نگوييد ، عمران به او گفت نزديك بيا ، او نزديك آمد ، سپس به او گفت : اگر از تو و يارانت بخواهند اين مطلب را از قرآن پيدا كني كه نماز ظهر و عصر چهار ركعت و نماز مغرب سه ركعت است ، مي تواني ؟ و يا اگر از تو و اصحابت خواسته شود كه در قرآن نشان بده كه طواف كعبه هفت مرتبه و سعي در صفا و مروه هفت مرتبه است ، مي تواني ؟

سپس گفت : اي مردم اين مطلب را از ما ياد بگيريد كه اگر به حديث تمسك نكنيد ، گمراه مي شويد . اوزاعي از ايوب سجستاني نقل كرده كه گفت : اگر ديدي كه شخصي به سنت استناد كرد و ديگري گفت كه براي ما از سنت نگوييد ؛ بلكه فقط از قرآن بگوييد ، بدان كه او گمراه و گمراه كننده است .

پاسخ محور دوم :

اما اين كه ابن تيميه مي گويد استدلال به آيات قرآن به كمك احاديث براي اثبات ولايت امير المؤمنين ، استدلال قرآني نيست و اگر كسي ادعا كند كه رسول خدا مأمور بوده كه ولايت امير مؤمنان را ابلاغ كند ، افترا به قرآن است ؛ زيرا قرآن به تنهايي بر آن دلالت ندارد ، در جواب مي گوييم :

اگر استدلال به آيات قرآن به كمك احاديث ، افترا به قرآن باشد ، خود شما بارها مرتكب اين گناه بزرگ شده ايد ؛ زيرا وقتي صحبت از حديث غار پيش مي آيد ، شما با قاطعيت آن را از فضائل بزرگ خليفه اول دانسته و اين گونه استدلال مي كنيد :

أن الفضيلة في الغار ظاهرة بنص القرآن لقوله تعالي «إذ يقول لصاحبه لا تحزن إن الله معنا» (سورة التوبة40) فأخبر الرسول أن الله معه ومع صاحبه كما قال لموسي وهارون «إنني معكما أسمع وأري» (سورة طه 46 ) .

فضيلت همراهي در غار ، به نص قرآن روشن است ؛ زيرا خداوند فرموده : «در آن هنگام كه آن دو در غار بودند ، و او به همراه خود مي گفت: «غم مخور ! خدا با ماست! » رسول خدا خبر داده است كه خدا با او و با همراهش هست ؛ چنانچه خداوند به موسي و هارون فرمود : « من با شما هستم (همه چيز را) مي شنوم و مي بينم! »

و در ادامه براي اثبات سخنش به روايت بخاري و مسلم استناد مي كند :

وقد أخرجا في الصحيحين من حديث أنس عن أبي بكر الصديق رضي الله عنه قال نظرت إلي إقدام المشركين علي رؤوسنا ونحن في الغار ... .

بخاري و مسلم در صحيحشان از أنس از ابوبكر نقل كرده اند كه گفت : ديدم كه قدم هاي مشركين بالاي سر ما است ؛ در حالي كه ما درون غار بوديم .

و همچنين در باره آيه « وَ سَيُجَنَّبهَُا الْأَتْقَي . الَّذِي يُؤْتيِ مَالَهُ يَتزََكي » (الليل 17 و18) به كمك احاديث ادعا مي كند كه اين آيه در باره ابوبكر نازل شده است :

وقد ذكر غير واحد من أهل العلم أنها نزلت في قصة أبي بكر فذكر ابن جرير في تفسيره بإسناده عن عبد الله بن الزبير وغيره أنها نزلت في أبي بكر .

وكذلك ذكره ابن أبي حاتم والثعلبي أنها نزلت في أبي بكر عن عبد الله وعن سعيد بن المسيب وذكر ابن أبي حاتم في تفسيره حدثنا أبي حدثنا ..

بسياري از دانشمندان گفته آند كه اين قصه در باره ابوبكر نازل شده است . ابن جرير در تفسير خود با سندس از عبد الله بن زبير و ديگران نقل كرده است كه اين آيه در باره ابوبكر نازل شده است .

و همچنين ابن أبي حاتم و ثعلبي از عبد الله و سعيد بن مسيب نقل كرده اند كه اين آيه در باره ابوبكر نازل شده است .

منهاج السنة النبوية ،أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس (متوفاي728 هـ) ، ج 8 ، ص 495 ، ناشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم .

چگونه است كه فضليت أبو بكر با آيه غار به نص قرآن ثابت مي شود ؛ با اين كه هيچ اشاره اي به نام شخصي كه با رسول خدا در غار بوده در خود قرآن نشده و ابن تيميه به كمك احاديث آن را ثابت مي كند ، چنين استدلالي افتراء به قرآن نيست ؛ اما اگر شيعيان با استفاده از رواياتي از كتاب هاي اهل سنت ، ثابت كنند كه طبق آيه بلاغ ، رسول خدا مأمور بود تا ولايت امير مؤمنان را ابلاغ كند ، افتراء به قرآن است ؟!

آيا دليلي جز عناد با امير مؤمنان عليه السلام براي اين چنين برخوردهاي دوگانه اي با آيات قرآن مي توان يافت ؟

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | سيد حسين | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ١٨ آذر ١٣٨٧ |
قطعا آيه 67 از سوره مائده معنايي غير از معناي تبليغ احكام و مسائل ديني دارد خداوند در هيچ يك از آيه هاي قران پيامبرش را تهديد نكرده كه اگر اين دستور را ابلاغ نكني رسالت خويش را انجام نداده اي پس بديهيست كه پيامبر (ص) هر كدام از دستورات خويش را ابلاغ نكند رسالت خويش را انجام نداده است از اينجا معلوم مي شود كه اين دستور معنايي غير از تبليغ عمومي دستورات و احكام اسلام مي باشد . از طرفي ديگر خداوند در ادامه آيه مي فرمايد و الله يعصمك من الناس و خداوند تو را از شر مردم محفوظ مي دارد كه اگر اين دستور تنها مربوط به يك حكم مي بود خطري پيامبر (ص) را تهديد نمي كرد كه خداوند با نزول آيه به پيامبرش اطمينان دهد كه از شر مردم محفوظ خواهي بود و حداكثر خداوند بايد به پيامبرش مي فرمود خداوند تو را از شر كافران محفوظ مي دارد نه از شر مردم .
2 | علي | Iran - Tabriz | ١٢:٠٠ - ١٨ آذر ١٣٨٧ |
با اجازه ي ولي عصري ها .
اين آيه و در كل اين سوره مربوط به اواخر عمر رسول الله بود . و خدا پيامبر را مامور ميكند تا آمچه كه به او نازل شده را به مردم برساند .
آبا اين مسئله در مورد توحيد يا نهي از شرك و بت پرستي بود ؟ اگر كمي عقل داشته باشيم مي فهميم كه نه . آيا پيامبر در اواخر عمر خود از طرف خدا مامور مي شود كه مردم را از شرك و بت پرستي باز دارد . در حالي كه اين مسايل براي ياران پيامبر حل شده بود .
آيا در باره ي احكام و مسايل شرعي بود ؟ باز هم نه چون پيامبر همه ي آنها را ابلاغ فرموده بودند
ولي تعيين جانشين آن هم به طور رسمي ( دقت كنيد به طور رسمي ) در اواخر عمر مباركشان جاي هيچ بحث و گفتگو ندارد و آيا مسئله جز اين براي پيامبر و سرنوشت آينده ي اسلام مي تواند مورد توجه باشد .
راست گفت خداي پيامبر و علي : و اكثرهم لا يعلمون ... و اكثرهم لا تعقلون ...
قل لا يستوي الخبيث و الطيب و لو اعجبك كثره الخبيث . مائده 100
بگو هيچ وقت پليد و پاك برابر نخواهند بود هر چند بسياري پليدان شما را به شگفت آورد.
با تشكر از زحمات ارزشمند شما.
3 | فقط بنده خدا | Iran - Bastak | ١٢:٠٠ - ٢٥ آذر ١٣٨٧ |
سلام بر مومنين
با تشكر همانگونه كه برادرانمان اشاره نمودند اين آيه بر خلاف ادعاي ابن تيميه يك حكم كلي وعام در خصوص ابلاغ رسالت پيامبر(ص)نمي باشد زيرا اولا اين آيه جزو آخرين آيات نازل شده از جانب خداوند متعال مي باشد واگر قرار بود يك حكم كلي يا به معناي حکم رسالت باشد مي بايستي در اوايل رسالت پيامبر(ص) نازل مي شد .ثانيا لحن آيه مي باشد كه دستوري است و با لحن آياتي از قرآن كه در آن خداوند متعال به ساير انبيا حكم رسالت را ابلاغ نموده (همچون حضرت نوح وموسي و....) فرق دارد و خداوند هيچ وقت يك حكم كلي در خصوص رسالت را اينچنين ابلاغ نمي نمايد آنهم پس از پايان رسالت ودر اواخر عمر پيامبر. فلذا اين ادعاي ابن تيميه وسايرين كاملا غير منطقي است.
نکته ديگر در خصوص اين آيه اين است که خداوند مي فرمايد اگر اين حکم را ابلاغ نکني مثل اين است که رسالتت را انجام نداده اي .خوب اگر احکام کلي و عام مد نظر خداوند بودند اين آيه بي مفهوم مي شد چرا که اگر همه احکام کلي مد نظر باشند اين که ديگر گفتن و آيه نازل کردن نمي خواهد هر کسي مي فهمد که رسالت انجام نشده .ولي اگر يک يا چند حکم کلي مد نظر بوده در اين خصوص دو سوال مطرح مي شود.
1-آيا تمام احکام عام وکلي ابلاغ شده اند يا نه؟ما امروزه با مسائل بسياري دست به گريبان هستيم که احکامي در خصوص آنها توسط پيامبر(ص) صادر نشده است وهم اکنون مورد اختلاف مسلمانان مي باشند.پس تکليف اينها چه شده ؟مگر تکميل دين به ابلاغ اين احکام ربطي ندارد؟يا نکند دين اسلام آن زمان کامل شده ولي پس از گذشت زمان و وقوع مسائل جديد به اين وضع در آمده؟ چگونه ديني که احکام آينده را در خود ندارد بعنوان دين جاودان وماندگارتا ابد در جهان مطرح مي شود؟
2-آيات نازل شده ي بعدي نشان مي دهد که پيامبر(ص) اين حکم را ابلاغ نموده است چرا كه در آنها بر انجام اين امر صحه گذاشته وآنرا تاييد کرده اند وباعث رضايت خداوند شده است.چنانچه فرض کنيم که واقعا بعد از اين آيه يک يا چند حکم غير از حکم خلافت اميرالمومنين(ع) ابلاغ شده که منجر به تکميل دين اسلام گشته ، آن احکام کدام بوده اند؟يعني در غدير پيامبر(ص) چه احکام جديدي را ابلاغ فرمودند که قبلا حکم آنها ابلاغ نشده بود ودر آنروز با ابلاغ آن احکام دين کامل شد و مورد رضايت خداوند قرار گرفت؟
البته شايد بعضي ها ادعا نمايد احكام مورد نظر در آيه 90 اين سوره آمده است.در اينجا لازم به ذكر است كه اين احكام قبلا ودر سور ديگر به صراحت آمده و توسط مسلمين مورد پذيرش و عمل قرار گرفته بودند.
نکته ديگر اينکه بنظر مي آيد ابلاغ اين حکم باعث نگراني پيامبر(ص) گرديده که خداوند ايشان را قوت قلب مي دهد و تضمين مي نمايد که ايشان را از گزند مردم حفظ مي نمايد.
چگونه پيامبري که مثل کوهي استوار بدون هيچ يارو ياوري در بين کفار جاهل در مقابل تمام مشکلات وخطرات جان بر کف ايستاده، حالا از ابلاغ چند حکم عام آنهم در بين 120 هزار تن از اصحابش دچار نگراني گرديده است؟وآيا ترس وتعلل ايشان نقص و گناهي بزرگ براي پيامبر(ص) محسوب نمي شود؟
نکته ديگراينکه در پايان آيه خداوند مي فرمايد که قوم کافران را هدايت نمي نمايد.اين گروه کافران به قرينه قسمت قبلي آيه که گزند مردم را مطرح مي نمايد به همان مردم که اصحاب پيامبر هستند بر مي گردد .يعني کافران در بين اصحاب بوده اند.اين کافران چه کساني بودند وچه تعداد بودند که باعث نگراني پيامبر گرديدند؟
پس 120 هزار صحابي پيامبر در آن مکان چه کاره بودند که پيامبر نگران ابلاغ آخرين حکم خداوند متعال بوده است؟
اين آيه مبارکه به تنهايي دريايي از اسرار الهي است ودرآن شرايط زمان و مکان وافراد حاضر درآنجا به وضوح ترسيم شده است. مسلما حکمي بسيار مهم مطرح بوده و نگراني پيامبر(ص) بخاطر جان خود نبوده بلکه به بخاطر آينده دين وسرنوشت مسلمين پس از رحلتش و فتنه اي که در پيش است بوده وگرنه مرتکب گناهي نابخشودني مي شد.
با توجه به اينکه پيامبر در آن مکان اميرالمومنين(ع)را بعنوان ولي امت اسلامي معرفي نمود وحکم جديد ديگري ابلاغ نگرديد وتاييد تکميل دين توسط خداوند متعال ،مسلما حکمي که ابلاغ آن به معناي تکميل دين و عدم ابلاغ آن بمنزله عدم انجام رسالت و بي ثمر بودن دين مي باشد همين ابلاغ ولايت اميرالمومنين علي(ع) مي باشد. با کمي توجه در احاديثي همچون ثقلين،سفينه نوح و.....که پس از رحلت پيامبرمورد بي اعتنايي مردم قرار گرفتند نيز به همين نتيجه مي توان رسيد.
نکته ديگر مربوط به قسمت آخر آيه مي باشد که در آن خداوند متعال فرموده که قوم کافرين را هدايت نمي نمايد.به احتمال بسيار قوي منظور خداوند در اينجا کفار بت پرست و جاهل اوليه نيستند چرا که در آن زمان آنها تسليم مسلمين شده و مسلمان شده بودند وپيامبر(ص) در بين 120هزار صحابي بود . ولي ظاهر آيه نشان ميدهد که قومي کافر در بين 120 هزار صحابي وجود دارند يا بوجود خواهند آمد و همانان موجب نگراني پيامبر(ص) گرديده اند. در واقع اين قوم کافر کساني هستند که به اين حکم جديد خداوند متعال کافر مي شوند و چون به اين حکم کافر گرديداند دين آنها مورد تائيد قرار نگرفته و خداوند آنان را کافر خوانده است.
نکته آخر در خصوص تکميل دين و جاودانگي آن تا ابد است.اين امري نيست که با يک کتاب ومجموعه اي از احکام واحاديث محقق شود چرا که پيش بيني وبيان تمام مسائل آتي تا ابد بدين شکل غير ممکن و نا معقول مي باشد.تنها در صورتي ميتوان اين امر را پذيرفت که ارتباط آن با منبع وحي قطع نشده و صاحب منصب آن دين بدون خطا واشتباه بوده ومنصوب خداوند متعال باشد وخداوند با اين نصب توسط پيامبر(ص)در روز غدير درواقع دين را به مرحله کمال خود رساند وآنرا تا ابد بيمه نمود.
التماس دعا.
4 | نوه 46ام امام رضا عليه السلام | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ٢٥ دي ١٣٨٧ |
يسم الله الرحمن الرحيم

دوستان فکر کنم بد نباشه اينو بگم که من هر روز حد اقل با 20 تا از برادران سني چت ميکنم.خيلي ها را هم اد کردم ولي اکثرشون تمايلي به يافتن حق ندارن و در مقابل شبهاتي که بهشون وارد ميکنم همون حرفايي را ميگويند که از بچه گي بهشون ديکته کردند .

البته بيشترشون منطقي نيستند و چند تا ناسزا و تهمت ميزنند و فرار ميکنند حتي منتظر جواب هم نميشن.( بيچاره ها بار علمي ندارن و عقده اي شده اند)

ولي برخي که به قول خودشون بدون تعصب و حق جويانه بحث را ادامه مي دهند در آخر بعد از شنيدن حرف هاي شيعه بدون جواب فرار ميکنند.(ميگن من يکتا پرستم)

بعضي ديگر هم وقتي اسناد و مدارک را براي بررسي مي خواهند براي جواب بر نميگردند (فکر کنم ميرن که از بخاري يا مسلم و .. بپرسن)

بعضي ها هم مي گويند که اين آدرس ها اصلا وجود نداشت( البته من بهشون ميگم شايد چند صحفه فرق داشته باشه ولي بازم ميگن نبود.ولي من از اسناد عکس هم گرفتم که در اين مرحله بهشون ميدم )

در ضمن هيچ کودوم از سايتاشون هم نظر هاي مخالف را قرار نميدن از سني نيور گرفته تا.....وهابي نيوز

نا گفته نماند در مقابل کتاب هايي ميدن که يک سند و مدرک درونش وجود ندارد و فقط انشايي کاذب است مثل کتاب " راهي ديگر براي جستجوي حقيقت " يا کتاب " جدال بين شيعه و تشيع " که بايد به حال کساني که اين کتاب ها را قبول دارن زار زار گريه کرد. چون عقلي ندارند که هدايت بشن.

بابا من کافر همه شيعه ها کافر....

تو که سني هستي
تو که عاقل هستي
تو که مسلمان هستي
تو که قران ميخوني
تو که سنت قبول داري

بابا جوابه اين اسناد و مدارک معتبرتون را هم بده ( بخدا جاي دوري نميره . نکنه ميخواهين به ما نگين و همش براي خودتون تعريف کنين و حالشو ببرين )
5 | مصطفي ابو طارق | Iran - Khorramshahr | ١٢:٠٠ - ٢٢ اسفند ١٣٨٧ |
سلام گذري اين سايت را ديدم به نظر من نظر خدا و پيغمبر خلافت براي حضرت علي نبوده و منظور فقط امامت بوده تا روزي که خود مردم خليفه را انتخاب کنند زيرا نه مردم اون موقع و نه مردم الان تاب عدالت امام معصوم را دارند .ضمن اينکه اين سوال برام پيش اومده چرا خدايي که شکل وضو را در قران به صراحت بيان ميکنه به صراحت امامت مولا علي عليه السلام را بيان نکرده است . فکر ميکنم چون منظور هرگز خلافت نبوده و نيست و امام هم در زمان سه خليفه قبليش هم به امامت امت اسلامي بود .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- اگر منظور شما از خلافت ،‌ مقبوليت امام است ، اين نظر صحيح است ؛ اما اگر منظور شما اين است كه با وجود اينكه خلافت ، يكي از شوون امام است ، خداوند مردم را مامور به قبول آن نكرده است ، اين نظر صحيح نيست .
2- پاسخ شما در مورد ذكر نشدن تفصيلي امامت ائمه و امير مومنان در قرآن در آدرس ذيل داده شده است :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=500
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1368
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
6 | سلام بر مدعيان حقيقت | Malaysia - Kuala Lumpur | ١٢:٠٠ - ٢٢ اسفند ١٣٨٧ |
نمي دانم اين جملات آزاد است در اين کلوب جواب به شبه يا نه بلاخره تيري مياندازيم شما ها در طول تاريخ در تاريکخانه کتاب نوشتيد و بدون نقد و انتقاد کتابتان به چنين بلاهايي دچار شده و نهايتا هم همين خرافه ها را ميشنويم اما انتظار داشتيم که گروه پاسخ به شبهات تمام شبهات و اقوال ابن تيميه را مي آورد چون من شيعه وقتي کتاب او را مخوانم هيچ جايي براي اين استدالالهاي ضعيف نميبينم به نظر من استدلالهاي شما جوابي براي ابن تيميه حراني نيست اين آقا دلايلش خيلي محکمه لطفا اگه ممکنه همه استدلالهاي او را ذکر کنيد همچنين توجه داشته باشيد که محور دومتان اگه عربي بلديد بد فهميديد ابن تيميه ميگه مستقيم با قرآن ثابت نميشه يادتان نره امامت اصل دينه و اصول دين معاد و نبوت و توحيد در قرآن مخفي نيستند و سنت نيز کم نيستند. ولي در آيه اي که خداوند حکيم نهي از گوشت مردار و حيوان خفه شده ميکنه نبايد از امري به اين مهمي سخن بگه واقعا خيلي خجالت اوره بعد هم ادعاي ولکن اکثر الناس لايعلمون ميکنيد. متاسفم بخصوص براي 45نوه امام من بحثهاي غير منطقي شما را در جايي ديگه هم خوندم ولي متاسفانه هميشه انسانها خود را بر حق و ديگران را بر باطل و اين در روز رستاخير مبين خواهد گشت خدايا قبل از اينکه ما را از اين دنيا ببري ما را به راه مبين راهنما بفرما

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- بهتر است خود را شيعه معرفي نكنيد ، و بدون ترس و ادعاي دروغ ، بگوييد من سني هستم .
2- ابن تيميه حراني ، نه تنها مورد نقد علماي شيعه قرار گرفته است ، بلكه علماي اهل سنت در رد او كتاب ها نوشته اند و او را گمراه خوانده اند ؛ از جمله در كتاب مجموع الفتاوي ابن تيميه در ج 27 متن نامه علماي مذاهب اربعه را بر ضد ابن تيميه آورده است :
وهذا المفتى المذكور ينبغى أن يزجر عن مثل هذه الفتاوى الباطلة عند العلماء والأئمة الكبار ويمنع من الفتاوى الغريبة المردودة عند الأئمة الأربعة ويحبس إذا لم يمتنع من ذلك ويشهر أمره ليتحفظ الناس من الإقتداء به
كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية ج 27 ص 288 ، اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مكتبة ابن تيمية ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي
اهل سنت مي گويند نظر او مخالف با نظر ائمه مذاهب اربعه است ؛ شما مي گوييد به نظر من شيعه استدلال هاي او قوي است !!!
3- محمد بن محمد بخاري فتوا داد كه هر كس ابن تيميه را شيخ الاسلام بداند كافر است !!!
4- عده اي از علماي اهل سنت كتاب او مشهور به منهاج السنة را «منهاج البدعة» ناميده اند .
همين مقدار در بيان جهالت شما كفايت مي كند .
5- اما در مورد استدلال هاي ضعيف ، بهتر است يكي از استدلال هاي ضعيف مطرح شده را ، بيان كرده و نقد كنيد ، و به قول خودتان اينگونه رجما بالغيب سخن نگوييد .
6- شيعه امامت را از اصول دين نمي داند ، بلكه امامت جزو اصول مذهب است (به همين سبب اشكال شما از اساس باطل است)
7- امامت نيز در قران مخفي نيست ؛ شما مي خواهيد آن را بپوشانيد ؛ مي توانيد به آدرس ذيل مراجعه كنيد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1368
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
7 | جعفر | Iran - Tehran | ٢٣:٠٠ - ١٦ مرداد ١٣٨٩ |
سلام خدمت بزرگواران وانديشمندان و علماي گروه پاسخ به شبهات آيا براي اينكه حرمت يك مسلمان اعم از سني و غيره حفظ شود و آن گروه متهم به بداخلاقي و ترويج آن دراين سايت نگردد و از همه مهمتر جاذبه آن بيشتر از دافعه آن گردد در موردبند 4 از رديف 6 فوق الذكر بهتر نبود به جاي واژه جهالت از كلمه كم اطلاعي استفاده ميكرديد ؟ توفيقات آن بزرگواران را از درگاه خداوند متعال خواستارم .
8 | غضنفري | Iran - Tehran | ١٧:٤٥ - ١٥ آبان ١٣٩١ |
جناب شماره5 و مدافع مولايت ابن تيميه: آيا اين را ميداني که شيعيان بيشتر از هر کسي از ناصبي و دشمن اهلبيت عليهم السلام نفرت دارند؟ آيا ميداني که منافق کافر است؟ آيا معني ناصبي را ميداني؟ آيا معني منافق را ميداني؟ ناصبي يعني کسيکه دشمني مولا امير المومنين عل عليه السلام و انکار فضايل آن بزرگوار را جزو دين خود قرار داده باشد که بنا به تصريح علماي شيعه و سني يکي از بدترين نواصب همين ابن تيميه حراني ملعون و اعوان و پيروانش و مدافعانش ميباشند منافق يعني کسي که ناصبي بودن و کفر خودش را پنهان ميکند و خود را مسلمان(شيعه)معرفي ميکند
9 | مجيد م علي | Sweden - Stockholm | ٢١:٢٩ - ١٥ آبان ١٣٩١ |
الله اکبر

با سلام

در جواب شما برادر عزير جناب غضنفري ... منافق کافر نيست بلکه بدتر از کافر است .
ناصبي هم بدترين نوع کافر است ...

اما در جواب شما ضلام مدعي .... در نفاق و بي شعوري ناصبي منافقي بمثل ابن تيميه همان بس که علماي اهل سنت و نه شيعه عرب و نه فارس او را دنديق و ملحد دانسته و بارها او را به زندان انداختند تا در انجا بوسيله انگلهائي از جنس خودش بسوي محکمه الهي رفت تا انجا او را با اربابهايش همچون نمرود و فرعون يزيد محشور کنه ..

خوب دقت کن علما اهل سنت و عرب زبان ....

در نهايت حالا که مدعي حقيقت هستي من هم بايد چند حقيقت ديگر را برايت بگويم .

1 ) شبهه و نه شبه
2 ) بالاخره و نه بلاخره
3 ) من شيعه و توي وهابي

خداوند گمراهاني بمثل شما را براه راست هدايت کنه

لبيک يا علي
10 | محبوب | Germany - Nuremberg | ١٣:٠٤ - ٢٠ آبان ١٣٩١ |
باسلام
جناب "سلام بر مدعيان حقيقت "و"مصطفي ابو طارق"يك سوال ؟
كلمه "مادراين آيه "چيست كه
اولا:آنقدر مهم است كه "وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ "كه انجام رسالت پيامبر منوط به اين ابلاغ ميشود يعني اگر انجام نشود 23سال زحمت پيامبر بيهوده مي شود
ثانيا:در اين 23سال ابلاغ نشده بود وگرنه اگر قبلا ابلاغ شده بود نيازي به اين همه تاكيد براي ابلاغ مجددنبود
ثالثا: پيامبر از ابلاغ ان هراس دارد وخداوند براي ارامش پيامبرش مي فرمايد"وَاللهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ"
به نظر شما نهي از خوردن گوشت مردار سه شرط بالا رادارد!!!!
به نظر شما پيامبر در اين 23سال مي ترسيده كه بگويد گوشت مردار نخوريد!!!!!
دقت كنيد !!!!!
11 | صالح | Iran - Zahedan | ٠٨:٠٤ - ٣٠ اسفند ١٣٩١ |
سلام اما در متن جوابيه بالاخره دلالت آيه بر خلافت بلافصل حضرت امير ثابت نشد. لطفا دقيقتر پاسخ دهيد .

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در اين خصوص به اين آدرس مراجعه كنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
12 | فريد وحيدي | Afghanistan - Kabul | ١١:٤٧ - ١٩ فروردين ١٣٩٣ |
با سلام! من اهل سنت هستم. براي من سوال است که چرا شيعيان بجاي کمک خواستن از الله از حضرت علي که قرن ها پيش شهيد شده اند کمک مي خواهند. آيا اين کار شرک نيست؟

پاسخ:
با سلام

دوست گرامي

اولا:اين تنها شيعيان نيستند که از بزرگان خود کمک مي گيرند اهل سنت نيز با شيعيان در اين امر مجاز که ادله قرآني و روايي فراوان دارد، مشترک هستند . تمام مسلمانان از صدر اسلام تا قرن هفتم، بر اين مطلب اتفاق دارند كه توسل و استغاثه به اولياء الهى بعد از مرگ آن‌ها و تبرك به آثار آنان جايز است و عموم مسلمانان به اين مسأله عمل مى‌كرده‌اند؛ اما با ظهور ابن تيميه حرانى، و با تبليغات گسترده دشمنان اسلام، تشكيك در اين مسأله آغاز شد. علماى مسلمان با استناد به آيات قرآن، سنت صحيح رسول خدا صلى الله عليه و عملكرد صحابه و تابعين در برابر اين فكر انحرافى مقاومت كردند و به صورت كامل اين فكر از جامعه محو شد تا اين كه در قرن دوازدهم و سيزدهم شاخ شيطان از منطقه نجد سر برآورد و بارديگر فكر انحرافى ابن تيميه و اين بار با شدت بيشتر به سركردگى محمد بن عبد الوهاب زنده شد.

طبق روايت صحيح السندى كه در منابع اهل سنت به صورت گسترده نقل شده است، روزى پاى عبد الله بن عمر دچار گرفتگى مى‌شود، شخصى به او ياد داد كه محبوب‌ترين فرد در نزد خود را فرياد بزن و استغاثه كن تا پايت شفا بگيرد. او نيز رسول خدا صلى الله عليه وآله را خواند و پايش فورا خوب شد. اين روايت به خوبى ثابت مى‌كند كه استغاثه به درگاه اولياء و مقربان درگاه خداوند و نداى كسانى كه پيش خداوند تبارك و تعالى آبرو دارند جايز است و فكر وهابيت فكرى است باطل و مخالف سيره قطعى اصحاب رسول خدا صلى الله عليه واله.

روايت استغاثه ابن عمر، در كتاب‌هاى اهل سنت حد اقل با شش طريق مختلف نقل شده است كه در اين ميان چهار سند آن از ديدگاه اهل سنت و قواعد علم رجال آنان صحيح است.

جهت اطلاع به اين آدرس رجوع کنيد


آيا مي شود گفت ابن عمر کار شرکي را انجام دادند؟!

ثانيا: طبق آيات قرآن شهدا زنده هستند و نزد پروردگار روزي مي خوردند پس امام علي عليه السلام نيز که به شهادت رسد زنده است لذا کمک خواستن از او چه اشکالي دارد؟ بعلاوه اينکه طبق اعتقاد شيعه و سني مردگان حيات برزخي دارند

ثالثا: شرک درصورتي صادق است که انسان در عرض خدا موجودي را بپرستد و يا از او بصورت مستقل کمک بخواهد درحالي که شيعيان و يا برادارن اهل سنت وقتي از پيامبر (ص) و يا از بزرگان خود کمک مي خواهند معتقدند که واسطه بدون کمک خدا قادر بر کاري نيست و هر چي دارد از خداست . اگر حاجت خواستن از غير خدا شرک است که همه ي عالم و آدم مشرک هستند. آيا انبيا از مردم کمک نمي گرفتند ؟ آيا حضرت سليمان براي آوردن تخت بلقيس از مخلوق کمک نخواست ؟ آيا شما براي رفع حوائج روزمره از مردم کمک نمي گيريد وقتي ما مي گوييم يا علي ادرکني در حقيقت از ايشان درخواست کمک مي کنيم و بوسيله ي ايشان به خدا توجه مي کنيم.

حاجت خواهي مستقيم از خدا نيز مورد توجه ما هست ولي اينکه چرا ما بدنبال وسيله هستيم مربوط مي شود به فرماني که خداوند متعال در آيه ي 35 سوره ي مائده به ما داده است و فرموده است (وابتغوا اليه الوسيله) ؛ مي بينيد که ما طبق دستور نبي مکرم اسلام (ص) خاندان آن حضرت را وسيله ي تقرب خود به سوي الله مي دانيم.

بلال در حضور عمر به قبر پيامبر (ص) تمسک چست و عمر نيز کار او را تاييد کرد ايا مي شود گفت عمر کار شرک آلودي را تاييد کرده است


موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
13 | محمد | Germany - Bad Muenstereifel | ٠٢:١٧ - ٢٩ آذر ١٤٠٢ |
السلام علیکم یا عباد الله.

أقول إنما الآیة تثبت أنها نزلت فی علی علیه السلام؛ لأن للدلیلان لا تحمل علیٰ کلام العمریة الآیة:

الأول: من قال الآیة هی عام فی کل ما نزل علی الرسول، فکأنه قال: « یا أیها الرسول بلغ الرسالة و إن لم تبلغ الرسالة فما بلغت الرسالة. » و هذا فساد عظیم الذی جری فی کلام الله. علیه أن تقبل الموضوع هو لأمر المخصوص أو تقبل أن کلام الله لغو.

الثانی: الفعل من الماضی (أنزل) أو الفعل من المضارع یعنی (بلغ) یتناقضان مع قوله. تعلمون أن نقدر نضف إلی فعل من الأمر کلمة (الآن) و إن نضفها فیوجد تناقض؛ لأن الآن علی النبی إبلاغ الدین مرة الثانی و هذا تحصیل حاصل. علی الله أن یقول: «بلغ ما ینزل إلیك»، أو یقول: «کان علیك أن تبلغ ما أنزل إلیك من ربك.»

و السلام علیکم.
14 | محمد | Germany - Bad Muenstereifel | ١٦:٥٥ - ٠١ دي ١٤٠٢ |
به دو دلیل آیه عام نیست:

۱- اگر عام باشد، فساد بزرگی در آیه قائل خواهیم شد: در این صورت خدای حکیم می فرماید: ای محمد (ص)! دین را ابلاغ کن! اگر دین را ابلاغ نکنی، دین را ابلاغ نکردی! و می دانیم خداوند هیچ گاه این طور حرف لغو نخواهد زد. زمانی معنا درست خواهد شد که خداوند بگوید: ای پیامبر (ص) این یک چیز را ابلاغ کن، اگر نکنی، گویی هیچ چیز ابلاغ نکردی!

۲- نمی توانند همهٔ دین را در نظر بگیرند؛ چون در این جا فعل ماضی (أنزل) آمده و نشان می دهد مراد وحی های نازل شده قبل از نزول این آیه است، و نه بعد آن، اگر مقصود در تمام رسالت بود، می فرمود: بلغ ما ینزل إلیك من ربك: ابلاغ کن آنچه به تو نازل می شود. پس در این صورت معنا چنین خواهد شد: ای محمد (ص)، هر آن چه از دین از اول تا الآن بر تو - نازل شده - [دوباره] ابلاغ کن. می بینیم این هم معنا نمی دهد. یا آن که (بلغ) را هم ماضی می کرد و می فرمود: ای محمد باید ابلاغ می کردی هر آن چه به تو نازل شده بود. تا نگوییم مقصود دوباره ابلاغ کردن است. ولی فعل امر اورده و معنایش آن است که اکنون ابلاغ کن. اگر می گفت: ای محمد (ص)! هر آن چه از دین بر تو نازل - می شود - ابلاغ کن. درست بود.
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها