2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
آيا حديث قرطاس، تنها از طريق ابن عباس نقل شده است؟
کد مطلب: ٥٠٨٨ تاریخ انتشار: ٠٨ مرداد ١٣٩٠ تعداد بازدید: 12964
پرسش و پاسخ » اهل سنت
آيا حديث قرطاس، تنها از طريق ابن عباس نقل شده است؟

سؤال كننده: دلداده علي

طرح شبهه:

«شيخ عبد الرحيم خطيب در كتاب شيخين و نويسنده كتاب سيماي فاروق اعظم وبرقعي در كتاب رهنمود سنت معتقد هستند كه حديث قرطاس از سند ضعيف است.

استاد طه در كتاب مرآة الاسلام مي گويد: اين خبر گرچه در كتب صحاح هم روايت شده ولي علماء براي ضعف و معلول قرار دادن حديث به اموري استدلال مي كنند از قرار ذيل است:

1 - از ميان آن همه صحابه كه در جلسه حضور داشتند به غير از عبد الله بن عباس هيچ كسي رواي حديث قرطاس نيست و بنا به قول ابن عباس كه مي فرمايد: «توفي رسول الله و انا ابن عشر سنين» (آن حضرت در حالي كه من ده ساله بودم وفات كردند) معلوم مي شود كه در آن جلسه افراد خردسال حضور نداشته اند لذا ابن عباس در جلسه حضور نداشته و اگر پيامبر چنين سخني را بيان مي داشتند، حتماً صحابه ديگر آن را روايت مي نمودند، عدم روايت ديگران بيانگر اين است كه پيامبر صلي الله عليه وسلم چنين سخني را بيان نداشته است.»

نقد و بررسي:

حديث قرطاس، يكي از اشكالات مهم و اساسي است كه بر عمر بن خطاب گرفته شده است، اين روايت ثابت مي كند كه او رسول خدا صلي الله عليه وآله را متهم به هذيان گويي كرده و اجازه نداده است كه وصيت خود را مكتوب نمايد.

از نظر سندي نيز نمي توانند اشكال مهمي به اين روايت بگيرند؛ چون در چندين جا از صحيح بخاري نقل شده است.

صحيح البخاري، ج1، ص36، ح 114، كتاب العلم، ب 39 ، باب كِتَابَةِ الْعِلْمِ.

صحيح البخاري، ج4، ص 31، ح 3053، كتاب الجهاد والسير ب 176 ، باب هَلْ يُسْتَشْفَعُ إِلَي أَهْلِ الذِّمَّةِ وَمُعَامَلَتِهِمْ.

صحيح البخاري، ج4، ص66، ح 3168، كتاب الجزية باب اخراج اليهود من جزيرة العرب،

صحيح البخاري، ج5، ص137، ح 4431، كتاب المغازي، باب مرض النبي ووفاته.

صحيح البخاري، ج7، ص9، ح 5669، كتاب المرضي باب قول المريض قوموا عنّي.

صحيح البخاري، ج8، ص161، ح 7366، كتاب الاعتصام بالكتاب والسنة، ب 26 ، باب كَرَاهِيَةِ الْخِلاَفِ

علماي اهل سنت تلاش كرده اند كه از اين روايت پاسخ دهند، يكي از اين پاسخ ها همين است كه اين خواننده سايت ارسال كرده است.

در پاسخ به اين ادعا بايد به چند نكته اشاره نماييم:

نكته اول: زير سؤال بردن تمام احاديث ابن عباس

اگر قرار باشد كه روايت ابن عباس را از آخرين جلسه رسول خدا صلي الله عليه وآله با اصحاب نپذيريم، بايد تمام روايات او را در تمام ابواب فقه، تاريخ، كلام، تفسير و ... رد نماييم.

در حالي كه مجموع روايات عبد الله بن عباس در تمام كتاب هاي اهل سنت 3835 بدون تكرار و 34425 با مكررات آن است.

اين آماري است كه برنامه جوامع الكلم داده است.

آيا اهل سنت مي توانند از اين همه روايت بگذرند؟

نكته دوم : ابن عباس 15 ساله بوده است:

در باره سن ابن عباس در زمان رحلت رسول خدا صلي الله عليه وآله اختلاف است، برخي ده سال ، عده اي سيزده و حتي پانزده سال ذكر كرده اند. ابن حجر عسقلاني مي نويسد كه احمد بن حنبل پانزده سال را سن واقعي ابن عباس مي دانسته است:

قبض النبي (ص) ... وأنا ابن خمس عشرة . وصوبه أحمد بن حنبل.

رسول خدا از دنيا رفت؛ در حالي كه من پانزده ساله بودم . احمد بن حنبل همين نظريه را صحيح دانسته است.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج 5 ص 244 ، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404 - 1984 م.

بنابراين به طور قاطع كسي نمي تواند ثابت كند كه ابن عباس در آن زمان تنها ده سال داشته است.

نكته سوم: ابن عباس «حبر الأمة» است

موقعيت علمي ابن عباس به صورتي است كه شيعه و سني به روايات او عمل مي كنند و او را در تفسير، فقه و ... قبول دارند.

روايات فراواني در مدح ابن عباس در كتاب هاي اهل سنت نقل شده است كه ما به تكه هاي از گفتار ابن حجر در شرح ابن عباس اشاره مي كنيم:

وقال ابن مسعود: " نِعْمَ تَرْجُمَانُ الْقُرْآنِ ابْنُ عَبَّاسٍ "...

عن بن عمر قال كان عمر يدعو بن عباس ويقربه ويقول أني رأيت رسول الله صلي الله عليه وسلم دعاك يوما فمسح رأسك وتفل في فيك وقال اللهم فقهه في الدين وعلمه التأويل...

عن عبد الله بن بريدة عن بن عباس قال انتهيت إلي رسول الله e وعنده جبريل فقال له جبريل إنه كائن حبر هذه الأمة فاستوص به خيرا.

عبد الله بن مسعود گفته: بهترين مفسر قرآن، ابن عباس است.

از پسر عمر نقل شده است كه عمر، ابن عباس را پيش خود مي خواند و پيش خود مي نشاند و مي گفت: من ديدم كه رسول خدا (ص) روزي تو را خواست، پس بر سرت دست كشيد و آب دهانش را بر دهان تو انداخت و فرمود: خدايا او را فقيه در دين گردان و تفسير قرآن به او بياموز.

از عبد الله بن بريده از اين عباس نقل شده است كه من پيش رسول خدا (ص) رفتم؛ در حالي كه جبرئيل نيز نزد آن حضرت بود؛ پس جبرئيل به آن حضرت گفت: او (ابن عباس) حبر اين امت (دانشمند امت) خواهد شد؛ در باره او به نيكي سفارش كن.

العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل (متوفاي852هـ)، تهذيب التهذيب، ج 5 ص 244 ، ناشر: دار الفكر - بيروت، الطبعة: الأولي، 1404 - 1984 م.

محمد بن سعد در الطبقات الكبري و ابن اثير در اسد الغابه مي نويسند:

عَنْ لَيْثِ بْنِ أَبِي سُلَيْمٍ، قَالَ: قُلْتُ لِطَاوُسٍ لَزِمْتَ هَذَا الْغُلامَ، يَعْنِي ابْنَ عَبَّاسٍ، وَتَرَكْتَ الأَكَابِرَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَقَالَ: " إِنِّي رَأَيْتُ سَبْعِينَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) إِذَا تَدَارَءُوا فِي شَيْءٍ صَارُوا إِلَي قَوْلِ ابْنِ عَبَّاسٍ ".

از ليث بن سعد نقل شده است كه به طاووس گفتم: تو ملازم اين پسر ؛ يعني ابن عباس شدي و بزرگان اصحاب را ترك كرده اي؟ پس گفت: من هفتاد نفر از اصحاب رسول خدا را ديدم كه وقتي در باره چيزي اختلاف مي كردند، به ابن عباس مراجعه مي نمودند.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبري، ج 2 ص 367 ، ناشر: دار صادر - بيروت.

ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 3 ص 297، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1417 هـ - 1996 م.

نكته چهارم: روايت قرطاس از زبان عمر بن الخطاب

سند اين روايت منحصر به ابن عباس نيست؛ بلكه حتي از زبان خود عمر بن خطاب نيز نقل شده است.

طبراني در المعجم الأوسط مي نويسد:

عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، قَالَ: لَمَّا مَرِضَ النَّبِيُّ (ص) قَالَ: " ادْعُوا لِي بِصَحِيفَةٍ وَدَوَاةٍ، أَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا "، فَكَرِهْنَا ذَلِكَ أَشَدَّ الْكَرَاهَةِ، ثُمَّ قَالَ: " ادْعُوا لِي بِصَحِيفَةٍ أَكْتُبُ لَكُمْ كِتَابًا لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا "، فَقَالَ النِّسْوَةُ مِنْ وَرَاءِ السِّتْرِ: أَلا تَسْمَعُونَ مَا يَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَقُلْتُ: إِنَّكُنَّ صَوَاحِبَاتُ يُوسُفَ، إِذَا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَصَرْتُنَّ أَعْيُنَكُنَّ، وَإِذَا صَحَّ رَكَبْتُنَّ عُنُقَهُ !، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " دَعُوهُنَّ؟ فَإِنَّهُنَّ خَيْرٌ مِنْكُمْ "

از عمر بن خطاب نقل شده است كه رسول خدا (ص) در هنگام بيماريش فرمود: «براي من كاغذ و دواتي بياوريد تا كتابي بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد» اين سخن او، ما را به شدت ناراحت كرد. رسول خدا (ص) دو باره سخنش را تكرار كرد؛ پس زنان از پشت پرده گفتند: آيا سخن رسول خدا را نمي شنويد ؟ پس من گفتم: شما همانند زن هاي همراه يوسف هستيد [زنان فاحشه اي كه نيت بد نسبت به يوسف داشتند] وقتي رسول خدا مريض مي شود، چشمانتان اشك مي ريزد، وقتي سالم مي شود، بر گردن او سوار مي شويد. پس رسول خدا (ص) فرمود: كاري به آن ها (زنان) نداشته باشيد كه از شما ها بهتر هستند.

الطبراني، ابوالقاسم سليمان بن أحمد بن أيوب (متوفاي360هـ)، المعجم الأوسط، ج 5 ص 288، ح5338 ، تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد، عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ناشر: دار الحرمين - القاهرة - 1415هـ.

و محمد بن سعد در الطبقات الكبري، آن را به صورت ديگر نقل كرده است :

عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، قَالَ: كُنَّا عِنْدَ النَّبِيِّ (ص) وَبَيْنَنَا وَبَيْنَ النِّسَاءِ حِجَابٌ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " اغْسِلُونِي بِسَبْعِ قِرَبٍ، وَأْتُونِي بِصَحِيفَةٍ وَدَوَاةٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا "، فَقَالَ النِّسْوَةُ: ائْتُوا رَسُولَ اللَّهِ (ص) بِحَاجَتِهِ. قَالَ عُمَرُ: فَقُلْتُ: اسْكُتْنَ فَإِنَّكُنَّ صَوَاحِبُهُ، إِذَا مَرِضَ عَصَرْتُنَّ أَعْيُنَكُنَّ، وَإِذَا صَحَّ أَخَذْتُنَّ بِعُنْقِهِ ! فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): " هُنَّ خَيْرٌ مِنْكُمْ ! "

از عمر بن خطاب نقل شده است كه ما پيش رسول خدا (ص) بوديم، بين ما و زنان پرده اي بود، پس رسول خدا (ص) فرمود: مرا با هفت دلو بشوييد، كاغذ و دواتي بياوريد تا چيزي بنويسم كه بعد از آن هرگز گمراه نشويد. يكي از زنان گفت: آن چه را كه رسول خدا خواسته است برآورده سازيد. عمر گفت: من گفتم: ساكت باشيد كه شما همراهان او هستيد (اشاره به صواحب يوسف) وقتي مريض مي شود، چشمانتان اشك مي ريزد و وقتي سالم مي شود، سوار گردنش را مي گيريد. پس رسول خدا فرمود: آن ها بهتر از شما هستند.

الزهري، محمد بن سعد بن منيع ابوعبدالله البصري (متوفاي230هـ)، الطبقات الكبري، ج 2 ص 243 ، ناشر: دار صادر - بيروت.

نكته پنجم: روايت قرطاس از زبان جابر بن عبد الله

اين روايت با چندين سند صحيح از طريق جابر بن عبد الله انصاري نيز نقل شده است؛ از جمله ابو يعلي موصلي در مسند خود مي نويسد:

حَدَّثَنَا ابْنُ نُمَيْرٍ، حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ الرَّبِيعِ، حَدَّثَنَا قُرَّةُ بْنُ خَالِدٍ، عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ، عَنْ جَابِرٍ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) " دَعَا عِنْدَ مَوْتِهِ بِصَحِيفَةٍ لِيَكْتُبَ فِيهَا كِتَابًا لا يَضِلُّونَ بَعْدَهُ وَلا يُضَلُّونَ "، وَكَانَ فِي الْبَيْتِ لَغَطٌ، وَتَكَلَّمَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَرَفَضَهَا رَسُولُ اللَّهِ.

از جابر نقل شده است كه رسول خدا در هنگام از دنيا رفتن، كاغذي خواست كه تا در آن چيزي بنويسد كه بعد از آن نه گمراه بشوند و نه كسي را گمراه كنند. در خانه سر و صداي فراواني بود، عمر بن الخطاب سخن گفت، پس رسول خدا آن را رد كرد.

أبو يعلي الموصلي التميمي، أحمد بن علي بن المثني (متوفاي307 هـ)، مسند أبي يعلي، ج 3 ص 394، ح1871 ، تحقيق: حسين سليم أسد، ناشر: دار المأمون للتراث - دمشق، الطبعة: الأولي، 1404 هـ - 1984م.

هيثمي بعد از نقل اين روايت مي نويسد:

رواه أبو يعلي وعنده في رواية يكتب فيها كتابا لأمته قال لا يظلمون ولا يظلمون ورجال الجميع رجال الصحيح.

ابويعلي آن را نقل كرده است . در روايت ديگري آمده است كه : نامه اي براي امتش در آن بنويسد كه نه به كسي ظلم كنند و نه به آن ها ظلم شود» روايان تمام آن ها، راويان صحيح بخاري هستند.

الهيثمي، ابوالحسن نور الدين علي بن أبي بكر (متوفاي 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 4 ص 215 ، ناشر: دار الريان للتراث/ دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.

و صالحي شامي مي نويسد:

وروي أبو يعلي بسند صحيح عن جابر - رضي الله تعالي عنه - أن رسول الله - صلي الله عليه وسلم - دعا عند موته بصحيفة ...

ابو يعلي با سند صحيح از جابر بن عبد الله نقل كرده است كه رسول خدا در هنگام وفاتشان صحيفه اي خواست ... .

الصالحي الشامي، محمد بن يوسف (متوفاي942هـ)، سبل الهدي والرشاد في سيرة خير العباد، ج 12 ص 247 ، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1414هـ.

ابن الاعرابي همين روايت را با سند ذيل نقل كرده است:

(541)- [539] نا مُحَمَّدُ بْنُ سَعْدٍ الْعَوْفِيُّ، نا إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَبْدِ الْكَرِيمِ، قَالَ: حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَقِيلٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ، عَنْ جَابِرٍ، أَنَّ النَّبِيَّ (ص): " دَعَا عِنْدَ مَوْتِهِ بِصَحِيفَةٍ لَنَا لِيَكْتُبَ فِيهَا كِتَابًا لا تَضِلُّوا، قَالَ: فَحَلَفَ عَلَيْهِمْ عُمَرُ، حَتَّي نَقَضَهَا النَّبِيُّ (ص) "

ابن الأعرابي، أبو سعيد أحمد بن محمد بن زياد بن بشر (متوفاي340هـ) معجم ابن الأعرابي ، ج1، ص286، تحقيق: أحمد ميرين سياد البلوشي ، ناشر: مكتبة الكوثر / دار الكتب العلمية ـ الرياض / بيروت، الطبعة: الأولي.

سند اين روايت نيز مشكلي ندارد و تمام آن ها ثقه هستند.

احمد بن حنبل نيز همين روايت را با سند ديگر نقل كرده است:

حدثنا عبد اللَّهِ حدثني أبي ثنا مُوسَي بن دَاوُدَ حدثنا بن لَهِيعَةَ عن أبي الزُّبَيْرِ عن جَابِرٍ أَنَّ النبي صلي الله عليه وسلم دَعَا عِنْدَ مَوْتِهِ بِصَحِيفَةٍ لِيَكْتُبَ فيها كِتَاباً لاَ يضلون بَعْدَهُ قال فَخَالَفَ عليها عُمَرُ بن الْخَطَّابِ حتي رَفَضَهَا .

الشيباني، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاي241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج 3 ص 346، ح14768 ، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر.

بنابراين، حتي اگر روايت ابن عباس و عمر قابل پذيرش نباشد، اين روايت از طريق جابر بن عبد الله با سند صحيح نقل شده است.

نكته ششم: نقل روايت از كودكان خردسال در منابع اهل سنت

پيش از اين گفتيم كه از ديدگاه احمد بن حنبل، ابن عباس در زمان وفات رسول خدا صلي الله عليه وآله، پانزده سال سن داشته است.

اهل سنت بر اين مطلب اتفاق دارند كه از يك كودك سيزده ساله و حتي پايين تر از آن مي توان روايت نقل كرد.

خطيب بغدادي در اين باره مي نويسد:

وقال قوم الحد في السماع خمس عشرة سنة وقال غيرهم ثلاث عشرة وقال جمهور العلماء يصح السماع لمن سنه دون ذلك وهذا هو عندنا الصواب .

گروهي گفته اند كه حد شنيدن ورايت پانزده سال است، ديگران گفته اند كه سيزده سال است؛ اكثر علما گفته اند كه شنيدن روايت از كساني كه كمتر از اين نيز سن داشته اند نيز صحيح است. اين ديدگاه از نظر من ، صحيح است.

البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاي463هـ)، الكفاية في علم الرواية، ج 1 ص 54 ، تحقيق: ابوعبدالله السورقي، إبراهيم حمدي المدني، ناشر:المكتبة العلمية - المدينة المنورة.

عبد الله بن زبير در جنگ خندق حد اكثر پنج سال داشته است؛ اما مي بينيم كه در صحيح مسلم و ديگر كتاب هاي اهل سنت ، وقايع جنگ خندق از زبان او نقل شده است:

حدثنا إسماعيل بن الْخَلِيلِ وَسُوَيْدُ بن سَعِيدٍ كلاهما عن بن مُسْهِرٍ قال إسماعيل أخبرنا عَلِيُّ بن مُسْهِرٍ عن هِشَامِ بن عُرْوَةَ عن أبيه عن عبد اللَّهِ بن الزُّبَيْرِ قال كنت أنا وَعُمَرُ بن أبي سَلَمَةَ يوم الْخَنْدَقِ مع النِّسْوَةِ في أُطُمِ حَسَّانَ فَكَانَ يطأطيء لي مَرَّةً فَأَنْظُرُ وأطأطيء له مَرَّةً فَيَنْظُرُ فَكُنْتُ أَعْرِفُ أبي إذا مَرَّ علي فَرَسِهِ في السِّلَاحِ إلي بني قُرَيْظَةَ.

از عبد الله بن زبير نقل شده است كه من و عمر بن أبي سلمه در روز خندق به همراه زنان در قلعه حسان بوديم، گاهي او بر پشت من بالا مي رفت و گاهي من بر پشت او تا جنگ را نگاه كنيم؛ من پدرم را شناختم كه مسلح بود و با اسبش به طرف بني قريظه مي رفت...

النيسابوري القشيري ، ابوالحسين مسلم بن الحجاج (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 4 ص 1879، ح2416، كتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل طلحة والزبير ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

نووي در شرح اين روايت مي گويد:

وفي هذا الحديث دليل لحصول ضبط الصبي وتمييزه وهو بن اربع سنين فان بن الزبير ولد عام الهجرة في المدينة وكان الخندق سنة اربع من الهجرة علي الصحيح فيكون له في وقت ضبطه لهذه القضية دون اربع سنين وفي هذا رد علي ما قاله جمهور المحدثين انه لا يصح سماع الصبي حتي يبلغ خمس سنين والصواب صحته متي حصل التمييز وان كان بن اربع أو دونها.

اين حديث دلالت مي كند بر حصول ضبط كودك و تمييز او؛ در حالي كه او چهار ساله بوده است. زيرا ابن زبير در سال اول هجرت در مدينه به دنيا آمده و جنگ خندق كبنابر نظر صحيح در سال چهارم بوده است؛ پس او در زمان ضبط اين روايت، كمتر از چهار سال داشته است.

اين روايت ردي است بر آن چه كه اكثر علما گفته اند كه «صحيح نيست شنيدن روايت از كودك تا اين پنج ساله شود» نظر صحيح اين است كه وقتي كودك مميز شود، نقل روايت از او صحيح است؛ حتي اگر چهار ساله يا كمتر از آن باشد.

النووي الشافعي، محيي الدين أبو زكريا يحيي بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاي676 هـ)، شرح النووي علي صحيح مسلم، ج 15 ص 189 ، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، الطبعة الثانية، 1392 هـ.

وقتي عبد الله بن زبير چهار ساله بتواند روايت نقل كند و روايت او در صحيح مسلم نيز بيايد، چرا ابن عباس كه پانزده سال داشته است، روايتش قبول نشود؟

معيار نقل روايت از كودك، از ديدگاه اهل سنت:

همان طور كه نووي تصريح كرد، در نقل روايت از كودك سن او مهم نيست؛ بلكه مهم اين است كه آيا مميز هست يا خير . اما به چه كودكي مي توان مميز گفت؟

خطيب بغدادي در اين باره مي نويسد:

سألت موسي بن هارون الحمال متي يسمع الصبي الحديث قال إذا فرق بين البقرة والحمار.

از موسي بن هارون حمال سؤال كردم: چه زماني مي شود از يك كودك روايت شنيد؟ گفت: زماني كه بين گاو و خر فرق بگذارد.

البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب (متوفاي463هـ)، الكفاية في علم الرواية، ج 1 ص 65 ، تحقيق: ابوعبدالله السورقي، إبراهيم حمدي المدني، ناشر:المكتبة العلمية - المدينة المنورة.

همين مطلب را ابو عمرو شهرزوري در مقدمه ابن الصلاح، شمس الدين سخاوي در فتح المغيث و ابراهيم بن موسي الأنباسي در الشذاء الفياح نوشته اند:

الكردي الشهرزوري ، أبو عمرو عثمان بن عبد الرحمن بن عثمان (متوفاي643هـ) ، علوم الحديث (مقدمة ابن الصلاح)، ج 1 ص 129 ، تحقيق : نور الدين عتر ، ناشر : دار الفكر المعاصر - بيروت - 1397هـ - 1977م.

السخاوي، شمس الدين محمد بن عبد الرحمن (متوفاي902هـ)، فتح المغيث شرح ألفية الحديث، ج 2 ص 15 ، ناشر: دار الكتب العلمية - لبنان، الطبعة: الأولي، 1403هـ.

الأبناسي المصري الشافعي ، أبو إسحاق برهان الدين إبراهيم بن موسي بن أيوب (متوفاي802هـ)، الشذا الفياح من علوم ابن الصلاح ، ج 1 ص 275 ، تحقيق : صلاح فتحي هلل ، ناشر : مكتبة الرشد - الرياض ، الطبعة : الأولي، 1418هـ ـ 1998م .

سراج الدين انصاري معرف به ابن ملقن در المقنع در اين باره مي نويسد:

وأما كتابته وتقييده فمن حين أهله له ويختلف باختلاف الأشخاص ولا يتقيد بسن مخصوص . فقال موسي بن هارون إذا فرق بين البقرة والدابة.

اما نوشتن و شروط آن: پس از زماني است كه شايسته اين كار بشود. اين شايستگي، در مقياس با اشخاص مختلف است و مقيد به سن خاصي نيست. موسي بن هارون گفته: زماني مي شود از كودك روايت نقل كرده كه بين گاو و ديگر جانداران تفاوت قائل شود.

الأنصاري الشافعي، سراج الدين أبي حفص عمر بن علي بن أحمد المعروف بابن الملقن(متوفاي804هـ)، المقنع في علوم الحديث ، ج 1 ص 290 ، تحقيق : عبد الله بن يوسف الجديع ، ناشر : دار فواز للنشر - السعودية ، الطبعة : الأولي ، 1413هـ

بدر الدين عيني در شرح صحيح بخاري در اين باره مي نويسد:

واختلفوا في السن الذي يصح فيه السماع للصغير ، فقال موسي بن هارون الحافظ : إذا فرق بين البقرة والدابة .

علما در باره سني كه شنيدن روايت از كودك درست است، اختلاف كرده اند، پس موسي بن هارون حافظ گفته: زماني مي شود از او روايت نقل كرده كه بين گاو و ديگر جانداران فرق بگذارد.

العيني الغيتابي الحنفي، بدر الدين ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاي 855هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج 2 ص 68 ، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

دختر شيرخواري كه پاسخ مسائل فقهي را مي داد

محيي الدين ابن عربي داستان هاي مختلفي را در باره كودكاني كه در گهواره و يا حتي در شكم مادر سخن گفته اند، در كتاب الفتوحات المكيه جمع آوري كرده است .

وي در دامه داستاني را از دختر خودش نقل مي كند كه واقعا شنيدني است:

وأما ما يناسب الكلام فإن ابنتي زينب سألتها كالملاعب لها وهي في سنّ الرضاعة وكان عمرها في ذلك الوقت سنة أو قريباً منها فقلت لها في حضور أمها وجدتها يا بنية ما تقولين في الرجل يجامع أهله ولا ينزل فقالت يجب عليه الغسل فتعجب الحاضرون من ذلك.

آن چه شايسته است در اين جا گفته شود اين است كه : من از دخترم زينب سؤال كردم؛ در حالي كه با او بازي مي كردم و او در سن شيرخوارگي ، يك ساله و يا نزديك به آن بود. به او در حضور مادر و مادر بزرگش گفتم: اي دخترم ! نظر تو در باره مردي كه با همسرش نزديكي مي كند؛ اما انزال صورت نمي گيرد چيست؟ پس گفت: غسل بر او واجب است. پس حاضران از اين مسأله تعجب كردند.

ابن العربي الطائي الخاتمي ، محيي الدين بن علي بن محمد (متوفاي638هـ)، الفتوحات المكية في معرفة الاسرار الملكية ، ج 4 ص 120 ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - لبنان ، الطبعة : الأولي 1418هـ ـ 1998م.

حلبي نيز همين قضيه را از ابن عربي نقل كرده است:

الحلبي، علي بن برهان الدين (متوفاي1044هـ)، السيرة الحلبية في سيرة الأمين المأمون، ج 1 ص 127 ، ناشر: دار المعرفة - بيروت - 1400.

نتيجه:

وقتي بشود از كودكي كه كمتر از چهار سال داشته و تنها مي تواند بين گاو و خر فرق بگذارد، روايت نقل كرد، همچنين وقتي دختر شيرخواره بتواند به سؤالات فقهي پاسخ دهد، نقل روايت از ابن عباس پنج ساله و يا حتي ده ساله چه اشكالي خواهد داشت؟

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر



Share
1 | حسين أسيري | Kuwait - Kuwait City | ٠٨:٣٦ - ٠٩ مرداد ١٣٩٠ |
دست شما درد نكند
قصه اى كه محية الدين ابن عربي ناصبى تأليف ميكنه واقعاً خنده دار است
خواهشمندم يك مقاله درباره حقيقت مذهب واعتقادات ابن عربى براى ما بنويسيد
موفق وسربلند باشيد
2 | سني اصيل | Iran - Tehran | ١١:٣٥ - ٠٩ مرداد ١٣٩٠ |
باسلام خدمت دوستان عزيز گروه پاسخ به شبهات ...من مطلبي خدمت تمام كساني كه لطف ميكنند و توجه دارند اين است چون تمام وجود عمر پر از كينه به اقا اميرالمومنين است از اين رو دنبال بهانه ميگردد كه به عقل خود خورشيد را خاموش كند..درباب بي حيائي و گستاخي و بي شرمي, يگانه تاريخ است.شما ببينيد يك فردي كه سر سوزني داراي اخلاق وادب انساني است به فرزند خود دريك جمع توهين نميكند ولي عمر چه موجود ناشناخته اي است كه خود با كمال بي شرمي رفتار خودبا رسول خدا (ص) اظهار ميكند....واقعا بايد به اين مادر و پدران عمر افرين گفت كه فرزندي با همكاري يك مادر فداكار و از جان گذشته با عده اي پدر مهربان و دلسوز در توليد اين فرزند(عمر بن الخطاب) افرين ومرحبا گفت.لعنت خدا بر كساني كه در مقابل رسول خدا (ص)گستاخي وبي شرمي ميكنند.
3 | احسان تقربيان | Iran - Gorgan | ١٢:٠٧ - ١٠ مرداد ١٣٩٠ |
بسم الله الرحمن الرحيم با عرض سلام خدمت شما استاد بزرگوار جناب آيت الله دکتر قزويني خدمت شما عرض کنم که اگر امکان داره شما لطف کنيد براي اين محصولات نرم افزاري که در سايت قرار داديد يک کاري کنيد که ماها بتوانيم از طريق اينترنتي محصولات شما را بخريم.حساب من در بانک ملي است.خواهشمندم شما اين امکان را براي ما فراهم کنيد. با تشکر

پاسخ:

با سلام

برادر بزرگوار جناب آقاي تقربيان

در مرحله اول اکثر نرم افزارهاي ما به صورت نسخه تحت وب و عينا مشابه نرم افزار ارائه شده (تحت ويندوز) قابل دسترس بوده (ليست آنها در بخش پايگاه هاي برتر موجود است مانند: ضيافت نور، درّ نجف، کريم اهل بيت و...) و شما مي توانيد به رايگان از آن بهره برداري و استفاده نماييد

و در صورت تأکيد بر تهيه نرم افزار تحت وب جهت خريد اينترنتي شما ميتوانيد با هر يك از كارتهاي عضو شتاب هزينه خريد خود را پرداخت كنيد. توجه داشته باشيد كه در قسمت تاريخ انقضا ماه و سال بايد دورقمي باشند مثلا 04 و 91 اگر تاريخ انقضا روي كارت قيد نشده است اعداد 10 و 99 را وارد كنيد.
خريد اينترنتي چگونه است؟
امروزه در جهان بيشتر خريدها و انتقال پول از طريق اينترنت و كارتهاي اعتباري صورت ميگيرد و در ايران نيز ميتوان با داشتن حساب در يكي از بانكهاي عضو شتاب و فعال كردن رمز دوم كارت اين كار را انجام داد. در اين فرايند کافي است به سايت بانکداري اينترنتي بانک خود وارد شده و از طريق قابليت حواله اينترنتي و يا کارت به کارت مبلغ موردنظر خود را واريز نماييد.
از سامانه هاي انتقال وجه بانک هاي خود براي انتقال وجه اينترنتي استفاده کنيد.
بانک ملي: https://epayment2.bmi.ir/SecurePages/CardToCard.aspx
بانک تجارت: https://pg.tejaratbank.net/paymentGateway/moneyTransfer
بانک پارسيان: https://pib24.com/CustomerService/jsp/Login.jsp
بانک پاسارگاد: https://epayment.bankpasargad.com/PayOrder.aspx
بانک سامان: https://acquirer.sb24.com/CustomerService/jsp/Login.jsp
با استفاده از لينک زير مي توانيد موجودي حساب خود را با استفاده از شماره کارت و رمز اينترنتي (رمز دوم) چک کنيد:(موجودي حساب هاي همه بانک ها را مي توانيد از طريق لينک زير مشاهده کنيد)
https://epayment.bankpasargad.com/BalanceInquiry.aspx

موفق و مؤيد باشيد

معاونت اطلاع رساني

4 | عبد العلي حسني | Iran - Tehran | ١٥:٠٥ - ٣١ مرداد ١٣٩٠ |
... و در حاشيه بايد مرحبا!! گفت به كساني كه به جاي الگوهاي تضمين شده الهي يعني ائمه هدي عليهم السلام به دنبال محي الدين عربي ها!! مي افتند و حقايق عرفان اسلامي! را از آنان مي جويند وااسفاه!!!
5 | ذوالفقار2 | Iran - Bushehr | ١٦:٣٤ - ٠٣ شهریور ١٣٩٠ |
دوستان عزيز سخن گفتن در مورداولياءالله بسيارمشكل است ما درك مقام آنها را نداريم همانطوركه امام خميني فرمودنداگرمسئله اولياي الهي را نمي داني انكارهم نكن.ما نبايدبي دليل به بزرگان تهمت بزنيم در حالي كه ازدوران آنها بي خبريم ونمي دانيم عصري كه آنها درآن زندگي كرده اندخفقان به چه صورت بوده كسي در شيعه بودن فردوسي شايدشكي نداشته باشداما نگاه كنيددرشاهنامه چگونه آن سه غاصب را مي ستايد.نبايدفراموش كرد كه در قبل اززمان صفويه هركس كه حتي به اوظنين مي شدندكه شيعه است جان ومال وناموسش به يغما مي رفت نگاه كنيدبه شهيداول وثاني شيعيان را به عنوان رافضي قتل وعام مي كردنداين ها همه درتاريخ وجود داردلذا علماي بزرگ اسلامي درآن زمان ها روزگار را به تقيه مي گذراندند.آن داستان مشهوراست كسي را به جرم صيغه گرفته بودندومي خواستنددودمانش را به باددهندكه دردستگاه قاضي شيعه اي بودوبه آن مرددرپنهاني گفت بگو زنا كرده ام تا رها شوي واوهم چنين كردوبعدازاومعذرت خواستندوآزادشد.درجامعه اي كه زنا بهتر از صيغه است چه انتظاري مي توان داشت. محي الدين در شام بود.در شام تقيه بسيار شديدبوددر آن شهركسي جرأت نداشت حتي كلمه اي بگويد كه ظن به شيعه بودنش را برساند لذا شيخ بزرگوار مجبور بودولايي بودن خود را مخفي دارد.در اين شكي نيست كه شيخ درابتداي امردرمذهب خلاف بوده باشدچون در خانواده اي وجايي بودكه همه عمري بودنداما موقعي كه پي به حق بردبرگشت.شيخ بزرگوار داراي دشمنان بسياري بود كه حتي اگرلحظه اي در شيعه بودنش شك مي كردندحكم تكه تكه شدنش را ازقاضيان متعصب مي گرفتند تكه هاي بدنش را براي رضاي خدا آتش مي زدند وخاكسترش را به دريا مي ريختندهمانطوري كه با ديگران چنين كاري كردند.در زمان شيخ كافران حربي راپناه مي دادنداگركسي مي گفت محمدرسول الله نيست متعرض به اونمي شدنداما اگركسي مي گفت علي ولي خداست اورا آتش مي زدند.بله دربعضي ازتأليفاتش مواردي هست كه برخلاف عقايدماشيعيان است ولي بايدبه دنبال چرايي آنها بود.خيلي ازمطالب كه دربعضي ازكتب به نقل از شيخ ذكرشده به هيچ وجه از ايشان نيست ودر كتاب هايش دستكاري شده.ملا صدراي بزرگ با آن سوادعلميش صاحب اسفاراربعه به نام شيخ كه مي رسدبسيار تواضع مي كند واورا استادخودمي داندومي گويدهرچه داردازشيخ است اسفا را چقدر از آدم ها مي دانندآن سفرهاي چهارگانه را چه كسي به جزبزرگاني چون امام خميني وقاضي ها متوجه مي شوندهمين اسفارهرچه دارداز تفكرات محي الدين است شيخ به قول آقاي قاضي ازكاملين است وما چه مي دانيم كاملين يعني چه .يك عمري چگونه مي تواندچنين سوادي داشته باشدكه ملا صدرا اورا استادخودمي داندودربرابرعظمتش عبارات سنگيني را بيان مي دارد.كساني كه با فلسفه وعرفان آشنايي دارندشايداندكي به عظمت علمي وروحي شيخ پي ببرند.واقعا يك عمري مي تواند چنين باشد مي تواندملاصدرا را به كرنش واداردمي تواندپدرعرفان اسلامي باشدعمري هايي كه ما مي شناسيم ازيك بچه شيعه هم در مناظره شكست مي خورندآنوقت مي تواننددم از وحدت وجودبزنندوخدا را وجودمطلق بدانند،وحدت وجودي كه منكرآن منكرتوحيداست زيرا وحدت به معني استقلال ذات حق تعالي شأنه دروجوداستكه با وجوداين استقلال وعزت هيچ موجودديگري توان استقلال را نداشته ووجودش وجودي ظلي وتبعي است.تمام موجودات وجودشان از حق است همه آيه ونماينده مي باشند همه ظهورات اوهستند وتجليات ذات اقدس وي وظاهر هم ازمظهرجدا نيست وگرنه ظهور وتجلي نيست و وجودشان جدا از هم مي شوددراينصورت عنوان خالق ومخلوق وربط ورابط برداشته مي شود وتمام كائنات مواليدخدا مي گردند در حالي كه اولم يلداست.قرآن مي فرمايدوهومنكماين ما كنتم اوبا شماست هركجا كه بوده باشيد.آيا اين معيت حقيقي است يا اعتباري ومجازي؟اگراعتباري است پس تمام ذرات عالم موجودات مستقله مي گردند وميان او وما هيچ رابطه اي وجودنخواهدداشت پس خدا با ما معيت حقيقي دارديعني معيت وجودي اوچون خورشيداست وما چون شعاع ويا به تعبيرقرآن چون سايه اواستقلال است وما تبعيت اوعزيز است وما ذليل .آيا آيه اي به اين روشني براي اثبات معيت وجود دارد(هوالاول والاخره والظاهروالباطن وهوبكل شي عليم).عمري هايي كه خدا را با چشم سرمي خواهندببيننداصلا مي دانندوحدت وجودچيست؟.شيخ محي الدين در باب سيصدوشصت وششم ازفتوحات مكيه مي گويد (خداوند خليفه اي داردكه خروج مي كند ازعترت رسول الله ازپسران فاطمه(س)نامش بانام رسول الله مطابقت دارد.جداوحسين بن علي ين ابي طالب(ع) است.مردم با اودر ركن ومقام بيعت مي نمايند در خلقتش با رسول الله شباهت داردودرخلقش از اوپايين تراست.تمام مذهب ها را ازروي زمين برمي داردوغيرازدين خالص چيزديگري باقي نمي ماند.دشمنان اومردمي هستندكه ازعلمايي كه فقط آنان را مجتهد مي دانسته اندتقليدمي كنند،چون مي بينندكه اوبرخلاف رأي وفتواي ائمه آنها حكم وفتوي مي دهد،بنابراين از روي كراهت فرمان اورا مي پذيرندوازترس شمشيراو.اومعينان وياوراني داردكه رجال الهي هستندواورا ياري مي رسانندواگرشمشيربركفش نبودفقها فتوي به كشتنش مي دادندوليكن خدا ظهوراورا با كرم وبا بخشش وايضا با شمشيروقهرتوأم فرموده است.پس ازروي طمع به كرم او وهم ازخوف شمشيراوحكمش را بدون ايمان قلبي به اومي پذيرندامادردل خلاف آن را عقيده دارندچون اوبرخلاف مذاهب ائمه شان حكم مي دهدچون آنها اعتقاد دارندكه هم صاحبان اجتهادوهم زمان اجتهادسپري شده استودرعالم ديگرمجتهدي نمي تواندبوده باشدوخداوندبعدازائمه آنها كسي را كه داراي مرتبه اجتهادباشدبه وجودنمي آوردواما كسي كه ازروي عرفان الهي وشناخت خداوندي ادعاي احكام شرعيه را بنمايد،وي در نزدآنان مجنون وفاسدالخيال است.)آيا صاحب چنين سخني شيعه نيست؟آيا پيروان مذهب دروغين سقيفه چنين سخناني مي گويندبايددر موضع گيري هاي خودنسبت به بزرگان هشيارباشيم فرداي قيامت مؤاخذه خواهيم شداگرما در زمان شيخ بوديم با آنوضعيت نسبت به شيعيان مطمئنا موضعگيريهايمان نسبت به شيعه ازشيخ بيشتربودخدا مي داندچقدر ازشيعيان را به آتش كشيدند.محي الدين درموردقياس كه اساس مذهي عمري هاست وهمه آنها براساس قياس عمل مي كنندمي گويد(واما القياس فلااقول به ،ولا اقلدفيه جملة واحده)واما قياس پس من رأي برطبق آن نمي دهم ويكسره وبه طوركلي دراين مسئله تقليدنمي كنم.بسياري ازعلماي بزرگ شيعه شيخ را شيعه مي دانندازجمله عارف بزرگ استادعلامه طباطبايي حاج سيدعلي آقاي قاضي بزرگ ومحدث نيشابوري ابن فهدحلي شيخ بهايي محقق فيض كاشاني ومجلسي اول قاضي نورالله تستري و....وهمينطوردرفتوحات شيخ ج 1باب 29 در موردسلمان فارسي مي گويد(اين شهادت وگواهي است ازرسول خداراجع به سلمان فارسي به طهارت او وبه محفوظ بودن اومعني آل در اوآنجائيكه درباره اوفرمود:سلمان ازما اهل بيت است وچون مي دانيم كه خداونددرباره اهل بيت شهادت به به تطهيروازميان رفتن رجس وپليدي را داده است وايضا چون نمي تواندبا اهل بيت نسبت پيدا كندمگروجودمطهرومقدس وبه مجردنسبت با اهل بيت اين عنايت الهيه براي سلمان پيدا شده است بنابراين گمان توچه خواهدبوددرباره خوداهل بيت كه نفوسشان مطهربلكه عين طهارت است)آيا گوينده چنين سخناني مي تواندپيروعثمان باشد؟محقق فيض كاشاني افتخارالعلما ءوالمفسرين در كتاب كلمات مكنونه مطلبي از شيخ بزرگوارمحي الدين عربي نقل مي كند كه چون خورشيدمي درخشد.اومي گويد(صاحب فتوحات پس ازآنكه شرحي درباره پيامبر(ص)آورده وگفته است:اواولين اسم ظاهر خداونددرصحنه وجودوعالم هستي است،گفته است:ونزديكترين مردم به اوعلي بن ابي طالب است،امام همه عوالم وسر جميع انبياءومرسلين.)دوستان قضاوت بيجا ما را در فرداي قيامت به دردسرخواهدانداخت اگرنمي دانيم نبايد در مورداين بزرگان حرفي بزنيم شايداز كساني باشندكه تمام درجات ايمان را كسب كرده باشند.لقاي او فناي در ذات است زيرا در غيرفناء اوشناخته نشده است ودرصورت تحقق فناءديگرغيري برجاي باقي نمانده است تا غيرخدا بتوانداورا بشناسد ودر آنجا خداست كه خود را مي شناسد.خداوندما را از سوء ظن ها حفظ فرمايد.
6 | امير حسين از بيرجند | Iran - Tehran | ٠٨:٠٨ - ٢٦ شهریور ١٣٩٠ |
جناب خليفه دوم که در جريان حديبيه به نبوت رسول گرامي اسلام ص شک کرد، چرا نتواند به پيامبر ص تهمت هذيان بزند و جلوي قلم وکاغذ را هنگام وصيت آن بزرگوار بگيرد؟؟؟ جناب خليفه صاحب فضلي که در سال هشتم هجري شراب مي نوشند و به نقل از ابن حزم اندلسي اين عالم بزرگ اهل سنت در دره تبوک به همراه آن دو خليفه ديگر قصد ترور پيامبر را داشتند وووووووووووووووووو هزاران کرامات ديگر. چرا اين شخص نتواند جلوي قلم وکاغذ را بر پيامبر بگيرد؟؟؟
7 | جاويد | Iran - Rasht | ١٣:٥٥ - ٠٦ بهمن ١٣٩٠ |
با سلام
اما در مورد ابن عربي (ره)
شما كه آقاي قاضي را قبول داريد؟
بنا به نظر ايشان هيچ كس نمي تواند به اوج عرفان برسد مگر اينكه ولايي باشد، پس به نظر ما محي الدين ولايي است.
ثانيا هيچ كس جاي ائمه را نمي گيرد چه كسي گفته احترام به بزرگان توهيم به ائمه هست.
ثالثا كمي درك عميق داشته باشيم
8 | عبدالرضا محمدي | Iran - Khorramshahr | ١٩:٢٢ - ٠٩ بهمن ١٣٩٠ |
با سلام در اين واقعه شوم و دردناک امام علي(ع) حضور داشتند در صورت حضور چرا مبادرت به آوردن قلم و کاغذ نکردند حال آنکه فرمان نبي اکرم(ص) در همه حال مطاع است؟روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمهم الفدا و قل الفدا و اللعنه علي الوهابيه الضاله المضله

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
درباره اين موضوع به اين ادرس مراجعه كنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
9 | حسين شفيقي | Iran - Bushehr | ٠٩:٠٨ - ١٥ ارديبهشت ١٣٩١ |
انشااله موفق باشيد
10 | حسين | Iran - Kermanshah | ٠٩:١٣ - ١٠ شهریور ١٣٩١ |
اين ها هر راهي که منجر به منتهي به خلافت اميرالمومنين شود قبول ندارند
11 | عبدالله | Iran - Tehran | ١٩:٢٣ - ٢٦ آذر ١٣٩١ |
اختيار معرفة الرجال - ابى جعفر الطوسي (ج 1 / ص 382) وقال صاحب الكشاف في الفائق: النبي صلى الله عليه وآله قال في مرضه ايتوني بدواة وقرطاس أكتب لكم كتابا لا تضلون بعده أبدا آقاي ابو جعفر طوسي روايت مي کند : که رسول گرامي اسلام قلم و دوات خواستند تا کتابي بنويسند تا امّتش بعد از او گمراه نشود! اين جمله رسول الله صلي الله عليه وسلم ثابت مي کند که رسول الله نياز شديد امتش به خليفه اي بعد از خود را احساس نمودند همچنانکه اين حديث در کتب شيعه و سني موجود است. اينکه پيامبر صلي الله عليه وسلم دستور قلم و دوات را دادند براي امتحان اصحابش بود و دليل بر اين قول امي بودن ( کسي که قادر به خواندن و نوشتن نيست که اين از معجزات رسول اکرم است) پيامبر اسلام صلي الله عليه و سلم است که وقتي ايشان قادر به نوشتن نيستند يعني سواد نوشتن را ندارند پس خواستن دوات و قلم چه معنايي مي تواند داشته باشد جز اينکه بگوييم رسول اکرم صلي الله عليه وسلم مي خواسته شاگردان مکتب خود را امتحان نمايد که الحمد لله از اين امتحان حضرت عمر رضي الله عنه سربلند بيرون آمدند و گفتند حسبنا کتاب الله و پس از آن طلب ننمودن رسول الله صلي الله عليه وسلم دوات و قلم را نشانه اين است که رسول الله دريافت که شاگردان مکتب آموزش خود را کامل نمودند و رسول الله صلي الله عليه وسلم فهميد که شاگردان من بعداز من مطابق قرآن حکم خواهند نمود البته رسول الله اشارتا خليفه را تعيين نموده بودند : مروا ابابکر فليصل بالناس يعني بعد من ابوبکر لياقت و امامت و ايستادن در جايگاه مرا دارد او را خليفه کنيد وشاگردان مکتب رسول الله اين موضوع را فهميدند و ابوبکر رضي الله عنه را امام و خليفه نمودند. تمامي اين قضايا اين را مي رساند که رسول اکرم صلي الله عليه وسلم درتربيت شاگردان مکتبش کامياب بوده است چرا که همين شاگردان بودند که به اقصا نقاط دنيا اسلام را رسانيده و شناسانيدند
12 | سعيد | Austria - Wernberg | ١٨:٥٧ - ٠٧ تير ١٣٩٢ |
با سلام به همه دوستان اهلبيت!من چون معلومات کافي ندارم اين سوال برايم پيش مياد که چرا پيامبر با در نظر داشت اينکه خلافت و اوضاع نابه سامان بعد رحلتش را ميدانست چرا بار ديگر اين را به مردم تاکيد نکرد و ننوشت.موفق باشيد

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اولا: وقتي كه پيامبر صلي الله عليه و آله ديد در حضورش سخنان ناروا و توهين آميز گفته مي شود بديهي است كه پس از رحلت آن حضرت به محتواي وصيت عمل نخواهد شد و اگر اصرار در نوشتن مي كرد, آن ها نيز در اين كه وي هذيان مي گويد, پافشاري مي كردند و اين كار منشأ اختلاف دربين امت اسلامي بود. حتى اگر پيامبر صلي الله عليه و اله وصيت‌نامه را مى‌نوشتند، باز هم گروه مخالف نمى‌پذيرفت و هزاران بهانه هاي بني اسرائيلي مي آوردند (چنانچه درباره داستان غدير وسفارشات ديگري كردند و..) و نوشتن وصيت‌نامه هيچ اثرى نداشت شاهد اين مطلب اين است وقتي صحابه از خانه بيرون رفتند به پيامبر پيشنهاد نوشتن وصيت نامه شد ولي پيامبر در جواب فرمودند که بعد از چه ؟ يعني حتي اگر من اين وصيت را بنويسم مخالفان مي گويند که بيماري بر من غلبه کرده و هذيان نوشته ام.
جهت اطلاع بيشتر در اين مورد به اين آدرس رجوع كنيد
ثانيا: اگر پيامبر صلي الله عليه و اله مي فرمايد : اعطوني بكتف ودواة ، وظيفه پيامبر دستور دادن است ، اگر مردم تخلف كردند و گوش ندادند و دچار گمراهي شدند ، مسؤوليتش به عهده خود مانعين كتابت است نه به عهده رسول خدا . در سوره مائده ، آيه 92 اين قضيه را خيلي روشن بيان كرده است «وأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ .خدا و پيامبر را اطاعت كنيد ، از مخالفت بپرهيزيد . اگر مخالفت كرديد ، وظيفه پيامبر رساندن است .
ثالثا: درباره خلافت حضرت علي عليه السلام چيزي نمانده كه پيامبر صلي الله عليه و اله از نوشتن آن دريغ كند؛ زيرا گفتني ها گفته شده بود فقط حضرت در هنگام مرگش مي خواست دو كلمه درباره حضرت عليه عليه السلام بنويسد كه مخالفت كردند
رابعا: در برخي از روايات شيعه نقل شده است بعد از اينكه صحابه از خانه رسول خدا بيرون رفتند، پيامبر صلي الله عليه و آله از حضرت علي عليه السلام صحيفه اي خواست و نام تمام جانشينان خود از امام علي عليه عليه السلام تا امام مهدي عجل الله فرجه الشريف را املاء كردند و افرادي مثل سلمان، ابوذر و مقداد نيز شاهد بودند.
براي اطلاع بيشتر به اين آدرس مراجعه كنيد
موفق باشيد
پاسخ به شبهات
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها