2024 April 20 - شنبه 01 ارديبهشت 1403
چرا با وجود اين همه دليل مبني بر خلافت امير المؤمنين عليه السلام ، خلافت به آن حضرت نرسيد؟
کد مطلب: ٥١٥٥ تاریخ انتشار: ١٥ مهر ١٣٨٧ تعداد بازدید: 23552
پرسش و پاسخ » امامت و خلافت
چرا با وجود اين همه دليل مبني بر خلافت امير المؤمنين عليه السلام ، خلافت به آن حضرت نرسيد؟

سؤال كننده : امير علي رضايي

پاسخ اجمالي :

الف : امير المؤمنين عليه السلام ، حسادت ديگران را سبب دور شدن خلافت از خودش مي داند :

فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ . نهج البلاغة ، خطبة 162 .

ب : كينه قريش از كشته شدن پهلوانانشان توسط امير المؤمنين عليه السلام :

فقال عثمان : ما أصنع إن كانت قريش لا تحبكم ، وقد قتلتم منهم يوم بدر سبعين . شرح نهج البلاغة ، ج 9 ، ص 23 و التذكرة الحمدونية ، ابن حمدون (متوفاي 608هـ ) ج 7 ، ص 168 .

ج : انتقام پيامبر از امير المؤمنين عليه السلام :

اللَّهُمَّ انّي اسْتَعْديكَ عَلي قُرَيْش ، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِكَ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَالِهِ ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَالْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها ، وَحُلْتَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَها، فَكانَتِ الْوَجْبَةُ بي ، وَالدَّآئِرَةُ عَلَيَّ .

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 20 ، ص 298 .

پاسخ تفصيلي :

يكي از شبهاتي كه در طول قرون گذشته همواره از سوي اهل سنت و به ويژه وهابيت مطرح شده است اين شبهه است كه اگر امير المؤمنين عليه السلام از سوي پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم به عنوان جانشين انتخاب شده بود ، معقول نبود كه صحابه با آن مخالفت و از بيعت با آن حضرت امتناع ورزند . چطور شد كه با اين همه نصوصي كه شما ادعا مي كنيد ، بازهم خلافت به امام علي عليه السلام نرسيد ؟

علماي شيعه جواب هاي مختلفي از اين شبهه داده اند كه به چند جواب به صورت مختصر اشاره مي كنيم .

بخل عده اي ، سبب شد كه امام به خلافت نرسد :

همانگونه كه اشاره شد ، اين شبهه سخن جديدي نيست كه به تازگي مطرح شده باشد ؛ بلكه در طول تاريخ و حتي در زمان خود امير المؤمنين عليه السلام نيز مطرح بوده است .

شخصي از طايفه بني اسد از امام علي عليه السلام سؤال كرد :

چگونه شما را كه از همه سزاوارتر بوديد از مقام خلافت كنار زدند ؟

كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام وأنتم أحق به ؟

حضرت در پاسخ فرمود :

يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ وَ لَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الاَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ وَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَيْهِ الْقِيَامَةُ

وَ دَعْ عَنْكَ نَهْباً صِيحَ فِي حَجَرَاتِهِ

وَ لَكِنْ حَدِيثاً مَا حَدِيثُ الرَّوَاحِلِ

نهج البلاغة ، خطبة 162، نهج البلاغه محمد عبده ، ج2 ، ص64 و شرح ابن أبي الحديد ، ج9 ، ص 241 و علل الشرايع ، ج1 ، ص146 .

اي برادر بني اسدي ! تو مردي پريشان و مضطربي كه نابجا پرسش ميكني ؛ اما در عين حال احترام خويشاوندي و بستگي برقرار ، و حق پرسش محترم است . اكنون كه مي خواهي بداني ، پس بدان كه كه آنظلم و خودكامگي كه نسبت به خلافت بر ما تحميل شد ، در حالي بود كه ما را نسب برتر و پيوند خويشاوندي با رسول خدا (ص) استوارتر بود ؛ جز خودخواهي و انحصارطلبي چيز ديگري نبود كه : گروهي بخيلانه به كرسي خلافت چسبيدند ، و گروهي سخاوتمندانه از آن دست كشيدند ، داور خداست ، و بازگشت همه ما به روز قيامت است .

سپس حضرت امير صلوات الله عليه به شعر امرء القيس استناد مي جويد ومي فرمايد:

واگذار ، داستان تاراج آن غارتگران را و به ياد آور داستان شگفت دزديدن شترهاي سواري را ... .

كينه قريش از كشته شدن پهلوانانشان توسط امير المؤمنين عليه السلام :

اسلام در آغاز با مشكلات بسياري مواجه بود كه از جمله آن ها مخالفت سران قريش و بزرگان از مشركين بود كه نمي خواستند با ظهور اسلام قدرت و مكنتي را كه سالها در اختيارشان بود ، از دست بدهند . آن ها با تمام توان در برابر رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم و پيشرفت اسلام ايستادگي و براي رسيدن به هدفشان از هيچ تلاشي دريغ ننمودند .

ولذا با ورود پيامبر اسلام به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي ، آن ها احساس خطر بيشتري كردند و بههمان اندازه تلاششان را نيز بيشتر كردند ؛ تا جايي كه با راه انداختن جنگ هاي متعدد براي اسلام مشكلات فراواني را ايجاد كردند .

امير المؤمنين عليه السلام در اين جنگ ها به تنهايي به اندازه تمام سربازان مسلمان از خود جانفشاني نشان داد و سران كفر را يكي پس از ديگري به هلاكت رساند . شمشير برّان حيدر كرّار پهلواناني را به زمين زد كه از سران كفر به حساب مي آمدند و با كشته شدن آن ها بود كه دين نوپاي اسلام به مرور سراسر جزيرة العرب را فراگرفت و مشركان قريش را براي هميشه مغلوب و سر شكسته كرد .

آن حضرت در جنگ بدر ده ها نفر از قريش را به جهنم واصل كرد ، در جنگ احد زماني كه تمامي صحابه فرار را بر قرار ترجيح داده بودند پروانه وار دور شمع وجود رسول خدا مي چرخيد و شجاعانه از آن حضرت دفاع مي كرد ، در جنگ خندق عمرو بن عبدود پهلوان نامي عرب را به زمين زد ، در جنگ خيبر وحنين و... .

تا زماني كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم زنده بود ، نتوانستند به امير المؤمنين عليه السلام آسيبي برسانند ؛ اما با رحلت آن حضرت ، دمل هاي چركين كينه ، سر باز كرد و دشمني منافقان و آن هايي كه به زور اسلام آورده بودند علني شد .

ابن أبي الحديد معتزلي در اين باره مي نويسد :

إن قريشا اجتمعت علي حربه منذ يوم بويع بغضا له وحسدا وحقدا عليه ، فأصفقوا كلهم يدا واحدة علي شقاقه وحربه ، كما كانت حالهم في ابتداء الاسلام مع رسول الله صلي الله عليه وآله ، لم تخرم حاله من حاله أبدا .

شرح نهج البلاغة ، ج 16 ، ص 151 .

قريش با كينه هاي فروخفته و بيماري حسادت دست در دست يكديگر به جنگ با امير المؤمنين روي آورد همانگونه كه در شروع و آغاز دعوت رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) نيز به همين روش و سيره عمل كرده بود .

براي اثبات اين مطلب مؤيدات زيادي وجود دارد كه به چند دليل اشاره مي كنيم :

الف : تصريح به كينه قريش از امام عليه السلام به خاطر كشتن پدرانشان :

از امام زين العابدين و ابن عباس سؤال كردند :

لم أبغضت قريش عليا ؟ قال : لأنه أورد أولهم النار ، وقلد آخرهم العار .

مناقب آل أبي طالب ، ابن شهر آشوب ، ج 3 ، ص 21 .

امام سجاد عليه السلام در پاسخ اين سؤال كه چرا قريش با علي عليه السلام دشمني مي ورزيد؟ مي فرمايد: چون علي عليه السلام سران آن ها را به دوزخ فرستاد و براي بازماندگانشان جز عار و ننگ باقي نگذاشت .

و ابن عساكر در تاريخ مدينه دمشق مي نويسد :

عن ابن طاوس عن أبيه قال قلت لعلي بن حسين بن علي ما بال قريش لا تحب عليا فقال لأنه أورد أولهم النار وألزم آخرهم العار .

تاريخ مدينة دمشق ، ج 42 ، ص 290 .

ابن طاوس از پدرش نقل مي كند كه گفت : به امام سجاد عرض كردم : چرا قريش علي عليه السلام را دوست نداشت ؟

فرمود : چون سران آنان را به جهنم فرستاد و براي بازماندگانشان جز عار وننگ چيزي باقي نگذاشت .

عثمان بن عفان در گفتگويي كه با امير المؤمنين عليه السلام داشته ، به همين مطلب اشاره مي كند :

عن ابن عباس ، قال : وقع بين عثمان وعلي عليه السلام كلام ، فقال عثمان : ما أصنع إن كانت قريش لا تحبكم ، وقد قتلتم منهم يوم بدر سبعين ، كأن وجوههم شنوف الذهب ، تصرع أنفهم قبل شفاههم !

شرح نهج البلاغة ، ج 9 ص 23 و التذكرة الحمدونية ، ابن حمدون (متوفاي 608هـ ) ج 7 ، ص 168 ، ناشر : دار صادر ، بيروت ، 1996م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : إحسان عباس ، بكر عباس و نثر الدر في المحاضرات ، منصور بن الحسين الآبي (متوفاي 421هـ) ج 2 ، ص 48 ، ناشر : دار الكتب العلمية ، بيروت /لبنان ، 1424هـ ، 2004م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : خالد عبد الغني محفوط .

ابن عباس مي گويد : بين علي عليه السلام و عثمان نزاع و اختلافي پيش آمد عثمان گفت : اگر قريش شما را به جهت كشته شدن هفتاد نفر از آنان در روز بدر دوست ندارند من چه مي توانم بكنم .

ب : كينه هاي مخفي شده در سينه هاي قريش :

طبراني در المعجم الكبير مي نويسد :

قلت يا رسول الله ما يبكيك قال ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك الا من بعدي قال قلت يا رسول الله في سلامة من ديني قال في سلامة من دينك .

المعجم الكبير ، طبراني ، ج11 ، ص60 و تاريخ بغداد ، ج12 ، ص394 و تاريخ مدينة دمشق ، ج42 ، ص322 و فضائل الصحابة ، ابن حنبل ، ج2 ، ص651 ، ح 1109.

علي عليه السلام مي گويد : از رسول خدا(ص) پرسيدم : چرا گريه مي كني ؟ فرمود : كينه هايي در سينه ها حبس شده اند كه پس از رفتن من سرباز خواهند نمود .

عرض كردم : آيا دين من سالم خواهد ماند ؟

فرمود : آري دينت سالم مي ماند.

ج : حيله گري امت در حق امير المؤمنين (ع) :

حاكم نيشابوري در المستدرك مي نويسد :

عن ابي ادريس الاودي عن علي رضي اللّه عنه قال: إنّ ممّا عهد إليّ النبي صلي اللّه عليه وآله أنّ الأمّة ستغدر بي بعده.

علي عليه السلام مي فرمايد : پيامبر خدا به من فرمود : مردم پس از من با تو كينه ورزي خواهند كرد .

و بعد از نقل روايت مي گويد :

هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه.

المستدرك ، ج 3 ، ص140 ، باب إخبار النبي بقتل علي عليه السلام و تاريخ بغداد ، خطيب بغدادي ، ج11 ، ص216 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 6 ، ص218 و مجمع الزوائد ، هيثمي ، ج 9 ، ص137 .

انتقام از علي عليه السلام بجاي پيامبر صلي الله عليه وآله:

قريش در زمان حيات رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ، از آن حضرت شكست هاي متعددي متحمل شدند و هيچ وقت نتوانستند اين شكست ها را جبران كنند . بعد از رحلت آن حضرت ، تلاش كردند كه انتقام آن را از اهل بيت آن حضرت و به ويژه از امير المؤمنين عليه السلام بستانند كه اتفاقاً موفق نيز بودند . امير المؤمنين عليه السلام در خطبه اي مي فرمايد :

اللَّهُمَّ انّي اسْتَعْديكَ عَلي قُرَيْش ، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِكَ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَ الِهِ ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَ الْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها ، وَ حُلْتَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَها، فَكانَتِ الْوَجْبَةُ بي ، وَ الدَّآئِرَةُ عَلَيَّ .

اللَّهُمَّ احْفَظْ حَسَناً وَ حُسَيْناً، وَ لا تُمَكِّنْ فَجَرَةَ قُرَيْشٍ مِنْهُما ما دُمْتُ حَيّاً، فَاِذا تَوَفَّيْتَني وَ انْتَ الرَّقيبُ عَلَيْهِمْ، وَ انْتَ عَلي كُلِّ شَيْ ءٍ شَهيدٌ.

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 20 ، ص 298 .

از تو بر قريش كمك مي خواهم ، آنان كينه ها وبدي هاي فراواني نسبت به فرستاده ات در دل داشتند ؛ اما از اجراي آن ناتوان ماندند و تو بين آنان وخواهش هايشان مانع بودي ، و اكنون نوبت به من رسيده است و به طرف من هجوم آورده اند .

بار خدايا حسن وحسين مرا حافظ باش ، و تا زنده هستم دست قريش را از آسيب رساندن به آنان دور فرما ، وچون بميرم تو خود بر آنان حافظي ، وتو بر هر چيزي شاهد و ناظري .

ودر روايتي ديگر مي فرمايد :

كل حقد حقدته قريش علي رسول الله صلي الله عليه وآله أظهرته في وستظهره في ولدي من بعدي ، ما لي ولقريش ! إنما وترتهم بأمر الله وأمر رسوله ، أفهذا جزاء من أطاع الله ورسوله إن كانوا مسلمين ! .

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 20 ص 328 و ينابيع المودة لذوي القربي ، القندوزي ، ج 1 ص 407 .

قريش تمام كينه هايي كه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) در دل داشت در حق من آشكار نمود و پس از من به زودي در حق فرزندان من نيز آن را ابراز خواهد كرد ، مرا با قريش چه كار ؟! ، همانا به امر خدا و رسول با آنان جنگيدم ، آيا اين است سزاي كسي كه خدا و پيامبرش را اطاعت كرده است ؟

براي اثبات اين مطلب مي توان به دلايلي ديگر نيز استناد جست كه از آن جمله است:

الف : معاويه تلاش مي كرد كه يك نفر از بني هاشم باقي نماند :

امير المؤمنين عليه السلام در روايتي مي فرمايد :

والله لود معاوية ، أنه ما بقي من بني هاشم نافِخُ ضِرمةٍ إلا طعن في بطنه (نيطه) ، إطفاء لنور الله : ( ويأبي الله إلا أن يتم نوره ولو كره المشركون ) .

الفايق في غريب الحديث ، جار الله الزمخشري ، ج 2 ، ص 282 غريب الحديث ، ابن قتيبة ، ج 1 ، ص 367 و عيون الأخبار ، ابن قتيبة ، ج1 ، ص78 ، طبق برنامه مكتبة الشاملة و مروج الذهب المسعودي ، ج1 ، ص356 طبق برنامه المكتبة الشاملة و شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 5 ص 221 و و النصائح الكافية ، محمد بن عقيل ، ص 112 و النهاية في غريب الحديث ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 86 و ج 5 ، ص 90 و لسان العرب ، ابن منظور ، ج 3 ، ص 63 و ... .

به خدا سوگند معاويه دوست داشت كه هيچ يك از بني هاشم باقي نماند ؛ مگر اين كه شكمش دريده شود تا نور خدا را خاموش كند ، غافل از اين كه : خدا مي خواهد كه نور خود را به كمال رساند ؛ گر چه كافران و خدا ناباوران را خوش آيند نباشد .

ب: تخريب خانه هاي بني هاشم:

ابو الفرج اصفهاني در الأغاني مي نويسد :

أمر عمرو صاحب شرطته علي المدينة بعد خروج الحسين أن يهدم دور بني هاشم ففعل وبلغ منهم كل مبلغ .

الاغاني ، ج4 ، ص155 .

پس از بيرون رفتن امام حسين عليه السلام از مدينه ، يزيد به فرمانده نيروهاي نظامي اش عمرو بن سعيد دستور داد تا خانه هاي بني هاشم را ويران كند ، او هم طبق فرمان عمل كرد ؛ بلكه هر كاري از دستش بر مي آمد انجام داد .

ج : شادي عمرو بن سعيد از كشته شدن امام حسين عليه السلام :

قتل الحسين بن علي قال فدخلت علي عمرو بن سعيد فقال ما وراءك فقلت ما سر الأمير قتل الحسين بن علي فقال نادي بقتله فناديت بقتله فلم أسمع والله واعية قط مثل واعية نساء بني هاشم في دورهن علي الحسين ... .

تاريخ الطبري ، الطبري ، ج 4 ، ص 357 و نهاية الأرب في فنون الأدب ، شهاب الدين النويري (متوفاي 733هـ) ج 20 ، ص 297 ، ناشر : دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424هـ - 2004م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : مفيد قمحية وجماعة .

حسين عليه السلام به شهادت رسيده بود ، نزد عمرو بن سعيد رفتم ، گفت : چه خبر ؟ گفتم : آنچه امير را خوشحال كرده است كشته شدن حسين بن علي است ، گفت: قتل حسين را به مردم اعلان ، در بين مردم خبر كشته شدن حسين را پخش كردم ، به خدا سوگند صداي گريه و ناله زن ها را از خانه هاي بني هاشم شنيدم كه هيچگاه چنان ناله هايي نشنيده بودم ... .

و نيز ابن أبي الحديد مي نويسد :

وأما مروان ابنه فأخبث عقيدة ، وأعظم إلحادا وكفرا ، وهو الذي خطب يوم وصل إليه رأس الحسين عليه السلام إلي المدينة ، وهو يومئذ أميرها وقد حمل الرأس علي يديه فقال :

يا حبذا بردك في اليدين * وحمرة تجري علي الخدين * كأنما بت بمسجدين *

ثم رمي بالرأس نحو قبر النبي ، وقال : يا محمد ، يوم بيوم بدر وهذا القول مشتق من الشعر الذي تمثل به يزيد بن معاوية وهو شعر ابن الزبعري يوم وصل الرأس إليه . والخبر مشهور .

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 4 ، ص 72 .

و اما مروان پسر او (حكم) از خود او بد عقيده تر و ملحدتر و كافرتر بود ، و او است كه هنگام امارتش در مدينه چون سر مقدس حسين عليه السلام به دست او رسيد ، سر را روي دست گرفت و اين شعر را خواند :

به به از اين خنكي تو كه بر روي دست احساس مي شود و از اين گلگوني چهره ات ، گويي شب را در محشدين به سر برده اي !

آن گاه سر را به طرف قبر پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم افكند و گفت : اي محمد ، امروز به تلافي روز بدر !

و محمد بن عقيل در النصايح الكافية مي نويسد :

( وذكر ) أبو عبيدة في كتاب المثالب وأبو جعفر في تاريخه إن عبيد الله بن زياد كتب إلي عمرو بن سعيد بن العاص وهو وال علي المدينة الشريفة يبشره بقتل الحسين عليه السلام فقرأ كتابه علي المنبر وأنشد رجزا ثم أومأ إلي القبر الشريف وقال : يا محمد يوم بيوم بدر فأنكر عليه قوم من الأنصار .

النصائح الكافية ، محمد بن عقيل ، ص 75 .

عبيد الله بن زياد به والي مدينه عمرو بن سعيد بن عاص نام نوشت و كشته شدن حسين را به او بشارت داد ، نامه را بالاي منبر بر مردم خواند سپس به قبر رسول خدا اشاره كرد و گفت : اي محمد ! امروز تلافي روز بدر است ، گروهي از انصار به وي اعتراض كردند .

انگيزه حسد قريش نسبت به امير المؤمنين (ع) :

بر كسي پوشيده نيست كه امير المؤمنين عليه السلام در دامان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم پرورش يافته ، نخستين كسي است كه به آن حضرت ايمان آورد و او را در تمامي مصائب ياري كرده است . رسول خدا نيز او را بيش از هر كسي دوست مي داشت ؛ تا جايي كه دخترش را به آن حضرت داد و در روز مؤاخات با او رسماً عقد اخوت بست و ... .

اين مسائل دست به دست هم داد تا آتش حسادت نسبت به آن حضرت در دل قريشيان شعله ور شود، وتا زماني كه رسول خدا زنده بود ، اين آتش خطرناك زير خاكستر باقي مانده بود ؛ ولي با رحلت آن حضرت سربرآورد و شعله ور شد ؛ تا جايي كه خلافت را كه حق آن حضرت بود غصب و انواع و اقسام ظلم ها را در حق وي روا داشتند .

واما آن چه سبب شعله ور شدن اين همه حسادت در وجود قريش شد عبارتند از:

تعيين امام علي عليه السلام به عنوان خليفه :

ترديدي نيست كه امير المؤمنين عليه السلام مقام ويژه و بس عظيمي نزد برادر و پسر عمويش رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم داشت . پيامبر اسلام در طول دوران بعثت از امير المؤمنين تمجيد و به جانشيني وي تصريح مي كرد، ودرموقعيتهاي مناسب با الفاظ و عبارات گوناگون ، خلافت آن حضرت را براي مردم تشريح واعلام مي كرد و هرگونه شك و ترديد ي را در اين باره رفع مي كرد .

در سال سوم بعثت ، همزمان با اعلام رسالت ، در جلسه مشهور به «يوم الدار» جانشيني وي را نيز براي پيروانش بيان كرد و فرمود :

إن هذا أخي ووصيي وخليفتي فيكم فاسمعوا له وأطيعوا

تاريخ الطبري ، الطبري ، ج 2 ، ص 63 و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 2 ، ص 63 و المناقب ، الموفق الخوارزمي ، ص 8 و تفسير البغوي ، ج 3 ، ص 400 و شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 13 ، ص 211 و ... .

اين علي برادر و وصي وجانشين من در بين شما است ؛ پس گوش به فرمان وي باشيد و از او اطاعت كنيد .

مردم وقتي فهميدند رياست عامه و ولايت مطلقه بعد از رسول خدا از آنِ امير المؤمنين عليه السلام است ، از جا برخواستند و با خنده خطاب به ابوطالب گفتند :

به تو دستور داده است كه از پسرت اطاعت كني و حرف شنوي داشته باشي .

عقد اخوت ، ميان رسول خدا و امير المؤمنين عليه السلام :

رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم مراسم عقد اخوت را در دو مرحله برگزار كرد ، مرحله اول در مكه و مرحله دوم در مدينه و از ميان تمام مسلمانان علي بن أبي طالب عليه السلام براي برادري خودش انتخاب كرد و فرمود :

تو براي من همانند هارون براي موسي هستي ، جز اين كه بعد از من پيامبري وجود ندارد .

ابن عبد البر در ترجمه امام علي عليه السلام مي نويسد :

آخي رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله وسلم ، بين المهاجرين ، ثم آخي بين المهاجرين والأنصار ، وقال في كل واحدة منهما لعلي : أنت أخي في الدنيا والآخرة.

الاستيعاب ، ابن عبد البر ، ج 3 ، ص 1099 .

رسول خدا بين مهاجران عقد برادري بست ، سپس بين مهاجران و انصار و در هريك از اين دو مراسم به علي فرمو د: تو در دنيا و آخرت برادر من هستي .

و ابن اثير در اسد الغابة مي نويسد :

وأخاه رسول الله صلي الله عليه وسلم مرتين فان رسول الله آخي بين المهاجرين ثم آخي بين المهاجرين والأنصار بعد الهجرة وقال لعلي في كل واحدة منهما أنت أخي في الدنيا والآخرة .

أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 4 ، ص 16 .

رسول خدا دو دفعه علي را به برادري خودش انتخاب و معرفي كرد ؛ زيرا آن حضرت بين مهاجران عقد اخوت را بست و پس از هجرت بين مهاجران و انصار ، و در هر مرتبه به علي فرمود : تو برادر من در دنيا و آخرت هستي .

پيروزي علي عليه السلام ، در جنگ ها :

پيروزي امير المؤمنين عليه السلام در جنگ هاي زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم ، يكي از مواردي بود كه حسادت ديگران را برافروخت و باعث شد كه بعد از رسول خدا با آن حضرت دشمني كنند .

تمام ايمان در برابر شرك :

در سال پنجم هجرت ، زماني كه امير المؤمنين عليه السلام براي مبارزه با عمرو بن عبدود فرستاد ، فرمود :

برز الايمان كله إلي الشرك كله .

شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد ، ج 13 ص 261 و ينابيع المودة لذوي القربي ، القندوزي ، ج 1 ص 281 .

ايمان كامل در برابر تمامي شرك قرار گرفت .

قندوزي حنفي در ينابيع المودة مي نويسد :

عن حذيفة رضي الله عنه قال : قال رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم : ضربة علي في يوم الخندق أفضل أعمال أمتي إلي يوم القيامة .

ينابيع المودة لذوي القربي ، القندوزي ، ج 1 ، ص 282 .

ضربه شمشير علي در جنگ خندق برترين اعمال امت من تا روز قيامت است .

و قاضي ايجي در المواقف در مقايسه فضائل امير المؤمنين عليه السلام با خليفه اول به طور قطعي اين مطلب را پذيرفته و مي نويسد :

الرابع الشجاعة : تواتر مكافحته للحروب ولقاء الأبطال وقتل أكابر الجاهلية حتي قال صلي الله عليه وسلم يوم الأحزاب ( لضربة علي خير من عبادة الثقلين ) وتواتر وقائعه في خيبر وغيره .

كتاب المواقف ، عضد الدين الإيجي (متوفاي756هـ) ج 3 ، ص 628 ، ناشر : دار الجيل - لبنان - بيروت - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولي ، تحقيق : عبد الرحمن عميرة .

رويارويي علي با قهرمانان عرب در جنگ ها و كشتن بزرگان مشركان ، نشان از شجاعت او است و همين براي او بس كه رسول خدا در جنگ احزاب فرمود : ضربه علي در خندق برتر از عبادت جن و انس است .

و همچنين سعد الدين تفتازاني نيز در قياس آن حضرت با ابوبكر مي نويسد :

وأيضا هو أشجعهم يدل عليه كثرة جهاده في سبيل الله وحسن إقدامه في الغزوات وهي مشهورة غنية عن البيان ولهذا قال النبي صلي الله عليه وسلم لا فتي إلا علي ولا سيف إلا ذو الفقار وقال صلي الله عليه وسلم يوم الأحزاب لضربة علي خير من عبادة الثقلين .

شرح المقاصد في علم الكلام ، سعد الدين التفتازاني (متوفاي791هـ) ، ج 2 ، ص 301 ، ناشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولي .

علي به دليل فراوني پيكارهايش در راه خدا و آثار ارزشمندش درجنگ ها كه نيازي به گفتگو ندارد شجاع ترين مسلمان است و به همين جهت بود كه رسول خدا در باره وي فرمود : جوانمردي نيست جز علي ، و شمشيري نيست مگر ذوالفقار ، و در روز احزاب فرمود : يك ضربه شمشير علي از عبادت جن و انس بهتر است .

خدا و رسولش علي را دوست دارند :

در سال هفتم هجري در جنگ خيبر ، زماني كه ديگران نتوانستند قلعه خيبر را فتح كنند، رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود :

فردا پرچم را به دست كسي خواهم سپرد كه خدا و رسول او را دوست دارند و او نيز خدا و رسول را دوست دارد ، كرّاري است كه هرگز فرار نمي كند و تا سنگر دشمن را فتح نكند ، باز نخواهد گشت .

محمد اسماعيل بخاري در صحيحش داستان را اين گونه نقل مي كند :

أَخْبَرَنِي سَهْلٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَعْنِي ابْنَ سَعْدٍ قَالَ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمَ خَيْبَرَ لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَدًا رَجُلًا يُفْتَحُ عَلَي يَدَيْهِ يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ فَبَاتَ النَّاسُ لَيْلَتَهُمْ أَيُّهُمْ يُعْطَي فَغَدَوْا كُلُّهُمْ يَرْجُوهُ فَقَالَ أَيْنَ عَلِيٌّ فَقِيلَ يَشْتَكِي عَيْنَيْهِ فَبَصَقَ فِي عَيْنَيْهِ وَدَعَا لَهُ فَبَرَأَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ بِهِ وَجَعٌ فَأَعْطَاهُ فَقَالَ أُقَاتِلُهُمْ حَتَّي يَكُونُوا مِثْلَنَا فَقَالَ انْفُذْ عَلَي رِسْلِكَ حَتَّي تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَي الْإِسْلَامِ وَأَخْبِرْهُمْ بِمَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ فَوَاللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ بِكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِنْ أَنْ يَكُونَ لَكَ حُمْرُ النَّعَمِ .

صحيح البخاري ، ج 4 ، ص 20 و صحيح مسلم ، ج 7 ، ص 121 ، 122 .

از سهل بن سعد روايت كرده است گفت كه رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله در روز خيبر ، فرمود : فردا پرچم اسلام را به مردي خواهم سپرد كه خيبر به دست او فتح مي شود و خدا و رسول را دوست مي دارد ، و خدا و رسول هم او را دوست مي دارند . مسلمانان آن شب را در اين انديشه سپري كرده و به استراحت پرداختند كه فردا پرچمدار اسلام چه كسي خواهد بود ؟ و اينك لحظه موعود فردا رسيده است ، همه چشم ها به دست پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله دوخته شده كه پرچم را به دست چه شخصي به اهتزاز در مي آورد . در اين حال پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله فرمود : علي كجاست ؟

يكي از حاضران پاسخ داد : علي عليه السّلام به درد چشم گرفتار است . رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله حضرت علي عليه السّلام را نزدخودش طلبيد ، سپس آب دهان مبارك را به چشم علي عليه السّلام ماليد و دعا كرد بلافاصله درد چشم برطرف شد ، آنچنان كه از آغاز دردي نداشته است ! پيغمبر اكرم صلّي اللّه عليه و آله پرچم پر افتخار اسلام را به حضرت علي عليه السّلام داد و فرمود : با اين مردم نبرد مي كنم تا مانند خودمان از نعمت اسلام برخوردار شوند . سپس خطاب به علي عليه السّلام ، فرمود : اينك با كمال قدرت و توانائي و با آرامش خاطر به مسير خود ادامه بده همين كه به خيبر رسيدي ، نخست آنان را به آئين اسلام دعوت كن و آنچه بر آن ها واجب مي گردد به اطلاعشان برسان . به خدا سوگند ! اگر خدا بوسيله تو مردي را به اسلام هدايت كند ، بهتر است براي از شتران سرخ مو .

و جالب اين است كه بسياري از علماي اهل سنت از زبان عمر بن الخطاب نوشته اند كه او گفته بود :

هيچ گاه امارت را به اندازه آن روز دوست نداشته ام كه رسول خدا امارت را به علي داد .

مسلم نيشابوري در صحيحش مي نويسد :

عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ يَوْمَ خَيْبَرَ لَأُعْطِيَنَّ هَذِهِ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يَفْتَحُ اللَّهُ عَلَي يَدَيْهِ قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَا أَحْبَبْتُ الْإِمَارَةَ إِلَّا يَوْمَئِذٍ قَالَ فَتَسَاوَرْتُ لَهَا رَجَاءَ أَنْ أُدْعَي لَهَا قَالَ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ فَأَعْطَاهُ إِيَّاهَا .

صحيح مسلم ، ج 7 ، ص 121 و مسند احمد ، ج 2 ، ص 384 .

رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله در روز خيبر فرمود : پرچم اسلام را در اختيار مردي قرار مي دهم كه خدا و رسول را دوست مي دارد و خداوند خيبر را به دست او فتح مي كند . عمر بن خطّاب گفت : آن روز بود كه خواهان امارت بودم و در اين رابطه با همدستانم ، آهسته سخن گفتم و آرزو مي كردم (كه اي كاش) رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله مرا پرچمدار اسلام معرفي كند .

(ولي بر خلاف انتظار) رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله، علي را به حضور طلبيد و پرچم اسلام را به دست او داد .

بستن تمام درها به سوي مسجد ، جز در خانه علي عليه السلام :

يكي از مسائلي كه شعله هاي حسد را در دل هاي ديگران شعله ور كرد ، اين بود كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم دستور دارد تمام درهايي كه به سوي مسجد باز شده اند بسته شود ، جز در خانه امير المؤمنين عليه السلام . اين فرمان آن قدر بر صحابه گران آمد كه حتي لب به اعتراض گشودند و دليل آن را جويا شدند ؛ پيامبر فرمود : من دستور بسته شدن درها را صادر كرده ام مگر در خانه علي ، شنيده ام بعضي سخناني گفته اند ، به خدا سوگند من از جانب خودم اين كار را نكردم ؛ بلكه فرمان از جانب خدا صادر شد و من انجام دادم .

در روايت زيد بن أرقم آمده است :

عَنْ زَيْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ كَانَ لِنَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَبْوَابٌ شَارِعَةٌ فِي الْمَسْجِدِ قَالَ فَقَالَ يَوْمًا سُدُّوا هَذِهِ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ قَالَ فَتَكَلَّمَ فِي ذَلِكَ النَّاسُ قَالَ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَحَمِدَ اللَّهَ تَعَالَي وَأَثْنَي عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَمَرْتُ بِسَدِّ هَذِهِ الْأَبْوَابِ إِلَّا بَابَ عَلِيٍّ وَقَالَ فِيهِ قَائِلُكُمْ وَإِنِّي وَاللَّهِ مَا سَدَدْتُ شَيْئًا وَلَا فَتَحْتُهُ وَلَكِنِّي أُمِرْتُ بِشَيْءٍ فَاتَّبَعْتُهُ .

مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 4 ص 369 ، ح 18484 .

ابن حجر عسقلاني بعد از نقل روايت مي گويد :

أخرجه أحمد والنسائي والحاكم ورجاله ثقات .

فتح الباري ، ابن حجر ، ج 7 ص 13 .

احمد ، نسائي و حاكم اين روايت را نقل كرده اند و روات آن مورد اعتماد هستند .

و حاكم نيشابوري بعد از نقل آن مي نويسد :

هذا حديث صحيح الاسناد ولم يخرجاه .

المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 3 ص 125 .

اين روايت با شرائطي كه مسلم و بخاري قبول دارند ، صحيح است ؛ ولي آن ها نقل نكرده اند .

فرستادن علي عليه السلام براي خواندن سوره برائت :

در سالهاي آخر عمر رسول خدا بود كه سوره برائت نازل شد . اين سوره بايد براي كفار مكه خوانده مي شد . ابتدا ابوبكر براي خواندن آن به طرف مكه رفت ؛ اما در ميان راه فرستاده رسول خدا آن را از ابوبكر گرفت و به امير المؤمنين داد، ودر اين باره فرمود :

لا يذهب بها الا رجل مني وأنا منه .

مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 1 ، ص 331 و المستدرك ، الحاكم النيسابوري ، ج 3 ، ص 133 و الإصابة ، ابن حجر ، ج 4 ، ص 467 و البداية والنهاية ، ابن كثير ، ج 7 ، ص 374 و ... .

اين آيات را جز من ويا كسي كه از من باشد نبايد بر مردم مكه بخواند.

ازدواج امير المؤمنين با فاطمه عليهما السلام :

روايات فراواني در كتاب هاي شيعه و سني وجود دارد كه بسياري از صحابه ؛ از جمله خليفه اول و دوم براي خواستگاري از فاطمه زهرا سلام الله عليها آمدند ؛ اما نبي مكرم اسلام دست رد به سينه همه آن ها زد ؛ ولي وقتي امير المؤمنين عليه السلام خواستگاري كرد ، بلا فاصله قبول و دخترش را به ازدواج او درآورد . اين مسأله نيز باعث شد كه شعله هاي حسادت در وجود ديگران شعله ور شود ؛ تا جايي كه حتي زنان خود را نزد فاطمه سلام الله عليها فرستادند و از امير المؤمنين عليه السلام عيب جويي كرده و گفتند كه او فقير است و ... .

ابن حجر هيثمي در باب 11 از صواعق محرقه كه آن را بر ضد شيعه نوشته است ، مي گويد :

وأخرج أبو داود السجستاني أنّ أبا بكر خطبها ، فأعرض عنه صلي الله عليه وآله ، ثمّ عمر فأعرض عنه ...

الصواعق المحرقة ، 163 .

ابو داود سجستاني نقل كرده است كه ابوبكر از حضرت زهرا خواستگاري كرد ، رسول گرامي اسلام او را رد كرد ، سپس عمر خواستگاري كرد رسول خدا او را نيز رد كرد ...

ابن حبان در صحيحش و نسائي در سننش مي نويسند :

عن عبد الله بن بريدة عن أبيه قال خطب أبو بكر وعمر رضي الله عنهما فاطمة فقال رسول الله صلي الله عليه وسلم إنها صغيرة فخطبها علي فزوجها منه .

سنن النسائي ، ج 6 ، ص62 و خصائص أمير المؤمنين (ع) ، النسائي ، ص 114 و صحيح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 15 ، ص 399 و...

عبد الله بن بريده از پدرش نقل مي كند كه ابوبكر و عمر از فاطمه خواستگاري كردند ، پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم به آن ها فرمود : فاطمه خردسال است ، سپس علي عليه السلام خواستگاري نمود ، پيامبر او را به ازدواج علي عليه السلام درآورد .

حاكم نيشابوري بعد از نقل اين حديث مي گويد :

هذا حديث صحيح علي شرط الشيخين ولم يخرجاه .

المستدرك ، ج 2 ، ص167.

اين حديث ، طبق شرائطي كه بخاري و مسلم در صحت روايت قائل بودند صحيح است ؛ اما آن دو نقل نكرده اند .

متقي هندي مي نويسد :

خطب أبو بكر وعمر فاطمة إلي رسول الله صلي الله عليه وسلم فأبي رسول الله صلي الله عليه وسلم عليهما .

كنز العمال ، المتقي الهندي ، ج 13 ، ص 114 .

ابوبكر و عمر فاطمه را از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم خواستگاري كردند ، آن حضرت نپذيرفت .

و همچنين هيثمي مي نويسد :

عن حجر بن عنبس ، فقال : خطب أبو بكر وعمر رضي الله عنهما فاطمة رضي الله عنها فقال النبي صلي الله عليه وسلم هي لك يا علي . رواه الطبراني ورجاله ثقات .

مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص204 و أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 1 ، ص 386 و ج 5 ، ص 520 و المعجم الكبير ، الطبراني ، ج 4 ، ص 34 و مجمع الزوائد ، الهيثمي ، ج 9 ، ص 204 و ... .

حجر بن عنبس مي گويد : ابوبكر و عمر فاطمه (عليها السلام ) را از پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم خواستگاري كردند ، پيامبر خطاب به علي عليه السلام فرمود : فاطمه براي تو است . اين روايت را طبراني نقل كرده و راويان آن مورد اعتماد هستند .

نتيجه :

از آن چه گذشت ، اين نتيجه را مي گيريم كه عوامل بسياري ؛ از جمله حسادت ها ، كينه ها و بغض هايي كه قريش از آن حضرت به خاطر كشتن پهلوانان و قهرمانان آن ها در جنگ هاي مختلف در دل داشتند ، سبب شد كه حق امير المؤمنين غصب و آن حضرت خانه نشين شوند .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | حامد | | ١٢:٠٠ - ١٥ مهر ١٣٨٧ |
من و عالم به فداي مولاي مظلوم اميرالمومنين عليه السلام که براي مظلوميتش همين بس که نام مبارک او در کنار نام چه کساني آورده مي شود؟

السلام عليک يا مولاي يا مظلوم يا اميرالمومنين يا علي ابن ابيطالب
2 | فقط بنده خدا | | ١٢:٠٠ - ١٦ مهر ١٣٨٧ |
سلام بر مومنين
با تشكر از توضيحات بالا در صورت اجازه ميخواستم مطالبي را به آن اضافه نمايم.
براي درك درست علل وقوع سقيفه وواكنش هاي اميرالمومنين علي (ع)،دانستن شرايط سياسي واجتماعي آن زمان پاسخ بسياري از شبهات ونقاط كور تاريخ را براي ما مشخص مي نمايد. بطور خلاصه تركيب اجتماعي جامعه اسلامي در دو سال آخر عمر پربرکت پيامبراعظم(ص) وپس از آن کاملا متفاوت از آنچيزي است که در اذهان عموم مي باشد. در اين خصوص توجه به نکات تاثير گذار زير مي تواند مفيد باشد.
1-پس از فتح مكه ،مردم فوج فوج به اسلام مي گرويدند.اين امر آنقدر شدت داشت که درسالهاي9و10هجري، اکثريت جامعه اسلامي با تازه مسلمانان بود ومسلمانان قديمي در اقليت بودند.
به همين جهت فرصت کافي براي تربيت وآموزش اين تازه مسلمانان وجود نداشت وخيلي آنها در زمان رحلت پيامبراکرم هنوزبسياري ازاحکام اوليه مثل وضو گرفتن ونماز خواندن را هم به درستي فرانگرفته بودند تا چه برسد به درک تعاليم عاليه اي مثل امامت وخلافت درحکومت اسلامي . بسياري از عوام تازه مسلمان کاملا بي سواد بودند وقادر به خواندن قرآن يا حفظ احاديث نبودند.پس از واقعه سقيفه هم خلفاي اول ودوم با جلوگيري از نشر احاديث پيامبر جلوي بلوغ ديني تازه مسلمانان را گرفتند.
2-سران اين تازه مسلمانها دشمنان قسم خورده وديرينه پيامبر بودند و وقتي ديدند که ديگر دشمنيشان فايده اي ندارد ونابوديشان حتمي است اسلام را پذيرفتند.عوام تازه مسلمان نيز تابع سران خود بودند.
3- ازجمله مسلمانان مصلحتي بني اميه بودند كه اعتبارواحترام فراواني نزد مردم حجاز داشتند وبسياري از اعراب به تبعيت از آنان وپس از آنان اسلام آوردند. پيامبر هم پس از فتح مكه احترام آنها را حفظ كرد حتي فرماندار مكه را عزل ننمود تا قلوب آنها را به اسلام جذب نموده وحجتي براي دشمني با اسلام نداشته باشند(تاليف قلوب).اين امر باعث اعتماد وجذب ساير قبايل عرب به اسلام شد.در مقابل باعث دلخوري تعداد اندکي از صحابه ودستاويزي براي منافقين گرديد.
4-در آن سالها منافقين ،مسلمانان مصلحتي وعلماي يهودي تازه مسلمان افزايش يافته بودند.در مقابل بسياري ازاصحاب واقعي،مخلص واوليه پيامبر در جنگهاي صدر اسلام به شهادت رسيده بودند.در اين شرايط دشمنان داخلي پيامبر قدرت زيادي يافته بودند تا جائيکه با گستاخي تمام نقشه ترور پيامبر را طرح ريزي واجرا نمودند يا زماني که آيه"ماانزل" در حجه الودا(واقعه غدير) نازل شد پيامبر(ص) كه همانند كوهي استوار در مقابل تمام مشكلات ايستاده بود جهت ابلاغ اين آيه دچار اضطراب ونگراني بود.تاريخ نمونه ها ومثالهاي بسيار زيادي از نافرمانيهاي اصحاب پيامبررا درآن دو سال آخر ثبت نموده است.
5-علي (ع) بخاطر اينكه خيلي از بزرگان وسرداران اين اقوام تازه مسلمان را به قتل رسانده بود موردكينه ونفرت آنان قرار داشت. و چون تازه مسلمانان بطوركامل با اسلام ومعارف آن آشنا نشده بودند براي آنان هنوز ثروت وموقعيت اجتماعي افراد ملاك ارزيابي بود و علي (ع) ثروتمند نبود وتازه مسلمانان از موقعيت ويژه ايشان نزد پيامبر بي خبر بودند وسم پاشي هاي منافقين نيز اين موضوع را تشديد مي كرد.
6-غالب مردم آن زمان با اينكه به ظواهر دين خيلي مقيد وپايبند بودند از مفاهم وعمق معارف واهميت آنها بي اطلاع بودند ونه تنها قدرت تجزيه وتحليل و فهم خيلي از احاديث وآيات قرآن رانداشتند حتي از پيامبر هم نمي پرسيدند. به همين علت خيلي از معارف ديني همچون حديث "كسي كه بميرد وامام زمانش را نشناسد مرگش مثل مرگ جاهليت است" يا حديث"منزلت" يا حديث "ثقلين" يا آيه "تطهير" يا مفهوم آيه "تكميل"،يا مفهوم حروف مقطعه قرآن هنوز هم مورد اختلاف مسلمين است.آنان به مسائل حكومتي نيزحساسيتي نداشتند وفكر مي كردند همين كه اسمشان مسلمان است كافيست ووارد بهشت مي شوند.
7-در زمان واقعه سقيفه لشگر اسلام به موته اعزام شده بود ودرمرکز حکومت اسلامي تعدادكمي از ياران وفادار پيامبر وجود داشتند و شرايط براي غصب حکومت اسلامي کاملا فراهم بود.پس از آن نيز مسلمين در مقابل عمل انجام شده اي قرار گرفتند که توان تغيير آنرا نداشتند وعلي(ع) نيز يارانش را به سکوت دعوت مي کرد.
9-از همه اينها گذشته تمدن اسلامي بشدت در خطر هجوم دشمنان خارجي قرار داشت واوضاع داخلي هم ثبات چنداني نداشت و با رحلت پيامبر(ص) اين شرايط بد تر شده بود.اين موضوع با مرور وقايع دوران حكومت خليفه اول بوضوح مشخص مي باشد.
آري در اين شرايط دشمنان اسلام به خلافت هر كسي جزعلي (ع) راضي بودندو برايشان مهم نبود چه كسي خليفه شود مهم اين بود كه علي خليفه نشود واين برايشان بزرگترين پيروزي بود.آنها فكر نمي كردند كه خودشان هم ميتوانند خليفه شوند كما اينكه علي (ع) در نامه اش به معاويه به اين موضوع اشاره مي نمايد . ويا عمر ميگويد كه انتخاب ابوبكر اتفاقي بود.
آيا دراين شرايط علي(ع) جز سکوت وتقيه کارديگري مي توانست بکند؟
دشمنان امام منتظر کوچکترين بهانه اي براي انتقام وقتل ايشان ونابودي نسل پيامبر بودند همانطوريکه ساير مخالفين را قتل عام نمودند واموال ونواميص آنان را غارت کردند.اگرهم علي(ع)قيام مي کرد به دليل اقليت يارانش همچون واقعه کربلا همگيشان به شهادت مي رسيدند در اينصورت اسلام بطور کامل نابود مي شد. ضمن اينکه فرصت خوبي براي دشمنان خارجي بوجود مي آمد تا کل جامعه نوپاي اسلامي را نابود نمايند.اگر هم فرض محال اسلام از بين نمي رفت امروز عيب جويان ودشمنان اسلام مي گفتند اين چه ديني است که اقوام پيامبرش براي کسب قدرت و حکومت به جان هم افتادند وهمديگر را تکه وپاره کردند.
درتمام شرايط حفظ اسلام در راس امور است واين امر گاهي با سکوت ،گاهي با صلح وگاهي با جنگ محقق مي شود.
علي(ع) بايد سکوت مي کرد تا اسلام حفظ شود به همين جهت امام حسن(ع) نيزصلح نمود.امام حسين(ع) براي اينکه دهان عيب جويان وبد گويان را ببندد وچهره واقعي حاکمان رابر مردم آشکارنمايد ومردم بفهمند که اگرعلي(ع) قيام مي کرد چه بسرش مي آوردند ،قيام کرد.
در خاتمه براي درک بهتر موضوع بدنيست نکته اي را يادآوري نمايم وآن نحوه عملکرد دشمنان خداوند با آيات ونشانه هاي الهي است.تاريخ انبيا ورسل الهي نشان مي دهد که دشمنان خداوند هر جا که توانستند آيات وبرگزيدگان خداوند را انکار کردند وجاييکه انکار فايده نداشت تحريم کردند ووقتي تحريم موثر نشد در صدد محو ونابودي آنان برآمدند.در اين مصاف بسياري از پيامبران را به شهادت رساندند وبسياري را تبعيد يا زنداني نمودند.در مواردي هم که توان نابود کردن نداشتند منافقانه از درون رخنه کردند واديان الهي را به نفع خود تغيير دادند.اين سنت تغيير ناپذيري است که قرآن بدان اشاره نموده ودر امت اسلام نيز تکرار شد.دشمنان خدا با پيامبر اسلام همينگونه رفتار کردند ابتدا انکارش نمودند وگفتند وي کذاب است، شاعر است واساطير گذشتگان را نقل مي کند بعد حصرش نمودند ووقتي حصر جواب نداد نقشه قتلش را کشيدند که موفق به انجامش نشدند وپيامبر هجرت کرد پس از آن در امتش رخنه كردند واز درون شروع به تخريب نمودند. خداوند نيز پيامبر را از بر خورد با آنان منع نمود تا اسباب آزمايش امت شوند.درمورد علي(ع) بعلت سکوت ايشان وجهل اکثريت امت به انکارش بسنده نمودند وانتقامش را از اولادش گرفتند.ولي در مورد ساير امامان(ع) بعد ازامام حسين(ع) بعلت افزايش آگاهي مردم به دنبال قيام عاشور به انکار بسنده ننمودند ودر خفا نقشه قتلشان را اجرا نمودند.
التماس دعا.
3 | وحيد | | ١٢:٠٠ - ١٧ مهر ١٣٨٧ |
با تشکر از بنده خدا!
با توجه به اينکه سطح علمي مسلمانان و قدرت درک مسائل افزايش يافته است ،من فکر مي کنم که در حال حاضر ما بيشتر احتياج داريم که تاريخ را به صورت تحليلي تر بررسي نماييم نه فقط صرف بيان مسائل و اين امر قطعا در جهت تنوير مسائل کمک شايان توجهي مي نمايد .
از خداوند بخواهيم که ايمانمان را مستحکم تر و کساني را که در جستجوي حقيقت هستند را هدايت فرمايد
4 | حامد | | ١٢:٠٠ - ٢٢ مهر ١٣٨٧ |
من اين را مي دانم كه صحابي بيامبر (دومين مجزه بعد ازقران)خصوصا 4خليفه راشده اسلام بهترين ياران بيامبر هستند براي انكه مارا ازاتش برستي به يكتا برستي رساندند اما شماكينه انها را به دل گرفتيداي كساني كه نه دهم دينتان تقيه است
5 | حسين اسيري | | ١٢:٠٠ - ٢٣ مهر ١٣٨٧ |
آقاي " حامد "
كسي كينه دارد كه فتواي تكفير ميدهد مثل شيخ بن جبرينتون در كتاب اللؤلؤ المكين : ص25 - 39
وكسي كينه دارد كه وقتي بيامبر ميخواست وصيت درباره اهل بيت وامير المؤمنين-عليهم السلام- كند به بيامبر -ص- گفت : انـه لـيـهـجـر ؛ او هذيان ميگويد !!
6 | عبدالعزيز كعبيانپور | | ١٢:٠٠ - ٠٥ آبان ١٣٨٧ |
علي ياري نداشت در ان زمان
سكوتش بهترين چاره بود تا شيعه بماند در امان
تخم امامت را علي كاشت در دو جهان
حاصل را بنگر كه باشد امام زمان
چون حسين بانگ زد كيست مرا ياري كند
مريض كربلا علي اكبر شمشير بگرفت تا پدرش را وفاداري كند
گفت حسين اي زينب علي اكبر را بگذار جاي امان
تا كه نماند بدون امام اين جهان
7 | عبدالعزيز كعبيانپور | | ١٢:٠٠ - ٠٥ آبان ١٣٨٧ |
علي ياري نداشت در ان زمان
سكوتش بهترين چاره بود تا شيعه بماند در امان
تخم امامت را علي كاشت در دو جهان
8 | يوسف يوسفي | | ١٢:٠٠ - ١٦ آبان ١٣٨٧ |
آقا حامد عزيز در سنندج در مسجد قباي شهرك بهاران لازمه بدونن كه تو شيعه هستي آنچنان برخوردي ميكنن كه نگو البته اگه شانس بياري و گير صلفي ها يا وهابي هاي اون مسجد نيفتي البته ما حاظريم كه با امثال شما بحث كنيم نه روايات كه ممكنه شما قبول هم نداشته باشيد بلكه عقلي منتظر شما هستم www.yosof.blogfa.com
9 | سلامات | | ١٢:٠٠ - ٢٠ آبان ١٣٨٧ |
ياران زمان پيامبر حدود 120 هزار نفر بودند هيچ عاقلي قبول نمي كند. اگر بگوييم همه آنهاراست مي گويند و كسي از آنها دروغ نمي گويد . بالاخره در بين آنها افراد دروغگو وجود داشته اند و اينكه برادران اهل سنت مي گويند اصحاب همه راستگو بوده اند منطقي نيست .ضمنا" بنده تازه به يك حقيقتي پي بردم و آين حقيقت در مورد آيه شريفه" وامرهم شورا بينهم . " است. دوستان اهل سنت جواب دهند چطور ممكن است كه چهار يا پنج نفر بدون هماهنگي و وكالت ازحدود 120 هزار نفر اصحاب پيامبر در يك گوشه و بصورت پنهاني جانشين پيامبر را تعيين كرده اند و اسمش را شورا گذاشته اند؟ چطور آن اجتماع 120 هزار نفري غدير خم را بعنوان شورا قبول ندارديد ولي اين اجتماع 4 نفره ( سقيفه)كه مهمترين افراد( بني هاشم) هم در آن شركت نداشتند را قبول مي كنند؟ تازه اين نفرات همانهايي هستند كه پيامبر بهآنها دستور داده بود به سپاه اسامه به پيوندند و خوداري نمودند.پيشنهاد مي كنم كه اسمي از آيه وامرهم شورا بينهم را نياورند چون دقيقا" خلاف آن عمل كرده اند.
10 | سهيل | | ١٢:٠٠ - ٠٤ آذر ١٣٨٧ |
راستي چرا علي در نهج البلاغه يک کلمه در مورد غدير خم صحبت نکرده لطفا از مجلسي روايت نسازيد که فلام امام گفته مسلمانان آن را حذف کرده اند
و اگر نهج الباغه را مطالعه کنيد زمانيکه حضرت به معاويه نامه مينويسد مي گويد همان کساني که ابوبکر و عمر را خليفه کردند با خلافت من نيز موافقت کرده اند و خلافقت در شواري مهاجرين وانصار تعيين مي شود و کسي که غايب بوده نمي تواند سرپيچي کند و از امامت خود ز طرف خدا سخن نمي گويد. لطفا از مجلسي و جبل عاملي ها نگويد

پاسخ:
جناب سهيل عزيز ! چه كسي گفته كه تمام روايات امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه وجود دارد ؟ نهج البلاغه به منظور خاص و فقط خطبه&zwnjها ، نامه&zwnjها و كلماتي كه از ديد نويسنده جنبه ادبي داشته است ، جمع آوري شده است ؛ بنابراين انتظار نداشته باشيد كه تمام روايات منقول از امير المؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه وجود داشته باشد . ضمن اين كه در خطبه سوم نهج البلاغه بسياري از حقائق گفته شده و غاصب بودن خلفا تصريح شده است .

در باره نامه ششم نهج البلاغه نيز به اين آدرس مراجعه بفرماييد ، ما اين نامه را به صورت مفصل بررسي كرده&zwnjايم :



http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=449



امير المؤمنين عليه السلام در اين نامه ، از باب قاعده الزام ، طبق مبنايي كه معاوية بن أبي سفيان قبول دارد ، حجت را بر او تمام كرده و راه او را براي عذر تراشي مي&zwnjبندد . مي&zwnjخواهد ثابت كند كه اي معاويه ! تو حتي به همان مباني خودت نيز پايبند نيستي .

اگر امير المؤمنين عليه السلام مشروعيت خلافت شيخين را قبول داشت ، در جلسه شوري اجراي شرط سنت آن د و را رد نمي&zwnjكرد و بيش از دوازه سال خانه نشين نمي&zwnjشد .



والسلام علي من اتبع الهدي



گروه پاسخ به شبهات

11 | حسام | | ١٢:٠٠ - ١٣ آذر ١٣٨٧ |
با عرض سلام و خسته نباشيد ،

جناب سهيل گرامي . قبل از هر چيز سلام و درود خدمت شما ، اما بعد : شما چرا مدارک اهل سنت - که فکر مي کنم شما نيز از ايشان باشيد - را رها ساخته و به نهج البلاغة روي آورده ايد ؟ آيا روايات مسند احمد که در آن آمده است حضرت علي عليه السلام به حديث غدير احتجاج نموده اند و حاضران بر آن شهادت داده اند ، شما را کافي نيست ؟ آيا اين منطقي است که يک اهل سنت منابع بزرگي همچون مسند احمد را که بايد بدان پايبند باشد ، رها کند و در عوض به نهج البلاغه که مخصوص شيعيان است متمسک شود ؟ اگر شما براي متقاعد ساختن ما از اين استدلالات بهره مي بريد ، بايد خدمتتان عرض کنم که در اشتباه هستيد . چون نهج البلاغة تنها بخش کوچکي از سخنان و خطبه هاي امير مؤمنان عليه السلام را در بر دارد . شما هيچ کجا مشاهده نمي کنيد که دانشمندان شيعه حديثي را به صرف اينکه در نهج البلاغة نيامده است ، ضعيف يا موضوع بشمارند . اين روش ها مخصوص افرادي همچون ابن تيميه حراني است که حديثي را به صرف اينکه بخاري در صحيح خود نياورده است ، موضوع مي شمارد .
ضمنا شما حتي مقام علمي علامه محمد باقر مجلسي را نيز درک ننموده ايد و حتي کوچکترين تحقيقي در مورد کتاب شريف بحار الأنوار ننموده ايد . احتمالا شما علامه مجلسي را با افرادي مانند أبو هريرة که بنا به جهت باد و گرايشات سياسي و کيسه هاي زر و سيم معاوية حديث جعل مي نموده اند و از شاگردان حديثي کعب الأحبار محسوب مي شوند ، اشتباه گرفته ايد .

دوست گرامي ، لطفا کمي بيشتر مطالعه و تحقيق و فکر نماييد . البته بنده بيشتر از شما به مطالعه و تحقيق و تفکر نيازمندم . توضيحات بنده را از زبان يک برادر کوچکتر بشنويد و اگر اشتباهي در آن موجود است ، به بزرگي گوشزد نماييد .

با تشکر از شما ،

و با تشکر از دست اندرکاران پايگاه ولي عصر و به ويژه جناب دکتر حسيني قزويني

12 | دلسوخته اهل بيت | | ١٢:٠٠ - ١٨ آذر ١٣٨٧ |
يا علي جان
منكران تو اگر فكر ولا ميكردند از شكافي كه به كعبه است حيا مي كردند
با تشكر از فرزند برومند حضرت صديقه طاهره (س) جناب دكتر قزويني عزيز.دست علمدارنينوا نگهدار شماوهمكارانتان.
13 | عليرضا | | ١٢:٠٠ - ٢١ آذر ١٣٨٧ |
شما آقايون و خانوماي شيعه فکر ميکنيد همه مسلمانها بعد از فوت پيامبر به يکباره کافر شدند ؟! همه عقلشونو از دست دادند ؟
انصاف هم خوب چيزيه.
من نه شيعه هستم نه سني اصلا دين ندارم. فقط ميخوام توجهتون رو به اين نکته جلب کنم که يه کم هم فکر کرديد که حضرت علي بالاخره که به خلافت رسيد چه گلي به سر مسلمانها زد ؟! جز جنگ و کشتار و ...
ببخشيد ولي اين خيلي بچه گانه نيست که همه چيز رو به گردن تنهايي علي بندازيم ؟! داريوش و شاه عباس و نادر و گاندي و ... که زمامدارهاي تاحدي موفقي بودند اگه سرنوشت علي و حکومتشو پيدا ميکردند ، هم ميتونستند بگن که "مردم همکاري نکردند" و از اين حرفها.
هر کسي با کارنامه عمليش شناخته ميشه و کارنامه علي خوب نيست. البته من منکر فضائلش نميشم ( هيچ کس از او دروغ نشنيد ، عدالت را از ديدگاه خودش تا بالاترين حد ممکن پياده ميکرد و ...) ولي فکر ميکنيد مثلا ميشه زمامدار خوبي بود و تاکتيک هم داشت و هميشه راست گفت ؟ همچين چيزي ممکنه ؟

يا حق
14 | مهراد ل | | ١٢:٠٠ - ٢١ آذر ١٣٨٧ |

آقاي حسام اگر شما علامه مجلسي را بعنوان مرجع قبول داريد اين شامل تمامي آرا و نظراتشان ميشود?
15 | ميثم | | ١٢:٠٠ - ٢١ آذر ١٣٨٧ |
منكران تو اگر فكر ولا ميكردند از شكافي كه به كعبه است حيا مي كردند
( جواب همه ي سوالات و شبهات)
16 | موحد | | ١٢:٠٠ - ٢٢ آذر ١٣٨٧ |
به نام خدا.

قبل از اينکه به تحقيق و بررسي روايات بپردازيم ابتدا اصل ولايت را مورد بررسي قرار ميدهيم.
چون شيعه اماميه معتقد است امامت از اصول دين است و هرکس آنرا انکار کند کافر
است.از اما جعفر صادق آمده است : براي مردم چيزي کافي نيست جز با شناخت ما

، هرکس ما را شناخت مومن و هر کس ما را انکار کند کافر است (اصول کافي 1/187
محمد مظفر ميگويد: معتقدم امامت اصلي از اصول دين است که ايمان جز با آن کامل
نميشود (عقايد شيعه ص43 ) آيت الله خويي ميگويد: شکي در کفر آنان نيست
زيرا انکار ولايت و انکار حتي يکي از امامان و اعتقاد به خلافت غير آنها موجب کفر و
ضلالت است و اخبار متواتر و آشکارا منکر ولايت را کافر ميدانند (مصباح الفقاهه 2/11)
و زنجاني ميگويد: مقام ولايت مانند نبوت است (عقايد اماميه ص75)
و ابن المطهر حلي به بزرگتر از آن تصريح ميکندو ميگويد: امامت لطفي عام و نبوت
لطفي خاص است و انکار لطف عام بدتر از انکار لطف خاص است ( الالفين ص 89
و همچنين آيت الله هادي تهراني ميگويد : امامت والاتراز نبوت است (ودايع النبوه ص
114) آيت الله کاظم حائري اين امر را تثبيت ميکند و ميگويد: آنچه از روايات برمي آيد
اين است که مقام امامت بالاتر از مقام ديگر بجز مقام ربوبيت است که ممکن
است انسان به آن برسد ( الامه و قياده المجتمع ص 26) حال با توجه به روايات بالا
چون امامت به اصلي اساسي مانند نبوت يا بالاتر از آن تبديل گشته است قبل از
اينکه براي اثبات آن به روايت نيازمند باشيم بايد با نص صريح و قطعي قران اثبات
گردد .
پايه و اصول دين خطا بردار نيستند والا دين به فساد کشيده ميشود. پس
واجب است ادله آن به هيچ وجه جاي احتمال و خطا نداشته
باشد زيرا اين يک قائده اصلي است که وقتي دليل وارد احتمالشد استدلال به آن جائز نيست و چنين ادله اي جز در قران کريم که خداوند متعهد حفظ آن شده است يافت نميشود
آيات قران دو قسمتند:
1:آيات صريح که جز يک معني احتمال معني ديگري را نميدهند و به اين
آيات محکمات گفته ميشود
2: آياتي که احتمال دارد چند معني را برسانند و به اين آيات
متشابهات گفته ميشود
پس واجب است دليل اصول از آيات محکمات استخراج شود. چون خداوند پيروي از متشابهات و اعتماد بر انها را مذموم ميداند و ميفرمايد: کساني که در قلبشان انحراف وجود دارد از متشابهات پيروي ميکنند ( آل عمران آيه 7) بدين ترتيب اصول دين با آيات صريح ، از خطا مصون مانده اند زيرا آيات از خطا محفوظند و صريح
بودنشان آنها را از تحريف معنوي مصون ميدارد. بدين طريق اصل توحيد از صدها آيات
که تصريح به لااله الا الله کرده اند ثابت شده است و همچنين اصل نبوت در صدها ايه صريح ثابت شده است و نبوت محمد صلي الله عليه و آله و سلم با قول تصريح محمد
رسول الله (الفتح29 ) و امثال آن بيان گرديده است. به همين ترتيب وجوب نماز
، روزه و بقيه ارکان اسلام و مهمات دين و محرماتي مانند: قتل و زنا و دروغ
با قول صريح و قطعي قران و بدون نياز به رواياتي که محتاج به تاييد و تفصيل باشند ثابت شده اند. پس اثبات اصول بدون آيات محکمات ممکن نيست

پاسخ:





با سلام


بهتر است به جاي رونويسي نمودن از سايت هايي که جز دروغ پراکني و تحريف  چيزي نمي دانند ، خود به مدارکي که ارائه کرده ايد مراجعه اي جزئي مي نموديد ؛ به عنوان مثال روايت اولي که نقل فرموديد چنين است :


علي بن إبراهيم ، عن صالح بن السندي ، عن جعفر بن بشير ، عن أبي سلمة عن أبي عبد الله عليه السلام قال : سمعته يقول : نحن الذين فرض الله طاعتنا ، لا يسع الناس إلا معرفتنا ولا يعذر الناس بجهالتنا ، من عرفنا كان مؤمنا ، ومن أنكرنا كان كافرا ، ومن لم يعرفنا ولم ينكرنا كان ضالا حتى يرجع إلى الهدى الذي افترض الله عليه من طاعتنا الواجبة فإن يمت على ضلالته يفعل الله به ما يشاء .


هرکس ما را بشناسد مومن است ؛ و هرکس (حق) ما را منکر شود کافر است ؛ و کسي که ما را نشناسد گمراه است تا زماني که به هدايت ما بازگردد ...


منبعي که شما از آن نقل روايت کرده ايد با حذف قسمت سوم روايت که نظر شيعه را در مورد اهل سنت نشان مي دهد ، چنان وانمود کرده است که شيعه اهل سنت را کافر مي داند .


يا در مورد کلام مرحوم مظفر ، پاسخ مشخص است ؛ شما خود آگاهيد که در کتب شيعه و سني اصول دين دو استعمال دارد ، معناي اصطلاحي و معناي لغوي ؛ معناي اصطلاحي آن همان مشترکات بين همه مذاهب اسلامي است که توحيد و نبوت و معاد است و کسي که يکي از اين سه رکن را قبول نداشته باشد مسلمان نيست ؛ اما در معني لغوي ، هر چيزي که از ارکان و پايه هاي دين باشد جزو اصول دين به حساب مي آيد ؛ جالب اينجاست که مرحوم مظفر خود معني کلام خويش را معين فرموده اند و در ادامه کلام خويش گفته اند :


«از اصول دين است که ايمان جز با آن کامل نمي شود» مقصود ايشان واضح است که امامت از اصول ايمان است و نه از اصول اسلام ، زيرا فرموده اند ايمان جز با آن کامل نمي شود ، و بين ايمان و اسلام فرق واضحي است .


در مورد نقل کلام جناب آية الله خويي نيز بهتر است يک دور کامل کتاب ايشان را بخوانيد تا بدانيد که در اين کتاب بحثي در موردي که شما مطرح کرده ايد وجود ندارد ؛ و تنها ادعايي بيش نيست .


در مورد برتر دانستن مقام امامت نيز از مقام نبوت ، مدعاي شيعيان مدعايي قرآني است و براي آن از آيات قرآن ادله روشني ارائه مي کنند .


بنا بر اين بهتر است به جاي متهم کردن شيعيان به چيزي که وجود ندارد ، نگاهي به فتاواي شيعيان در استحباب عيادت از مريضان اهل سنت و تشييع جنازه ايشان و جواز اکل ذبيحه ايشان و ازدواج با ايشان و ... نگاهي انداخته و سپس نظري نيز به فتاواي برخي علماي خود در مورد حرمت ازدواج با شيعه و حرمت خوردن ذبائح شيعه و تکفير شيعه و فتواي جهاد بر ضد شيعه مراجعه نماييد تا مشخص شود کداميک از دو گروه ديگري را تکفير مي نمايد .


مي توانيد در اين زمينه به مناظره جناب دکتر قزويني با دکتر الغامدي که به صورت اجمالي به اين پرسش پاسخ گفته اند مراجعه نماييد :


http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=monazerat&id=4


و اما  در مورد ذکر نشدن نام ائمه در قرآن نيز مي توانيد به آدرس ذيل مراجعه نماييد :


http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=500


http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1368


موفق باشيد


گروه پاسخ به شبهات

17 | فرهاد | | ١٢:٠٠ - ٢٢ آذر ١٣٨٧ |
ميثم جان!
شکاف کعبه در اثر گذشت زمان و طبيعي است. دست ماوراء طبيعه در آن دخيل نيست.

پاسخ:
جالب آن است که تنها آن قسمت از ديوار کعبه که مادر حضرت علي (ع) از آنجا وارد خانه کعبه شده همواره مشمول اين گذشت زمان و واقعه طبيعي قرار مي گيرد و همه سال هم دقيقا همانجا فقط شکاف خورده و به دستور وهابيان ترميم مي شود.

موفق و مؤيد باشيد

معاونت اطلاع رساني


18 | فرهاد | | ١٢:٠٠ - ٢٢ آذر ١٣٨٧ |
ببينيد کساني که آمدن غدير را جعل کردن و بسياري از آيه ها را هم تفسير دلبخواهي مي کنند نتوانستند منطقي براي اين پنهان کاري پيدا کنند.
شما مسايل عقديتي را کنار بگذاريد، به قول امام حسين با آزادگي به اين موضوع فکر کنيد،
آيا امکان دارد خداوند پيامبرش را طبق ادعاي شيعه بهش بگه تو امروز ماموريت مهمي داري، بايد بري دين را با خلافت علي تکميل شده اعلان کني.
بعد پيامبر هم بياد و به مردم معما بگويد؟
سخن اينجا است که آن آيه اصلا شان نزولش علي نيست، اگر بود که پيامبر نمي آيد سخن خداوند را پنهان کند، و اگر اين پنهان کردن اين قدر براي خداوند و پيامبر اهميت داشته چرا هيچوقت پيامبر اشاره نمي کند که من از اين موضوع بيمناکم و يا آيهء صريح نمي آيد که امر کند فلاني جا نشين فلاني است. اين جواب ساده که پيامبر بيم داشته وي را نکشند منطق کودکانه است. مگر تا آن زمان مردم وقتي پيامبر به جنگ مي رفت از کسي که به عنوان جا نشين وي در مدينه تعيين مي شد اطاعت نمي کردند؟ خوب گيريم که اين گونه بوده، آيا کسي از صحابه را که با حضرت علي بود، و کل بني هاشم که تا مدتها با خليفه بيعت نکرده بودند سراغ داريد که گفته باشد آي مردم شما چرا سخن رسول الله در غدير را فراموش کرده ايد و به سنت پيغمبر و خواست وي پشت نموده ايد و علي را پشتيباني نمي کنيد؟ اصلاً چنين اعتراضهايي نشده است، همه اش اين بوده که چرا علي که از بني هاشم است خليفه نشد، و چرا وي را مد نظر نگرفتند، خوب اين حق امروز هم براي کساني که در يک حزب يا گروه هستند محفوظ است تا براي کسب رهبري هر کسي که خود را شايسته مي داند رايزني کند و تبليغات نمايد، مگر امروز در جمهوري اسلامي چنين نيست؟ چه فرقي است بين احمدي نژاد و محمد خاتمي؟ ..... .... ...

....
....
....
....
....
...

مي ماند آيه ها و احاديثي که شيعه از آن امامت حضرت علي کرم الله وجهه را "استنباط" مي کنند. بايد صريحا اين نکته روشن شود که آيهء در مورد حضرت علي و هيچ خليفهء در قرآن نيامده است، حتي در مورد يار غار که ابوبکر هم است فقط همراهي وي با پيامبر است و بس، هيچ حقي براي وي در مورد جا نشيني پيغمبر مترتب نيست.
در اسلام مذاهب کذايي زياد درست شده است، از مذاهب فقهي گرفته تا دراويش و صوفيه و غيره، از جملهء اينها بابيه است در ايران، و قاديانيت در شبه قارهء هند که طرفدارهاي زيادي هم در سراسر دنيا دارند، احمد قادياني مي گويد وي مهدي آخر زمان و مسيح است! براي اثبات اين امر از قرآن و سنت و حديث شاهد مي آورند، ديگر مذاهب هم که دبلخواهي ايجاد شده اند، مثلاً مناسب ديده اند که از قرآن چيزهايي ديگري کشف کنند و آن را به فردي منتسب کنند از اين کارها زياد کرده اند، ايجا جاي تفصيلش نيست، شيعه نيز يکي از اينهاست، البته شيعه امروز. شيعهء که در سالهاي 80 هجري مثلاً است فقط يک عده ناراضي سياسي از حاکميت هستند، آنجا سخن از اين حرفها نيست.بعدها همين امر دست آويز ساختن احاديث جعلي، کلام و فلسفه و ... براي توجيه اين مذهب قرار گرفته است.

براي همين است که هنوز شيعه نمي تواند خودش را توجيه کند و براي اثبات يک امر بزرگ، به چند حديث اتکا دارند، و آن هم آن احاديث را تفسير دلبخواهي مي کنند تا از آن موضوع امامت استنتاج شود. مثلاً در مورد اينکه پيامبر مي گويد من براي شما کتاب خدا و عترتم را بيادگار مي گذارم. حالا با وجود ضعيف بودن اين حديث ما فرض مي گيريم که اين حديث صحيح است، در کجاي اين به خلافت اشاره شده است و چه ربطي به خلافت دارد؟
اما در تفسير دلبخواهي هر کسي مي تواند آن را آن گونه که براي وي مناسب است و نفعش است تفسير کند. در تاويل متن، و هرمنوتيک به اين تاويل افراطي مي گويند، تاويلي که با زمينه کار ندارد، بلکه مفسر اول براي خودش هدفي را تعيين مي کند و بعد در لابلاي متن براي آن هدف دنبال "نشانه" مي گردد. اين روشي است غلط کاري که شيعه تا امروز با هزار دست و پا زدن هنوز انجام مي دهد.

پاسخ:
نکاتي را که شما مطرح کرده ايد به صورت اجمالي بيان کرده و پاسخ مي دهيم :

1-    شيعه ادعا مي کند رسول خدا از جان علي ترسيده و به همين سبب نام ايشان را نبرد (و اصل کلام شما حول اين محور است)

در پاسخ بايد بگوييم :

الف) پيامبر نام علي را بردند و به صراحت ايشان را به عنوان خليفه معرفي کردند ؛ همانطور که در پاسخ هايي که اخيرا در سايت مطرح شده است روايات فراواني در اين زمينه از اهل سنت مطرح شده است ؛ و در اثبات اين مطلب کلمات عمر و ابوبکر کافي است که به ايشان عرضه داشتند «بخ بخ لک يا علي أصبحت مولاي و مولي کل مومن ومؤمنة» . و حتي غزالي به صراحت مي گويد که رسول خدا علي را معرفي کردند اما عمر و ابوبکر به خاطر هواي نفس با ايشان مخالفت کردند !!!! بنا بر اين تعيين خليفه امري قطعي است

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3480

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1366

ب) اگر مطالبي را که شما مطرح کرده ايد شيعه از خود نقل کرده بود ، شايد مي شد از شما قبول کرد اما وقتي خود اهل سنت اين روايت را با سند صحيح نقل کرده اند که در حجة الوداع پيامبر به صحابه دستور داده بودند که با شمشير آخته در کنار خيمه ايشان نگهباني دهند ؛ و وقتي به غدير خم رسيدند آيه نازل شد که يا ايها الرسول بلغ ما أنزل اليک من ربک ... والله يعصمک من الناس ، ايشان نگهبانان را مرخص کرده و فرمودند خدا خود از من محافظت خواهد کرد .

أخبرنا مسلم بن إبراهيم أخبرنا الحارث بن عبيد الإيادي أخبرنا سعيد بن إياس أبو مسعود الجريري عن عبد الله بن شقيق عن عائشة قالت كان النبي صلى الله عليه وسلم يحرس حتى نزلت هذه الآية والله يعصمك من الناس قالت فأخرج رسول الله صلى الله عليه وسلم رأسه من القبة لهم فقال أيها الناس انصرفوا فقد عصمني الله من الناس

الطبقات الكبرى  ج 1   ص 171

2-    فرموده ايد آيا کسي از صحابه را سراغ داريد که به غدير احتجاج کرده باشد :

در پاسخ به اين سوال بهتر است به آدرس هاي ذيل مراجعه نماييد :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3570

3-    در مورد اينکه شيعه مطالبي بدون دليل و از روي خيالات مطرح مي کند نيز بهتر است در ابتدا به همين مطالب جزيي که با دليل مطرح شد پاسخ دهيد ؛ اگر پاسخي داشتيد آن زمان در مورد مطالبي که شيعه تنها با روايات خويش آن را ثابت مي کند بحث خواهيم کرد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
19 | فقط بنده خدا | | ١٢:٠٠ - ٢٦ آذر ١٣٨٧ |
سلام بر مومنين
جناب موحد اينگونه كه بر مي آيد جنابعالي يد طولاي در تشخيص آيات متشابه از محكمات داريد خواهشمندم براي اينجانب مشخص فرماييد آيه مباركه

136 سوره نسا(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ ۚ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا )جزو محكمات است يا متشابهات؟

باتشكر.اجركم عند الله

التماس دعا

پاسخ:
دوست گرامي سلام ! وظيفه اين مؤسسه پاسخ گويي به شبهات امامت و ولايت است ، لطفاً سؤال خود را با مراكز ديگر در ميان بگذاريد .



موفق باشيد



گروه پاسخ به شبهات
20 | سلامات | | ١٢:٠٠ - ٢٧ آذر ١٣٨٧ |
آيات قرآن ناسخ و منسوخ دارند. محكم و متشابه دارند كه فقط پيامبر و جانشينان بر حقش آنها را مي دانند. عده اي منافق ما را از سر چشمه اصلي علوم قراني محروم كردند و خودشان را علامه دهر دانستند و گفتند ما را قران بس است و خلافت را غصب كردند و تا حدود صد سال پس از رحلت پيامبر مانع نقل احاديث پيامبر شدند و مسلمانان را به بي راهه كشاندند.در صورتيكه ائمه اطهار خودشان قرآن ناطقند و چيزي را بدون اطلاع از حقيقت تفسير نمي كنند و به قولي " رجما بالغيب " چيزي نمي گويند . رجما" بالغيب شامل تفسير قران بدون ارتباط با سرچشمه اصلي از طريق غيب مي باشد.پيامبر اسلام و ائمه علم غيب نداشتند ولي با سرچشمه علم غيب الهي ارتباط داشتند كه شواهد زيادي در كتب اهل سنت در اين مورد وجود دارند. اكنون سوالات زيادي در مورد آيات قرآن وجود دارند .
21 | موحد | | ١٢:٠٠ - ٢٩ آذر ١٣٨٧ |
به نام خدا

با سلام.
شما هميشه همينطور و با پيش زمينه فکري بحث ميکنيد؟؟ سوال من اصلا ربطي به فتاواي سني و شيعه و بيمار و غير بيمار نداشت. بنده در مورد اصلي مهم بنام امامت که در مکتب شيعه از اصول دين است سخن گفتم و به عنوان مثال چند مورد از روايات بزرگان شيعه را نقل کردم که آنها در مورد اين اصل اتفاق نظر دارند.بهتر است بجاي حاشيه پردازي و نوشتن مطالبي در مورد سني و شيعه به سوالي که من پرسيدم دقيق جواب بدهيد. بگذاريد ساده تر بگويم بزرگان شيعه گفته اند امامت از تمام اصول بالاتر است براي مثال چند مورد ديگر را نقل ميکنم :

امامت مانند نبوت منصبي الهي است همانگونه که خداوند هر کدام از بندگانش را که بخواهد براي نبوت انتخاب مي کند ... به همان صورت براي امامت هر کس را که بخواهد انتخاب مي کند (اصل الشيعه و اصولها اثر کشف الغطاء ص 58).
کليني با اسناد خود از ابو جعفر روايت ميکند که گفت:اسلام بر پنج چيز بنا شده است:بر نماز ، زکات ، روزه ، حج و ولايت و به هيچ چيزي مانند ولايت توصيه نشده است پس مردم چهار مورد را پذيرفتند و اين را (يعني ولايت را) ترک کردند.( اصول کافي کتاب ايمان و کفر باب دعائم الاسلام 18/2 حديث شماره 3 و علامه مجلسي در مورد ان مي نويسد:موثق كالصّحيح مرآة العقول 101/7).
و در روايت ديگر راوي از امام ميپرسد : کدام يک از اينها افضل است امام ميگويد ولايت افضل است.( اصول کافي کتاب ايمان و کفر باب دعائم الاسلام 18/2 حديث شماره 5 و علامه مجلسي در مورد ان مي نويسد:صحيح مرآة العقول 102/7).
اين روايت همچنين در تفسير عياشي 191/1 و تفسير برهان 303/1 و بحار الانوار 394/1 آمده است.
و در روايتي ديگر آمده است رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم 120 بار به آسمان رفت و در هر بار خداوند او را به ولايت علي و ولايت ديگر ائمه سفارش کرد و بر ولايت بيشتر از ديگر فرائض تاکيد کرد. ( الخصال ابن بابويه ص 600-601 ، بحار الانوار 69/23)
و در روايتي ديگر آمده است به بندگان بر هيچ چيزي مانند اقرار بر امامت تاکيد نکرد .(قرب الاسناد الحميري ص123 و بحار الانوار 69/23)
شما نوشته ايد که امامت از اصول ايمان است حال آنکه امامت از اصول دين محسوب مي شود با توجه به روايات بالا و حرف بنده نيز همين است.حتي اگر ما فرض کنيم که از اصول ايمان باشد باز نمي توان پايه بودن امامت را منکر شد.پس منکر امامت يعني منکر يکي از پايه هاي اسلام و در واقع مهمترين پايه اسلام از منظر شيعه.و شيعه نيز برخلاف شما منکر امامت را کافر ميداند با توجه به روايات پايين

امام صادق فرمودند:جبرئيل بر پيامبر فرود آمد و گفت:خداوند به تو سلام رسانيد و مي فرمايند:آسمانها هفتگانه و آنچه در آنها است و نيز زمينهاي هفتگانه و آنچه روي آنها است را آفريدم و هيچ مکاني را ارجمندتر از رکن و مقام نيافريدم.اگر بنده اي از هنگامي که آسمانها و زمينها را آفريدم (در اين مکان ) به درگاه من دعا کند سپس در حالي که منکر ولايت علي است مرا ملاقات کند ، او را به صورت به جهنم مي افکنم.
ميسر بياع زطي مي گويد:به ديدن امام صادق رفته و به او عرض کردم :فدايت گردم! همسايه اي دارم که فقط با صداي او بيدار مي شوم يا قران خوانده ، آيات را تکرار کرده و گريه و تضرع مي کند و يا با گريه و تضرع دعا مي کند و مي گويند از همه حرامهاي خداوند پرهيز مي کند.آن حضرت فرمودند :اي ميسر! آيا اعتقادات تو را هم دارد؟ عرض کردم :خداوند مي داند.سال آينده که به حج رفتم از اعتقادات او پرسيدم.معلوم شد اصلا ولايت اهل بيت را ندارد.دوباره به ديدن آن حضرت رفته و از آن مرد سخن گفتم.او دوباره سوال سال گذشته را تکرار نموده و فرمدند:آيا به اعتقادات تو معتقد است؟ عرض کردم: خير.فرمودند:اي ميسر کدام نقطه زمين محترمتر است؟.عرض کردم:خدا و رسول او و پسر رسولش داناترند.فرمودند: اي ميسر ! بين رکن و مقام يک گلزار از گلزارهاي بهشت و بين قبر رسول خدا و منبر او نيز گلزار ديگري از گلزارهاي بهشت است.اگر خداوند عمر بنده اي را آن قدر طولاني نمايد که هزار سال بين رکن و مقام و بين قبر رسول خدا و منبرش ، او را عبادت کند آنگاه همانگونه که قوچ زيبا را ذبح مي کنند ، او را مظلومانه در بسترش بکشند و سپس بدون ولايت ما خداوند عز و جل را ملاقات کند ، سزاوار است که خداوند او را با صورت در آتش جهنم بيفکند.

راوي مي گويد:از امام باقر شنيدم که فرمودند:همانا دشمن علي از دنيا نمي رود تا اينکه جرعه اي از آب جوش جهنم بنوشد.و فرمودند کسي که مخالف ولايت علي باشد ، فرقي نمي کند که نماز بخواند يا زنا کند.

جملات بالا از ترجمه فارسي کتاب کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال نوشته صدوق صص 451 و 453 نقل شد.

ابن بابويه در اکمال الدين ص 13 مي گويد:کسي که وجود امام غائب را منکر شود کفرش از ابليس هم بدتر است.
کليني از باقر روايت مي کند هيچ کس بر ملت اسلام نيست غير از ما و شيعيان ما. کافي ج 1 ص 233
يوسف بحراني در حدائق الناضرة 153/18 مي گويد:ميان کسي که کافر به خدا و رسولش باشد و ميان کسي که منکر امامت ائمه باشد در حالي که امامت از اصول دين است هيچ فرقي وجود ندارد.
فيض کاشاني مي گويد:هر کس در امامت يک نفر از آنها شک کند مانند آن است که در نبوت همه ي انبيا شک کرده است (منهاج النجاة ص 48).
مجلسي مي گويد:بدان که لفظ شرک و کفر بر کسي اطلاق مي شود که به امامت اميرالمومنين و امامان ديگر که از اولاد او هستند معتقد نيست و مقدم داشتن غير آنان بر آنان دليل بر آن است که آنها هميشه در آتش جهنم خواهند بود (بحارالانوار 390/23).
عبدالله مامقاني در تنقيح المقال 208/1 مي گويد:آنچه که از اخبار در مورد حکم کافر و مشرک برداشت مي شود اين است که اين حکم در آخرت بر کساني جاري مي شود که اثني عشري نباشند.
آيت الله حسيني مرعشي نجفي مي گويد هر کس به اصول ايمان معتقد نباشد در آخرت در زمره کافران خواهد بود.(احقاق الحق تستري 58/2).

حال با توجه به مطالب بالا و نظر قبلي بنده که نوشته بودم:
پايه و اصول دين خطا بردار نيستند والا دين به فساد کشيده ميشود. پس واجب است ادله آن به هيچ وجه جاي احتمال و خطا نداشته
باشد زيرا اين يک قائده اصلي است که وقتي دليل وارد احتمال شد استدلال به آن جائز نيست و چنين ادله اي جز در قران کريم که خداوند متعهد حفظ آن شده است يافت نميشود.
اما در مورد روايت کافي که نوشته بوديد قسمت سوم روايت نوشته نشده بود.ما همين روايت را بررسي مي کنيم.اين روايت مي گويد:من عرفنا كان مؤمنا ، ومن أنكرنا كان كافرا.پس کسي که امام را بشناسد و امامت او را منکر شود مانند اکثريت مسلمانان غير اثني عشري که امامان شما را مي شناسند و امامت بعضي از آنان را منکر هستند.پس همه ي آنها شامل قسمت نخستين روايت مي شوند و کافر محسوب مي شوند.اما قسمت سوم روايت که مي گويد هر کس ما را نشناسد که مطمئنا با توجه به پيشرفت علم و گستردگي اطلاع رساني ها ، تعداد اين افراد بسيار کم است.اما باز هم طبق روايت اين افراد گمراه محسوب مي شوند.

اما در مورد موقف علماي شما در مورد اهل سنت:همانطور که مي دانيد صحابه رسول خدا نزد اهل سنت گرامي هستند و برترين آنها خلفا هستند.علماي شما در مورد آنها مطالب زننده اي گفته اند که آنها را مي گذارم:
مفضل از آن حضرت (امام صادق) پرسيد پس از آن فتح قائم به کجا مي رود؟ حضرت فرمود:...آن حضرت به قبر رسول خدا مي رسد ... پس از سه روز مهدي در انجا حاضر شده و ديوارها را از روي قبر آن دو (ابوبکر و عمر)بر مي دارد و به نقباي خود مي فرمايد که قبر اين دو نفر را بشکافيد و ايشان را جستجو نماييد.سپس با دستهاي خود جستجو کرده ، ايشان را بيرون مي آورند در حالي که مانند ايام حياتشان تر و تازه هستند و تغيير نيافته اند.حضرت کفنهايشان از بدنهاشان در مي آورد و امر مي کند که ايشان را به بالاي درخت خشکيده و پوسيده اي بالا برده و به دار آويزند....(مهدي)به باد سياه امر مي فرمايد که بر آنها بوزد و ايشان را مانند ريشه هاي پوسيده خرما بگرداند.سپس به ياران خود امر مي کند آن دو را از دار پايين آورند و به اذن خداي متعال آنها را زنده مي گرداند و دستور مي دهد همه مردم جمع شوند.پس از آن عملکردهاي آن دو را در هر عصر زمان بر آنها بازگو مي نمايد و مي فرمايد:
کشته شدن هابيل پسر آدم ، جمع کردن آتش براي سوزاندن ابراهيم ، انداختن يوسف به چاه و حبس او ، افتادن يونس در شکم ماهي ، قتل يحيي ، توطئه به دام انداختن عيسي ، عذاب و اذيت جرجيس و دانيال ، کتک خوردن سلمان فارسي ، افروختن آتش بر در خانه حظرت زهرا براي سوزاندن حضرت علي و فاطمه و حسن و حسين ، تازيانه زدن به دست فاطمه زهرا ، سقط محسن او ، خوراندن زهر به امام حسن ، شهيد کردن امام حسين ، بريدن سرهاي بچه ها و عموزادگان و ياران آن حضرت ، اسير کردن ذريه پيامبر ، ريختن خونهاي آل محمد ، هر خون ريخته شده ، هر فرجي که به طريق حرام وطي شده ، هر خيانت و معصيت و ظلمي که از عهد آدم تا قيام قائم از مردم صادر شده همه و همه به گردن شما (ابوبکر و عمر)است و ايشان نيز به آن اقرار و اعتراف مي کنند.
سپس آن حضرت دستور مي دهد که قصاص مظلمه آنانکه در آنجا حاضر هستند از ايشان گرفته شود و بعد ايشان را دوباره بالاي همان درخت به دار آويخته و به آتش مي فرمايد که ايشان را با آن درخت بسوزاند.سپس به باد امر مي فرمايد که خاکستر آن را به درياها بپاشد.مفضل پرسيد آيا اين آخرين عذاب آنهاست؟ حضرت فرمود:هيهات اي مفضل به خدا سوگند که هر آينه ايشان زنده مي شوند و سيد اکبر يعني رسول خدا و صديق اکبر يعني اميرالمومنين و نيز فاطمه ، حسن ، حسين و ساير ائمه و هر مومني که ايمانش کامل و هر کافري که کفرش در مرتبه ي کمال باشد حاضر مي شوند و از ايشان براي خود قصاص و انتقام مي گيرند به طوري که در هر شبانه روز هزار بار کشته و زنده مي شوند تا وقتي که خدا بخواهد.(اسرار آفرينش اهل بيت ص 427-429 و عبقري الحسان ج 128/2).


عمر بيماريي داشت که فقط با آب مردان شفا مي يافت. (انوار نعمانيه 63/1).


در کتاب الصراط المستقيم 30/2 آمده است:عثمان مخنث بود و با او بازي مي شد.

يعني نعوذ بالله عثمان داماد پيامبر اسلام لواط گر بوده و در لواط مفعول بوده است.

محمد باقر مجلسي در کتاب حياة القلوب 854/2 مي گويد:امام مهدي در هنگام ظهور عايشه را حد خواهد زد.

مقبول احمد در ترجمه معاني قران به اردو ص 840 سوره احزاب مي گويد:عايشه مرتکب زنا شده است.

برسي در مشارق انوار اليقين ص 86 مي گويد:عائشه 40 دينار از راه خيانت جمع کرد.

اعتقاد ما در برائت آنست كه بيزاري جويند ازبت هائي چهار گانه يعنى أبوبكر عمر عثمان ومعاوية وزنان چهار گانه يعنى عائشه وحفصه وهند وأم الحكم واز جميع أشياع وأتباع ايشان وآنكه ايشان بدترين خلق خدايند. وآنكه تمام نمى شود اقرار بخدا ورسول وأئمه مگر به بيزارى ازدشمنان ايشان (حق اليقين، محمد باقر مجلسي ص519)


ابو حنيفه نزد شيعه اماميه ناصبي است (کافي 292/8 عدة مسائل 270 ، 268 ، 265 ، 263 ، 253 و انوار نعمانيه 307/2
کليني در کافي 58/1 و حر عاملي در وسائل الشيعه 33/18 روايت مي کنند از موسي کاظم که ابوحنيفه را لعنت کرد.

يکي از ملاک هاي تشخيص حديث نزد شيعيان اثني عشري اين است که حديث را با حديث اهل سنت مقايسه مي کنند اگر با حديث آنان موافق بود ضعيف است و اگر با حديث آنان موافق بود مي پذيرند.

و مهمتر از همه ي اينها دعايي است به نام صنمي قريش که نشان دهنده عمق محبت شما به اهل سنت است:

اللهم صل على محمد وآل محمد والعن صنمي قريش وجبتيهما وطاغوتيها وأفكيها وابنتيهما اللذين خالفا أمرك وأنكرا وحيك وجحدا إنعامك وعصيا رسولك وقلبا دينك وحرفا كتابك وأحبا أعداءك وجحدا آلاءك وعطلا أحكامك وأبطلا فرائضك وألحدا في آياتك وعاديا أولياءك وواليا أعداءك وخربا بلادك وأفسدا عبادك. اللهم العنهما وأتباعهما وأولياءهما وأشياعهما ومحبيهما وأنصارهما، اللهم ألعنهما في مكنون السر وظاهر العلانية لعنا كثيرا أبدا دائما سرمداً لا انقطاع لأمده ولا نفاذ لعدده لعنا يعود أوله ولا يروح آخره لهم ولأعوانهم وأنصارهم ومحبيهم ومواليهم والمسلمين لهم والمائلين إليهم والناهضين باحتجاجهم والمقتدين بكلامهم والمصدقين بأحكامهم (قل أربع مرات اللهم عذبهم عذابا يستغيث منه أهل النار آمين رب العالمين

خود شما که اين همه ادعاي وحدت مي کنيد در نظرات مربوط به اين لينک:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=monazerat&id=4
در جواب آقاي طه بهنام نوشته ايد:نمازي كه آن‌ها مي‌خوانند ، با نماز ما تفاوت اساسي دارد ، روزه آن‌ها با روزه ما و ... . در كمتر مسأله فقهي و عقيدتي است كه اين هفتاد فرقه با يكديگر اختلاف نداشته باشند .
بالأخره كداميك از آن‌ها درست است ؟
گفته‌ايد : " صراط مستقيم روشن است "
آيا راهي كه عمر رفته است ، صراط مستقيم الهي است و يا راهي كه امير المؤمنين عليه السلام رفته است ؟
آيا راهي كه عائشه رفته است صراط مستقيم الهي است و يا راهي كه امام علي عليه السلام رفته است ؟
نمي‌شود كه همه راههاي كاملاً متضاد ، صراط مستقيم الهي باشد .


معناي اين جملات چيست؟

يعني اهل سنت گمراه هستند و راهشان طراط مستقيم نيست و با شما زمين تا آسمان فرق

پاسخ:
با سلام

آيا به نظر شما معني دارد کسي بگويد مقام معاد از مقام امامت بالاتر است ؟

دوباره تکرار مي کنيم که شما بين دو معني براي اصل ، خلط کرده ايد .

يکي از معاني اصول دين همان معناي اصطلاحي است که سه مطلب است ، توحيد و نبوت و معاد . و منکر يکي از اين سه کافر

معني ديگر يعني رکن دين ؛ همانطور که در صحيح بخاري آمده است :

بُنِيَ الْإِسْلَامُ على خَمْسٍ شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إلا الله وَأَنَّ مُحَمَّدًا رسول اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ وَالْحَجِّ وَصَوْمِ رَمَضَانَ

صحيح البخاري  ج 1   ص 12

آيا شما نماز و روزه و ... را از اصول دين مي دانيد ؟ يا از فروع ؟

معني ارکان و اصول در اين روايات و سخنان به معني ارکان ايمان است . و ما امامت را از اهم آنها مي دانيم .

البته در مورد اينکه ما شيعيان مانند ساير فرق مسلمان تنها فرقه خود را فرقه ناجيه مي دانيم شکي نيست و معني حقانيت نيز همين است .

اما اين به معني کافر دانستن ساير مسلمانان نيست .

موفق باشيد


22 | موحد | | ١٢:٠٠ - ٣٠ آذر ١٣٨٧ |
نظر قبلي بنده كامل نيامده . ادامه نظر رو اينجا مينويسم:

معناي اين جملات چيست؟

يعني اهل سنت گمراه هستند و راهشان طراط مستقيم نيست و با شما زمين تا آسمان فرق دارند چنانکه بالاتر از همين جملات نوشته ايد:

اسلامي كه شيعيان پيروي مي‌كنند با اسلامي كه فرقه‌هاي اهل سنت ، 180 درجه تفاوت دارد .

پس خواهشا ديگر اين همه سنگ وحدت را به سينه نزنيد و با کساني که 180 درجه با شما تفاوت دارند ادعاي برادري نکنيد.

اما در مورد تکفير شيعيان:اهل سنت کساني را تکفير مي کنند که معتقد به تحريف قران هستند و صحابه رسول خدا را مرتد مي دانند و از غير خدا حاجت مي خواهند و دلايل ديگر که هر کس معتقد به آنها باشد کافر است و فرقي نمي کند شيعه باشد يا نه.
اما در مورد كمك نكردن حزب الله:اهل سنت اعمال شيعه اثني عشري را بر عليه اهل سنت در طول تاريخ مشاهده کرده اند و ديده اند زماني که شيعيان اثني عشري به حکومت رسيده اند اهل سنت را وحشيانه کشته اند.نمونه آن خيانت وزير شيعه ابن علقمي به همکاري طوسي شيعه بود که هر دو با همکاري هم بغداد را از دست مسلمين خارج ساختند و مغولان را بر آن حاکم کردند و مغولان تا چند روز فقط مردم را مي کشتند و جوي خون در بغداد جاري شد.يا اعمال اسماعيل صفوي که پس از حاکم شدن قصاوتهايي از خود نشان داد که در طول تاريخ بي نظير بوده است .خونخواري هايي مانند خوردن گوشت انسان نبش قبر بسياري از افراد و سوزاندن جسد آن افراد که يکي از اين افراد ابوحنيفه رحمه الله بود و پس از نبش قبر او و سوزاندن جسدش بر روي قبر او مستراح ساخت و به هر کس که در آنجا قضاي حاجت مي کرد 25 دينار تبريزي مي داد (نصرالله فلسفي زندگي شاه عباس اول جلد 3 ص 32).و علامه شما مجلسي در كتب مختلف خود اين حکومت را حکومتي الهي مي داند و آنها را مورد ستايش قرار مي دهد و مثلا در زير حديثي که مي گويد قومي از سمت شرق خارج مي شوند و حق را مي جويند و ... علامه تان مي گويد منظور دولت صفوي است.و يا در جلد 98 ص 33 از کتاب بحارالانوار مي گويدخداوند قبور سلاطين صفوي را پر از نور کند و چاپلوسي هايي از اين قبيل که کتبش از آنها مملو است.و همين حکومت حاکم کنوني بر ايران که افتخار دارد چند مسجد و مدرسه ديني اهل سنت را تاکنون بسته و يا خراب کرده است و چندين عالم اهل سنت را شهيد کرده و چندين عالم را زنداني کرده است و در پايتخت ايران اجازه ساخت مسجد براي اهل سنت را نمي دهد.آيا با بروز دادن اينچنين اعمالي از سوي شيعه اثني عشري شما همچنان انتظار داريد اهل سنت با آنها همکاري کنند تا آنها حکومت به دست بياورند؟؟؟؟

در مورد نيامدن اسامي امامان در قران در زير همان لينک پاسخ خواهم داد..

پاسخ:
با سلام

درست است که ما شيعيان مانند ساير مذاهب اهل سنت تنها خود را بر حق مي دانيم ، اما اين به معني جهنمي بودن تمامي اهل ساير فرق نيست ؛ بلکه به عکس اهل سنت که تمامي شيعه را اهل جهنم مي دانند ما بسياري از اهل سنت را اهل بهشت مي دانيم ، در اصول کافي با سند صحيح آمده است که خداوند نيکوکاران مستضعفين اهل سنت را به فضل خويش وارد بهشت خواهد کرد .

و حتي اگر همه ايشان اهل جهنم بودند اما باز اتحاد با آنها سبب قوت شوکت اسلام و ذلت کفر بود و همين براي وجوب وحدت کافي بود . البته برداشت شما از وحدت برداشتي اشتباه است ؛ مي توانيد براي فهميدن نظر ما در مورد وحدت به آدرس ذيل مراجعه نماييد :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=55

اما در مورد تکفير ؛ فرموده ايد اهل سنت تنها کساني را تکفير مي کنند که از غير خدا حاجت مي خواهند (يعني تمام شيعه) يا کساني که صحابه را مرتد بدانند (يعني تمامي شيعه و سني) مي توانيد براي فهميدن اشتباه خويش به آدرس ذيل مراجعه کنيد تا بدانيد اهل سنت نيز مي گويند ارتدت العرب قاطبة !!! يا ارتد الناس الا خمس و...

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=sokhan&id=89

اما در مورد کمک نکردن به حزب الله : فرموده ايد شيعيان هر زمان به حکومت رسيده اند اهل سنت را وحشيانه کشته اند !!! جداي از اينکه اين مطلب دقيقا مخالف با تاريخ است (زيرا در هرجا حکومت در دست اهل سنت بوده است شيعيان در خفقان شديد بوده اند) چرا به زندگي خود در جمهوري اسلامي اشاره نمي کنيد ؟

چرا شما که هر روز ادعا مي کنيد جمعيت اهل سنت روز به روز در ايران در حال افزايش است اين ادعا را داريد ؟ اگر شما را قتل عام مي کنند بايد جمعيت شما کمتر شود نه بيشتر !!! البته ما در اين سايت بناي ورود در مسائل سياسي را نداريم .

در مورد نيامدن نام امامان در قرآن نيز پاسخ شما در سايت داده شده است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=500

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات




23 | مسلمان | | ١٢:٠٠ - ٠١ دي ١٣٨٧ |
آقاي موحد به نكته مهمي اشاره كردند چطور ممكن است كه خداوند در قران از امامت به طور صريح سخني به ميان نياورده باشد و شما آن را جز اصول يا فروع دين يا ايمان يا ... قرار داديد؟ قران به مسايل بسيار ساده تري مانند زنا و دزدي و .. اشاره مستقيم كرده ولي هيچ اشاره دقيق و صريحي به امامت نكرده است. تكليف آن اصحابي كه به امامت ايمان نداشتند چيست؟ آيا آنها به جهنم ميروند و تمام زحماتي را كه براي اسلام كشيدند بر باد رفته است؟

پاسخ:
با سلام

همانطور که به کرات در اين سايت به اين سوال پاسخ داده شده است ، دوباره مطرح مي کنيم :

1- شيعيان امامات را جزو اصول دين نمي دانند ؛ بلکه اصول دين سه تا است :توحيد نبوت و معاد

بنا بر اين شکي در مسلمان بودن ساير فرق (غير از خوارج و نواصب و مجسمه که همه مسلمانان ايشان را کافر مي دانند) نيست

2- در مورد صحابه اي که قبل از نزول آيه زکات از دنيا رفتند چه مي گوييد ؟

در مورد صحابه اي که قبل از نزول آيه صوم از دنيا رفتند چه مي گوييد ؟

در مورد ياسر و سميه چه مي گوييد که بسياري از شرايع بعد از شهادت ايشان تشريع شد ؟

اگر بگوييد چون اين حکم بعد از شهادت ايشان تشريع شده است به گردن ايشان نيست در مورد ولايت نيز مي توان چنين گفت .

3- بحث ولايت بحثي نبود که در انتهاي عمر رسول خدا (ص) مطرح شود .

اين بحث در ماجراي انذار بستگان مطرح شده و در ابتداي دعوت علني صورت گرفت ؛ بنا بر اين منکر آن مانند کسي است که بعد از نزول آيه صوم ، وجوب آن را قبول نداشته باشد .

4- در مورد ذکر نشدن نام ائمه در قرآن نيز مي توانيد به آدرس ذيل مراجعه نماييد

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=500

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
24 | فقط بنده خدا | | ١٢:٠٠ - ٠١ دي ١٣٨٧ |
سلام بر مومنين
با تشكر از اظهارنظرات عزيزان در بالا به نظر اينجانب به نكات خوبي اشاره شد و بر خود لازم ديدم كه در اين خصوص به چند نكته اشاره نمايم.
1-پيروان تمام اديان،مذاهب و فرق چه اسلامي و چه غير اسلامي خود را بر حق و گروه ناجيه وسايرين را گمراه مي دانند و اگر غير از اين بود بر آنها لازم بود آيين خود را عوض نمايند.
2- ريشه بوجود آمدن فرقه هاي مختلف اختلافات و شبهات در دين مي باشد.تا به حال از خودتان پرسيده ايد چرا اديان الهي دچار تفرقه و چند گانگي گشته اند؟علتش بسيار ساده است .دوري از منشااحكام و اعمال سليقه افرادي كه در نزد مردم بعنوان علما و فقهاي دين شناخته مي شوند.
در واقع اگر ما معتقد به اين اصل باشيم كه خداوند كار دين را پس از پيامبرش به خود امت واگذار نموده در آنصورت برتفرقه صحه گذاره ايم چراكه اولين پيامد اين واگذاري تشدد آرا و برداشتها وتلقي هاي مختلف از احكام الهي و حتي بوجود آمدن فرقه هاي گمراه مي باشد.بنابر اين اين واگذاري محال عقل و نقض غرض است چرا كه قصد خداوند از ارسال پيامبران و احكام الهي ايجاد وحدت در امتها و هدايت آنها بوده است و اين امر با واگذاري دين به خود مردم محقق نمي شود و خداوند كار عبس انجام نمي دهد.
درك اين موضوع در عصر حاضر و براي نسل امروزي بسيار ساده وپيش پا افتاده است وكساني كه مدعي هستند خداوند امور دين ودنياي مردم را پس از پيامبراعظم(ص) به خود امت واگذار كرده در واقع نعوذبه الله به خدايي اعتقاد دارند كه فاقد حداقل بصيرت وآينده نگري است خداي آنها كارهاي بيهود وعبس زياد انجام مي دهد واندازه يك آدم بيسواد نيز بينش ندارد.لازم است اين افراد در تفكر توحيدي وخدا شناسي خود تجديد نظر فرمايند.
بر همين اصل و با توجه به اعتقاد مسلمين بر اينكه پيامبر مكرم اسلام(ص) آخرين پيامبر الهي مي باشد ضرورت دارد جانشينان او منتخب خداوند متعال باشند تا اين چند دستگي و تفرقه در بين امت اسلامي رخ ندهدو مردم از مسير هدايت خارج نشوند.يكي از الزامات اين جانشينان عصمت آنها مي باشد و اينهم لازمه اش منصوب بودن از جانب خداوند مي باشد و اين انتصاب بايد قابل اثبات باشد وگرنه هر كسي ادعاي امامت مي كند ودوباره همان نتيجه قبلي حاصل مي گردد.
در اينجا ذكر يك نكته به مخالفان امامت و وصايت پيامبر (ص)كاملا ضروري مي باشدو آن اينكه در آينده اي نه چندان دور اين اعتقاد شما بعنوان يكي از بزرگترين نقاط ضعف وانحراف مذهبتان مورد سوال و ايراد نسلهاي بعديتان قرار خواهد گرفت چرا كه هيچ عقل سليمي اين را نمي پذيرد.در آنصورت چگونه از خدا و پيامبرتان دفاع خواهيد كرد؟در آنروز اگر فرزندانتان شيعه شوند خوب است ولي احتمال اينكه آنان به خدا و پيامبرش كافر شوندبسيار بيشتر است چرا كه نقص بزرگي را به آنها چسبانده ايد.
3-با تمام تفاسير چهار چوب ايمان وكفر به وضوح در قرآن مشخص شده است كه براي نمونه يكي از آيات مربوطه كه البته كمتر مورد توجه قرار گرفته را در اظهار نظر شماره 19 آورده ام.مسلما هر اعتقادي كه خدشه يا نقصي را بر خداوند ،پيامبران،اديان الهي و....وارد نمايد،ناشي جهل و عدم شناخت و عدم ايمان درست و راستين به خداوندمتعال مي باشد و در محدوده كفر قرار مي گيردكه در بالا به يكي از آنها اشاره شد.
4-يكي از بزگترين مشكلات و انحرافات بشر اين است كه دين را با عمل افراد مي سنجند . يعني پيروان ومخالفان يك آيين ،مذهب يا حكومت فكر مي كنند كه آن آيين همان است كه حاكمان يا علماي آنها انجام مي دهند وبراساس عمل افراد در مورد حقانيت يا عدم حقانيت يك آيين الهي يا غير الهي قضاوت مي كنند.در حالي كه اگر من مسلمان خوبي نيستم به معني بد بودن اسلام نيست.در واقع اعمال ما بايد با اسلام سنجيده شود نه اسلام با اعمال ما.
بر همين اساس اعمال حاكمان شيعه(يا سني) معرف شيعه(يا سني) نيست هر چند آنان حاكمان خوبي بوده باشندو نبايداعمال آنها در دين بعنوان سنت پذيرفته شود مگر اينكه منصوب از جانب خداوند باشند.
5-موضوع بعدي واكنش ما در قبال پيروان ساير اديان يا فرقه هامي باشد.اين امر در قرآن به روشني كامل بيان شده است.خداوند متعال چندين با در قرآن موضوع تفرقه در امتها را بيان نموده وآنرا به علت دوري مردم از احكام الهي و فرستادگان خداوند دانسته در عين حال قضاوت در مورد آنان وآنچه بر سرش اختلاف نمودند را خود بر عهده گرفته و فرموده در اين مورد در آخرت قضاوت خواهد.
اين بدان معناست كه ما با وجود اينكه خود را بر حق مي دانيم وديگران را گمراه يا هر چيز ديگر، به اين علت حق نداريم جان ومال وناموس آنان را مباح بدانيم و خون آنان را بريزيم و به آنان ظلم كنيم.
اين بيان اختلافات وديدگاهها و گمراه خواندن ديگران براي آن بوده كه ما بطرف آن ديدگاهها نرويم وفريب آنان را نخوريم نه براي اينكه همانند حيوانات درنده به جان آنها بيفتم .
حضرت علي(ع)تعبير خوبي براي افراد عصر ما دارد.ما كه پيامبر(ص)را نديده ايم ودستمان از امام زمانمان كوتاه است و مجبوريم به همين كتب و احاديث ونقلها بسنده نماييم وشايد در برخي از موارد از حق وحقايق بدور باشيم وبه آن علم نداشته باشيم را مستضعفين ديني مي نامد و اين اميد وجود دارد كه مورد لطف و بخشش خداوند متعال قرار گيريم . ولي تكفير ديگران و مباح نمودن خون آنها با هيچ يك از آيات قرآن وحتي آحاديث مسند يا مرسل سازگار نيست ودر آن اميدي به بخشودگي وجود ندارد.
در ضمن بحثي كه اينجا در مورد امامت و وصايت پيامبراعظم(ص) داشتم ، جنبه عقلاني و منطقي امامت و تعيين جانشين توسط خداوند متعال بود و برادرانمان در جاهاي ديگر جنبه هاي قرآني و روايي آنرا بخوبي تشريع نموده اند.
التماس دعا
25 | اميد | | ١٢:٠٠ - ٠٢ دي ١٣٨٧ |
به هر حال از دوحالت خارج نيست. يا اعتقادي است يا عبادي.
به هر اگر امامت جزو مسايل اعتقادي است و مسايل اعتقادي مانند عباداتي مثل نماز و روزه و زكات و غيره نيستند كه بر حسب شرايط زمان نازل شوند. مسايل اعتقادي از ابتدا مشخص شده بودند. از حضرت آدم تا خاتم.اما اگر عبادي است مانند نماز و زكات و غيره شما چطور آنرا عبادت ميكنيد؟ حكمش چيست؟ فرائضش چيست؟ سنت هايش كدامند؟ انكار آن چه حكمي دارد؟ از قران دليل بياوريد.
26 | اميد | | ١٢:٠٠ - ٠٤ دي ١٣٨٧ |
چرا به سوال من جواب نداديد؟ امامت اعتقادي است يا عبادي؟

پاسخ:
با سلام

واضح است که امامت امري است اعتقادي که در همه عبادات اثر گذار است . همانند اعتقاد به نبوت که در همه عبادات تاثير دارد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات
27 | مسعود راشد | | ١٢:٠٠ - ٠٤ بهمن ١٣٨٧ |
با عرض سلام خدمت شما بزرگواران و خادمين ولايت از اين همه زحمت شما که براي حفظ اعتقادات و باورهاي شيعه ميکشيد صميمانه تشکر مينمايم انشالله اجرتان با مولاي متقيان حضرت اميرالمومنين حيدر کرار آقام علي بن ابيطالب عليه السلام يک سوال چند روزي هست که برام پيش اومده و فکرمو خيلي به خودش مشغول کرده سوالم هم اينه اگر عمر وابابکر لعنت الله اجمعين بد بوده اند و کافر چرا حضرت علي عليه السلام به آن ها اقتدا کرده و پشت سر اين دو ملعون نماز مي گزارده اند؟ مسعود 18 اصفهان التماس دعا يا علي

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
پاسخ شما در آدرس ذيل داده شده است :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1320
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
28 | مسعود راشد | | ١٢:٠٠ - ٠٤ بهمن ١٣٨٧ |
با عرض سلام خدمت شما بزرگواران و خادمين ولايت از اين همه زحمت شما که براي حفظ اعتقادات و باورهاي شيعه ميکشيد صميمانه تشکر مينمايم انشالله اجرتان با مولاي متقيان حضرت اميرالمومنين حيدر کرار آقام علي بن ابيطالب عليه السلام
يک سوال چند روزي هست که برام پيش اومده و فکرمو خيلي به خودش مشغول کرده سوالم هم اينه
اگر عمر وابابکر لعنت الله اجمعين بد بوده اند و کافر چرا حضرت علي عليه السلام به آن ها اقتدا کرده و پشت سر اين دو ملعون نماز مي گزارده اند؟
مسعود 18 اصفهان
التماس دعا يا علي
29 | فرهاد رضازاده | | ١٢:٠٠ - ١١ بهمن ١٣٨٧ |
با سلام چرا نرم افزار مربوط به امام رضا (ع) عمل نميكند

پاسخ:
با سلام
اگر منظور نرم افزار «در حريم طوس» مي باشد که از تاريخ توليد اين نرم فزار زمان بسياري گذشته و تاکنون نسخه هاي بسياري از آن تکثير شده و مشکلي در اصل نرم افزار نيست و حتي از طريق آدرس اينترنتي toos.valiasr-aj.net نيز بصورت تحت وب نيز ارائه شده
نهايتا با توجه به اين توضيحات اگر مشکل فني خاصي در سيستم خود با اين نرم افزار داريد، توضيح بيشتر دهيد و يا بصورت تلفني و يا حضوري مراجعه نماييد.
موفق و مؤيد باشيد
معاونت اطلاع رساني

30 | محمد خشكباري | | ١٢:٠٠ - ١٢ بهمن ١٣٨٧ |
چرا پيامبر ص امام علي را جاي خود در بستر گذاشت و ابوبكر رو برد ؟اگر امام شهيد ميشدند پس امامت چي ميشد؟ با تشكر

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اگر امام (عليه السلام) به جاي پيامبر (ص) نمي خوابيد ، ديگر پيامبري باقي نمي ماند تا بحث امامت و جانشيني وي مطرح شود ؛ چون در آن موقعيت کسي نبود که توانايي روحي و ديني انجام اين ماموريت مهم را داشته باشد جز امير مومنان (ع)
اما در مورد اينکه پيامبر (ص) ابوبکر را به همراه خود بردند مي توانيد به روايات ذيل توجه کنيد :
احمد بن حنبل و بسياري از علماي اهل سنت اين روايت را نقل مي کنند که :
(عباس بن عبد المطلب) قَالَ وَشَرَى عَلِيٌّ نَفْسَهُ لَبِسَ ثَوْبَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ نَامَ مَكَانَهُ قَالَ وَكَانَ الْمُشْرِكُونَ يَرْمُونَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَجَاءَ أَبُو بَكْرٍ وَعَلِيٌّ نَائِمٌ قَالَ وَأَبُو بَكْرٍ يَحْسَبُ أَنَّهُ نَبِيُّ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ إِنَّ نَبِيَّ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ انْطَلَقَ نَحْوَ بِئْرِ مَيْمُونٍ فَأَدْرِكْهُ قَالَ فَانْطَلَقَ أَبُو بَكْرٍ فَدَخَلَ مَعَهُ الْغَارَ....
مسند احمد بن حنبل ج 1 ، ص 331 ، باب مسند عبد الله بن عباس بن عبد المطلب ، چاپ :دار الصادر – بيروت ؛ المستدرک علي الصحيحين ج3 ، ص 133 ، کتاب معرفة الصحابة باب فضائل علي بن أبي طالب باب جمع النبي صلي الله عليه و آله و سلم اهل بيته و قرأ آية التطهير ، چاپ دار المعرفة – بيروت ؛ فضائل الصحابة ج 2 ، ص 684 ، ح 1168.
عباس بن عبد المطلب مي گويد : علي صلوات الله و سلامه عليه ( جانش را درطبق اخلاص گذاشته و ) آماده شد تا جانش را در راه خدا فداي رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم کند ، لباس پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله وسلم را پوشيد و درجاي آن حضرت خوابيد . ابن عباس مي گويد : مشرکين دنبال رسول خدا مي گشتند ، پس أبي بکر آمد و گمان کرد که اين شخصي که در اين مکان خوابيده است پيامبر خداست پس او را صدا زد : اي پيامبر خدا.... در اين هنگام علي عليه السلام به او فرمود : پيامبر خدا به طرف چاه ميمون رفته است اگر با او کاري داري به دنبالش برو.
پس ابي بکر به طرف چاه ميمون رفت و به پيامبر اکرم رسيد و با ايشان داخل در غار گرديد .
شيخ ابوهاشم بن صباغ مالکي نيز مي گويد :
« .... فأمر رسول الله علياً فنام علي فراشه و خشي إبن أبي قحافة أن يدل القوم عليه فأخذه معه و مضي إلي الغار»
النور و البرهان باب « قم فأنذر» و « فاصدع بما تؤمر»
پيامبراکرم صلي الله عليه و آله وسلم به علي عليه السلا م امر کردند که در آن شب در جاي ايشان بخوابد و ايشان هم اطاعت نمود اما ترسيدند که ابي بکر جاي ايشان را به مشرکين نشان دهد بخاطر همين او را با خود به غار بردند .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
31 | حق جو | | ١٢:٠٠ - ١٦ بهمن ١٣٨٧ |
ابتدا از نظر علم انصاب اينان يك بار هم كه شده مادران خود را مورد تفقد قرارد بدهند كه در زماني كه در رحم مامانشان بوده اند آيا پداراني داشته اند يا ..../ و اگر به نتيجه روشني نرسيدند بداند كه عنادشان با اصل حق بر مي گردد به گجا .
32 | مجيد حقي | | ١٢:٠٠ - ٢٣ بهمن ١٣٨٧ |
اگر امام علي و خاندانش بعد از پيامبر خليفه مي شدند اين حکومت مي شد حکومت پادشاهي ؟!!!! پس حکومت پيامبران نيز پادشاهي است نه الهي چون هر پيامبر فرزندش را جانشين خود ميکرد!
33 | جوادراستگو | | ١٢:٠٠ - ٠٦ اسفند ١٣٨٧ |
آقاي حقي ما معتقديم كه امامت منصبي الهي است .چون وقتي ابراهيم از خداوند امامت را در نسل خود تقاضا مي كند (به قول شما بادشاهي است ونبايد صحيح باشد ) خدا مي فرمايد :لا ينال عهدي الظالمين" يعني عهد من (امامت) به ستمگاران نمي رسد. 2نكته اينجاست :1-انتخاب امام مربوط به خداست 2-شرط امامت عدالت است اگرچه فرزند رسول يا امام قبلي باشد.
اما كلامي با آقا حامد .ما كينه آناني را به دل داريم كه به نقل كتاب صحيح شما فاطمه كه غضبش غضب رسول وخداست از آنان كينه داشت تا از دنيا رفت.
34 | فياض | | ١٢:٠٠ - ١٨ شهریور ١٣٨٨ |
سلام
من مطالبتان راامروز خواندم
دشمنان اسلام هميشه نسبت به علي (ع) بخل مي ورزيدند وازايشان کينه داشتندحتما ماجراي بره هايي که معاويه براي ايجادکينه ودشمني دردل بچه هارامي دانيد آنان حتي براي ايجاددشمني عليه مولادرآينده نيزبرنامه ريزي مي کردند.
35 | امير نبوتي | | ٠٤:٢٥ - ١٧ بهمن ١٣٨٩ |


با توجه به اينکه ولايت اميرالمومنين ولايتي تکويني است آيا اين خلافت ظاهري بر جنيان نيز بوده بعد از ماجراي سقيفه که توسط انسان هايي انجام شد ،در اين صورت بايست اين خلافت ظاهري مستمر بوده باشد تا امروز با امامت حجة بن الحسن العسکري ، چرا که بعضي از علما معتقد به نبودن فرقه سني در ميان جنيان اند و به طور کلي اين شان امامت براي جنيان نيز هست ؟
36 | دوستار اهل بيت | | ١٤:٣٠ - ٠٧ ارديبهشت ١٣٩٠ |
جالب است اين را مطالعه كنيد :
كلمه بسم از(بسم الله )مشتمل بر سه حرف ب و س و م است عدد حروف ب و م 92 است و عدد اسم محمد (صلى الله عليه وآله ) نيز 92 مى باشد. زيرا عدد ملفوظى م 90 و ب 2 است عدد ملفوظى س 120، و عدد اسم على (عليه السلام ) وقتى كه با ياء مشدد خوانده مى شود، نيز 120 است به اين ترتيب كلمه ، بسم اشاره به مقام نبوت و ولايت دارد.
خيلي جالب است دربسم الله خداوند بزرگ همم نام خودش را آورده وهمم نام پيامبروجانشين پيامبرش را !!؟؟؟
1 |شهاب||١٦:١٨ - ١٨ دي ١٣٩٦ |
0
 
0
مطمعنی حالت خوبه؟چند وقت دیگه طرز درست کردت کامپیوتر را هم از قران در میاری.ادامه بده
37 | حسين | | ٢٠:٢٥ - ٣٠ مرداد ١٣٩١ |
چون عمر وابو بکر و ابوعبيده گور کن عهدنامه اي نوشتند درخانه يکعبه گذا شتند وباهم هم قم شدند که دنگذارند حضرت لي به خلافت برسد
38 | جواد فخاري | | ٠٨:١٤ - ١٢ آبان ١٣٩١ |
با سلام
فکرکنم اگر مي نوشتيد انتقام گرفتن از حضرت علي به خاطر انتقام گرفتن از پيامبر بهتر بود چرا که اين جمله شما که نوشتيد ج : انتقام پيامبر از امير المؤمنين عليه السلام - ايهام دارد و خداي نکرده معناي بدي پيدا مي کند باتشکر
39 | محمدعلي | | ١٧:٠٤ - ٢١ مرداد ١٣٩٢ |
به نام خدا داشتم بخش نظرات رو ميخوندم ازهمه جالبتر برام کامنت شماره21و22بود که آقاي موحد رواياتي رو از ائمه اطهار عليهم السلام وسخنان علما وفقهاي شيعه مبني براينکه امامت اصلي از اصول دين هست ومنکر امامت کافر واز اسلام خارج هست حالا من ميخوام جواب اين حرفهاي موحد رو بدم 1-نظر شيعه درباره ي اهل سنت علماي شيعه درطول تاريخ از همون زمان شيخ طوسي وشيخ مفيد وسيد مرتضي(رضوان الله عليهم اجمعين)تا الان هميشه حکم به مسلمون بودن وطهارت اهل سنت دادن هيچ عالمي حکم به کفر اهل سنت نداده واگر هم عده اي حکم به کفر اونها داده باشن خيلي کم و از تعداد انگشتهاي دست هم کمترن وحرف اونا نميتونه بيانگر نظر کل شيعيان باشه حالا براي نمونه من به نظر چند نفر ازعلماي شيعه اشاره ميکنم: 1-آيت الله خويي مرحوم حضرت آيت الله خويي ميگه:((براي ثابت شدن اسلام يک نفر،شهادتين کافي است.))وبعد در ادامه هم ميگه:((سنت قطعي جريان دارد بر طهارت اهل سنت وافراد متشرع در زمان ائمه عليهم السلام وخود ائمه از اهل سنت گوشت ميخريدند و ذبيحه آنها را حلال ميدانستند وبا آنان رفت و آمد داشتند.)) کتاب الطهارة تاليف آيت الله خويي جلد2ص84 چاپ سوم سال 1410ه.ق نشر دارالهادي قم 2-علامه حلي علامه حلي هم درباره ي اهل سنت ميفرمايند:((ذبيحه اهل سنت پاک است وميتوان خورد مگر ذبيحه ناصبي را.)) کتاب مختلف الشيعه ج8ص300 3-علامه طباطبايي (متوفي1231ه.ق) مرحوم طباطبايي هم درباره ي اهل سنت مينويسد:((ازدواج با اهل سنت اشکالي ندارد وذبيحه آنان پاک است.)) کتاب رياض المسائل ج12ص102 4-شيخ محمد حسن نجفي معروف به صاحب جواهر شيخ محمدحسن نجفي که ازفقهاي سرشناس شيعه وبه تعبيري گل سرسبد فقهاي شيعه هست هم فتوا داده:((کساني که ميگويند اهل سنت کافرند،نظرشان نظري فاسد است،رواياتمعتبري وجو دارد که به وسيله عمل اصحاب و سيره قطعي تکميل شده است ودلالت ميکند که اسلام فقط با شهادتين محقق ميشود واهل سنت هم به شهادتين معتقدند.وبه اين شهادتين است که خونها محترم ميشود زنان به ازدواج درمي آيند وارث حلال ميشود.)) جواهرکلام ج4ص83
40 | محمدعلي | | ٢٠:٠٣ - ٢٨ مرداد ١٣٩٢ |
خلاصه جناب موحد وبقيه ي وهابيها وسنيهايي که به شيعه اتهام ميزنيد که شيعيان اهل سنت رو تکفير ميکنند!واقعا اگر نظر علماي شيعه اين بود که اهل سنت کافر ونجس هستند پس چرا علماي شيعه مثل آيت الله خويي وعلامه حلي وشيخ محمد حسن نجفي فتوا به طهارت ومسلمان بودن اهل سنت دادند و ازدواج وخريد وفروش با اهل سنت رو جايز دونستند؟؟در ضمن همونطور که گروه پاسخ به شبهات گفتند امامت از اصول ايمان هست نه اسلام!تفاوت بين مسلمان ومومن تفاوت بين زمين تا آسمون هست!!و بايد عرض کنم که عده اي از علماي شيعه گفتند که امامت از اصول مذهب هست نه دين جناب موحد! تازه حتي اگه فرض کنيم که علماي شيعه فتوا به کفر اهل سنت داده باشند بازم نبايد شما عيبي بگيريد چون که خود علماي اهل سنت و وهابيت فتوا به خروج شيعه از اسلام ومباح بودن خون وجان ومال وناموس اونها دادن 2-تکفيرشيعه توسط عده اي از اهل سنت و وهابيت 1-ابن تيميه حراني(متوفاي728ه.ق)موسس فرقه وهابيت فتوا داده اند:((اگر در کاري مستحب فسادي ترجيحي وجود داشته باشد ديگر مستحب نخواهد بود،از اين رو برخي از فقها قائل به ترک برخي ازمستحبات شده اند درصورتي که شعار ايشان(شيعه)شده باشد،زيرا در اين صورت سني از رافضي(شيعه)تشخيص داده نميشودوالبته مصلحت جدايي از شيعيان به سبب کنار گرفتن ومخالفت با ايشان،از مصلحت اين مستحب بيشتر است.)) منهاج السنة ج4ص154 2-ابن حجرعسقلاني درکتاب فتح الباري مينويسد:((درباره درود فرستادن به کسي جز پيامبران اختلاف پديد آمده است.....وبه تبع به مردگان نيز مي توان درود فرستاد ولي نه براي يک نفر،زيرا درود بر يک نفر شعار رافضيان است.)) فتح الباري شرح صحيح بخاري 3-مولف کتاب الهداية که حنفي مذهب است ميگويد:((انگشر دست راست کردن مشروع است ولي چون عادت رافضه است ما انگشتري را در دست چپ ميکنيم.)) منهاج الکرامة ص108والصراط المستقيم ج2ص510 4-ابوحنيفه،مالک واحمدبن حنبل همگي گفته اند:((برجسته درست کردن قبر بهتر است زيرا مسطح بودن شعار شيعه شده است.)) رحمة الامة في الاختلاف الائمة ص155 5-علي بن عبدالصمد ميگويد:((از احمدبن حنبل درباره همسايه ام که رافضي است وبرمن سلام ميداد پرسش کردم.پرسيدم آيا ميتوانم جواب سلام اورا بدهم؟پاسخ داد خير.)) کتاب السنة ج3ص493(سند اين روايت هم صحيح است) 6-ابن حجرهيثمي بعد از آوردن آيه29سوره فتح(محمدا سول الله ووالذين معه اشداءعلي الکفار...تا آنجا که ميفرمايدليغيظ بهم الکفار)نقل ميکند:((امام مالک از اين نتيجه ميگيرد رافضياني که به صحابه کينه ميورزند کافر هستند.او ميگويد زيرا صحابه بديشان خشم ميورزند وکسي که صحابه بديشان خشم ورزند کافر هست.....وشافعي نيز دراعتقاد به کفر شيعيان با او موافقت ميکند.)) الصواعق المحرقه ص243 7-از بن باز مفتي اعظم سابق عربستان استفتاء شده:با توجه به آگاهي شما از گذشته شيعيان،نظرتان درباره وحدت اهل سنت با شيعيان چيست؟بن باز درجواب گفت:نزديکي بين شيعيان واهل سنت ممکن نيست زيرا عقايد اين دو با هم سازگاري ندارد هم بستگي ميان آنان امکان پذير نيست همانگونه که نميشود يهود،نصارا وبت پرستان را با اهل سنت دريک جا جمع کرد تقريب ايجاد کرد. مجموع الفتاوا ومقالات بن باز ج5ص156 8-شيخ عبدالعزيزقاري ار علماي وهابي در مدينه در مصاحبه اي ميگويد:((ما امروز در برابر دشمن مشترکي قرار داريم که داراي سه زاويه مي باشد:آمريکا،يهود وروافض،حوادث عراق ولبنان ثابت کرد که هدف اصلي اين دشمنان اهل سنت وجماعت مي باشند.)) جريدة الرسالة الجمة7رجب1426ه.ق ابفرما آقا موحد!اينم کلام گوهربار علماي بزرگ شما!پس اگر ميخواي اعتراض کني اول به علماي خودت اعتراض کن نه به ما.چطورشد اينهايي که فتوا به کفر وقتل شيعه ميدن هيچ اشکالي نداره اما اگر کسي از علماي شيعه فتوا به کفر اهل سنت بده اشکال داره!واقعا که آقا موحد.... واقعا که!!! راستي يادم رفته بود تو کامنت شماره35احاديث ائمه(ع)رو درباره ي اهل سنت بيارم اينم از احاديث: امام صادق عليه السلام ميفرمايد:((هرکس با اهل سنت درصف اول نماز بگزارد مانند کسي است که درصف اول پشت رسول خدا(ص)نماز گزارده است.)) وسائل الشيعه ج5باب5از ابواب الصلاة حديث1و4ص381 امام صادق عليه السلام باز دراين باره فرمود:((وقتي با اهل سنت نمازگزاردي خداوند به تعداد کساني که از اهل سنت هستند از گناه تو مي بخشايد.)) وسائل الشيعه ج5باب5ازابواب الصلاة حديث2ص381 اما صادق عليه السلام خطاب به عبدالله بن سنان ميفرمايد:((به عيادت بيمارانشان برويد و درتشيع جنازه هايشان شرکت کنيد وبه سود وزيان آنها درمحاکم قضايي شهادت بدهيد وبا آنان درمساجدشان نماز بگزاريد.)) وسائل الشيعه ج5باب5ازابواب الصلاةحديث8ص382 معويه بن وهب از امام صادق عليه السلام پرسيد:با افرادي که بر مذهب ما نيستند چگونه رفتار کنيم؟امام عليه السلام در جواب فرمودند:به امامانتان که از آنها پيروي ميکنيد نگاه کنيد وهر چه آنها انجام دادند شما نيز انجام دهيد.به خدا سوگند انان از بيمارانشان عيادت ميکنند و در تشييع جنازه هايشان حاضر ميشوند وبه سود وزيانشان گواهي داده وامانتشان را به آنها مي پردازند. اصول کافي ج4کتاب معاشرت باب معاشرت واجب حديث4ص611
  بعدی [1] [2]  
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها