2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
آيا در هيچ يك از مذاهب و فرقه هاي اهل سنت فتوايي بر حلال بودن لواط داده شده است؟
کد مطلب: ٥١٨٥ تاریخ انتشار: ٠١ ارديبهشت ١٣٨٧ تعداد بازدید: 122778
پرسش و پاسخ » اهل سنت
آيا در هيچ يك از مذاهب و فرقه هاي اهل سنت فتوايي بر حلال بودن لواط داده شده است؟

سؤال كننده : با حق

پاسخ :

اجماع امت بر حرمت لواط است

حنفيه انجام دهنده اين كار را حد نمي زنند بلكه تعزير مي كنند

عده اي از علماي شافعي نيز در بعضي موارد در اين كار تعزير مي كنند و نه حد :

عده اي از علماي حنبلي نيز در بعضي موارد تعزير جاري مي كنند و نه حد

تعزير در نظر علمي اهل سنت :

حد اكثر تعزير ده شلاق !!!

علماي اهل سنت متهم به اين عمل شنيع :

يحيي بن أكثم:

ثعالبي : يحيي بن اكثم و بني العباس لواط كارترين افراد عرب!!!

او لواط كار ترين عرب است

اگر جوان خوش سيمايي را مي ديد آب دهانش به راه مي افتاد !!!

وي مامون را به اين كار ترغيب كرد !!!

بني العباس به خاطر وي با غلامان در ارتباط بودند !!!

مامون نيز از يحيي ترس داشت !!!

توصيف كارهاي يحيي از زبان خودش

كنايه نوه ابو حنيفه به يحيي!!!

كنايه هاي شعرا و تصريحات ايشان در مورد يحيي بن اكثم

به او كنايه مي زدند كه بيماري ابنه دارد

زبان يحيي با ديدن جوانان خوش سيما بند مي آمد

عشقبازي با جوانان!!!

عبد الله بن مبارك

خطيب بغدادي

ابن الانماطي

يكي از امامان جماعت معاصر اهل سنت

برخي از بزرگان معاصر وهابيت

حاكمان اهل سنت متهم به اين كار :

وليد بن عبد الملك اموي

مامون و خاندان عباسي

أبو الجيش حاكم دمشق و مصر

هيچ يك از بزرگان مذاهب اربعه اهل سنت اين كار را جايز نمي داند ؛ زيرا جايز دانستن اين عمل مخالفت صريح با نص آيات قرآن است .

حنفيه انجام دهنده اين كار را حد نمي زنند بلكه تعزير مي كنند :

اما در بين ايشان علماي مذهب حنفيه به تبعيت از ابو حنيفه براي انجام اين كار ، شخص را حدّ نمي زنند ؛ بلكه او را طبق نظر حاكم تعزير مي نمايند :

مطلب في حكم اللواطة ... فعند أبي حنيفة يعزر بأمثال هذه الأمور .

حاشية رد المختار ابن عابدين حنفي ج 4 ص 191

در مورد حكم لواط كردن ، در نزد ابو حنيفه براي مثل اين كار شخص تعزير مي شود .

سغدي نيز از علماي حنفيه مي گويد :

حكم اللواطة بالرجال : واما اللواط بالرجال فانه ليس في التحريم كالجماع ولا يحرم شيئا

وحده كحد الزنا في قول النخعي وابي يوسف ومحمد وابي عبد الله وفي قول ابي حنيفة ليس فيه حد وفيه التعزير

فتاوي السغدي ج1/ص269

حكم لواط با مردان ؛ اما لواط با مردان در حرمت مانند حرمت جماع (زنا) نيست ؛ و سبب حرام شدن كسي بر كسي نمي شود ؛ و حد آن در نظر نخعي و ابو يوسف و محمد و ابو عبد الله مانند حد زنا است ؛ اما به نظر ابو حنيفه در اين كار حد جاري نمي شود ولي تعزير مي شود .

عده اي از علماي شافعي نيز در بعضي موارد در اين كار تعزير مي كنند و نه حد :


در اين زمينه از ابن سهل ابي وردي كه از مشهور ترين علماي شافعي است چنين نقل شده است كه :

التلوط بالغلام المملوك : ذكر القاضي الحسين في التعليقة أنه حكي عن الشيخ ابن سهل وهو الأبيوردي كما هو مصرح به في بعض نسخ التعليقة وصرح به ابن الرفعة في الكفاية أن الحد لا يلزم من يلوط بغلام مملوك له بخلاف مملوك الغير ؛ قال القاضي وربما قاسه علي وطء أمته المجوسية أوأخته من الرضاع وفيه قولان انتهي .

وهذا الوجه محكي في البحر والذخائر وغيرهما من كتب الأصحاب لكن غير مضاف إلي قائل معين وعلله صاحب البحر بأن ملكه فيه يصير شبهة في سقوط الحد ؛ والذي جزم به الرافعي تبعا لأكثر الأصحاب أنه لا فرق بين مملوكه وغيره ، نعم في اللواط من أصله قول أن موجبه التعزيز . قال الرافعي : إنه مخرج من القول بنظيره في إتيان البهيمة ، قال : ومنهم من لم يثبته

طبقات الشافعية الكبري ج4 ص45

قاضي حسين در تعليقه خويش آورده است كه از شيخ ابن سهل ابي وردي نقل شده است كه اگر كسي با غلام زرخريد خويش لواط كند حد نمي خورد ؛ اما اگر اين غلام براي ديگري باشد ، حد خواهد خورد .

قاضي گفته است كه شايد اين مطلب را به خاطر قياس با نزديكي با كنيز مجوسي يا خواهر رضاعي گفته باشد ، زيرا در اين موارد دو قول موجود است (يك قول حد و قول ديگر تعزير) .

و اين احتمال در بحر و ذخائر و غير آن نيز از كتب شافعيان نقل شده است اما گوينده معيني براي آن مشخص نشده است ؛ صاحب بحر علت اين فتوا را آن مي داند كه ملكيت در اين موارد سبب وجود شبهه شده و حد را ساقط مي كند !!!

اما آنچه كه رافعي و غير او مانند بيشتر شافعيان بدان يقين پيدا كرده اند آن است كه فرقي بين بنده زرخريد و غير او وجود ندارد .

بله در اصل لواط عده اي نظر دارند كه موجب تعزير است و نه حد .

رافعي گفته است كه اين كار مانند نزديكي با حيوانات است و عده اي در آن حد جاري نمي كنند !!!

عده اي از علماي حنبلي نيز در بعضي موارد تعزير جاري مي كنند و نه حد :

ابن قيم جوزيه ، معروفترين شاگرد ابن تيميه و يكي از رهبران فكري عقيده سلفيه و از بزرگان حنابله مي گويد :

وقال ابن عقيل في فصوله فإن كان الوطء في الدبر في حق اجنبية وجب الحد الذي أوجبناه في اللوط وعلي هذا فحده القتل بكل حال وإن كان في مملوكه فذهب بعض اصحابنا أنه يعتق عليه وأجراه مجري المثلة الظاهرة وهو قول بعض السلف

بدائع الفوائد ج4 ص908

ابن عقيل در كتاب فصول خويش مي گويد : اگر در پشت زن اجنبيه نزديكي نمايد ، حد لواط را خواهد خورد و كشته خواهد شد ؛ اما اگر در پشت بنده خويش چنين نمايد ، عده اي از حنابله فتوا داده اند كه بنده خود به خود آزاد خواهد شد (و حد نمي خورد) ؛ و اين كار را در حكم قطع كردن عضو بنده به حساب آورده اند و اين نظر عده اي از علماي سلف است .


تعزير در نظر علماي اهل سنت چيست :

اما اينكه تعزير در نظر علماي اهل سنت چيست : تعزير آن است كه حاكم اگر بخواهد تنها بر او خشم بگيرد و سپس او را ببخشد و اگر بخواهد او را از يك تا هفتاد ونه ضربه شلاق مي زند ؛ زيلعي حنفي در اين باب مي گويد :

فصل في التعزير ... واجتمعت الأمة علي وجوبه في كبيرة لا توجب الحد أو جناية لا توجب الحد ثمّ هو قد يكون بالحبس وقديكون بالصفع وبتعريك الآذان وقد يكون بالكلام العنيف أو بالضرب وقد يكون بنظر القاضي إليه بوجه عبوس وليس فيه شيء مقدر وإنما هو مفوض إلي رأي الإمام علي ما تقتضي جنايتهم ... وكذا ينظر في أحوالهم فإن من الناس من ينزجر باليسير ومنهم من لا ينزجر إلا بالكثير وذكر في النهاية التعزير علي مراتب تعزير أشراف الأشراف وهم العلماء والعلوية بالإعلام وهو أن يقول له القاضي بلغني أنك تفعل كذا وتعزير الأشراف وهم الأمراء والدهاقين بالإعلام والجر إلي باب القاضي والخصومة في ذلك وتعزير الأوساط وهم السوقية بالإعلام والجر والحبس وتعزير الأخسة بهذا كله والضرب

تبيين الحقائق ج3 ص207

فصلي در باب تعزير : ... و امت اجماع دارند كه تعزير در گناهان كبيره اي است كه موجب حد نمي گردد ؛ تعزير مي تواند با حبس باشد و يا اينكه به آرامي با كف دست بر پشت او بزند و يا اينكه گوش او را به درد آورد و گاهي نيز با كلام تند است يا با زدن و گاهي نيز با تندي نگاه كردن قاضي به شخص است ؛ و مقدار معيني ندارد ؛ و به نظر امام (حاكم شرع) محول مي گردد كه به حسب كاري كه انجام داده اند ايشان را تنبيه كند ... و همچنين حاكم وضعيت مجرم نگاه مي كند ، زيرا بعضي از مردم با تنبيهي كوچك ، ادب شده و بعضي به جز با تنبيه سخت ادب نمي گردند ؛ و در نهايه گفته است كه تعزير به حسب مراتب حالات مردم است ؛ تعزير بزرگترين بزرگان كه علما و سادات هستند و تعزير ايشان به خبر دادن است !!! به اين صورت كه قاضي به او بگويد به من خبر رسيده است كه تو چنين كرده اي !!! و تعزير بزرگان كه امرا و دهداران هستند به خبر دادن و كشاندن وي به سبب اين جرم به در خانه قاضي و دادگاه است ؛ و تعزير مردمان حد وسط كه بازاريان هستند با اعلام و كشاندن به دادگاه و حبس است و تعزير مردمان پايين دست با همه اينها و زدن .


حد اكثر تعزير ده شلاق !!!

همچنين ايشان در صحاح خويش روايت دارند كه حد اكثر تعزير ده شلاق است :

بخاري در صحيح خويش در كتاب المحاربين مي گويد :

حدثنا عبد الله بن يوسف حدثنا الليث حدثني يزيد بن أبي حبيب عن بكير بن عبد الله عن سليمان بن يسار عن عبد الرحمن بن جابر بن عبد الله عن أبي بردة رضي الله عنه قال كان النبي صلي الله عليه وسلم يقول لا يجلد فوق عشر جلدات إلا في حد من حدود الله

حدثنا عمرو بن علي حدثنا فضيل بن سليمان حدثنا مسلم بن أبي مريم حدثني عبد الرحمن بن جابر عمن سمع النبي صلي الله عليه وسلم قال لا عقوبة فوق عشر ضربات إلا في حد من حدود الله

حدثنا يحيي بن سليمان حدثني بن وهب أخبرني عمرو أن بكيرا حدثه قال بينما أنا جالس عند سليمان بن يسار إذ جاء عبد الرحمن بن جابر فحدث سليمان بن يسار ثم أقبل علينا سليمان بن يسار فقال حدثني عبد الرحمن بن جابر ان أباه حدثه أنه سمع أبا بردة الأنصاري قال سمعت النبي صلي الله عليه وسلم يقول لا تجلدوا فوق عشرة أسواط إلا في حد من حدود الله

صحيح البخاري ج6 ص2512 ش 6456 تا 6458 باب كم التعزيز والأدب

رسول خدا مي فرمودند : كسي نبايد در غير از حدي از حدود الهي بيش از ده ضربه شلاق بزند .

مسلم نيز در صحيح خويش در كتاب الحدود شبيه همين روايت را مي آورد :

صحيح مسلم ج3 ص1332 ش 1708 باب قدر أسواط التعزير

متاسفانه همين ساده انگاري در مورد حكم لواط سبب شده است كه عده اي از عالم نمايان ايشان (كه متاسفانه بعد از گذشتن چند سال از زندگيشان به عنوان علماي معروفي مطرح شدند) و نيز خلفايشان اين كار را انجام داده و يا آن را جايز بدانند !!!


علماي اهل سنت متهم به اين عمل شنيع :

يحيي بن أكثم:

وي كه از دشمنان ائمه بوده و مناظره او با امام جواد عليه السلام مشهور است ، در نظر بزرگان اهل سنت از امامان و علماء بلند رتبه به شمار مي رود ؛ ابن كثير در مورد او مي گويد :

كان يحيي بن أكثم من أئمّة السنّة ، وعلماء الناس و من المعظمين للفقه.

البداية والنهاية ج 10 ص 316

يحيي بن اكثم از امامان اهل سنت و از علماي مردم و از بزرگان فقه بود .

او از معروفترين قاضيان اهل سنت و از علماي بنام ايشان بود ؛ در مورد وي شيعه و سني مطالب بسيار نقل كرده اند كه تنها در اين زمينه به كلمات علماي اهل سنت در مورد وي مي پردازيم :

ثعالبي : يحيي بن اكثم و بني العباس لواط كارترين افراد عرب!!!

ثعالبي از علماي به نام اهل سنت و متوفاي 420 كتابي در باره القاب مشهور دارد ؛ وي در اين كتاب مشهورترين شخص در لواط را يحيي بن اكثم معرفي مي كند و مي گويد:

لواط يحيي بن أكثم !!! أصله من مرو فاتصل بالمأمون ايام مقامه بها فاختص به واستولي علي قلبه وصحبه إلي بغداد ومحله منه محل الأقارب أو أقرب .وكان متقدما في الفقه وآداب القضاة حسن العشرة عذب اللسان وافر الحظ من الجد والهزل ولاه المأمون قاضي القضاة وأمر بألا يحجب عنه ليلا ولا نهارا وأفضي إليه بأسراره وشاوره في مهماته وكان يحيي ألوط من ثفر ومن قوم لوط وكان إذا رأي غلاما يفسده وقعت عليه الرعدة وسال لعابه وبرق بصره

وكان لا يستخدم في داره إلا المرد الملاح ويقول قد اكرم الله تعالي أهل جنته بأن أطاف عليهم الغلمان في حال رضاه عنهم لفضلهم علي الجواري فما بالي لا أطلب هذه الزلفي والكرامة في دار الدنيا معهم

ويقال إنه هو الذي زين للمأمون اللواط وحبب إليه الولدان وغرس في قلبه محاسنهم وفضائلهم وخصائصهم وقال إنهم بالليل عرائس وبالنهار فوارس وهم للفراش والهراش وللسفر والحضر فصدر المأمون عن رأيه وجري في طريقه واقتدي به المعتصم حتي اشتهر بهم وملك ثمانية آلاف منهم وما كان بنو العباس يحومون حولهم اللهم إلا ما كان يؤثر عن محمد الأمين من استخدام الخصيان والعبث بهم دون فحول الولدان

ثمار القلوب في المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221

او لواط كار ترين عرب است :
(يكي از صفات مشهور) لواط يحيي بن اكثم است ؛ وي از مرو بود و با مامون ارتباط برقرار كرد و توانست كه بر قلب او چيره شود ؛ سپس به همراه او به بغداد آمد و جزو نزديكترين افراد به مامون بود ؛ وي در باب فقه و آداب قضاوت شهره بوده و خوش برخورد و خوش بيان بود و هم در شوخي و هم در جدي بودن تخصص داشت ؛ مامون او را به مقام قاضي القضاة منصوب كرده و دستور داد كه هر زمان در شبانه روز كه يحيي خواست بتواند به نزد مامون برود ؛ و با او راز گفته و در كارهاي مهم با وي مشورت مي نمود .

يحيي از ثفر(يكي از بدنام ترين مردان قوم مشهور به اين كار) و از قوم لوط نيز بيشتر اين كار را انجام مي داد ؛


اگر جوان خوش سيمايي را مي ديد آب دهانش به راه مي افتاد !!!
و اگر جواني را مي ديد كه با دل او بازي مي كند ، بر بدنش رعشه افتاده و آب دهانش به راه افتاده و چشمانش برق مي زد !!!

وي در خانه خويش به جز نوجوانان (ريش در نياورده) خوش سيما به كار نمي گرفت و مي گفت : خداوند اهل بهشت را كه از ايشان راضي است چنين نعمت داده است كه جوانان خوش سيما بر ايشان خدمت مي كنند ؛ زيرا ايشان بهتر از كنيزكان هستند ؛ چرا من اين نعمت و كرامت را در اين دنيا نطلبم !!!


وي مامون را به اين كار ترغيب كرد !!!
و نيز گفته شده است كه او بود كه مامون را ، به اين كار پليد ترغيب كرده و نوجوانان را در نظر او زينت داد و در دل وي نيكي هاي ايشان و فضيلت هاي ايشان و خصوصيات ايشان را مي گفت ؛ و نيز مي گفت كه ايشان شبها كار عروس را مي كنند و روز كار سواركاران دلاور را ، و هم در خانه و هم در شكار و هم در سفر و هم در شهر به كار مي آيند ؛ به همين جهت مامون نيز نظر وي را پذيرفته و راه وي را در پيش گرفت ؛ معتصم نيز بدو اقتدا كرده تا آن جا كه وي به جمع كردن غلامان مشهور شد و هشت هزار نفر از اين غلامان در گرد خويش داشت !!!

بني العباس به خاطر وي با غلامان در ارتباط بودند !!!
و به همين جهت بني عباس مراقب حال خويش نيز نبودند !!!

مگر آنكه كه در مورد محمد الامين روايت شده است كه وي خواجگان را به عنوان غلام گرفته و با آنها ارتباط داشت ؛ نه با جوانان نيرومند !!!


مامون نيز از يحيي ترس داشت !!!

ويحكي أن المأمون نظر يوما إلي يحيي في مجلسه وهو يحد النظر إلي ابن أخيه الواثق وهو إذ ذاك أمرد تأكله العين فتبسم إليه وقال يا أبا محمد حوالينا ولا علينا فقال يا أمير المؤمنين إن الكلب لا يأكل النار

ثمار القلوب في المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221


حكايت شده است كه روزي مامون نگاهش به يحيي افتاد در حاليكه يحيي به فرزند برادر مامون «واثق» نگاه مي كرد در حاليكه وي جواني بود كه ريش در نياورده بود و چشم نواز بود !!! پس خنده اي به او كرده و گفت : اي ابو محمد با ما كاري نداشته باش و به سراغ ديگران برو .

پس پاسخ داد : اي امير مومنان ؛ سگ نمي تواند با آتش طرف شود !!!(يعني من نمي توانم با شما كاري داشته باشم!!!)

توصيف كارهاي يحيي از زبان خودش :

وي در خلوت خويش با مامون كارهاي ناشايست خويش را براي مامون مي ستود و ماجراي كارهاي ناپسند خويش را براي مامون نقل مي كرد ؛ و حتي گاهي با اين كار مامون را تحريك نموده و براي وي دلالي نيز مي كرد ؛ يكي از اين ماجرا ها در كتاب ثمار القلوب آمده است كه به علت ركاكت بيش از حد متن از نقل آن معذوريم :

ثمار القلوب في المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221


كنايه نوه ابو حنيفه به يحيي :

وسمعه إسماعيل بن حماد بن أبي حنيفة يوما يغض من جده فقال له ما هذا جزاءه منك قال حين فعل ماذا حين أباح المسكر ودرأ الحد عن اللوطي

ثمار القلوب في المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221

روزي اسماعيل ، نوه ابو حنيفه شنيد كه يحيي از پدر بزرگ او بد گويي مي كند ؛ پس به او گفت :

آيا اين پاداش پدر بزرگ من است كه مسكرات را حلال دانست و حد را از لواط كار برداشت ؟!!!


كنايه هاي شعرا و تصريحات ايشان در مورد يحيي بن اكثم :


وي آن قدر در اين كار شهره شده بود كه شعرا وي را علنا متهم به اين كار كرده و در مورد او شعرها سرودند :

اين شعر را ابو صخره رياشي در مورد يحيي بن اكثم سروده و احمد بن ابي نعيم آن را در حضور مامون خواند :

حاكمنا يرتشي وقاضينا يلوط والرأس شرّ ما رأس

تاريخ بغداد ج14/ص196

حاكم بر ما رشوه مي گيرد و قاضي ما لواط مي كند ؛ و بدترين بدي ها آن است كه از رؤسا باشد .

و نيز در مورد او گفته شده است كه :

قاض يري الحد في الزنا ولا يري علي من يلوط بأس

تاريخ بغداد ج14 ص196 - تاريخ مدينة دمشق ج64 ص81 و 82- المنتظم ج11 ص319 - شذرات الذهب ج2 ص41 - محاضرات الأدباء ج1 ص249

قاضي كه در زنا حد جاري مي كند اما در مورد لواط كردن اشكالي نمي بيند!!!

اشعار ديگري نيز در مورد او سروده شده است كه در آدرس هاي ذيل موجود است:

محاضرات الأدباء ج1 ص249 ؛ ثمار القلوب في المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221


به او كنايه مي زدند كه بيماري ابنه دارد :

در اين زمينه در مورد او سروده اند كه :

يحشو بها الممرد إذا ما خلا وهو كما يحشوهم يحتشي

ثمار القلوب في المضاف والمنسوب ج1 156 ش 221

همانكاري كه وي وقتي با نوجوانان همراه مي شود ، انجام مي دهد ، ديگران نيز با او همين كار را مي كنند!!!

در كتب ذيل نيز در اين زمينه ماجراهايي نقل شده است :

وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ج6 ص154 ؛ محاضرات الأدباء ج2 ص273


زبان يحيي با ديدن جوانان خوش سيما بند مي آمد :

ذهبي و غير او از فضلك رازي در مورد يحيي بن اكثم نقل مي كند كه :

مضيت أنا وداود الاصبهاني إلي يحيي بن أكثم ، ومعنا عشرة مسائل ، فأجاب في خمسة منها أحسن جواب . ودخل غلام مليح ، فلما رآه اضطرب ، فلم يقدر يجئ ولا يذهب في مسألة . فقال داود : قم ، اختلط الرجل.

سير أعلام النبلاء ج12 ص10- تهذيب التهذيب ج11 ص160 - تهذيب الكمال ج31 ص211 - تاريخ مدينة دمشق ج64 ص83

من و داود اصفهاني به نزد يحيي بن اكثم رفتيم و ده سوال با خود برده بوديم ؛ پنج سوال از وي پرسيديم و به خوبي پاسخ داد ؛ در اين هنگام جوان خوش سيمايي وارد شد ؛ وقتي كه نگاه يحيي به او افتاد از حالت عادي خارج شده و نتوانست كه به حتي يك سوال ديگر پاسخ دهد ؛ پس داود گفت : برخيز كه اين شخص ديوانه شد!!!


عشقبازي با جوانان!!!

وي در اين زمينه متخصص فن بوده و موارد بسياري از وي نقل شده است كه ما به خاطر حفظ عفت كلام از نقل آنها معذوريم :

تاريخ بغداد ج14 ص195؛ وفيات الأعيان وأنباء أبناء الزمان ج6 ص152


عبد الله بن مبارك :


لما استولي الناصر علي طبرستان فوض إلي عبد الله بن المبارك القضاء وكان يرمي بالابنة فقال يا أمير المؤمنين أنا أحتاج إلي رجال أجلاد يعينونني فقال قد بلغني ذلك

محاضرات الأدباء ج1ص249

وقتي كه ناصر بر طبرستان چيره شد قضاوت را به عبد الله بن مبارك واگذار كرد - عبد الله متهم به بيماري ابنه بود - ؛ پس عبد الله گفت : اي امير مومنان ؛ من مرداني جَلُد (نيرومند) مي خواهم كه من را در اين كار ياري كنند .

ناصر پاسخ داد : به ما خبر رسيده بود كه تو مرداني جَلٍد(خوش پوست و عياش) مي خواهي!!! (جلد در زبان عربي به دو معناست)

خطيب بغدادي:

روي الذهبي عن مكي بن عبد السلام الرميلي قال : كان سبب خروج الخطيب من دمشق إلي صور ، أنّه كان يختلف إليه صبيّ مليح ، فتكلّم الناس في ذلك.

سير أعلام النبلاء: 281/18.

ذهبي از مكي بن عبد السلام روايت كرده است كه علت كوچ كردن خطيب بغدادي از دمشق آن بود كه جواني خوش سيما در خانه او رفت و آمد مي كرد ؛ به همين جهت مردم در مورد او شروع به صحبت كردند !!!

ابن الانماطي

ذهبي در مورد او مي گويد :

الحافظ البارع مفيد الشام ... وقال عمر بن الحاجب: كان إماماً ثقة حافظاً مبرزاً فصيحاً سألت عنه الحافظ الضياء فقال : حافظ ثقة مفيد إلا أنه

كثير الدعابة مع المُرد.

تذكرة الحفاظ: ج 4 ص 1404 ، سير أعلام النبلاء: ج 22 ص 174


حافظ متخصص ، آگاهي دهنده مردم شام ...

عمر بن حاجب در مورد او مي گويد : او امام و مورد اطمينان و حافظ و مشهور و خوش بيان بود ؛ از حافظ ضياء در مورد او پرسيدم پس گفت : حافظ است و پر فايده ؛ اما زياد با نوجوانان (ريش در نياورده) شوخي مي كند!!!


يكي از امامان جماعت معاصر اهل سنت :

به اين مطلب كه در كتاب فتاواي معاصره دكتر وهبة الزحيلي آمده است توجه نماييد :




در اين كتاب به سوال يكي از مدرسين فقه شافعي و امام جماعت و خطيب نماز جمعه و استاد تجويد و سيره پاسخ گفته شده است ؛ وي مي گويد :

بسياري از علوم ديني را در كشور هاي عربي به مدت 5 سال فراگرفتم ؛ و وقتي كه به كانادا رسيدم ، از طرف تعدادي مراكز اسلامي و بسياري مساجد از من خواسته شد كه جداي از فعاليت هاي تبليغي و امامت جماعت ، نماز جمعه را بر پا دارم . همچنين فقه شافعي و تجويد و سيره را نيز تدريس مي نمايم .

مشكلي كه من از آن رنج مي برم و از خدا مي خواهم كه من را از آن رها سازد و گناهاني را كه من به سبب آن انجام داده ام را ببخشايد ، و تلاش بسياري كرده ام كه از آن رهايي يابم ، همان كار قوم لوط است !!!

سوال من آن است كه آيا به نظر شما من از تمامي فعاليت هاي اسلامي خويش بدين سبب دست بردارم يا خير ؟ ...

اين مطلب نيز از روزنامه الراي العام كويت نقل شده است :


تحقيق از علماي ديني در پاكستان كه در تجاوز جنسي به بيش از 500 كودك دست داشته اند !!!...



برخي از بزرگان معاصر وهابيت :

در اين زمينه سابقا در سايت مقاله اي نگاشته شده بود ؛ مي توانيد به آدرس ذيل مراجعه نماييد :
- لواط وهابي ها در اماكن تمرين واستراحتشان وحتي مساجدشان !!



حاكمان اهل سنت متهم به اين كار :


وليد بن عبد الملك اموي :

وقتي برادرش سليمان جنازه او را ديد گفت :

فقال أخوه بعدا له : أشهد أنك كنت شروبا للخمر ماجنا فاسقا ولقد أرادني علي نفسي هذا الفاسق وأنا أخوه ، لم يأنف من ذلك .

البداية و النهاية ج 10 ، ص 13 ، باب باب قتل يزيد بن الوليد الناقص للوليد بن يزيد ؛ فوات الوفيات ـ محمد بن شاكر الكُتبي ـ ج 2 ، ص 590 ، حرف الواو ترجمة الوليد بن يزيد ، رقم 566 ،

برادرش بعد از او گفت : شهادت مي دهم كه تو بسيار شراب مي خوردي و در پليدي غوطه ور بودي ؛ و اين بدكار مي خواست كه با من عمل ناپسند انجام دهد با اينكه من برادر او هستم و از اين كار هيچ بدش نمي آمد .

ابن شاكر كُتبي مي گويد : و لقد راودني عن نفسي

مامون و خاندان عباسي :

در اين زمينه در بخش يحيي بن اكثم موارد زيادي نقل شد .

أبو الجيش حاكم دمشق ومصر:

او امير بر دمشق و مصر و مرزها بود و بعد از احمد بن طولون به حكومت رسيده و مردم با او بيعت كردند ؛

ذهبي در مورد او مي گويد :

كان جواداً ممدحاً شجاعاً مبذراً

تاريخ الإسلام ج21/ص171

وي نيكوكار و ستايش شده و شجاع و بخشنده بود!!!

و سپس خود وي در مورد ابوالجيش كلام ابن عساكر را نقل مي كند كه گفت :

قال كان أبو الجيش كثير اللواط بالخدم معجبا به مجترئا علي اللّه عز وجل في ذلك وبلغ من أمره في اللواط بهم أنه دخل مع خدم له الحمام فأراد من واحد منهم الفاحشة فامتنع الخادم واستحيا من الخدم الذين معه في الحمام فأمر أبو الجيش أن يدخل في دبره يد كرنيب غليظ مدور ففعل ذلك به فما زال الخادم يضطرب ويصيح في الحمام حتي مات.

تاريخ مدينة دمشق ج17/ص48 - تاريخ الإسلام ج21/ص173 - الوافي بالوفيات ج13/ص261

ابو الجيش بسيار با غلامان لواط مي كرد و از اين كار لذت مي برد و بر خداوند در اين كار جرات پيدا كرده بود ؛ بدان حد كه روزي با غلامان خود وارد حمام شد و خواست تا با يكي از ايشان مشغول گناه شود ؛ اما غلام قبول ننمود و از ساير غلاماني كه در حمام بودند خجالت كشيد ؛ پس ابو الجيش دستور داد تا دسته ملاقه گرد و دايره اي شكل بزرگي را در پشت او فرو كنند ؛ پس چنين نمودند و وي در حمام دست و پا زده و فرياد مي كشيد تا مُرد !!!

در پايان نيز تكرار مي نماييم كه نظر اكثر علماي اهل سنت آن است كه مرتكب اين عمل شنيع مي بايست حد بخورد ؛ و اين موارد كه با سوء استفاده از فتواي سهل انگارانه عده اي از علماي اهل سنت در مورد تعزير مرتكب اين عمل پليد نقل شد , تنها توسط عده اي از ايشان كه دين را بازيچه خويش قرار داده اند صورت گرفته است ؛ و نبايد اين كار را به همه ايشان سرايت داد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

موسسه تحقيقاتي وليعصر (عج)


Share
121 | تولي و تبري | Germany - Hamburg | ٢٤:٢٠ - ٢١ آبان ١٣٩٢ |

http://shie-sonnat.mihanblog.com/page/2
122 | ركسانا لطفي | Iran - Rasht | ١٠:٥٠ - ١٧ آذر ١٣٩٢ |
عالي بود.از اطلاعات جامع شما سپاسگزارم.
123 | سيدحكمت الله رحيمي | Afghanistan - Kabul | ١٨:١٠ - ٠٩ بهمن ١٣٩٢ |
12
 
3
پاسخ نظر
باعرض سلام فروان :اي برادران اهل تشيع بدانيد وآگاه باشيد اگرخودرابه عنوان مسلمان مي شماريداينيقدرتوهين به شخصيت هاي اهل سنت واريد مينمايد آيا خودقضاوت کنيد توهين درحق يک مسلمان چقدر گناه عظيم است وهمچنان توهين به اهل بيت بيغبروخادان ايشان توهين به ياران باوفاي ايشان وسخن مهم ترازآن بجا نکردن اوامر خداوند (فرايض هاوسنت واجبات )وغيرازکدام کردارهاي بي شرمانه شما ازقبيل (صيغه)نمودن وغيرم بهترآن خواهد بوداولآبايددوروست قرآن رابخوانيد ومعني حقيقي آن بدانيد.....
124 | محمد جليلي | Iran - Kermanshah | ١٠:٣٣ - ١٣ خرداد ١٣٩٣ |
جناب سيدحکمت الله رحيمي ما شيعيان براي اسما سحابه اي كه نمك خوردند و نمكدان شكستند و به خاندان و خانواده و اهل بيت پيامبر خيانت كردند كوچكترين احترامي قائل نيستيم ما بر عكس شما وقتي در مورد گذشتگان صحبت ميكنيم با دليل و ذكر منبع و ان نيز از سيره و سيطره خود او سخن ميگوييم تا اگر بر طبق ايه مباركه:" فطرت الله التي فطر الناس عليها", شايد تنبه بپذيرد خود به دنبال منبع رود و واقعيت را هر چند تلخ بذيرا باشد در ضمن بر طبق ايه مباركه:" الله اعلم حيث يجعل رسالته " و :انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل بيت و يتهركم التطهيرا" مثل تهدي بر قران يك كار لهب و لعب از فرزندان پيامبر ذكر كن تا مانيز شك كنيم در حالي كه يزيد سرامد شما هيچ فسق و فجوري را كتمان نكرد وديگران نيز خود بهتر ميداني روزي ميرسد كه اين گوش هاي كر و چشمان كور :"ومنهم من يستمعون اليك افئا نت تسمع الصم ولو كانو يعقلون.... ومنهم من ينظر اليك افئانت تهدي العمي ولوكانو لايبصرون"ناله حسرت بار ميكشند كه" لو كنا نسمع او نعقل ما كنا في اصحاب السعير "....... حال اين دانستن و اگاه بودن با خود شماست اي برادران اهل سنت چون نميشود از هر سنتي جز سنت پاك خود شخص پيامبر و امامان شيعه پيروي كرد. ومن الله توفيق
125 | مهرات | Iran - Shahr-e Qods | ٢٣:١٣ - ٢٢ خرداد ١٣٩٣ |
امام صادق : اگر خليفه دوم صيغه را حرام نمي کرد تا اخر الزمان زنا صورت نمي گرفت -- مگه ايه ي قران نمي گه و اتو اجورهن ؟؟؟ شما فقه تون رو از کجا مي گيريد که مي گيد قران و درست بخونيم ---- خدا ؟؟؟ اون کسي رو که احاديث بيامبر رو جمع کرد اتيش زد تا مردم رو گمراه کنه سر معناي قران اختلاف داشته باشن - سوره ال عمران ايه 7 رو بخون -----
اقاي متاسب البته قبلش تع صبت رو کنار بگذار
126 | fana godover | Iran - Tehran | ١٦:٤٢ - ١٤ مرداد ١٣٩٣ |
سلام شما را به خدا قسم ميدهم.....وقتي موسي عليه السلام به دعوت خدا لبيک گفت و سي روز بلکه چهل روز به غار رفت برادرش را جايگزين خود در ميام قوم نهاد هنگام برگشت ديد که مردم گوساله سامري را مسپريتند موهاي هارون را گرفت و او را روي زمين انداخت و علت اين کار را جويا شد هارون گفت ترسيدم که بين مردم تفرقه بيفتد.... ابن يک داستان قراني است.و در ان اهميت يگانگي ميان يک امت بيان شده.اب به اسياب دشمنان پيغمبر و اسلام نريزيد که اينان نه شيعه اند . نه سني بلکه ميخواهند که از اب گل الود ماهي بگيرند.من هم شيعه هستم هم سني .من مسلمانم.ما مسلمانيم.لطفا بيدار شيم.دشمن همه ما امريکا و انگليس هست نه برادران اهل سنت نه برادران اهل تشيع. امريکا و انگليس امريکا و انگليس امريکا و انگليس امريکا و انگليس
127 | حق گوي | Iran - Tehran | ١٣:٤٥ - ١٣ شهریور ١٣٩٣ |
من ازآقاي محمد جليلي تشکر ميکنم که جواب اين وهابي را دادن
128 | محمد | Iran - Isfahan | ٢٣:٤٤ - ١٧ آبان ١٣٩٣ |
ماكه عقلمان به جايي نمي رسد كارمان را مي گذاريم به اميد خدا
129 | حامد | Saudi Arabia - Riyadh | ٢٣:٥٠ - ١٢ شهریور ١٣٩٤ |
عالییییییییی بود
130 | رضایی رافضی | Germany - Bad Muenstereifel | ١٩:١٢ - ٢٠ مهر ١٤٠٢ |
قَالَ : أَخْبَرَنَا قَالَ : أَخْبَرَنَا إِسْحَاقُ بْنُ یُوسُفَ الأَزْرَقُ ، وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِیُّ ، وَهَوْذَةُ بْنُ خَلِیفَةَ ، قَالُوا: أخْبَرَنَا ابْنُ عَوْنٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِیرِینَ ، قَالَ : قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ : " مَا بَقِیَ فِی شَیْءٍ مِنْ أَمَرِ الْجَاهِلِیَّةِ إِلا أَنِّی لَسْتُ أُبَالِی إِلَى أَیِّ النَّاسِ نَکَحْتُ ، وَأَیِّهِمْ أَنْکَحْتُ"
طبقات الکبری جلد ۳ صفحه ۲۶۹
131 | رضایی | Germany - Bad Muenstereifel | ٢١:١١ - ١٦ آذر ١٤٠٢ |
حضرت عمر میفرمایند
إذا طال عليك السفر فعليك بنكح الذكر
132 | رضایی | Germany - Bad Muenstereifel | ٢١:٠٦ - ١٧ آذر ١٤٠٢ |
حضرت عمر میفرمایند
اذا طال عليك السفر فعليك بنكح الذكر
133 | رضایی رافضی | Germany - Bad Muenstereifel | ١٥:١٦ - ١٨ آذر ١٤٠٢ |
دخل رجل علی أبی عبدالله علیه السلام، فقال: السلام علیک یا امیرالمومنین، فقام أبو عبدالله علیه السلام قائما، و قال: مه، إن هذا الاسم لا یصلح لاحد إلا الأمیرالمومنین علیه السلام، و لم یسم به أحد فرضی به إلا کان مأبونا، و إن لم یکن فیه أبلی به، و هو قول الله عز و جل:

"إن یدعون من دونه إلا إناثا و إن یدعون إلا شیطانا مریدا"

بحارالانوار جلد ۳۷ صفحه ۳۳
 [1] [2] [3] [4]   قبلی
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها