2024 April 19 - جمعه 31 فروردين 1403
علل تحقيق از مذهب و دليل بر امامت علي (ع) و .... (3)
کد مطلب: ٥٢٨٨ تاریخ انتشار: ٠٨ مرداد ١٣٩٢ تعداد بازدید: 4499
سخنراني ها » امیرالمؤمنین علیه السلام
علل تحقيق از مذهب و دليل بر امامت علي (ع) و .... (3)

دلیل شیعه بر امامت الهی امیر المؤمنین از قرآن
برنامه امامت و ولايت 92/05/08

بسم الله الرحمن الرحيم

تاريخ 92/05/08

مجري:

حضرت استاد عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت شما بفرماييد در خدمت شما هستيم.

استاد قزويني:

سلام عليكم و رحمة الله و بركاته، بنده خدمت همه بينندگان عزيز و گرامي خالصانه ترين سلامم را تقديم مي كنم.

من يك نكته اي را قبل از آغاز سخن خدمت بينندگان عزيز عرض كنم 2 شب از شب هاي قدر سپري شد شب 19، كه شب تنظيم برنامه هاي يك ساله است، شب 21، كه شب افزوده شدن و يا كاستن بعضي از برنامه ها است و شب 23 فردا شب، كه شب قطعي شدن است، آنچه كه ما از روايت استفاده مي كنيم فردا شب، شب قدر متقين است عزيزان انشاء الله قبل از فرا رسيدن شب 23 خودشان را آماده كنند.

در روايت دارد حضرت زهرا سلام الله عليها روز 22 ماه رمضان به بچه هايشان به عزيزان شان مي فرمود امروز استراحت كنيد تا شب خواب تان نبرد امشب شب خوابيدن نيست رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم شب 23 ظرف آبي را بر مي داشت و هر كس را مي ديد خوابش مي آيد و يا چرتش مي زند به صورتش آب مي پاشيدند.

امام صادق سلام الله عليه بيمار و در خانه بستري بودند شب 23 بهبودي حاصل نكرده بودند فرمود اگر بنا است من در بستر بيماري باشم بسترم را ببريد در مسجد من اين شب 23 را در مسجد به سر ببرم.

باز در روايت دارد حضرت زهرا سلام الله عليها اول شب به بچه ها مي فرمودند كم غذا بخوريد تا خواب تان نبرد به قول يكي از اساتيد ما كه مي فرمود هر يك لقمه غذاي اضافه يك ساعت خواب اضافه نياز دارد.

اما در رابطه با اين برنامه با توجه به استقبال شما عزيزان بيننده و بزرگوار كه ما 5 شب را اختصاص داديم كه ببينيم شبكه جهاني ولايت كه با دعاي خير شما بينندگان عزيز و عنايت ويژه حضرت صديقه طاهره سلام الله عليها و توجه حضرت ولي عصر ارواحنا فداه 3 سال خودش را به پشت سر گذاشت تا ببينيم اين دانشگاه بزرگ با بينندگان عزيزمان چه كرده است؟

ما گفتيم محصول اين 3 سال را در اين 3 سؤال با بينندگان عزيز در ميان بگذاريم سؤالات ما اين ها بودند:

چرا ما بايد از مذهب مان تحقيق كنيم؟

علل تحقيق از مذهب چيست؟

دلايل ما براي تحقيق از مذهب كدامند؟

دلايل عقلي يا از آيات و يا از روايات ما در مورد مذهب كدام هستند؟

اين ها را ما مفصل براي عزيزان مان توضيح داده ايم دليل عقلي اين است كه هر كسي دوست دارد از ميان خوب و بد خوب را انتخاب كند، از ميان خوب و خوب تر، خوب تر را انتخاب بكند.

چه چيزي بهتر از مذهب كه دين ما، دنياي ما و آخرت ما وابسته به او است و از قرآن هم آيه 17 و 18 سوره زمر را آورديم كه قرآن بشارت مي دهد كه از ميان مذاهب خوب مذهب خوبي را انتخاب كنيد.

روايت هم مي فرمايد شما به 73 فرقه تقسيم مي شويد و يك فرقه اهل نجات هست خطر واقعا جدي است ما بايد احساس خطر كنيم و از مذهب مان تحقيق كنيم برادران عزيز تعصبات را كنار بگذاريم و آنچه كه پدران ما گفته اند، اساتيد ما گفته اند و علما دارند مي گويند من چه دارم مي گويم براي من چه روشن است، آيا در مورد مذهب خود تحقيق كرده ام يانه؟

در مورد مذهب هم وقتي خواستيم يك مذهبي را تحقيق كنيم بايد كاملا به دور از هرگونه نگاه هاي حبي و بغضي باشد.

بايد ببينيم اين مذهب كه ما برگزيده ايم فرآورده اش چيست؟

آيا اين مذهب محصولاتش با عقل تطبيق مي كند يا نمي كند؟

آيا اين مذهب محصولاتش با قرآن تطبيق مي كند يا نمي كند، با سنت تطبيق مي كند يا نمي كند؟

بايد توجه داشته باشيم اين مذهب خدا را چگونه براي ما معرفي كرده است؟

خدايي كه دست و پا و جسم دارد خدايي كه نيمه شب از آن بالا مي خواهد بياييد روي كره زمين به بنده ها سر بزند و طلوع فجر هم بالا برود، من واقعا به اين عقل هاي پوچ و مغز هاي خالي از هر چيزي تأسف مي خورم.

چند شب قبل يكي از اين آقايان ساعت 2 شب برنامه داشت مي گفت آقا الان آن وقتي است كه خدا روي زمين مي آيد، اي خاك بر فرق تو، بر آن فكر تو و بر توحيد تو.

كسي زنگ زد گفت آقاي فلاني اگر خداي عالم الان در خاورميانه كه نيمه شب پايين آمده مردم اروپا و آمريكا چه گناهي كرده اند كه آنجا پايين نيامده است؟

نمي دانم اين ها عقل شان و مغزشان را به كار مي اندازند يا نه؟

يا به كلي به اين عقل هايشان، قفل زده اند، 4 تا رواياتي كه از امثال ابوهريره و ديگران اسرائيلياتي كه وارد شده است به همان ها چسپيده اند.

آقا اگر يك مرتبه خداي عالم روي كره زمين بيايد ديگر در زندان زمين براي هميشه مي ماند، چون منتظر است قبل از طلوع فجر بالا برود، هر نقطه از كره زمين يك آني طلوع فجر است الان فرض بفرماييد مثلا در قسمتي از استراليا طلوع فجر است و طلوع فجر همين طوري ادامه دارد و اين زمين كه دارد به دور خودش مي چرخد و به دور خورشيد مي چرخد هر لحظه اي از لحظاتش طلوع فجر دارد، نيمه شب در هر لحظه اي از لحظات شبانه روز ما ادامه دارد.

اين ها چه مسخره هايي هستند يعني خدا فقط خداي عربستان است، خداي امارات است، خداي خاورميانه است، فقط در خاور ميانه خدا نيمه شب پائين مي آيد!

مگر مردم اروپا، مردم آفريقا، مردم آمريكا، اين ها خدا ندارند!

من نمي دانم قضيه اش چيست؛ خداي مو فرفري، خدايي كه فردا مي خواهد پايش را بگذارد در داخل آتش جهنم، آتش جهنم بگويد كافي است، كافي است.

اين خرافات چيست؟

اين مذهبي كه توحيدش اين است فردا فرآورده اش در آوردن قلب يك انسان بي گناه و به دندان كشيدن جگر او جلوي ميليادها انسان است.

بنزين ريختن روي مخالف و او را آتش زدن است، انسان بي گناهي را كشتن و جنازه او را در كوچه كشاندن، مثله كردن، اهانت كردن، به ناموس مردم خيانت كردن و فتواي جهاد نكاح دادن و مبتلا به انواع فساد اخلاقي شدن، آن توحيد فرآورده اش هم اين خواهد بود.

عزيزان بيننده، برادرانم، خواهرانم، شيعه و سني يك مقداري دقت كنيد دين ما و مذهب ما همه چيز ما و ناموس ما است دين آخرت ما است همه چيز ما وابستگي به مذهب ما دارد يك تحقيق و بررسي كنيم آن پيغمبري كه اين مذهب را معرفي مي كند چه پيغمبري است؟

پيغمبري است كه واقعا:

وَإِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ

سوره قلم، آيه 4

در تمام مسائل اخلاقي سر آمد هستي است، نه سر آمد روزگار.

پيغمبري كه بيايد نستجير بالله ايستاده بول كند، پيغمبري كه تصميم بر خود كشي بگيرد، پيغمبري كه لخت و عريان جلوي صحابه ظاهر بشود، پيغمبري كه بيايد تعريف بكند من هر شب با 11 تا از همسرانم همبستر مي شوم آيا چنين پيامبري مي تواند سرآمد هستي باشد؟

حالا فرق نمي كند اگر همچين روايتي در كتب شيعه هم باشد، اگر علماي شيعه در برابر اين روايات ها موضع نگيرند و اين ها را به ديوار نكوبند اين مذهب مذهب نيست، اين ساخته و پرداخته ذهن بشري و دشمنان اسلام است.

بحث امامت و بحث معاد است و امثال اين قضايا، و اين كه آيا اين مذهبي كه ما انتخاب كرديم و امير المؤمنين را به عنوان خليفه قبول داريم آيا من مي توانم به اندازه 5 دقيقه از قرآن و سنت بر امامت مولايم استدلال كنم يا نميتوانم؟

اگر كسي آمد و گفت چرا عقيده مخالف را نپذيرفتي آيا مي توانم 5 دقيقه در نقد عقيده مخالف نقد علمي داشته باشم يا نه؟

اگر اين چنين بود بدانيم اين مذهب كاملا صحيح و درست است.

ما از آيات قرآن: آيه 55 سوره مائده، آيه 67 سوره مائده، آيه 3 سوره مائده، با سند هاي صحيح و معتبري از منابع عزيزان اهل سنت دليل آورده ايم.

ما چهل حديث از شيعه ارائه كرديم، اين دليل ما است.

ديشب از برادر عزيز مان جناب اميني پرسيديم آقا شما دليلي از قرآن داريد؟ جواب داد خير.

بعد مي آيد آيه ارتداد را مي گويد، بله من برداشتم اين است كه اين آيه دليل بر حقانيت جناب آقاي ابو بكر است، سرور عزيزم يك حرفي بزنيم كه شب اول قبر اگر از ما سؤال كردند جواب قانع كننده به آن 2 تا ملك بدهيم.

آيا خود خليفه اول به اين استدلال كرده است؟

خليفه دوم بر حقانيت خودش استدلال كرده است؟

خليفه سوم استدلال كرده است؟

صحابه آمده اند استدلال كنند برحقانيت او، آن در گيري هايي كه در سقيفه بني ساعده بود آن مشكلات ديگري كه در آنجا بود، آيا آمده اند كسي از اين ها استدلال بكنند؟

يا نه ما بعد از 1400 سال مي خواهيم كشفياتي داشته باشيم كه اين آيه چنين و چنان است.

شما مي گويد شيعه هم 10 تا 30 تا روايت دارد كه اين آيه مربوط به حضرت ولي عصر حضرت مهدي ارواحنا له الفداه است.

اين رواياتي كه در فضيلت جناب خلفا آورده اند اگر واقعا اين ها صحت داشت از زبان پيغمبر خارج شده بود ضروري ترين جايي كه نيازي به اين روايات بود سقيفه بني ساعده بود اين ها بايد در برابر انصاري كه حاضر نبودند زير بار خلافت ابوبكر بروند استدلال مي كردند سعد بن عباده اي كه خليفه دوم مي گويد:

فقال عمر اقتلوه قتله الله إنه منافق

تاريخ الطبري، ج 2، ص 244

حباب بن منذر كه در برابر آن سخنان مستدل و مبرهن او با مشت محكم خليفه بر دماغش مواجه مي شود آن زمان بايد استدلال مي كردند.

ما انشاء الله منتظر شنيدن صداي شما عزيزان و بزرگواران روي 3 محور هستيم:

آيا تحقيق از مذهب لازم است؟

آيا شما شيعه عزيز دليلي برحقانيت معتقدات خود داريد؟

اگر كسي از شما سؤال كند چرا خلافت آقاي ابوبكر را قبول نداريد مي توانيد به اندازه 2 دقيقه سخن بگوييد؟

عزيز سني برادر گرامي، خواهر گرامي اگر از شما سؤال كنند چرا به خلافت بلا فصل علي بن ابي طالب عقيده نداريد، مي توانيد 5 دقيقه استدلال كنيد يا مي توانيد در ظرف 5 دقيقه خلافت جناب ابو بكر را از نظر بيان علمي و منطقي از قرآن از سنت، عقل، اجماع اثبات كنيد يا نمي توانيد؟

اگر توانستيد خوش به حالتان اگر نتوانستيد از همين امشب تصميم بگيريد كه تحقيقي كرده باشيد بررسي كرده باشيد و بتوانيد هم پيش بستگان خودتان، زن و بچه خودتان سر بلند باشيد و هم در هر جامعه اي كه زندگي مي كنيد سر بلندانه در برابر پرسش هاي ديگران پاسخگو باشيد.

مجري:

خيلي از شما متشكرم حضرت استاد، امشب در محضر بينندگان عزيز هستيم و طبق روال قبلي برنامه، سؤالاتي را از بينندگان خواهيم پرسيد و ان شاء الله كه پاسخگو باشند.

بيننده خانم طالبي از تهران:

سلام عليكم و رحمة الله و بركاته، من مدت زيادي است كه برنامه شما را مي بينم ولي اين 2 يا 3 شب مرتب پاي برنامه شما بودم.

استاد قزويني:

خواهر عزيزم ضمن سلام متقابل به سر كار عالي و خانواده مكرمه، اولين سؤالي كه ما از سركار داريم اين است اگر كسي از شما سؤال كند شما كه شيعه هستيد آيا مي توانيد در چند دقيقه مباني اعتقاديتان را با تكيه به قرآن، سنت و يا عقل بيان كنيد يا خير؟

بيننده:

انتخاب مذهب براي ما مسلمان ها اين كه بياييم انتخاب كنيم كه شيعه يا سني هستيم به زماني برمي گردد كه ما متولد مي شويم.

برمي گردد به اينكه تولد ما در چه خانواده اي است، چون بعد از اين كه در خانواده ما شيعيان بچه هايي كه متولد مي شوند با گفتن شهادتين بچه هاي ما مسلمان و شيعه مي شوند و يك چيزي تقريبا به نظر من براي همه است.

به نظر من اين يك چيز فطري است، اين عشقي است كه در درون ما شيعيان است فكر مي كنم از همان شهادتين و عشقي كه در پدر و مادرها است درون خون بچه ها به جوش مي آيد و اين است كه شيعه مي شوند.

البته اين به اين معنا نيست كه همه قشر بتوانند از مذهب شان دفاع كنند و الان واقعا شما با اين برنامه ها يتان باقيات صالحاتي از خودتان داريد بجا مي گذاريد كه انواع كساني هستند امثال من امثال خيلي از مردم عادي كه به حوزه نرفته اند كلاس نرفته اند و يك زندگي معمولي دارند الان از طريق اين تلويزيون مي توانند مذهب شان را بهتر بشناسند تا يك روزي بتوانند دفاع كنند.

اين واقعا يك باقيات صالحات است من الان نسبت به ديشب و پريشب و نسبت به چند ماه پيش خيلي فرق كرده ام و همه اين اطلاعاتي كه الان دارم مديون برنامه شما هستم.

استاد قزويني:

خواهش مي كنم، حالا بفرماييد اگر شما بخواهيد از قرآن بر حقانيت مذهب تان و امامت حضرت اميرالمؤمنين استدلال كنيد به كدام آيه استناد مي فرماييد؟

بيننده:

آيه 55 سوره مائده كه چند شب است شما فرموديد من اين را ياد گرفته ام، سوره مائده آنجا كه اشاره مي كند كه از خدا و رسولش و كسي كه همه مي دانند يعني برنامه شما اثبات كرد كه تنها كسي كه در ركوع خودش زكات داد امير المومنين بود و با اين نشانه با صراحت مي توانيم برسيم كه در قرآن ما كه قرآن اهل تسنن هم هست امامت و خليفه بودن حضرت علي و بعد هم فرزندان ايشان ثابت مي شود كه متأسفانه آن ها انكار مي كنند.

استاد قزويني:

استناد شما به آيه 55 سوره مائده:

إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ

ولي شما خدا، ولي شما پيغمبر است ولي شما آن آقايي است كه نماز مي خواند و در ركوع صدقه مي دهد.

خواهرم، اگر كسي بخواهد از شما سؤال كند به كجاي اين آيه به ولايت علي استدلال مي كنيد، چه پاسخي مي دهيد؟

بيننده:

تنها كسي كه در ركوع خودشان صدقه دادند اميرالمؤمنين بودند و اين در مورد هيچ كس ديگر نيست.

استاد قزويني:

آدرسي هم از كتب اهل سنت در ذهن تان است كه بيان بفرماييد؟

بيننده:

از كتاب اهل سنت بخواهم به طور تخصصي شماره حديث بخواهم بدهم نيست ولي در برنامه هاي شما كه فرموديد اهل تسنن خودشان قبول دارند كتاب صحيح مسلم و صحيح بخاري هست كه بيش تر آدرس هايي را كه شما مي دهيد همين كتاب ها را قبول دارند، من اگر بخواهم آدرس به طور تخصصي بدهم نيست؛ شما با اين كتاب ها خودتان اين مطلب را اثبات كرديد.

استاد قزويني:

بله، حالا من براي دوستان بعدي كه مي خواهند بيايند در كتاب تفسير طبري جلد 6 صفحه 288، دار الفكر بيروت بر مبناي مكتبه اهل بيت، بر مبناي الجامع الكبير 390 است.

ايشان آنجا نقل مي كند و مي گويد اين آيه:

إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ

سوره مائده، آيه 55

در حق علي نازل شده است، همچنين ابن ابي حاتم در تفسيرش جلد 4 صفحه 1162 مي گويد اين آيه در حق علي نازل شده است و همچنين آلوسي ادعاي اجماع مي كند اگر همين اندازه هم در ذهن ما بماند خيلي خوب است.

آلوسي مي گويد:

وغلب الأخباريين علي أنها نزلت في علي كرم الله تعالي

روح المعاني، ج 6، ص 167

عقيده شان اين است كه اين آيه در حق علي نازل شده است آيه در نزد معظم محدثين در حق علي نازل شده است اين دليل ما و اين كه از كجا ما استفاده مي كنيم، در اينجا خداي عالم مي گويد: ولي شما خدا است و ولايت خدا هم ولايت تكويني و هم تشريعي است.

اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُوا يخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ

سوره بقره، آيه257

ولي كه ولايت خدا در تكوين و تشريع است هم براي پيغمبر و هم براي اميرالمؤمنين كه در ركوع انگشتر به سائل داد ثابت است.

ضمن تشكر از خواهر گرامي مان اگر سؤالي داريد ما در خدمت شما هستيم.

بيننده:

خيلي ممنون من مي خواستم هم از شما تشكر كنم و هم مطلبي را بپرسم من در يكي از برنامه هاي شما اين مطلب را شنيدم قبل از اين كه پيامبر فوت كنند به امير المومنين گفتند كه روزي براي شما پيش مي آيد كه در خانه شما را آتش مي زنند و اين بلا را سر حضرت زهرا مي آورند و به ايشان دستور دادند كه صبر پيشه كنند.

سؤالي كه ذهن من را درگير كرده اين است كه چرا خدا اسم حضرت علي را در قرآن نياوردند البته اگر اسم حضرت علي را مي آوردند چيزي از قرآن نمي ماند و يا اين كه از بين مي بردند ولي چرا اين ها همه شان ولي را به عنوان دوست معرفي مي كنند و قبول نمي كنند كه حضرت علي به عنوان خليفه پيامبر است؟

اين كه چرا خدا خواست اين دين با اين شكل و با مظلوميت ائمه پا برجا بماند؟

استاد قزويني:

خواهر عزيزم اگر اين اشكال را بكنيد، بايد شما اول اين اشكال را به حضرت آدم بگيريد كه چرا خداي عالم فرزندان حضرت آدم را طوري تنظيم نكرد كه هابيل گرفتار قتل نشود و حضرت حوا و آدم قلب شان به مرگ و كشته شدن فرزندشان داغ دار نشود.

چرا خداي عالم حضرت نوح را 950 سال پيغمبر كرد و مردم حرفش را گوش نكردند؟

اين قضايا در همه جا هست، شما ببينيد خداي عالم اين دنيا را دنياي امتحال قرار داده است.

أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يتْرَكُوا أَنْ يقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يفْتَنُونَ

سوره عنكبوت، آيه2

مردم تصور مي كنند همين كه ايمان آوردند، ما اين ها را رها مي كنيم و امتحان نمي شوند.

دنيا، دنياي امتحان است خداي عالم آمده تمام آنچه را كه موجب عبرت و مايه هدايت است در اختيار بشر قرار داده است.

پيغمبر اكرم آمده با بيان مختلف با عبارت هاي متعدد حق مطلب را ادا كرده از سال سوم بعثت فرموده علي خليفه، وصي و برادر من است.

در قضيه غدير گفته، در قضيه تبوك گفته و در جاهاي مختلف ديگر بيان كرده است، فرموده علي خليفه من است، خليفه من در حق تمام مومنين و مومنات است، علما اين را با سند صحيح آورده اند.

حاكم نيشابوري در مستدرك جلد 3 صفحه 110 آورده است ذهبي هم مي گويد روايت صحيح است، مي گويد علي امام متقين است.

باز مستدرك جلد 3 صفحه 138، بيان كرده است، آقاي خوارزمي مي گويد پيغمبر فرمود علي امام همه مومنين و مومنات است (مناقب صفحه 61).

پيغمبر با چه بياني بگويد، اگر بنا است پيغمبر مردم را ملزم كند يعني پيغمبر از ولايت تكويني براي ايمان مردم استفاده كند اين ديگر اصلا تكليف ساقط است ديگر براي ايمان نمي شود ارزش قائل شد قرآن مي گويد:

وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا

سوره يونس، آيه 99

اگر خدا اراده كند تمام مردم روي زمين در يك لحظه همه مؤمن مي شوند.

ولي اين مؤمن بودن هيچ ارزشي ندارد، اين ايمان، ايمان اجباري است.

إِنَّا هَدَينَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا

سوره إنسان، آيه3

ما راه را به او نشان داديم، خواه شاكر باشد يا ناسپاس!

تا بهشتي ها كه به بهشت مي روند با سعي و تلاش خودشان باشد جهنمي ها هم كه به جهنم مي روند با انتخاب زشت و سوء خودشان باشد، پيغمبر اكرم آمده تمام اين قضايا را نسبت به حضرت زهرا نسبت به حضرت اميرالمومنين گفته است.

پيغمبر فرمود:

فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي

صحيح البخاري، ج 3، ص 3509

فاطمه پاره تن من است هر كس او را بيازارد من پيغمبر را آزرده است.

قرآن هم مي گويد:

إِنَّ الَّذِينَ يؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا

سوره احزاب، آيه57

هر كس خدا و پيغمبر را بيازارد به لعنت و عذاب خدا گرفتار مي شود.

وقتي كه پيغمبر مطالب را به اين شكل بيان كرده، گفته است وقتي مردم به خاطر 4 روز رياست دنيوي مي خواهند اين طور بد اخلاقي و بد رفتاري كنند خدا جهنم را هم آفريده، جهنم كه نبايد خالي باشد.

بيننده آقاي يادگار پور از مشهد:

بنده سلام دارم خدمت شما مجري محترم و همچنين خدمت آيت الله دكتر حسيني قزويني و اين ايام را به همه شيعيان و مسلمان ها تسليت عرض مي كنم، در خدمت شما هستم.

استاد قزويني:

جناب آقاي يادگار پور عزيز حضرت عالي اگر بخواهيد مثلا با يك عزيز سني بحث كنيد از طرفي شما بايد بر حقانيت مذهب خودتان استدلال كنيد و نيز دليل علمي براي بطلان عقيده طرف مقابل بياوريد، در اين زمينه شما مي توانيد در عرض 5 دقيقه صحبت كنيد مثلا با يك سني عزيز و يا با يك وهابي بخواهيد بحث علمي دوستانه داشته باشيد چه مي فرماييد؟

بيننده:

بنده با اجازه شما جوابي كه مي خواهم بدهم اين است، دليل شيعه بر امامت آقا اميرالمؤمنين طبق قرآن و سنت، ما قائل به اين هستيم كه اميرالمؤمنين امام اول ما شيعيان هستند، امام و جانشين پيامبر هم طبق نظر شيعه بايد معصوم باشد كه ما آقا امام علي را معصوم مي دانيم.

علم امام و خليفه پيامبر بايد زياد باشد كه ما اين را بر آقا امير المؤمنين قائل هستيم، امام و جانشين پيامبر از جانب خدا بايد منصوب شده باشد كه ما اين را براي آقا اميرالمؤمنين قائل هستيم براي عصمت امام ادله زيادي است من به چند دليل اگر اجازه بدهيد اشاره مي كنم.

ادله امر به معروف و نهي از منكر عموميت داشته و هر آن دامن پيامبر و امام را هم مي گيرد آنگاه اگر از امام خطا و معصيتي سر زند بر ديگران واجب است كه انكار و مخالفت نمايند و اين به قول قرآن كه فرمود:

يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

سوره نساء، آيه59

سازگار نيست چون در اين آيه به قول مطلق فرموده أُولِي الْأَمْرِ در قول و صدق مطابقت مي كند و اگر أُولِي الْأَمْرِ غير معصوم بود هرگز خداي عالم چنين دستوري نمي داد كه البته اهل سنت وَأُولِي الْأَمْرِ را به سلطان وقت تفسير مي كنند.

آنان معتقد هستند كه اطاعت از أُولِي الْأَمْرِ در هر عصري لازم است غرض از نصب امام عبارت از تصميم بي چون و چراي مردم به امام و متابعت او است ولو اينكه امام اهل عصيان و فسق و فجور باشد كه ما اين را براي آقا اميرالمؤمنين جايز نمي دانيم.

اگر أُولِي الْأَمْرِ اهل فسق و ظلم باشد اعتماد مردم از او سلب مي شود و اين مستلزم نقض غرض و قبيح است اگر امام معصيتي انجام دهد لازم مي آيد كه مقام او از عوام الناس هم پايين ترشود چون عوام الناس ندانسته و در اثر نداشتن اعتماد كامل تن به گناه مي دهند؛ ولي امام با آن همه كمال عقل و بينش، تن به گناه مي دهد و در محضر حق گناه مي كند؛ پس اين به مراتب بدتر از عوام است و اينكه خداوند دين خود را به دست انساني نا لايق بسپارد و اين باطل و از حكمت خدا بدور است.

بله بر مبناي انديشه اي كساني كه معاويه بن ابي سفيان ها را خال المؤمنين و يزيد ها را امير المؤمنين خطاب مي كنند و خليفه آن ها در حالي كه مست شراب است وارد محراب عبادت مي شود و نماز صبح را 4 ركعت مي گذارد و كساني كه نماز جمعه را در 4 شنبه مي گذارند و بزرگ ترين بدعت ها را در دين ايجاد مي كنند؛ ولي آن ها تسليم همچين حاكمان مي شوند و انتخاب غير معصوم براي شان بلا مانع است.

دليل ديگر آيه تطهير است:

إِنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَيطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا

سوره حزاب، آيه 33

طبق احاديث بي شماري كه از طريق شيعه و سني وارد شده است آيه تطهير درباره پيغمبر و اهل بيت او نازل شده است.

اين احاديث در كتب معتبر اهل سنت از قبيل صحيح مسلم، مسند احمد، درالمنثور، مستدرك حاكم، الصواعق المحرقه، سنن ترمزي، و ديگر كتب موجود است در كتب شيعه كه فراوان مي باشد.

از حضرت علي نقل شده است كه من در خانه ام سلمه در خدمت رسول خدا بودم كه آيه تطهير نازل شد و به من فرمود اين آيه درباره تو و فرزندانت حسن و حسين و اماماني كه از نسل تو به وجود مي آيد نازل شده است گفتم يا رسول الله بعد از تو چند نفر به امامت مي رسند؟

پيامبر صلي الله عليه وآله فرمود بعد از من تو امام مي شوي و بعد از تو حسن و بعد از حسن، حسين و بعد از حسين فرزندش علي و بعد از علي فرزندش محمد و بعد از محمد فرزندش جعفر و بعد از جعفر فرزندش موسي و بعد از موسي فرزندش علي و بعد از علي فرزندش محمد و بعد از محمد فرزندش علي و بعد از علي فررزندش حسن و بعد از حسن فرزندش حضرت حجت به امامت مي رسد.

استاد قزويني:

جناب آقاي يادگار پور، اگر كسي از شما سؤال كند آقايان اهل سنت مي گويند آيه تطهير در حق زنان پيغمبر نازل شده است شما چه پاسخ مي دهيد؟

بيننده:

به آيه 55 سوره مائد استناد مي كنم.

استاد قزويني:

نه منظور آيه تطهير است، آيه 33 سوره احزاب مثلا آن ها مي گويند:

إِنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَيطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا

اهل بيت را معمولا به اهل خانه مي گويند، شما چه پاسخي مي دهيد؟

بيننده:

آنجا كُنا ذكر نشده است بلكه كُم ذكر شده است، اگر قرار بود درباره زنان پيغمبر نازل شده باشد كنا بايد ذكر مي شد.

استاد قزويني:

دليل ديگري هم داريد؟

بيننده:

دليل ديگر را بايد از شما دوباره ياد بگيريم.

استاد قزويني:

ببينيد اين كه اين حضرات دارند مي گويند كه اين ايه در حق زنان پيغمبر نازل شده است آيا از خود زنان پيغمبر عايشه، حفصه، ام سلمه، و ديگران يك روايتي دارند كه اين ها ادعا كرده باشند اين آيه در حق ما نازل شده است؟

عايشه اي كه 2210 روايت از او نقل كرده اند، يك روايت، ولو يك روايت ضعيف نقل كرده اند كه عايشه ادعا كرده باشد كه اين آيه در حق من نازل شده است.

بيننده:

اگر آن ها ادعا بكنند كه...

استاد قزويني:

نه، اصلا آن ها همچين چيزي را، ادعا نكرده اند.

ببينيد يك دفعه اين است كه اين ها مي آيند ادعا مي كنند كه اين آيه در حق ما نازل شده است ما آنجا ناگزير هستيم كه بياييم جواب بدهيم ولي وقتي اين آقايان مي آيند يك مسئله اي را ادعا مي كنند كه اصلا زنان پيغمبر همچين ادعايي نكرده اند ديگر احتياج به جواب دادن نيست.

بزرگان اهل سنت همگي آورده اند كه اين آيه در حق پيغمبر اكرم و امير المؤمنين و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين نازل شده است.

كتاب صحيح مسلم حديث 6122 از قول زيد بن ارقم حديثي را نقل مي كند و در آنجا به خدا سوگند مي خورد اين آيه در حق زنان پيغمبر نيست.

وقتي صحيح مسلم كه اصح كتب در نزد اين ها است با سند صحيح اين را از زيد بن ارقم مي گويد آنجا را حضرات چه مي گويند؟

اين كارشناس شبكه فلان كه دارد داد و بي داد دارد كه اين آيه در حق زنان پيغمبر است، اگر صحيح مسلم چنين روايتي را بردارند بگذارند كنار، آيا زيد بن ارقم اشتباه كرده است؟

آيا صحيح مسلم اشتباه كرده است؟

تفسير ابن كثير آورد است ام سلمه مي گويد من به نبي مكرم گفتم آيا من از اهل بيت هستم؟

حضرت فرمود خير تو از ازواج پيغمبر هستي.

اهل بيتي كه در آيه تطهير است غير از اهل بيت است كه در رابطه با حضرت موسي و حضرت ابراهيم و... است، اين كاملا واضح و روشن است يا خود عايشه مي گويد من جلو رفتم و گفتم:

وأنا من أهل بيتك؟ فقال رسول الله صلي الله عليه واله تنحي فإنك علي خير

تفسير ابن كثير، ج 3، ص 486

يا رسول الله من از اهل بيت تو هستم؟ رسول الله فرمود: دور شو، تو آدم خوبي هستي.

و به هيچ وجه شما داخل اهل بيت من نيستيد، شما آلوسي را ببينيد قطعا آلوسي از اين ها بهتر مي فهميده ايشان مي گويد:

أن النساء المطهرات غير داخلات في أهل البيت الذين هم أحد الثقلين

روح المعاني، ج 22، ص 16

زنان پيغمبر داخل در اهل بيت پيغمبر نيستند.

امام طحاوي مي گويد مراد از آيه تطهير پيغمبر، علي، فاطمه، حسن و حسين است.

متشكريم از جناب آقاي يادگار پور عزيز اگر سؤالي داريد بفرماييد ما در خدمت تان هستيم.

بيننده:

اگر مشكلي نيست من يك سؤال بپرسم، چرا مردم با بدعت هايي عمر و ابوبكر مخالفت نكردند و با عثمان مخالفت كردند و عليه او قيام كردند؟

استاد قزويني:

ببينيد در زمان خليفه دوم، سياستي كه خليفه دوم داشت و آن قدرت نمايي و ضرب شصتي كه داشت جناب خليفه دوم در مقابل پيغمبر مي ايستاد و حتي در جلوي پيغمبر زن و بچه پيغمبر را كتك مي زد، آن فشاري كه در زمان خليفه دوم بود در زمان خليفه سوم نبوده است.

تدبيري كه خليفه دوم داشت، براي اين كه بتواند مردم را در دستش نگه دارد و جرأت حرف زدن به مردم ندهد اين در زمان خليفه سوم نبوده است.

بحث ديگر اين است كه در زمان خليفه دوم مردم خيلي روشن نبودند تصور مي كردند كه مثلا خليفه پيغمبر مثل پيغمبر قدرت تشريع دارد، لذا روي اين جهت مردم يك خوش بيني داشتند.

ديگر اينكه شما ببينيد زمان خليفه دوم نزديك ترين فرد به پيغمبر زهراي مرضيه است، اول مي روند در خانه زهرا، ايشان را به آن وضع تهديد مي كنند اميرالمومنيني كه خود عمر مي گويد:

والله لولا سيفه لما قام عمود الإسلام

شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 51

اگر شمشير علي نبود پرچم اسلام بر افراشته نمي شد.

اولين ضرب شصت شان را به آن ها نشان مي دهد، ببينيد ما با علي با آن قدرتش چه كار كرديم! مي فرستد سراغ عباس عموي پيغمبر يا ساكت شو و هر امتيازي كه بخواهي به تو مي دهيم و يا اگر بخواهي با ما برخورد كني به همان سرنوشتي گرفتار مي شوي كه علي و زهرا گرفتارش شدند.

مشكل اساسي در كار عثمان اين بود كه ايشان آمد بستگان خودش، دودمان بني اميه اي را كه مطرود پيغمبر بودند بر مردم سوار كرد؛ ولي در ابتدا اين قضايا نبود، هر كسي از مسؤلين امر و متصديان امر شكايت كرد به جاي اين كه به شكايت شاكي توجه كند از منصوبين و از فرماندهان خودش دفاع و حمايت كرد، بيت المال مسلمين را به جاي اين كه ميان مردم توزيع كند اختصاص به بني اميه داد.

روي اين جهت بود كه مردم به ستوه آمدند و ديگر براي مردم قابل تحمل نبود مخصوصا اين نكته اي اخيري كه بنده عرض كردم زمان خود خليفه اول بيت المال اگر بنا بود تقسيم بشود بين همه تقسيم مي شد و اين در حقيقت يك آرامشي براي مردم بود مردم هم اسير شكمشان بودند ولي زمان خليفه سوم اين بيت المال ويژه بني اميه شد، مردم از گرسنگي مي مردند، بني اميه بودجه هاي ميلياردي و امثال اين داشتند، روي اين جهات بود كه مردم به ستوه آمدند و در برابر عثمان قيام كردند.

بيننده آقاي يادگار پور از سنندج (اهل سنت):

سلام عرض مي كنم خدمت جناب آقاي دكتر قزويني و مجري عزيز آقاي حسيني.

استاد قزويني:

جناب آقاي موسوي عزيز، چون اولين عزيز سني هستيد كه روي خط آمده ايد، سؤال اول از حضرت عالي اين است آيا شما تحقيق از مذهب را لازم مي دانيد يا نه؟

در اين زمينه شما چه قدمي برداشته ايد؟

بيننده:

جناب آقاي دكتر قزويني عزيز، تحقيق از مذهب لازم است چون ما قبل از اين كه به دنيا بياييم از ما كه به فرض نمي پرسند، آقاي موسوي شما كه سني هستيد مي خواهيد به دنيا بياييد يا نه؟

پس ما بايد تحقيق كنيم و همين طور جناب آقاي قزويني تنها دليلي كه به نظر من مي رسد كه انسان بايد در مورد مذهب خود تحقيق كند و مذهبش را انتخاب كند اين است كه به روايت و احاديث نمي توان استناد كرد و همين طور آيه 55 سوره مائده كه اهل تشيع مي گويند اين دليل امامت است اين را هم بنده به عنوان دليل امامت قبول ندارم.

استاد قزويني:

دليل را جداگانه بفرماييد در اينجا شما بفرماييد آيا تحقيق از مذهب را شما لازم مي دانيد يانه؟

در اين زمينه به چه دليل مي گويد از مذهب بايد تحقيق كرد عقلي، نقلي، نقلي كتابي يا نقلي سنتي؟

بيننده:

نه، فقط عقلي چون آدم بايد بهترين را انتخاب كند.

استاد قزويني:

آيه 17 و 18 سوره زمر همين را دارد مي گويد:

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ

حالا حضرت عالي كه تحقيق را لازم مي دانيد الان كه مذهب اهل سنت را داريد آيا نسبت به مذهب اهل سنت و مذهب مخالف اهل سنت هم تحقيقي داشتيد يا نداشتيد؟

بيننده:

بله من نسبت به اهل تشيع و اهل سنت تحقيق داشتم و به نظرم اهل سنت بر حق تر است.

استاد قزويني:

شما مي توانيد در عرض 2 دقيقه دليل علمي به دور از مباحث احساسي و تعصب، بر حق بودن اهل سنت را بيان كنيد؟.

بيننده:

چشم، جناب آقاي قزويني، در تمام احاديث و روايات، در تمام اين كتاب ها اين طور روايت شده است كه مثلا جلال عن جليل، جليل عن جلال، فلان، فلان و اين احاديث كه از پيامبر به ما رسيده نزديك به 200 تا 300 سال طول كشيده تا به كتاب تبديل شده است روي اين جهت است كه به اين ها نمي شود اطمينان كرد؛ حتي چيزهاي مهمي مثل نماز خواندن كه پيامبر 30 هزار بار اين كار را تكرار كرده است، من به اين دليل مي گويم 30 هزار بار چون در اول پيامبري نماز آياتش 2 ركعت بود بعد شد 3 ركعت و بعد هم شد 5 ركعت، اگر روزانه نماز را 3 ركعت در نظر بگيريم چيزي حدود 35 هزار ركعت در 23 سال حيات پيامبر مي شود، چيزي را كه پيامبر 35 هزار بار به مردم گفته است همين الان هم معلوم نيست كه آيا پيامبر دست باز و يا دست بسته نماز مي خوانده است در حالي كه 30 هزار بار جلوي چشم مردم نماز جماعت خوانده و اين كار را تكرار كرده است هنوز هم معلوم نيست.

ما مي گويم چيزي را كه پيامبر 30 هزار بار تكرار كرده و انجام داده معلوم نيست چطور به يك حديث كه يك بار فقط شنيده مي شود استناد كرد؟

استاد قزويني:

بنابراين، به روايات نه در مباحث فروعات و نه در مباحث اصول نمي شود استناد كرد، فرمايش شما اين است؟

بيننده:

چيزي را كه عقل بپسندد مي شود استناد كرد؛ اما چيزي كه عقل نپسندد نمي شود استناد كرد.

استاد قزويني:

يك توضيحي بدهيد يك مثال بزنيد مثلا يك مسئله اي را كه عقل مي پسندد و يك مسئله اي را كه عقل نمي پسندد.

مجري:

مثلا در نماز، وضو گرفتن را بفرماييد عقل كجاي آن را مي پسندد؟

عقل جهت شستن دست را چه طوري مي پسندد، پايين يا بالا؟

بيننده:

خلافت ابوبكر را اينكه آيا عقل مي پسندد يا نه، خدمت تان توضيح بدهم، مثال بزنم؟

استاد قزويني:

نه شما همان سؤالي كه آقاي حسيني كردند مثلا وضو، الان من مي خواهم وضو بگيرم شيعه موقع وضو گرفتن آب از اين طرف آرنج مي ريزد، عزيزان اهل سنت از آن طرف آب مي ريزند، عقل كدام را مي پسندد؟

بيننده:

عقل وضو گرفتن اهل سنت را مي پسندد.

استاد قزويني:

يعني عقل مي گويد وقتي مي خواهيد مثلا شما دست تان را بشوييد بايد از انگشتان دست شروع به شستن كنيد تا به آرنج برسيد؟

استاد قزويني:

عقلا اين طوري مي شورند؟

مجري:

الان پزشكان مثلا مي شورند.

استاد قزويني:

يك پزشكي يا كسي، مثلا حضرت عالي تشريف مي بريد حمام مي خواهيد خودتان را شستشو كنيد و يا مثلا دست تان كثيف مي شود، فرض بفرماييد دست تان گلي شده مي خواهيد بشوريد در همان شستن گل هم اول از انگشتان تان شروع مي كنيد مي آييد به آرنج يا نه دست تان را مي گذاريد زير شير به اين شكل دست تان را مي شوريد؟

بيننده:

نه، من طبق مذهب امام شافعي وقتي وضو مي گيرم از آرنج رو به پايين مي شورم.

استاد قزويني:

آقاي موسوي عزيز، حالا شما بفرماييد دليل عقلي كه گفتيد جناب ابوبكر بايد خليفه باشد اين دليل عقلي تان را هم بفرماييد ما استفاده بكنيم.

بيننده:

جناب آقاي قزويني عزيز، با توجه به آيات قرآن سوره آل عمران، آيه شوري و همين طور اجماع يا همان دموكراسي، در آن موقع چون كه ديكتاتوري مي شد، عقل مي گويد همان كاري كه در انتخاب خليفه كرده اند بهترين بوده است.

نظر قرآن هم همين است كه مردم و صحابه در يك جاي مثل سقيفه بني ساعده جمع شوند، البته در اينجا جناب آقاي قزويني به نظر من، من نمي دانم اين سؤال را بايد از كي بپرسم، مي خواستم بپرسم چرا صحابه ما در آنجا حضرت علي شير خدا را به حساب نياوردند و ايشان را به سقيفه بني ساعده دعوت نكردند؟

مجري:

برادر عزيز، ما بايد اين سؤال را از شما بپرسيم.

استاد قزويني:

آقاي موسوي بزرگوار، ديشب هم يكي از عزيزان مان به آيه:

وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَينَهُمْ

سوره شوري، آيه38

استدلال كردند شما ببينيد تمام مفسران اهل سنت آورده اند آيه:

وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَينَهُمْ

سوره شوري، آيه38

گفته اند شورا در جايي است كه ما نصي از پيغمبر نداشته باشيم، شما نگاه كنيد تمام تفاسيري كه از اهل سنت ذيل اين آيه شريفه آمده مي گويد اين آيه مختص آنجايي است كه ما به هيچ وجه نصي و روايتي از پيغمبر نداشته باشيم و حال آنكه در رابطه با بحث خلافت، شما ببينيد در رابطه با قبيله بني عامر كه قبيله بزرگي است پيغمبر آنجا مي رود نبوتش را عرضه مي كند قبيله بني عامر مي گويند:

أيكون لنا الأمر من بعدك

الثقات، ج 1، ص 89، تاريخ الإسلام، ج 1، ص 286

آيا ما مي توانيم بعد از تو خليفه بشويم؟

پيغمبر مي فرمايد:

الأمر إلي الله يضعه حيث يشاء

الثقات، ج 1، ص 89، تاريخ الإسلام، ج 1، ص 286

امر خلافت بعد از من به دست خدا است.

خدا هركسي را كه صلاح بداند او را به عنوان جانشين من معين مي كند.

آقاي موسوي عزيز آدرس هايي را كه ما عرض مي كنيم صحيح است .

عامر بن طفيل وقتي كه مي خواهد مسلمان شود مي گويد يا رسول الله من به اين شرط مسلمان مي شوم كه خلافت بعد از تو نصيب من شود پيغمبر فرمود خلافت بعد از من دست خدا است، (اسباب النزول جناب واحدي صفحه 173).

همچنين منطقه سلطنت و حكومت آقاي حوزة بن علي حنفي كه يك سلطنت و تشكيلاتي داشتند پيغمبر اكرم افرادي را آنجا فرستاد تا اين ها را به اسلام دعوت كند.

اين ها گفتند: ما حاضريم مردم را به اسلام دعوت كنيم ما آدم توانمندي هستيم از پيغمبر دفاع مي كنيم و دشمنان پيغمبر را نابود مي كنيم، قول مي دهيم اسلام را جهاني كنيم ولي به شرط اين كه خلافت بعد از پيغمبر مال ما باشد، پيغمبر اكرم فرمودند حتي اگر يك وجب زمين هم از من بخواهند من به اين ها نمي دهم.

حتي بنا به نقلي حوزه گفت پس ما بعد از اين تصميم مي گيريم پيغمبر را نابود كنيم با پيغمبر خواهيم جنگيد، به (طبقات ابن سعد جلد 1 صفحه 262) مراجعه كنيد و ده ها قضاياي ديگر كه در اين موضوع وجود دارد.

در كتاب صحيح بخاري مي گويد:

بَايَعْنَا رَسُولَ اللَّهِ وَأَنْ لَا نُنَازِعَ الْأَمْرَ أَهْلَهُ

صحيح البخاري، ج 6، ص 2633

ما با پيغمبر بيعت كرديم همان بيعت رضوان، كسي كه اهليت براي امر امامت دارد ما با اين ها مخالفت نكنيم.

اين از اين جهت پس اين آيه شريفه:

وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَينَهُمْ

سوره شوري، آيه38

كاملا مشخص است كه اصلا ارتباطي به اين قضايا ندارد.

مجري:

البته حضرت استاد ايشان از طرفي فرمودند با شورا انتخاب شده است اجماع بوده و از طرفي مي گويند براي من سؤال است چرا حضرت علي آنجا نبود؟

حالا اين چطور اجماعي بود كه حضرت علي آنجا نبود اين را هم خوب است فكر بكنند كه چه اجماعي بود كه يكي از مهم ترين اصحاب السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ در آن اجماع نبودند حالا حرف ابن حزم را هم اگر كنارش بگذاريم يك مقدار بحث تند مي شود.

استاد قزويني:

ببنيد برادر بزرگوارم، ما اين بخش را براي دوستان هم كه داشتيم، كه آيا خلافت آقاي ابوبكر اجماعي بود و يا اجماعي نبود؟

اين ديگر به قولي چشم بندي هم كه نيست خود عمر بن الخطاب در مورد خلافت ابوبكر مي گويد:

إنما كانت بَيْعَةُ أبي بَكْرٍ فَلْتَةً

صحيح البخاري، ج 6، ص 2505

بيعت با ابوبكر يك چيز اتفاقي، ناگهاني و بدون تدبير بوده، اجماعي در كار نبود اين كه مي فرماييد چرا علي نبود؟

عباس را چرا نياوردند؟

خالد را چرا نياوردند؟

سلمان را چرا نياوردند؟

مقداد را چرا نياوردند؟

از بني هاشمي كه اين همه تلاش داشتند را چرا نياوردند؟

شما ببينيد خود علماي بزرگ اهل سنت همگي اتفاق نظر دارند خود ابن تيميه مي گويد اجماعي كه اين آقايان دارند مي گويند اين هيچ ارزشي ندارد:

ونحن لا نحتاج في تقرير إمامة الصديق رضي الله عنه ولا غيره إلي هذا الإجماع ولا نشترط في إمامة أحد هذا الإجماع

منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 344

اصلا من لازم نمي دانم در خلافت صديق سراغ اجماع برويم، اصلا ما در امامت هيچ كسي احتياج به اجماع نداريم.

ايشان از ريشه همه را چيز را مي زند و مي گويد اصلا اجماعي در كار نيست ما نيازي به اجماع نداريم اين آقاياني كه دم از اجماع مي زنند در برابر ابن تيميه جواب بدهند.

جناب آقاي ماوردي شافعي مي گويد بعضي ها گفته اند:

لا تنعقد إلا بجمهور أهل العقد والحل من كل بلد وهذا مذهب مدفوع ببيعة أبي بكر

الأحكام السلطانية، ج 1، ص 7

خلافت بايد با جمهور اهل حل و عقد يعني با خبرگان انجام بشود، بيعت ابي بكر اين را رد مي كند چون در بيعت ابي بكر اجماعي در كار نبوده.

جناب قرطبي صراحتا مي گويد اين اجماع در بيعت آقاي ابي بكر نبود، تنها كسي كه آمد بيعت با ابي بكر را تثبيت كرد عبارت از شخص عمر بن الخطاب بود اين قضايا كاملا واضح و روشن است.

آقاي امام حرمين هم اين را مي گويد، عضد الدين ايجي هم اينطوري مي گويد.

مهم تر از همه اين كه حضرت عالي مي فرماييد كه براي خلافت آقاي ابوبكر جمع شدند شما دقت كنيد عمر بن خطاب در رابطه با ابوبكر مي گويد:

تَوَفَّي الله نَبِيَّهُ صلي الله عليه وسلم أَنَّ الْأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَخَالَفَ عَنَّا عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا

صحيح البخاري، ج 6، ص 2505

تمام انصار با ما مخالفت كردند، علي، زبير و تمام كساني كه با او بودند با ما مخالفت كردند.

شما مخالفت جمعي از صحابه را ببينيد ابن اثير جزري مي گويد علي نبود، بني هاشم نبودند، زبير بن عوام نبود، خالد بن سعيد نبود، سعد بن عباده نبود، طلحه نبود، ابان بن سعيد نبود، عباس نبود، مقداد نبود، خالد بن سعيد كه از سابقين است نبود.

فكان سعد لا يصلي بصلاتهم

الإمامة والسياسة، ج 1، ص 14 و تاريخ الطبري، ج 2، ص 244

همچنين أبو الفداء مي گويد جماعتي از بني هاشم، زبير، عتبه بن أبي لهب، خالد بن سعيد، مقداد، سلمان فارسي، ابوذر، عمار، براء بن عازب، أبي بن كعب، اين ها هيچ كدام در خلافت ابي بكر نبودند.

و مالوا مع علي بن أبي طالب.

اين ها همه ميل شان با علي بوده.

دوست داشتند با علي بيعت كنند، حتي عتبه بن ابي لهب يك شعر مفصلي هم در اينجا دارد بلاذري مي گويد وقتي سلمان فارسي آمد مسجد شروع كرد با مردم بگو مگو كردن، آقاي عباس بن مطلب برگشت به ابوبكر گفت كه اگر به خاطر اين كه خويشاوند پيغمبر هستي آمدي خليفه شدي ما به حق هستيم:

وإن كنت بالمؤمنين طلبت فنحن منهم

الإمامة والسياسة، ج 1، ص 18 و تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 125

اگر مي گوييد با اجماع مومنين بوده ما هم جزء مومنين هستيم ما به هيچ وجهي به تو رأي نداديم.

يا عتبه بن ابي لهب مي آيد عليه آقاي ابو بكر شعر مي سرايد، مسطح بن اثاثه هم مي آيد كنار قبر پيغمبر شعر مي سرايد.

شما ببينيد بعضي از مهاجرين نظر شان چه بوده است، ابن اثير مي گويد زبير گفت:

وقال الزبير لا أغمد سيفا حتي يبايع علي فقال عمر خذوا سيفه واضربوا به الحجر ثم أتاهم عمر فأخذهم للبيعة

الكامل في التاريخ، ج 2، ص 189 و نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 19، ص 23

من شمشيرم را غلاف نمي كنم تا مردم را وادار كنم با علي بيعت كنند، عمر گفت شمشير زبير را بگيريد و به سنگ بكوبيد.

برادر بزرگوار، ابن اثير دارد: شمشير زبير را گرفتند و شكستند، آقاي جوهري مي گويد تعداد كثيري با زبير بودند مقداد و جمهوري از بني هاشم همراهش بودند.

فاخترط عمر السيف فضرب به صخرة في البيت فكسره

شرح نهج البلاغة، ج 6، ص 31

عمر شمشير زبير را گرفت، شكست و كوبيد به سنگي كه در آنجا بود.

و همچنين زبير بن بكار مي گويد:

وكان عامة المهاجرين وجل الأنصار لا يشكون أن علياً هو صاحب الأمر بعد رسول الله

شرح نهج البلاغة ج 6 ص 14

شرح نهج البلاغة، ج 6، ص 14

عموم مهاجرين و اكثريت انصار، شك نداشتند كه علي صاحب امر است، علي خليفه است.

ابن اثير مي گويد انصار يا بعضي از انصار گفته اند ما جز با علي بيعت نمي كنيم.

ابن تيميه مي گويد اكثر بني عبد مناف حتي بني اميه و بني هاشم اين ها ميل قوي به علي بن ابي طالب داشتند، حتي بعضي از صحابه از بيعت با ابو بكر، پشيمان شدند زبير مي گويد:

ندم قوم كثير من الأنصار علي بيعته، ولام بعضهم بعضاً

شرح نهج البلاغة، ج 6، ص 15

پشيمان شدند بعضي از انصار از اين كه آمدند با ابو بكر بيعت كردند.

همديگر را مذمت مي كردند ملامت مي كردند.

دياربكري مي گويد:

غضب رجال من المهاجرين في بيعة أبي بكر

شرح نهج البلاغة، ج 2، ص 31

جناب آقاي موسوي بزرگوار، شما مي فرماييد كه چرا علي بن ابي طالب شير خدا را دعوت نكردند به خود حضرت زهرا گفتند كه اگر چنانچه علي مي آمد ما با او بيعت مي كرديم.

حضرت زهرا گفت شما چقدر بي وجدان هستيد معتقد هستيد علي بن ابي طالب جنازه پيغمبر را در آنجا رها كند جنازه بدون غسل، كفن و دفن بماند تا بيايد از مردم براي خودش بيعت بگيرد.

جناب آقاي موسوي اين فرمايش اخيرتان يك مقداري نويد بخش بود اين كه مي فرماييد كه من تعجب مي كنم از اين كه چرا علي بن ابي طالب شير خدا آنجا دعوت نشده بود.

شما ببينيد خود آقايان هم صراحت دارند بر اين كه خود امير المؤمنين سلام الله عليه با اين ها بيعت نكرد و اين را مفصل براي شما مطرح كرديم، اين ها مفصل گفته اند كه حضرت امير تا 6 ماه بيعت نكرد ما اين ها را مفصل براي شما عزيزان خوانديم ما در خدمت شما هستيم.

مجري:

متشكر هستيم حضرت استاد، با اين توضيحاتي كه شما در مورد اجماع فرموديد فكر مي كنم كه ديگر ريشه بحث اجماع بر خليفه اول زده شد.

حالا آقاي موسوي عزيز، اگر سؤالي داريد مطرح بفرماييد تا حضرت استاد پاسخگو باشند.

بيننده:

چشم، در مورد مطالب اول متأسفانه جناب آقاي قزويني آيات قرآن را به طبق نظر خودشان دارند تفسير مي كنند.

مجري:

كجا؟

شما بفرماييد.

بيننده:

آيه 38 شورا مي گويد: و كساني اند كه دعوت پروردگارشان را پاسخ مي گويند و نماز را چنانچه بايد مي خوانند و كارشان به شيوه رايزني و بر پايه مشورت با يك ديگر است و چيز هايي كه به آن ها داديم در كارهاي خير صرف مي كنند.

مجري:

حضرت استاد اولا از كتب تفسيري اهل سنت آوردند.

بيننده:

تفسير نور است ديگر اهل سنت است.

مجري:

درست است شما ترجمه را خوانديد، ببينيد آقاي موسوي عزيز شما مي خواهيد بياييد اين را براي شورا مصداق بدهيد خلافت ابي بكر ديگر، درست است؟

بيننده:

بله.

مجري:

حضرت استاد توضيحاتي كه فرمودند اگر دقت كرده باشيد و اگر باز پخش برنامه را ببينيد استدلال آوردند كه امر، امر الهي است.

و أمرهم شوري بينهم.

امر خودتان در اعمال خودتان.

نه اين كه حالا مثل خداوند وحي فرستاده يا پيامبر حديثي را گفته است شورا تشكيل بدهيم ببينيم حالا نظر ما در اين موضوع چيست، وقتي خداوند اين را فرستاد ديگر آنجا بحثي نيست.

وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَينَهُمْ

سوره شوري، آيه38

در مورد مسئله خانوادگي و مسائل ديگر همانطور كه در كتب تفسيري اهل سنت، تفسير شوكاني جاهاي ديگر را مراجعه بفرماييد اين مطلب به صراحت واضح است من از شما تعجب مي كنم كه به حضرت استاد اين طور مي فرماييد كه قرآن را به نفع خودش ترجمه مي كند.

شما ايراد اين سخن را بگيريد مطابقتش را بياوريد، در شورا، در خود سقيفه آيا اين آيه خوانده شد يا اگر واقعا طبق اين آيه بايد عمل شود چرا خليفه اول خودش به آن عمل نكرد و عمر را جانشين خودش كرد چرا شورا تشكيل نداد؟

بيننده:

آن كه به آن عمل نشد يك بحث ديگر است.

مجري:

اين كه مي گوييد خليفه اول به آيه قرآن، به خاطر اين كه بياييد خلافت خليفه اول را ثابت بكنيد معتقد هستيد خليفه اول در امر خلافت بعد از خودش به قرآن عمل نكرد اين را شما مي فرماييد؟

بيننده:

به نظر من جريان سقيفه بني ساعده يك كودتا بود، اما آقاي قزويني شما نزديك 40 تا آدرس داديد تمام اين آدرس ها و كتاب ها 300 سال بعد از فوت پيامبر نوشته شده است، بنابراين قابل استناد نيست و فقط مي ماند قرآن كه قرآن هم طبق تفاسير ما، حالا تفاسير ما با شما فرق دارد من تفسير نور را كه مي بينيم آن چيزي نيست كه شما مي گوييد.

مجري:

آقاي موسوي عزيز، ما از تفاسير اهل سنت آورديم، اگر سؤالي داريد خيلي مختصر مطرح فرماييد الان شما حدودا 23 دقيقه است كه روي خط هستيد.

بيننده:

آقاي قزويني عزيز، فقط يك سؤال كوتاه، من فقط مي خواهم بدانم قرآني كه توسط حضرت علي بن ابي طالب رضي الله عنه نوشته شده بود و قرآني كه توسط حضرت عثمان نوشته شده بود و در موقع تثبيت قرآن به ميدان آورد و حضرت علي هم قرآني كه توسط خودش نوشته شده بود به ميدان آورد آيا قرآن علي بن ابي طالب با قرآن عثمان فرق داشت؟

مجري:

دليلش را مي شود بفرماييد، آيات قرآن فرق داشت؟

بيننده:

بله، قرآن علي بن ابي طالب ناسخ و منسوخش مشخص شده بود و همين طور نوشتنش بر طبق تاريخ نزول آيات بود.

مجري:

پس آيات فرقي نداشت ترتيب چينش فرق داشت.

بيننده:

بله، من خواندم كه امام جعفرصادق فرموده كه ما كتاب قرآن حضرت علي و شمشيرش را در بين وارثان مان داريم، الان سؤالم اين است آيا در جايي اين قرآن موجود است وجود خارجي دارد، آيا اصلا هست يا نابود شده است؟

مجري:

استاد جواب شما را دادند ايشان فرمودند نزد ائمه معصومين و در نزد حضرت بقيه الله هست اين قرآن با تفسير است و آياتش هيچ فرقي ندارد.

ممنون هستيم از شما سؤال شما را شنيديم، ان شاء الله حضرت استاد پاسخگو هستند.

استاد قزويني:

بله، من همان توضيحي كه دادم، بحث قرآن امير المؤمنين ايشان طبق وصيت نبي مكرم قرآني نوشت بر ترتيب نزول قرآن نه بر ترتيب آنچه را كه قرائت مي شود، اولين سوره كه نازل شده است بر نبي مكرم، سوره:

اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ

سوره علق، آيه1

آخرين سوره، سوره نصر است.

شما ببينيد سوره حمد تقريبا سي و چهارمين سوره قرآن است كه بر پيغمبر نازل شده و در اول قرآن آمده است، خيلي از آياتي كه در مدينه نازل شده است اين ها در سور مكي قرار گرفته است و بر عكس چون قرآن، قرآن هدايت است بايد به تناسب موضوع و با در نظر گرفتن جنبه تأثير گذاري از نظر روان شناسي و جامعه شناسي، نبي مكرم به اين شكل ترتيب داده است.

قطعا ترتيبش هم به امر الهي بوده، تمام كار هاي پيغمبر طبق وحي بوده است، بنا شد اميرالمؤمنين يك قرآني را طبق آياتي كه نازل شده و سوري كه نازل شده تنظيم نمايد ايشان اين قرآن را آورد خليفه دوم به ايشان گفت ما به اين قرآن نياز نداريم.

قرآني كه پيش ما هست كفايت مي كند، امير المومنين برگشت خانه و گفت ديگر اين قرآن را شما نخواهيد ديد اين را هم عزيزان شيعه گفتند و هم عزيزان اهل سنت آوردند.

حالا آن قرآني كه در نزد ائمه و معصومين است از نظر تعداد آيات با اين قرآن حتي يك حرف و يك آيه تفاوت ندارد، ولي آن بر طبق نزول است و اين قرآني كه در دست ما است بر طبق ترتيبي كه پيغمبر اكرم دستور داده است.

مجري:

ممنون هستيم از شما، حالا اين فرمايش ايشان كه از طرفي سقيفه اجماع است و از طرفي كودتا حسابش كرد، بالاخره ما نفهميديم اجماع بود يا كودتا بود؛ ولي اين خودش نويد بخش است تا تحقيقات بيش تر شود ان شاء الله همه ما به سمت حق و حقيقت رهنمون شويم.

بيننده آقاي ولي زاده از آمريكا:

سلام عليكم

استاد قزويني:

جناب آقاي ولي زاده بزرگوار، برادر عزيزمان جناب آقاي موسوي كه ظاهرا از سنندج تماس داشتند فرمودند از ديدگاه ما دموكراسي اقتضا مي كند كه خلافت ابوبكر صحيح باشد و به دموكراسي هم نزديك تر است، در اين زمينه شما توضيحي مي توانيد بفرماييد؟

بيننده:

اگر بخواهيم دموكراسي را براي قوانين اين دنياي بشر معنا كنيم بله درست است، مثلا اگر رئيس يك بيمارستان بخواهد عوض بشود بايد متخصصين بيمارستان تصميم بگيرند مردم عادي نمي توانند تصيمي اتخاذ نمايند.

ولي امر الهي در دست بشر نيست كه بخواهد بشر درباره او تصميم بگيرد، سؤال من از آقاي موسوي اين است كه خدا 124هزار پيامبر را تعيين كرد آيا از يك نفر پرسيد كه من مي خواهم حضرت آدم يا حضرت نوح را انتخاب كنم؟

پس وارثين پيامبران هم همين طوري است مثلا خداوند 12 تا حواريون را براي حضرت عيسي تعيين كرد بدون اين كه آن ها پيامبر باشد، آيا از مردم پرسيد كه من اين كار را كرده ام يا نه؟

استاد قزويني:

بله، درست است.

مجري:

بحث دموكراسيش را بحث كنيم.

استاد قزويني:

بله، دموكراسيش را كه ايشان مي فرمايد براين كه در خلافت ابوبكر دموكراسي بوده، ببينيد من اينجا 6 تا گزينه را آورده ام از جناب آقاي موسوي تقاضا دارم اين حرف هايي كه اين جا مي آيد خوب دقت كنند خود جناب عمر بن الخطاب ببنيد حرف شان چيست؟

عايشه مي گويد:

شَخَصَ بَصَرُ النبي صلي الله عليه وسلم، لقد خَوَّفَ عُمَرُ الناس وَإِنَّ فِيهِمْ لَنِفَاقًا فَرَدَّهُمْ الله بِذَلِكَ

صحيح البخاري، ج 3، ص 1341

پيغمبر چشم از دنيا فرو بست و جناب عمر در ميان مردم ترس، رعب و وحشت ايجاد كرد اين ها در ميان مسلمان ها و صحابه نفاق بوده، آن ترس و وحشتي كه آقاي عمر در ميان صحابه انداخت اين نفاق بر طرف شد.

پس معلوم است در اينجا دموكراسي در كار نبود، خود صحيح بخاري دارد ترس و وحشتي كه اين ها ايجاد كردند اين ترس ايجاد بود كه منجر به خلافت آقاي ابوبكر شد.

توسل به زور و چماق، براء بن عازب مي گويد بعد از پيغمبر من ديدم عمر و ابو عبيده و جماعتي از صحابه از سقيفه مي آيند چوب و چماق دست شان است.

لا يمرون بأحد إلا خبطوه ، فمدوا يده فمسحوها علي يد أبي بكر يبايعه ، شاء ذلك أو أبي

شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 137

به هر كس كه مي رسند با اين چوب و چماق سر و گردنش را نوازش مي دهند، به زور مردم را وادار مي كردند با ابو بكر بيعت كنند چه بخواهد و چه نخواهد.

استفاده از قبيله بني اسلم، طبري مي گويد قبيله بني اسلم يك از قبائل عشايري بوده و با انصار هم عداوت ديرينه داشتند، ايشان مي گويد قبيله بني اسلم وارد مدينه شدند.

حتي تضايق بهم السكك

تاريخ الطبري، ج 2، ص 244

كوچه ها كشش اين ها را نداشت.

عمر وقتي چشمش به اسلم افتاد از اين ها كمك گرفت و گفت وقتي كه من قبيله بني اسلم را ديدم:

فأيقنت بالنصر

تاريخ الطبري، ج 2، ص 244

يقين كردم پيروزي مال ماست.

خود ابن ابي الحديد هم دارد:

وجاءت أسلم فبايعت، فقوي بهم جانب أبي بكر

شرح نهج البلاغة،ج2، ص 25

همچنين عبارتي كه شيخ مفيد رضوان الله تعالي عليه دارد، ايشان مي گويد:

و أخذوا بأيديهم الخشب

الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصرة، ص119

تعدادي چماق به دست را اين ها انتخاب كرده بودند و مردم را وادار براي بيعت با آقاي ابو بكر مي كردند.

از آن طرف تهديد به آتش خانه حضرت زهرا، شما ببينيد عمر مي آيد در خانه حضرت زهرا مي گويد به خدا سوگند اگر بيعت نكنيد خانه را به آتش مي كشم.

آيا پيغمبر اكرم براي نبوت شان آمد كسي را بگويد اگر به نبوت من ايمان نياوريد خانه هايتان را به آتش مي كشم؟

حضرت زهرا مي گويد:

وقد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليكم البيت وأيم الله ليمضين لما حلف عليه

مصنف ابن أبي شيبة، ج 7، ص 432

عمر قسمي كه خورده قطعا عمل مي كند...

روايت هم كاملا صحيح است و هيچ اشكال سندي ندارد.

باز داريم:

أن أبا بكر أرسل إلي عليّ يريد البيعة، فلم يبايع

أنساب الأشراف، ج 1، ص 252

ابو بكر فرستاد علي بيا بيعت كن، علي بيعت نكرد.

فجاء عمر، ومعه قبس فتلقته فاطمةُ علي الباب فقالت فاطمة: يا بن الخطاب، أتراك محرّقاً علي بابي؟ قال: نعم، وذلك أقوي فيما جاء به أبوك

أنساب الأشراف، ج 1، ص 252

عمر با وسيله ي آتش زا آمد، حضرت زهرا دم در با او ملاقات كرد فاطمه گفت: آمده اي خانه من را آتش بزني؟ گفت: خانه اي تو را آتش بزنم دين پدرت قوي تر مي شود.

جناب آقاي موسوي بزرگوار، آيا اين دموكراسي است يا دستور احضار به عنف امير المؤمنين سلام الله عليه كه ابو بكر به عمر مي گويد برو

ائتني به بأعنف العنف

أنساب الأشراف، ج 1، ص 253

با بد ترين وضع و با شكنجه ترين وضع علي را بكشان براي بيعت بياور.

وقتي اميرالمؤمنين را كشاندند آوردند امير المؤمنين گفت كه آقاي عمر فعلا از پستان خلافت بدوش.

والله ما حرصك علي إمارته اليوم إلا ليؤمرك غداً

أنساب الأشراف، ج 1، ص 253

امروز داري خلافت ابو بكر را تقويت مي كني تا فردا اين خلافت به شما برسد.

يا آقاي جوهري مي گويد:

ثم أخرجهم بتلابيبهم يساقون سوقا عنيفا

السقيفة وفدك، الجوهري، ص 73

با عبا هايي كه داشتند انداختند گردن اميرالمؤمنين كشان كشان آوردند، با شدت و با وضع زشت علي را براي بيعت آورده اند.

به اميرالمؤمنين گفتند بيعت كن گفت من بيعت نمي كنم، عمر گفت اگر بيعت نكني:

والله الذي لا إله إلا هو نضرب عنقك

الإمامة والسياسة، ج 1، ص 16

گردنت را مي زنيم.

بفرماييد آيا اين دموكراسي است؟

عمر به علي و زبير گفت يا بايد اختياري بيعت كنيد يا به زور از شما بيعت مي گيريم. اين هم در كتاب تاريخ طبري جلد 2 صفحه 444 آمده است.

عبد الفتاح عبد المقصود مي گويد ابا بكر عمر را با يك جماعتي همراه با آتش و هيزوم به خانه علي و زهرا فرستاد به اين ها گفتند اگر چنانچه بيعت نكنيد خانه را به آتش مي كشيم.

بعد عبد الفتاح مي گويد آيا دهان هاي مردم را بسته اند؟

اين داستان آتش سوزي و تهديد به آتشي كه فرزند خطاب آمد خانه حضرت زهرا را مي خواست به آتش بكشد و در اون خانه علي و اصحاب او بودند يا مي خواست مردم را قانع كند يا مي خواست به زور بيعت بگيرد و زهراي مرضيه ناله در آورد و گفت:

يا أبت يا رسول الله ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب وابن أبي قحافة

الإمامة والسياسة، ج 1، ص 16

جناب آقاي موسوي بزرگوار، آيا اين مداركي كه تماما از منابع اهل سنت آوردم به جز يك مورد كه از شيخ مفيد نقل كردم آيا واقعا اين ها دموكراسي هست؟

اگر واقعا معناي دموكراسي اين است بايد بگوييم:

إنا لله و إنا إليه راجعون.

در خدمت آقاي ولي زاده عزيز هستيم.

مجري:

جناب اقاي ولي زاده، حالا حضرت استاد سؤال دوم را مطرح مي فرمايند و ما در خدمت شما هستيم حضرت استاد بفرماييد.

استاد قزويني:

حضرت عالي در رابطه با اثبات امامت امير المؤمنين مي توانيد از قرآن يك استدلالي در عرض 1 دقيقه بيان كنيد؟

بيننده:

آقاي قزويني ما در دعاي بعد از نماز صبح داريم كه خدايا به آن حقي كه اختلاف شده است ما را راهنمايي فرما، من به عنوان يك شيعه به اين معتقد هستم كه حقي بوده كه در آن اختلاف شده است.

در ادامه من مي خواهم به امامت حضرت علي عليه السلام، از ديدگاه قرآن، از نظر تاريخ انبيا، از نظر عقل و علم جامعه شناسي مي خواهم بيان كنم.

در قرآن آن آيه اي كه خداوند مي فرمايد:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

سوره نساء، آيه 59

خداوند اطاعت كردن از پيامبر را در رديف اطاعت از خود قرار داده است.

دليل اين كار خدا چه مي تواند باشد؟

دليلي كه بايد پيامبر تابع مطلق امر خدا باشد اين است كه خدا اطاعت پيامبر را در برابر اطاعت خودش قرار داده باشد، تنها دليلي كه مي تواند اطاعت پيامبر در تراز اطاعت خدا باشد عصمت پيامبر است، يعني چون خداوند به پيامبر عصمت داد تابع مطلق امر خدا است؛ پس اطاعت از پيامبر موازي اطاعت خدا است.

در ادامه آيه اطاعت از أُولِي الْأَمْرِ هم دقيقا بايد همين شرايط را داشته باشد، اگر اطاعت از أُولِي الْأَمْرِ اطاعت مطلق باشد بايد أُولِي الْأَمْرِ هم عصمت داشته باشد؛ يعني عصمت أُولِي الْأَمْرِ باعث مي شود كه اطاعت مطلق بياورد.

از كجا بفهميم كه امام علي عليه السلام عصمت داشته است؟

در نهج البلاغه فرمايشي از امام علي عليه السلام است كه مي فرمايد: از لحظه اي كه من به خدا ايمان آورده ام، به ايمان خود شك نكرده ام.

آيا يك انسان عادي مي تواند اين ادعا را بكند؟

قطعا نمي تواند بكند، من كه مسلمان زاده بودم و 1400 سال است از دين اسلام و احكام و اصول آن مي گذرد شك نكرديم كه كرديم!.

اين كه امام حسين عليه السلام در دعاي عرفه مي فرمايد: خدايا تو قبل از اين كه مرا بيافريني نيازهاي من را آفريدي؛ اين حرف را مگر كسي غير از امام حسين مي تواند بگويد؟

آقاي انشتين طبق فرمول گفته انرژي جِرم دارد ولي امام سجاد در صحيفه سجاديه به خدا مي گويد كه نور جِرم دارد؛ پس اين حرف، حرف يك انسان عادي نيست بايد عصمت داشته باشد كه توضيحات علمي كه 50 سال قبل 100 سال قبل بشر رسيده است ولي امام سجاد 1300 سال پيش اين حرف را زده است.

مدارك تاريخ انبيا را ببينيد خدا وقتي يك انسان را آفريده همان طوري كه علم انسان شناسي مي گويد قبل از اين كه انسان خدا را بيافريند نيازهاي انسان را آفريده است.

خدا براي نيازهاي جسمي بشر كائنات را آفريده؛ ولي براي نيازهاي روحي بشر، لازم بود دو چيز را بيافريند كه يكي قرآن است و ديگري شخص پيامبر است.

خدا براي هدايت تمام بشر 5 تا كتاب فرستاد و براي تشريح كتاب هاي زبور، تورات و انجيل هزاران پيامبر فرستاده است.

آيا اين با عقل جور درمي آيد كه خدا براي 3 تا كتاب آسماني، هزاران پيامبر بفرستد؛ ولي براي قرآن كه بايد جاودانه باشد فقط شخص پيامبر كافي باشد؟

به نظر من اگر خدا جانشين براي پيامبر تعيين نمي كرد اين ظلم در حق بشر بود؛ چرا كه خداوند سلسله پيامبران را براي تشريح اديان ديگر فرستاد؛ اگر براي پيامبر ما جانشين تعيين نكرده باشد اين ظلم است.

از نظر عقلي و علم جامعه شناسي؛ اگر از نظر جامعه شناسي بخواهيم يك عادت خوب در جامعه نهادينه شود ساليان سال زمان لازم داريم ولي اگر بخواهيم فرهنگ يك جامعه را عوض كنيم نسل ها طول مي كشد.

به خاطر اين كه خداوند در قرآن مي فرمايد:

وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا

سوره يونس، آيه 99

در آن هيچگونه زوري نيست كه مي گفتند كه اگر خدا اراده كند همه مسلمان شود، خدا نخواسته اجبار در كار باشد؛ پس اگر خداوند نخواسته از اين طرف هم روال طبيعي را بايد طي كند، روال طبيعي براي تغيير يك فرهنگ زمان لازم دارد، تمام كساني كه در برابر اديان قرار گرفته است مثلا خليفه دوم وقتي كه خواهر خود را به كتك مي گيرد اين دليل بي فرهنگي عمر بوده نه مسائل ديگر، چون زمينه آماده نبوده آقاي عمر اين توانايي را نداشته است.

استاد قزويني:

خيلي عالي بود، خيلي زيبا بود؛ ولي در رابطه با آيه اولي الامر كه حضرت عالي استدلال كرديد، ببينيد ما در روايات متعدد از عزيزان اهل سنت داريم كه اين آيه اولي الامر:

يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

سوره نساء، آيه 59

را جناب حسكاني در شواهد التنزيل شان مي گويد:

نزلت في أمير المؤمنين حين خلفه رسول الله

شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، الحاكم الحسكاني، ج 1، ص 190

اين آيه:

وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ

در حق علي ناز شده است.

همچنين در روايات متعدد ديگر داريم، مثلا جناب آقاي ابن مردويه در مناقب شان صفحه 230 مي گويد براي خود اميرالمومنين سلام الله عليه اين آيه را خواندند ايشان فرمود: من أُولِي الْأَمْرِ هستم؛ ولي عزيزان اهل سنت مصداق أُولِي الْأَمْرِ را بعضي افراد خاص معين مي كنند اين ها فقط يك سري استحسانات عقلي است كه هيچ ارزش علمي ندارد.

بيننده خانم محمدي از يزد:

بسم الله الرحمن الرحيم.

كاش در اين لايق ديدار شويم سحري با نظر لطف تو بيدار شويم.

كاش منت بگذاري سرمان مهدي جان تا كه هم سفره تو لحظه افطار شويم.

سلام عرض مي كنم خدمت استاد بزرگوار آقاي حسيني قزويني و همچنين مجري گرامي آقاي حسيني، من نمي توانم بحث علمي كنم.

استاد قزويني:

سركار خانم من يك سؤال مي خواهم از شما بپرسم ، دختر عزيزم، اگر كسي از شما سؤال كند: شما از كدام آيه قرآن مي خواهيد بر امامت اميرالمؤمنين عليه السلام استدلال كنيد، كدام آيه را انتخاب مي كنيد، و چه طور جواب مي دهيد؟

بيننده:

حاج آقا سؤال سختي پرسيديد، اول آيه 55 سوره مائده است كه خداوند مي فرمايد: ولي شما خدا و پيامبر او و آن مؤمني است كه نماز مي گذارد و به فقير در هنگام ركوع زكات مي دهد كه علماي اهل سنت، آقاي قطب بن حكيم در كتاب خودش جلد 6 صفحه 288 مي گويد اين آيه در حق حضرت علي عليه السلام است.

آيه بعدي آيه 67 سوره مائده است كه خداوند مي فرمايد: پيامبر هر چه به تو وحي مي شود ابلاغ كن كه اگر ابلاغ نكني رسالتت انجام نمي شود.

آقاي ابن ابي حاتم در كتاب خودشان مي گويد كه اين آيه در حق حضرت علي عليه السلام نازل شده است.

استاد قزويني:

دختر عزيزم احسنت بارك الله، ما از شما و نيز از پدر و مادر شما تشكر مي كنيم كه اين چنين گلي را تربيت كرده اند، ان شاء الله ما در جلسات بعدي صداي تان را بشنويم.

سؤال بعدي را از الان شما كار كنيد كه آيا از احاديث مي توانيم بر خلافت اميرالمؤمنين عليه السلام استدلال كنيم مثل امشب براي ما با جلد و صفحه بيان كنيد، خدا جزاي خيرت بدهد.

مجري:

خيلي متشكريم از خانم محمدي انصافا آدم بعضي وقت ها لذت مي برد دختر 9 ساله اي كه يك سؤال طرح كرد كه اين آقايان وهابي هرچه دست و پا زدند نتوانستند جواب بدهند و الان هم مي آيد اين طور پاسخ زيبا مي دهد و با قرآن از عقيده خودش دفاع مي كند.

ان شاء الله خداوند ايشان را حفظ كند و يكي از مدافعين و ياران حضرت مهدي شود، حاج آقا امتياز ايشان را در قرعه كشي بفرماييد؟

استاد قزويني:

امتياز 90 را به ايشان دادم.

ما خوشحاليم از اين كه يك دختر بچه 9 ساله اين چنين از كتاب هاي اهل سنت با جلد و صفحه استدلال مي كند كه اين آيه در حق اميرالمومنين نازل شده است اين به نظر من يك بركت و نورانيتي است كه خداي عالم به شبكه جهاني ولايت داده؛ اين از عنايات اهل بيت عصمت و طهارت است.

همان طوري كه ما در روايات داريم نزديك ظهور حضرت حجت، علم از قم به تمام جهانيان مي رسد، مردم از نظر علمي به مرحله اي مي رسند كه يك خانمي در درون خانه اش به حكم الهي قضاوت مي كند؛ يعني به مرحله اي مي رسند كه تمام احكام الهي با پوست، گوشت و استخوان افراد عجين مي شود.

بيننده آقاي فرجي از كرمانشاه:

سلام عرض مي كنم خدمت شما آقاي حسيني مجري محترم و حضرت استاد قزويني در خدمت شما هستم.

استاد قزويني:

جناب آقاي فرجي بزرگوار من دو تا سؤال مي خواهم از حضرت عالي داشته باشم.

يكي حضرت عالي مثل اين دختر عزيزمان خانم محمدي كه واقعا امشب گل كاشتند طبري، ابن ابي حاتم و ديگران، اين طور مي گويند قشنگ از قرآن استدلال كردند يعني ما واقعا خستگي از تن مان در رفت حضرت عالي اگر بخواهيد از سنت بر امامت و خلافت اميرالمؤمنين استدلال كنيد كدام روايت را انتخاب مي كنيد؟

بيننده:

حاج آقا من از قرآن دليل آماده كرده ام كه بگويم.

استاد قزويني:

بفرماييد از قرآن دليل تان را بگوييد.

بيننده:

در ابتدا اين نكته را داخل پرانتز خدمت شما عرض كنم كه ما فرض را بر اين مي گذاريم كه خداي عالم صلاح ندانسته كه اسم حضرت علي را در قرآن بياورد.

آن وقت به اين نتيجه مي رسيم درست است كه اسم و دليل خلافت حضرت علي در قرآن به طور صريح نيامده؛ ولي جواز امامت به طور خيلي واضح و روشن در قرآن آمده است.

در سوره بقره آيه 124 بعد از امتحاني كه خداوند از حضرت ابراهيم گرفت به حضرت ابراهيم خطاب فرمود:

إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً

حضرت ابراهيم نبوت را داشتند و بعد از آن امتحاني كه دادند به مقام امامت رسيدند پس اينجا خيلي روشن و واضح است كه جواز امامت صادر شده است.

دوباره خداوند در قرآن مي فرمايد:

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ

سوره رعد، آيه7

وقتي اين آيه نازل شد افرادي خدمت رسول الله رسيدند و سؤالاتي را پرسيدند.

به نظر من اگر ما از لحاظ عقلي بخواهم خلافت اميرالمومنين را با آن چيزي كه حاج آقا فرمودند بررسي كنيم بنده به اين نتيجه مي رسم كه چرا و چه اتفاقي مي افتد، هر اتفاقي كه مي افتد و يا هر سوره اي از قرآن وقتي كه نازل مي شود براي هركاري مثل حج، خمس، زكات و ديگر موارد مثل اعمال حج وقتي كه در قرآن مي آيد همه خدمت پيامبر صلي الله عليه واله مي آيند از پيغمبر سؤال مي كنند چون ايشان بزرگ ترين مفسر قرآن است؛ ولي چه اتفاق مي افتد كه در امر خلافت هيچ كسي به روايت هاي پيامبر استناد نمي كند و آيه هايي كه دال بر خلافت و جانشيني بعد از پيامبر است را قبول نمي كند.

آيه 67 سوره مائده يكي از اين آيات است:

يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ

آيات زياد است؛ ولي اينجا به نظرم رسيد اين را خدمت تان بگويم چه اتفاقي افتاده كه در امر خلافت هيچ كس سراغ تفسيرهايي كه پيغمبر انجام مي دادند مخصوصا اهل سنت به سراغ اين روايت ها و اين احاديث نرفتند.

استاد قزويني:

ببينيد در رابطه با آيه 7 سوره رعد كه خوانديد، اگر يك مقداري دقت شود شايد ما تا به حال به اين آيه نپرداخته ايم و شايد سؤال هم نبوده كه قرآن مي گويد:

إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هادٍ

پيغمبر تو انذار دهنده هستي هر قومي هم يك هدايت گري دارد.

وقتي اين آيه نازل شد پيغمبر اكرم دست مبارك شان بر سينه اميرالمومنين گذاشتند و فرمودند:

المنذر ولكل قوم هاد وأومأ بيده إلي منكب علي فقال أنت الهادي يا علي بك يهتدي المهتدون بعدي

تفسير الطبري، ج 13، ص 108 و التفسير الكبير، ج 19، ص 12 و الدر المنثور، ج 4، ص 608

علي جان هدايت كننده تو هستي، بعد از من هدايت شده ها به دست تو هدايت مي شوند.

تفاسير متعدد ديگري هم اين عبارت را آورده اند؛ ولي جناب آقاي فرجي بزرگوار، آنچه كه مهم است ما اين 3 تا آيه را كه به ترتيب آورده ايم دوست داريم عزيزاني كه روي خط مي آيند روي اين 3 آيه را بحث كنند.

طبق عبارت آقايان اهل سنت 300 آيه در حق امير المومنين سلام الله عليه نازل شده است، كه ما از اين 300 آيه 297 آيه را فعلا صرف نظر كرديم آمديم اين 3 آيه را گزينش كرديم چون اين 3 آيه دلالتش واضح و روشن است.

رواياتي كه در تفسير اين 3 آيه آمده 100٪ صحيح است.

آيه إنما وليكم الله را در تفسير طبري جلد 6 صفحه390 گفته ايم، ابن ابي حاتم جلد 4 صفحه 1162 مي گويد اين روايت صحيح است و آيه در حق علي نازل شده است.

آقاي آلوسي به صراحت مي گويد اين آيه اجماعي است اكثريت محدثين معتقد هستند اين آيه در حق علي نازل شد و اين خيلي واضح و روشن است.

ما دوست داريم عزيزاني كه روي خط مي آيند بيش تر روي اين 3 تا آيه كار كنند.

ياد آوري اين نكته را لازم مي دانم، كه من اين آيات و روايت را در يك فايلي Word تنظيم كرده ام ان شاء الله به زودي روي سايت مي گذاريم تا يك كلاس درسي باشد يعني ما 3 صفحه مطلب بيش تر نه؛ يعني 30 يا 40 صفحه نيست.

يك صفحه در رابطه با اين كه چرا بايد از مذهب تحقيق كنيم، يك صفحه در رابطه با امامت علي در قرآن است، يك صفحه هم امامت علي در سنت است.

ما دو صفحه يا سه صفحه ديگري هم داريم، كه آن مربوط به ادله عزيزان اهل سنت نسبت به خلافت جناب ابو بكر و عمر و عثمان مي شود.

ما اين مباحث را منابع اهل سنت آورده ايم تا يك بحث علمي بدور از تعصب كرده باشيم.

جناب آقاي فرجي از شما تشكر مي كنيم، اگر سؤالي داريد در خدمت تان هستيم.

بيننده:

من يك مطلبي را لازم مي دانم خدمت حاج آقا عرض كنم كه از منظر سنت راجع به خلافت حضرت علي فرمودند.

من مي گوييم اصلا براي تبيين شريعت ما نياز به وجود امام معصوم داريم، نياز به كسي داريم كه او معصوم و قابل اعتماد باشد تا ما به او اعتماد كنيم، قول او، قول قول خدا باشد، وگرنه هر كسي بيايد مثلا براي يك قومي خليفه و جانشين شود ما چطور مي توانيم به او اعتماد كنيم كه اين حرفش حرف خدا هست يا حرف خدا نيست.

بنابراين بايد آن فرد معصوم باشد عصمت يك امر خفي و يك امر باطني است، هيچ كس نمي تواند تشخيص بدهد كه چه كسي معصوم است؛ چه كسي گناه كرده و يا گناه نكرده است؛ چون اين يك امر خفي است بايد خداي متعال معصوم را انتخاب بكند نه مثلا آقاي عبد الرحمن بن عوف، بايد يكي باشد كه درياي علم داشته باشد، بايد كسي باشد كه بگويد: سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي ، نه كسي كه انقدر علم پاييني دارد وقتي كه از آن مي پرسند وَ فاكِهَةً وَ أَبًّا يعني چه؟ نمي تواند جواب بدهد، خليفه دوم را دارم عرض مي كنم.

استاد قزويني:

خليفه اول و دوم، هر دو اين عبارت را دارند.

بيننده:

اين ها چطوري مي توانند هدايت يك قوم را به عهده بگيرند؟

اين را طبقات ابن سعد صفحه 377، مي گويد آن سؤال ساده كه از جناب عمر مي پرسند، ايشان نمي تواند جواب بدهد.

پيغمبر به كرات در همه جا، در تفسير قرآن و در سنت حضرت علي را معرفي كردند.

استاد قزويني:

خيلي عالي بود خيلي زيبا بود از شما متشكريم، موفق و مؤيد باشيد.

مجري:

خيلي ممنون، حالا دارند علم اميرالمومنين و ساير خلفا را مقايسه مي كنند، بحث، بحث كاملا علمي است، شما توجه كنيد به عبارتي كه اميرالمومنين در شب 19 هنگام ضربت خوردن فرمودند:

فُزْتُ وَ رَبِ الْكَعْبَة

شرح نهج البلاغة، ج 9، ص 123

و آن ديگري كه در هنگام ضربت خوردن گفت:

أدركوا الكلب فقد قتلني

أنساب الأشراف، ج 3، ص 432

سگ را بگيريد من را كشت.

اين عبارت كجا و آن عبارتي كه اميرالمومنين مي فرمايد به خداوند كعبه رستگار شدم، كجا!

بيننده آقاي محمدي از زاهدان (اهل سنت):

بنده شهادت حضرت اميرالمومنين را به همه مسلمين تسليت عرض مي كنم و سلام دارم خدمت شما برادر ارجمند و جناب آقاي قزويني.

استاد قزويني:

و عليكم السلام و رحمة الله و بركاته، من يك سؤالي از حضرت عالي دارم، جناب آقاي محمدي بزرگوار خيلي از عزيزان اهل سنت ما قضيه انتخابات را يعني انتخاب خليفه را از طريق شورا مي دانند و بعضي از عزيزان ما هم آمدند گفتند كه خلافت جناب آقاي ابو بكر با محوريت

وَ أَمْرُهُمْ شُوري

سوره شوري، آيه 38

بوده، اگر كسي از شما سؤال كند در شوراي 6 نفره جناب عثمان آيا واقعا شورا، يا دموكراسي بود يانه، حضرت عالي چه جواب مي دهيد؟

بيننده:

در شوراي انتخاب حضرت عثمان، يا حضرت عمر؟

استاد قزويني:

حضرت عثمان.

بيننده:

در خلافت عثمان.

استاد قزويني:

من از شما اينجا دو تا سؤال دارم، آقاي محمدي من مي خواهم سؤالم را بزرگواري كنيد يك مقدار دقت كنيد.

آيا در قضيه خلافت عثمان، با مردم مشورت شد؟

اين 6 نفر منتخب مردم بودند يا منتخب جناب عمر بودند؟

آيا در اين شورا دموكراسي نمايان بود يا دموكراسي نبود چيز ديگر بود؟

اين را اگر بزرگواري كنيد جواب بدهيد ما از شما ممنون مي شويم.

بيننده:

جناب آقاي قزويني، موقعيتي كه صحابه در آن قرار داشتند و موقعيتي كه مسئله خلافت بود تا خلافت حضرت ابوبكر تا حضرت عمر تا حضرت عثمان با موقعيت با دموكراسي امروزي كه ما به آن معتقد هستيم خيلي فرق دارد.

من خدمت شما عرض مي كنم، مثلا در يك گروهي در يك جمعي در زمان قديم شايد كساني و اشخاصي بودند كه از لحاظ امين بودن مورد اعتماد مردم بودند، مردم به آن ها اعتماد داشتند.

الان ما 2 تا عقيده داريم، عقيده شيعه نسبت به جايگاه صحابه خلاف عقيده اهل سنت است، ما صحابه را امين امت مي دانيم، صحابه را تفكيك نمي كنيم به جز منافقين كه تكليف شان روشن است هم با حديث هم با قرآن و هم در تاريخ مشخص است؛ ولي شيعه عقيده دارد صحابه اي را كه اهل سنت براي آنان جايگاهي قائل هستند شيعه آن جايگاه را براي آنان قائل نيستند، اگر من از ديد يك اهل سنت بخواهم در مورد اين قضيه قضاوت كنم، من مي گويم بله كساني كه در اين شورا بودند اين ها صحابه و از بزرگان صحابه بودند.

كساني بودند كه براي دين زحمت كشيدند، جهاد كردند، جان دادند، مال دادند و هجرت كردند جزء سابقين هستند كه در قرآن بيان مي كند، جزء مهاجرين هستند اين عقيده اهل سنت و نظر بنده اين است.

استاد قزويني:

آقاي محمدي در اين كه نظر شيعه و سني در رابطه با صحابه اختلاف دارد آن يك بحث جدايي است، ما هم قبول داريم نظر شيعه با اهل سنت نسبت به صحابه كاملا اختلاف دارد البته نه به آن تندي كه وهابي ها مي گويند.

ما عقيده نداريم صحابه همه مرتد شده اند، صحابه لا مذهب هستند، بي دين هستند، شيعه معتقد هست كه صحابه چند دسته است، يك دسته در زمان نبي مكرم به شهادت رسيدند و اين ها از شهداي واقعي هستند و يك دسته تابع پيغمبر بودند، مطيع پيغمبر بودند و بعد از پيغمبر هم مطيع پيغمبر بودند، اين ها را ما براي شان ترضي مي كنيم، آن ها كه در ركاب اميرالمومنين بودند ما براي اين ها ترضي مي كنيم؛ ولي تعدادي از صحابه اي كه هم در آيات قرآن و هم در روايت درباره آنان مذمت آمده، در مورد اين ها عقيده اهل سنت را قبول نداريم و از صحابه هم طبق فرمايش مرحوم شيخ طوسي ما از برخي صحابه اميد شفاعت داريم، اين آب و تابي كه وهابي ها مي گويند شيعه معتقد به ارتداد است، اين ها حرف هاي بي اساس است.

بنده مي خواهم عرض كنم اين 6 نفر با همه ويژگي هايي كه داشتند اين ها آيا منتخب مسلمان ها بودند يا منتخب خليفه دوم بودند؟

بيننده:

وصيت حضرت عمر بوده است.

استاد قزويني:

خدا اموات شما را بيامرزد؛ پس به آيه:

وَ أَمْرُهُمْ شُوري

سوره شوري، آيه 38

اينجا عمل نشد است؟

بيننده:

ببينيد جناب آقاي قزويني مسائلي است كه...

استاد قزويني:

آقاي محمدي جان، حاشيه نرويد.

بيننده:

حاشيه نمي روم، در مسائلي كه مربوط به يك قوم و مربوط به يك امت و مربوط به يك تشكيلات است، يك شهري را براي تان مثال مي زنم شهري كه يك ميليون نفر جمعيتش است كل يك ميليون جمعيت اين شهر باهم مشورت نمي كنند.

افراد خاصي كه مورد اعتماد مردم است و مردم به آن ها اعتماد داردند امين مردم هستند خدمتگذار مردم هستند، سابقه شان براي مردم مشخص است آن مردم در مورد مسائل اساسي شهر يا نمي دانم به مسائل امروزي اين ها را ربط نمي دهم، مثلا در مورد شهردار يا در مورد فرماندار چند نفر در آن زمان يا حالا امروز فرق نمي كند شركت مي كردند و يا امروزه شركت مي كنند، همه اين ها انتخابات است.

استاد قزويني:

آقاي محمدي عرض كردم حاشيه نرويد، عزيز جان، يك دفعه شما مي خواهيد بگويد اين ها از مشاورين خليفه دوم بودند اصلا يك استانداري مي خواهد يك نظري بدهد شوراي معاونين تشكيل مي دهد 4 تا 5 يا 10 نفر از معاونينش را جمع مي كند مشورت مي كند، اين استاندار مي آيد با اين ها مشورت مي كند؛ ولي عزيزان ما كه استدلال مي كنند:

وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ

سوره آل عمران، آيه159

وَ أَمْرُهُمْ شُوري

سوره شوري، آيه 38

يعني با مشورت مردم با اجماع مردم با شوراي مردم، اين 6 نفري كه جناب خليفه دوم آمد انتخاب كرد خليفه به عنوان مشاور خودش انتخاب كرد؛ پس انتخاب عموم مسلمان ها نبود، اين را شما قبول داريد؟

بيننده:

بله.

استاد قزويني:

عزيز من، شما اگر تلويزيون تان را نگاه كنيد اين روايت صحيح بخاري است، جناب عمر مي گويد:

إني لَا أَعْلَمُ أَحَدًا أَحَقَّ بهذا الْأَمْرِ من هَؤُلَاءِ النَّفَرِ الَّذِينَ تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم وهو عَنْهُمْ رَاضٍ فَمَنْ اسْتَخْلَفُوا بَعْدِي فَهُوَ الْخَلِيفَةُ

صحيح البخاري، ج 1، ص 469

من كسي را احق به امر خلافت از اين 6 نفر نمي بينم، دليلش اين است كه پيغمبر از دنيا رفت از اين 6 نفر راضي بودند، هر كدام از اين 6 نفر را شما به عنوان خليفه انتخاب كنيد آن خليفه بعد از من است.

از او تبعيت و اطاعت كنيد، اين افراد عبارت از عثمان، علي، طلحه، زبير، عبد الرحمن بن عوف و سعد بن أبي وقاص هستند.

ببينيد عمر مي گويد من كسي را احق به اين امر از اين ها نمي بينم پس اين نظر شخصي عمر بن خطاب است ارتباطي به مسلمان ها ندارد، دليلش اين است كه پيغمبر از اين ها راضي بود.

اينجا يك سؤال براي من مطرح مي شود اگر يك دانشجوي سني از شما سؤال كند آيا پيغمبر فقط از اين 6 نفر راضي بود، از بقيه اصحاب ناراضي بود؟

جناب اقاي محمدي، سؤال ديگر اين است كه اصلا جناب عمر بن الخطاب معتقد به شورا نبوده است.

ابن عبد البر مي گويد عمر گفت:

لو كان سالم حيا ما جعلتها شوري

الاستيعاب، ج 2، ص 568

اگر سالم مولي ابو حزيفه زنده بود من اين خلافت را شورايي نمي كردم.

ما جعلتها

يعني من شورايي نمي كردم.

يعني اين كه آمده اين 6 نفر را انتخاب كرده است اصلا خود جناب عمر قائل به شورا نيست معتقد به:

وَ أَمْرُهُمْ شُوري بينهم

سوره شوري، آيه 38

نيست، مي گويد اگر حذيفه زنده بود من ايشان را انتخاب مي كردم.

استيعاب ابن عبد البر هم از كتاب هاي معتبر شما است.

همچنين عمر بن شبه نيمري متوفي 262، معاصر بخاري و مسلم است، عمر بن خطاب گفت اگر ابو عبيده جراح بود من او را خليفه مي كردم، اگر معاذ بن جبل بود او را خليفه مي كردم، اگر خالد بن وليد بود او را من خليفه مي كردم.

جناب زيلعي مي گويد اگر ابو عبيده زنده بود من قطعا او را خليفه مي كردم.

ابن قتيبه مي گويد اگر سالم زنده بود من در اين شك نداشتم كه او را خليفه شما قرار بدهم؛ پس اينجا دوتا نكته است، جناب عمر اصلا قائل به شورا نيست، مي گويد اگر فلان كس زنده بود من شورا انتخاب نمي كردم، الان هم كه شورايي انتخاب كرده مي گويد آقا به نظر من احق به اين امر اين ها هستند.

اينجا يك سؤال پيش مي آيد چطور آقاي عمر به اين نتيجه مي رسد كه اين 6 نفر را انتخاب كند و مردم بيايند از اين 6 نفر فردي را گزينش كنند.

بعد شما صفحه ديگر اين برنامه را نگاه كنيد، اين خيلي جالب است، اين سؤال اساسي من است، جناب آقاي محمدي و ديگر عزيزان اهل سنت، آيا اين شورايي كه عمر انتخاب كرده است با منطق عقل مي سازد يا نمي سازد؟

جناب عمر بن خطاب به مقداد و اين ها دستور داد گفت اين 6 نفر علي، عثمان، زبير، سعد، عبدالرحمن بن عوف، طلحه را در يك خانه اي جمع كن و اين ها را در حبس خانگي قرار بده نگذار كسي بيرون برود، يك نفر هم با شمشير بالاي سر اين ها بايستد.

به صهيب هم مي گويد 3 روز نماز بخواند.

آقاي محمدي و ديگر عزيزان اهل سنتي كه دارند برنامه را مي بينند اين عبارت را با هم مي خوانيم جناب عمر گفته اند:

فإن اجتمع خمسة ورضوا رجلا وأبي واحد فاشدخ رأسه أو اضرب رأسه بالسيف وإن اتفق أربعة فرضوا رجلا منهم وأبي اثنان فاضرب رؤوسهما

أخبار المدينة، ج 2، ص 82 و تاريخ الطبري، ج 2، ص 581 و الكامل في التاريخ، ج 2، ص 461

اگر 5 نفر آمدند گفتند كه مثلا فلان آقا خليفه، ولي يك نفر مخالفت كرد سر او را بشكاف، گردن اش را بزن، اگر4 نفر به يك فردي راضي شدند و 2 نفر مخالفت كردند گردن آن 2 نفر را بزن.

پس تا اينجا مي گويد اگر1 نفر مخالفت كرد گردنش را بزن، 2 نفر مخالفت كرد گردنش را بزن، در كجاي دنيا اين آمده است كه يك افرادي را كه پيغمبر از آن ها راضي است و اين ها اولي از همه براي خلافت هستند اگر يكي در شورا آمد مخالفت كرد، معناي شورا همين است اگر بنا است از اول بيايند بگويند فلان آقا خليفه است، آقا من به شما دستور مي دهم از ميان خودتان بگوييد عثمان خليفه است ديگر شورا معنا ندارد.

معناي شورا اين است كه موافق نظر مي دهد و مخالفت نظر مي دهد رأي گيري مي كنند، اكثريت در مورد هركس را انتخاب كرد آن فرد انتخاب مي شود، اين طور نيست كه اگر يك فردي مخالف بود بايد گردنش زده شود.

آيا اين با عقل، منطق، فطرت و قرآن درست است يا نيست؟

در ادامه مي گويد:

فإن رضي ثلاثة رجلا منهم وثلاثة رجلا منهم

أخبار المدينة، ج 2، ص 82 و تاريخ الطبري، ج 2، ص 581 و الكامل في التاريخ، ج 2، ص 461

اگر آمدند 2 دسته شدند 3 نفر گفتند علي خليفه است و 3 نفر گفتند عثمان خليفه است اينجا چه كار كنيم؟

در اين صورت بگوييد عبدالله بن عمر بيايد، عبد الله بن عمر هر كسي را انتخاب كرد با هر كدام از اين دو دسته بود، اگر نظر عبد الله بن عمر با كساني بود كه گفته اند عثمان خليفه است، خوب ايشان خليفه است يا اگر نظر ايشان با 3 نفر بعدي بود فرد مورد نظر آن ها خليفه است.

بعد مي گويد اگر به نظر عبد الله بن عمر تمكين نكردند آن دسته اي كه عبد الرحمن داخل آن است است آن فرد را انتخاب كنيد و 3 نفر مقابل را گردن بزنيد، آيا اين واقعا دموكراسي است؟

كجاي اين با دموكراسي مي خواند كه اگر يك نفر مخالف بود گردن بزن، اگر 2 نفر مخالف بود گردن بزن و اگر 3 به 3 شدند اول عبدالله عمر بيايد و بعد عبد الرحمن بيايد و اگر نظر اين ها را هم قبول نكردند گردن بزنيد.

قبول نكردند كه نكردند، شما در مجلسي، مثلا مجلس شوراي اسلامي يا خبرگان رهبري و... را اگر نگاه كنيد مي بينيد كه موافق مي آيد حرف مي زند، مخالف مي آيد نظرش را مطرح مي كند اكثريت هرچه نظر داد همان مي شود.

مردم بايد تبعيت از اكثريت كنند، اقليت كه نبايد كشته شوند اقليت براي خودشان حيثيت دارند، جناب عمر مي گويد با هر طرفي كه پسر من عبد الله بود او شايسته است.

يعني در امر جانشيني جامعه اسلامي كه امور مسلمانان متوقف بر آن است كه حساس ترين كار سياسي جهان اسلام است، جناب عمر مي گويد عبد الله پسر من بايد رأي بدهد، با هر كدامي از اين ها رأي داد آن طرف برنده است.

از خود جناب عمر كه مي گويد به نظر پسرم عبدالله نگاه كنيد بايد پرسيد چرا نمي خواهي پسرت را خليفه وجانشين خودت كني؟

قاتلك الله

الطبقات الكبري، ج 3، ص 343

خدا تو را بكشد اين چه حرفي است كه مي زني!

خواهد گفت من بيايم پسرم را كه بلد نيست زنش را طلاق دهد يعني عرضه طلاق دادن زنش را ندارد ايشان را خليفه مسلمانان قرار دهم!

آن وقت جناب عمر پسرش را كه مي گويد ايشان لياقت و عرضه طلاق زنش را ندارد مي آيد در حساس ترين وكليدي ترين بحثي كه مربوط به خلافت و سياست جامعه اسلامي است از عبد الله عمر مي خواهد اينجا بيايد نظر دهد.

اگر جناب اقاي محمدي اين 4 تا سؤال ما را بدون حاشيه رفتن جواب دهند ما از دور پيشاني ايشان را مي بوسيم.

بيننده:

حدود 16 دقيقه پشت خط هستم شايد 1 دقيقه را من صحبت كردم، شما 15 دقيقه براي من در رابطه با مسئله شورا و حضرت عمر و اين جريان صحبت كرديد.

حاج آقاي قزويني من يك سؤال از شما دارم.

استاد قزويني:

بفرماييد.

بيننده:

جناب اقاي قزويني، شما طبق روايات و احاديث كه از منابع ما مي آوريد عقيده داريد كه حضرت علي مخالف خلافت حضرت ابو بكر و عمر بود دليل اين مخالفت چيست؟

سؤال ديگر اين است كه در جريان جلسه شورا كه مربوط به خليفه سوم بود كه در آن جلسه حضرت عثمان به عنوان خليفه مسلمين انتخاب شد، چرا و به چه دليل حضرت علي در همچين مسئله اي مشورت دادند؟

استاد قزويني:

جواب شما را من عرض مي كنم، ابتدا شما سؤالات ما را جواب بدهيد.

بيننده:

حاج آقا، حضرت عمر در زماني كه زخمي شدند، البته من آدرس دقيق ندارم، يكي از صحابه به ايشان پيشنهاد داد تا عبدالله عمر را به عنوان جانشين خود برگزيند.

ايشان در همان لحظه گفت چنين ظلمي را در حق بنده نكنيد، بعد اين روايت را كه شما از كتب ما مي آوريد در كتب ما روايت زياد است شما نگاه كنيد در كتاب صحيح بخاري امام بخاري تقريبا از 600 هزار حديث تقريبا 7563 حديث را جمع كرده اند.

استاد قزويني:

شما با حذف مكرراتش مي گويد 2700 هزار تا

بيننده:

با تكرار مي شوند بله. ولي كلي بخواهي حساب كنيد 2 هزار و 602 حديث مي شود، درست است؟

استاد قزويني:

بله.

بيننده:

در اين احاديث، احاديثي است كه براي تحليل براي تحقيق آمده است، در ميان اين ها احاديث ضعيف داريم، احاديثي ما داريم كه از نظر اهل سنت اين احاديث رد است.

اينكه در كتب ما آمده براي تحقيق آمده است و مسائلي كه شما مي گوييد در رابطه با جانشيني حضرت عمر، حضرت عمر 6 نفر صحابه را به عنوان شورا انتخاب فرمودند بعد هم دستور دادند كه سر شان را بزنيد.

جناب آقاي قزويني، سر كسي زده نشد، مشورت هم دادند و خليفه هم انتخاب شد.

اينكه ما بعد از 1400 سال بگوييم كه اگر سر فلاني زده مي شد اين چه دردي را دوا مي كند؟

مجري:

آقاي محمدي شايد همين تهديد باعث شد كه در آن شورا جهت گيري شود.

بيننده:

بله من هم همين را مي گويم، من مي گويم بايد تحقيق بشود.

استاد قزويني:

جواب بنده را نداديد.

بيننده:

آقاي حسيني من متوجه نشدم شما چه فرموديد؟

استاد قزويني:

آقاي محمدي بزرگوار، اين كه شما مي فرماييد كه ما روايات ضعيف داريم آيا در همين 2602 روايت كه حضرت عالي مي فرماييد در اين ها باز هم روايات ضعيف داريم، يعني اين روايتي كه ما در مورد انتخاب جناب عمر نسبت به اين 6 نفر عرض كرديم شما اين را ضعيف مي دانيد؟

بيننده:

ما اين روايت را قوي مي دانيم ولي آقاي قزويني سر چه كسي زده شد؟

آيا اختلافي به وجود آمد؟

آيا اين 6 نفر شورا مشورت نكردند خليفه را انتخاب نكردند؟

استاد قزويني:

انتخابي كه در زير سايه شمشير باشد ارزش ندارد، من مي خواهم بگويم وقتي كه اميرالمؤمنين علي عليه السلام خواست نظر مخالف بدهد عبد الرحمن بن عوف به ايشان گفت، علي اگر بخواهي مخالفت كني گردنت را مي زنيم؛ اميرالمومنين هم به خاطر اين كه اختلاف پيش نيايد كوتاه آمد.

برادر بزرگوارم؛ چون گردن علي زده شدن كه به اين سادگي ها نبود.

بيننده:

در مورد حضرت علي رضي الله خيلي مسائلي است كه وقتي كه شما جواب ما را، چه شيعه و چه سني مي دهيد مي گوييد به خاطر اختلاف بوده است.

ببخشيد حضرت علي را به زور مي كشَند مي برند مسجد و از ايشان بيعت مي گيرند و حضرت علي سكوت كرده است.

در مورد قضيه ام كلثوم حضرت علي سكوت كرده، در مورد حمله به منزلش حضرت علي سكوت كرده است تا اختلاف پيش نيايد.

در مورد خلافت سكوت كرده، در مورد شورايي كه عمر پيشنهاد داده سكوت كرده است به خاطر كه گفته اند گردن علي را بزنيد؛ ولي در زماني كه بعد از شهادت عثمان فتنه بين امت پيش آمد حضرت علي سكوت نكردند.

جناب آقاي قزويني ببخشيد، شما در همين برنامه گفتيد كه 30 هزار صحابه در زماني كه ابوبكر خليفه شد با حضرت علي بودند.

استاد قزويني:

جناب آقاي محمدي، اجازه بدهيد من اين را اصلاح كنم، عبارتي را كه ديشب اشاره كردم...

مجري:

آقاي محمدي شما يادتان است كه با شبكه كلمه تماس گرفتيد و سؤال تان را پرسيديد؛ آقاي خدمتي به شما حدود 40 ثانيه هم فرصت نداد.

بيننده:

من با شبكه كلمه تماس نگرفتم.

مجري:

با يك اسم ديگر تماس گرفتيد.

بيننده:

من مسلمانم و روزه هم هستم الحمد لله منافق نيستم كه دو رو باشم.

من پيرو قرآن و سنت هستم و با شبكه كلمه تماس نگرفته ام، من با شبكه شما تماس گرفته ام.

مجري:

شايد بنده اشتباه گرفتم.

استاد قزويني:

برادر بزرگوارم، اين حرفي را كه ديشب اشاره شد يك اشتباه لفظي بود، من عبارتم را اصلاح مي كنم در كتاب قاموس البحرين صفحه 337، گفته اند چرا علي بن ابي طالب با اين كه 700 نفر نيرو داشت قيام نكرد؟

در جواب بايد گفت اگر با علي 700 نفر بودند با ابو بكر 30 هزار نفر بودند، مطلبي را كه بنده ديشب عرض كردم اين بود؛ البته ما در منابع خودمان مثل كافي جلد 8 صفحه 33 هم داريم كه 360 نفر آمدند با علي بيعت كردند.

بيعت به مرگ هم كردند، گفتند تا آخرين لحظه مرگ هم با شما هستيم، امير المومنين فرمود كه اگر واقعا با من هستيد فردا با سر تراشيده فلان ميدان باشيد.

آقا امير المومنين آنجا آمد جز 5 نفر مثل ابوذر، مقداد، حذيفه، عمار و اين ها كسي ديگر نيامدند، 30 هزار نفر آدم كه ما عرض كرديم مال جبهه مقابل است.

در بعضي از منابع آمده كه 700 نفر نيرو طرفدار اميرالمؤمنينن عليه السلام بوده است؛ ولي ببينيد برادر بزرگوار، من آن سؤالاتي را كه از حضرت عالي پرسيدم، من از شما 2 تا سؤال پرسيدم:

سؤال اول اين بود آيا شوراي شش نفره جناب عمر، منتخب خليفه بود يا منتخب مردم؟

حضرت عالي صراحتا جواب داديد كه منتخب مردم نبود؛ بلكه منتخب خليفه بود، بنابراين جناب عمر به آيه:

وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَينَهُمْ

سوره شوري، آيه38

عمل نكرد، اين رواياتي را هم كه من آورده ام كه گفت اگر سالم بود من شورايي قرار نمي دادم؛ مهم تر از همه آيا واقعا اين شوري دموكراسي بود يا ديكتاتوري بود؟

اصلا من كاري به اين ندارم كه به اين ايه عمل شد يا نشد، گردن كسي زده شد يا زده نشد، نظر من اين است آيا در همچين شورايي كه افرادي بيايند گلوله را بگذارند به شقيقه اي كسي كه آقا اگر مخالفت كني تير خلاصي مي زنيم و اين ها در يك همچين جوي بيايند نظر بدهند اين منطقي است؟

اگر شما مي فرماييد اين روايت ضعيف است بايد دليل بياوريد و يا اگر بحث ديگري داريد ما در خدمت شما هستيم؛ اما اين كه حضرت عالي فرموديد كه چرا علي بن ابي طالب در اين شورا شركت كرد؟

بنده اين را در كتاب نقد غفاري مفصل در 10 تا 12 صفحه جواب داده ام.

يكي از جواب هاي ما اين است وقتي كه به امير المومنين سلام الله عليه گفتند چرا آنجا رفتي و درآن شورا شركت كردي، حضرت گفت من خواستم ثابت كنم كه جناب عمر آدمي بوده كه حرفش متناقض بوده است.

در سقيفه افرادي خواستند من را انتخاب كنند ايشان گفت:

إن النبوة والإمامة لا يجتمعان في في بيت واحد

شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 119

نبوت و خلافت در يك خانه جمع نمي شود.

ولي حالا كه ايشان آمده من را براي خلافت كانديد كرده با نظر قبلي ايشان كه گفت كه امامت و خلافت در يك خانه جمع نمي شود كاملا متناقض است.

من خواستم متناقض بودن تصميم خليفه دوم را براي مردم ثابت كنم.

همين قضيه شوراي 6 نفره، براي امير المومنين يك فرصت خوبي شد كه تمام فضائل خودش را از آيات و روايات با سند صحيح بيان كند.

ان شاء الله ما در برنامه حبل المتين علت حضور اميرالمومنين، و ادله ايشان را در شوراي 6 نفره مفصل بيان مي كنيم.

يكي از اين ها اين بود وقتي كه عبد الرحمن بن عوف به امير المومنين سلام الله عليه گفت ما با تو بيعت مي كنيم به شرط اين كه شما به نظر شيخين عمل كنيد، آقا امير المومنين عليه السلام در جواب ايشان فرمود من اگر نظر شيخين را صواب ندانم به آن عمل نمي كنم؛ اگر بنا است من خليفه شوم آنچه را كه خودم از دين فهميده ام و آن را قبول دارم عمل مي كنم.

شما اگر به تاريخ طبري جلد 4 صفحه 56 مراجعه فرماييد، آنجا مفصل مسند احمد بن حنبل جلد 1 صفحه 75 آورده كه به عبد الرحمن مي گويند چطور شما علي را با آن فضائل رها كرديد و با عثمان بيعت كرديد؟

عبد الرحمن مي گويد من به علي گفتم من با تو بيعت مي كنم به شرط اين كه به كتاب الله و سنت پيغمبر و سيره ابي بكر و عمر عمل كني، ايشان گفت من به كتاب خدا و سنت پيغمبر عمل مي كنم؛ ولي سيره ابي بكر را عمل نمي كنم.

اميرالمومنين عليه السلام در اين جلسه خواست اثبات كند كه خلافت گذشتگان با محوريت شرعي و اسلام نبوده است.

شما مي توانيد به كتاب مسند احمد جلد 1 صفحه 75 و كتاب تاريخ طبري جلد 3 صفحه 301 و كتاب البدايه و النهايه ابن كثير جلد 7 صفحه 165 مراجعه فرماييد.

اين جواب سؤال شما بود كه فرموديد چرا حضرت در آن شورا شركت كرد، ما از شما به خاطر طرح اين سؤال تشكر مي كنيم؛ براي اين كه اين شبهه در ذهن عزيزان بيننده باقي نماند و پاسخ داده شد.

جناب آقاي محمدي عزيز، شما بزرگواري كنيد اين مطالبي را كه بنده در مورد خلافت عثمان عرض كردم، اين ها را مطالعه فرماييد.

جناب اقاي محمدي، ضمن تشكر از ادب و متانت شما و با احترام تمام خدمت شما عرض مي كنم كه عزيز دلم، ظاهرا شما مطالعه اي در اين زمينه نداشتيد، بنده جواب دفاعي صحيح از حضرت عالي، نشنيده ام.

شما بزرگواري كنيد فردا شب با ملاحظه مطالب كه ما گفتيم تشريف بياوريد و يك جواب كه حداقل براي عزيزان بيننده اهل سنت قانع كننده باشد بياوريد.

مجري:

حضرت استاد، بحث بعدي ما كتاب المواقف آقاي عضد الدين ايجي است كه ديشب سؤالش مطرح شد و بدون پاسخ ماند لازم بود من اين را خدمت شما ياد آوري كنم، اگر شما صلاح مي دانيد ابتدا اين بحث را داشته باشيم.

استاد قزويني:

در رابطه با مواقف همان طور كه حضرت عالي به آن اشاره كرديد جواب ما اين است البته اين يك قاعده كلي است كه اگر كسي مطلبي را از مخالف نقل كند و نقد نكند اين را مطلقات به قبول مي دانند.

آقاي عضد الدين ايجي 3 تا دليل از خواجه نصير الدين طوسي نقل مي كند، 2 تا دليل را رد مي كند ولي اينكه مي گويد:

أجمع أئمة التفسير علي أن المراد بالذين يقيمون الصلاة إلي قوله تعالي (وهم راكعون) علي فإنه كان في الصلاة راكعا فسأله سائل فأعطاه خاتمه فنزلت الآية

المواقف للإيجي، ج 3 ، ص 614

نقل مي كند ولي نقد نمي كند اگر واقعا اين را آقاي عضد الدين ايجي، آقاي تفتازاني، آقاي قوشتي، آقاي جرجاني كه نقد كرده اند اگر واقعا نظر منفي داشتند نظر رد داشتند يك كلمه در رد اين بايد مي گفتند، همين كه يك كلمه در رد اين نگفتند معلوم است اين آقايان هم تسليم اين قضيه هستند.

مجري:

كتاب المواقف كتاب كلامي قبل و بعد را نقد كرده است دقيقا اين عبارت را كاري ندارد.

ايشان در اين عبارت معناي ولي را بحث مي كند و مصداق ولي امير المومنين را در اين آيه مي پذيرد.

استاد اگر شما صلاح مي دانيد بحث آيات را هم را داشته باشيم.

استاد قزويني:

من اين نكته را خدمت دوستان مي گوييم عزيزان اين نكته را دقت كنند، من دوست دارم عزيزاني كه روي خط مي آيند با توجه به بحث هايي كه ما داريم؛ آيه ولايت، آيه اكمال، آيه ابلاغ است كه بر اين مبنا ان شاء الله ما در خدمت تان باشيم.

ما در رابطه با آيه ولايت (آيه 55 سوره مائده) روايت طبري، روايت ابن ابي حاتم، شهادت ابن تيميه و عبارت آلوسي را داريم؛ مثل بحث كه دختر عزيزمان خانم محمدي داشتند.

آيه:

إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ

سوره مائدة، آيه55

ايشان مي گويد در حق علي نازل شده است.

ابن ابي حاتم تفسيرش، جلد 4 صفحه1162، مي گويد در حق علي نازل شده است.

ابن تيميه هم مي گويد در حق علي عليه السلام نازل شده است.

تفسير طبري و تفسير ابن ابي حاتم از تفاسيري است كه:

يعتمد عليها في التفسير

منهاج السنة النبوية، ج 7، ص 179

آلوسي هم مي گويد غالب اخباريين بر اين هستند كه اين آيه در حق علي نازل شده است، (جلد 6 صفحه 167 و 168).

در صفحه 186 هم دارد كه آيه در نزد معظم محدثين درباره علي نازل شده است.

همچنين آيه شريفه ابلاغ (آيه 67 سوره مائده) هست كه در اينجا باز ابن ابي حاتم در (جلد 4 صفحه1172) مي گويد اين آيه در حق علي نازل شده است.

ابن ابي حاتم هم ملتزم است كه روايت صحيح انتخاب بكند، ابن تيميه هم گفت تفسير ابن ابي حاتم مورد تأييد ما است.

همچنين آلوسي مي آيد اين عبارت را نقل مي كند ولي نقد نمي كند ايشان از عبد الله بن مسعود مي گويد ما در زمان پيغمبر اين آيه را اين طوري مي خوانديم:

ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولي المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته

روح المعاني، ج 6، ص 193

در تفسير در المنثور هم آمده، آقاي سيوطي كه هركجا مي رسد مي گويد سند ضعيف است؛ ولي به اينجا كه مي رسد اشاره به ضعف سند نمي كند.

ايشان هم مي گويد اين آيه را اين طور مي خوانديم:

يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك ان عليا مولي المؤمنين

الدر المنثور، ج 3، ص 117 و فتح القدير، ج 2، ص 60

آقاي ابن مردويه هم كه اين عبارت را نقل كرده است كه ذهبي مي گويد اين آقا حافظ بوده آدم مورد اعتماد بوده، علامه بوده:

وكان قيما بمعرفة هذا الشان بصيرا بالرجال

تذكرة الحفاظ، ج 3، ص 1051

نسبت به تفسير كاملا آگاه بوده و نسبت به علم رجال هم بصيرت داشته است.

پس اين كه اين عبارت را در آنجا آورده و رد هم نكرده معلوم است كه نظر آقاي ابن مردويه هم بر صحت اين بوده است.

آيه بعدي آيه اكمال (آيه 3 سوره مائده) است، آقاي خطيب بغدادي با سند صحيح نقل مي كند كه اين آيه در حق علي نازل شده است.

جناب خليفه دوم هم آمد به اميرالمؤمنين تبريك گفت:

فقال عمر بن الخطاب بخ بخ لك يا بن أبي طالب أصبحت مولاي ومولي كل مسلم

تاريخ بغداد، ج 8 ، ص 289

همچنين ابن اثير جزري و ابن كثير سلفي مي گويند جناب عمر بعد از نزول آيه شريفه:

الْيوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا

سوره مائدة، آيه 3

خدمت حضرت علي آمد و به ايشان تبريك گفت:

فقال عمر بن الخطاب هنيئا لك يا ابن أبي طالب اصبحت اليوم ولي كل مؤمن

البداية والنهاية، ج 7، ص 350

ما از عزيزان كه ان شاء الله فردا شب روي خط مي آيند مخصوصا روي بحث آيات، اين بخش را دقت بيشتر كنند.

ان شاء الله فردا شب عزيزاني روي خط بيايند كه ما از محضرشان استفاده كنيم و تسلط شان درسي براي ديگر عزيزان باشد تا ان شاء الله اين مباحث مثل حمد و سوره براي عزيزان شيعه ما ملكه شده باشد.

خدايا تو را به حق محمد و آل محمد قسمت مي دهيم فرج مولاي ما بقيه الله اعظم نزديك بفرما و ما را از ياران ويژه آن بزرگوار قرار بده.

و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته.



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها