2024 April 20 - شنبه 01 ارديبهشت 1403
نقل و بررسي سند روايت (انا دارالحكمه و علي بابها) از رسول خدا (ص)
کد مطلب: ٥٣١٠ تاریخ انتشار: ٢٣ خرداد ١٣٩٢ تعداد بازدید: 3556
حبل المتین » عمومی
نقل و بررسي سند روايت (انا دارالحكمه و علي بابها) از رسول خدا (ص)

فتاوای عجیب وهابیت، ادله عقلی امامت و خلافت تقدیم اعلم و بررسی سند حدیث انا دارالحکمه
حبل المتين 92/03/23

بسم الله الرحمن الرحيم

تاريخ: 92/03/23

مجري:

ميلاد با سعادت امام سجاد عليه السلام و حماسه سازان كربلا امام حسين عليه السلام و حضرت ابوالفضل را به پيشگاه مقدس امام زمان (عج) و شما بينندگان عزيز و محبين اهل بيت، تبريك و شاد باش دارم.

استاد قزويني:

هر دم از اين باغ بري مي رسد تازه تر از تازه تري مي رسد

آقايان مفتيان وهابي يا مفتكي هاي وهابي، نه كاري به قرآن و نه كاري با سنت دارند و هيچ وجه به فكر مسلمان ها نيستند.

هر صبح كه از خواب بلند مي شوند، يك فتواي جديدي صادر مي كنند.

ما از فتاواي جديدي كه مفتي مراكشي آقاي عبد الباري زمزمي صادر كرده است، ذوق زده شديم.

مي گويد: آن دختر خانم هايي كه زشت هستند و موفق به ازدواج نشدند، واجب است لباس هاي نيمه عريان بپوشند تا جوان ها را به خودشان جذب و جلب كنند.

ما چيزي نمي گوييم، بينندگان عزيز و آقايان اهل سنت، شما قضاوت و داوري كنيد.

يكي ديگر از اين مفتيان كه شايد آقايان با اسم و تصويرش هم آشنا باشند، آقاي ناصر العمر مفتي مزدور وهابي است كه مي گوييد: خطر شيعيان براي اسلام بيشتر از يهود و نصاري است، آنان را مانند گوسفند سر ببريد تا اجسادشان در خون شناور شوند و زنان آن ها را به اسارت گرفته و ميان رزمندگان تقسيم كنيد و ضريح هاي شرك آلود آن ها را ويران كنيد و روز عاشورا را جشن بگيريد و شيعيان را مجبور كنيد كه در آن شركت كنند و مجبور كنيد كودكان خود را با نام هايي مثل معاويه، يزيد، عايشه و حفصه نام گذاري كنند.

آيت الله مكارم شيرازي در مورد اين مفتيان مي گويد: وحشيان آدم نما، كه بايد وحشي ها گلايه كنند كه به آن ها جسارت شده است؛ حتي آن ها هم چنين كاري با مخالفين شان نمي كنند.

اين وحشي ها به اين اندازه بي وجدان نيستند و اين مقدار شرف را زير پا نمي گذارند.

وقتي اين طور فتاوا صادر مي شود، آن تروريست از خدا بي خبر كه از انسانيت بو نبرده است، در انظار مردم سراسر دنيا سينه آن مسلمان را مي شكافد و قلبش را در مي آورد طوري كه اسرائيل شرمنده شد و از اين قضيه خجالت كشيد.

ما آن ها را خيلي مقصر نمي دانيم.

مقصر اين مفتيان مزدور و بي حيايي است كه اين چنين فتاوايي ضد بشري و ضد انساني را صادر مي كند.

كار به جايي رسيده است كه در خبر ها آمد كه در خود شوروي مفتيان و مبلغان وهابي كه آنجا با يك روش خشونت آميز و با يك فرهنگ ضد بشري تبليغ مي كنند، اين ها را جمع كردند و همه را به زندان انداختند و بساط شان را جمع كردند.

كار به جايي رسيده كه لائيك ها و كمونيست ها هم از اين ها اظهار تنفر دارند و مي گويند: اين ها به نام مذهب خشونت، آدم كشي، ترور و كار هاي ضد بشري را در كشور ما رواج مي دهند.

جناب آقاي براك كه از مفتيان شماره دو عربستان حساب مي شود، رسما اعلام كرد كه شركت در انتخابات رياست جمهوري يا نماينده مجلس حرام است و اين در حقيقت روش كفار و روش آمريكا و يهود است.

ما نبايد از اين روش ها پيروي كنيم.

يكي از مراجع مي گفت: اين ها در پانصد سال قبل زندگي مي كنند، خدمت شان عرض كردم، نه اين ها در ما قبل تاريخ زندگي مي كنند.

البته حق هم دارند؛ انتخابات بايد حرام باشد؛ چون در عربستان سعودي انتخاباتي نيست.

يك مزدوري به نام عبد العزيز با كشتن مردم كشور را گرفته است و حجاز را به نام خودش زده است و حكومت و دولت حجاز را به دولت آل سعود تبديل كرده است و آن ها هم فعلا حكومت را به صورت ارث و موروثي بين خودشان تقسيم مي كنند.

يكي از اين مفتيان همين ديروز و پريروز گفت: علت اين كه ما در سوريه نيرو مي فرستيم و فتوا مي دهيم، اين است كه آنجا حكومت موروثي شده است.

الان 40 سال است كه در سوريه انتخاباتي نيست و آنجا دموكراسي نيست.

در كجاي حاشيه خليج فارس، دمكراسي است؟

در قطر، كويت، بحرين، عربستان سعودي، اردن، سودان كجا اين قضايا بوده است؟

مگر اين چنين نيست كه در تمام اين رؤساي اعرابي كه فعلا در زير پرچم آمريكا و اسرائيل سينه مي زنند و به تعبير امام راحل رضوان الله تعالي عليه نوكري خودشان را به آمريكا اثبات مي كنند و به اين نوكري هم افتخار مي كنند، آيا كدام يك از اين ها با دموكراسي بوده است؟

شبكه ما شبكه سياسي نيست و در مسائل سياسي هم ورود پيدا نمي كنيم و كار ما نيست؛ ولي من از همه شيعيان و حتي از عزيزان اهل سنت تقاضا مي كنم كه در انتخاباتي كه در پيش است؛ چه در داخل و چه در خارج، براي اين كه پوزه وهابيت را به خاك بمالند و به عبد الرحمن براك ثابت كنند كه تو يك مفتي مزدور بيشتر نيستي، در انتخابات پرشور شركت كنند.

به قول آن ضرب المثل، اگر براي حب علي نشد، براي بغض با معاويه اين كار را انجام دهند.

فردا با حضورمان در پاي صندوق هاي رأي اثبات كنيم كه ما مخالف وهابيت تكفيري و آدم كش و ضد بشري و ضد ديني هستيم.

اگر كسي به اين نيت هم پاي صندوق رأي برود؛ مي تواند حداقل اين عداوت و بغض و كينه اش را نسبت به وهابيت اثبات كند و قطعا پيش خداي عالم مأجور است و پاداش دارد.

فردا ميلاد آقا امام سجاد سلام الله عليه است.

ما با حضورمان در پاي صندوق هاي رأي مخالفت مان را با وهابيت اثبات مي كنيم و مي توانيم فردا به امير المؤمنين بگوييم: با دشمنان تو با حضور در پاي صندوق رأي مخالفت كرديم.

همين هم عبادت است.

همين ديشب بود با آيت الله مكارم شيرازي صحبت تلفني داشتيم، ايشان هم نظرشان بر اين بود كه ما به هيچ وجه نسبت به فرد خاصي اظهار نظري نكنيم.

خدا آيت الله مشكيني را بيامرزد، تقريبا در آخر دوره 4 ساله رياست جمهوري اصلاح طلبان بود، جناب آقاي خاتمي سخنراني داشت و 4 سال دوم هنوز شروع نشده بود.

ايشان گفتند: در اين 4 سال دوران رياست جمهوري اين آقايان، اهانتي كه به مقدسات مذهبي و شيعه شد، در 50 سال دوران رضا شاه و پسرش نشد.

اي كاش مي شد اين كليپ فرمايش آيت الله مشكيني را داشتيم و پخش مي كرديم.

آن زمان تمام روزنامه ها رسانه ها همه آوردند.

ما به هيچ وجهي نه بدهكار كسي هستيم و نه ملاحظه داريم.

دين مان را از همه بيشتر دوست داريم.

در اين 4 سال اخير كم مهري و بي احترامي كه به مرجعيت شيعه شد، در تاريخ شيعه سابقه نداشت.

دوستان، ما به دست خودمان كسي را سر كار نياوريم كه كه فردا وبال گردن دين مان شوند.

به كسي رأي دهيم كه حداقل بين خود و خدا به عهدش پايبند است.

دوستان فقط دقت كنند و كاري نكنند كه به دست خودشان وبال گردن خودشان باشند و فردا كسي روي كار بيايد كه براي پيشرفت كارش، شروع كند با مرجعيت به جنگيدن و مخالفت كردن با مذهب و هر روز يك بابي را باز كند؛ مثلا حضرت نوح مديريت نداشته است و مراجع اشتباه مي كنند و بي خود مي گويند و از اين قبيل حرف هايي كه به نام دين و به نام امام زمان، تيشه بر ريشه دين و امام زمان بزنند.

مجري:

استاد خلاصه اي از بحث گذشته بيان كنيد و در مورد صحت اين روايت يك مقداري صحبت كنيد.

استاد قزويني:

ما در رابطه با اعلميت امير المؤمنين نه تنها نسبت به خليفه اول و دوم؛ بلكه نسبت به تمام صحابه ادعا داريم كه ان شاء الله ثابت هم خواهيم كرد.

ابن عباس مي گويد: علم همه صحابه در برابر علم علي همانند قطره اي در برابر هفت دريا است.

ما در مقام ثبات اين، از روايات و اقوال بزرگان هستيم كه شرط اول خليفه و امام علميت است.

ما اين را از بزرگان اهل سنت مفصل آورده ايم.

از ابو نعيم اصفهاني آورده ايم كه حضرت فرمود:

أنا مدينة العلم وعلي بابها

معرفة الصحابة، ج 1، ص 88

من شهر علم هستم و علي هم در آن شهر است.

اين روايت را بررسي سندي هم كرديم.

ابو بكر بن خلاد، فاروق عبد الكريم، ابراهيم عبد الله مهاجر، گفتيم: مورد تأييد هستند.

محمد بن عمر بن الرومي، گفتيم: ثقه است.

شريك بن عبد الله ثقه است.

ما سلمه بن كهيل و ابو عبد الله صنابحي را دانه دانه بررسي كرديم.

از ابن عساكر آورديم:

أنا مدينة العلم وعلي بابها فمن أراد العلم فليأت باب المدينة

تاريخ مدينة دمشق، ج 42، ص 378

من شهر علم هستم و علي هم در آن شهر است، هر كس دنبال علم من و علم ديانت و اسلام است، بايد از در آن بيايد كه دانه دانه راويانش را بررسي كرديم.

عبد المنعم، زاهر، محمد عبد الرحمن، محمد بن بشر، محمد بن إدريس، سويد بن سعيد، شريك، سلمه، أبو عبد الله صنابحي كه در آن روايت هم بود و گفتيم: اين ها كاملا مورد وثوق هستند و اين روايت صحيح است يا حداقل حسن است.

خود ابن تيميه و ديگران مي گويند: روايت حسن در عمل همانند صحيح است.

بعد گفتيم: اين روايت را طبراني هم نقل كرده است.

دو روايت قبلي را بررسي سندي كرديم و در اينجا گفتيم: اگر يك روايت هم صحيح باشد، براي اثباتش كافي است.

طبراني هم اين را در معجم كبيرش آورده است.

جناب ابن اثير اين روايت را در كتاب اسد الغابه يشان مفصل آورده است.

خطيب بغدادي در تاريخ بغداد آورده است.

خازن مشهور به ابن مقري در معجم شان اين روايت را آورده است.

ان شاء الله بعدها ما قطعا اقوال آن دسته از علمايي كه در مقام تضعيف بودند؛ مثل ذهبي و الباني را مطرح مي كنيم و بعد نقدمان را هم ارائه مي دهيم.

در كنار اين روايات صحيحي كه ما عرض كرديم، داوري را هم به عهده بينندگان عزيز و فهيم شبكه جهاني ولايت واگذار مي كنيم.

مجري:

در برخي از روايات آمده است:

انا دار الحكمه وعلي بابها

آيا اين روايت با سند صحيح در كتب اهل سنت است آمده است؟

استاد قزويني:

بله، در بعضي از منابع آمده است:

أنا دار الحكمة وعلي بابها

تهذيب الاثار مسند علي، ج 3، ص 104

من خانه حكمت هستم و علي در اين خانه است.

قرآن هم مي فرمايد:

وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا

سوره بقره آيه 269

طبري از إسماعيل بن موسي سدي از محمد بن عمر رومي باز از شريك از سلمه بن كهيل، سويد بن غفله كه قبل ما نداشتيم سويد بن غفله را از صنابحي از امير المؤمنين اين روايت را نقل مي كند.

طبري وقتي كه نقل مي كند، با اين كه طبري معمولا در مقام تصحيح و تضعيف روايات نيست و فقط مي خواهد نقل روايت كند؛ مثل ابو داود، نسائي و احمد بن حنبل؛ ولي اينجا كه مي رسد مي گويد:

و هذا خبر صحيح سنده

تهذيب الاثار مسند علي، ج 3، ص 104

اين روايت سند اش صحيح است.

آن برادري كه مي گفت: الباني چنين گفته است، ما ان شاء الله در رابطه با الباني هم يك آش خوبي خواهيم پخت.

اهانت هايي كه الباني به بزرگان اهل سنت كرده است را مطرح مي كنيم.

بزرگان اهل سنت كه در نقد الباني حرف آورده اند و در انحراف الباني تناقضات الباني كتاب نوشته اند، اين ها را مطرح مي كنيم.

آقاي بن باز از الباني به عنوان امام الحديث و مجدد قرن 14 تعبير مي كند.

آقاي طبري متوفاي 310 است، هم با دوران صدور روايات نزديك است و هم با راويان از نزديك آشنا است.

آقاي الباني متوفاي 1420 است؛ يعني 14 سال قبل از دنيا رفته است؛ ولي آقاي طبري متوفاي 310 است كه 1120 سال قبل بوده است.

ايشان مي گويد:

و هذا خبر صحيح سنده

تهذيب الاثار مسند علي، ج 3، ص 104

بعد مي گويد: بر مذهب ديگران شايد سقيم باشد كه علتش را هم مي آورد.

بعد مي گويد: سلمه بن كهيل مي گويند:

لا يثبت بنقله حجة وقد وافق عليا في رواية هذا الخبر عن النبي صلي الله عليه وسلم غيره

تهذيب الاثار مسند علي، ج 3، ص 105

بعد ايشان رواياتي كه در اين زمينه است و مؤيد اين مسئله است مطرح مي كند.

اولين راوي اسماعيل بن موسي سدي است كه استاد ابو داود، ترمذي بوده و ابن ماجه بوده است.

ابن خزيمه كه در مورد او مي گويند: روايت ابن خزيمه از شخصي، مايه وثاقت شخص مي شود، مي گويد:

صدوق شيعي

الكاشف، ج 1، ص 250

آدم صادقي است؛ ولي شيعه بوده است.

ان شاء الله در رابطه با اين كه شيعه بوده يا نبوده است، مفصل بحث خواهيم كرد.

شيعه در اصطلاح آقايان كسي است كه علي ابن ابي طالب را دوست داشته باشد، فوري متهم مي كنند كه شيعه بوده است.

حاكم نيشابوري و طبري هم متهم به شيعه بودن هستند؛ چون فضائل امير المؤمنين را نقل كرده اند.

صحيح بخاري و صحيح مسلم مملو از روايات شيعه است.

يكي از بزرگان اهل سنت مي گويد: كتاب استاد من مملو از روايت شيعه است.

راوي بعدي محمد بن عمر رومي است كه قبلا هم مطرح كرديم كه ابن حبان او را در ثقات آورده است و ترمذي شهادت به حسن سندي داده است كه محمد بن عمر رومي در آن سند است.

شريك بن عبد الله را ابن معين توثيق كرده است.

راوي بعدي سلمه بن كهيل است كه ذهبي مي گويد: از علماي كوفه و مورد وثوق است.

راوي بعدي سويد بن غفله است كه ذهبي مي گويد:

ثقة إمام زاهد قوام

الكاشف، ج 1، ص 473

راوي بعدي أبو عبد الله صنابحي است كه ابن حجر مي گويد:

ثقة من كبار التابعين

تقريب التهذيب، ج 1، ص 346

اين روايت صحيح است.

روايت دوم را احمد بن حنبل در فضائل صحابه از علي ابن ابي طالب نقل مي كند كه پيغمبر فرمود:

أنا دار الحكمة وعلي بابها

فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2، ص 634

راوي اول ابراهيم بن عبد الله بن مسلم بن مهاجر است كه ذهبي مي گويد:

الشيخ الإمام الحافظ... وثقة الدارقطني وغيره... عالما بالحديث وطرقه عالي الإسناد

سير أعلام النبلاء، ج 13، ص 423 و 424

دار قطني و ديگران اين آقا را توثيق كردند، عالم به حديث و عالم به طرق حديث بوده است.

نسبت به محمد بن عبد الله رومي، شريك بن عبد الله، سلمه ابن كهيل، أبو عبد الله صنابحي، ما قبلا در مورد اين ها توضيح داديم.

بنابراين اين روايت آقاي احمد ابن حنبل صحيح است.

روايت سوم از خيثمه بن سليمان طرابلسي است كه متوفاي 343 است.

ايشان از ابن عباس نقل مي كند كه پيغمبر فرمود:

أنا مدينة الحكمة وعلي بابها

من حديث خيثمة، ج 1، ص 200

راويان اين روايت هم ثقه هستند.

راوي اول محمد بن عوف بن سفيان است.

ابن حجر مي گويد:

ثقة حافظ

تقريب التهذيب، ج 1، ص 500

راوي بعدي محفوظ بن بحر است كه آقاي ابن حبان توثيقش مي كند و مي گويد:

مستقيم الحديث

الثقات، ج 9، ص 204

راوي بعدي موسي بن محمد أنصاري است كه ابن أبي حاتم مي گويد:

الثقة والله

الجرح والتعديل، ج 8، ص 160

به خدا سوگند مورد وثوق است.

يحيي بن معين مي گويد: اين آقا مورد وثوق است.

راوي بعدي ابو معاويه محمد بن خازم است كه ابن حجر مي گويد: ثقه است.

ثقة أحفظ الناس لحديث الأعمش

تقريب التهذيب، ج 1، ص 475

راوي بعدي سليمان بن مهران است كه ابن حجر مي گويد:

ثقة حافظ عارف بالقراءات ورع لكنه يدلس

تقريب التهذيب، ج 1، ص 254

بعضي از اوقات تدليس مي كرده است.

راوي بعدي مجاهد ابن جبير است كه آقاي ابن حجر مي گويد:

ثقة إمام في التفسير وفي العلم

تقريب التهذيب، ج 1، ص 520

عبد الله بن عباس هم كه صحابي است و مي گويند: صحابي بودن فوق وثاقت است.

صحابي بودن از عصمت بالا تر است.

ما نسبت به ائمه معتقد هستيم كه معصوم هستند و اين ها گناه نمي كنند؛ ولي اين ها مي گويند: صحابه گناه مي كنند؛ ولي خدا به گناه آن ها چون اجتهاد مي كنند، اجر هم مي دهد.

ذهبي در مورد خيثمه بن سليمان كه اين روايت را نقل كرده است، مي گويد:

الإمام الثقة المعمر محدث الشام

سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 412

خطيب مي گويد:

ثقة ثقة

سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 413

مجري:

اين كه گفتيد: آقاي ابن حجر درباره آقاي سليمان ابن مهران گفت: ثقه است و خيلي تعريف و تمجيد كرد و بعد گفت:

لكنه يدلس

تقريب التهذيب، ج 1، ص 254

آيا اين كه اين آقا تدليس مي كرده است، روايت را از بين نمي برد؟

استاد قزويني:

بعضي وقت ها در اين شبكه هاي نفاق از اين واژه استفاده مي كنند.

وقتي مي خواهند يك راويي را كه فضائل امير المؤمنين و اهل بيت را نقل كرده است، رد كنند، مي گويند: در شأن اين شخص آمده است كه تدليس مي كند.

در مورد سليمان بن مهران از يك طرف آقاي ابن حجر مي گويد:

ثقة حافظ عارف بالقراءات ورع لكنه يدلس

تقريب التهذيب، ج 1، ص 254

هم مورد وثوق و هم حافظ و هم آدم با ورع است.

اين نشان مي دهد كه تدليس ضرر نمي زند و اين آقا مورد وثوق است.

ما در روايت وثاقت را مي خواهيم.

تدليس در بين اين روات اهل سنت شايع است.

من از عزيزان بيننده اي كه با اين شبكه ها تماس مي گيرند> تقاضا مي كنم كه به اين بخش عرائض من، خوب دقت كنند.

اين از بحث هاي كليدي ما است.

ذهبي از شعبه كه از فقهاي به نام اهل سنت است، نقل مي كند:

ما رأيت أحدا من أصحاب الحديث إلا وهو يدلس إلا ابن عون وعمرو بن مرة

سير أعلام النبلاء، ج 6، ص 367 و تهذيب التهذيب، ج 8، ص 89

تمام كساني كه اهل سنت از او روايت نقل مي كنند، همه تدليس مي كنند، غير از دو نفر، عمرو بن مره و ابن عون كه اين ها استثناء شده اند.

اگر بنا باشد روايات مدلسين را برداريم، صحيح بخاري و ديگر صحاح و مسانيد را بايد در دريا بريزيم.

ذهبي خود جناب آقاي بخاري را جزء مدلسين آورده است.

ايشان در ترجمه ذهلي محمد بن يحيي مي گويد:

روي عنه خلائق منهم الأئمة سعيد بن أبي مريم وأبو جعفر... ومحمد بن إسماعيل البخاري ويدلسه كثيرا لا يقول محمد بن يحيي بل يقول محمد فقط أو محمد بن خالد أو محمد بن عبدالله ينسبه إلي الجد ويعمي اسمه لمكان الواقع بينهما

سير أعلام النبلاء، ج 12، ص 274 و 275

از آقاي ذهلي افراد زيادي روايت نقل كرده اند كه يكي از آن ها محمد بن اسماعيل بخاري است.

بخاري در حق محمد بن يحيي ذهلي خيلي تدليس مي كند.

نمي گويد: محمد بن يحيي، فقط بعضي اوقات مي گويد: محمد و بعضي اوقات مي گويد: محمد بن خالد يا محمد بن عبد الله و اسم او را مخفي نگه مي دارد تا مخاطب نفهمد؛ به خاطر عداوتي كه بين بخاري و محمد بن يحيي بوده است.

دوستان عزيز شما خودتان قضاوت كنيد.

ذهبي در رابطه با عبد الله بن صالح جهني مي گويد:

وقد روي عنه البخاري في الصحيح علي الصحيح ولكنه يدلسه فيقول حدثنا عبد الله ولا ينسبه

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 4، ص 122

بخاري اين را در صحيح خودش نقل مي كند؛ ولي اين را تدليس مي كند و نمي گويد: عبد الله بن صالح بن محمد و اين يك نوع تدليس است.

ابن حجر در رابطه با محمد اسماعيل بن مغيره آقاي همين صاحب صحيح مي گويد:

الامام... فقال فيه اخرج البخاري قال فلان وقال لنا فلان وهو تدليس

طبقات المدلسين، ج 1، ص 24

آقاي محمد بن اسماعيل بخاري در صحيح خودش با اين كه توصيف به امام مي كند، ايشان تدليس مي كند.

آقاي سبط بن عجمي هم در أسماء مدليسن مي گويد: يكي از مدلسين جناب شيخ الاسلام آقاي بخاري بوده است كه اين مطلب در كتاب تبيين المدلسين صفحه 77 آمده است.

البته افراد ديگري هم هستند كه آقاي بخاري را جزء مدلسين آورده اند.

اگر بنا باشد ما روايتي كه در آن سليمان بن مهران است كه جناب آقاي ابن حجر نسبت به او مي گويد:

لكنه يدلس

تقريب التهذيب، ج 1، ص 254

بخواهيم اعتبار اين روايت را زير سؤال ببريم، بايد همه روايات بخاري را زير سؤال ببريم.

مجري:

آيا علماي اهل سنت براي صحت اين روايت صراحتي دارند يا نه؟

استاد قزويني:

ما 2 مورد از روايت انا مدينه العلم و علي بابها را بررسي سندي كرديم و 3 مورد روايت انا دار الحكمه و علي بابها را بررسي سندي كرديم.

در خانه اگر كس است، يك حرف بس است.

اقوال بزرگان اهل سنت نسبت به راويان مشخص است و اگر بعضي ها مي گويند: مدلس است، اگر ملاك تدليس باشد، همه چيز به باد مي رود.

اين كه فلان آقا تضعيف كرده است، يك راوي غير از صحابه را به ما نشان دهيد كه هيچ تضعيفي در رابطه با او نداشته باشند.

آقايان قاعده اي دارند كه مي گويند: اگر يك راوي هم تضعيف دارد و هم توثيق و تضعيف آن مبين است، روايتش حسن مي شود.

براي تضعيف غير مبين ارزشي قائل نيستند.

اما بزرگان اهل سنت كه صراحت دارند اين روايت صحيح است، حاكم نيشابوري كه متوفاي 405 است، روايت را نقل مي كند و مي گويد:

هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 137

سند اين روايت صحيح است.

گفتيم كه ذهبي نسبت به حاكم نيشابوري مي گويد: امام حديث است و سيوطي مي گويد:

إمام عصره في الحديث

طبقات الحفاظ، ج 1، ص 411

حاكم نيشابوري در روايت دوم مي گويد:

ولهذا الحديث شاهد من حديث سفيان الثوري بإسناد صحيح

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 137

ابن حجر عسقلاني وقتي روايت را نقل مي كند، مي گويد: اين حديث طرق متعدد دارد و در مستدرك حاكم سند هاي زيادي دارد كه نشان مي دهد اين روايت اصل دارد و اين كه بعضي گفته اند: اين روايت ساختگي است، اشتباه كرده اند.

اين مطلب در كتاب لسان الميزان جلد 2 صفحه 122 آمده است.

جناب آقاي مزي كه متوفاي 742 است روايت را نقل مي كنند.

قال رسول الله صلي الله عليه وسلم أنا مدينة العلم وعلي بابها فمن أراد العلم فليأت بابه قال القاسم سألت يحيي بن معين عن هذا الحديث فقال هو صحيح

تهذيب الكمال، المزي، ج 18، ص 77

از قاسم نقل مي كند: از يحيي بن معين از اين حديث سؤال كردم، گفت: اين روايت صحيح است.

يحيي بن معين حرف اول را در رجال مي زند و ذهبي و ديگران مي گويند: با وجود توثيق آقاي يحيي بن معين، تضعيف ديگران هيچ ارزشي ندارد.

خطيب بغدادي مي گويد:

سألت يحيي بن معين عن هذا الحديث فقال هو صحيح

تاريخ بغداد، ج 11، ص 49

يحيي بن معين وقتي تصحيح مي كند، آقاي الباني عددي نيست كه بخواهد تضعيف كند.

متقي هندي از علماي بزرگ اهل سنت است، ايشان بعد از اين كه تصحيح ابن حجر و تضعيف ابن جوزي را مي آورد، مي گويد:

وقد كنت أجيب بهذا الجواب دهرا إلي أن وقفت علي تصحيح ابن جرير لحديث علي في تهذيب الآثار

كنز العمال، ج 13، ص 65

بار ها مي گفتم: به ابن حجر تصحيح كرده است و آقاي ابن جوزي هم تضعيف كرده است تا اين كه دسترسي پيدا كردم بر تصحيح ابن جرير طبري كه اين حديث را در كتاب تهذيب الآثار با تصحيح حاكم نيشابوري در مستدرك ديدم و از خدا طلب خير كردند و قطع پيدا كردم كه اين روايت از مرتبه حسن به مرتبه صحت ارتقا پيدا كرده است.

ببينيد چقدر منطقي زيبا و قشنگ حرف مي زند.

مي گويد: من مدتي اين طوري بودم، وقتي ديدم ابن جرير و حاكم نيشابوري تصحيح كردند، يقين كردم اين روايت حسن نيست؛ بلكه روايت صحيح است.

نفر پنجم ابن حجر هيثمي است كه مي گويد:

رواه جماعة وصححه الحاكم وحسنه الحافظان العلائي وابن حجر

الفتاوي الحديثية، ج 1، ص 123

آقاي هيثمي بر مبناي اين قبول مي كند.

جناب آقاي سيوطي از حافظ صلاح دين علائي نقل مي كند:

وأي استحالة في أن يقول النبي مثل هذا في حق علي رضي الله عنه ولم يأت كل من تكلم في هذا الحديث وجزم وضعه بجواب عن هذه الروايات الصحيحة عن ابن معين

اللآليء المصنوعة، ج 1، ص 305

چه محالي مرتكب شده است كه اگر كسي بگويد: پيغمبر چنين حرفي را در حق علي زده است؟

آن هايي كه اين روايت را زير سؤال مي برند و قاطعانه مي گويند: جعلي است، از اين روايات صحيح كه از ابن معين و ديگران آورده اند، هيچ جوابي ندارند.

جناب علامه مناوي كه از بزرگان اهل سنت است، وقتي از بخاري و ديگران مي آورد كه اين را تضعيف كرده اند، مي گويد:

من حكم بوضعه فقد أخطأ والصواب أنه حسن باعتبار طرقه

فيض القدير، ج 3، ص 47

هركس گفت اين روايت جعلي است، قطعا خطا كرده است، با توجه به اعتبار طروقي كه دارد، اين روايت به نظر من حسن است.

جناب مناوي در فيض القدير وقتي به اين حديث كه مي رسد، مي گويد:

فإن المصطفي المدينة الجامعة لمعاني الديانات كلها أو لا بد للمدينة من باب فأخبر أن بابها هو علي كرم الله وجهه فمن أخذ طريقه دخل المدينة ومن أخطأه أخطأ طريق الهدي وقد شهد له بالأعلمية الموافق والمخالف والمعادي والمحالف

فيض القدير، ج 3، ص 46

پيغمبر اكرم در حقيقت آن شهري است كه تمام ديانات ديني را دارد و اين شهر هم نياز به در دارد و پيغمبر خبر داده است كه درش علي بن ابي طالب است، هركس راه شهر را بگيرد، بايد از در وارد شود تا وارد شهر مي شود و هر كس بخواهد از در نرود؛ يعني از طريق امير المؤمنين وارد علم ديانات پيغمبر نشود، قطعا گمراه شده است و به اعلميت علي، دوست و دشمن، موافق و مخالف شهادت داده اند.

در رابطه با مناوي هم كه جناب محمد امين محبي مي گويد:

الإمام الكبير الحجة وأجل أهل عصره من غير ارتياب وكان إماماً فاضلاً زاهداً عابداً قانتاً لله خاشعاً له

خلاصة الأثر، ج 2، ص 412

ابن سمعون بغدادي كه متوفاي 387 است، مي گويد: مناقب علي ابن ابي طالب زياد است، در فضيلت و مناقب علي اين حديث كافي است: انا مدينه العلم و علي بابها.

ذهبي وقتي مي خواهد آقاي ابن سمعون را ترجمه كند، مي گويد:

الشيخ الامام الواعظ الكبير المحدث

سير أعلام النبلاء، ج 16، ص 505

امام، واعظ و كبير بوده است

خطيب گفته است:

كان اوحد دهره وفرد عصره في الكلام علي علم

سير أعلام النبلاء، ج 16، ص 506

يگانه دهرش بوده است و يگانه عصرش در كلام بر علم بود.

نقل مي كنند كه افراد نيت مي كردند و آقاي ابن سمعون نيت ها را مي خوانده است و چيز هايي كه به ذهن افراد مي گذشته است را هم مي خوانده است؛ يعني مي گويند: ايشان از اولياء الله بوده است.

جناب انصاري شافعي كه از فقهاي به نام شافعي است و متوفاي 926 است، از ابو سعيد علائي نقل مي كند: اين روايت به اعتبار طرقش حسن است و استاد ما حافظ عصرش از عسقلاني هم به اين فتوا داده است.

در رابطه با ترجمه آقاي انصاري هم ابن حجر هيثمي مي گويد:

أجل من وقع عليه بصري من العلماء العاملين والأئمة الوارثين... فهو عمده العلماء الأعلام وحجة الله علي ألأنام... لا نظير له في أحد من عصره

شذرات الذهب، ج 8، ص 135

از ميان علما بالاترين و جليل ترين افرادي است كه چشم من به او خورده است.

در حقيقت تكيه گاه و پرچم علماي اعلام است و حجت خدا بر خلائق است.

آقاي انصاري در عصر خودش هيچ نظيري نداشته است.

جناب سخاوي مي گويد: نيكو ترين و حسن ترين اين روايات، حديث ابن عباس از پيغمبر اكرم است.

در رابطه با سخاوي هم آقاي ابن عماد حنبلي تعريف توصيف دارد.

الحافظ شمس الدين... السخاوي... وبرع في الفقه والعربية والقراءات... وأذن له غير واحد بالافتاء والتدريس... وانتهي إليه علم الجرح والتعديل

شذرات الذهب، ج 8، ص 15 و 16

تعداد زيادي از بزرگان اجازه فتوا به او داده اند.

آقاي سخاوي كسي است كه علم رجال علم جرح تعديل به او منتهي شده است؛ حتي گفته شده است: بعد از ذهبي كسي مثل سخاوي در علم رجال تسلط نداشته است.

همين آقا روايت را تصحيح كرده است.

آقاي صالحي شامي هم در كتاب سبل الهدي و الرشاد جلد اول صفحه 509 اين روايت را تحسين و تصحيح مي كند.

آقاي عبد الكبير كتاني يكي از علماي بزرگ اهل سنت است كه از صالحي شامي تعبير مي كنند.

الإمام الحافظ محدث الديار المصرية

فهرس الفهارس والأثبات ومعجم المعاجم والمسلسلات، ج 2، ص 1062

به هر كسي امام نمي گويند.

حاجي خليفه كه كتاب كشف الظنونش از كتاب هاي مشهور اهل سنت است، مي گويد: كتاب سبل الهدي و الرشاد بهترين كتابي است كه متأخرين در سيره نبوي نوشته اند.

آقاي زركشي حنبلي كتاب هاي متعددي دارد كه مشهور ترين كتاب زركشي البرهان است كه در علوم قرآن است.

ايشان هم در كتاب اللالي المنثوره في الأحاديث المشهوره جلد اول صفحه 165 اين روايت را تصحيح مي كند.

ترجمه امام زركشي را هم اگر بخواهم بياورم، بايد دو صفحه در رابطه با زركشي مطلب بياوريم؛ ولي من يك آدرس مي دهم، دوستان به مجله دانشگاه اسلاميه مدينه جلد 33 صفحه 481 مراجعه كنند، مقاله اي در رابطه با شرح حال امام زركشي نوشته اند به قلم دكتر مرزوق كه در دكترا استاد مساعد است.

استاد يار دانشگاه در مقطع دكترا است.

منصور علي ناصف مي گويد:

فهذه منقبة لعلي لم يشاركه فيها غيره

اين حديث أنا مدينه العلم و علي بابها، يك منقبتي براي علي است كه كسي در اين منقبت صحيح نيست.

احمد بن صديق غماري كه يكي از علماي بزرگ اردن است، مي گويد:

بل الحديث صحيح لا شك في صحته بل هو أصح من كثير من الأحاديث التي حكموا بصحتها

شكي در صحت آن نيست.

از بسيار از احاديثي است كه علماي اهل سنت فتوا به صحتش داده اند، صحيح تر است.

بعد ايشان مي گويد: من در اين زمينه كتاب مستقلي نوشته ام تحت عنوان فتح الملك العلي بصحه حديث باب مدينه العلم علي كه فرزند برومند مرحوم علامه اميني هم اين كتاب را تصحيح كرده اند.

بعضي از عزيزان اهل سنت كه آن هفته زنگ زده بودند كه ظاهرا آقا محسن از زاهدان بودند و گفتند: فلان آقا تضعيف كرده است، برادر بزرگوار شما در كدام يك از روايات تان داريد كه 14 نفر از علماء شهادت به صحت او داده باشند؟

در رابطه با فضائل حضرت امير، امثال ذهبي، الباني، ابن كثير دمشقي و ديگران كه نصب شان محرز است؛ حتي بزرگان اهل سنت در نصب شان گفته اند: انتظار نداشته باشيد اين ها بگويند: اين روايت صحيح است.

بيننده آقاي احمديان:

من بعد از مدت ها اولين بار است كه موفق شدم با شما تماس بگيرم.

از برنامه هاي خوبي كه داريد خيلي تشكر مي كنم.

حاج آقا قزويني دست شما را مي بوسم.

بنده سني بودم و مذهب شافعي داشتم و قبل از اين كه برنامه هاي شما را ببينم، مقداري تحقيق كرده بودم و شيعه شده بودم؛ ولي خيلي شبهه داشتم و با نگاه كردن به برنامه هاي شما، خيلي از شبهه هاي من حل شد.

من نمي دانم از برنامه هاي خوب تان چطوري تشكر كنم، همه كار شناسان تان خيلي خوب هستند و مسائل را خوب روشن مي كنند.

راجع به برنامه ديشب آقاي سلمان حدادي يك خواهش كوچك داشتم، اگر مي شود اسم ما را هم بنويسيد، دوست دارم يك سري در برنامه تان بيايم؛ چون وقتي من سني شدم، آن سختي هايي كه اين آقاي حدادي كشيدند، من هيچ كدام از اين سختي ها را نكشيده ام؛ چون مذهب شافعي داشتم و شافعي ها مثل وهابي ها نيستند كه بخواهند تهديد به كشتن و اين چيز ها كنند؛ ولي يك حرف هايي داشتم شايد به درد بخورد.

مجري:

دوستان ما شماره تلفن شما را دارند، ان شاء الله با شما هماهنگ خواهند كرد.

بيننده:

يك نظر راجع به آقاي حدادي داشتم؛ چون ايشان سختي هاي خيلي زيادي كشيدند، برنامه شان خيلي تأثير گذار بود واقعا.

ديشب چند نفر از بينندگان زنگ زدند و گفتند: ما مي خواهيم يك مبلغي به اين آقا هديه دهيم، بعد مجري محترم خودشان گفتند: ما براي پول اين كار را نكرديم و قبول نمي كنيم؛ ولي من از حاج آقا قزويني خواهش مي كنم كه شماره حسابي را بگذارند، ما به حساب حاج آقا قزويني پول را مي ريزيم.

ايشان در مجلس امام حسين نظر شده است و سختي هاي زيادي كشيده اند و از آن زندگي آمده اند و در يك شرايطي كه گفتند: در يك اتاق كه جاي محقري است، مستأجر هستند و شرايط جسمي شان خوب نبود كه اين طور دارو مصرف مي كنند.

من خودم وضعيتم ضعيف است؛ ولي در حد توان مي خواهم كمك كنم و بيننده هاي ديگر هم دوست دارند كه كمك كنند.

اگر مي شود شماره حسابي بگذاريد تا ما مبلغي را بفرستيم.

دوست داريم كه ايشان كه اين شرايط را گذرانده اند، حداقل يك خانه داشته باشند و مستأجر نباشند و ماشين ماكسيما هم كه دوست داشتند كه دوست داريم كه داشته باشند.

ما شيعه ها دوست نداريم ايشان با همان شرايط سخت اين طور ادامه دهند.

استاد قزويني:

جناب آقاي احمديان دست شما درد نكند.

البته ديشب ديدم دوستان عزيز زيادي اعلام كردند كه براي كمك به همه مستبصرين آماده هستند.

عزيزان يكي از اين بزرگواران را ديده اند.

ما افراد زيادي داشتيم كه بعد از استبصار مشكلات زيادي داشته اند؛ حتي يكي از اين عزيزان كه ان شاء الله در آينده بيايد كه دوباره برنامه هاي مختلفي داشته باشيم، ايشان امام جمعه يكي از مناطق شرق كشور بود كه بعد از شيعه شدن، به زور زنش را وادار كردند كه طلاق بگيرد و فتوا دادند كه مشرك است و از آن استان فرار كرد و به يك استان ديگر رفت و در آنجا هم آن معدوم هالك ريگي براي سر او يك مبلغ زيادي فكر كنم حدود 100 ميليون جايزه گذاشته بود.

آن بنده خدا قم آمد و ما به چه مشكلاتي يك سال يا دو سال اينجا يك خانه اي را اجاره كرديم و زندگي خيلي سختي داشت.

افراد ديگري را هم ما داريم؛ حتي از علماي اهل سنت كه اين ها شيعه شدند؛ ولي زندگي واقعا سختي را داشتند و تا به حال هم من نديدم يك مورد از اين ها از ما مساعدت بخواهد؛ حتي بعضي هم كه پيش ما مي آيند، مي گويند: ما براي اين شيعه نشديم كه احساس كنيد كه مثلا شيعه شدن ما دريچه اي براي گرفتن مساعدت است، نه ما تحقيق و بررسي كرديم و به اين نتيجه رسيديم كه مذهب اهل بيت حق است و در اين راه هم از همه زندگي مان حتي از جان مان گذشته ايم و نيازي هم به مساعدت نداريم.

شايد بعضي از افراد هم پيدا شوند و اين را به عنوان يك دكان تصور كنند؛ ولي ما همچين برنامه اي براي هر فردي نداشتيم.

براي بعضي ها هم ما كمك هايي از بعضي از مراجع بزرگوار از بعضي از خيرين گرفتيم.

با توجه به اين كه اين عزيزمان به هيچ وجه به اين قصد نيامده است؛ ولي ما يك شماره اي را مي گذاريم.

اگر دوستان اتاق فرمان شماره 4259151918 جام بانك ملت را بگذارند.

البته قبلا هم براي يك قضايايي ديگري هم اعلام شده بود.

دوستاني كه مي خواهند در اين زمينه كمك كنند، مي توانند مبالغ خودشان را به اين شماره حساب واريز كنند، البته اين اختيار تام را به ما بدهند تا به كل مستبصرين عزيزي كه بعد از تحقيق و بررسي به مذهب اهل بيت پيوسته اند و مشكلات طاقت فرسايي دارند، كمك كنيم.

البته جناب آقاي سلمان حدادي يك عزت نفس خيلي بالايي دارد و ما چند سال است كه ايشان را مي شناسيم.

خدا را شاهد مي گيرم كه ايشان تا به حال حتي يك مداد يا خودكار يا كاغذ از ما براي مساعدت نخواسته است.

من وقتي جريان زندگي ايشان را شنيدم، اشك من را هم در آورد و تنها اشك بينندگان در نيامده است.

من چندين بار اين قضايا را از ايشان شنيده ام و گريه كردم؛ حتي شب ميلاد هم گريه كردم.

اين كار هايي كه ايشان انجام داده و اين مقاومتي كه ايشان داشته است، اگر براي خود من همچين موقعيتي پيش بيايد، نمي دانم چقدر مي توانم مقاومت كنم.

ديروز ما جايي بوديم كه يكي از بزرگان مي گفت: ما حرم امام رضا مي رويم و حاجت مي خواهيم و بيرون مي آييم و فقط منتظر هستيم كه حاجت مان برآورده مي شود يا نه؟

اگر يكي دو هفته تأخير شود، يك مقداري حضرت رضا گلايه داريم؛ ولي اين بنده خدا كه اين همه زحمت كشيدند و با اين همه مشكلات و گرفتاري باز مقاومت كردند، من به حال ايشان غبطه مي خورم.

بيننده:

آقاي حدادي بايد توجه داشته باشند كه اين كمكي كه مي شود، صدقه نيست.

ما نمي خواهيم صدقه دهيم.

برادر ديني ما هستند.

الان برادر خودم وقتي نياز داشته باشد، من به ايشان كمك مي كنم.

در اين شرايط كمك كردن وظيفه ماست كه به اين وظيفه خود عمل مي كنيم.

در صدر اسلام وقتي مؤمنين از مكه به مدينه هجرت كردند، هر كدام از اصحاب هر چيز كه داشت، تقسيم كرد.

بيننده آقاي ابن مالك از بوشهر:

درود فراوان خداوند و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به اين شبكه مقدسه و اين كارشناسان محترم كه با معلومات شان و با تلاش و كوش شان به اهل بيت عصمت و طهارت خدمت مي كنيد.

بنده شب هاي جمعه كه مي شود، براي بزرگواراني؛ مثل سلطان الواعظين شيرازي، علامه اميني، شيخ مفيد، شيخ صدوق، علامه مجلسي و علامه حلي طلب مغفرت مي كنم.

چندين مرتبه هم با اين شبكه كلمه و با شبكه وصال باطل مناظره داشتم.

با اين ملازاده ملعون خبيث ناصبي مناظره داشتم؛ اما اين ها با بنده كه روحاني و متخصص نيستم؛ اما مطالعه ام الحمد الله زياد است، نتوانستند با بنده حقير كم سواد هم مناظره كنند؛ حتي مكالمه عادي داشته باشند.

هفته قبل با سجودي وهابي راجع به آيه 61 سوره آل عمران مناظراتي داشتيم.

اشكالاتي تراشيد كه امروز مي خواستم جواب دهم.

تلفن من را هم وصل كردند؛ اما چون صدايم را شنيدند و شناختند، قطع كردند.

حدود 22 جواب براي مسئله انفسنا به دست آوردم.

عزيزان شيعه و حتي برادران عامه، كتاب حقيقة الشيعه صفحه 56 الي صفحه 59 را مطالعه كنند كه مرحوم مقدس اردبيلي نوشته است.

علامه مجلسي رضوان الله تعالي عليه صفحه 1261 و 1262 اشاره دارد.

سجودي در آن برنامه مي گفت: منظور انفسنا نمي تواند امير مؤمنان علي عليه السلام باشد؛ چون پيغمبر در غزوات هم زنانش و هم اصحابش را مي برده است، اگر منظور انفسنا امير مؤمنان علي عليه السلام مي بود، در آيات ديگر قرآن هم انفسكم آمده است.

همه جواب هايش را آماده دارم، مي خواستم در اين شبكه جوابش را بگويم تا آن ها هم بشنوند.

اما احاديث، جواب اولي كه من بنده حقير به دست آوردم.

جواب اول، آيه و حديث صحيح نداريم كه پيغمبر اسلام در همه جنگ ها و غزوات همسران خود را برده باشد و لزومي هم نداشته كه آن ها را ببرد.

ثانيا اگر بعضي از زنان خودش را در غزوات و جنگ ها مي برده است، جهت پرستاري و دل تنگي آن ها براي تهيه غذا بوده است.

ثالثا در سوره احزاب به همسران پيغمبر هشدار مي دهد و اگر نازك سخن بگويند و عمل فاحش آشكار انجام دهند، تهديد به عقوبت الهي مي كند.

اگر خطي كنند و واجبات شان را ترك كنند، خداوند آن ها را تهديد به عذاب كرده است.

استاد قزويني:

من فقط چند نكته اي را خدمت برادر عزيزم جناب آقاي ابن مالك و آن هايي كه با اين شبكه هاي وهابي تماس مي گيرند، بيان كنم.

خود ابن كثير دمشقي كه در مورد تفسيرش آقايان مي گويند: حتي يك واوش و يك ويرگولش براي ما حجت است، ايشان به صورت قاطعانه حديث را مي آورد و تصحيح مي كند.

مي گويد: مراد از انفسنا و انفسكم رسول الله و علي ابن ابي طالب است و مراد از ابنائنا الحسن و الحسين و مراد از نسائنا فاطمه است.

بعد ايشان مي گويد: حاكم نيشابوري اين طور آورده است و گفته است: شرائط صحيح مسلم را دارد.

اين مطلب در تفسير ابن كثير جلد اول صفحه 379 آمده است.

اين عزيزمان رفته اند از حدائق الشيعه مطلب آورده اند، اين ها اين كتب را قبول ندارد.

سيوطي در در المنثور جلد 2 صفحه 39 روايت را نقل مي كند و مي گويد: روايت صحيح است.

شوكاني همين روايت را در فتح القدير جلد اول صفحه 348 نقل مي كند و مي گويد: صحيح است.

زمخشري از علماي به نام اهل سنت است، ايشان در كتاب الكشاف شان كه يكي از بهترين كتاب هاي تفسيري است، مي گويد:

وفيه دليل لا شيء أقوي منه علي فضل أصحاب الكساء عليهم السلام

الكشاف، ج 1، ص 397

اين كه پيغمبر اكرم اين پنج نفر را برداشته به آن جا برده است، فضيلتي براي اصحاب كسا است كه از اين قوي تر فضيلتي در روي زمين نيست.

زمخشري بهتر مي فهمد يا اين آقايي كه كارش اين است كه بگويد: فلاني اين مواد مخدر را خورده است و ديگري آن مواد مخدر را نخورده است.

اگر كسي يك برنامه اين آقا را نگاه كند، در سر و ته حرف هايش حرف درست و حسابي ندارد.

من نمي دانم با اين همه سوتي و برنامه هاي نادرست، اين آقا چطور خجالت نمي كشد.

در آنجا شروع به حرف زدن مي كند كه حتي براي امثال آقاي باكري و آقاي ابن مالك و ديگر دوستان جوابي ندارد، آن وقت مي گويد: هر كس با من مناظره كند، چنين و چنان مي كنم.

به خاطر پول به جنگ آقا امام حسين سلام الله عليه آمد.

عمر سعد هاي عصر ما الحمد الله خيلي زياد هستند.

بيننده آقاي نقش بندي از تهران از اهل سنت:

من يك گلگي و يك سؤال از شما داشتم.

يك بيننده اي با شبكه تماس مي گيريد كه چندين اسم دارد و جديدا هم با نام خدا پرست مي آيد، چرا شما اهل سنت مي نويسيد؟

يك بيننده اي چند شب پيش تماس گرفته بود و مي گفت: من قبول ندارم قرآن از طرف خدا آمده است، از شما خواهش مي كنم كه كلمه اهل سنت را براي ايشان نگذاريد.

استاد قزويني:

جناب آقاي نقش بندي عزيز، الان شما به عنوان اهل سنت آمديد، ما شما را نمي شناسيم و از زندگي و مذهب شما خبر نداريم.

ما بر مبناي اعتمادي كه به شما داريم، وقتي روي خط مي آييد ما شما را به عنوان اهل سنت مي شناسيم.

اگر شيعه يا سني بيايند و بخواهند به مقدسات يك ديگر اهانت كنند، ما قطعا بلا فاصله قطع مي كنيم.

آن برادر عزيزمان از تايبات به نام آقاي فاروقي آمده بود.

ايشان يك حرف هايي زد كه آقاي محسني گفت: به نظر من به شوخي بيشتر شبيه است.

ايشان گفت: فلان قضاياي نادرستي كه به حضرت عمر نسبت مي دهند؛ حتي بعضي از مسائل خيلي نادرستي كه واقعا انسان از نقلش هم خجالت مي كشد، از تواضع حضرت عمر بوده است.

من هم گفتم: جناب آقاي فاروقي شما تشريف ببريد با علماي بزرگوار تايبات صحبت كنيد.

گفت: علماي ما به ما اين طوري گفته اند، يا مثلا گفته اند: خداي عالم هر آيه اي مي خواست نازل كند، بدون اين كه از عمر اجازه بگيرد نازل نمي كرد.

آقاي نقش بندي عزيز، كسي كه مي گويد: من سني هستم، ما كه شناسنامه اش را نداريم.

بنده گفتم: اين حرف هايي كه تو مي زني و مي گويي: علماي ما گفته اند، برو پيش علماي بزرگوار تايبات و اين مطالب را بگو، قطعا آن ها تكذيب مي كنند.

اين حرف هاي درستي نيست كه شما مي زنيد، اين ها توهين به معتقدات اهل سنت است.

بيننده:

من مي گويم: در برنامه زنده كه ميليون ها بيننده دارد، وقتي مي گويد: من قبول ندارم كه قرآن از طرف خدا آمده است، آيا اين شخص را مي شود مسلمان ناميد؟

شما در مورد حديث انا مدينه العلم صحبت كرديد كه از كتاب هاي اهل سنت بيان كرديد.

كسي كه بخواهد فضيلت صحابه پيامبر آن هم صحابه درجه يك؛ مثل حضرت علي را منكر شود، آن فرد انسان درستي نيست كه بخواهد فضيلت صحابه را بگويد.

در رابطه با امامت حضرت علي و فرزندانش، بين ما و شما اهل تشيع اختلاف است.

در مورد اين اگر بحث شود، خيلي بهتر است تا در مورد فضيلت و منابع آن.

مجري:

شما برنامه ما را پيگيري نمي كنيد.

شما مي دانيد كه ما چه بحثي داريم؟

بيننده:

بله، من هميشه نگاه مي كنم.

در مورد امامت صحبت مي كنيد.

مجري:

ما اين حديث را به خاطر مباحث عقلي امامت مطرح كرديم و گفتيم: علماي اهل سنت سه شاخص مهم را بيان كردند كه علم، شجاعت و عدالت را از شاخص ترين نشانه هاي امام جامع المسلمين مطرح كردند.

ما گفتيم: اگر بحث علم است، به واسطه اين روايت اعلم صحابه حضرت امير است.

اين شد كه بحث اين روايت را مطرح كرديم.

بيننده:

ما حضرت علي را امام و خليفه خودمان مي دانيم؛ ولي امام و خليفه چهارم ما روي زمين است.

شما مي گوييد: امامت از طرف خدا دستور داده شده است، من سؤالم اينجا است كه چرا در قرآن نيامده است؟

من خيلي مطالعه كردم و كتاب هاي متعددي خوانده ام.

من قبول دارم بعد پيغمبر بايد حضرت علي عليه السلام خليفه مي شدند؛ ولي اين كه امامت حضرت علي و فرزندانش از طرف خدا بوده است، اين را نمي توانم قبول كنم.

بعد اين چيز هايي كه آقاي قزويني بعضي وقت ها توضيح مي دهند، در مورد آيه 167 سوره مائده كه در تفاسير آمده است:

أن عليا مولي المؤمنين

من اين را مراجعه كردم و ديدم، اين اصلا سند نداده است.

از جناب ابن مردويه و ابن مسعود روايت شده است.

فاصله اين ها چقدر بوده است؟

سلسله راويان ندارد.

آقاي قزويني يك توضيحي در مورد اين دهد، خيلي ممنون مي شوم.

استاد قزويني:

آقاي آلوسي معمولا مطالبي كه مي آورد، هر آن چه كه صحيح نيست بلا فاصله رد مي كند.

آقاي سيوطي در در المنثورش شايد نزديك هزار مرتبه مي گويد:

بسنده ضعيف.

مبناي سيوطي اين است كه اگر يك روايت با معتقداتش مخالف باشد، مي گويد:

بسنده ضعيف.

آقاي سيوطي وقتي به اين قضيه مي رسد، كه از عبد الله بن مسعود نقل مي كند:

عن ابن مسعود قال كنا نقرأ علي عهد رسول الله صلي الله عليه وسلم يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك ان عليا مولي المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس

الدر المنثور، ج 3، ص 117

پيغمبر به مردم برسان كه علي مولاي مؤمنين است و اگر انجام ندهي، رسالتت ناتمام است.

در اينجا هيچ اشاره اي به تضعيف سند ندارد.

هم چنين آقاي شوكاني وقتي مي خواهد يك عبارتي را نقل كند، اگر اشكال سندي يا دلالي داشته باشد، بلا فاصله اشكال مي كند.

در فتح القديرش جلد 2 صفحه 60 حديث را مي آورد و اشكال نمي كند.

جناب آقاي آلوسي كه از علماي بزرگ اهل سنت است و سلفي العقيده است، در كتاب روح المعاني اين حديث را از ابن مردويه از عبد الله بن مسعود مي آورد كه مي گويد: در زمان پيغمبر مي خوانديم:

ياأيها الرسول بلغ ماأنزل اليك من ربك إن عليا ولي المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته

روح المعاني، ج 6، ص 193

ايشان در آنجا هيچ اشكالي نمي گيرد.

در كتاب در المنثور سيوطي هر جا كه ضعيف باشد مي گويد: ضعيف است.

وأخرج الطبراني في الأوسط بسند ضعيف

الدر المنثور، ج 1، ص 14

وابن عساكر بسند ضعيف

الدر المنثور، ج 1، ص 14

وأخرج البزار في مسنده بسند ضعيف

الدر المنثور، ج 1، ص 15

در همين كتاب فقط در جلد اول 59 مورد روايت مي آورد و تضعيف مي كند.

در جلد دوم 17 مورد، در جلد سوم 13 مورد، در جلد چهارم 9 مورد، در جلد پنجم 18 مورد، در جلد ششم 39 مورد روايت مي آورد و تضعيف مي كند.

وقتي به اين عبارت مي رسد:

عن ابن مسعود قال كنا نقرأ علي عهد رسول الله صلي الله عليه وسلم يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك ان عليا مولي المؤمنين وإن لم تفعل فما بلغت رسالته والله يعصمك من الناس

الدر المنثور، ج 3، ص 117

در اينجا هيچ اشكالي نمي گيرد.

نه قبل و نه بعد از روايت اشاره اي به تضعيف روايت ندارد.

اگر ضعيف بود همان طوري كه نشان دادم، مي گفت: ضعيف است.

مبناي سيوطي و شوكاني و آلوسي اين است كه اگر روايت صحيح نباشد، اشاره كند و وقتي اشاره نمي كند، اين نشان مي دهد كه قبول دارند.

بيننده آقاي اسدي از سيرجان:

من شيعه هستم و مدتي اين شبكه وهابي را گوش مي دادم، اين سؤال برايم پيش آمده كه چرا اسم امام علي در قرآن نيامده است.

من تحقيق كردم به زبان ساده مي گويم، اول اين كه قرآن براي همه دوران است؛ مثلا عمر از جنگ فرار كرده است، اگر مي گفت: عمر از جنگ فرار كرده است، اين فقط براي 1400 سال پيش مي بود؛ ولي وقتي مي فرمايد: از جنگ فرار نكنيد، اين براي همه دوران مي ماند.

قرآن براي همه دوران است و بايد به گونه اي بيايد كه براي همه دوران به درد بخورد.

اگر قرار بود اسم امام علي بيايد، فقط براي 1400 سال پيش مي ماند.

اين يك دليل ساده مي تواند باشد كه من هم اين را قبول كردم.

چند روزي اين خدمتي وهابي مي گويد: كساني كه عايشه را به عنوان ام المؤمنين قبول ندارند، اين ها كافر هستند.

طبق گفته هاي خود آقاي قزويني، ايشان كه تنها داشت نگاه بد مي كرد به عايشه كه آن آيه قرآن آمد كه شما نمي توانيد با زنان پيامبر ازدواج كنيد؛ پس خدمت تان عرض كنم كه ام المؤمنين بودن عايشه، فقط به خاطر اين است.

اسلام ديني است كه بين زن و مرد هيچ فرقي نمي خواهد بگذارد؛ پس يعني زن و مرد حقوقش با هم برابر است.

اگر ام المؤمنين مادر تمام مؤمنان بود، پس بايد ام المؤمنات هم مي بود.

اين يكي ديگر از دليل هايي كه گفت: من عائشه را به عنوان مادر خودم قبول ندارم.

از نظر من (نظر شما را نمي دانم) سوره تحريم همين طور كه آقاي اللهياري چند شب پيش اين را ثابت كرد، سوره تحريم در مورد عايشه نازل شده است.

خدمتي چند شبي هم مي گويد: شما علي را جاي خدا مي بريد و علي را بالا تر از حضرت رسول مي دانيد، من چند مثال ساده را به شما بگويم.

آن ها عمر را بالا تر از رسول خدا مي برند.

همين طور كه چند شب پيش آقاي قزويني در مورد اين گفتند كه تمام علم جهانيان در يك كفه ترازو قرار دهيد و علم عمر را در كفه ديگر قرار دهيد، علم عمر به همه مي چربد؛ پس رسول خدا علمش از عمر كمتر بود.

مي گفتند: در يك جنگي پيامبر رفت براي كافران نماز بخواند، عمر آمد جلوي پيامبر را گرفت كه مي خواهي بروي براي كافران نماز بخواني؟

بعد آيه آمد پيامبر تو نياز نيست بر كافران نماز بخواني؛ پس يعني عمر مي داند؛ اما پيامبر نمي داند.

آقاي اللهياري البته ثابت كرد و گفت: در يك مجلسي پيامبر وارد شد، يك زن يهودي داشت دست مي زد، امام علي وارد شد، دست مي زد، ابو بكر وارد شد، دست مي زد، عثمان وارد شد، دست مي زد، عمر كه وارد شد، زن دست از دست زدن برداشت؛ چون شيطان از عمر مي ترسد.

اين برتري عمر از پيامبر نيست؟

يك سؤالي هم داشتم از آقاي قزويني در مورد آيت الله سيد ابو الفضل برقعي كه اين ها چند هفته است كه در مورد ايشان مانور مي دهند، مي خواستم ببينم ايشان واقعا شيعه بوده و اين كه آيت الله العظمي بوده است؟

بيننده آقاي موسوي از سنندج از اهل سنت:

اجازه دهيد يك انتقاد كنم.

از دوستان اهل سنت خواهش مي كنم كه عينك تعصب را از چشمان شان بردارند.

يك هفته پيش دوستي زنگ زد از اهل سنت كه در اين كتاب ها جستجو كرده است و 2 حديث پيدا كرده است؛ مثلا از خوبي هاي ام المؤمنين عايشه بود كه براي اين 2 حديث، 30 دقيقه ما را پشت خط نگه داشت، اگر واقعا اين دوست عزيز متعصب نيست، در همين كتابي كه خوانده است، اگر نويسنده اش آدم متعصبي نباشد، اگر 2 حديث در مورد خوبي هاي ام المؤمنين عايشه است، 2 حديث هم در مورد در مذمت ايشان است.

پس از دوستان خواهش مي كنم بدون تعصب برخورد كنند.

سؤالم اين است كه پيامبر مي فرمايد: امت من به 73 فرقه تقسيم مي شوند.

اگر اين حديث صحيح باشد، اگر آن فرقه ناجيه اهل سنت نباشد، به تحقيق اهل تشيع نيست؛ به دليل اين كه اهل تشيع عقائدي دارد كه اين عقائد بيش تر از آن كه به نفع شان باشد، اسلام را زير سؤال مي برد و به ضرر اسلام است؛ مثل اين كه هر شيعه اي مي گويد: پيامبر و امامان علم غيب دارند.

مجري:

اين قرآن منافات با دارد؟

بيننده:

در ده جاي قرآن در مورد پيامبر مي فرمايد: من هم بشري مثل شما هستم و از غيب خبر ندارم و بعد در سنت هم بسياري از داستان هاي متفاوت وجود دارد كه با علم با اين كه پيامبر و امامان علم غيب دارند، سازگار نيست.

امام جعفر صادق بود كه پسرش را به امامت منصوب كرد و زود تر از خودشان فوت كرد؟

استاد قزويني:

اين ها دروغ است.

شخصي گفت: خسن و خسين دو تا دختران معاويه بودند، به او گفتند: خسن و خسين نيست، حسن و حسين است، دختر نيستند، پسر هستند، براي معاويه هم نبودند، براي امير المؤمنين بودند.

اين قضيه اي كه مي خواهيد نقل كنيد، از بيخ دروغ است.

شما قطعا اهل قرآن هستيد، مراجعه كنيد به قرآن سوره يوسف آيه 102 مي فرمايد:

ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ

پيغمبر اين ها همه از اخبار غيبي است كه ما به تو وحي مي كنيم.

در سوره جن آيه 26 و 27 خداي عالم مي فرمايد:

عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَي مِنْ رَسُولٍ

خدا غيب را مي داند و كسي را بر غيبش آگاه نمي كند؛ مگر پيامبران.

شما بزرگواري كنيد و تفاسير اهل سنت را ذيل همين آيه 26 سوره جن ببينيد.

تفسير آقاي آلوسي جلد 20 صفحه 11 را ببينيد.

تفسير قرطبي را ببينيد.

تفسير بيضاوي جلد 5 صفحه 254 را ببينيد، اين آقايان به استناد همين آيه 26 سوره جن مي گويند: انبياء و اولياي الهي هم علم غيب داشتند.

آقاي ابن حجر، آقاي قرطبي و آقاي آلوسي هم به اندازه شما اين آيات را خوانده اند كه خداي عالم كه مي فرمايد: علم غيب مال من است و پيغمبر مي فرمايد: اگر من غيب مي دانستم:

لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ

سوره اعراف آيه 188

تمام اين ها را مي دانستم.

قطعا مقام حضرت عيسي از مقام پيغمبر پايين تر است و آن در شكي نيست.

خداوند در سوره آل عمران آيه 49 مي فرمايد:

وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ

من به شما از آن چه كه مي خوريد و در خانه هايتان ذخيره مي كنيد، خبر مي دهم.

اگر حضرت عيسي غيب نمي داند، اين آيه در قرآن چكار مي كند؟

در سوره تحريم آيه 3 پيغمبر اكرم يك سري را به بعضي از ازواجش كه ظاهرا حفصه بوده است بيان مي كند و او هم به عايشه مي گويد و بعد اين سر را فاش مي كنند.

پيغمبر از اين قضيه با خبر مي شود.

قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا

حفصه بود يا عايشه به پيغمبر گفت:

از كجا فهميديد كه ما سر تو را فاش كرديم؟

قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ

سوره تحريم آيه 3

خدا اين را به من خبر داد.

اين در حقيقت براي پيغمبر اكرم علم غيب است كه بحث معجزه هم نيست كه شما مي گوييد: عايشه و حفصه سر پيغمبر را فاش كرده بودند، پيغمبر خواست معجزه نشان دهد تا اين ها به پيغمبر ايمان بياورند، نه بحث معجزه نيست.

پيغمبر اكرم از علم غيب خبر داشت و متوجه شد كه اين ها سر را فاش كردند.

گفتند: چه كسي خبر داد و از كجا متوجه شديد، علم غيب داريد؟

پيغمبر فرمود: خداي عالم به من خبر داد.

در اين 4 آيه بحث علم غيب را براي پيامبران كاملا تثبيت مي كند.

آيا شما ابن تيميه را قبول داريد؟

آقايان اهل سنت ابن تيمييه را منافق مي دانند و قبول ندارند؛ ولي آن هايي كه يك مقدار سلفي دارند، قبول دارند.

ايشان در كتاب منهاج السنه به صراحت مي گويد:

وفي أتباع أبي بكر وعمر وعثمان من يخبر بأضعاف ذلك

منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 135

نه تنها ابا بكر و عمر و عثمان علم غيب مي دانستند، پيروان ابو بكر و عمر و عثمان چندين برابر علم غيب مي دانستند.

يا اين علم غيبي كه آقايان اهل سنت براي جناب خليفه دوم نقل مي كنند كه در مدينه بالاي منبر بود، از قضاياي جنگ خبر داد و اين را از كرامات و بالاترين فضيلت براي عمر آورده اند.

هم چنين نسبت به ابو بكر كه از فرزندي كه در رحم همسرش بود خبر داد.

خبر داد كه من از دنيا خواهم رفت و اين فرزند دختر است.

بعضي از بزرگان اهل سنت؛ مثل آقاي ابن عبد البر مي گويد: اين يكي از بالاترين فضيلت براي ابوبكر است كه با علم غيب خبر داد كه اين كودكي كه در رحم همسرش هست، دختر است و خبر داد كه من با اين مرض از دنيا خواهم رفت.

در رابطه با قضايايي كه آن برادر عزيزمان در رابطه با اسامي ائمه مطرح كردند، شما حداقل به كتاب هاي اهل سنت مراجعه كنيد، در بعضي از كتب آمده است كه پيغمبر فرمود: بعد از من 12 خليفه خواهد آمد.

شما بگوييد: اين 12 خليفه چه كساني هستند؟

مگر اين كه بگوييد: پيغمبر اكرم نستجير بالله اشتباه گفته است كه با اين آيه نمي سازد:

وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي

سوره نجم آيه 3 و 4

در كتاب صحيح مسلم جلد 3 صفحه 1453 از عبد الله ابن مسعود سؤال مي كنند كه آيا شما از پيغمبر پرسيديد كه خلفاي بعد از او چند نفر هستند؟

مي گويد: بله، سؤال كرديم، فرمود: 12 نفر هستند؛ مثل نقباي بني اسرائيل.

ابن حجر مي گويد:

هذا اسناده حسن

المطالب العالية، ج 9، ص 577

در بعضي از منابع آمده است كه 12 قيم براي امت من است.

در بعضي از منابع آمده است: 12 امير، 12 مرد براي امت من است.

شما اگر به كتاب هاي خود عزيزان اهل سنت؛ مثل كتاب فرائد السمطين مراجعه كنيد، در آنجا اسامي ائمه آمده است.

اين مطلب در كتاب فرائد السمطين جويني جلد 2 صفحه 313 مفصل آمده است كه اوصياي من 12 نفر هستند و اولين آن ها علي بن ابي طالب و آخرين شان حضرت مهدي ارواحنا فداه است.

جناب آقاي خوارزمي كه از علماي بزرگ اهل سنت است و ذهبي در رابطه با او مي گويد: علامه در سيره و تاريخ است، ايشان در كتاب مقتل الحسين صفحه 95 حديث 203 نام تمام ائمه را برده است.

خوارزمي هم كه شيعه نيست.

قسم به همه مقدسات آقاي موفق بن احمد خوارزمي شيعه نبوده و شيعه نيست و كسي هم نگفته است كه اين آقا شيعه است.

اين كه دوستان مي گويند: شيعه جزء فرقه ناجيه نيست، اين را قبلا مفصل بحث كرديم و دوباره مفصل بحث خواهيم كرد.

در آيه 55 و 67 و 3 سوره مائده با سند صحيح از بزرگان اهل سنت آورديم.

آقاي حاكم نيشابوري مي گويد: پيغمبر فرمود:

أنت ولي كل مؤمن بعدي

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 143

حاكم مي گويد: صحيح است.

آقاي ذهبي مي گويد: صحيح است.

أنه إمام المتقين

معرفة الصحابة، ج 3، ص 1587

ما از همه عزيزان تشكر مي كنيم. از عزيزان اهل سنتي كه روي خط مؤدبانه، متين و منطقي حرف مي زنند، از اين ها تشكر مي كنيم و پيشاني اين ها را مي بوسيم و به اين چنين عزيزان افتخار مي كنيم و افتخار شبكه ولايت است كه اين عزيزان اهل سنت حرف دل شان را محترمانه، مؤدبانه و منطقي بدون اين كه هيچ گونه ترسي داشته باشند، مطرح مي كنند.

ما دنبال اين نيستيم كه عزيزان شيعه را سني كنيم يا سني را شيعه كنيم.

اگر تمام كره زمين همه سني باشند، ذره اي در اعتقادات ما نقصاني ايجاد نمي شود و اگر تمام مردم روي زمين هم شيعه باشند، ذره اي در بالا رفتن ايمان ما به حقانيت شيعه اثري ندارد.

براي ما شيعه حق است.

اين عزيزاني كه نسبت به آقاي برقعي مي گويند: آيت الله العظمي، البته جناب آقاي حيدري افاضه اي كردند و چند شب قبل بحث آيت الله را مطرح كردند، ايشان بلا فاصله گفت: آيت الله يعني كسي كه كشتن خون انسان ها ريختن خون انسان ها را ثواب مي داند.

آيت الله؛ يعني كسي كه غير از خودش كسي را مسلمان نمي داند.

آيت الله؛ يعني كسي كه مدعي رفتن به بهشت است و ديگران را اهل دروزخ مي داند.

آيت الله؛ يعني كسي كه كار فحشا و زنا مي كند.

حتما ايشان نظرشان در مورد آيت الله بودن آقاي برقعي همين بوده است كه از ايشان آيت الله العظمي تعبير مي كند.

ما آيت الله برقعي را نه آيت الله مي دانيم و نه حجت الاسلام مي دانيم.

بزرگان و مراجع ما به خاطر اهانت و جسارت به مقدسات شيعه فتوا به ارتداد ايشان داده اند و خود ايشان هم آخر عمر پشيمان شد و توبه كرد.

ما نمي دانيم كه خدا توبه اش را پذيرفته است يا نپذيرفته است.

در وصيت نامه اش نوشت من معتقد به ائمه دوازده گانه هستم و وصيت كرد كه من را امام زاده اي كه در روستاي كن است، امام زاده شعيب دفن كنيد و قبرش هم الان آنجا است.

پايان.





Share
1 | رضا | Iran - Birjand | ١٨:٤٦ - ٢١ شهریور ١٣٩٣ |
سلام كتاب تهذيب الاثار را كه اقاي قزويني اشاره كردند نويسنده اش كيست ؟؟
و من حديث خيثمة، ج 1، ص 200 ايا اين كتاب خيثمه طرابلسي هست ؟؟

پاسخ:
باسلام

دوست گرامي

1. نويسنده تهذيب الاثار: أبي جعفر محمد بن جرير بن يزيد الطبري متوفاي 310هـ

2. خيثمه همچنانکه در متن تصريح شده خيثمه بن سليمان اطرابلسي متوفاي 343 است. که نام کتابش «و من حديث خيثمه» است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

(1)
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها