2024 April 18 - پنج شنبه 30 فروردين 1403
كثرت راويان و تعدد طرق، دليل بر صحت حديث غدير
کد مطلب: ٥٣٥٨ تاریخ انتشار: ٠٧ آبان ١٣٩١ تعداد بازدید: 7211
حبل المتین » عمومی
كثرت راويان و تعدد طرق، دليل بر صحت حديث غدير

عدد ناقلین واقعه غدیر - تواتر حدیث غیر - جایگاه حدیث متواتر
حبل المتين 91/08/07

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 07 / 08 / 91

مجري:

اگر اشاره مختصري به سفرتان به استان آذربايجان شرقي و مناطق زلزله زده داشته باشيد، ممنون مي شويم.

استاد قزويني:

در رابطه با سفري كه داشتيم به سمت تبريز و مناطق زلزله زده، با توجه به فراخواني كه داده بوديم، بينندگان عزيز مبالغ قابل توجهي را به حساب شبكه ريخته بودند و من قضايا را خدمت حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي رساندم و ايشان گفتند: يك نفر برود و از نزديك از زلزله زده گان عزيز آذربايجان شرقي هم تفقدي كند و هم با مشكلات آن ها آشنا شوند و اين كه آن ها چه نيازي دارند كه اين مبالغ در موارد نياز آن ها مصرف شود.

اول بنا بود كه بعضي از دوستان بروند؛ ولي قرعه فال به نام ما افتاد و رفتيم و از نزديك با مشكلات عزيزان زلزله زده و مصيبت زده آشنا شديم.

من با اين كه جلوي مردم خودم را كنترل مي كردم و اظهار ناراحتي نمي كردم تا در روحيه آن ها اثر منفي نگذارد؛ ولي بيش 6 دفعه نتوانستم جلوي گريه خودم را بگيرم و به قدري مصيبت عميق است و گرفتاري ها زياد است كه واقعا قلب انسان را به درد مي آورد و اشك آدم را جاري مي كند.

با اين كه نزديك 3 ماه است كه از اين حادثه مي گذرد، ما نمي خواهيم بگوييم كه كار نكرده اند، همه دست به دست هم داده اند و در حال كار كردن هستند.

خيرين و دولت و مسؤلين كار مي كنند؛ ولي فاجعه خيلي عميق است؛ يعني 320 روستا صد در صد ويران شده است و 900 روستا از 20 درصد تا 80 در صد خراب شده است.

اين زلزله در روز اتفاق افتاده است؛ وگرنه آمار كشته ها خيلي بالا مي رفت.

در زلزله بوئين زهراي قزوين، من يادم است كه 11 ساله بودم و كاملاً در جريان بودم.

تقريبا 22 تا روستا ويران شد و 30 هزار كشته داد.

در زلزله هاي ديگر محدوده آن ها كم بود؛ ولي چون در شب اتفاق افتاد، مردم قدرت فرار نداشتند؛ ولي در آذربايجان زلزله اول به صورت عمودي آمد و بعد به صورت افقي و مردم فرصت اين را كه به بيرون فرار كنند داشتند.

من در يك جمله خدمت بينندگان عزيز عرض كنم، در طول اين بيش از 2 ماه، يك خانه اي كه درست كرده باشند، (خانه ها همه كوچك است) يك خانه 12 متري يا 24 متري كه تحويل زلزله زده ها داده باشند، بنده نديدم.

در اين 2 روزي كه در آنجا بوديم من در اطراف تبريز و اطراف اهر و هريس رفتم؛ حتي به قلب زلزله رفتم و دور افتاده ترين روستايي كه زلزله در آن اتفاق افتاده بود، رفتم و سر زدم.

همه مردم در چادرها هستند و حتي اين كانكس هايي كه آورده اند، درب و پنجره نداشت و تعدادي درب و پنجره آورده بودند و كسي نبود كه نصب كند و تعدادي هم فقط تخته و چوب آورده بودند.

كي مردم و مسئولين فرصت كنند تا اين ها را سر هم كنند.

الان مردم در داخل چادر با آن سرماي زود رس، خدايي نكرده اگر برفي بيايد، تلفات انساني قابل بخشش نيست.

تمامي ما و تمامي كساني كه امشب عرض بنده را مي شنوند، مسئول هستيم.

تصاوير زلزله زدگان:

اولين روستايي كه رفتيم، مردم همه در چادرها زندگي مي كردند.

كانكس هاي آن نه در دارد و نه پنجره.

در حمام هايي كه درست كرده اند، بعضي ها مي گفتند: 20 روز يك بار هم نوبت ما نمي شود كه به حمام برويم.

مردم مي آمدند و در دل مي كردند و درد دل ها خيلي فجيع و ناراحت كننده بود.

فكر بچه هاي كوچه، ساختن خانه بود. با اين اسباب بازي هايي كه براي شان آورده اند باز هم خانه درست مي كردند. خيلي درد آور است و قلب هر بيننده را به درد مي آورد.

بعضي از مردم مي گفتند: نخواستيم خانه براي ما بسازند، مسجد ما را درست كنند؛ چون محرم نزديك است و مي خواهيم عزاداري كنيم.

مردم آذربايجان براي محرم يك ارزش فوق العاده اي قائل هستند.

در اين 320 روستايي كه ويران شده است، 90 در صد مساجد آن كلا ويران شده است؛ جز 8 تا از مساجدي كه قابل تعمير است.

البته 2 تا از مساجدي كه براي روستاهاي پر جمعيت بود، از اين وجهي كه مردم به حساب شبكه ولايت ريختند، ما از همين جا از همه اجازه مي گيريم براي تعمير دوتا از مساجد تا هزينه تعميرش را متقبل شويم.

گفتم: هر كدام از مساجد 6 ميليون، كه روي هم در حد 12 ميليون شود كه بتوان براي محرم آماده كنند.

گفتم: شما اين ها را تكميل كنيد و اگر هم كم آمد از دوستان و بزرگواران جمع مي كنيم و خدمت دوستان مي دهيم.

واقعا وضع خيلي فجيع است.

در بعضي از مناطق، مردم از اين كه مسئوولين نيامده اند خسته شدند و خودشان اين منازل را مي سازند. در آنجا شير آبي گذاشته اند و مردم از آن آب مي برند.

فاجعه خيلي عميق و گسترده است.

در يكي از خانه ها پلاكارد زده بودند: برادر عزيزم اگر به ديدار من آمدي و من حضور نداشتم به خاطر اين است كه خانه و كاشانه ام را از دست داده ام و جايي براي پذيرايي از شما ندارم.

اين ها نمونه هايي است كه قلب آدم را به درد مي آورد. براي انسان قابل تحمل نيست. ان شاء الله ما تفصيل قضايا را در شب چهارشنبه كه فرصت بيشتري داريم، خدمت بينندگان عزيز عرض خواهيم كرد.

حرف هايي هم با مردم و دوستان داريم كه واقعا:

من أصبح ولم يهتم بأمور المسلمين فليس بمسلم.

الكافي - الشيخ الكليني - ج 2، ص 163

من عرائض زياد دارم و تقاضا از مردم هم زياد دارم، ان شاء الله شب چهارشنبه در خدمت بينندگان هستيم و با بينندگان در اين زمينه صحبت خواهيم كرد.

مجري:

ان شاء الله با اين توضيحات شما مردم عزيز ما توجه بيشتري كنند و كمك هاي مردمي سرازير شود تا ان شاء الله مشكلات عزيزان بر طرف شود.

شما گفتيد: آقايان اهل سنت تا 120 هزار نفر اشاره كردند و در كتب خود نوشته اند كه در اين سفر حجة الوداع با پيغمبر بوده اند و در غدير هم حضور داشتند.

آيا كثرت حاضرين در اين همايش بزرگ و كثرت ناقلين حديث و تعدد طرقي كه براي حديث غدير است، دليل واضحي بر صحت حديث غدير نيست؟

استاد قزويني:

در رابطه با قضيه كثرت حاضرين، بنده دفعه قبل هم عرض كردم با اين كه حديث غدير پر راوي ترين حديث است كه مرحوم علامه اميني از 110 نفر از صحابه با سندهاي متعدد، حديث غدير را نقل كرده است و مرحوم آقا عزيز طباطبائي رضوان الله تعالي عليه نوه صاحب عروة، ايشان هم حدود 20 مورد به آن اضافه كرده است، با اين كه نزديك به 130 نفر از صحابه نقل كرده اند، به نظر ما مظلوم ترين احاديث، حديث غدير است؛ چون دوستان مي بينند كه جناب سبط ابن جوزي مي گويد:

اتفق علماء السير علي أن قصة الغدير كانت بعد رجوع رسول الله من حجة الوداع في الثامن عشر من ذي الحجة، وكان معه من الصحابة ومن الاعراب وممن يسكن حول مكة والمدينة مائة وعشرون ألفا وهم الذين شهدوا معه حجة الوداع وسمعوا منه من كنت مولاه فعلي مولاه

العدد القوية لدفع المخاوف اليومية، علي بن يوسف المطهر الحلي، ص 183

اتفاق دارند علماي تاريخ بر اين كه داستان غدير بعد از بازگشت پيغمبر در حجة الوداع در 18 ذي الحجة بوده است و از صحابه و اعراب و كساني كه اطراف مدينه و مكه بودند، 120 هزار نفر با نبي مكرم بودند و اين 120 هزار نفر حديث من كنت مولي فعلي مولاه را شنيدند.

معلوم مي شود كه با توجه به اين، افرادي كه در اطراف مكه بودند در قضيه غدير خم طبق اين روايتي كه آقاي سبط ابن جوزي مي آورد، حضور داشته اند.

جناب آقاي حلبي كه از علماي بزرگ اهل سنت است مي گويد:

كان معه جموع لا يعلمها إلا الله تعالي.

السيرة الحلبية، ج 3، ص 308

جمعيتي كه با پيغمبر در غدير بوده است، جز خدا كسي از آمارش خبر ندارد.

بعضي گفته اند: 40 هزار و بعضي گفته اند: 70 هزار و بعضي گفته اند: 90 هزار و بعضي گفته اند: 114 هزار و بعضي گفته اند: 120 هزار و بعضي از هم گفته اند: بيش از 120 هزار نفر در حجة الوداع و در غدير خم بودند و سخنان پيغمبر اكرم را شنيده اند.

آقاي فريد وجدي كه از علماي پر آوازه اهل سنت در عصر حاضر است، دائرة المعارفي دارد به نام دائرة المعارف قرن بيستم، ايشان در جلد 3 صفحه 542 مي گويد:

كان مع رسول الله في تلك السنة نحو من تسعين ألف

حدود 90 هزار جمعيت با نبي مكرم بوده اند.

124 هزار نه، 114 هزار نه، 90 هزار نه، گيريم 5 هزار جمعيت بوده است، آيا از 5 هزار جمعيت بايد 120 نفر اين حديث را نقل كند؟

چرا نقل نكرده اند؟

چرا مطلبي از اين ها بيان نشده است؟

اگر از 5 هزار نفر 10 در صد اين ها بيان مي كرد، خيلي فراتر از اين بود.

بايد حداقل 500 نفر حديث غدير را نقل كرده باشند.

ما ان شاء الله در جلسات بعدي يك موضوعي را مطرح مي كنيم كه قبلا هم اشاره كرديم كه راويان صحابه و تابعين، از نقل حديث غدير وحشت داشتند؛ چون نقل حديث غدير، پايه هاي حكومت هيئت حاكمه را زير سؤال مي برد.

حتي ما معتقد هستيم كه بعد از نبي مكرم، جناب خليفه دستور مي دهد كه احاديث را كه جمع كرده و آتش بزنند و خليفه دوم آتش مي زند و دستور مي دهد كه هر كس در نزدش مطلبي است آن را محو كند.

بعد زمان خليفه سوم همين كار و معاويه هم همين كار را ادامه مي دهد.

هدف اين ها اين بود كه احاديثي همانند غدير به گوش مردم نرسد و حتي بعضي از افرادشان از حديث غدير سؤال مي كردند، بدن شان مي لرزيد و مي گفت:

كأنك رخي البال.

فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2، ص 680 و المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 147

مثل اين كه سرت درد مي كند.

به سري كه درد نمي كند دستمال نمي بندند.

از نقل حديث غدير وحشت داشتند.

اگر حديث غدير دلالت بر ولايت علي نمي كرد، حديث غدير پايه هاي حكومتي هيئت حاكمه را متزلزل نمي كرد، چرا از نقل حديث غدير وحشت داشتند؟

چرا از نقل حديث غدير دلهره داشتند كه مبادا به گوش حكام برسد كه مثلا آقاي فلاني حديث غدير را نقل مي كند.

اين مسائلي است كه در منابع عزيزان اهل سنت ما آمده است.

ابن حجر مي گويد: ابن عقده از 70 نفر از صحابه نقل كرده است.

عزيزان، برادران و خواهران عزيز70 نفر از صحابه اين مطلب را نقل كرده اند.

ما چندتا سؤال داريم.

چرا آقاي محمد بن اسماعيل بخاري حديث غدير را در صحيح خود نياورده است؟

آيا اين كه 70 نفر از صحابه نقل كرده اند، حجت و دليل نبود كه بخاري در صحيح خود بياورد؟

آيا 70 صحابه اي كه حديث غدير را نقل كرده اند از ديدگاه آقاي بخاري تمام شان مطرود و ضعيف و كذاب بوده اند؟

اين تعبيري است كه ابن حجر در تهذيب التهذيب جلد 7 صفحه 297 دارد.

ذهبي مي گويد: من طريق حديث غدير ابن جرير طبري را ديدم:

فاندهشت له ولكثرة تلك الطرق.

تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 713

من وحشت زده و شگفت زده شدم از اين همه طريق براي حديث غدير.

چرا جناب آقاي بخاري و مسلم شگفت زده نشده اند؟

بخاري اصلا حديث غدير را نياورده است و مسلم هم به صورت ابتر ذكر كرده است.

فقط حديث ثقلين را آورده است؛ حتي «من كنت مولاه فعلي مولاه» را هم نياورده است.

آن وقت به ما مي گويند: چرا شما به روايات صحيح بخاري و صحيح مسلم كم مهر هستيد.

آقايان به ما جواب دهند.

كارشناساني كه هر روز در اين شبكه ها مثل قارچ مي رويند، به ما جواب دهند.

هفته گذشته عرض كرديم كه بيش از 63 نفر از بزرگان اهل سنت گفته اند: حديث غدير، صحيح و متواتر است.

آيا با اين شهادت ها حجت براي آقاي بخاري تمام نبوده است كه حديث غدير را بياورد؟

چرا حجت تمام نبود؟

جز اين است كه اگر حديث غدير را مي آورد، با مباني فكري و اعتقادي جناب بخاري تطبيق نمي كرد.

آقاي بخاري مي گويد: از 600 هزار روايت من اين احاديث صحيح بخاري را گزينش كرده ام.

كنار بيت الله الحرام مي رفتم و 2 ركعت نماز مي خواندم و استخاره مي كردم و اگر استخاره خوب مي آمد اين روايت را در صحيح خود مي آوردم.

جناب آقاي بخاري، آيا براي حديث غدير هم استخاره كرديد؟

براي حديث غدير نماز هم خوانديد؟

اي كاش ايشان مي گفت: كه نماز خواندم و استخاره كردم و استخاره بد آمد، يا مي گفت: استخاره خوب آمد، ديدم كه حديث غدير با مباني فكري و اعتقادي ام نمي سازد و براي همين آمده ام 597 هزار روايت را ريختم دور و نزديك 3 هزار روايت را انتخاب كرده ام و خودش هم مي گويد: من 100 هزار روايت صحيح حفظ هستم.

اين 100 هزار روايت صحيح، چرا در اين كتاب فقط 2700 با حذف مكررات آورده است؟

97 هزار روايت صحيح كجاست؟

چرا ايشان نياورده است؟

غير از صحيح بخاري، تاريخ و ادب مفرد هم دارد.

آيا تمام اين ها را شما جمع كنيد به 5 هزار روايت مي رسد؟

آن 95 هزار روايت كجا رفت؟

اين يك سؤال دوستانه اي است كه ما از عزيزان اهل سنت و همچنين كارشناسان اين شبكه ها داريم.

ذهبي مي گويد:

جمع طرق حديث غدير خم في أربعة أجزاء رأيت شطره فبهرني سعة رواياته وجزمت بوقوع ذلك.

سير أعلام النبلاء، ج 14، ص 277

آقاي ابن جرير طبري طرق حديث غدير خم را در 4 جلد جمع كرده است، بعضي از اين ها را ديدم و مبهوت ماندم و عقل از سرم پريد و اين همه روايات متعدد ديدم و قطع پيدا كردم كه اين حديث غدير اتفاق افتاده است.

دست شما درد نكنه، همين اندازه اي كه جزم پيدا كرديد و نگفتيد: يشهد القلب انه باطل خيلي خوب است.

آقاي ذهبي در ميزان الاعتدال مي گويد:

يشهد القلب انه باطل.

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 213

اين حرف گل سر سبد حرف هايشان است.

اين حرف شان هم ارتباطي به حديث غدير دارد.

ابن كثير دمشقي سلفي مي گويد:

وقد رأيت له كتابا جمع فيه أحاديث غدير خم في مجلدين ضخمين وكتابا جمع فيه طريق حديث الطير.

البداية والنهاية، ج 11، ص 147

كتابي را از ابن جرير طبري ديدم كه احاديث غدير را در 2 جلد قطور و ضخيم آورده است و كتابي كه در آن طرق حديث طير را آورده بود.

با اين كه حديث طير را با سندهاي متعدد (17 سند) براي او آورده بودند؛ ولي جناب آقاي ابن جوزي مي گويد: همه ضعيف و جعلي و دروغ است؛ ولي وقتي به اين حديث مي رسند كه مي گويد:

اقتدوا بالذين من بعدي أبي بكر وعمر.

الطبقات الكبري، ج 2، ص 334

با اين كه 5 نفر بيشتر نقل نكرده اند مي گويند: متواتر است و اين روايت را 5 نفر از صحابه نقل كرده اند، مگر مي شود كه 5 نفر از صحابه نقل كنند و متواتر نباشد.

من نمي دانم كه اين چه معمايي است كه در قضايايي كه مربوط به جناب ابو بكر و عمر و عثمان است، اگر 5 نفر از صحابه نقل كرده باشند متواتر مي شود؛ ولي اينجا با اين كه ذهبي مي گويد:

فاندهشت له ولكثرة تلك الطرق.

تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 713

ولي اين ها به هيچ وجهي قابل توجه نيست.

مطالبي كه مرحوم اميني و ديگران آورده اند، احمد بن حنبل با 40 سند و طبري بيش از 70 سند و ابن عقدة 105 طريق و ابو سعيد سجستاني 120 طريق و ابوبكر جعابي 125 طريق آورده اند.

بعضي ها آمده اند از بعضي تا 150 طريق براي اين قضيه و بعضي با 250 طريق براي حديث غدير سند ذكر كرده اند.

من نمي دانم كه كثرت حاضرين و كثرت صحابه ناقلين و كثرت طرق و تعدد، آيا كفايت نمي كند كه آقاي ابن تيميه دست از اين لجاجت و عناد برندارد و بگويد: در مورد حديث غدير:

قد تنازع الناس في صحته.

مردم در صحت آن نزاع دارند.

مراد از مردم كيست؟

ما كه نفهميديم.

اين آقاياني كه اين همه از علماء و بزرگان آورده اند، اين ها همان ناس هستند كه ايشان مي گويد: الناس يا اين ها جزء الناس نيستند و از ديدگاه آقاي ابن تيميه آدم نيستند؟

مجري:

بزرگان و شخصيت هاي تراز اول اهل سنت و آن هايي كه همه اهل سنت به آن ها نگاه مي كنند و به عنوان عالم دين به آن ها توجه مي كنند، آيا نسبت به صحت حديث غدير اعتراف كرده اند؟

استاد قزويني:

در همان قضيه اي كه از ابن تيميه نقل شد، ايشان گفت: ما دليلي بر صحت حديث غدير نداريم و ابن حزم اندلسي گفته است كه صحيح نيست و به طريق ثقات نقل نشده است و از اين حرف هاي بي اساس و بي پايه گفته است.

عزيزان بيننده اين مطالب را ياداشت كنند.

ان شاء الله ما اين برنامه ها را به صورت يك بسته فرهنگي غديري آماده مي كنيم و در اختيار بينندگان عزيز قرار مي دهيم.

از دوستان تدوين من تقاضا دارم كه اين بخش ها را سريع پياده كنند و روي سايت بگذارند و هم قسمت پاورپوينتي كه آماده است از من بگيرند و روي سايت بگذارند.

آقاي ترمذي كه صاحب صحيح است و متوفاي 279 است، بعد از اين كه روايت را نقل مي كند مي گويد:

هذا حَدِيثٌ حَسَنٌ صحيح.

سنن الترمذي، ج 5، ص 633

ابن تيميه در اينجا يك خيانتي كرد كه گفت:

حسنه الترمذي.

منهاج السنة النبوية، ج 7، ص 320

اين يك نوع خيانت است.

آقاي ابو جعفر طحاوي كه از ايشان به امام تعبير مي كنند و كتاب ايشان از كتب درسي تمام فرق و مذاهب اسلامي حتي وهابيت است، ايشان بعد از اين كه روايت را نقل مي كند مي گويد: اين حديث صحيح الاسناد است و هيچ اشكالي در روايت حديث غدير نيست.

مشكل الاثار، ج 2، ص 308

ابن عبد البر قرطبي كه متوفاي 463 است بعد از نقل حديث مي گويد:

وهذه كلها آثار ثابتة.

الاستيعاب، ج 3، ص 1100

تمام اين آثار غدير و احاديث غدير ثابت است.

حاكم نيشابوري طرق متعددي را ذكر مي كند و مي گويد: روايت صحيح است.

ابن كثير دمشقي گفته است كه استاد ما ابو عبد الله ذهبي گفته است:

قال شيخنا أبو عبد الله الذهبي وهذا حديث صحيح.

البداية والنهاية، ج 5، ص 209

اين حديث صحيح است.

آيا از اين بهتر مي خواهيد؟

ابن حجر عسقلاني مي گويد:

وكثير من اسانيدها صحاح وحسان.

فتح الباري، ج 7، ص 74

همچنين ضياء الدين مقبلي كه متوفاي 1108 است و از علماي بزرگ اهل سنت است و خيلي برايش احترام قائل هستند و مدح و ثناء زياد برايش گفته اند، ايشان مي گويد:

فإن لم يكن هذا معلوما فما في الدين معلوم.

أبحاث مسددة، ص122

اگر حديث غدير قطعي و معلوم نباشد، ما در دين حرف قطعي نخواهيم داشت.

يك روايتي كه 130 نفر از صحابه نقل كرده اند، آن هم با طرق متعدد و بعضي ها براي آن 250 سند ذكر كرده اند، بخواهد زير سؤال برود، ما هيچ روايتي در اسلام نخواهيم داشت كه قطعي باشد تا انسان روي آن مانور دهد.

ميرزا محمد بدخشي مي گويد:

وهذا حديث صحيح مشهور، ولم يتكلم في صحته إلا متعصب جاحد.

نزل الأبرار بما صح في مناقب أهل البيت الأطهار، ص 21

اين آقايان كارشناسان وهابي بشنوند.

در صحت حديث غدير كسي حرف نمي زند، مگر اين كه متعصب باشد و اين پرده تعصب جلوي چشمانش را گرفته باشد و جاحد باشد، يعني با اين كه يقين دارد بر صحت آن؛ ولي انكار مي كند.

بعد مي گويد:

لا اعتبار بقوله

نزل الأبرار بما صح في مناقب أهل البيت الأطهار، ص 21

همچنين فردي، گفتارش ارزش ندارد.

آقاي آلوسي مي گويد:

نعم ثبت عندنا أنه (صلي الله تعالي عليه وسلم) قال في حق الأمير كرم الله تعالي وجهه هناك: من كنت مولاه فعلي مولاه.

روح المعاني، ج 6، ص 61

اين ها نمونه هايي بود كه در رابطه با حديث غدير بزرگان اهل سنت مفصل آن را نقل كرده اند؛ ولي با همه اين قضايا من تعجب مي كنم و تأسف مي خورم كه آقاي ابن تيميه حراني و آن كساني كه دنبال او هستند از اين علقه مضغه ها و به تعبير ذهبي افرادي كه عقلي ندارند و آدم هاي كودن و بي دين و بي تقوايي هستند كه اين قضايا را مطرح مي كنند؛ مخصوصا اگر همان حرف آقاي ضياء الدين مقبلي كه مي گويد:

فإن لم يكن هذا معلوما فما في الدين معلوم.

أبحاث مسددة، ص122

اين مسئله را كاملاً روشن مي كند كه اگر بنا باشد حديث غدير زير سؤال برود، تمام روايات اسلامي بايد زير سؤال برود.

در كتاب البدر الطالع شوكاني جلد اول صفحه 288، چه تعابيري در رابطه با ضياء الدين مقبلي وجود دارد كه مي گويد:

وهو ممن برع في جميع علوم الكتاب والسنة... وفاق في جميع ذلك وله مؤلفات مقبوله كلها عند العلماء.

البدر الطالع، ج 1، ص 288

آقاي ضياء الدين مقبلي كسي است كه در علوم قرآني و علوم سنت، جزء پيشروان است و بالاي قله كمال رسيده است و تمام مؤلفات ايشان در نزد علماء مقبول است.

اين ها نمونه اي از مطالبي بود كه من توانستم به صورت كوتاه عرض كنم.

مجري:

آيا همين علماي بزرگ اهل سنت تواتر حديث غدير را اذعان دارند؟

استاد قزويني:

دوستان بدانند كه حديث متواتر به منزله آيه اي از آيات قرآن است.

مي گويند: انكار حديث متواتر مثل انكار آيه اي از آيات قرآن است.

ابو حامد غزالي كه از ايشان به امام غزالي تعبير مي كنند مي گويد:

وأجمع الجماهير علي متن الحديث من خطبته في يوم غدير خم باتفاق الجميع.

سر العالمين، ص 9

جمهور اهل سنت اتفاق نظر دارند بر متن حديث غدير.

ابو المكارم علاء الدين سمناني مي گويد:

هذا حديث متفق علي صحته.

همه اين ها را كنار بگذاريم.

ابن كثير مي گويد: استاد ما ابو عبد الله ذهبي گفته است:

الحديث متواتر أتيقن أن رسول الله قاله.

البداية والنهاية، ج 5، ص 214

حديث متواتر است و يقين دارم كه پيغمبر اين را فرموده است.

آيا همين يك مورد كفايت نمي كند كه اين وهابيت از لجاجت دست بردارند؟

آقاي ابن جزري كه متوفاي 833 است مي گويد: اين روايت متواتر است و از افراد انبوهي نقل شده است و افرادي كه دنبال تضعيف آن هستند:

ممن لا اطلاع له في هذا العلم.

الغدير، الشيخ الأميني، ج 1، ص 299

اين ها سواد ندارند و علم حديث نخوانده اند.

خود آقاي مناوي از سيوطي نقل مي كند كه حديث متواتر است.

فيض القدير، جلد 6، صفحه 218

ملا علي قاري مي گويد: اين حديث متواتر است و شكي در رابطه با آن نيست و 30 نفر از صحابه آن زماني كه در خلافت علي بعضي ها نزاع داشتند، شهادت دادند.

آقاي عجلوني كه متوفاي 962 است مي گويد:

فالحديث متواتر أو مشهور.

كشف الخفاء، ج 2، ص 361

الباني كه بخاري دوران است مي گويد:

و جملة القول أن حديث الترجمة حديث صحيح بشطريه، بل الأول منه متواتر عنه صلي الله عليه وسلم كما ظهر لمن تتبع أسانيده و طرقه.

سلسلة الصحيحة، ج 4، ص 249

سخن خلاصه اين است كه حديث غدير كه حديث مورد ترجمه است، هم «من كنت مولاه فعلي مولاه »آن صحيح است و هم «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» آن صحيح است؛ بلكه بخش اول آن متواتر است و كساني كه سند و طرق حديث را تتبع كنند، به اين نتيجه مي رسند.

بعد به ابن تيميه طعنه مي زند كه ابن تيميه بدون بررسي سند عجله كرده است و حديث را تضعيف كرده است.

يك عبارت هاي تندي هم دارد كه ما در بخش مناشده خواهيم آورد.

آقاي شعيب ارنؤط كه از محققين به نام اهل سنت است مي گويد: حديث غدير شواهد زيادي دارد كه به حد تواتر مي رسد.

ما اين 8 مورد را آورده ايم.

مرحوم علامه اميني و برادر بزرگوارمان حضرت آيت الله ميلاني در نفحات الازهار، 60 و 63 نفر از بزرگان و استوانه هاي علمي اهل سنت را آورده اند كه يا شهادت به صحت حديث غدير داده اند و يا بر تواتر حديث غدير اذعان كرده اند.

آيا اين ها براي آقايان وهابي كفايت نمي كند؟

براي اين ماجراجوها و اين افراد معاند و پليدي كه عداوت و دشمني امير المؤمنين از تك تك الفاظ و جملات شان كاملا مي بارد.

كافي است كه چند جلسه حرف هاي اين ها را گوش كنيد تا معلوم شود كه اين حرف ها، همه از عداوت و عناد اين ها سرچشمه مي گيرد.

بيننده آقاي كامراني از اصفهان:

مي خواستم ببينم اهل سنت كه حديث ثقلين و غدير را قبول دارند، چرا علي را امام اول نمي دانند و به حقانيت علي ايمان ندارند و علي را به عنوان امام اول قبول ندارند؟

استاد قزويني:

تعدادي از آقايان اهل سنت به تعبير آيت الله العظمي خوئي، حجت براي شان تمام نشده است يا به سبب تقليد از پدران شان و يا تقليد از علماء، مسئله براي شان روشن نيست و اگر مسئله براي شان روشن باشد، قطعا تصميم قاطع خواهند گرفت.

بعضي از علماء هم قضيه براي شان روشن شده است و سر دو راهي هستند.

اگر بخواهند امامت حضرت علي را نپذيرند، با مباني فكري و اعتقادي شان تطبيق نمي كند و اگر بخواهند بپذيرند، مسجد و منبر و محراب و درآمد و حقوق و ديگر چيز ها قطع مي شود و مريد ها از اطراف شان پراكنده مي شود.

قضيه واقعا سخت است و براي همين حاضر نيستند.

بعضي ها هم تغيير عقيده داده اند و نسبت به فضائل اميرالمؤمنين مطالبي مطرح كردند و مردم آن ها را كتك زده اند و اذيت كردند تا سر حد شهادت اين ها را شكنجه كرده اند.

بعضي ها هم مي ترسند و در باطن مطالب شان چيز ديگري است؛ ولي در ظاهر نمي توانند آشكار كنند.

ما دنبال اين نيستيم كه آقايان حتما مذهب اميرالمؤمنين كه اولين امام است بپذيرند؛ ولي ما اين را مي گوييم: عزيزان و برادران و خواهران گرامي، ما دوباره به دنيا نمي آييم.

يك دفعه آمده ايم و وقتي كه حضرت ملك الموت بيايد، پرونده براي هميشه بسته مي شود و پشيماني هيچ فايده اي ندارد.

بيننده آقاي ريگي از خاش از اهل سنت:

شما مي گوييد: حجت بر اهل سنت تمام نشده است.

اين حجتي كه شما مي گوييد، در نهج البلاغه كجا حضرت علي به امامت اشاره كرده است؟

استاد قزويني:

نهج البلاغه مگر در نزد شما حجت است؟

اگر در نهج البلاغه باشد، شما مي پذيريد؟

بيننده:

در كتاب نهج البلاغه حضرت علي اشاره اي كرده است؟

استاد قزويني:

بله.

در چند جا اشاره كرده است و ما بارها اين را گفته ايم.

مجري:

تمام كلمات حضرت علي در نهج البلاغه نيست.

استاد قزويني:

40 هزار روايت از حضرت امير نقل شده است.

موسوعه اميرالمؤمنين را ببينيد كه 10 جلد است.

سيد رضي فقط خطب اميرالمؤمنين را جمع كرده است.

در نهج البلاغه بودن براي شما كه سند نيست.

شما اگر مي خواهيد كه حجت تمام شود، كتاب هاي معتبر شما و آقاي حاكم نيشابوري نقل مي كند كه پيغمبر فرمود:

إن عليا مني وأنا منه وولي كل مؤمن.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

مراد از ولي چيست؟

بيننده:

اين حديث كه ضعيف است.

استاد قزويني:

شما از كجا فهميدي اين حديث ضعيف است؟

بيننده:

من از طلاب هستم. از علماء پرسيدم و تحقيق كردم.

استاد قزويني:

آن كسي كه به شما گفته است كه ضعيف است، آدرس عوضي داده است.

آقاي حاكم نيشابوري مي گويد:

هذا حديث صحيح علي شرط مسلم ولم يخرجاه

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

شما امشب مراجعه كن.

بيننده:

مي شود لفظش را بگوييد؟

استاد قزويني:

إن عليا مني وأنا منه وولي كل مؤمن.

المستدرك علي الصحيحين، ج 3، ص 119

بيننده:

در غدير، پيامبر به حضرت علي چه گفته است؟

مجري:

من كنت مولاه فهذا علي مولاه؟

بيننده:

بله.

مجري:

اين ضعيف است؟

بيننده:

نه.

ادامه اش كه مي گويد:

اللهم وال من والاه.

وال يعني دوست داشتن.

دوست بدار كسي را كه او را دوست دارد.

با سرپرست معني نمي دهد.

و در ادامه هم مي گويد:

وعاد من عاداه.

عاد به معني دشمني است.

از ادامه اين كلام مشخص مي شود.

شما خودتان عربي خوانده ايد و در علم نحو تخصص داريد.

اگر معني يك حرف مشخص نشد، بر اساس معني بعديش هم فهميده مي شود.

از «عاد» كه دشمني است مشخص مي شود كه «وال» به معني دوست داشتن است.

استاد قزويني:

پيغمبر قبل از اين كه بفرمايد:

من كنت مولاه فعلي مولاه

چه فرموده است؟

فرموده است:

ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم قلت بلي يا رسول الله قال من كنت مولاه فعلي مولاه

مصنف ابن أبي شيبة، ج 6، ص 374

آيا اين را پيغمبر فرموده است؟

بيننده:

اين جوري كه نيست.

از آنجا شروع مي شود كه مي فرمايد:

من كنت مولاه.

استاد قزويني:

شما قضايا را مطالعه كن.

بيننده:

مي گويم: در كتب اهل سنت: اين جوري نيست.

استاد قزويني:

آيا اين جمله كه مي فرمايد:

ألست أولي بكم من أنفسكم

السنة لابن أبي عاصم، ج 2، ص 606

در كتب اهل سنت آمده است؟

در آيه 6 سوره احزاب خداي عالم مي فرمايد:

النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ

يعني در حقيقت يك ولايت تامه اي است كه خداي عالم بر پيغمبر اكرم تثبيت كرده است و بزرگان و علماي شما هم اعتراف صريح دارند بر اين كه اين آيه يعني پيغمبر بر همه مؤمنين ولايت تامه دارد؛ هم در امور ديني و هم در امور دنيايي.

شما كشاف زمخشري جلد3 صفحه 251 را مطالعه كنيد كه ذيل آيه 6 سوره احزاب مي گويد.

در تفسير بيضاوي دارد:

في الأمور كلها.

تفسير البيضاوي، ج 4، ص 364

پيغمبر فرمود:

ألست أولي بكم من أنفسكم قالوا بلي.

السنة لابن أبي عاصم، ج 2، ص 606

بعد از اين فرمود:

من كنت مولاه فعلي مولاه.

السنة لابن أبي عاصم، ج 2، ص 606

روايتش هم صحيح است.

بيننده:

النبي آيه قرآني است.

استاد قزويني:

پيغمبر اكرم قبل از اين كه بفرمايد:

من كنت مولاه فعلي مولاه

السنة لابن أبي عاصم، ج 2، ص 606

فرموده است:

ألست أولي بكم من أنفسكم قالوا بلي.

السنة لابن أبي عاصم، ج 2، ص 606

براي چي پيغمبر به آيه 6 سوره احزاب استناد كرد؟

اين را شما براي من توضيح دهيد.

بيننده:

شما قبلا گفتيد: در كتب ابن تيميه آمده است كه فاطمه را زدند، ما رفتيم ديديم كه در آنجا گفته بود:

قال الرافضي

يعني اين را از قول رافضي مي آورد.

استاد قزويني:

اين چه ربطي به سؤال من دارد.

مجري:

اگر نمي توانيد جواب دهيد، اشكالي ندارد. لازم نيست بحث را عوض كنيد. اين را جواب دهيد. مردم متوجه مي شوند كه شما از بحث فرار مي كنيد.

بيننده:

من مي روم اين را تحقيق مي كنم؛ ولي مي گويم كه مثل آن مورد نباشد.

استاد قزويني:

اگر الان من البداية والنهاية را نشان دهم.

بيننده:

البداية والنهاية كتاب تاريخي معتبري نيست.

استاد قزويني:

اولين باري است كه ما مي شنويم.

البداية والنهاية مال ابن كثير دمشقي است و كتابي است تحقيقي و علمي.

شما اول بين كتاب تحقيقي و علمي و بين كتاب تاريخي فرق بگذاريد.

بيننده:

شما چرا در مورد قضيه حضرت زهرا گفتيد: اين قدر واضح بوده است كه ابن تيميه هم نتوانسته انكار كند.

بعد رفتم ديدم كه ابن تيميه در كتاب خودش از زبان رافضي مي گويد.

استاد قزويني:

من الان نشان مي دهم تا ببينيم كه در اينجا كلمه قال الرافضي آمده است يا نه؟

شما طلبه هستيد؟

بيننده:

نه من طلبه نيستم، من دانشجو هستم.

استاد قزويني:

ايرادي ندارد. شما دروغ نگو. چهار حرفي چرندي كه در شبكه هاي شيطاني مي زنند، شما را گول نزد. شما اين عبارت را مي بينيد؟

بيننده:

تماس قطع شد.

استاد قزويني:

آقاي ريگي عزيز كه فرار كردي اين كتاب منهاج السنة ابن تيميه است كه مي گويد:

وغاية ما يقال إنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه وأن يعطيه لمستحقه.

منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 291

نهايت چيزي كه در اين رابطه مي شود گفت: (حرف آقاي علامه حلي را مي آورد و جواب مي دهد و جوابش هم به درد نمي خورد) اين قضيه هجوم خليفه دوم به خانه حضرت زهرا نهايتش اين است كه به زور وارد خانه شده اند تا ببيند كه در خانه فاطمه زهرا چيزي از بيت المال دزدي كرده اند و گذاشته اند كه خليفه اول بردارد و در ميان مستحقين تقسيم كند.

اين حرف خود ابن تيميه است.

چرا دروغ مي گويي؟

اينجا آشپزخانه خانه تان نيست كه حرف دروغ بزني و ما رها كنيم.

دروغ به اين آشكاري؟

اين از دروغ شاخ دار هم گذشت.

مي گويد: اين كبس البيت حرف رافضي است.

كجا دارد كه اين حرف رافضي است؟

در صفحه قبل دارد:

قال الرافضي الثامن قوله في مرض....

منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 290

اين عبارت را مي آورد و در ادامه اش مي گويد:

والجواب أن القدح لا يقبل...

منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 290

بعد مي گويد: نهايت چيزي ما در اينجا مي توانيم بگوييم:

وغاية ما يقال

منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 291

اين حرف ابن تيميه است و از رافضه جواب مي دهد و مي گويد:

إنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه وأن يعطيه لمستحقه

منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 291

آقاي خليفه اول به زور وارد خانه شد براي اين كه نگاه كند كه آيا از بيت المال چيزي هست و حضرت زهرا و حضرت امير چيزي دزدي كرده اند يا نه؟

اين توهين و اهانت صريح به حضرت امير و حضرت زهرا سلام الله عليهما است.

مجري:

ما از بينندگان عزيز مي خواهيم كه بحث هاي عالمانه مطرح كنند.

استاد قزويني:

آقاي ريگي شما مسند بزار را كه كتاب تاريخي نيست نگاه كن كه مي گويد: پيغمبر فرمود:

ألست أولي بالمؤمنين من أنفسهم من كنت وليه فإن عليا وليه.

مسند البزار، ج 4، ص 41

آيا ولايت من نسبت به مؤمنين از خودشان بيشتر نيست و عام تر نيست؟

هر كس من ولي امر او هستم، علي هم ولي امر او است.

هيثمي هم كه مجمع الزوائد را نوشته است و كتاب تاريخي هم نيست مي گويد:

رواه البزار ورجاله ثقات.

مجمع الزوائد، ج 9، ص 107

بيننده خانم كيميا از تهران:

عرض سلام و ادب دارم به ساحت مقدس حضرت بقية الله الاعظم آقا امام زمان مهدي فاطمه عج الله تعالي فرجه الشريف و دهه امامت را تبريك عرض مي كنم.

مي خواستم تقاضايي داشته باشم كه ان شاء الله مورد عنايت و توجه حضرت صديقه اطهر قرار بگيرد، جهت شادي روح پاك و معطر و نوراني و متعالي اميرالمؤمنين امام الحق المبين و وصي بر حق رسول رب العالمين آقا علي بن أبي طالب صلوات محمدي ختم كنيد.

اللهم صل علي محمد وآل محمد و عجل فرجهم

در كتب اهل تسنن روايتي مي خواندم كه ابو بكر نامه اي به پدرشان نوشتند كه پدر مردم من را به عنوان خليفه مسلمين انتخاب كردند.

پدرشان سؤال مي كند كه به چه علت تو را خليفه كردند؟

جناب ابو بكر سه تا دليل مي آورد.

اول مي گويند: به جهت سن و سال؛ چون من سن و سالم خيلي بالاتر بود.

پدرشان مي گويد: اگر بحث سن و سال بود كه من سن و سالم از شما خيلي بيشتر است؛ پس بايد من را انتخاب مي كردند.

دليل دوم شان اين بوده است كه پيامبر داماد من بوده است و دختر من همسر ايشان بوده است.

پدر ايشان در جواب مي گويند: اگر دختر شما همسر پيامبر بوده است كه پيامبر دختر طاهره و مطهره خودش را به فرمان خدا به عقد آقا امير المؤمنين عليه السلام درآورده است.

دليل سوم شان اين بوده است كه من جزء صحابه بوده ام.

پدرشان مي گويد: چه كسي از علي بالاتر، چه طور تو را انتخاب كردند؟

اين را من در كتب اهل تسنن خوانده ام.

اين ها مي گويند: بحث دمكراسي بوده است.

مي خواهم بگويم: آقايان اهل تسنن، اين كه شما مي گوييد: دموكراسي يعني انتخاب مردم بر مردم، آيا مردم مي توانند پيامبر انتخاب كنند و آيا مردم مي توانند امام انتخاب كنند؟

آيا مريضي كه پيش پزشك مي رود بايد بگويد: براي من چه دارويي را تجويز كن؟

خود خدا بهتر مي داند كه نبوت و امامت را در چه خانداني قرار دهد.

انتخاب امام و پيامبر با خدا است.

ما در روايات داريم كه عمر تازيانه به دست مي گرفت و با كتك مردم را جمع مي كرد.

خود اهل سقيفه انتخاب شيطاني را شكل دادند.

اين ها دم از دموكراسي مي زنند.

اگر دموكراسي بوده است و ابو بكر خيلي به مردم اهميت داده است، چرا عمر اين اهميت را نداده است و چرا عمر نگفت: دموكراسي باشد؟

چرا خود ابو بكر اين كار را نكرد و عمر را خودش شخصاً انتخاب كرد بدون نظر مردم؟

مگر نمي گويند: دموكراسي و مردم سالاري و آزادي بيان و آزادي انتخاب؟

چرا ابو بكر خودش شخصاً انتخاب كرده است؟

اگر بحث دموكراسي بوده است، چرا عمر بحث خلافت را به شوراي 6 نفره موكول كرده است آن هم با هدف غصب خلافت اميرالمؤمنين؟

اين ها همه خودشان مي دانند كه حقيقت چيست و كتمان مي كنند.

من توصيه اي به اهل تسنن دارم مخصوصا وهابيت، كه از اهل تابوت دفاع نكنيد، آن ها خودشان گرفتار هستند و شما خودتان را گرفتار نكنيد.

نعمت عمر يك بار به شما عطا شده است و بايد درست استفاده كنيد.

استاد قزويني:

ما از بينندگان تقاضا داريم كه اين ادبياتي كه به كار مي برند، ادبيات محترمانه و مؤدبانه باشد؛ چون ما هم بيننده اهل سنت و هم بيننده شيعه داريم.

چه شيعه و چه سني رعايت كنند و ادبياتي كه مناسب با فرهنگ اهل بيت عليهم السلام است به كار ببرند.

ما نقدهايي هم كه مي كنيم، تلاش كنيم كه نقدهايمان در قالب و ادبياتي باشد كه احساسات ديگران را جريحه دار نكند.

بعضي وقت ها آدم مطالب نادرستي را قاطي مطالب خوب مي كند و ارزش حرف هاي خوب انسان هم به هدر مي رود.

بيننده آقاي رسول بخش از نيك شهر از اهل سنت:

ما اهل تسنن با شيعيان هيچ مشكلي نداريم. من از اين خانمي كه الان حرف زد معذرت مي خواهم. آدم حرفي كه مي زند بايد مستند و با مدرك باشد.

اين چيزي كه ايشان تعريف كردند روايت بود يا جك بود؟

آدم حرفي كه مي زند بايد طبق منطق يا روايت صحبت كند.

شما مي گوييد: وهابي.

ابوبكر وهابي بوده است يا از اهل تسنن بوده است؟

اين ها طبق شوري خليفه تعيين كردند و كساني بودند كه خلافت كرده اند.

حضرت علي خليفه چهارم بوده است و اهل تسنن هم به حضرت علي يا امام حسن و امام حسين توهين نمي كنند.

براي خانم كيميا متأسف هستم به خاطر اين چيزي كه تعريف كرد كه نمي دانم اين روايت بود يا جك؟ ما همچين روايتي نديده ايم.

استاد قزويني:

بنده به ايشان گفتم كه ادبيات متناسب با اهل بيت را رعايت كنند و بعد از اعتراض من نيازي نبود كه شما اعتراض كنيد.

شما اگر اين روايت را نديده ايد، نديدن شما كه سند نيست.

شما همين الان كتاب شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد سني معتزلي را باز كنيد كه در جلد 1 صفحه 222 مي گويد: به ابو قحافه پدر آقاي ابوبكر گفتند: پسرت خليفه شده است.

قال: لم ولوه؟ قالوا: لسنه؟ قال: أنا أسن منه

شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 138

گفت: چرا او را خليفه كردند؟ گفتند: چون سن او از علي بيشتر بود. گفت: من سنم از او بيشتر است و اگر سن ملاك باشد، بايد با من بيعت كنند.

اين چيزي است كه خود علماي اهل سنت نقل كرده اند.

ما نمي خواهيم بر حرف هاي خواهر عزيزمان صحه بگذاريم.

بعضي از كلماتي كه گفتند، بنده به آن كلمات اعتراض كردم و گفتم: دوستان رعايت كنند كه اگر مطالبي علمي هم بخواهند بگويند، در قالب ادبيات درست بگويند.

بيننده:

شما خودتان هم قبول داريد كه در نامه 6 نهج البلاغه حضرت علي اعلام كرده بودند كه آن ها كساني بودند كه مردم با آن ها بيعت كردند و خود حضرت هم با همان ها بيعت كردند.

استاد قزويني:

ما صد بار توضيح داديم كه نامه 6 نهج البلاغه را امير المؤمنين به معاويه مي نويسد.

بزرگان شما نوشته اند كه اين نامه از باب اتمام حجت است.

حضرت مي فرمايد: معاويه چرا با من بيعت نكردي؟

اگر ملاك بيعت صحابه است، صحابه با من بيعت كرده اند. چرا تو با عمر و ابو بكر و عثمان بيعت كردي؟ تو كه قرآن و سنت را قبول نداري.

اگر قول صحابه را قبول داري، صحابه هم با من بيعت كردند.

چرا با من بيعت نمي كني؟

اين سخن اميرالمؤمنين با معاويه است. شما كاملا دقت كنيد.

در همان خطبه دارد كه اگر تمام مهاجرين جمع شوند و كسي را خليفه انتخاب كنند، بله ما هم معتقد هستيم كه اگر تمام مهاجرين و انصار كه امام هم در داخل آن ها است با كسي بيعت كنند، ما او را امام مي دانيم؛ ولي در خود صحيح بخاري صراحت دارد كه علي 6 ماه با ابو بكر بيعت نكرد و آن لحظه اي هم كه خواست بيعت كند، فرمود:

وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ.

صحيح البخاري، ج 4، ص 1549

تو در رابطه با امر خلافت به ما استبداد كردي.

در كنار نامه 6 نهج البلاغه، نامه 62 نهج البلاغه هم وجود دارد و خطبه 150 و 2 نهج البلاغه هم وجود دارد.

اين ها را بايد كنار هم گذاشت و بعد قضاوت كرد.

بيننده:

شما قبول نداري كه ابو بكر و حضرت عمر خلافت كردند؟

استاد قزويني:

صحت خلافت شان را؟

بيننده:

در اسلام بعد از حضرت رسول، اين ها خلافت نكرده اند؟

استاد قزويني:

خلافت كردن كه دليل بر مشروعيت نيست. آيا يزيد بن معاويه خلافت كرد يا نكرد؟

شما قبول داريد؟

بيننده:

يزيد كسي بود كه با امام حسين جنگيد؛ ولي حضرت ابو بكر و حضرت عمر و حضرت عثمان، اين ها خلافت كردند. اين ها كساني بودند كه پرچم اسلام را بالا بردند. نبايد در رابطه با اين ها اينگونه سخن بگوييم. حضرت ابو بكر يار غار پيغمبر بود و همراه پيغمبر در غار خوابيد.

استاد قزويني:

اين ها روي منبر براي عوام الناس خوب است؛ ولي اين كه در يك شبكه جهاني كه ميليون ها بيننده استاد و عالم و دانشجو دارد، اين ها جز شعار چيز ديگري نيست.

بيننده:

شعار نيست. اين جوري كه شما مي گوييد، فقط حضرت علي بوده است كه خدا ايشان را خليفه كرده است. اين ها خليفه بودند و كساني بودند كه خلافت كردند.

حضرت عمر درست است كه اول كافر بوده است؛ ولي بعدا مسلمان مي شود و كسي است كه پرچم اسلام را در تمام كره زمين نگه داشته است.

قبر حضرت عمر كجا است؟ كنار قبر حضرت محمد صلي الله عليه وآله است.

استاد قزويني:

قبر حضرت عمر كنار قبر پيغمبر آيا غصبي است يا غير غصبي؟ اين خانه كه عمر دفن شده است، خانه چه كسي بوده است؟ خانه پيغمبر بوده است يا نه؟

بيننده:

اجازه گرفته است.

استاد قزويني:

از چه كسي اجازه گرفته است.

بيننده:

از امهات المؤمنين و حضرت عائشه اجازه گرفته است.

استاد قزويني:

آيا امهات المؤمنين مالك بوده اند يا حق سكني داشتند؟

بيننده:

همسر حضرت محمد صلي الله عليه وآله بودند و مالك هستند.

استاد قزويني:

اين حرف ها را براي خانم بچه هايتان كنار بخاري بنشينيد، خيلي خوب است. شما ادبيات حرف زدن را ياد بگيرد. اين حرف ها براي عوام الناس بگوييد خيلي خوب است. حرفي كه اينجا مي زنيد بايد مستند و با دليل باشد.

ما هر حرفي كه مي زنيم با حديث و آيه و آدرس است.

بعد از 6 ماه علي بيعت مي كند، در اين 6 ماه چرا علي بيعت نكرده است؟

چرا جواب نمي دهيد؟

اميرالمؤمنين مي فرمايد:

وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ .

صحيح البخاري، ج 4، ص 1549

تو در حق ما استبداد كردي.

چرا به اين جواب نمي دهي و به شاخه ديگري مي پري؟ اين جمله اميرالمؤمنين راست بوده است يا دروغ؟ اگر نستجير بالله دروغ گفته است، دروغگو صلاحيت خلافت را ندارد؛ اگرچه خليفه چهارم باشد.

اگر راست گفته است (اين را من از صحيح بخاري نقل كردم) چه جوابي مي دهيد؟

در همان روايت مي فرمايد: ابو بكر وقتي به خانه من ميايي، عمر را با خود نياور:

كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ.

صحيح البخاري، ج 4، ص 1549

من كراهت دارم كه عمر را ببينم و نمي خواهم به خانه من بيايد.

اين مال صحيح بخاري شما است.

اين كه كتاب دست دوم، سوم يا كتاب شيعه نيست.

شبكه ولايت مثل شبكه هاي شيطاني ديگر نيست كه در آنجا مقاله بخوانند و حرف هاي بي اساس بزنند.

آن خواهرمان صحبت كرد، ما احتراما حرفش را قطع نكرديم و بعد گفتيم: كه اين مطالب در يك ادبياتي بايد گفته شود كه مناسب با شبكه ولايت باشد.

از شما هم تقاضا مي كنيم كه يا روي خط نياييد، اگر هم مي آييد، ادب صحبت كردن را ياد بگيريد و بلافاصله حرف را قطع نكنيد و وقتي من صحبت مي كنم حرف من را قطع نكنيد، سؤال مي كنم جواب من را بدهيد و از اين شاخه به آن شاخه نپريد.

مجري:

سؤال مي كند كه شما خلافت را قبول نداريد.

بله آقايان در سقيفه آمدند و مسير حكومت و ولايت و وصايت را تغيير دادند.

استاد قزويني:

علي هم قبول نداشت، تعدادي از صحابه خلافت ابو بكر را قبول نداشتند.

سعد بن عبادة تا آخر عمر زير بار خلافت ابو بكر نرفت و گفت: من خلافت ابو بكر را قبول ندارم. ما آمار تعدادي از صحابه را مفصل آورديم كه زير بار خلافت ابو بكر نرفتند.

در خلافت عمر گفتيم: جز استبداد چيز ديگري نبود.

خود ابوبكر مشورت مي كند و همه مي گويند: نه، علي و طلحه و زبير اعتراض مي كنند و مهاجرين و انصار اعتراض مي كنند؛ حتي خود ابن تيميه مي گويد: به ابو بكر اعتراض كردند كه تو يك آدم خشن و بد اخلاق و تند را بر ما مسلط مي كني:

ماذا تقول لربك.

منهاج السنة النبوية، ج 6، ص 155

وقتي پيش خدا رفتي جواب خدا را چه خواهي داد؟

اين را بزرگان شما مي گويند، من كه نمي گويم.

شما در كتب خودتان با مدارك صحيح آورديد.

فقال الناس تستخلف علينا فظا غليظا فما تقول لربك إذا لقيته وقد استخلفت علينا عمر .

مصنف ابن أبي شيبة، ج 7، ص 434

توده مردم به ابوبكر گفتند: تو يك فرد بد اخلاق تند را بر ما به زور خليفه مي كني.

جواب خدا را چه خواهي داد كه عمر را بر ما به عنوان خليفه تحميل مي كني؟

سند روايت صد در صد صحيح است.

امير المؤمنين و طلحه اعتراض مي كنند:

لما حضرت أبا بكر الوفاة استخلف عمر فدخل عليه علي وطلحة فقالا من استخلفت قال عمر قالا فماذا أنت قائل لربك.

الطبقات الكبري، ج 3، ص 274

چه كسي را مي خواهي خليفه كني؟ ابا بكر گفت: عمر را مي خواهم به عنوان خليفه معرفي كنم. علي و طلحه گفتند: جواب خدا را چه خواهي داد؟

اين روايت هم كاملا صحيح است.

ابن قتيبه دارد:

فدخل عليه المهاجرون والأنصار.

الإمامة والسياسة، ج 1، ص 22

مهاجرون و انصار اعتراض كردند.

خود ابن تيميه در كتاب منهاج السنة مي گويد:

وقد تكلموا مع الصديق في ولاية عمر وقالوا ماذا تقول لربك وقد وليت علينا فظا غليظا فقال أبالله تخوفوني.

منهاج السنة النبوية، ج 6، ص 155

داريد من را از خدا مي ترسانيد.

اين تعابيري است كه ابن تيميه آورده است، اين ها قضايايي است كه در كتب شما است. عزيزان روي خط مي آيند و احترام مي گذاريم براي عزيزان اهل سنت؛ ولي در اينجا مستند حرف بزنند.

شما مطالعه كن و اشكالات و مطالب خودت را در يك صفحه يادداشت كن و بعد بگو كه من فلان سؤالات را دارم.

ما هم دانه دانه جواب مي دهيم ؛ نه اين كه شروع كني به مقاله خواندن و داد زدن.

مجري:

بحث ما اين است كه وصي پيامبر و ولي جانشين بلافصل پيامبر كيست؟

شيعه اعتقادش بر اين است كه بعد از پيغمبر اميرالمؤمنين از طرف خداوند به جانشيني بلافصل رسيده است كه هم آيه و هم روايت در اين زمينه داريم.

ما مي گوييم: از كتاب و سنت دليلي بر خلافت ابوبكر داريد بياوريد.

بيننده آقاي محمد پور از زاهدان:

من يك قضيه را در يك برنامه تلويزيوني شنيدم كه خيلي برايم جالب بود.

اگر واقعا درست باشد، حيف است كه هم عزيزان شيعه نشنوند و هم اهل تسنن.

در مورد معراج پيامبر اكرم بود كه در اين برنامه اين طور بيان شد: ايشان 120 بار به معراج رفته اند و در هر 120 بار، بيشترين تأكيدي كه خدا به ايشان داشتند، راجع به جانشيني اميرالمؤمنين علي عليه السلام بوده است.

مي خواستم ببينم كه همچين چيزي درست است و در كتب خودمان يا اهل تسنن عنوان شده است؟

اگر درست است اين قضيه را باز كنيد.

بيننده آقاي بامري از ايرانشهر از اهل سنت:

در حجة الوداع از چه مناطقي مردم براي انجام حج آمده بودند؟

براي حجة الوداع فقط از منطقه عربستان آمده بودند يا از ديگر مناطق هم آمده بودند؟

استاد قزويني:

آن زمان مناطق ديگر هنوز فتح نشده بود.

سرزمين اسلامي منحصر به مدينه و مكه بود كه جديداً هم يمن فتح شده بود.

بيننده:

اين ها همه مسيرشان يكي بود؟ با هم مي رفتند و با هم برمي گشتند؟

استاد قزويني:

از مدينه افراد آمدند و مردم مكه هم بودند و از يمن و طائف هم تعدادي آمده بودند.

غير از اين چهار شهر از هيچ شهري نيامده بودند.

بيننده:

چرا پيامبر در خانه خدا امامت حضرت علي را اعلام نكرد؟

استاد قزويني:

پيغمبر صلاح ديده است كه جاي ديگري بيان كند، به من و شما چه ارتباطي دارد؟

بيننده:

جايي كه همه جمع هستند، چرا آنجا اعلام نكرده است و آمد در يك جاي ديگري اعلام كرد؟

استاد قزويني:

پيغمبر اكرم در مكه صلاح نديده است؛ بلكه در غدير خم صلاح ديده است.

بيننده:

يعني چه؟ براي چي صلاح نديده است؟

استاد قزويني:

آيا پيغمبر عقلش نمي رسيد كه آنجا اعلام كند؟ اعتراض شما به پيغمبر است؟

بيننده:

نه. منظور من اين است كه همان جا اعلام مي كرد كه همه بدانند كه حضرت علي جانشين پيامبر است.

استاد قزويني:

پيغمبر صلاح نديده است. شما اعتراض به پيغمبر مي كنيد و كار پيغمبر را زير سؤال مي بريد.

بيننده:

چرا در آنجا اعلام نكرد تا همه بدانند و در جاي ديگري فرمود: كه تعدادي حضور نداشتند؟

مجري:

شما منكر غدير هستيد؟

بيننده:

غدير اتفاق افتاده است؛ ولي براي جانشيني حضرت علي نبوده است.

اين يك قضيه ديگري بوده است كه در يمن يك مشكلي پيش آمده بوده است كه پيامبر خواست آن مشكل را حل كند.

استاد قزويني:

يمني ها و طائفي ها رفتند و اهل مكه هم در شهر خود ماندند، چرا پيغمبر در بيابان اين مسئله را مطرح كرد؟ اگر به خاطر اعتراض مردم يمن بود، بايد در مكه مطرح مي كرد و مردم يمن هم مي شنيدند.

مي توانيد جواب دهيد؟

در حالي كه در غدير خم يمني ها و طائفي ها رفته بودند و اهل مكه هم در مكه مانده بودند. چرا پيغمبر اكرم، چيزي كه مربوط به يمن است، در جايي مطرح كرده است كه مردم يمن در آنجا نيستند؟

بيننده:

من سواد ديني ندارم.

مجري:

نوبت جواب دادن كه مي شود، دوستان مي گويند: ما طلبه نيستيم و سواد ديني نداريم.

استاد قزويني:

شما با همين اطلاعات تان به ما جواب دهيد.

بيننده:

شما به مخالفان تان هرچي از دهن تان در مي آيد مي گوييد، با الفاظ خيلي بد با آن ها صحبت مي كنيد. آقاي ريگي كه از خاش تماس گرفتند، شما گفتيد: اصلا رافضي نيست.

وقتي كه رافضي بود، شما گفتيد: چنين و چنان، چرا كامل نمي خوانيد؟

مجري:

شما كه اين را دوباره مطرح كرديد. ما كه اين را كامل خوانديم و نشان داديم.

بيننده:

شما گفتيد: اصلا همچين چيزي نيست و آن را انكار كرديد. وقتي كه آورديد، گفتيد: وجود دارد؛ ولي چنين و چنان است، دنبالش را كامل نخوانديد.

مجري:

آن رافضي كه هست، در صفحه قبلش است و ابن تيميه مي گويد:

والجواب أن القدح لا يقبل...

منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 290

دارد حرف خودش را مي زند.

استاد قزويني:

اين دوستان عزيز ما يا توجه ندارند يا خودشان را به بي توجهي مي زنند. اين را دقت كن؛ چون اگر جاي ديگري نقل كرديد، فرداي قيامت بايد جواب دهيد.

مي گويد:

قال الرافضي الثامن قوله في مرض موته.... والجواب

منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 290

جواب رافضي اين است.

بعد در جواب رافضي مي گويد:

وغاية ما يقال إنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه وأن يعطيه لمستحقه.

منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 291

اين كجايش اشكال دارد و كجايش را ما حذف كرديم و كجايش را خيانت كرديم؟

بيننده:

من منظورم اين نيست كه شما خيانت كرديد، حديث را شما كامل نمي خوانيد.

استاد قزويني:

اينجا كه ختم صحيح بخاري يا منهاج السنة نگرفتيم كه بياييم 10 صفحه از منهاج السنة را بخوانيم. ابن تيميه از علامه حلي مطلبي نقل كرده است و جواب مي دهد.

در اين جواب يك بخشي كه مرتبط به بحث ما است اين است:

إنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه وأن يعطيه لمستحقه

منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 291

به زور وارد خانه علي شدند.

ما همين تعبير را مي خواهيم. شما از اول تا آخرش را بخوانيد و ببينيد كه چه چيزي دارد كه من بخواهم براي مردم بخوانم؟

ابن تيميه يك سري لاطائلات بافته است. اگر من بخواهم 5 صفحه از اين ها را بخوانم 2 ساعت طول مي كشد.

بيننده:

نمي خواهد تمامش را بخوانيد، فقط چكيده اي از آن را بخوانيد تا لب مطلب خوانده شود.

استاد قزويني:

ما لب مطلب را اعلام مي كنيم.

مي گوييم: كه ايشان در كنار حرف هايي كه مي زند، اعتراف مي كند كه ابو بكر به زور وارد خانه حضرت زهرا سلام الله عليها شده است و علت آن هم اين بود كه مي خواست ببيند كه حضرت زهرا سلام الله عليها چيزي دزديده است يا نه؟ آيا وجدان حضرت عالي اين را قبول مي كند؟

بيننده:

نه.

استاد قزويني:

خدا اموات شما را بيامرزد. اين عبارت ابن تيميه است:

وغاية ما يقال إنه كبس البيت لينظر هل فيه شيء من مال الله الذي يقسمه وأن يعطيه لمستحقه.

منهاج السنة النبوية، ج 8، ص 291

نهايت چيزي كه ما در جواب رافضي مي گوييم، اين است كه ابو بكر (كبس البيت) يعني به زور وارد خانه شد، تا ببيند كه چيزي از بيت المال در آنجا وجود دارد كه بردارد و به مستحقين بدهد.

آيا وجدان شما مي پذيرد كه در خانه علي و زهرا سلام الله عليهما، از بيت المال چيز غصبي بوده است و اين ها نمي خواستند كه به مستحقين بدهند؟

آقاي ابا بكر مي گويد: من مي خواهم به زور وارد شوم و اموالي كه شما دزديده ايد و به زور در خانه گذاشته ايد، به مستحقين بدهم.

بيننده آقا محمود از جويبار:

از آقاي قزويني تشكر مي كنم از اين كه از زلزله زدگان بازديد به عمل آوردند.

من ديدم، واقعا دست شما درد نكند، بزرگواري كرديد.

استاد من، اين ها رهبرشان عمر و ابابكر است كه به پيغمبر ما رحم نكردند و توهين كردند. اين ها حرف شنوي از پيغمبر نداشتند و اشك پيغمبر ما را درآوردند.

ديدند كه علي بن ابي طالب در خيبر را كند. اين ها طايفه اي همين است.

استاد قزويني:

تلاش كنيد كه ادبيات تان، ادبيات محترمانه باشد.

انتقادتان را انجام دهيد؛ ولي در يك ادبياتي بريزيد كه باعث رنجش نشود.

بيننده:

در كتاب خودشان است.

مجري:

ما نمي خواهيم احساسات طرف مقابل مان جريحه دار شود.

بيننده:

عمر فاروق كه رهبر اين ها است، مي گويد: در جنگ احد فرار كرده است و وقتي كه به او مي گويند: چرا فرار كردي و پيامبر را تنها گذاشتي، مي گويد: من مثل بز كوهي فرار كردم.

اين در كتب خودشان است. من توهين نمي كنم، اين قوم رهبرشان اين است.

استاد قزويني:

اين تعابير، تعابير صحيحي نيست.

همين را اينگونه بگوييد: خليفه دوم نسبت به نبي مكرم چنين و چنان گفته است، آقايان به ما جواب دهند. اين طوري سؤال كنيد.

اميرالمؤمنين در تمام جنگ ها بوده است و خود خليفه دوم گفته است كه من فرار كردم، چه جوابي داريد؟

سؤال مطرح كنيد. سؤال هم محترمانه و مؤدبانه باشد.

اين طور كه بگوييم: اين ها چنين و چنان هستند و همه از يك قماش هستند، اين طور درست نيست.

ما احساس مي كنيم كه اگر در شبكه ولايت عزيزان كه تماس مي گيرند، مطالعه داشته باشند و مطالب خود را در يك صفحه بنويسند، خيلي بهتر است.

ما شرمنده هستيم.

ما با اين كه بيش از 1 ساعت براي بينندگان فرصت مي دهيم، باز دوستان به ما مي گويند: ما 6 ماه است كه پشت خط هستيم و توفيق نداريم كه صداي مان در شبكه ولايت پخش شود.

من خواهش عاجزانه از همه بينندگان عزيز چه شيعه و چه سني دارم كه مطالب شان را به صورت سؤال يا به صورت انتقاد دربياورند و مكتوب بنويسند.

اگر مكتوب باشد، مي توانند كه يك صفحه را در 3 دقيقه بخوانند؛ ولي اگر اين طور نباشد، شايد در 20 دقيقه هم نتوانند كه مطالب شان را بگويند.

اگر نوشته باشد، مي توانند از حداكثر وقت بهترين استفاده را انجام دهند.

اگر مطالب علمي و مؤدب باشد، ما هم جواب مي دهيم و ديگر بيننده ها هم استفاده مي كنند؛ ولي يك بزرگواري از شيعه يك مطالبي را مطرح كند كه سر و ته نداشته باشد يا از آقايان اهل سنت، ما هم مجبور هستيم كه در اينجا يا انتقاد كنيم و يا اعتراض كنيم و بحث هاي علمي حيف مي شود.

شما كه روي خط مي آييد، ميليون ها انسان اين برنامه را مي بينند، به احترام بيننده ها، مطالب را استاندارد مرقوم كنيد. شما سؤال مطرح كنيد و ما هم دانه دانه جواب مي دهيم.

اين هم براي شما مفيد است كه در وقت مديريت كرديد و هم ديگران استفاده مي كنند.

بيننده آقاي احمدي از شيراز از اهل سنت:

از حلم و بردباري جناب استاد كمال تشكر را دارم. از بينندگان پر و پا قرص شما هستم. دو آيه از قرآن را مي خواستم خدمتان عرض كنم كه ما پاي بند اين هستيم و نمي توانيم به مهاجرين و انصار اهانت كنيم.

در سوره توبه آيه 100 خداوند مي فرمايد:

وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ.

استاد عزيز خودش بيشتر از ما مطلع هستند كه هم حضرت عمر و هم حضرت ابوبكر از مهاجرين هستند و در ركاب پيامبر بوده اند و با توجه به اين آيه قرآن كه مي فرمايد: خداوند از اين ها راضي است و اين ها هم از خداي خود راضي هستند، آن قدرت جسارت از ما گرفته شده است؛ يعني از كل جامعه اسلامي علي الخصوص اهل سنت، نسبت به مهاجرين و انصار گرفته شده است.

ما را معذور بداريد.

به برادران شيعه عزيز خودم كه شايد قرن ها است كه با هم زندگي مي كنيم، اين را بگوييد: نسبت به صحابه رسول الله فشارشان كمتر باشد.

در رابطه با آيه 6 سوره احزاب كه گفتيد:

النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ.

دنباله آيه مي فرمايد:

وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَي أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا.

اينجا هم نسبت به ازواج رسول الله است و آن ها هم طيبين و طاهرين هستند.

در رابطه با حمله حضرت عمر به خانه فاطمه زهرا سلام الله عليها، همچون حمله اي از نظر ما و از نظر هر مسلماني، نه صورت گرفته است و نه عمر و نه از عمر بزرگتر، جرأت جسارت به سگ حضرت فاطمه زهرا را ندارد و نداشته اند و تا قيام قيامت نخواهد داشت.

اگر حضرت استاد اين آيه 100 سوره توبه را براي ما توضيح دهند خيلي خوب است.

استاد قزويني:

نظر ما اين است كه نسبت به صحابه نبايد فقط ملاك آيه 100 سوره توبه و آيه 18 سوره فتح باشد.

آيات ديگري هم در رابطه با صحابه در قرآن وجود دارد.

اين ها را هم ما بايد ملاك قرار دهيم.

ما معتقد هستيم كه صحابه افراد خوب و بد و مؤمن و متديني و فاسقي هم داشتند.

در قرآن مي فرمايد:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَأٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَي مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِينَ. (سوره حجرات آيه 6)

اين آيه مال منافقين كه نيست، مربوط به صحابه است.

شما ببينيد كه اين آيه در رابطه با چه كسي نازل شده است؟

آيا اين قضايا، آن عقيده اي كه شيعه دارد را تأييد نمي كند؟

روايات متفق نقل كرده اند كه مراد از اين فاسق، وليد بن عقبة صحابي است.

شما تمام تفاسير اهل سنت را مراجعه كنيد و ببينيد كه در اين آيه مراد از فاسق صحابه است؟

در آيه ديگري مي فرمايد:

وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آَمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ.

سوره توبه آيه 61

اين هم در رابطه با صحابه است يا نه؟

در رابطه با همين آيه 6 سوره احزاب كه مي فرمايد:

النَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَنْ تَفْعَلُوا إِلَي أَوْلِيَائِكُمْ مَعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا

همين آيه در رابطه با چه كسي نازل شده است؟

چه كسي گفت: اگر پيغمبر بميرد، ما با همسران پيغمبر ازدواج مي كنيم و عائشه سهميه من است. آيا اين را صحابه گفتند يا نه؟ همين آقاي طلحه اين عبارت را گفت.

ما از قرآن فقط «لا تقربوا الصلاة» را نگيريم، «وانتم سكري» را هم بايد بگيريم.

بيننده:

يعني شما مي گوييد:

رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ

سوره توبه آيه 100

اين بازگشت دارد؟

استاد قزويني:

در آيه 18 سوره فتح خدا چه مي فرمايد؟

لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا.

بيننده:

اينجا تناقض دارد.

يعني شما مي گوييد: خداوند آينده نگر نبوده است و علم به آينده نداشته است كه فرموده:

رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ.

سوره توبه آيه 100

استاد قزويني:

خداي عالم مي فرمايد:

لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ

سوره فتح آيه 18

شما امروز كه زير شجره رضوان بيعت مي كنيد، خدا از شما راضي است؛ ولي

فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَي نَفْسِهِ

سوره فتح آيه 10

هر كس بعد از اين بيعت شكني كند، به خودش ضرر زده است.

قرآن را خوب بخوانيد.

بيننده:

آيه كه منسوخ نشده است. با توجه به آيه كه شما خوانديد، يعني آيه 100 سوره توبه نسخ شده است؟

استاد قزويني:

قرآن مي فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ

سوره فتح آيه 10

اي مسلمان ها، هر كس با پيغمبر بيعت مي كند، با خدا بيعت مي كند.

بعد مي فرمايد:

فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّمَا يَنْكُثُ عَلَي نَفْسِهِ.

سوره فتح آيه 10

هر كس بيعت شكني كند، به خودش ضرر زده است.

اين قضيه از قضيه بلعم باعورا كه بالاتر نيست.

بلعم باعورا به يك مقامي رسيد كه مي فرمايد:

وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آَتَيْنَاهُ آَيَاتِنَا.

سوره اعراف آيه 175

ما از آيات خودمان به بلعم داده بوديم.

به مقام ولايت تكويني رسيده بود.

وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَي الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ.

سوره اعراف آيه 176

اين مقام را نتوانست حفظ كند.

در رابطه با قضيه آيه 100 سوره توبه، همين قرآن در رابطه با اين صحابه مي فرمايد:

أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَي أَعْقَابِكُمْ.

سوره آل عمران آيه 144

اين هم مال قرآن است.

پيغمبر بميرد يا كشته شود، شما به دوران جاهليت برمي گرديد؟

همين آقاي ابو الغادية قاتل عمار كه پيغمبر فرمود:

قَاتِلُ عَمَّارٍ فِي النَّارِ

جامع الأحاديث، ج 21، ص 54 و ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 2، ص 236

اين را كه قبول داريد؟

همين آقاي ابو الغادية جزء كساني است كه در بيعت رضوان حضور داشته است.

در صحيح بخاري مي گويد:

عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إلي الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إلي النَّارِ.

صحيح البخاري، ج 1، ص 172

آقاي ثعلبة بن حاطب كه جزء السابقون الاولون است و در بدر هم حاضر بوده است؛ ولي اين آقا جزء كساني است كه در قضيه مسجد ضرار شركت داشته است.

در ميان قاتلين عثمان چه قدر از «السابقون الاولون» و چه قدر از بيعت رضوان بوده اند؟

در خود آيه شريفه اي كه مطرح كرديد اگر دقت كنيد، مي فرمايد:

وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ.

سوره توبه آيه 100

اين «من»، من تبعيض است.

آن سبقت گيرنده گان اول از ميان مهاجرين و انصار.

خداي عالم حتي يك حرفش در قرآن حساب دارد.

شما بگوييد: اين «من» براي چي آمده است؟

اگر بنا بود تبعيض نباشد و مراد همه مهاجرين و انصار بود، مي فرمود:

السابقون الاولون.

نيازي به مهاجرين و انصار نداشت يا مي فرمود:

والسابقون الأولون المهاجرين والأنصار، الذين سبقوا.

نيازي به كلمه من نداشت.

در سوره بينه مي فرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ.... رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ

سوره بينة آيه 7 و 8

آن هايي كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام مي دهند، خدا از آن ها راضي است.

در اين آيه احتياجي به اين كه السابقون الاولون باشد ندارد.

شما اين را كنار آيه 100 سوره توبه قرار دهيد.

هر كس به خدا ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد خدا از او راضي است.

اگر بنده هم اين كار را انجام دهم، خدا از من راضي است و جناب عالي هم همين طور. اين منحصر به مهاجرين و انصار يا صحابه نيست.

در آيه ديگر مي فرمايد:

إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ.

سوره حجرات آيه 13

اين قضايايي كه عزيزان ما استناد مي كنند، اين استنادات مشكلي را حل نمي كند.


پايان



Share
1 | ارسطو حسيني | Iran - Tehran | ١١:٥١ - ١٢ تير ١٣٩٢ |
روزي خداي ابوبکر چشمت رابر حقيق باز مي کند.
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها