بسم الله الرحمن الرحيم
تاریخ : 11 / 01 / 90
آقاي محسني
همانند جلسات قبل، إبتداء كليپي را پخش مي كنيم و در مورد آن، سؤالاتي را از كارشناس برنامه مي پرسيم.
پخش كليپ
حالا مي رسيم به بيت القصير به قول عرب ها، يعني آن جايي كه منظور من است از تمام اين صحبت هايي كه من در اين چندين جلسه با شما داشته ام، حرفم همين بود: شما با اين غلوّي كه در حق امامان مي كنيد، اين منافات است با لا إله إلا الله. شما با الله، إله قرار داده ايد. مي گوييد لا إله إلا الله، ولكن إله است. ما مي گوييم خدايي نيست، إلهي نيست، مگر الله جل جلاله. اما شما إلٰهاني درست كرده ايد كنار الله. بلكه اگر نگويم مساوي با الله، بلكه اگر نگويم بالاتر از الله، چون كه قيامت را هم به دست اينها داده ايد، الله را نشانده ايد، معذرت مي خواهم، يهوديان هم اين عقيده را دارند، الله را بيكاره كرده ايد. لا إله إلا الله در اينجا ديگر فايده اي ندارد. بايد متوجه باشيد خطر خيلي بزرگ است. اين عقيده خيلي خطرناك است. شما متوجه نيستيد. كم كم شما را كشيدند بردند. من رويم با عوام نيست، با علماء است؛ شما هم يك روزي خواهيد مرد، از اين تخت غرور بياييد پايين، از خدا بترسيد، عمر دارد روزانه خورده مي شود. همراه الله، إله را قرار داده ايد. مگر إله كيست؟ خب سنگ و بت كه إله نيست. همان ها همين قدرت ماوراء طبيعي و عجيب را براي بت ها قائل بودند كه إله شدند. والله اگر ما انصاف بدهيم بت پرستان اين قدر غلوّ نمي كردند كه ما و شما مي كنيم. ما يعني منظورم ما وقتي كه از شما بوديم. با اين عقيده، اميد بهشت داشتن، خواب است و خيال است و جنون است و محال. باور نكنيد با اين عقيده، انسان بتواند به بهشت برود؛ توبه كنيد.
[پايان كليپ]
آقاي محسني
اين كليپ، همان كليپي بود كه در جلسه قبل پخش شد. در تتمّه بحث حضرت عالي در جلسه گذشته، همه مطالب را بيان فرموديد، ولي ما نرسيديم اين سؤال را از حضرت عالي سؤال كنيم كه آيا خود أهل سنت هم گرفتار قضيه غلوّ نيستند؟
استاد حسيني قزويني
همان طور كه بينندگان عزيز استحضار دارند، ما در جلسه گذشته رواياتي را از ائمه (عليهم السلام) در نفي غلوّ و بيزاري آنها از هرگونه غلوّ نقل كرديم؛ از أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام صادق (عليه السلام). فقهاء ما هم غُلات را نجس و كافر و مرتدّ مي دانند. ولي مسئله اينجاست كه آقاياني كه دَم از غلوّ شيعه مي زنند و مي گويند ائمه (عليهم السلام) را در رديف خدا، بلكه بالاتر از خدا قرار داده اند، اينها بايد بروند مقداري در خداشناسي خودشان تجديد نظر كنند و اين لا إله إلا الله كه مي گويند، منظورشان كدام الله است و كدام الله را مي خواهند به مردم معرفي كنند؟ اينها مقداري در صفات حق و قدرت حق مطالعه كنند. حدأقل ترجمه ظاهري قرآن را مقداري با دقت بخوانند، بعد بيايند هم چنين ادعايي را مطرح بكنند.
نكته:
اين كليپ هايي كه ما پخش مي كنيم، تقاضاي بسياري از بينندگان عزيز ما از طريق تماس تلفني و پيامك بوده است. علت اين كه ما به سراغ اين كليپ ها آمديم، اين بود كه بارها گفته بوديم حاضريم با تك تك كارشناسان اين شبكه وهابي مناظره كنيم و بحث علمي دوستانه داشته باشيم تا مخاطبين بدانند كه حق با كيست و كدام سخن حق است و كدام سخن باطل است. رفتن در يك گوشه اي و در يك استوديو و به تنهايي حرف زدن و مدعي شدن و سخن گفتن از طرف مدعا عليه و قاضي شدن و إجراء كردن حكم، زيبنده يك انسان نيست؛ تا چه رسد به يك مسلمان! ولي متأسفانه اين آقايان پاسخ ندادند و آن آقايي كه از مدينه اعلام مناظره كرد، بعد از مدت ها رفت و خبري از ايشان نشد. ولي ما باز هم روي حرف خودمان هستيم و هر روزي و هر ساعتي كه كارشناسان اينها بخواهند مناظره كنند، ما حاضريم. حتي اگر با بنده مشكل دارند، بعضي از دوستان و شاگردان ما مانند حجت الإسلام و المسلمين أبو القاسمي و حجت الإسلام و المسلمين يزداني آماده هستند با كارشناسان اينها مناظره كنند. حتي ما حاضريم شاگردان اينها براي مناظره بيايند تا دنيا بدانند كه اينها بر طبل تو خالي مي كوبند و دَم از توحيد مي زنند، ولي خودشان گرفتار انواع و اقسام شرك هستند و دَم از لا إله إلا الله مي زنند، ولي معناي لا إله و إلا الله را خوب دقت نكردند.
اما در رابطه با سؤال كه آيا أهل سنت هم گرفتار غلوّ شده اند يا نه؟ اينها كه خودشان را أهل سنت معرفي مي كنند، در برنامه اي كه دو سه شب پيش در رابطه با توسل داشتند، كارشناس آنها رسماً گفت: «أكثر مسلمانان دنيا، حتي أهل سنت گرفتار شرك هستند؛ چون توسل را جايز مي دانند». يعني در حقيقت همه مسلمانان، غير از چند ميليون وهابي، همه مشرك هستند و مرتدّ هستند و گرفتار شرك هستند و فقط تعدادي انگشت شمار به نام وهابي ها فهميده اند توحيد يعني چه!!! من معتقدم كه آقايان أهل سنت بيايند و نظرات خود را نسبت به اين حرف هاي بي اساس اينها بيان كنند و اعلام برائت و بيزاري كنند از اين كارشناساني كه به مقدسات تمام أهل سنت اهانت و جسارت مي كنند.
نمونه هايي از غلوّ در كتاب هاي أهل سنت
ما ناگزير هستيم كه وقتي اينها روي بعضي از مسائل دست مي گذارند و مي گويند در كتاب هاي شما اين طور آمده است، بايد بگوييم كه اگر ملاك كتاب باشد، در كتاب هاي شما هم از اين گونه موارد زياد هست. من نمونه هايي را نقل مي كنم و قطعاً مي دانم كه آقايان أهل سنت و علماء و فرهيختگان و محققان، اين مطالبي را كه در بعضي از كتاب ها آمده، نفي مي كنند، ولي چون اين آقا مي گويد «چون در كتاب هاي شما هست، نمي توانيد انكار كنيد»، ما هم از باب مقابله به مثل مي گوييم اگر ملاك، وجود اين مطالب در كتاب است، در كتاب هاي شما هم هست.
نمونه اول:
جناب شيخ عبد الرحمن صفوري از علماء بزرگ شافعي، كتابي دارد به نام نزهة المجالس و منتخب النفائس كه مطالب گران سنگي را در آنجا آورده، در جلد 2، صفحه 443 مطلبي را نقل مي كند كه واقعاً انسان از شنيدن اين مطلب شاخ در مي آورد. ايشان نقل مي كند و مي گويد:
جاءت إمرأة من الأنصار فقالت: يا رسول الله! رأيت في المنام كأن النخلة التي في داري وقعت و زوجي في السفر. فقال: يجب عليك الصبر، فلن تجتمعي به أبدا. فخرجت المرأة باكية فرأت أبا بكر، فأخبرته بمنامها و لم تذكر له قول النبي صلي الله عليه و سلم، فقال: إذهبي، فإنك تجتمعين به في هذه الليلة. فدخلت إلي منزلها و هي متفكرة في قول النبي صلي الله عليه و سلم و قول أبي بكر، فلما كان الليل و إذا بزوجها قد أتي، فذهبت إلي النبي صلي الله عليه و سلم و أخبرته بزوجها، فنظر إليها طويلا، فجاءه جبرئيل و قال: يا محمد! الذي قلته هو الحق و لكن لما قال الصديق إنك تجتمعين به في هذه الليلة، إستحيا الله منه أن يجري علي لسانه الكذب، لأنه صديق فأحياه كرامة له.
يك زني از انصار خدمت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) آمد و گفت: همسر من در سفر است و ديشب ديدم آن درخت خرمايي كه در وسط حيات بود، افتاد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) تسليت گفت و فرمود: همسر شما در اين سفر از دنيا مي رود و ديگر او را نمي بيني و ديدار شما به قيامت ماند. اين زن با چشماني اشك آلود از منزل پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خارج شد و به طرف منزلش روانه شد. در وسط راه، خليفه اول آقاي أبو بكر را ديد و بدون اين كه صحبت هاي خود با پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را بگويد، خوابش را براي او نقل كرد. أبو بكر گفت: بر تو بشارت باد كه امشب همسرت مي رسد و او را مي بيني. اين زن به منزلش رفت در حالي كه تعجب مي كرد كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) آن گونه تعبير كرد و أبو بكر اين گونه تعبير كرد. پاسي از شب نگذشته بود كه شوهر آن زن آمد. اين زن خدمت پيامبر (صلي الله عليه و سلم) رفت و از آمدن شوهرش خبر داد. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) تعجب كرد و مدتي به آن زن نگاه كرد. جبرئيل نازل شد و فرمود: اي محمد! همان طور كه تو گفتي درست بود و قرار بود شوهر اين زن بميرد، ولي چون جناب أبو بكر صديق به اين زن بشارت داد كه امشب همسرت مي آيد، خداوند حيا كرد كه بر زبان أبو بكر دروغ جاري شود؛ چون او صديق است.
من از آقايان كارشناسان سؤال مي كنم:
اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مطلبي را بگويد و دروغ بر زبانش جاري شود، آب از آب تكان نمي خورد و ايشان صديق نيست، ولي چون أبو بكر صديق است، خداوند حيا مي كند كه سخن او دروغ از آب درآيد؟ شما اين را چگونه مي خواهيد توجيه كنيد؟ من از عزيزان أهل سنت پوزش مي طلبم و قطعاً يقين دارم از اين گونه حرف هاي بي اساس برئ هستند، ولي در كتاب هاي شما آمده است و آقاي شيخ عبد الرحمن صفوري از علماء بزرگ أهل سنت است و كتابش در سايت هاي بزرگ أهل سنت آمده است. اين آقايان أهل سنت مي خواهند مقام أبو بكر حفظ شود، ولو اين كه با جسارت به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) باشد!
نمونه دوم:
باز هم در همين كتاب نزهة المجالس و منتخب النفائس، جلد 2، صفحه 443 نقل مي كند:
أن رجلا مات بالمدينة، فأراد النبي صلي الله عليه و سلم أن يصلي عليه، فنزل جبريل و قال: يا محمد! لا تصل عليه، فامتنع، فجاء أبو بكر فقال: يا نبي الله! صل عليه، فما علمت منه إلا خيرا. فنزل جبريل و قال: يا محمد! صل عليه، فإن شهادة أبي بكر مقدمة علي شهادتي.
مردي در مدينه از دنيا رفته بود و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مي خواست بر جنازه او نماز بخواند. جبرئيل نازل شد و فرمود: اي محمد! بر جنازه او نماز نخوان! أبو بكر آمد و گفت: اي نبي خدا! بر او نماز بخوان؛ من جز خوبي از او نديدم. جبرئيل نازل شد و فرمود: اي محمد! بر او نماز بخوان، چون شهادت و گواهي أبو بكر، مقدم است بر شهادت و گواهي من.
اينها چيست كه نقل كرده ايد؟ اين مشخص است كه جبرئيل كه امين وحي إلهي است، بدون إذن خداوند حرفي را به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نمي گويد.
نكته:
من فقط روي يك تكه از سخن ايشان تكيه دارم كه مي گويد «در كتاب هاي شما نوشته اند و نمي توانيد انكار كنيد». اگر ملاك اين است، خوب در كتاب هاي شما هم نوشته اند. اين دليل بر اين است كه اين آقا نه سواد دارد و نه اطلاع دارد. ما بارها گفته ايم كه شيعه مانند أهل سنت، نه كتاب صحيح بخاري دارد و نه كتاب صحيح مسلم دارد و غير از قرآن، معتقد نيست كه هيچ كتابي از اول تا آخرش صحيح است و شيعه يك كتاب به اين شكل ندارد. حتي نسبت به نهج البلاغه و صحيفه سجاديه هم فقهاء ما نمي گويند كه از اول تا آخرشان مانند قرآن صحيح هستند؛ ما هم چنين چيزي را در شيعه نداريم. كتاب هاي الكافي، تهذيب الأحكام، الاستبصار و من لا يحضره الفقيه كتب معتبر شيعه است، ولي كتب معتبر، غير از كتب صحاح است. اين كه معتبر است، يعني شايستگي دارد كه يك فقيه به آن كتاب ها مراجعه كند و رواياتش را بررسي كند و هر روايتي كه با ضوابط و قواعد رجالي تطبيق داشت، به آن استناد كند و اگر تطبيق نداشت، به آن استناد نمي كند و آن را ردّ مي كند. اگر در كتاب هاي شيعه هست، اين آقا بيايد و ببيند كه فقهاء و بزرگان و متكلمين شيعه نسبت به اين روايت چه نظراتي داده اند و چه حرف هايي زده اند، بعد بيايد بگويد كه اين روايت از ديدگاه شيعه صحيح است به اين دليل و به اين دليل و اشكال ما هم اين است. در اين صورت ما خوشحال مي شويم از اين طور بحث هاي علمي.
نمونه سوم:
قضيه اي را كه شايد 50 ، 60 نفر از علماء أهل سنت نقل كرده اند را بيان مي كنم و من تقاضا دارم كه بينندگان عزيز دقت كنند و كارشناسان اين شبكه وهابي هم مقداري سر عقل بيايند. قضيه هم اين است:
روي أن أبا بكر رضي الله عنه لما حضرته الوفاة، قال لمن حضره: إذا أنا مت و فرغتم من جهازي، فاحملوني حتي تقفوا بباب البيت الذي فيه قبر النبي صلي الله عليه و سلم، فقفوا بالباب و قولوا: «السلام عليك يا رسول الله! هذا أبو بكر يستأذن». فإن أذن لكم بأن فتح الباب و كان الباب مغلقا بقفل، فادخلوني و ادفنوني و إن لم يفتح الباب، فأخرجوني إلي البقيع و ادفنوني به، فلما وقفوا علي الباب و قالوا ما ذكر، سقط القفل و انفتح الباب و إذا بهاتف يهتف من القبر: «ادخلوا الحبيب إلي الحبيب، فإن الحبيب إلي الحبيب مشتاق».
وقتي جناب أبو بكر مي خواست از دنيا برود، وصيت كرد به كساني كه در آنجا حاضر بودند: وقتي من از دنيا رفتم و از غسل و كفن كردن من فارغ شديد و خواستيد دفن كنيد، جنازه مرا حمل كنيد به طرف حجره اي كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) در آنجا دفن است و جلوي درب آن حجره بايستيد و بگوييد: «سلام بر تو اي رسول خدا! اين جنازه أبو بكر است و اجازه دفن مي خواهد». اگر به شما اجازه داده شد و ديديد كه قفل باز شد و درب گشوده شد، جنازه مرا در آنجا دفن كنيد و اگر ديديد آن قفل باز نشد، مرا در بقيع دفن كنيد. وقتي آنها به درب حجره پيامبر (صلي الله عليه و سلم) رسيدند و آنچه را كه أبو بكر گفته بود گفتند، قفل باز شد و درب گشوده شد و شنيدند كه هاتفي از طرف قبر گفت: دوست را در كنار دوست قرار دهيد؛ چون دوست مشتاق دوست است.
تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 30، ص 436 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 3، ص 391 ـ تفسير الكبير للرازي، ج 21، ص 87 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 3، ص 493 ـ تاريخ الخميس للديار البكري، ج 2، ص 237 ـ أخبار الدول، ج 1، ص 283
البته مي گويند حجره اي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در آنجا دفن شده است، حجره عايشه بوده و ما هم گفتيم كه اين دروغ محض است و حجره پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) غير از حجره اي بود كه عايشه در آن سكونت مي كرد. چون حجره عايشه در قسمت جنوب مسجد بود و حجرة النبي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به سؤالات مردم جواب مي داد، در قسمت شرق مسجد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بود.
اگر بنا است كه نوشته شدن در كتاب ملاك باشد، اين قضايا در كتاب هاي شما آمده است و اين همه هم سند دارد و بزرگان شما آورده اند و اين هم نوعي غلوّ است و دروغ پردازي است و به نوعي خلفاء را بالاتر از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و ملائكه قرار دادن است. اينها دروغ هايي است كه نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) بسته اند كه صدايي از قبر خارج شد كه «ادخلوا الحبيب إلي الحبيب، فإن الحبيب إلي الحبيب مشتاق»! قبلاً هم عرض كردم: «كسي كه خانه اي از شيشه دارد، نبايد به طرف كسي سنگ بياندازد».
* * * * * * *
آقاي محسني
اين قضيه اي كه شما درباره أبو بكر فرموديد كه در كنار قبر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفن شد، آيا منافات ندارد با حديثي كه از خود خليفه اول نقل مي كنند كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نقل كرد:
نحن معاشر الأنبياء لا نورث، ما تركناه صدقة.
استاد حسيني قزويني
فقط اين قضيه نيست، حتي نسبت به قضيه خليفه دوم هم مطرح است و در خود صحيح بخاري، جلد 2، صفحه 107، حديث 3700 نقل شده است:
وقتي جناب عمر در حال احتضار بود، كسي را سراغ عايشه فرستاد تا از او اجازه بگيرد تا در كنار پيامبر (صلي الله عليه و سلم) دفنش كنند. عايشه گفت: درست است كه من اينجا را براي خودم نگه داشته بودم، ولي جناب خليفه عمر بن خطاب حق تقدم نسبت به من دارد.
اينها از طرفي مي گويند:
نحن معاشر الأنبياء لا نورث، ما تركناه صدقة.
از طرفي هم خانه هاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) را ملك خودشان يا ملك همسر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي دانند. علامه اميني (ره) مي فرمايد:
ما نمي دانيم كه جناب أبو بكر آن حرف خودش را قبول دارد يا اين قضيه را؟ جناب عمر هم آن حديث را قبول دارد يا اين قضيه را؟
از اين طرف جناب عمر مي آيد از عايشه إستيذان مي خواهد و اجازه مي گيرد براي دفن شدن در حجره پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و جناب أبو بكر هم به اين شكل وصيت مي كند كه اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اجازه داد، مرا در آنجا دفن كنيد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) كه مي فرمايد:
نحن معاشر الأنبياء لا نورث، ما تركناه صدقة.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هيچ كاره است و اينجا ملك پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نيست و إستيذان و اجازه خواستن از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) چه معنا دارد؟ فرقي نمي كند كه إستيذان طبيعي باشد يا غير طبيعي.
جالب اين است كه خود بخاري در صحيح بخاري، جلد 8، صفحه 5، حديث 6730 مي گويد:
أن أزواج النبي صلي الله عليه و سلم حين توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم أردن أن يبعثن عثمان إلي أبي بكر يسألنه ميراثهن، فقالت عائشة: أليس قال رسول الله صلي الله عليه و سلم: لا نورث ما تركنا صدقة؟
بعضي از زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) عثمان را فرستادند نزد أبو بكر تا ميراث خود را از پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بگيرند. عايشه عصباني شد و گفت: مگر نشنيده ايد كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: «لا نورث، ما تركناه صدقة»؟
در بعضي از روايات آمده است كه عايشه گفت:
ألا تتقين الله؟! ألم تعلمن أن النبي صلي الله عليه و سلم كان يقول: لا نورث، ما تركنا صدقة؟
آيا شما زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) تقوا نداريد و ملكي كه براي شما نيست را طلب مي كنيد؟ مگر نمي دانيد كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: «لا نورث، ما تركناه صدقة»؟
صحيح البخاري لمحمد بن اسماعيل البخاري، ج 5، ص 24 ـ مسند إبن راهويه، ج 2، ص 341 ـ المصنف لعبد الرزاق الصنعاني، ج 5، ص 471 ـ سنن أبي داود لإبن الأشعث السجستاني، ج 2، ص 25 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج 8، ص 341
اينها نشان دهنده اين است كه اين اقوال با هم در تضاد است و از طرفي مي گويند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «لا نورث، ما تركناه صدقة» و از طرفي هم إستيذان مي گيرند و از طرفي عايشه مي گويد: «ألا تتقين الله؟!» و از طرفي هم عمر از عايشه اجازه مي خواهد در كنار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) دفن شود! اينها مسائلي است كه نياز به پاسخ علمي دارد.
* * * * * * *
آقاي محسني
آيا همسران پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نسبت به خانه خود مالكيت داشتند يا حق سكونت داشتند؟
استاد حسيني قزويني
نكته زيبايي است. البته بعضي از دوستان در اين قضيه مقداري تند برخورد كرده اند و ما هم چنين قصدي نداريم و مي خواهيم بحث علمي بكنيم.
عزيزان أهل سنت كه مي گويند اين خانه ها ملك زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) بوده است، يك روايت ضعيف و مرسل هم ندارند و بنده هم تا به حال نديده ام كه روايتي ضعيف اقامه كنند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) اين خانه ها را به زنان خود بخشيده باشند. ما مي گوييم «حجرات النبي»، نه «حجرات أزواج النبي».
بزرگان أهل سنت مانند إبن حجر عسقلاني صراحت دارد كه زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فقط منفعت اين حجرات را مالك بودند و مي گويد:
الواقع إنها كانت تملك منفعته بالسكني و الإسكان و لا يورث عنها و حكم أزواج النبي صلي الله عليه و سلم كالمعتدات، لأنهن لا يتزوجن بعده صلي الله عليه و سلم.
زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فقط منافع اين حجرات را مالك بودند و هيچ گونه حق مالكيت نداشتند و از آن ارث نمي بردند. حكم زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مانند زنان مطلقه است يا مانند زناني كه همسرشان از دنيا رفته است و در عده هستند؛ زيرا ديگر نمي توانند بعد از رسول الله (صلي الله عليه و سلم) ازدواج كنند (چون ازدواج با آنها حرام است و بايد تا پايان عده و تا آخر عمر در منزل پيامبر (صلي الله عليه و سلم) ساكن شوند و حق مالكيت آنجا را ندارند).
فتح الباري في شرح صحيح البخاري لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 53 ـ نيل الأوطار للشوكاني، ج 6، ص 164
هم چنين آقاي إبن حجر عسقلاني در فتح الباري في شرح صحيح البخاري، جلد 6، صفحه 148 صراحت دارد:
و يؤيده ـ يعني عدم الملك ـ ... لو كانت البيوت ملكا لهن، لانتقلت إلي ورثتهن.
مؤيد اين مطلب ـ كه زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مالك خانه ها نبودند ـ اين است كه ... اگر اين خانه ها ملك زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بود، بايد بعد از فوت آنها به ورثه شان منتقل شود.
ولي يك مورد هم در تاريخ نيامده است كه بعد از فوت زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، اين خانه ها به ورثه زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) رسيده باشد.
جالب اين است كه ايشان مي گويد اينها فقط حق سكونت داشتند در اين خانه ها و منفعت اين خانه ها براي عموم مردم بود و چون اينها دائم العدة بودند، در آنجا مانده بودند تا وقتي كه عمرشان تمام شود.
علامه عيني هم صراحت دارد:
أن سكني أزواج النبي صلي الله عليه و سلم في بيوت النبي صلي الله عليه و سلم من الخصائص، فلما إستحققن النفقة لحبسهن إستحققن السكني ما بقين.
اين كه زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) حق سكونت در خانه هاي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را دارند، از ويژگي هاي زنان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) است و فقط آنها حق سكونت در آنجا را داشتند، نه حق مالكيت ... .
عمدة القاري شرح صحيح البخاري للعيني، ج 15، ص 29
لذا اين قضايايي كه اين آقايان نقل مي كنند كه اين خانه براي عايشه بود و پدرش در آنجا دفن شد و بعد هم خليفه دوم را در آنجا دفن كردند، اينها با مباني خود عزيزان أهل سنت همخواني ندارد. اينها برداشتي است كه ما از حرف هاي جناب إبن حجر عسقلاني و علامه بدر الدين عيني و آقاي قسطلاني و ديگران داريم.
ما از عزيزان أهل سنت تقاضا داريم كه اگر در اين زمينه سخني دارند كه قابل گفتن باشد، بيايند بگويند يا با ايميل و پيامك براي ما بفرستند و يقين بدانند كه ما خودمان را ملتزم مي كنيم فرمايشات آقايان أهل سنت را در اينجا به دقت، بدون كوچك ترين سانسور و تصرف، براي بينندگان قرائت كنيم.
* * * * * * *
آقاي محسني
شما در مورد خليفه اول مطالبي را از آن كتاب بيان فرموديد كه خيلي هم عجيب بود. سؤال من اين است كه چون علماء أهل سنت علاقه بيشتري به خليفه دوم دارند، بعضاً ديده مي شود كه نظرات تندتري مي دهند. در اين مورد هم مطالبي را توضيح بفرماييد.
استاد حسيني قزويني
اين چند موردي كه من از غلوّ آقايان أهل سنت نسبت خلفاء بيان كردم، نمونه اي بود از آنها؛ وگرنه من بيش از 50 ، 60 مورد از غلوّهايي كه نسبت به جناب خليفه اول و خليفه دوم و خليفه سوم، حتي نسبت به خلفاء و أمراء و حاكمان بني أميه نقل كرده اند را يادداشت كرده ام.
نمونه هايي از غلوّ نسبت به عمر بن خطاب
روايت اول:
در رابطه با جناب خليفه دوم، استوانه هاي علمي أهل سنت مانند جناب ذهبي و فخر رازي و مناوي و ديگران در كتاب هاي متعددي نقل كرده اند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) فرمود:
لو لم أبعث لبعثت يا عمر نبيا.
اگر من به پيامبري مبعوث نمي شدم، اي عمر! قطعاً تو مبعوث مي شدي.
به عبارت هاي ديگر هم بيان شده است:
لو كان بعدي نبي، لكان عمر بن الخطاب.
لو لم أبعث فيكم، لبعث عمر.
تفسير الرازي، ج 16، ص 152 ـ فيض القدير شرح الجامع الصغير للمناوي، ج 5، ص 414 ـ مجمع الزوائد و منبع الفوائد للهيثمي، ج 9، ص 68 ـ المعيار و الموازنة لأبو جعفر الإسكافي، ص 222 ـ الكامل لعبد الله بن عدي، ج 3، ص 155 ـ ميزان الإعتدال للذهبي، ج 2، ص 50 ـ سنن الترمذي، ج 5، ص 281 ـ تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج 10، ص 119 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 17، ص 180 و 298 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 3، ص 85 ـ الإستيعاب في معرفة الأصحاب لإبن عبد البر، ج 3، ص 1147 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 44، ص 114 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 4، ص 64 ـ تهذيب الكمال في أسماء الرجال للمزي، ج 21، ص 324 ـ تذكرة الحفاظ للذهبي، ج 1، ص 5 ـ تهذيب التهذيب لإبن حجر العسقلاني، ج 7، ص 387 ـ لسان الميزان لإبن حجر العسقلاني، ج 2، ص 402 ـ تاريخ الإسلام للذهبي، ج 3، ص 261 ـ الوافي بالوفيات للصفدي، ج 22، ص 284 ـ السيرة الحلبية للحلبي، ج 2، ص 25 ـ تمهيد الأوائل و تلخيص الدلائل للباقلاني، ص 466 ـ شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 12، ص 178
آقايان از يك طرف نقل مي كنند كه جناب عمر تا سال دهم بعثت بت پرست بود و ايمان نياورده بود و فرزندش عبد الله بن عمر چند سال زودتر از ايشان ايمان آورد و حتي در هجرت به حبشه، مهاجرين گفتند يكي از علت هجرت ما، اذيت هايي بود كه خليفه دوم به ما كرد و از طرفي هم مي گويند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) مي فرمايد:
اگر من به پيامبري مبعوث نمي شدم، اي عمر! قطعاً تو مبعوث مي شدي.
روايت دوم:
إبن أبي الحديد معتزلي (كه بعضي ها مي گويند، شيعي است. ما نمي دانيم كه شيعه، در چه زماني معتزلي شده است؟! مانند اين است كه بگوييم مسيحي مسلمان. از طرفي مي گويند معتزلي است و از طرفي مي گويند شيعه است. شيعه كاملاً با معتزله در تضاد است) نقل مي كند:
ما أبطأ عني جبريل إلا ظننت إنه بعث إلي عمر.
هر وقت جبرئيل در نزول وحي تأخير مي كرد، من گمان مي كردم كه وحي را بر عمر نازل كرده است.
شرح نهج البلاغة لإبن أبي الحديد المعتزلي، ج 12، ص 178
اين مطالبي است كه اين آقايان آورده اند و غير قابل انكار است. اين آقايان كارشناسان اين حرف ها را ببينند، بعد بيايند در ماهواره ها سر و صدا به پا كنند و عليه شيعه و ائمه (عليهم السلام) حرف بزنند.
جالب اين است كه يكي از اتهاماتي كه به شيعه مي زنند اين است كه مي گويند شيعيان بعد از نمازشان مي گويند:
خان الأمين، خان الأمين، خان الأمين.
يعني جبرئيل امين به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) خيانت كرد و وحي را به أمير المؤمنين (عليه السلام) رساند. ولي خود آقايان أهل سنت بدتر از اين را براي خليفه دوم آورده اند.
ما معمولاً به دوستاني كه به مكه يا مدينه مشرف مي شوند، مي گوييم بعد از سلام نماز، دست خود را بلند نكنند؛ چون در مظان اتهام هستند.
من روزي در پشت مقام حضرت ابراهيم (عليه السلام) نشسته بودم و با چند نفر از دانشجويان دانشگاه أم القري بحث داشتم و آنها گفتند كه شما شيعيان بعد از نماز 3 مرتبه مي گويد: «خان الأمين».
من هم گفتم: برادر عزيز من! شما 700 ، 800 سال است كه اين إفتراء را به شيعه مي بنديد. آيا تا به حال اين مطلب را از يك شيعه شنيده ايد؟
گفت: پس چه چيزي مي گوييد؟
گفتم: من جواب نمي دهم. در همان صفي كه نشسته بوديم، برگشتم عقب و ديدم چند نفر از جوانان ايراني نشسته اند و به آنها گفتم: شما بعد از سلام نماز كه دست خود را بلند مي كنيد، چه مي گوييد؟ گفتند: مي گوييم: «الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر». چند نفر از ايراني ها هم در صف جلو نشسته بودند و به آنها هم گفتم: شما بعد از سلام نماز چه مي گوييد؟ گفتند: مي گوييم: «الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر». چند نفر هم داشتند از جلوي ما ردّ مي شدند و به آنها هم گفتم: شما بعد از سلام نماز چه مي گوييد؟ گفتند: مي گوييم: «الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر». سپس به اين سني ها گفتم: آيا شما خجالت نمي كشيد؟! آيا حيا و شرم نمي كنيد؟! آيا از فرداي قيامت نمي ترسيد كه به بيش از 400 ، 500 ميليون شيعه إفتراء مي بنديد و 800 سال است كه اين خرافات و مزخرفات را در كتاب ها و ماهواره ها و سايت هاي خود مطرح مي كنيد؟! حدأقل به اطراف خود نگاه كنيد كه شيعيان اينجا هستند و در هر فصلي، چندين هزار نفر از شيعيان از كشورهاي ايران و كويت و بحرين و ساير كشورها به اينجا مي آيند و كنار آنها بنشينيد و ببينيد اينهايي كه دست خود را بعد از نماز بلند مي كنند، چه مي گويند.
البته ما يك فرقه انحرافي به نام كلابيه داشتيم كه الآن هم منقرض شده اند و رفته اند و شيعيان آنها را مسلمان نمي دانند، چه رسد به اين كه آنها را شيعه بدانند؛ آنها هم چنين عقيده اي داشتند.
موافقات عمر بن خطاب
يكي از مواردي كه امروز بزرگان أهل سنت و خطباء آنها در خطبه هاي نماز جمعه و سخنراني ها با آب و تاب نقل مي كنند، قضيه موافقات جناب خليفه دوم است. ما حدود 50 ، 60 مورد در كتب أهل سنت پيدا كرده ايم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) يك نظري داد و جناب عمر هم نظر ديگري داد و جبرئيل آمد موافق نظر عمر و مخالف نظر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) آيه نازل كرد. اينها چيست؟ اين مسئله اختصاص به وهابي ها هم ندارد و همه فِرَق أهل سنت (شافعي ها، مالكي ها، حنفي ها، حنبلي ها، إبازي ها و غيره) بر اين عقيده هستند و كتاب هاي زيادي در اين زمينه نوشته اند.
چند سال پيش هم در ايام حج به صورت گسترده در ميان زائرين بيت الله الحرام توزيع كردند به نام موافقات عمر بن الخطاب، تأليف جناب سيوطي. البته ايشان حدود 21 يا 22 مورد را در آنجا آورده است. آيا اينها غلوّ نيست؟ آيا اينها نادرست نيست؟ من از عزيزان أهل سنت، از علماء، از انديشمندان، از منصفين أهل سنت تقاضا دارم كمر همت ببندند و آستين خود را بالا بزنند و اين مطالب دروغ و بي اساس را كه چهره اسلام را مشوّه مي كنند و نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) جسارت مي كنند را از بين ببرند.
من نمونه اي از موافقات را عرض مي كنم و شما قضاوت كنيد:
نمونه اي از موافقات عمر بن خطاب
در صحيح بخاري، جلد 2، صفحه 100، حديث 1366 خود آقاي عمر بن خطاب مي گويد:
عن عمر بن الخطاب رضي الله عنهم أنه قال: لما مات عبد الله بن أبي إبن سلول، دعي له رسول الله صلي الله عليه و سلم ليصلي عليه، فلما قام رسول الله صلي الله عليه و سلم وثبت إليه، فقلت: يا رسول الله! أتصلي علي إبن أبي و قد قال يوم كذا و كذا، كذا و كذا، أعدد عليه قوله، فتبسم رسول الله صلي الله عليه و سلم و قال: أخر عني يا عمر! فلما أكثرت عليه، قال: إني خيرت فاخترت، لو أعلم أني إن زدت علي السبعين فغفر له لزدت عليها، قال: فصلي عليه رسول الله صلي الله عليه و سلم، ثم انصرف، فلم يمكث إلا يسيرا، حتي نزلت الآيتان من براءة: «و لا تصل علي أحد منهم مات أبدا» إلي «و هم فاسقون»، قال: فعجبت بعد من جرأتي علي رسول الله صلي الله عليه و سلم يومئذ.
وقتي عبد الله بن أبي از دنيا رفت، به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) گفتند كه بر جنازه او نماز بخواند. وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مي خواست بر جنازه عبد الله بن أبي نماز بخواند، به طرف پيامبر (صلي الله عليه و سلم) رفتم و گفتم: يا رسول الله! آيا مي خواهي بر عبد الله بن أبي نماز بخواني؟! با اين كه او در فلان روز فلان كار را كرده بود و در فلان روز فلان مطلب را گفته بود؟ همين طور كارهاي عبد الله بن أبي را براي او مي شمردم. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) خنديد و فرمود: كنار برو اي عمر!
اين دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است كه به عمر مي گويد برو كنار. قرآن مي فرمايد:
وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
آنچه را رسول خدا براي شما آورده بگيريد و اجرا كنيد و آنچه را از آن نهي كرده خودداري نمائيد.
سوره حشر / آيه 7
عمر مي گويد:
باز هم به پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مي گفتم كه نبايد بر او نماز بخواني. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: خداوند مرا مخيّر كرده است و من هم نماز خواندن را انتخاب كردم. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بر جنازه او نماز خواند و سپس آيه نازل شد در مخالفت با نظر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) و موافقت با نظر عمر: «وَ لَا تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَ لَا تَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَاتُوا وَ هُمْ فَاسِقُونَ (سوره توبه / آيه 84)». عمر مي گويد: من تعجب كردم كه چقدر جرأت داشتم كه اين طوري در برابر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) جسورانه برخورد كردم.
در روايت ديگري از صحيح بخاري، در جلد 5، صفحه 207، حديث 4672 مي گويد:
فأخذ عمر بن الخطاب بثوبه فقال: تصلي عليه و هو منافق؟! و قد نهاك الله أن تستغفر لهم!
عمر از لباس پيامبر (صلي الله عليه و سلم) گرفت كشيد و گفت: آيا بر كسي نماز مي خواني كه منافق است؟! خداوند تو را نهي كرده است كه براي منافقين إستغفار كني!
يعني ـ نستجير بالله ـ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جاهل است و نمي دانست كه خداوند نهي كرده است و جناب خليفه دوم مي گويد كه خداوند تو را نهي كرد است؟!
در روايت ديگري از صحيح بخاري، جلد 2، صفحه 76 ، حديث 1269 مي گويد:
فلما أراد أن يصلي عليه، جذبه عمر رضي الله عنه فقال: أليس الله نهاك أن تصلي علي المنافقين؟!
وقتي پيامبر (صلي الله عليه و سلم) اراده كرد كه بر عبد الله بن أبي نماز بخواند، عمر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) را گرفت كشيد و گفت: آيا خداوند تو را نهي نكرده است از نماز خواندن بر منافقين؟!
اين كار خيلي جسارت مي خواهد! خيلي جرأت مي خواهد! اين آقايان مي خواهند ابرو را درست كنند، مي زنند چشم را خراب مي كنند. مي خواهند براي جناب عمر فضيلت درست كنند، ولي به چه قيمتي؟! به قيمت جسارت بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)؟! آيا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) نمي فهميد؟! آيا نقل اينها درست است؟ ! آن هم در كتابي كه به قول آقايان أهل سنت صحيح ترين كتاب بعد از قرآن است! مگر قرآن در آيه 36 سوره احزاب صراحت ندارد:
وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَي اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا
هيچ مرد و زن با ايماني حق ندارد هنگامي كه خدا و پيامبرش أمري را لازم بدانند، اختياري از خود (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر كس نافرماني خدا و رسولش را كند، به گمراهي آشكاري گرفتار شده است.
اين آيه كجا رفت؟
در آيه 65 سوره نساء قرآن مي فرمايد:
فَلَا وَ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا
به پروردگارت سوگند! آنها ايمان نخواهند آورد مگر اين كه تو را در اختلافات خود به داوري طلبند و سپس در دل خود از داوري تو احساس ناراحتي نكنند و كاملاً تسليم باشند.
شما بايد در برابر دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله)، تسليم محض باشيد.
مگر در آيه 7 سوره حشر نخوانديم:
وَ مَا آَتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
اينها مطالبي است مربوط به آيات قرآن! اينها روايات نيست! من از عزيزان أهل سنت، به ويژه از شخصيت هاي علمي و آزادانديش تقاضا دارم مقداري در اين زمينه دقت كنند. در مورد خلفاء آزاد هستيد هر مطالبي را مي خواهيد بگوييد، ولي آن گونه بگوييد كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) جسارت نشود و قرآن زير سؤال نرود. قرآن مي فرمايد:
وَ مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَي / إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي
سوره نجم / آيه 4ـ3
اين مطالب بايد لحاظ شود. شما بياييد مواردي را كه خودتان در كتاب هاي خود آورده ايد، بيان كنيد و حريم ها را حفظ كنيد. من از كارشناس اين شبكه كه اين همه عليه شيعه جسارت مي كند و سر و صدا مي كند، تقاضا دارم به اين سؤالات جواب دهد كه به چه مجوزي اين روايات در كتب شما وجود دارد؟ آيا اينها خلاف قرآن نيست؟ خلاف حق مسلّم نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) نيست؟ شما كه مي گوييد «اين آقايان در حالت عادي نبودند كه اين روايات را ساختند و مواد مخدر مصرف كرده بودند»، اگر كسي بگويد كساني كه اين روايات را ساخته اند، مواد مخدر مصرف نكرده بودند، بلكه از همان شرابي كه جناب معاويه مي خورد ـ و شما هم به او رضي الله عنه مي گوييد ـ ، خورده بودند و مست كرده بودند و اين روايات را ساخته اند، چه جوابي داريد؟ قضيه شراب خوردن معاويه در مسند احمد، جلد 5، صفحه 347 به صراحت آمده است كه كه عبد الله بن بريده مي گويد:
دخلت أنا و أبي علي معاوية، فأجلسنا علي الفرش، ثم أتينا بالطعام، فأكلنا، ثم أتينا بالشراب، فشرب معاوية، ثم ناول أبي، ثم قال: ما شربته منذ حرمه رسول الله صلي الله عليه و سلم.
من و پدرم نزد معاويه رفتيم و براي ما غذا آوردند و خورديم و سپس شراب آوردند و معاويه از آن شراب خورد و به پدرم تعارف كرد و پدرم گفت: از زماني كه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) اين شراب را حرام كرد، من از آن ننوشيدم.
اگر كسي بگويد كساني كه اين روايت را ساخته اند، از همان شراب جناب معاويه مي خورد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) هم حرام اعلام كرده بود، خوردند و مست كرده بودند و اين روايات را ساختند، آيا حاضر هستيد جواب بدهيد؟! چون اگر بنا باشد حريم ها حفظ نشود، چه بسا چند نفر هم از جوانان و علماء شيعه هم سؤالاتي را مطرح بكنند كه مقداري با اصول محاوره و گفت وگو همخواني نداشته باشد.
* * * * * * *
آقاي محسني
يكي از اشكالاتي كه آقايان وهابي ها به شيعيان دارند اين است:
شما براي ائمه (عليهم السلام) معجزات و كراماتي را نقل مي كنيد كه اينها منحصر به پيامبران (عليهم السلام) است.
در اين رابطه توضيح بفرماييد.
استاد حسيني قزويني
اينها در جديدترين كتابي كه نوشته اند و كتاب درسي دانشگاه مدينه منوره است به نام أصول مذهب الشيعة الإثني عشري نوشته دكتر قِفاري كه ما هم 2 جلد جوابيه بر آن نوشته ايم، ايشان در آنجا به صراحت مي گويد:
فهم يجعلون الأئمة كالأنبياء و الرسل.
يكي از اشكالات شيعه اين است كه ائمه خود را در حدّ أنبياء و پيامبران قرار مي دهند.
و قد يصلون إلي مرتبة أفضل الرسل و الأنبياء ... .
ائمه را به مرتبه برترين پيامبران و أنبياء مي رسانند و معتقدند تمام فضائلي كه براي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بوده، براي أمير المؤمنين و ائمه هم هست.
بعد هم روايتي را از اصول كافي، جلد 1، صفحه 196 نقل مي كند و شروع مي كند به جسارت كردن و اهانت كردن نسبت به شيعه كه:
اينها با اين حرف هاي خود، ائمه خود را در حدّ نبي مكرم (صلي الله عليه و سلم)، بلكه بالاتر از نبي مكرم (صلي الله عليه و سلم) مي برند و امام صادق بيزار است از اين روايات و از اين نسبت ها.
أصول مذهب الشيعة الإثني عشري للقفاري، ج 2، ص 622
بعد ايشان آدرس مي دهد به مجموع فتاوي إبن تيميه، جلد 11، صفحه 225 كه شيعيان چقدر نسبت به ائمه (عليهم السلام) غلوّ دارند و معجزاتي كه خاص پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است، در حق ائمه (عليهم السلام) نقل مي كنند.
* * * * * * *
آقاي محسني
اينها كراماتي را براي بعضي از كساني كه به آنها علاقه داشتند، در كتاب هاي خود آورده اند. مقداري هم در رابطه با كراماتي كه نسبت به إبن تيميه ذكر كرده اند توضيح بفرماييد.
استاد حسيني قزويني
اين آقايان وقتي نسبت به ائمه (عليهم السلام) برخورد مي كنند، برخوردشان كاملاً غير منصفانه است و گزينشي عمل مي كنند و يك بام و دو هوا دارند. خود إبن تيميه در مجموع فتاوي، جلد 3، صفحه 156 با صراحت بيان مي كند:
و من أصول أهل السنة و الجماعة التصديق بكرامات الأولياء و ما يجري الله علي أيديهم من خوارق العادات و أنواع القدرة و التأثيرات.
از عقايد أهل سنت و جماعت اين است كه كرامات أولياء را تصديق مي كنند و معتقدند كه آنها ولايت تكويني داشتند و در جهان تأثير مي گذاشتند.
حتي ايشان صراحت دارد و مي گويد:
و قد يكون إحياء الموتي علي يد أتباع الأنبياء كما وقع لطائفة من هذه الأمة.
چه بسا أولياء و علماء و بزرگان أهل سنت مي توانند مرده را زنده كنند، مانند زنده كردن مردگان توسط أتباع أنبياء.
النبوات لإبن تيمية، ص 213
يعني اگر يكي از دوستان آقاي إبن تيميه مرده اي را زنده كند، هيچ اشكالي ندارد، ولي اگر اين قضيه از ائمه (عليهم السلام) صورت بگيرد و در كتاب هاي شيعه از اين موارد نسبت به ائمه (عليهم السلام) ذكر شود، آسمان به زمين مي آيد و هزاران فحش و جسارت نسبت به شيعه مي گويند.
إبن تيميه كتابي دارد به نام الجواب الصحيح و در جلد 4، صفحه 17 صراحت دارد:
إحياء اموات توسط خيلي از أنبياء و بسياري از صالحين صورت گرفته است.
هم چنين در كتاب النبوات، صفحه 32 مي گويد:
و نحن لا نحس من أنفسنا عجزا أن إبراء الأكمه و الأبرص و إحياء الموتي و نحو هذه الأمور.
ما (إبن تيميه و وهابي ها) خودمان را عاجز نمي دانيم و اين توانايي را داريم كه كور مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسي ] را شفا بدهيم و مردگان را زنده كنيم و مانند اين امور را انجام بدهيم.
يعني من هم مي توانم مانند حضرت عيسي (عليه السلام) كور مادرزاد و مبتلايان به بيماري برص را شفا بدهم و مرده را زنده كنم!!!
كتاب النبوات إبن تيميه در نرم افزار الجامع الكبير و مكتبة الشاملة آقايان أهل سنت وجود دارد.
بينندگان عزيز! مقداري انصاف داشته باشيد. اين يك بام و دو هوا نيست، بلكه يك بام و بيست هوا است. در جايي كه كراماتي از بزرگان خودشان نقل مي كنند، هيچ اشكالي ندارد و «و نحن لا نحس من أنفسنا عجزا»، ولي اگر هم چنين چيزي از امام صادق (عليه السلام) باشد و از امام باقر (عليه السلام) يا از أمير المؤمنين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) باشد، هفت آسمان را بر سر شيعه ويران مي كنند و شروع مي كنند به گفتن چرنديات.
* * * * * * *
آقاي محسني
آيا وهابيون نسبت به صحابه، نسبت ولايت تكويني را قائل هستند؟
استاد حسيني قزويني
اين رشته سر دراز دارد و اگر ما بخواهيم وارد شويم، مثنوي هفتاد من كاغذ مي شود. من فقط نمونه هايي را اشاره مي كنم:
نمونه هايي از ولايت تكويني در صحابه
نمونه اول:
آقاي إبن كثير دمشقي سلفي كه از ليدرهاي وهابيت است، در كتاب البداية و النهاية، جلد 6، صفحه 291 نقل مي كند:
كنا في الصفة عند رسول الله صلي الله عليه و سلم، فأتته امرأة مهاجرة و معها إبن لها قد بلغ، فأضاف المرأة إلي النساء و أضاف إبنها إلينا، فلم يلبث أن أصابه وباء المدينة، فمرض أياما ثم قبض، فغمضه النبي صلي الله عليه و سلم و أمر بجهازه، فلما أردنا أن نغسله قال: يا أنس! ائت أمه، فأعلمها، فأعلمتها، قال: فجاءت حتي جلست عند قدميه، فأخذت بهما ثم قالت: اللهم إني أسلمت لك طوعا و خلعت الأوثان، فلا تحملني من هذه المصيبة ما لا طاقة لي بحمله، قال: فوالله! ما انقضي كلامها حتي حرك قدميه و ألقي الثوب عن وجهه و عاش، حتي قبض الله رسوله صلي الله عليه و سلم و حتي هلكت أمه.
ما در صفه در نزد رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بوديم. يكي از زنان مهاجر كه از مكه به مدينه هجرت كرد، با پسرش كه نزديك به سن بلوغ بود آمده بود. اين زن به جمع زنان پيوست و اين پسر هم به جمع مردان پيوست. بيماري وبا آمد و چند روزي مريض شد و اين پسر از دنيا رفت. پيامبر (صلي الله عليه و سلم) دستور داد تا او را آماده دفن كنند. ما آماده غسل دادن او شديم و پيامبر (صلي الله عليه و سلم) فرمود: خبر فوت اين پسر را به مادرش بدهيد. رفتند به آن زن گفتند و آن زن آمد بر سر جنازه پسرش و گفت: خدايا! من هجرت كرده ام و آرزها داشتم و بتها را رها كردم و آمدم، اين پسر هم تنها فرزندم است، مصيبتي كه طاقتش را ندارم، بر من تحميل نكن. كلام اين زن تمام نشده بود كه ديديم پاهاي اين پسر حركت مي كند و پارچه را از روي صورتش كنار زد و بلند شد. او تا مدت ها بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و تا بعد از رحلت مادرش زندگي كرد.
يعني اين خانم صحابه مهاجره، با يك اراده، فرزند مرده اش را زنده مي كند.
نمونه دوم:
در كتاب مجموع فتاوي إبن تيميه، جلد 11، صفحه 281 مي گويد:
مردي نخعي از صحابه داشت مي رفت و در وسط راه الاغش افتاد مرد. دوستانش گفتند: بار الاغ خود را الاغ هاي ما بگذار. آن شخص قبول نكرد و خودش با يك اراده تكويني، الاغش را زنده كرد و رفت.
اينها هيچ اشكالي ندارد.
نمونه سوم:
در رابطه با صلة بن أشيم مي گويند:
در يكي از غزوات، اسبش كشته شد و از بين رفت. بعضي گفتند ما حاضريم به تو كمك كنيم. او قبول نكرد و آمد از دُم اسب گرفت و گفت: اي اسب! به إذن خدا زنده شو! اين اسب مرده هم به إذن خدا زنده شد و او هم سوار بر آن شد و رفت.
مجموع فتاوي لإبن تيميه، ج 11، ص 281
نمونه چهارم:
نقل كرده اند:
در يكي از غزوات آمدند و مراجعه كردند و ديدند آب مفصلي جاري مي شود كه نمي توانند از آن ردّ شوند. آقاي علاء بن زياد كه صحابه پيامبر (صلي الله عليه و سلم) بود، با ولايت تكويني كه داشت، اراده كرد و تمام مردم از روي آب عبور كردند بدون اين كه پاي آنها خيس شود.
اين مطلب را إبن كثير دمشقي نقل مي كند و مي گويد:
فهذا أبلغ من ركوب السفينة، فإن حمل الماء للسفينة معتاد و أبلغ من فلق البحر لموسي، فإن هناك انحسر الماء حتي مشوا علي الأرض، فالمعجز انحسار الماء و ها هنا صار الماء جسدا يمشون عليه كالأرض.
اين معجزه اي كه از اين صحابه سر زده، از معجزه حضرت نوح (عليه السلام) بالاتر است. زيرا حركت كشتي در آب يك أمر عادي است. اين معجزه از شكافته شدن رود نيل براي حضرت موسي (عليه السلام) بالاتر است؛ زيرا در آنجا آب كنار رفت تا مردم بر روي زمين راه بروند، ولي در اينجا آب به صورت يك جسد و زمين در آمد و مردم بر روي آن راه رفتند.
البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 6، ص 290
اينها هيچ اشكالي ندارد، ولي اگر ما بگوييم كه مثلاً امام صادق (عليه السلام) با يك دعا، يك بيمار را شفا داد يا يك گرفتاري را نجات داد، بايد هفت آسمان بر سر شيعه خراب شود و آقاي قِفاري هم بگويد امام صادق (عليه السلام) بيزار است از اينها.
* * * * * * *
سؤالات بينندگان
سؤال 1 :
آيا شيعه صفوي با شيعه عصر حاضر ما فرقي دارد؟
جواب 1 :
تقسيم بندي شيعه به شيعه علوي و صفوي، از ترفندهاي استعمار و دشمنان شيعه بوده و هر كس، در هر مقامي، با هر موقعيتي، اگر بحث شيعه علوي و صفوي را مطرح كند، ما او را عامل استعمار و دشمنان شيعه و اسلام مي دانيم. اينها دنبال اين هستند كه فرهنگ شيعه را به بهانه هاي مختلف زير سؤال ببرند. اين آقايان كه اين همه در خطبه هاي نمازهاي جمعه دَم از صفوي مي زنند كه چنين و چنان كرد، همين جنايات بي شرمانه اي كه عبد الرحمن خان را بگويند كه در افغانستان انجام داد و مصادف بود با دوران صفوي ها در ايران، 62٪ از شيعيان افغان را قتل عام كرد و اين بي وجدان و بي شرف، تمام زنان شيعه را به عنوان غنائم جنگي تصرف كرد و به عنوان كنيز فروخت؛ حتي به كشورهاي غربي و بيگانه و كشورهاي آسياي ميانه. چرا يك بار هم اين آقايان نمي آيند از جناياتي كه عبد الرحمن خان در همين افغانستان انجام داد و اين همه جنايت كرد و شيعيان را از سراسر افغانستان جمع كرد و در وسط قرار داد تا اطرافش كوه باشد تا هر غلطي خواستند، اطراف كوه بتوانند عليه شيعه انجام بدهند. اگر واقعاً بنا است كه تندروي ها مورد نقد قرار بگيرد، اين را هم بگوييد. إن شاء الله اگر بنا باشد دوران صفوي را نقد كنيم، هم امتيازات دوران صفوي را بررسي مي كنيم و هم نقاط ضعف شان را و بدهكار و وامدار كسي نيستيم و از هر كسي انتقاد داشته باشيم، اين حرّيت و مردانگي را داريم و اينجا بيان مي كنيم. ولي آقايان فكر مي كنند كه ما فقط فلان شبكه را نقد مي كنيم؛ خير. ما در شبكه سلام هم كه بوديم، برنامه هاي صدا و سيما جمهوري اسلامي ايران را نقد مي كرديم و حتي درباره سريال مسافر ري، مقاله مفصلي نوشتيم كه الآن هم روي سايت است. براي ما فرقي نمي كند كه كدام شبكه باشد؛ وابسته به سازمان سيا باشد يا به صهيونيست باشد يا به جمهوري اسلامي ايران باشد يا به شيعيان باشد. ما تكليف داريم:
إذ ظهرت البدع في أمتي، فليظهر العالم علمه؛ فمن لم يفعل فعليه لعنة الله.
چون بدعت ها آشكار شوند در أمت من، عالم بايد علم خود را آشكار كند؛ هر كس اين كار را نكند، لعنت خدا بر او باد.
الكافي للشيخ الكليني، ج 1، ص 54 ـ وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) للحر العاملي، ج 16، ص 269
يعني اگر ما بخواهيم موضع گيري نكنيم، گرفتار لعنت خدا خواهيم شد. لذا اگر بنا شد وارد بحث صفويه شويم، اين مردانگي را داريم كه هم نقاط مثبت و هم نقاط ضعف آنها را بيان خواهيم كنيم. ولي اين كه امروز بعضي ها مطرح مي كنند، درد اينها درد تشيع صفوي و علوي نيست، بلكه درد و مرض آنها اين است كه شيعه را در سطح بين المللي مخدوش كنند.
* * * * * * *
سؤال 2 :
1. نظر شما در مورد جدايي دين از سياست چيست؟
2. چرا بعضي از علماء و مجتهدين مخالفت مي كنند؟ مثلاً در شبكه هايي مي بينيم كه يك روحاني موافق است و يك روحاني مخالف است.
3. در شرايط كنوني جهان، روشن كردن شيعيان بهتر از هدايت كردن أهل سنت نيست؟
جواب 2 :
1. جدايي دين از سياست، يعني جدايي قرآن از دين. از اول تا آخر قرآن، آياتي درباره جهاد و حدود و ديات دارد و رواياتي هم داريم در رابطه با تأسيس حكومت. جدايي دين از سياست يا همان نظريه سكولاريسم، كار دشمنان اسلام است. همان طور كه مرحوم آيت الله كاشاني (ره) فرمودند:
ديانت ما عين سياست ماست و سياست ما عين ديانت ماست.
2. بعضي ها از آيات و روايات به گونه اي استفاده مي كنند و ديگران نمي توانند استفاده كنند. در حقيقت اين اجتهاد است و راه اجتهاد هم باز است و حق نداريم نسبت به كساني كه موافق هستند اعتراض كنيم و هم چنين نسبت به مخالفين. ما موظف هستيم نسبت به نظرات مرجع تقليدمان كه در قيد حيات است و از او تقليد مي كنيم، مطيع باشيم و مطابق دستورات او حركت كنيم و فرداي قيامت هم از ما سؤال نمي كنند كه چرا فرداي قيامت به فتواي صاحب جواهر (ره) و شيخ طوسي (ره) عمل نكردي. آنچه كه امام صادق (عليه السلام) براي هر شيعه معين كرده، عمل كردن به فتواي مجتهد زنده اي است كه با آن شرايط از او تقليد مي كند.
3. پاسخ دادن به شبهات، خودش بهترين روشنگري است. الآن شبهاتي است كه از در و ديوار مي بارد و نزديك به 40 هزار سايت وهابي و 300 ماهواره وهابي شبانه روز عليه شيعه شبهه افكني مي كنند و كتاب هايي با تيراژ 10 ميليوني چاپ مي كنند و به صورت رايگان در اختيار مردم قرار مي دهند و جزوات پخش مي كنند. اگر بنا باشد امروز ما يك مصداق براي واجب عيني و تعييني و تعيني و فوري معين كنيم، پاسخ به شبهات است؛ چون همه چيز در پاسخ به شبهات هست.
* * * * * * *
سؤال 3 :
1. در قضيه جاري شدن حدّ توسط أمير المؤمنين (عليه السلام) بر وليد كه شراب خورده بود و در حالت مستي به نماز ايستاده بود، وهابي ها مي گويند:
وقتي أمير المؤمنين (عليه السلام) مي خواست حدّ را جاري كند، شلاق را به امام حسن (عليه السلام) دادند تا او بزند و امام حسن (عليه السلام) هم مقداري معطل كردند و خود أمير المؤمنين (عليه السلام) شلاق را به دست گرفت و به امام حسن (عليه السلام) فرمود: «به خدا قسم كه تو ترسيدي» و خودش حدّ را جاري كرد.
آيا اين قضيه صحت دارد و در تاريخ شيعه و سني آمده است؟ من شنيده ام كه در كتب أهل سنت آمده است.
2. آيا مي توانيد سندهايي را كه بيان مي كنيد، زيرنويس كنيد؟
جواب 3 :
1. خير، اين دروغ است و اين ارتباط نادرستي كه بين امام حسن (عليه السلام) يا امام حسين (عليه السلام) با أمير المؤمنين (عليه السلام) نقل مي كنند، فقط در راستاي فرهنگ و سياست بني أميه است تا موقعيت أمير المؤمنين (عليه السلام) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) را زير سؤال ببرند. اگر راست مي گويند، يك مدرك يا سندي ارائه بدهند تا ما براي بينندگان بخوانيم و نقد كنيم. در كتب أهل سنت خيلي چيزها آمده است. اين إفترائات را در زمان بني أميه به أمير المؤمنين (عليه السلام) نسبت دادند. حتي نسبت به جنگ جمل مي گويند كه أمير المؤمنين (عليه السلام) به امام حسن (عليه السلام) اعتراض كرد. همه اينها چرندياتي است كه در زمان بني أميه ـ اين شجره ملعونه در قرآن ـ جعل شده و در لابه لاي كتاب ها آمده است.
2. اين برنامه ها بعداً به صورت تايپ شده، روي سايت شبكه جهاني ولايت ـ www.velayattv.com و مؤسسه تحقيقاتي حضرت وليعصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) ـ www.valiasr-aj.com قرار مي گيرد.
چون من نمي دانم چه سؤالي قرار است بينندگان عزيز بپرسند، لذا آدرس هايي كه مي دهم، اتاق فرمان نمي تواند اين آدرس ها را سريعاً زيرنويس كند.
* * * * * * *
سؤال 4 :
شب اول قبر، أمير المؤمنين (عليه السلام) به فرياد ما خواهد رسيد إن شاء الله. آيا 13 تن از معصومين (عليهم السلام) هم همين طور هستند؟
جواب 4 :
آنچه كه محرز است، ائمه (عليهم السلام) و أمير المؤمنين (عليه السلام) و نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) به هنگام احتضار مي آيند. در آن شعري كه از أمير المؤمنين (عليه السلام) نقل شده است:
يا حارث همدان! من يمت يرني من مؤمن أو منافق قبلا
در فارسي هم اين گونه سروده اند:
اي كه گفتي «فمن يمت يرني» جان فداي كلام دلجويت
كاش روزي هزار مرتبه من مردمي تا بديدمي رويت
اين كاملاً محرز است كه به هنگام قبض روح، ائمه (عليهم السلام) حاضر مي شوند و روايات صحيحي در اين زمينه داريم؛ در كافي و كتاب هاي ديگر. علامه شبر (ره) كتابي دارد به نام حق اليقين و من به همه دانشجويان و أهل علم و طلاب توصيه مي كنم كه اين كتاب را بخوانند. در جلد دوم اين كتاب كه مربوط به عالم برزخ است، مفصل روايات را آورده و در آخرش هم جمع بندي كرده است. هم چنين كتاب منازل الآخره مرحوم شيخ عباس قمي (ره) اين قضايا را آورده است. ولي اين كه در شب اول قبر كدام يك از ائمه (عليهم السلام) مي آيند، بحث ديگري است.
* * * * * * *
سؤال 5 :
بنده سال هاست كه در تاريخ اسلام مطالعه مي كنم. الآن قرن 21 است. اتفاقي كه ديروز افتاده، امروز آن را بزرگ مي كنند و مفهومش عوض مي شود. شما كتاب ها را جلوي خودتان مي گذاريد و دنبال لغاتي مي گرديد و سر يك موضوعي بحث مي كنيد. مثلاً در آن موقع، خيلي از اينها آدم هاي شوخي بودند و «يك نفر به ديگري گفته اگر فلان كار را بكنم چه مي شود؟ ديگري به او گفته است كه برو بمير» و چون او گفته برو بمير، او كافر مي شود؟! به خدا اين راه و رسم دين نيست. أكثريت در آن موقع بي سواد بوده اند. دين را نمي توان بر مبناي صحبت هايي كه چند نفر بي سواد گفته اند قرار داد كه مثلاً فلان بن فلان چه گفته است. اين مسائل را اين قدر بزرگ نكنيم و به جاي آن بچسبيم به موضوعات اساسي دين. به خدا اينها بيشتر به جوك شبيه است و خنده آور است. اين مسائل مردم را دين زده مي كند. اين كه فلان بن فلان به فلاني مطلبي را گفته است، رها كنيد؛ اينها در شأن شما نيست. درباره مسائل اخلاقي صحبت كنيد و برنامه هاي اخلاقي بگذاريد.
جواب 5 :
شما اگر اول برنامه هاي ما را نگاه كنيد، ما هر شب سخنراني اخلاقي بزرگاني مانند حضرت آيت الله العظمي مكارم شيرازي و حجت الإسلام و المسلمين محدثي را پخش مي كنيم و هم چنين برنامه اي براي خانواده ها تحت عنوان بر بام آسمان پخش مي كنيم و حتي از اين مي ترسيم كه بينندگان اعتراض كنند كه أكثر برنامه هاي شما اخلاقي شده است. ولي ظاهراً شما برنامه هاي ما را مشاهده نمي كنيد. ما هم بحث هاي اخلاقي داريم و هم بحث هاي تفسيري و علمي و پاسخ به شبهات و خانواده.
* * * * * * *
سؤال 6 :
آيا به نام شبكه شيعي، كسي اجازه دارد بگويد: «مردم حق هيچ نوع قيامي را ندارند تا اين كه خود حضرت تشريف بياورند»؟ يعني اين كه مردم در خانه خود بنشينند و منتظر ظهور فرج باشند. اين از كجاست؟ چه كسي هم چنين عقيده اي را قبول دارد؟ مگر قرآن نمي فرمايد:
وَ لَا تَرْكَنُوا إِلَي الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ
هرگز نبايد با ظالمان، همدست و دوست باشيد، وگرنه آتش كيفر آنان شما را خواهد گرفت.
سوره هود / آيه 113
معصوم (عليه السلام) هم مي فرمايد:
كونوا للظالم خصما و للمظلوم عونا.
دشمن ظالم و ياور مظلوم باشيد.
پس اين ادعاي او، مطابق با گفتار قرآن و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و معصومين (عليهم السلام) نيست. بلكه مي توان گفت كسي كه هم چنين كاري را انجام مي دهد، همان كار معاويه را تكرار مي كند. او قرآن را بالاي نيزه كرد و به نفع خودش استفاده كرد و مردم را گول زد و اين هم به نام أهل بيت و به نام شبكه شيعه، تيشه به ريشه دين مي زند.
جواب 6 :
به جواب سؤال 8 رجوع شود.
* * * * * * *
سؤال 7 :
آيا در جنگي كه بين ايران و اعراب بود، خليفه دوم سخن از اين داشتند كه «امروز جنگ بين اسلام و كفر نيست، جنگ بين عرب و عجم است»؟ آيا اين حرف صحت دارد؟
جواب 7 :
خير، صحت ندارد. آدم بايد اين مردانگي را داشته باشد كه نسبت به مخالف خود دروغ نگويد. بعضي ها شروع مي كنند به نقد كردن و از 10 حرفي كه مي زنند، 8 حرف دروغ مي زنند. أمير المؤمنين (عليه السلام) فرمود:
أحبب حبيبك هونا ما عسي أن يكون بغيضك يوما ما و أبغض بغيضك هونا ما عسي أن يكون حبيبك يوما ما.
در دوستي با دوست مدارا كن، شايد روزي دشمن تو گردد و در دشمني با دشمن نيز مدارا كن؛ زيرا شايد روزي دوست تو گردد.
نهج البلاغه، كلمات قصار 268
در دشمني با كسي، اعتدال داشته باشيد و إفراط و تفريط نداشته باشيد.
* * * * * * *
سؤال 8 :
در راستاي فرمايشي كه آن برادرمان فرمودند، يكي از شبكه هاي شيعي، همه چيز را از امام صادق (عليه السلام) نقل مي كنند كه فرمودند:
در خانه ها بنشينيد و قيام نكنيد.
و متأسفانه اين شبكه به ولايت فقيه هم توهين مي كند.
جواب 8 :
بله، آقا امام صادق (عليه السلام) فرمودند:
كونوا أحلاس بيوتكم.
جامع أحاديث الشيعة للسيد البروجردي، ج 13، ص 73
ولي در چه زماني؟ زماني كه أبو مسلم خراساني از طرفي و افراد ديگر از طرف ديگر مي خواستند به نام دين و به نام دفاع از أهل بيت (عليهم السلام)، همان جنايات بني أميه را در غالب ديگري إحياء كنند.
امام صادق (عليه السلام) اين مطلب را هم فرموده است:
اگر كسي بخواهد به حق، در برابر حكومت جائر قيام كند، هزينه جهادش را من تقبل مي كنم.
اگر بنا است كه به سخن امام صادق (عليه السلام) گوش كنيم، حضرت اين سخن را هم فرموده است. هم چنين در رابطه با زيد كه قيام كرد، آن همه روايات در مدح جناب زيد آمده است. اينها يك سري حرف هاي بي اساسي است كه اين آقايان مي زنند و در حدّ آن نيستند كه بخواهند هم چنين اظهار نظري بكنند. بعضي از افراد ناپخته و نادرست از انجمن حجتيه كه افراد انحرافي در آنها نفوذ كرده بود، مي گفتند «شما حرف نزنيد و به فساد كمك كنيد تا امام زمان (عليه السلام) بيايد». اگر امام زمان (عليه السلام) بيايد، گردن شما را هم مي زند. امام زمان (عليه السلام) مي آيد، در صورتي كه جهان آمادگي داشته باشد. همين بيداري اسلامي كه در منطقه ايجاد شده و شرق و غرب جهان را فرا گرفته، إن شاء الله شايد همين از علائم ظهور باشد و يكي از علائم ظهور، بيداري عموم مردم است و اين بيداري ها فقط ارتباط به جهان اسلام ندارد و در جهان غير اسلام هم اين بيداري ها انجام خواهد شد.
* * * * * * *
سؤال 9 :
1. در رابطه با إستيذان أبو بكر از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) براي دفن در كنار آن حضرت، اگر به اعتقاد آنها از مرده چيزي را خواستن و صحبت كردن با مرده عبث است، چطور خليفه اول هم چنين صحبتي را كرده و گفته از رسول الله (صلي الله عليه و آله) كه از دنيا رفته است، إذن بگيريد؟
2. بحث شيعه صفوي و شيعه علوي را مرحوم دكتر شريعتي آورده و مباحثي را مطرح كرده كه شما بهتر در جريان هستيد و مسئله، ادعاي تشيع از زمان صفويه نيست. گفتار دكتر شريعتي اين بود كه در زمان صفويه به فرعيات بيشتر پرداختند تا اصول تشيع.
3. از أهل منبر شنيده ام كه يكي از صحابه از رسول الله (صلي الله عليه و آله) سؤال كرد:
شما با شيطان نفس خودت چه كردي؟
حضرت فرمودند:
من آب توبه بر سر او ريختم و او مسلمان شد.
آيا اين سنديت دارد؟ اگر سنديت دارد، اسنادش را ذكر بفرماييد.
جواب 9 :
1. «به شتر گفتند: گردنت كج است، گفت: كجايم راست است».
سؤال زيبايي است. البته عزيزان اين را بدانند كه أهل سنت در اين زمينه، كاملاً مخالف با وهابي ها هستند. اين كه در مورد نبي مكرم (صلي الله عليه و آله) و صالحين و بزرگان مي شود به آنها توسل كرد و آنها را بين خود و خدا شفيع قرار داد، أهل سنت كاملاً اين قضيه را قبول دارند.
2. ما تابع هيچ كس نيستيم و چه شريعتي و چه غير شريعتي، حرف هاي نادرستي را كه زده اند، ما محكوم مي كنيم. مرحوم علامه شهيد مطهري (ره) كتاب مفصلي دارد كه آثار دكتر شريعتي را نقد عالمانه كرده و حتي اسلام شناسي دكتر شريعتي را زير برده و مي گويد اسلام شناسي نيست، اسلام سرايي است. آقاي شريعتي تحصيل كرده دانشگاه سوربُن فرانسه بود و أكثر اساتيدش از يهوديان بودند. يك سري مطالبي از آنها فراگرفته بود و نسبت به مراجع عظام تقليد جسارت زيادي داشت و نسبت به علامه مجلسي (ره) اهانت هاي گستاخانه اي داشت و خود امام خميني (ره) هم نسبت به ايشان برخوردهاي تندي داشتند. حتي ايشان قبل از آخرين سفرش كه به فرانسه داشت، خود آيت الله خزعلي نقل مي كرد كه در جلسه اي كه من بودم و شهيد مطهري (ره) و ديگران، بنا شد كه ايشان اين لغزش هايي كه در كتاب هايش هست را برگردد و اصلاح كند. ولي توفيق حاصل نشد و از دنيا رفت.
كساني كه بحث شيعه علوي و صفوي را مطرح مي كنند، آگاهانه يا ناآگاهانه، حرف استعمار را مطرح مي كنند و حرف دشمنان اسلام را از زبان شيعه مطرح مي كنند. وگرنه بحثي به نام شيعه صفوي و شيعه علوي نداريم. ما يك شيعه داريم كه برخاسته از غدير است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در حدود 40 روايت فرمود:
يا علي! أنت و شيعتك هم الفائزون.
يا علي! أنت و شيعتك في الجنة.
يا علي! تأتي أنت و شيعتك يوم القيامة راضين مرضيين.
ما يك شيعه اي مي شناسيم كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در حق أمير المؤمنين (عليه السلام) و أهل بيت (عليهم السلام) بيان كرده اند.
3. اگر مراجعه كنيد به كتاب هاي أهل سنت، مخصوصاً كتاب مجمع الزوائد و منبع الفوائد علامه هيثمي، در جلد 8، صفحه 225 و در صحاح أهل سنت هم زياد آمده است كه از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) سؤال كردند:
آيا تو هم شيطان داري؟ فرمود:
نعم و لكن الله أعانني عليه فأسلم.
بله، من هم شيطان دارم، ولي خداوند مرا كمك كرد و شيطان من به دست من مسلمان شد.
صحيح مسلم لمسلم بن حجاج النيشابوري، ج 8، ص 139 ـ مسند احمد للإمام احمد بن حنبل، ج 6، ص 115 ـ البداية و النهاية لإبن كثير الدمشقي، ج 1 ص 73 ـ تحفة الأحوذي للمباركفوري، ج 4، ص 282 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 6، ص 18 ـ الإصابة في تمييز الصحابة لإبن حجر العسقلاني، ج 1، ص 177 ـ سنن الدارمي، ج 2، ص 320 ـ سنن الترمذي، ج 2، ص 319 ـ سنن النسائي، ج 7، ص 72 ـ المستدرك علي الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج 1، ص 229 ـ شرح سنن النسائي لجلال الدين السيوطي، ج 7، ص 70 ـ السنن الكبري للنسائي، ج 5، ص 287 ـ صحيح إبن خزيمة، ج 2، ص 149 ـ صحيح إبن حبان، ج 14، ص 326 ـ المعجم الأوسط للطبراني، ج 4، ص 67 ـ المعجم الكبير للطبراني، ج 7، ص 309 ـ التمهيد لإبن عبد البر، ج 23، ص 351 ـ تمهيد الأوائل و تلخيص الدلائل للباقلاني، ص 493 ـ تفسير الرازي، ج 1، ص 82 ـ تفسير البحر المحيط لأبي حيان الأندلسي، ج 6، ص 129 ـ الدر المنثور لجلال الدين السيوطي، ج 6، ص 17 ـ التاريخ الكبير للبخاري، ج 4، ص 239 ـ تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج 30، ص 305 ـ أسد الغابة في معرفة الصحابة لإبن الأثير الجزري، ج 2، ص 398 ـ كنز العمال للمتقي الهندي، ج 11، ص 413
* * * * * * *
* * * * * * *
* * * * * * *
««« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»