2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
پاسخ به شبهات غدير
کد مطلب: ٥٥٩٥ تاریخ انتشار: ٢٣ آذر ١٣٨٧ تعداد بازدید: 6241
سخنراني ها » پاسخگویی به شبهات
پاسخ به شبهات غدير

نیامدن نام امیرالمؤمنین در قرآن، ارتداد صحابه در کتب معتبر اهل سنت، علت عدم قیام امیرالمؤمنین
پاسخ به شبهات 87/09/23

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 23/ 09/ 87

پاسخ به سؤالات

توجه: سؤالات حضار، از طرف مجري برنامه، آقاي محسني ارائه مي شود و استاد حسيني قزويني نيز به آنها پاسخ مي دهد.

سؤال:

شما مي گوييد حضرت علي (عليه السلام) مانند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و آنقدر اميرالمؤمنين (عليه السلام) را تعريف مي كنيد.

چرا اين حديث در قرآن نيامده، جانشينان و اوصياء ديگر پيامبران كه در قرآن هست، چرا نامي از اين جانشين آخرين پيامبر در قرآن نيست، اين را بيان بفرمائيد.

استاد حسيني قزويني

بنده قبل از آنكه به سوالات جواب بدهم، يك نكته اي را اشاره كنم:

آدرس هايي را كه بنده از روايات، احاديث و اقوال علماء مي دهم، معمولا مصدر ما، 2 نرم افزار شيعه و سني است. در مصدر شيعه، به نرم افزار مكتبه اهل بيت (عليهم السلام) مراجعه مي كنيم كه حدود چهار هزار كتاب از شيعه و سني درباره حديث، تاريخ، تفسير و لغت، در اين نرم افزار وجود دارد. امتياز اين نرم افزار اين است كه همه كتاب هايي كه در اين نرم افزار آدرس داده اند، در داخل كشور جمهوري اسلامي ايران پيدا مي شود. مصدر دوم، نرم افزار مكتبه شامله است كه توسط برادران اهل سنت تهيه شده است. در اردن تهيه شده و عمدتا در كشورهاي عربي، در عربستان سعودي و غيره، اين برنامه پخش شده و در اينترنت هم قرار داده شده و تكثيرش هم مجاز است.

بنده، جديدترين نرم افزاري كه از مكتبه شامله دارم، با مقدار اضافاتي از كتب شيعه، كه دوستانمان در قم انجام داده اند، حدود هشتاد هزار جلد كتاب در يك نرم افزار شده است. امتياز اين نرم افزار اين هست كه توسط برادران اهل سنت نوشته شده و كتاب ها، دقيقا هماني است كه آقايان اهل سنت مي خواستند. ولي دو اشكال اساسي دارد:

اشكال اول:

اين چاپ هايي كه در مكتبه شامله هست، غالبا در ايران نيست. گاهي مثلا مي گوييم صحيح بخاري، ج7، ص300 و حال آنكه در مكتبه شامله، ج2، ص1450 است. اگر عزيزان بعضي وقت ها آدرسي كه ما خدمتشان عرض كرديم و نوشتند و در مراجعه، با مشكل مواجه شدند، اين بر مي گردد به اختلاف نسخه ها.

بنده خودم، حدود 6 يا 7 دوره با چاپ هاي مختلف از صحيح بخاري و مسلم دارم. البته معمولا همان نسخه اي را كه در مكتبه شامله هم هست، براي آدرس اساسي به اين مراجعه مي كنم و براي شماره حديث، به صحيح بخاري و صحيح مسلم يك جلدي كه اخيرا در بيروت به صورت رنگي هم چاپ شده مراجعه مي كنم.

اشكال دوم:

اينكه يا تعمّد داشتند و يا نه - ان شاء الله حمل بر صحت كنيم و بگوييم اشتباه تايپي بوده - ، بعضا مطالبي كه مربوط به اهل بيت (عليهم السلام) ، اميرالمؤمنين (عليه السلام) است، تكه هايي از حديث، يا غلط تايپ شده و يا حذف شده يا چيزي اضافه شده است. مثلا در صحيح بخاري در بعضي از چاپ ها، عبارتي كه تقريبا يك جسارتي به خليفه دوم هست در رابطه با تحريم متعه، مثلا در چاپ دار الكتب الاسلاميه بيروت آمده كه:

قال محمد (بن اسماعيل بخاري): يقال: انه عمر.

مراد از روايت: و قال الرجل برأيه ما شاء، عمر بن خطاب است.

ولي در7، 8 چاپ ديگر آمده اند عبارت: «قال محمد: يقال: انه عمر» را حذف كرده اند، اگر آقايان به سايت ما مراجعه كنند، اين تحريفات در آنجا آمده است.

درباره با همين تحريف، حدود يك هفته قبل، از ما سوال كرده بودند:

آيا در كتاب صحيح بخاري و مسلم كه جديدا چاپ شده، تحريف يا تغييري صورت گرفته يا نه؟

ما آمديم صفحه تحريف شده در چاپ جديد صحيح بخاري را اسكن كرديم و روي سايت گذاشتيم و همان صفحه تحريف شده را در 4، 5 نسخه ديگر كه تحريف نشده بود هم اسكن كرديم و روي سايت گذاشتيم كه ديگر هيچ راه انكار و توجيه و تأويل براي كسي باقي نمي ماند.

جواب:

اين سؤال، يكي از اساسي ترين اشكالاتي است كه امروز هم اهل سنت و هم وهابيت از شيعه دارند:

اگر چنانكه شما (شيعه) مي گوييد حضرت علي (عليه السلام) به عنوان خليفه و جانشين است، چرا نام او در قرآن نيامده است؟

ما از اين آقايان سوال مي كنيم:

آيا نام آقاي ابوبكر در قرآن آمده است؟ نام آقاي عمر و عثمان در قرآن آمده است؟

شما (اهل سنت) كه قاطعانه، هزار بار قسم مي خوريد كه آيه شريفه:

ثاني اثنين اذ هما في الغار (سوره توبه/آيه40)

درباره ابوبكر صادر شده است، اين را از كجا (و به چه علت) مي فرماييد؟

اين از ضروريات عقائد اهل سنت است كه اين آيه درباره ابوبكر نازل شده است.

مثلا آقاي قرطبي ادعاي اجماع مي كند و در ذيل اين آيه شريفه مي گويد:

و من أنكر أن يكون أبو بكر رضي الله عنه صاحب رسول الله صلي الله عليه و سلم فهو كافر، لأنه رد نص القرآن.

هر كس بگويد ابوبكر صاحب و همراه پيامبر نيست، كافر است؛ چون نصّ قرآن را ردّ كرده است.

تفسير القرطبي، ج8، ص146

اين را از كجا مي فرماييد كه نص قرآن درباره ابوبكر است؟ و ده ها آيات ديگري كه شما درباره ابوبكر گفتيد، اين را از كجا آورديد؟ ما هم از همان راهي كه شما مي فرمائيد، استفاده مي كنيم كه نام علي بن ابي طالب (عليه السلام) هم در قرآن آمده است. درباره آيه شريفه:

إنما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون (سوره مائده/آيه55)

شما چه مي فرمائيد؟ بزرگان اهل سنت، همه اعتراف دارند بر اينكه اين آيه درباره حضرت علي (عليه السلام) نازل شده است. جالب اينكه آقاي عضد الدين ايجي - متوفاي 756 هجري و از بنيانگذاران علم كلام اهل سنت - مي گويد:

و أجمع أئمة التفسير أن المراد علي.

پيشوايان علم تفسير، اجماع دارند بر اينكه اين آيه درباره علي است.

اين را نقل مي كند و رد هم نمي كند.

المواقف للإيجي، ج3، ص601

همين تعبير را آقاي تفتازاني در شرح مقاصد دارد. آقاي قوشجي در شرح تجريد دارد.

جالب اينكه آقاي آلوسي سلفي وهابي در كتاب تفسير روح المعاني مي گويد:

و غالب الأخباريين علي أنها نزلت في علي كرم الله تعالي وجهه.

غالب حديث شناسان بر اين عقيده اند كه اين آيه در حق علي نازل شده است.

تفسير الآلوسي، ج6، ص167

گاهي نام يك شخص با صراحت گفته مي شود و راه توجيه باز است. مگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نفرمود:

انا مدينه العلم وعلي بابها

اهل سنت مي گويند:

مراد از علي، صفت براي باب است. يعني من شهر علمم و بلند (علي و أعلي) است درب او.

اگر شما اين را به يك كلاه نمدي و يك چوپان بگوييد، به ريش شما مي خندد. در اينجا اينگونه توجيه مي كنند، ولي رواياتي را آقايان جعل كردند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

انا مدينه العلم و علي بابها و ابوبكر حيطانها و عمر سقفها و معاويه حلقتها

من شهر علمم، علي درب اوهست، ابوبكر ديوارهاي اوهست، عمر سقف او هست، معاويه حلقه در آن است.

اينها را مي خواهيد چكار كنيد؟ آيا مي توانيد اينها را توجيه كنيد؟ يا نه، فقط توجيهتان درباره روايات فضائل اميرالمؤمنين (عليه السلام) است؟

البته ما از اين شبهه، حدود 8 جواب داديم. من به همين مقدار اكتفا مي كنم و فقط يك نكته را توضيح بدهم:

قرآن بدون هيچ شك و ترديدي:

تبيانا لكل شئ : بيانگر تمام چيزهاست. (سوره نحل/آيه89)

و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين: هيچ تر و خشكي نيست، مگر اينكه در قرآن هست. (سوره انعام/آيه59)

خٌب، ما از شما سوال مي كنيم:

شما كه نماز صبح را دو ركعت مي خوانيد، در كجاي قرآن آمده كه نماز صبح دو ركعت است؟

در كجاي قرآن آمده كه نماز ظهر و عصر، چهار ركعت است؟

در كجاي قرآن آمده كه نماز، داراي حمد و سوره و تسبيح و سجود است؟

پس نستجير بالله، قرآن دروغ مي گويد؟ خير، قرآن تبيان كل شئ است، ولي به اضافه:

ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوه (سوره حشر/آيه7)

به اضافه اين آيه كه مي گويد: تمام گفتار پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مثل قرآن است و فرقي بين گفته قرآن و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست و دستورات قرآن و دستورات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) يكسان است. تبيانا لكل شئ به اضافه:

ما ينطق عن الهوي * إن هو الا وحي يوحي (سوره نجم/آيه4-3)

آنچه كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از قرآن و سنت بيان مي كند، همه وحي است.

إن جبرئيل كان ينزل بالسنه كما ينزل بالقرآن.

جبرئيل سنت را براي پيامبر آورد، همانطوري كه قرآن را آورده است.

تفسير الآلوسي، ج17، ص183 - الدر المنثور للسيوطي، ج6، ص122

پس قرآن به اضافه سنت، تبيانا لكل شئ است، نه منهاي سنت. اگر قرآن را بدون سنت بگيريد، شما در ضروري ترين ضروريات اسلام، عاجز از پاسخگويي هستيد.

اگر به مكه برويد، بايد بيت الله الحرام راهفت بار طواف كنيد، اين در كجاي قرآن است؟ سعي بين صفا و مروه در كجا هست؟ اينكه بايد نيم روز در عرفه بمانيد، كجا هست؟ سه روز در منا بمانيد، كجا هست؟

در هر گوشه اي از گوشه هاي مسائل اسلامي برويد، بدون سنت نمي توانيد يك بخش، حتي يك تشهد و سلام نماز را از قرآن، بدون استفاده از سنت بيابيد.

در رابطه با امامت هم، ده ها آيه در قرآن هست؛ همانطوري كه در بحث نماز هست.

خداوند كه مي فرمايد:

أقيموا الصلوة (سوره بقره/آيه43)

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم مي فرمايد: نماز صبح دو ركعت است.

همان خدا نسبت به حضرت ابراهيم (عليه السلام) مي فرمايد:

إني جاعلك للناس إماما (سوره بقره/آيه124)

و جعلنا منهم أئمة يهدون بأمرنا (سوره سجده/آيه24)

حضرت موسي (عليه السلام) به خداوند مي فرمايد:

و اجعل لي وزيرا من أهلي (سوره طه/آيه29)

إني جاعل في الأرض خليفة (سوره بقره/آيه30)

شما تفاسير اهل سنت ببينيد. بهترين دليل براي نصب امامت از طرف خداونداين است كه مي فرمايد:

إني جاعل في الأرض خليفة (سوره بقره/آيه30)

إني جاعلك للناس إماما (سوره بقره/آيه124)

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم مي فرمايد:

هذا علي بن ابي طالب أخي و و وصيي و خليفتي من بعدي - من كنت مولاه فعلي مولاه - يا علي! انت مني بمنزله هارون من موسي - علي ولي كل مومن بعدي

آيا از اين بهتر مي خواهيد؟!!!

* * * * * * *

سؤال:

در احاديث آمده است:

بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، همه صحابه مرتد شدند، مگر چهار نفر.

آيا اين صحيح است؟

جواب:

يكي از اشكالات اساسي كه بر ما مي گيرند، همين است كه مي گويند:

شيعه مي گويد: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نتوانست صحابي خود را تربيت كند و بعد از وفات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، همه صحابه مرتد شدند غير از چهار نفر

اولا: ما از اين آقايان سوال مي كنيم:

خود شما هم اين مطلب را در كتب خود داريد. از قول عائشه، ام المومنين آمده كه:

لما قبض رسول الله إرتدت العرب قاطبة و اشرأبت النفاق.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه از دنيا رفت، تمام عرب مرتد شدند و نفاق، سراسر كشورهاي و شهرهاي اسلامي را فرا گرفت.

البداية و النهاية لإبن كثير، ج6، ص336 - تاريخ دمشق لإبن عساكر، ج30، ص314 - السنن الكبري للبيهقي، ج8، ص200

شوكاني مي گويد:اين روايت صحيح است. بيهقي و عبد الرزاق مي گويند صحيح است.

همچنين در روايتي از عمرو بن ثابت نقل مي كنند:

لما مات النبي كفر الناس الا خمسة.

بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) غير از 5 نفر، تمام مردم كافر شدند.

اين آقايان كه مي گويند:

ارتدت العرب قاطبه - لما مات النبي كفر الناس الا خمسة

چه جوابي از اين روايات دارند؟ بيان كنند تا ما هم از اين آقايان ياد بگيريم و جواب بدهيم. اگر بنا، بر اين است كه اشكال شود، ما هم سوال داريم:

شما كه مدعي هستيد اهل سنت هستيد و به سنت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بهتر از ما عمل مي كنيد، از حديث عايشه چه جوابي مي دهيد؟ هر جوابي داديد، ما هم همان جواب را در سؤال شما مي دهيم.

ثانيا: رواياتي كه در رابطه با ارتداد آمده، از ديدگاه شيعه يا غالبا ضعيف هستند يا مرسل هستند و يا راوياني دارند كه كه مورد اعتماد ما نيستند.

ثالثا: در كتاب صحيح بخاري شما - كه مي فرمائيد أصح الكتب بعد القرآن است و تمام روايات صحيح بخاري را همسنگ آيات قرآن مي دانيد - ابو هريره - كه از ديدگاه شما، از اعتبار ويژه اي برخوردار است - از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي كند:

بينا انا قائم فإذا زمرة حتي إذا عرفتهم خرج رجل من بيني و بينهم، فقال: هلم، فقلت: أين؟ قال: إلي النار والله، قلت: و ما شأنهم؟ قال: إنهم ارتدوا بعدك علي ادبارهم القهقري، ثم إذا زمرة حتي إذا عرفتهم خرج رجل من بيني و بينهم، فقال، هلم، قلت: أين؟ قال: إلي النار والله، قلت: ما شأنهم؟ قال: إنهم ارتدوا بعدك علي ادبارهم القهقري، فلا أراه يخلص منهم الا مثل همل النعم.

من در قيامت كنار حوض ايستاده ام و مي بينم تعدادي از صحابه مي آيند و مانع ورود اينها به حوض مي شوند و اينها را مي بَرند. سؤال مي كنم: اينها را كجا مي بريد؟ جواب آمد: قسم به خدا! اين صحابه را به آتش و جهنم مي بريم. پرسيدم: مگر اينها چه كرده اند؟ جواب آمد: اينها بعد از رحلت تو، مرتد شدند و به دوران جاهليت برگشتند. مي بينم كه از اين صحابه، جز تعداد اندكي از جهنم خلاصي نمي يابند.

صحيح البخاري، ج7، ص208

اگر اهل سنت چنين روايتي را در كتاب كافي يا بحار الانوار ديده بودند، هفت آسمان را بر سر شيعه ويران مي كردند و مي گفتند شما در حق صحابه جسارت كرديد. حالا همين اهل سنت بيايند اين را جواب بدهند.

چرا مي نويسند: اي كاش بخاري چنين حديثي را مطرح نمي كرد.

چرا سايت هايشان مي نويسند: يكي از اشتباهات صحيح بخاري و مسلم، ذكر حديث حوض است.

مردانه بيائيد جواب بدهيد. با اي كاش گفتن، مسأله را درست نمي شود.

همل النعم، از نظر ادبيات عرب، به آن دسته از گله - گوسفند يا شتري يا ... - مي گويند كه از انبوه گله عقب مي مانند يا جدا مي شوند و وقتي متوجه مي شوند كه گله و چوپان رفته اند و در بيابان سرگردان مانده اند. عرب، به اين بخش جدا و سرگردان مانده از گله، همل النعم مي گويد.

تمام شارحين صحيح بخاري گفته اند: مراد، قِلّت افرادي است كه وارد بهشت مي شوند.

شما كه از روايات ما ايراد مي گيريد، اين روايت را كه از خودتان است را هم جواب بدهيد.

يكي دو روايت هم نيست، بلكه حدود 27 روايت در صحيح بخاري و مسلم است كه در رابطه با حوض و گرفتاري اصحاب در جهنم آمده است. ارتداد صحابه و نفرين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را آورده اند. در رابطه با اينها، چه مي فرماييد؟! هر جوابي كه به اينها داديد، همان جواب را هم ما به شما مي دهيم.

آيا اين روايات، عقيده عجيب اهل سنت به عدالت و قداست و عصمت صحابه را زير سوال نمي برد؟

جالب اينكه برخي از صحابه، خودشان اعتراف كردند كه ما بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دچار فتنه و ارتداد و بدعت شديم:

آقاي براء بن عازب - صحابه جليل القدر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) - از مسيب نقل مي كند:

فقلت: طوبي لك! صحبت النبي صلي الله عليه و سلم و بايعته تحت الشجرة، فقال: يا ابن أخي! انك لا تدري ما أحدثنا بعده.

من رفتم خدمت آقاي براء بن عازب و گفتم: خوشا به حالت! تو توفيق و سعادت صحابه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را به دست آوردي و در زير شجره رضوان در صلح حديبيه با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بيعت كردي. براء مي گويد: اي برادر زاده ام! تو خبر نداري كه ما چه بدعت هايي بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گذاشتيم.

صحيح البخاري، ج5، ص66

خداوند هم درباره بيعت رضوان مي گويد:

لقد رضي الله عن المؤمنين إذ يبايعونك تحت الشجرة (سوره فتح/آيه18)

خداوند از كساني كه زير شجره رضوان با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بيعت كردند، راضي شد.

آقاي براء بن عازب با كلمه أحدثنا از قول خودش و جمع صحابه، اعتراف مي كند به وقوع بدعت. كلمه أحدث به معناي بدعت است.

من أحدث فيها حدثا فعليه لعنة الله و الملائكة و الناس أجمعين.

هر كس در مدينه بدعت بگذارد، لعنت خدا و ملائكه و مردم بر او باد.

صحيح البخاري، ج2، ص220

آقاي ابوسعيد خُدري هم به همين شكل نقل كرده است. امثال اين قضايا، كاملا مشخص و روشن است بر اينكه اولا:

عدالت صحابه، با قرآن و سنت و واقعيت تاريخ تطبيق نمي كند و نمي سازد. عقيده شيعه با قرآن مي سازد كه صحابه را دو دسته مي كند:

1- صحابه خوب كه تابع خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند و بر دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در امر وصايت ثابت قدم ماندند.

2- صحابه بد كه مخالف خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند و بر دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در امر وصايت لغزيدند و راه انحراف پيش گرفتند.

إن شاء الله اگر فرصتي بشود، اين سه محور را در قرآن و سنت و تاريخ ثبت مي كنيم.

اگر واقعا در قرآن تحقيق كنيم، قرآن، عقيده شيعه را تثبيت مي كند. سنت عقيده شيعه را تثبيت مي كند. واقعيت تاريخ هم، آنچه را كه از صحابه سر زده، عقيده شيعه را تثبيت مي كند.

* * * * * * *

سوال:

اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت علي (عليه السلام) را بعد از خود به عنوان ولي انتخاب كرده، چرا حضرت علي (عليه السلام) در مقابل دشمنان خويش سكوت كردند؟

جواب:

اين هم از سوالات اساسي آقايان اهل سنت هست. اين سوال را، هم ابن تيميه دارد و هم ابن كثير دمشقي و هم قاضي عبدالجبار معتزلي دارد كه اگر حضرت علي (عليه السلام) خليفه منصوب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، چرا از خودش دفاع نكرد؟

اين سوال در حقيقت دو محور دارد. تقاضا دارم كه عزيزان در اين مورد، خوب دقت كنند. بنده بر روي اين شبهه، شايد بيش از 200 ساعت مطالعه داشتم تا يك جواب زيبا و اساسي در جلسات ارائه كنيم.

اولا:

يك دفعه اين است كه مي گويند اگر حضرت علي (عليه السلام) خليفه منصوب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت علي (عليه السلام) را خليفه كرده بود، چرا حضرت علي (عليه السلام) بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و بعد از روي كار آمدن آقاي ابوبكر، نيامد بگويد كه من خليفه هستم و شما حق مرا غصب كرديد؟

اين يك مسئله است كه جواب جداگانه اي دارد و جواب آن را از كتب اهل سنت و نهج البلاغه خواهيم داد.

ثانيا:

و يك دفعه است كه مي گويند چرا حضرت علي (عليه السلام) براي گرفتن حقش قيام نكرد؟

دفاع، دو جنبه دارد: دفاع به عنوان دفاع زباني و دفاع به عنوان دفاع شمشيري.

دفاع زباني از حق خود:

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در جاي جاي نهج البلاغه، اين مسئله را بيان مي كند. شيعه و سني معتقدند نهج البلاغه براي اميرالمؤمنين (عليه السلام) است. بزرگان اهل سنت مانند آقاي محمد عبده و ابن ابي الحديد معتزلي، شرح نهج البلاغه نوشته اند و آقاي ابن قتيبه دينوري در كتاب الامامة والسياسة، در خيلي موارد به نهج البلاغه استناد مي كند و همچنين بزرگان اهل سنت وقتي مي خواهند عليه شيعه حرف بزنند، بلافاصله سراغ نهج البلاغه مي روند.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در خطبه 74 به ابوبكر و عمر و يارانشان خطاب مي كند و مي فرمايد:

لقد علمتم اني احق الناس بها من غيري.

شما همه مي دانستيد، علم داشتيد، يقين داشتيد كه من مُحقّ ترين انسانها هستم از ديگران و خلافت حق من است.

در نهج البلاغه دكتر صبحي صالح - از علماي اهل سنت معاصر كه نهج البلاغه را نوشته و شرح كرده و نقاط مشكله آن را توضيح داده - خطبه دوم، ص47 و در شرح نهج البلاغه آقاي ابن ابي الحديد، ج1، ص139، در رابطه با اهل بيت (عليهم السلام) مي فرمايد:

و لهم خصائص حق الولاية و فيهم الوصية و الوراثة.

حق ولايت و خلافت و امامت بر مردم، ويژه اهل بيت (عليهم السلام) است و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم وصيت كرده كه جانشين و خليفه من، اهل بيت (عليهم السلام) مي باشند. همانطوري كه اوصياي گذشته، خلافت را از انبيا (عليهم السلام) ارث مي بردند، اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) هم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ارث مي برند.

در خطبه 144 مي فرمايد:

إن الأئمة من قريش غرسوا في هذا البطن من هاشم، لا تصلح علي سواهم و لا تصلح الولاة من غيرهم

امامت حقه، حق بني هاشم از قريش است. امامت فقط زيبنده بني هاشم و اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) است و غير از بني هاشم، كسي شايسته خلافت نيست.

جالب اينكه آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) بعد از قتل عثمان، به خلافت رسيده و در اولين خطبه اي كه در بالاي منبر مطرح كرده، مي فرمايد:

الآن إذ رجع الحق إلي أهله و نقل إلي منتقله.

امروز، با قبول ولايت من و به خلافت نشستن من، حق به حق دار رسيد و حقيقت به جاي اصليش برگشت.

نهج البلاغه عبده، ج1، ص30 - نهج البلاغه صبحي صالح، خطبه دوم، ص47 - نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج1، ص39 - ينابيع الموده قندوزي، ج3، ص449

همه اينها از علماي اهل سنت هستند و هيچ كدام شيعه نيستند.

پس اميرالمؤمنين (عليه السلام) براي دفاع از حق خودش آمده و فرموده كه ولايت و امامت حق من است و ديگران كه در مسند خلافت نشسته بودند، آنها حق دار نبودند.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) صراحتا به خلفاء گفته است كه شما حق مرا غصب كرديد.

آقاي ابن قتيبه دينوري - از علماي بزرگ اهل سنت - در كتاب الامامة و السياسة، ج1، ص18 مي گويد:

اميرالمؤمنين (عليه السلام) خطاب به آقاي ابوبكر و يارانش فرمود:

تأخذونه منا اهل البيت غصبا.

شما اين خلافت را از ما اهل بيت به غصب داريد مي گيريد.

اگر شيعه مي گويد خلفاء غاصب بودند، اين يك مسأله تند و اهانت و جسارت نيست و خود آقاي ابن قتيبه از قول اميرالمؤمنين (عليه السلام) مطرح كرده است. شما كه مي گوييد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

أصحابي كالنجوم بأيهم إقتديتم إهتديتم.

اصحاب من مثل ستارگان هستند، به هر كدام كه اقتداء كنيد، هدايت مي شويد .

اگر ما مي گوييم آقاي ابوبكر و عمر و عثمان، غصب خلافت كردند، به حضرت علي (عليه السلام) اقتدا كرده ايم و نبايد ما را مذمت كنيد.

قنفذ، فرستاده ابوبكر، نزد حضرت علي (عليه السلام) مي آيد و مي گويد:

يدعوك خليفة رسول الله.

يا علي! خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، ابوبكر، مي گويد به مسجد بيا و با من بيعت كن.

حضرت فرمود:

لسريع ما كذبتم علي رسول الله!

چه زود بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دروغ بستيد!

يعني چرا به دروغ مي گوييد كه ما خليفه پيامبريم، شما خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيستيد

الإمامة و السياسة، ج1، ص19

حضرت علي (عليه السلام) را كشان كشان به مسجد آوردند. حالا، گيريم كه حضرت علي (عليه السلام) با پاي خودش هستند مسجد آمده و عاشق بيعت بوده است. حضرت فرمود:

فقيل له: بايع أبا بكر، فقال: أنا أحق بهذا الأمر منكم، لا أبايعكم و أنتم أولي بالبيعة لي.

با ابوبكر بيعت كن. حضرت فرمود: من ازهمه شما شايسته تر هستم براي خلافت، من با شما بيعت نمي كنم، شما بايد با من بيعت كنيد. خليفه منصوب پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) من هستم.

الإمامة و السياسة، ج1، ص18

شايد آقايان اهل سنت در سند كتاب الامامة و السياسة و ابن قتيبه تشكيك كنند. اجازه بدهيد برويم سراغ صحيح مسلم، ج5، ص152، كتاب الجهاد، باب حكم الفيء. حديث طولاني است و من فقط قسمتي از آن را مي خوانم تا ببينم عزيزان اهل سنت چه جوابي دارند. اينها كه مي گويند حضرت علي (عليه السلام) دفاع نكرده و حرف نزده و اعلام نكرده كه خلافت، حق مسلّم من است. در اوائل خلافت آقاي عمر، اميرالمؤمنين (عليه السلام) با آقاي عباس - عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) - نزد ايشان مي آيند، خليفه دوم مي گويد:

قال: فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبو بكر: أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم، فجئتما تطلب ميراثك من ابن أخيك و يطلب هذا ميراث امرأته من أبيها، فقال أبو بكر: قال رسول الله صلي الله عليه و سلم: ما نورث ما تركنا صدقة، فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا، و الله يعلم أنه لصادق بار راشد تابع للحق، ثم توفي أبو بكر و أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا و الله يعلم إني لصادق بار راشد تابع للحق فوليتها.

وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت، آقاي ابوبكر گفت: من جانشين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هستم، ... ، شما - اميرالمؤمنين (عليه السلام) و عباس - شما نظرتان اين بود كه آقاي ابوبكر، دروغگو، گنهكار، حيله گر و خائن است، ... ، و وقتي ابوبكر از دنيا رفت، من خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و جانشين ابوبكر شدم و نظر شما - اميرالمؤمنين (عليه السلام) و عباس - اين بود كه من هم دروغگو، گناهكار، حيله گر و خائن هستم.

حالا من از اين عزيزان چند تا سوال دارم:

اول: اگر اين روايت در كتاب كافي بود، چه مي كردند؟ در كتاب بحار الانوار بود چه مي كردند؟

هر جوابي در مورد كليني (ره) و مجلسي (ره) دارند، به ما بگويند، ما هم با سه درجه تخفيف، درباره مسلم بن حجاج نيشابوري بگوييم.

دوم: اگر چنين مطلبي در كتب شيعه بود، قضاوتتان نسبت به شيعه چه بود؟ اين قضاوت را بيان كنيد تا ما با ده درجه تخفيف، همان را درباره شما اقامه كنيم.

اين روايت در جاي جاي صحيح بخاري آمده است، ولي احساس كرده كه اين تعبير جسارت به ابوبكر و عمر است، بنابراين به جاي جمله فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا، مي گويد فرأيتماه كذا و كذا و كذا. معناي كذا، يعني اينچنين، اينچنين، اينچنين.

چرا آقاي بخاري چنين كاري كرده؟ اگر چنانچه اين عبارت دليل بر مذمت خليفه اول و دوم نيست، چه معني دارد كه آقاي بخاري به جاي جمله فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا، بگويد فرأيتماه كذا و كذا و كذا. اين را آقايان جواب بدهند هر جوابي دادند، ما هم داريم.

سوم: در همان صحيح بخاري و صحيح مسلم، اميرالمؤمنين (عليه السلام) خطاب به ابوبكر مي گويد:

و لكنك استبددت علينا بالأمر

تو در امر خلافت، در حق ما اهل بيت و من، استبداد و ظلم كردي.

صحيح بخاري، ج5، ص83 - صحيح مسلم، ج5، ص154

حالا اگر يك شيعه بگويد آقاي ابوبكر استبداد به خرج داده، شما با او چه مي كنيد؟ اگر يك شيعه بگويد من به تقليد از حضرت علي (عليه السلام) ، چنين چيزي مي گويم، چه پاسخي مي دهيد؟

جالب اينكه اميرالمؤمنين (عليه السلام):

فأرسل إلي أبي بكر أن ائتنا و لا يأتنا أحد معك، كراهية لمحضر عمر

شخصي را مي فرستد سراغ ابوبكر كه بيا با هم حرف بزنيم و كسي را با خود نياور. اميرالمؤمنين (عليه السلام)، چشم ديدن عمر را نداشت، يعني كراهت داشت، ناراضي و ناخشنود بود از اينكه با عمر حرف بزند و در يك جلسه بنشيند.

صحيح بخاري، ج5، ص83 - صحيح مسلم، ج5، ص154

پس، اميرالمؤمنين (عليه السلام) به اندازه كافي در اين زمينه از حق خودش دفاع كرد. اين در كتاب هاي معتبر شماست مثل صحيح بخاري و صحيح مسلم، نه در كتاب كافي و بحار الانوار ما. گناه ما چيه؟

پس امير المومنين به اندازه كافي در اين زمينه از حق خودشان دفاع كردند.

دفاع قيامي از حق خود:

اولا:

اما اينكه چرا اميرالمؤمنين (عليه السلام) براي گرفتن حق خود، قيام نكرد؟

اين هم يك طرف قضيه است. چون دفاع يا دفاع زباني است كه ثابت كرديم حضرت علي (عليه السلام) با زبان دفاع كرده و به تندترين عبارت ها، كه ما از آنها صرف نظر مي كنيم.

اما اينكه چرا حضرت علي (عليه السلام) دست به شمشير نبرد:

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه و در جاهاي مختلف مي فرمايد:

من نيروي كمكي براي گرفتن حقم و قيام نداشتم.

همانطوري كه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، 13 سال در مكه، جلوي چشمش عمار را شكنجه كردند، ياسر و سميه را شهيد كردند، بلال را به بدترين شكنجه ها عذاب كردند، ولي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قيام و دفاع نكرد. آيا نستجير بالله، اين عيب بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است؟

حضرت نوح (عليه السلام) در برابر آن همه جنايات، مي گويد:

اگر من نيروي كمكي داشتم، در برابر آنها قيام مي كردم.

حضرت نوح (عليه السلام) قيام نكرد. پس قيام انبياء (عليهم السلام) اينگونه نبود كه اينها با دست خالي شمشير به دست بگيرندو به ميدان بيايند.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در خطبه شقشقيه مي فرمايد:

من فكر كردم كه چه كار كنم؟ آيا با دست خالي قيام كنم يا صبر كنم بر يك ظلمي كه:

يهرم فيها الكبير و يشيب فيها الصغير، فرأيت أن الصبر علي هاتا أحجي، فصبرت و في العين قذي.

پيرمردان را از پا مي اندازد و بچه ها را پير مي كند. ديدم كه اگر بر اين ظلم ها صبر كنم، بهتر است از اينكه با دست خالي قيام كنم. صبر كردم در حالي كه خار در چشم و استخوان در گلويم بود.

عزيزان! شما اگر يك تكه خاشاكي بر چشمتان بيفتد يا يك استخواني در گلوي شما گير كند، چه بر سرتان مي آيد؟ چه كار مي كنيد؟

نهج البلاغه صبحي صالح، ص48

در خطبه 217 مي فرمايد:

فنظرت، فإذا ليس لي معين إلا أهل بيتي، فضننت بهم عن الموت و أغضيت علي القذي و شربت علي الشجي و صبرت علي أخذ الكظم و علي أمر من طعم العلقم.

من خواستم قيام كنم، ديدم غير از اهل بيت خودم، كسي حاضر نيست از من دفاع و حمايت كند. ديدم اگر اهل بيتم را در مقابل شمشير مخالفان قرار بدهم، نسل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي هميشه از روي كره زمين برچيده مي شود. بنابراين، قيام نكردم و مانند كسي كه كاسه زهر مي نوشد، بر اين مصيبت، صبر كردم.

در برخي منابع آمده كه:

فلم يستجب الا اربعه.

حتي همسرش و حسنين را برداشت و به درب خانه مهاجرين و انصار رفت، جز چهار نفر، اعلام حمايت نكردند.

و همچنين در عبارات ديگر از آن حضرت نقل شده كه:

لو وجدت اربعين رجلا لما كففت يدي.

اشعث بن قيس به حضرت علي (عليه السلام) اعتراض كرد و گفت:

اين شمشيري كه در جنگ جمل و نهروان و صفين كشيدي، روزي كه ابوبكر و عمر حق تو را گرفتند، اين شمشيرت كجا بود؟ چرا از خودت دفاع نكردي؟

يا بن قيس! أما و الذي فلق الحبة و برأ النسمة! إني لو وجدت يوم بويع أخو تيم - الذي عيرتني بدخولي في بيعته - أربعين رجلا كلهم علي مثل بصيرة الأربعة الذين قد وجدت لما كففت يدي و لناهضت القوم و لكن لم أجد خامسا فأمسكت.

حضرت فرمود: اشعث! قسم به خدايي كه دانه را شكافت و بشر را آفريد! روزي كه با ابوبكر بيعت كردند، اگر 40 نفر نيرو داشتم، دست روي دست نمي گذاشتم و خانه نشين نمي شدم و براي گرفتن حقم، قيام مي كردم. ولي چه كنم كه چهار نفر بيشتر نيرو نداشتم، حتي منتظربودم تا نفر پنجم به آنها ملحق شود كه نشد.

كتاب سليم بن قيس، ص218 - احتجاج طبرسي، ج1، ص281

ثانيا:

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي بيند كه اگر قيام به شمشير كند، قطعا در اثر اختلاف داخلي و برادركشي، دين اسلام براي هميشه برچيده مي شود و ديگر اسلامي نمي ماند تا حضرت علي (عليه السلام) براي آن اسلام، خليفه بشود.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه، نامه62 صراحت دارد:

فأمسكت يدي، حتي رأيت راجعة الناس حتي رأيت راجعة الناس قد رجعت عن الاسلام، يدعون إلي محق دين محمد صلي الله عليه و آله، فخشيت إن لم أنصر الاسلام وأهله أن أري فيه ثلما أو هدما تكون المصيبة به علي أعظم من فوت ولايتكم التي إنما هي متاع أيام قلائل يزول منها ... .

روزي كه با ابوبكر بيعت مي كردند، من بيعت نكردم و در خانه نشسته بودم و در صحنه هم حضور نداشتم. تعدادي عليه اسلام كمر بسته اند و هدفشان نابودي دين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)و نابودي اسلام بود.

خُب، اگر اميرالمؤمنين (عليه السلام) قيام مي كرد، اختلاف مي افتاد و برخي از حضرت علي (عليه السلام) حمايت مي كردند و برخي از ابوبكر و كشت و كشتار به راه مي افتاد. قطعا وقتي حضرت علي (عليه السلام) امام حسن (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) كشته بشوند، بني هاشم و انصار آرام نمي نشستند و كشت و كشتار داخلي صورت مي گرفت و در نتيجه، منافقيني كه به دنبال فرصت مي گشتند، يهود و نصارايي كه از اسلام سيلي خورده بودند و ابر قدرت روم، دنبال فرصتي بودند تا حمله كنند و اسلام را از بيخ و بن بردارد، ابر قدرت شرق كه حكومت ايران بود، دنبال فرصتي بود تا حمله كند و تمام مسلمين را قلع و قمع كند، فرصت خوبي بود براي اين مخالفين. لذا، اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي فرمايد:

و ايم الله! لولا مخافة الفرقة بين المسلمين و أن يعود الكفر و يبور الدين، لكنا علي غير ما كنا لهم عليه.

به خدا قسم! اگر اين ترس را نداشتم كه تفرقه بين مسلمين بيفتد و كفر دوباره برگردد و دين اسلام محو و نابود شود، برخورد من با اينها غير از اين بود كه من داشتم.

شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج1، ص307

* * * * * * *

سؤال:

اگر جانشيني حضرت علي (عليه السلام) به حق و از طرف خداوند است، چرا وقتي كه ديگر خلفا آمدند و حق را گرفتند و غصب كردند، خدا با آنها مبارزه نكرد و آنها را از بين نبرد؟

جواب:

اين سؤال، تقريبا براي من تازگي داشت و اولين بار بود كه من اين سؤال را شنيدم و در طول اين 27، 28 سال كه در رابطه با پاسخ به شبهات كار مي كنم، اين سؤال را نشنيده بودم. ولي من چند تا جواب في البداهه عرض مي كنم.

اولا:

بناي جهان هستي بر مبناي امتحان است:

أحسب الناس أن يتركوا أن يقولوا آمنا و هم لا يفتنون (سوره عنكبوت/آيه2)

خداي عالم بشر را آفريد و مي خواهد آنها را امتحان كند و بدون امتحان، بهشتيان به بهشت نمي روند و جهنميان به جهنم وارد نمي شوند

ثانيا:

سنت خداوند بر هدايت عامه مردم هست، نه عامه مسلمين:

إنا هديناه السبيل إما شاكرا و إما كفورا (سوره انسان/آيه3)

ما حق را نشان مي دهيم، هر كس كه خواست، راه كفر را برود و هر كس خواست، راه ايمان را برود.

وقل الحق من ربكم فمن شاء فليؤمن ومن شاء فليكفر (سوره كهف/آيه29)

اي پيامبر! بگو حق از خداست، هر كس خواست، ايمان بياورد و هر كس خواست، كافر شود.

اينطور نيست كه خداي عالم بيايد با جبر، يك دسته اي را به طرف ايمان و يك دسته اي را به جبر به طرف كفر بكشاند. يا يك دسته اي را اگر مخالفت كردند، قلع و قمع كند و يك دسته اي را كه مؤمن هستند، سوار بر ابر كند. هدايت جبري در كار خدا، وجود ندارد:

و لو شاء ربك لآمن من في الأرض كلهم جميعا (سوره يونس/آيه99)

اگر خداوند اراده كند، تمام جمعيت روي زمين مؤمن مي شوند.

اما آن ايمان، هيچ فايده اي و ارزشي ندارد. اينكه شما الان مي توانيد نگاه كنيد و نگاه نمي كنيد، ارزش دارد. اگر يك زن نامحرم، لخت بيايد، مي توانيد نگاه كنيد و گناه كنيد، و مي توانيد سرتان را پائين بياندازيد و ثواب ببريد؛ اين كار ارزش دارد.

اينكه گويي اين كنم يا آن كنم اين دليل اختيار است اي صنم

مضافا اينكه، شما ببينيد آيا خداي عالم، نسبت به مخالفين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) چنين كاري كرده است؟ ابوجهل و ابو سفيان و ابو لهب و ... ، 21 سال عليه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جنگيدند. 13 سال در مكه، انواع اذيت ها را بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) روا داشتند. پس چرا خداي عالم آنها را به سنگ و گاو و گوسفند تبديل نكرد و آنها را از بين نبرد؟ 8 سال تمام، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از هجرت، با مشركين جنگيد. بهترين عزيزان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را در احد شهيد كردند، دندان مبارك پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را شكستند، پيشاني مباركش را خوني كردند، زخم كردند و ...، آيا ديده ايد كه خداوند يكي از آنها را - با قدرت و اراده خود و بدون علل طبيعي- از بين برده باشد؟ اگر واقعا پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حق است، كه حق هم هست، چرا مخالفين پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به سنگ تبديل نشدند؟ چرا خداي عالم اينها را از بين نبرد؟ لاأقل يك حرفي بزنيم كه حداقل با منطق قرآن يك تناسبي و سازگاري داشته باشد.

* * * * * * *

سؤال:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در وقت برگشتن از مكه در حجة الوداع، خطبة غدير را فرمودند و 124 هزار نفر شاهد بودند كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان جانشين بعد از خودشان معرفي كردند. پس چگونه مي شود كه اين 124 هزار نفر، قول و حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فراموش كنند و حضرت علي (عليه السلام) هم تنها بماند و كس ديگري جانشين شود؟

جواب:

اين هم، يكي از شبهاتي است كه در طول تاريخ مطرح بوده است. ابن تيميه و فضل بن روزبهان و بعضي از علماي بزرگ دانشگاه ام القري اين را گفته اند.

اگر ما بخواهيم مفصل بحث كنيم، نه در يك ساعت، بلكه 8 ساعت وقت مي خواهد. يعني اگر مجريان برنامه، يك همايش سه روزه بگذارند در رابطه با علت عدم بيعت صحابه با حضرت علي (عليه السلام)، ما حاضرين سه روز و در هر روز، 7، 8 ساعت اين قضيه را تحليل كنيم و من آمادگي دارم. بدون مبالغه، من روي اين قضيه، بيش از 500 ساعت مطالعه داشتم.

اولا:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در سال سوم هجرت، در قضيه حديث الدار، در جمع 40 نفر، بازوي حضرت علي (عليه السلام) را مي گيرد و مي گويد:

هذا أخي و وصيي و خليفتي فيكم.

اين علي، برادر من، خليفة من، جانشين من است.

علماي اهل سنت هم گفته اند: روايت صحيح است.

در هر مناسبتي كه پيش آمده، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي خلافت و امامت و جانشيني حضرت علي (عليه السلام) و افضليت او سخن گفته است. در آخرين لحظه هم مي گويد كه:

چيزي به من بدهيد تا بنويسم براي شما چيزي را كه بعد از من گمراه نشويد.

و نسبت هذيان به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دادند. چطور شد اين همه صحابه با آن همه جلالت، با آن همه فداكاري ها، آمدند با حضرت علي (عليه السلام) مخالفت كردند و با او بيعت نكردند، حضرت علي (عليه السلام) را تنها گذاشتند و او را دور زدند و سراغ آقاي ابوبكر رفتند.

ثانيا:

در نهج البلاغه، خطبه162، كسي همين سؤال را از حضرت علي (عليه السلام) كرد. اگر بخواهيم تاريخ اين شبهه را مطرح كنيم، به زمان خود حضرت علي (عليه السلام) بر مي گردد. آما آنجا با يك ادبيات خاصي و امروز هم وهابيت، با ادبيات ديگري مطرح مي كنند.

يكي از صحابه آمد گفت:

كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام و أنتم أحق به؟ فقال: يا أخا بني أسد! إنك لقلق الوضين ترسل في غير سدد و لك بعد ذمامة الصهر وحق المسألة و قد استعلمت فاعلم. أما الاستبداد علينا بهذا المقام و نحن الأعلون نسبا و الأشدون برسول الله صلي الله عليه و آله نوطا، فإنها كانت أثرة شحت عليها نفوس قوم ، وسخت عنها نفوس آخرين.

چرا مردم و قبيلة قريش كه از قوم تو هستند، تو را تنها گذاشتند و كنار زدند و فرد ديگري به نام آقاي ابوبكر را به عنوان خليفه معين كردند؟ حضرت فرمود: اي برادر بني اسد! من احساس مي كنم تو در اين زمينه يك دغدغه و شبهه اي در ذهن داري، ولي اگر مي خواهي جوابش را بداني، بشنو: علت اينكه در حق من استبداد كردند و مرا تنها گذاشتند و حق مرا منكر شدند و سراغ ديگري رفتند، با اينكه ما از نظر نسب، از همه برتر بوديم و نزديكي ما با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از همه بيشتر بود، ولي انگيزه اين بود اي برادر، اين در حقيقت، يك خودخواهي بود و رياست طلبي و خودكامگي بود. يك دسته به خاطر حسادت، آمدند اين زياده خواهي و خودخواهي و انحصار طلبي را بخيلانه و حسودانه، از ما گرفتند و يك عده هم از كنار غصب خلافت، سخاوتمندانه گذر كردند و حوصله دفاع از حق ما را نداشتند.

نهج البلاغه محمد عبده، ج2، ص64

خود پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) - كه در كتاب هاي معتبر اهل سنت آمده - پيش بيني كرده بود و خبر داده بود كه عده اي در حق حضرت علي (عليه السلام) ظلم خواهند كرد و نمي گذارند به حق خودش برسد:

يا علي! ضغائن في صدور أقوام لا يبدونها لك الا من بعدي.

يا علي! كينه هايي مي بينم در سينه يك عده اي، كه اين كينه ها، بعد از من به ظهور خواهد رسيد.

مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص118 - فضائل الصحابة لإحمد بن حنبل، ج2، ص651

حاكم نيشابوري از قول اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل مي كند كه فرمود:

إن مما عهدا لي النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) أن الأمة ستغدر بي بعده.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در وصيت هايش به من فرمود: علي جان! امت من بعد از من، در حق تو حيله و خيانت مي كنند

حاكم نيشابوري مي گويد:

هذا حديث صحيح الإسناد.

اين روايت سندا صحيح است.

مستدرك الصحيحين للحاكم النيشابوري، ج3، ص140

ثالثا:

اينكه مي گوييد حضرت علي (عليه السلام) را تنها گذاشتند، اينطور نبوده است و او را تنها نگذاشتند؛ ولي آنهايي كه مخالف حضرت علي (عليه السلام) بودند، متوسل به زور شدند و حضرت علي (عليه السلام) هم صلاح نديد كه دوستانش با آنها بجنگند

تاريخ يعقوبي، ج2، ص124 مي گويد:

و كان المهاجرون و الانصار لا يشكون في علي.

حتي در همان سقيفه، مهاجرين و انصار، شك نداشتند كه حق با علي است، خلافت و امامت حق علي است.

آقاي طبري در تاريخ خود مي گويد:

فقالت الانصار أو بعض الانصار: لا نبايع إلا عليا.

در همان سقيفه، كه عمر و ابوعبيده، طرح بيعت با ابوبكر را مطرح كردند، انصار گفتند: ما جز با علي، با كسي بيعت نمي كنيم.

تاريخ طبري، ج2، ص443 - كامل ابن اثير، ج2، ص325

آقايان اهل سنت در اين مورد چه مي گويند؟

رابعا:

بزرگان اهل سنت مي گويند:

بيعت آقاي ابوبكر با توسل به زور تشكيل شد. شكل گيري بيعت آقاي ابوبكر در سايه ظلم بوده است.

اين گفته خود شماست، به ما چه؟ گناه ما چيست؟ شما برويد ابن ابي الحديد را قبر در بياوريد و آتش بزنيد كه چرا همچنين حرفي زده است؟ آقاي طبري و ابن اثير و ابن كثير كه اين حرف را زده اند، برويد بالاي قبرشان ده ميليون لعنت بفرستيد، به ما چه؟

آقاي ابن ابي الحديد معتزلي - كه از اول تا آخر كتابش، هدفش، اثبات خلافت آقاي ابوبكر و عمر است و در اول كتابش هم مي گويد:

الحمد لله الذي قدم المفضول علي الأفضل.

خدا را شكر مي گوييم كه آقاي ابوبكري كه فضل ندارد، بر علي كه افضل است، مقدم كرد.

يعني شكر مي كند بر مقدم شدن آقاي ابوبكر مفضول بر علي كه افضل است.

مي گويد:

وقتي كه اهل سقيفه از سقيفة بني ساعده بيرون آمدند، تعدادي در اطراف آقاي ابوبكر و عمر، چوب ها در دست گرفته و لباس نظامي به تن كرده بودند:

لا يمرون بأحد إلا خبطوه و قدموه، فمدوا يده فمسحوها علي يد أبي بكر يبايعه، شاء ذلك أو أبي.

به هر كسي مي رسيدند او را مورد ضرب و شتم قرار مي دادند و مي آوردند جلو و دستش را مي گرفتند و مي كشيدند روي دست ابوبكر؛ يعني چه بخواهند و چه نخواهند.

يعني اينهايي كه اطراف آقاي عمر و ابوبكر بودند، به زور مردم را مي گرفتند و به عنوان بيعت، دستشان را مي كشيدند به دست آقاي ابوبكر. از قبل هم چهار تا كشيده زير گوشي و چهار تا مشت هم پشت گردن مي زدند

شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج1، ص219، با تحقيق آقاي ابوالفضل ابراهيم

شما ببينيد كه خود آقاي عمر، بارها اين را مي گفت:

فلما رأيت أسلم فأيقنت بالنصر.

تاريخ الطبري، ج2، ص459 - الكامل في التاريخ لإبن أثير، ج2، ص224

از عزيزان اهل سنت و همچنين از اساتيدي كه در اينجا هستند و طلبه هاي شيعه، تقاضا دارم روي اين يك حديث يك مقداري توقف كنند كه قبيله أسلم چه كساني هستند؟ از كجا آمدند؟ تمام كوچه هاي مدينه، مملو از قبيله أسلم شد. عمر مي گويد وقتي چشمم به قبيله اسلم افتاد، يقين كردم كه پيروزي از آن ماست.

افراد ديگري هم اين قضايا را از طبري و ابن اثير نقل كرده اند كه عمر مي گويد:

قبيلة اسلم كه يك عداوت ديرينه داشتند با انصار ، آمدند طي يك قراردادي با خليفه دوم، به زور بيعت گرفتند.

اين قضايا، قضاياي طبيعي نبود. از همه اينها بالاتر، تعبيري را خود جناب خليفه اول و دوم دارند و خليفه اول مي گويد:

ما كانت بيعتي الا فلتة.

بيعت من يك فلته بود.

عمر هم در صحيح بخاري و صحيح مسلم مي گويد:

كانت بيعة ابي بكر فلتة.

فلتة: يعني يك كار ناگهاني و بدون حساب و مشورت. مي گويد:

بدون هيچگونه مقدمه سازي، ما آمديم ابوبكر را وارد ميدان كرديم و انتظار داشتيم شرش همه جا را بگيرد، ولي خدا از شرش ما را حفظ كرد.

آقاي شيخ محمد انطاكي - قاضي القضات سوريه و فارغ التحصيل دانشگاه الازهر كه در آخر عمر شيعه شد - كتاب خيلي شيريني نوشته به نام «لماذا اخترت مذهب الشيعه : چرا من مذهب شيعه را انتخاب كردم؟» در آنجا اين عبارت را مي آورد و مي گويد:

بله، درست است كه جناب عمر فرمودند «بيعت ابوبكر، اتفاقي و ناگهاني و بدون تدبير و عقل و سياست بود و خدا، ما را از شر او حفظ كرد» ولي:

و الله! ما وقي الله شرا، بل شرها مستمر إلي الابد.

قسم به خدا كه اين شر بر طرف نشده و شرّ بيعت ابي بكر، تا أبد الدهر، تمام جهان اسلام را فرا گرفت.

اگر مردم از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تبعيت مي كردند و حضرت علي (عليه السلام) را همانطور كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده بود، خليفه قرار مي دادند، اين همه اختلافات و مشكلات و مصيبت هايي كه ما داريم، نبودند و اين گرفتاري ها را ديگر نداشتيم.

اين عبارت كسي است كه نزديك 50 سال، مذهب سني را انتخاب كرده بود و در 50 سالگي شيعه شد. اگر گلايه داريد، از اين آقا بكنيد و به ما مربوط نيست.

خلاصه كلام اينكه، اين قضايا و مسائل، بحث هايي دارد كه ما فقط به صورت اختصار در 10 ، 15 دقيقه عرض كرديم.

* * * * * * *

سؤال:

آيا اين روايت صحيح است كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به حضرت علي (عليه السلام) فرمودند:

اي علي! تو، 25 سال بعد از رحلت من، خليفه مي شوي.

و اين «من كنت مولاه» كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمودند، يعني 25 سال بعد منعقد مي شود. آيا چنين حديثي را داريم؟

جواب:

خير، چنين حديثي نيست و در قوطي هيچ عطاري و بزازي يافت نمي شود. حتي آماده مباهله هم هستم و تحدي مي كنم كه كسي روايتي بياورد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده باشد يا علي، تو، 25 سال بعد از من خليفه خواهي شد.

* * * * * * *

سؤال:

با توجه به نظام شاهنشاهي كه حكومت از پدر به پسر منتقل مي شد، آيا حكومت اهل بيت (عليهم السلام) آنطور كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرموده و حتي از اقوام خودش شروع كرده، حكومت شاهنشاهي نيست؟

جواب:

اين شبهه خوبي است و مي ارزد كه انسان يك براي جوابش فكر كند.

در اول كتاب خلافت و انتخاب آقاي عبد الرحمن سليمي كه جديدا چاپ شده، در همان صفحه اول و دوم، اين شبهه را مطرح كرده است.

اولا:

اينكه مي گويند:

اگر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، حضرت علي (عليه السلام) را به عنوان خليفه معين كند، يادآور حكومت شاهنشاهي است.

اعتراض به حضرت موسي (عليه السلام) است كه از خداي عالم مي خواهد:

و اجعل لي وزيرا من أهلي * هارون أخي * اشدد به أزري * و أشركه في أمري * كي نسبحك كثيرا * و نذكرك كثيرا. (سوره طه/آيه 34-29)

خدايا! از خانواده من، جانشيني براي من انتخاب كن، برادرم هارون را، تا ما تو را زياد ذكر و تسبيح بگوييم.

نستجير بالله مي خواهد بر خدا هم منت بگذارد و رشوه بدهد كه اگر از خانواده من خليفه معين شود، ما تو را زياد تسبيح مي گوييم.

ثانيا:

اعتراض به خداست. خدا هم مي گويد:

قد أوتيت سؤلك يا موسي. (سوره طه/آيه36)

اي موسي! هر چه خواستي، به تو داديم.

اين آقايان دراين مورد چه مي گويند؟ آيا حضرت موسي (عليه السلام) مي خواست نظام شاهنشاهي را إحياء كند؟

جالب اينكه قرآن در رابطه با آل ابراهيم، آل عمران مي گويد:

إن الله اصطفي آدم و نوحا و آل إبراهيم و آل عمران علي العالمين * ذرية بعضها من بعض.

(سوره آل عمران/آيه33)

خداي عالم براي نبوت، حضرت آدم (عليه السلام)، حضرت نوح (عليه السلام)، خاندان ابراهيم (عليه السلام) و خاندان عمران (عليه السلام) را انتخاب كرد.

اين اعتراض به قرآن است. يعني اين آقايان توجه ندارند بر اينكه اين سؤال و يا اشكالي كه مي كنند، در حقيقت اعتراضشان به خدا بر مي گردد. نستجير بالله، اگر ما بخواهيم كمي تند حرف بزنيم، در حقيقت، انكار آيات خداست. يعني ما بياييم، نستجير بالله، امامت حضرت علي (عليه السلام) را تشبيه كنيم به نظام شاهنشاهي و بگوييم عقيده شيعه اين است كه مي خواهند نظام شاهنشاهي را در ميان إحياء كنند.

* * * * * * *

* * * * * * *

* * * * * * *

««« و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته »»»



Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها