2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
نقش نبي مكرم (ص) در اعتلاي فرهنگ جامعه بشريت 2
کد مطلب: ٥٦٣٨ تاریخ انتشار: ١٩ اسفند ١٣٨٦ تعداد بازدید: 5846
سخنراني ها » پیامبر اکرم (ص)
نقش نبي مكرم (ص) در اعتلاي فرهنگ جامعه بشريت 2

حدیث قرطاس، غدیرخم، ارتداد مردم بعد از پیامبر
پاسخ به شبهات 86/12/19

بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 86/12/19

استاد حسيني قزويني

در جلسه گذشته بحثي را خدمت عزيزان مطرح كرديم در رابطه با نقش نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در اعتلاي فرهنگ جامعه بشريت و مسئله خاتميت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و اينكه شريعتش، شريعت جاودانه است. نياز ضروري است كه بايد كساني را معين كند كه تا قيام قيامت، تا زماني كه اين دين باقي است، از آن پاسداري كنند و معضلات جامعه را در حوزه هاي مختلف سياسي و اجتماعي و فرهنگي پاسخگو باشند. بزرگترين دغدغه نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از همان روزهاي آغازين رسالتش، بحث جانشيني و خلافت و وصايت پس از خويش بود. از همان حديث الدار در آن مجمع كوچك 40 نفره آغاز شد، تا در همايش بي نظيرغدير با حضور انبوهي از جمعيت كه افزون بر 100 هزار نفر بود، پايان بخشيد.

به قدري مسئله رهبري و جانشيني، اساسي بود، كه حتي وقتي در بستر مرگ افتاده بود، فرمود: كاغذ و قلمي بياوريد تا بنويسم چيزي را، تا پس از من از هر گونه گمراهي در امان باشيد.

بزرگان أهل سنت در ذيل حديث قلم و دوات، هم آقاي ابن حجر عسقلاني در كتاب فتح الباري و هم آقاي نووي در شرح صحيح مسلم، صراحت دارند كه هدف نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از نوشتن نامه، تصريح به نام خلفاء و امامان پس از خويش بود. حتي ابن ابي الحديد معتزلي سني نقل مي كند از ابن عباس، كه:

در اوايل خلافت خليفه دوم با هم قدم مي زديم. آقاي عمر از من پرسيد: اي ابوبكر عباس! آيا متوجه شدي آخرين لحظه اي كه پيامبر قلم و دوات طلب نمود، چه اراده كرده بود بنويسد؟ ابن عباس مي گويد: گفتم اميرالمؤمنين (عمر) بگويد تا ما استفاده كنيم. آقا رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آخرين لحظه (طبق گفتار خليفه دوم) اراده كرد تا به نام آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) به نام خليفه و امام و جانشين تصريح كند و من مانع شدم.

لقد اراد رسول الله أن يصرح بإسم علي فمنعته.

و ديروز ما مطالبي را عرض كرديم در رابطه با حوادث تلخ و دردناك قبل از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و بعضي از حوادث تلخ و ناگوار بعد از رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم). آنچه كه امروز مي خواهم خدمت شما عزيزان تقديم كنم، اين است كه با آن همه تأكيد و اصرار نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، چه عواملي دست به دست هم داد تا دستورات رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در امر امامت ناديده گرفته شود و مردم علي (عليه السلام) را دور بزنند و سراغ فرد ديگري بروند. نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه 23 سال براي اينها شبانه روز تلاش كرده، عقل و وجدان و انصاف وادار مي كرد كه اينها در روز رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جمع شوند و جنازه او را از زمين بردارند و پس از خاك سپاري آن، به فكر خلافت بيفتند؛ ولي متأسفانه جنازه را جلوي دست و پاي تعدادي از بني هاشم از جمله اميرالمؤمنين (عليه السلام) رها كردند و در سقيفه بني ساعده رفتند به دنبال خليفه سازي و گفتند: منا أمير و منكم أمير.

سؤال اول اينجاست: آيا با آن همه تأكيدات نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، در آن غوغا سالاري سقيفه، با آن همه شدت، كه حتي بيني حباب بن منذر را له مي كنند، آقاي سعد بن عباده را زير دست و پا تا نزديك مرگ مي برند، حتي سعد بن عباده ريش عمر را مي گيرد و مي كشد و عمر مي گويد اگر يك مو از ريش من كم شود، تمام دندان هايت را خرد مي كنم، در آن سرزمين و محل پر ماجرا، آيا اسم علي (عليه السلام) به ميان آمد؟ يا به ميان آمد، ولي براي او ارزشي قائل نبودند؟ تاريخ براي ما صراحت دارد و خيلي روشن و واضح مي گويد كه همه انصار يا تعدادي از انصار گفتند:

فقالت الأنصار أو بعض الأنصار: لا نبايع إلا عليا.

ما با كسي غير از علي (عليه السلام) بيعت نمي كنيم.

تاريخ طبري، ج2، ص443 - كامل في التاريخ، ج2، ص325

اين يكي از شعارهاي سقيفه بود.

همچنين در تاريخ يعقوبي، ج2، ص123 صراحت دارد كه:

و كانوا مهاجرين و الأنصار لا يشكون في علي.

مهاجرين و انصار، در خلافت و جانشيني علي (عليه السلام) شك و شبهه اي نداشتند.

ولي آنچه كه مهم و اساسي است، تعدادي را آنچنان حب رياست و سياست و فرماندهي جلوي چشمانشان را گرفته بود كه اصلا حقايق را نمي ديدند. آقاي ذهبي كه از استوانه هاي علمي أهل سنت است، در كتاب سير أعلام النبلاء، ج19، ص328 در شرح حال ابوالمعالي نقل مي كند:

آقاي غزالي صاحب العيون از او سؤال كرده اند جناب آقاي غزالي! آيا آقاي عمر بن خطاب در روز غدير حضور داشت و اولين كسي بود كه به علي (عليه السلام) تبريك گفت و گفت: بخ بخ لك يا علي، أصبحت مولاي و مولاي كل مؤمن و مؤمنة، يا نه؟ آقاي غزالي گفت: بله. سؤال كردند: آيا اين يك نوع بيعت بود يا نه؟ گفت: بله، بيعت بود. گفتند: پس چرا بيعت را شكستند؟ آقاي غزالي گفت: حب رياست و هوي و هوس، جناب عمر را به شكستن بيعت كشاند و به رفتن سراغ غير علي (عليه السلام) وادار كرد.

اينها مشخص است و با اين وضع، شعارهاي لا نبايع إلا عليا، جواب نمي دهد. حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) يگانه فرزند و پاره تن نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، در واپسين روز رحلت نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در مسجد، در جمع مهاجرين و انصار حضور مي يابد و فرياد مي كند:

أنسيتم قول رسول الله يوم غدير خم قال: من كنت مولاه فعلي مولاه.

آيا فراموش كرديد شما مردم، سخن پدرم را در روز غدير كه فرمود: هر كه را من مولاي اويم، علي مولاي اوست.

أسني المطالب في مناقب آل أبي طالب، ص33، لشمس الدين محمد الجزري الشافعي (يا أسني المطالب للجزري، ج1، ص49)

يا بنا به نقل شيخ صدوق در خصال، حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) فرمودند:

هل ترك أبي يوم غدير خم لأحد عذرا؟

آيا پدرم در روز غدير خم، براي كسي عذر و راه گريزي گذاشت؟!

خصال شيخ صدوق، ص173

اينها همه فرياد بود، همه دفاع از علي (عليه السلام) بود؛ ولي كسي گوش شنوائي نداشت تا به اين سخنان گوش فرا دهد. اينها مسئله اي بود كه از قبل پي ريزي كرده بودند. از ماه ها و سال ها قبل، مقدمات اين قضيه را فراهم كرده بودند و تمام زمينه هايش را پيش بيني كرده بودند.

آقاي ابو ريّه از علماي بنام و مشهور مصر و آزادانديش و سني است، در كتاب مع رجال الفكر في القاهرة، ج2، ص102 نقل مي كند از آقاي ابو ريه كه:

إن الحزب القرشي الذي يرأسه أبو بكر و عمر و أبو عبيدة لم يكن وضعا حاضرا و لا وليد مفاجأة أو ارتجال و إنما كان وليد مؤامرات سرية مبرمة، حيكت أصولها و ربت أطرافها، بكل عناية و إحكام و إن أبطال هذه المؤامرة: أبو بكر، عمر بن الخطاب، أبو عبيدة بن الجراح و من أنصار هذا الحزب: عائشة و حفصة.

خلافت ابوبكر، محصول چند ساعت گفتگوي در سقيفه نبود، بلكه يك توطئه سري بود و از مدت ها قبل مقدماتش را فراهم كرده بودند. قهرمانان اين توطئه، ابوبكر و عمر و ابوعبيده جراح بودند و از پشتيبانان اين توطئه، عايشه و حفصه بودند.

اين سخن يك عالم سني است نه شيعي؛ ولي نشان از وجدان و حريت و آزادگي دارد.

آقاي عبد الفتاح عبد المقصود از شخصيت هاي بنام و پر آوازه مصري است، در همين كتاب مع رجال الفكر في القاهرة، ج2، ص111 وقتي مسئله قلم و دوات را مطرح مي كند، جلوگيري عمر بن خطاب را از نوشتن اين وصيت پيش مي آورد و مي گويد:

به نظر من وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود قلم و كاغذ بياوريد تا بنويسم چيزي را كه تا ابد شما را گمراه نكند و عمر جلوگيري كرد، اين توطئه اي بود كه از يك طرف، پَرَش را علي (عليه السلام) را گرفت و او را از امامت و خلافت مانع شدند و يك طرف توطئه هم مربوط به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است كه اينها سخنان 23ساله پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را زير پا نهادند.

آقاي ابن قتيبه دينوري در كتاب الإمامة و السياسة، ج1، ص31 - 29 وقتي قضيه سقيفه را مطرح مي كند، عباراتي دارد كه والله اين عبارات، قلب انسان را به درد مي آورد.

وقتي كه خليفه دوم وارد خانه علي (عليه السلام) مي شود، علي را كشان كشان به طرف مسجد مي برند. خليفه دوم به علي (عليه السلام) گفت بايد بيعت كني. علي (عليه السلام) گفت: امروز تو پايه هاي حكومت ابوبكر را تقويت مي كني تا فردا اين حكومت را دو دستي تقديم تو كند.

آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نهج البلاغه، نامه 28 مي نويسد:

إني كنت أقاد كما يقاد الجمل المخشوش حتي أبايع و لعمر الله لقد أردت أن تذم فمدحت ، وأن تفضح فافتضحت.

همانند شتري كه دهان بسته و به زور مي كشند، آنچنان مرا از خانه كشان كشان به مسجد آوردند.

آقاي ابن قتيبه در جاي ديگري مي گويد:

قالوا لعلي: بايع، فقال علي: إن لم أفعل فمه؟ قالوا: إذا والله نضرب عنقك، فقال علي: إذا تقتلون عبدالله و أخا رسوله! فقال عمر: أما عبدالله فنعم، و أما أخو الرسول فلا.

عمر به علي (عليه السلام) گفت: با ابوبكر بيعت كن. علي (عليه السلام) گفت: اگر بيعت نكنم چه مي شود؟ عمر گفت: قسم به خدا گردنت را مي زنم. علي (عليه السلام) گفت: آيا برادر پيامبر و يك بنده خدا را مي كشي؟ عمر گفت: اينكه يك بنده خدا را مي كشم، بله، اما اينكه برادر رسول خدا را مي كشم، خير، تو برادر رسول الله نيستي.

آقاي ابن قتيبه يك تعبيري دارد كه خيلي زشت و درد آور است. مردم تا آن روز از علي (عليه السلام) به عنوان قهرمان بي بديل تمام عزوات اسلامي شناخت دارند. علي (عليه السلام) را به عنوان فاتح بدر و خيبر و أحد و حنين مي شناسند. وقتي سخن از علي (عليه السلام) مي آيد، ضرب شست علي (عليه السلام) را در جنگ ها در برابر بزرگ قهرمانان كفار در ذهنشان تداعي مي شود. از علي (عليه السلام) تا كنون مظلوميت و اشك چشم و عجزي نديده اند. ابن قتيبه مي گويد:

وقتي كار به اينجا رسيد، علي (عليه السلام) ناله سر داد و اشك ريخت و رو به قبر نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كرد و گفت: اي پسر عمويم، كار به اينجا رسيده كه اين مردم توطئه قتل مرا در سر مي پرورانند. عمر به ابوبكر گفت: چرا دستور نهائي را نمي دهي و كار علي (عليه السلام) را تمام كني؟! ابوبكر گفت: تا وقتي يك حمايت كننده اي مانند زهرا سلام الله عليها دارد، نمي توانم آخرين سخن و فرمانم را صادر كنم. همينجا بود كه فرمان قتل حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) صادر شد و توطئه حذف حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) از زندگي علي (عليه السلام) چيده شد و ... آتش ... درب ... سقط محسن بن علي ... .

اينها توطئه اي از پيش تعيين شده و پنهاني بود.

نكته ديگري كه در اينجا مطرح است اين است كه آيا علي (عليه السلام) از حق خود دفاع كرد؟ يا از همان لحظات آغازين خلافت ابوبكر و حذف علي (عليه السلام) است از عرصه سياست و خلافت، سكوت را انتخاب كرد؟

سؤالي است كه بسياري از عزيزان مي كنند.

أهل سنت مي گويند اگر علي (عليه السلام) حق و خليفه منصوب و منصوص رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود، چرا يك بار هم از حق خود دفاع نكرد؟ و شما شيعيان چيزي را مي گوييد كه خود علي (عليه السلام) مدعي آن نبود؟

اينها يا جاهل اند يا خود را به تجاهل و ناداني زده اند؟ يا تاريخ تاريخْ نويسان خود را مطالعه نكرده اند؟ يا مطالعه كرده اند ولي عنودا و عنادا انكار مي كنند؟

همين آقاي ابن قتيبه و طبري و ديگران، مفصل نقل كرده اند كه علي (عليه السلام) در خانه نشسته و وقتي قنفذ، غلام عمر مي آيد و مي گويد:

فأتي عمر أبابكر، فقال له: ألا تأخذ هذا المتخلف عنك بالبيعة؟ فقال أبوبكر لقنفد و هو مولي له: إذهب فادع لي عليا، قال فذهب إلي علي فقال له: ما حاجتك؟ فقال يدعوك خليفة رسول الله، فقال علي: لسريع ما كذبتم علي رسول الله. ... فقال علي: أنا أحق بهذا الأمر منكم لا أبايعكم و أنتم أولي بالبيعة لي.

يا علي! جناب ابوبكر، خليفه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از شما دعوت كرده كه بيائيد مسجد و با ابوبكر بيعت كنيد. علي (عليه السلام) گفت: چه زود بر پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) افتراء و دروغ بستيد! چه زماني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) ابوبكر را براي خلافت معين كرد؟ من نبايد با شما بيعت كنم، شما بايد با من بيعت كنيد، خليفه منصوب و منصوص من هستم.

الإمامة و السياسة، ج1، ص19

آقاي مسلم در صحيح خود قضيه اي را نقل مي كند. أهل سنت به ما مي گويند كه شما در حق ابوبكر و عمر اجحاف مي كنيد و آنها را غاصب حق و دروغگو مي دانيد. ما هم عرض مي كنيم كه ما در مورد اين دو، همان عقيده اي را داريم كه علي (عليه السلام) داشت و خود صحيح مسلم شما بيان كرده است و ما بيش از آن درباره آنها غائل نيستيم:

يك روزي آقاي عباس، عموي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويد با علي (عليه السلام) آمدم پيش عمر بن خطاب (سال 18 هجري) و در رابطه با قضيه ارث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و فدك، براي قضاوت آمده بودم. حدود سي، چهل تن از صحابه هم آتجا بودند. جناب عمر رو كرد به اين دو نفر و گفت:

قال فلما توفي رسول الله صلي الله عليه و سلم، قال أبوبكر: أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم، ... ، فرأيتماه كاذبا آثما غادرا خائنا ... ثم توفي أبوبكر و أنا ولي رسول الله صلي الله عليه و سلم و ولي أبي بكر، فرأيتماني كاذبا آثما غادرا خائنا ... فوليتها ثم جئتني أنت و هذا و أنتما جميع و أمركما واحد فقلتما إدفعها ألينا.

وقتي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از دنيا رفت، ابوبكر گفت: من جانشين او هستم. شما دونفر (علي و عباس) رأي شما در مورد ابوبكر اين بود كه او دروغگو و گنهكار و حيله گر و خائن است... وقتي كه ابوبكر از دنيا رفت، من جانشين او شدم و رأي شما (علي و عباس) در مورد من اين بود كه من دروغگو و گنهكار و حيله گر و خائن هستم.

صحيح مسلم، ج5، ص152، كتاب الجهاد، باب تقسيم الفيء

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم در مورد علي (عليه السلام) گفت:

علي مع الحق و الحق مع علي، يدور معه حيثما دار.

علي با حق است و حق با علي است.

تاريخ بغداد، ج14، ص322 - تاريخ دمشق، ج42، ص449

علي (عليه السلام) هم بعد از سخن عمر، به او نگفت كه من چنين عقيده اي ندارم و چرا به من تهمت مي زني. آن صحابه اي كه در آنجا بودند هم اعتراضي نكردند كه آقاي عمر چرا به علي (عليه السلام) دروغ مي بندي. خودشان هم مي گويند كه سكوت نشان رضاست. حالا اگر شيعه بگويد كه آقاي عمر و ابوبكر دروغگو و گنهكار و حيله گر و خائن است، آيا واجب القتل و مهدور الدم است و بايد او را بدون محاكمه اعدام كرد و اموالش را مصادره كرد؟

بر فرض كه علي (عليه السلام) خليفه نيست، امام منصوب هم نيست، آيا يك صحابه عادي هست يا خير؟ شما كه مي گوييد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

أصحابي كالنجوم، بأيهم أقتديتم أهتديتم.

اصحاب من مانند ستارگان هستند، به هر كدام كه اقتداء كنيد، هدايت مي شويد.

ميزان الاعتدال ذهبي، ج1، ص413 و 607 - لسان الميزان ابن حجر، ج2، ص118 - تفسير رازي، ج2، ص5 - تفسير آلوسي، ج1، ص47 - المغني ابن قدامه، ج3، ص535 - عمدة القاري عيني، ج10، ص202

حالا اگر كسي به عنوان يك صحابه به علي (عليه السلام) اقتدا كند، آيا اين جزايش كفر است؟

در همين 9 مهرماه امسال، همايشي در عربستان سعودي بود، در شهر رياض. تعدادي از مفتيان تندرو عربستان هم در آنجا بودند و عبدالله بن جبرين و عبدالرحمن براج و فوزان هم در آنجا بودند. يكي از موادي كه در اين همايش مطرح شد اين بود كه:

آقايان مفتيان، رسما از دولت عربستان سعودي تقاضا كردند كه دولت عربستان سعودي حق ندارد به شيعيان اجازه بدهد در مسجد ما سني ها نماز بخوانند، اينها مشرك هستند و با ورودشان به مسجد، مسجد را نجس مي كنند. دولت عربستان حق اجازه دادن به شيعيان براي زيارت خانه خدا ندارد، شيعه مشرك است. دولت عربستان حق ندارد به شيعيان اجازه دهد كه در دانشگاه هاي سني درس بخوانند.

جرم شيعه چيست؟ غير از محبت أهل بيت (عليهم السلام) است. نهايت چيزي كه به ما مي بندند، اين است كه مي گويند شما صحابه را سب و لعن مي كنيد. تمام دنيا بداند كه والله، فقهاء و بزرگان ما همين تعبيري را كه آقاي عمر بن خطاب نقل مي كند از عقيده علي (عليه السلام) نسبت به عمر و ابوبكر، اين را هم در كتاب هاي خود نمي آورند. اگر علي (عليه السلام) امروز بود با او چه معامله اي مي كرديد؟ با او چه رفتاري مي كرديد؟

از آقاي بن جبرين، شخصيت شماره دو عربستان سعودي، سؤال كردند: آيا ما مي توانيم به فقراي شيعه زكات بدهيم يا نه؟ مي گويد: خير، به چهار دليل شيعيان كافر هستند، به كافر نمي شود زكات داد: 1- شيعه معتقد به تحريف قرآن است. 2- شيعه صحابه را قبول ندارد و به آنها فحش و ناسزا مي گويد. 3- ما اهل سنت را نجس مي دانند، اگر با ما دست بدهند و مصافحه كنند، مي روند دستشان را آب مي كشند. 4- ...

اگر يك شترچران و خرچران بيابان هاي عربستان اين حرف ها را بزند، ناراحت نمي شويم و گلايه نمي كنيم، اين را مفتي و شخصيت عربستان سعودي مي زند، فردي كه هم مفتي است و هم دكتر و هم استاد دانشگاه و هم استاد حوزه علميه است. آن هم در عصر ارتباطات كه دسترسي به منابع و عقائد شيعه آسان است، با توجه به اينترنت و ماهواره، دنيا را به صورت يك دهكده در آورده است؛ آن وقت اينها اين حرف ها را مي زنند.

ما حداقل در خود ايران، در استان هاي كرمان و كرمانشاه و سيستان و بلوچستان سني زياد داريم، بنده خودم متجاوز از دو، سه هزار نفر از دوستاني سني دارم كه با ايشان مرتبط هستم، شيعه با سني ازدواج مي كند، يا به عكس، زندگي مي كنند و مشكلي ندارند. در همين كردستان، أهل سنت در مجالس عزاداري شيعيان شركت مي كنند. يا اگر مجالس ختم و غيره براي أهل سنت باشد، شيعيان شركت مي كنند. من نمي دانم اين چه حرفي است كه مي زنند.

مثلا به عنوان مثال، آقاي دكتر غفاري، از اساتيد پر آوازه دانشگاه هاي رياض است، كتابي نوشته به نام اصول مذهب الشيعة الإثني عشري، كه رساله دكتراي ايشان است و كتاب درسي دانشگاه بين المللي مدينه است، درج3، ص1921 مي گويد:

فأذان الصلوات في جوامع الشيعة هكذا الله اكبر، الله اكبر ، خميني رهبر اي و هو القائد ثم قال أشهد أن محمدا رسول الله.

در ايران و در جوامع شيعي، بعد از اينكه انقلاب اسلامي پيروز شد، مردم آمدند و نام رهبرشان امام خميني (رضوان الله تعالي عليه) را داخل اذان كردند و نام او را قبل از نام پيامبر مي گويند.

اگر اين را در كتاب داستان و رمان بياورند، گلايه اي نداريم، در يك كتاب درسي دانشگاه نوشته اند، الآن در دانشگاه مدينه، در مدت سه سال در مقطع كارشناسي ارشد تدريس مي شود.

من نمي دانم اينها حياء را كجا گذاشته اند، وجدان را چه كرده اند، انصاف را كجا رها كرده اند؛ حالا اسلام و دين و ديانت، پيش كش اينها. به تعبير آقا امام حسين (عليه السلام):

إن لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا أحرارا في دنياكم.

اگر دين نداريد و از قيامت نمي ترسيد، لااقل در دنيا آزاد مرد باشيد.

تاريخ طبري، ج4، ص344 - كامل في التاريخ ابن اثير، ج4، ص76 - البداية و النهاية، ج8، ص203

اين آزادگي نيست، اين خيانت است و ذلت. يك روزي مشت بسته شما باز مي شود. اين دانشجوئي كه در دانشگاه بين المللي مدينه تحصيل مي كند، با جوامع شيعي آشنا مي شود و مي بيند كه يك استاد دانشگاه اينچنين هذيان و ياوه گفته و به ياوه سرائي هاي شما مي خندند. آن روز روز خفت شما و ذلت شماست كه دانشجويان شما بر ياوه گوئي شما بخندند و پوزخند بزنند.

نكته و سؤال ديگري كه در اينجا مطرح است و آقايان أهل سنت عمدتا براي خود مستمسك قرار مي دهند اين است:

شما مي گوييد كه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در طول 23 سال رسالت خود، براي خلافت علي (عليه السلام) سخن گفته و او را به عنوان خليفه منصوص و منصوب معرفي كرده، آيا اين امكان پذير هست كه صحابه با آن جلالت و قدر و مرتبه كه دارند و با آنهمه فضائلي كه قرآن براي آنها آورده، سخنان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را ناديده بگيرند؟ صحابه و مخافت و سرپيچي از دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم؟ اين چه ياوه اي است كه شما شيعيان مي گوييد؟

خود آقاي بن جبرين مي گويد يكي از دلائلي كه براي كفر شيعه داريم، اين است كه اينها مي گويند همه صحابه مرتد شدند مگر چهار نفر. يعني پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) 23 سال زحمت كشيده و محصول اين سال ها، چهار نفر است؟ آيا اين اهانت و جسارت به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست؟

در اينجا جوابي عرض مي كنيم. اين سؤال را يك روزي در منزل دكتر غامدي، كه از اساتيد بزرگ دانشگاه أم القاري مكه است، جواب دادم. گفتم: پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دوران رسالتش چند سال بود؟ گفت: 23سال، گفتم: حضرت نوح (عليه السلام) چند سال دوران رسالتش بود؟ گفت: 950 سال، گفتم: محصول 950 سال، چند نفر شد؟ قرآن مي گويد:

وَ مَا آَمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ (هود/40)

عده كمي فقط ايمان آوردند. آيا اين دليل ضعف حضرت نوح است؟ يا دليل عدم قابليت مردم است؟ آيا حضرت نوح (عليه السلام)، در كار تربيت و رسالتش موفق نبود؟ يا نه، او تلاش خود را شبانه روز كرد و اين مردم بودند كه شايستگي دعوت پيامبر را نداشتند؟

حضرت موسي (عليه السلام) با آنهمه معجزات خود براي بني اسرائيل، كه من گمان نمي كنم از 124 هزار پيامبر، كسي به اندازه حضرت موسي (عليه السلام) معجزه آورده باشد، ولي همين مردم، وقتي كه حضرت موسي (عليه السلام) چند روز رفت براي ملاقات خدا، مردم همه برگشتند و گوساله پرست شدند. آيا شما مي گوييد كه حضرت موسي (عليه السلام) موفق نبود؟ يا نه، اين قوم بني اسرائيل، قومي لجوج و ناشايست بودند و دستورات او را بكار نگرفتند؟

جواب دوم: اگر چنانچه شيعه مي گويد كه:

إرتد الناس بعد رسول الله إلا أربعة أو خمسة.

خود شماها از قول عايشه، أم المؤمنين نقل مي كنيد كه حتي يك نفر هم بعد از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نماند و همه مرتد شدند:

لما توفي رسول الله، إرتدت العرب قاطبة.

البداية و النهاية ابن كثير، ج6، ص336- تاريخ دمشق، ج30، ص314- النهاية في غريب الحديث ابن اثير، ج4، ص79 - لسان العرب ابن منظور، ج1، ص681 - تاج العروس زبيدي، ج2، ص332

حالا ما چند نفر باقي گذاشتيم، اما شما همه را مرتد مي دانيد. شما از روايات عايشه، هر جوابي داديد، ما هم ياد مي گيريم و همان جواب را مي دهيم براي حديث خودمان.

جواب سوم: اين روايت اصلا صحيح نيست و ضعف سندي دارد. اگر هم ضعف سندي نداشته باشد، مراد از ارتداد، مخالفت با اساسي ترين دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است. يعني جز چند نفر در راه اميرالمؤمنين (عليه السلام)، مقاوم نبودند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) شبانه حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) را سوار بر مركب مي كرد و خانه مهاجرين و انصار را مي زد. چقدر ناگوار است كه يك مرد براي دفاع از حق خود، همسرش را سوار بر مركب كند و خانه به خانه انصار، شبانه برود و درب بزند. مردم شب قول مي دادند كه يا علي (عليه السلام)، ما فردا آماده هستيم. در بعضي جاها آمده كه تا نزديك سه تا هفت هزار نفر قول دادند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود كه اگر شما راست مي گوئيد، در فلان محل برويد و با سر تراشيده و با شمشير حاضر شويد. گفتند قبول، همه فردا سر ساعت آنجا هستيم. اميرالمؤمنين (عليه السلام) رفت آنجا و ديد كه جز 4 نفر، كسي آنجا نيست. شب بعد اميرالمؤمنين (عليه السلام)، با حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و حسنين (عليهم السلام) درب خانه مهاجرين و انصار را زدند. آنها گفتند كه فردا حتما بر سر تراشيده و شمشير مخفي مي آئيم. فردا اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمد و باز هم ديد كه فقط 4 نفر آمده اند. شب سوم باز اميرالمؤمنين (عليه السلام) رفت درب منزل آنها و روز سوم هم جز همان 4 نفر، ديگر كسي نيامد. اين مظلوميت اميرالمؤمنين (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهراء (سلام الله عليها) و أهل بيت (عليهم السلام) است.

در خود نهج البلاغه، صراحت دارد، كه من هر چه تلاش كردم، جز اهل بيتم، اعوان و انصاري نيافتم:

فنظرت فإذا ليس لي رافد ولا ذاب ولا مساعد إلا أهل بيتي ، فضننت بهم عن المنية (أو عن الموت) فأغضيت علي القذي.

ترسيدم كه اگر اين اهل بيتم در برابر شمشير قريش قرار بگيرند، نسل پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) براي هميشه از روي زمين برداشته خواهد شد.

نهج البلاغه، خطبه 26 و نامه 217

فرأيت أن الصبر علي هاتا أحجي فصبرت و في العين قذي وفي الحلق شجا أري تراثي نهبا

صبر كردم در حاليكه خار در چشم و استخوان در گلو داشتم و ديدم كه تمام ثروت و دارائي و امامت مرا به چپاول و يغما مي برند.

نهج البلاغه، خطبه 3

بله! آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) دفاع كرد و اين آقايان، بحث صحابه را براي ما پيش كشيده اند. اگر ما مي گوئيم كه جز 4 نفر از صحابه، همه مرتد شدند، شما اين اندك را هم نداريد، و مي گوئيد كه همه مرتد شدند. اضافه بر اينكه شما خودتان در صحيح بخاري داريد كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حديث حوض فرمود:

إن رسول الله صلي الله عليه و سلم قال: يرد علي يوم القيامة رهط من أصحابي فيجلون عن الحوض، فأقول: يا رب! أصحابي. فيقول: انك لا علم لك بما أحدثوا بعدك، إنهم ارتدوا علي أدبارهم القهقري.

فرداي قيامت صحابه من مي آيند نزد حوض تا از آب حوض كوثر بخورند، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي بيند كه اينها را منع مي كنند و نمي گذارند كه نزديك حوض شوند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويد: خدايا! اينها اصحاب من هستند، چرا نمي گذاريد طرف حوض بيايند؟ جواب مي رسد: اي پيامبر! تو نمي داني كه اينها بعد از تو چه بدعت ها و فتنه هائي بنا نهادند. اينها مرتد شدند و به زمان دوران جاهليت برگشتند.

صحيح بخاري، ج7، ص208

جالب اينكه در صحيح بخاري با صراحت آمده كه:

فلا أراه يخلص منهم إلا مثل همل النعم.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويد: صحابه من را به طرف جهنم مي برند و مي بينم كه جز تعداد اندكي از صحابه من، از آن آتش جهنم خلاص و رهائي نمي يابند.

صحيح بخاري، ج7، ص208، ح6587

آقايان أهل سنت نسبت به اين روايت چه مي فرمايند؟ جواب بدهند.

شما مي گوييد كه صحابه مطيع پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بودند. امكان ندارد صحابه و مخالفت با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم). اين افتراء شما شيعه است نسبت به صحابه. مگر مي شود كه خداوند بگويد:

لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا. (سوره فتح/18)

خداوند از اينها راضي شده و شما مي گوييد كه اينها خلاف دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عمل كرده اند؟!

ما از اين آقايان يك سؤال مي كنيم، اگر اين را جواب بدهند، ما تابع آنها هستيم. دو روايت از صحيح بخاري نقل مي كنيم، اگر جواب دادند، ما از ادعايمان بر مي گرديم:

روايت اول: در صحيح بخاري از قول عايشه أم المؤمنين نقل مي كند:

عن عائشة رضي الله عنها، قالت: سألت النبي صلي الله عليه و سلم عن الجدر أمن البيت؟ هو قال: نعم، قلت: فمالهم لم يدخلوه في البيت، قال: إن قومك قصرت بهم النفقة، قلت: فما شأن بابه مرتفعا، قال: فعل ذلك قومك ليدخلوا من شاؤوا و يمنعوا من شاؤوا و لولا أن قومك حديث عهدهم بالجاهلية، فأخاف أن تنكر قلوبهم، أن أدخل الجدر في البيت و أن ألصق بابه بالأرض.

از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) پرسيدم كه آيا مگر حجر اسماعيل جزء خانه خدا نيست؟ مي گويد: بله، پس چرا اين را داخل در خانه خدا نمي كنيد؟ و چرا درب خانه خدا اينقدر بالاست و دستور دهيد كه آن را كمي پائين بياورند؟ پيامبر فرمود: اگر نبود كه قوم تو كه هنوز تفكر جاهليت را از ذهنشان بيرون نكرده اند، دستور مي دادم كه حجر اسماعيل را وارد خانه خدا كنند و درب خانه خدا را پايين بياورند؛ يعني مي ترسم اگر اين كار را بكنم، قوم تو از اسلام برگردند و مرتد شوند.

صحيح بخاري، ج2، ص156

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) به عايشه مي گويد: قوم تو يعني بني اميه، نمي گويد سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و ... .

در رابطه با همين قضيه، آقاي ابن ماجه در سنن خود، ج2، ص298 مي گويد:

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نفرمود كه:

لولا أن قومك حديث عهدهم بالجاهلية.

بلكه فرمود:

لولا أن قومك حديث عهدهم بالكفر.

قوم تو آثار كفر از ذهنشان بيرون نرفته.

يعني در طول اين 17، 18 سال، در مكه و مدينه، هنوز تفكر كفري در سر اينها هست.

اين را شما آقايان أهل سنت به ما چه جوابي مي دهيد ؟ كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود كه قوم عايشه، هنوز تفكر جاهلي و كفري دارند. آيا با اين تفكر جاهلي و كفري، انتظار داريد كه اينها كه حاضر نيستند حجر اسماعيل داخل در كعبه شود، امامت و خلافت علي (عليه السلام) را تحمل كنند!

روايت دوم: نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در آخرين سال عمرش براي حج به خانه خدا رفته است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) وارد مكه مكرمه شد و دستور داد:

اي مردم! در زمان جاهليت، شما وقتي در ميقات ها احرام مي بستيد، با همان احرام مي آمديد در مكه و ده روز يا بيشتر مي مانديد و يوم الترويه مي رفتيد عرفات و از آنجا به مشعر و از آنجا به منا و بيت الله الحرام و سعي و طواف و نماز و از احرام بيرون مي آمديد، اسلام آمده اين نوع حج را باطل اعلام مي كند.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين دستور را زماني داد كه سال آخر عمرش بود، سال 22 بعثت و سال ده هجري. صحابه چه كردند بعد از اين دستور پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)؟ گفتند:

يا رسول الله! ما اين حرف تو را نمي پذيريم. ما حاضر نيستيم از احرام بيرون بيائيم ( و جمله ركيكي گفتند: يا رسول الله! شما مي گوييد كه از آلت ما همينطور مني بريزد و ما هم با همين حال وارد عرفات بشويم).

صحيح مسلم، ج4، ص37 - صحيح بخاري، ج8، ص129

چه سخن زشت و بي ادبانه و وقيحي به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفتند.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) عصباني شد. عايشه مي گويد كه آمد به اتاق من و ديدم كه غضبناك است. گفتم: يا رسول الله! چه كسي تو را غضبناك كرد، خدا او را داخل آتش جهنم كند.

صحيح مسلم، ج4، ص33

شما به اين چه جوابي مي دهيد؟ صحابه اي كه براي خروج از احرام، اينطور بي ادبانه با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) برخورد مي كنند، عبارت وقيح بكار مي برند و او را غضبناك مي كنند و قرآن مي گويد:

إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآَخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا

(سوره أحزاب/57)

كساني كه خدا و رسولش را آزار و اذيت مي كنند، خداوند لعنتشان مي كند در دنيا و آخرت.

آن وقت شما انتظار داريد كه در رابطه با خلافت آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام)، خيلي ساده و آسان بگويند قبول است! و خلافت علي (عليه السلام) را بپذيرند.

در قضيه صلح حديبيه، چه كساني گفتند كه ما همانند امروز در نبوت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) شك نكرديم. در جنگ احد چه كساني بودند كه زمينه كشتن بيش از 70 نفر از عزيزان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را فراهم كردند؟ مگر غير از همين صحابه بودند؟! مگر در نماز جمعه اي كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي خواند و قرآن هم مي گويد:

وَ إِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا إنْفَضُّوا إِلَيْهَا وَ تَرَكُوكَ قَائِمًا قُلْ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجَارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقِينَ. (سوره جمعه/11)

چقدر زشت است و وقيح كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) خطبه نماز جمعه مي خواند و مردم آنجا نشسته اند، يك دفعه كاروان تجاري وارد شهر مي شود براي فروش كالاي خود، تمام صحابه بلند شدند و رفتند براي خريدن كالا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را تنها و ايستاده در مسجد رها كردند.

شما از اين صحابه چه انتظاري داريد؟ اگر يك آخوند سني در يك روستا با ده نفر نماز جمعه بخواند، اگر از اينها، پنج نفر وسط خطبه بيرون بروند، آيا امام جمعه نمي گويد كه اينها چقدر نفهم هستند؟! و به من توهين كردند! اين صراحت قرآن است. اين صحابه با اين سابقه، آقايان به ما مي گويند كه شما به صحابه جسارت و اهانت مي كنيد.

يك نكته تأسف آور اينكه، طبق روايت صحيح از شعبي از علماي بزرگ أهل سنت، آمده:

و الله لقد سم رسول الله صلي الله عليه و آله.

قسم به خدا كه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مسموم كردند و با مرگ طبيعي از دنيا نرفت.

مستدرك حاكم نيشابوري، ج3، ص59

روز آخر حيات پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، زنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمدند بزور داروي تلخ به او دادند. اين را خود آقايان نقل كرده اند. راست و دروغش به عهده خودشان. در صحيح بخاري و صحيح مسلم هم آمده است.

قالت عائشة لددناه في مرضه فجعل يشير إلينا أن لا تلدوني فقلنا كراهية المريض للدواء فلما أفاق قال ألم أنهكم إن تلدوني قلنا كراهية المريض للدواء فقال لا يبقي أحد في البيت الا لد و أنا أنظر إلا العباس فإنه لم يشهد كم.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: در حلقوم من داروي تلخ نريزيد، من دارو نيازي ندارم. عايشه مي گويد: شايد او چون مريض است و حواسش نيست، اين جمله را مي گويد. مي گويد: دارو را داديم و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) از هوش رفت. بعد از مدتي بهوش آمد و گفت: مگر نگفتم كه به گلوي من دارو نريزيد؟

صحيح بخاري، ج5، ص143 - ج7، ص17 - ج8، ص40 - صحيح مسلم، ج7، ص24 - عمدة القاري، ج18، ص73 - سنن كبري نسائي، ج4، ص255 - صحيح ابن حبان، ج14، ص554 - تاريخ طبري، ج2، ص437 - البداية و النهاية، ج5، ص246

بعد پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) دستور مي دهد آنهايي كه به من دارو خوراندند، همه را بخوابانيد زمين و در حلقوم همه شان دارو بريزيد، غير از عباس كه او شريك نبود در اين امر.

قريش، 13 سال در مكه با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جنگيدند. انواع اذيت ها و آزارها را به او روا داشتند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) 3 سال در شعب ابيطالب زنداني شد. در سال 13 بعثت ديد در مكه نمي تواند زندگي كند، مجبور به هجرت شد، از دست همين قريش. بعد از آمدن به مدينه، همين قريش 8 سال با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جنگيد. سال 8 هجري، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمد مكه را فتح كرد. همين قريشيان، زير شمشير بران سربازان اسلام، به اجبار اسلام آوردند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) در نامه 16 نهج البلاغه مي فرمايد:

و الذي فلق الحبة و برأ النسمة ما أسلموا و لكن إستسلموا و أسروا الكفر، فلما وجدوا أعوانا عليه أظهروه.

قسم به خدائي كه دانه و فجر را شكافت، اين قريش (معاويه و ابو سفيان و تابعين آنها)، در روز فتح مكه، مسلمان نشدند و خودشان را متظاهر به اسلام كردند. و كفر را در باطن خود پرورش مي دادند. وقتي ديدند كه امروز بعد از رحلت پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، زمينه براي اظهار كفر هست، كفر را بروز دادند.

همين تعبير را بزرگان أهل سنت نقل مي كنند از آقاي عمار در روز صفين كه فرمود:

قال عمار بن ياسر يوم صفين و ذكر أمرهم و أمر الصلح فقال و الله ما أسلموا و لكن إستسلموا و أسروا الكفر فلما رأوا عليه أعوانا أظهروه.

مجمع الزوائد هيثمي، ج1، ص113

اين قريشي كه اينچنين بودند، با كمال تأسف بعد از آمدن به مدينه، به تعبير ابن ابي الحديد:

فكان أبو سفيان كهفا للمنافقين.

پايگاه منافقين در مدينه شد.

بعد از نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) منافقين ظاهري و باطني دست به دست هم دادند و كردند آنچه كردند. آن اسلامي كه مي رفت تا شرق و غرب عالم را به نور خودش روشن كند، با فتوحات نامناسب و كشتارهاي غير صحيح، چهره نوراني اسلام را به عنوان يك چهره خشن و متكي به نيزه و شمشير به دنيا معرفي كردند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه در طول 23 سال بزرگ مدافع پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بود و بزرگ فاتح جنگ ها بود. حتي در تاريخ هست كه در مكه، كفار قريش، بچه هاي خود را ياد مي دادند كه برويد و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مسخره كنيد و سنگ پرتاب كنيد. اميرالمؤمنين (عليه السلام) 7 يا 8 سال بيشتر نداشت، وقتي مي ديد كه اين بچه هاي قريش پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را اذيت مي كردند، از كمرشان مي گرفت و بلند مي كرد و به زمين مي زد. بطوري كه وقتي كه بچه ها مي خواستند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را اذيت كنند، آن بچه ها وقتي مي ديدند كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) هم هست، همه فرار مي كردند.

در شعب ابيطالب، براي اينكه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در امان بماند، اول شب، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را مي آورد و در گوشه شعب ابيطالب، رختخواب او را پهن مي كرد و مي ترسيد كه كفار از جائي ديده باني كنند و جاي خواب او را ببينند و شبانه حمله كنند و او را از بين ببرند. پاسي از شب كه مي گذشت، پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را بيدار مي كرد و مي گفت كه شما بيا وسط بخواب و اگر قرار است خطري متوجه شما شود، متوجه علي (عليه السلام) شود. آفرين به اين عشق و صفا!

در شب ليلة المبيت، تنها كسي كه جاي پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي خوابد علي (عليه السلام) است. در جنگ احد، همه فرار كردند جز علي (عليه السلام) و دو سه نفر ديگر كه مانند پروانه، دور شمع ماندند و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را حفظ كردند. در حُنين، نزديك 12 هزار رزمنده اسلام پا به فرار گذاشتند و علي (عليه السلام) با 11 نفر در معركه ماند. خود جناب عمر بن خطاب مي گويد:

لو لا سيف علي لما قام عمود الإسلام.

اگر شمشير علي (عليه السلام) نبود، پرچم اسلام برافراشته نمي شد.

شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد، ج3، ص115

ما از آقايان أهل سنت سؤال مي كنيم، در طول اين 25 سال حكومت آقاي ابوبكر و عمر و عثمان، اين شمشير علي (عليه السلام) كجا رفت؟ چرا اثري و خبري از علي (عليه السلام) نيست؟ آيا علي (عليه السلام) از اسلام و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) برگشته؟ يا اينها علي (عليه السلام) را بازي نمي دهند؟ يا اين اسلامي كه اينها طلايه دار آن هستند، علي (عليه السلام) آن را اسلام محمدي (صلي الله عليه و سلم) نمي داند؟ قضيه چيست؟

من چند روايت مي گويم و اين به عنوان يادگاري خدمت عزيزان بماند.

روايت اول: آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) بعد از آن قضايا، وقتي به اين مسائل مي رسد، يك روايتي را از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي كند. روايت صحيح است و آقاي طبراني در معجم كبيرش، ج 11، ص160 از قول پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل مي كند، فرمود:

. . . حتي علا بكاؤه، قيل: ما يبكيك؟ قال: ضغائن في صدور قوم لا يبدونها لك حتي يفقدوني.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در نزد علي (عليه السلام) گريه كرد، علي (عليه السلام) گفت: يا رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) چرا گريه مي كني؟ فرمود: كينه هايي در سينه هاي عده اي مي بينم و تمام اين كينه ها بعد از من ظهور مي كند.

روايت دوم: حضرت فرمود:

عن علي رضي الله عنه قال إن مما عهدا لي النبي صلي الله عليه و آله إن الأمة ستغدر بي بعده.

پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در وصيت هايش به من گفت: امت من بعد از من به تو خيانت مي كنند.

مستدرك حاكم نيشابوري، ج3، ص140

روايت سوم: اميرالمؤمنين (عليه السلام) عرض مي كند كه:

ما لي و لقريش! إنما وترتهم بأمر الله و أمر رسوله، أفهذا جزاء من أطاع الله و رسوله إن كانوا مسلمين!

من با قريش چكار دارم؟ آنها از جان من چه مي خواهند؟ من سران آنها را بدستور خدا و پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كشته ام. اگر شما مسلمان هستيد، آيا اين است پاداش كسي كه اطاعت مي كند از خدا و رسولش؟ (كه جلوي همسرش او را كتك بزنند و حقش را غصب كنند).

شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد، ج20، ص328

علي (عليه السلام) فرمود:

أللهم إني أستعديك علي قريش، فإنهم أضمروا لرسولك صلي الله عليه و آله ضروبا من الشر و الغدر، فعجزوا عنها، و حلت بينهم و بينها، فكانت الوجبة بي، و الدائرة علي. أللهم أحفظ حسنا و حسينا.

خدايا! مرا در برابر توطئه قريش ياري فرما. اين قريش مي خواستند توطئه هاي خطرناكي نسبت به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) انجام دهند ولي عاجز شدند از آن و تو مانع شدي از پياده شدن آن همه توطئه و تمام انتقام پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) را از من علي (عليه السلام) گرفتند و اين همه ظلم و ستم را كه بر من روا مي دارند به حساب رسول الله (صلي الله عليه و سلم) بوده. خدايا! حسن و حسينم (عليهم السلام) را از شر قريش حفظ فرما.

شرح نهج البلاغة ابن ابي الحديد، ج20، ص298

نتيجه عملكرد سقيفه، حادثه عاشورا بود. نتيجه اش اين بود كه در جلوي چشمان همه اهل بيت با چوب به دندان امام حسين (عليه السلام) زده شد. نتيجه اش مصيبت هاي حضرت زينب (سلام الله عليها) بود.





Share
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها