2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
استدلال به خطبه 228 نهج البلاغه (لِلّهِ بلاء فلان)، براي انكار شهادت فاطمه زهرا(س)
کد مطلب: ٦٣١٧ تاریخ انتشار: ١٨ مهر ١٤٠٠ - ٠٨:٠٠ تعداد بازدید: 58674
مقالات » پاسخگویی به شبهات
استدلال به خطبه 228 نهج البلاغه (لِلّهِ بلاء فلان)، براي انكار شهادت فاطمه زهرا(س)

مقصود نبودن عمر از كلمه فلان، ناسازگاري اين تطبيق با شواهد بسيار تاريخي، منظور صحيح

طرح شبهه:

حضرت علي حضرت عمر رضي الله عنهما را به بهترين وجه ممكن ستوده است، حضرت علي رضي الله عنه در مدح عمر بن الخطاب و بنا به قولي، ابوبكر فرموده است: «لله بلاء فلان... » در روايتي آمده: «لله بلاد فلان».

ابن أبي الحديد مي گويد در باره ي اين شخص از نقيب ابوجعفر يحيي بن ابي زيد علوي پرسيدند به من گفت او عمر بن الخطاب است، گفتم: آيا اميرمؤمنان او را اينگونه مي ستايد؟ گفت: آري، و مي افزايد: اگر اميرمؤمنان اعتراف كند كه (عمر) سنت را اقامه نموده و با دامني پاك و كمترين عيب از دنيا رفته و عبادت پروردگار را انجام داده و پرهيزگارترين بوده، پس اين نهايت مدح و ستايش است.

وسألت عنه النقيب أبا جعفر يحيي بن أبي زيد العلوي، فقال لي: هو عمر، فقلت له: أيثني عليه أمير المؤمنين رضي الله عنه هذا الثناء؟... فإذا اعترف أمير المؤمنين بأنه أقام السنة، وذهب نقي الثوب، قليل العيب، وأنه أدي إلي الله طاعته، واتقاه بحقه، فهذا غاية ما يكون من المدح.

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 3، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1418هـ - 1998م.

محمد عبده نيز در اين كه مقصود از «فلان» كيست، گفته:

أي عمر علي الارجح.

نهج البلاغه، شرح محمد عبده، ص 430.

آيا امكان دارد كه كسي از قاتل همسر خود چنين تجليل و تمجيد نمايد؟

نقد و بررسي:

اصل خطبه در نهج البلاغه:

حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه مي فرمايد:

لِلَّهِ بِلَاد فُلَانٍ (بلاء فلان) فَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ وَدَاوَي الْعَمَدَ وَأَقَامَ السُّنَّةَ وَخَلَّفَ الْفِتْنَةَ. ذَهَبَ نَقِيَّ الثَّوْبِ قَلِيلَ الْعَيْبِ أَصَابَ خَيْرَهَا وَسَبَقَ شَرَّهَا أَدَّي إِلَي اللَّهِ طَاعَتَهُ وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ. رَحَلَ وَتَرَكَهُمْ فِي طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ لَا يَهْتَدِي فِيهَا الضَّالُّ وَلَا يَسْتَيْقِنُ الْمُهْتَدِي.

خدا شهرهاي فلان را بركت دهد و نگاه دارد كه (خدا او را در آنچه آزمايش كرد پاداش خير دهد كه) كجي ها را راست، و بيماري ها را درمان، و سنّت پيامبر صلّي اللّه عليه و آله را به پاداشت، و فتنه ها را پشت سر گذاشت.

با دامن پاك، و عيبي اندك، درگذشت، به نيكي هاي دنيا رسيده و از بدي هاي آن رهايي يافت، وظائف خود نسبت به پروردگارش را انجام داد، و چنانكه بايد از كيفر الهي مي ترسيد.

خود رفت و مردم را پراكنده بر جاي گذاشت، كه نه گمراه، راه خويش شناخت، و نه هدايت شده به يقين رسيد.

نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه: 228؛ فيض الإسلام، خطبه 219، محمد عبدة، خطبه: 222؛ ابن أبي الحديد، خطبه: 223.

همان طور كه ملاحظه مي شود، آن چه در نهج البلاغه آمده كلمه «فلان» است؛ اما اين كه مقصود از اين «فلان» چه كسي است، از خود نهج البلاغه استفاده نمي شود. شارحان نهج البلاغه نيز در اين باره ديدگاه هاي متفاوتي دارند، در هر صورت چهار احتمال و نظريه در توجيه و تفسير اين كلمه وجود دارد:

1. منظور عمر باشد؛

2. كنايه از عثمان و مذمت او باشد؛

4. مقصود برخي از ياران آن حضرت باشد؛

3. اشاره به عمر و از باب تقيه باشد.

اهل سنت و به ويژه ابن أبي الحديد معتزلي معتقد است كه مقصود از آن خليفه دوم عمر بن خطاب است.

بدون شك گفتار شخصي همچون ابن أبي الحديد و محمد عبده كه هر دو از دانشمندان سني مذهب هستند، براي ما ارزش نداشته و چيزي را ثابت نمي كند؛ بويژه كه همين روايت در كتاب هاي اهل سنت از زبان اشخاصي همچون مغيرة بن شعبه نقل شده است.

طبيعي است كه آن دو با توجه به رسوبات ذهني و اعتقادات از پيش پذيرفته شده اي كه دارند، كلمه «فلان» را به عمر بن خطاب تفسير نمايند.

اهل سنت اگر بخواهند ثابت كنند كه اين جملات را امير مؤمنان عليه السلام در باره خليفه دوم گفته است، بايد سه مقدمه را ثابت نمايند:

1. گوينده اين سخنان امير مؤمنان است؛

2. مقصود از كلمه فلان، عمر است؛

3. هدف امام عليه السلام، مدح عمر بوده است.

در حالي كه هيچ يك از آن ها دليلي جز سخن ابن أبي الحديد ندارند كه آن هم نمي تواند شيعه و حتي اهل سنت را قانع نمايد.

نقد ديدگاه ابن أبي الحديد:

ابن أبي الحديد در شرح اين خطبه مي نويسد:

وقد وجدت النسخة التي بخط الرضي أبي الحسن جامع نهج البلاغة وتحت فلان عمر، حدثني بذلك فخار بن معد الموسوي الأودي الشاعر، وسألت عنه النقيب أبا جعفر يحيي بن أبي زيد العلوي، فقال لي: هو عمر، فقلت له: أيثني عليه أمير المؤمنين رضي الله عنه هذا الثناء؟ فقال: نعم... فإذا اعترف أمير المؤمنين بأنه أقام السنة، وذهب نقي الثوب، قليل العيب، وأنه أدي إلي الله طاعته، واتقاه بحقه، فهذا غاية ما يكون من المدح.

نسخه اي به خط سيد رضي، گرد آورنده نهج البلاغه ديده شده كه زير كلمه «فلان» عمر، نوشته شده است.

اين مطلب را براي من فخار بن معد الموسوي شاعر نقل كرده است. از ابوجعفر نقيب در اين باره پرسيدم، گفت: مقصود عمر است. گفتم: آيا اميرمؤمنان كه خداوند از او راضي باد، عمر را چنين مي ستايد. گفت: بلي.

هنگامي كه اميرمؤمنان اعتراف كند كه عمر سنّت پيامبر را به پاداشت، و با دامن پاك، و عيبي اندك، درگذشت،وظائف خود نسبت به پروردگارش را انجام داد و تقواي الهي را رعايت كرد، اين بالاترين درجه مدح و ستايش است.

ابن أبي الحديد با زيركي تمام، در آغاز كلام خود چنين وانمود مي كند كه هر خواننده اي در لحظه اول يقين مي كند كه خود او در نسخه اي به قلم سيد رضي ديده كه او نام عمر را در كنار كلمه «فلان» نوشته است. و اگر كسي جمله دوم را نخواند گمان مي كند كه عبارت چنين است «وَجَدتُ» يعني خودم ديدم؛ اما هنگامي كه خوب دقت شود مي گويد «وُجِدَت» چنين نسخه اي ديده شده است.

الف: توضيح زير كلمه «فلان» از سيد رضي نيست:

ابن أبي الحديد نوشته است: در نسخه اي بخط سيد رضي، زير كلمه «فلان»، عمر نوشته شده بود؛ اين ادعا ثابت نيست؛ زيرا اگر نظر سيد رضي بود بايد در داخل سطر به عنوان توضيح نظر امام مي نوشت نه آن كه زير سطر بنويسد.

اگر كسي با نسخه هاي خطي آشنايي داشته باشد مي داند كه معمولا چنين اضافاتي از جانب كساني صورت مي گيرد كه نسخه اي در اختيارشان بوده است و در باره نسخه نهج البلاغه، كسي كه نسخه در اختيارش بوده تصور كرده است كه مقصود از «فلان» عمر بن خطاب است و لذا ذيل آن نوشته است عمر؛ پس انتساب چنين مطلبي به مؤلف، نيازمند دليل قطعي است.

ب: علت گفتن اين سخن مشخص نيست:

بر فرض كه اگر مقصود از كلمه «فلان» عمر باشد، بازهم نمي توان ثابت كرد كه علت گفتن اين سخنان مدح است؛ زيرا شايد از روي تقيه يا كنايه به شخص ديگري مانند عثمان باشد، كه بررسي آن خواهد آمد.

ج: اين سخن امام با سخنان ديگر در باره خلفا منافات دارد:

اين سخن با آن چه كه در كتاب هاي شيعه و سني از حضرت امير (ع) نسبت به خليفه دوم نقل شده است منافات دارد كه به چند مورد اشاره مي كنيم:

امير المؤمنين (ع)، خليفه دوم را دروغگو، خيانتكار، ستمگر، فاجر و... مي داند:

مسلم نيشابوري در صحيح خود، نظر حقيقي اميرمؤمنان عليه السلام را در باره خليفه اول و دوم بيان كرده است.

ثُمَّ تُوُفِّيَ أَبُو بَكْرٍ وَأَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلي الله عليه وسلم- وَوَلِيُّ أَبِي بَكْرٍ فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا.

پس از مرگ ابوبكر، من جانشين پيامبر و ابوبكر شدم، شما دو نفر مرا خائن، دروغگو حليه گر و گناهكار خوانديد.

النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1378، ح 1757، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

عبد الرزاق صنعاني نيز با سند صحيح از خليفه دوم نقل كرده است كه به عباس و امير مؤمنان عليه السلام گفت كه شما مرا ستمگر و فاجر مي دانيد:

ثم وليتها بعد أبي بكر سنتين من إمارتي فعملت فيها بما عمل رسول الله (ص) وأبو بكر وأنتما تزعمان أني فيها ظالم فاجر....

من پس از ابوبكر دو سال حكومت كردم و روش رسول و ابوبكر را ادامه دادم؛ اما شما دو نفر مرا ستمگر و فاجر مي دانستيد.

إبن أبي شيبة الكوفي، أبو بكر عبد الله بن محمد (متوفاي235 هـ)، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 5، ص 469، ح9772، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ناشر: مكتبة الرشد - الرياض، الطبعة: الأولي، 1409هـ.

اين اعتقاد واقعي اميرمؤمنان عليه السلام نسبت به خليفه اول و دوم است كه اشكالي در سند و دلالت آن وجود ندارد.

امير المؤمنين عليه السلام، دوست نداشت چهره عمر را ببيند:

بخاري و مسلم نقل كرده اند كه علي (عليه السلام) پس از شهادت حضرت زهرا (عليها السلام) كسي را نزد ابوبكر فرستاد و او را به حضور طلبيد و سفارش نمود كه عمر را همراه خودش نياورد؛ چون آن حضرت دوست نداشت چهره خليفه دوم را ببيند:

«فَأَرْسَلَ إِلَي أَبِي بَكْر أَنِ ائْتِنَا، وَلاَ يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ، كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ».

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 4، ص 1549، ح3998، كِتَاب الْمَغَازِي، بَاب غَزْوَةِ خَيْبَرَ، تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987؛

النيسابوري، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ)، صحيح مسلم، ج 3، ص 1380، ح1759، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت.

امير المؤمنين (ع) خليفه دوم را خشن، داراي اشتباهات فراوان و... مي داند:

در خطبه شقشقيه نسبت به خليفه دوم مي فرمايد:

فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا. فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ. فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ.

سرانجام اوّلي حكومت را به راهي در آورد، و به دست كسي (عمر) سپرد كه مجموعه اي از خشونت، سختگيري، اشتباه و پوزش طلبي بود.

مانند زمامداري كه بر شتري سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پرده هاي بيني حيوان پاره مي شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مي كند.

سوگند به خدا مردم در حكومت دومي، در ناراحتي و رنج مهمّي گرفتار آمده بودند، و دچار دو رويي ها و اعتراض ها شدند.

امير المؤمنين عليه السلام، سيره شيخين را مشروع نمي دانست:

اگر اميرمؤمنان عليه السلام اعتقاد داشت كه خليفه دوم سنت را إقامه كرده است؛ چرا در شوراي شش نفره كه عبد الرحمن بن عوف، عمل به سيره شيخين را شرط خلافت تعيين كرده بود، از پذيرش اين شرط سرباز زد و دوازده سال تمام فقط به خاطر اين كه عمل و سيره آنان را نپذيرفت، از امور سياسي و اجرائي بر كنار ماند؟.

يعقوبي مي نويسد:

وخلا بعلي بن أبي طالب، فقال: لنا الله عليك، إن وليت هذا الامر، أن تسير فينا بكتاب الله وسنة نبيه وسيرة أبي بكر وعمر. فقال: أسير فيكم بكتاب الله وسنة نبيه ما استطعت. فخلا بعثمان فقال له: لنا الله عليك، إن وليت هذا الامر، أن تسير فينا بكتاب الله وسنة نبيه وسيرة أبي بكر وعمر. فقال: لكم أن أسير فيكم بكتاب الله وسنة نبيه وسيرة أبي بكر وعمر، ثم خلا بعلي فقال له مثل مقالته الأولي، فأجابه مثل الجواب الأول، ثم خلا بعثمان فقال له مثل المقالة الأولي، فأجابه مثل ما كان أجابه، ثم خلا بعلي فقال له مثل المقالة الأولي، فقال: إن كتاب الله وسنة نبيه لا يحتاج معهما إلي إجيري أحد. أنت مجتهد أن تزوي هذا الامر عني. فخلا بعثمان فأعاد عليه القول، فأجابه بذلك الجواب، وصفق علي يده.

عبد الرحمن بن عوف نزد علي بن ابوطالب عليه السلام آمد و گفت: ما با تو بيعت مي كنيم بشرطي كه به كتاب خدا، سنت پيامبر و روش ابوبكر و عمر رفتار كني. امام فرمود: من فقط بر طبق كتاب خدا و سنت پيامبر؛ تا اندازه اي كه توان دارم رفتار خواهم كرد.

عبد الرحمن بن عوف نزد عثمان رفت و گفت: ما با تو بيعت مي كنيم بشرطي كه به كتاب خدا، سنت پيامبر و روش ابوبكر و عمر رفتار كني. عثمان در پاسخ گفت: بر طبق كتاب خدا، سنت رسول و روش ابوبكر و عمر با شما رفتار خواهم كرد.

عبد الرحمن دو باره نزد امام رفت و همان پاسخ اول را شنيد، دو باره نزد عثمان رفت و بازهم همان سخني را گفت كه بار اول گفته بود. براي بار سوم نزد علي عليه السلام رفت و همان پيشنهاد را داد، امام عليه السلام فرمود:

چون كتاب خدا و سنت پيامبر در ميان ما هست، هيچ نيازي به عادت و روش ديگري نداريم، تو تلاش مي كني كه خلافت را از من دور كني.

براي بار سوم نزد عثمان رفت و همان پيشنهاد اول را داد و عثمان هم همان پاسخ اول را داد. عبد الرحمن دست عثمان را فشرد و اورا به خلافت بر گزيد.

اليعقوبي، أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفاي292هـ)، تاريخ اليعقوبي، ج 2، ص 162، ناشر: دار صادر - بيروت.

احمد بن حنبل نيز در مسندش قضيه را از زبان عبد الرحمن بن عوف اين گونه روايت مي كند:

عن أبي وائل قال قلت لعبد الرحمن بن عوف كيف بايعتم عثمان وتركتم عليا رضي الله عنه قال ما ذنبي قد بدأت بعلي فقلت أبايعك علي كتاب الله وسنة رسوله وسيرة أبي بكر وعمر رضي الله عنهما قال فقال فيما استطعت قال ثم عرضتها علي عثمان رضي الله عنه فقبلها.

أبو وائل مي گويد: به عبد الرحمن بن عوف گفتم: چطور شد كه با عثمان بيعت و علي را رها كرديد؟ گفت: من گناهي ندارم، من به علي (عليه السلام) گفتم كه با تو بيعت مي كنم بشرطي كه به كتاب خدا، سنت رسول و روش ابوبكر و عمر رفتار كني، علي (عليه السلام) فرمود: بر آن چه در توانم باشد، بيعت مي كنم. به عثمان پشنهاد دادم، او قبول كرد.

الشيباني، أحمد بن حنبل أبو عبدالله (متوفاي241هـ)، مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج 1، ص 75 ، ناشر: مؤسسة قرطبة - مصر؛

الهيثمي، علي بن أبي بكر (متوفاي807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 5، ص 185، ناشر: دار الريان للتراث / دار الكتاب العربي - القاهرة، بيروت - 1407هـ.

الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج 4، ص 32، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1417 هـ - 1996 م

معناي سخن امام عليه السلام اين است كه كتاب خدا و سنت رسول نقصي ندارند تا نياز باشد كه عادت و سيره ديگران را به آن ضميمه كنيم؛ يعني من سيره و روش آن ها را مشروع نمي دانم و محال است چيزي را كه جزء اسلام نبوده و در اسلام مشروعيت ندارد، وارد اسلام كنم.

و باز حتي در زمان حكومت ظاهري خودش، هنگامي كه ربيعة بن ابوشداد خثعمي گفت: درصورتي بيعت خواهم كرد كه بر طبق سنت ابوبكر و عمر رفتار كني، حضرت نپذيرفت و فرمود:

ويلك لو أن أبا بكر وعمر عملا بغير كتاب الله وسنة رسول الله صلي الله عليه وسلم لم يكونا علي شئ من الحق فبايعه....

واي بر تو! اگر ابوبكر و عمر بر خلاف كتاب خدا و سنت پيامبر (ص) عمل كرده باشند، چه ارزشي مي تواند داشته باشد؟.

الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، تاريخ الطبري، ج 3، ص 116، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛

الشيباني، أبو الحسن علي بن أبي الكرم محمد بن محمد بن عبد الكريم (متوفاي630هـ)، الكامل في التاريخ، ج 3، ص 215، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

نمونه هاي بسياري از اين دست در باره خليفه دوم در كتاب هاي شيعه و سني يافت مي شود كه به همين اندازه بسنده مي كنيم.

حال با توجه به آن چه گذشت، از وجدان هاي بيدار و حقيقت طلب مي پرسيم: چگونه مي توان باورد داشت كه مقصود از كلمه «فلان» خليفه دوم باشد؛ با اين كه اميرمؤمنان عليه السلام عمل به سيره او را مشروع نمي دانست و حتي دوست نداشت چهره عمر را ببيند؟

چگونه مي توان ستايش هايي همچون « قوم الأود، داوي العمد، أقام السنة، خلفه الفتنة، نقي الثوب، قليل العيب و... » با جملاتي ديگر همانند: «دروغگو، حيله گر، خيانت كار ، گناهكار، ستمگر، فاجر، خشن و...» در كنار هم قرار داد و آن ها را از يك نفر دانست؟

آيا امكان دارد كه شخصي همانند امير مؤمنان عليه السلام، اين چنين متناقض سخن بگويد؟

آيا سخن امام كنايه از عثمان و مذمّت او است؟

ابن أبي الحديد در نقل كلام نقيب ابوجعفر يحيي بن ابي زيد مي گويد:

واما الجارودية من الزيدية فيقولون: انه كلام قاله في أمر عثمان أخرجه مخرج الذم له، والتنقص لأعماله، كما يمدح الآن الأمير الميت في أيام الأمير الحي بعده، فيكون ذلك تعريضا به.

«جاروديه» كه گروهي از «زيديه» هستند معتقدند كه امام (ع) اين سخن را در باره «عثمان» گفته، و آن را به عنوان بد گويي از عثمان و پايين آوردن مقام كارهاي وي بيان كرده است؛ همانطور كه امروز اميري را كه از دنيا رفته است در زمان امير زنده پس از او، مدح مي كنيم؛ پس اين كنايه به اوست.

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 3، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1418هـ - 1998م.

بررسي اين ديدگاه:

كنايه هايي از اين قبيل در محاورات روزمره مردم كاربرد بسيار داشته و دارد، به عنوان مثال در زمان ما برخي از مردم در عراق مي گويند: خدا صدام را بيامرزد؛ و با اين تعبير در حقيقت به امريكايي ها طعنه مي زنند.

اين احتمال گرچه طرفداراني دارد؛ ولي چون دليل محكمي بر اثبات آن وجود ندارد، پس نمي توان آن را با قاطعيت پذيرفت.

از طرفي اين توجيه با آن چه در باره ديدگاه امير مؤمنان عليه السلام نسبت به خليفه دوم بيان كرديم منافات دارد؛ زيرا امكان ندارد كه اميرمؤمنان عليه السلام، خليفه دوم را (حتي براي مذمت خليفه سوم) اين چنين ستايش كرده باشد.

آيا مقصود اصحاب و ياران امام است؟

برخي از شارحان نهج البلاغه و انديشه وران شيعه و سني تصريح كرده اند كه مقصود از كلمه «فلان» يكي از اصحاب آن حضرت است.

صبحي صالح از دانشمندان معاصر و بنام اهل سنت، در عنوان اين خطبه مي گويد:

من كلامه عليه السلام: ما يريد به بعض أصحابه.

از سخنان علي عليه السلام كه در آن يكي از اصحابش را مدح كرده است.

نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 228، ص 350.

قطب الدين راوندي از عالمان شيعه نيز اعتقاد دارد كه مقصود از «فلان» برخي از اصحاب آن حضرت است:

وروي «بلاء فلان» أي صنيعه وفعله الحسن، مدح بعض أصحابه بحسن السيرة وأنه مات قبل الفتنة التي وقعت بعد رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله من الاختيار و الايثار.

بلاء فلان» يعني كارهايي كه او انجام داده، نيكو است. امير مؤمنان عليه السلام با اين جمله بعضي از اصحابش را كه سيره نيكو داشتند، تمجيد كرده است و اين شخص پيش از فتنه اي كه پس از رسول خدا اتفاق افتاد، از دنيا رفته است.

الراوندي، قطب الدين سعيد بن هبة الله (متوفاي573هـ)، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة، ج 2، ص 402، مصحح: سيد عبد اللطيف كوهكمري، ناشر: كتابخانه آيت الله مرعشي ـ قم، 1364هـ ش.

قطب راوندي نهج البلاغه را از شيخ «عبد الرحيم بغدادي» معروف به «ابن الاخوة» و او آن را از دختر سيد مرتضي و او از عمويش «شريف رضي» نقل كرده است؛ از اين رو مي توان گفت كه قطب راوندي به مفاهيم نهج البلاغه آشناتر از ديگران است.

شارح نهج البلاغه ميرزا حبيب الله خويي پس از نقل كلام راوندي مي نويسد:

و عليه فلا يبعد أن يكون مراده عليه السّلام هو مالك بن الحرث الأشتر، فلقد بالغ في مدحه و ثنائه في غير واحد من كلماته. مثل ما كتبه إلي أهل مصر حين ولي عليهم مالك حسبما يأتي ذكره في باب الكتب تفصيلا إنشاء اللّه.

و مثل قوله عليه السّلام فيه لما بلغ إليه خبر موته: مالك و ما مالك لو كان من جبل لكان فندا، و لو كان من حجر لكان صلدا، عقمت النساء أن يأتين بمثل مالك.

بل صرّح في بعض كلماته بأنّه كان له كما كان هو لرسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و من هذا شأنه فالبتّة يكون أهل لأن يتّصف بالأوصاف الاتية بل بما فوقها.

بعيد نيست كه منظور حضرت، مالك اشتر باشد؛ چون در ستايش و تمجيد از او بسيار سخن گفته است؛ مانند آن چه كه در هنگام انتصابش به ولايت مصر در نامه اي به مردم آن جا نوشت كه در جاي خودش، به صورت مفصل خواهد آمد.

ويا مانند سخن آن حضرت در هنگام شنيدن مرگ مالك كه فرمود:

مالك چه مالكي به خدا اگر كوه بود، كوهي كه در سرفرازي يگانه بود، و اگر سنگ بود، سنگي سخت و محكم بود، زنان از آوردن چنين فرزندي عاجزند.

و در برخي از سخنانش تصريح كرده است كه او براي من همانند من براي رسول خدا بود؛ پس حتماً سزاوار است كه او را با صفاتي كه مي آيد و حتي برتر از آن ستايش نمايد.

هاشمي خوئي، ميرزا حبيب الله، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة،ج14، ص375، مصحح: سيد ابراهيم ميانجي، ناشر: مكتبة الإسلامية ـ تهران، 1358هـ ش.

از ميان ديدگاه هاي موجود، اين ديدگاه با منطق و واقعيت هاي تاريخي سازگارتر است؛ زيرا نظر اميرمؤمنان عليه السلام در باره خليفه دوم آن بود كه گذشت؛ از اين رو نمي تواند مقصود خليفه دوم باشد. از طرف ديگر امكان دارد كه يكي از اصحاب آن حضرت؛ همچون مالك اشتر نخعي رضوان الله تعالي عليه باشد.

سخن صريح صبحي صالح كه از علما و دانشمندان اهل سنت است، اين ديدگاه را تقويت مي كند.

آيا اين سخنان مي تواند از باب تقيه باشد؟

ابن أبي الحديد در ذيل خطبه مي نويسد:

اما الامامية فيقولون: إن ذلك من التقية واستصلاح أصحابه...

شيعيان مي گويند: علي عليه السلام اين سخنان را از روي تقيه و خير خواهي يارانش گفته است.

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج 12، ص 3، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان، الطبعة: الأولي، 1418هـ - 1998م.

بررسي اين ديدگاه:

اين احتمال كه ممكن است امير مؤمنان عليه السلام از روي تقيه، اين جملات را فرموده باشند، نيز طرفداراني دارد و با ديگر جملات آن حضرت در نهج البلاغه نيز سازگار است. در خطبه 73 نهج البلاغه مي فرمايد :

لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي أَحَقُّ بِهَا مِنْ غَيْرِي. وَ وَ اللَّهِ لَأُسَلِّمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ. وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً. الْتِمَاساً لِأَجْرِ ذَلِكَ وَ فَضْلِهِ. وَ زُهْداً فِيمَا تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجِهِ.

همانا مي دانيد كه سزاوارتر از ديگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا به آنچه انجام داده ايد گردن مي نهم، تا هنگامي كه اوضاع مسلمين رو براه باشد، و از هم نپاشد، و جز من به ديگري ستم نشود، و پاداش اين گذشت و سكوت و فضيلت را از خدا انتظار دارم، و از آن همه زر و زيوري كه در پي آن حركت مي كنيد، پرهيز مي كنم.»

ميرزا حبيب الله خوئي پس از نقل كلام ابن أبي الحديد مي نويسد:

و الحاصل أنّه علي كون المكنّي عنه عمر لا بدّ من تأويل كلامه و جعله من باب الايهام و التّورية علي ما جرت عليها عادة أهل البيت عليهم السّلام في أغلب المقامات فانّهم....

نتيجه آن كه: اگر مقصود از «فلان» عمر باشد، بايد كلام آن حضرت را تأويل ببريم و آن را از باب توريه و اشاره بدانيم؛ چنانچه سيره و عادت اهل بيت عليهم السلام آن است كه در بسياري از موارد به همين صورت است....

هاشمي خوئي، ميرزا حبيب الله، منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة،ج14، ص375، مصحح: سيد ابراهيم ميانجي، ناشر: مكتبة الإسلامية ـ تهران، 1358هـ ش.

سپس شواهدي از كتاب ها و روايات شيعه را براي آن ذكر مي كنند كه علاقه مندان مي توانند مراجعه فرمايند.

بنابراين، حتي اگر فرض كنيم كه مقصود از «فلان» خليفه دوم باشد، مي گوييم از باب تقيه بوده است؛ همانگونه كه رسول خدا از قوم عائشه تقيه مي كرد.

محمد بن اسماعيل بخاري در صحيحش مي نويسد:

عَنْ عَائِشَةَ رضي الله عنهم زَوْجِ النَّبِيِّ صلي الله عليه وسلم أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قَالَ لَهَا أَلَمْ تَرَيْ أَنَّ قَوْمَكِ لَمَّا بَنَوُا الْكَعْبَةَ اقْتَصَرُوا عَنْ قَوَاعِدِ إِبْرَاهِيمَ. فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَلاَ تَرُدُّهَا عَلَي قَوَاعِدِ إِبْرَاهِيمَ. قَالَ: « لَوْلاَ حِدْثَانُ قَوْمِكِ بِالْكُفْرِ لَفَعَلْتُ».

از عائشه همسر رسول خدا (ص) روايت شده است كه آن حضرت فرمود: آيا نمي داني كه قوم تو وقتي كعبه را ساختند آن را از پايه هائي كه حضرت ابراهيم قرار داده بود كوچك تر گرفته اند؟

گفتم: چرا آن را به حالت اول باز نمي گردانيد؟

فرمود: اگر قوم تو تازه مسلمان نبودند (ايمانشان قوي بود) چنين مي كردم. »

البخاري الجعفي، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله (متوفاي256هـ)، صحيح البخاري، ج 2، ص 573 ح 1506 و ج 3، ص 1232، ح 3188 و ج 4، ص1630، ح4214، ( ج 2 ص 156 و ج 4، ص 118 طبق برنامه مكتبه اهل البيت عليهم السلام) تحقيق د. مصطفي ديب البغا، ناشر: دار ابن كثير، اليمامة - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

و ابن عباس، ابوهريره و... از خليفه دوم تقيه مي كردند.

آيا گوينده سخن، دختر ابو حَنْتَمَه است:

از برخي روايات اهل سنت استفاده مي شود كه گوينده اين سخن خانمي به نام «إبنة ابوحنتمة» است.

حدثني عمر قال حدثنا علي قال حدثنا ابن دأب وسعيد بن خالد عن صالح بن كيسان عن المغيرة بن شعبة قال لما مات عمر رضي الله عنه بكته ابنة أبي حَنْتَمَة فقالت واعمراه، أقام الأود وأبرأ العمد أمات الفتن وأحيا السنن خرج نقي الثوب بريئا من العيب.

قال: وقال المغيرة بن شعبة: لما دفن عمر أتيت علياً وأنا أحب أن أسمع منه في عمر شيئا فخرج ينفض رأسه ولحيته وقد اغتسل وهو ملتحف بثوب لا يشكّ أنّ الأمر يصير إليه، فقال: يرحم الله ابن الخطاب لقد صدقت ابنة أبي حنتمة لقد ذهب بخيرها ونجا من شرها، أما والله ما قالت ولكن قوّلت.

از مغيره نقل شده است كه چون عمر از دنيا رفت دختر ابوحنتمه (شايد عمه عمر) بر او گريست و گفت: واي عمر! كه كجي ها را راست كرد و بيماري ها را مداوا نمود، فتنه را ميراند و سنت را زنده كرد؛ با جامه اي پاك و كم عيب از اين جهان رخت بر بست.

مغيره گفت هنگامي كه عمر دفن شد نزد علي آمدم و دوست داشتم كه از وي كلامي در باره عمر بشنوم؛ پس در حاليكه سر و ريش خود را تكان مي داد بيرون آمده و تازه غسل كرده بود و خود را با پارچه اي پوشانده بود و شك نداشت كه كار (خلافت) به او مي رسد؛ آن گاه گفت: خداوند فرزند خطاب را رحمت كند؛ دختر ابوحنتمه راست گفت؛ او خوبي هاي آن (خلافت) را برد و از بدي هايش نجات يافت؛ قسم به خدا كه او نگفت؛ بلكه (اين حرفهاي كسي ديگر است) كه او به خودش نسبت داده است.

الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 575، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت؛

الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج 2، ص 456، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

بررسي اين نظر:

اين نظر نيز نمي تواند قابل قبول باشد؛ زيرا مشكل است كه گفته شود مرحوم شريف رضي اين سخن را بدون توجه به امام نسبت داده است؛ در حالي كه او مقيد بوده است تا در نهج البلاغه سخناني را كه امام (عليه السلام) فرموده جمع آوري كند. نه سخنان ديگران و يا كلماتي كه حضرت آن را از ديگران شنيده و نقل كرده اند. و مي دانيم كه سيد رضي در اين كتاب تنها نظر او جمع آوري كلمات بليغ حضرت بوده است. لذا اين مطلب با علت جمع آوري كتاب منافات دارد.

وانگهي سيد رضي در اين زمينه آنقدر مقيد است كه اگر امير مؤمنان به شعر يا ضرب المثلي از يكي از مشاهير عرب تمسك جسته است - با اينكه خود اين تمسك جستن ِ بجاي حضرت، خود نشان دهنده قدرت ادبي ايشان است - نقل قول را به طور كامل مشخص كرده است، و اگر احيانا يكي از خطبه ها و يا يكي از كلمات امام (ع) به شخص ديگري نسبت داده شده باشد، يادآوري كرده است، مثلا در خطبه 32 با صراحت يادآور مي شود كه اين خطبه را به معاويه نسبت داده اند؛ ولي صحيح نيست. از اين رو اگر خطبه مورد بحث از شخص ديگري بود بايد يادآور مي شد.

علامه شوشتري در اين باره مي گويد:

و أمّا ما نقله عن (الطبري) فمع أنّ رواية المخالف لنفسه غير مقبولة، لا يفهم منه سوي أنّه عليه السّلام صدق من قول ابنة أبي خيثمة (حنتمة) جملة (ذهب بخيرها و نجا من شرّها)، حتي إنّه عليه السّلام قال: ما قالته و لكن قوّلته. يعني ما قالته من نفسها، و لكن حملت علي قوله، و ليس تحته شي ء، لأن معناه أنّ في الخلافة و السلطنة خيرا و شرّا، و لكنّ عمر ذهب بخيرها و نجا من شرّها بحبسه مثل طلحة و الزبير عن الخروج عن المدينة، حتّي إلي الجهاد لئلّا يخرجا عليه، و أحدث شوري موجبة لنقض الامور عليه عليه السّلام و ليس قوله عليه السّلام: (ذهب بخيرها و نجا من شرّها)إلّا نظير قوله عليه السّلام فيه و في صاحبه في الشقشقية: لشدّ ما تشطّرا ضرعيها.

اما آن چه طبري نقل كرده است، افزون بر اين كه براي ما غير قابل قبول است چون از فردي غير شيعي نقل شده است كه افزون بر آن، چيزي جز تصديق يك جمله از سخن دختر حنتمه از آن استفاده نمي شود؛ و آن اين جمله است: ( او خوبي هاي خلافت را برد و از بدي هايش نجات يافت »؛ تا جايي كه آن حضرت فرمود: دختر خيثمة (حنتمه) اين سخن را نگفت؛ بلكه بر زبانش جاري كردند؛ و معناي اين جمله چنين است كه سلطنت خير و شرّ دارد و عمر خيرش را برد و شرّش را گذاشت، كه مقصود ممانعت از بيرون رفتن طلحه و زبير از شهر مدينه بود تا آنكه شورائي تشكيل شد كه نتيجه آن به ضرر امام عليه السلام بود، و در حقيقت اين جمله: (ذهب بخيرها و نجا من شرّها) نظير فرمايش آن حضرت در خطبه شقشقيه در باره عمر و رفيق او ابوبكراست كه سراسر ذمّ و گلايه است.

و أمّا باقي العنوان فإمّا افتراء تعمّدا - و الافتراء عليه عليه السّلام كالنبيّ عليه السّلام كثير فالخصم يضع لنفسه علي حسب هواه - و إمّا توهما من قوله عليه السّلام: لقد صدقت ابنة أبي خيثمة (حنتمة)، أنّه راجع إلي جميع ما قالته، مع أنّه عليه السّلام قيّده في قولها: ذهب بخيرها و نجا من شرّها. مع أنّ ما في (الطبري) تحريف، فعن ابن عساكر قال عليه السّلام: (أصدقت) لا (لقد صدقت).

و اما عناوين ديگر در اين خطبه يا افتراء است و تهمت عمدي و يا وهم است و خطا و بر داشت نادرست چون اولا: فرمايش علي عليه السلام كه فرمود: (لقد صدقت ابنة ابوخيثمة، أو حنتمة) اشاره به همه سخنان او است نه دو جمله از آن. ثانيا: طبري آن را تحريف كرده است زيرا از ابن عساكر آورده است كه امام فرمود: أصدقت، و اين تعبير با عبارت: لقد صدقت، فرق دارد.

و ممّا ذكرنا يظهر لك ما في قول ابن أبي الحديد، علي أنّ الطبري صرّح أو كاد أن يصرّح بأنّ المراد بهذا الكلام عمر، فإنّ الطبري إنّما روي وصف بنت أبي خيثمة (حنتمة) بما روي، و أنّ المغيرة كان يعلم أنّ عليّا عليه السّلام يكتم ما في قلبه علي عمر كصاحبه، فأراد المغيرة أن يستخرج ما في قلبه ذاك الوقت فأجابه عليه السّلام بحكمته بذم و شكوي في صورة الثناء.

از اين توضيحات، برداشت ابن ابي الحديد از سخن طبري و اين نسبت كه مقصود شخص عمر است روشن مي شود؛ زيرا طبري از زبان دختر خيثمه (حنتمه) فقط وصف را نقل كرده است نه بيشتر از آن، و ازسويي چون مغيره مي دانست كه علي عليه السلام ناراحتيهايي از عمر و دوستش ابوبكر در دل دارد و دوست داشت كه علي آن را آشكار نمايد لذا آن حضرت مذمت و گلايه ها را در قالب مدح و ستايش بيان فرموده است.

شوشتري، محمد تقي (معاصر) بهج الصباغة في شرح نهج البلاغة، ج 9، ص 483، ناشر: مؤسسه انتشارات امير كبير ـ تهران، 1376هـ ش.

استفهام انكاري در سخن علي عليه السلام

شهيد مطهري پس از نقل كلام طبري مي نويسد:

ولي برخي از متتبعين عصر حاضر از مدارك ديگر غير از طبري داستان را به شكل ديگر نقل كرده اند و آن اينكه علي پس از آنكه بيرون آمد و چشمش به مغيره افتاد به صورت سؤال و پرسش فرمود: آيا دختر ابي خيثمه آن ستايش ها را كه از عمر مي كرد راست مي گفت؟

عليهذا جمله هاي بالا نه سخن علي ( ع ) است و نه تأييدي از ايشان است نسبت به گوينده و زني است بنام خيثمه و سيد رضي ( ره ) كه اين جمله ها را ضمن كلمات نهج البلاغه آورده است دچار اشتباه شده است.

مطهري، مرتضي، سيري در نهج البلاغه، ص 164، ناشر: انتشارات صدرا ـ قم.

نتيجه گيري:

اين ديدگاه كه مقصود از «فلان» خليفه دوم باشد، هرگز نمي توان آن را پذيرفت؛ زيرا اولاً: هيچ دليلي براي آن وجود ندارد و سخن ابن أبي الحديد و محمد عبده براي شيعيان اعتبار ندارد؛ ثانياً: با واقعيت هاي تاريخي و ديگر سخنان قطعي امير مؤمنان عليه السلام كه در كتاب هاي شيعه و سني وارد شده، در تضاد است.

تنها نظري كه مي تواند مورد تأييد شيعه قرار گيرد، نظر مرحوم قطب راوندي است؛ زيرا كلام يك شيعه است و در كتاب خود ايشان نيز موجود است - يعني مانند نظر اول نيست كه منسوب به شيعه باشد؛ و فردي سني آن را نقل كرده باشد.

و همانطور كه گفته شد، وي با نظرهاي سيد رضي بيش از ديگران آشنايي داشته است؛ به ويژه كه برخي عالمان اهل سنت نيز اين نظر را پذيرفته اند.



Share
1 | momen abdullah | Malaysia - Kuala Lumpur | ١٢:٠٠ - ٠٩ ارديبهشت ١٣٨٨ |
ايا هيچکدام از واليان بلاد فتح شده که قبل از شهادت اسدالله از دنيا رفته اند مورد تائيد ولي الله قرار گرفته اند؟ چون از ترجمه فارسي چنين بر مي‌ابد که حضرت درباره کل بلاد فتح دعا نمي‌فرمايد. ثانيا چگونه ممکن است حضرت در باره به يقين نرسيدن «مهتدي» صحبت فرمايد در صورتي که خود ايشان هنوز در ميان مردم است؟ ايا ايشان عمر را موثرتر ار خود براي هدايت مي‌دانستند؟ بلادي که حضرت از ان سخن مي‌راند متعلق به که بوده؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
سلمان فارسي زماني كه والي بر مدائن بود از دنيا رفت . و او طبق روايات ،‌از امير مومنان علي عليه السلام براي اين كار دستور گرفته بود .
يا در مورد مالك اشتر ، كه از قبيله نخع بود ، و كل آنها شيعه ؛ مقصود از بلاد لازم نيست بلادي باشد كه تحت امر كسي بوده است ، بلكه انتساب بلد به او كفايت مي كند .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
2 | حسن | Iran - Ţāleb ābād | ١٢:٠٠ - ١١ ارديبهشت ١٣٨٨ |
با سلام.يك نكته فراموش شد آيا عمر نبود كه سنت رسول الله را تغيير داد (با دست بسته نماز خواندن-تحريم متعه-نماز تراويح و .......)؟ چگونه اين شخص ميتواند عمر باشد؟
3 | سيد حسين | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ١١ ارديبهشت ١٣٨٨ |
ما زالت بعد ابيها معصبة الرأس باکية العين، محترقة القلب
بعد از رحلت پيامبر پيوسته شال عزا به سر بسته بود، چشماني گريان و قلبي سوزان داشت.
دوران شيرين زندگاني بانوي اسلام فاطمه زهرا سلام اللّه عليها با رحلت پيامبر(ص) به سرعت سپري شد (هر چند به يک معني در سراسر زندگي او، دوران شيريني وجود نداشت، چرا که پيوسته فشارها و جنگها و توطئه‏هاي دشمنان بر ضد اسلام و پيامبر آرامش روح فاطمه‏(س) را بر هم مي‏زد).
با رحلت پيامبر(ص) طوفانهاي تازه‏اي از حوادث پيچيده و بحراني وزيدن گرفت.
احقاد و کينه‏هاي بدر، خيبر و حنين که در عصر پيامبر(ص) در زير خاکستر پنهان بود آشکار گشت.احزاب منافقين به جنب و جوش افتادند تا هم از اسلام انتقام بگيرند، و هم از خاندان پيامبر.(ص) و فاطمه زهرا(س) در مرکز اين دايره بود که تيرهاي زهرآگين دشمنان از هر سوي به سوي آن پرتاب مي‏شد.
فراق و جدائي دردناک از پدر از يکسو مظلوميت غم‏انگيز و جانکاه همسرش اميرمؤمنان علي(ع) ‏ از سوي ديگر.توطئه‏هاي دشمنان بر ضد اسلام از ديگر سو.و نگراني فاطمه از آينده مسلمين و حفظ ميراث قرآن، دست به دست هم دادند و قلب و روح پاکش را سخت مي‏فشردند.
فاطمه سلام اللّه عليها نمي خواهد با بيان غمهاي خود روح پاک اميرمؤمنان علي(ع)‏ را که سخت از آن اوضاع ناگوار و خلافکاري‏هاي امت ضربه ديده، آزرده‏تر سازد.
به هين دليل به کنار قبر پيامبر(ص) مي‏رفت و با او درد دل مي‏کرد، و سخنان جانسوزي همچون اخگر آتش که اعماق وجود انسان را مي‏سوزاند، بر زبان مي‏آورد.يا ابتاه بقيت و الهة و حيرانة فريدة، قد انخمد صوتي و انقطع ظهري و تنغص عيشي:
پدرجان بعد از تو، يکه و تنها شدم، حيران و محروم مانده‏ام صدايم به خاموشي گرائيد، و پشتم شکست و آب گواراي زندگي در کامم تلخ شدو گاه مي‏گفت:ماذا علي من شر تربة احمدا الايشم مدي الزمان غوالياصبت علي مصائب لوانهاصبت علي الايام صرن لياليا
کسي که خاک پاک پيامبر(ص) را ببويد سزاوار است تا پايان عمر هيچ عطري را نبويد.
بعد از تو اي پدر آنقدر مصائب بر من فرو ريخت که اگر بر روزهاي روشن مي‏ريخت به صورت شبهاي تيره و تار در مي‏آمد.
چرا فاطمه سلام اللّه عليها اينگونه اشک مي‏ريزد؟چرا اينهمه بي تابي مي‏کند؟چرا همچون اسپند بر آتش، قرار ندارد؟آخر چرا؟!...
جواب اين چراها را بايد از زبان خود او بشنويم.
ام سلمه مي‏گويد:
هنگامي که بعد از وفات پيامبر(ص) به ديدن بانوي اسلام فاطمه سلام اللّه عليها رفتم و جوياي حال او شدم در پاسخ جمله‏هاي پرمعني را بيان کرد:
اصبحت بين کمد و کرب فقد النبي‏(ص) و ظلم الوصي هتک و اللّه حجابه...و لکنها احقاد بدريةو تراث احدية.کانت عليها قلوب النفاق مکتمنة.
از حالم چه مي‏پرسي اي ام سلمه که:
من در ميان اندوه و رنج بسيار به سر مي‏برم:
از يکسو پدرم پيامبر(ص) را از دست داده‏ام، و از سوي ديگر با چشم خود مي‏بينم که‏ به جانشينش علي بن ابيطالب‏ ستم شده است.
به خدا سوگند که پرده حرمتش را دريدند... .ولي من مي‏دانم اينها کينه‏هاي بدر.و انتقامهاي احد استکه در قلوب منافقان پنهان و پوشيده بود.
ولي با اينهمه دفاع از او حريم قدس علوي و حمايتش از امير مؤمنان(ع)‏ در اين دوران پر درد و رنج بر کسي پوشيده نيست.
گرچه حياتش بعد از پدر همانگونه که خود از خدايش تقاضا کرد طولاني نشد و دو سه ماه بيشتر نگذشت که به جوار قرب خدا و ديدار پدر شتافت ولي در همين مدت از بذل هرگونه فداکاري و ايثار در حق امير مؤمنان(ع)‏ و دفاع از اسلام فرو گذاري نکرد.
صلي الله عليک يا بنت رسول اللّه و رحمة اللّه و برکاته

4 | سعيد حسيني | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ١٢ ارديبهشت ١٣٨٨ |
بسم الله الرحمن الرحيم اللهم العن الجبت و الطاغوت با عرض سلام خدمت تمامي دست اندر کاران سايت حضرت وليعصر(عج) علي الخصوص دانشمند گرامي حضرت آقاي دکتر سيد محمد حسيني قزويني ميخواستم عرض کنم با توجه به مطالعه تاريخ اسلام و با استناد به مطالب علماي بزرگ اهل سنت(اهل بدعت) عمر و ديگر خلفا نه تنها به سنت پيامبر بزرگ اسلام عمل نکردند بلکه دقيقا به مقابله با اسلام و قرآن و پيامبر پرداختند و اين از عملکردشون در طول دوران غصب خلافت معصوم (عليهم السلام) کاملا مشهود است.در نتيجه به جرآت ميشود گفت که اينان (خلفاي غاصب) نه تنها مسلمان نبودند بلکه بوئي از انسانيت هم نبرده بوده اند چرا که دشمن اهل البيت(ع)، دشمن پيامبر و دشمن پيامبر دشمن خداست. در واقع چيزي که اينان آنرا(سنت) مي نامند چيزي نيست جز (بدعت) دليل ما بر اينکه اينان مسلمان نبوده و حتي انسان نبوده اند اين است که بنام اسلام بر ضد اسلام و بنام انسان بر عليه انسانهاي پاک و معصوم خدا عمل نمودند که از جمله مي توان به غصب خلافت بر حق مولي الموحدين،اميرالمومنين، حضرت علي ع و شهادت همسر پاک ايشان، دخت گرامي پيامبر بزرگ اسلام حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و ديگر ظلمهائي که توضيح در موردشان در اين مجال و مقال نميگنجد اشاره کرد. نتيجه گيري اين است که منشور تاريخ خود نمايانگر اهداف و عملکرد خلفاء و اين عملکرد، نشان از عناد آنان با اسلام و پيامبر و اهل بيتش و در کل ايجاد نفاق در بين مسلمانان واقعي گرديده اند که در اينجا بايد به جرآت بگويم منافق از کافر هم بدتر است،چرا که کافر تکليف خودش را معلوم کرده است اما منافق در لباس موافق با نامردي از پشت ضربه ميزند که اين در عملکرد خلفاي خائن و منافق مشهود بوده است. حال راه روشن است پيروان راه حقيقت و پيروان راه باطل در اين مرحله مشخص ميشود. کساني که دنباله رو راه خلفا هستندبه چه راهي ميروند؟ آيا خود ميدانند که راهشان چيست؟ پيروان راه خودشان را ميشناسند؟ از عقيده و هدف واقعي خلفاء خود آگاهند؟ تا بحال بخود زحمت تحقيق در اين مورد را داده اند؟ بهتر است که بيشتر دقت کنيم و از خدا بخواهيم تا ما را در فهم اينگونه مسائل به دور از تصعبات بيهوده، بر مبناي حقيقت ياري نمايد. و بهتر است اين را بدانيم که اگر واقعآ قصد رسيدن به حقيقت را داشته باشيم همين دلايل تاريخي که به گوشه اي از آن اشاره شد کافي است. دلايل روائي ، حديثي و قرآني هم محفوظ بجاي خود. همين عملکرد خلفا خبر از هدف و نيت آنان در امر خلافت ميدهد از کوزه همان برون تراود که در اوست. حرف آخر حقير اين است : خاصيت باطل اين است که از بين رفتني است حق هميشه پيروز بوده و هست و خواهد بود او خواهد آمد و لوکره المشرکون يا اباصالح المهدي(عج) التماس دعا يا علي مدد

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
مسلمان ظاهري ، يا همان مسلمان غير مومن طبق آيه قرآن در پايين ترين درجه جهنم است . با اين حال به خاطر گفتن ظاهري شهادتين بر او حكم مسلمان بار مي شود .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

5 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٢:٠٠ - ١٤ ارديبهشت ١٣٨٨ |
با سلام
مقاله بسيار زيباي ارائه كرديد .
دو شب قبل از اينكه اين مقاله را بخوانم به كتاب سلمان فارسي مراجعه كرده بودم و چند صفحي از ان را مرور كردم حتي برايتان قطعه شعري كه در مدح جناب سلمان بود فرستادم , و هنگامي كه مقاله را ميخواندم درست بعد از خواندن خطبه و قبل از اتمام مقاله ديدم كه اين خطبه ي زيبا خيلي مناسب احوال حضرت سلمان محمدي ( فارسي ) ميباشد و نظر شما در جواب به اقاي momen abdullah واقعا مرا بوجد اورد . جداً متشكرم ,

و لقد جمعت‏حولك يا رسول صحابة. ........... بعمائم، تزهو على التيجان.
خشنت ملابسهم و لان جوارهم. ...............بالعدل، فالاعداء كالاخوان
اى رسول خدا! به راستى يارانى را گرد خود. ..........فراهم آورده‏اى، كه عمامه‏هاى آنان، بر تاج‏ها.
افتخار دارند، لباسهاى آنها خشن است، اما. ......جوارح و قلبهاى آنان، در برابر عدالت نرم‏است، و دشمنان چون برادران شده‏اند.

<<<<<<<<<<<<<(. رئيس دانشگاه عالى مسيحى لبنان، فتاوى صحابى كبير، ص 58 و323 ) . >>>>>>>>>>

چون على(ع) در عالم مردانگى فرد شو، تا شاه ميدانت كنند
همچو سلمان، در مسلمانى بكوش اى مسلمان! تاكه سلمانت كنند
تا توانى، در گلستان جهان خار شو ، تــــا گـــل بــــه دامــــانت كنـند
همچو خــــاك افتـــادگى كـــــن، پيش از آن كه به زير خاك پنهانت كنند
<<<<<<<< سيد عباس حسينى جوهرى كليات خزائن الاشعار، ص 28 >>>>>>>
6 | javad zakeri | | ١٢:٠٠ - ١٤ ارديبهشت ١٣٨٨ |
پناه بر خدا از كتمان حق به نام مصلحت همچنان كه امروز هم فراوان مي بنيم (به جاي ابن ابي قحافه در خطبه شقشقيه مي نويسند فلان؟) بعدا من و شما به جان هم مي افتيم كه اين فلان چه كسي بوده است . خداوند همگان را از شر نفس اماره و دنيا حفظ فرمايد . يا مهدي ادركني
7 | روح الله عظامي | | ١٢:٠٠ - ٢٥ مرداد ١٣٨٨ |
با سلام
و من کلام له عليه‏السلام
يعني و از کلام اميرالمومنين عليه‏السلام است در مذمت خليفه‏ي دوم به طريقه‏ي ايهام:
«لله بلاد فلان! فقد قوم الاود و داوي العمد و اقام السنه و خلف الفتنه! ذهب نقي الثوب، قليل العيب. اصاب خيرها و سبق شرها. ادي الي الله طاعته و اتقاه بحقه. رحل و ترکهم في طرق متشعبه، لايهتدي فيها الضال و لايستيقن المهتدي.»
يعني از براي خدا باد آبادي شهرهاي متعلقه به فلان کسي که خليفه‏ي دوم باشد، پس به تحقيق که قيمت کرد و به ثمن و بها درآورد کجي و ضلالت را، يعني قرار داد به ثمن و بهاي ضلالت و کجي در دين حطام و متاع دنيا را و مداوا و معالجه کرد درد ستون ظلم را که خليفه‏ي اول باشد، يعني صحيح ساخت و سالم گردانيد امارت و خلافت به ظلم را از براي او، برپا داشت سنت و طريقه‏ي غصب خلافت را، خليفه و جانشين کرد فتنه و فساد در دين و ملت را که خليفه‏ي سيم باشد! رفت از دنيا که پاک جامه بود از اطاعت خدا و اندک عيب بود در طاعت شيطان، رسيد به خير خوب و فتنه‏ي در دين که اول باشد و سبقت و پيشي گرفت بر شر و بد فتنه‏ي در دين که ثالث باشد، ادا کرد به سوي خدا طاعت هواي خود را نه طاعت امر خدا را و پرهيز کرد خدا را به سبب حق خود نه به سبب حق خدا، کوچ کرد از دنيا و حال آنکه واگذاشت مردمان را در راههاي ضلالت مختلفه که راه به حق نيافت در آن راهها هيچ گمراهي و به تحصيل به يقين و معرفت نکرد هيچ راه يافته و مسلماني.
شرح نهج البلاغه محمد باقر نواب لاهيجاني
خداوند توفيقات شما را زياد گرداند به كوري چشم دشمنان اسلام و اهلبيت و كساني كه فكر مي كنند اميرالمومنين حتي براي يك چشم بر هم زدن خلفاي غاصب را تاييد كرده اند
8 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٢:٠٠ - ١١ مهر ١٣٨٨ |
با سلام جناب اقاي سيد علي " كه الهي من بقربون حضرت علي و سيد الشهدا عليهما السلام بروم " خواستم برايتان چند خطي از خودم بنويسم ديدم استادم جانب التيجاني در كتاب خودش همين افكار منو ولي قشنگتر نوشته بييد باهم بخوانيم : ,,,,,,بنابراين , آنان كه مى خواهند با ما بوسيله نهج البلاغه , احتجاج كنند, بايد تمام كتاب را قبول داشته بـاشـنـد با هر چه در آن است , نه اينكه تنها با چند كلمه اى كه سازگار با هواى نفسشان است , با ما احـتـجـاج كـنندوبس مثلا اگر در جايى از نهج البلاغه , ستايش شخص مجهولى شده باشد, فورا مى گويند: اين سخن امام على در حق فاروق است , كه اورامدح وثنا مى گويد!!. واگـر بـه آنـهـا بـگوييم پس نظرتان راجع به خطبه شقشقيه وآن اعتراضهاى شديد امام به خلفا چـيـسـت ؟ مى گويند: اين دروغهاى شريف رضى است وهيچ ربطى به حضرت على ندارد!!! البته آنـهـاعـلى را دوست مى دارند وتا جايى كه يقين كنند آن حضرت دست ازاطاعت خلفا بر نداشته ! بـرايـش دعـا هـم مـى كـنـند ولى اينها از ياد برده اندكه على , نفس محمداست وقلب على , قلب محمداست وخداوند از اورجس وپليدى را دور كرده وپاك وطاهر ومطهرش قرار داده است , اينهابه فـرامـوشى سپرده اند كه على نسخه اى مطابق اصل است , همان اصلى كه خدايش به خلق عظيم , تـوصـيـفـش فـرمـود وهـمـانا دلهاى اهل بيت هرگز حقد وحسد ندارند وكينه وبغض به آنها راه ندارد ... (كل الحلول عند آل الرسول ) اهل بيت كليد مشكل ها دكتر تيجانى فقط يك نكته از من : بلاغت خطبه را چي ميگيد , ايــــــــــــــــــا كسي ميتواند چنين خطبه اي را بگويد . يا علي
9 | سيدعلي | | ١٢:٠٠ - ١١ مهر ١٣٨٨ |
با عرض سلام درباره اسناد خطبه شقشقيه بعضي اهل سنت شبهه واردمي كنند كه: در رابطه با خطبه شقشقيه در معاني الاخبار شيخ صدوق ، دو سند براي اين خطبه ذکر شده که هر دو به رواي اين خطبه يعني عکرمه مي رسد که روايت را به ابن عباس نسبت مي دهد . عکرمه بنا به گواهي علماي تشيع بر مذهب خوارج بود و با علي (رً) خصومت شديد داشت چنانچه علامه ممقاني و حلّي درباره ي او گفته اند : او بر مذهب ما و اصحاب ما نيست و توثيق نشده است . شيخ کليني نيز کافي چنين آورده است :عکرمه مُرد در حالي که بر عقيده ي خوارج بود . ممقاني بعداز ارائه چند روايت و آراي علماي بزرگ شيعه چنين نتيجه گيري مي کند :« به هر حال منحرف بودن عکرمه غلام ابن عبا س، چنانکه سيد بن طاووس توجه داده است از شدت وضوح ، نيازمند برهان نيست » بنابراين ، چنين شخصي در محيطي که خلفا مورد احترام مردم بوده اند روايت کرده که علي فرموده : فلاني پيرهن خلافت را پوشيد ... همچون اينکه استخوان در گلو دارم ... من تنها بودم و گرنه با خلفا مي جنگيدم !!! آيا به گفته ي دشمن علي مي توان اعتماد کرد ؟ لذا از ديدگاه شما مي توان گفت : چه بسا عکرمه براي ضايع ساختن علي نزد سنيان ، اين حديث را زا قول ابن عباس ساخته باشد ! يا بايد گفت : او مي خواسته علي را دشمن خلفا معرفي کند و مردم را به او بدبين سازد و علي را شخصيتي دو چهره و کينه توز بنمايد که از روي تقيه ، از يک سو با خلفا بيعت مي کند و پشت سرشان نماز مي خواند و خويشاوندي با آنان را مي پذيرد و در غيابشان ، جانشينشان مي شود و از سوي ديگر انديشه جنگ با خلفا را در سر مي پروراند . در ضمن آيا علي کسي بود که اينگونه صحبت کند و خود را بالاتر و افضل تر از ديگران بداند و آيا اين خودخواهي و تعريف از خود نيست ؟؟؟؟مگر نه اينکه او خود مي گويد « خداوند از تعريف و خويشتن و از خودستايي نهي فرموده است » و يک سوال : آيا علي در جايي يا خطبه اي به طور واضح اشاره کرده که من از جانب خدا به عنوان خليفه و جانشين بلافصل پيامبر تعيين شدم و خلفاي سه گانه اين حق مرا غصب کردند ؟چه جوابي مي شود داد باتشكرـ

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
1- خطبه شقشقيه از مسلمات بين شيعه و سني است كه علماي اهل سنت بيش از 7 شرح بر آن نگاشته و خود نيز اعتبار آن را قبول كرده‌اند ؛ و حتي سال‌ها قبل از نوشتن نهج البلاغه به وجود چنين خطبه‌اي اشاره كرده‌اند .
2- خود حضرت در خطبه‌هاي ديگر كه با سند صحيح آمده است ، فرموده‌اند كه خداوند از خودستايي نهي كرده است اما دستور داده است كه «واما بنعمة ربك فحدث» و نعمت ولايت بر شيعيان بزرگترين نعمت است ، و به همين جهت بايد اين نعمت را به خوبي به آنان شناسانيد .
3- مخالفت اميرمومنان با خلفا ، تنها در خطبه شقشقيه نيامده است ، بلكه خطبه‌ها و روايات بسياري در كتب شيعه و سني وجود دارد ؛ از جمله خطبه‌اي كه سنت خلفا را سنت آل فرعون معرفي مي‌نمايد !
4- در مورد نظر اميرمومنان علي عليه السلام در مورد خلفا مي‌توانيد به آدرس ذيل مراجعه نماييد :
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=1312
5- اولين كسي كه رسما به عدم انتساب بعضي از خطبه‌هاي نهج البلاغه به اميرمومنان علي عليه السلام اشكال گرفته است ، ابن تيميه است ؛ اما شاگرد او صفدي از خود او نقل مي‌كند كه از ابن تيميه پرسيدم آيا نهج البلاغه براي سيد رضي است ؟
گفت : خير ، آنچه سخن رضي است (در شرح بعضي از خطبه‌ها) مشخص و جدا و آنچه سخن اميرمومنان است ، نيز مشخص است .
اين نشان مي‌دهد كه اين شبهه ، تنها وسيله‌اي براي دور كردن مردم ازحقيقت است .
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
10 | علي مختاري | Iran - Tehran | ١٢:٠٠ - ١٥ ارديبهشت ١٣٨٩ |
آخر شما را چه کار به اميرالمومنين علي (ع) که سخنان ايشان را از باب تقيه و توريه مي دانيد؟؟ شما اگر شيعه علي (ع) بوديد، کارهاي خلاف سيره ايشان را به صورت مدون و رسمي و معمول و شايع در نمي آورديد که مردم خمس مال بدهند ، زيارت روند، براي گذشتگان و رفتگان خودزني و عزاداري کند، به خاطر تولد يا شهادت خاصي روزي رو تعطيل کنند، به جاي درخواست از خدا، از ديگري طلب شفاعت کند.آيا امام علي (ع) اين کارها را مي کرد؟؟
خمس مالشونو به پيامبر يا کس ديگري مي دادند؟! به زيارتي مي رفت که بايد غسل کند و اذن دخول بخواند و پس از زيارت بهشت برايشان واجب شود!؟! وقتي پيامبر و حضرت فاطمه(س) از دنيا رفتند به خودزني و سينه زني پرداختند؟ برايشان سالگرد مي گرفتند؟؟ و آيا آن روز را تعطيل مي کردند؟؟؟ آيا حضرت علي (ع) هنگام راز و نياز با خدا ، کسي رو نزد خدا شفيع مي کرد!!؟ آيا اصلا حضرت علي (ع) که سرآمد مردمان زمان خود از نظر علم و دانش و....... بود ، کاري انجام نمي داد و شغلي نداشت؟؟؟؟؟؟ يا مانند علما و روحانيون زمان ما به بيکارگي مي گذراند و با استفاده از دين، نون و پول در مي آورد وتعليم دين وامامت در نماز را، کار حساب مي کرد؟
شما آنقدر غرق در توهمات خود هستيد که خودتونو به جاي آن امام بزرگوار مي گذاريد، اگر حضرت علي (ع) به دنيا برگردد و بگويد اين، سخنان من است، شما مي گوييد نه نه نه ، شما اينها را نگفتيد، يا اگر گفتيد از باب تقيه و توريه بوده!.
11 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٢:٠٠ - ١٥ ارديبهشت ١٣٨٩ |
با سلام
علي مختاري چه اسم قشنگي
اسمت كه ميگه شيعه هستي .
نظرت ميگه نه .
شايد تقيه كردي .

اما گفتي خمس:
==========
1 ) از حضرت رسول صلي الله عليه و اله و سلم

قبائلي، خدمت نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌آيند و مسلمان مي‌شوند و از ايشان مي‌پرسند كه ما چه كنيم؟ حضرت مي‌فرمايد: شهادت بر وحدانيت حق و شهادت بر رسالت من و خواندن نماز و پرداخت زكات و روزه ماه رمضان و پرداخت خمس.
در صحيح بخاري، ج1، ص30

2 ) از امير المومنين (عليه السلام)

فجعل لله خمس الغنائم و الخمس يخرج من أربعة وجوه: من الغنائم التي يصيبها المسلمون من المشركين و من المعادن و من الكنوز و من الغوص.

وسائل الشيعة (آل البيت) للحر العاملي، ج9 ص490

گفتي براي گذشتگان و رفتگان خودزني و عزاداري کند،

1 ) لما رأى النبي حمزة قتيلا بكى فلما رأى ما مُثّل به شهق.

وقتي نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جنازه حمزه را ديد، گريه کرد و وقتي ديد که بدن او قطعه قطعه شده، با صداي بلند صيحه کشيد و گريه کرد.
مستدرک الصحيحين للحاکم النيشابوري، ج3، ص197 - أسد الغابة لإبن الأثير، ج2، ص48 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج6، ص119 - المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص142 - کنز العمال للمتقي الهندي، ج13، ص333 - الكامل لعبد الله بن عدي، ج6، ص410 - لسان الميزان لإبن حجر، ج6، ص81 - ذخائر العقبى لأحمد بن عبد الله الطبري، ص180

2 ) گريه رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در شهادت جعفر طيار که پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود:

بابى أنت و أمي ما يبكيك أبلغك عن جعفر و أصحابه شئ قال نعم أصيبوا هذا اليوم و علي مثل جعفر فليبك البواكي.
اسماء، همسر جعفر به نبي مكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) گفت: چه شده است؟ پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: بله، امروز جعفر به شهادت رسيد و عزاداران بايد بر همانند جعفر عزاداري کنند.

الاستيعاب لإبن عبد البر، ج1، ص243 - أسد الغابة لإبن الأثير، ج1، ص289 - انساب الأشراف للبلاذري، ص43 - تاريخ اليعقوبي، ج2، ص65

3 ) حضرت يعقوب عليه السلام در فراغ حضرت يوسف عليه السلام
و قال يا أسفى على يوسف و ابيضت عيناه من الحزن فهو كظيم. يوسف 84

حضرت يعقوب فرمود: دريغ بر يوسف! در حاليکه اندوه خود را فرو مي خورد، چشمانش در اثر اندوه، سفيد گشت.

4 ) گريه و عزاداري زمين و اسمان در حزن شهادت سيد الشهدا امام حسين عليه صلوات الله عليه :

لما قتل الحسين مكثنا سبعة أيام إذا صلينا فنظرنا إلى الشمس على أطراف الحيطان كأنها الملاحف المعصفرة ، ونظرنا إلى الكواكب يضرب بعضها بعضا.

وقتي حسين را شهيد کردند، تا 7 روز، وقتي نماز مي خوانديم، به ديوارهايي که آفتاب افتاده بود نگاه مي کرديم، مي ديديم که رنگ آفتاب، همانند چادرهاي سرخ رنگ، قرمز شده است و مي ديديدم که برخي از ستاره ها به همديگر برخورد مي کردند.

سير أعلام النبلاء للذهبي، ج3، ص312 - تهذيب الكمال للمزي، ج6، ص433 - تاريخ مدينة دمشق لإبن عساكر، ج14، ص227 - المعجم الكبير للطبراني، ج3، ص114 - مجمع الزوائد للهيثمي، ج9، ص197 - تاريخ الإسلام للذهبي، ج5، ص15

كار علماي و روحانيون ما : ( يكي از كارهايشان البته )

گفتي : آيا اصلا حضرت علي (ع) که سرآمد مردمان زمان خود از نظر علم و دانش و....... بود ، کاري انجام نمي داد و شغلي نداشت؟؟؟؟؟؟ ....

جوابت : حضرت رسول اكرم(ص)، معلمي شغل انبياست -

برادر خوشنام قدري مطالعه خوبه

يا علي
12 | momen abdullah | Malaysia - Kuala Lumpur | ١٢:٠٠ - ١٨ ارديبهشت ١٣٨٩ |
جناب آقاي علي مختاري سلام عليکم «اذ تبرا الذين اتبعوا من الذين اتبعوا وراوا العذاب وتقطعت بهم الاسباب» «وقال الذين اتبعوا لو ان لنا كره فنتبرا منهم كما تبراوا منا كذلك يريهم الله اعمالهم حسرات عليهم و ما هم بخارجين من النار» «آنگاه كه پيشوايان از پيروان بيزارى جويند و عذاب را مشاهده كنند و ميانشان پيوندها بريده گردد» «و پيروان مى‏گويند كاش براى ما بازگشتى بود تا همان گونه كه [آنان] از ما بيزارى جستند [ما نيز] از آنان بيزارى مى‏جستيم اين گونه خداوند كارهايشان را كه بر آنان مايه حسرتهاست به ايشان مى‏نماياند و از آتش بيرون‏آمدنى نيستند» *************** جناب آقاي علي مختاري شما از چه کسي تبعيت مي‌کنيد؟؟ 1))) از کعب الاحباري که باب «باب إثبات رؤية المؤمنين في الآخرة ربهم سبحانه وتعالى» باز کرده است. http://www.al-eman.com/hadeeth/viewchp.asp?BID=1&CID=7#s14 2))) و يا از فرزند محمد مصطفي (صلي الله عليه و آله)، حضرت امام صادق (عليه السلام): «باب في إبطال الرؤية» http://www.14masom.com/hdeath_sh/8/part3/09.htm يا علي
13 | علي مختاري | | ١٢:٠٠ - ١٨ ارديبهشت ١٣٨٩ |
يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ(الحجرات/12)
اي کساني که ايمان آورده‏ايد، از بسياري از گمانها بپرهيزيد، که پاره‏اي از گمانها گناه است، و جاسوسي مکنيد، و بعضي از شما غيبت بعضي نکند؛ آيا کسي از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده‏اش را بخورد؟ از آن کراهت داريد. [پس] از خدا بترسيد، که خدا توبه‏پذير مهربان است.
14 | ajab!!! | Iran - Tehran | ٠٢:٤٧ - ١١ مهر ١٣٨٩ |
همش سفسطه!!! چه دلايل ضعيفي! آخه کدوم اصحاب حضرت علي؟ براي شما اصحاب حضرت علي و امام حسين رضي الله عنهما از اصحاب پيامبر (ص) مهمتر و پاک ترند؟! چرا از نظر شما همه ي اصحاب اماما خوب و مورد تايين ولي اصحاب رسول الله(ص) کافر و مرتد؟ فقط همين خصوصيت شما ميتونه دال بر تعصب و علي پرستي و دشمني شما با رسول خدا باشه که اونو در تعليم و تربيت از اماما ضعيف تر و بلکه کاملا مردود ميدونين که نزديکترين افراد به اون حضرت آدماي خائني باشن!!!

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

در نظر شيعه هر کس تا انتهاي عمر از دين دفاع کند ، شخصي مورد اطمينان و پاک است ، و بوده اند بسيار کساني که در ابتدا جزو اصحاب ائمه بودند اما بعد از مدتي راه ديگري در پيش گرفتند و در نظر شيعه ارزشي ندارند !

در واقع شيعه طرفدار حق و حقيقت است و نمي گويد به مجرد مصاحبت با کسي ، همراه او بايد حکم او را پيدا کند ! و ملاک را تنها و تنها تقوا مي داند !

البته همين نا آگاهي شما از نظر شيعه ، سبب دور شدن شما از حقيقت امر است !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

15 | ميثم صفي خاني | Iran - Tehran | ٠٣:٠٣ - ٠٦ آذر ١٣٨٩ |
همه ميدانند كه ابوبكر و عمر در حق امير المومنين و حضرت فاطمه سلام الله عليهما چه كردند.قضيه فدك را فراموش كرده ايد؟چه بدعتي اين دو نفر بر سر قضيه ارث گذاشتند كه بر سر آن هيچ ثباتي هم نداشتند. ويا عمر كه بيش از 70 بار گفته :اگر علي نبود عمر هلاك ميشد.و همين طور فتواهايي كه از عمر داده شده ببينيد كه آيا او سنت پيغمبر را اجرا كرد.آيا عمر نبود زماني كه پيغمبر عظيم شان در حال رحلت فرمود كاغذ و قلمي بياوريد تا نوشته ايي برايتان بگذارم تا هيچ وقت منحرف و سر گردان نشويد در اين لحظه عمر نبود كه گفت:مرض براو چيره شده و او هذيان ميگويد.از چه چيز باك داشت؟حتي ايمان علماء اهل سنت هم وقتي به اين واقعه ميرسند شرمنده ميشوند و خجالت ميكشند.با همه اين اوصاف و علمي كه حضرت امير كه نفس پيغمبر است از او تمجيد مي كند؟
16 | محمد عمر | Iran - Birjand | ٢١:٠١ - ١١ دي ١٣٨٩ |
آيا مي شود يک منافق پناهگاه مسلمين باشد؟؟؟؟؟آيا امام معصوم مي تواند يک منافق را پناهگاه مسلمين بداند؟؟؟؟؟اما مولي علي عمر منافق را پناهگاه مسلمين خطاب مي کند آي شيعيان بيدار شويد......... ومن کلام علي عليه السّلام:انّ علي عليه السّلام قد شاوره عمربن الخطاب في الخروج الي غزو الرّوم و قال له (رض) هذه الکلام:فإن أظهر الله فذاک ما تحبّ،وإن تکن الأخري،کنتَ رداء للنّاس ومثابةً للمسلمين.نهج البلاغه خطبة134. انتشارات اهلبيت طهران.صفحه178.دقت کنيد دوباره!!!کنتَ رداء للنّاس ومثابةً للمسلمين!!!! جل الخالق!!! واما در مورد آثما کاذبا غادرا لطفا تدليس نکن جناب قزويني قيچي نکن روايت را عمر گفته سر آن اختلاف وشبهه فدک شما فکر کرديد من آثما کاذبا غادرا هستم ولي والله انا لصادق بار راشد چرا اينو نميگي ؟؟؟؟با حساب شيعه علي در نهج البلاغه کفته لکنت قاتلا پس علي قاتل هست العياذ بالله لَوْ أَمَرْتُ بِهِ لَكُنْتُ قَاتِلاً، أَوْ نَهَيْتُ عَنْهُ لَكُنْتُ نَاصِراً.هل يمکن علي عليه السّلام کان قاتلاً؟ خطبه30 ويا علي آثما هست!!! بنا قول خودش در نهج الابلاغه والله لقد دفعتُ عنه حتّي خشيتُ أن أکون آثماً.نهج البلاغه خطبة240.ص338.محمد دشتي.ايران. ولي مولي علي باز خود را تبرئه مي کند ومي گويد من والله قاتل عثمان نيستم وبري هستم از خون او امان از تدليس شيعه!!!

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1-شيعه و سني روايت كرده‌اند كه «ان الله ليويد هذا الدين بالرجل الفاجر»‌!

وقتي يك فاجر بتواند مويد دين باشد ، مي‌تواند مويد مومنين نيز باشد !

2- در آدرس ذيل به اين روايت پاسخ داده شده است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=3591

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

17 | محسن | | ١١:٤٣ - ٢٠ ارديبهشت ١٣٩٠ |
السلام علي من اتبع الهدي : جناب قزويني اگر بالفرض قول راوندي را بپذيريم و بگوييم که علي رض يکي از اصحاب خويش را تمجيد کرده من سوال مي کنم که بعد از رسول خدا ص و پيش از علي رض چه کسي وفات نموده که کجي ها را راست کرده و عمل به سنت کرده و مهم تر اينکه با مرگ وي گمراه به هدايت نميرسد و هدايت شده به يقين دست نمي يابد اين شخص چه کسي بوده از شما تقاضا دارم که در اسرع وقت جواب اين قسمت را بدهيد

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

يکي از آنها جناب سلمان بود ! که در مدائن از دنيا رفت ، و به تقاضاي آن حضرت به آنجا رفته و حکومت را به دست گرفت و مردمي را که از دين زده شده بودند ، با سيره علوي ، به سوي دين جذب کرد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

18 | عمر بن علي | | ١٧:١٢ - ٢٣ ارديبهشت ١٣٩٠ |
السلام علي من اتبع الهدي خطبه ي شقشقيه دروغي بيش نيست . دروغي كه عكرمه ي خارجي كه علماء شيعه ويرا تضعيف نموده اند آن را نقل نموده و به سيدنا علي(رضي الله عنه) نسبت داده ( تنها و تنها سند متصل آن بر ميگردد به عكرمه ي خارجي ضعيف ) . حال مقايسه كنيد اين خطبه را كه در آن آمده ابن عباس (رضي الله عنهما) به علي ( رضي الله عنه)گفت: كه چرا بيشتر ادامه ندادي؟ در نظر بگيريد كه اين خطبه در بين جمع كثيري از مردم كوفه قرائت شده و در دهان ابن عباس اينقدر شيرين جلوه نموده ، حال چرا از آن جمع كثير فقط يك نفر خارجي به نام عكرمه روايت كند ؟ خطبه ي غدير كه در يك جمع قرائت شد دهها نفر راوي دارد و اين خطبه يك راوي...؟ بنده در وبلاگ خودم دروغ بودن اين خطبه را از لحاظ متن و لفظ ( جداي از بررسي سند آن) ثابت نموده ام . محال است كسي اين مقالات را بخواند و در دروغ بودن انتساب خطبه ي شقشقيه به سيدنا علي (رضي الله عنه)يقين حاصل نكند. گروه پاسخ به شبهات ! بيايند و جواب شبهات شان را بگيرند.

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1- آيا مطلبي که اجماعي است نيازي به سند دارد ؟! ظاهرا شما هنوز به ساده ترين مباني علم دين آشنايي نداريد ، که بعضي از مطالب داراي قرائن قطعي و يقيني هستند و نيازي به سند ندارند ؛ که بعضي از قرائن خطبه شقشقيه عبارتند از :

ا. قوت متن ، به صورتي که کسي جز اميرمومنان علي عليه السلام نمي تواند چنين فصيح و بليغ سخن بگويد

ب. علماي شيعه و سني مضمون اين روايت را پذيرفته و انتساب آن به حضرت را قطعي مي دانند ! و حتي برخي از علماي اهل سنت نيز آن را به صورت کامل و يا ناقص نقل کرده اند

2- آيا قاعده «اقرار العقلاء علي انفسهم جائز» را شنيده ايد ؟ آيا وقتي عکرمه خارجي که ابوبکر و عمر را قبول دارد و علي را کافر و دشمن خدا مي داند ، چنين مطلبي را از حضرت بر ضد ابوبکر و عمر نقل کند ، آيا شکي در صحت اين مطلب مي رود ؟

3- اشکالات دلالي که شما ادعا مي کنيد ، ديگر اهل سنت و وهابيت نيز کرده بودند و ما نيز در سايت به آنها پاسخ داده ايم ، اگر بحث علمي براي گفتن داريد ، مطرح کنيد و گرنه اين ادعا که ما چنين و چنان کرده ايم ، در اين سايت زياد ديده شد ، ولي به انجام نرسيد !

گروه پاسخ به شبهات

19 | مر علي | | ١٨:٣٨ - ٢٥ ارديبهشت ١٣٩٠ |
السلام علي من اتبع الهدي اولا : شما به اينكه بنده به چه آشنايي دارم و به چه آشنايي ندارم چه كار داريد؟ ثانيا: كي گفته كه هرچي علماء شيعه و سني هر دونقل كنند درسته؟بايد سند بررسي شود . سوما: خطبه ي شقشقيه را شما به سينه ميزنيد پس چرا در حاليكه راوي آن عكرمه را ضعيف و كذاب ميدانيد باز هم بر صحت! آن اصرار داريد. چهارما: برايم ثابت كنيد كه از آن جمع كثير كوفيان و ياران علي كسي غير از اين فرد خارجي كذاب هم اين خطبه را از علي نقل كرده.مگر نه اينست كه راوي كذاب ادعا ميكند خطبه بسيار در دهن ابن عباس بامزه نمود پس عقلا بايد كسي از شيعيان علي و غير از عكرمه كذاب منافق و خارجي هم آن را نقل ميكرد . خطبه ي عدير كه در جمع قرائت شد دهها نفر آنرا روايت كردند.ولي اين خطبه چه؟ يك نفر كذاب دروغگو. توجه داشته باشيد كه بحث روايات ديگر را به عنوان قرينه پيش نكشيد چون فعلا بحث ما تنها وتنها براي اثبات دروغ بودن همين خطبه است در غير اينصورت وضع بهم ميريزد وبايد به پيروي از شما بر شاخه اي بعنوان روايت ديگر بپريم...

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

بهتر است به جاي اينگونه سخن گفتن ، پاسخ علمي به اشکال ما بدهيد ، شما ادعا کرديد که روايات عکرمه براي شما مورد قبول نيست ، و ما ثابت کرديم براي اهل سنت حجت است .

حجت بودن روايت او براي شيعه نيز با قاعده عقلائي ثابت شد .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

20 | عمر علي | Iran - Mashhad | ١٨:٥٠ - ٢٥ ارديبهشت ١٣٩٠ |
حال به چند نكته ي من به عنوان نقد بر اين خطبه پاسخ دهيد: 1. ابتداي خطبه، حضرت علي!! خود را چنين ستوده است: «سيلها از من فرو مى‏ريزد و پرنده انديشه را ياراى پرواز به قله رفيع من نيست.» و در همين نهج البلاغه در مورد مالک اشتر چنين آمده است: «لا يرتقيه الحافر و لا يوفى عليه الطائر» (قصار: 443)= هيچ مرکبى نمى تواند از کوهسار وجودش بالا رود و هيچ پرنده انديشه به اوج او راه نمى يابد» به گمانم! انديشه مالک بتواند به قله دست نيافتني علم علي برسد! و ايضاً پرنده انديشه علي نيزبه قله افکار مالک صعود مي کند! و اين يک دوگانه گويي آشکار است ؛ آن هم در خود نهج البلاغه! 2.کمي جلوتر مي گويد: «در انديشه‏شدم که دست‏ تنها بتازم يا بر آن فضاى ظلمانى شکيبايى ورزم» حال به اين نکته توجه کنيد: وقتي از شيعيان مي پرسيم : «چرا حضرت علي رضي الله عنه سکوت کرد؟» مي گويند: «به وصيت پيامبر عمل کرد زيرا از جانب رسول خدا صلي الله عليه وسلم به صبر امر شده بود!» ولي در اين قسمت خطبه حضرت علي مي فرمايد: «در انديشه بودم..» يعني مونده بودم که بجنگم يا نجنگم!! مونده بودم، حالا که ياري ندارم،دست تنها بجنگم يا خير!! يعني اگر دست تنها نبود و ياراني داشت، امکان داشت بجنگد!! به زباني ساده تر؛ اگر ياراني داشت حاضر بود وصيت را زير پا بگذارد! اما اگر وصيت و امر به صبري در کار بود اين دو دلي و اين شک و ترديد معنا نداشت و حضرت علي رضي الله عنه اصلاً اجازه جنگ نداشت که حالا بخواهد به تنهايي اين کار را بکند يا همراه ياران!! پس خواه ناخواه، بايد يکي از اين سه مورد را بپذيريد: الف: اين خطبه دروغين است (که به يقين، چنين است) ب: وصيتي در کار نبوده و اين همه از روضه خواني هاي آخوندهاست.(که باز هم يقيناً چنين است!) ج: گزينه "الف" و "ب" و هر کدام از اين سه مورد را انتخاب کنيد(ترجيحاً گزينه "ج") ؛ مطلوب ما همان است ... وسبحان الله العظيم 3.در حين خطبه اشاره مي کند به «دست تنها بودن» يعني حيف که تنها هستم وگرنه قيام مي کردم، حال که تنها هستم بهتر است صبر پيشه کنم!! اما در نامه 62 و نامه 36 کاملاً خلاف اين سخن ثبت شده است! نامه 62:«إِنِّي وَاللهِ لَوْ لَقِيتُهُمْ وَاحِداً وَهُمْ طِلاَعُ الاْرْضِ کُلِّهَا مَا بَالَيتُ وَلاَ اسْتَوْحَشْتُ، وَإِنِّي مِنْ ضَلاَلِهِمُ الَّذِي هُمْ فِيهِ وَالْهُدَى الَّذِي أَنَا عَلَيهِ لَعَلى بَصِيرَةٍ مِنْ نَفْسِي وَيقِينٍ مِنْ رَبِّي. » يعني: «به خدا سوگند،اگر با ايشان(اهل شام) روبرو شوم،"من تنها باشم و آنها روى زمين را پرکنند،نه باک دارم و نه هراس"،زيرا به آن گمراهي که آنان در آن غرقند و آن هدايتى‏که خود بدان آراسته‏ام، نيک آگاهم.و از جانب پروردگارم با يقين همراهم. » مي پرسم: اگر تنها بودن يا نبودن براي وي فرقي نداشت چرا در خطبه شقشقيه به گونه اي مي گويد: حيف که دست تنهام؟... ولي در نامه فوق الذکر مي گويد «چون مي دانم آنان در گمراهي هستند و من در هدايتم با آنان روبرو مي شوم» مگر غير از اين است که نزد شيعه منکر امامت کافر و مخلد في النار است؟ و مگر غير اين است که شيعيان معتقدند که اصحاب نه تنها امامت علي را قبول نداشتند بلکه زنش را کشتند و ريسمان به گردنش انداختند و...؟ پس آيا گمراهي از اين بالاتر وجود دارد؟ چرا يک بام و دو هوا؟ چرا يک بار با اين گمراهان! مي جنگد(صفين!) و يک بار با بدترين حزب گمراهان مسامحه مي کند؟!!(دوران خلفاي ثلاثه) اگر باز بگوييد: وصيت! وصيت؛ امام به وصيت عمل کرد! مي گويم: در آن وصيت کذايي شما حضرت علي قسم خورده بود که صبر کند تا زماني که از دنيا برود، قسم خورده بود که اگر خانه خدا هم خراب شد او دم نزند! اگر قرآن پاره پاره شد! سکوت کند؛ پس مي گويم: چرا مي خواهد با اهل شام بجنگد در حالي که قسم خورده بود تا زماني که از دنيا برود سکوت کند حتي اگر سنتها تعطيل شود باز هم دم نزند!! (الکافي ج1 ص282_ دار الکتب الاسلامية) در اين محل شيعه مي تواند يکي از اين سه گزينه را انتخاب کند: 1.خطبه ي شقشقيه جعلي است! 2. وصيتي در کار نبوده! 3. نامه 62 جعلي است! بنده منتظر جواب به سؤالات بالا هستم . اگر اين خطبه از عليست پس چرا باديگر خطبه هايش و رفتار و اعمالش تناقض دارد؟ ضمنا اين فقط يك قسمت از نقد متن خطبه بود و در صورتيكه دوستان از عهده ي جواب برآيند نقد م را ادامه ميدهم(هرچند كه سند خطبه دروغ است و آقاتون عكرمه خارجي هم از نظر شيعه و هم اهلسنت ضعيف است)

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

متن کامل اشکالات شما را در آدرس ذيل در جواب به نظر شماره 5 با نام مهدي شاهچراغ جواب داده ايم :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=13269

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

21 | عمرعلي | | ٢٢:٢٠ - ٢٧ ارديبهشت ١٣٩٠ |
السلام علي من اتبع الهدي از آنجا كه بنده بحث را بر سر خطبه ي شقشقيه و دروغ بودن آن شروع كردم پس انشاءالله بحث را بطور اختصاصي فقط در مورد همين خطبه ادامه داده و از گروه محترم ميخواهم تا به سؤالاتم در مورد آن پاسخي قانع كننده بدهند. بنده قبلا فقط برخي از تناقضهايي را كه اين خطبه با عقل سليم و عمل سيدنا علي (كرم الله وجهه) دارد را براي سايتتان ارسال كردم و انشاءالله منتظر پاسخ ميمانم. و اما در بدنامي تنها راوي اين خطبه( عكرمه ي خارجي مذهب) در نزد علماء رجال اهلسنت و شيعه شكي نيست . به مورد زير كه دروغگويي و بدنامي اين مرد خارجي مذهب را ميرساند توجه كنيد (((((او (عکرمه) غلام «ابن عباس» و از خوارج بوده و در شمار ضعفاست، «مالک بن انس» به احاديث او اعتناء نمي‌کرد و به سايرين توصيه مي‌کرد: احاديث او را نپذيرند، «احمد ابن حنبل او را مضطرب الحديث شمرده و «سعيد بن مسيب» و «يحيي بن سعيد انصاري» او را دروغ‌گو دانسته اند، وي به دروغ‌گويي مشهور بود و پس از مرگ «ابن عباس» بر او دروغ مي‌بست تا جايي که در خيانت و دروغ‌سازي ضرب المثل شد، وي به قدري بدنام بود که چون در مدينه مرد هيچ‌يک از مردم جنازه‌ي او را تشييع نکردند}. منبع: «کتاب " تهذيب الكمال في أسماء الرجال" امام جمال الدين ابى يوسف المزى؛ جلد بيستم؛ شماره [4009] ع عكرمة القرشي الهاشمي أبو عبد الله المدني». منت

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

آيا شما واقعا نظر علماي اهل سنت را در مورد او مي گوييد ؟

آيا مي دانيد که عکرمه هم در بخاري و هم در مسلم روايت دارد ؟

جرجاني در مورد او مي گويد : لا باس به

ابو اسماعيل انصاري مي گويد : الرجل صدوق

ابن منده مي گويد : عدّله امة من التابعين يزيدون علي سبعين رجلا من خيارهم

ابو حاتم رازي مي گويد : ثقة يحتج به

ابن حبان بستي : کان من علماء الناس في زمانه

احمد بن حنبل : يحتج به ... ثقة

النسائي : ثقة من اعلم الناس

عجلي : ثقة

بخاري : ليس احد من اصحابنا الا وهو يحتج به

و...

بنا بر اين عکرمه از نظر علماي اهل سنت حجت است .

اما از نظر شيعه نيز اقرار العقلاء علي انفسهم جائز .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

22 | عمرعلي | Iran - Mashhad | ١٠:١٩ - ٢٨ ارديبهشت ١٣٩٠ |
السلام علي من اتبع الهدي بعد از آنكه بنده نظراتي را در مورد دروغ بودن خطبه ي سوم نهج البلاغه معرروف به خطبه ي شقشقيه را ارائه نمودم و هنوز اين نظرات را تاييد نفرموده ايد بنده اكنون از تناقض ديگري كه اين خطبه با عقل و با ديگر سخنان حضرت سيدنا علي (كرم الله وجهه) دارد ياد ميكنم و منتظر گرفتن جواب ميمانم::: در اين خطبه به گونه اي مي گويد : ابوبکر در دوران خلافتش مي گفت: «مرا رها کنيد و ديگري را بگيريد ولي او عمر را بعد از خود جانشين کرد!!» جداي از بحث در مورد اين ادعاي كذب ما مي گوييم: اي کذابي که اين روايت را از زبان مولاي ما ساخته اي؛ مگر اين قول را هنگام بيعت با سيدنا علي از خود علي نشنيده اي که مي گفت : « دَعُوني وَالْـتَمِسُوا غَيرِي... وَإِنْ تَرَکْتُمُونِي فَأَنَا کَأَحَدِکُمْ؛ وَلَعَلِّي أَسْمَعُکُمْ وَأَطْوَعُکُمْ لِمنْ وَلَّيتُمُوهُ أَمْرَکُمْ، وَأَنَا لَکُمْ وَزِيراً، خَيرٌ لَکُمْ مِنِّي أَمِيراً » (خطبه 92) = مرا بگذاريد و ديگرى را بجوييد... اگر مرا واگذاريد من نيز چون يکى از شما خواهم بود، جز اينکه نسبت به کسى که تعيين مى کنيد شنواتر و مطيع تر از شما خواهم بود؛ و من وزيرتان باشم بهتر از آن است که اميرتان گردم. » (اين سخنان که باز در همين نهج البلاغه است را نخوانده اي يا نشنيده اي؟) سوال اساسي اين است که آيا حضرت علي بعد از خود حضرت حسن را جانشين خود قرار نداد؟ (البته به عقيده شيعه) پس همين ايراد جاعل خطبه بر خود حضرت علي هم وارد است و اگر اين خطبه از علي باشد بايد گفت : تو که خودت هم در ابتدا مي گفتي مرا بگذاريد و ديگري را بگيريد چرا خودت هم براي خود جانشين انتخاب کردي؟؟ مرگ خوب است ولي براي همسايه؟؟ اگر حق است پس اين انتقاد را بر خودت هم بپذير و به قول معروف : اول خويش سپس درويش! يا به قول عربا»«بداء بنفسک"؛ اگر ذم است ابتدا بر خود حضرت علي وارد است و بعد بر ديگري؛ غير از اين است؟؟؟ انصافاً ! آيا خلاف مي گويم؟ قضاوت با شما همينطور در خطبۀ 205 نيز چنين آمده است: «والله ما کانت لي في الخلافة رغبة ولا في الولاية إربة و لکنکم دعوتموني إليها و حملتموني عليها» =«سوگند بخدا من رغبتي به خلافت نداشتم و نيازي به ولايت در من نبود شما مرا بسوي خلافت خوانديد و مرا بدان وادار کرديد» بدون شرح! حال كه انشاءالله تمام سؤال بنده را وارسي كرده ايد بنده متتظر ميمانم تا جوابم را در مورد اين تناقض در كتاب نهج البلاغه بگيرم . والسلام

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

1- آيا شما در الهي بودن خلافت اميرمومنان شک داريد ؟ آيا غدير خم و تصريح علماي اهل سنت به نصب حضرت علي عليه السلام به خلافت را منکر مي شويد ؟!

2- آيا در دشمني و مخالفت حضرت با ابوبکر و عمر شکي هست ؟ «فرايتماني کاذبا آثما غادرا خائنا» بنا بر اين ادعاي اينکه خلافت حضرت غصب شده است ، نيازي به شقشقيه ندارد ؛ و مشکل در شقشقيه نيست ؛ اگر بخواهيد در انتساب خطبه اي به حضرت تشکيک کنيد طبق قواعد علمي آن خطبه شقشقيه نيست ، بلکه «دعوني والتمسوا غيري» است ؛ که به نظر شما با شقشقيه تعارض دارد ؛ اما معني اين خطبه نيز به صورت مفصل در آدرس ذيل آمده است :

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=40
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=maghalat&id=56

بنا بر اين :

1. استدلال شما از جهت منطقي و نتيجه گيري دچار اشکال است . زيرا اگر تعارضي باشد ، سبب بطلان شقشقيه نمي شود ، بلکه بايد در خطبه ديگر تشکيک کرد .

2. از جهت مقدمات نيز در استدلال شما خدشه وجود دارد و اصلا تعارضي موجود نيست .

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

23 | وحدت | | ١٠:١١ - ٠٣ خرداد ١٣٩٠ |
ياايهالناس وحدوالله فان التوحيد راس الطاعه (تسنن)
24 | التاسف لتشيع | | ١٠:١٩ - ٠٣ خرداد ١٣٩٠ |
چرامغلطه وسفسطه ميكني برادرعزيزم كتاب بي سند مثل نهج البلاغه به هيچ وجه قابل پذيرش نيست

پاسخ:

!!!

به اقرار بزرگان اهل سنت ، هيچ کس مانند حضرت علي عليه السلام نمي تواند چنين بلاغتي داشته باشد

جداي از اينکه حتي اهل سنت هم براي روايات نهج البلاغه مصادر مختلفي ذکر کرده اند و اقرار کرده اند که روايات اين کتاب عموما در کتب اهل سنت داراي مدرک و سند است .

گروه پاسخ به شبهات

25 | معترض | Iran - Tehran | ١٠:٢٨ - ٠٣ خرداد ١٣٩٠ |
لطفااين آيه راترجمه و تفسيرنماييد"الخبيثات للخبيثين والخبيثون للخبيثات والطيبات للطيبين والطيبون للطيبات"منتظرجواب بادليل منطقي وسندحديثي كامل دردومكتب چون حديثاي يك طرفه تونو به هيچ وجه قبول ندارم با تشكر

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

بحث کامل در مورد اين آيه ، با تفاسير اهل سنت در آدرس ذيل مطرح شده است :

http://www.velayattv.com/fa/page.php?bank=archive&id=130

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

26 | سعيد حسيني ) شاه اسماعيل صفوي | | ١٣:٠٥ - ٠٣ خرداد ١٣٩٠ |
جناب عمر ابوبکر صاحب نظر شماره 19 و 20

صرف نظر از جفنگيات کذبي که در رد خطبه معروف مشهور شقشقيه بافته و پاسخ دندان شکن دوستان گروه محترم پاسخ به شبهات را نوش جان فرموده ايد، بفرمائيد چرا نظرات بنده را در وبلاگ خودتان علني نکرديد؟؟
ترس شما از علني کردن حقايقي که از تماما از کتب خودتان مبني بر اثبات کفر عايشه، عنوان کرده بودم چيست؟
بيش از 20 نظر مرا علني نکرديد !!
همين امر نشان ميدهد که شما اهل بدعت جداي از تزلزل عقيده هيچگونه اعتمادي به متون و علماي و مبناي مذهبتان نداريد !!
در ضمن بر اربابان سعودي ات بگو از فردي با سواد تر بجاي شما استفاده کنند
به آنها بگو در ايران همانطور که در وبلاگت شاهد آن بودي ، همه ي شيعيان حضرت امير المومنين علي بين ابيطالب (ع) براي خود عالمي هستند و با جنايات و خيانات و بدعتهاي عايشه آشنا بوده و حرف مفت مفتي هاي عربستان را که به مزدوراني امثال شما ديکته ميشود و از طريق وبلاگهاي شما همراه با توهين به علماي و مقدسات شيعه نشر ميشود ، براي اکثريت غريب به اتفاق تشيع ايران کوچکترين ارزش علمي و منطقي و تاريخي ندارد.
بنابراين بهتر است بجاي ايجاد شبهه هاي کودکانه ، مادرتان را مجاب نمائيد براي تبليغ و تعدد طرفداران عايشه در ايران به فتواي جناب عايشه در مورد رضا, کبير بيشتر از پيش بپردازند تا برادران شما ، بيشتر شود.
مطمئنم عربستان يهودي دستمزدتان را بيشتر خواهد کرد
يا حق
27 | سيد محمد حسيني | | ١٥:٢٤ - ٢٥ خرداد ١٣٩٠ |
جناب آقاي سعيد حسيني ) شاه اسماعيل صفوي.
اين آدرس ايميل بنده است.
خوشحال ميشوم باهم در ارتباط باشيم.alhoseini114@yahoo.com
يا علي
28 | عالم مقدس ملكوت | Iran - Tehran | ١٩:٢٢ - ٢١ مرداد ١٣٩٠ |
خطبه فوق در مورد عمر بن خطاب است و بنده به عنوان يک طلبه شيعي مذهب به ان معترف هستم و شهيد و الا مقام مطهري رحمه الله عليه هم در کتاب سيري در نهج البلاغه مي فرمايد خطابه در مورد عمر است ...... و اما توجيه اين سخن اين است ........ امير المومنين علي بن ابي طالب صلوات الله عليه فردي هست که هيچ کس جز خداي يکتا و رسول اکرم صلي الله عليه و اله او را نشناخت ...... علي مردي نبود که مثل ما داراي هوا هو سهاي نفساني و تعلقات مادي باشد ..... مرام علي عليه السلام هنوز هم غير قابل شناخت است ..... مولا اين سخن را به ياد بود عمر بعد از وفات او ايراد کرده و درست است چون مرام حضرت چنين بود که اگر حتي در دشمنش فضيلتي مي ديد ان را تمجيد ميکرد و چون امام بر همه عالم امام بود حتي امام بر ابوبکر و عمر هم بوده است کينه از ان ها به دل نداشته بلکه طالب هدايت ايشان بوده که بارها هم مشاوره ميداده است و عمر را مدح کرد ولي از سويي خطبه شقشقيه را در ذم گمراهي او در خلافت بيان مي کند ..... اميد است که متذکر شويم ..... و لا اقل اين قرد مرام مولا را داشته باشيم که اگر فضيلتي در دشمن خود ديديم ان را با دوز و کلک و دلايل نامربوط و مجعول تکذيب نکنيم و هميشه حق گو باشيم .... و السلام عليکم ... اميد است که متذکر شويم .
29 | مجيد م علي | Iran - Tehran | ١٥:٥١ - ٢٢ مرداد ١٣٩٠ |
با سلام
جناب عالم مقدس ملكوت .
... با دامن پاك، و عيبى اندك، درگذشت، ....

اين عيب اندك كه شما از عمر ميدانيد چيست .
1 ) قصد كشتند حضرت محمد صلي الله عليه و اله .
2 ) توهين به حضرت محمد صلي الله عليه و اله بعد از صلح حديبه .
3 ) غضب مكان منصوب الهي حضرت علي عليه السلام .
4 ) احتراق بيت حضرت فاطمه سلم الله عليه.
5 ) شهادت دخت حضرت محمد صلي الله عليه و اله .
6 ) شهادت نوه متولد ناشده حضرت محمد صلي الله عليه و اله .
و... و .. و

شايد مشروب خواري عمر براي علاج زخم .
و يا قرار دادن موضوع خلافت در يك شوراي معلوم الحال ( تجويز يهود كعب الاحبار ) .

در مورد دامن پاك بهتر است رفتار اين شخص را در مورد ام كلثوم بنت ابي قحافه دختر نــــــــــاتني حضرت علي عليه السلام ببينيد .

با اين همه بي عيبي چرا بايد شك كرد كه اين خطبه بايد در مورد ؟؟؟؟؟ باشد .


لبيك يا علي
30 | ابولولو | | ١٩:٠٣ - ٢٢ مرداد ١٣٩٠ |
کامنت 28 جناب الم مغدس ملکوت

مولوي محترم

گفتي :
علي مردي نبود که مثل ما داراي هوا هو سهاي نفساني و تعلقات مادي باشد
................................................
ديدگاه امير المومنين عليه السلام نسبت به جايگاه امامت مانند شما و

خلفاي غاصبتان ديدگاه مادي نبوده است و اين توهم عتيق و ابن

صحاک بود که با صورت دادن يک کودتا به حکومت و بيت المال مسلمين

دست پيدا خواهند کرد بلکه از ديدگاه خداوند متعال و پيامبر اعظم(ص)

و حضرت امير(ع) وصايت و امامت جايگاهي است که جالس ان فقط و

فقط توسط رب العالمين مشخص ميگردد

*******************************
اقاي مولوي در ادامه گفتي:
مرام حضرت چنين بود که اگر حتي در دشمنش فضيلتي مي ديد ان را تمجيد ميکرد
.................................................
در ابتدا لازم ميبينم از شما بخاطر اينکه اقرار نموديد ابن صحاک دشمن

امير المومنين(ع) بوده است تشکر کنم .

شما و هم کيشانتان که اظهار ميکنيد ما دوستدار!!! اهل بيت

عليهم صلوات الله هستيد چگونه دشمنان انان را با فضيلت

مي انگاريد؟؟؟!!!!!!!!!!
+++++++++++++++++++++++++++
گفتي :
طالب هدايت ايشان بوده که بارها هم مشاوره ميداده است و عمر را مدح کرد
.........................................................
اگر کسي از امام عليه السلام مشورت بخواهد و حضرت جواب او را

بدهد دليل بر فضيلت ان شخص يا محبت امام به او نميباشد

شان امام(ع) اجل از اين است که در جواب مشورت خواهي کسي

(عياذ بالله) خيانت بکند .

اگر يکبار ديگر متن بالا را بخواني متوجه مدح هاي حضرت ميشوي

فرايتماني کاذبا اثما غادرا خائنا

انتما تزعمان اني فيها ظالم فاجر

کراهيه لمحضر عمر
=========================
جناب مولوي اميدواريم اگر نظري داريد با هويت مجعول و دوز و کلک

مطرح نکنيد....... و هميشه حقگو باشيد.........

اللهم العن جبت و طاغوت


31 | one god & one prophet & Twelve leader | | ١٠:٤١ - ٢٣ مرداد ١٣٩٠ |
جناب ابولولو
واقعا براي شما و امثال شما متاسفم
شما با چه حق و استدلالي ، ديگران رو سني خطاب ميکنيد؟
آيا هر کس که در مقام حقيقت گويي و تقويت وحدت ميان مسلمانان ، حرف حقي ادا کرد بايد توسط شما و امثالهم با برچسب سني بودن مورد خطاب قرار گيرد؟
آيا شما فکر ميکنيد فقط خودتون شيعه هستيد و بقيه کافرند؟
اگر واقعا اينگونه مي انديشيد ، پس وجه تمايز ميان شما و وهابيون کثيف و تفرقه افکن و اولاد شکم باره آل يهود چيست؟
شما رو به خدا اينقدر برروي زخم امت اسلام نمک نپاشيد
شما رو به مظلوميت مولا حسين و فرزند مطهرش(مهدي) ، کمي انصاف و عدالت داشته باشيد
به کجا چنين شتابان؟
به جهنم؟ (راههاي ديگري هم براي واصل شدن به جهنم وجود داره و مجبور نيستين که با تفرقه ميان برادران عزيز سني و شيعه ، به مقصودتون برسيد)
از کجاي حرفهاي کاربر (عالم مقدس ملکوت) برداشت کردين که ايشون سني است؟
آيا ايشون جز حقيقت و نشان دادن مقام والاي وجود مقدس امير المومنين علي (ع) ، چيز ديگري گفتن؟
دلسوزي براي همه ، حتي براي دشمنان ، خصلت آل محمد(ص) است
مگر امام حسين (ع) براي عمر سعد ها و شمرها و امثالهم دلسوزتر از هر فرد ديگري نبود ؟
مگر امام حسين (ع) عاقبت به خيري يزيد و بني اميه رو نميخواست؟
مولايم حسين تمام تلاشش رو حتي تا آخرين لحظات عمر شريفشان انجام دادند اون افراد سياه قلب و ظلمت زده رو به صراط الهي برگردونن
اما در ميان اون جمع کثير فقط حضرت حر بن يزيد رياحي و تعدادي انگشت شمار ديگر ، سعادت قرار گرفتن تحت ولاي امام حسين(ع) نصيبشان شد
مولا علي (ع) هم همين احساس رو نصبت به مخالفانشون داشتند
البته از برادران اهل سنت انتظار دارم که از حرف هاي بنده برداشت بد و تعبير سوء نفرمايند
چون بنده قصد مقايسه شمر و يزيد(لعنت الله عليه) و ... را با افراد مورد احترام شما ، جنابان ابوبکر و عمر و عثمان نداشتم

خداوند سبحان باز هم از دين به حق و راستين خودش(اسلام) دفاع خواهد کرد
حتي اگر برادران شيعه و سني به جاي چنگ زدن به حبل الهي ، به حبل شيطان رجيم چنگ بزنن
في امان الله
god bless you
32 | مجيد م علي | United States - Fremont | ١١:٥٦ - ٢٣ مرداد ١٣٩٠ |
با سلام

Dear Mr. one god & one prophet & Twelve leader,,, Please Please God and not god Imams & not leaders

God blesss you
في امان الله

لبيك ياعلي
33 | ابولولو | Iran - Tehran | ٠١:٣٦ - ٢٤ مرداد ١٣٩٠ |
کامنت
31 جناب one god & one prophet & Twelve leader
باسلام
**************
شما با چه حق و استدلالي ، ديگران رو سني خطاب ميکنيد؟
........................
دوست من شما که جنابان!!! ابوبکر و عمر را مقدس ميدانيد چرا از اينکه من کسي را سني
خطاب ميکنم ناراحت ميشويد؟ فکر نميکنم شما با اين حالتون!!! سني بودن را توهين بدانيد
*************
ايا هر کس که در مقام حقيقت گويي و تقويت وحدت ميان مسلمانان ، حرف حقي ادا کرد بايد توسط شما و امثالهم با برچسب سني بودن مورد خطاب قرار گيرد؟
.....................
حقيقت گويي ؟؟ اينکه ايشان ميگويد :
مولا اين سخن را به ياد بود عمر بعد از وفات او ايراد کرده و درست است چون مرام حضرت چنين بود که اگر حتي در دشمنش فضيلتي مي ديد ان را تمجيد ميکرد

حق است؟؟؟
ايا به نظر شما عمر فضيلتي داشت؟؟ کدام فضيلت ؟

ايا بدعت گزاشتن تراويح که خود ابن صحاک مي گويد نعم البدعه فضيلت است ؟

صحيح بخاري ج 2 ص 252 سنن کبري بيهقي ج 2 ص493
مصنف عبد الرزاق ج 4 ص 259 کنز العمال ج 8 ص 408
صحيح ابن خزيمه ج 2 ص 156

ايا توهين به نبي مکرم(ص) و نسبت هزيان دادن به ايشان فضيلت است ؟

مسند احمد ج 1 ص 325 طبقات الکبري لابن سعد ج 2 ص 244
الملل و نحل_ شهرستاني ج 1 ص 22
صحيح بخاري ج 1 ص 37 _ ج 5 ص 138 _ ج 8 ص 161

راستي گفتي وحدت ياد موضوعي افتادم
ابن ابي الحديد در جلد 16 شرح نهج البلاغه در مورد قضيه فدک و خطبه
حضرت زهرا سلام الله عليها اورده که ابوبکر بر بالاي منبر رفت و گفت :

انما هو ثعاله شهيده ذنبه مرب لکل فتنه هوالذي يقول : کروها جذعه بعد ما هرمت يستعينون و يستنصرون بالنسا کام طحال احب اهلها اليها البغي

جز اين نيست که او (علي(ع)) روباهي ميباشد که شاهد او دم اوست

(حضرت زهرا (س)) ماجراجو و بر پا کننده فتنه ميباشد و فتنه هاي بزرگ را کوچک جلوه

ميدهد و مردم را به فتنه و فساد ترغيب ميکند کمک از ضعفا و ياري از زنها ميطلبد ........

دوست عزيز من توان ترجمه ادامه مطلب را ندارم ولي اقاي ابن ابي الحديد در انتهاي

همان صفحه شرح حال ام طحال را دارد ميتواني مراجعه کني

.....................................................
ايا شما فکر ميکنيد فقط خودتون شيعه هستيد و بقيه کافرند؟
اگر واقعا اينگونه مي انديشيد ، پس وجه تمايز ميان شما و وهابيون کثيف و تفرقه افکن و اولاد شکم باره آل يهود چيست؟

نه دوست من بنده نه ايشان را و نه هيچ يک از اهل سنت را کافر نمي دانم و اين را هم

نميدانم که چرا شما اين برداشت را از نظر من داشتيد من اهل سنت را دوست دشمنان

اهل بيت ميدانم . شما چطور ؟
......................................................
شما رو به خدا اينقدر برروي زخم امت اسلام نمک نپاشيد
شما رو به مظلوميت مولا حسين و فرزند مطهرش(مهدي) ، کمي انصاف و عدالت داشته باشيد
به کجا چنين شتابان؟
به جهنم؟ (راههاي ديگري هم براي واصل شدن به جهنم وجود داره و مجبور نيستين که با تفرقه ميان برادران عزيز سني و شيعه ، به مقصودتون برسيد)

دوست عزيز امروز زخم امت اسلام نبود حجت خدا در ميان انهاست و مرهم ان زخم همان

فرزند مطهر حضرت اباعبدالله(ع) که شما فرموديد ميباشد که برادران عزيز سني شما

منکر وجود ايشان هستند
..........................................
از کجاي حرفهاي کاربر (عالم مقدس ملکوت) برداشت کردين که ايشون سني است؟
آيا ايشون جز حقيقت و نشان دادن مقام والاي وجود مقدس امير المومنين علي (ع) ، چيز ديگري گفتن؟


اگر اين موضوع که امير المومنين(ع) بارها به عمر مشورت داده و او را مدح کرده به گوش
شما اشنا نيست من اين کلمات و اين حربه رو خوب ميشناسم
......................................
دلسوزي براي همه ، حتي براي دشمنان ، خصلت آل محمد(ص) است
مگر امام حسين (ع) براي عمر سعد ها و شمرها و امثالهم دلسوزتر از هر فرد ديگري نبود ؟
مگر امام حسين (ع) عاقبت به خيري يزيد و بني اميه رو نميخواست؟
مولايم حسين تمام تلاشش رو حتي تا آخرين لحظات عمر شريفشان انجام دادند اون افراد سياه قلب و ظلمت زده رو به صراط الهي برگردونن
اما در ميان اون جمع کثير فقط حضرت حر بن يزيد رياحي و تعدادي انگشت شمار ديگر ، سعادت قرار گرفتن تحت ولاي امام حسين(ع) نصيبشان شد
مولا علي (ع) هم همين احساس رو نصبت به مخالفانشون داشتند


بله اين مسلم است که دلسوزي حتي براي دشمن از خصائص حضرات معصومين است
مگر بارها حضرت امير (ع) از غاصبين نخواستند که خلافت را به جايگاهش و به اهلش
باز گردانند؟
مگر حضرت امير(ع)قبل از اغاز جنگ جمل از طلحه و زبير نخواستند که به حق باز گردند؟

ولي مثل اينکه متن مقاله را دقيق نخوانديد اين خطبه مربوط به بعد از مرگ عمر ميباشد
يعني حداقل 25 سال بعد از به انحطاط کشاندن جامعه اسلامي به دست ان شخص
و او بعد از مرگش چطور ميخواست به حق برگردد و جبران مافات کند؟
............................................

البته از برادران اهل سنت انتظار دارم که از حرف هاي بنده برداشت بد و تعبير سوء نفرمايند
چون بنده قصد مقايسه شمر و يزيد(لعنت الله عليه) و ... را با افراد مورد احترام شما ، جنابان ابوبکر و عمر و عثمان نداشتم

در هر حال برادران اهل سنت شما از حرفهايتان برداشت بد خواهند کرد چون طبق فتواي
اسلافشان بيعت يزيد را مشروع و اون رو امير المومنين ميدانند.
راستي نگران اين موضوع نيستيد که برادران شيعه شما از اينکه شما دشمنان ائمه انها را
محترم ميشماريد ناراحت شوند ؟
نگران نيستيد از اينکه قاتلين حضرت زهرا سلام الله عليها را محترم ميدانيد برادران شيعه
از شما ناراحت شوند ؟
راستي اگر شما معاويه ابن هند را که به جنگ امير المومنين عليه السلام امد را محترم
ندانيد برادران اهل سنت شما حتما ناراحت خواهند شد!!! چون به هر حال دايي برادران شما و صحابه هست اصحاب را هم که ميدانيد همگي عادل هستند.

درضمن اين قسمت را فقط بخاطر اينکه نام حضرت اباعبدالله عليه السلام را برديد ميگويم
در زيارت شريف عاشورا ميخوانيم :

.... ولعن الله بني اميه قاطبه و لعن الله ابن مرجانه .........

البته اطلاع داريد که جناب عثمان هم جزء بني اميه است


.........و بالبرائه ممن اسس اساس الظلم والجور عليکم و ابرء الي الله و الي رسوله ممن اسس اساس ذلک و بني عليه بنيانه و جري في ظلمه و جوره عليکم و علي اشياعکم برئت الي الله و اليکم منهم و اتقرب الي الله و اليکم منهم و اتقرب الي الله ثم اليکم بموالاتکم و موالاه وليکم و بالبرائه من اعدائکم و الناصبين لکم الحرب و بالبرائه من((اشياعهم و اتبتعهم ))


.......اللهم ان هذا يوم تبرکت به (بنو اميه) و ابن اکله الاکباد (( اللعين ابن اللعين علي لسانک و لسان نبيک))

نظر شما چيه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از همه مهمتر :
........ اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و ال محمد و اخر تابع له علي ذلک
........اللهم خص انت اول ظالم باللعن مني و ابدابه اولا ثم الثاني و الثالث و الرابع


ميخواهيد از اين به بعد بخاطر وحدت با برادران شما زيارت عاشورا نخوانيم؟؟؟؟؟

دوست عزيز من هم با شما موافقم خداوند هميشه از دين حق و راستينش اسلام دفاع خواهد کرد همانطور که در اين 1400 سال با وجود خلفاي ظلم و جور از نوع اولي و دومي و بني اميه و بني عباس و ال بويه و ال سعود دين اسلام و مذهب حقه اثني عشري راست قامت مانده است

دوست عزيز در مورد حبل الهي که فرموديد روايتي در کتب برادرانتان وجود دارد که ميگويد
حبل الهي بند شلوار خدا ميباشد ولي ما معتقديم که ولايت اميرالمومنين (ع)ميباشد حال چگونه با وحدت هر دو با هم به يکي از اين دو چنگ بزنيم ؟؟؟

در ضمن نظر علماي برادرانتان در مورد شيعيان اينگونه است :

شهاب الدين ابو عمر احمدابن محمد بن ربه قرطبي اندلسي متوفي 328
در صفحه 269 کتاب عقد الفريد
شيعيان را يهود امت ميداند و ميگويد رافضيان به سه طلاق و عده بعد از طلاق عقيده ندارند و حضرت جبرائيل را دشمن ميدانند چون معتقدند وحي را بجاي اميرالمومنين به پيامبر نازل کرد همچنين ميگويد شيعيان مثل يهود خون تمام مسلمانان و خوردن مالشان را حلال ميدانند

ابو محمد علي ابن احمد بن سعيد بن حزم اندلسي متوفي 456 در جلد اول کتاب الملل و نحل خود ميگويد روافض مسلمان نيستند بلکه دروغگوياني هستند که سرچشمه در يهود و نصاري دارند
در صفحه 182 جلد چهارم ميگويد روافض نکاح 9 زن را جائز ميدانند

احمد ابن تيميه حنبلي متوفي 728 صفحه 15 جلد اول منهاج السنه اورده : احدي از طوايف اهل قبله مانند رافضيان دروغ نگفته اند
در صفحه 131 جلد اول ميگويد که مساجد رافضيان خالي ميباشد و انها نماز جمعه و جماعت بپا نميدارند و اگر گاهي نماز بخوانند به فرادا ميخوانند و نيز ميگويد روافض به حج بيت الله نميروند بلکه حج انها زيارت قبور ميباشد و هر کسي را که به حج بيت الله برود را سب ولعن ميکنند

دوست عزيز
من حاضر به وحدت با جماعتي که قاتلين حضرت زهرا را به امير المومنين برتري بدهند نيستم
من حاضر به وحدت با جماعتي که قاتلين ائمه اطهار را خلفاي بر حق بعد از رسول الله ميدانند نيستم
(((((((((((( حتي اگر تو و امثال تو به حالم تاسف بخوريد)))))))))))))
في امان الله

34 | شاه ولايت | | ١٥:٠٤ - ٢٤ مرداد ١٣٩٠ |
جناب ابولولو برادر گرامي

بگذاريد هر چه ميخواهند بگويند من نيز نميتوانم با كسانيكه با عمر و ابوبكر موافقند وحدت داشته باشم آنهايي كه دم از وحدت شيعه و سني ميزنند اگر راست ميگن و مرد هستند روي وحدت شيعه و شيعه تاكيد كنند.

35 | وهابيت | | ١٦:٠٩ - ٢٥ مرداد ١٣٩٠ |
واكنش ابولولو كاملا درست و بموقع و از سر صداقت و انديشه است

جناب one god & one prophet & Twelve le

وقتي علماي شما و كتابهاي عقيدتي شما نسل اندر نسل در گوش پيروانش خوانده است كه ابوبكر حق علي بزرگ اين عقيده را غصب كرد و او را مطرود و محبوس كرد حق زنش را از ملك غصب كرد عمر رهبر اين عقيده علي را خوار و ذليل براي بيعت برد و زن بزرگ اين عقيده را خونين و مالين كرد و كشت.. آنوقت رهبر اين دين كه علي باشد اگر خوب بينديشي در واقع چنين امام و رهبري از بيخ ريشه كن شده آنوقت ناگهان بعد از 1400 و اندي سال همين باصطلاح علما بگويند بياييد با پيروان و دوستداران ابوبكر و عمري كه تمام دودمان رهبران عقيده شما را بر باد داده اند وحدت كنيم ، انتظار داري پيروان و مقلدانشان همه بي چون و چرا قبول كنند ؟؟!!

علماي شيعه ديني به شيعه تحمبل كرده اند كه شيرازه اش از هم پاشيده و تداومش فقط به انتقام است اين دين را خودشان ساختن و به اينجا رساندن آنوقت مي خواهيد اين پيرواني كه قرنها به انتقام هدايت شده و به انتقام دلبسته و اميدوار بوده اند ناگهان منصرف شده يا آن را به زماني نامعلوم موكول كنند تا عقده هاي فروخورده آنها را از پا در آورد فقط براي اينكه خود همچنان بر حكومت و قدرت و سواري بمانند ؟؟

ابولولو وقتي ده تا تضاد و تناقض را در يك سطر باصطلاح علمايش ميبيند چون برايش با آن داستاني كه از قبل تعريف كرده اند همخواني ندارد بايد هم راهي جز اين نداشته باشد كه آن را به دشمن ناميده اش اهل سنت نسبت دهد ؟ اين كاري است كه خود كرده اند اين پنبه اي است كه خود رشته اند

متن شماره 28 از عالم مقدس ملكوت كه خود را طلبه شيعه معرفي كرده بشدت منكوب و مطرود است اين فاحش ترين دروغي است كه با سه نام از نامهاي خداوند تعالي : عالم و مقدس و ملكوت مزين شده و اين طلبه شيعه نامهاي خدا را به خود نسبت داده تا شيعيان را مجاب كند ، اين قرباني كردن و به مسلخ بردن شيعيان است اين بازي با آنهاست اين فريب دادني است نابخشودني اين نسل كشي شيعيان است با بغضي كه قرنها ناجوانمردانه در سينه آنها كاشته اند ......




36 | ابولولو | Iran - Khorramshahr | ١٦:١٠ - ٢٥ مرداد ١٣٩٠ |
برادر بزرگوارم جناب شاه ولايت

سلام عليکم

کاملا با نظر شما موفقم تا زماني که شيعياني وجود دارند که غاصبين

حق اميرالمومنين عليه السلام و قاتلين حضرت زهرا سلام الله عليها

را جناب خطاب کنند و انها را مقدس بدانند صداي مظلوميت مولا به جايي

نخواهد رسيد .

بر فرض که گروهي وجود داشته باشند که انها را مقدس بدانند يا مثل

خيلي از اين موجودات عمر پرست باشند اين دليل نميشود که ما طبق ميل

انها رفتار کنيم همانطور که مستحضريد گروهي هم بنام يزيدي وجود دارند

يا گروهي هم شيطان پرست هستند يعني ما بايد از اين به بعد بگوييم

حضرت يزيد!!!!!! يا مثلا جناب شيطان!!!!!!!

خداوند فرج صاحب ما را برساند

اللهم العن جبت والطاغوت
37 | كريم | Iran - Tehran | ٠٥:٢١ - ٢٦ مرداد ١٣٩٠ |
باتشکر از جواب دندان شکن جناب ابولولو... متشکر از اينکه دشمنان به ظاهردوست شيعيان و علي بن ابي طالب را به اين صورت فجيع قهوه اي ميکنيد...
خداوند به شما خيرکثير دهد
38 | one god & one prophet & Twelve leader | Iran - Tehran | ٠٩:٥٦ - ٢٦ مرداد ١٣٩٠ |
سلام به جناب کريم
تا زمانيکه برادران عزيزي مثل شما به دنبال کم کردن روي ديگران هستند ، نميشود از منطق و استدلال سخني به ميان آورد
متاسفم براي لحن صحبت شما که بيشتر به لحن صحبت کوچه بازاريهاي غداره کش و عربده کش هاي سر کوچه ها ميمونه
انشاالله خداوند کريم از سر لطف و کرمش مقداري ادب با چاشني احترام به نظرات ديگران به شما عنايت بفرمايد
39 | شاه ولايت | Iran - Urmia | ١٠:١٠ - ٢٦ مرداد ١٣٩٠ |
جناب one god & one prophet & Twelve leader فرمودين(آيا احترام گذاشتن به افراد مورد احترام ديگران باعث تقدس بخشيدن به فرد ميشه؟) بستگي به اين داره كه اون فرد كي باشه اگر ... باشند كه به دختر پيامبر و وصي پيامبر تهمت روباه و دم روباه زده باشند لعنت عالميان بر آنها باد شما كه ميفرماييد(شما فرموديد که بنده جناب ابوبکر و عمر رو مقدس ميشمارم)اگر راست ميگي و مردي بگو مقام عمر در نزدت چگونه است؟؟ اگر به ... وي اقرار كردي صدق گفتارت معلوم ميشود مرقوم فرمودي(بنده هميشه از کساني که سعي در مصادره و انحصار محبت نسبت به اهل بيت پاک رسول الله رو به خودشون داشتن و دارن متنفر بودم و هستم ) تنها تولي شرط نيست بايد توام با تبري باشد همانگونه كه به علي(ع) ارادتت را نشان ميدهي به همان اندازه از بانيان سقيفه بيزاري جويي وگرنه تولي شما نيز به درد نميخورد مثل زني كه بعد از رشتن دوباره پنبه ميكند فرمودين(کمبودهاي عده اي از صحابه(جنابان خلفاي راشدين) در ايمان و تقوا و اسيرشدنشون در هواي نفس نميتواند توجيه مناسبي براي لعن اونها باشد چون به هر حال مورد احترام 1 ميليارد مسلمان در سراسر جهان ميباشند و حتي زماني مورد احترام رسول اسلام و علي (ع) بودند) خلفاي ثلاثه اصلا ايمان و تقوايي نداشتند كه بخواهند كمبود و كاستي داشته باشند اين هم دليل: ابن حجر در صفحه۳۰ ٬جلد دهم کتاب فتح الباري خود مي نويسد که: ابو طلحه زيد بن سهل در منزل خود مجلس عيش و نوشي راه انداخت و ده تن را به آن مجلس دعوت کرد که همگي شراب نوشيدند و ابوبکر بن ابي قحافه اشعاري در مرثيه کفار مرشکين و کشته شدگان کفار در جنگ بدر سرود! آن ده نفر عبارتند از :ابوبکربن ابي قحافه٬عمربن الخطاب٬ابو عبيده جراح٬ابي بن کعب٬سهل بن بيضاء٬ ابو ايوب انصاري٬ ابو طلحه(صاحب خانه و دعوت کننده)٬ابو دجانه سماک بن فرشه٬ ابوبکربن شغوب و انس ابن مالک انس بن مالک که در آن زمان ۱۸ ساله بود و ساقي مجلس! که بيهقي در صفحه ۲۹ جلد ۸ سنن خود از انس بن مالک نقل مي کند که:من در آن روز از همه کوچکتر بودم و ساقي مجلس!!! و يا اينکه عمر بن خطاب در روز جنگ احد٬ زماني که شايعه شهادت رسول الله(ص) در بين جمعيت پراکنده شد گفت: محمد کشته شده٬به دين قبلي خود باز گرديد! زماني که اميرالمؤمنين او را مذمت مي کند٬ عمر مي گويد اين کلام را ابوبکرگفت!!!! منابعي که از کتب اهل سنت راجع به شراب خواري دو خليفه خود آورده اند: ۱-کتاب صحيح بخاري در تفسير آيه خمر در سوره مائده ۲-صحيح مسلم در قسمت اشربه باب تحريم الخمر ۳-مسند حنبل جلد سوم ص۱۸۱و۲۲۷ ۴-ابن کثير در جلد دوم تفسير خود ص۹۳و۹۴ ۵-جلال الدين سيوطي در جلد دوم درالمنثور ص۳۲۱ ۶-تفسير طبري جلد۷.ص۲۴ در نهايت ميخوام ازت سوالي بپرسم ولي بايد صادقانه جواب بدي شخصي كه به پيامبر تهمت هذيان گفتن زد شخصي كه حق علي(ع)را گرفت و به ابي بكر داد شخصي كه پهلوي دخت پيامبر را شكست شخصي كه پايه حكومت بني اميه را تاسيس كرد شخصي كه در جنگها فرار ميكرد شخصي كه در قضاوت و احكام عاجز مي ماند كدام عقل سليمي قبول ميكند كه جانشين پيامبر باشد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
40 | one god & one prophet & Twelve leader | | ١١:٢٦ - ٢٦ مرداد ١٣٩٠ |
سلام به جناب شاه ولايت فرموده ايد که مقام عمر را از نظر خودم بازگو کنم اگر منظورتان اين است که مقام ايشان و علي (ع) را به مقايسه بگيرم ، بايد خدمتتان عارض شوم که اينگونه قياس ها مع الفارق محسوب ميشوند شما از من ميخواهيد حوض آب را با اقيانوس مقايسه کنم؟ علي(ع) نوري از انوار الهي بود اما جناب عمر کسي بود که پس از توفيق اسلام آوردن و انجام اعمالي صالح ، متاسفانه بعد از رحلت قطب عالم امکان حب جاه و مقام و به طور کلي هواي نفس بر ايمانش فائق آمد و متاسفانه او به همراه جناب ابوبکر با اين کارشان (شوراي سقيفه) خط بطلاني بر برخي از اعمال نيک گذشته شان کشيدند نمونه اينگونه افراد که با گرفتار شدن در هواي نفس ، يک شبه تمام داشته هايشان را به باد داده اند در طول تاريخ کم نيست علي (ع) معصوم و مصون از خطا بود اما خلفاي سه گانه افرادي بودند مثل ما و ساير ابناءبشر و حتما ميدونيد که به ما ميگن جايز الخطا اما اين به اين معنا نيست که مجوزي براي انجام اشتباهات بزرگ داشته باشيم شما فرموده ايد که تولي بدون تبري مثل پنبه کردن رشته ها ميمونه اين حرف شما کاملا درسته اما يه فرقي بين تبري جستن شما با بنده حقير سرتا پا گناه وجود داره و اون اينه که شما با نسبت دادن فحش ها و الفاظ رکيک و شنيع تبري ميجوييد اما بنده با گفتن عبارت (اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علي ذلک) اين کار رو انجام ميدم و حتي عبارت جعلي ثاني و ثالث را هم اضافه نميکنم و زيارت عاشورا را همانگونه که مولايم امام محمد باقر (ع) فرموده اند قرائت ميکنم نه اينکه تمايلات شخصي و تفرقه افکن برخي را در آن جاي بدهم و اما پاسخ صادقانه به سوال پاياني شما بنده به هيچ وجه جانشيني جنابان ابوبکر و عمر و خلافت آنان را قبول ندارم و نخواهم داشت(انشاالله) و هيچ فردي را جز علي(ع) لايق جانشيني رسول اکرم(ص) نميدانم و معتقدم که تنها علي و اولاد پاک و مطهرش بودند که لياقت بدست گيري زمام امور مسلمين و هدايت آنان به سوي کمال غايي را داشتند اما افسوس که عد ه اي اين نعمت عظيم را قدر ندانسته و خودشان را از اين لطف الهي محروم کردند و در پايان خون دلخوردنهاي خويش را از اين همه توهين و ناسزا گويي به افراد مورد احترام برادران اهل سنت از سوي عده اي شيعه نما و همچنين متهم به کفر کردن و بدعت گذاري شيعيان از سوي عده اي سني نما اعلام ميدارم و از خداوند کريم ميخواهم که توفيق خواندن نماز جماعت در ميان برادران شيعه و سني در مسجدالاقصي را قبل از مرگ نصيبم کند به اميد روزي که شيعه و سني در دنيايي بدون صهيونيستها و فراماسونها ، عاشقانه و برادرانه در کنار هم زندگي مسالمت آميزي داشته باشند و اين محقق نميشود مگر با ظهور مهدي موعد(عج) انشالله في امان الله
  بعدی [1] [2] [3]  
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها