2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
آرامگاه امير مؤمنان علیه السلام در گذر تاريخ
کد مطلب: ٦٣٢٦ تاریخ انتشار: ١١ ارديبهشت ١٤٠٠ - ٠٨:١٨ تعداد بازدید: 21887
مقالات » امیرالمؤمنین علیه السلام
آرامگاه امير مؤمنان علیه السلام در گذر تاريخ

بررسي ديدگاه فريقين در محل دفن، زمان آشكار شدن، ساخت عمارت وگنبد وضريح در طول تاريخ

مقدمه:

فصل اول: مفهوم شناسي

فصل دوم: بررسي ديدگاه هاي شيعه و سني در محل دفن امير مؤمنان(ع)

فصل سوم: زمان آشكار شدن مضجع مطهر

فصل چهارم: بناء عمارت، گنبد و ضريح

نتیجه گیری

**************

مقدمه:

چگونگي پيدايش و آشكار شدن آرامگاه اميرمؤمنان عليه السلام از جمله موضوعات پرحجم تاريخي و روايي است كه اثبات آن نياز به بررسي تاريخ، باز خواني روايات و بررسي اظهار نظرهاي بزرگان از فريقين است. قبل از ورود به اين موضوع، ناگزير چند واژه مرتبط به آن را در ضمن فصل اول بررسي كرد:

فصل اول: مفهوم شناسي

بارگاه ملكوتي و نوراني اولين پيشواي شيعيان، حضرت اميرمؤمنان عليه السلام در «نجف» اشرف واقع شده است.

از اين مكان در تاريخ و روايات، به اسمهاي مختلفي ياد شده است. از آنجايي كه در اين نوشتار نيز اين روايات مورد استفاده واقع شده است لازم ديده شد كه اسامي اين بقعه شريف به صورت اختصار مورد بررسي قرار گيرد.

1. نجف:

به گفته لغت شناسان، «نجف» و «نجفه» به حركت «جيم» به معناي مكان دائره اي شكل و زمين بلندي است همانند تپه در دل دشت كه آب به آنجا نفوذ نمي كند و مشرف بر اطراف خود است.

هر يك از لغويان اين واژه را مورد تأمل قرار داده اند؛ اما عبارت جامع تر از زبيدي در تاج العروس است كه گفته:

النجف، محركة، والنجفة، بهاء: مكان لا يعلوه الماء، مستطيل منقاد كما في الصحاح، وقال الليث: النجف يكون في بطن الوادي شبيه بنجاف الغبيط، وهو جدار ليس بحد، عريض له طول منقاد من بين معوج ومستقيم، لا يعلوه الماء وقد يكون ببطن من الأرض، ج: نجاف بالكسر. أو هي أي: النجاف: أرض مستديرة مشرفة علي ما حولها الواحدة نجفة، وقال ابن الأعرابي: النجف محركة: التل وقال غيره: شبه التل وقال الأزهري: النجفة: مسناة بظاهر الكوفة تمنع ماء السيل أن يعلو مقابرها ومنازلها. وقال أبو العلاء الفرضي: النجف: قرية علي باب الكوفة.

نجف (با حركت جيم) و نجفه (با هاء) مكاني است كه آب روي آن بالا نمي آيد؛ اما مكان طولاني و در عين حال وسط آن فرورفتگي دارد. ليث گفته است: نجف در دل دشت همانند زمين همواري است كه دو سوي آن بلند باشد و او ديواري داراي عرض است؛ اما طولاني كه نه راست است و نه مستقيم كه آب از آن بالا نمي آيد. جمع آن نجاف (به كسر جيم) است. يا عبارت از زميني است دائره ي شكل كه بر اطراف خود مشرف است. مفرد مؤنث آ ن «نجفه» است.

ابن اعرابي گفته: نجف به معناي «تل» و غير ايشان گفته، شبه تل است. ازهري گفته: »نجفه» همان مسناة ( اسم محلي) در پشت كوفه است كه مانع بالا آمدن سيل به قبرها و خانه هاست.

ابو العلاء گفته است كه نجف قريه اي جلوي دروازه كوفه است.

الحسيني الزبيدي الحنفي، محب الدين أبو فيض السيد محمد مرتضي (متوفاي1205هـ)، تاج العروس من جواهر القاموس، ج12، ص491، تحقيق: مجموعة من المحققين، ناشر: دار الهداية

نجف فعلي، همان پشت كوفه قديمي است كه به آن نجف (بلندي) حيره و نجف كوفه هم مي گفته اند.

وجه نامگذاري نجف را به نجف، اين روايت بيان مي كند:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ- بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْكُوفِيُّ عَنْ مُوسَي بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِيِّ عَنْ عَمِّهِ الْحَسَنِ بْنِ يَالنَّوْفَلِيِّ عَنْ عَلِيِّ- بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي نُعَيْمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: إِنَّ النَّجَفَ كَانَ جَبَلًا وَهُوَ الَّذِي قَالَ ابْنُ نُوحٍ سَآوِي إِلي جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ وَلَمْ يَكُنْ عَلَي وَجْهِ الْأَرْضِ جَبَلٌ أَعْظَمَ مِنْهُ فَأَوْحَي اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَيْهِ يَا جَبَلُ أَ يَعْتَصِمُ بِكَ مِنِّي فَتَقَطَّعَ قِطَعاً قِطَعاً إِلَي بِلَادِ الشَّامِ وَصَارَ رَمْلًا دَقِيقاً وَصَارَ بَعْدَ ذَلِكَ بَحْراً عَظِيماً وَكَانَ يُسَمَّي ذَلِكَ الْبَحْرُ بَحْرَ نَيْ ثُمَّ جَفَّ بَعْدَ ذَلِكَ فَقِيلَ نَيْ جَفَّ فَسُمِّيَ بِنَجَفَ ثُمَّ صَارَ النَّاسُ بَعْدَ ذَلِكَ يُسَمُّونَهُ نَجَفَ لِأَنَّهُ كَانَ أَخَفَّ عَلَي أَلْسِنَتِهِم .

ابي نعيم، از امام صادق عليه السّلام نقل كرده كه آن حضرت فرمودند:

نجف همان كوهي بود كه پسر نوح گفت: سَآوِي إِلي جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ (به زودي بالاي كوهي خواهم رفت كه مرا از غرق شدن در آب حفظ مي كند) و روي زمين كوهي بزرگ تر و مرتفع تر از آن نبود، خداوند متعال به كوه خطاب فرمود: اي كوه! آيا از من به تو بايد پناه برده شود؟ پس كوه بلافاصله تكّه تكه گرديد و به طرف بلاد و سرزمين هاي شام پرتاب و به ريگ هاي ريز و كوچكي مبدّل گشت و بعد از آن به صورت دريايي عظيم درآمد و به درياي «ني» ناميده شد. سپس خشك شد و به آن ني جف گفتند، بعد از آن، مردم آن سرزمين را «نجف» خواندند زيرا اداء آن بر زبانشان سهل تر و آسان تر بود.

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاي381هـ)، علل الشرائع، ج 1، ص31، ناشر: داوري، قم، چاپ اول.

2. غَرِيّ

يكي از اسامي كه در باره نجف به كار برده شده واژه «غري» است. اين واژه از ماده «غرو» و در لغت به معناي خوبترين هر چيزي و يا بناء زيبا است.

«غري»، اسم محلي در كوفه است كه قبر مطهر اميرمؤمنان علي عليه السلام در آنجا واقع شده است.

بكري اندلسي مي نويسد:

الغري موضع بالكوفة ويقال إن قبر علي بن أبي طالب رضي الله عنه بالغري هذا.

«غري» نام جايي در كوفه است كه گفته مي شود قبر علي بن ابيطالب عليه السلام در آنجاست.

البكري الأندلسي، ابوعبيد عبد الله بن عبد العزيز (متوفاي487هـ)، معجم ما استعجم من أسماء البلاد والمواضع، ج3، ص996، تحقيق: مصطفي السقا، ناشر: عالم الكتب - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1403هـ

ابن منظور مي نويسد:

والغَرَي: مقصورٌ: الحسن. والغَرِيُّ: الحَسَنُ من الرجالِ وغيرهمْ، وفي التهذيب: الحَسن الوَجْه؛... وكلُّ بناءٍ حَسَنٍ غَرِيُّ، والغَرِيَّانِ المَشْهورانِ بالكوفة منه؛ قال: وهما بناءَان طويلان، يقال هُما قَبْرُ مالكٍ وعَقِيلٍ نَديمَي جَذيمَةَ الأَبْرش، والغَرْوُ والغَرِيُّ والغُرَيُّ: موضعٌ.

غرَي اسم مقصور به معناي زيبائي و غَرِي به معناي مردان زيبا است. در تهذيب به معناي منظره زيبا است و هر ساختمان زيبائي را غَرّي گويند. غَرّيان دو بناء بلند (همانند مناره) مشهور در كوفه است كه گفته مي شود قبر مالك و عقيل دو غلام جذيمه ابرش در آنجاست. و غَرو، غَرِي و غُرَي اسم جايي است.

الأفريقي المصري، جمال الدين محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب، ج 15، ص122، ناشر: دار صادر ـ بيروت، الطبعة الأولي.

زبيدي در تاج العروس آورده است:

(و) الغَرِيُّ: (البِناءُ الجَيِّدُ) الحَسَنُ. (ومنه الغَرِيَّانِ): وهُما (بِناءان مَشْهورانِ بالكوفةِ) عنْدَ الثَّوِيَّة حيثُ قَبْر أَمِيرِ المُؤْمِنِين عليّ، رضِيَ اللّهُ عنه، زَعَمُوا أنَّهما بَناهُما بعضُ مُلوكِ الحِيرَةِ

«غري» بناء زيبا و نيكو است و از اين واژه؛ واژه «غريان» است. غريان دو بناء مشهور در محلي به نام «ثويه» در كوفه كنار قبر امير مؤمنان علي است.

الحسيني الزبيدي الحنفي، محب الدين أبو فيض السيد محمد مرتضي الحسيني الواسطي (متوفاي1205هـ)، تاج العروس من جواهر القاموس، ج39، ص155، تحقيق: مجموعة من المحققين، ناشر: دار الهداية

فخر الدين طريحي مي نويسد:

والغرا كالعصا لغة. والغري كغني: البناء الجيد، ومنه الغريان بناءان مشهوران بالكوفة قاله في القاموس وهو الآن مدفن علي(ع).

«غري» مانند «غني» به معناي بناء نيكو است. و از اين باب است «غريان» و آن دو بناء معروف در كوفه هستند و «غري» موضعي است كه الآن محل دفن علي عليه السلام است.

الطريحي، فخر الدين ( متوفاي1085)، مجمع البحرين، ج 1، ص315، تحقيق: السيد أحمد الحسيني، ناشر: مكتب النشر الثقافة الإسلاميه، طبع الثانية: 1408 - 1367 ش

ياقوت حموي مي گويد:

الغري: الحسن من كل شئ، يقال: رجل غري الوجه: إذا كان حسنا مليحا،

«غري» نيكوترين از هر چيزي است، نيكو چهره به مردي گفته مي شود كه خوش طبع و بانمك باشد.

الحموي، ابوعبد الله ياقوت بن عبد الله (متوفاي 626هـ)، معجم البلدان، ج4، ص196، ناشر: دار الفكر ـ بيروت

تا اينجا روشن شد كه واژه ي «غري» اسم محلي است كه امير مؤمنان عليه السلام در آنجا دفن شده است. در ضمن عبارت هاي لغويان، واژه «غريان» هم ذكر شد و اين واژه ي است كه با بحث ما نيز مرتبط است لذا بايد روشن شود كه «غريان» چيست؟

بغدادي در باره اين واژه مي گويد:

والغريان: موضع بالكوفة نحو فرسخين عنها وهو مثني الغري بفتح الغين المعجمة وكسر الراء المهملة وتشديد الياء. ويقال: الغريان. ويقال أن النعمان بناهما علي قبري عمرو بن مسعود. وخالد بن نضلة لما قتلهما.

وزعم الجوهري وتبعه جماعة منهم ابن نباتة في شرح رسالة ابن زيدون أنهما قبرا مالك وعقيل: نديمي جذيمة الأبرش وسميا غريين لأن النعمان كان يغريهما بدم من يقتله في يوم بؤسه. وهذا غلط واشتباه.

«غريان» مفرد مؤنث «غري» بفتح غين و كسر راء و تشديد ياء، به معناي جايي در كوفه است كه به اندازه دو فرسخ از كوفه دور است. و «غريان» دو بنائي است كه آنها را نعمان بر قبر عمرو بن مسعود و خالد در وقتي آنها را كشت، بنا كرده است.

جوهري و جماعتي از پيروانش، گمان برده اند كه آن دو بنا، قبر مالك و عقيل دو تا غلام جذيمه ابرش است. سر ناميدن آن دو را به «غريين» به اين جهت است كه نعمان در روز غضبش هر كسي را كه مي كشت آن دو را با خونش آلوده مي كرد؛ اما اين پندار جوهري و ديگران اشتباه است.

البغدادي، عبد القادر بن عمر (متوفاي 1093هـ)،خزانة الأدب ولب لباب لسان العرب، ج11، ص289، تحقيق: محمد نبيل طريفي/ اميل بديع اليعقوب، دار النشر: دار الكتب العلمية ـ بيروت، الطبعة الأولي، 1998م.

نعمان بن منذر پادشاه حيره دو روز را براي خود انتخاب كرده بود؛ يكي روز خوشي و مسرت و ديگري روز خشم و غضب.

حموي نيز مي نويسد:

والغريان: طربالان، وهما بناءان كالصومعتين بظاهر الكوفة، قرب قبر علي بن أبي طالب (رضي الله عنه).

«غريان» دو مناره بلندي در پشت كوفه نزديك قبر علي بن ابيطالب عليه السلام است.

الحموي، ابوعبد الله ياقوت بن عبد الله (متوفاي 626هـ)، معجم البلدان، ج4، ص196، ناشر: دار الفكر ـ بيروت

3. مشهد:

واژه ي «مشهد» از ريشه « شهد» در لغت به معناي مكان اجتماع مردم است، و جمع آن « مشاهد» مي آيد.

ابن منظور مي نويسد:

والمَشْهَدُ: المَجْمَعُ من الناس. والمَشْهَد: مَحْضَرُ الناس. و مَشاهِدُ مكة: المَواطِنُ التي يجتمعون بها.

مشهد( اسم مكان) به معناي محل اجتماع مردم و محل حضور مردم است. مشاهد مكه يعني؛ مكان هاي كه مردم در آن جا اجتماع مي كنند.

الأفريقي المصري، جمال الدين محمد بن مكرم بن منظور (متوفاي711هـ)، لسان العرب، ج 3، ص241، ناشر: دار صادر - بيروت، الطبعة الأولي

اما اين واژه در زمان فعلي فقط بر عتبات عاليات و قبور مطهر ائمه معصومين عليهم السلام به مناسبت اين كه عاشقان اهل بيت از اكناف و اطراف كشورهاي اسلامي براي زيارت آنها مي آيند؛ اطلاق مي شود. از جمله در كشور عراق به حرم مطهر امير المؤمنين عليه السلام بيشتر واژه «مشهد» را به كار مي برند؛ هم چنانكه در كشور ايران اطلاق اين واژه، بر حرم مطهر علي بن موسي الرضا عليه السلام شهرت دارد.

جايگاه «غري» از نظر روايات:

از ديدگاه روايات، مكان مضجع شريف امير مؤمنان عليه السلام از جايگاه بس والايي برخوردار است؛ زيرا طبق روايات غير از اينكه بدن مطهر حضرت در آنجا دفن شده بدن انبياء بزرگ الهي؛ همانند آدم و نوح نيز در آنجا مدفون است. علاوه برآن، غري قطعه اي از كوهي است كه موسي عليه السّلام در آنجا با خدا تكلّم نمود و عيسي در آن تقديس گرديد و ابراهيم در آن به منصب خليلي منصوب شد و رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم در آن حبيب خدا خوانده شد و همين كوه بود كه حق تعالي آن را مسكن انبياء قرار داد.

اين فضائل در روايتي كه به دو طريق از امام صادق عليه السلام نقل شده بيان شده است كه يك طريق كامل الزيارات و طريق شيخ طوسي در تهذيب از نظر سندي صحيح است:

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ وَحَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ قَالَ حَدَّثَنِي ابْنُ سِنَانٍ قَالَ حَدَّثَنِي الْمُفَضَّلُ بْنُ عُمَرَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَي أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَقُلْتُ إِنِّي أَشْتَاقُ إِلَي الْغَرِيِّ قَالَ فَمَا شَوْقُكَ إِلَيْهِ قُلْتُ لَهُ إِنِّي أُحِبُّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام وَأُحِبُّ أَنْ أَزُورَهُ قَالَ فَهَلْ تَعْرِفُ فَضْلَ زِيَارَتِهِ قُلْتُ لَا يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ- فَعَرِّفْنِي ذَلِكَ قَالَ إِذَا أَرَدْتَ زِيَارَةَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَاعْلَمْ أَنَّكَ زَائِرٌ عِظَامَ آدَمَ وَبَدَنَ نُوحٍ وَجِسْمَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام قُلْتُ إِنَّ آدَمَ هَبَطَ بِسَرَنْدِيبَ فِي مَطْلَعِ الشَّمْسِ وَزَعَمُوا أَنَّ عِظَامَهُ فِي بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ فَكَيْفَ صَارَتْ عِظَامُهُ بِالْكُوفَةِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَي أَوْحَي إِلَي نُوحٍ عليه السلام وَهُوَ فِي السَّفِينَةِ أَنْ يَطُوفَ بِالْبَيْتِ أُسْبُوعاً فَطَافَ كَمَا أَوْحَي اللَّهُ إِلَيْهِ ثُمَّ نَزَلَ فِي الْمَاءِ إِلَي رُكْبَتَيْهِ فَاسْتَخْرَجَ تَابُوتاً فِيهِ عِظَامُ آدَمَ فَحَمَلَ التَّابُوتَ فِي جَوْفِ السَّفِينَةِ حَتَّي طَافَ بِالْبَيْتِ مَا شَاءَ اللَّهُ تَعَالَي أَنْ يَطُوفَ- ثُمَّ وَرَدَ إِلَي بَابِ الْكُوفَةِ فِي وَسَطِ مَسْجِدِهَا فَفِيهَا قَالَ اللَّهُ لِلْأَرْضِ ابْلَعِي ماءَكِ فَبَلَعَتْ مَاءَهَا مِنْ مَسْجِدِ الْكُوفَةِ كَمَا بَدَأَ الْمَاءُ مِنْ مَسْجِدِهَا وَتَفَرَّقَ الْجَمْعُ الَّذِي كَانَ مَعَ نُوحٍ فِي السَّفِينَةِ- فَأَخَذَ نُوحٌ التَّابُوتَ فَدَفَنَهُ بِالْغَرِيِّ وَهُوَ قِطْعَةٌ مِنَ الْجَبَلِ الَّذِي كَلَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ مُوسي تَكْلِيماً وَقَدَّسَ عَلَيْهِ عِيسَي تَقْدِيساً وَاتَّخَذَ عَلَيْهِ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا وَاتَّخَذَ عَلَيْهِ مُحَمَّداً حَبِيباً وَجَعَلَهُ لِلنَّبِيِّينَ مَسْكَناً وَاللَّهِ مَا سَكَنَ فِيهِ أَحَدٌ بَعْدَ آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ- آدَمَ وَنُوحٍ أَكْرَمُ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَإِذَا أَرَدْتَ جَانِبَ النَّجَفِ فَزُرْ عِظَامَ آدَمَ وَبَدَنَ نُوحٍ وَجِسْمَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام فَإِنَّكَ زَائِرٌ الْآبَاءَ الْأَوَّلِينَ وَمُحَمَّداً صلي الله عليه وآله خَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَعَلِيّاً سَيِّدَ الْوَصِيِّينَ فَإِنَّ زَائِرَهُ تُفْتَحُ لَهُ أَبْوَابُ السَّمَاءِ عِنْدَ دَعْوَتِهِ فَلَا تَكُنْ عَنِ الْخَيْرِ نَوَّاماً.

ابن سنان گفته است: مفضل بن عمر برايم چنين حكايت نمود: محضر امام صادق عليه السّلام داخل شده عرض كردم مشتاقم كه به غريّ بروم حضرت فرمودند: چه اشتياقي به آن داري؟ عرض كردم: امير المؤمنين عليه السّلام را دوست داشته و به زيارتش علاقمند هستم. حضرت فرمودند: آيا فضيلت زيارت آن حضرت را مي داني؟

عرضه داشتم: خير اي فرزند رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم، مرا از آن آگاه و مطّلع فرمائيد. حضرت فرمودند: هر گاه اراده زيارت امير المؤمنين عليه السّلام را نمودي بدان كه در واقع استخوان هاي حضرت آدم عليه السّلام و بدن نوح عليه السّلام و جسم امير المؤمنين عليه السّلام را زيارت مي كني. عرض كردم: حضرت آدم در سرنديب محل طلوع آفتاب هبوط نمود و عموم معتقدند استخوانهايش در بيت اللَّه الحرام دفن شده پس چطور مي فرمائيد در كوفه مي باشد؟!

حضرت فرمودند:

خداوند متعال به حضرت نوح عليه السّلام در حالي كه در كشتي بود وحي فرمود كه هفت بار طواف بيت نمايد، آن جناب طبق آنچه به وي وحي شده بود طواف نمود سپس از كشتي بيرون آمد و تا زانوهايش در آب فرورفت، تابوتي را كه در آن استخوانهاي حضرت آدم بود، از آب بيرون آورده و آن را به داخل كشتي حمل فرمود و به دنبال آن مطابق خواسته حق تعالي دور بيت طواف نمود و پس از آن وارد درب كوفه كه در وسط مسجد كوفه هست گرديد در اين وقت بود كه حق تعالي به زمين فرمود: آبي را كه در برداري فرو ببر، پس زمين آبش را از مسجد كوفه فرو برد همان طوري كه قبلا از همين مسجد ظاهر ساخته بود و به هر صورت گروهي كه با نوح در سفينه بودند متفرّق گشته سپس جناب نوح تابوت را در غري دفن كرد (غري قطعه اي از كوهي است كه موسي عليه السّلام در آن با خدا تكلّم نمود و عيسي در آن تقديس گرديد و ابراهيم در آن به منصب خليلي نصب گرديد و حضرت محمّد صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم در آن حبيب خدا خوانده شد و همين كوه بود كه حق تعالي آن را مسكن انبياء قرار داد).

سپس حضرت فرمودند: به خدا قسم بعد از آباء طاهرين پيامبر اكرم صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم يعني حضرت آدم و نوح عليهما السّلام احدي كريم تر از امير المؤمنين عليه السّلام در آن سكونت اختيار نكرده. سپس فرمودند:

و بدين ترتيب هر گاه اراده كردي نجف را، پس استخوان هاي آدم و بدن نوح و جسم علي بن ابي طالب عليه السّلام را زيارت كن؛ كه زائر آباء اوّل و گذشته (آدم و نوح عليهما السّلام) و حضرت محمّد صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم كه خاتم انبياء است و حضرت عليّ عليه السّلام كه سيد اوصياء است، مي باشي و بايد توجه داشته باشي كه براي زائر آن حضرت درب هاي آسمان گشوده مي شود پس از اين خير عظيم غافل مباش.

القمي، أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولويه (المتوفي 368 ه ق) كامل الزيارات، ص89، التحقيق: الشيخ جواد القيومي، الناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، المطبعة مؤسسة النشر الاسلامي، الطبعة: الأولي1417

الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاي460هـ)، تهذيب الأحكام، ج6، ص23، تحقيق: السيد حسن الموسوي الخرسان، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ طهران، الطبعة الرابعة، 1365 ش.

الثقفي الكوفي، ابي إسحاق إبراهيم محمد (متوفاي283)، الغارات، ج2، ص853، تحقيق: السيد جلال الدين المحدث.

نتيجه فصل اول:

محلي كه بدن مطهر اميرمؤمنان عليه السلام دفن شده است؛ نجف، غري و مشهد اسم دارد و در تعبير روايات، واژه ي «غري» بيشتر به اين مكان مقدس اطلاق شده و اين مكان بسيار مقدس و داراي حرمت ويژه است.

فصل دوم: بررسي ديدگاه هاي شيعه و سني در محل دفن امير مؤمنان(ع)

امام علي در سال چهلم هجري به شهادت رسيد، امام حسن و امام حسين عليهما السلام با تني چند از اصحاب خاص آن حضرت، شبانه بدن مطهرش را دفن كردند كه به جز از همان چند نفر و فرزندانش تا زوال حكومت امويان و ظهور عباسيان در صحنه سياسي جهان اسلام كسي ديگر از قبر ناپيداي آن حضرت اطلاعي نداشتند.

در اين كه بدن مطهر آنحضرت در كجا دفن شده بين اهل سنت اختلاف شديد است؛ اما در ميان شيعه هيچگونه اختلافي نيست. در راستاي اثبات هر دو ديدگاه، نظر عده ي از بزرگان فريقين را ياد آور مي شويم.

نظر شيعه:

شيعيان اتفاق نظر دارند كه مرقد مطهر اميرمؤمنان حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام در نجف اشرف است؛ همان جايي كه امروزه شيعيان سراسر عالم اسلامي، به زيارت آرامگاه شريف او مي آيند و محل رفت و شد عاشقان اوست. در اين مورد به صراحت كلام برخي از بزرگان اشاره مي كنيم:

1. شيخ مفيد:

شيخ مفيد در ارشاد مي گويد:

وتولي غسله وتكفينه ابناه الحسن والحسين عليهما السلام بأمره، وحملاه إلي الغري من نجف الكوفة، فدفناه هناك وعفيا موضع قبره، بوصية كانت منه إليهما في ذلك، لما كان يعلمه عليه السلام من دولة بني أمية من بعده، واعتقادهم في عداوته، وما ينتهون إليه بسوء النيات فيه من قبيح الفعال والمقال بما تمكنوا من ذلك.

به فرمان امير مؤمنان، امام حسن و امام حسين دو پسر آن حضرت، غسل و تكفين او را به عهده گرفتند و بدنش را به «غري» در نجف كوفه انتقال دادند و در آنجا به خاك سپردند و جاي قبرش را طبق وصيت خود آن حضرت مخفي كردند. علت مخفي كردن اين بود كه حضرت مي دانست دولت بني اميه كه بعد از ايشان روي كار مي آيد؛ در دشمني با حضرت اعتقاد دارند و هرچه در توان دارند از دشمني كوتاهي نخواهند كرد.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج1، ص10، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت ـ لبنان، الطبعة الثانية، 1414هـ - 1993 م.

2. علي بن عيسي الإربلي

ايشان در كشف الغمه نوشته است:

كل الشيعة متفقون علي أنه دفن بالغري حيث هو معروف الآن يزار بأخبار يروونها عن السلف وفيهم الإمام المعصوم.

تمام شيعيان اتفاق دارند كه آن حضرت در غري دفن شده و الآن اين مسأله در ميان شيعه معروف است و آن مكان را زيارت مي كنند، دليل اتفاق شيعه رواياتي است كه از گذشتگان نقل شده و در ميان راويان اخبار، امام معصوم نيز وجود دارد.

الإربلي، أبي الحسن علي بن عيسي بن أبي الفتح (متوفاي693هـ)، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج2، ص66، ناشر: دار الأضواء ـ بيروت، الطبعة الثانية، 1405هـ ـ 1985م

3. حسن الديلمي

ديلمي از علماي قرن هشتم، سه دليل براي اثبات اين مطلب آورده است:

وأمّا الدليل الواضح والبرهان اللاّئح علي انّ قبره الشريف عليه السلام بالغري فمن وجوه: الأوّل: تواتر الامامية الاثنا عشريةيروونه خلفاً عن سلف، الثاني: اجماع الشيعة والاجماع حجة، و [الثالث] ما حصل عنده من الأسرار والآيات وظهور المعجزات.

دلائل ذيل برهان آشكار است بر اينكه قبر شريف امير مؤمنان در «غري» است:

1. روايات متواتري كه پيروان مذهب اماميه اثناعشريه از گذشته تا امروز نقل كرده اند؛

2. اجماع شيعه بر اين امر و اجماع حجت است؛

3. اسرار، نشانه ها و معجزاتي كه از مضجع شريف حضرت در همين مكان ظاهر شده است.

الدّيلمي، الحسن بن أبي الحسن محمد،( من أعلام القرن الثّامن)، إرشاد القلوب المنجي من عمل به من أليم العقاب، ج51، ص13، تحقيق: السّيّد هاشم الميلاني، إعداد: مركز الأبحاث العقائدية.

4. علامه مجلسي

علامه مجلسي در ابتدا به اختلاف اقوال مخالفان در محل دفن آن حضرت اشاره كرده و راجع به نظر شيعه در اين مسأله مي گويد:

وقد أجمعت الشيعة علي أنه عليه السلام مدفون بالغري في الموضع المعروف عند الخاص والعام وهو عندهم من المتواترت رووه خلفا عن سلف إلي أئمة الدين (صلوات الله عليهم أجمعين)

شيعيان اجماع دارند كه بدن حضرت علي عليه السلام در «غري» كه جاي شناخته شده در نزد خاص و عام است؛ دفن شده است. و اين قول، بين شيعيان متواتر است كه از بزرگانشان نقل كرده اند و ريشه اين سخن به امامان معصوم عليهم السلام مي رسد.

المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،ج 42، ص338، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء، بيروت ـ لبنان، الطبعة الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م

5. سيد محسن امين

صاحب اعيان الشيعه، بعد از اين كه نظر شيخ مفيد را كه مي گويد: «والأصح أن قبره هو الموضع الذي يتبرك به ويزار» نقل كرده؛ مي نويسد:

أقول: وهذا مما لا شبهة فيه ولا ريب لأن أولاده وذريته وشيعتهم كانوا يزورونه في هذا الموضع وأعرف الناس بقبر الميت أهله وأتباعه وعليه جميع الشيعة وأئمة أهل البيت وجميع المسلمين إلا من شذ.

ديدگاه صحيح اين است كه قبر آن حضرت در اين همين مكاني است كه الآن مورد تبرك و زيارت عاشقان اوست؛ زيرا بدون ترديد فرزندان، وابستگان و شيعيانش كه از بقيه مردم به قبر او آگاه تراند؛ حضرت را در همين جا زيارت مي كنند و اين نظر كل شيعه و بزرگان اهل بيت و مسلمين است؛ مگر عده ي كم عقيده دارند.

الأمين، السيد محسن، (متوفاي 1371)، اعيان الشيعة، ج1، ص535، تحقيق وتخريج: حسن الأمين، ناشر: دار التعارف للمطبوعات، بيروت ـ لبنان

دليل روائي بر اثبات نظرشيعه

ديدگاه شيعه را در مورد قبر مطهر امير مؤمنان، مي توان از منظر روايات و گفتار بزرگان اهل سنت اثبات كرد.

الف) روايات قبل از شهادت حضرت علي(ع)

1. خبر دادن رسول خدا از محل دفن حضرت علي(ع)

مرحوم سيد ابن طاوس مي گويد: در كتاب حسن بن الحسين بن طحال مقدادي ديدم كه به روايت ابن عباس، رسول خدا به امام علي عليه السلام فرمود: تو در كوفه دفن مي شوي:

عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله قَالَ لِعَلِيٍّ عليه السلام يَا عَلِيُّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ عَرَضَ مَوَدَّتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ عَلَي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَأَوَّلُ مَنْ أَجَابَ مِنْهَا السَّمَاءُ السَّابِعَةُ فَزَيَّنَهَا بِالْعَرْشِ وَالْكُرْسِيِّ ثُمَّ السَّمَاءُ الرَّابِعَةُ فَزَيَّنَهَا بِالْبَيْتِ الْمَعْمُورِ ثُمَّ السَّمَاءُ الدُّنْيَا فَزَيَّنَهَا بِالنُّجُومِ ثُمَّ أَرْضُ الْحِجَازِ فَشَرَّفَهَا بِالْبَيْتِ الْحَرَامِ ثُمَّ أَرْضُ الشَّامِ فَزَيَّنَهَا بِبَيْتِ الْمَقْدِسِ ثُمَّ أَرْضُ طَيْبَةَ فَشَرَّفَهَا بِقَبْرِي ثُمَّ أَرْضُ كُوفَانَفَشَرَّفَهَا بِقَبْرِكَ يَا عَلِيُّ فَقَالَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ قَبْرِي بِكُوفَانِ الْعِرَاقِ فَقَالَ نَعَمْ يَا عَلِيُّ تُقْبَرُ بِظَاهِرِهَا قَتْلًا بَيْنَ الْغَرِيَّيْنِ وَالذَّكَوَاتِ الْبِيضِ يَقْتُلُكَ شَقِيُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مُلْجَمٍ فَوَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِيّاً مَا عَاقِرُ نَاقَةِ صَالِحٍ عِنْدَ اللَّهِ بِأَعْظَمَ عِقَاباً مِنْهُ يَا عَلِيُّ يَنْصُرُكَ مِنَ الْعِرَاقِ مِائَةُ أَلْفِ سَيْف.

رسول خدا صلي الله عليه وآله به امير مؤمنان عليه السلام فرمود: يا علي! خداوند عالميان، محبّت ما اهل بيت را بر آسمانها و زمين عرضه كرد؛ پس اوّل چيزي كه قبول كرد و اجابت نمود آسمان هفتم بود؛ پس خداوند آن را به عرش و كرسي مزيّن ساخت؛ بعد از آن آسمان چهارم قبول كرد؛ پس آن را به بيت المعمور مزيّن ساخت؛ پس آسمان دنيا قبول كرد؛ پس مزيّن ساخت آن را به ستارگان. بعد از آن زمين حجاز اجابت نمود؛ حق تعالي آن را مشرّف ساخت به خانه با حرمت و عزّت، يعني كعبه معظّمه؛ بعد از آن زمين شام قبول كرد؛ پس او را زينت داد به بيت المقدس؛ بعد از آن زمين مدينه مشرّفه قبول كرد؛ پس آن را شرف و منزلت كرامت كرد به قبر من؛ بعد از آن زمين كوفه قبول كرد، و حق- سبحانه و تعالي- آن را مشرّف ساخت به قبر تو يا علي! حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود: يا رسول اللَّه! من در كوفه عراق مدفون خواهم شد؟ حضرت فرمودند كه بلي، يا علي! شهيد خواهي شد و مدفون خواهي شد در صحراي پشت كوفه ميان غريين- كه تفسيرش گذشت- و ذكوات بيض (مكاني در نجف)، و تو را خواهند كشت بدبخت ترين اين امّت، عبد الرّحمن بن ملجم. به حقّ آن خداوندي كه مرا به راستي براي هدايت خلق فرستاده كه پي كننده ناقه صالح عذابش از او بدتر و عظيم تر نيست. يا علي! تو را ياري و نصرت خواهد كرد از عراق صد هزار شمشير.

سيد ابن طاوس در پايان مي فرمايد:

و هذا خبر حسن كاف في هذا الموضع ناطق بالحجة و البرهان.

اين حديث حسن است كه براي اثبات اين مدعا كافي و حجت و برهان قطعي است.

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي693 هـ )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص56، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية الطبعة الأولي 1419 ه ـ 1998م

المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج27، ص281، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء، بيروت- لبنان، الطبعة الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.

2. خبر دادن علي (ع) از جايگاه قبرش

حَدَّثَنَا سَلَامَةُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْمُؤَدِّبُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَي عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ زَيْدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَبَّابٍ قَالَ نَظَرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ إِلَي ظَهْرِ الْكُوفَةِ فَقَالَ مَا أَحْسَنَ ظَهْرَكِ وَ أَطْيَبَ قَعْرَكِ اللَّهُمَّ اجْعَلْ قَبْرِي بِهَا.

احمد بن حباب مي گويد: حضرت امير المؤمنين عليه السلام به نجف اشرف نظر كردند و فرمودند كه چه خوش آينده است ديدار تو و چه خوش بوست قعر تو! خداوندا! قبر مرا در اين زمين قرار ده.

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي693 هـ )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص61، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية الطبعة الأولي 1419 ه ـ 1998م

ب) روايات بعد از شهادت امام علي(ع)

در اين قسمت از ائمه معصومين عليهم السلام روايات فراوان وارد شده است كه برخي از آنها ذكر مي شود:

1. روايت امام حسن و امام حسين (عليهما السلام)

ابن قولويه و شيخ مفيد از امام حسين عليه السلام نقل كرده اند كه آن حضرت تصريح كرده اند كه اميرمؤمنان عليه السلام را در منطقه غري دفن نموده اند:

حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحُسَيْنِ الْخَلَّالِ عَنْ جَدِّهِ قَالَ: قُلْتُ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليهما السلام: أَيْنَ دَفَنْتُمْ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام؟ قَالَ: خَرَجْنَا بِهِ لَيْلًا حَتَّي مَرَرْنَا عَلَي مَسْجِدِ الْأَشْعَثِ حَتَّي خَرَجْنَا إِلَي ظَهْرِ نَاحِيَةِ الْغَرِي .

از حضرت امام حسين عليه السلام سؤال كرديم كه حضرت امير را در كجا دفن كرديد؟ فرمود: شب آن حضرت را بيرون برديم و از مسجد اشعث گذشتيم و در بيرون كوفه به طرف غري دفن كرديم .

القمي، أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولويه (المتوفي 368 ه ق) كامل الزيارات، ص82، التحقيق: الشيخ جواد القيومي، الناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، المطبعة مؤسسة النشر الاسلامي، الطبعة الأولي1417

. الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج1، ص25، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت ـ لبنان، الطبعة الثانية، 1414هـ - 1993 م

ابو الفرج اصفهاني از علماي اهل سنت، با سند ديگر همين روايت را از امام حسن عليه السلام نقل كرده است:

حدثني أحمد بن سعيد، قال حدثنا يحيي بن الحسن العلوي، قال: حدثنا يعقوب بن زيد، قال: حدثني ابن أبي عمير، عن الحسن بن علي الخلال، عن جده، قال: قلت للحسن بن علي: أين دفنتم أمير المؤمنين؟ قال: خرجنا به ليلاً من منزله حتي مررنا به علي مسجد الأشعث،حتي خرجنا به إلي الظهر بجنب الغري.

از حضرت امام حسن عليه السلام سؤال كرديم كه حضرت امير را در كجا دفن كرديد؟ فرمود: شبانه آن حضرت را بيرون برديم و از مسجد اشعث گذشتيم و در بيرون كوفه به طرف غري دفن كرديم .

أبو الفرج الاصفهاني، علي بن الحسين (المتوفي 356هـ) مقاتل الطالبيين، ج1، ص11، طبق برنامه الجامع الكبير.

ابن ابي الحديد، به نقل از ابو الفرج به جاي اسم مبارك امام حسن، نام امام حسين عليهما السلام ذكر شده ولي سند و متن روايت يكي است. سپس مي گويد:

قلت: وهذه الرواية هي الحق وعليها العمل؛ وقد قلنا فيما تقدم أن أبناء الناس أعرف بقبور آبائهم من غيرهم من الأجانب، وهذا القبر الذي بالغري، هو الذي كان بنو علي يزورونه قديماً وحديثاً؛ ويقولون: هذا قبر أبينا، لا يشك أحد في ذلك من الشيعة، ولا من غيرهم؛ أعني بني علي من ظهر الحسن والحسين وغيرهما من سلالته، المتقدمين منهم والمتأخرين، ما زاروا ولا وقفوا إلا علي هذا القبر بعينه.

اين روايت حق است و بايد طبق آن عمل كرد. پيش از اين گفتيم كه پسران شخص نسبت به ديگران به محل دفن پدرانشان آگاه تراند. و اين قبري كه در «غري» است؛ همان را فرزندان علي از گذشته تاكنون زيارت مي كنند و مي گويند: اين قبر پدر ما است و در اين هيچ يكي از شيعيان و غير آن ها يعني كساني كه از نسل حسن و حسين اند شكي ندارند و فقط همين قبر را زيارت كردند و جاي ديگر توقف نكردند.

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج6، ص76، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت ـ لبنان، الطبعة الأولي، 1418هـ - 1998م.

2. روايت دختر امير مؤمنان

حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ الْهَاشِمِيُّ بِالْكُوفَةِ قَالَ حَدَّثَنَا فُرَاتُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ فُرَاتٍ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ حَامِدٍ الْوَرَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو السَّرِيِّ إِسْمَاعِيلُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ قُدَامَةَ الْمَرْوَزِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ نَاصِحٍ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَرْمَنِيُّ عَنْ مُوسَي بْنِ سِنَانٍ الْجُرْجَانِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْمُقْرِي عَنْ أُمِّ كُلْثُومٍ بِنْتِ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَتْ آخِرُ عَهْدِ أَبِي إِلَي أَخَوَيَّ عليه السلام أَنْ قَالَ يَا بَنِيَّ إِنْ أَنَا مِتُّ فَغَسِّلَانِي ثُمَّ نَشِّفَانِي بِالْبُرْدَةِ الَّتِي نَشَّفْتُمْ بِهَا رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَفَاطِمَةَ عليه السلام ثُمَّ حَنِّطَانِي وَسَجِّيَانِي عَلَي سَرِيرِي ثُمَّ انْتَظِرَا حَتَّي إِذَا ارْتَفَعَ لَكُمَا مُقَدَّمُ السَّرِيرِ فَاحْمِلَا مُؤَخَّرَهُ قَالَتْ فَخَرَجْتُ أُشَيِّعُ جِنَازَةَ أَبِي حَتَّي إِذَا كُنَّا بِظَهْرِ الْغَرِيِّ رَكَزَ الْمُقَدَّمُ فَوَضَعنا الْمُؤَخَّرَ- ثُمَّ بَرَزَ الْحَسَنُ بِالْبُرْدَةِ الَّتِي نُشِّفَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ وَفَاطِمَةُ فَنَشَّفَ بِهَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام ثُمَّ أَخَذَ الْمِعْوَلَ فَضَرَبَ ضَرْبَةً- فَانْشَقَّ الْقَبْرُ عَنْ ضَرِيحٍ فَإِذَا هُوَ بِسَاجَةٍ مَكْتُوبٍ عَلَيْهَا- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ هَذَا قَبْرٌ ادَّخَرَهُ نُوحٌ النَّبِيُّ لِعَلِيٍّ وَصِيِّ مُحَمَّدٍ قَبْلَ الطُّوفَانِ بِسَبْعِمِائَةِ عَامٍ قَالَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ فَانْشَقَّ الْقَبْرُ فَلَا أَدْرِي أَ غَارَ سَيِّدِي فِي الْأَرْضِ أَمْ أُسْرِيَ بِهِ إِلَي السَّمَاءِ إِذْ سَمِعْتُ نَاطِقاً لَنَا بِالتَّعْزِيَةِ أَحْسَنَ اللَّهُ لَكُمُ الْعَزَاءَ فِي سَيِّدِكُمْ وَحُجَّةِ اللَّهِ عَلَي خَلْقِهِ.

امّ كلثوم، دختر حضرت امير المؤمنين عليه السلام، گفت: آخر سخني كه پدرم به برادرانم، حضرت امام حسن و امام حسين- صلوات اللَّه عليهما-، گفت، اين بود كه اي فرزندان! چون من از دنيا رحلت نمايم مرا غسل دهيد و جسد مرا خشك كنيد از برد يمني كه رسول خدا و فاطمه- صلوات اللَّه عليهما- را از آن خشك كرديد و مرا در تابوت گذاشته چيزي بر من بپوشانيد؛ پس نظر كنيد هر گاه پيش تابوت بلند شود عقب آن را برداريد. امّ كلثوم گويد: بيرون آمدم كه تشييع جنازه پدر خود كنم، چون به نجف اشرف رسيديم، طرف سر تابوت ميل به زمين كرد؛ پس عقب تابوت را بر زمين گذاشتند؛ حضرت امام حسن عليه السلام كلنگي گرفتند و به ضرب اوّل قبر كنده شده ي پيدا شد و در آنجا تخته بود و بر آن دو سطر به خطّ سرياني نوشته بود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اين قبريست كه نوح پيغمبر براي علي، وصيّ محمّد صلي الله عليه وآله، پيش از طوفان به هفتصد سال آماده كرده است. امّ كلثوم مي گويد كه چون قبر را درست كردند قبر شكافته شد، ندانستيم كه آن حضرت در زمين غايب شد يا به آسمان بردند. آنگاه شنيديم كه هاتفي ما را تعزيه داد و گفت: خدا شما را در مصيبت سيّد و بزرگ شما و حجّت خداوند عالميان بر خلايق ، صبر نيكو كرامت فرمايد.

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي: 693 ق )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص63، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية، الطبعة الأولي1419 ه - 1998 م

3. خبر دادن امام سجاد از موضع قبر علي(ع) به ابو حمزه ثمالي

ابو حمزه ثمالي مي گويد: زماني كه امام سجاد به كوفه آمد از آن حضرت سؤال كردم:

يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا أَقْدَمَكَ إِلَيْنَا؟ قَالَ: مَا رَأَيْتَ وَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِيهِ مِنَ الْفَضْلِ لَأَتَوْهُ وَلَوْ حَبْواً هَلْ لَكَ أَنْ تَزُورَ مَعِي قَبْرَ جَدِّي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام قُلْتُ أَجَلْ فَسِرْتُ فِي ظِلِّ نَاقَتِهِ يُحَدِّثُنِي حَتَّي أَتَيْنَا الْغَرِيَّيْنِ وَهِيَ بُقْعَةٌ بَيْضَاءُ تَلْمَعُ نُوراً فَنَزَلَ عَنْ نَاقَتِهِ وَمَرَّغَ خَدَّيْهِ عَلَيْهَا وَقَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ هَذَا قَبْرُ جَدِّي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام ثُمَّ زَارَهُ بِزِيَارَةٍ أَوَّلُهَا- السَّلَامُ عَلَي اسْمِ اللَّهِ الرَّضِيِّ وَنُورِ وَجْهِهِ الْمُضِي ءِ ثُمَّ وَدَّعَهُ وَمَضَي إِلَي الْمَدِينَةِ وَرَجَعْتُ أَنَا إِلَي الْكُوفَة.

اي فرزند رسول خدا چه باعث شد كه شما به اين شهر تشريف آورديد؟ حضرت فرمود: باعث همين بود كه ديدي- يعني نماز در مسجد كوفه-؛ بعد از آن حضرت فرمودند: اگر مردم بدانند فضيلت اين مسجد و عبادت در آن را هر آينه از اطراف عالم به سوي اين مسجد بشتابند اگر چه به چهار دست و پا باشد يا اگر چه به طريق اطفال به نشستگاه خود را بر زمين كشند و آيند. بعد از آن فرمود كه مي خواهي كه با من زيارت جدّم عليّ بن ابي طالب به جا آوري؟ گفتم: بلي. پس من در ركاب همايون آن حضرت مي رفتم و آن حضرت احاديث برايم نقل مي فرمودند و سخن مي گفتند تا آنكه رسيديم بغريين- يعني صحراي نجف- به زمين سفيدي كه نور از آن مي تافت. آن حضرت از شتر به زير آمدند و دو طرف روي مبارك خود را بر آن زمين سودند و فرمودند: يا با حمزه! اين قبر جدّم عليّ بن ابي طالب است. بعد از آن زيارت فرمودند به زيارتي كه اوّلش اينست: السّلام علي اسم اللَّه الرّضي و نور وجهه المضي ء، بعد از آن وداع فرمودند و به جانب مدينه روانه شدند و من به طرف كوفه برگشتم.

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي: 693 ق )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص47، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية، الطبعة الأولي 1419 ه - 1998 م

4. خبر دادن امام باقر (ع) به جابر بن يزيد

شيخ مفيد و سيد ابن طاوس نقل كرده اند:

وَرَوَي مُحَمَّدُ بْنُ عَمَّارٍ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَابِرِ بْنِ يزيَد قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ الْبَاقِرَ عليه السلام أَيْنَ دُفِنَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ؟ قَالَ: دُفِنَ بِنَاحِيَةِ الْغَرِيَّيْنِ وَدُفِنَ قَبْلَ طُلُوعِ الْفَجْرِ وَدَخَلَ قَبْرَهُ الْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَمُحَمَّدٌ بَنُو عَلِيٍّ عليه السلام وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَر.

جابر بن يزيد مي گويد: از امام باقر عليه السلام پرسيدم امير المؤمنين در كجا دفن شد؟ فرمودند: در طرف غريين قبل از طلوع صبح و حضرت امام حسن و امام حسين- صلوات اللَّه عليهما- و محمّد بن الحنفيّه و عبد اللَّه بن جعفر داخل قبرش شدند.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج1، ص25، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت ـ لبنان، الطبعة الثانية، 1414هـ - 1993 م.

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي: 693 ق )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص80، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية، الطبعة الأولي 1419 ه - 1998 م

5. خبر دادن امام صادق(ع) به صفوان جمال

كليني با سند صحيح نقل مي كند:

عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ كُنْتُ أَنَا وَعَامِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ خُزَاعَةَ الْأَزْدِيُّ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ: فَقَالَ لَهُ عَامِرٌ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ النَّاسَ يَزْعُمُونَ أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام دُفِنَ بِالرَّحْبَةِ قَالَ: لَا. قَالَ: فَأَيْنَ دُفِنَ؟ قَالَ: إِنَّهُ لَمَّا مَاتَ احْتَمَلَهُ الْحَسَنُ فَأَتَي بِهِ ظَهْرَ الْكُوفَةِ قَرِيباً مِنَ النَّجَفِ يَسْرَةً عَنِ الْغَرِيِّ يَمْنَةً عَنِ الْحِيرَةِ فَدَفَنَهُ بَيْنَ ذَكَوَاتٍ بِيضٍ فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ أَيَّامِ ذَهَبْتُ إِلَي الْمَوْضِعِ فَتَوَهَّمْتُ مَوْضِعاً مِنْهُ ثُمَّ أَتَيْتُهُ فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ لِي أَصَبْتَ رَحِمَكَ اللَّهُ ثَلَاثَ مَرَّات.

صفوان شتربان گفت من و عامر بن عبد اللَّه بن خزاعه نزد حضرت امام جعفر صادق عليه السلام بوديم. عامر عرض كرد: فدايت شوم! مردم مي گويند: حضرت امير المؤمنين عليه السلام در رحبه كوفه مدفونند. فرمودند كه نه. من گفتم: در كجا مدفونند؟ فرمودند: چون آن حضرت وفات يافتند، حضرت امام حسن عليه السلام ايشان را برداشت و آورد به پشت كوفه، به طرف چپ غري و به طرف راست حيره، در ميان تلكهاي سفيد دفن كرد. صفوان گفت: بعد از چندگاه رفتم و تفحّص كردم؛ يك موضعي را گمان كردم و زيارت كردم و چون به خدمت حضرت آمدم عرض كردم. حضرت فرمودند كه درست ديده اي خدا ترا رحمت كند! سه مرتبه اين عبارت را فرمودند.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي،ج 1، ص456، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي: 693 ق )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص92، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية الطبعة الأولي1419 ه - 1998 م

6. خبر دادن امام موسي بن جعفر(ع) به ايوب بن نوح

سيد بن طاووس مي نويسد:

قَرَأْتُ بِخَطِّ السَّيِّدِ الشَّرِيفِ أَبِي يَعْلَي الْجَعْفَرِيِّ صِهْرِ الشَّيْخِ الْمُفِيدِ فِي كِتَابِهِ مَاصُورَتُهُ وَرَوَي أَصْحَابُنَا عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ قَالَ كَتَبْتُ إِلَي أَبِي الْحَسَنِ مُوسَي بْنِ جَعْفَرٍ عليه السلام أَنَّ أَصْحَابَنَا قَدِ اخْتَلَفُوا فِي زِيَارَةِ قَبْرِ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَقَالَ بَعْضُهُمْ بِالرَّحَبَةِ وَقَالَ بَعْضُهُمْ بِالرَّيِّ فَكَتَبَ زُرْهُ بِالْغَرِي.

سيد ابن طاوس مي گويد: در كتاب ابي يعلي جعفري (داماد شيخ مفيد) اين رو ايت را خواندم كه ايوب ابن نوح مي گويد: عريضه اي خدمت حضرت امام موسي كاظم عليه السلام نوشتم كه اصحاب ما در موضع قبر حضرت اميرالمؤمنين اختلاف دارند؛ بعضي مي گويند در رحبه كوفه است و بعضي مي گويند در غري است. حضرت نوشتند: در غري آن حضرت را زيارت كن.

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي: 693 ق )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص129، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية، الطبعة الأولي 1419 ه - 1998 م

7. خبر دادن امام هشتم(ع) به احمد بن محمد بن ابي نصر

ابن قولويه با سند صحيح روايت كرده است:

حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَي عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ قَالَ سَأَلْتُ الرِّضَا عليه السلام فَقُلْتُ أَيْنَ مَوْضِعُ قَبْرِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَقَالَ الْغَرِيُّ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ بَعْضَ النَّاسِ يَقُولُونَ دُفِنَ فِي الرَّحْبَةِ قَالَ لَا وَ لَكِنْ بَعْضُ النَّاسِ يَقُولُ دُفِنَ بِالْمَسْجِد.

احمد بن محمّد بن ابي نصر مي گويد: از حضرت رضا عليه السّلام پرسيدم: جاي قبر امير المؤمنين عليه السّلام كجا است؟ حضرت فرمودند: غريّ. محضرش عرضه داشتم: فدايت شوم برخي مي گويند آن حضرت در رحبه دفن شده اند؟ حضرت فرمودند: خير ولي پاره اي معتقدند كه آن جناب در مسجد دفن گرديده است.

القمي، أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولويه (المتوفي 368 ه ـ) كامل الزيارات، ص88، التحقيق: الشيخ جواد القيومي، الناشر: مؤسسة نشر الفقاهة، المطبعة مؤسسة النشر الاسلامي، الطبعة الأولي1417هـ

نتيجه:

طبق اين روايات مشخص شد كه مضجع شريف امير مؤمنان علي بن ابي طالب عليه السلام در نجف اشرف قرار دارد كه در تعبير روايات، واژه «غري» به اين مكان مقدس اطلاق شده است و اين مكان دقيقاً همان جايي است كه فعلاً قبر حضرت در آنجا واقع شده و نظر شيعيان بر گرفته از همين روايات صحيح است.

نظر اهل سنت: اختلاف اقوال در محل دفن

در ميان اهل سنت در باره محل دفن حضرت اختلاف اقوال بسيار در كتابهايشان نقل شده است:

1. زاويه مسجد كوفه؛

2. رحبه كوفه؛

3. قصر الاماره در كوفه؛

4. قبرستان بقيع؛

5. برخي به اهل عراق نسبت داده اند كه حضرت در آسمان بالاي ابرها رفت؛

6. جمعي از قبيله طي، تابوت حضرت را يافتند و دفن كردند كه محل آن معلوم نيست. به گفته ابن ابي الحديد اين اعتقاد بني اميه و پيروانشان است؛

7. نجف، بارگاه ملكوتي حضرت كه محل زيارت عاشقان است.

عاصمي مكي شافعي، تقريباً بيشرين اقوال را آورده و در پايان تصريح مي كند صحيح ترين قول اين است كه حضرت در قصرالاماره در كوفه دفن شده است:

وقد اختلف في قبره فقيل في زاوية الجامع بالكوفة وقيل بالرحبة من الكوفة وقيل بقصر الإمارة منها وقيل بنجف الحيرة في المشهد الذي يزار به اليوم وأصح ما قيل إنه مدفون بقصر الإمارة بالكوفة.

العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي، (متوفاي1111هـ)،سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج3، ص75، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجودـ علي محمد معوض، دار النشر: دار الكتب العلمية، بيروت- 1419هـ- 1998م

ابن سمعون بغدادي، علاوه بر نقل بعضي اقوال، مي نويسد بعضي گفته، آنحضرت در بقيع دفن شده است:

وقيل بالبقيع وهو بعيد.

بعضي محل دفن را در بقيع گفته اند كه اين قول بعيد است.

البغدادي، ابن سمعون، أبو الحسن محمد بن أحمد بن إسماعيل بن عنبس (المتوفي 387هـ) أمالي ابن سمعون، ج1، ص43، دار النشر:

ابن ابي الحديد قول ششم را اينگونه نقل كرده است:

واختلفت الأراجيف في صبيحة ذلك اليوم اختلافاً شديداً، وافترقت الأقوال في موضع قبره الشريف وتشعبت، وادعي قوم أن جماعة من طيئ وقعوا علي جملٍ في تلك الليلة، وقد أضله أصحابهم ببلادهم، وعليه صندوق، فظنوا فيه مالاً، فلما رأوا ما فيه خافوا أن يطلبوا به، فدفنوا الصندوق بما فيه، ونحروا البعير وأكلوه، وشاع ذلك في بني أمية وشيعتهم، واعتقدوه حقاً.

خبرهاي دروغ و گوناگون در صبح آن روز كه اختلاف شديدي با يكديگر داشتند، شايع شد، و ديدگاه هاي مختلف در محل قبر شريف حضرت ظهور كرد. گروهي ادعا كردند كه جماعتي از قبيله طي بر شتري دست يافتند كه بالاي آن صندوقي بود و اين شتر را صاحبانش در شهرشان گم كرده بودند. آنها خيال كردند در ميان صندوق مالي است اما هنگامي كه آن را ديدند و ترسيدند از اين كه آن را صاحبانش طلب كند؛ صندوق را با محتوايش دفن كردند و خود شتر را نحر كرده و گوشتش را خوردند و اين قضيه در ميان بني اميه و پيروانشان مشهور شد و اعتقاد داشتند كه سخن درست همان است.

أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ، شرح نهج البلاغة،ج 4 ص49، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة: الأولي، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري

ابن حجر و سيوطي در باره قول پنجم مي نويسند:

وأخرج ابن عساكر أنه لما قتل حملوه ليدفنوه مع رسول الله صلي الله عليه وسلم فبينما هم في مسيرهم ليلا إذ ند الجمل الذي عليه فلم يدر أين ذهب ولم يقدر عليه فلذلك يقول أهل العراق هو في السحاب.

چون علي عليه السلام كشته شد بدن او را برداشتند تا در كنار قبر رسول خدا دفن كنند. شبانه در مسير راه شتر حامل تابوت رم كرد و فرار نمود و آنها ندانستند كه به كجا رفت و نتوانستند آن را پيدا نمايند به همين جهت اهل عراق مي گويند: بدن آنحضرت در بالاي ابر(سحاب) است

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، تاريخ الخلفاء، ج1، ص176، تحقيق: محمد محي الدين عبد الحميد، ناشر: مطبعة السعادة- مصر، الطبعة الأولي، 1371هـ - 1952م.

الهيثمي، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر (متوفاي973هـ)، الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص391، تحقيق عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة- لبنان، الطبعة الأولي، 1417هـ - 1997م؛

اما بيشتر آنها مي گويند: قول صحيح اين است كه حضرت در قصر اماره در كوفه مدفون است:

وأصح ما قيل إنه مدفون بقصر الإمارة بالكوفة.

منابع ذيل نيز اين قول را صحيح دانسته اند:

ابن سمعون البغدادي، أبو الحسين محمد بن أحمد بن إسماعيل بن عنبس (متوفاي387هـ)، أمالي ابن سمعون، ج2، ص85، طبق برنامه الجامع الكبير؛

اليافعي، ابومحمد عبد الله بن أسعد بن علي بن سليمان (متوفاي768هـ)، مرآة الجنان وعبرة اليقظان، ج2، ص398، ناشر: دار الكتاب الإسلامي، القاهرة - 1413هـ - 1993م؛

الدميري المصري الشافعي، كمال الدين محمد بن موسي بن عيسي (متوفاي808 هـ)، حياة الحيوان الكبري، ج2، ص308، تحقيق: أحمد حسن بسج، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت ـ لبنان، الطبعة الثانية، 1424 هـ - 2003م؛

السيوطي، جلال الدين أبو الفضل عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي911هـ)، بغية الوعاة في طبقات اللغويين والنحاة، ج2، ص85، تحقيق: محمد ابوالفضل إبراهيم، ناشر: المكتبة العصرية، لبنان ـ صيدا؛

العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاي1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج3، ص18، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية؛

ابن خلكان هم همين قول را صحيح مي داند اما دوباره با جمله «والله اعلم» مي فهماند كه به آن يقين ندارد:

وأصح ما قيل فيه إنه مدفون بقصر الإمارة بالكوفة والله أعلم.

إبن خلكان، ابوالعباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر (متوفاي681هـ)، وفيات الأعيان و انباء أبناء الزمان، ج4، ص55، تحقيق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة ـ لبنان.

نظر موافق بزرگان اهل سنت باشيعه

در ميان بزرگان اهل سنت عده ي هستند كه نظرشان در محل دفن حضرت، موافق با نظر شيعه است:

1. يعقوبي صاحب تاريخ

يعقوبي از مورخان اهل سنت در باره محل دفن حضرت مي نويسد:

وغسله الحسن ابنه بيده وصلي عليه وكبر عليه سبعا وقال أما إنه لا يكبر علي أحد بعده ودفن بالكوفة في موضع يقال له الغريوكانت خلافته أربع سنين وعشرة أشهر.

حضرت علي را پسرش حسن با دست خود غسل داد و بر او نماز گزارد و در نماز هفت مرتبه تكبير گفت و فرمود: آگاه باشيد بر هيچ كسي بعد از پدرم هفت تكبير گفته نخواهد شد. او در كوفه در محلي كه آن را «غري» مي گويند دفن شد و خلافت او چهار سال و ده ماه بود.

اليعقوبي، أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح (متوفاي292هـ)، تاريخ اليعقوبي، ج2، ص213، ناشر: دار صادر - بيروت

2. ابن حزم اندلسي

ابن حزم اندلسي مي نويسد:

وقتل، رضي الله عنه، غيلة وهو داخل المسجد لصلاة الصبح، ضربه عبد الرحمن بن ملجم المرادي- من الخوارج- ضربة مات منها بعد ثلاثة أيام. وقبره بالغري عند الكوفة.

الأندلسي، أبو محمد علي بن أحمد بن سعيد بن حزم، (متوفاي 456 هـ)، أسماء الخلفاء والولاة وذكر مددهم، ج2، ص162، تحقيق: د. إحسان عباس، دار النشر: المؤسسة العربية للدراسات والنشر، بيروت ـ لبنان، الطبعة الثانية، 1987م

3. ابوالغنائم ابن النرسي:

ابو الفرج دركتاب المنتظم در شرح حال محمد بن علي بن ميمون بن محمد، أبو الغنائم النرسي مي نويسد:

أنبأنا شيخنا أبو بكر بن عبد الباقي، قال: سمعت أبا الغنائم ابن النرسي يقول: ما بالكوفة أحد من أهل السنة والحديث إلا أنا، وكان يقول: توفي بالكوفة ثلثمائة وثلاثة عشر رجلاً من الصحابة لا يتبين قبرأحد منهم إلأَ قبر علي عليه السلام، وقال: جاء جعفر بن محمد، ومحمد بن علي بن الحسين فزارا الموضع من قبر أمير المؤمنين علي ولم يكن إذ ذاك القبر، وما كان إلأَ الأرض حتي جاء محمد بن الداعي وأظهر القبر.

استاد ما ابو بكر بن عبد الباقي مي گفت كه از ابي الغنائم شنيدم كه مي گفت در ميان اهل سنّه در كوفه محدّثي مثل من نيست و مي گفت در كوفه سيصد و سيزده نفر از اصحاب رسول (ص) مدفون شدند كه قبر هيچ كس معلوم نيست مگر قبر علي بن ابي طالب و حضرت امام محمّد باقر و امام جعفر صادق (ع) به زيارت آن حضرت آمدند و همين موضع را زيارت كردند و در آن وقت علامت قبري نبود تا آنكه محمّد بن زيد صاحب خروج آمد و قبر را ظاهر كرد

سپس ابن جوزي ابو الغنائم را اينگونه ستايش مي كند:

وقال شيخنا ابن ناصر: ما رأيت مثل أبي الغنائم في ثقته وحفظه، وكان يعرف حديثه بحيث لا يمكن أحداً أن يدخل في حديثه ما ليس منه، وكان من قوام الليل.

مانند ابي الغنائم در ثقه و حافظ بودنش كسي را نديدم. حديث او به گونه ي بود كه امكان نداشت كسي در سخن او چيزي را كه او نگفته است اضافه كند و او از شب زنده داران بود.

الجوزي، عبد الرحمن بن علي بن محمد بن الجوزي أبو الفرج (الوفاة: 597) المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج17، ص151، دار النشر: دار صادر- بيروت -الطبعة الأولي، 1358

ابن اثير جزري:

ابن اثير نيز مي نويسد:

والأصح أن قبره هو الموضع الذي يزار ويتبرك به.

صحيح ترين قول اين است كه قبر آنحضرت در همين جايي است كه الآن زيارت مي شود و به آن تبرك جسته مي شود.

ابن أثير الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي630هـ) الكامل في التاريخ، ج3، ص396، تحقيق عبد الله القاضي، ناشر: دار الكتب العلمية- بيروت، الطبعة الثانية، 1415هـ.

4. ابن ابي الحديد مدائني:

ابن ابي الحديد معتزلي از شارحان بزرگ نهج البلاغه امام علي عليه السلام مي نويسد:

وقبره بالغري وما يدعيه أصحاب الحديث من الاختلاف في قبره، وأنه حمل إلي المدينة، أو أنه دفن في رحبة الجامع، أو عند باب قصر الإمارة، أو ند البعير الذي حمل عليه فأخذته الأعراب، باطل كله، لا حقيقة له، وأولاده أعرف بقبره وأولاد كل الناس أعرف بقبور آبائهم من الأجانب، وهذا القبر الذي زاره بنوه لما قدموا العراق، منهم جعفر بن محمد عليه وغيره من أكابرهم وأعيانهم.

قبر حضرت علي در «غري» است و اختلاف اصحاب حديث در باره قبر او، باطل است و حقيقتي ندارد و فرزندان او شناخت شان بر قبر حضرت بيشتر از ديگران است و فرزندان تمام مردم شناخت شان به قبور پدرانشان بيشتر از بيگانگان است و اين قبر را هنگامي كه به عراق آمدند زيارت كردند كه از جمله آنان جعفر بن محمد و غير ايشان از بزرگان اين خاندان است.

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج1، ص17، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت ـ لبنان، الطبعة الأولي، 1418هـ - 1998م.

5. ابن طقطقي

محمد بن علي معروف به ابن الطقطقي از ديگر علماي اهل سنت مي نويسد:

وأما مدفن أمير المؤمنين، عليه السلام، فإنه دفن ليلاً بالغري. ثم عفي قبره إلي أن ظهر حيث مشهده الآن، صلوات الله عليه وسلامه.

اما محل دفن امير المؤمنين عليه السلام، او شبانه در غري دفن شد و سپس قبر او مخفي ماند تا اين كه مشهدش آشكار شد.

ابن الطقطقي، محمد بن علي بن طباطبا المعروف بابن الطقطقي (متوفاي 709هـ)، الفخري في الآداب السلطانية، ج1، ص36، طبق برنامه الجامع الكبير.

6. ابن صباغ مالكي:

ابن صباغ از بزرگان مذهب مالكي نيز جاي قبر حضرت را «غري» دانسته است:

ودفن في جوف الليل بالغري موضع معروف [ يزار ] إلي الآن.

امير المؤمنين در دل شب در «غري»، موضع معروفي كه تا الآن مورد توجه و زيارت است؛ دفن شد.

المالكي المكي، علي بن محمد بن أحمد،ابن الصباغ، (متوفاي 855)، الفصول المهمة في معرفة الأئمة ج1، ص624، التحقيق: سامي الغريري، الناشر: دار الحديث للطباعة والنشر- قم، الطبعة الأولي، 1422

7. شهاب الدين خفاجي

و الغَرِيّ موضع بالكوفة، دفن فيه عليّ كرم الله وجهَه.

غري محلي در كوفه است كه علي عليه السلام در آن دفن شده است.

الخفاجي، شهاب الدين أحمد بن محمد بن عمر (متوفاي 1069هـ)، ريحانة الألبا و زهرة الحياة الدنيا، ج1، ص20، طبق برنامه الجامع الكبير.

نتيجه:

به نظر تعدادي از بزرگان اهل سنت كه تصريحات برخي از آنان در اين جا ذكر شد؛ قبر امير مؤمنان عليه السلام در نجف اشرف كه نام آن «غري» است مي باشد و نظر آنان موافق نظر شيعيان است.

بررسي توهم اهل سنت، بر دفن مغيره در نجف

برخي از علماي اهل سنت به پندار اين كه با يك شايعه سازي مي توانند از عظمت و قداست بارگاه ملكوتي امام علي بن ابي طالب عليه السلام بكاهند گفته اند: قبري را كه شيعيان الآن در نجف زيارت مي كنند؛ قبر مغيرة بن شعبه است نه قبر علي بن ابي طالب. خطيب بغدادي و بعض ديگر اين سخن را نقل كرده اند:

حكي لنا أبو نعيم أحمد بن عبد الله الحافظ قال سمعت أبا بكر الطلحي يذكر أن أبا جعفر الحضرمي- مطينا - كان ينكر أن يكون القبر المزور بظاهر الكوفة قبر علي ابن أبي طالب عليه السلام. وكان يقول: لو علمت الرافضة قبر من هذا لرجمته بالحجارة، هذا قبر المغيرة بن شعبة. وقال مطين: لو كان هذا قبر علي بن أبي طالب، لجعلت منزلي ومقيلي عنده أبداً.

ابو نعيم احمد بن عبد الله مي گويد: شنيدم كه ابا بكر طلحي مي گفت: ابا جعفر حضرمي ( مطين) منكر اين است كه آن قبري كه در پشت كوفه زيارت مي شود؛ قبر علي بن ابي طالب باشد. او مي گويد: اگر شيعيان بداند كه در اينجا قبر چه كسي است؛ آن را با سنگ مي زنند، اين قبر، قبر مغيرة بن شعبه است. مطين مي گويد: اگر اينجا قبر علي بن ابي طالب بود من براي هميشه در آنجا منزل مي كردم.

البغدادي، ابوبكر أحمد بن علي بن ثابت الخطيب،( متوفاي 463،) تاريخ بغداد، ج1، ص148، تحقيق: دراسة وتحقيق: مصطفي عبد القادر عطا، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت- لبنان، الطبع الأولي 1417 - 1997 م

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج42، ص567، تحقيق: علي شيري، ناشر: دار الفكر- بيروت، الطبعة الأولي 1417 ه / 1996 م

ابن جوزي بعد از نقل اين حكايت مي گويد:

والله أعلم أي الأقوال أصح.

خدا مي داند كدام يكي از اين اقوال صحيح تر است.

الجوزي، عبد الرحمن بن علي بن محمد بن الجوزي أبو الفرج الوفاة: 597، المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج5، ص178، دار النشر: دار صادر- بيروت- الطبعة: الأولي 1358

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج3، ص651، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي- لبنان/ بيروت، الطبعة الأولي، 1407هـ - 1987م.

جواب توهم

اين توهم از چند جهت باطل و بي اساس است:

پاسخ اول؛ عده از اهل سنت گفته اند: «غري» موضع قبر امير مؤمنان است؛

عده اي از بزرگان خود اهل سنت تصريح كرده اند كه قبر امير مؤمنان عليه السلام در همين مكان فعلي است. دست كم هشت نظر از بزرگان آنها را در بحث قبلي «نظر موافق بزرگان اهل سنت با شيعه» نقل كرديم.

پاسخ دوم؛ عده اي تصريح دارند كه قبر مغيره در «ثويه» است:

در جهت نفي اين توهم فوق، عده اي از بزرگان آنها تصريح كرده اند كه قبر مغيره در «ثويه» (كه محلي در كوفه است) مي باشد:

1. ابن عساكر دمشقي:

ابن عساكر از بزرگان شافعي مي نويسد:

أخبرنا أبو الحسن علي بن أحمد نا وأبو منصور محمد بن عبد الملك أنا أبو بكر الخطيب أخبرني الحسن بن أبي بكر قال ذكر لي أحمد بن إبراهيم الجوزي أن أحمد ابن حمدان بن الخضر أخبرهم نا أحمد بن يونس الضبي حدثني أبو حسان الزيادي قال سنة خمسين فيها مات المغيرة بن شعبة في شعبان ودفن بالكوفة بموضع يقال له الثوية.

ابو حسان گفته است: مغيرة بن شعبه در ماه شعبان سال پنجا از دنيا رفت و در كوفه در محل ثويه دفن شد.

ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي571هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج60، ص62، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر، بيروت - 1995

2. حازمي همداني:

وقال أَبُو حسان: دُفن المُغيرة بن شعبة بالكُوْفَة بمَوْضِعٌ يُقَالُ له الثوية، وهُناك دُفن أَبُو موسي الأشعري في سنة خمسين.

ابوحسان گفته است: مغيره بن شعبه در كوفه در محلي به نام ثويه دفن شده است و در آنجا ابو موسي اشعري هم دفن شده است.

الحازمي الهمداني، أبو بكر محمد بن موسي بن عثمان (متوفاي584هـ) الأماكن، ما اتفق لفظه وافترق مسماه، ج1، ص22، دار النشر:

3. ياقوت حموي در معجم البلدان:

حموي در ابتدا اين مكان (ثويه) را مشخص كرده كه در كجا واقع شده و بعد محل دفن مغيره را متذكر شده است:

الثوية بالفتح ثم الكسر وياء مشددة ويقال الثوية بلفظ التصغير موضع قريب من الكوفة وقيل بالكوفة وقيل خريبة إلي جانب الحيرة علي ساعة منها ذكر العلماء أنها كانت سجنا للنعمان بن المنذر كان يحبس بها من أراد قتله فكان يقال لمن حبس بها ثوي أي أقام فسميت الثوية بذلك وقال ابن حبان دفن المغيرة بن شعبة بالكوفة بموضع يقال له الثوية وهناك دفن أبو موسي الأشعري في سنة خمسين.

«ثويه» بفتح «ثا» و كسر «واو» و ياي مشدده، محل نزديك كوفه است، بعضي گفته، ثويه در خود كوفه است و بعضي گفته: ثويه خرابه ي است به سوي حيره كه به اندازه يك ساعت از آن دور است. علماء متذكر شده اند كه ثويه، زندان نعمان ابن منذر بود، در آنجا هر كسي را كه مي خواست بكشد؛ حبس مي كرد به هر كسي كه در آنجا زنداني مي شد؛ ثوي مي گفتند.

ابن حبان گفته است: مغيرة بن شعبه در كوفه در ثويه همان جايي كه ابو موسي اشعري به خاك سپرده شده؛ در سال پنجا دفن شده است.

الحموي، ابوعبد الله ياقوت بن عبد الله (متوفاي 626هـ)، معجم البلدان، ج2، ص87، ناشر: دار الفكر- بيروت.

4. ابن نجار بغدادي:

أخبرني الحسن بن أبي بكر قال كتب إلي محمد بن إبراهيم الجوزي ان أحمد بن حمدان بن الخضر أخبرهم قال نبأنا أحمد بن يونس الضبي حدثني أبو حسان الزيادي قال: سنة خمسين فيها مات المغيرة بن شعبة في شعبان ودفن بالكوفة بموضع يقال له الثوية.

ابو حسان مي گويد:: مغيرة بن شعبه در ماه شعبان سال پنجا از دنيا رفت و در كوفه در محلي كه به آن «ثويه» مي گويند دفن شده است.

ابن النجار البغدادي، محب الدين أبي عبد الله محمد بن محمود بن الحسن (متوفاي 643هـ)، تاريخ بغداد، ج1، ص193، ناشر:دار الكتب العلمية - لبنان / بيروت

5. ابن ابي الحديد:

ابن ابي الحديد مي گويد: من از افراد موثق در باره اين توهم سؤال كردم آنها جواب دادند كه اين قول اشتباه محض است:

وسألت بعض من أثق به من عقلاء شيوخ أهل الكوفة عما ذكره الخطيب أبو بكر في تاريخه، أن قوماً يقولون: إن هذا القبر تزوره الشيعة إلي جانب الغري هو قبر المغيرة بن شعبة، فقال: غلطوا في ذلك، قبر المغيرة وقبر زياد بالثوية من أرض الكوفة، ونحن نعرفهما وننقل ذلك عن آبائنا وأجدادنا...

وسألت قطب الدين نقيب الطالبيين أبا عبد الله الحسين بن الأقساسي رحمه الله تعالي عن ذلك، فقال: صدق من أخبرك؛ نحن وأهلها كافة نعرف مقابر ثقيف إلي الثوية، وهي إلي اليوم معروفة، وقبر المغيرة فيها، إلا أنها لا تعرف، وقد ابتلعها السبخ وزبد الأرض وفورانها، فطمست واختلط بعضها ببعض. ثم قال: إن شئت أن تتحقق أن قبر المغيرة في مقابر ثقيف فانظر إلي كتاب الأغاني لأبي الفرج علي بن الحسين، والمح ما قاله في ترجمة المغيرة، وأنه مدفون في مقابر ثقيف، ويكفيك قول أبي الفرج، فإنه الناقد البصير، والطبيب الخبير؛ فتصفحت ترجمة المغيرة في الكتاب المذكور، فوجدت الأمر كما قاله النقيب.

در رابطه با آنچه خطيب ابوبكر در تاريخش نقل كرده (كه عده ي گفته اند: قبري را كه در غري شيعيان زيارت مي كنند قبر مغيره است؛) از بعضي از بزرگان كوفه كه مورد اعتماد من بود پرسيدم، او در جواب گفت: در اين سخن اشتباه كرده اند، قبر مغيره و زياد در ثويه ي كوفه است و ما آنها را مي شناسيم و اين سخن را از پدران و اجداد ما براي تو گفتيم.

از قطب الدين نقيب طالبيين در باره سخن اين فرد مورد اعتماد خود پرسيدم كه آيا راست است كه قبر مغيره در ثويه ي كوفه است؟ او گفت: اين سخن راست است ما و اهل ثويه همه قبرهاي ثقيف را مي شناسيم كه در ثويه است و قبر مغيره هم در آنجاست ولي معلوم نيست كه در كدام جاي آن است؛ زيرا شوره زار شدن و فوران كف (شوره) زمين آن را از بين برده است پس از آن اين قبر ناپديد شد و با قبرهاي ديگران مخلوط گرديد. پس از آن گفت: اگر مي خواهي در باره قبر مغيره تحقيق كني، كتاب الاغاني ابي الفرج را نگاه كن و آنچه در حالات او بيان كرده از چشمت بگذران. و در آنجا آمده كه او در مقابر ثقيف دفن شده است. اين قول ابي الفرج ترا كفايت مي كند؛ زيرا او ناقد با بصيرت و طبيب آگاه است. پس من حالات مغيره را در آن كتاب همانگونه كه نقيب گفته بود يابيدم.

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج6، ص77، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت ـ لبنان، الطبعة الأولي، 1418هـ - 1998م.

پاسخ سوم؛ خود ناقلان، به صحت اين قول ترديد دارند

از جمله كساني كه اين قول را نقل كرده، ابن جوزي است. ايشان بعد از نقل اين حكايت مي گويد:

والله أعلم أي الأقوال أصح.

خدا مي داند كدام يكي از اين دو قول صحيح تر است.

الجوزي، عبد الرحمن بن علي بن محمد بن الجوزي أبو الفرج (متوفاي 597هـ )، المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج5، ص178، دار النشر: دار صادر، بيروت - الطبعة الأولي 1358

معلوم مي شود كه خود ناقلان اين قول هم ايمان و اعتمادي به اين قول ندارند و از اين عبارت بي پايگي و ساختگي آن هويداست.

روي اين جهت است كه همان ابن جوزي، از شخصي به نام ابا الغنائم روايت كرده كه او مي گويد: 313 صحابي در كوفه از دنيا رفت ولي به جز قبر علي عليه السلام، قبر بقيه معلوم نشد و قبر علي همان جايي است كه فعلاً مردم به زيارتش مي آيند امام باقر و امام صادق امير المؤمنين را در اين موضع در حالي كه صورت قبري نبود و فقط زمين خالي بود؛ زيارت مي كردند. تا آنگاه كه محمد بن داعي آمد و اين قبر را آشكار نمود:

توفي بالكوفة ثلثمائة وثلاثة عشر رجلاً من الصحابة ليس قبر أحد منهم بمعروف إلا قبر أمير المؤمنين عليه السلام وهو هذا الذي تزوره الناس الآن. جاء الصادق والباقر فزاراه وقد كان أرضا حتي جاء محمد بن الداعي صاحب الديلم.

آنگاه در باره ابا الغنائم از استادش نقل مي كند كه او در وثاقت و حفظ نظيري نداشت:

وقال شيخنا ابن ناصر: ما رأيت مثل أبيِ الغنائم في ثقته وحفظه، وكان يعرف حديثه بحيث لا يمكن أحداً أن يدخل في حديثه ما ليس منه، وكان من قوام الليل.

استاد ما در باره ابي الغنائم(صاحب اين سخن) گفت: مانند او در وثاقت و حافظ بود نديدم و حديث شناخته شده بود به گونه ي كه براي كسي ممكن نبود كه در سخن او چيزي را در آن نيست اضافه كند و او از شب زنده داران بود.

الجوزي، عبد الرحمن بن علي بن محمد بن الجوزي أبو الفرج (متوفاي 597 هـ) المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج17 ص151، دار النشر: دار صادر- بيروت -الطبعة الأولي، 1358

نتيجه:

توهم اينكه آرامگاه فعلي امير مؤمنان، قبر مغيرة بن شعبه است نه قبر آنحضرت؛ باطل و بي اساس است. و با توجه به تصريح بزرگان اهل سنت، قبر مغيره، در «ثويه» (محلي ديگري در كوفه) است.

فصل سوم: زمان آشكار شدن مضجع مطهر

پيش از ورود به بحث زمان آشكار شدن قبر شريف آن حضرت، لازم است كه از دليل مخفي بودن آن مضجع شريف بحث شود.

علل مخفي بودن قبر مطهر امير مؤمنان (ع)

همانگونه كه از مطالب قبل روشن شد، بعد از اينكه بدن مطهر امير مؤمنان عليه السلام را دفن كردند؛ قبر شريفش را از ديد مردم پنهان كردند و فقط فرزندان و اصحاب خاص مي دانستند.

سؤال اين است: با اينكه آن حضرت از ديدگاه شيعيان، خليفه بلا فصل رسول خدا صلي الله عليه وآله، اولين امام و پيشوا و از نظر اهل سنت خليفه چهارم امت اسلامي بود؛ چرا مضجع شريف او را از پنهان كردند؟

با تتبع در كلمات مورخان و علماي فريقين سه علت مهم در اخفاء قبر آن حضرت به دست مي آيد:

علت اول؛ ترس از نبش قبر، توسط بني اميه

در ايام خلافت امير مؤمنان عليه السلام وقايع مهمي به وقوع پيوست كه از جمله آنها جنگ جمل، صفين و نهروان بود. هر كدام از عاملان و آفرينندگان اين حوادث، دشمني خاصي با امير مؤمنان داشتند.

مهمترين دشمن آنحضرت معاويه بود كه جنگ صفين را به راه انداخت و در امر خلافت با حضرت منازعه مي كرد. امير مؤمنان به خوبي هويت، مرام و مقصود اين شخص و دودمان او را درك كرده بود و مي دانست كه اگر بعد از شهادتش نيز به بدن او دست يابند از هر گونه اهانت و بي احترامي دريغ نخواهند كرد.

بنا به نظر عده اي از علماء، خود آنحضرت وصيت نمود كه قبرش را مخفي كنند و بنا به نظر عده اي، فرزندان آنحضرت اين كار را كردند تا مبادا بني اميه به بدن مطهر پدرشان دست يابند.

شيخ مفيد:

شيخ مفيد در ارشاد مي نويسد:

وعفيا موضع قبره، بوصية كانت منه إليهما في ذلك، لما كان يعلمه عليه السلام من دولة بني أمية من بعده، واعتقادهم في عداوته، وما ينتهون إليه بسوء النيات فيه من قبيح الفعال والمقال بما تمكنوا من ذلك.

جاي قبر حضرت را طبق وصيت خودش مخفي كردند. علت مخفي كردن اين بود كه حضرت مي دانست دولت بني اميه كه بعد از ايشان روي كار مي آيد؛ در دشمني با حضرت تصميم قطعي دارند و هرچه در توان دارند، از گفتار و كردار در دشمني با آن حضرت دريغ نخواهند كرد.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج1، ص10، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت ـ لبنان، الطبعة الثانية، 1414هـ - 1993 م.

سيد بن طاوس

سيد ابن طاوس در مقدمه دوم از كتاب «فرحة الغري» بعد از ذكر مواردي كه بني اميه در جهت محو آثار اهل بيت عليهم السلام انجام داده اند؛ مي نويسد: علت اين كه قبر حضرت از ديد مردم پنهان شد، وصيت خود حضرت بوده است:

فاقتضي ذالك أن أوصي بدفنه عليه السلام سرا خوفا من بني أمية وأعوانهم والخوارج وأمثالهم فربما لو نبشوه مع علمهم بمكانهحمل ذلك بني هاشم علي المحاربة والمشاققة- التي أغضي عنها عليه السلام في حال حياته فكيف لا يرضي بترك ما فيه مادة النزاع بعد.

اين امور باعث اين شد كه امير مؤمنان عليه السلام وصيت كردند تا حضرت را از بيم معاويه و خوارج و پيروانانشان، مخفيانه دفن كنند و كسي را مطّلع نسازند تا مبادا آنها بر نبش قبر تصميم بگيرند و متعرض بني هاشم شوند و در ميانشان جنگ و درگيري به طول انجامد و موجب فتنه هاي عظيم شود و آن حضرت در حال حيات آنگونه تلاش مي كرد كه آتش فتنه را خاموش نمايد، چگونه وصيّت نفرمايند به ترك امري كه منشأ درگيري و نزاع بعد از وفات آن حضرت باشد.

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي693 هـ )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص54، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية الطبعة الأولي 1419 ه ـ 1998م

ابن سمعون بغدادي

ابن سمعون و دميري شافعي، علت خفاء قبر حضرت را وصيت خود آن حضرت دانسته و مي گويند:

وعلي رضي الله تعالي عنه، أول إمام خفي قبره. قيل: إن عليا رضي الله عنه أوصي أن يخفي قبره لعمله أن الأمر يصيرإلي بني أمية فلم يأمن أن يمثلوا بقبره.

علي عليه السلام نخستين امامي است كه قبرش مخفي شد. گفته شده كه خود حضرت وصيت كرد تا قبرش را مخفي كنند به جهت اين كه مي دانست حكومت به دست بني اميه مي افتد و آنها ابايي از اين ندارند كه اگر قبرش آشكار باشد كاري را انجام ندهند.

البغدادي، ابن سمعون، أبو الحسن محمد بن أحمد بن إسماعيل بن عنبس (متوفاي 387هـ) أمالي ابن سمعون، ج1، ص43، دار النشر:

الدميري المصري الشافعي، كمال الدين محمد بن موسي بن عيسي (متوفاي808 هـ)، حياة الحيوان الكبري، ج1، ص75، تحقيق: أحمد حسن بسج، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت ـ لبنان، الطبعة الثانية، 1424 هـ - 2003م

ابن ابي الحديد

ايشان علت نا پيدائي قبر امير مؤمنان را، تصميم فرزندان حضرت بر اين كار دانسته است:

أن علياً عليه السلام لما قتل قصد بنوه أن يخفوا قبره خوفاً من بني أمية أن يحدثوا في قبره حدثاً....

هنگامي كه علي عليه السلام كشته شد؛ فرزندانش از ترس اين كه بني اميه قبر حضرت را مورد اهانت قرار دهند؛ آرامگاه او را پنهان نمودند....

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج4، ص49، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت ـ لبنان، الطبعة: الأولي، 1418هـ - 1998م

به هر حال اين كار به وصيت خود حضرت بوده يا فرزندانش اين گونه مصلحت ديده اند؛ اما نكته مهم اين است كه علت مخفي كردن قبر، عداوت عميق بني اميه است كه در رأس آنان در جامعه آن روز، معاويه قرار داشت.

پاره اي از كارهاي كه معاويه انجام داد ثابت مي كند كه اگر به قبر حضرت دست مي يافت، حتماً آن را نبش مي كرد.

1. ترويج لعن و سب بر علي(ع)

مسلم نيشابوري در صحيح خود نقل مي كند:

4420، حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ عَبَّادٍ وَتَقَارَبَا فِي اللَّفْظِ قَالَا حَدَّثَنَا حَاتِمٌ وَهُوَ ابْنُ إِسْمَعِيلَ عَنْ بُكَيْرِ بْنِ مِسْمَارٍ عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ سَعْدًا فَقَالَ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسُبَّ أَبَا التُّرَابِ فَقَالَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُ ثَلَاثًا قَالَهُنَّ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَنْ أَسُبَّهُ لَأَنْ تَكُونَ لِي وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ حُمْرِ النَّعَمِ...

عامر بن سعد بن ابي وقّاص، از پدرش روايت كرده است كه در يكي از روزها، معاوية بن ابي سفيان به سعد دستور داد [تا به حضرت علي بن ابيطالب عليه السّلام ناسزا بگويد! «سعد» از دستور او سرپيچي كرد ].

معاويه، از وي پرسيد: به چه سبب علي را آماج ناسزا و دشنامت قرار نمي دهي ؟ سعد گفت: بخاطر آن كه سه فضيلت از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله در شأن علي عليه السّلام شنيده ام كه با توجه به آن ها، هيچگاه به سبّ و دشنام آن حضرت، اقدام نمي كنم و هر گاه يكي از آن ها براي من بود، بهتر و ارزنده تر از شتران سرخ مو بود كه در اختيار من باشد...

صحيح مسلم، ج4، ص1871، ح2404، كتاب فضائل الصحابة، باب من فضائل علي بن أبي طالب رضي الله عنه.

سپس سعد بن أبي وقاص سه ويژگي آن حضرت؛ شامل حديث منزلت، فتح خيبر و آيه مباهله نام مي برد.

برخي از بزرگان اهل سنت اعتراف كرده اند كه معاويه به سعد بن أبي وقاص دستور داده است كه امير المؤمنين را سبّ نمايد و او به دلايلي كه خود برشمرده، از اين كار امتناع كرده است. ابن تيميه حراني در اين باره مي نويسد:

وأما حديث سعد لما أمره معاوية بالسب فأبي فقال ما منعك أن تسب علي بن أبي طالب ؟ فقال ثلاث قالهن رسول الله صلي الله عليه وسلم فلن أسبه لأن يكون لي واحدة منهن أحب إلي من حمر النعم الحديث، فهذا حديث صحيح رواه مسلم في صحيحه....

منهاج السنة، ج3، ص15، ط دار الكتب العلمية، بيروت، 1420 هـ.

اما روايت سعد: هنگامي كه معاويه به سعد بن أبي وقاص فرمان كه داد كه علي عليه السلام را سبّ نمايد، وي از سبّ علي عليه السلام خودداري كرد. معاويه گفت: چه چيزي تو را از سب ودشنام دادن به علي باز مي دارد؟ سعد گفت: سه فضيلت از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله در شأن علي عليه السّلام شنيدم كه با توجه به آن ها، هيچگاه به سبّ و دشنام اقدام نمي كنم كه اگريكي از آن سه خصلت را در حق من فرموده بود براي من بهتر و ارزنده تر از شتران سرخ مو بود

اين حديث صحيحي است كه مسلم در صحيحش آن را نقل كرده است.

ابن تيميه كه خود در دشمني با خاندان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلّم زبان زد عام و خاص است، در اين جا به صراحت اعتراف مي كند كه معاويه به سعد دستور داد كه امير المؤمنين عليه السلام را سبّ كن؛ ولي او نپذيرفت. در حقيقت اصل جمله اين چنين بوده است: « أَمَرَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ سَعْدًا أن يسب عليا، فأمتنع؛ معاويه به سعد وقاص دستور داد تا علي را سب كند و او امتناع ورزيد».

ابو الفداء در تاريخ خود مي نويسد:

كان خلفاء بني أمية يسبون علياً رضي الله عنه من سنة إِحدي وأربعين وهي السنة التي خلع الحسن فيها نفسه من الخلافة إلي أول سنة تسع وتسعين آخر أيام سليمان بن عبد الملك فلما ولي عمر أبطل ذلك وكتب إِلي نوابه بإبطاله....

خلفاي بني اميه از سال چهل ويك كه سال خلع حسن بن علي از خلافت بود تا سال نودونه آخرين روزهاي حكومت سليمان بن عبد الملك و آغاز حكومت عمر بن عبد العزيز، علي (عليه السلام) را سب ولعن مي كردند.

أبو الفداء عماد الدين إسماعيل بن علي (متوفاي732هـ)، المختصر في أخبار البشر، ج1، ص139، طبق برنامه الجامع الكبير.

البته ما در مقاله مفصلي تمام مدارك سب اميرمؤمنان عليه السلام را توسط معاويه و ديگر بني اميه آورده ايم كه دوستان مي توانند به آن مقاله مراجعه كنند:

معاويه و ناسزاگويي به امير المؤمنين عليه السلام

2. تحريف شأن نزول آيه

يكي از كارهاي معاويه اين بود كه با دادن پول شأن نزول آيات قرآن را در باره افراد مي ساختند از جمله آيات 204 و 205 سوره بقره را در شأن علي عليه السلام و آيه 207 بقره را كه در شأن او نازل شده بود از حضرت سلب و براي قاتل او جعل كرد:

قال أبو جعفر: وقد روي أن معاوية بذل لسمرة بن جندب مائة ألف درهم حتي يروي أن هذه الآية نزلت في علي بن أبي طالب: ' وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلي ما في قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ، وَإِذا تَوَلَّي سَعي فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ (بقره/204- 205)،، وأن الآية الثانية نزلت في ابن ملجم، وهي قوله تعالي: ' وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ (بقره/ 207)، فلم يقبل، فبذل له مائتي ألف درهم فلم يقبل، فبذل له ثلاثمائة ألف فلم يقبل، فبذل له أربعمائة ألف فقبل، وروي ذلك.

معاويه براي سمرة بن جندب صد هزار درهم داد تا روايتي جعل كند اين آيه در باره علي بن ابي طالب نازل شده است:« و از ميان مردم كسي است كه در زندگي اين دنيا سخنش تو را به تعجّب وامي دارد، و خدا را بر آنچه در دل دارد گواه مي گيرد، و حال آنكه او سخت ترين دشمنان است. و چون برگردد [يا رياستي يابد] كوشش مي كند كه در زمين فساد نمايد و كشتزار ها و نسل بشر را نابود سازد، و خداوند تباهكاري را دوست ندارد.»

و آيه ديگر در شأن ابن ملجم نازل شده است: «و از ميان مردم كسي است كه جان خود را براي طلب خشنودي خدا مي فروشد، و خدا نسبت به [اين ] بندگان مهربان است.»

اما او قبول نكرد. پس براي او دوصد هزار درهم داد با اين هم قبول نكرد تا اين كه چهارصد هزار برايش بخشش كرد و او هم قبول كرد و اين حديث را روايت كرد.

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج4، ص43، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت ـ لبنان، الطبعة الأولي، 1418هـ - 1998م.

بني اميه دوست نداشتند كه هيچ كس مطلقا فضائلي را در شأن اهل بيت به ويژه فضائل امام علي عليه السلام نقل كند. حتي آنها طاقت شنيدن احكام را از طريق روايت امير مؤمنان نيز نداشتند و اگر كسي روايتي را كه در باره احكام بود از حضرت بيان مي كرد؛ اسم حضرت را ذكر نكرده و به جاي آن مي گفتند: ابو زينب چنين گفته است. اين سيره بني اميه را ابن ابي الحديد ذكر كرده است:

قال [ابو جعفر]: وقد صح أن بني أمية منعوا من إظهار فضائل علي عليه السلام، وعاقبوا علي ذلك الراوي له؛ حتي إن الرجل إذا روي عنه حديثاً لا يتعلق بفضله بل بشرائع الدين لا يتجاسر علي ذكر اسمه؛ فيقول: عن أبي زينب.

اين مطلب صحت دارد كه بني اميه از اظهار فضائل علي عليه السلام جلوگري و راوي آن را مجازات مي كردند. كار به جايي رسيد كه اگر كسي روايتي را كه مربوط به فضائل حضرت نبود بلكه بيانگر شريعت اسلامي بود از امام نقل مي كرد؛ اسم حضرت را ذكر نمي كرد و تعبير: عن ابي زينب را به كار مي برد.

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج4، ص43، تحقيق محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت ـ لبنان، الطبعة: الأولي، 1418هـ - 1998م.

دشمني با علي تنها به معاويه ختم نمي شود؛ بلكه تمام دار و دسته اش از علي كينه در دل داشتند. سخن وليد اموي هنگامي كه در بستر افتاده بود، حاكي از عمق كينه او باعلي است:

وروي الشيخ أبو القاسم البلخي أيضاً، عن جرير بن عبد الحميد، عن مغيرة الضبي، قال: مر ناس بالحسن بن علي عليه السلام، وهم يريدون عيادة الوليد بن عقبة، وهو في علة شديدة، فأتاه الحسن عليه السلام معهم عائداً، فقال للحسن: أتوب إلي الله تعالي مما كان بيني وبين جميع الناس، إلا ما كان بيني وبين أبيك، فإني لا أتوب منه.

مردماني كه قصد عيادت وليد بن عقبه را داشتند با امام حسن عليه السلام بر خوردند، حضرت نيز همراه آنها به عيادت وليد رفت. وليد به امام حسن عليه السلام گفت: از تمام كارهاي كه بين من و مردم واقع شده به سوي خدا توبه مي كنم؛ مگر از آنچه ميان من و پدرت واقع شد و از آن توبه نمي كنم.

إبن أبي الحديد المدائني المعتزلي، ابوحامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد (متوفاي655 هـ)، شرح نهج البلاغة، ج4، ص49، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ناشر: دار الكتب العلمية، بيروت ـ لبنان، الطبعة: الأولي، 1418هـ - 1998م.

سخن در اين باب زياد است و ما فقط خواستيم نمونه اي از كارهاي بني اميه را كه نشانگر تلاش آنان در محو آثار اهل بيت رسول خداست بيان كنيم.

حال با در نظر گرفتن اين موارد و موارد بسيار ديگر، و با در نظر داشت شرايط آن زمان، فرزندان آنحضرت (امام حسن و امام حسين عليهما السلام) چگونه مي توانستند قبر پدرش را براي مردم آشكار كنند كه نتيجه آن جز هتك حرمت به ساحت مقدس امير مؤمنان چيزي ديگري نباشد!

تصميم بني اميه بر نبش قبر علي (ع)

افزون بر تلاش هاي فوق، در برخي از منابع نقل شده است كه معاويه بر نبش قبر امير مؤمنان نيز تصميم گرفت و در باره اين كار، با دو نفر مشاوره كرد. يكي از آنها مروان بن حكم بود.

قاضي ابي حنيفه نعمان مغربي در باره مروان مي نويسد:

وقد كان علي عليه السلام أسره يوم الجمل، فمن عليه وأطلقه، فما راعي ذلك ولا حفظه بل قد شاور معاوية اللعين في نبش قبر علي صلوات الله عليه لما غلب علي الامر... يحرضه بذلك علي نبش قبر علي عليه السلام، ويذكره قتلي بدر من بني عبد الشمس، ومن قتل منهم علي الكفر غير موسد ولا مدفون.

علي عليه السلام مروان را در جنگ جمل اسير نمود، حضرت بر او منت گذاشت و او را آزاد كرد؛ اما او اين كار حضرت را در نظر نداشت و مراعات نكرد؛ بلكه هنگامي كه قدرت يافت با معاويه در باره بر نبش قبر علي عليه السلام مشورت كرد... معاويه را بر نبش قبر علي عليه السلام تحريك مي كرد و براي او يادآوري مي كرد كشته شدگان بدر از خاندان بني عبد الشمس و كسانير ا كه بر طريقه كفر كشته شده بودند و بدون دفن مانده بودند.

التميمي المغربي، القاضي أبي حنيفة النعمان بن محمد (متوفاي 363 هـ) ، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، ج3، ص162، تحقيق: السيد محمد الحسيني الجلالي، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم، الطبعة الثانية 1414هـ

سپس معاويه، در اين باره با عبد الله بن عامر به مشاوره پرداخت؛ اما او معاويه را از اين كار باز داشت:

ثم استشار معاوية في نبش قبر علي عليه السلام عبد الله بن عامر بن كريز. فقال: ما أحب أن تعلم مكان قبره، ولا أن تسأل عنه، ولا أحب أن تكون هذه العقوبة بيننا وبين قومنا. فقبل معاوية من عبد الله ما أشار به عليه، وأعرض عن رأي مروان اللعين فيما أشار به من نبش قبر علي عليه السلام الذي استحباه ومن عليه، وأطلقه من الأسر.

معاويه در باره نبش قبر علي عليه السلام با عبد الله بن عامر به مشاوره نشست. او گفت: دوست ندارم كه موضع قبر علي را بدانم و نه از آن سؤال كنم و دوست ندارم اين عقوبت بين ما و قوم ما باشد. معاويه حر ف او را پذيرفت و از رأي مروان كه نظرش بر نبش قبر حضرت بود اعراض كرد.

التميمي المغربي، القاضي أبي حنيفة النعمان بن محمد (متوفاي 363 هـ) ، شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، ج3، ص162، تحقيق: السيد محمد الحسيني الجلالي، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي التابعة لجماعة المدرسين ـ قم، الطبعة الثانية 1414هـ

علت دوم، ترس از نبش قبر توسط منافقين

علت دومي كه قبر حضرت مخفي شد، ترس از نبش قبر توسط بود. اگر قبر حضرت براي همه آشكار مي بود قطعاً اين دسته نيز از هيچگونه توهين و جسارت و انتقام دريغ نمي كردند.

ابي اسحاق ابراهيم ثقفي و مرحوم مجلسي مي نويسند:

وكان السبب في هذا الاختلاف إخفاء قبره خوفا من الخوارج والمنافقين، وكان لا يعرف ذلك إلا خاص الخاص من الشيعة.

علت اختلاف در موضع قبر امير مؤمنان مخفي بودن قبر اوست كه از ترس خوارج و منافقان اين كار را كردند و قبر مطهر حضرت را فقط شيعيان خاصش مي دانستند.

الثقفي الكوفي، ابي إسحاق إبراهيم محمد (متوفاي283)، الغارات، ج2، ص881، تحقيق: السيد جلال الدين المحدث.

المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،ج 42، ص338، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء، بيروت - لبنان، الطبعة الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م

علت سوم؛ ترس از نبش قبر توسط خوارج

خوارج كساني بودند كه ابتدا به اميرمؤمنان عليه السلام فشار آوردند كه حكميت را بپذيرد؛ اما بعد از جريان حكميت، اعتراض كردند كه چرا امام به سخنان آن ها گوش داده و حكميت را پذيرفته است؛ سپس به همين بهانه بر عليه امام علي عليه السلام خروج و عده اي از مسلمانان بي دفاع را كشتند و شكم زنان باردار را دريدند. امام عليه السلام با آن ها جنگيد و تمام كساني را كه در نهروان بودند از دم تيغ گذراند.

بازماندگان خوارج، همواره در صدد بودند كه انتقام كشته هاي خود را بگيرند و روي همين جهت بود كه ابن ملجم (از اهل خوارج) با شمشير زهر آلود در سحرگاه روز نوزدهم ماه مبارك رمضان فرق مباركش را شكافت و حضرت در اثر همين ضربت به شهادت رسيد.

عده اي علماي فريقين تصريح كرده اند كه علت مخفي كردن قبر حضرت اين بوده است كه اين گروه كه دشمني و جنگ با علي را عبادت خدا مي دانستند، بر بدن مطهرش دست نيابند:

ابن كثير از علماي برجسته اهل سنت مي گويد:

ودفن بدار الإمارة بالكوفة خوفا عليه من الخوارج أن ينبشوا عن جثته،

علي عليه السلام در دار الاماره كوفه دفن شد از ترس اينكه خوارج قبرش را نبش نكنند

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص331، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

به نقل ابن كثير، ابن كلبي نيز گفته است: علت مخفي كردن قبر، ترس از خوارج و غير آنان بوده است:

وقال ابن الكلبي شهد دفنه في الليل الحسن والحسين وابن الحنفية وعبد الله بن جعفر وغيرهم من أهل بيتهم فدفنوه في ظاهر الكوفة وعموا قبره خيفة عليه من الخوارج وغيرهم.

حسن، حسين، ابن حنفيه، عبد الله بن جعفر و ديگران از اهل بيت حضرت شاهد دفن بدن حضرت در شب بودند. پس آنها او را در پشت كوفه دفن كردند و قبرش را از ترس خوارج و غير آنان، پنهان نمودند.

ابن كثير الدمشقي، ابوالفداء إسماعيل بن عمر القرشي (متوفاي774هـ)، البداية والنهاية، ج7، ص331، ناشر: مكتبة المعارف - بيروت.

نتيجه:

بنا بر آنچه گفته شد اين نتيجه به دست مي آيد كه قبر مطهر امير مؤمنان به وصيت خودش يا به صلاح ديد فرزندانش مخفي شد و بعد از به خاك سپاري بدنش غير از فرزندان و اصحاب خاصش هيچ كسي از مضجع شريفش آگاه نبود. در تحليل و كلمات بزرگان، دليل نا پيدايي قبر او، ترس از دسترسي خاندان بني اميه، دشمنان صحابه و خوارج كه سر سخت ترين دشمنان حضرت به شمار مي رفتند؛ ذكر شده است.

زيارت مخفيانه، پيش از آشكار شدن آن

در مدتي كه قبر شريف اميرمؤمنان عليه السلام از ديد عموم مخفي بود، فرزندان آن حضرت مخفيانه به زيارت اين قبر شريف مي آمدند. نمونه آن در روايت امام باقر عليه السلام است كه مي فرمايد: وقتي من و پدرم به زيارت قبر جدم امير مؤمنان آمديم همراه ما هيچ كسي نبود:

وَأَنَا مَعَهُ وَلَيْسَ مَعَنَا ذُو رُوحٍ إِلَّا النَّاقَتَيْنِ.

در باره امام سجاد و امام باقر عليهما السلام روايات متعدد داريم كه مضجع شريف اميرمؤمنان را زيارت كرده اند. در اين جا به يك روايت اشاره مي كنيم:

سيد ابن طاوس نقل كرده است:

قَالَ ابْنُ أَبِي قُرَّةَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ أَخْبَرَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ الْكُوفِيُّ الْغَزَّالُ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبِي قَالَ أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزيد الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام قَالَ كَانَ أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليه السلام قَدِ اتَّخَذَ مَنْزِلَهُ مِنْ بَعْدِ مَقْتَلِ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السلام بَيْتاً مِنْ شَعْرٍ وَأَقَامَ بِالْبَادِيَةِ فَلَبِثَ بِهَا عِدَّةَ سِنِينَ كَرَاهِيَةً لِمُخَالَطَةِ النَّاسِ وَ مُلَاقَاتِهِمْوَكَانَ يَصِيرُ مِنَ الْبَادِيَةِ بِمَقَامِهِ بِهَا إِلَي الْعِرَاقِ زَائِراً لِأَبِيهِ وَجَدِّهِ عليه السلام- وَلَا يُشْعَرُ بِذَلِكَ مِنْ فِعْلِهِ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ فَخَرَجَ سَلَامُ اللَّهِ عَلَيْهِ- مُتَوَجِّهاً إِلَي الْعِرَاقِ لِزِيَارَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَأَنَا مَعَهُ وَلَيْسَ مَعَنَا ذُو رُوحٍ إِلَّا النَّاقَتَيْنِ فَلَمَّا انْتَهَي إِلَي النَّجَفِ مِنْ بِلَادِ الْكُوفَةِ وَصَارَإِلَي مَكَانٍ مِنْهُ فَبَكَي حَتَّي اخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ بِدُمُوعِهِ.

امام محمّد باقر عليه السلام فرمود: پدرم علي بن الحسين عليه السلام بعد از واقعه ي كربلا، خيمه اي از موي در صحرا زدند و چند سال در آنجا اقامت فرمودند و از كثرت حزن و اندوه و وفور دشمنان و معاندان به ميان مردمان نمي آمدند و از اختلاط ايشان نفرت مي نمودند و از آن صحرا به طرف عراق تشريف مي بردند به زيارت پدر و جدّ بزرگوار خود و كسي بر اين مطّلع نمي شد. پس روزي پدرم متوجّه زيارت شد و من با آن حضرت بودم و هيچ كس همراه نبود به غير از دو شتري كه سوار بوديم. چون آن حضرت به نجف كوفه رسيدند در موضعي ايستادند و آن قدر گريستند كه محاسن مباركش به آب ديده تر شد و اين زيارت نامه را خواندند:

ثُمَّ قَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَحُجَّتَهُ عَلَي عِبَادِهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَعَمِلْتَ بِكِتَابِهِ وَاتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيِّهِ صلي الله عليه وآله- حَتَّي دَعَاكَ اللَّهُ إِلَي جِوَارِهِ..... ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَي قَبْرِهِوَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ وَالِهَةٌ وَسُبُلَ الرَّاغِبِينَ إِلَيْكَ شَارِعَةٌ.

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي 693 ق )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص73، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية، الطبعة الأولي 1419 ه - 1998 م

اين روايت نشان مي دهد كه امام سجاد و امام باقر عليهما السلام قبر جدشان را به صورت مخفيانه و به تنهائي زيارت كرده اند.

حال سؤال اين است كه مضجع مطهر امير مؤمنان عليه السلام به دست چه كسي آشكار شد كه مردم از آن به بعد به صورت علني به زيارت مي آمدند؟

آشكار شدن مضجع شريف در چند مرحله

قبر مطهر حضرت به صورت علني در طي چند مرحله آشكار شد:

مرحله اول: توسط امام صادق (ع)

قبر شريف اميرمؤمنان عليه السلام همواره در ميان اهل بيت عليهم السلام مشهور بود؛ اما آن بزرگواران از آشكار كردن آن براي عموم مردم به همان دلايلي كه ذكر شد، خودداري مي كرند؛ هر چند كه در مواردي به برخي از ياران خاص خود نشان مي دادند كه نمونه آن را در روايتي از امام سجاد عليه السلام كه به ابوحمزه ثمالي نشان دادند، خوانديم؛ اما آشكار كردن اين قبر براي عموم مردم در زمان امام صادق عليه السلام اتفاق افتاد است؛ چرا كه با ضعيف شدن حكومت بني اميه و پس از به حكومت رسيدن عباسيان، ترسي كه از دشمني بني اميه و خوارج وجود داشت، از بين رفته بود و ائمه و شيعيان در اوائل دوره بني العباس آزادي بيشتري داشتند.

با توجه به اين آزادي نسبي كه براي حضرت پيش آمده بود امام صادق عليه السلام آشكارا مضجع شريف جدشان امير مؤمنان را هم زيات كردند و هم به شاگردان و ارادتمندان حضرت نشان دادند و براي بعضي از شاگردانش زيارت نامه و كيفيت زيارت را نيز تعليم مي داد. ما به مواردي از آن اشاره مي كنيم:

الف: زيارت قبر مطهر به تنهائي

سيد ابن طاوس يكي از ماجراي زيارت حضرت را از زبان يكي از اصحابش اين گونه نقل مي كند:

وَرَوَي الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ السَّرَّادُ فِي كِتَابِ الْمَشِيخَةِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَرِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنِّي لَمَّا كُنْتُ بِالْحِيرَةِ عِنْدَ أَبِي الْعَبَّاسِ كُنْتُ آتِي قَبْرَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام وَهُوَ بِنَاحِيَةِ الْحِيرَةِ إِلَي جَانِبِ غَرِيِّ النُّعْمَانِ فَأُصَلِّي عِنْدَهُ الصُّبْحَ وَأَنْصَرِفُ قَبْلَ الْفَجْر.

اسحاق بن جرير مي گويد: حضرت صادق عليه السلام فرمود: در وقتي كه من در حيره نزد ابي العبّاس سفّاح بودم، به زيارت حضرت امير المؤمنين عليه السلام مي رفتم و قبر آن حضرت پهلوي عمارت غري در جانب نجف واقع است و نماز شب را در آنجا بجا مياوردم و قبل از صبح برمي گشتم.

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي693 هـ )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي،ص100، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية الطبعة الأولي 1419 ه ـ 1998م

ب: نشان دادن قبر مطهر به صفوان

شاگردان و ارادتمندان آن حضرت نيز از محل مضجع شريف امير مؤمنان عليه السلام از امام پرسيدند و حضرت محل دقيق آن را بيان كردند و گاهاً با اصحابش به زيارت قبر مطهر مي رفتند. روايت در اين باره متعدد است، در اين جا به برخي از آنها كه مدعاي فوق را اثبات مي كند اشاره مي شود:

روايت اول:

محمد بن جعفر مشهدي، ابراهيم بن محمد ثقفي، سيد بن طاوس و ديگران اين روايت را نقل كرده اند:

صَفْوَانُ الْجَمَّالُ قَالَ: لَمَّا وَافَيْتُ مَعَ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ عليه السلام الْكُوفَةَ يُرِيدُ أَبَا جَعْفَرٍ الْمَنْصُورَ قَالَ لِي يَا صَفْوَانُ أَنِخِ الرَّاحِلَةَ فَهَذَا قَبْرُ جَدِّي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَأَنَخْتُهَا ثُمَّ نَزَلَ فَاغْتَسَلَ وَغَيَّرَ ثَوْبَهُ وَتَحَفَّي وَقَالَ لِيَ افْعَلْ مِثْلَ مَا أَفْعَلُهُ ثُمَّ أَخَذَ نَحْوَ الذَّكَوَاتِ وَقَالَ لِي قَصِّرْ خُطَاكَ وَأَلْقِ ذَقَنَكَ إِلَي الْأَرْضِ فَإِنَّهُ يُكْتَبُ لَكَ بِكُلِّ خُطْوَةٍ مِائَةُ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَيُمْحَي عَنْكَ مِائَةُ أَلْفِ سَيِّئَةٍ وَيُرْفَعُ لَكَ مِائَةُ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَيُقْضَي لَكَ مِائَةُ أَلْفِ حَاجَةٍ- وَيُكْتَبُ لَكَ ثَوَابُ كُلِّ صِدِّيقٍ وَشَهِيدٍ مَاتَ أَوْ قُتِلَ ثُمَّ مَشَي وَمَشَيْنَا مَعَهُ وَعَلَيْنَا السَّكِينَةُ وَالْوَقَارُ وَنُسَبِّحُ وَنُقَدِّسُ وَنُهَلِّلُ إِلَي أَنْ بَلَغْنَا الذَّكَوَاتِ فَوَقَفَ عليه السلام وَنَظَرَ يَمْنَةً وَيَسْرَةً وَخَطَّ بِعُكَّازَتِهِ- وَقَالَ لِي اطْلُبْهُ فَطَلَبْتُ فَإِذَا أَثَرُ الْقَبْرِ ثُمَّ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَي خَدَّيْهِ- وَقَالَ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَصِيُّ الْبَرُّ التَّقِي ...

صفوان شتربان مي گويد: به خدمت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام به كوفه آمدم در وقتي كه آن حضرت به ديدن منصور دوانيقي تشريف مي بردند در يك موضعي فرمود: شتر را بخوابان كه اين قبر جدّم حضرت امير المؤمنين عليه السلام است. من شتر را خوابانيدم. حضرت پياده شد و بعد از غسل جامه هاي خود را تغيير دادند و فرمودند: هر عملي كه من انجام مي دهم تو هم انجام بده. بعد از آن به جانب تپه هاي نجف روانه شدند و فرمودند: پاها را نزديك هم بگذار و سر را به زير انداز، همانا براي هر قدمي كه برمي داري صد هزار حسنه در نامه عملت ثبت و صد هزار سيّئه از آن محو مي كنند و صد هزار درجه در بهشت برايت بلند مي كنند و صد هزار حاجت برآورده مي شود و مي نويسند براي تو ثواب هر صدّيق و هر شهيدي كه مرده اند يا كشته شده اند. پس من به همراه ايشان در حال سكينه و وقار، و تسبيح و تقديس و تهليل و ذكر خدا به تپه ها رسيديم. حضرت ايستادند و به دست راست و چپ نظر كردند و چوبي كه در دست داشتند خطي كشيدند و فرمودند: جست و جو كن. من به كاوش پرداختم و ناگهان قبر نمايان شد. آب ديده مبارك آن حضرت بر روي مقدّسش روان شد و فرمودند: اِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ و بر صاحب آن قبر اينگونه سلام دادند:

السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَصِيُّ الْبَرُّ التَّقِيُّ...

بعد از اتمام زيارت به حضرت عرض كردم:

يَا سَيِّدِي تَأْذَنُ لِي أَنْ أُخْبِرَ أَصْحَابَنَا مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ بِهِ قَالَ نَعَمْ وَأَعْطَانِي الدَّرَاهِمَ وَأَصْلَحْتُ الْقَبْر.

عرض كردم: سرورم! آيا اجازه مي دهي تا ديگر يارانمان را در كوفه از اين امر آگاه كنم؟ فرمود: آري. و مقداري پول به من داد و من قبر را اصلاح كردم.

الثقفي الكوفي، ابي إسحاق إبراهيم محمد (متوفاي283)، الغارات، ج2، ص856، تحقيق: السيد جلال الدين المحدث.

المشهدي الحائري، أبو عبد الله محمد بن جعفر بن علي، (متوفاي 610) المزار الكبير، ص242 التحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: نشرالقيوم، المطبعة: مؤسسة النشر الاسلامي، الطبعة الأولي ـ قم 1419هـ

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي693 ق )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص122، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية الطبعة الأولي 1419 ه ـ 1998 م

الحر العاملي، محمد بن الحسن (متوفاي1104هـ)، تفصيل وسائل الشيعة إلي تحصيل مسائل الشريعة، ج14، ص393، تحقيق و نشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، الطبعة الثانية، 1414هـ.

در اين روايت به صراحت آمده كه به دستور حضرت، صفوان محل مضجع امير مؤمنان عليه السلام را علامت گذاري كردند و قطعاً اصلاح آن به اين معنا است كه صورت قبري براي مضجع شريف ساخت تا هنگامي كه شيعيان به زيارت مي آيند بدانند كه اين قبر حضرت است.

روايت دوم:

ابراهيم ثقفي نقل مي كند:

عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ حَمَلْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام فَلَمَّا انْتَهَيْتُ إِلَي النَّجَفِ قَالَ يَا صَفْوَانُ تَيَاسَرْ حَتَّي تَجُوزَ الْحِيرَةَ فَتَأْتِيَ الْقَائِمَ قَالَ فَبَلَغْتُ الْمَوْضِعَ الَّذِي وَصَفَ لِي فَنَزَلَ وَتَوَضَّأَ ثُمَّ تَقَدَّمَ هُوَ وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ فَصَلَّيَا عِنْدَ قَبْرٍ فَلَمَّا قَضَيَا صَلَاتَهُمَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيُّ مَوْضِعٍ هَذَا الْقَبْرُ قَالَ هَذَا قَبْرُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام وَهُوَ الْقَبْرُ الَّذِي تَأْتِيهِ النَّاسُ هُنَاكَ.

صفوان بن مهران جمّال مي گويد: من حضرت امام جعفر صادق عليه السلام را بر شتران خود سوار كرده به طرف نجف آوردم و چون به حيره رسيدند- و آن شهري بوده است در حوالي كوفه- فرمودند: يا صفوان! به دست چپ ميل كن تا از حيره بگذريم و به طرف قائم برو. [گويا قايم عمارتي يا علامتي بوده است در حوالي نجف.] به آن جائي رسيديم كه قبر حضرت امير را در آنجا نشان مي دادند. حضرت به زير آمدند و وضو ساختند و پيش ايستادند و با عبد اللَّه بن الحسن نماز گزاردند. چون از نماز فارغ شدند، پرسيدم فدايت شوم! اين چه موضع است؟ فرمود كه اين قبر عليّ بن ابي طالب است- صلوات اللَّه عليه- و اين قبري است كه شيعيان به زيارتش مي آيند.

الثقفي الكوفي، إبراهيم بن محمد (متوفاي283هـ)، الغارت،ج 2، ص851، تحقيق: السيد جلال الدين الحسيني الأرموي المحدث، سلسله انتشارات انجمن آثار ملي 115، الطبعة الثانية

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي693 هـ )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص85، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية الطبعة الأولي 1419 ه ـ 1998م

سيد محسن امين در باره اين روايت مي نويسد:

وينبغي أن يكون هذا في خلافة السفاح لأنه هو الذي وفد عليه عبد الله بن الحسن.

شايد اين در زمان خلافت سفاح (اولين خليفه عباسي) باشد؛ زيرا سفاح كسي است كه عبدالله بن حسن بر او وارد شد.

الأمين، السيد محسن، (متوفاي 1371)، اعيان الشيعة، ج1، ص535، تحقيق و تخريج: حسن الأمين، ناشر: دار التعارف للمطبوعات، بيروت ـ لبنان

روايت سوم:

طبق اين روايت، امام صادق عليه السلام دور قبر مطهر جدش را براي صفوان خط كشيد و حدود آن را معين كردند:

صَفْوَانُ بْنُ عَلِيٍّ الْبَزَّازُ قَالَ حَدَّثَنِي صَفْوَانُ الْجَمَّالُ أَنَّهُ قَالَ خَرَجْتُ مَعَ الصَّادِقِ عليه السلام مِنَ الْمَدِينَةِ أُرِيدُ الْكُوفَةَ فَلَمَّا جُزْنَا بَابَ الْحِيرَةِ قَالَ يَا صَفْوَانُ قُلْتُ لَبَّيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ تُخْرِجُ الْمَطَايَا إِلَي الْقَائِمِ وَجِدَّ الطَّرِيقَ إِلَي الْغَرِيِّ قَالَ صَفْوَانُ فَلَمَّا صِرْنَا إِلَي قَائِمِ الْغَرِيِّ أَخْرَجَ رِشَاءً مَعَهُ دَقِيقاً قَدْ عُمِلَ مِنَ الْكِنْبَارِ ثُمَّ تَبَعَّدَ مِنَ الْقَائِمِ مَغْرِباً خُطًي كَثِيرَةً- ثُمَّ مَدَّ ذَلِكَ الرِّشَاءَ حَتَّي انْتَهَي إِلَي آخِرِهِ فَوَقَفَ ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَي الْأَرْضِ فَأَخْرَجَ مِنْهَا كَفّاً مِنْ تُرَابٍ فَشَمَّهُ مَلِيّاً ثُمَّ أَقْبَلَ يَمْشِي حَتَّي وَقَفَ عَلَي مَوْضِعِ الْقَبْرِ الْآنَ ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ الْمُبَارَكَةِ إِلَي التُّرْبَةِ فَقَبَضَ مِنْهَا قَبْضَةً ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً حَتَّي ظَنَنْتُ أَنَّهُ فَارَقَ الدُّنْيَا- فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ: هَاهُنَا وَاللَّهِ مَشْهَدُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام ثُمَّ خَطَّ تَخْطِيطاً فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا مَنَعَ الْأَبْرَارَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ مِنْ إِظْهَارِ مَشْهَدِهِ قَالَ حَذَراً مِنْ بَنِي مَرْوَانَ وَالْخَوَارِجِ أَنْ تَحْتَالَ فِي أَذَاهُ..

صفوان جمّال مي گويد: با حضرت امام جعفر صادق عليه السلام از مدينه مشرّفه بيرون رفتم و اراده كوفه داشتيم و چون از حيره گذشتيم، فرمود: كه يا صفوان! گفتم: لبّيك يا ابن رسول اللَّه! فرمود: شتران را رو به قايم ببر [و «قايم» ميلي يا عمارتي بوده است] و به طرف غري برو، چون به قائم رسيدند آن حضرت ريسمان باريكي بيرون آوردند و سرش را در قايم بند كردند و به طرف مغرب چند گام رفتند و آن ريسمان را كشيدند تا آنجا كه ريسمان منتهي شد، ايستادند و كفي از خاك برداشتند و مدت زياد بو كردند و چند قدم آمدند تا موضعي كه اكنون موضع قبر آن حضرت است و به دست مبارك قبضه اي از خاك برداشتند و بوئيد و فريادي زدند و از هوش رفتند و من گمان كردم كه از دنيا مفارقت كرده است، چون به هوش آمد فرمودند: قسم به خدا اين محلّ قبر حضرت امير المؤمنين (ع) است. بعد از آن خطّي بر دور قبر كشيدند. من عرض كردم كه يا ابن رسول اللَّه! چه مانع شد معصومان اين اهل بيت را از اظهار قبر آن حضرت؟ فرمودند: از خوف بني مروان و خوارج- عليهم اللّعنة- اظهار نكردند و مخفي كردند.

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي693 هـ )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي،ص 119، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية، الطبعة الأولي 1419 ه ـ 1998م

المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج97 ص235، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء، بيروت ـ لبنان، الطبعة الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.

ج: تعليم زيارت نامه و كيفيت زيارت به محمد بن مسلم

در روايت ديگر امام صادق عليه السلام كيفيت زيارت جدش اميرمؤمنان را به يكي ديگر از اصحابش (محمد بن مسلم) تعليم مي دهد و اين نشانگر اين است كه اصحاب حضرت، قبر مطهر را زيارت مي كرده اند و اين مزار شريف در ميان مردم در زمان امام مشهور شد.

محمد بن مشهدي در كتاب المزار مي نويسد:

أَنَّ الصَّادِقَ عليه السلام عَلَّمَ مُحَمَّدَ بْنَ مُسْلِمٍ الثَّقَفِيَّ هَذِهِ الزِّيَارَةَ وَقَالَ إِذَا أَتَيْتَ مَشْهَدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ فَاغْتَسِلْ غُسْلَ الزِّيَارَةِ وَالْبَسْ أَنْظَفَ ثِيَابِكَ وَشَمَّ شَيْئاً مِنَ الطِّيبِ وَامْشِ- وَعَلَيْكَ السَّكِينَةُ والْوَقَارُ فَإِذَا وَصَلْتَ إِلَي بَابِ السَّلَامِ فَاسْتَقْبِلِ الْقِبْلَةَ- وَكَبِّرِ اللَّهَ تَعَالَي ثَلَاثِينَ مَرَّةً.

حضرت صادق عليه السلام اين زيارت را به محمّد بن مسلم ثقفي تعليم دادند و فرمودند: هرگاه به زيارت حضرت امير المؤمنين عليه السلام رفتي غسل كن و پاكيزه ترين جامه هاي خود را بپوش و خود را خوشبو كن و به آرام دل و آرام تن راه رو وقتي به در روضه مقدّسه رسيدي رو به قبله كن و سي مرتبه اللَّه اكبر بگو، و بگو:

السَّلَامُ عَلَي رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَي خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ..

المشهدي الحائري، أبو عبد الله محمد بن جعفر بن علي، (متوفاي 610هـ) المزار الكبير، ص205، التحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: نشرالقيوم، المطبعة: مؤسسة النشر الاسلامي الطبعة الأولي ـ قم 1419هـ

السيد بن طاوس، رضي الدين علي بن موسي بن جعفر بن طاووس(متوفاي 664هـ) الإقبال بالأعمال الحسنة، ج3، ص130، التحقيق: جواد القيومي الأصفهاني، ناشر: مكتب الإعلام الإسلامي، الطبعة الأولي 1616هـ

د: زيارت مضجع شريف توسط اصحاب امام صادق(ع)

پس از آشكار شدن قبر شريف آن حضرت توسط امام صادق عليه السلام، شيعيان و دوست دارن اميرمؤمنان عليه السلام به زيارت آن حضرت مي آمدند. ما به چند روايت اكتفا مي كنيم:

روايت اول:

كليني با سند صحيح نقل مي كند عبدالله سنان، عمر بن يزيد و حفص كناسي، قبر حضرت را زيات كرده اند:

أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ أَتَانِي عُمَرُ [عَمْرُو] بْنُ يَزِيدَ فَقَال لِي ارْكَبْ فَرَكِبْتُ مَعَهُ فَمَضَيْنَا حَتَّي أَتَيْنَا مَنْزِلَ حَفْصٍ الْكُنَاسِيِّ فَاسْتَخْرَجْتُهُ فَرَكِبَ مَعَنَا ثُمَّ مَضَيْنَا حَتَّي أَتَيْنَا الْغَرِيَّ فَانْتَهَيْنَا إِلَي قَبْرٍ فَقَالَ انْزِلُوا هَذَا قَبْرُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَقُلْنَا مِنْ أَيْنَ عَلِمْتَ فَقَالَ أَتَيْتُهُ مَعَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام حَيْثُ كَانَ بِالْحِيرَةِ غَيْرَ مَرَّةٍ وَخَبَّرَنِي أَنَّهُ قَبْرُه .

عبد اللَّه بن سنان گويد: عمر بن يزيد نزد من آمد و گفت: سوار شو برويم من سوار شدم و همراه او رفتم تا به منزل حفص كناسي رسيديم، او را هم از خانه بيرون آوردم، او هم همراه ما آمد تا به غري رسيديم و به قبري برخورديم، عمر گفت: فرود آئيد كه اين قبر امير المؤمنين است، گفتيم تو از كجا داني؟ گفت: زماني كه امام صادق عليه السلام در حيره بود، بارها در خدمتش به اينجا آمدم و به من فرمود: اين قبر آن حضرتست.

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 1، ص456، ناشر: اسلاميه ، تهران ، الطبعة الثانية،1362 هـ

روايت دوم:

سليمان بن خالد و محمد بن مسلم قبر حضرت را زيارت كردند:

حَدَّثَ أَبُو نُعَيْمٍ الْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مِيثَمِ بْنِ أَبِي نُعَيْمٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ دُكَيْنٍ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍومُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالاَ مَضَيْنَا إِلَي الْحِيرَةِ فَاسْتَأْذَنَّا وَدَخَلْنَا إِلَي أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَجَلَسْنَا إِلَيْهِ وَسَأَلْنَاهُ عَنْ قَبْرِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام فَقَالَ إِذَا خَرَجْتُمْ فَجُزْتُمُ الثُّوَيَّةَ وَالْقَائِمَ وَصِرْتُمْ مِنَ النَّجَفِ عَلَي غَلْوَةٍ أَوْ غَلْوَتَيْنِ- رَأَيْتُمْ ذَكَوَاتٍ بِيضٍ بَيْنَهَا قَبْرٌ جَرَفَهُ السَّيْلُ فَذَاكَ قَبْرُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه السلام قَالَ فَغَدَوْنَا مِنْ غَدٍ فَجُزْنَا الثُّوَيَّةَ وَالْقَائِمَ وَإِذَا ذَكَوَاتٌ بِيضٌ فَجِئْنَاهَا فَإِذَا قَبْرٌ كَمَا وَصَفَ قَدْ جَرَفَهُ السَّيْلُ فَنَزَلْنَا وَسَلَّمْنَا وَصَلَّيْنَا عِنْدَهُ ثُمَّ انْصَرَفْنَا فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ غَدَوْنَا إِلَي أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَوَصَفْنَا لَهُ فَقَالَ أَصَبْتُمْ أَصَابَ اللَّهُ بِكُمُ الرَّشَاد.

سليمان بن خالد و محمّد بن مسلم نقل كردند كه در حيره به خدمت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام رفتيم و از موضع قبر حضرت امير المؤمنين عليه السلام از ايشان سؤال كرديم. فرمودند: چون از كوفه بيرون مي رويد و از ثويه و قائم مي گذريد يك تير پرتاب يا دو تير پرتاب راه مانده به تلي كه آن را نجف مي گويند تلكهاي سفيد نوراني مي بينيد؛ در ميان آنها قبري هست كه سيلاب اندكي آن را رخنه كرده است؛ آن قبر حضرت امير المؤمنين عليه السلام است. گفتند كه ما روز ديگر صبحي از پي نشان رفتيم و چون به تلكهاي سفيد رسيديم، قبر را به نحوي كه فرموده بودند، يافتيم؛ در آنجا از چهارپايان فرود آمده و زيارت كرديم و نماز گذارديم و برگشتيم. روز ديگر به خدمت آن حضرت رفتيم و اين قضيه را نقل كرديم. فرمودند: كه درست يافته ايد؛ خدا شما را به راه راست بدارد!

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي693 هـ )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص126، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية، الطبعة الأولي 1419 ه ـ 1998م

المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج97، ص237، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء ـ بيروت، الطبعة الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.

مرحله دوم؛ توسط هارون الرشيد

چنانچه اشاره شد آزادي نسبي كه براي اهل بيت و علويان در اوائل حكومت عباسيان به اجراء گذاشته شده بود؛ در دوره هاي بعدي كم كم برداشته شد و خباثت دروني عباسيان روز به روز نسبت به خاندان رسول خدا بيشتر آشكار مي شد. كار بدانجا رسيد كه امامان معصوم را زير نظر قرار داده و زنداني كردند، علويان و فاطميان را زنده به گور مي كردند و هر روز صحنه زندگي براي شيعيان تنگ تر مي شد؛ تا جائي كه شاعر اين چنين سروده است:

يا ليت جور بني مروان قد دام لنا و ليت عدل بني العباس في النار

اي كاش جور و ستم بني مروان همچنان مستدام مي گرديد و آرزو مي كنم كه عدالت گستري بني عباس آتش مي گرفت و از ميان مي رفت.

با اين وضع، شيعيان از ترس خلفاء نمي توانستند به زيارت قبور ائمه از جمله به زيارت قبر مطهر امير مؤمنان بروند. اين سياست حكام عباسيان باعث شد كه اين مضجع شريف يك بار ديگر از دلها فراموش شود و دوباره به همان وضع نخستينش، همانند تلي از خاك در آيد.

در زمان هارون، جريان شكاري پيش آمد كه اين قبر مطهر دوباره آشكار شد و عظمت از دست رفته آن در دلهاي عاشقان زنده گرديد. و از آن به بعد ديگر هارون مانع زيارت قبر مطهر نگرديد؛ بلكه خود نيز به زيارت آن مي آمد.

جريان آشكار شدن قبر امير مؤمنان را منابع تاريخي ذكركرده اند؛ اما جالب توجه اين است كه روايت آن، از يك راوي به دو طريق نقل شده است:

مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا قَالَ حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَائِشَةَقَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ خَازِمٍ قَالَ خَرَجْنَا يَوْماً مَعَ الرَّشِيدِ مِنَ الْكُوفَةِ نَتَصَيَّدُ فَصِرْنَا إِلَي نَاحِيَةِ الْغَرِيَّيْنِ وَالثُّوَيَّةِ فَرَأَيْنَا ظِبَاءً فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهَا الصُّقُورَ وَالْكِلَابَ فَجَاوَلَتْهَا سَاعَةً ثُمَّ لَجَأَتِ الظِّبَاءُ إِلَي أَكَمَةٍ فَسَقَطَتْ عَلَيْهَا فَسَقَطَتِ الصُّقُورُ نَاحِيَةً وَرَجَعَتِ الْكِلَابُ فَعَجِبَ الرَّشِيدُ مِنْ ذَلِكَ ثُمَّ إِنَّ الظِّبَاءَ هَبَطَتْ مِنَ الْأَكَمَةِ فَهَبَطَتِ الصُّقُورُ وَالْكِلَابُ فَرَجَعَتِ الظِّبَاءُ إِلَي الْأَكَمَةِ فَتَرَاجَعَتْ عَنْهَا الْكِلَابُ وَالصُّقُورُ فَفَعَلَتْ ذَلِكَ ثَلَاثاً فَقَالَ الرَّشِيدُ ارْكُضُوا فَمَنْ لَقِيتُمُوهُ فَأْتُونِي بِهِ فَأَتَيْنَاهُ بِشَيْخٍ مِنْ بَنِي أَسَدٍ فَقَالَ لَهُ هَارُونُ أَخْبِرْنِي مَا هَذِهِ الْأَكَمَةُ قَالَ إِنْ جَعَلْتَ لِيَ الْأَمَانَ أَخْبَرْتُكَ قَالَ لَكَ عَهْدُ اللَّهِ وَمِيثَاقُهُ أَلَّا أُهَيِّجَكَ وَلَا أُوذِيَكَ فَقَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ آبَائِهِ أَنَّهُمْ كَانُوا يَقُولُونَ إِنَّ فِي هَذِهِ الْأَكَمَةِ قَبْرَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام جَعَلَهُ اللَّهُ حَرَماً لَا يَأْوِي إِلَيْهِ شَيْ ءٌ إِلَّا أَمِنَ فَنَزَلَ هَارُونُ فَدَعَا بِمَاءٍ فَتَوَضَّأَ وَصَلَّي عِنْدَ الْأَكَمَةِ وَتَمَرَّغَ عَلَيْهَا وَجَعَلَ يَبْكِي ثُمَّ انْصَرَفْنَا.

قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَائِشَةَ فَكَأَنَّ قَلْبِي لَمْ يَقْبَلْ ذَلِكَ فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ ذَلِكَ حَجَجْتُ إِلَي مَكَّةَ فَرَأَيْتُ بِهَا يَاسِراً رَحَّالَ الرَّشِيدِ وَكَانَ يَجْلِسُ مَعَنَا إِذَا طُفْنَا فَجَرَي الْحَدِيثُ إِلَي أَنْ قَالَ قَالَ لِيَ الرَّشِيدُ لَيْلَةً مِنَ اللَّيَالِي وَقَدْ قَدَّمْنَا مِنْ مَكَّةَ فَنَزَلْنَا الْكُوفَةَ يَا يَاسِرُ قُلْ لِعِيسَي بْنِ جَعْفَرٍ فَلْيَرْكَبْ فَرَكِبَا جَمِيعاً وَرَكِبْتُ مَعَهُمَا حَتَّي إِذَا صِرْنَا إِلَي الْغَرِيَّيْنِ فَأَمَّا عِيسَي فَطَرَحَ نَفْسَهُ فَنَامَ وَأَمَّا الرَّشِيدُ فَجَاءَ إِلَي أَكَمَةٍ فَصَلَّي عِنْدَهَا فَكُلَّمَا صَلَّي رَكْعَتَيْنِ دَعَا وَبَكَي وَتَمَرَّغَ عَلَي الْأَكَمَةِ ثُمَّ يَقُولُ يَا عَمِّ أَنَا وَاللَّهِ أَعْرِفُ فَضْلَكَ وَسَابِقَتَكَ وَبِكَ وَاللَّهِ جَلَسْتُ مَجْلِسِي الَّذِي أَنَا فِيهِ وَأَنْتَ أَنْتَ وَلَكِنَّ وُلْدَكَ يُؤْذُونَنِي وَيَخْرُجُونَ عَلَيَّ ثُمَّ يَقُومُ فَيُصَلِّي ثُمَّ يُعِيدُ هَذَا الْكَلَامَ وَيَدْعُو وَيَبْكِي حَتَّي إِذَا كَانَ فِي وَقْتِ السَّحَرِ قَالَ لِي يَا يَاسِرُ أَقِمْ عِيسَي فَأَقَمْتُهُ فَقَالَ لَهُ يَا عِيسَي قُمْ فَصَلِّ عِنْدَ قَبْرِ ابْنِ عَمِّكَ قَالَ لَهُ وَأَيُّ عُمُومَتِي هَذَا قَالَ هَذَا قَبْرُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَتَوَضَّأَ عِيسَي وَقَامَ يُصَلِّي فَلَمْ يَزَالا كَذَلِكَ حَتَّي طَلَعَ الْفَجْرُ فَقُلْتُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَدْرَكَكَ الصُّبْحُ فَرَكِبْنَا وَرَجَعْنَا إِلَي الْكُوفَةِ.

عبد اللَّه حازم مي گويد: روزي همراه هارون الرشيد براي شكار از كوفه خارج شديم در غريين و ثويه چند آهو را مشاهده كرديم، بازها و سگها را بطرف آنها فرستاديم كه به مدت يك ساعت آنها را دنبال كردند آخر الامر حيوانات بي چاره شده خود را به پناه پشته درآورده بازها به طرفي رفته و سگهاي شكاري به جانب ما آمدند. هارون از اين پيش آمد شگشف زده شد. اما بلا فاصله آهوان از آن به پايين آمدند دو مرتبه بازها و سگها به آنها حمله كردند اما باز آنها كه خود را بيچاره ديدند به همان پشته پناه بردند تا سه مرتبه اين عمل تكرار شد و آن روز از شكار باز ماندند.

هارون دستور داد برويد در اين نزديكي هر كسي را ملاقات كرديد به حضور آوريد تا ما را از آن قضيه مطلع گرداند.

پيرمردي از مردم بني اسد را حاضر كردند هارون پرسيد اين پشته و قضيه آن را كاملا بيان كن و ما را از پيش آمدي كه ديده ايم اطلاع بده؟ پاسخ داد: اگر مرا امان دهي حقيقت آن را براي تو شرح خواهم داد. هارون گفت: با خدا پيمان بستم كه اگر حقيقت آن را بگوئي بتو آسيبي نرسانم.

آن مرد گفت: پدرم از پدرانش نقل مي كرده كه در زير اين پشته مرقد مطهر امير المؤمنين است و آن را خداي متعال حرم امن خود قرار داده هر كس بدان جا پناهنده شود از هر آسيب و گزندي در امانست.

هارون از شنيدن اين حقيقت به خود آمد، پياده شد وضو گرفت ودر كنار آن پشته نماز گزارد. صورت بخاك ماليد و گريست و از آنجا بازگشتيم.

محمد بن عايشه مي گويد: حكايت را به گونه ي كه نقل كردم از عبد اللَّه حازم شنيدم ليكن قلب من آن را نمي پذيرفت و افسانه مي پنداشت تا سالي كه به حج بيت اللَّه مشرف شدم در آنجا با ساربان رشيد ملاقات كردم. پس از طواف در گوشه نشسته از همه جا سخن مي گفتيم تا گفتگوي ما به اينجا رسيد كه شبي از شبها كه از مكه برگشته و در كوفه نزول كرديم، هارون به من گفت: اي ياسر به عيسي بن جعفر بگو با مابيايد. آمديم تا به غريين رسيديم عيسي خوابيد ليكن هارون به طرف پشته آمده شروع كرد به نماز خواندن، هر دو ركعت نمازي را كه سلام مي داد دعا مي كرد و مي گريست و صورت بر آن پشته مي ماليد و مي گفت:

اي پسر عم سوگند به خدا! بزرگي و فضيلت ترا مي شناسم و متوجهم كه تو از همه مقدم تر به شرف اسلام مشرف شدي و من به اين مقامي كه نائل گرديده ام ببركت تست ليكن فرزندان تو مرا آزار مي كنند و بر من خروج مي نمايند آنگاه حركت كرده مشغول نماز شد و چون از نماز فارغ شد همين سخن را تكرار كرده و مي گريست و با اين حال تا وقت سحر به سر برد در آن هنگام دستور داد تا عيسي را بيدار كنم چون عيسي بيدار شد به او گفت: برخيز كنار قبر پسر عمت نماز بخوان پرسيد قبر كدام پسر عم من است؟ گفت: قبر علي بن ابي طالب عليه السلام. عيسي هم وضو گرفت و به نماز مشغول شد و پيوسته نماز مي خواندند تا سپيده صبح دميد پيش آمده گفتم: بامداد ظاهر شد آنگاه بطرف كوفه بازگشتيم.

العاملي، الشيخ جمال الدين يوسف بن حاتم، (متوفاي664) الدر النظيم، ص428، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامي.

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي693 هـ )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص142، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية، الطبعة الأولي 1419 ه ـ 1998م

الحلي، جمال الحق والدين حسن بن المطهر قدس سره( متوفي 726 هـ )، المستجاد من الإرشاد، ص30، ناشر: مكتب آية الله العظمي المرعشي النجفي، چاپخانه: الصدر ـ قم، سال چاپ1406، طبعة حجرية / اسم المجموعة: مجموعه نفيسه / بإهتمام: السيد محمود المرعشي

الأمين، السيد محسن، (متوفاي 1371)، اعيان الشيعة، ج1، ص536، تحقيق وتخريج: حسن الأمين، ناشر: دار التعارف للمطبوعات، بيروت ـ لبنان

در بعضي از نقل ها آمده كه هارون از آن مردي كه محل قبر مطهر را نشان داد پرسيد: از كجا مي دانيد كه اينجا محل دفن علي بن ابي طالب است؟ او در جواب گفت:

قال: كنت أخرج إليه مع أبي فيزوره، وأخبرني أنّه كان يجيء مع جعفر الصادق فيزوه، وإنّ جعفراً كان يجيء مع أبيه محمّد الباقر فيزوره، وأن محمّداً كان يجيء مع علي بن الحسين فيزوره، وأنّ الحسين أعلمهم أنّ هذا قبره. فتقدّم الرشيد بأن يحجّر ويبني عليه، فكان أوّل من بني عليه هو، ثمّ تزايد البناء.

من همراه پدرم به زيارت مي آمدم و پدرم مرا خبر داد كه او با امام صادق به زيارت مي آمد و امام صادق با پدرش محمد باقر و او نيز با علي بن الحسين به زيارت مي آمدند و امام حسين آنها را بر قبر پدرش آگاه ساخت. پس هارون رشيد به سنگ چيني و بناء قبر اقدام نمود، او اولين كسي بود كه بالاي قبر مطهر بناء ايجاد كرد و پس از آن بناها فراوان شد.

ابن سمعون البغدادي، أبو الحسين محمد بن أحمد بن إسماعيل بن عنبس (متوفاي387هـ)، أمالي ابن سمعون،ج 2، ص85، طبق برنامه الجامع الكبير.

الدمشقي الباعوني، شمس الدين أبي البركات محمد بن أحمد الشافعي، (متوفاي 871 ه ) جواهر المطالب في مناقب الإمام علي بن ابي طالب، ج2، ص114، تحقيق: محمد باقر المحمودي، الناشر: مجمع إحياء الثقافة الاسلاميةـ قم، الطبعةالأولي 1416 هـ

الطريحي، فخر الدين ( متوفاي1085)، مجمع البحرين، ج3، ص433، تحقيق: السيد أحمد الحسيني، ناشر: مكتب النشر الثقافة الإسلاميه، طبع الثانية 1408- 1367 ش

نظر بزرگان شيعه در آشكار شدن قبر مطهر

بزرگان شيعه نيز تصريح دارند كه اولين مرتبه، قبر حضرت توسط امام صادق عليه السلام به صورت علني آشكار شد كه از آن به بعد شيعيان به زيارت اين مضجع شريف مي رفتند. در اين جا به تصريح دوتن از بزرگان شيعه اكتفا مي كنيم:

1. شيخ مفيد:

شيخ مفيد از بزرگان علماي شيعه در اين باره مي نويسد:

فلم يزل قبره عليه السلام مخفي حتي دل عليه الصادق جعفر بن محمد عليهما السلام في الدولة العباسية، وزاره عند وروده إلي أبي جعفر [أبو جعفر المنصور عبد الله بن محمد بن علي بن العباس، ثاني خلفاء بني العباس،] - وهو بالحيرة - فعرفته الشيعة واستأنفوا إذ ذاك زيارته عليه السلام وعلي ذريته الطاهرين.

پيوسته قبر مطهر حضرت پنهان بود تا اين كه امام صادق عليه السلام در زمان دولت عباسي آن را آشكار و به مردم راهنمائي كرد و در موقع ورودش به نزد منصور دوانقي، دومين خليفه عباسي كه در حيره بود؛ آن را زيارت كرد. با اين زيارت حضرت، شيعيان محل دفن بدن حضرت را شناختند و از آن به بعد زيارت را آغاز كردند.

الشيخ المفيد، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبي عبد الله العكبري البغدادي (متوفاي413 هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله علي العباد، ج1، ص10، تحقيق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع، بيروت - لبنان، الطبعة الثانية، 1414هـ - 1993 م.

2. سيد محسن امين:

وقد دل الصادق عليه السلام جماعة من أصحابه علي قبر أمير المؤمنين عليه السلام بظهر الكوفة في المكان المعروف منهم أبو بصير وعبد الله بن طلحة ومعلي بن خنيس ويونس بن ظبيان وزارة وغيرهم وقبل ذلك جاء الإمام علي زين العابدين عليه السلام من الحجاز إلي العراق مع خادم له لزيارته فزاره ثم رجع ولكن لم يعرفه جميع الناس ثم عرفه وأظهره الرشيد العباسي بعد سنة 170 فعرفه عامة الناس.

امام صادق عليه السلام گروهي از يارانش را از قبر محل قبر امير مؤمنان عليه السلام در پشت كوفه در همان مكان معروف آگاه ساخت. از جمله اصحابش ابو بصير، عبدالله بن طلحه، معلي بن خنيس، يونس بن ظبيان، و زراره و غير آنها است. پيش از امام صادق عليه السلام، امام سجاد عليه السلام با غلامش از حجاز براي زيارت قبر جدش به عراق مي آمد و بر مي گشت؛ اما همه مردم به قبر مطهر آگاهي نيافتند. پس از امام صادق عليه السلام، هارون الرشيد پنجمين خليفه عباسي بعد از سال 170 آن قبر مطهر را آشكار كرد و پس از آن همه مردم آن را شناختند.

الأمين، السيد محسن، (متوفاي 1371)، اعيان الشيعة، ج1، ص535، تحقيق وتخريج: حسن الأمين، ناشر: دار التعارف للمطبوعات، بيروت - لبنان

نتيجه

طبق منابع و روايات، قبر مطهر حضرت علي عليه السلام طي دو مرحله آشكار شد. مرحله اول در زمان امام صادق عليه السلام و مرحله دوم در زمان هارون الرشيد عباسي است.

بايد توجه نمود كه فاصله ي بين زمان شهادت امام صادق عليه السلام تا خلافت هارون تقريباً 22 سال است. طبيعي است كه در اين فاصله زماني، اگر كسي نتواند به زيارت برود؛ آن محل به كلي فراموش خواهد شد و اگر ديوار و بنائي هم داشته باشد خراب مي شود.

آشكار شدن به اين معناست كه مردم و عاشقان حضرت طي اين دو مرحله بدون ترس و دغدغه و به صورت علني مي توانستند به زيارت بروند و گرنه خود مضجع شريف براي اهل بيت و افراد خاص از شيعيان معلوم بود اما آنها در غير از اين دو زمان نمي توانستند علني به زيارت بروند.

فصل چهارم: بناء عمارت، گنبد و ضريح

عمارت و ساخت گنبد و ضريح حرم مطهر امام علي عليه السلام مراحل متعددي را در دوران هاي مختلف طي كرده است.

پيش از اين گفتيم كه بعد از امام صادق عليه السلام براي دومين بار هارون الرشيد قبر را كشف و آن را براي همگان آشكار كرد.

طبق مدارك تاريخي، بعد از اين كه هارون به قبر مطهر آگاهي يافت علاوه براين كه زيارت را به صورت آزاد اعلام كرد؛ خودش نيز مرتب به زيارت مي رفت و دستور دارد كه بالاي مرقد مطهر حضرت گنبد بسازند و اين نخستين گنبد بر اين بارگاه شريف بوده است.

بزرگان شيعه و سني بر اين مطلب تصريح كرده اند كه ما ديدگاه چند تن از علماء را در اين باره متذكر مي شويم:

1. ابراهيم ثقفي

ثم إن هارون أمر فبني عليه قبة وأخذ الناس في زيارته والدفن لموتاهم حوله إلي أن كان زمن عضد الدولة فناخسرو بن بويه الديلمي فعمره عمارة عظيمة وأخرج علي ذلك أموالا جزيلة وعين له أوقافا. ولم تزل عمارته باقية إلي سنة ثلاث وخمسين وسبعمائة وكان قد ستر الحيطان يخشب الساج المنقوش فاحترقت تلك العمارة وجددت عمارة المشهد علي ما هي عليه الآن وقد بقي من عمارة عضد الدولة قليل وقبور آل بويه هناك ظاهرة مشهورة لم تحترق.

سپس هارون دستور داد تا بر آرمگاه حضرت گنبدي بسازند. از آن پس مردم به زيارت قبر مطهر مي آمدند و مردگانشان را در كنار آن دفن مي كردند تا اين كه زمان عضدالدولة كه از آل بويه بود، فرا رسيد. ايشان عمارت بزرگي از مال خودش بر آرامگاه حضرت بنا كرد و بر اين اين مرقد شريف اوقافي را معين كرد. عمارت او تا سال هفت صدو پنجا وسه هجري قمري باقي بود ديوار آن را با چوب ساج نقش دار پوشانده بود. اين عمارت در آتش سوخت و عمارت جديدي بر مشهد امام بنا شد كه تا الآن باقي است اما از عمارت عضد الدوله كمي از آن باقي مانده و قبرهاي آل بويه در آنجا مشهود است كه نسوخته بود.

الثقفي الكوفي، ابي إسحاق إبراهيم محمد (متوفاي283)، الغارات، ج2، ص885، تحقيق: السيد جلال الدين المحدث.

2. سيد ابن طاوس:

وفيما يذكر ابن طحال: ان الرشيد بني عليه بنيانا بآجر ابيض أصغر من هذا الضريح اليوم من كل جانب بذراع، ولما كشفنا الضريح الشريف وجدنا مبنيا عليه تربة وجصا، وأمر الرشيد أن يبني عليه قبة فبنيت من طين أحمر وطرح علي رأسها جرة خضراء وهي في الخزانة اليوم.

به گفته ابن طحال، رشيد ديواري از آجر سفيد، كوچك تر از ضريح امروزي، كه از هر جانب يك ذراع طول داشت، بر قبر آن حضرت بنا كرد. هنگامي كه ما ضريح شريف آن حضرت را پيدا كرديم آن را ساخته شده از خاك و گچ يافتيم. رشيد دستور داده بود قبه اي بر آرامگاه آن حضرت بسازند، آن قبه از گل سرخ ساخته شده و بر سر آن نشاني سبز بود كه هم اكنون در خزانه موجود است.

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي693 هـ )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص145، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية الطبعة الأولي 1419 ه ـ 1998م

3. جمال الدين احمد حسيني

ايشان بعد از نقل ماجراي زيارت و نماز عيسي بن جعفر، همان عبارت ابراهيم ثقفي كوفي را ذكر كرده است:

... ثم إن هارون أمر فبني عليه قبة وأخذ الناس في زيارته والدفن لموتاهم حوله،.... لم تحترق.

الحسيني، جمال الدين أحمد بن علي المعروف بابن عنبة (متوفاي 828 هـ)، عمدة الطالب في أنساب آل أبي طالب،ص 63، تحقيق و تصحيح: محمد حسن آل الطالقاني، ناشر: منشورات المطبعة الحيدريةـ النجف الأشرف، طبعة الثانية 1380- 1961

4. حسن ديلمي مي نويسد:

وأمر أن يبني فيه [قبّة] بأربعة أبواب، فبني وبقي إلي أيّام السلطان عضد الدولة رحمه الله، فجاء وأقام في ذلك الطرف قريباً من سنة هو وعساكره، فبعث فاُتي بالصنّاع والأساتذة من الأطراف، وخرّب تلك العمارة وصرف أموالا كثيراً جزيلة، وعمّر عمارة جليلة حسنة، وهي العمارة التي كانت قبل عمارة اليوم.

هارون دستور داد كه قبه ي را با چهار درب بر آن بسازند واين بناء ساخته شد و تا زمان سلطان عضد الدوله از آل بويه باقي بود؛ اما او وقتي به نجف آمد قريب يك سال همراه سربازانش در آنجا ماند به دستور او معماران و استادان را از آوردند و اين عمارت را خراب نموده و عمارت خوب ديگري را بنا كردند و در اين راه اموال زيادي را صرف كرد و اين عمارت قبل از عمارت امروزي است.

الدّيلمي، الحسن بن أبي الحسن محمد (من أعلام القرن الثّامن)، إرشاد القلوب المنجي من عمل به من أليم العقاب، ج51، ص13، تحقيق: السيد هاشم الميلاني، سلسلة الكتب المؤلفة في أهل البيت عليهم السلام (142)، إعداد: مركز الأبحاث العقائدية

5. علامه مجلسي

ايشان نيز بعد از نقل روايت در باره صيد و كشف قبر، همان عبارت فوق را بيان كرده است.

المجلسي، محمد باقر (متوفاي 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار،ج 97 ص252، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء، بيروت ـ لبنان، الطبعة الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م

6. سيد محسن امين

تعمير القبر الشريف: العمارة الأولي، أول من عمره هارون الرشيد بعد سنة 170 وما في بعض الكتب من أن ذلك كان سنة 155 اشتباه لأن الرشيد استخلف سنة 170 ومات سنة 193 وإظهاره القبر وتعميره إنما كان في خلافته.

اولين عمارت حرم مطهر بعد از سال 170 هجري توسط هارون انجام شد و اين كه در بعضي كتابها گفته شده در سال 155 بوده؛ اشتباه است؛ زيرا رشيد در سال 170 به خلافت رسيد و در سال 193 از دنيا رفت آشكار كردن قبر و تعمير آن در زمان خلافتش بود.

الأمين، السيد محسن، (متوفاي 1371)، اعيان الشيعة، ج1، ص536، تحقيق وتخريج: حسن الأمين، ناشر: دار التعارف للمطبوعات، بيروت ـ لبنان

نتيجه:

با توجه به روايات و اظهار نظر علماء، روشن شد كه اولين گنبد را هارون الرشيد از خلفاي عباسي بعد از سال 170 بر روي مضجع شريف امير مؤمنان عليه السلام بنا كرد.

عمارت دوم قبر توسط محمد بن زيد حسني

دومين عمارت كه بر قبر مطهر حضرت امير مؤمنان عليه السلام صورت گرفت توسط محمد بن زيد الحسني ملقب به داعي صغير است كه منصب فرمانروائي طبرستان را بر عهده داشت. اين جريان را نيز منابع متعدد نقل كرده است.

1. سيد محسن امين:

صاحب كتاب اعيان الشيعه در ضمن اين كه اين شخصيت را از جهت نسبي و جايگاه او در ميان مردم معرفي كرده؛ به عمارت قبر مطهر نيز كه توسط او انجام شده اشاره مي كند:

العمارة الثانية، عمارة محمد بن الحسني الملقب بالداعي الصغير صاحب بلاد الديلم وطبرستان فإنه أمر بعمارته وعمارة الحائر بكربلاء والبناء عليهما بعد سنة 279 وبني علي المشهد العلوي حصنا فيه سبعون طاقا، وهو محمد بن بن محمد بن إسماعيل بن الحسن بن زيد بن الحسن بن علي بن أبي طالب الملقب بالداعي الصغير ملك الطبرستان بعد أخيه الحسن بن زيد.

دومين عمارت، عمارت محمد بن حسني ملقب به داعي صغير، صاحب بلاد ديلم و طبرستان، است. وي به عمارت قبر امير المؤمنين و نيز عمارت حائر در كربلا، پس از سال 279 هـ فرمان داد. همچنين او بر قبر علي عليه السلام دژي ساخت كه هفتاد طاق داشت. نام كامل اين مرد محمد بن محمد بن اسماعيل بن حسن بن زيد بن حسن بن علي بن ابيطالب ملقب به داعي صغير بود كه پس از برادرش حسن بن زيد، به فرمانروايي طبرستان رسيد.

الأمين، السيد محسن، (متوفاي 1371)، اعيان الشيعة، ج،1 ص537، تحقيق وتخريج: حسن الأمين، ناشر: دار التعارف للمطبوعات، بيروت - لبنان

3. سيد تحسين آل شبيب موسوي:

محقق كتاب «فرحة الغري» در مقدمه اين كتاب مي نويسد:

العمارة الثانية؛ عمارة محمد بن الحسني الملقب (بالداعي الصغير) صاحب بلاد الديلم وطبرستان. فإنه أمر بعمارته وعمارة الحائر الحسيني والبنأ عليهما بعد سنة 279 ه وبني علي المشهد العلوي حصنا فيه سبعون طاقا، وقد أخبر الإمام الصادق عليه السلام بهذا البنأ قبل وقوعه حيث قال: لا تذهب الليالي والأيام حتي يبعث الله رجلا ممتحنا في نفسه في القتل يبني عليه حصنا فيه سبعون طاقا.

عمارت دوم، عمارت محمد حسني مقلب به داعي صغير است كه او فرمانرواي ديلم و طبرستان بود. او بعد از سال 279 به عمارت حائر امام حسين و عمارت مضجع شريف امام علي عليه السلام دستور داد و بر مشهد علوي ديواري كه 70 طاق داشت بنا كرد و امام صادق عليه السلام از بناي اين ساختمان قبلاً خبر داده بود و فرمود: شب و روز نمي گذرد مگر اين كه خداوند مردي كه قلبش را به جهاد آزموده بر مي انگيزد، او بر مشهد علوي ديواري را كه داراي 70 طاق باشد بنا خواهد كرد.

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي693 هـ )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص17، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية الطبعة الأولي 1419 ه ـ 1998م

روايتي را كه آل شبيب به آن استناد كرده، در بسياري از منابع روايي نقل شده است و راوي حديث، حبيب بن الحسين در پايان مي گويد:

سمعت هذا الحديث قبل أن يبني علي الموضع شئ، ثم إن محمد بن وجه فبني عليه، فلم تمض الأيام حتي امتحن محمد في نفسه بالقتل.

اين روايت را قبل از اينكه چيزي بر اين جايگاه بنا شود؛ شنيدم. پس از آن محمد بن زيد به آن جا توجه كرد و بر آن موضع بنا ساخت. زماني نگذشت تا اين كه محمد امتحان خودش را با كشته شدن پس داد.

الطبري الشيعي، الشيخ أبو جعفر محمد بن جرير بن رستم الطبري الصغير،(متوفاي قرن 4هـ) دلائل الإمامة، ص459، تحقيق: قسم الدراسات الإسلامية - مؤسسة البعثة - قم، ناشر: مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة، الطبعة الأولي 1413 ه . ق

البحراني، السيد هاشم بن سليمان البحراني (متوفاي1107هـ) مدينة معاجز الأئمة الاثني عشر ودلائل الحجج علي البشر، ج6، ص158، تحقيق: الشيخ عزة الله المولائي الهمداني، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية ـ قم، الطبعة الأولي 1413 ه

بعضي از نقل ها حكايت از اين دارد كه اين بنا توسط برادر محمد بن زيد، حسن بن زيد معروف به داعي كبير كه در سال 250 به فرمانروايي طبرستان رسيد و در سال 270 وفات يافت؛ صورت گرفته است:

طبق بعضي نقل ها، اولين عمارت توسط محمد بن زيد بنا شده نه هارون!

تا اينجا ثابت شد كه اولين عمارت توسط هارون و دومين عمارت توسط محمد بن زيد انجام شد؛ به ويژه اين كه عبارت سيد ابن طاوس:

وطرح علي رأسها جرة خضراء وهي في الخزانة اليوم.

نشان سبز كه بر بالاي گنبد آن حضرت نصب شده بود در خزانه موجود است.

اين قول را تقويت مي كند؛ اما طبق بعضي از نقل ها، اولين عمارت، از محمد بن زيد داعي است نه عمارت هارون.

روايات معارض اين است:

1. روايت ابن جوزي در المنتظم:

أنبأنا شيخنا أبو بكر بن عبد الباقي، قال: سمعت أبا الغنائم ابن النرسي يقول: ما بالكوفة أحد من أهل السنة والحديث إلا أبيا، وكان يقول: توفي بالكوفة ثلثمائة وثلاثة عشر. رجلاً من الصحابة لا يتبين قبرأحد منهم إلأَ قبر علي عليه السلام، وقال: جاء جعفر بن محمد، ومحمد بن علي بن الحسين فزارا الموضع من قبر أمير المؤمنين علي ولم يكن إذ ذاك القبر، وما كان إلأَ الأرض حتي جاء محمد بن الداعي وأظهر القبر.

استاد ما ابو بكر بن عبد الباقي به ما گفت از ابو الغنائم ابن نرسي شنيدم كه مي گفت: سيصد و سيزده تن از صحابه در كوفه مرده اند كه جز قبر علي، قبر كس ديگري از آنان معلوم نيست. و جعفر بن محمد و محمد بن علي بن حسين به كوفه آمده محل قبر امير المؤمنين را زيارت كردند و در آن هنگام اثري از خود قبر نبود و تنها زمين خالي به چشم مي خورد تا آنكه محمد بن داعي آمد و قبر را آشكار كرد.

الجوزي، عبد الرحمن بن علي بن محمد بن الجوزي أبو الفرج (الوفاة: 597) المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج17 ص151، دار النشر: دار صادر- بيروت -الطبعة: الأولي، 1358

2. روايت طبري:

وحدثني أبو عبد الله الحسين بن عبد الله الحرمي، قال: حدثنا أبو محمد هارون بن موسي التلعكبري، قال: حدثنا أبو علي محمد بن همام، قال: حدثنا حبيب بن الحسين، قال: حدثنا أبو هاشم عبيد بن خارجة، عن علي بن عثمان، عن فرات بن الأحنف، قال: كنت مع أبي عبد الله عليه السلام ونحن نريد زيارة أمير المؤمنين صلوات الله عليه، فلما صرنا إلي الثوية نزل فصلي ركعتين، فقلت: يا سيدي، ما هذه الصلاة؟ قال: هذا موضع منبر القائم.... ثم مضي ومضيت معه حتي انتهي إلي موضع، فنزل وصلي ركعتين، وقال: ها هنا قبر أمير المؤمنين صلوات الله عليه، أما إنه لا تذهب الأيام حتي يبعث الله رجلا ممتحنا في نفسه بالقتل، يبني عليه حصنا فيه سبعون طاقا. قال حبيب بن الحسين: سمعت هذا الحديث قبل أن يبني علي الموضع شئ، ثم إن محمد بن وجه فبني عليه، فلم تمض الأيام حتي امتحن محمد في نفسه بالقتل.

از حبيب بن حسين از عبيد بن خارجه از علي بن عثمان از فرات بن احنف از امام صادق عليه السلام در حديث زيارت امير المؤمنين عليه السلام نقل شده است كه گفت:...... اينجا قبر امير المؤمنين است. بدانيد كه روزگاري نمي گذرد تا آنكه خداوند مردي كه قلبش را به جهاد آزموده است، بر مي انگيزد و او بر اين قبر بنايي مي سازد. حبيب بن حسين گويد: پيش از اينكه بر اين قبر بنايي ساخته شود، اين حديث را شنيدم. سپس محمد بن زيد به اينجا توجه كرد و بنايي بر آن ساخت

الطبري الشيعي، الشيخ أبو جعفر محمد بن جرير بن رستم الطبري الصغير،(متوفاي قرن 4هـ) دلائل الإمامة، ص459، تحقيق: قسم الدراسات الإسلامية - مؤسسة البعثة - قم، ناشر: مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة، الطبعة الأولي 1413 ه . ق

البحراني، السيد هاشم بن سليمان البحراني (متوفاي1107هـ) مدينة معاجز الأئمة الاثني عشر ودلائل الحجج علي البشر، ج6، ص158، تحقيق: الشيخ عزة الله المولائي الهمداني، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامية ـ قم، الطبعة الأولي 1413 ه

پاسخ سيد محسن امين:

ويمكن أن يكون بناء الرشيد قد انهدم ودرس لا سيما أنه كان من طين أحمر وأما بناؤه القبر بالآجر الأبيض فالظاهر أنه كان تحت الأرض ولم يكن ظاهرا منه إلا قدر أربع أصابع أو نحو ذلك فطمر بالرمال علي طول المدة.

ممكن است بنايي كه رشيد آن را ساخته بود ويران شده باشد. علي الخصوص آنكه جنس اين بنا از گل سرخ بوده است. و اما اينكه گفته اند بنايي از آجر سفيد روي اين قبر ساخته اند، ظاهرا اين بنا مربوط به زير زمين بوده كه جز چهار انگشت يا مانند آن از خاك بيرون نبوده كه آن هم با گذشت زمان از ميان رفته است.

الأمين، السيد محسن، (متوفاي 1371)، اعيان الشيعة، ج1، ص537، تحقيق وتخريج: حسن الأمين، ناشر: دار التعارف للمطبوعات- بيروت - لبنان

بنا براين ممكن است بناء هارون ازبين رفته و محمد بن زيد بناء ديگري بر آن ساخته است.و اين هردو هيچگونه منافات ندارند.

سومين عمارت توسط عضد الدولة (369هـ)

بناء سوم بر قبر مطهر حضرت علي عليه السلام از عضدالدوله فنا خسرو ابن حسن از آل بويه است. عمارت او از بهترين عمارتي بود كه تا آن روز بر قبر مطهر انجام شده بود؛ زيرا ايشان از بهترين معماران آن روز در اين ساخت بهره گرفت و ديوارهاي آن را با چوب ساج پوشانيد و براي سرو سامان دادن به حرم مطهر اوقاف را بنيان نهاد.

اين جريان را افراد ذيل نقل كرده اند:

1. سيد محسن امين

صاحب اعيان الشيعه در اين باره مي نويسد:

العمارة الثالثة عمارة السلطان عضد الدولة فناخسرو بن بويه الديلمي في أيام الطائع فإنه عمر المشهدين العلوي والحسيني وبلغ الغاية في تعظيمهما والأوقاف عليهما وعمر مشهد أمير المؤمنين عليه السلام عمارة عظيمة وأنفق عليه أموالا جليلة وستر حيطانه بخشب الساج المنقوش ووقف له الأوقاف وبني عليه قبة بيضاء،

وفيها يقول ابن الحجاج الشاعر المشهور:

يا صاحب القبة البيضاء علي النجف من زار قبرك واستشفي لديك شفي

وملك عضد الدولة العراق سنة 367 وتوفي 372 والظاهر أن العمارة كانت سنة 369 فما يوجد في بعض المؤلفات أن عمارته كانت سنة 338 وما في بعضها أنها كانت سنة 376 اشتباه لأن التاريخ الأول متقدم علي ولايته العراق والثاني متأخر عن وفاته.

سومين كسي كه قبر امير المؤمنين را ساخت فنا خسرو بن بويه ديلمي بود كه در ايام الطايع به چنين اقدامي دست زد. وي مقبره علي عليه السلام و نيز مقبره حسين عليه السلام را عمارت كرد و در بزرگداشت اين دو قبر و اختصاص اوقاف به آنها، تلاش بسياري كرد. وي بر قبر امير المؤمنين بنايي بزرگ ساخت و اموالي گرانبها بدان بخشيد و ديوارهاي آن عمارت را با چوبهاي منقوش ساج پوشانيد و گنبدي سفيد بر آن ساخت. ابن حجاج شاعر مشهور درباره آن گنبد مي گويد:

اي صاحب گنبد سفيد بر نجف هر كس قبر تو را زيارت كند و شفا بطلبد نزد تو شفاست.

عضد الدوله در سال 367 هـ بر عراق دست يافت و در سال 372 هـ از دنيا رفت و ظاهرا تاريخ ساختن اين عمارت به سال 369 هـ مربوط مي شود. و آنچه در برخي از كتابها ديده مي شود كه سال ساختن اين عمارت را 338 يا 376 ذكر كرده اند، اشتباه است؛ زيرا تاريخ اول، پيش از دست يافتن عضد الدوله بر عراق و تاريخ دوم به پس از مرگ او، مربوط مي شود.

الأمين، السيد محسن، (متوفاي 1371)، اعيان الشيعة، ج1، ص537، تحقيق وتخريج: حسن الأمين، ناشر: دار التعارف للمطبوعات- بيروت - لبنان

4. حسن ديلمي

صاحب ارشاد القلوب مي گويد:

وأمر أن يبني فيه [قبّة] بأربعة أبواب، فبني وبقي إلي أيّام السلطان عضد الدولة رحمه الله، فجاء وأقام في ذلك الطرف قريباً من سنة هو وعساكره، فبعث فاُتي بالصنّاع والأساتذة من الأطراف، وخرّب تلك العمارة وصرف أموالا كثيراً جزيلة، وعمّر عمارة جليلة حسنة، وهي العمارة التي كانت قبل عمارة اليوم.

هارون دستور داد بر قبر علي گنبدي با چهار در بسازند، اين ساختمان تا زمان سلطان عضد الدوله بر جاي بود. چون عضد الدوله آمد، در همين مكان خود و لشكرش نزديك يك سال اقامت كردند. او دستور داد صنعت كاران و استادان فن را از اطراف و اكناف آوردند و اين عمارت را خراب كرد و اموال بسيار و گرانبهايي خرج كرد تا آنكه مقبره را به صورتي نيكو و زيبا ساخت و اين عمارتي است كه تا پيش از عمارت امروزي، باقي بود.

الدّيلمي، الحسن بن أبي الحسن محمد (من أعلام القرن الثّامن)، إرشاد القلوب المنجي من عمل به من أليم العقاب، ج51 /ص 13، تحقيق: السيد هاشم الميلاني، سلسلة الكتب المؤلفة في أهل البيت عليهم السلام (142)، إعداد: مركز الأبحاث العقائدية

در منابع اهل سنت نيز آمده است كه عضدالدوله قبر مطهر را ساخت:

3. ابن سمعون بغدادي:

وعضد الدولة هو الذي أظهر قبر علي بن أبي طالب رضي الله تعالي عنه وعمر المشهد هناك وأوصي أن يدفن فيه،

عضد الدوله همان كسي است كه قبر علي ابن ابي طالب عليه السلام را ظاهر كرد و بارگاه او را آباد كرد و وصيت كرد كه خودش نيز در آنجا دفن شود.

ابن سمعون البغدادي، أبو الحسين محمد بن أحمد بن إسماعيل بن عنبس (متوفاي387هـ)، أمالي ابن سمعون،ج 2، ص85 طبق برنامه الجامع الكبير

4. شمس الدين ذهبي:

ودفن بمشهد علي رضي الله عنه بالكوفة. وهو الذي أظهر قبر علي بالكوفة وادعي أنه قبره. وكان شيعياً، فبني علي المشهد.

عضد الدوله در كوفه در بارگاه علي كه خداوند از او راضي باد، دفن شده است. او كسي است كه قبر علي را در كوفه ظاهر كرد و ادعا نمود كه اين مكان قبر اوست و او شيعه بود پس بر مشهد علي ساختمان ساخت.

الذهبي الشافعي، شمس الدين ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاي 748 هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج26، ص523، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمري، ناشر: دار الكتاب العربي- لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولي، 1407هـ - 1987م

5. صلاح الدين صفدي:

وهو الذي أظهر قبر علي بن أبي طالب كرم الله وجهه بالكوفة وبني عليه المشهد وعزم عليه أموالا عظيمة.

عضد الدوله كسي است كه قبر علي بن ابي طالب (كرم الله وجهه) را در كوفه ظاهر كرد و بر آن بارگاه ساخت و اموال بسياري را در آن مصرف نمود.

الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي764هـ)، الوافي بالوفيات، ج24،، ص67، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفي، ناشر: دار إحياء التراث - بيروت - 1420هـ- 2000م

6. عكري حنبلي:

وهو الذي أظهر قبر الإمام علي كرم الله وجهه بالكوفة وبني عليه المشهد الذي هناك وعمر النواحي وحفر الأنهار وأصلح طريق مكة وهو الذي بني علي مدينة النبي صلي الله عليه وسلم سورا وبني المارستان العضدي ببغداد وأنفق عليه أموالا لا تحصي وكان أديبا مشاركا في فنون من العلم حازما لبيبا.

عضد الدوله قبر علي را در كوفه ظاهر ساخت و بر او بارگاهي بنا كرد و اطراف آن را تعمير نمود و چشمه هاي آب را حفر كرد و راه مكه را اصلاح نمود. او در مدينة النببي ديواري بنا كرد و بيمارستان عضدي را در بغداد ساخت و براي ساخت او اموال غير قابل شمارش را انفاق كرد. او شخص اديبي بود كه بهره از علوم و فنون مختلف داشت، او مرد دور انديش عاقل بود.

العكري الحنبلي، عبد الحي بن أحمد بن محمد (متوفاي 1089هـ)، شذرات الذهب في أخبار من ذهب،ج 3، ص78، تحقيق: عبد القادر الأرنؤوط، محمود الأرناؤوط، ناشر: دار بن كثير- دمشق، الطبعة الأولي، 1406هـ.

نتيجه:

طبق تصريح بزرگان شيعه و اهل سنت سومين ساختمان توسط عضد الدوله كه حاكم شيعي بود در سال 369هـ بر قبر مطهر حضرت امير مؤمنان عليه السلام بنا شد.

چهارمين عمارت توسط گروهي نا مشخص (760 )

عمارت چهارم پس از آتش سوزي عمارت عضدالدولة، بر روي قبر مطهر حضرت در سال 760 انجام شد؛ اما ساخت اين عمارت به صورت گروهي بوده است روي اين جهت نمي توان به يك نفر يا چند نفر مشخص نسبت داد.

سيد ابن طاوس و صاحب اعيان الشيعه در اين باره مي نويسند:

العمارة الرابعة التي حصلت بعد عمارة عضد الدولة التي احترقت كما مر فجددت سنة 760 ولا يعلم مجددها وربما تكون من جماعة لا من شخص واحد ولذلك لم يذكر مجددها والعادة قاضية بأنها لو كانت من شخص واحد لذكر اسمه خصوصا إذا كان معروفا وخصوصا ممن شاهدها كابن العتايقي كما مر. وفي أثناء هذه المدة حدثت فيه اصلاحات وعمارات من البويهيين والحمدانيين وبعض العباسيين وبني جنكيز والإيلخانيين وغيرهم.

اين عمارت پس از بنايي بوده كه عضد الدوله آن را ساخته و سپس چنان كه گفته شد، دستخوش حريق شده است. پس از اين آتش سوزي، قبر آن حضرت در سال 760 هـ تجديد بنا شد اما از نام مجدد اين بنا خبري نيست. شايد اقدام به تجديد بناي قبر شريف، از سوي يك شخص صورت نپذيرفته؛ بلكه از جانب گروهي بوده است و از اين رو نام مجدد آن بر ما پوشيده مانده است. در حالي كه اگر مجدد بنا يك فرد مي بود، عادتاً مي بايست نام او مشخص و معلوم باشد. به ويژه اگر آن كس، شخص شناخته شده و معروفي باشد و نيز بايد كساني كه شاهد تجديد بنا بوده اند، همچون ابن عتايقي، از نام او سخني به ميان آوردند. در خلال اين مدت اصلاحات و عمارات بسياري از سوي خاندان بويه و حمدانيان و برخي از عباسيان و فرزندان چنگيز و ايلخانيان و ديگران صورت پذيرفته است.

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي693 هـ )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي،ص 19، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية الطبعة الأولي 1419 ه ـ 1998م

الأمين، السيد محسن، (متوفاي 1371)، اعيان الشيعة، ج1، ص538، تحقيق وتخريج: حسن الأمين، ناشر: دار التعارف للمطبوعات - بيروت - لبنان

عمارت پنجم، توسط شاه صفي صفوي

پنجمين عمارت كه بر قبر مطهر امير مؤمنان عليه السلام انجام شده است توسط شاه صفي صفوي است.

البته در اين جا دو قول نقل شده است:

قول اين است كه اين عمارت پنجم از شاه صفي نوه شاه عباس اول است.

سيد بن طاوس در اين باره مي نويسد:

العمارة الخامسة: بعد أن تعاقبت الدهور ومرت عشرات من السنين علي العمارة المتقدمة، تضعضعت القبة، وكانت ساحة الصحن ضيقة، فأمر الشاه صفي حفيد الشاه عباس الأول بهدم بعض جوانب القبر الشريف وتوسيعه، وتوسيع ساحة الحرم العلوي المطهر، في سنة 1047 ه ، واشتغلوا بها إلي أن توفي الشاه صفي سنة 1052 ه ، فأتمها ابنه الشاه عباس الثاني.

عمارت پنجم: بعد از پي هم آمدن روزگار و گذشت ده ها سال بر عمارت گذشته، قبه حرم مطهر رو به خرابي نهاد و مساحت صحن شريف گنجايش اجتماع مردم را نداشت. شاه صفي نوه شاه عباس اول دستور داد تا اطراف قبر و نيز خود حرم مطهر علوي در سال 1047 توسعه يابد براي اين منظور بعضي از جوانب قبر خراب شد. كار اين توسعه ادامه داشت تا اين كه صفي شاه در سال 1052 از دنيا رفت و كار توسعه و عمران حرم را پسرش شاه عباس دوم به اتمام رسانيد.

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي693 هـ )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص21، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية الطبعة الأولي 1419 ه ـ 1998م

قول دوم اين است كه اين عمارت توسط شاه عباس صفوي (اول) انجام شد.

وقيل إن العمارة للشاه عباس الصفوي وان المباشر والمهندس لها الشيخ البهائي، فجعل القبة خضراء بعد ما كانت بيضاء.

گفته شده كه اين عمارت از شاه عباس صفوي است و مهندس و مشاور اين بنا را شيخ بهايي مي دانند. وي گنبد سفيد را به گنبد سبز رنگ تغيير داد.

الحسني، السيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي693 هـ )، فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي، ص20، تحقيق: السيد تحسين آل شبيب الموسوي، الناشر: مركز الغدير للدراسات الاسلامية الطبعة الأولي 1419 ه ـ 1998م

صاحب اعيان الشيعه به صراحت مي گويد: مشهور ميان اهل نجف اين است كه اين عمارت از شاه عباس اول است:

العمارة الخامسة الموجودة اليوم والمشهور بين أهل النجف انها للشاه عباس الصفوي الأول وان المباشر والمهندس لها الشيخ البهائي فجعل القبة خضراء بعد ما كانت بيضاء.

پنجمين عمارت همان است كه امروزه به چشم مي خورد. در ميان اهل نجف مشهور است كه بناي اين عمارت را به شاه عباس اول نسبت مي دهند و مهندس و مشاور اين بنا را شيخ بهايي مي دانند. وي گنبد سفيد را به گنبد سبز رنگ تغيير داد.

الأمين، السيد محسن، (متوفاي 1371)، اعيان الشيعة،ج 1، ص538، تحقيق وتخريج: حسن الأمين، ناشر: دار التعارف للمطبوعات - بيروت - لبنان

قول صحيح كدام است آيا اين عمارت مال شاه عباس اول است يا شاه عباس دوم؟

صاحب اعيان الشيعه در جمع بين اين دو قول مي گويد:

اين عمارت بيشتر از 20 سال طول كشيد شايد اصل عمارت از شاه عباس اول بوده و شاه صفوي نواقص آن را برطرف كرده و بر صحن مطهر توسعه داده است:

ويحصل الجمع بذلك علي إن امتداد العمارة أكثر من عشرين سنة والآمر بها ملك عظيم بعيد عن الاعتبار علي أن المحكي عن المنتظم الناصري في حوادث سنة 1042 «إن الشاه صفي حينما زار المشهد الشريف رأي بعض النقصان في بناء المرقد فامر وزيره ميرزا تقي المازندراني باصلاح تلك الأماكن المشرفة فجاء بالمعمارين والمهندسين إلي النجف ومكث فيها ثلاث سنين مشغولا بهذا العمل» ولعله الصواب هذا مع ما يظهر من بعض القيود ان الشاه صفي وسع الصحن الشريف وزاد عليه والله أعلم.

از جمع اقوال گذشته مي توان چنين نتيجه گرفت كه كار ساختن اين عمارت بيش از بيست سال طول كشيده و كسي كه فرمان به ساختن اين بنا داده پادشاهي بزرگ بوده است. علاوه بر اين در كتاب المنتظم الناصري در ذيل حوادث سال 1042 هـ آمده است: «شاه صفي وقتي قبر امير المؤمنين عليه السلام را زيارت كرد، نقايصي در ساختمان آن ديد. از اين رو به وزير خود، ميرزاتقي مازندراني، فرمان داد تا به اصلاح اين اماكن مشرفه همت گمارد. ميرزاتقي نيز معماران و مهندساني به نجف برد و آنها در آنجا سه سال به كار و بررسي پيرامون ساختمان قبر علي عليه السلام مشغول بودند.» و چه بسا كه اين قول صحيح باشد. علاوه بر آنكه از برخي عبارات بر مي آيد كه شاه صفي صحن شريف را گسترش داده و بر آن افزوده است. (و الله اعلم).

خلاصه تعميرات حرم مطهر پس از عمارت پنجم:

با گذشت زمان و روي آوردن عاشقان آنحضرت پيوسته اين حرم مطهر در حال تغيير و تحول بوده است و هر ازگاهي تعميراتي جهت تكميل ساختمان حرم شريف صورت گرفته است.

صاحب اعيان الشيعه خلاصه آن را اينگونه گزارش كرده است:

ثم جدد عمارة الصفوية السلطان نادر الأفشاري وزاد عليها وزخرف القبة الشريفة ومنارتي المشهد وايوانه بالذهب الأبريز بعد فتحه الهند كما هي عليه اليوم ويقال ان علي كل لبنه تومانا نادريا من الذهب واهدي إلي المشهد الشريف من الجواهر والتحف شيئا كثيرا وذلك في سنة 1156 أو 54 وكتب اسمه داخل طاق الباب الشرقي هكذا المتوكل علي الملك القادر السلطان نادر وتحته تاريخ لم يبق بذاكرتي وأظنه التاريخ السابق وعمر فيه الشاه احمد ناصر الدين القاجاري بعد ذلك وتنافست الملوك والأمراء في عمارته والإهداء إليه واهدي إليه السلطان عبد العزيز العثماني شمعدانين عظيمين من الفضة المؤزرة بالذهب علي أبدع شكل وكذلك إلي مشهد الحسين ع ومثلهما إلي مشهدي الكاظمية وسامراء ومشهد الشيخ عبد القادر الجيلاني في بغداد.

عمارتي كه پادشاهان صفوي آن را ساختند به دست نادرشاه افشاري تجديد بنا شد و نادر شاه افشاري مقدار جواهرات گنبد و مناره ها و ايوان مرقد آن حضرت را پس از بازگشت از فتح هند، با طلاي ناب افزود و آراست. چنان كه اين جواهرات امروزه نيز در آنجا موجود است. گفته مي شود بر هر آجري، يك تومان نادري از طلا كار گذاشته شده است. جواهرات و هداياي بسياري نيز در سال 1156 هـ يا 1154 هـ از سوي نادرشاه به اين مرقد اهدا شد. نادر نام خود را در درون طاق در شرقي بدين ترتيب نگاشت (المتوكل علي الملك القادر السلطان نادر) و زير آن، تاريخي نوشته شده است كه اينك آن را به ياد ندارم و گمان مي كنم تاريخ سابق باشد.

پس از نادرشاه، ناصرالدين شاه قاجار نيز آبادانيهايي در قبر علي عليه السلام بوجود آورد و پس از آن هر يك از پادشاهان و فرمانروايان در عمارت قبر آن حضرت و اهداي اشياي گرانبها به آن مكان، اقداماتي به انجام رساندند. سلطان عبد العزيز عثماني دو شمعدان بزرگ نقره اي كه طلا كوبي شده بود، در زيباترين شكل، به مرقد علي عليه السلام و مرقد امام حسين عليه السلام و به مرقد اماماني كه در كاظمين به خاك سپرده شده اند و نيز به مرقد شيخ عبد القادر گيلاني، اهدا كرد.

الأمين، السيد محسن، (متوفاي 1371)، اعيان الشيعة،ج 1، ص538، تحقيق وتخريج: حسن الأمين، ناشر: دار التعارف للمطبوعات، بيروت - لبنان

نتيجه گيري

در فصل نخست واژه هاي «نجف، غري و مشهد» مورد بررسي قرار گرفت كه در تعبير روايات و كتاب هاي لغت، اين واژه ها بر محلي كه بدن امير مؤمنان عليه السلام دفن شده است اطلاق شده است. از ديدگاه روايات، مكان مضجع شريف آن حضرت از جايگاه بس والايي برخوردار است؛ زيرا در اين مكان بدن انبياء بزرگ الهي همانند آدم و نوح نيز مدفون است. غري قطعه اي از كوهي است كه موسي عليه السّلام در آنجا با خدا تكلّم نمود و عيسي در آن تقديس گرديد و ابراهيم در آن به منصب خليلي منصوب شد و رسول خدا صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم در آن حبيب خدا خوانده شد و همين كوه بود كه حق تعالي آن را مسكن انبياء قرار داد.

فصل دوم، بررسي ديدگاه ها را در مورد محل دفن بدن امير مؤمنان عليه السلام بر عهده داشت.

گفته شد عقيده شيعيان اين است كه طبق روايات صحيحي كه خود رسول خدا و امير مؤمنان و امامان بعد ايشان به ويژه امام صادق عليهم السلام بيان كرده اند؛ بدن حضرت در همين مكان فعلي كه به آن «نجف» مي گويند دفن شده است.

اما در ميان اهل سنت، در محل دفن حضرت اختلاف اقوال است و نظر بيشترين علمايشان موافق نظر شيعيان است كه بر خي نظرات در اين فصل منعكس شده است.

نكته مهمي در اين فصل اين شبهه بود كه برخي علماي اهل سنت نقل كرده اند: نجف فعلي محل دفن بدن مغيرة بن شعبه است نه محل دفن بدن امير مؤمنان.

اين شبهه از چند نظر بي اساس و باطل است:

اولاً: دست كم هشت تن از علماي اهل سنت گفته اند: بدن امير مؤمنان در «غري» كه نجف فعلي است دفن شده است.

ثانياً: عده ي از علمايشان تصريح كرده اند: قبر مغيرة بن شعبه در محلي به نام «ثويه» در قبرستان ثقيف است.

ثالثاً: خود ناقلان اين كلام، در صحت آن ترديد دارند.

در فصل سوم، زمان آشكار شدن قبر مطهر امير مؤمنان مورد بررسي قرار داده شد كه بيشترين مطالب را در خود جاي داده است.

با توجه به روايات، مضجع شريف حضرت در طي دو مرحله آشكار شد.

مرحله نخست آن توسط امام صادق عليه السلام است كه ايشان در زمان خلافت ابي العباس سفاح نخستين خليفه عباسي به زيات مرقد مطهر مي رفت و در زمان خلافت منصور نيز قبل از رفتن به نزد او، در مسير راه ابتداء قبر جدش را زيارت مي كرد و در ضمن به اصحاب وهمراهانش آن را نشان داد و كيفيت زيارت و زيارت نامه ايشان را تعليم فرمودند. از جمله به صفوان جمال قبر مطهر را نشان داد و براي اصلاح و ساخت آن مبلغي را هم به او داد. در همين زمان بود كه زيارت قبر مطهر علني شد و اصحاب و عاشقان حضرت به زيارت مي آمدند و عقيده شيعيان نيز همين است.

مرحله دوم توسط هارون الرشيد اين قبر مطهر آشكار شد؛ زيرا عباسيان در ابتداي حكومت به علويان و خاندان رسول خدا خيلي سخت گير نبودند اما بعد از استحكام پايه هاي قدرت، كم كم صحنه را براي آنها محصور كرده و سخت گيري بدتر از بني اميه را بر آنها اعمال مي كردند در اثر اين وضعيت بود كه ديگر شيعيان نتوانستند به زيارت قبر حضرت بروند به ويژه اين كه از زمان شهادت امام صادق عليه السلام تا خلافت هارون در حدود 22 سال فاصله زماني است و طبيعتاً در اثر اين فاصله وقتي كسي به زيارت نرود قبر فرسوده مي شود و با توجه به اين كه قبر مطهر در معرض سيلاب قرار داشته از بين مي رود.

اما در زمان هارون در جريان شكاري كه پيش آمد قبر مطهر در اثر معجزه و كرامت دوباره از اين غربت در آمد و يك بار ديگر محل رفت و آمد عاشقان ولايت شد.

در اين فصل بازهم نكته مهم، علل مخفي ماندن قبر مطهر حضرت است كه به سه علت مهم به وصيت خود حضرت يا به صلاح ديد فرزندانش، قبر آن حضرت مخفي ماند.

فصل چهارم در مورد بناء عمارت، گنبد و ضريح حرم مطهر است.

بنا به نقل روايات و تاريخ نخستين عمارت به صورت گنبد در زمان هارون بود. او در سال 170 دستور داد كه قبه ي را با چهار درب بر آن بسازند واين بناء ساخته شد و تا زمان سلطان عضد الدوله از آل بويه باقي بود. به نقل سيد ابن طاوس، رشيد ديواري از آجر سفيد، كوچك تر از ضريح امروزي، كه از هر جانب يك ذراع طول داشت، بر قبر آن حضرت بنا كرد.

عمارت دوم (دژي با هفتاد طاق) توسط محمد زيد مشهور به داعي صغير، پس از سال 279 هـ بر قبر حضرت انجام شد.

طبق تصريح بزرگان شيعه و اهل سنت سومين ساختمان توسط عضد الدوله كه حاكم شيعي بود در سال 369هـ بر قبر مطهر حضرت امير مؤمنان عليه السلام بنا شد.

عمارت چهارم پس از آتش سوزي عمارت عضدالدولة، بر روي قبر مطهر حضرت در سال 760 به صورت گروهي انجام شد.

و پنجمين عمارت بر قبر مطهر امير مؤمنان عليه السلام، از شاه صفي صفوي است. بعد از آن نيز پيوسته حرم مطهر مورد تعمير و باز سازي قرار داشته است.

ذكر اين نكته خالي از فائده نخواهد بود كه ممكن است در طول اين عمارت ها ساخت صندوق و يا وسائل ديگري براي آرامگاه مطهر حضرت صورت گرفته باشد كه ما از ذكر آنها خود داري كرديم و عمارت هاي عمده اي را كه صورت گرفته بود مورد بررسي قرار داديم.

اين نوشتار را با شعري از دلدادگان كوي ولايت، به پايان مي بريم:

سوده همداني، بانوي فداكار و دلباخته علي، در مقابل معاويه، بر علي عليه السلام، درود فرستاد و در رثاي او چنين سرود:

صلي الاله علي روح تضمنها قبر فأصبح فيه العدل مدفونا

قد حالف الحق لا يبغي به بدلا فصار بالحق والايمان مقرونا

درود خداوند بر رواني باد كه پيكر او را خاك قبر دربر گرفت و عدل و داد نيز با او مدفون گشت. او با حق پيمان بسته بود كه به جاي آن هيچ عوضي را نپذيرد و به جاي آن بدلي را نگزيند، ووجود او با حق و ايمان مقرون و عجين گشته بود.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)



Share
1 | مجيد م علي | United Arab Emirates - Dubai | ١٩:٠٦ - ٠٩ شهریور ١٣٨٩ |
با سلام در سوگ شهيد محراب حضرت علي عليه السلام : أيا سحري به رنگ خون ديدي تو ===۩۩=========۩۩=== محراب و تو منبري چنين ديدي تو خون بر در و ديوار و جماعت سر و رو===۩۩======۩۩=== فرقي که به سجده لاله گون ديدي تو آن زاده کعبه و امين حرمين===۩۩======۩۩=== افتاده ميان خاک و خون ديدي تو آن‌کس که ستيز خيبر و بدر و احد===۩۩======۩۩=== چون شير بغريد چنين ديدي تو آيا تو درون ظلمت شام سياه ===۩۩======۩۩=== نان‌آور کودک يتيم ديدي تو آيا دل پرز خون و گريان چشمي ===۩۩======۩۩=== از جور زمانه و زمان ديدي تو او زخم تن و زبان که در طول زمان===۩۩======۩۩=== با جان به خريد و دم نزد ديدي تو آيا ز ميان مردم کوفه و شام=====۩۩======۩۩====== مظلوم‌تر از علي کسي ديدي تو شعر از جناب محمد مهدي نجفي يا علي
2 | مجتبي رجبي | Japan - Osaka | ٠٣:٠٣ - ١٦ شهریور ١٣٨٩ |
با تمام وجود از تلاش‌هاي شما عزيزان تشکر مي‌کنم. حقيقت اين است که سايت شما برترين سايتي است که در زمينه ولايت فعاليت مي‌کند. بنده از اين سايت فراوان بهرمند شده و خالصانه دست همگي شما را مي‌بوسم. اگر مي‌شد براي تکميل اين مبحث، درباره قبر منتسب به حضرت علي عليه السلام در مزار شريف هم توضيحي مي‌داديد.

پاسخ:

با سلام

دوست گرامي

در گذر تاريخ ، افراد بسياري (مخصوصا) از اهل بيت بوده‌اند كه نام آنها علي بن ابي طالب بوده است ! يعني نام پدر ابوطالب بوده و فرزند نيز علي نامگذاري مي‌شد ! و يكي از اين سادات در مزار شريف دفن است !(شريف يعني سيد) كه به گفته علما ، مزاز يكي از سادات گرام به نام علي بن ابي طالب است كه همين سبب اشتباه شده است !

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

3 | ذوالفقار | Iran - Bushehr | ٠٧:٢٧ - ١٦ شهریور ١٣٨٩ |
مي‌گويند در كوفه مردي بود كه به قساوت قلب بسيار معروف بوده، طوري كه حتي اگر بچه‌هايش را جلوي او سر مي‌بريدند، آهي نمي‌كشيد. عمري طولاني داشته، در اواخر عمر، گروهي به نزدش مي‌روند و از او سؤال مي‌كنند: آيا تا به حال دلت براي كسي سوخته، او مي‌گويد خير، الا در يك مورد، گفتند: در چه موردي؟ مي‌گويد: زماني كه براي بيعت گرفتن با علي بن ابي طالب ع به زور وارد خانه‌اش شده بودند، من هم آنجا بودم. ديدم علي ع را با وضعيت بدي از خانه بيرون آوردند و به طرف مسجد براي بيعت مي‌بردند و من مي‌ديدم كه هي نگاه به راست مي‌كرد و هي به چپ كه ياري، ياوري ببيند. اما هيچ‌كس نبود. من در آن موقع دلم سوخت و بعد از آن هيچ‌‌گاه در هيچ موردي دلم نسوخت. اللهم العن جبت و الطاغوت.
4 | حامد | Iran - Tabriz | ٢٢:٠٣ - ٣٠ شهریور ١٣٨٩ |
باسلام
در آستانه مشرف شدن خدمت مولايم اين متن بسيار برايم لذت بخش بود.
دست شما درد نکنه.
التماس دعا
ياعلي
5 | محمد اميدواري ابرقويي | | ١٦:٤٧ - ٣١ شهریور ١٣٨٩ |
مظلوميت امير المومنين عليه السلام تا اندازه‌اي بود كه تا زمان امام صادق عليه السلام قبر حضرت مخفي بود و تا آن‌زمان هيچ‌كس سراغ آن را نگرفت.
6 | صادق راستگو | | ٠٤:٥٠ - ١٨ آبان ١٣٨٩ |
با سلام و تحيت در پاسخ به جناب ذوالفقار عرض کنم نا آنجا در اين 57 سال عمرم بياد دارم هميشه و همه جا بزرگان دين و مورخين ؛ محل سکونت اميرالمومنين علي بن ابيطالب ع و همسر س و فرزندانش ع را بهنگام گرفتن بيعت ( در سال اول شهادت رسول مکرم ص ) و آتش زدن درب خانه اش را مدينه ذکر کرده اند ! ! ! پس چگونه ميفرمائيد : در کوفه مردي بود که به قساوت قلب . . . ؟
7 | ذوالفقار | | ١١:٣٧ - ١٩ آبان ١٣٨٩ |
سلام عليكم ورحمة الله.كسي نگفته اين اتفاق دركوفه روي داده است.گوينده ماجرا دركوفه سكونت داشته است.يعني بعد ازآن ماجرا درسالهاي بعد به كوفه مي رود.اين كه واضح وآشكاراست.خيلي ها درمدينه بودندولي بعدبه كوفه رفتنداگركسي در مشهدساكن باشدوشاهدماجرايي باشدكه درمشهداتفاق افتاده وسال هاي بعد به تهران مهاجرت كندومدت ها بعدشما پيش اوبرويد و او آن ماجرا را براي شما تعريف كند،آنوقت شما اگرخواستيداين ماجرا را مكتوب كنيد مي گوييد،درمشهد مردي بودكه اين ماجرا را به شما گفته يا مي گوييد،مردي بود درتهران.يعني اينقدر ما نمي دانيم كودتاي شوم سقيفه وبيعت اجباري درمدينةالنبي بوده.انسان ها مهاجرت مي كنند.اين كه تعجبي ندارد.خيلي ها مدتي دريك جايي هستند ولي مهاجرت مي كنند ودر جاي ديگرساكن مي شود وهرحادثه اي كه از محل اوليه زندگي خود نقل كند،هركس بشنود وبخواهدنقل كندمي گويدمردي بود در جايي كه فعلاًهست،نه درجاي قبلي چون گوينده ماجرا در محل كنوني است.خوب حالا اگر آن مرد تا آخرعمر درمدينه مانده باشدوبه كوفه نرفته وساكن نشده.اشتباه در اسم شهررخ داده .اصل خود ماجراست كه اتفاق افتاده حالا گوينده ماجرا چه در كوفه اين ماجرا را تعريف كرده باشد چه در مدينه.مطمئن باش اگرنقل كننده ماجرادرچين بودمي گفتندمردي بود در چين.وبا عقل هم منافات نداشت.خوب به چين مهاجرت كرده،حالا هرماجرايي را ازمدينه نقل كند،مي گويندمردي بود درچين كه چنين وچنان گفت.
8 | حميد مفيد | | ٢٤:٥٣ - ٣١ مرداد ١٣٩٠ |
خداوند جزاي خيرتان دهد
9 | احمد غلامي | United Kingdom - Morley | ١٠:٤٦ - ٢٠ شهریور ١٣٩٠ |
سلام با تشکر از مطلب خوبي که درج کرديد بايد عرض کنم که ظاهرا در مورد ابن طقطقي اشتباهي صورت گرفته او نه تنها از اهل سنت نيست بلکه جزو شيعيان و سادات و نقيب علويان عراق هست و اين منصب يعني نقابت در خانواده او موروثي بوده. از طرف ديگر نمي شود به يقيين در مورد شيعه يا سني بودن يعقوبي نظر قاطع داد. آنچنان که از دل منابع بر مي آيد ظاهرا در ميان محققان و پژوهندگان و مورخان، يعقوبي بيشتر به يک فرد شيعي معروف است.
10 | نواي بي نوايي | Iran - Tehran | ١٣:٤٦ - ٠٨ شهریور ١٣٩١ |
بهشت برين نصيبتان
11 | مصطفي | | ٢٤:٢٩ - ٠٥ مهر ١٣٩١ |
با سلام خدمت شما عزيزان من خيلي از مطالب شما رو خوندم و استفاده کافي کردم انشالله با اميرالمونين(ع)محشور بشويد فقط يک تا سوال دارم: 1-در بحث غدير طبق حديث غدير آيا در زماني که خود پيامبر اسلام(ص) در اين عالم بودند و حيات داشتند، بازهم ولايت حضرت امير(ع)برقرار بوده است يا نه؟آخر طبق متن حديث اين گونه براشت ميشود.البته احاديث ديگر در اين مورد را هم ديده ام که گفته است: وليکم بعدي، ولي خوب با خود حديث غذير چگونه برداشت ميکنيم؟ يعني نظر شيعه اينست که در زمان وجود پيامبر هم حضرت امير(ع) مقام ولايت را داشته؟ اگر آري، چگونه ممکن است در يک زمان دو مولي و ولي امر براي مردم تصور شود؟ ممنون

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اولاً: حضرت در ابتدا خطبه اي خوانده اند و در آن گفته اند من به زودي از ميان شما مي روم سپس گفته اند «من كنت مولاه» يعني هر كس من مولاي او بودم «فعلي مولاه» پس علي مولاي اوست يعني پس از من. اين معني از سياق و با استفاده از قرائن فهميده مي شود.
ثانياً: ما از اين قسمت حديث غدير، «اولي به نفس بودن» را كه يكي از شئون امامت است برداشت مي كنيم نه خود امامت را!. امامت از بيعت گرفتن از مردم استفاده مي شود.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
12 | abbasali | Iran - Tehran | ١٦:٣٣ - ٠٦ مهر ١٣٩١ |
سلـــــام ضمن تشكر و قدر داني از زحمات شما كه در اين سايت كشيده ايد من تازه امروز به صفحه وارد شدم هنوز كامل هم اين مقاله رو نخوندم تا اونجايي كه خوندم خيلي عالي بود انشالله خداوند ازمون راضي باشه .براي ظهور آقا امام زمان عج هم دعا كنيد اللهم عجل لوليك الفرج . صلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوات . اللهم صل علي محمد و آل محمـــد و عجل فرجهم
13 | فدايي گل زهرا | | ٢٠:٥٨ - ١٢ مهر ١٣٩١ |
سلام و خسته نباشيد يا امير المومنين امان از غربت مهدي (عج)..... وقتي ميان نفس و هوس جنگ مي شود / شيطان دوباره دست به نيرنگ مي شود / نقشه کشيده است، مرا دشمنت کند / با لشگر گناه هماهنگ مي شود /دارد حناي توبه و شرمي که داشتم / پيشت عزيز فاطمه بي رنگ مي شود / با هر گناه فاصله مي گيرم از شما / کم کم وجب وجب، دو سه فرسنگ مي شود / اشکم چه شد؟! به جان تو باور نداشتم / روزي دلم ز فرط حسد سنگ مي شود / آقا ببخش، بس که سرم گرم زندگيست / کمتر دلم براي شما تنگ مي شود.. يا غريب فاطمه http://yaranemammahdi.blogfa.com
14 | مصطفي | | ٠١:٤٩ - ١٣ مهر ١٣٩١ |
با سلام و تشکر از جوابتان آيا روايت مقبول الفريقين درباره ائمه بعد از پيامبر(ص) بصورتي که ذکر نام آنها شود مانند روايت جابر وجود دارد؟يعني آيا در منابع اهل سنت روايتي معتبر و صحيح در اين مورد هست؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
به تفصيل در اين مورد در آدرس ذيل بررسي شده است:
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
(1)
15 | محمدزمانی | Iran - Shiraz | ٢٣:٢٨ - ٢١ ارديبهشت ١٣٩٤ |
سلام برشما , در مورد صحت و اعتبار تاریخ یعقوبی به توضیحات و راهنمایی شما نیاز دارم , آیا احمد بن ابی یعقوب شیعه بوده است ؟؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص کتاب تاريخ يعقوبي بايد بگوييم اين کتاب يکي از مهمترين کتب تاريخي است که مورد توجه شيعه و اهل سنت مي باشد یعقوبى از ارادتمندان اهل بيت بوده است و گرایش او به تشیع در آثارش آشکار است. وي در زمانى که هیچ کدام از مورخین در ذکر تاریخ خاندان حضرت على (ع) در عصر خفقان امویان و عباسیان که پیروان آن حضرت را «رافضى» مى نامیدند، سخنى بر زبان نمى آوردند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
16 | محمدزمانی | | ١١:١١ - ٢٢ ارديبهشت ١٣٩٤ |
بینهایت ممنون و متشکر- لطفا بفرمایید طبری در کدام یک ازکتابهایش شیعیان را رافضی خبیث خطاب کرده ؟؟ مختصری هم از اعتبار کتاب ینابیع الموده توضیح دهید خواهشا

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
لفظ«رافضي خبيث» در کتاب البدايه و النهايه ابن کثير و در کتب فراوان اهل سنت نقل شده است که نظر قبلي در اين خصوص اصلاح شد
اما در خصوص کتاب ينابيع الموده بايد بگوييم منابع قندوزی در کتاب ینابیع المودة، بیش از 30 کتاب معتبر از نویسندگان نزد اهل سنت می باشد. از همین روست که ادوارد فندیک درباره ی این کتاب می نویسد:
اقتباسات بسیاری در آن از تالیفات قدیمی وجود دارد، لذا پر فایده بوده و در شهرهای عجم مورد توجه است.
ه ينابيع المودة وهي شمائل النبي - صلى الله عليه وسلم - وآل البيت فيها اقتباسات كثيرة من المصنفات القديمة ولذا لها فائدة كبرى وهي مرغوبة في بلاد العجم .
اكتفاء القنوع بما هو مطبوع، إدوارد فنديك، ص 491
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
17 | سیدمجید | Iran - Mashhad | ٠٩:١٠ - ٠٢ خرداد ١٣٩٤ |
چشم دشمنان كور
شيخ ابوتراب نهاوندي نقل کرده: خدمت شيخ طه عرب که مرجع تقليد بود آمدند و گفتند: يک جواني از دنيا رفته، بيائيد به جنازه اش نماز بخوانيد، آقا به راه افتاد که برجنازه او نماز بخواند، بعضي ها گفتند: اين جوان گنهکار است و همه از معصيتهاي او خبر دارند، آنقدر سعايت کردند که آقا از خواندن نماز بر جنازه جوان معصيت پيشه پشيمان شد و شخص ديگري نماز خواند و دفنش کردند.
صبح فردا که شاگردان براي درس آمدند، فرمود: جوان را کجا دفن کردند، گفتند در فلان قبرستان، فرمود: برويم من مي خواهم به قبرش نماز بخوانم، گفتند شما به خودش نماز نخوانديد حالا به قبرش مي خواهيد بخوانيد، گفت ديشب خوابش را ديدم چه جائي و چه مقامي داشت گفتم به من گفته بودند که تو آدم بدي هستي چطور اينجا را به تو داده اند؟
گفت: وقت مرگ رختخوابم يک پارچه آتش شد، آب غسلم آتش بود، عذابم مي کردند. دو ملک مرا مي کشاندند و مي بردند به جائي که عذاب کنند، در راه که مي بردند سه نفر سوار مي رفتند يکي گفت: اينها را مي شناسي؟ گفتم: نه، گفت آنکه پيشاپيش همه مي رود آقا اميرالمؤمنين (ع) است آن دو نفر يکي آقا امام حسين (ع) و يکي حضرت ابوالفضل (ع) است من فرياد زدم يا علي يا اميرالمؤمنين جواب نداد، گفتم آقا نمي گويم از من شفاعت کن ولي يک سؤال از شما دارم، حضرت ايستاد عرض کردم آقا اينجا که مرا مي برند عذاب کنند، همه ناصبي و از دشمنان شما هستند، اگر يک ناصبي به من بگويد تو اينهمه يا علي يا علي گفتي از علي چه استفاده ديدي من چه بگويم شما يک جواب به ما بدهيد من به دشمنان شما بگويم.
حضرت علي اميرالمؤمنين (ع) فرمود: راست مي گويد او را برگردانيد، برگرداندند و اين مقام را به من دادند و از گناهم گذشتند.
منبع نرم افزار تحت وب «دُرّ نجف»
http://dorenajaf.valiasr-aj.com/
18 | زهرا | Russia - St Petersburg | ٠١:٣٥ - ١٦ خرداد ١٣٩٤ |
سلام ، سوالی داشتم وآن اینکه : پیامبرخداکه این همه سفارش واهتمام درباره وصیت نامه داشته اند که فرموده :سزاواراست که مسلمان نخوابد مگراینکه وصیت نامه اش زیرسرش باش ولی خودوصیت نامه نداشت ؟ دوم اینکه چرا روزغدیراز لفظ مولی که مشترک است استفاده کرده وچرا صریح نفرمود : این علی وصی من بعدا زمرگ من است و این خلیفه من است واین جانشین من است ، که ما گرفتاری این همه رنج وتفرقه نمی شدیم و..

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
در خصوص سوال اول به اين آدرس رجوع کنيد
اما درباره سوال دومتان بايد بگوييم:
اولا: شايعترين معني مولا در بين اهل لغت، سرپرستي است .تفتازاني بعد از اينکه معاني مختلفي را براي مولي ذکر مي کند، گويد: وبالجملة استعمال المولى بمعنى المتولي والمالك للأمر والأولى بالتصرف شائع في كلام العرب منقول عن كثير من أئمة اللغة
شرح المقاصد في علم الكلام ، اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني الوفاة: 791هـ ، دار النشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى ج 2 ص 290
ثانيا: اگر هم بگوييم مولي داراي معاني مختلفي است ولي با توجه صدر حديث غدير که پيامبر (ص) براي سرپرستي خود به «آيه النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم» استدلال کردند لذا با اين روش سرپرستي حضرت علي عليه السلام را نيز ثابت کردند. خود علماي اهل سنت اين آيه را به اولي به تصرف و سرپرستي تفسير کرده اند
نسفي گويد:
النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم ( أى أحق بهم فى كل شيء من أمور الدين والدنيا وحكمه أنفذ عليهم من حكمها فعليهم ان يبذلوها دونه ويجعلوها فداءه أو هو أولى بهم
تفسير النسفي ج 3 ص 297
قاري نيز گويد:
النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم [ الأحزاب 8 ] أي أولى في كل شيء من أمور الدين والدنيا
مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح ، اسم المؤلف: علي بن سلطان محمد القاري الوفاة: 1014هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - لبنان/ بيروت - 1422هـ - 2001م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : جمال عيتاني ج 6 ص 297
با اين همه قرينه مگر مي شود گفت مولي در حديث غدير به معني دوستي است ؟!!! آيا اين نوع برداشت و توجيهي که برخي دارند روش علمي است!!!
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5147
ثالثا: خود علماي اهل سنت از روايت «من کنت مولاه» سرپرستي را فهميدند همچنانکه سبط ابن الجوزي (654هـ) گويد: وهذا نص صريح في إثبات إمامته وقبول طاعته.
جهت اطلاع بيشتر در اين خصوص به اين آدرس رجوع کنيد
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=4954
رابعا: طبق روايات صحيح السندى كه در كتاب‌هاى اهل سنت وجود دارد، خليفه دوم از كسانى است كه خود را به امير المؤمنين عليه السلام رساند و پس از بيعت با آن حضرت، منصب جديدش را تبريك گفت. غزالي، دانشمند شهير قرن ششم در باره تبريك و تهنيت خليفه دوم و پيمانى كه در آن روز بست و فقط چند روز بعد آن را فراموش كرد، مى‌نويسد:
جهت اطلاع بيشتر به اين آدرس رجوع کنيد
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=4952
اگر مولي به معني دوست باشد ديگر تهنيت جايي ندارد چون اگر قبول کنيم به معني دوستي باشد در اين صورت اين به اين معني است که صحابه تا حال بينشان محبت و دوستي نبوده است و اين توهين به صحابه و حضرت علي است که تا حال بينشان محبتي نبوده آن هم در آخر عمر
با اين همه قرينه ديگر جا ندارد که کسي بگويد چون مولي مشترک لفظي است پس مولي به معني دوستي نيز در اينجا بکار مي رود
خامسا: در صحيح بخاري امده است که عمر گفت من ولي پيامبر و ابوبکر هستم
وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله عليه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَكْرٍ
النيسابوري ، مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري (متوفاي261هـ) ، صحيح مسلم ، ج 3 ، ص 1378 ، ح 1757 ، كِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّيَرِ، بَاب حُكْمِ الْفَيْءِ ، تحقيق : محمد فؤاد عبد الباقي ، ناشر : دار إحياء التراث العربي - بيروت
آيا اهل سنت قبول مي کنند که اين ولي در اينجا به معني دوستي است؟ يعني عمر بگويد من دوست رسول خدا هستم؟!
سادسا: شما مي گوييد چرا پيامبر نگفت علي وصي و خليفه بعد ازمن است مگر اينها را پيامبر در غدير و جاهاي مختلف در زمانهاي مختلف نگفت آيا همه قبول کرده و اختلاف نشد؟!!
طبق روايات شيعه در غدير اين الفاظ وصيي و خلفتي نيز گفته شد
و عن النبي صلى الله عليه و آله و سلم‏ في حديث أنه قال يوم الغدير: إن جبرئيل هبط إلي مرارا ثلاثا يأمرني عن ربي أن أقوم في هذا المشهد، و أعلم كل أبيض و أحمر و أسود أن علي بن أبي طالب أخي و وصيي‏ و خليفتي‏، و الإمام من بعدي الذي محله مني محل هارون من موسى إلا أنه لا نبي‏
شيخ حر عاملى، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ؛ ج‏3 ؛ ص162
و روى السيد المرتضى في رسالة المحكم و المتشابه نقلا من تفسير القرآن لمحمد بن إبراهيم النعماني عن أحمد بن محمد بن سعيد بن عقدة عن أحمد بن يوسف الجعفي عن إسماعيل بن مهران عن الحسن بن علي بن أبي حمزة عن أبيه عن إسماعيل بن جابر عن الصادق جعفر بن محمد عن أبيه عن آبائه عن أمير المؤمنين عليه السلام في حديث طويل قال: أوصاني رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فقال: يا علي إن وجدت فئة تقاتلهم فاطلب حقك، و إلا فالزم بيتك فإني قد أخذت لك العهد يوم غدير خم بأنك وصيي‏ و خليفتي‏ و أولى الناس بالناس من بعدي، فمثلك كمثل بيت الله الحرام يأتونك الناس و لا تأتيهم‏ .حر عاملى، إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ؛ ج‏3 ؛ ص116
در آخر بايد بگويم خداوند پيامبران خود را به عنوان رسول در بين مردم فرستاد آيا هيچ اختلافي نشد؟!! اين همه در قرآن در خصوص نماز تاکيد شده است آيا همه نماز مي خوانند؟!!
بنابراين صرف گفتن چيزي را حل نمي کند بايد طرف مقابل نيز قابليت اين را داشته باشد تا آن را قبول کند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
19 | مسیح موسوی | | ٠١:٢٨ - ١٧ تير ١٣٩٤ |
سلام
ممنون از اطلاعات جامعی که در اختیار خوانندگان قرار داده اید.
مساله:
در مورد عمارت پنجم عباراتی را مستقیما به سيد عبد الكريم بن طاووس، ( متوفاي693 هـ ) نسبت داده اید که از نظر تاریخی محال است! چرا که شاه عباس اول صفوی (چه رسد به شاه صفی و دیگران) حدود 300 سال بعد از وفات ابن طاووس مذکور تازه متولد شده است .
با تشکر

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
تشکر از تذکر شما اما لازم است بیان شود که عبارت فوق متن محقق کتاب سيد تحسين آل شبيب موسوي نقل کرده است نه صاحب کتاب لذا گاهی اوقات نیز خود محقق عبارت سید امین را نقل کرده و گوید: ويقول السيد محسن الأمين :العمارة الرابعة.. ( التي حصلت بعد عمارة عضد الدولة التي
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
20 | حق علی | Iran - Babol | ١٢:٢٢ - ٢٠ تير ١٣٩٤ |
سلام علیکم
می خواستم سوال کنم در زمانی که به خانه حضرت زهرا هجوم اوردند و زمانی که خلافت حضرت امیر را غصب کردند مالک اشتر کجا بود؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
مالک در آن زمان در مدنيه نبودند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
21 | حق علی | Iran - Babol | ١٤:٥٢ - ٢٠ تير ١٣٩٤ |
سلام با توجه به سوالم در بالا اینکه گفتد در مدینه نبودند لطفا با سند جواب دهید و بگویید ایشان کی اسلام اوردن و کجا بودند؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
مالک اشتر در زمان پيامبر صلي الله عليه و آله مسلمان شد و مشهور اين است که چون به ديدار پيامبر صلي الله عليه و آله توفيق نيافت لذا او را جزو تابعين به شمار آورده‏ اند. در تاريخ مدينه درباره تابعي بودن ايشان چنين نقل شده است: أحمد بن صالح حدثني أبي قال مالك الأشتر النخعي كوفي تابعي ثقة . تاريخ مدينة دمشق ج 56 ص 377
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
22 | میثم | | ١٢:١٠ - ٢٩ مرداد ١٣٩٤ |
ممنون از زحمات شما
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب