بسم ا... الرحمن الرحيم
اين متن تحليلي است كاملا" بي طرفانه از مناظره مولوي مرادزهي از علماي دسته اول اهل سنت با دكتر قزويني از علماي جهان تشيع . اميد است با مطالعه اين نقد و بررسي راه حقيقت بيش از پيش روشن شود . جهت بسط حقيقت اين مناظره به تمام حوزه هاي ديگر , آوردن اين نوشتار را حتي بدون ذكر منبع بدون اشكال مي بينم :
1/ سوال : قزويني : حديث { راستگوتر از فاطمه كسي نبود } با سند صحيح چنانكه هيثمي در مجمع الزوايد و ابن حجر در الاصابه آنرا صحيح مي دانند , آمده است . حضرت زهرا از خليفه اول مطالباتي داشت ولي ابوبكر آنها را رد كرد . آيا اين نشانگر تكذيب پيامبر نيست ؟
جواب : مرادزهي : با اشعاري از اقبال لاهوري و قسمتهائي از خطبه هاي مساجد اهل سنت , فضائل حضرت زهرا را تائيد مي كند .
تحليل : جناب مراد زهي با اشعاري كه خواندند به نوعي حديث ذكر شده را تا ئيد كردند و اعتقاد خود به اين حديث و بسياري از فضائل ديگر نسبت به حضرت زهرا را اذعان نمودند . اما سوال در مورد تكذيب سخن پيامبر توسط ابوبكر بود و هيچ جوابي به آن داده نشد و با شاخ و برگ دادن به مطالب و طولاني كردن بي مورد سخن , از شنيدن جوابي منطقي از سوي اهل سنت محروم شديم و همچنان اين سوال در اذهان جهان تشيع بدون پاسخ باقي ماند .
2/ سوال : مرادزهي : سوال خارج از موضوع بحث بود // با گذشت 14قرن از آن قضايا الان چه مستنداتي براي طرح اين قضيه وجود دارد ؟ نه مدعي عليه موجودست نه شهود وجود دارند .
جواب : قزويني : چند روايت صحيح از ديدگاه اهل سنت موجود است . يكي ندامت ابوبكر است كه مي گويد { اي كاش من خانه فاطمه زهرا را مورد هجوم قرار نمي دادم و آن خانه را كشف نمي كردم } سيوطي در مسند فاطمه ص 34 و مقدسي در الاحاديث المختاره ج 10 ص 81 و فرحان مالكي در قراءه في كتب العقائد ص 52 مي گويند : اين حديث با سند صحيح ثابت شده و هيچ شبهه اي در آن نيست . ديگر ابن ابي شيبه در المصنف ج 8 ص 752 مي گويد : عمر گفت با آنكه حضرت زهرا براي من احترام دارد اما اين مانع از آن نمي شود كه دستور بدهم خانه را با ساكنانش به آتش بكشند . همين روايت را بلاذري در الانساب ج 1 ص 586 و طبري در تاريخش ج 2 ص 443 نقل مي كند .
تحليل : جناب مراد زهي فرمودند موضوع خارج از بحث بوده اما خود ايشان و تمام اهل سنت وتشيع شاهد بودند كه از هفت الي ده روز قبل از مناظره قرار شده بود موضوع , حضرت زهرا و هر مساله اي كه مورد اختلاف شيعه وسني بوده و با وجود مبارك صديقه طاهره (س) حل مي شود , باشد . اما نمي دانم چرا هر وقت جناب مرادزهي با يك سوال مشكل روبرو مي شدند اصرار داشتند آنرا خارج از موضوع بحث كه به مدت ده روز روزانه حداقل شش يا هفت مرتبه گوشزد مي شد , بدانند . در ادامه مستنداتي براي قضيه هجوم خواستند كه آقاي قزويني چند نمونه را با سند صحيح از منظر اهل سنت بيان كردند .
3/ سوال : قزويني : بنا بر اعتراف آقاي مرادزهي اهل سنت عمر و ابوبكر را مثل اهل بيت دوست دارند .اما با توجه به حديث بخاري ومسلم در صحيحين فاطمه زهرا از آندو راضي نبوده و خدا و پيامبر هم از آندو راضي نيستند . محبت چنين اشخاصي ( عمر و ابوبكر ) بر خلاف عقل و شرع است . پاسخ بدهند .
جواب : مراد زهي : دلايلي كه آقاي قزويني آوردند اصلا" سنديت ندارد . در ادامه آنچيزي كه دكتر از انساب الاشراف خواندند آمده : علي و زبير رفتند پيش ابوبكر و گفتند كه دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنيم و بيعت كردند . فقط علي (ع) گلايه داشتند كه چرا ابوبكر با ايشان مشورت نكرد .
تحليل : آقاي قزويني از عدم رضايت حضرت زهرا از ابوبكر و عمر و حب اهل سنت نسبت به عمر و ابوكر كه بر خلاف اين نارضايتي و غضب است سوال كردند اما جناب مرادزهي اين سوال را ناديده گرفته و بي پاسخ رها كردند . اين هم در كنار سوال شماره 1 از جمله سوالاتي است كه در اين مناظره توانائي پاسخ به آن ديده نشد و كاملا" مسكوت ماند . در بعضي از مناظرات ديگر ديده بوديم كه وقتي به بن بست مي خورند راه جدل و سفسطه و مغلطه را پيش مي گيرند اما در باره اين دو سوال چيزي جز سكوت از آقاي مرادزهي ديده نشد . اما سراغ مطلبي برويم كه مرادزهي نقل كرده است . وي بدون اقامه دليل وبرهان اسناد هجوم را بدون سند مي خواند و همه آنها را در يك چشم به هم زدن باطل ميكند .البته در ادامه مناظره چند دليل مي آورد كه مطمئنا خود او نيز معتقد به اين دست و پا زدن هاي بيهوده و بدون هيچ پشتوانه علمي نيست . او ادامه حديث هجوم را از انساب الاشراف مي خواند كه با صحيح بخاري ( چنانچه بعدا" خواهيم ديد ) متضاد است و ماجراي هجوم را به يك گلايه علي (ع) از ابوبكر حل مي كند . مثل اينكه روايت ندامت ابوبكر كه در شماره 2 را در عرض چند دقيقه از ياد برد و صحه گذاردن علماي طراز اول اهل سنت بر اين حديث را ناديده گرفت . حديث ندامت نيز از جمله رواياتي است كه آقاي مرادزهي در طول مناظره ديگر از آن يادي نكرد و همان شيوه سكوت را در برابر آن اتخاذ كرد .
4/ سوال : مرادزهي : چگونه آقاي قزويني مي گويند آندو بر اثر هجوم به خانه وحي خيانتكار بوده اند اما در ج 1 ص 16 احقاق الحق قاضي نورا... شوشتري از امام صادق مي خوانيم : آنها عادل بودند , برحق بودند و بر حق هم فوت كردند .
جواب : قزويني : گفتيد كه طبق روايت انساب الاشراف علي (ع ) آمد و بيعت كرد اما در صحيح بخاري ج 5 ص 82 ح 4240 و صحيح مسلم ج 5 ص 154 آمده كه علي (ع) بعد از 6 ماه بيعت كرد .// جناب مرادزهي گفت كه ما آندو را خيانتكار مي خوانيم اما در صحيح مسلم ج 5 ص 159 ح 4468 آمده كه عمر رو به علي (ع) و عباس مي گويد : شما رايتان در مورد ابوبكر و خلافتش آنست كه هم دروغگوست هم گناهكارست هم حيله گر است و هم خائن است . پس از ابوبكر هم من خليفه شدم و مرا دروغگو و گنامكار و حيله گر و خائن مي دانيد // در مورد حديثي كه در احقاق الحق آمده : اولا" : آدرس را اشتباه گفتيد ج1 ص 69 . ثانيا" : اين حديث هيچ سندي ندارد . ثالثا" : در ادامه حديث آمده كه منظور من ( امام جعفر صادق ) از عادل اين بود كه آنهااز عدل عدول كردند و امام اهل آتشند و آيه { وجعلنا هم ائمه يدعون الي النار . قصص 4 } را خواندند و فرمودند : قاسطند يعني { و اما القاسطون فكانوا الجهنم حطبا . جن 3 }
تحليل : جناب مراد زهي براي اينكه ابوبكر و عمر را از اتهام هجوم به خانه وحي مبرا كند پا روي اصول اوليه اهل سنت و صحيح بخاري ومسلم مي گذارد كه شايد براي جهان اهل سنت اين حركت چندان خوشايند نبود . در ادامه خيانتكار بودن عمر و ابوبكر را به قزويني منتصب كرده و آنرا بر خلاف فرمايشات اهل بيت مي داند و گواهي از احاديث امام صادق را با سانسور قسمتي از حديث مي آورد . جناب قزويني بنا به نص صريح صحيح مسلم حضرت علي را صاحب نظر خيانتكار بودن آندو معرفي كرده و اين ادعا را ثابت مي كند . ضمن اينكه قسمت سانسور شده حديث امام صادق را بيان كرده و دست جناب مرادزهي را براي عوام اهل سنت رو ميكند . چرا كه هرجا مي نشستند مي گفتند امام صادق , ابوبكر و عمر را قاسط معرفي كرده است . حالا جهان اسلام اعم از شيعه و سني هستند كه بايد در مورد اين كار مراد زهي تفكر كرده و آيه النساء150 { إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَيقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً } را مورد تامل قرار دهند . از همه مهمتر آنكه جناب مرادزهي حديثي را سانسور كرده اند كه اساسا" سند روائي ندارد و كاملا" براي هر دو گروه شيعه و سني چنين احاديثي بي ارزش است .
5/ سوال : قزويني : در صحيح مسلم ج6 ص22 آمده هر كس بميرد و بر او امامي نباشد به مرگ جاهليت مرده است .از طرف ديگر در صحيح بخاري و مسلم آمده كه فاطمه (س) نه تنها با ابوبكر بيعت نكرد بلك غضبناك هم از دنيا رفت . آيا زهرا (س) به مرگ جاهليت مرده ( العياذ بالله ) يا خلافت ابوبكر مشروع نبوده ؟
جواب : مراد زهي : حديث نورا... شوشتري به زبان عربي است , عادل و قاسط در زبان عربي به چه معنائي هستند ؟ // اما در مورد حديثي كه علي (ع) ابوبكر و عمر را خيانتكار و دروغگو مي داند : مفهوم اين حديث استفهامي است و مي گويد آيا شما فكر مي كرديد كه ايشان كاذبا" غادرا" آثما" خائنا" است ؟ // در كشف الغمه اربيلي ج2 ص 291 از قول امام سجاد آمده كه نسبت به متعرضين و آنهائي كه نسبت به سه خليفه اول بدگوئي بودند فرموده اند ما بايد نسبت به اصحاب و مومنين گذشته دعاي مغفرت كنيم .
تحليل : گوينده سخن ( امام صادق ) منظور خود را به زبان عربي آورده است و آنرا تشريح نموده . جمله ( آنها از عدل عدول كردند و امام اهل آتشند ) به زبان عربي آمده است . آيه قرآن كه امام صادق بيان كرده اند { وجعلنا هم ائمه يدعون الي النار . قصص 4 } به زبان عربي است . منظور از قاسط هم با آيه قرآن روشن شده است { و اما القاسطون فكانوا الجهنم حطبا . جن 3 } كه اينهم به زبان عربي است . جناب مراد زهي وقتي كه دست خود را در ماجراي سانسور حديث روشده ديدند راه جدل را پيش گرفتند ولي مثل اينكه اساسا" حواسشان جاي ديگري بوده و نشنيدند كه اگر هم ما حديث را سانسور شده بپذيريم !!! نمي توانيم حديث بدون سند را گواهي قرار دهيم چرا كه با راه انصاف و اسلام و عقل در تضاد است . در ادامه پاسخ , ايشان دو مورد را بيان كردند كه از سوي جناب قزويني پاسخ داده خواهد شد .
قزويني : روايت كشف الغمه در سندش ابوهريره است و او به هيچ عنوان مورد وثوق نيست چون اميرالمومنين او را ذم كرده است // در مورد خيانتكار بودن ابوبكر و عمر از ديدگاه علي (ع) در صحيح مسلم و جواب مرادزهي :
1. خليفه دوم سوال نكرد بلكه مي گويد ( فرايتماني ) يعني راي و نظر شما اين بود كه من دروغگو , حيله گر و خائنم
2. اميرالمومنين و عباس وقتي كه خليفه دوم گفت شما رايتان اين بود , نه علي (ع) ونه عباس و نه بقيه اصحاب اين را تكذيب نكردند و نگفتند : نه , ما نسبت به شما چنين عقيده اي نداريم .
3. خود آقاي بخاري به خاطر اينكه اين موضوع را توهين به خليفه اول و دوم مي داند به جاي دروغگو و حيله گر و خائن كلمه كذا و كذا را آورده است .
6/ سوال : قزويني : سوال قبل و قبل تر من پاسخ داده نشد . بنا بر اعتراف آقاي مرادزهي اهل سنت عمر و ابوبكر را مثل اهل بيت دوست دارند .اما با توجه به حديث بخاري ومسلم در صحيحين فاطمه زهرا از آندو راضي نبوده و خدا و پيامبر هم از آندو راضي نيستند . محبت چنين اشخاصي ( عمر و ابوبكر ) بر خلاف عقل و شرع است . پاسخ بدهند .
جواب : مرادزهي : موضوع بحث ما اين نيست و بحث فاطمه زهرا (س) و بحث بيعت يك بحث مستقلي است // در مورد مساله هجوم به خانه زهرا (س) مدرك ارائه كنيد . نه خود علي و نه خود فاطمه و حسن و حسين اين ادعا را در طول 14 قرن مطرح نكرده اند // در خطبه 219 نهج البلاغه آمده ( متن عربي را نمي خوانم !! ) : خداوند شهرهاي عمر را آباد گرداند او كجي را راست نمود و بيماري را معالجه كرد و بر پا داشت و تبهكاري و فساد را پشت سر نهاد و پاك وبي آلايش از دنيا رفت و نيكوئي و خير خلافت را دريافت و از شر و بدي هم پيشي گرفت . در بخش كلمات قصار نهج البلاغه شماره 459 آمده بعد از ابوبكر بر مسلمانان فرمانروا شد پس امر خلافت را بر پا داشت و ... . اين كلمات مطاعن خليفه اول و دوم و هجوم به خانه وحي را رد مي كند .
تحليل : قزويني بعضي از سوالاتي را كه جناب مراد زهي پاسخ نداده اند و در برابر منطق آن سكوت نموده اند را مطرح مي كند اما متاسفانه مرادزهي با كلمه تكراري خود حوصله اهل سنت و تشيع را سر برد . ايشان دوباره اذعان نمود كه از موضوع بحث ما خارج است . تقريبا" نصف مناظره طي شده اما هنوز ايشان به موضوع بحث پي نبرده است . مرادزهي دوباره از آقاي قزويني مدرك هجوم به خانه علي (ع) را مي خواهد . خواننده اين تحليل به خوبي دريافته است كه تا به حال مدارك زيادي در اين مورد از طرف جناب قزويني مطرح شده است و به تمام شبهات اين مدارك به وسيله منابع موثق اهل سنت پاسخ داده شده است . اما چرا جناب مراد زهي دوباره حرف خود را تكرار ميكند ؟ هيچ كس آگاه نيست . اگر دلايل قزويني غلط باشند ناچاريم بپذيريم كتب اهل سنت اشتباه و مملو از غلط است , جانب مرادزهي با علم به اين مطلب , هيچ گاه دليلي براي رد ادله جناب قزويني نياورد چون در اينصورت بايد جلوي كتب معتبر خودشان مي ايستاد ولي براي خالي نماندن عريضه دوباره گوئي كردند . اما در ادامه جناب مراد زهي كه تمام سخنانشان را عربيمي گفتند با اشاره به خطبه نهج البلاغه شبهه اي را وارد كردند كه جناب قزويني به آن پاسخ ميگويند . اگر نگاهي به اين خطبه نهج البلاغه بيندازيم متوجه دليل عربي نخواندن مرادزهي ميشويم : لله بلاء فلان فلقد قوم الاود و داوي العمد و اقام السنه و ... . بازهم جناب مرادزهي دست به شيطنت زدند , انگار اصلا" براي روشن شدن حقيقت نيامده اند , گناه هزاران جوان شيعه و سني بي طرف كه به اميد روشن شدن حقيقت پاي مناظره نشسته اند چيست ؟ ايشان براي اينكه كلمه فلان را با خيال راحت به عمر نسبت دهند از خواندن متن عربي آن صرف نظر كردند . گويا يادشان رفته كه حتي شارحان سني مذهب نهج البلاغه كلمه فلان را به عمر نسبت نداده اند . مگر پنج دقيقه قبل ( سوال 5 را ببينيد ) به تمام بينندگان مناظره با دليل محكم از صحيح مسلم ثابت نشد كه نظر علي (ع) درباره عمر و ابوبكر خائن و دروغگو و گناهكار است . پس چطور دوباره با زير پا نهادن شعور بينندگان مناظره اين عوام فريبي ها را انجام مي دهند ؟
7/ سوال : مرادزهي : مستندات هجوم را بيان كنيد .
جواب : قزويني : قبلا" عرض كردم در المصنف با سند صحيح ( دكتر قزويني رجال اين حديث را با كتب رجالي اهل سنت بررسي كردند و صحت اين حديث را به اثبات رساندند ) آمده كه عمر گفت من دستور مي دهم خانه را به آتش بكشند و حضرت زهرا و علي (ع) و حسن (ع) و حسين (ع) را تهديد به سوزاندن مي كند . آيا خليفه حق دارد اگر كسي ممانعت از بيعت كرد اين كار را بكند ؟ بيعت كردن از قبول دين بالاترست ؟ قرآن صراحت دارد كه لا اكراه في الدين قد تبين الرشد من الغي . و نسبت به خود رسول خدا صراحت دارد كه تو وظيفه ات فقط ابلاغ است و حق شما اين نيست كه مردم را به زور وادار به اسلام كنيد . طبري و بلاذري هر كدام احاديثي را با مضمون هجوم به خانه را دارند كه سندا" صحيح است . روايت ندامت ابوبكر از تهاجم را هم داريم كه سيوطي و فرحان مالكي و مقدسي راي به صحيح السند بودن آن داده اند . ابن تيميه حراني در منهاج السنه ج4 ص220 مي گويد ابوبكر خانه زهرا را بهم ريخت و وارد خانه شد و خانه را كشف كرد . شهرستاني و عسقلاني در لسان الميزان ج1 ص268 و صفدي در الوافي و قرطبي همه اين قضيه را مطرح مي كنند . عبدالفتاح عبدالمقصود در كتاب الامام علي و محمد هيكل در كتاب ابوبكر صديق ص62 و عمر رضا كحاله اين روايت را قبول دارند و مشكلي ندارد .
تحليل : جناب قزويني در جواب مولوي مرادزهي مستنداتي را با سند صحيح طبق قواعد اهل سنت بيان مي كند . البته اين مستندات را بارها و بارها تبيين كرده بودند اما جناب مرادزهي برخلاف روح مناظره كه تلاش براي روشن شدن مطاللب است , با دست و پازدن هاي بيهوده و تكرار مكررات قصد شبهه افكني دارند ولي با اتمام اين تلاشها قزويني با منابع مورد وثوق اهل سنت اين شبهات را جواب دادند . حتي جناب مرادزهي اشكالي بر دلايل قزويني نمي گيرند و فقط مي گويند : ( دوباره بگو ) .
8/ سوال : قزويني : با توجه به مصادر عرض شده , قضيه هجوم ثابت است و اين هجوم نشان مي دهد كه اجماعي در كار نبوده و علي (ع) و عدهاي از بني هاشم از بيعت با ابوبكر خارج بوده اند . ابن حزم اندلسي در المحلي ج9 ص345 مي گويد : لعنت خدا به اجماعي كه حضرت علي (ع ) و صحابه اش در درون اجماع نباشند .
جواب : مرادزهي : از روايت المصنف در مورد هجوم حداكثر تهديد ثابت است و اينكه راوي اين حديث زيد بن اسلم است و بنابر كتاب تقريب التهذيب ابن حجر اين روايت منقطع و بي ارزش است // خانه علي و فاطمه زهرا متصل به مسجد النبي بود يعني اگر خانه آتش مي گرفت مسجد هم آتش مي گرفت . چگونه است با اين صحابه اي كه هر به مسجد مي آمدند , بايد حديث به حد تواتر مي رسيد . نه اينكه در چند كتاب كه راويشان مثل جابر جعفي كه كذاب است و زيد بن اسلم كه منقطع است مطرح شود .// روايت بلاذري در انسال الاشراف باطل است چون نمي توان مطلب به اين مهمي را از يك كتاب نسب نامه ثابت كنيم .
تحليل : خواننده عزيز مصادر آمده در شماره 7 را ببيند . آيا عجيب نيست كه با اين همه منبع جناب مراد زهي به المصنف تكيه زده اند . انگار كه اصلا" بقيه آنها را نشنيده اند و در مقابل روايتي مثل ندامت ابوبكر كاملا" بي پاسخ هستند و خود را به نشنيدن زده اند . ايشان با ايجاد اشكال در سند اين روايت قصد بي ارزش جلوه دادن آن را دارد اما قزويني در ادامه جواب ايشان را با كتب معتبر و نظر علماي طراز اول اهل سنت , مي دهد . جناب مرادزهي مي گويند اگر خانه را آتش زدند پس چرا مسجد همجوار آنجا آتش نگرفت . جناب مرادزهي فراموش كرده اند كه عمر و بقيه نمايندگان ابوبكر فقط در خانه را آتش زدند نه كل خانه را . مراد زهي گمان ميكند علي (ع) در آلاچيق زندگي مي كرده است كه با آتش زدن در خانه , ديوارهاي گلي هم آتش بگيرد و تمام خانه و ساكنان كوچه را با خاكستر يكسان كند . در ادامه جناب مرادزهي دست به اعلان نظر عجيبي مي زند و وقتي كه با سند صحيح روايت روبرو مي شود , به خاطر نام كتاب استناد به آن غلط است . جناب مرادزهي فراموش كرده اند سند صحيح اين روايت يعني يكي از شاهدان هجوم به خانه وحي ويكي از اصحاب رسول خدا كه از نظر اهل سنت ستارگان نجات امت هستند اين روايت را نقل كرده است تا به امروز به دست ما رسيده , يعني يكي از شهود ماجرا آنرا نقل نموده است و تمام علماي طول تاريخ اهل سنت با پشتوانه اي تقريبا" 1500 ساله اين شاهد را راستگو مي دانند و به او اعتماد كرده اند . اما در مورد اينكه اين روايت به حد تواتر نرسيده پس دروغ است بايد بگويم يكي از اهل سنت كه اتفاقا" با هم به اين مناظره گوش مي كرديم گفت {اين سخن مرادزهي كاملا" بي منطق است چون اين روايت در نزد شيعه ها در مقام تواتر است پس براي آنها قابل قبول است و در نزد ما سني ها هم خبر واحد اگر با سند صحيح باشد مثل آيات قرآن مورد وثوق است پس براي ما هم اين روايت مورد وثوق است هر چند به حد تواتر نرسيده باشد } . البته در طول تاريخ از طرق بسياري اين قضيه بدست شيعه و سني رسيده است اما جبهه گيري اهل سنت در برابر اين موضوع دليل ديگري است براي عدم تواتر در نزد ايشان . چون هر كس اين روايت را نقل مي كرد او را كافر مي دانستند مثل ابراهيم سيار . و وقتي هم براي قضيه هجوم از آنها دليل آورده شود مي گويند فلاني كافر بوده است . وقتي سوال مي كنيم چرا كافر بوده ميگويند چون قضيه هجوم را نقل كرده است !! . دليل ديگر عدم تواتر از بين بردن كتبي است كه اهل سنت با آنها مخالف هستند . اهل سنت هر وقت مطلبي را بر خلاف ميلشان مي ديدند آنرا از بين ميبردند . نمونه اي از آنرا در تحريف بخاري در شماره 5 ديديم .در العلل و الرجال ج1 ص60 ميخوانيم : احمد بن حنبل در كتاب العلل مي گويد : ابوعوانه كتابي در معايب اصحاب رسول خدا نوشته بود , سلام بن ابي مطيع نزد او آمد و گفت ابي عوانه آن كتاب را به من بده . ابوعوانه كتاب را به او داد و سلام آنرا گرفت و سوزاند . در الكامل ج5 ص519 ابن عدي درباره ابن خراش مي نويسد او دو كتاب درباره حركت هاي ناروا و معايب ابوبكر و عمر تاليف كرده است . سپس ابن عدي او را توثيق مي كند . به راستي آن دو كتاب الان كجا هستد ؟
9/ سوال : مرادزهي : بجاي سوال , پاسخ روايت طبري را مي دهم : كتاب طبري يك كتاب تاريخ است و طبري اين تعهد را نداشته كه روايات صحيح را بياورد وانگهي چه تضميني وجود دارد كه در تاريخ طبري هم دستبرد نباشد . پس نمي توان به آن استناد كرد . لطفا" از نهج البلاغه دليل بياوريد .
جواب : قزويني : كاش آقاي مرادزهي حدالقل به سند روايت المصنف يك نگاه مي كردند . در آنجا آمده { زيد بن اسلم عن ابيه اسلم } .اين حديث انقطاع ندارد جناب مراد زهي ! .او از پدرش حديث نقل مي كند . ابوزرعه و ابو حاتم و ابن سعد و نسائي و ابن خراش همه مي گويند زيد بن اسلم ثقه است ( تهذيب الكمال ج10 ص17 ) .پدرش اسلم قرشي است كه مزي ميگويد زمان پيامبر را درك كرده و عجلي هم گفته : مديني الثقه . ابوزرعه هم گفته ثقه است ( تهذيب الكمال ج2 ص330 ) // گفتيد از نهج البلاغه دليل بياورم , چشم . در خطبه 202 نهج البلاغه آمده : علي (ع) هنگام دفن حضرت زهرا خطاب به رسول گرامي فرمودند يا رسول ا... دخترت به تو خبر داد كه امت تو در حق فاطمه ظلم كردند . در منهاج البراعه ج13 ص14 مي خوانيم : اين اشاره دارد به شكستن پهلوي حضرت زهرا و سقط جنين حضرت زهرا . اين تعبير را عمر رضا كحاله در اعلام النساء ج3 ص21 و مامون غريب در خلافه علي بن ابي طالب ص33 و عبدالعزيز شناوي در سيدات نساء اهل الجنه ص151 نقل ميكنند .
تحليل : مولوي مرادزهي هرقدر كه تلاش كردند حدالقل يكي از منابع روائي هجوم به خانه اهل بيت را شبهه دار كنند به در بسته خوردند و با دلايلي از كتب خودشان روبرو شدند . در ادامه ايشان از منابع تشيع دليل خواستند كه قزويني مقداري را از نهج البلاغه و منابع اهل سنت كه شاهد بر سخن نهج البلاغه بودند ذكر كرد. اينكار براي اين بود كه اگر آقاي قزويني تنها از نهج البلاغه دليل مي آوردند جناب مرادزهي آنرا از تحريفات شيعي قلمداد ميكردند و براي جلوگيري از اين شبهه زائي ايشان قرائن اهل سنت را نيز از زبان بزرگترين و فحول علماي سني مذهب ذكر كردند . اما بنابر آنچه كه خواهيم ديد جناب مرادزهي براي فرار از سخن اهل سنت , علماي خودشان را لت و پار كرده و به مقام علمي آنها لگد پراني بي مورد مي كند . اما در مورد تحريف تاريخ طبري جناب مرادزهي بايد دليل اقامه كند وگرنه از وي پذيرفته نمي شود . به همان دليلي كه صحيح بخاري تحريف نشده است بايد بگوئيم تاريخ طبري نيز تحريف نشده است . جناب مرادزهي وقتي سند صيح روايت را مي بيند تهمت تحريف به تاريخ طبري را وي زند , همان كتابي كه اهل سنت درباره آن نوشته اند : { كتاب "تاريخ الطبري" تاريخ "الرسل والملوك" أو الأمم والملوك من أهم كتب المصادر في مجال التاريخ، إذ يعد أوفي عمل تاريخي بين مصنفات العرب أقامه مصنفه علي منهج مرسوم، وساقه في طريق استقرائي شامل، بلغت فيه الرواية مبلغها من الثقة والأمانة، أكمل ما قام به المؤرخون قبله، كاليعقوبي والبلاذري، والواقدي، ومهد لمن جاء بعده كالمسعودي، وابن مسكويه وابن الأثير وابن خلدون ولم يقتصر علي تاريخ الإسلام بل أرخ لما قبل الهجرة بل ابتدأ من القول في ابتداء الخلق ما كان أوله.. ..}
10/ سوال : قزويني : آقاي مراد زهي گفت اين روايت تهديد را ثابت مي كند . آيا تهديد فردي براي بيعت از ديدگاه قرآن سند دارد ؟ اين تهديد مخالف سوره نور آيه54 است : << اگر از رسالت تو ( كه به مراتب از امامت و خلافت بالاتر است ) رويگردان شدند , گناهشان مال خودشان است >>
جواب : مرادزهي : خطبه 219 نهج البلاغه اين خطبه اي كه جناب قزويني از نهج البلاغه نقل كردند نفي مي كند . خطبه اي كه ايشان خواندند دليل و سند روشني بر قتل فاطمه زهرا و سقط جنين او نيست . // شما از روزنامه نگاري مثل هيكل دليل مي آوريد كه سنديت ندارد و تنها رمان نويس واديب هستند .// در ناسخ التواريخ ميرزا تقي خان در شرح حال امام زين العابدين امده : از جناب زيد سوال كردند درباره ابوبكر و عمر چه مي فرمائيد ؟ فرمود : من و تمام اهل بيتم درباره اينها جز خير نمي گويند و ايشان به هيچكس ظلم نكرده اند و به كتاب الله و سنت رسول عمل كردند .
تحليل : در بخش سوال 6 جواب زرنگي و تحريف جناب مرادزهي در مورد خطبه 219 نهج البلاغه آمده است . البته در ادامه مناظره نيز آقاي قزويني جواب اهل سنت را به آقاي مرادزهي در مورد اين خطبه ميدهد . اما گفتند روايت نهج البلاغه دليلي بر شهادت حضرت زهرا (س) نيست . بايد بگوييم با روايات اهل سنت كه تا به اينجاي مناظره با سند صحيح از نظر اهل سنت اقامه شده چه كنيم ؟ اگر قرار است از منابع شيعه روايتي ذكر شود , اين مساله در حد تواتر است . خوب است آقاي مرادزهي مطلب شماره 9 را مطالعه كنند . اما روايتي كه از ناسخ التواريخ آمده اصولا" سند ندارد تا مورد احتجاج قرار بگيرد . اگر قرار باشد هر يك از طرفين شيعه و سني به روايات بدون سند اتكا كنند , هيچگاه حق ظاهر نمي شود واسلام در چشم بهم زدني نابود مي شود . در كدام سوال و جوابي در طول مناظره شاهد آن بوديم كه جناب قزويني شواهد و روايات بدون سند ذكر كند ؟ ولي تا جائي كه دلتان بخواهد آقاي مراد زهي اينگونه روايات را به شهادت مي آورد كه نه تنها مورد قبول تشيع نيست بلكه جمهور فحول و علماي اهل سنت با آوردن حديث بدون سند مخالفت دارند . كافيست براي اثبات دروغ بودن اين روايت بدون سند مطالعه اي دوباره بر مطلب شماره 4 و5 داشته باشيم . آقاي مرادزهي بار ديگر در مقابل سوال قزويني سكوت كرده اند و هنوز پاسخي به آن نداده اند . ايشان كلا" فراموش كرده مناظره براي پاسخ به سوال طرف مقابل است نه سكوت در برابر آن و تكرار مكررات .
11/ سوال : مراد زهي : بجاي سوال در مورد طبري يك چيز ديگر عرض كنم : نخستين راوي تاريخ طبري ابن حميد است كه از ديدگاه محدثين متهم به دروغ پردازي و منكرالحديث است . آخرين راوي نيز منقطع است .
جواب : قزويني : جناب مرادزهي ! آقاي مزي در تهذيب الكمال ج5 ص100 از يحيي بن معين و از ابوزرعه و از احمد بن حنبل توثيق ابن حميد را نقل مي كند . وقتي شخصيتي مثل احمد بن حنبل ( رئيس حنابله ) , يحيي بن معين و ابوزرعه كه از استوانه هاي علمي اهل سنت هستند وي را توثيق مي كنند حرف ديگران قابل قبول نيست . ايشان گفتند كه منكر الحديث است . ابن حجر عسقلاني در لسان الميزان ج2 ص308 مي گويد اگر بنا باشد هر كس منكر الحديث بود او را تضعيف كنيم , از محدثين يك نفر هم سالم نمي ماند . ذهبي هم ميزان الاعتدال ج1 ص118 اينرا نقل مي كند . پس روايت كاملا" سند صحيح دارد. بعضي از راويان صحيح بخاري مثل محمد بن عبدالرحمن طوافي و مفضل بن فضاله بنابر مقدمه فتح الباري منكر الحديث هستند . // جناب محمد هيكل كه گفتيد يك روزنامه نگار است , ايشان 2 مرتبه وزير معارف مصر و 1 مرتبه رئيس مجلس شيوخ مصر بوده .// در رابطه با آن خطبه اي كه از نهج البلاغه (219) مطرح كرديد كه مراد جناب عمر بن خطاب است , كافيست كه جناب آقاي صبحي صالح كه از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است ميفرمايد : مراد عمر بن خطاب نيست بلكه يكي از اصحاب علي (رض) است . روشن كننده اين قضيه مطاعن ديگري است كه در نهج البلاغه آمده است .
تحليل : وقتي مولوي مرادزهي ديدند كه با تهمت تحريف تاريخ طبري راه به جائي نمي برند در اسناد روايت شبهه اي ايجاد كردند كه احمد بن حنبل جواب جناب مرادزهي را داد و سند اين روايت را نيز بدون آلايش توصيف كرد. درمورد انقطاع آخرين راوي كاش مدركي هم ارائه مي شد چون با رجوع به تاريخ طبري چنين انقطاعي ديده نمي شود .
12/ سوال : قزويني : جناب مرادزهي تهديد به خانه وحي را قبول كردند . پس چرا عمر براي سعد بن عباده كه تا آخر عمر بيعت نكرد , به خانه ايشان هجوم نبردند ( تهذيب الكمال ج10 ص18 ) و يا ابن بن سعيد بن عاص جزء كساني هستند كه از بيعت خودداري كردند , چرا به خانه آنها هجوم نبردند ( اسد الغابه ج1 ص37 ) . چرا خليفه دوم دوگانه برخورد كردند ؟
جواب : مرادزهي : مسلمانان مدينه كه شبانه روز 5 بار در مسجد النبي نماز مي خواندند كجا هستند كه اين قضيه در حد تواتر ثابت مي شد . بني هاشم كجا بودند ؟ علي شير خدا كجا بود ؟ آيا اين زير سوال بردن تربيت پيامبر را نمي رساند كه بعد از 23 سال نتوانست اصحاب خود را تربيت كند و به محض فوت او اصحاب به جان دخترش افتادند ؟ عبدالفتاح عبدالمقصود شاهد اين قضيه نبوده كه بخواهد به خليفه دوم اتهام وارد كند . كجا هستند شاهدان اين قضيه ؟ // چون برخي از روايات نهج البلاغه مذمتي است پس همديگر را ساقط مي كنند پس بايد باز گرديم به قرآن : << و السابقون الاولون من المهاجرين و الانصار والذين اتبعوهم باحسان رضي الله عنهم و رضوا عنه >> . مهاجرين اول چه كساني بودند ؟ خليفه اول و دوم و سوم و چهارم . خداوند از آنها اعلام رضايت مي كند .
تحليل : قضيه تواتر حديث بطور مبسوط در شماره 8 توضيح داده شده است . اما اگر منظور مولوي مرادزهي از جمله " علي شير خدا كجا بود ؟ " اينست كه چون علي شير خداست پس بايد با شمشير خودش ذوالفقار عمر را مي كشت , سخني بدون منطق است زيرا : زماني كه زينب بنت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رفتند زنان و اهل و عيال رسول خدا مشغول گريه و عزاداري بودند در اين هنگام عمر در حضور پيامبر خدا شروع كرد به تازيانه زدن آنها كه با مخالفت رسول خدا مواجه شد : عن ابن عباس قال : لما ماتت زينب بنت رسول الله صلي الله عليه (وآله) وسلم قال رسول الله صلي الله عليه وسلم : ألحقوها بسلفنا الخير عثمان بن مظعون فبكت النساء فجعل عمر يضربهن بسوطه فأخذ رسول الله صلي الله عليه وسلم يده وقال:مهلا يا عمر دعهن يبكين ، وإياكن ونعيق الشيطان.إلي أن قال:و قعدرسول الله صلي الله عليه وسلم علي شفير القبر وفاطمة إلي جنبه تبكي فجعل النبي صلي الله عليه وسلم يمسح عين فاطمة بثوبه رحمة لها .
مسند أحمد 1 ص 237 ، 335 ، مستدرك الحاكم 3 ص 191 وصححه وقال الذهبي في تلخيص المستدرك : سنده صالح ، مسند أبي داود الطيالسي ص 351 ، الاستيعاب في ترجمة عثمان بن مظعون ج 2 ص 482 ، مجمع الزوائد 3 ص 17 . وأخرج البيهقي في السنن الكبري 4 ص 70 . عمر جلوي چشم پيامبر زن رسول الله را ميزند . آيا رسول خدا عمر را قصاص كرد و او را مورد ضرب قرار داد ؟ خير . علي (ع) پيرو پيامبر است و سنت و منش او را پياده مي كند . اوست كه پيامبر در وصفش فرموده علي مع الحق و الحق مع العلي . پس اين رفتار علي (ع) طيق سنت رسول خدا و پيامد آن طبق روش قرآن است و بنا به نص صريح روايت , حق هميشه با علي (ع) است و كار او حق بوده . جناب مرادزهي با جمله " زير سوال بردن تربيت پيامبر" خواستند به اصطلاح هوچي گري كنند اما غافل از اينكه خود رسول خدا فرموده اند امت من بعد از من مرتد مي شوند . تفصيل اين مطلب را دكتر قزويني در ادامه مناظره با دلايل محكم آورده است . ايشان گفتند " عبدالفتاح عبدالمقصود شاهد اين قضيه نبوده" . خير كسي هم چنين ادعائي نكرده است . در طول مناظره رواياتي با سند صحيح در نزد اهل سنت خوانده شد كه مويد هجوم بودند من جمله روايت ندامت ابوبكر . سند صحيح يعني چه ؟ جناب مرادزهي فراموش كرده اند سند صحيح اين روايات يعني يكي از شاهدان هجوم به خانه وحي ويكي از اصحاب رسول خدا كه از نظر اهل سنت ستارگان نجات امت هستند اين روايت را نقل كرده است تا به امروز به دست ما رسيده , يعني يكي از شهود ماجرا آنرا نقل نموده است و تمام علماي طول تاريخ اهل سنت با پشتوانه اي تقريبا" 1500 ساله اين شاهد را راستگو مي دانند و به او اعتماد كرده اند . ايشان فرمودند " چون برخي از روايات نهج البلاغه مذمتي است پس همديگر را ساقط مي كنند" . مثل اينكه وقتي جناب قزويني مطلب شماره 11 را بازگو مي كردند , جناب مولوي حواسشان كمي پرت بود . ولي در عوض ايشان تمام مسلمانان اعم از شيعه وسني دلايل قزويني را شنيدند . و دانستند كه اصلا" روايت مويد عمر در نهج البلاغه وجود ندارد ( چنانچه علماي سني و شيعه معترفند ) كه بخواهد روايات مذمتي را ساقط كند . ايشان آيه قرآن را شاهد بر صدق گفتارشان آوردند ولي اي كاش كمي در آيه دقت مي نمودند . السابقون يعني كساني كه در اسلام آوردن سبقت گرفتند و از همه براي دعوت به اسلام مشتاق تر بودند . اين حتما" شامل عمر و ابوبكر نمي شود زيرا با آن رواياتي كه جناب مرادزهي در طول 2 ساعت مناظره مشتاق شنيدنشان بود و در آخر هجوم را ثابت كرد در منافات است . چطور كسي مشتاق اسلام و عمل به آن است اما به سبط نبي مكرم حمله ور مي شود . از طرفي منظور آيه آن عده اي هستند كه در دينشان ثابت ماندند نه آنهائي كه بنا بر نص صحيح بخاري مرتد شدند . پس اين آيه مقصود آقاي مرادزهي را تائيد نمي كند .
سه دقيقه نهائي مرادزهي :
علي كه شاهد ماجراي هجوم است كجاست ؟ ذوالفقارش كجاست ؟ در شرح ابن ميثم ص488 مي خوانيم كه علي مي فرمايد ناصح ترين انسانها براي خلق خدا و رسول خدا خليفه صديق و خليفه فاروق هستند .آنها جايگاهي والا در اسلام دارند . و با وفات آنها زخم شديدي بر اسلام پديد آمد .خداوند به آنها جزا و پاداش خيرعنايت فرمايد. همچنين در كتاب شافي علامه علم الهدي ج2 ص428 از قول علي آمده بهترين امت بعد از پيامبر ابوبكر و عمر هستند .
سه دقيقه نهائي قزويني :
در رابطه با اين كه ايشان فرمودند صحابه كجا رفتند . آيا تربيت پيامبر زير سوال نميرود . بايد بگويم از آقايان اهل سنت سوال كنيد كه در صحيح بخاري ج7 ص207 ح6507 آمده : تمام صحابه بعد از من مرتد مي شوند و وارد آتش جهنم مي شوند . ابن كثير در البدايه و النهايه ج6 ص33 از قول عايشه نقل مي كند : همه عرب يعني همه مسلمانها مرتد مي شوند . اما در رابطه با اين كه ايشان مي فرمايد اين قضيه شهادت حضرت زهرا سندي ندارد , قبلا" هم گفتم از جويني كه استاد ذهبي است و ذهبي او را امام و پيشوا مي نامد نقل ميكند كه وقتي رسول خدا چشمش به فاطمه افتاد فرمودند من مي بينم روزي را كه حرمت او شكسته مي شود و حق او غصب مي شود و ارث او گرفته مي شود و پهلويش شكسته مي شود و جنين او محسن را سقط ميكنند ....
تحليل : در مورد سخنان مولوي مرادزهي كه فرمودند " علي كه شاهد ماجراي هجوم است كجاست ؟ ذوالفقارش كجاست ؟" در مطلب شماره 12 به تفصيل صحبت شد . اما ايشان حديثي را خواندند كه علماي اهل سنت به دروغ بودن آن اذعان دارند چرا كه علي (ع) عمر و ابوبكر را صديق و فاروق نمي دانست . طبق روايات صحيح السندي كه در بسياري از كتابهاي اهل سنت وجود دارد ، اين دو لقب مبارك ، از القاب اختصاصي علي عليه السلام بوده است ؛ اما جناب مولوي تلاش كرده اند كه اين فضليت را براي خلفاي ديگر نقل كنند . ما به چند روايت اشاره مي كنيم : بسياري از علماي اهل سنت ؛ از جمله ابن ماجه قزويني در سننش كه يكي از صحاح سته اهل سنت به شمار مي آيد ، با سند صحيح نقل كرده : عَنْ عَبَّادِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّي اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّيقُ الْأَكْبَرُ لَا يَقُولُهَا بَعْدِي إِلَّا كَذَّابٌ صَلَّيْتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِينَ . عباد بن عبد الله گويد : علي عليه السلام فرمود : من بنده خدا ، برادر رسول خدا و صديق اكبر هستم ، پس از من جز دروغگو كسي ديگر خود را صديق نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از ديگران نماز مي خواندم . سنن ابن ماجة ، ج1 ، ص 44 ، و البداية والنهاية ، ج3 ، ص 26 و المستدرك ، حاكم نيشابوري ، ج3 ، ص 112 وتلخيص آن ، تأليف ذهبي در حاشيه همان صفحه ، و تاريخ طبري ، ج2 ، ص 56 ، والكامل ، ابن الاثير ، ج2 ، ص 57 و فرائد السمطين ، حمويني ، ج 1 ص 248 و الخصائص ، نسائي ، ص 46 با سندي كه تمام روات آن ثقه هستند ، و تذكرة الخواص ، ابن جوزي ، ص 108 و ده ها سند ديگر .محقق سنن ابن ماجه در ادامه مي نويسد : في الزوائد : هذا إسناد صحيح . رجاله ثقات . رواه الحاكم في المستدرك عن المنهال . وقال : صحيح علي شرط الشيخين . درباره فاروق نيز گفتني است : محمد بن سعد در الطبقات الكبري ، ابن عساكر در تاريخ مدينة دمشق ، ابن اثير در اسد الغابة و محمد بن جرير طبري در تاريخش مي نويسند :قال بن شهاب بلغنا أن أهل الكتاب كانوا أول من قال لعمر الفاروق وكان المسلمون يأثرون ذلك من قولهم ولم يبلغنا أن رسول الله صلي الله عليه وسلم ذكر من ذلك شيئا . ابن شهاب گويد : اين گونه به ما رسيده است كه اهل كتاب نخستين كساني بودند كه به عمر لقب فاروق دادند و مسلمانان از سخن آنها متأثر شدند و اين لقب را در باره عمر استعمال كردند و از پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم هيچ مطلبي در اين باره به ما نرسيده است . الطبقات الكبري - محمد بن سعد - ج 3 - ص 270 و تاريخ مدينة دمشق - ابن عساكر - ج 44 - ص 51 و تاريخ الطبري - الطبري - ج 3 - ص 267 و أسد الغابة - ابن الأثير - ج 4 - ص 57 . همچنين طبق عادتي كه براي مولوي در طول مناظره ديديم ايشان حديثي بدون سند را از الشافي آورده است : با مطلب به ابات رسيده در همين جلسه مناظره در تضاد است . كافيست ايشان سري به مطلب شماره 4 و 5 بزند تا نظر علي (ع) را در مورد ابوبكر و عمر جويا شوند . ايشان در هنگام نقل قول قزويني از علامه جويني وسط حرف ايشان پريده و گفتند " ذهبي به جويني "حاطب ليل" گفته است .اما بايد توجه كنند كه اين سخن كه ذهبي گفته باشد : جويني «حاطب ليل» است ، تهمتي است كه زركلي به ذهبي ميزند ، ذهبي در هيچ يك از كتابهايش چنين جملهاي در باره جويني ندارد . وقتي ذهبي آن همه از وي تعريف و تمجيد ميكند و حتي از او در تذكرة الحفاظ با عناوين «الامام المحدث الاوحد الاكمل فخر الإسلام» ياد ميكند ، چگونه ميتوان باور داشت كه در جاي ديگر او را «حاطب ليل» معرفي كرده باشد ؟!
در آخر از تمام حق طلبان خواهش مي كنم كمي تفكر كرده و راه تعصب و لجاج را پيش نگيرند و دنبال كلام مستدل جستجو كنند . براي انطباق صورت اين نقد و بررسي با مناظره ,پيشنهاد مي كنم فايل صوتي انرا تهيه و با اين مطالب تطبيق بدهيد تا راهي باشد براي يافتن حق .
قل هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين
چرا آقاي مرادزهي از پاسخ به سوالات آقاي قزويني فرار مي كرد؟!!!!!!!!
اين در شان يكي از بزرگان اهل سنت نيست؟!!!!!!!!!
والسلام علي من التبع الهدي