2024 March 28 - پنج شنبه 09 فروردين 1403
آيا روايات معتبر درباره امامت امام صادق (عليه السلام) در منابع شيعه وجود دارد؟
کد مطلب: ٧٦٤٥ تاریخ انتشار: ٠٥ خرداد ١٣٩٧ - ١٠:٠٠ تعداد بازدید: 15571
پرسش و پاسخ » عقائد شيعه
آيا روايات معتبر درباره امامت امام صادق (عليه السلام) در منابع شيعه وجود دارد؟

سؤال كننده: سعيد

برخي شبهه كرده اند كه شيعيان براي اثبات امامت امامانشان به روايات اهل سنت متوسل مي‌شوند؛ زيرا در منابع خود روايتي در اين موضوع ندارند.

اولا: مي‌خواستم براي بنده و هر فرد شيعه‌ي ديگري روشن شود كه آيا در منابع خودمان براي اثبات امامت امامان بزرگوار شيعه رواياتي وجود دارد يانه؟ و اگر وجود دارد معتبر هستند يانه ؟

ثانيا: با توجه به اين كه ايام صادقيه را در پيش رو داريم، لطفا در خصوص روايات امامت امام صادق عليه السلام نيز توضيح دهيد.

متشكرم، منتظر پاسخ علمي و هميشگي تان هستم.

پاسخ اجمالي

اولاً: در منابع غني شيعه، براي اثبات مسائل اعتقادي روايات فراواني وجود دارد و شيعه براي اثبات عقائدش نيازي به روايات اهل سنت ندارد. استدلال ما به روايات و منابع اهل سنت از باب «قاعده‌ي الزام» است؛ يعني چون اهل سنت روايات خودشان را قبول دارند (نه روايات شيعه را) در مقام بحث علمي و استدلال بايد به منابع خود شان مراجعه و استدلال كرد. همانطوري كه اگر آنها بخواهند براي شيعيان، مطلبي را ثابت كنند، بايد از منابع مورد پذيرش شيعه دليل بياورند؛ قانون بحث علمي و مناظرات اين روش را اقتضا مي‌كند. بنابراين، شبهه دشمنان اهل بيت عليهم السلام در اين زمينه كاملا بي‌اساس است.

ثانيا: در موضوع اثبات امامت ائمه (عليهم السلام) در منابع شيعه، تعداد زيادي حديث صحيح و متواتر در منابع شيعه وجود دارد.

و در موضوع (امامت امام صادق عليه السلام)، نيز روايات معتبر و متواتري وجود دارند كه در نوشته پيش رو، اين روايات جمع آوري شده و تقديم شما و همه ره‌پويان حق و حقيقت مي‌گردد.

پاسخ تفصيلي

در موضوع «اثبات امامت، ائمه‌ي طاهرين عليهم السلام ، از ديدگاه روايات شيعه»، مقالاتي نوشته ايم؛ براي اطلاع بيشتر به آدرسهاي زير مراجعه فرماييد:

الف: آيا روايت «امامان دوازدگانه» به صورت متواتر در منابع شيعه وسني نقل شده است؟:

https://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5049

ب: چهل روايت صحيح در اثبات امامت از كتاب هاي شيعه و سني:

https://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5043

اما قبل از بررسي و نقل روايات و نصوص امامت امام صادق (عليه السلام) دو نكته را يادآوري مي‌كنيم:

نكته اول: نص امام باقر (ع) بر امامت امام صادق (ع) در كلام علماي شيعه و اهل سنت

اعتقاد شيعه بر اين است كه هر امامي، قبل از به شهادت رسيدن، بر امامت امام پس از خود تصريح كرده اند و اين مطلب در روايات صحيح و معتبر نقل شده است.

شيخ مفيد (رحمة الله عليه) يكي از علماي درجه اول شيعه، بعد از معرفي نسب و شخصيت علمي امام صادق عليه السلام، تصريح مي‌نمايد كه پدرشان امام باقر عليه السلام بر امامتش به صورت روشن تصريح نموده است:

وَ كَانَ الصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهما السلام مِنْ بَيْنِ إِخْوَتِهِ خَلِيفَةَ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عليهما السلام وَ وَصِيَّهُ وَ الْقَائِمَ بِالْإِمَامَةِ مِنْ بَعْدِهِ وَ بَرَزَ عَلَى جَمَاعَتِهِمْ بِالْفَضْلِ وَ كَانَ أَنْبَهَهُمْ ذِكْراً وَ أَعْظَمَهُمْ قَدْراً وَ أَجَلَّهُمْ فِي الْعَامَّةِ وَ الْخَاصَّةِ وَ نَقَلَ النَّاسُ عَنْهُ مِنَ الْعُلُومِ مَا سَارَتْ بِهِ الرُّكْبَانُ وَ انْتَشَرَ ذِكْرُهُ فِي الْبُلْدَانِ وَ لَمْ يُنْقَلْ عَنْ أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ الْعُلَمَاءِ مَا نُقِلَ عَنْهُ وَ لَا لَقِيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ مِنْ أَهْلِ الْآثَارِ وَ نَقَلَةِ الْأَخْبَارِ وَ لَا نَقَلُوا عَنْهُمْ كَمَا نَقَلُوا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَإِنَّ أَصْحَابَ الْحَدِيثِ قَدْ جَمَعُوا أَسْمَاءَ الرُّوَاةِ عَنْهُ مِنَ الثِّقَاتِ عَلَى اخْتِلَافِهِمْ فِي الْآرَاءِ وَ الْمَقَالاتِ فَكَانُوا أَرْبَعَةَ آلَافِ رَجُلٍ. وَ كَانَ لَهُ عليه السلام مِنَ الدَّلَائِلِ الْوَاضِحَةِ فِي إِمَامَتِهِ مَا بَهَرَتِ الْقُلُوبَ وَ أَخْرَسَتِ الْمُخَالِفَ عَنِ الطَّعْنِ فِيهَا بِالشُّبُهَاتِ. ...

وَ كَانَتْ إِمَامَتُهُ عليه السلام أَرْبَعاً وَ ثَلَاثِينَ سَنَةً. وَ وَصَّى إِلَيْهِ أَبُوهُ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام وَصِيَّةً ظَاهِرَةً وَ نَصَّ عَلَيْهِ بِالْإِمَامَةِ نَصّاً جَلِيّاً.

«امام صادق جعفر بن محمد بن على بن الحسين (عليهما السلام) از ميان برادرانش جانشين پدرش حضرت باقر عليه السّلام و وصى آن حضرت بود كه پس از ايشان به امر امامت قيام نمود، و در فضل و دانش سر آمد همه برادران گشت، و از همه آنان نام آورتر، و در قدر و منزلت بالاتر، و در ميان شيعه و سنى مقامش ارجمندتر بود، و به اندازه مردم از علوم آن حضرت نقل كرده‏اند كه سخنانش توشه راه كاروانيان و مسافران و نام ناميش در هر شهر و ديار زبانزد مردمان گشته، و از هيچ يك از علماي اين خاندان به آن اندازه كه از آن حضرت حديث نقل شده از ديگرى نقل نكرده‏اند، و هيچ يك از اهل آثار و ناقلان اخبار بدان اندازه كه از آن حضرت بهره بردند از ديگران بهره‏گيرى نكردند، زيرا اصحاب حديث كه نام راويان ثقات آن بزرگوار را جمع كرده‏اند با اختلاف در عقيده و گفتار شماره آنان به چهار هزار نفر ميرسد.

و دلائل روشن در باره امامت آن حضرت به اندازه‏اى است كه دلها را حيران كرده، و زبان دشمن را از خورده‏گيرى گنگ و لال ساخته است. ...

مدت زمان امامت (امام صادق عليه السلام) سي وچهار 34 سال بود. پدرش ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام به صورت آشكار در مورد ايشان وصيت كرد و بر امامتش به صورت روشن تصريح نموده است.»

البغدادي، الشيخ المفيد محمد بن محمد بن النعمان، العكبري ، (متوفاي 413هـ)، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص180، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لتحقيق التراث، ناشر : دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، سال چاپ : 1414 - 1993 م

مرحوم طبرسي از مفسران شيعه نيز در كتاب «اعلام الوري» مي‌نويسد:

فإن الشيعة قد تواترت خلافا عن سلف إلى أن اتصل نقلهم بالباقر عليه السلام أنه نص على الصادق عليه السلام ، كما تواترت على أن أمير المؤمنين عليه السلام نص على الحسن ، ونص على الحسين عليهما السلام ، وكذاك كل إمام على الإمام الذي يليه ، ثم هكذا إلى أن ينتهى إلى صاحب الزمان ،

«عقيده‌ي متواتر در نزد شيعه كه از گذشتگان نسل به نسل رسيده و متصل به زمان امام باقر عليه السلام مي‌باشد، اين است كه آن حضرت بر امامت امام صادق عليه السلام تصريح كرده است؛ همانگونه كه متواتر است امير مؤمنان عليه السلام بر امامت امام حسن و امام حسين عليهما السلام تصريح نموده است. همچنين هر امامي بر امام پس از خود تا برسد به امام زمان عليه السلام ، تصريح كرده اند.»

الطبرسي، أبي علي الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، إعلام الورى بأعلام الهدى، ج 1، ص516، تحقيق و نشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ـ قم، الطبعة : الأولى، 1417هـ .

مرحوم اربلي نيز مي‌نويسد:

وكانت إمامته عليه السلام أربعا وثلاثين سنة ووصى إليه أبو جعفر عليه السلام وصية ظاهرة ونص عليه بالإمامة نصا جليا .

«مدت زمان امامت (امام صادق عليه السلام) 34 سال بود. پدرش ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام به صورت آشكار در مورد ايشان وصت كرد و بر امامتش به صورت روشن تصريح نمود.»

الإربلي، أبي الحسن علي بن عيسي بن أبي الفتح (متوفاى693هـ)، كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج 2، ص380، ناشر: دار الأضواء ـ بيروت، الطبعة الثانية، 1405هـ ـ 1985م.

اين مسأله آن قدر در ميان علما روشن و آشكار است كه علماي اهل سنت نيز در كتابهاي شان آن را ذكر كرده اند. ابن صباغ مالكي مي‌نويسد:

ووصى إليه أبو جعفر (عليه السلام) بالإمامة وغيرها وصية ظاهرة ، ونص عليها نصا جليا.

«ابو جعفر (امام باقر) عليه السلام آشكارا در باره‌ي امامت امام صادق عليه السلام وصيت فرموده و بر امامتش به صورت روشن تصريح كرده است. »

المالكي، علي بن محمد بن أحمد المالكي المكي المعروف بابن الصباغ (متوفاي885هـ)، الفصول المهمة في معرفة الأئمة، ج2، ص909، تحقيق: سامي الغريري، ناشر: دار الحديث للطباعة والنشر مركز الطباعة والنشر في دار الحديث – قم، الطبعة الأولى: 1422

نكته دوم: نصوص امامت

در موضوع اثبات «امامت ائمه طاهرين عليهم السلام» دو نوع نص در منابع شيعه وجود دارد :

الف: نصوص عمومي:

نصوص عمومي، رواياتي هستند كه از رسول خدا (صلي الله عليه وآله) و يا ائمه طاهرين (عليهم السلام) به صورت كلي در موضوع امامت وارد شده است . اين گونه روايات در منابع شيعه فراوان و در حد تواتر است. اين روايات را در دو مقاله اي كه در ابتداي اين نوشتار آدرس آن را ذكر شد ، به صورت مفصل مورد بررسي قرار گرفته است لطفا مراجعه فرماييد.

ب: نصوص اختصاصي و ويژه هر امام :

نصوص اختصاصي، رواياتي هستند كه در آنها يا اسامي يكايك ائمه (عليهم السلام) بيان شده و يا امام قبل ، به امامت امام پس از خود تصريح كرده است. دسته‌ي اول را در دو مقاله كه در بالا آدرس داده شد، بيان كرده‌ايم اما در مورد دسته دوم در باره هر يكي از ائمه طاهرين (عليهم السلام) اين نوع روايات وجود دارد.

و نكته‌ي مهم در اين دسته روايات اين است كه در برخي، امام قبل، امام بعد خودش را به صورت محسوس براي اصحاب نشان داده و فرموده او امام شما است. و در برخي روايات نشانه هاي امامت را در باره او بيان كرده (همچون وصيت كردن به امام بعد، يا سپردن آثار رسول خدا و امور اختصاصي امام) كه از طريق آن مي‌توان فهميد ايشان امام بعدي است.

در اين نوشتار بنا به درخواست شما، روايات و نصوص امامت امام صادق عليه السلام را از زبان پدر بزرگوار شان با اسناد معتبر ذكر مي‌نماييم:

مرحوم شيخ كليني در كتاب الحجة، «بَابُ الْإِشَارَةِ وَ النَّصِّ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّادِقِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمَا» ، چندين روايت در خصوص امام صادق عليه السلام نقل كرده كه برخي آنها ذكر مي‌شود:

روايت اول: (داراي سند صحيح)

[1] الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ قَالَ نَظَرَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام يَمْشِي فَقَالَ تَرَى هَذَا؟ هَذَا مِنَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ.

«ابو صباح كناني مي‌گويد: امام باقر عليه السلام به امام صادق عليه السلام كه راه مي‌رفت، نگاه كرد وگفت: مي‌بيني او را؟ او از جمله كساني است كه خداوند در باره ايشان فرموده است: ما مى‏خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم!»

الكليني الرازي، أبو جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الكافي، ج 1، ص 306، ناشر: اسلاميه‏، تهران‏، الطبعة الثانية،1362 هـ.ش.

در اين روايت، امام باقر عليه السلام تصريح مي‌نمايد كه امام صادق از جمله افرادي است كه خداوند آنان را امام و وارثان زمين قرار داده است.

تصحيح سند روايت:

روايت بالا از نظر سند صحيح است. مرحوم علي بن يونس عاملي (از علماي قرن نهم) سند اين روايت را تصحيح كرده و مي‌نويسد:

روى محمد بن يعقوب بالأسانيد الصحاح إلى أبي الصباح أن الباقر عليه السلام نظر إلى الصادق عليه السلام وقال : هذا من الذين قال الله فيهم : (ونريد أن نمن على الذين استضعفوا في الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثين).

«محمد بن يعقوب با سندهاي صحيح، كه به ابي صباح مي‌رسد، نقل كرده كه امام باقر عليه السلام به امام صادق عليه السلام نگاه كرد و فرمود: ايشان از جمله كساني است كه خداوند در باره‌ي آنها فرموده است:ونريد أن نمن على الذين استضعفوا في الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثين»

العاملي النباطي، الشيخ زين الدين أبي محمد علي بن يونس (متوفاى877هـ) الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم، ج 2، ص162، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: المكتبة المرتضوية لإحياء الآثار الجعفرية، الطبعة الأولى، 1384هـ

روايت دوم: (داراي سند صحيح)

[7] مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ الْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ سُئِلَ عَنِ الْقَائِمِ عليه السلام فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَقَالَ هَذَا وَ اللَّهِ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه وآله قَالَ عَنْبَسَةُ فَلَمَّا قُبِضَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام فَأَخْبَرْتُهُ بِذَلِكَ فَقَالَ صَدَقَ جَابِرٌ ثُمَّ قَالَ لَعَلَّكُمْ تَرَوْنَ أَنْ لَيْسَ كُلُّ إِمَامٍ هُوَ الْقَائِمَ بَعْدَ الْإِمَامِ الَّذِي كَانَ قَبْلَه‏.

«جابر بن يزيد جعفي مي‌گويد: از امام باقر (عليه السلام) پرسيدند : قائم كيست؟ آن حضرت با دستش به امام صادق (عليه السلام) زد و فرمود : به خدا اين قائم آل محمد ( عليه السلام ) است. عنبسه گفت: بعد از وفات امام باقر (عليه السلام) خدمت امام صادق (عليه السلام) رسيدم و حديث جابر را به عرض ايشان رساندم. فرمود : جابر راست گفته . سپس فرمود : شايد شما گمان كنيد كه هر امامى قائم بعد از امام قبلى نيست.»

الكافي - الشيخ الكليني، ج 1 ص 307

در اين روايت تعبير «هَذَا وَ اللَّهِ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ» نص صريح بر امامت ايشان است زيرا امام صادق عليه السلام، درپايان روايت، اين جمله را توضيح مي‌دهند و بيان مي‌كنند كه مراد امام باقر عليه السلام، امام زمان همان عصر است نه امام مهدي عليه السلام كه يكي از القابش «قائم» است.

علامه مجلسي در توضيح كلمه‌ي «قائم» مي‌فرمايد:

و القائم يطلق في الأخبار على المهدي القائم بالجهاد، الخارج بالسيف، و على كل إمام فإنه قائم بأمر الإمامة كما سيأتي في باب: أن الأئمة كلهم قائمون بأمر الله، و غرضه عليه السلام بيان أن أبي سماني قائما بالمعنى الثاني لا الأول، و في الإبهام نوع مصلحة لعدم يأس الشيعة عن الفرج.

«قائم» در روايات، بر حضرت مهدي (عليه السلام) كه براي جهاد قيام مي‌كند و با شمشير خارج مي‌شود و نيز بر هر امامي اطلاق مي‌شود؛ زيرا هر امامي براي امر امامت قيام مي‌كنند. اين مطلب در باب « أن الأئمة كلهم قائمون بأمر الله» مي‌آيد. مقصود امام عليه السلام اين است كه پدرم مرا به معناي دوم «قائم» ناميده است؛ نه به معناي اول و در اين ابهام نوعي مصلحت است تا شيعيان از گشايش در امر امر امامت نا اميد نشوند.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏3 ؛ ص328، تهران، چاپ: دوم، 1404 ق.

تصحيح روايت

اين روايت نيز از نظر علماي شيعه صحيح است. مرحوم علامه‌ي مجلسي، سند اين روايت را صحيح مي‌داند و مي‌نويسد:

الحديث السابع‏: صحيح.

روايت هفتم صحيح است.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏3 ، ص328، تهران، چاپ: دوم، 1404 ق.

مرحوم علي بن يونس عاملي نيز اين روايت را صحيح مي‌داند:

وروى بصحاح الأسانيد إلى جابر بن يزيد أن الباقر عليه السلام سئل عن القائم بعده ، فضرب بيده على الصادق عليه السلام وقال : هذا والله قائم آل محمد يعني القائم بعد أبيه ، لا أنه القائم المنتظر عليه السلام .

«با سند صحيح از جابر بن يزيد روايت شده است كه از امام باقر عليه السلام در باره امام قائم بعد ايشان سؤال شد. ...»

الصراط المستقيم، علي بن يونس العاملي، ج 2 ، ص 162

روايت سوم: (داراي سند صحيح)

[8] عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ أَبِي عليه السلام اسْتَوْدَعَنِي مَا هُنَاكَ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ قَالَ ادْعُ لِي شُهُوداً فَدَعَوْتُ لَهُ أَرْبَعَةً مِنْ قُرَيْشٍ فِيهِمْ نَافِعٌ مَوْلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ فَقَالَ اكْتُبْ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ يَعْقُوبُ بَنِيهِ يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (البقرة -: 132 -) وَ أَوْصَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَمَرَهُ أَنْ يُكَفِّنَهُ فِي بُرْدِهِ الَّذِي كَانَ يُصَلِّي فِيهِ الْجُمُعَةَ وَ أَنْ يُعَمِّمَهُ بِعِمَامَتِهِ وَ أَنْ يُرَبِّعَ قَبْرَهُ وَ يَرْفَعَهُ أَرْبَعَ أَصَابِعَ وَ أَنْ يَحُلَّ عَنْهُ أَطْمَارَهُ عِنْدَ دَفْنِهِ ثُمَّ قَالَ لِلشُّهُودِ انْصَرِفُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ فَقُلْتُ لَهُ يَا أَبَتِ بَعْدَ مَا انْصَرَفُوا مَا كَانَ فِي هَذَا بِأَنْ تُشْهِدَ عَلَيْهِ فَقَالَ يَا بُنَيَّ كَرِهْتُ أَنْ تُغْلَبَ وَ أَنْ يُقَالَ إِنَّهُ لَمْ يُوصَ إِلَيْهِ فَأَرَدْتُ أَنْ تَكُونَ لَكَ الْحُجَّةُ.

«عبد الاعلي از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه ايشان فرمودند : پدرم آنچه را در آنجا بود (كتب و بقيه چيزهاي كه مختص به امام است) به من سپرد و چون هنگام وفاتش نزديك شد، فرمود: چند شاهد نزد من بياور، من چهار تن از قريش را كه نافع- غلام عبد اللَّه بن عمر- در ميان آنها بود حاضر كردم. فرمود بنويس:

اين است آنچه يعقوب به پسرانش وصيت كرد: «پسرانم! خدا براى شما اين دين را برگزيد، پس نميريد جز اينكه مسلمان باشيد» و محمد بن على، به جعفر بن محمد وصيت كرد و به او امر دستور مي‌دهد كه او را در بردى كه نماز جمعه با آن ميخواند، كفن پوشاند، و با عمامه‌ي خودش او را عمامه پوشاند و قبرش را چهار گوش سازد و به مقدار چهار انگشت بالا آورد و هنگام دفن بندهاى كفن او را بگشايد. سپس به شاهدان فرمود: برگرديد خدا شما را رحمت كند- بعد از آنكه رفتند- گفتم: اى پدر! در اين وصيت چه نيازي به گواه گرفتن بود؟ فرمود: پسرم! نخواستم كه تو (در امر امامت) مغلوب باشى و مردم بگويند به (امامت) او وصيت نكرده است، خواستم كه تو حجت و دليل داشته باشى.»

الكافي، الشيخ الكليني، ج 1 ، ص 307

مرحوم كليني اين روايت با سندي ديگر در بابي ديگرد به نام (باب ما يجب على الناس عند مضي الامام ) نيز نقل كرده و در اين روايت امام باقر عليه السلام تصريح مي‌كند كه امام با سه چيز شناخته مي‌شود:

2 عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادٌ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام عَنْ قَوْلِ الْعَامَّةِ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلي الله عليه وآله قَالَ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة... ُ فَقَالَ يُعْرَفُ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ بِثَلَاثِ خِصَالٍ لَا تَكُونُ فِي غَيْرِهِ هُوَ أَوْلَى النَّاسِ بِالَّذِي قَبْلَهُ وَ هُوَ وَصِيُّهُ وَ عِنْدَهُ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَ وَصِيَّتُهُ وَ ذَلِكَ عِنْدِي لَا أُنَازَعُ فِيه‏. ...

فَقَالَ إِنِّي كَرِهْتُ أَنْ تُغْلَبَ وَ أَنْ يُقَالَ إِنَّهُ لَمْ يُوصَ فَأَرَدْتُ أَنْ تَكُونَ لَكَ حُجَّة.

«عبد الاعلي مي‌‌گويد: از امام صادق عليه السلام از سخن عامه سؤال كردم كه رسول خدا صلي الله عليه وآله فرموده: هر كه بميرد و براي او امامي نباشد، به مرگ جاهلي از دنيا رفته است. ... تا اينجا كه مي‌رسد كه امام باقر عليه السلام فرموده: صاحب اين امر (امام) با سه ويژگي كه در غير اونيست شناخته مي‌شود و او نسبت به امام قبل سزاوار است. وصيت امام پيشين، وجود سلاح رسول خدا صلي الله عليه وآله در نزد او، و وصيت امام پيشين، اين موارد در نزد من است كه هيچ كسي در آن با من منازعه ندارد.»

الكافي، الشيخ الكليني، ج 1، ص 379

كيفيت دلالت روايت بر امامت امام صادق عليه السلام

در اين روايت چند جمله بر امامت آن حضرت دلالت مي‌نمايد:

1. جمله‌ي: إِنَّ أَبِي عليه السلام اسْتَوْدَعَنِي مَا هُنَاكَ.

مراد از «ما هناك» كتب و سلاح و آثار پيامبر است كه از نظر شيعه، نشانه هاي امامت امام محسوب مي‌شوند. و امام باقر عليه السلام نيز آنها را به امام صادق عليه السلام سپردند. معنايش اين است كه بعد از من، شما امام هستيد. علامه‌ي مجلسي در توضيح اين قسمت مي‌نويسد:

ايضاح : «ما هناك» أي من الكتب والسلاح وغيرهما من آثار النبي صلى الله عليه وآله وسائر الأنبياء عليهم السلام ...

«مراد از «ما هناك» كتابها، سلاح و غير آن از آثار پيامبر صلي الله عليه وآله و ساير انبياء عليهم السلام است.»

المجلسي، محمد باقر (متوفاى1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 79، ص 47، تحقيق: محمد الباقر البهبودي، ناشر: مؤسسة الوفاء - بيروت - لبنان، الطبعة: الثانية المصححة، 1403هـ - 1983م.

2. اين فراز از روايت: وَ أَوْصَى مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ أَمَرَهُ أَنْ يُكَفِّنَهُ فِي بُرْدِهِ ...

در اين قسمت ، امام باقر عليه السلام به فرزندش وصيت مي‌كند كه امور تكفين و تدفين ايشان را بر عهده بگيرد و از نظر شيعه امام معصوم را جز امام و معصوم ديگر تجهيز نمي‌كند؛ بنابراين، امام صادق عليه السلام، مقام امامت را بعد از پدر بزرگوارشان دارا هستند.

مرحوم سيد محسن در كتاب «اعيان الشيعه» مي‌گويد:

أراد ان يعلمهم انه وصيه وخليفته والامام من بعده .

«امام باقر عليه السلام مي‌خواست با اين وصيتش به آنها بفهماند كه امام صادق عليه السلام وصي، جانشين و امام بعد از ايشان است.»

الأمين، السيد محسن (متوفاي1371هـ)، أعيان الشيعة، ج 1، ص 659، تحقيق وتخريج: حسن الأمين، ناشر: دار التعارف للمطبوعات - بيروت – لبنان، سال چاپ : 1403 - 1983 م

مرحوم آيت الله العظمي تبريزي براي اثبات دلالت اين روايت به امامت آن حضرت مي‌فرمايد:

هذا کما تقدم ـ بضميمه ما دلت عليه النصوص وقام عليه الإجماع أنّ الإمام عندنا لا يتولّى تجهيزه إلاّ إمام مثله إذا کان حاضراً، وأنّ الوصيه هي من علائم الإمامه ـ يکون نصاً على إمامه الصادق (عليه السلام) .

«اين روايت (به ضميمه‌ي آنچه روايات بر آن دلالت مي‌كند و اجماع شيعه بر اين كه امور تجهيز امام را جز امام زماني‌كه حاضر باشد، بر عهده نمي‌گيرد و وصيت كردن از نشانه هاي امامت است)، دليل روشن بر امامت امام صادق عليه السلام است.»

النصوص الصحيحة - الميرزا جواد التبريزي - ص 21، طبق برنامه مكتبة اهل البيت

فراز پاياني روايت نيز، اين تحليل را تأييد مي‌كند كه فرمود: فَقَالَ: يَا بُنَيَّ كَرِهْتُ أَنْ تُغْلَبَ وَ أَنْ يُقَالَ إِنَّهُ لَمْ يُوصَ إِلَيْهِ فَأَرَدْتُ أَنْ تَكُونَ لَكَ الْحُجَّةُ.

علامه مجلسي در توضيح اين قسمت آورده است:

أن تغلب على بناء المجهول أي في الإمامة ، فان الوصية من علاماتها أو فيما أوصى إليه مما يخالف العامة ، كتربيع القبر أو الأعم .

«كلمه «تغلب» به صورت صيغه مجهول خوانده مي‌شود، معنايش اين است كه دوست ندارم در امر امامت بر شما غالب شوند؛ زيرا وصيت از نشانه هاي امامت است يا در چيزي كه به امام وصيت شده و مخالف نظر عامه است غالب شوند مثل چهار گوشه كردن قبر ...»

بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج47، ص 14

شارح اصول كافي چند وجه را در مورد اين كه مراد از غلبه چيست ذكر كرده است:

قوله ( فقال يا بني كرهت أن تغلب ) لعل وجه الغلبة أمور : الأول تربيع القبر ، والثاني رفعه ، فإن روايات العامة مختلفة ففي بعضها تسوية القبور وفي بعضها تسنيمها ... ، والثالث التنازع في الإمامة والتخالف فيها فإن الوصية الظاهرة من علامات الإمام كما مر إليه إشارة بقوله : وأن يقال أنه لم يوص فأردت أن تكون لك الحجة أي الحجة التي هي الوصية الظاهرة .

«در باره اين فرمايش امام: «بر تو غالب نشوند» چند وجه است:

يك: چهار گوش ساختن قبر، دو: با لا آوردن آن ؛ زيرا روايات اهل سنت در اين باره مختلف است، برخي گفته اند روي قبر هموار باشد برخي گفته اند بر آمدگي داشته باشد. ... سوم: منازعه در امر امامت و مخالفت كردن در آن. زيرا وصيت آشكار از نشانه هاي امام است چنانچه گذشت. به اين مطلب امام در اين كلامش اشاره كرده و فرمود: وأن يقال أنه لم يوص فأردت أن تكون لك الحجة؛ و حجت، همان وصيت ظاهر و آشكار است.»

المازندراني، مولي محمد صالح (متوفاي1081هـ)، شرح أصول الكافي، ج 6، ص 174، تحقيق: مع تعليقات: الميرزا أبو الحسن الشعراني / ضبط وتصحيح: السيد علي عاشور،‌ ناشر: دار إحياء التراث العربي للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، چاپ: الأولى1421 - 2000 م

تصحيح روايت:

اين روايت را علماي شيعه تصحيح كرده اند. از جمله مرحوم مجلسي ذيل روايت دوم كه ذكر شد، در باره سندش مي‌فرمايد:

الحديث الثاني‏: حسن على الظاهر.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏4 ؛ ص229، تهران، چاپ: دوم، 1404 ق.

مرحوم آيت الله تبريزي درباره صحت سند روايت هشتم مي‌گويد:

فمن ما ورد من النص على إمامة جعفر بن محمد الصادق عليه السلام ، الرواية الصحيحة التي نقلها الكليني رحمه الله في الكافي عن علي بن إبراهيم عن محمد بن عيسى عن يونس بن عبد الرحمن عن عبد الأعلى عن أبي عبد الله الصادق عليه السلام : " إن أبي استودعني ما هناك فلما حضرته ...

«از مجموعه رواياتي ‌كه بر امامت جعفر بن محمد صادق عليه السلام وارد شده، اين روايت صحيحي است كه آن را مرحوم كليني در كتاب كافي از علي بن ابراهيم با سندش از عبد الاعلي از امام صادق عليه السلام نقل كرده است ....»

النصوص الصحيحة، الميرزا جواد التبريزي، ص 20

روايت چهارم: (داراي سند صحيح)

5 – عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ أَبِي قَالَ لِي ذَاتَ يَوْمٍ فِي مَرَضِهِ يَا بُنَيَّ أَدْخِلْ أُنَاساً مِنْ قُرَيْشٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ حَتَّى أُشْهِدَهُمْ قَالَ فَأَدْخَلْتُ عَلَيْهِ أُنَاساً مِنْهُمْ فَقَالَ يَا جَعْفَرُ إِذَا أَنَا مِتُّ فَغَسِّلْنِي وَ كَفِّنِّي وَ ارْفَعْ قَبْرِي أَرْبَعَ أَصَابِعَ وَ رُشَّهُ بِالْمَاءِ فَلَمَّا خَرَجُوا قُلْتُ يَا أَبَتِ لَوْ أَمَرْتَنِي بِهَذَا لَصَنَعْتُهُ وَ لَمْ تُرِدْ أَنْ أُدْخِلَ عَلَيْكَ قَوْماً تُشْهِدُهُمْ فَقَال‏ يَا بُنَيَّ أَرَدْتُ أَنْ لَا تُنَازَعَ.

«امام صادق عليه السلام فرمود: روزي كه پدرم مريض بود به من فرمود: فرزندم! افرادي از مردم قريش اين شهر را نزد من بياور تا آنها را شاهد گيرم. گروهي از آنها را نزد ايشان آوردم . حضرت فرمود: اي جعفر ! وقتي من از دنيا رفتم، مرا غسل بده، كفن كن و قبر مرا چهار انگشت بلند كن وروي قبرم آب بپاش. وقتي آنها رفتند، عرض كردم اي پدر! بدون حضور آنها و شاهد گرفتن آنان اگر به من دستور مي‌دادي انجام مي‌دادم. فرمود: اي پسرم خواستم با شما منازعه نكنند.»

الكافي ، الشيخ الكليني ، ج 3 ص 200

اين روايت نيز همانند روايت پيشين، بر امامت امام صادق عليه السلام دلالت دارد؛‌ زيرا امام باقر عليه السلام در باره تجهيز ودفن خودش به ايشان وصيت كرده است. علامه مجلسي در توضيح اين روايت مي‌نويسد:

بيان : أي في إعمال تلك السنن وارتكاب التغسيل والتكفين، أو في الإمامة فإن الوصية من علاماتها.

«يعني در انجام اين سنت ها و تغسيل و تكفين يا در امر امامت با شما منازعه نكنند، زيرا وصيت كردن از نشانه هاي امامت است.»

بحار الأنوار، العلامة المجلسي، ج 46 ص 214

سيد محسن امين نيز، بعد از نقل روايت مي‌نويسد:

اي لا تنازع في الإمامة والخلافة من بعدي متى علموا انك وصيي .

«يعني در امر امامت و جانشيني بعد از من بعد از اين كه وصيت مرا بدانند، منازعه نكنند.»

أعيان الشيعة ، السيد محسن الأمين ، ج 1 ، ص 659

تصحيح روايت:

اين روايت نيز همانند روايات قبل از نظر سند صحيح است. علامه مجلسي ذيل روايت مي‌نويسد:

الحديث الخامس‏: حسن.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، ج‏14 ؛ ص111، تهران، چاپ: دوم، 1404 ق.

شيخ هادي نجفي پس از نقل روايت، سند آن را تصحيح كرده است:

الرواية صحيحة الإسناد .

موسوعة أحاديث أهل البيت (ع) ، الشيخ هادي النجفي، ج 11 ، ص 57

روايت پنجم:

مرحوم خزاز قمي در كتاب «كفاية الاثر» روايات متعددي را در باره امام صادق عليه السلام ذكر كرده، از جمله‌اي آنها، روايت ذيل است:

أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ الرَّازِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْمُحَارِبِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ المغاليُّ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ الْوَهَّابِ بْنُ هَمَّامٍ الْحِمْيَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي هَمَّامُ بْنُ نَافِعٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ الْبَاقِرُ عليه السلام لِأَصْحَابِهِ يَوْماً إِذَا افْتَقَدْتُمُونِي فَاقْتَدُوا بِهَذَا فَإِنَّهُ الْإِمَامُ بَعْدِي وَ أَشَارَ إِلَى ابْنِهِ جَعْفَرٍ عليه السلام .

«ابو همام بن نافع مي‌گويد: روزي امام باقر عليه السلام به اصحابش فرمود: وقتي مرا از دست داديد، به ايشان (امام صادق عليه السلام) اقتدا كنيد؛ زيرا او امام پس از من است و به پسرش جعفر عليه السلام اشاره كرد.»

الخزاز القمي الرازي، أبي القاسم علي بن محمد بن علي (متوفاي400هـ)، كفاية الأثر في النص على الأئمة الاثني عشر، ص 255، تحقيق: السيد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري الخوئي، ناشر: انتشارات ـ قم، 140هـ .

كيفيت دلالت اين روايت بر امامت امام صادق عليه السلام صريح است؛ زيرا امام باقر عليه السلام مي‌فرمايد: امام بعد از من، امام صادق عليه السلام است.

روايت ششم:

در روايت ديگري نيز، امام باقر عليه السلام در پاسخ ابو مريم عبد الغفار كه از امام پس از ايشان سؤال كرده بود، صريحا فرمود: بعد از من جعفر، امام و پدر ائمه است:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ الْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ هودة [هَوْذَةَ] بْنِ أَبِي هَرَاسَةَ أَبُو سُلَيْمَانَ الْبَاهِلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ إِسْحَاقَ بْنِ أَبِي بِشْرٍ النَّهَاوَنْدِيُّ الْأَحْمَرِيِّ بِنَهَاوَنْدَ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ عَبْدِ الْغَفَّارِ بْنِ الْقَاسِمِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى مَوْلَايَ الْبَاقِرِ عليه السلام وَ عِنْدَهُ أُنَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ ذَكَرَ الْإِسْلَامَ فَقُلْتُ يَا سَيِّدِي فَأَيُّ الْإِسْلَامِ أَفْضَلُ قَالَ مَنْ سَلِمَ المُؤْمنين [الْمُؤْمِنُونَ‏] مِنْ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ . ...

قُلْتُ فَإِنْ كَانَ هَذَا كَائِنٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَإِلَى مَنْ بَعْدَكَ قَالَ إِلَى جَعْفَرٍ وَ هُوَ سَيِّدُ أَوْلَادِي وَ أَبُو الْأَئِمَّةِ صَادِقٌ فِي قَوْلِهِ وَ فِعْلِهِ وَ لَقَدْ سَأَلْتَ عَظِيماً يَا عَبْدَ الْغَفَّارِ وَ إِنَّكَ لَأَهْلُ الْإِجَابَة

«عبد الغفار بن قاسم مي‌گويد: بر مولايم امام باقر عليه السلام وارد شدم در حالي كه گروهي از اصحابش نزد ايشان بودند. سخن از اسلام به ميان آمد. عرض كردم آقاي من، چه اسلامي با فضيلت تر است؟. فرمود: اسلام كسي كه مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند. ...

عرض كردم : اگر چنين است (بعد از شما اماماني ديگر وجود دارند) بعد از شما به سوي چه كسي رو آوريم؟ فرمود: به جعفر و او آقاى فرزندان من و پدر امامان است، راستگو و صادق در گفتار و كردار است. اى عبد الغفار! (بدان كه) سؤال بزرگى كردى و (چون) شايستگى جواب را داشتى، (پاسخش را گفتم).

كفاية الأثر ، الخزاز القمي ، ص 252

روايت هفتم

در روايت ديگري امام باقر عليه السلام به محمد بن مسلم امام صادق عليه السلام را نشان مي‌دهد و مي‌فرمايد: اين امام بعد از من است و به او اقتدا كن و علم ودانش را از او فرا گير:

حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُوسَى قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَخْلَدٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ بَزِيعٍ قَالَ حَدَّثَنِي يَحْيَى بْنُ الْحَسَنِ بْنِ فُرَاتٍ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِيدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْبَاقِرِ عليه السلام إِذْ دَخَلَ جَعْفَرٌ ابْنُهُ وَ عَلَى رَأْسِهِ ذُؤَابَةٌ وَ فِي يَدِهِ عَصًا يَلْعَبُ بِهَا فَأَخَذَهُ الْبَاقِرُ عليه السلام وَ ضَمَّهُ إِلَيْهِ ضَمّاً ثُمَّ قَالَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي لَا تَلْهُو وَ لَا تَلْعَبُ ثُمَّ قَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ هَذَا إِمَامُكَ بَعْدِي فَاقْتَدِ بِهِ وَ اقْتَبِسْ مِنْ عِلْمِهِ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَهُوَ الصَّادِقُ الَّذِي وَصَفَهُ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ صلي الله عليه وآله وَ إِنَّ شِيعَتَهُ مَنْصُورُونَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعْدَاءَهُ مَلْعُونُونَ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ عَلَى لِسَانِ كُلِّ نَبِيٍّ فَضَحِكَ جَعْفَرٌ عليه السلام وَ احْمَرَّ وَجْهُه‏. ...

«محمّد بن مسلم مي‌گويد: خدمت امام باقر عليه السّلام بودم كه پسرش جعفر عليه السّلام وارد شد در حالي كه بر سرش گيسو و در دستش چوبى داشت كه با آن چوب بازى ميكرد. امام باقر عليه السلام او را در آغوش گرفته و فرمود: پدر و مادرم فدايت بازى نكن. آنگاه به من رو كرد و فرمود: اي محمّد، اين پيشواى تو است بعد از من از او پيروى كن و از علم و دانش او استفاده نما به خدا سوگند اين همان صادقى است كه پيامبر مژده او را داده است همانا شيعيانش در دنيا و آخرت پيروز و دشمنانش در دنيا و آخرت مورد لعن هر پيامبري هستند. جعفر عليه السلام خنده نمود و روي مباركش سرخ شد.»

كفاية الأثر، الخزاز القمي، ص 254

نتيجه:

طبق روايات بالا كه در اين نوشتار نقل شد:

اولا: امام باقر عليه السلام در باره امامت فرزندش امام صادق عليه السلام وصيت كرده وايشان را به عنوان امام و پيشواي امت اسلام معرفي نموده است؛

ثانيا: علاوه بر اين نصوص ويژه، روايات صحيح ديگري نيز وارد شده كه بر امامت همه‌ي ائمه‌ي طاهرين عليهم السلام دلالت دارند. و در نتيجه امامت آنها از روايات صحيح شيعه قابل اثبات است.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)



Share
1 | محمد رضا | | ٢١:٠٦ - ٢١ مرداد ١٣٩٤ |
به سلام
ایا متن زیر در کتب شیعه معتبر است
صاحب مجاج السالکين (کتاب معتبر اهل تشيع) می نويسد:
انّ ابابکر لَمَّا رأی فاطمه انقَبَضَت عنهُ و هَجَرَت ولَم تَتَکَلَّم بَعدَ ذالِکَ فِی اَمرِ فَدَک کَبُرَ ذالِکَ عندهُ فَارادَ اِستِرضَاهَا فَأتَاهَا فقال لها صدقتِ يا ابنهَ رسول الله فيمَا ادَّعيتِ و لکنِّی رأَيتُ رسول الله يُقَسِّمُهَا فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل بعد ان يوتی منها قوتکم و لصاعنين بها فقالت افعل کما کان ابی رسول اللهيفعل فيها فقال فلک الله علی ان افعل فيها ما کان يفعلُ ابوکِ فقالت و الله لتفعلنَّ فقال و الله لافعلنَّ ذَالِکَ فقالت اللهم اشهد فرضيت بذالک و اخذت العهد عليه فکان ابوبکر يعطيهم قوتهم و يقسم الباقی فيعطی الفقراء و المساکين و ابن السبيل

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اين مطلب در منابع اهل سنت از جمله تفسير آلوسي نقل شده است و در آنجا گفته اند در کتب معتبره شيعه مانند محاج السالکين نقل شده است البته الان در سايتهاي وهابي و غيره .. حتي اين کتابي را که آلوسي نقل کرده است درست نمي نويسند بلکه مي نويسند مجاج السالکين اما سوال اين است صاحب محاج السالكين كيست ؟ چرا در شيعه در خصوص اين کتاب چيزي وجود ندارد اصلا اين کتاب کجاست؟ کساني که اين مطلب را از او نقل مي کنند او را به شيعه معرفي كنند تا او را و كتاب او را بشناسند !
جالب اينجاست كه در هيچ كتاب فهرست شيعه اي نام او يافت نشد !!! و تنها نام او در سايت هاي اهل سنت آمده است !!!
آلوسي مي گويد در کتب معتبره شيعه اين مطلب وجود دارد در حالي که چنين چيزي دروغي بيش نيست اگر مطمئنا چنين چيزي در کتب معتبر شيعه مي بود نيازي نبوده که شبهه افکنان کتابي را جعل بکنند و بگويند در مجاج السالکين که مجهول است، وجود دارد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
1 |مهرتابان|Iran - Tehran |١٥:٢٠ - ٢٤ مرداد ١٣٩٤ |
0
 
0
به نام خدا
قبل از اینکه آلوسی این مطلب را بیان نماید ، دهلوی در تحفه اثناعشریه نام این عالم مجهول الحال و مجهول الهویه را آورده که مرحوم کنتوری در جواب وی چنین فرموده اند :
اما آنچه گفته : « اما اماميه ، پس صاحب “ محجاج السالكين “ و غير او از علمای ايشان روايت كرده‌اند . . . الی آخر .»
پس جوابش آن است كه : ما “ محجاج السالكين “ و صاحبش را نمیدانيم و نمیشناسيم ، و مخاطب هم با وجود اينكه اسمای اكثر علمای شيعه و تصانيف ايشان در باب سوم ذكر نموده ، نام “ محجاج السالكين “ و صاحبش را مذكور نكرده ، پس روايت چنين كتابی كه علمای اماميه آن را و مصنفش را نمیشناخته باشند  بر ايشان حجت آوردن ، دليل كمال جهل و نادانی است از آداب علم مناظره ، و هرگاه كه حال صاحب كتابی كه نامش برده بود چنين باشد ، حال غير او از علمای اماميه كه نامشان نبرده ، و به محض نوشتن همين لفظ اكتفا نموده بر آن قياس بايد كرد . و همچنين است حال قوله - كه بعد اتمام عبارت منسوبه به كتاب “ محجاج السالكين “ گفته - : اين است عبارت مرويه در “ محجاج السالكين “ و ديگر كتب معتبره اماميه .
پس آنچه بعد از اين روايت تفريع نموده ، گفته : و از اين عبارت صريح مستفاد شد . . . الی آخر .
قابل جواب نباشد .
تشييد المطاعن لكشف الضغائن ( ردّ باب دهم تحفه اثنا عشريه )، ج 3 ص 192 - 193 ، اسم المؤلف : علامة المحقق السيد محمّد قلی الموسوی النيسابوری الكنتوری اللكهنوی الوفاة: 1260 هـ ، تحقیق : برات علی سخی داد ، مير احمد غزنوی ، غلام نبی باميانی
موفق باشید
2 | محمد زمانی | | ١٠:٣٠ - ٢٤ مرداد ١٣٩٤ |
سلام برشما - روایاتی که به آنها (حدیث غریب )گفته شده یعنی چی؟؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
علما، حديث غريب را از جهت طبقه غرابت، به اقسام زيادى تقسيم كرده اند كه به دو قسم مهم، برگشت مى كند: اول، «حديث غريب از جهت متن و سند» و آن عبارت است از حديثى كه روايت نمى شود، مگر از جهت واحد (يعنى راوى در تمام طبقات، يك نفر است)؛ قسم دوم، «حديث غريب تنها از جهت سند، نه متن» و آن عبارت است از حديثى كه نقل آن از راههاى متعددى (از طريق يك راوى، يا صحابى و يا گروهى از راويان) مشتهر شود؛ سپس يك راوى، آن را از غير آن جهتى كه مشهور شده است، روايت كند.
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
3 | محمد رضا | Iran - Tehran | ٢١:٣٧ - ٢٤ مرداد ١٣٩٤ |
تشکر از پاسخ به شبهات و مهرتابان
4 | حق علی | Iran - Amol | ١٨:٠٣ - ٢٥ مرداد ١٣٩٤ |
سلام علیکم
لطفا نظر شیخ طوسی و نجاشی و علامه حلی
وکشی در مورد حضرت زید بن علی بنویسید

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
جهت اطلاع از شخصيت زيد به کتاب «شخصيت و قيام زيد بن على (ع )» نوشته سيد ابوفاضل رضوى اردكانى مراجعه کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
5 | امین | France - Gravelines | ٠٠:٤٣ - ٢٦ مرداد ١٣٩٤ |
در آيه 50 سوره مريم منظور از عليّا چه کسیست؟؟
و همچنین آیه 4 الی 7 سوره اسراء ..

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص صدقا عليا آيه 50 سوره مريم ، در روايات فراوان نقل شده که مراد حضرت علي عليه السلام است
شيخ صدوق در اين خصوص چنين نقل مي کند:
الى ذكره و أظهر الله قدرته فيه ثم غاب ع الغيبة الثانية و ذلك حين نفاه الطاغوت عن مصر فقال‏ و أعتزلكم و ما تدعون من دون الله و أدعوا ربي عسى ألا أكون بدعاء ربي شقيا قال الله عز و جل‏ فلما اعتزلهم و ما يعبدون من دون الله وهبنا له إسحاق و يعقوب و كلا جعلنا نبيا و وهبنا لهم من رحمتنا و جعلنا لهم‏ لسان‏ صدق‏ عليا يعنى به علي بن أبي طالب ع
كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج‏1 ؛ ص139
حسکاني نيز روايتي را چنين نقل کرده است:
قال رسول الله ص‏ ليلة عرج بي إلى السماء حملني جبرئيل على جناحه الأيمن- فقيل لي: من استخلفته على أهل الأرض فقلت خير أهلها لها أهلا: علي بن أبي طالب أخي و حبيبي و صهري يعني ابن عمي‏ فقيل لي: يا محمد أ تحبه فقلت: نعم يا رب العالمين. فقال لي: أحبه و مر أمتك بحبه، فإني أنا العلي الأعلى اشتققت له من أسمائي اسما فسميته عليا، فهبط جبرئيل فقال: إن الله يقرأ عليك السلام- و يقول لك: اقرأ. قلت: و ما أقرأ قال: و وهبنا لهم من رحمتنا، و جعلنا لهم لسان صدق عليا.
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل. ج‏1 ؛ ص463
اما در خصوص سوال بعدي بايد بگوييم در خصوص آن آيات اقوال مختلفي نقل شده است که در تفسير نمونه ذکر شده است البته در برخي روايات آمده است که مراد قومي هستند که در آينده خروج مي کنند
وله تعالى- و قضينا إلى بني إسرائيل‏ في الكتاب‏ لتفسدن في الأرض‏ مرتين‏ قال قتل علي بن أبي طالب ع و طعن الحسن ع- و لتعلن علوا كبيرا قال قتل الحسين ع- فإذا جاء وعد أولاهما فإذا جاء نصر دم الحسين ع‏ بعثنا عليكم عبادا لنا أولي‏ بأس‏ شديد فجاسوا خلال الديار قوم يبعثهم الله قبل خروج القائم ع فلا يدعون وترا لآل محمد «إلا قتلوه‏ و كان وعدا مفعولا خروج القائم ع- ثم رددنا لكم الكرة عليهم‏ خروج الحسين ع في سبعين من أصحابه عليهم البيض المذهب لكل بيضة وجهان‏ المؤدون إلى الناس أن هذا الحسين قد خرج حتى لا يشك المؤمنون فيه و أنه ليس بدجال و لا شيطان و الحجة القائم بين أظهرهم- فإذا استقرت المعرفة في قلوب المؤمنين أنه الحسين ع جاء الحجة الموت فيكون الذي يغسله و يكفنه و يحنطه و يلحده في حفرته- الحسين بن علي ع‏ و لا يلي الوصي إلا الوصي.
الكافي (ط - الإسلامية) ؛ ج‏8 ؛ ص206
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
6 | بهنام | Iran - Tehran | ٢١:٤٥ - ٢٧ مرداد ١٣٩٤ |
ســـــلام.ببخشید یکی از دوستان ادعا کرده اند که در کتب معتبر شیعه روایات صحیحی! مبنی بر تحریف قرآن یافته اند.آیا ادعایشان درست است؟
برای مثال ادعا کرده اند که در کتاب کافی جلد ۴ صفحه ۴۴۶ در حدیثی از امام صادق آمده که قرآن ۱۷ هزار آیه است
اما در نسخه های جدید این رقم را تبدیل کرده اند به ۷ هزار آیه که خلاف واقع است و به فرض قبول ۷ هزار آیه. باز هم تحریف قرآن را میرساند چون آیات قرآن به ۷ هزار آیه نمیرسد
آیا روایت مذکور صحیح است؟
با سپاس از شما عـــــــزیزان

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
شيعيان بر اين عقيده هستند که قرآن مصون از تحريف است حتي بسياري از علماي اهل سنت كه انصاف پيشه كرده‌اند ، شهادت داده‌اند كه هيچ يك از شيعيان معتقد به تحريف قرآن نيستند و قرآني كه در دست شيعيان است ، همان قرآني است كه در نزد ديگر فرقه‌هاي اسلامي است .
شيخ محمد أبوزهره مي‌گويد :
القرآن بإجماع المسلمين هو حجة الإسلام الأولي و هو مصدر له ، و هو سجل شريعته ، و هو الذي يشتمل علي كلها و قد حفظه الله تعلي الي يوم الدين كما وعد سبحانه اذ قال : «انا نحن نزلنا الذكر و إنا له لحافظون» و إن إخواننا الامامية علي اختلاف منازعهم يرونه كما يراه كل مؤمنين .
برادران شیعه ما با وجود اختلاف در مذهب با ما قرآن را همانطور می دانند که باقی مسلمانان می‌دانند
الامام الصادق ، محمد ابوزهره ، ص296
اما در خصوص روايتي مورد نظر بايد بگوييم :
اولا:رواياتي از اين باب حتي اگر صحيحه هم باشند ؛ از آن‌جايي كه با عقايد و ضروريات مذهب ما سازگاري ندارند ، از نظر ما مردود و غير قابل قبول است
ثانیا:این روایت فقط یک مرتبه در اصول کافی وارد شده است و آن هم در باب نوادر .
ثالثا:باید مدنظر داشت، این روایت خبر واحد بوده و در مقابل روایات متواتری که نفی تحریف می کند قابل مقایسه و احتجاج نیست .
رابعا:نکته بعدی که باید مورد توجه قرار گیرد و آن این که این عدد از اشتباه نساخ بوده است و در واقع هفت هزار بوده که اشتباها هفده هزار ثبت شده است همچنانکه در برخي از نسخه‌ها هفت هزار است
موید کلام ما نسخی است که علمای شیعه و سنی و حتی وهابی از آن استفاده برده و تصریح به هفت هزار دارد نه هفده هزار یعنی کلمه عشر زیادی از نساخ بوده است .
برای مثال نویسنده معاصر وهابی موسى جار الله التركستاني در کتاب الوشيعة في نقد عقائد الشيعة از قول کتاب کافی می نویسد :
ویروی الکافی عن الصادق : أن القرآن الذی نزل به جبریل علی محمد سبعة آلاف آیة .
الوشيعة في نقد عقائد الشيعة صفحه 24
همچنین ابوزهره در کتاب الامام الصادق علیه السلام حیاته و عصره در صفحه 323 می نویسد :
یروی الکلینی عن الصادق أن القرآن الذی نزل به الوحی علی محمد سبعة آلاف آیة .
و دلایل دیگری که تصحیف و اشتباه ناسخ این نسخه موجود را می رساند .
خامسا:بر فرض كه اين حديث به صورت هفده هزار آيه باشد، محدث بزرگ شيعه، ابو جعفر صدوق (386 ه. ق) راه علاج آن را ذكر كرده و عدد زايد بر آيات موجود را حمل بر احاديث قدسى كرده است. ايشان كه در مقام بيان اعتقادات اماميه است مى‏ گويد:
اعتقاد و باور ما اين است كه قرآنى كه خداوند بر پيغمبرش محمد صلّى اللّه عليه و اله فرو فرستاده، همين قرآن شناخته شده و معروف ميان مردم است و قرآن هرگز بيش از اين نيست ... و هر كس به ما نسبت دهد قرآن را بيش از اين مى‏ دانيم، به ما افترا بسته و دروغ مى‏ گويد ....
بلكه مى‏ گوييم (حديث قدسي) نوعى از وحى، كه از جنس وحى قرآن نيست، به اندازه‏اى نازل شده كه اگر آن را با تعداد آيات قرآن جمع كنيم، به 17 هزار آيه مى‏ رسد؛ مانند اين سخن جبرئيل به پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله [كه نوعى وحى نازل از سوى خداست‏]: «ان اللّه تعالى يقول لك يا محمد، دار خلقى و ...؛ خداوند تعالى به تو مى‏ گويد: اى محمد، با آفريده‏ هاى من مدارا كن و ...» و مانند آن، كه بسيارند و جملگى وحى غير قرآنى هستند؛ چون اگر [از سنخ وحى‏] قرآنى بودند بايد در قرآن مى‏ بودند و هرگز از آن جدا نمى‏ شدند . الاعتقادات 84
نکته پاياني اينکه هفت هزار آمدن نيز بخاظر نزديک بودن عدد آيات به آن است که چنين چيزي در عرف نيز رايج است
جهت اطلاعات بیشتر به ادرس زیر مراجعه بفرمائید :
http://www.valiasr-aj.com/persian/shownews.php?idnews=5222
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
7 | اسماعیل | | ١٢:١٨ - ٢٨ مرداد ١٣٩٤ |
با سلام سندی از روایتی دیدم که میخواستم بدانم آیا این سند معتبر است یا نه؟1-محمد بن یعقوب از محمد بن یحیی از احمد بن محمد از علی بن ابراهیم از پدرش از حسن بن محبوب از محمد بن نعمان از سلام بن مستنیر؟
2-محمد بن یعقوب-محمد بن یحیی-احمد بن محمد-ابن فضال-حسن بن جهم؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
روايت اول سلام بن مستنيز در رجال شيعه توصيفي ندارد
اما روايت دوم راوايان توثيق دارند لذا روايت معتبر است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
8 | مسلمان | France - Roubaix | ١٤:٥٨ - ٢٨ مرداد ١٣٩٤ |
یسمى إماماً.
علمای شیعه در کنابهایشان ذکر کرده اند که کودک نمی تواند که امام بشود.
بسبب صغر سنه وبموجب الشروط التی ذکرها مشایخ الشیعة،
به سبب کودکی و کم سالی و فاقد شرایطی که مشایخ شیعه ذکر کرده اند.
فقد اشترطوا فیه: العقل، البلوغ، حسن التدبیر، العدالة، العلم بالقانون الإسلامی.
از شروط امامت نزد علماء شیعه: عاقل و بالغ بودن. و قدرت تصمیم گیری درست و قبول مسئولیت و عدالت و آشنائی با قانون اسلامی است. که در یک کودک نیست.
(الحکومة الإسلامیة للخمینی 45 – 46).

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اولا: اين کتاب امام خميني در خصوص ولايت فقه است نه امام معصوم لذا شما اول بايد بدانيد که اين کتاب براي چه موضوعي نوشته شده است بعد در خصوص آن بحث کنيد!!
ثانيا: شما که اين آدرس را به احتمال زياد ( با خوشبينانه به شما) از جاهاي ديگر کپي کرده ايد اي کاش اول به همان آدرسي که خودتان نقل کرده ايد، مراجعه مي کرديد تا مي ديديد که اصلا اين عبارتي که شما اورديد وجود دارد يا نه؟ ما اصل عبارت را براي شما از همان آدرسي که داديد، نقل مي کنيم تا بيننده ها نيز بدانند که موضوع از چه قرار بوده است و اصل متن چي بوده است
اصل عبارت اين است
شروط الحاكم
الشروط اللازمة للحاكم ناشئة من طبيعة نمط الحكومة الإسلامية بشكل مباشر. فبعد الشروط العامة مثل العقل والتدبير، هناك شرطان أساسيان هما:
1ـ العلم بالقانون.
2ـ العدالة
الحكومة الاسلامية ص46
کجاي عبارت شما با اصل متن امام خميني يکي است؟! در کجاي عبارت آمده است که بايد امام بالغ باشد ؟!! آيا اين تدليس نيست؟!!
ثالثا: نظر شيعه در خصوص امامت در کودکي همان نظر قرآن است که از نظر قرآن نبوت و ولايت در کودکي نه ‏تنها امري ناممکن نيست، بلکه قرآن آشکارا مي‏فرمايد: ما ولايت و نبوّت را به افرادي در کودکي داديم. خداوند خطاب به حضرت يحيي‏ (ع) مي‏فرمايد: «يا يَحْيي خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ وَآتَيْناهُ الْحُکْمَ صَبِيّا» اي يحيي! تو کتاب آسماني ما را به قوت فراگير و به او در کودکي مقام نبوّت داديم » سورۀ مريم آيه 12. همچنين خطاب درباره عيسي(ع) فرمود: «قالُوا کَيْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْکِتابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً» «گفتند: چگونه با كودكى كه در گهواره است سخن بگوييم؟عيسى زبان به سخن گشود و گفت: من بنده خدايم او كتاب (آسمانى) به من داده و مرا پيامبر قرار داده است». همان، آيه 29
طبق اين آيات آن چيزي که شرط نبوت مي باشد، فهم و عقل آن نبي است نه سن لذا آيا خدا نمي تواند در کودکي عقل کسي را کامل کند و بعد او را نبي و يا امام کند؟!!
همچنانکه فخر رازي به اين مسئله را مطرح کرده و پاسخ داده است که خدا به معجزه مي تواند خرق عادت کند و کودک را عاقل کند :
يكون إلا بالنبوة فإن قيل كيف يعقل حصول العقل والفطنة والنبوة حال الصبا ؟ قلنا : هذا السائل ، إما أن يمنع من خرق العادة أو لا يمنع منه ، فإن منع منه فقد سد باب النبوات لأن بناء الأمر فيها على المعجزات ولا معنى لها إلا خرق العادات ، وإن لم يمنع فقد زال هذا الاستبعاد فإنه ليس استبعاد صيرورة الصبي عاقلاً أشد من استبعاد انشقاق القمر وانفلاق البحر
التفسير الكبير ج 21 ص 163
رابعا: شما در خصوص امامت بايد به کتب کلامي مراجعه کنيد که در آنجا آمده است از شروط امام اين است که عصمت و معجزه داشته باشد اگر مراد امام خميني، امام معصوم باشد چرا اين شرائط را ذکر نکرده است؟!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
9 | سلام | | ١٤:٥٩ - ٢٨ مرداد ١٣٩٤ |
اعترف الخمینی فی کتابه الحکومة الإسلامیة ص45/46
خمینی در کتاب حکومت اسلامی اعتراف کرده :
بأن الحسن العسکری الإمام الحادی عشر کان عقیماً ولم تحمل منه زوجاته ولا جواریه.
به اینکه امام حسن عسکری عقیم بوده و از چند زن و کنیز که داشته هیچکدام باردار نبوده اند.
وانه مات سنة 260هـ ..
و او سال ٢٥٠ از دنیا رفت.
دخل أقربائه على زوجاته وجواریه لعلهم یجدون واحدة منهن حاملاً.
خویشاوندانش نزد همسران و کنیزانش رفتند و جویا شدند شاید یکی از انها را باردار بیابند.
فلم یجدوا أحدا منهن حاملاً.
ولی متاسفانه هیچکدام باردار نبود.
مما جعلهم یقسمون میراثه بین أمه وأخیه جعفر.
و بعد از نا امیدی از بارداری انها میراثش را بین مادر و برادرش جعفر تقسیم کردند!!!!
وعلى افتراض وجوده،
و به فرض وجود طفل بعد از پدرش
فإن علماء الشیعة قد نصوا فی کتبهم أن الصبی لا یسمى إماماً.
علمای شیعه در کنابهایشان ذکر کرده اند که کودک نمی تواند که امام بشود.
بسبب صغر سنه وبموجب الشروط التی ذکرها مشایخ الشیعة،
به سبب کودکی و کم سالی و فاقد شرایطی که مشایخ شیعه ذکر کرده اند.
فقد اشترطوا فیه: العقل، البلوغ، حسن التدبیر، العدالة، العلم بالقانون الإسلامی.
از شروط امامت نزد علماء شیعه: عاقل و بالغ بودن. و قدرت تصمیم گیری درست و قبول مسئولیت و عدالت و آشنائی با قانون اسلامی است. که در یک کودک نیست.
(الحکومة الإسلامیة للخمینی 45 – 46).

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
با ذکر اين مطالب بيشتر يا بي سوادي خودي را نشان مي دهيد و يا دروغگويي خود البته اين نوع تدليس و دروغگويي و افتراء از شما بعيد نيست چون بزرگ شما نيز محمد بن عبد الوهاب از اين دروغها به شيعه زياد دارد در عربستان نيز از اين نوع تدليس کم نيست که کتابي طبق عقايد خودشان به اسم علماي شيعه مي نويسند و پخش مي کنند لذا شما نيز از اين قافله عقب نمانديد عقايد و دروغ هاي ابن تيميه و محمد بن عبد الوهاب را در خصوص عقيم بودن امام عسگري عليه السلام مي نويسيد و آن را به علماي شيعه نسبت مي دهيد
در خصوص تدليستان در خصوص مطلب بعدي نيز توضيح داديم و اصل جريان را ذکر کرديم که چقدر در مطالب امام خميني تصرف کرديد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
10 | صادق | | ١٢:٠١ - ٢٩ مرداد ١٣٩٤ |
لطفاروایاتی درباره مذمت عایشه گویید.

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
در اين خصوص به اين آدرس رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
11 | ایرانی | Iran - Tehran | ١٣:٠٦ - ٣١ مرداد ١٣٩٤ |
سلام علیکم
ابن ابی شیبه میگه حدثنا ابوبکر، مقصودش کیه؟ابوبکر بن عیاش هست؟مقصودش کیه
حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ، قَالَ: نَا حَاتِمُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ، عَنْ جَعْفَرٍ، عَنْ أَبِيهِ، وَمُسْلِمِ بْنِ أَبِي مَرْيَمَ، أَنَّ عَلِيَّ بْنَ حُسَيْنٍ.....


پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
ابوبکر کنيه ابن ابي شبيه است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
12 | امین | Iran - Rasht | ١٣:٤٨ - ٣١ مرداد ١٣٩٤ |
باسلام..
لطفا یک روایت صحیح دراین مورد نقل کنید..
أنا عبد من عبيد محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله
مجلسی : الحديث الخامس : مجهول وآخره مرسل.

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
هر چند این روایت مرسل است اما بزرگان به آن استناد می کند و عبد در آن نیز به معناي مطيع و پيرو است
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
13 | ایرانی | | ١٥:١٩ - ٣١ مرداد ١٣٩٤ |
ممنونم
یعنی ابن ابی شیبه از خودش روایت می کنه؟چطور خودش از خودش روایت می کنه ومیگه : حدیث کرد مرا خودم؟!!!!
در ضمن شبهه ایی هست که میگن ابوبکر و عمر بر حضر امیر افضلیت دارند چون اونا کنار قبر پیامبر دفن اند و حضرت امیر در نجف...
البته استدلال این حمقا به روایتی از علل الشرایع هست که میگه:«أخبرنی علی بن حاتم قال: أخبرنی القاسم بن محمد قال: حدثنی حمدان قال: حدثنی إبراهیم بن مخلد، عن أحمد بن إبراهیم، عن محمد بن بشیر، عن محمد بن سنان، عن أبی عبد الله القزوینی قال: سألت أبا جعفر محمد بن علی (ع) فقلت: لأی علة یولد الإنسان ههنا ویموت فی موضع آخر؟ قال: لأن الله تبارک وتعالى لما خلق خلقه خلقهم من أدیم الأرض فمرجع کل إنسان إلى تربته»
می گویند: طبق این روایت واضح است که خاک و طینت ابوبکر و عمر با خاک و طینت پیامبر یکی است و مرجع این سه نفر یک جا است و به همین خاطر ابوبکر و عمر نسبت به کسی که در کوفه دفن شده است مستحق هستند به خلافت و جانشنی.
(من نمیدونم اینها که دیگه مردن.چطور از این قضیه،استدلال می کنند برای جانشینی!!!)
ممنونم اگر پاسخ دهید و باز ممنون میشم بفرمایید که اصلا آیا این روایتی که دادن ،صحیح هست سندش یا خیر؟
یاعلی

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص سوال اول بايد بگوييم چنين چيزي در نوشتن کتابها معمول بوده است و فراوان در منابع روايي حتي صحيح بخاري و يا مصنف عبد الرزاق و غيره ديده مي شود
عبد الرزاق عن إسرائيل عن أبي إسحاق عن عمرو بن عامر ( 4 ) قال رأيت عليا توضأ ثم أخذ كفا من ماء فوضعه على رأسه فرأيته ينحدر على نواحي رأسه كله
مصنف عبد الرزاق ج 1 ص 8
اما در خصوص روايتي که ذکر کرديد بايد بگوييم :
اولا: روايت ضعيف است برخي از راويان در اين روايت وجود دارد که توثيق ندارند و يا اصلا مجهول هستند مانند:إبراهیم بن مخلد و أحمد بن إبراهیم
لذا روايت قابل احتجاج نيست
ثانيا:کساني که از اين طريق مي خواهند براي خلفاي خود فضيليتي درست کنند آيا به عواقب اين کار فکر کرده اند چون عثمان در قبرستان يهود به خاک سپرده شد آيا از اين مي شود برداشت کرد که طينت او با يهود يکي بوده است؟!!
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
14 | امین | | ١٠:٥٧ - ٠١ شهریور ١٣٩٤ |
لطفا به سوالم پاسخ بدهید..
بعضی از روایاتی که در منابع علمای ما ثبت است وقتی به بررسی سندی میرسم میبینم که ضعیفه... میخواستم بدونم آیا به طور کلی روش برخورد با روایات شیعی هرچند که روایت ضعیف باشد آیا باز میشه بهش احتجاج کرد؟؟؟؟؟؟
مثلا این روایت از نظر سندی معتبر نیست آیا میشه بهش احتجاج کرد؟؟
51 ـ حدثنا محمد بن علي حاتم النوفلي المعروف بالكرماني [2] قال : حدثنا أبو العباس أحمد بن عيسى الوشاء البغدادي قال : حدثنا أحمد بن طاهر (القمي) قال : حدثنا محمد بن بحر بن سهل الشيباني [3] قال : أخبرنا علي بن الحارث ، عن سعيد ابن منصور الجواشني [4] قال أخبرنا أحمد بن علي البديلي قال : أخبرنا أبي ، عن سدير الصيرفي قال :
http://lib.eshia.ir/27045/1/352
لطفا جواب بدید..
و یه زحمت دیگه لطفا روایت زیر رو ترجمه کنید :
شَرَى عَلِيٌّ نَفْسَهُ، وَلَبِسَ ثَوْبَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ نَامَ مَكَانَهُ، وَكَانَ الْمُشْرِكُونَ يَرْمُونَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَلْبَسَهُ بُرْدَةً، وَكَانَتْ قُرَيْشٌ تُرِيدُ أَنْ تَقْتُلَ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَجَعَلُوا يَرْمُونَ عَلِيًّا، وَيَرَوْنَهُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَقَدْ لَبِسَ بُرْدَةً، وَجَعَلَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ يَتَضَوَّرُ، فَإِذَا هُوَ عَلِيٌّ فَقَالُوا: إِنَّكَ لَلَئِيمٌ إِنَّكَ لَتَتَضَوَّرُ، وَكَانَ صَاحِبُكَ لَا يَتَضَوَّرُ وَلَقَدِ اسْتَنْكَرْنَاهُ مِنْكَ
المستدرك على الصحيحين





پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
در خصوص روایت ضعیف در شیعه باید بگوییم این طور نیست که هر روایتی اگر ضعیف بود او را کنار بگذارند چه بسا روایتی ضعیف است اما تعدد طرق دارد و در حد مستفیض است و یا علماء به آن عمل کرده اند و قواعد دیگر ...
در خصوص روایت دوم نیز بزرگان به آن استناد می کنند و با آیات و قرآن نیز همخوانی دارد
ترجمه روایت به این صورت است که چون پيامبر خدا (ص) آن شب را به غار مى ‏رفت، حضرت علی (ع) لباس پیامبر (ص) را پوشید، على (ع) در جاى پیامبر (ص) خوابید قريش در حالى كه اراده قتل پيامبر را داشتند آمدند و حضرت على(ع) را مى‏ زدند و او را مى‏ديدند كه لباس پيامبر(ص) را پوشيده و على از درد به خود مى‏ پيچيد، پس نگاه كردند ديدند او على است، گفتند: تو از درد به خود مى‏پيچيدى و رفيق تو چنين نمى ‏كرد و اين براى ما غريب بود.
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
15 | اسماعیل | | ١٢:١٥ - ٠١ شهریور ١٣٩٤ |
با توجه به اینکه اهل بیت 5تن هستند امامان دیگر چطور اهل بیت میشوند؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اطلاق لفظ اهل بيت(ع) در روايات بر بقيه ي امامان؛ يعني از امام امام سجاد عليه السلام تا امام زمان (عج)، بدان جهت است که در روايات زيادي از پيامبر اکرم (ص) اين عنوان از باب توسعه مفهومي بر امامان معصوم هم تطبيق شده است . هر چند در زمان پيامبر (ص)‌ ساير اهل بيت نبودند اما در همان زمان که پيامبر پنج تن آل کساء را معرفي کرده و همه زير کساء قرار گرفتند و حضرت آنها را از اهل بيت دانستند در آن زمان اسامي ساير ائمه تا حضرت مهدي عليه السلام را نيز نام برده و آنها از نيز مصداق آيه تطهير معرفي کردند در رواياتي که در منايع شيعه و اهل سنت نقل شده است، به آن اشاره شده است
علامه مجلسي روايتي را در اين خصوص چنين نقل مي كند:: علي بن الحسن بن محمد ، عن التلعكبري ، عن عيسى بن موسى الهاشمي بسر من رأى ، قال حدثني أبي ، عن أبيه ، عن آبائه ، عن الحسين بن علي ، عن أبيه علي عليه السلام قال ، دخلت على رسول الله صلى الله عليه وآله في بيت أم سلمة وقد نزلت عليه هذه الآية " إنما يريد الله ليذهب عنكم الرجس أهل البيت ويطهركم تطهيرا " فقال رسول الله صلى الله عليه وآله : يا علي هذه الآية نزلت فيك وفي سبطي والأئمة من ولدك ، قلت : يا رسول الله وكم الأئمة بعدك ؟ قال : أنت يا علي ، ثم ابناك الحسن والحسين ، وبعد الحسين علي ابنه ، وبعد علي محمد ابنه ، وبعد محمد جعفر ابنه ، وبعد جعفر موسى ابنه ، وبعد موسى علي ابنه وبعد علي محمد ابنه ، وبعد محمد علي ابنه ، وبعد علي الحسن ابنه وبعد الحسن ابنه الحجة ، من ولد الحسن ، هكذا وجدت أساميهم مكتوبة على ساق العرش ، فسألت الله عز وجل عن ذلك فقال : يا محمد هم الأئمة بعدك ، مطهرون معصومون وأعداؤهم ملعونون. على بن محمد خزاز قمى از على بن حسن بن محمد از هارون ابن موسى تلعكبرى از عيسى بن موسى هاشمى در سامرا از پدرش از پدرانش از امام حسين از پدرش امير المؤمنين عليهما السلام نقل كرده كه حضرت فرمود: من بر پيامبر صلي الله عليه و اله در خانه ام سلمه وارد شدم در حالي كه آيه تطهير نيز نازل شده بود حضرت فرمود: اين آيه در مورد تو و دو فرزندت و نه فرزندت نازل شده است من به پيامبر عرض كردم: اى رسول خدا، بعد از تو امامان چند نفر هستند؟ حضرت فرمود :تو اى على، بعد هم دو فرزندانت حسن و حسين و بعد از آنها على فرزند حسين و بعد از او محمد فرزند على و بعد از او جعفر و پس از او موسى و بعد از او على و بعد از او محمد و بعد از او على و بعد از او حسن و بعد از او حجت فرزند حسن، كه من نام آنها را در ساق عرش چنين خواندم و از خداوند سؤال كردم. خداوند فرمود: اينها امامان بعد از تو هستند كه پاك و معصومند و دشمنان آنها ملعون مى ‏باشند.بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 36 ص 336
جويني استاد ذهبي که از بزرگان اهل سنت است نيز در اين خصوص روايتي را نقل مي‌کند پيامبر آيه تطهير را بر نه فرزند حضرت علي تطبيق داد
قال سليم: ثمّ قال عليّ عليه السلام: أيّها الناس أ تعلمون أن اللّه أنزل في كتابه:
«إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» [33- الأحزاب: 33] فجمعني و فاطمة و ابنيّ الحسن و الحسين ثم ألقى علينا كساء و قال اللهم هؤلاء أهل بيتي و لحمي يؤلمني ما يؤلمهم و يؤذيني ما يؤذيهم و يحرجني ما يحرجهم فأذهب عنهم الرجس و طهّرهم تطهيرا. فقالت أم سلمة: و أنا يا رسول اللّه. فقال أنت إلى خير إنّما نزلت فيّ [و في ابنيّ‏] و في أخيعليّ بن أبي طالب و في ابنيّ و في تسعة من ولد ابني الحسين خاصّة ليس معنا فيها لأحد شرك
فقالوا: كلّهم: نشهد أنّ أمّ سلمة حدّثتنا بذلك فسألنا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم فحدّثنا كما حدّثتنا أم سلمة.
فرائد السمطين، الحموي الشافعي ،ج‏1،ص:317
در روايات ديگر نيز آمده است پيامبر (ص) فرموده اند که مهدي از اهل بيت است
المهدي منا أهل البيت أشم الأنف أقنى أجلى يملأ الأرض قسطا وعدلا كما ملئت جورا وظلما يعيش هكذا وبسط يساره وإصبعين من يمينه المسبحة والإبهام وعقد ثلاثة هذا حديث صحيح على شرط مسلم ولم يخرجاه
المستدرك على الصحيحين ج 4 ص 600
البته حديث ثقلين نيز روش کرده است که اهل بيت تا قيامت بايد در زمين وجود داشتند
ابن حجر بعد از اين كه رواياتى ديگرى را در مورد تمسك به اهل بيت نقل مى‌كند مى‌گويد: وفي أحاديث الحث على التمسك بأهل البيت إشارةٌ إلى عدم انقطاع متأهل منهم للتمسك به إلى يوم القيامة، كما أنَّ الكتاب العزيز كذلك، ولهذا كانوا أماناً لأهل الأرض كما يأتي، ويشهد لذلك الخبر السابق: في كل خلَفٍ من أمتي عدول من أهل بيتي.
در احاديثى كه سفارش به اهل بيت شده، به اين نكته اشاره دارد كه تا روز قيامت زمين از اهل بيتى كه اهليت هدايت دارند خالى نخواهد بود؛ همان‌گونه كه كتاب عزيز چنين است، و لذا اهل بيت امان براى اهل زمين معرفى شده اند. شاهد بر اين مطلب روايت گذشته است كه مى فرمايد: در ميان هر قوم و دسته‌‌اى از امت من، عدولى از اهل بيت من وجود دارند.
الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص442،
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات


16 | امین | | ١٤:٤٣ - ٠١ شهریور ١٣٩٤ |
لطفا به این شبهه پاسخ بدید ؟
ارتداد مردم پس از رسول خدا (ص) در کتب شیعه
امام باقر عليه السّلام فرمود : تمام صحابه بعد از پیامبر مرتد شدند.. جز سه نفر :‌ مقداد بن اسود، و ابو ذر غفارى و سلمان فارسى..
وقال المجلسی:
الحديث الحادي والأربعون والثلاثمائة : حسن أو موثق.
لطفا فقط درمورد روایت توضیح بفرمایید چون من روایات اهل سنت رو دارم که خیلی ها گفتن بعد از پیامبر تمام اعراب مرتد شدند.. از جمله خود جناب عایشه ...

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
روايات ارتداد در کتب شيعه به معني ارتداد از اصل اسلام و ايمان نيست زيرا در آيات قران، ايمان عمار مورد تاييد خدا بوده است در حالي که در روايت مورد نظر شما نام عمار نيامده است در قرآن آمده است :إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ النحل106
اين ايه به اتفاق شيعه واهل سنت در خصوص عمار نازل شده است که از باب تقيه ايمان ظاهري را در مقابل کفار انکار کرد اما در باطن ايمان داشت
همچنيبن شاهد ديگر براين مدعا رواياتي است که از ائمه در اين خصوص نقل شده است که ارتداد را در اين روايات به معني انحراف از دين و برگشتن از دين نيست روايتي از ابي بصير چنين نقل شده است أبي بصير قال: قلت لابي عبدالله عليه السلام : ارتد الناس إلا ثلاثة أبوذر وسلمان والمقداد ؟ قال: فقال أبوعبدالله عليه السلام: فأين أبوساسان وأبوعمرة الانصاري ؟البحار ج28/238 ح25
ابي بصيرگويد از امام صادق در خصوص اين سوال کردم که مردم مرتد شدند غير از ابوذر، سمان و مقداد؟ امام پس اوساسان و ابوعمره چي؟
در اين روايات مشخص است که امام ارتداد در مقابل ايمان در اين روايت را اراده نکرده است والا جا نداشت بگويد پس ابوساسان چي؟
با دقت در روايات ديگر به اين نتيجه مي‌رسيم که روايات ارتداد در شيعه مراد درجه ايمان را دارد مي‌گويد يعني اين سه نفر مخصوصا مقداد از درجه ايمان بالاتري نسبت به بقيه داشت چون هنگامي که حضرت علي عليه السلام صبر کرد مقداد منتظر حضرت بود که چکار مي‌کند اما سلمان مقداري در دلش شک بود که حضرت با دارا بودن از اسم اعظم که مي‌تواند استفاده کند، سکوت کرده است
شيخ طوسي در اين خصوص چنين نقل مي‌کند
بسنده عن أبي جعفر الباقر عليه السلام أنه قال: ارتد الناس إلا ثلاثة نفر: سلمان، وأبو ذر، والمقداد. قال الراوي فقلت: عمار؟ قال: كان جاض جيضة، ثم رجع، ثم قال: إن أردتَ الذي لم يشك ولم يدخله شيء فالمقداد، فأما سلمان فإنه عرض في قلبه أن عند أمير المؤمنين عليه السلام اسم الله الأعظم، لو تكلَّم به لأخذتهم الأرض، وهو هكذا، وأما أبو ذر فأمره أمير المؤمنين عليه السلام بالسكوت، ولم يأخذه في الله لومة لائم، فأبى إلا أن يتكلم. (اختيار معرفة الرجال: 5
در روايت ديگر درجه ايمان مقدار از همه بيشتر بوده است
الْإِيمَانُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ فَالْمِقْدَادُ فِي‏ الثَّامِنَةِ وَ أَبُو ذَرٍّ فِي‏ التَّاسِعَةِ وَ سَلْمَانُ فِي الْعَاشِرَةِ
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏22 ؛ ص341
كَانَ الْمِقْدَادُ أَعْظَمَ النَّاسِ إِيمَاناً تِلْكَ السَّاعَةَ
بحار الأنوار (ط - بيروت) ؛ ج‏28 ؛ ص261
نکته ديگر اينکه در روايات ديگر آمده است که عمار نيز از جمله چهل نفري بود که به نصرت امام شتافت
َالَ‏ سَمِعْتُ عَبْدَ الْمَلِكِ بْنَ أَعْيَنَ يَسْأَلُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع فَلَمْ يَزَلْ يَسْأَلُهُ حَتَّى قَالَ فَهَلَكَ النَّاسُ إِذاً فَقَالَ إِي وَ اللَّهِ يَا ابْنَ أَعْيَنَ هَلَكَ النَّاسُ أَجْمَعُونَ قُلْتُ أَهْلُ الشَّرْقِ وَ الْغَرْبِ قَالَ إِنَّهَا فُتِحَتْ عَلَى الضَّلَالِ إِي وَ اللَّهِ‏ هَلَكُوا إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ لَحِقَهُمْ عَمَّارٌ وَ أَبُو سَاسَانَ الْأَنْصَارِيُّ وَ حُذَيْفَةُ وَ أَبُو عَمْرَةَ فَصَارُوا سَبْعه
الإختصاص ؛ النص ؛ص6
البته در اين روايت آمده است که به آن سه نفر، عمار و ابو ساسان و... ملحق شدند که درصورت آن روايتي که مي‌گويد سه نفر شايد کساني را مي‌گويد که در ابتدا حضور داشتند و عمار و بقيه بعد حالا ( به هر علتي ) ملحق شدند
با اين وجود روايتي که مي‌گويد سه نفر اين به معني عدم وجود ايمان برخي ديگر مانند عمار نمي‌باشد بلکه يا درجه ايمان او را ذکر مي‌کند که کمتر از آن سه نفر بودند ويا اينکه دير رسيد والا در روايات ديگر حضور عمار در دفاع از حضرت علي (ع) ثابت است
با اين بيان مراد از ارتداد در اين روايات در شيعه، ارتداد از اسلام نيست
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات

17 | بهنام | The Netherlands - Amsterdam | ١١:٣٣ - ٠٢ شهریور ١٣٩٤ |
با سلام
با تو جه به آیات قرآن مثلا در مورد داستان هدهد حضرت سلیمان(ع) به نظر میرسه بعضی از اونها مثل انسان تا درجات قبل توجهی توحید رو درک میکردند و اختیار نسبی هم داشتند چون حضرت سلیمان میخواسته ذبحش کنه و در صورت عدم اختیار اون ذبح به معنی میشه (شعور و درک اختیار)
آیا میشه گفت حداقل بعضی از حیوانات تو اون دنیا سوال و جواب دارند و یا وارد بهشت و جهنم میشن؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
آیات و روایات زیادى وجود دارد که دلالت بر شعور و درک حیوانات مى‏ کند. از میان آیات قرآن کریم مى‏توان به داستان فرار کردن مورچگان از برابر لشگر سلیمان، داستان آمدن هدهد به منطقه، سبا در یمن و آوردن خبر براى حضرت سلیمان
با توجه به اين درک ولو حد پايين تر ، علما از اين قضايا استفاده کرده اند که آنها نيز داراي درک و شعور هستند و از آيات ديگر نيز استفاده مي شود که انها در قيامت حشر دارند
«اذا الوحوش حشرت» ابن بي حاتم در ذيل اين آيه گويد:همه چيز حتي مگس نيز محشو مي شود
عن ابن عباس رضي الله عنهما : و قال : يحشر كل شيء حتى ان الذباب ليحشر
تفسير ابن أبي حاتم ج 10 ص 3404
در الميزان نيز آمده است: حيوانات مانند انسان محشور مي شوند
و ظاهر الآية من حيث وقوعها في سياق الآيات الواصفة ليوم القيامة أن الوحوش محشورة كالإنسان
الميزان في تفسير القرآن، ج‏20، ص: 214
اما اينکه آيا حيوانات تکليف نيز دارند يانه در اين خصوص به پاسخ تفسير نمونه اشاره مي کنيم:
آيا ميتوانيم قبول كنيم كه حيوانات تكاليفى دارند با اينكه يكى از شرائط مسلم تكليف عقل است و بهمين جهت كودك و يا شخص ديوانه از دايره تكليف بيرون است؟ آيا حيوانات داراى چنان عقلى هستند كه مورد تكليف واقع شوند؟ و آيا ميتوان باور كرد كه يك حيوان بيش از يك كودك نابالغ و حتى بيش از ديوانگان درك داشته باشد؟ و اگر قبول كنيم كه آنها چنان عقل و دركى ندارند چگونه ممكن است تكليف متوجه آنها شود.
در پاسخ اين سؤال بايد گفت كه تكليف مراحلى دارد و هر مرحله ادراك و عقلى متناسب خود مى‏خواهد، تكاليف فراوانى كه در قوانين اسلامى براى يك انسان وجود دارد بقدرى است كه بدون داشتن يك سطح عالى از عقل و درك انجام آنها ممكن نيست و ما هرگز نمى‏توانيم چنان تكاليفى را براى حيوانات بپذيريم، زيرا شرط آن، در آنها حاصل نيست، اما مرحله ساده و پائين‏ترى از
تكليف تصور مى‏شود كه مختصر فهم و شعور براى آن كافى است، ما نمى‏توانيم چنان فهم و شعور و چنان تكاليفى را بطور كلى در باره حيوانات انكار كنيم.
حتى در باره كودكان و ديوانگانى كه پاره‏اى از مسائل را مى‏فهمند انكار همه تكاليف مشكل است مثلا اگر نوجوانان 14 ساله كه به حد بلوغ نرسيده ولى كاملا مطالب را خوانده و فهميده‏اند در نظر بگيريم، اگر آنها عمدا مرتكب قتل نفس شوند در حالى كه تمام زيانهاى اين عمل را مى‏دانند آيا ميتوان گفت هيچ گناهى از آنها سرنزده است؟! قوانين كيفرى دنيا نيز افراد غير بالغ را در برابر پاره‏اى از گناهان مجازات مى‏كند، اگر چه مجازاتهاى آنها مسلما خفيف‏تر است.
بنا بر اين بلوغ و عقل كامل شرط تكليف در مرحله عالى و كامل است، در مراحل پائين‏تر يعنى در مورد پاره‏اى از گناهانى كه قبح و زشتى آن براى افراد پائين‏تر نيز كاملا قابل درك است بلوغ و عقل كامل را نمى‏توان شرط دانست.
با توجه به تفاوت مراتب تكليف، و تفاوت مراتب عقل اشكال بالا در مورد حيوانات نيز حل مى‏ شود
تفسير نمونه، ج‏5، ص: 227
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
18 | ایرانی | Iran - Tehran | ١٨:١٩ - ٠٢ شهریور ١٣٩٤ |
سلام ممنونم از پاسخگویی شما
در مورد این سند فرمودید: أخبرنی علی بن حاتم قال: أخبرنی القاسم بن محمد قال: حدثنی حمدان قال: حدثنی إبراهیم بن مخلد، عن أحمد بن إبراهیم، عن محمد بن بشیر، عن محمد بن سنان، عن أبی عبد الله القزوینی
شما فرمودید: روايت ضعيف است برخي از راويان در اين روايت وجود دارد که توثيق ندارند و يا اصلا مجهول هستند مانند:إبراهیم بن مخلد و أحمد بن إبراهیم
لطف کنید نام کامل افراد رو ذکر کنید چون وقتی سرچ میزنم،خیلی اسم های مشابه میاره.ممنون


پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص اين روايت بايد بدانيد همچنانکه گفيتم برخي از اين راويان مجهول هستند و حتي نامشان در رجال نيامده است اما افرادي مثل حمدان نيز که نام او نيز حمدان بن حسين است و محمد بن بشر نيز توثيق ندارند لذا روايت ضعيف است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
19 | محمد | | ٢٠:٠٧ - ٠٣ شهریور ١٣٩٤ |
با سلام اهل سنت برای رد توسل به این قسمت از نهج البلاغه استدلال می کنم خواهش می کنم پاسخ به این شبهه بدید لطفا:
ب خطبه ي 230 نهج البلاغه اشاره ميكند كه مرده هيچ نوع جواب وپاسخي براي خوانندگان خود ندارند ، وبه مراجعه كنندگان خويش آگاه نيستند ؛ پس دعا خواستن ازايشان ( مردگان ) چه نفعي دارد ؟ به اين بخش ازخطبه ي مذكورتوجه نمائيد :
فَعَلَيْكُمْ بِالْجِدِّ وَالاجْتِهَادِ، وَالتَّأَهُّبِ وَالاسْتِعْدَادِ، وَالتَّزَوُّدِ فِي مَنْزِلِ الزَّادِ. وَلاَ تَغُرَّنَّكُمُ الدُّنْيَا كَمَا غَرَّتْ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ مِنَ الاُْمَمِ الْمَاضِيَةِ، وَالْقُرُونِ الْخَالِيَةِ، الَّذِينَ احْتَلَبُوا دِرَّتَهَا، وَأصَابُوا غِرَّتَهَا، وَأَفْنَوْا عِدَّتَهَا، وَأَخْلَقُوا ِدَّتَهَا، أَصْبَحَتْ مَسَاكِنُهُمْ أَجْدَاثاً، وَأَمْوَالُهُمْ مِيرَاثاً، لاَ يَعْرِفُونَ مَنْ أَتَاهُمْ، وَلاَ يَحْفِلُونَ مَنْ بَكَاهُمْ، وَلاَ يُجِيبُونَ مَنْ دَعَاهُمْ . س بر شما باد به تلاش و كوشش و آمادگى و مهيا شدن و از منزلى كه توشه توان برداشت، توشه اى برگرفتن. آنسان كه دنيا شما را نفريبد امتهاى پيش از شما را فريفت و از ميان رفتند، آنان كه دنيا را دوشيدند و دستخوش غفلت و فريب آن شدند، زمان را فنا نمودند، تازه ى آن را كهنه كردند. مساكنشان گورهايشان و اموالشان ميراث ديگران گرديد، چنان بى خردند كه نمى دانند چه كسى بر سر گورشان آمده، يا چه كسى برايشان زارى مى كند، كسى كه آنها را آواز در دهد پاسخ گفتن نتوانند .
وهمچنین حضرت علي رضي الله عنه دربخشي از نامه 31 نهج البلاغه كه براي فرزند دلبندش حضرت حسن رضي الله عنه در ( شماره 10 علامات الرحمة الالهيّه ) بالفظي واضح ترآمده :
وَاعْلَمْ، أَنَّ الَّذِي بِيَدِهِ خَزَائِنُ السَّموَاتِ وَالاَْرْضِ قَدْ أَذِنَ لَكَ فِي الدُّعَاءِ، وَتَكفَّلَ لَكَ بِالاِْجَابَةِ،أَمَرَكَ أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَكَ، وَتَسْتَرْحِمَهُ لِيَرْحَمَكَ، وَلَمْ يَجْعَلْ بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ مَنْ يَحْجُبُكَ عَنْهُ، وَلَمْ يُلْجِئْكَ إِلَى مَنْ يَشْفَعُ لَكَ إِلَيْهِ، وَلَمْ يَمْنَعْكَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةِ ، وَلَمْ يُعَاجِلْكَ بَالنِّقْمَةِ، وَلَمْ يُعَيِّرْكَ بِالاِْنَابَةِ .
ع :
و بدان كه خزائن آسمانها و زمين در اختيار اوست، تو را اجازه ى دعا داده و خود اجابت آن را بر عهده گرفته و از تو خواسته كه بخواهى تا عطايت كند و آمرزش طلبى تا ترا بيامرزد و ميان تو و خود هيچكس را حجاب قرار نداده و تو را به كسى وانگذارده كه در نزد او شفاعتت كند و اگر مرتكب گناهى شدى از توبه ات بازنداشته و در كيفرت شتاب نكرده و چون بازگشتى سرزنشت ننموده .
دراين خطبه حضرت علي رضي الله عنه صراحتاً ميگويد كه الله جل جلاله بين خودش وبنده اش هيچ كس را واسطه ووسيله قرار نداده است .؟؟؟؟؟
وامير المؤمنين ؛ در باره ى مردگان مى فرمايد: ((فهم جيرة لا يجيبون داعياً ولا يمنعون ضيماً ولا يبالون مندبة)).
نهج البلاغة 1/220 خطبة 111.
«پس ايشان همسايگانی بی زبان اند، نه خواننده را پاسخ مىدهند، نه ستمی را باز مى دارند، و نه به نوحه گری توجه مىكنند».
همچنين امير المؤمنين ؛ در وصف مردگان مي فرمايد: ((لا في حسنة يزيدون ولا من سيئة يستعتبون)).
نهج البلاغة 2/15 خطبة 132.
«نه بر کارهاى نيک در چيزى افزايند، و نه عذری توانند خواست از کارِ زشت و ناخوشايند».

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در خصوص سوال خطبه 230 که ذکر کرديد بايد بگوييم
در اين خطبه امير مؤمنان (عليه السلام) از كساني سخن مي‌گويد،‌ كه فريب دنيا را خورده اند و اكنون در عالم برزخ بايد جواب پس بدهند. منظور امير مؤمنان عليه السلام اين گروهي از مرده هاست و مسلم است كه آنها، توانايي اجابت درخواست ديگران را ندارند و در عالم برزخ آن قدر گرفتار عقاب اعمال خود شده اند كه ديگر فرصت خبر گرفتن از زنده ها و يا توجه به درخواست هاي آنان را نداشته باشند.
اين فراز در حقيقت مانند همان سخن پيامبر (ص) است که کشتگان بدر را مخاطب قرار داد و فرمود آنها قدرت بر جواب دادن را ندارند
يُجِيبُوا وَقَدْ جَيَّفُوا قَالَ «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا أَقُولُ مِنْهُمْ وَلَكِنَّهُمْ لاَ يَقْدِرُونَ أَنْ يُجِيبُوا» . ثُمَّ أَمَرَ بِهِمْ فَسُحِبُوا فَأُلْقُوا فِي قَلِيبِ بَدْر .
صحيح مسلم: ج 8 ص 163، ح 7117 كتاب الجنّة ، باب عرض مقعد الميت من الجنّة أو النار وإثبات عذاب القبر والتعوذ منه.
در اين جا حضرت شنيدن را از آنها نفي نکرده است بلکه عدم قدرت بر جواب دادن را نفي کرده است
در خصوص : فَهُمْ جِيرَةٌ لَا يُجِيبُونَ دَاعِياً نيز چنين است
در اين قسمت از خطبه، امير مؤمنان (عليه السلام) از افرادي سخن مي‌گويد كه در اين دنيا به قدرت و توان خود مغرور بودند و مي‌گفتند: چه كسي از ما نيرومند تر است؛ اما وقتي از دنيا رفتند و زير خاك دفن شدند، به مرور زمان استخوانهاي بدنهايشان در قبرها پوسيده شد و آنها همسايه يگديگر شدند. حضرت ناتواني آنها را پس از پوسيده شدن اين‌گونه بيان كرده است كه اگر همسايه آنها بخواهند آنها را صدا كنند، نمي‌توانند پاسخ دهند،‌ اگر از همديگر كمك بخواهند، نمي‌توانند، به همديگر كمك كنند.
در جمله «فهم جيرة لا يجيبون داعيا»:
اولا: ضمير به كلمه «الرفات» بر مي‌گردد، يعني همان استخوانهاي پوسيده شده در قبرها همسايگان يكديگر هستند.
همچنين صدا زدن و ياري خواستن، مربوط به مرد‌هايي هستند كه در نزدهم در قبرها دفن شده و برخي هم تازه در ‌آنجا منزل كرده اند و از همسايگان خود ياري مي‌طلبند و ربطي به صدا زدن زنده‌ها و ياري خواستن آنها از اهل قبور ندارد؛ زيرا زنده‌ها همسايه مرده‌ها نيستند، تا اين اشكال پيش بيايد كه در مقابل صدا زدن و ياري خواستن زنده ها از آنان، اهل قبور پاسخ نمي‌دهند.
با اين بيان اينها موارد شنيدن را نفي نمي کند اگر واقعا حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه مرادش نفي سماع موتي است در اين خصوص چرا در خطبه هاي ديگر حضرت بر سر قبر پيامبر (ص) رفته و حضرت را مخاطب قرار مي دهد و از ايشان مي خواهد که مصائبي که بر دخترش روا داشته شد را از خود او بپرسد:
السلام عليك يا رسول الله عني و عن ابنتك النازلة في جوارك و السريعة اللحاق بك‏ قل يا رسول الله عن صفيتك صبري و رق‏
عنها تجلدي إلا أن في التأسي لي بعظيم فرقتك و فادح مصيبتك موضع تعز فلقد وسدتك في ملحودة قبرك و فاضت بين نحري و صدري نفسك ف إنا لله و إنا إليه راجعون‏ فلقد استرجعت الوديعة و أخذت الرهينة أما حزني فسرمد و أما ليلي فمسهد إلى أن يختار الله لي دارك التي أنت بها مقيم‏ و ستنبئك ابنتك بتضافر أمتك على هضمها فأحفها السؤال و استخبرها الحال هذا و لم يطل العهد و لم يخل منك الذكر و السلام عليكما سلام مودع لا قال و لا سئم فإن أنصرف فلا عن ملالة و إن أقم فلا عن سوء ظن بما وعد الله الصابرين‏
اى رسول خدا، از من و دخترت بر تو سلام باد كه در جوار تو آمد، و به سرعت به تو ملحق شد. اى رسول حق، از دورى دختر برگزيده‏ ات شكيبايى ‏ام كم شد، و طاقتم از دست رفت، جز آنكه مرا در فراق عظيم تو، و سنگينى مصيبتت جاى تسليت (در مصيبت فاطمه) است. زيرا من بودم كه با دست خود تو را در آغوش خاك جاى دادم، و سرت بر سينه من بود كه روح پاكت از قفس تن پريد. ما از خداييم و به خدا باز مى‏گرديم. راستى كه امانت باز گردانده شد، و گروگان دريافت گرديد. اما غصه من ابدى است، و شبم قرين بيدارى است تا زمانى كه خداوند براى من جايگاهى را كه تو در آن اقامت دارى‏
اختيار كند. به زودى دخترت از همدستى امت براى ستم بر او به تو خبر خواهد داد، در پرسيدن از او اصرار كن، و خبر اوضاع را از او بخواه، در حالى كه بين ما و تو فاصله زيادى نشده و زمانه از يادت خالى نگشته اين همه ستم به ما شد. به هر دو نفر شما سلام باد سلام وداع كننده نه سلام رنجيده خاطر دلتنگ.
اگر از كنار مرقدت بروم نه از باب ملالت است، و اگر بمانم نه از جهت بدگمانى به آنچه خداوند به صابران وعده داده است‏
نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 320
اگر مراد حضرت نفي شنديدن اموات بود چرا پيامبر (ص )را مخاطب قرار داده است!! با اين وجود مراد حضرت در خطبه هاي مورد نظر عدم شندين نيست
اما در خصوص « وَلَمْ يَجْعَلْ بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ مَنْ يَحْجُبُكَ عَنْهُ،» نيز بايد بگوييم مراد حضرت نفي واسطه و شفيع اسقلالي است نظير اين موارد در قرآن نيز فراوان ذکر شده است اين نوع رفتار در ائمه در حقيقت بر گرفته از خود قرآن است اگر در قرآن دقت کنيد آمده است:«اياك نستيعن» در اين آيه کمک خواستن را منحصر در خدا دانسته است اما در آيه ديگر مي فرمايد :« اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ بقره وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ» بقره 45 در اين آيه خداوند امر به کمک خواستن از صبر و نماز مي کند و يا مي فرمايد:)، امر به توسل نيز کرده و فرموده است: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ (المائده - 35)
آيا مي شود گفت اين منافات با آيه اياک نستعين ندارد؟!
در خصوص جمله «لا في حسنة يزيدون ولا من سيئة يستعتبون» نيز اگر به کل خطبه نگاه کنيد متوجه مي شويد که مخاطب افراد خاصي هستند مراد آنهايي هستند كه دچار آرزوهاى طولانى بودند، و كاخ هاى محكم مى‏ ساختند، و ثروت فراوان جمع مى‏ كردند که اينها با اين صفات ديگر نمي توانند حسنه بر خود اضافه کنند
همچنانکه در قرآن در خصوص افراد خاص چنين آمده است:لاينفَعُ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَعْذِرَتُهُمْ وَلاَ هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ و يا آمده است:فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعين مدثر 48
با اين بيان اين جمله شامل تمام اموات نمي شود والا در روايات داريم که شفاعت شامل حال برخي در قيامت مي شود :
حدثنا الْحَسَنُ بن عِيسَى حدثنا بن الْمُبَارَكِ أخبرنا سَلَّامُ بن أبي مُطِيعٍ عن أَيُّوبَ عن أبي قِلَابَةَ عن عبد اللَّهِ بن يَزِيدَ رَضِيعِ عَائِشَةَ عن عَائِشَةَ عن النبي صلى الله عليه وسلم قال ما من مَيِّتٍ تُصَلِّي عليه أُمَّةٌ من الْمُسْلِمِينَ يَبْلُغُونَ مِائَةً كلهم يَشْفَعُونَ له إلا شُفِّعُوا
صحيح مسلم ج 2 ص 654
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
20 | امین | Iran - Rasht | ١٥:٠٠ - ٠٧ شهریور ١٣٩٤ |
ببخشید بزرگواران لطفا شرح حال ابن عون رو بگید و اینکه آیا این شخص ثقه هست یا نه..
{عبد الله بن عون بن أرطبان المزنى .}

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اين راوي در نزد اهل سنت از بزرگان و ثقه است
ذهبي در خصوص او گويد:
2896 عبد الله بن عون أبو عون المزني أحد الأعلام
الكاشف ج1 ص582
ذهبي در سير اعلام النبلاء نيز مي نويسد:
ابن أرطبان الإمام القدوة عالم البصرة أبو عون المزني مولاهم البصري الحافظ
سير أعلام النبلاء ج6 ص364
ابن حجر نيز گويد:
عبد الله بن عون بن أرطبان أبو عون البصري ثقة ثبت فاضل
تقريب التهذيب ج1 ص317
ابن حبان نيز او را در الثقات آورده است
عبد الله بن عون بن أرطبان م......كان عبد الله بن عون من سادات أهل زمانه عبادة وفضلا وورعا ونسكا وصلابة في السنة وشدة على أهل البدع
الثقات ج7 ص3
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
21 | امین | Iran - Rasht | ١٢:٠٣ - ٠٩ شهریور ١٣٩٤ |
آیا محمد بن علي الكندي توثیق دارد؟؟؟
دولابي از ایشون روایتی آورده که پیامبر فرمودند : يَا عَلِيُّ إِنَّ شِيعَتَنَا يَخْرُجُونَ مِنْ قُبُورِهِمْ ... تمامی رجال این روایت تقه هستند ولی اسلام وب گفته :‌ محمد بن علي ضعیف..

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اسلام وب در خصوص اين راوي گفته است مقبول نه ضعيف
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
1 |محمد||٠٣:٣٤ - ٠٢ مرداد ١٣٩٥ |
0
 
0
جرا با اینکه ازدی و دارقطنی محمد بن علی کندی را تضعیف کردند روایتش مقبول است؟
پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
دارقطني کندي را تضعيف نکرده است بلکه گفته است او «لين» است و اين پايينترين درجه ضعف است و چه روات موثقي که گفته اند او لين الحديث است درباره بخاری نیز آمده است او لین الحدیث بوده است ذهبی اسم بخاری را در کتابی اورده است که این کتاب برای افراد ضعیف و متروک و مجهول و ثقاتی که لین هستند است
«دیوان الضعفاء و المتروکین و خلق من المجهولین و ثقات فیهم لین»
اما در خصوص تضعف ازدي نيز بايد بگوييم او براي تضعيف کندي دليلي ذکر نکرده است
گاهي اوقات به بزرگان اهل سنت به تضعيف ازدي اشکال گرفته اند که تضعيفات او بدون دليل است مانند يکي راوي که ذهبي گويد:
وقال الأزدي ضعيف وقال الذهبي ضعفه الأزدي بلا حجة
تهذيب التهذيب ج 1 ص 181
در مقدمه فتح الباري نيز در ذيل يک راوي آمده است که به تضعيف او نمي شود اعتماد کرد
بعضها قال فيه حدثنا وبعضها قال فيه قال أحمد بن شبيب ووثقه أبو حاتم الرازي وقال بن عدي وثقة أهل العراق وكتب عنه علي بن المديني وقال أبو الفتح الأزدي منكر الحديث غير مرضي ولا عبرة بقول الأزدي لأنه هو ضعيف فكيف يعتمد في تضعيف الثقات وسيأتي
مقدمة فتح الباري ج 1 ص 386
ولا عبرة بقول الأزدي
تهذيب التهذيب ج 1 ص 360
بنابراين اگر در خصوص محمد بن علي کندي گفته شده است روايت او مقبول است شايد به تضعيف ازدي اعتناء نکرده اند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات


2 |محمد||١٨:٠٥ - ٠٢ مرداد ١٣٩٥ |
0
 
0
از اینکه پاسخ مرا دادید تشکر میکنم.تمام مطالب شما علمی بودند.ولی برای اینکه یک راوی روایتش مقبول باشد یک نفر باید او را توثیق کرده باشد یا حداقل روایتش را تصحیح کرده باشد.ایا کسی محمد بن علی کندی را توثیق کرده؟
پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
طبق مبانی رجال اهل سنت طبق برخی قواعدی که دارند توثیق یک روای فقط به این نیست که حتما باید او توثیق داشته باشد و یا روایت او تصحیح شده باشد، بلکه نقل دو نفر از ثقات نیز از راوی نیز دلالت بر توثیق او می کند لذا طبق قاعده رجالی اهل سنت است که می شود روایت او را رد کرد و هم قبول کرد
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
22 | امین | Iran - Rasht | ١٩:٣٩ - ٠٩ شهریور ١٣٩٤ |
معذرت میخوام اشتباه از من بود منظورم " محمد بن سالم " بود ..
http://library.islamweb.net/hadith/RawyDetails.php?RawyID=29185
آیا این راوی توثیق دارد؟؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اين روايت را ابن حبان در الثقات آورده است که اين دلالت بر توثيق او مي کند و علماي اهل سنت اعتراف کرده اند که اگر يک رواي را همه تضعيف کنند اما ابن حبان توثيق کند روايت ميشود حسن
محمد بن سالم يروى عن محمد بن كعب القرظي روى عنه أبو عاصم النبيل
الثقات ج7 ص396
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
23 | امین | | ١٢:٠٤ - ١٠ شهریور ١٣٩٤ |
لطفا به این سوال هم پاسخ بدید؟؟
چطور میتونم امامی بودن رجالیون ثقه شیعه رو ثابت کنم که آنها دوازده امامی بودند؟؟؟
مثل : الحسین بن علی - هارون بن موسی - محمد بن الحسن - محمد بن الحسن الصفار - یعقوب بن یزید - محمد بن أبی عمیر - هشام بن سالم ...
ممنون

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اصل براين است که اگر راوي در رجال شيعه نقل مي شود شيعه است امام اگر اين راوي شيعه نباشد بزرگان به مذهب او نيز اشاره کرده اند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
24 | امین | | ١٢:٠٩ - ١٠ شهریور ١٣٩٤ |
تدلیس ناصبی ها :
لان کثیرا من مصنفی أصحابنا وأصحاب الأصول ینتحلون المذاهب الفاسدة
همانا بسیاری از اصحاب و نویسندگان کتب ما و خاصتا اصول اربعه مذاهب فاسد داشتن این شامل کلینی و حتی خودشم میشه ..
الفهرست طوسی .

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
هر چند ظهور ابتدايي واژه «اصحابنا» در خصوص مذهب شیعه است. اما آن چه شیخ طوسي از اين اراده کرده اعم از آن است که شامل فطحیه، واقفیه و ناووسیه هم می‌شود هدف وي از ذکر اين عبارت در ابتداي کتاب به اين خاطر است که بيان کند هر چند برخي از نظر عقيده باطل هستند اما مي شود بر کتب آنها اعتماد کرد يعني شيخ مرداش اينها هستند نه به اينکه مرداش به طور کل شيعه دوازده امامي باشد!
همچنانکه برخي از علماي شيعه به اين مطب نيز اشاره کرده اند:
صحابنا ينتحلون المذاهب الفاسدة وإن كانت كتبهم معتمدة . وهذه العبارة صريحة في أن الفهرست موضوع لبيان أرباب المصنفات والأصول من الرواة الإمامية وغيرهم ، وجرى على تعميم أصحابنا في قوله : مصنفي أصحابنا للإمامي وغيره بشهادة قوله : ينتحلون المذاهب الفاسدة . وكذا قوله سابقا على ذلك : وأبين عن اعتقاده ، وهل هو موافق للحق أو مخالف له مع أنه جرى على ذكر فساد العقيدة من العامية وغيرها في تراجم شتى
الرسائل الرجالية - أبي المعالي محمد بن محمد ابراهيم الكلباسي - ج 3 ص 102
اگر در متن کتاب الفهرست نيز دقت کنيد در راستاي همين جمله ابتداي الفهرست مي باشد به عنوان مثال چند نمونه را ذکر مي کنيم تا مسئله روش شود
شيخ طوسي علي بن حسن گويد هر چند علی بن حسن واقفي و مخالف اماميه بود اما کتاب‌هایی در فقه دارد که از رجال معتبر نقل کرده است، کتاب‌هایش را ذکر می‌کنم. این نشان می‌دهد ایشان هر کتابی را ذکر نمی‌کند
الكوفي، كان واقفيا، شديد العناد في مذهبه، صعب العصبية على من خالفه من الإمامية، و له كتب كثيرة في نصرة مذهبه، و له كتب في الفقه، رواها عن الرجال الموثوق بهم و برواياتهم فلأجل ذلك ذكرناها
الفهرست للطوسي ص: 74
در جاي ديگر نيز آمده است
كوفي واقفي المذهب إلا أنه جيد التصانيف الفهرست للطوسي ص : 52
الفهرست للطوسي ص: 46
با اين وجود سخن شيخ طوسي ناظر به فرقه هاي انحرافي از شيعه است که هر چند مذهبشان باطل است اما کتب معتبر نيز دارند که مي شود به آن اعتماد کرد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
25 | امین | Iran - Rasht | ١٣:٢٤ - ١٠ شهریور ١٣٩٤ |
لطفا مقام علمی کتاب رجال نجاشی رو از دیگر علما بگویید...

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
رجال نجاشي از مهمترين کتب رجالي شيعه مي باشد که علماء بر آن اعتماد مي کنند
الطرق إلى كتاب النجاشي : إن كتاب رجال النجاشي مما اشتهر بين علماء الفريقين ، وتواتر النقل عنه ، واتكل عليه كافة الأصحاب ، واعتمد عليه علماء الاعصار ، ونطق وشهد بذلك الأكابر الأعلام . قال العلامة المجلسي في فهرست البحار مشيرا إلى كتابه وكتاب الكشي : عليهما مدار العلماء الأخيار في الأعصار والأمصار . . . ، إلخ . وغير ذلك مما ذكره الأصحاب في اشتهاره وتواتره ، ولا نطول بذكره
تهذيب المقال في تنقيح كتاب رجال النجاشي - السيد محمد على الأبطحي - ج 1 ص 96
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
26 | امین | Iran - Rasht | ١٠:٥٤ - ١١ شهریور ١٣٩٤ |
باسلام.. لطفا چند نمونه روایت درمورد دجال از کتب اهل سنت رو مطرح کنید {همراه ترجمه}
مثل روایت ابن ماجه : دجال ادعای ربوبیت می‌کند. . و یا مثل روایت مسلم : عمر طولانی دارد ... و در صحیح بخاری امده : همراه او آب و آتش است ..و در مسند احمد هم امده : کور را بینا کرده و مرض برص را بر طرف می‌کند..... ممنون بزروگواران

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
در منابع اهل سنت در خصوص دجال آمده است که او کارهاي امور خارق‌العاده را انجام مي‌دهد که موجب گمراهي مردم مي‌شود که اينها از ابزار او در فريب مردم بشمار مي‌رود
در خصوص دو نهري از اتش و آب که همراه دجال است آمده است:
«قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا مع الدَّجَّالِ منه معه نَهْرَانِ يَجْرِيَانِ أَحَدُهُمَا رأى الْعَيْنِ مَاءٌ أَبْيَضُ وَالْآخَرُ رَأْيَ الْعَيْنِ نَارٌ تَأَجَّجُ فَإِمَّا أَدْرَكَنَّ أَحَدٌ فَلْيَأْتِ النَّهْرَ الذي يَرَاهُ نَارًا وَلْيُغَمِّضْ ثُمَّ ليطأطىء رَأْسَهُ فَيَشْرَبَ منه فإنه مَاءٌ بَارِدٌ» .
من چيزهاي همراه دجال را از خودش بهتر مي‌دانم. او دو نهر جاري را با خود به همراه دارد. يک نهر در ظاهر آب گوارا و سفيد است و نهر ديگر در ظاهر آتش شعله‌ور است. اگر کسي از شما در زمان ظهور دجال زنده بماند، آنچه را که در ظاهر آتش است، اختيار کند، چشم را پايين گرفته و از آن بنوشد، چون آن آتش در واقع آب خنک است
صحيح مسلم » ج 4، ص 2249
درباره ادعاي نبوت و ربوبيت او نيز نقل شده است:
«أنا نَبِيٌّ ولا نَبِيَّ بَعْدِي ثُمَّ يُثَنِّي فيقول أنا رَبُّكُمْ»
من پيامبر هستم و بعد از من پيامبري نيست سپس او مورد ستايش واقع مي‌شود و مي‌گويد من پروردگار شما هستم
سنن ابن ماجه» ج 2 ، ص 1360
سند روايت نيز معتبر است
. از جمله کارهاي او زنده کرده مرگان است بخاري از پيامبر (ص) در اين خصوص نقل مي‌کند:
«أَنَّ أَبَا سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ رضي الله عنه قال حدثنا رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم حَدِيثًا طَوِيلًا عن الدَّجَّالِ فَكَانَ فِيمَا حدثنا بِهِ أَنْ قال يَأْتِي الدَّجَّالُ وهو مُحَرَّمٌ عليه أَنْ يَدْخُلَ نِقَابَ الْمَدِينَةِ ينزل بَعْضَ السِّبَاخِ التي بِالْمَدِينَةِ فَيَخْرُجُ إليه يَوْمَئِذٍ رَجُلٌ هو خَيْرُ الناس أو من خَيْرِ الناس فيقول أَشْهَدُ أَنَّكَ الدَّجَّالُ الذي حدثنا عَنْكَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم حَدِيثَهُ فيقول الدَّجَّالُ أَرَأَيْتَ إن قَتَلْتُ هذا ثُمَّ أَحْيَيْتُهُ هل تَشُكُّونَ في الْأَمْرِ فَيَقُولُونَ لَا فَيَقْتُلُهُ ثُمَّ يُحْيِيهِ فيقول حين يُحْيِيهِ والله ما كنت قَطُّ أَشَدَّ بَصِيرَةً مِنِّي الْيَوْمَ فيقول الدَّجَّالُ أَقْتُلُهُ فلا أُسَلَّطُ عليه»
دجال ظهور مي‌کند. وارد شدن به مدينه منوره برايش ممنوع خواهد بود. در بعضي مناطق سنگلاخ در بيرون مدينه توقف مي‌کند. مردي که در آن روزگار از بهترين ما خواهد بود، نزد وي مي‌آيد، و مي‌گويد: من گواهي مي‌دهم تو همان دجالي هستيد که رسول‎الله صلي الله عليه وسلم ماجراي تو را براي ما بيان کرده است، دجال مي‌گويد: آيا اگر اين را بکشم و زنده گردانم، باز هم شما ادعاي رب بودنم را رد مي‌کنيد و شک و ترديد به دل راه مي‌دهيد؟ مردم مي‌گويند خير. دجال آن انسان مورد نظر را در ظاهر مي‌کشد و سپس او را زنده مي‌کند. آن مرد مي‌گويد: اکنون بيش از هر زمان ديگر به حقيقت تو پي بردم. دجال بار ديگر قصد کشتن او را دارد اما اين بار قدرت چنين کاري را در خود نمي‌بيند
صحيح البخاري» ج 2، ص 665
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
27 | امین | Iran - Rasht | ١٣:٥٦ - ١١ شهریور ١٣٩٤ |
برای اثبات امامی بودن راویان ثقه نزد شیعه روایتی وجود دارد..
سوالی است که مخالفین می کنند و میگم در تعریف حدیث شیعه برای وثاقت راوی حتما باید امامی (اثنی عشری) باشد ... مثلا رجالیون ثقه که از امام صادق ع روایت نقل میکنند چطور میشه امامیبودن آنها رو ثابت کرد ... البته برای مخالفین میخواستم جواب بدم...

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
وقتی رجالیون شیعه توثیق یک روای را در رجال خود نقل می کنند، اصل اولی این است که روات شیعه و راویان خودشان را دارند بررسی می کند والا اگر یک راوی شیعه نباشد به مذهب او نیز اشاره می کنند این قاعده در اهل سنت نیز جاری است اگر دقت کنید وقتی آنها بررسی سندی می کنند، نمی آیند بگویند او سنی نیز بوده است بکه اگر یک روای شیعه باشد اشاره می کنند که او چه مذهبی داشته است
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
28 | امین | | ١٢:١٠ - ١٤ شهریور ١٣٩٤ |
لطفا تعریف روایت موثق رو بگید؟؟ و در چه مواقعی این روایت قابل قبول است؟؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
روايت موثق روايتي است که راويان روايت ثقه اما غير امامي مي باشند همچنانکه شهيد اول در اين خصوص گويد:
الموثق : ما رواه من نص على توثيقه مع فساد عقيدته ، ويسمى : القوي . وقد يراد بالقوي مروي الإمامي غير المذموم ولا الممدوح ، أو مروي المشهور في التقدم عن الموثق .لموثق : ما رواه من نص على توثيقه مع فساد عقيدته ، ويسمى : القوي . وقد يراد بالقوي مروي الإمامي غير المذموم ولا الممدوح ، أو مروي المشهور في التقدم عن الموثق .ذكرى الشيعة في أحكام الشريعة - الشهيد الأول - ج 1 ص 48
روايت موثق روايت مورد قبول بوده و علماي شيعه به آن احتجاج کرده و آن را قبول مي کنند که در مقابلش همچنانکه شهيد اول اشاره کرده است روايت ضعيف است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
29 | امین | | ١٢:٣٠ - ١٤ شهریور ١٣٩٤ |
منظور از كالسابق که مجلسی در بررسی روایات کافی گفته چیه؟؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
برخي اوقات علامه مجلسي اين عبارت «سابق» را در خصوص سند و يا گاهي در خصوص متن روايت گويد يعني همان حکمي که سند روايت قبلي داشت روايت مورد نظر نيز همان حکم را دارد و يا گاهي در خصوص مضمون روايت است که گويد روايت مورد نظر مضومنش با روايت قبلي يکي است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
30 | امین | | ١١:١٧ - ١٥ شهریور ١٣٩٤ |
ببخشید بزرگواران روایت مهدی طاووس اهل الجنه در منابع اهل سنت هم آمده است؟؟

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اين روايت در منابع اهل سنت وجود دارد
المهدي طاوس أهل الجنة
الفردوس بمأثور الخطاب ج 4 ص 222
عقد الدرر في أخبار المنتظر ج 1 ص 221
الحاوي للفتاوي ج 2 ص 78
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
31 | امین | Iran - Rasht | ١٤:١٦ - ١٥ شهریور ١٣٩٤ |
لطفا به این سوال هم پاسخ بدهید.. ممنون
در روایتی فخر رازی میگه شیعیان تنها با آیه مباهله میتوانند برتری و برحق بودن مذهبشان رو ثابت کنند چرا که در آیه مراد از "انفسنا" ( حضرت رسول خدا و علي است ) .. میشه این روایت فخر رازی رو همراه با ترجمه نقل کنید؟؟؟ با تشکر

پاسخ:
با سلام
دوست گرامی
فخر رازي در تفسير آيه مباهله و بيان شأن نزول آيه، حضرت علي (ع) را افضل از ديگر صحابه است او معتقد است كه مراد از «انفسنا» حضرت علي (ع) است و او نفس پيامبر (ص) می باشد. البته او از اینکه امام علي (ع) از ديگر پيامبران برتر باشد به شیعه طعنه می زند و آن را نمی پذیرد چون بر این باور است که نبی بر غير نبي افضل است
الموافق والمخالف ، وهو قوله عليه السلام : ( من أراد أن يرى آدم في علمه ، ونوحاً في طاعته ، وإبراهيم في خلته ، وموسى في هيبته ، وعيسى في صفوته ، فلينظر إلى علي بن أبي طالب رضي الله عنه ) فالحديث دل على أنه اجتمع فيه ما كان متفرقاً فيهم ، وذلك يدل على أن علياً رضي الله عنه أفضل من جميع الأنبياء سوى محمد صلى الله عليه وسلم ، وأما سائر الشيعة فقد كانوا قديماً وحديثاً يستدلون بهذه الآية على أن علياً رضي الله عنه مثل نفس محمد عليه السلام إلا فيما خصه الدليل ، وكان نفس محمد أفضل من الصحابة رضوان الله عليهم ، فوجب أن يكون نفس علي أفضل أيضاً من سائر الصحابة ، هذا تقدير كلام الشيعة ، والجواب : أنه كما انعقد الإجماع بين المسلمين على أن محمداً عليه السلام أفضل من علي ، فكذلك انعقد الإجماع بينهم قبل ظهور هذا الإنسان ، على أن النبي أفضل ممن ليس بنبي ، وأجمعوا على أن علياً رضي الله عنه ما كان نبياً ، فلزم القطع بأن ظاهر الآية كما أنه مخصوص في حق محمد صلى الله عليه وسلم ، فكذلك مخصوص في حق سائر الأنبياء عليهم السلام .
التفسير الكبير ج 8 ص 72
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
32 | ناصر | United Kingdom - Slough | ٢٠:٤٢ - ١٦ شهریور ١٣٩٤ |
سلام
حدیث موثق با حدیث صحیح (یا حسن) در عمل چه تفاوتی دارند؟
آیا حدیث موثق مطلقا مورد پذیرشه؟ مثلا اگه در متن حدیث موثق یه مطلبی باشه که در جهت تایید مذهب یکی از روات غیر امامی اون حدیث باشه اون حدیث رد میشه؟
با تشکر

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
در خصوص تفاوت سه حديثي که ذکر کرديد بايد بگوييم
حديث صحیح حدیثی که سند آن تا معصوم(ع) متصل باشد و تمام راویان در سند و در تمام طبقات، شیعۀ امامی و عادل باشند. موثّق به روایتی مي گويند که در سند آن راویانی وجود دارند که هرچند موثّق و مورد اعتمادی هستند (در حدیث و نقل آن مورد اعتماد‌ند) ولی دارای فساد عقیده‌اند؛ مانند واقفیه، فطحیه و.. اما حسن به روایتی اطلاق مي شود که در سند آن تا معصوم(ع) راوی امامی و ممدوح (بدون تصریح بر عدالتش) وجود دارد
به هر سه روايت عمل مي شود اما اگر تعارضي بين اين سه روايت به وجود آمد ابتدا صحيح مقدم بعد موثق مقدم است
در خصوص سوال بعدي بايد عرض کنيم روايتي که با مذهب ما مخالف باشد، مورد قبول ما نيست
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
33 | امین | Iran - Rasht | ٠٠:٤٠ - ١٧ شهریور ١٣٩٤ |
در این روایت هاشم چه کسیه؟؟
قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو الْقَاسِمِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامٍ عَنْ مُرَازِمٍ‏ ... ( الأمالي شیخ مفید )
در بررسی سندی این روایت در مقاله "چهل روایت صحیح در اثبات امامت " ترجمه هاشم رو مطرح نکردید.. لطفا بگوید او چه کسی هست ؟؟؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اين راوي همان هشام بن سالم است نه هاشم که در روايات قبلي توثيقش ذکر شد هشام بن سالم:قال النجاشي: ثقة ثقة. معجم رجال الحديث، ج20، ص324، 13361
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
34 | امین | Iran - Rasht | ١٢:٣٢ - ١٧ شهریور ١٣٩٤ |
در این روایت عیسی بن راشد آیا توثیق دارد؟؟
مَا أَنْزَلَ اللهُ: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا} [البقرة: 104] إِلَّا عَلِيٌّ أَمِيرُهَا وشَريفُهَا، وَلَقَدْ عَاتَبَ اللهُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي غَيْرِ مَكَانٍ، وَمَا ذَكَرَ عَلِيًّا إِلَّا بِخَيْرٍ "

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
ابن حجر در خصوص او گويد:
عيسى بن أبي رزين يقال اسم أبيه راشد ويقال هو عيسى بن إدريس الثمالي بضم المثلثة الحمصي مقبول من السابعة س
تقريب التهذيب ج1 ص438
ابن حبان نيز او را در الثقات آورده است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
35 | حق علی | | ١٢:٤٣ - ١٧ شهریور ١٣٩٤ |
سلام علیکم ایا روایتی در کلام اهل بیت درباره اینکه غدیر بر امام دلالت می کند وجود دارد اگر مقاله ای وجود دارد معرفی بفرمایید
با تشکر

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در اين خصوص به مقاله ذيل رجوع کنيد که آمده است اهل بيت براي اثبات ولايت به حديث غدير استناد کرده اند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
36 | حق علی | | ١٤:٢٩ - ١٧ شهریور ١٣٩٤ |
سلام علیکم من گفتم مقاله ای که اهل بیت به روایت غدیر در کتب شیعه استلال کرده اند ولی فکر کنم شما اشتباهی ادرس دادید

پاسخ:
باسلام
دوست گرامی
در خصوص استناد ائمه علیهم السلام به روایت و مسئله غدیر، روایات فراوانی نقل شده است که به چند مورد اشاره می کنیم:
امام سجاد از امام مجتبي عليهما السلام چنین نقل می کند
أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْهَمْدَانِيُّ بِالْكُوفَةِ وَ سَأَلْتُهُ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ قَيْسٍ الْأَشْعَرِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَسَّانَ الْوَاسِطِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ كَثِيرٍ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)، قَالَ: لَمَّا أَجْمَعَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَلَى صُلْحِ مُعَاوِيَةَ خَرَجَ حَتَّى لَقِيَهُ، فَلَمَّا اجْتَمَعَا ... قَامَ الْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَخَطَبَ فَقَالَ ... وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ عَلَى لِسَانِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ تَرَكَتْ بَنُو إِسْرَائِيلَ هَارُونَ أَخَاهُ وَ خَلِيفَتَهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ خَلِيفَةُ مُوسَى وَ قَدْ سَمِعَتْ هَذِهِ الْأَمَّةُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه يَقُولُ ذَلِكَ لِأَبِي عَلَيْهِ السَّلَامُ إِنَّهُ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي" وَ قَدْ رَأَوْا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِه حِينَ نَصَبَهُ‏ لَهُمْ‏ بِغَدِيرِ خُمٍّ وَ سَمِعُوهُ وَ نَادَى لَهُ بِالْوَلَايَةِ ثُمَّ أَمَرَهُمْ أَنْ يُبَلِّغَ الشَّاهِدُ مِنْهُمْ الْغَائِبَ.
الطوسي، الأمالي، ص 561،
امام چهارم عليه السلام در پاسخ از چيستي معناي " مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ " آن را به معناي امامت و سرپرستي مي داند. شيخ صدوق در گزارشي مي نويسد:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْحَسَنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ خَلَفٍ قَالَ حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ عَامِرٍ قَالَ حَدَّثَنَا زَافِرُ بْنُ سُلَيْمَانَ عَنْ شَرِيكٍ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع مَا مَعْنَى قَوْلِ النَّبِيِّ صلي الله عليه و آله و سلم مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ قَالَ: أَخْبَرَهُمْ أَنَّهُ الْإِمَامُ بَعْدَهُ.
ابواسحاق مي گويد: از امام چهارم عليه السلام درباره سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله " مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ " پرسيدم. امام عليه السلام فرمود: به آنان اعلام کرد که علي عليه السلام امام بعد از اوست.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين (متوفاى381هـ)، الأمالي، ص 185، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى،
امام باقر عليه السلام عبارت "مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ" را به معناي جانشيني امام علي عليه السلام مي داند.
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الْحَافِظُ الْجِعَابِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الثَّقَفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ يَحْيَى بَيَّاعُ السَّابِرِيِّ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ ع عَنْ قَوْلِ النَّبِيِّ ص مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ فَقَالَ يَا أَبَا سَعِيدٍ تَسْأَلُ عَنْ مِثْلِ هَذَا عَلَّمَهُمْ أَنَّهُ يَقُومُ فِيهِمْ مَقَامَهُ.
ابان بن تغلب گويد: از امام باقر عليه السلام درباره گفته پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله " مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ " پرسيدم. فرمود: اى ابوسعيد مطلب به اين روشنى سؤال دارد؟ آن حضرت به اصحابش فهماند كه در ميان آنان على عليه السلام قائم مقام او خواهد بود.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين،(متوفاى381هـ)، معاني الأخبار، ص 66، ناشر: جامعه مدرسين، قم‏، اول، 1403 ق‏.
صفوان از امام صادق عليه السلام چنین نقل کرده است:
در اين روايت هم امام صادق عليه السلام همان مضمون را بیان می دارد. متن روايت:
السندي بن محمد عَنْ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ‏: لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِي الْوَلَايَةِ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالدَّوْحَاتِ فِي غَدِيرِ خُمٍّ فَقُمِمْنَ ثُمَّ نُودِيَ الصَّلَاةَ جَامِعَةً، ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ.
ترجمه ...

الحميري القمي، أبي العباس عبد الله بن جعفر، قرب الاسناد، ص 57، تحقيق : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث، ناشر : مؤسسة آل البيت عليهم السلام لإحياء التراث ، چاپخانه : مهر - قم، چاپ : الأولى، سال چاپ : 1413
البته روایت در این خصوص فراوان است
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
37 | امین | Iran - Rasht | ١٤:٣٦ - ١٧ شهریور ١٣٩٤ |
لطفا ترجمه مالک بن خالد الاسدی که از اصحاب امام صادق (ع) هست رو بگید... فکر کنم ایشون مجهول باشه..
و شرح حال صاحصصص.ب کتاب ينابيع الموده لذوي القربى و الصواعق المحرقة رو هم بگید.. ممنون

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
برخي از علما نيز اشاره کرده اند که مالک مجهول است
اما در خصوص سوال دوم نيز بايد بگوييم زرکلي در خصوص ابن حجر گويد:
أحمد بن محمد بن علي بن حجر الهيتمي السعدي الأنصاري ، شهاب الدين شيخ الاسلام ، أبو العباس : فقيه باحث مصري ، مولده في محلة أبي الهيتم
الأعلام - خير الدين الزركلي - ج 1 ص 234
همچنين از قندوزي به فاضل ياده کرده است:
لحسيني الحنفي النقشبندي القندوزي : فاضل ، من أهل بلخ ، مات في القسطنطينية .الأعلام - خير الدين الزركلي - ج 3 ص 125
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
38 | امین | Iran - Rasht | ١٣:٥٣ - ١٨ شهریور ١٣٩٤ |
ابوهریره چند سال پیامبر رو درک کرده؟؟ طبق منابع اهل سنت و اگر از منابع شیعی هم مطرح کنید عالی میشه..

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
در اين خصوص به اين آدرس رجوع کنيد
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
39 | امین | Iran - Rasht | ١٤:٠٥ - ١٨ شهریور ١٣٩٤ |
ببخشید یه سوال دیگر داشتم.. گفتنش خیلی قدیمی شده اصلا نمیشه گفت شبهه است ... و من روایات صحیح السند زیادی درباره حلیت متعه و مسح وضو در کتب شیعه و سنی دارم...
فقط یک تقاضا دارم اگر روایتی هست که علمای شیعه گفته باشن موضوع متعه اجماعی و متواتر نزد شیعه هست لطفا روایت رو مطرح کنید و همینطور درباره وضو که گفته باشن اجماعی و متواتر است..
همانطور که عرض کردم دراین باره روایات زیادی در کافی و دیگر کتابها موجود هست.. فقط اگر اجماعی هم هست لطفا روایت رو مطرح کنید... با سپاس فراوان از شما بزرگوارن

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
غير از ادله قرآني و روايي در خصوص متعه و مسح در وضوء، اجماع نيز بر آن وارد شده است
شيخ مفيد در خصوص اجماعي بودن متعه گويد:
إن المتعة التي ذكرها الصادق عليه السلام هي النكاح المؤجل الذي كان رسول الله صلى الله عليه وآله أباحها لأمته في حياته ، ونزل القرآن بإباحتها أيضا فتأكد ذلك بإجماع الكتاب والسنة فيه حيث يقول الله عز وجل : وأحل لكم ما وراء ذلكم أن تبتغوا بأموالكم محصنين غير مسافحين فما استمتعتم به منهن فآتوهن أجورهن فريضة
المسائل السروية - الشيخ المفيد - ص 31
سيد مرتضي نيز گويد:
مع إجماعهم على أن رسول الله ( ص ) قد كان أذن فيها وأنها عملت على عهده ، ومع ظاهر كتاب الله عز وجل في تحليلها
الفصول المختارة - الشريف المرتضى - ص 161
شهيد ثاني نيز مي نويسد:
عهده ، ومع ظاهر كتاب الله عز وجل في تحليلها ، وإجماع آل محمد عليهم السلام على إباحتها ، والاتفاق على أن عمر حرمها في أيامه مع إقراره بأنها
شرح اللمعة - الشهيد الثاني ج 5 ص 280
در خصوص مسح در وضو نيز آمده است:
سيد مرتضي مي نويسد:
والذي يدل على صحة مذهبنا في إيجاب المسح دون غيره : مضافا إلى الإجماع
الانتصار - الشريف المرتضى - ص 106
همچنين آمده است
اختلف المسلمون في غسل الرجلين ومسحهما ، فذهب الأئمة الأربعة إلى أن الواجب هو الغسل وحده ، وقالت الشيعة الإمامية : إنه المسح ،أضواء على عقائد الشيعة الإمامية - الشيخ جعفر السبحاني - ص 488
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
40 | امین | Iran - Rasht | ١٤:١٩ - ١٨ شهریور ١٣٩٤ |
سوال آخر :
این کتاب اربعه شیعی و چه کسانی انتخاب کردند که مهمترین کتابهای شیعه هست؟؟ آیا خود مولفین کتاب انتخاب کردند یا بزرگان شیعه؟؟ و همچنین کتابهای صحاح سته اهل سنت توسط چه کسانی به عنوان صحاح انتخاب شده؟؟؟ ممنون

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
اطلاق کتب اربعه توسط علماء صورت گرفته است علامه مجلسي مي نويسد:
سيما كتب الأحاديث خصوصا كتب الأربعة الكافي والفقيه والتهذيب والاستبصار للابي جعفرين المحمدين الثلاثة : محمد بن يعقوب الكليني ، ومحمد بن علي بن بابويه القمي ، ومحمد بن الحسن الطوسي ، وطرقي إليها كثيرة لكن أذكر منها أعلاها وأمتنها
.بحار الأنوار - العلامة المجلسي - ج 107 ص 67
همچنين تعبير صحاح سته نيز نزد علماي اهل سنت، امري شايع و متعارف مي‌باشد هر چند فقط تمام روايات صحيح بخاري و مسلم را صحيح مي‌دانند و روايات چهار کتاب ديگر را صحيح، حسن و يا ضعيف مي‌دانند، اما از باب تغليب مانند اطلاق قمرين بر خورشيد و ماه، به چهار کتاب ديگر نيز عنوان صحاح اطلاق مي‌کنند و اين نيز بخاطر اعتبار کتاب «صحيحين» مي‌باشد.
عبد الحق دهلوي در کتاب مقدمة في أصول الحديث بعد از ذکر اسامي صحاح ششگانه، در اين خصوص گويد:
«وفي هذه الكتب الأربعة أقسام من الأحاديث من الصحاح والحسان والضعاف وتسميتها بالصحاح الستة بطريق التغليب»در اين چهار کتاب ( سنن ترمذى، سنن ابو داود، سنن نسائي، سنن ابن ماجه) اقسام روايات از جمله صحيح، حسن و ضعيف وجود دارد اما اطلاق صحاح سته بر آنها از از باب تغليب است
مقدمة في أصول الحديث» ج 1 ، ص 96
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
  بعدی [1] [2]  
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها