2024 March 29 - جمعه 10 فروردين 1403
آيا در ميان شهداي كربلا، افراد غير شيعه هم وجود داشتند؟
کد مطلب: ٧٩٩٢ تاریخ انتشار: ٠٩ ارديبهشت ١٣٩٥ - ١٣:٠٧ تعداد بازدید: 11176
پرسش و پاسخ » امام حسين (ع)
آيا در ميان شهداي كربلا، افراد غير شيعه هم وجود داشتند؟

سؤال كننده: محمد سبحان

سلام يکي از افراد گفته است که تمام شهداي کربلا شيعه نبودند؛ بلكه عثماني ها نيز در ميان آنها وجود داشته اند، مثل زهير بن قين، حر بن يزيد، يزيد بن زياد بن مُهاصر کِندي، سعد بن حارث، ابوالحَتوف بن حارث، عبدالله بن عمير کلبي. اگر امکانش هست دلايلي را كه شيعه بودن اين افراد را ثابت مي‌كند، بفرماييد. ممنون.

پاسخ اجمالي

بدون ترديد، محبت اهل بيت عليهم السلام دلهاي شيفتگان و عاشقان را مجذوب آنها مي‌كند؛ اما تنها محبت، باعث نمي‌شود كه انسان، جان خود را در راه محبوب تقديم نمايد؛ بلكه امري بالاتر از محبت كه همان قبول ولايت و اطاعت باشد، اين آتش را در دل و جان او شعله ور مي‌سازد؛ يعني محبت به علاوه‌اي ولايت، نتيجه اش اطاعت از فرمان و دستورات آن بزرگواران را به ارمغان مي‌آورد.

از اين رو، در حادثه عاشورا، وقتي امام حسين عليه السلام از مكه به سوي كربلا مي‌آمد، در هر منزلي كه فرود مي‌آمد، با افرادي ملاقات مي‌كرد و براي شركت در اين جهاد بزرگ از آنها دعوت مي‌نمود، در حالي كه بسياري از آنان، ايشان را مي‌شناختند و محبت اهل بيت عليهم السلام را نيز در دل داشتند؛ اما كساني كه جذب مكتب حسيني شدند، تنها محبت، آنها را در اين قربانگاه عشق نكشاند، بلكه بالاتر از آن، ولايت الهي آن حضرت اين همه شور حسيني را در دل آنان بر پا كرد، تا جايي كه جانشان را در كف اخلاص گذاشته، در راه دين و هدف امام زمان شان فدا كردند.

نكته دوم اين كه كلمه‌اي «شيعه» به كساني اطلاق مي‌شود، كه از شخصي پيروي و متابعت نمايد و صرف اين كه فردي محبت آن شخص را داشته باشد،‌ به او «شيعه» نمي‌گويند.

با توجه به اين دو نكته، افرادي كه قبل از واقعه‌ي كربلا عثماني و يا از پيروان اديان ديگر بودند (همانند وهب نصراني) وقتي در كربلا به امام پيوستند و در حزب و سپاه آن حضرت قرار گرفتند، ولايت امام را پذيرفتند و با تمام وجود (در اعتقاد و عمل) از ايشان پيروي كردند و خط و انديشه‌اي طرف مقابل و تمام وابستگي ها را از اديان و مذاهب و رنگ و بوي ديگر رها كردند و با نثار جان و دفاع از حريم اهل بيت پيامبر صلي الله عليه وآله پيروي و شيعه بودنشان را ثابت كردند.

بنابراين، شهداي كربلا همه شيعه بوده اند و آنهايي كه به امام پوستند، شيعه شدند.

پاسخ تفصيلي:

1. زهير بن قين:

از ميان افرادي كه نامبرده ايد، تنها در كتب شيعه و اهل سنت،‌ زهير بن قين، عثماني معرفي شده است. ايشان پس از اين كه با امام حسين عليه السلام در ميان راه مكه به كربلا ملاقات داشتند، زندگي خودش را رها كرد و به امام پيوست.

بلاذري در كتاب انساب الاشراف، در باره زهير مي‌نويسد:

«قالوا: وكان زهير بن القين البجلي بمكة، وكان عثمانياً»

«گفته اند: زهير بن قين بجلي در مكه بود و عثماني بود.»

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر _متوفاى279 ق_، أنساب الأشراف، ج 1، ص 413، طبق برنامه الجامع الكبير.

اما بر اساس شواهد تاريخي، زهير بعد از اين كه به امام حسين عليه السلام پيوست، از قيد «عثماني بودن» رها و شيعه‌اي آن حضرت شد و با همين عقيده در ركابش جنگيد تا به شهادت رسيد.

بلاذري گفتگوي زهير را با عزره بن قيس، (يكي از افراد لشكر عمر بن سعد كه براي امام حسين عليه السلام نامه نيز نوشته بود)، نقل كرده و زهير در خطاب به او تصريح مي‌كند، كه من حسيني شده ام و حسين را ياري مي‌كنم:

«وقال عزرة لزهير بن القين: كنت عندنا عثمانياً فما بالك ؟ فقال: والله ما كتبت إلى الحسين ولا أرسلت إليه رسولاً ولكن الطريق جمعني وإياه فلما رأيته ذكرت به رسول الله صلى الله عليه وسلم وعرفت ما تقدم عليه من غدركم ونكثكم وميلكم إلى الدنيا، فرأيت أن أنصره وأكون في حزبه حفظاً لما ضيعتم من حق رسول الله.»

«عزره به زهير بن قين گفت: تو كه عثماني بودي پس چه شد كه به حسين پيوستي؟ زهير گفت: به خدا سوگند من به حسين نامه ننوشتم و كسي را هم نزدش نفرستادم، بلكه اين راه بود كه ما را به هم رسانيد. وقتي ايشان را ديدم، به ياد رسول خدا صلي الله عليه وسلم افتادم و دانستم كه شما نيرنگ به كار برديد و با ايشان عهد شكستيد و به سوي دنيا روي آورديد. از اين جهت تصميم گرفتم كه ايشان را ياري كنم و در حزب ايشان باشم تا آن حقي را كه شما از رسول خدا صلي الله عليه وسلم ضايع كرديد، حفظ كنم.»

البلاذري، أحمد بن يحيي بن جابر _متوفاى279 ق_، أنساب الأشراف، ج 1، ص 418، طبق برنامه الجامع الكبير.

طبري گفتگوي عزرة بن قيس و زهير را چنين مي‌نگارد:

يا زهير ما كنت عندنا من شيعة أهل هذا البيت إنما كنت عثمانيا.

اي زهير تو شيعه‌ي اهل بيت نبودي (كه اكنون در سپاه ايشان هستي) بلكه عثماني بودي.

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد _متوفاى310 ق_، تاريخ الطبري، ج 3، ص 314، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

از اين گفته‌ي عزرة بن قيس به دست مي‌ آيد كه حتي دشمنان حضرت ابا عبد الله الحسين عليه السلام نيز مي‌دانند كه سپاهيان آن حضرت همگي شيعه هستند. از اين رو است كه عزره با ديدن زهير به او مي‌گويد تو شيعه نبودي چرا در اين سپاه شمشير مي‌زني؟!.

طبري در ادامه پاسخ زهير را چنين نقل مي‌كند:

«فرأيت أن أنصره وأن أكون في حزبه وأن أجعل نفسي دون نفسه حفظا لما ضيعتم من حق الله وحق رسوله عليه السلام. ...»

«تصميم گرفتم كه ايشان را ياري كنم و در حزب ايشان باشم و خودم را فدائي ايشان قرار دهم تا حقوق خدا و رسولش را كه شما ضايع كرديد، حفظ نمايم.»

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد _متوفاى310 ق_، تاريخ الطبري، ج 3، ص 314، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

زهير، در اين سخنانش دو مطلب را بيان مي‌كند:

اولا: دشمنان امام حسين عليه السلام را نكوهش مي‌كند كه شما افراد فريب كاري هستيد و پيمان شكستيد. از اين جا روشن مي‌شود كه در ميان پيروان بني اميه افرادي بوده اند كه امام را دعوت كردند، اما در مقابلش شمشير كشيدند.

ثانيا: تعبيرهاي: «واكون في حزبه» ، «وان اجعل نفسي دون نفسه»، صراحت دارند كه «زهير حسيني و شيعه‌اي حسين عليه السلام شده» و دست از «عثماني بودن» برداشته است. لذا اگر ايشان بر عثمانيتش باقي مانده بود، هرگز حاضر نبود به خاطر امام حسين عليه السلام جانش را از دست بدهد.

شاهد ديگر، اشعار و رجزهاي حماسي اوست كه در ميدان نبرد، امام حسين عليه السلام را امام و پيشواي هدايت معرفي مي‌كند و از اين كه به دست ايشان هدايت شده است، افتخار مي‌كند. نويري رجزهاي او را چنين نقل كرده است:

وقاتل زهير بن القين قتالاً شديداً وجعل يقول :

أنا زهير وأنا ابن القين أذودهم بالسيف عن حسين

و جعل يضرب على منكب الحسين ويقول:

أقدم هديت هادياً مهدياً فاليوم تلقى جدك النبيا

و حسناً والمرتضى عليا و ذا الجناحين الفتى الكميا

و أسد الله الشهيد الحيا

«زهير بن قين با دشمنان جنگ شديد و سختي كرد و مي‌گفت: من زهير و پسر قين هستم، از حسين در برابر دشمن، با شمشير دفاع مي‏کنم. و دستش را به بازوي حسين مي زد و مي‌گفت:

پيش بيفت [پيشواي من باش] در حالي كه هدايت شدم، اي هدايت كننده‌ي هدايت شده، امروز جدت رسول خدا و امام حسن و امام علي مرتضي [عليهم السلام] و آن جوان صاحب دو بال [جعفر بن ابي طالب] و شجاع و [حضرت حمزه] شير خدا و شهيد زنده را ديدار مي‌كنم.»

النويري، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب _متوفاى733 ق_، نهاية الأرب في فنون الأدب، ج 20، ص 283، تحقيق: مفيد قمحية وجماعة، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1424هـ - 2004م.

2. حر بن يزيد رياحي:

در باره‌ي ايشان مطلبي نيافتيم كه به عثماني بودنش تصريح كرده باشد. بنابراين، ادعاي عثماني بودن ايشان ادعاي بدون دليل است؛ بلكه در منابع تاريخي مطالبي نقل شده، كه نشان مي‌دهد عثماني نبوده است.

مطلب اول: اقتدا به امام حسين عليه السلام در نماز

نخستين گروه از جنگجويان سپاه كوفه، لشكر هزار نفري حر بن زياد رياحي بود كه قبل از رسيدن امام حسين عليه السلام به كربلا، سر راه حضرت را گرفت. حر، فرمانده اين لشكر بود و به امام گفت: تا با يزيد بيعت نكني، دست از تو بر نمي‌دارم.

اما در همان اولين برخورد با امام، وقتي نماز ظهر و عصر فرا رسيد، در نماز به امام اقتدا مي‌كند و ايشان را امام خود مي‌داند. طبري مي‌نويسد:

«فقال الحسين عليه السلام للحر أتريد أن تصلي بأصحابك قال لا بل تصلي أنت ونصلي بصلاتك قال فصلى بهم الحسين ثم إنه دخل واجتمع إليه أصحابه وانصرف الحر إلى مكانه الذي كان به.»

«حسين عليه السلام به حر فرمود: آيا مي‌خواهي با يارانت نماز بخواني؟ حر گفت: نه؛ بلكه مي‌خواهيم به نماز شما اقتدا كنيم. رواي مي‌گويد: حسين [عليه السلام] با آنها نماز خواند، سپس امام وارد خيمه‌اي خود شد و اصحابش نزد حضرت گرد آمدند و حر به جايگاه خود برگشت.»

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد _متوفاى310 ق_، تاريخ الطبري، ج 3، ص 306، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

ابن كثير دمشقي نقل كرده است، حر بن يزيد رياحي نماز عصر را نيز به امام حسين عليه السلام اقتدا كرد.

«... فلما كان وقت العصر صلى بهم الحسين ثم انصرف فخطبهم وحثهم على السمع والطاعة له وخلع من عاداهم من الادعياء السائرين فيكم بالجور.»

«وقتي نماز عصر فرا رسيد، حسين [عليه السلام] با آنها نماز برگزار كرد، سپس برگشت و براي شان خطبه ايراد نمودند و آ‌نها را به اطاعت و شنيدن سخنان و ترك دشمنانش فراخواند، همان دشمناني كه ظلم و ستم را سيره خودشان قرار داده بودند.»

ابن كثير الدمشقي، إسماعيل بن عمر القرشي _متوفاى774 ق_، البداية والنهاية، ج 8، ص 172، ناشر: مكتبة المعارف – بيروت.

طبق روايتي كه مرحوم شيخ صدوق نقل كرده، حر بن يزيد پس از نماز، خودش را به امام معرفي كرد و سخناني گفت كه نشان مي‌دهد، وي نسبت به امام ارادت خاصي داشته است:

«فَلَمَّا سَلَّمَ وَثَبَ الْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ فَقَالَ الْحُسَيْنُ عليه السلام وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ مَنْ أَنْتَ يَا عَبْدَ اللَّهِ فَقَالَ أَنَا الْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ فَقَالَ يَا حُرُّ أَ عَلَيْنَا أَمْ لَنَا فَقَالَ الْحُرُّ وَ اللَّهِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَقَدْ بُعِثْتُ لِقِتَالِكَ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أُحْشَرَ مِنْ قَبْرِي وَ نَاصِيَتِي مَشْدُودَةٌ إِلَى رِجْلِي وَ يَدَيَّ مَغْلُولَةٌ إِلَى عُنُقِي وَ أُكَبَّ عَلَى حُرِّ وَجْهِي فِي النَّارِ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَيْنَ تَذْهَبُ ارْجِعْ إِلَى حَرَمِ جَدِّكَ فَإِنَّكَ مَقْتُولٌ.»

«وقتي امام عليه السلام از سلام نماز فارغ شد، حر بن يزيد از جا برخاست و گفت: سلام بر تو اي پسر رسول خدا و رحمت و بركات خدا بر شما باد. حسين عليه السلام فرمود: سلام بر شما باد، اي بنده‌اي خدا شما چه كسي هستيد؟ حر گفت: من حر بن يزيد هستم. امام فرمود: اي حر! بر ضد ما هستي يا همراه ما؟ حر گفت: به خدا سوگند اي پسر رسول خدا من براي جنگ با شما فرستاده شده ام و به خدا پناه مي‌برم از اين كه از قبرم بيرون آورده شوم در حالي كه پايم را به موى سرم بسته باشد و دستم بگردنم و مرا با صورت در آتش جهنم اندازند. اى فرزند رسول خدا ! كجا ميروى برگرد به حرم جدت زيرا تو را ميكشند.»

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين _متوفاى381 ق_، الأمالي، ص 219، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

مطلب دوم: حر بن يزيد توبه مي‌كند.

بر فرض اين كه حر بن يزيد رياحي عثماني بوده است، اما در آخرين لحظاتي كه يقين مي‌كند، عمر بن سعد با امام حسين عليه السلام وارد جنگ مي‌شود، خودش را از صف او جدا كرده و به امام مي‌پيوندد و از گذشته اش نادم و پشيمان و نزد ارباب عالميان توبه مي‌كند.

دينوري در كتاب الاخبار الطوال، مي‌نويسد:

«وانحاز الحر بن يزيد الذي كان جعجع بالحسين إلى الحسين، فقال له: قد كان مني الذي كان، وقد أتيتك مواسيا لك بنفسي، أفترى ذلك لي توبة مما كان مني؟. قال الحسين: نعم، إنها لك توبة، فأبشر، فأنت الحر في الدنيا، وأنت الحر في الآخرة، إن شاء الله.»

«حر بن يزيد كه حسين را [در سرزمين كربلا] نگه داشته بود، به حسين پيوست و به ايشان گفت: سر زد از من آنچه سر زد؛ اما من آمده ام تا با نثار جانم تو را ياري كنم، آيا اين برگشت را از من مي‌پذيري؟ حسين [عليه السلام] فرمود: بلي، اين كار تو توبه است، من به تو بشارت مي‌دهم، تو در دنيا آزاد هستي و ان شاء الله در آخرت نيز آزادي.»

الدينوري، أحمد بن داود _متوفاي 282ق_، الأخبار الطوال، ج 1، ص 378، تحقيق : د.عصام محمد الحاج علي، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت/لبنان، الطبعة : الأولى، 1421هـ-2001م

شيخ صدوق رحمة الله عليه نقل كرده است كه حر دست خود را بر سر گذاشت و فرياد زد: خدايا به سوي تو توبه كردم، توبه ام را قبول كن:

«قال: فضرب الحر بن يزيد فرسه، وجاز عسكر عمر بن سعد (لعنه الله) إلى عسكر الحسين (عليه السلام)، واضعا يده على رأسه، وهو يقول: اللهم إليك أنيب فتب علي، فقد أرعبت قلوب أوليائك وأولاد نبيك. يا بن رسول الله، هل لي من توبة؟ قال: نعم تاب الله عليك. قال: يا بن رسول الله، أتأذن لي فأقاتل عنك؟ فأذن له، فبرز وهو يقول :

أضرب في أعناقكم بالسيف * * عن خير من حل بلاد الخيف

فقتل منهم ثمانية عشر رجلا، ثم قتل، فأتاه الحسين (عليه السلام) ودمه يشخب، فقال: بخ بخ يا حر، أنت حر كما سميت في الدنيا والآخرة.»

«راوي مي‌گويد: حر بن يزيد، با اسب تاخت و از سپاه عمر بن سعد عبور كرده به سوي سپاه امام حسين عليه السلام آمد درحالي كه دستش را روي سرگذاشته بود، مي‌گفت: خدايا به سوي تو توبه كردم، پس توبه ام را قبول كن، من دلهاي دوستان و فرزندان پيامبر را ترساندم. اي پسر رسول خدا! آيا راه توبه براي من باز است؟ حضرت فرمود: بله، خداوند توبه ات را قبول مي‌كند. عرض كرد اي پسر رسول خدا ! آيا اجازه مي‌دهيد كه در راه شما با دشمنان تان بجنگم؟ امام اجازه داد و وارد ميدان شد و رجز مي‌خواند. من با شمشير به گردن شما مي‌ زنم و از بهترين فردي كه در سرزمين خيف [منا] وارد شده دفاع مي‌كنم. آنگاه هجده تن از آنها را كشت پس از آن خودش كشته شد. امام حسين عليه السلام بالاسرش آمد در حالي كه خون از بدن حر مي‌ريخت. حضرت فرمود: مبارك باد [اين شهادت] بر تو اي حر، همان گونه كه حر ناميده شدي، در دنيا و آخرت آزاد هستي.»

الصدوق، ابوجعفر محمد بن علي بن الحسين _متوفاى381 ق_، الأمالي، ص 224، تحقيق و نشر: قسم الدراسات الاسلامية - مؤسسة البعثة - قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.

3. يزيد بن زياد كندي:

اسم اين شخص، در تاريخ به نام هاي: يزيد بن زياد بن مهاجر، مصاهر، و يا يزيد بن مهاجر، ذكر شده است. وي نيز از ياران امام حسين عليه السلام در روز عاشورا بود كه به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

در اين كه ايشان همانند برخي ديگر از سپاه عمر بن سعد به لشكر امام پيوستند و يا از ابتدا از كوفه مستقيم به اردوي امام ملحق شدند، به خوبي روشن نيست و طبري دو نقل در باره ايشان دارد كه اين دو احتمال از آن برداشت مي‌شود.

طبري در يكجا مي‌نويسد:

«قال لهم الحر هذا كتاب الأمير عبيدالله بن زياد يأمرني فيه أن أجعجع بكم في المكان الذي يأتيني فيه كتابه وهذا رسوله وقد أمره ألا يفارقني حتى أنفذ رأيه وأمره فنظر إلى رسول عبيدالله يزيد بن زياد بن المهاصر أبو الشعثاء الكندي ثم البهدلي فعن له فقال أمالك بن النسير البدي قال نعم وكان أحد كندة فقال له يزيد بن زياد ثكلتك أمك ماذا جئت فيه قال وما جئت فيه أطعت إمامي ووفيت ببيعتي فقال له أبو الشعثاء عصيت ربك وأطعت إمامك في هلاك نفسك كسبت العار والنار قال الله عز وجل (وجعلناهم أئمة يدعون إلى النار ويوم القيامة لا ينصرون) فهو إمامك.»

«حر، به سپاه امام گفت: اين نامه‌اي امير عبيد الله بن زياد است كه دستور داده شما را در مكاني كه اين نامه به دستم برسد، نگهدارم و اين هم فرستاده‌اي اوست و دستور داده تا از من جدا نشود مگر اين كه نظر و دستورش را اجرا كنم.

يزيد بن زياد بن مهاصر (ابو الشعثاء كندي) به فرستاده‌ي عبيد الله نگاه كرد و گفت: آيا شما مالك بن نسير بدي هستي؟ او گفت:‌ بله، ابو الشعثاء يكي از افراد قبيله‌ي كنده بود. يزيد بن زياد به او گفت: مادرت به عزايت بنشيند، چيست آنچه را آورده‌اي؟ او گفت: امام خود را اطاعت كرده ام و به بيعتم وفا نموده ام. ابو الشعثاء به او گفت: پروردگارت را عصيان كردي؛ و با اطاعت از پيشوايت خود را به هلاکت افکندي و ننگ و عار و افتادن در آتش را به جان خريدي؟ بعد اين ‌آيه را خواند « و آنان را پيشوايانى كه به سوى آتش مى‏خوانند گردانيديم، و روز رستاخيز يارى نخواهند شد.» و در پايان گفت: امام تو اين است.»

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب _متوفاى310 ق_، تاريخ الطبري، ج 3، ص 309، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

از اين متن استفاده مي‌شودكه يزيد بن زياد، قبل از اين كه حر بن يزيد رياحي راه را بر امام ببندد، به امام پيوسته است.

اما طبري در جاي ديگر بعد از اين كه جريان تير اندازي او را در صف ياران امام حسين عليه السلام در روز عاشورا نقل كرده، پس از آن مي‌گويد:

«وكان يزيد بن زياد بن المهاصر ممن خرج مع عمر بن سعد إلى الحسين فلما ردوا الشروط على الحسين مال إليه فقاتل معه حتى قتل.»

«يزيد بن زياد بن مهاصر از جمله كساني بود كه با عمر بن سعد براي جنگ با حسين آمده بود. وقتي عمر بن سعد شرايط حسين را رد كردند، به حسين پيوست و همراه ايشان جنگيد تا كشته شد.

الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب _متوفاى310 ق_، تاريخ الطبري، ج 3، ص 330، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.

به نقل ابو مخنف، ابو الشعشاء در روز عاشورا در مقابل امام حسين عليه السلام روي دو زانو صد تير را به سوي دشمن رها كرد و امام اين‌گونه برايش دعا مي‌فرمود:

«اللهم سدد رميته، واجعل ثوابه الجنة، فلما رمى بها قام فقال: ما سقط منها الا خمسة أسهم. ولقد تبين لي اني قد قتلت خمسة نفر وكان في أول من قتل وكان رجزه يومئذ:

انَا يزيدُ وابِي مُهاصر اشْجَعُ مِنْ ليثٍ بِغَيلٍ خادِرْ

يا رَبِّ انّي لِلْحُسين ناصر وَلِابْنِ سَعْدٍ تارِكٌ و هاجر.»

«خداوندا تيرش را به هدف بنشان و پاداش وي را بهشت قرار ده!) پس از پرتاب تيرها برخاست و گفت: جز پنج تير، بقيه به هدف اصابت كرد و برايم روشن شد که - دست کم‌- پنج تن از نيروهاي دشمن را کشتم. او از جمله‌اي نخستين افرادي بود كه كشته شد. رجز او در روز عاشورا اين بود:

منم يزيد که پدرم مهاصر بود، دليرتر از شير بيشه هستم؛ خدايا من ياور حسينم، و از ابن ‌سعد دوري گزيده ‌ام.»

الأزدي، أبو مخنف _متوفاي157 ق_، مقتل الحسين (ع)، ص 158، چاپخانه : مطبعة العلمية – قم، بر اساس مكتبه اهل البيت.

4 و 5 . سعد بن الحارث وابو الحتوف:

اين دو تن نيز از جمله‌ي شهداي كربلا نام برده شده اند. مرحوم نمازي، پيشينه اين دو را خوارج مي‌داند؛ اما در كربلا در صف ياران امام حسين عليه السلام داخل شدند و امام زمان شان را ياري كردند:

6107 - سعد بن الحارث بن سلمة الأنصاري:

هو وأخوه أبو الحتوف العجلاني خرجا من الكوفة مع عمرو بن سعد وكانا من الخوارج فلما كان يوم عاشوراء سمعا استنصار مولانا الحسين عليه السلام و بكاء اهل بيته ، أدركتهما السعادة ولحقا بالحسين عليه السلام وقاتلا مع أعدائه و فازا بسعادة الشهادة .

«سعد بن حارث بن سلمه انصاري و برادرش ابو الحتوف عجلاني از كوفه با عمر بن سعد خارج شدند در حالي كه اين دو از جمله خوارج بودند. وقتي روز عاشورا فرا رسيد، فريادخواهي مولاي ما حسين عليه السلام را شنيدند و گريه‌ي اهل بيت آن حضرت را ديدند، سعادت نصيب شان شد و به امام حسين عليه السلام پيوستند و با دشمنان ايشان جنگيدند و به سعادت شهادت نائل آمدند.»

الشاهرودي، الشيخ علي النمازي _متوفاي1405ق_، مستدركات علم رجال الحديث، ج 4 ص 27، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى1412هـ

6 . عبد الله بن عمير كلبي

ابو مخنف در كتاب «مقتل الحسين» و برخي ديگر نيز آورده اند كه ايشان از كوفه به قصد ياري حضرت سيد الشهدا عليه السلام همراه همسرش ام وهب، به كربلا آمده است:

«قال أبو مخنف - حدثني أبو جناب قال : كان منا رجل يدعى عبد الله بن عمير من بني عليم كان قد نزل الكوفة واتخذ عنه بئر الجعد من همدان دارا ، وكانت معه امرأة له من النمر بن قاسط يقال لها أم وهب بنت عبد ، فرأى القوم بالنخيلة يعرضون ليسرحوا إلى الحسين ، قال فسأل عنهم فقيل له : يسرحون إلى حسين بن فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وآله فقال : والله لو قد كنت على جهاد أهل الشرك حريصا واني لأرجو الا يكون جهاد هؤلاء الذين يغزون ابن بنت نبيهم أيسر ثوابا عند الله من ثوابه إياي في جهاد المشركين . فدخل إلى امرأته فأخبرها بما سمع وأعلمها بما يريد فقالت : أصبت أصاب الله بك ، أرشد أمورك ، افعل وأخرجني معك ، قال : فخرج بها ليلا حتى أتى حسينا فأقام معه.»

«ابو جناب گفته است: شخصي از ما كه به نام عبد الله بن عمير از قبيله‌اي بني عليم بود، وارد كوفه شد در نزد چاه جعد (بئر الجعد) خانه‌اي براي خودش ساخت. همسرش كه به او ام وهب بنت عبد (از قبيله نمر بن قاسط) مي‌گفتند، نيز همراه وي بود. مردم را در نخيله ديد كه براي جنگ با امام حسين مي‌‌شتابند. از آنها علت را سوال كرد. به او گفته شد: براي جنگ با امام حسين فرزند فاطمه دختر رسول خدا صلي الله عليه و‌آله مي‌شتابند. او گفت: به خدا سوگند من براي جهاد با اهل شرك حريصم، اميدوارم پيكار با آنهايي كه به جنگ پسر دختر پيامبرشان مي‌روند، ثوابش كمتر از جهاد من با مشركان نباشد. نزد همسرش آمد و از آنچه شنيده بود و از تصميمش به او خبر داد. همسرش گفت: تصميم درستي گرفته اي‌، ان شاء الله خداوند به سبب تو افرادي را اصلاح كند و امورت را نيكو گرداند، اين كار را انجام بده و مرا نيز همراه خود ببر. پس از آن شبانه از كوفه خارج شدند تا نزد امام حسين عليه السلام آمد و در ركاب ايشان ماند.»

الأزدي، أبو مخنف _متوفاي157 ق_، مقتل الحسين (ع)، ص 123، چاپخانه : مطبعة العلمية – قم، بر اساس مكتبه اهل البيت.

طبق اين روايت، روشن است كه ايشان از شيعيان امام حسين بن علي عليهما السلام بود و با اعتقاد به جهاد، در ركاب امام زمانش در كربلا حاضر شده است.

نتيجه:

از ميان افرادي كه در اين سؤال آمده، تنها زهير بن قين عثماني بود كه ايشان هم پس از ملحق شدن به امام حسين عليه السلام، دست از عثماني بودنش برداشته و شيعه‌اي حسيني شده است.

و نيز سعد بن الحارث و برادرش ابو العطوف از خوارج بوده اند، اما با ‌آمدن در صف عاشورائيان، از شيعيان حضرت گشته و روح و جانشان رنگ و بوي حسين گرفته وقلبهايشان مالامال از عشق و ولايت آن حضرت شد.

بنابراين، همه‌اي كساني را كه نامبرده ايد، شيعه آن حضرت بوده اند؛ زيرا معناي شيعه اين است: شيعه يعني پيرو، يعني همگام با امام ، يعني مطيع و فرمانبردار دستور امام و شهداي كربلا همان كساني بودند كه اين ويژگيها را داشتند.

موفق باشيد

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف)



Share
1 | حمید | Iran - Tehran | ١٠:٥٣ - ٢٩ آبان ١٣٩٤ |
به گزارش جهان به نقل از مهر، حبُ اهل بیت شیعه و سنی نمی شناسد. این محبت آن قدر زیاد است که تا پای بذل جان نیز می رسد. در کربلا بودند کسانی که شیعه نبودند ولی مالامال از عشق حسین بوده و جان خود را در راه ایشان فدا کردند. در این باره دکتر محمد حسین رجبی از کارشناسان تاریخ اسلام می گوید
همه کسانی که همراه حضرت سیدالشهدا (ع) در کربلا به شهادت رسیدند شیعه نبودند. هرچند اکثر قاطع آنان از شیعیان بودند، اما شماری از غیر شیعیان هم در میان آنان دیده میشود. کسانی هم که از کوفه برای جنگ با امام حسین (ع) آمدند شیعه نبودند. ابن زیاد با شناختی که از مردم کوفه داشت، به شیعیانی که بر اثر ارعاب او به یاری امام حسین نیامدند، الزام نکرد که حتما باید به کربلا بروند و با پسر پیامبر بجنگند. چون می ترسید که اگر اینها را در سپاه خود جای دهد، حتما در کربلا به امام می پیوندند. ولی اهل تسنن را مجبور به جنگ با ابی عبدالله کرد. هرچند برخی از اهل سنت میخواستند با بهانه و تمارض، از این جنایت بزرگ بگریزند اما ابن زیاد عذر آنان را نپذیرفت و همه آنان را اعزام کرد.


اولین فردی که با قطعیت میشود گفت از شیعیان نبوده و به امام حسین (ع) پیوسته، «زهیر بن قین بجلی» است. زهیر نه تنها شیعه نبود بلکه عثمانی بود. عثمانی ها نسبت به حضرت امیر(ع) بدبین بوده و حتی کینه می ورزیدند. بر اثر تنبّهی که همسر زهیر در او ایجاد کرد، متحول شده و به امام پیوست، ولی هیچ دلیل و نقلی وجود ندارد که نشان دهد زهیر شیعه شده باشد. حتی وقتی میخواهد همسر خود را طلاق بدهد، بر اساس فقه اهل تسنن او را طلاق میدهد نه فقه شیعه. لذا در تاریخ و مقاتل هیچ نکته ای که دلالت بر شیعه شدن او بکند پیدا نمیشود. البته تنها جایی که اشاره به نام مقدس حضرت علی (ع) میکند، در رجزهایی است که در صحرای کربلا خوانده و به یاری فرزند رسول خدا و علی مرتضی افتخار کرده است.
دومین فرد «حر بن یزید ریاحی» است. او نه تنها شیعه نیست که حتی یزید را امام خود دانسته و راه را بر امام حسین (ع) بست. او با احتجاجات امام (ع) فهمید که اشراف کوفه چه خیانتی کرده اند. لذا متحول شد و چون بهره ای از جوانمردی داشت، مقابله با فرزند رسول خدا که مظلوم واقع شده است را روا ندانست و به یاری امام حسین (ع) آمد.
فرد دیگر «یزید بن زیاد بن مُهاصر کِندی»، معروف به «ابوالشعثا کندی» است. وی در لشکر عمر بن سعد بود. احتجاجات امام (ع) هم تاثیری در او نکرد. اما همین که دید جنگ در آستانه شروع است و گروهی اندک به خاطر حفظ آرمانهای خود از جانشان دست شستند و در برابر لشگر ۳۰ هزار نفری ایستاده اند، این جنگ را ناجوانمردانه دانست و نخواست در این جنایت حضور پیدا کند و به یاران امام حسین (ع) پیوست. نزد امام آمد و گفت تصمیم گرفته ام به یاری شما بیایم. هیچ بحثی از اینکه شما امام حق و رهبر الهی و پیشوای سوم هستید در میان نیست. فقط بحث این است که ایستادن در برابر مرد بزرگ و مظلومی چون حسین بن علی جایز نیست.
دو برادر دیگر وجود دارند به نامهای «سعد بن حارث» و «ابوالحَتوف بن حارث» که نه تنها شیعه نبودند، بلکه تصریح شده که از خوارج بوده اند. این افراد تا عصر عاشورا هم تا با امام (ع) جنگیدند، ولی متحول شده و گفتند چگونه فرزند رسول خدا را بکُشیم و در روز قیامت از رسول خدا بخواهیم که ما را شفاعت کند!؟ لذا به سپاه امام حسین (ع) پیوستند. حتی هنگامی که صفوف دشمن را می شکستند و به جبهه حق می پیوستند، شعارشان همان شعار خوارج بود: «لاحکم الّا للّه و لا طاعة لمن عصی.»
فرد دیگر که بعید است شیعه باشد، «عبدالله بن عمیر کلبی» است. اگر وی ارادتی به امام (ع) نشان میدهد نه از باب اینکه ایشان را امام خود بداند، بلکه به عنوان فرزند رسول خدا برای ایشان حرمت قائل است. وی میخواست تحت امر ابن زیاد به جهاد با کفار برود. اما وقتی دید ابن زیاد با لشگری انبوه قصد جنگ با فرزند رسول خدا را دارد، تکان خورد و تصمیم به یاری امام (ع) گرفت. معتقد بود که یاری امام ثوابی کمتر از جهاد با مشرکان ندارد.
۳۲ نفر از لشگریان عمر سعد نیز شبِ عاشورا گریختند و خود را به امام (ع) پیوستند. با توجه به اینکه گفتیم ابن زیاد برای جنگ با امام به شیعیان فشاری وارد نکرده بود، چه بسا این افراد از اهل سنت بوده و یا اینکه شیعه بوده و تقیه کرده اند. از میان آنها از افرادی مانند «جُبیل بن مالک تمیمی»، «حارث بن امرء القیس کندی»، «عبدالرحمن بن مسعود»، «عبدالله بن بشیر خَثعمی» و «عمرو بن ضُبَیعه»، در تاریخ نام برده شده است.
البته اگر تحقیقات دقیق تری در تواریخ و مقاتل انجام بشود، چه بسا که بیش از این افراد هم از اهل تسنن در سپاه امام حسین (ع) یافت شود.
منابع:
مقتل ابی مخوف - تاریخ طبری – ارشاد شیخ مفید – الاخبار الطوال دینوری – کامل ابن اثیر - العقد الفرید ابن عبد ربه اندلسی – لهوف سید بن طاووس – اعیان الشیعه علامه محسن امین عاملی

پاسخ:
باسلام
دوست گرامي
در مقاله فوق نيز اشاره شده که برخي از اصحاب غير شيعه بودند اما با پيوستن به امام شيعه و پيرو حضرت شدند
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
2 | حق علی | | ٠٨:٥٧ - ٠٩ آذر ١٣٩٤ |
سلام علیکم
ایا ابن فندق شافعی بوده؟ ایا از طرف متقدمین شیعه توثیق شده است؟

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
علماي شيعه از ابن فندق به بزرگي ياد کرده اند تا آنجا که از او به حجت در دين ياد کرده اند
همچنانکه حاجي نوري گويد:
و أما النهج فأول من شرحه أبو الحسن البيهقي‏ و هو حجة الدين‏، فريد خراسان، أبو الحسن بن أبي القاسم زيد- صاحب لباب الألباب، و حدائق الحدائق، و غيرها- ابن محمد ابن علي البيهقي، من أولاد خزيمة بن ثابت ذي الشهادتين.
نورى، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ؛ الخاتمةج‏1 ؛ ص184
البته برخي او را از مشايخ ابن شهرآشوب نيز ذکر کرده اند لذا عده اي او را شيعه مي دانند ولي با دقت در کتب او بويژه در شرح نهج البلاغه مشخص مي شود که از اهل سنت بوده است وي بعد از ثناي پيامبر صلي الله عليه و آله، بر شيخين نيز درود مي فرستد که اين نوع ثناء را يک شيعه ندارد وي گويد:
وعلى اصحابه الصّدّيق ، والفاروق ، وذى النّورين ، والمرتضى
معارج نهج البلاغه ص 2
هر چند در برخي از کتب خود هنگام درود فرستادن بر اهل بيت «آل الاخيار» مي آورد ولي اين در بين علماي اهل سنت نيز مرسوم بوده است اما در بين شيعه درود فرستادن بر شيخين وجود ندارد
البته برخي از محققين شيعه نيز او را شافعي دانسته اند
آيت الله کوراني در کتابش از او به عالم شافعي ياد مي کند:
والبيهقي هذا : علي بن زيد البيهقي الشافعي توفي 565 وهو عالم مشهور له مصنفات أدبية وتاريخية
علي الكوراني العاملي، قراءة جديدة للفتوحات الإسلامية،ج 2 ص78
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
3 | عبدالزهرا | Germany - Nuremberg | ٠٠:٣٧ - ٠٩ اسفند ١٣٩٤ |
آثار آیةالله تربتی کربلائی
آثار آیةالله تربتی کربلایی
صفحه نخست | آرشیو مطالب | ارتباط با ما | خروجی سایت
نويسندگان
سجاد
آرشیو مطالب
» آذر 1394
» دی 1393
» آبان 1393
» مهر 1393
موضوعات مطالب
» پاسخ به شبهات
» پاسخ به پرسش های اعتقادی
» پژوهش های حدیثی
» مبارزه با بدعت ها
» بیانیه ها
درباره
حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام فرمودند: مَنْ أَحَبَّنا بِقَلْبِهِ، وَ نَصَرَنا بِيَدِهِ وَ لِسانِهِ، فَهُوَ مَعَنا فِي الْغُرْفَةِ الَّتي نَحْنُ فيها. هر آن كس كه ما را در دل دوست بدارد، و با دست و زبانش ما را يارى دهد، پس او روز قيامت در جايگاهى كه ما هستيم با ما خواهد بود. الأمالی شیخ مفيد: ص33 مجلس٤ ح‏8 و بحار الأنوار: ج٢٧ ص١٠١ ح٦٤.
لینک های مفید
» به جمع حامیان عاشورا بپیوندید
» فقیه عالیقدر آیةالله تربتی کربلائی
» دانلود کتاب زبان به کام عطش
دعا برای فرج : اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً .
ویژه نامه پاک نهاد دیرین حضرت زهیر بن القین
بسم الله الرّحمان الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی سیّدنا و نبیّنا محمّد و آله الطّاهرین
و لعنةالله علی أعدائهم أجمعین
يکی از تهمت‏هايی که عليه جناب زهير بن القين سلام الله عليه، بر روی منبرها و گاه در ميان نوشته‏ها، در شبکه‏های ماهواره‏ای ‏و بعضاً از لسان علما بيان شده و می‏شود «نسبت دادن عثمانی بودن ايشان، پيش از ملاقات با امام حسين عليه السّلام» و نيز «اکراه ايشان در ملاقات با سيّدالشّهداء عليه السّلام» است. بسيار جای تأسف است که اين قبيل کوتاهی‏ها، بلکه بی‏حرمتی‏ها نسبت به ساحت قدسی ياران ائمّه اطهار عليهم السّلام، مطرح شده و می‏شود.
ناگفته نماند که اين مسأله در زمره اعتقادات قرار داشته و از فروع اصل امامت است و چنان‏چه ‏می‏دانيم در اصول دين، تقليد جايز نيست بلکه هرکس موظّف است تحقيق نموده و براساس دليل، اعتقاد خويش را شکل دهد. بنابراين سخنی که مستدل نباشد، در اين موضع جايگاهی ندارد.
جناب زهیر بن القین سلام الله علیه
زهير بن القين الانماری البجلی يکی از سرداران سپاه سيّدالشّهداء عليه السّلام است. ايشان از منطقه بجيله در جنوب يمن، از بنوأنمار و در شمار قحطانی‏ها است و در کربلا، حدّاقل 55 سال داشته است.[1]
او در فتح منطقه بلنجر[2] حضور داشته و سلمان در جريان همين جنگ، با او ملاقات نموده و وی را به شرکت در واقعه عاشورا بشارت می‏دهد. همچنين در همان سال، شاهد ازدواج حضرات امّ‏البنين و اميرالمؤمنين صلوات الله عليهما بوده است.
جناب زهير، مردی عاقل و حاضر جواب بوده و فصاحت ويژه‏ای ‏در بيانات او به چشم می‏خورد.ايشان در ميان خاندان خويش، مردی شريف و شجاعی معروف بود لذا برخی از دشمنان وقتی به ميدان می‏آمدند، او را برای مبارزه طلب می‏کردند.[3] شجاعت او از آخرين جايگاهش هويداست:
آنجا که تنها همراه با 10 تن از يارانش از خيام حرم امام عليه السّلام دفاع می‏کند؛
آنجا که از رويارويی با سپاهی که 10 نفر 10 نفر کشته می‏شدند ولی چون تعدادشان بسيار بود، هويدا نمی‏شد، واهمه‏ای ‏نداشت
آنجا که در ميدان کارزار جان خويش را در برابر سرور خويش نهاد تا نماز بجا آورند
آنجا که به تنهايی لشکر دشمن را به خود مشغول نموده و از اردوی امام دور کردو...
همچنين از شاخصه‏های بسيار ارزشمند ايشان، التزام به تقيه است که شاهد آن خواهد آمد ان‏شاء‏الله.
نقطه آغاز...
منشأ اين تهمت که تمام استناد آن به تاريخ است، به يک نقل بازمی‏گردد: اولين و تنها کسي که نسبت عثماني بودن به جناب زهير بن القين داد، شخصي به نام عزرة بن قيس البجلي لعنه الله است. بنابراين قول مذکور منحصر به فرد بوده و در ميان روات، مورّخين، محدّثين، رجالي‏ها و حتي از ميان دشمنان، هيچ کسِ ديگري چنين سخني درباره ايشان نگفته و در هيچ کجاي تاريخ، قرينه و شاهدي بر عثماني بودن ايشان پيدا نمي‏شود.
قديمي‏ترين کتابي که اين خبر را نقل نموده، تاريخ طبري (ت310هـ) است و ساير کساني که اين نقل را آورده اند، يا معاصر وي بودند (مانند ابن‏اعثم کوفي، صاحب الفتوح، ت314هـ) و يا پس از او هستند و همه اقوال به قول ايشان بازمي گردد. بنابراين يک روايت بيشتر نيست؛
اما آنچه نقل شده است
عصر روز تاسوعا، پس از اينکه نامه ابن‏زياد توسط شمر به دست عمر سعد لعنهم الله رسيد، سپاه دشمن به سوي اردوي اباعبدالله عليه السّلام حرکت مي‏کند... امام حسين عليه السّلام، 20 سوار را به فرماندهي قمر بني‏هاشم روانه ساختند تا قصد دشمن را جويا شوند، زهير بن القين و حبيب بن مظاهر نيز در شمار اين سواران هستند... ياران امام، ايستاده و افراد دشمن را مورد خطاب قرار مي‏دهند:...
زهير (خطاب به عزرة بن قيس) فرمود:
یاعزرة، انّ الله قد زكّاها و هداها، فاتّق الله يا عزرة فانّي لك من النّاصحين، انشدك الله يا عزرة أن تكون ممّن يعين الضّلّال على قتل النّفوس الزّكية!
اي عزره، همانا خداوند او را پاک کرده و هدايت نموده است، بنابراين از خدا بترس اي عزره که من پنددهنده‏اي ‏براي تو هستم. تو را به خدا سوگند مي‏دهم اي عزره (مبادا) از کساني باشي که گمراهان را بر کشتن جان‏هاي پاک ياري مي‏دهند.
عزرة بن قيس گفت:
يا زهير! ما كنت عندنا من شيعة أهل هذا البيت، إنّما كنت عثمانيّا!
اي زهير، تو نزد ما از شيعيان اهل‏بيت پيامبر نبودي. به راستي تو عثماني بودي.
زهير در پاسخ فرمود:
أفلست تستدلّ بموقفی هذا أنّي منهم؟
آيا نمي‏بيني اکنون با ايشان هستم، و اين امر به تو نمي‏فهماند که من در شمار ياران اهل‏بيت بوده و هستم؟...[4] و [5]
پاسخ جناب زهير، برترين دليل بر ردّ تهمت مذکور است زيرا اگر ايشان به واقع پيش از اين عثماني بود، بايد سخن عزره را تأييد نموده و از توبه و هدايتش به راه حق پرده برمي‏داشت ولي جناب زهير در کمال فصاحت و بلاغت، نه تنها براي حرف او، هيچ ارزشي قائل نشد و نفرمود من عثماني نبوده و نيستم، بلکه با استفاده از زمان حال براي بيان گذشته، به شيواترين شکل اعلام مي‏کند من علوي بوده و هستم و در حال، چيزي را براي شما آشکار مي‏کنم که در گذشته برايتان هويدا نبود. يعني ايمان و کشش و نظر من، به سوي اهل‏بيت هدايت عليهم السّلام بوده و هست و خواهد بود. البته کلام جناب زهير ادامه دارد و تمام فقره‏هاي آن، متضمّن اندرز و انذار است.
ضمن اينکه سکوت عزره، نشان از ردّ تهمتش بر اوست که اگر سخن ديگري بود، به يقين دشمني به رذالت او، از بيان آن دريغ نمي‏کرد.
اما حتي اگر صحت روايت را بپذيريم و مناقشه‏اي ‏در سند آن نداشته باشيم، از اينجا نيز نمي‏توان عثماني بودن ايشان را استفاده کرد، زيرا عزره مي‏گويد: «تو، نزد ما شيعه نبودي، بلکه تو را عثماني مي‏شناختيم» و اين بيان، پرده از گمان شخصِ عزره برمي دارد و لا غير. جناب زهير نيز در پاسخ خود، براي وي روشن مي‏سازد که من از ابتدا با اهل‏بيت بودم ولي از آنجا که جناب زهير تقيه مي‏کرده، اطرافيانش او را به عنوان علوي نمي‏شناسند، پس چنين برداشتي از رفتار ايشان طبيعي است و در ادامه بحث درباره اين موضوع به تفصيل دنبال مي‏شود.
ضمن اينکه بيان مذکور تهمتي است که عزره به جناب زهير نسبت داد و مقصود او تخريب شخصيت جناب زهير و جايگاه او نسبت به لشکر سيدالشّهداء عليه السّلام بود.
عزرة بن قیس کیست؟
عزرة بن قيس البجلي، او از خالد بن وليد لعنهما الله نقل روايت کرده و در جنگ‏هاي شام، با وي همراه بوده است.[6] والي عمر بر «حلوان» بوده[7] و از کساني است که براي امام حسين عليه السّلام نامه نوشتند[8] ولي بعد با عمر بن سعد لعنه الله همراه شد و فرماندار گروهي از سپاه او بود.[9]
شبث بن ربعي، حجار بن ابجر، يزيد بن حارث، يزيد بن رويم، عزرة بن قيس، عمرو بن حجاج زبيدي و محمد بن عمرو تميمي، همگي يک نامه نوشتند و زير آن را امضا کرده، براي امام ارسال کردند. متن نامه بدين شرح است:
أمّا بعد، فقد اخضرّ الجناب، و أينعت الثّمار، [و طمّت الجمام]، فإذا شئت فاقدم علينا، فإنّما تقدم على جند لك مجنّد، و السّلام
همانا باغ‏ها سرسبز و ميوه‏ها رسيده پس هرگاه خواهى بيا به سوى لشكر بسيار و مجهزى كه براى ياريت آماده است. و السّلام‏.[10]
ناگفته نماند افرادي نظير شبث بن ربعي و عمرو بن حجاج چندان پستي و پليدي را تمام نموده‏اند که نيازي به معرفي ندارند. دقت کنيم که عزره، با چه کساني دست در دست است.
دقت در متن نامه براي تبيين شدّت دنياپرستي اينان کافيست و نيازي به اطاله کلام در اين موضع نيست. البته مرور نامه‏هاي شيعيان راستين[11] نيز موجب مي‏شود هرچه بهتر به عمق دنائت اينان پي ببريم وقتي سخن آنان، دعوت از ولي معصوم به منظور سعادت دين و دنيا و آخرت است و سخن اينان... .
بنابراين عزره بن قيس، دنياپرستي است که با حکومت جور همراه و هم‏دست بوده است. او در کربلا، سردار سپاه عمر بن سعد بود[12] بلکه از نخستين کساني بود که با عمر بن سعد همراه شد[13] و نيز در شب عاشورا، مأمور بود تا با گروهي از سپاهيان عمر بن سعد، خيمه گاه امام را در حلقه محاصره نگاه دارد.[14] در روز عاشورا نيز...[15]
با اين اوصاف، خودِ عزره است که مصداق بارز «عثماني» است.
چرا عزره، جناب زهیر را به عثمانی بودن متهم کرد؟
با توجه به آنچه درباره عزره خوانديم، به خوبي مي‏توان دريافت که بيان عزره، تهمتي کثيف و نيرنگي تباه است که تنها از کسي چون او سر مي‏زند و بررسي چرايي آن، مي‏تواند هرچه بيشتر تهمت بودنش را آشکار سازد:
يکم) تقيه. از آنجا که جناب زهير، به شدّت ملتزم به تقيه بود، طبيعي است فاميل‏ها يا همراهان و آشنايان ايشان، شيعه بودن وي را درک نکرده بلکه او را از خودشان به شمار آورند.
امام حسين عليه السّلام روز 8 ذي الحجّه مکه را ترک کرده و 2 محرم الحرام به کربلا رسيدند، يعني فاصله ميان مکه تا کربلا را در 24 روز طي نمودند و روايات حکايت مي‏کند که امام حسين عليه السّلام با سرعت حرکت مي‏کردند؛
از طرفي بنابر تصريح تاريخ، جناب زهير در سال 60 هجري، همراه با پسرعمو و فاميلش در مکه بوده و حج بجا آورده است[16] اگر زهير مي‏خواست فرار کند، برايش بسيار راحت بود زيرا هرچقدر هم زود از مکه بيرون آمده باشد، روز 13 ذي الحجّه بوده، اين يعني 5 روز ديرتر و اين مقدار، زمان کمي نيست، زهير هم تنها نيست کارواني همراه او هستند. کسي که صلح‏طلب است و مي‏خواهد از رويارويي با امام فرار کند، آهسته حرکت مي‏کند. کسي که از امام حسين فرار مي‏کند، با کدام عقلي جور است که اين 5 روز مسافت را طي کند و سريع خود را به امام برساند سپس هر کجا امام را مي‏بيند، خيمه‏اش را دور کند؟ اگر اکراه داشت با امام حسين عليه السّلام برخورد کند، چرا هر جا امام منزل مي‏کردند، او هم منزل مي‏کرد؟
وقتي زهير همراه با کاروان خودش، حج بجا آورد، 5 روز ديرتر از مکه بيرون آمد و نه اينکه از امام فرار کرده باشد، نه، بلکه چنان‏چه ‏در تاريخ مسطور است با سرعت خود را به امام رسانده[17]، و خودش و پسرعمويش، همراه با امام حسين در کربلا شهيد مي‏شوند.[18]
بنابراين جناب زهير در سال 60 هجري، حج بجا آورده و به سرعت خود را به امام نزديک کرد، اما تقيه موجب شد تا کمي دورتر خيمه زده و منتظر امر امام باشد. زيرا همراهان ايشان عثماني بودند. چنان‏چه ‏در تاريخ به نقل از يکي از همراهان ايشان آمده است:
كنّا مع زهير بن القين البجلّي حين أقبلنا من مكّة نساير الحسين، فلم يكن شي‏ء أبغض إلينا من أن‏ نسايره في منزل‏، فإذا سار الحسين تخلّف زهير بن القين، و إذا نزل الحسين، تقدّم زهير، حتّى نزلنا يومئذ في منزل لم نجد بدّا من أن ننازله فيه، فنزل الحسين في جانب، و نزلنا في جانب، فبينا نحن جلوس نتغدّى من طعام لنا، إذ أقبل رسول الحسين حتّى سلّم، ثمّ دخل فقال: يا زهير بن القين، إنّ أبا عبد اللّه الحسين بن عليّ بعثني إليك لتأتيه. قال: فطرح كلّ إنسان ما في يده حتّى كأنّنا على رؤوسنا الطّير [كراهة أن‏ يذهب‏ زهير إلى الحسين عليه السّلام][19].[20]
همراه با زهير بن القين بجلى بوديم كه از مكّه درآمديم و با حسين به يک راه بوديم؛ امّا خوش نداشتيم كه با وى به يک منزل‏گاه باشيم. وقتى حسين روان بود، زهير بن قين به جاى مى‏ماند و چون حسين منزل مي‏کرد، زهير پيش مى‏رفت، تا به منزل‏گاهى رسيديم كه به ناچار مى‏بايد با وى به يک‏جا باشيم و حسين به سويى فرود آمد، ما نيز به سويى فرود آمديم. نشسته بوديم و از غذايى كه داشتيم، مى‏خورديم كه فرستاده حسين آمده و سلام گفت و وارد شد و گفت: «اى زهير بن القين، همانا اباعبدالله، حسين بن على، مرا به سوي تو فرستاده تا نزد ايشان بيايي». (راوي) گويد: هركس هرچه به دست داشت، رها کرد. گويى پرنده بر سرمان نشسته بود (کنايه از ترس و حيرت) [(و اين به جهت) ناخوش داشتن رفتن زهير به سوي حسين عليه السّلام بود].
و در اعيان الشّيعة اضافه بر آن، نقل مي‏کند که راوي گفت:
فطرح كلّ إنسان‏ ما في يده حتّى كأنّ على رؤوسنا الطّيركراهة أن يذهب زهير إلى الحسين فإنّهم كانوا عثمانيّة يبغضون الحسين وأباه‏.
هريک، آنچه در دست داشت رها کرد، گويي روي سرهايمان پرنده بود (کنايه از ترس و حيرت) و آن به جهت ناخوش داشتن ديدار زهير با امام حسين بود، زيرا آنان عثماني بودند و از حسين و پدرش کينه داشتند.
بنابراين همراهان زهير عثماني بودند و از طرف ديگر، مي‏دانستند که او عثماني نيست و کينه‏اي ‏از امام در قلب خويش ندارد و به همين جهت رفتن زهير برايشان ناخوشايند بود. و چنان‏چه مي‏بينيم امام عليه السّلام نيز بالخصوص در پي شخصِ زهير فرستاده و تنها او را احضار نمودند و اين نشاني ديگر از توجه ويژه امام و برگزيده شدن جناب زهير است.
بنابراين جناب زهير از ابتدا حسيني بود اما از همراهانش حتي از فاميل خود تقيه مي‏کرد، زماني که امام حسين عليه السّلام او را احضار فرمودند، تقيه نيز تمام مي‏شود و آشکارا به اردوي امام مي‏پيوندد. بنابراين به لحاظ اينکه جناب زهير تقيه مي‏فرمود، عزره مي‏توانست به راحتي ايشان را متهم به عثماني بودن نمايد چنان‏چه ‏حضرت ابوطالب عليه السّلام شديدالتقيه بودند و بسياري نعوذ بالله ايشان را به شرک و بت‏پرستي متهم کردند.
دوم) اين تهمت به قصد تخريب شخصيت جناب زهير، براي پايين آوردن بلکه از بين بردن مکان رفيع و درجه عظيم ايشان، بيان شده است. عزره مي‏خواست با اين تهمت در ميان اصحاب امام حسين عليه السّلام پريشاني ايجاد کند و ياران و به خصوص استوانه‏هاي لشکر سيّدالشّهداء را در چشم بقيه بشکند و انسان‏هاي منافق و گمراه جلوه دهد. همان‏طور که ابن‏زياد به مسلم بن عقيل تهمت زد تا مقام و منزلت رفيع او را انکار نموده و او را از چشم ديگران بياندازد.
اصلاً برنامه دستگاه باطل و به خصوص امويان، بر پايه تخريب جبهه حق بود. سبک و مسلک بني‏اميه تخريب اهل‏بيت و ياران اهل‏بيت بود و اين امري بديع و نادر نيست، معاويه لعنه الله چنان کرد که وقتي اميرالمؤمنين در مسجد، در حال نماز مورد ضربه شمشير ابن‏ملجم لعين قرار گرفت و خبر به مردم شهرهاي شام رسيد، مي‏گفتند: مگر علي نماز مي‏خواند؟ به مسجد مي‏رفت؟
عزره با بيان اين حرف، درصدد تخريب ساحت مقدس زهير است. اگر بخواهيم اين حرف را که تهمت يکي از امويان است درباره زهير بپذيريم، بايد تهمت ابن‏زياد را نسبت به ساحت پاک مسلم بن عقيل سلام الله عليه بپذيريم، ابن‏زياد ملعون چندين بار به حضرت مسلم جسارت کرد و تهمت فاسق بودن و شراب خوار بودن بر ايشان بار کرد[21]، آيا بايد اين نسبت را بپذيريم؟...
از سوي ديگر، عزره لعنه الله از فرماندهان جيش اموي است و اخلاق آنان چنين بود که طرف مقابل خود را سب کنند، اما نمي‏توانست بگويد تو فاسقي تو شراب‏خواري، چرا؟ چون زهير در باتقوا بودن مؤمن بودن محدّث بودن قاري بودن شجاع بودن شهره و معروف بود. لذا عذره هيچ سبّ ديگري پيدا نکرد مگر اين‏که بگويد تو که عثماني بودي، از آنها نبودي، چي شد اين جور شدي؟
جناب مسلم بن عقيل، کوفه نبود بلکه در مدينه بود. ابن‏زياد ملعون، در کوفه ايشان را متهم کرد. اطرافيان ابن‏زياد، مسلم بن عقيل را نمي‏شناختند و ابن‏زياد مي‏توانست به راحتي آنان را فريب دهد چون آنها نمي‏دانستند ايشان در مدينه چه مي‏کرده، اما در کربلا، کوفيان به جنگ امام حسين آمدند و همه زهير را مي‏شناختند و مي‏دانستند که او اهل فساد نيست، بنابراين عزره نمي‏توانست هر تهمتي به ايشان بزند و تنها سب و توهيني که به نظر او رسيد، اين بود که زهير را عثماني معرفي کند. اين تنها راه براي او به منظور تهمت زدن به زهير بود.
بنابراين حتي اگر فرض کنيم روايت درست باشد، باز هم اين تنها يک تهمت است که از جانب دشمنان به يکي از سرداران لشکر سيّدالشّهداء عليه السّلام وارد شده و بدون درايت در لسان و صدور جاي گرفته است و به هيچ عنوان مدرکي دالّ بر عثماني بودن جناب زهير نيست.
معنای عثمانی چیست؟
عبارت «عثماني» به گروهي اطلاق مي‏شود که به مظلوميت عثمان باور دارند و معتقدند که او، مظلوم به شهادت رسيده است!!! و از آن سو نسبت به اميرالمؤمنين عليه السّلام پر از کينه و دشمني هستند[22] زيرا معتقدند امام عليه السّلام، در کشته شدن عثمان دست داشته و از او و نيز فرزندانش، خون‏خواهي عثمان مي‏شود.
آنان بني‏اميه را بر بني‏هاشم مقدم داشتند تا جايي که مي‏گفتند: شام از مدينه بهتر است.[23]
تعبير عثماني براي کساني به کار رفته است که حدّاقل بني‏اميه را درباره ادعاي مظلوميت عثمان، تأييد کرده و بر همين اساس با اميرالمؤمنين علي عليه السّلام دشمن بودند. ناگفته نماند که افرادي براساس همين عقيده، تا برپايي جنگ‏هاي جمل و صفين، پيش رفتند که در اين صورت، تعبير عثماني به طور کامل بر آنان اطلاق مي‏شود.
شاخصه‏هاي عثمانيان: دنيادوستي، پول‏پرستي، فاقد بودن وجهه اجتماعي، اقدام به جرم و جنايت، پيروي از سلطان ظالم، غرق شدن در شهوات و لذات و رذائل، از ويژگي‏هاي بارز آنان است.
اکنون که معناي واژه عثماني را دانستيم، به خوبي درک مي‏کنيم که نسبت عثماني، زشت‏ترين تهمت و ناسزايي بود که مي‏توانست زهير را در تمام جهات، در مظانّ اتهام قرار دهد و اول از همه، ايمان او را انکار کند و عزره لعنه الله نيز که يکي از فرماندهان لشکر دشمن است، به خوبي از معناي اين نسبت و تأثير آن آگاه بود و به همين منظور آن را بيان کرد اما اين کار او، بي‏پاسخ نماند:
تدبیر سیّدالشّهداء علیه السّلام
امام حسين عليه السّلام براي خنثي نمودن اين خدعه دشمن، چند مأموريت خاص به جناب زهير داد تا خلاف اين تهمت بر همگان ثابت شود:
اول: ايشان را فرمانده و پرچم‏دار ميمنه (سمت راست) سپاه خود قرار دادند و روايات بر اين امر تصريح دارد[24] و 20 تن از سواران دلير سپاه امام حسين عليه السّلام، تحت فرمان زهير هستند. پيامبرخدا و اميرالمؤمنين، کساني را در ميمنه لشکر خود قرار مي‏دادند که شجاع‏ترين‏ها باشند. روشن است که فرماندهان سپاه از دليران ماهر در فنون جنگ انتخاب مي‏شوند و کسي مسؤليت پرچم‏داري سپاه را عهده دار مي‏شود که کم‏ترين احتمال لغزش و اشتباه از او برود. فرمانده و پرچم‏دار، ارکان سپاه هستند و در لشکر سيّدالشّهداء عليه السّلام، با توجه به کميت و کيفيت لشکر دشمن، چنين فردي بايد ايماني راستين و راسخ داشته باشد تا بتواند چنين امر خطيري را به انجام برساند.
دوم: حبيب بن مظاهر و زهير بن القين، فرمانداران ميسره و ميمنة لشکر سيّدالشّهداء هستند، بنابراين حفظ حرم رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم نيز بر عهده ايشان است، گذشته از اينکه اين امتياز و شرافت و مأموريت به طور خاص براي جناب زهير در تاريخ دکر شده است.[25] اگر جناب زهير عثماني بوده و اکنون برگشته، قطعاً چنين جايگاهي به اين سرعت نصيب او نمي‏شود.
سوم: ايشان تنها کسي است که پيوسته ملازم امام بوده است. در روايات آمده که زهير در مواقف مختلف در مقابل امام حسين عليه السّلام قرار داشت و همه جا خود را سپر جان امام قرار مي‏داد چه در نماز چه قبل و بعد آن و در چندين موقف حساس، خود را در معرض دشمن قرار داده و بسياري از دشمن را کشته و شرّ آنان را دفع کرده است:
هنگامي که از پيش‏روي کاروان امام عليه السّلام جلوگيري مي‏شود، زهير در نزديکي امام عليه السّلام است و با امام سخن مي‏گويد:
إِنّي وَ اللَّهِ ما أَراهُ يَكُونُ بَعْدَ هٰذَا الَّذي تَرَوْنَ‏ إِلّا أَشَدَّ مِمّا تَرَوْنَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ قِتالَ هٰؤُلاءِ السّاعَةَ أَهْوَنُ عَلَيْنا مِنْ قِتالِ مَنْ يَأْتينا بَعْدَهُمْ فَلَعَمْري لَيَأْتينا بَعْدَهُمْ ما لا قِبَلَ لَنا بِهِ.‏
به خدا اى فرزند پيامبرخدا من مى‏بينم كه كار پس از اينکه اكنون مى‏بينيد سخت‏تر باشد، همانا اکنون جنگيدن با اين گروه براي ما آسان‏تر است از جنگيدن با كسانى كه پس از اين نزد ما خواهند آمد. به جان خودم سوگند پس از اين لشكرى به سوى ما آيد كه ما برابرى آنان نتوانيم.[26]
وقتي پيک از جانب عمر سعد لعنه الله مي‏آيد، زهير، جلو ايستاده و او را ملزم به زمين نهادن اسحله‏اش مي‏کند و چون وي چنان نمي‏کند، از ديدار او با امام جلوگيري مي‏نمايد. [27] بنابراين زهير همواره در فاصله‏اي ‏بسيار کم نسبت به امام قرار دارد و به خصوص، مسئول حفظ جان امام عليه السّلام است. گذشته از اينکه کسب چنين مرتبه‏اي ‏از قرب نشان از گذشته‏اي ‏سراسر قرب و معرفت دارد، نشان مي‏دهد که اگر ايشان قبلاً عثماني بود، تا اين حد مورد اطمينان واقع نمي‏شد.
همچنين زهير بن القين به همراه سعيد بن عبدالله حنفي، ظهر عاشورا جان خويش را سپر امام قرار دادند تا امام نماز خوف به جا آورد و اين امتيازي است که تنها نصيب اين دو يار وفادار و راستين سيّدالشّهداء عليه السّلام شده است.[28]
چهارم: در روايتي ديگر، امام حسين عليه السّلام در شب عاشورا، درباره آنچه فردا رخ مي‏دهد، سخن مي‏گويند:
وَ يَسْأَلُني‏ زُهَيْرُ بْنُ‏ الْقَيْنِ وَ حَبيبُ بْنُ مُظاهِرٍ عَنْ عَلِيٍّ فَيَقُولانِ يا سَيِّدَنا، عَلِيٌّ إِلىٰ ما يَكُونُ مِنْ حالِهِ فَأَقُولُ مُسْتَعْبِراً لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَقْطَعَ نَسْلي مِنَ الدُّنْيا وَ كَيْفَ يَصِلُونَ إِلَيْهِ وَ هُوَ أَبُو ثَمانِيَةِ أَئِمَّةٍ
و زهير بن القين و حبيب بن مظاهر (در روز عاشورا) از من درباره علي (يعني امام سجّاد) پرسيده، مي‏گويند: اي سرور ما، «علي»، عاقبت ايشان چيست؟ گريان مي‏گويم: چنين نيست که خداوند نسل مرا از دنيا ببُرد و چگونه به (کشتن) او دست مي‏يابند در حالي که پدر 8 تن از امامان است؟[29]
گذشته از اينکه بيان مذکور، نشان‏گر عمق معرفت زهير و حبيب سلام الله عليهما بوده است، نشان مي‏دهد که ايشان، مأمور به حفظ جان امام زين‏العابدين عليه السّلام نيز هستند زيرا در حمله‏اي ‏که در روز عاشورا به پشت خيمه‏ها شد، مي‏خواستند همه ذريه رسول‏الله، من جمله امام سجاد را بکشند و امام حسين عليه السّلام بدين‏وسيله به ايشان مي‏فهماند که امام زين‏العابدين، بايد زنده بماند. حال، کسي که قبلاً عثماني بوده، اين قدر مورد وثوق است که مأمور حفظ جان امام بعدي هم باشد؟
زهیر در نزد سیّدالشّهداء علیه السّلام
حضرت زهير از کساني است که در کربلا و در روز عاشورا خطبه خوانده و لشکر دشمن را نصيحت کرد و اين يکي از مقاماتي که تنها مؤمن مي‏تواند کسب کند: مقام وعظ و نصيحت و انذار دشمن. همه ياران امام عليهم السّلام چنين نکردند، بلکه تعدادي معدود هستند که از اين مقام ويژه برخوردارند و البته که رخداد اين امر در حضور و رکاب معصوم عليه السّلام، به معناي امضاي آن از جانب امام بوده است.
بنابر آنچه در تاريخ مسطور است، جناب زهير سلاح بر خود حمل نمود و براي موعظه راهي شد، بنابراين کار او، خارج از اراده و اذن امام عليه السّلام صورت نگرفته و مورد تأييد امام عليه السّلام است، هرچند که بيان امام عليه السّلام درباره او و کاري که انجام داد، امري فراتر از تأييد است:
وقتي در روز عاشورا، زهير، سپاه دشمن را مخاطب قرار داده و نصيحت کرد، نصيحتي که هر يک از فرازهاي آن، نشان از عمق ايمان و معرفتش نسبت به ساحت معصومين عليهم السّلام است، زهير در کمال فصاحت و بلاغت سخن گفت و از واژه‏هاي برگزيده براي انتقال مقصود خويش بهره برد. امام حسين عليه السّلام نير زهير را به مؤمن آل فرعون تشبيه نموده، فرمودند:
أَقْبِلْ، فَلَعَمْري لَئِنْ كانَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ نَصَحَ لِقَوْمِهِ وَ أَبْلَغَ فِي الدُّعاءِ، لَقَدْ نَصَحْتَ لِهٰؤُلاءِ وَ أَبْلَغْتَ لَوْ نَفَعَ النُّصْحُ وَ الْإِبْلاغُ
بيا (رو به ما کن)، که به جانم سوگند اگر مؤمن آل فرعون، خاندان خويش را نصيحت کرده و دعوت به سوي حق را تمام نمود، به راستي تو نيز اينان را اندرز دادي و پيام الهي را رساندي اگر اندرز و پيام رساني، سود رساند.[30]
امام عليه السّلام بدين وسيله، سبک موعظه و بلاغت وي را تأييد فرموده و بر قوّت عقل ايشان مهر صحّت نهاد تا جايي که براي امضاي نصيحت و ابلاغ او، به جان خويش سوگند ياد مي‏نمايد و اين کلام، حائز رتبه‏اي ‏بسيار والاست ضمن اينکه خطاب امام، از اهتمام تمام او براي نصيحت نمودن به قصد هدايت گمراهان، پرده برمي‏دارد.
امام حسين عليه السّلام، هم‏چنين پس از شهادت زهير، بالاي سر او ايستاده و قاتلان او را به قاتلان مؤمن آل فرعون تشبيه نمودند:
لا یُبْعِدَنَّکَ اللهُ یا زُهَیْرُ وَ لَعَنَ قاتِلَکَ لَعْنَ الَّذینَ مُسِخُوا قِرَدَةً وَ خَنازیرَ.[31]
بيان امام عليه السّلام در کمال دقت و ظرافت است بنابراين وقتي امام عليه السّلام زهير را به مؤمن آل فرعون تشبيه مي‏فرمايد، سزاوار است که اين تشبيه از جهات مختلف مورد بررسي قرار گيرد.
در قرآن و روايات ويژگي‏هاي بسياري براي مؤمن آل فرعون بيان شده که با توجه به تشبيه مذکور، همين ويژگي‏ها بر زهير بن القين نيز بار مي‏شود. قرآن کريم درباره مؤمن آل فرعون مي‏فرمايد:
وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ...‏[32]
و مردي مؤمن از ميان فرعونيان که ايمان خويش را پوشيده مي‏داشت، گفت: آيا مردي را به اين خاطر که مي‏گويد: پروردگار من الله است، مي‏کُشيد در حالي که با نشانه از جانب پروردگارتان به سويتان آمده است... تا آخر آيه.
چنان‏چه ‏مي‏دانيم در بيان اهل‏بيت عليهم السّلام عبارت «مؤمن» بر شيعه فرمان‏بردار اطلاق مي‏شود[33] و هرگز در معناي عثماني به کار نرفته است. بلکه مؤمن آل فرعون، بلافاصله پس از ايمان، به تقيه توصيف و ستوده مي‏شود، شاخصه ممتاز مؤمن آل فرعون، عمل وي به تقيه است و امام عليه السّلام به وسيله اين تشبيه، به ايمان زهير شهادت داده و مهر صحّت بر آن نهادند و نقشه دشمن را براي تخريب سابقه زهير نقش بر آب فرمود زيرا تشبيه مذکور شاهد بر التزام جناب زهير به تقيه و نيز علوي بودن وي از ابتداست.
احاديث بسياري در باب ضرورت تقيه و فضيلت کتمان دين از ائمّه اطهار عليهم صلوات الله آمده است. رسول الله صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمودند:
طُوبیٰ لِعَبْدٍ نُوَمَةٍ عَرَفَهُ اللَّهُ وَ لَمْ يَعْرِفْهُ النَّاسُ، أُولٰئِكَ مَصابيحُ الْهُدىٰ‏، وَ يَنابيعُ الْعِلْمِ، يَنْجَلي عَنْهُمْ كُلُّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ، لَيْسُوا بِالْمَذاييعِ الْبُذُرِ، وَ لا بِالْجُفاةِ الْمُرائينَ‏.
خوشا به حال بنده‏اي ‏که گمنام باشد، خدا او را (به عنوان بنده مطيع خود) بشناسد ولي مردم (عبوديت) او را نشناسند. آنان چراغ‏هاى هدايت و سرچشمه‏هاى دانش هستند، به واسطه آنها هر فتنه تيره و تارى برطرف گردد، رازها را فاش نمي‏کنند و ناسپاس و رياكار نيستند.[34]
اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمودند:
طُوبىٰ‏ لِكُلِّ‏ عَبْدٍ نُوَمَةٍ لا يُؤْبَهُ لَهُ، يَعْرِفُ النّاسَ وَ لا يَعْرِفُهُ النّاسُ، يَعْرِفُهُ اللَّهُ مِنْهُ بِرِضْوانٍ، أُولٰئِكَ مَصابيحُ الْهُدىٰ، يَنْجَلي عَنْهُمْ كُلُّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ، وَ يُفْتَحُ لَهُمْ بابُ كُلِّ رَحْمَةٍ، لَيْسُوا بِالْبُذُرِ الْمَذاييعِ، وَ لَا الْجُفاةِ الْمُراءينَ
خوشا به حال بنده گمنامى كه به او اعتنا نشود، مردم را بشناسد ولى مردم او را نشناسند، خداوند او را به رضايتمندي وي مي‏شناسد. آنان چراغ‏هاى هدايت هستند كه هر فتنه تاريک و سختى به بركت آنها از ميان مي‏رود و درب همه رحمت‏ها برايشان گشوده گردد، نه پخش‏كننده و افشاکننده راز هستند و نه خشن (و جفاکار) رياكار.[35]
در احاديثي بسيار، لزوم کتمان دين و مقام والاي کساني که عامل به تقيه هستند نيز بيان شده است. امام صادق عليه السّلام خطاب به سليمان بن خالد فرمودند:
یا سُلَيْمانُ إِنَّكُمْ‏ عَلىٰ،‏ دينٍ‏ مَنْ كَتَمَهُ أَعَزَّهُ اللهُ وَ مَنْ أَذاعَهُ أَذَلَّهُ اللهُ.
اى سليمان شما دينى داريد كه هركس آن را (از مخالفين و دشمنان) بپوشد، خدا عزيزش كند و هركس آن را فاش سازد، خداوند او را خوار نمايد.[36]
همچنين فرمودند:
نَفَسُ‏ الْمَهْمُومِ‏ لَنَا الْمُغْتَمِّ لِظُلْمِنا تَسْبيحٌ، وَ هَمُّهُ لِأَمْرِنا عِبادَةٌ، وَ كِتْمانُهُ لِسِرِّنا جِهادٌ في سَبيلِ اللَّهِ
نفس كشيدن كسى كه براى ما اندوهگين است و براى ستمى كه به ما شده غمگين است، تسبيح مي‏باشد، و همت گماشتن او براى زنده نمودن امر ما عبادت است و پنهان داشتن راز ما براي او جهاد در راه خداست.[37]
امام باقر عليه السّلام فرمودند:
خالِطُوهُمْ بِالْبَرّانِيَّةِ وَ خالِفُوهُمْ‏ بِالْجَوّانِيَّةِ إِذا كانَتِ الْإِمْرَةُ صِبْيانِيَّةً.
هرگاه فرمان‏روايى كودكانه باشد (يعني بر مدار هوى و هوس باشد) در ظاهر با مردم آميزش كنيد و در باطن مخالف آنها باشيد.[38]
ابوعمر اعجمي گويد: امام صادق عليه السّلام به من فرمودند:
يا با عُمَرَ تِسْعَةُ أَعْشارِ الدّينِ فِي التَّقِيَّةِ، وَ لا دينَ لِمَنْ لا تَقِيَّةَ لَهُ، وَ التَّقِيَّةُ في كُلِّ شَيْ‏ءٍ إِلّا في شُرْبِ النَّبيذِ وَ الْمَسْحِ عَلَى الْخُفَّيْنِ.
اى اباعمر، نه دهم دين در تقيه است و هر كه تقيه ندارد دين ندارد، و تقيه در هر چيز هست جز در نوشيدن آب جو و مسح بر روى كفش.[39]
وقتي اين احاديث و موارد بسيار ديگري که بر وجوب تقيه تأکيد دارد، مورد بررسي قرار گيرد، عظمت جايگاه جناب زهير آشکار مي‏شود زيرا واضح است که شرايط آن روزگار براي يک شيعه، چيزي جز تقيه را اقتضا نمي‏کرد و اين مهم، به راحتي قابل فهم است وقتي بني‏اميه و عمّال آنان، حاکمان وقت باشند و شيعيان را براساس دروغ و تهمت و گاه، براساس گمان بکشند. با اين اوصاف، طبيعي است که زهير نزد دشمن، براساس تقيه عمل نمايد و عثماني شناخته شده باشد.
مؤمن آل فرعون با بيان خويش از معصوم دفاع مي‏کند و اعتقاد دارد که معصوم از جانب خداوند، بيّنه اقامه مي‏کند، جناب زهير نيز در خطبه‏اي ‏که روز عاشورا ايراد فرمود، دفاعي تمام و کمال را ارائه نموده و جايگاه امام عليه السّلام و نيز وظيفه سايرين نسبت به ايشان را تبيين نمود و حتي در مقام انذار، دشمنان را از مخالفت و جنگ برحذر داشت.
حضرت زهير به شجاعت مشهور بود ولي به جهت شدّت تقيه، عقيده وي، ناشناخته بود در حالي که مردي عالِم بوده است و اين نمايان‏گر شدت التزام ايشان به امر اهل‏بيت اطهار عليهم السّلام است و به همين دليل، ايشان هم‏چون مؤمن آل فرعون، به جهت کتمان علم خويش، ستوده شده است، ايشان صبر نموده و منتظر امر امام بود و بدين جهت نيز از جانب خداوند، مأجور است.
از سوي ديگر امام صادق عليه السلام درباره اين آيه «أُولٰئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ‏ مَرَّتَيْنِ‏ بِما صَبَرُوا ـ آنان به خاطر صبري که پيشه نمودند، پاداش خويش را دو بار دريافت مي‏کنند» فرمود:
بِما صَبَرُوا عَلَى التَّقِيَّةِ
صبرى كه بر تقيه كردند.
و درباره تفسير «وَ يَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ ـ و با حسنه گناه را دفع كردند» فرمودند:
الْحَسَنَةُ التَّقِيَّةُ وَ الْإِذاعَةُ السَّيِّئَةُ
«حسنه» تقيه است و «گناه» فاش كردن است (يعني به وسيله تقيه و راز نگه‏داشتن، دين خود را حفظ کردند).[40]
و از آنجا که جناب زهير، بسيار ملتزم به تقيه بودند، امام به وسيله اين تشبيه، او را در شمار تقيه‏کنندگان قرار داده و اجر او را 2 برابر اعلام مي‏فرمايند.
مؤمن آل فرعون يکي از پيشي‏گيرندگان از ميان تمام امّت‏ها است، امام عليه السّلام بدين وسيله، ايشان را به يکي از پيشي‏گيرندگان از امّت‏ها نيز تشبيه نمودند.
از پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم روايت است که فرمودند:
إِنَّ سُبّاقَ‏ الْأُمَمِ‏ ثَلاثَةٌ لَمْ يَكْفُرُوا طَرْفَةَ عَيْنٍ: عَلِيُّ بْنُ أَبي طالِبٍ وَ صاحِبُ ياسينَ وَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ فَهُمُ الصِّدّيقُونَ وَ عَلِيٌّ أَفْضَلُهُمْ‏
به راستي پيشي‏گيرندگان امّت‏ها، 3 نفر هستند که به اندازه چشم بر هم زدني کافر نبودند. علي بن ابي‏طالب و صاحب ياسين و مؤمن آل فرعون. آنان صدّيقون هستند و علي برترين ايشان است.[41]
و اين تشبيه نشان مي‏دهد که زهير از ابتدا علوي و حسيني بوده و نه تنها اکراهي براي ملاقات با امام حسين عليه السّلام نداشت، بلکه از پيشتازان به سوي نصرت امام عليه السّلام است و حتي به اندازه چشم بر هم زدني، کافر نبوده است چنان‏چه شاهد آن از تاريخ نيز ذکر شد.
امام باقر عليه السّلام فرمودند:
السّابِقُونَ‏ أَرْبَعَةٌ: ابْنُ آدَمَ الْمَقْتُولُ وَ السّابِقُ في أُمَّةِ مُوسىٰ وَ هُوَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ وَ السّابِقُ في أُمَّةِ عيسىٰ وَ هُوَ حَبيبٌ النَّجّارُ وَ السّابِقُ في أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبي طالِبٍ عَلَیْهِمَاالسَّلامُ.
پيشي‏گيرندگان، 4 نفر هستند، فرزند آدم که کشته شد، و پيشي‏گيرنده در ميان امت موسي که مؤمن آل فرعون است و پيشي‏گيرنده در ميان امت عيسي که حبيب نجّار است و پيشي‏گيرنده در ميان امّت حضرت محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم که عليّ بن ابي‏طالب عليهماالسّلام است.[42]
در احاديث آمده است که مؤمن آل فرعون، پسردايي فرعون بود:
وَ أَمَّا الْحادِيَ‏ عَشَرَ فَقَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ في سُورَةِ الْمُؤْمِنِ حِكايَةً عَنْ قَوْلِ رَجُلٍ مُؤْمِنٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ:‏«وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَ قَدْ جاءَكُمْ بِالْبَيِّناتِ مِنْ رَبِّكُمْ...» فَكانَ ابْنَ خالِ فِرْعَوْنَ فَنَسَبَهُ إِلىٰ فِرْعَوْنَ بِنَسَبِهِ وَ لَمْ يُضِفْهُ إِلَيْهِ بِدينِه‏.[43]
قرآن کريم نسبت او را با فرعون رد نمي‏کند لکن او را مؤمن مي‏نامد و ايمان او را تأييد مي‏کند. او ايماني قوي داشته و متزلزل نبوده است. درباره جناب زهير بن القين نيز چنين است، فاميل او عثماني بودند لکن امام حسين عليه السّلام با تشبيه او به مؤمن آل فرعون، با وجود اينکه افراد فاميل و همراهان ايشان عثماني بودند، ايمان او را تأييد و به اين لحاظ از همراهي با فاميلش مبرّا نمودند.
بنابر بيان قرآن کريم، مؤمن آل فرعون گفت:
وَ أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللهِ إِنَّ اللهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ
امر خويش را به خداوند واگذار نمودم، به راستي خداوند نسبت به بندگان بيناست[44]
مقام تفويض امر به خداوند تبارک و تعالي نشان از ثبات و استحکام ايمان و بلکه يقين در قلب است و امام عليه السّلام، با تشبيه زهير به مؤمن آل فرعون، او را به ايمان و يقين تأييد شده، ستودند و بسيار بجا است که ياد شود کسي که حائز رتبه يقين اين‏چنيني باشد، هرگز از قضاي الهي فرار نمي‏کند و در پي گريز از ملاقات با سيّدالشّهداء عليه السّلام نيست.
مؤمن آل فرعون، در دين خويش مفتون نشده و مورد آزمايش قرار نگرفت، امام صادق عليه السّلام در ضمن حديثي اين آيه را تلاوت فرمودند: «فَوَقاهُ‏ اللهُ‏ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا ـ خداوند او (يعني مؤمن آل‏فرعون) را از بدي‏هاي آنچه نيرنگ زدند، نگاه داشت». سپس فرمود:
أَمَا وَ اللهِ لَقَدْ تَسَلَّطُوا عَلَيْهِ وَ قَتَلُوهُ فَأَمّا ما وَقاهُ اللهُ فَوَقاهُ‏ اللهُ‏ أَنْ يَعْتُوَ في دينِهِ
به خدا سوگند بر او چيره شدند و او را کشتند، آنچه خداوند وي را از آن نگاه داشت اين بود که دينش را از او بگيرند.[45]
امام صادق عليه السّلام در حديث ديگري درباره تفسير همان آيه فرمودند:
وَ اللَّهِ لَقَدْ قَطَعُوهُ إِرْباً إِرْباً وَ لٰكِنْ وَقاهُ اللَّهُ أَنْ يَفْتِنُوهُ في دينِهِ
به خدا سوگند او را قطعه قطعه کردند، ولي خداوند او را از اينکه دينش را از او بگيرند، نگاه داشت.[46]
و امام عليه السّلام بدين‏وسيله، زهير را به شهادتي با وصف قطعه قطعه شدن پيکرش بشارت داده و به يقين و صبر بر سختي‏ها ستودند. و بشارت امام واقع شد آنجا که در مقتل ايشان، هنگام وداع با امام عليه السّلام مي‏خواند:
فدتک نفسي هادیاً مهدیّاً * الیوم نلقی جدّک النّبیّا
انا زهیر و انا ابن القین * اذبّکم بالسیف عن حسین
جانم را برايت فدا نمودم، هدايت‏گر و هدايت‏شده* امروز جدّ تو پيامبر را ملاقات مي‏کنيم
منم زهير، منم فرزند قين * شما را با شمشير از حسين دور مي‏کنم.
او را تيرباران کردند و گرداگرد او را شمشير و نيزه گرفتند در حالي که آنان را از سرور خويش و يارانش، به خود مشغول نموده بود و پيکرش را تکه تکه و پاره پاره پيش مي‏آورد. کثير بن عبد الله شعبي با نيزه‏اي ‏بر او زخم زد و ديگري با شمشير به او ضربه زد و او را تکه تکه کردند.[47] فسلام الله عليه حيّاً و شهيداً و راجعاً و محضوراً و رزقنا الله شفاعته.
همچنين امام عليه السّلام او را بشارت دادند که به محض کشته شدن، وارد بهشت مي‏شود زيرا در روايات مي‏خوانيم که آيات «قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمي‏ يَعْلَمُونَ * بِما غَفَرَ لي‏ رَبّي وَ جَعَلَني‏ مِنَ الْمُكْرَمينَ ـ گفته مي‏شود «وارد بهشت شو» مي‏گويد: کاش مردمان من مي‏دانستند * که پروردگارم مرا آمرزيد و مرا از گراميان قرار داد»[48] درباره مؤمن آل فرعون است.[49] بنابراين کشته شدن، تنها پلي بود که او با عبور از آن، وارد بهشت مي‏شد. و زهير نيز چنين بود.
مفضّل از امام صادق عليه السّلام روايت مي‏کند که فرمودند:
إِذا قامَ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمُ اسْتَخْرَجَ مِنْ ظَهْرِ الْکَعْبَةِ سَبْعَةً وَ عِشْرینَ رَجُلاٌ... وَ مُؤْمِنَ آلِ فِرْعَوْنَ...
چون قائم آل محمّد صلوات الله عليهم قيام کند، از پشت کعبه 27 مرد را بيرون مي‏آورد: ... و مؤمن آل فرعون... .[50]
هرچند بدون شک، ياران سيّدالشّهداء عليه السّلام، در رجعت باز مي‏گردند ولي امام عليه السّلام، بدين وسيله، زهير را به بازگشتي ويژه بشارت مي‏دهند.
مواقف زهیر
جناب زهير، مواقف بسيار زيبايي دارد، زهير از هنگامي که بشارت سلمان را دريافت، در انتظار روز موعود بود چنان‏چه ‏از گفته‏هاي او با همسرش و نيز همراهانش هويداست. او پيش از رسيدن خبر شهادت مسلم بن عقيل، يعني از همان ابتدا، زماني که همه فکر مي‏کردند پيروزي با امام حسين عليه السّلام خواهد بود، آنجا سخن از شهادت به ميان مي‏آورد، گويي خودش و حتي همسرش به خوبي از آنچه رخ خواهد داد، آگاهند:
در تاريخ آمده است: (پس از ملاقات با امام حسين عليه السّلام) به همسرش گفت:
أنت طالق، فتقدّمي مع أخيك حتّى تصلي إلى منزلك، فإنّي قد وطّنت نفسي على الموت مع الحسين عليه السّلام.
تو آزادي، همراه با برادرانت پيش برو تا به خانه‏ات برسي زيرا من جانم را براي امام حسين عليه السّلام گذاشته‏ام.
سپس به همراهانش گفت:
من أحبّ منكم الشّهادة، فليقم، و من كرهها، فليتقدّم.
هر کدام از شما که شهادت را دوست مي‏دارد، برخيزد و هرکس نمي‏خواهد، پيش برود.[51]
و در برخي ديگر از منابع آمده است که پس از ملاقات کوتاه خويش با امام عليه السّلام، به ياران خويش فرمود:
من أحبّ منكم أن يتبعني، و إلّا فإنّه آخر العهد.
هر کس از شما مي‏خواهد دنبال من بيايد و گرنه اين آخرين ديدار است. [52]
و در کتاب اللهوف نيز آمده است که به همسرش فرمود:
أنت طالق، فإنّي لا أحبّ أن يصيبك بسببي إلّا خير، و قد عزمت على صحبة الحسين عليه السّلام لأفديه بنفسي، و أقيه بروحي.
تو آزادي، زيرا من دوست ندارم که از جانب من، جز خوبي به تو برسد زيرا به يقين تصميم به همراهي حسين عليه السّلام دارم تا جانم را فدايش کنم و با روح خويش از او محافظت نمايم.
سپس مال او را به وي داد و او را به برخي از پسرعموهايش سپرد تا به خانواده‏اش برسانند. همسرش به سويش رفت و گريست و با او وداع کرد و عرض نمود:
كان اللّه عونا و معينا خار الله لك، أسألك أن تذكرني في القيامة عند جدّ الحسين عليه السّلام‏.
خدا يار و ياور باشد، خداوند آنچه خير است برايت مقدر کند. از تو مي‏خواهم که در روز قيامت، مرا نزد جدّ حسين عليه السّلام ياد کني.
سپس زهير به همراهانش فرمود:
من أحبّ أن يصحبني‏، و إلّا فهو آخر العهد منّي
هرکس دوست دارد مرا همراهي کند که در غير اين صورت، اين آخرين ديدار است‏.[53]
اين موضع قاطع زهير و حتي همسرش، نشان از علم و يقين ريشه‏دار آنان نسبت به امام عليه السّلام و اهداف و سرانجام ايشان است.
زهير هنگامي که تصميم مي‏گيرد از همراهان خويش جدا شده و به امام حسين عليه السّلام بپيوندد، براي ايشان روايتي را از سلمان نقل کرده، مي‏گويد:
غزوت بلنجر و شهدت فتحها فسمعت سلمان الفارسی رض یقول: افرحتم بفتح الله لکم فإذا ادرکتم شباب آل محمّد و فی روایة سیّد شباب آل محمّد فکونوا اشدّ فرحاً بقتالکم معهم
در جنگ بلنجر حضور داشتم و شاهد فتح آنجا بودم، از سلمان فارسي رضي الله عنه شنيدم که مي‏گفت: آيا از اينکه خداوند براي شما (اين شهر را) گشود خوشحال هستيد؟ هنگامي که جوانان آل محمّد ـ يا سرور جوانان آل محمّد علهم السّلام ـ را دريابيد، به سبب جنگيدن همراه با آنان، بيشتر خشنود باشيد.[54]
در برخي ديگر از کتب تاريخ مخالفين، ماجرا بدين شرح نقل شده است:
غزونا بلنجر، ففتح اللّه علينا، و أصبنا غنائم، فقال لنا سلمان الباهليّ: أفرحتم بما فتح اللّه عليكم، و أصبتم من الغنائم؟ فقلنا: نعم. فقال لنا: إذا أدركتم شباب‏ آل‏ محمّد، فكونوا أشدّ فرحا بقتالكم معهم منكم بما أصبتم من الغنائم [فأنا أستودعكم اللّه تعالى]... قال: ثمّ و اللّه ما زال في أوّل القوم حتّى قتل.[55]
و در إرشاد شيخ مفيد: ج‏2 ص73، روضة الواعظين فتال نيشابوري ج‏1 ص178 و مثير الأحزان علامه ابن نما حلّي: ص23- 24 مانند آن با اندکي اختلاف آمده و در پايان مي‏خوانيم:
قالوا: ثمّ و الله ما زال في القوم مع الحسين عليه السّلام حتّى قتل.
بنابراين زهير، از زماني بسيار دورتر، بيش از 30 سال قبل، بشارت يافته که جوانان اهل‏بيت پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم را ياري خواهد کرد. او تنها در انتظار روز موعود بود تا به آرزوي خويش نائل شود و با اين وجود، چطور ممکن است عثماني باشد؟
در «ذي‏حسم» پيش از اينکه خبر شهادت مسلم بن عقيل بيايد، امام حسين عليه السّلام خطبه‏اي ‏ايراد فرمودند. زهير برخاسته به همراهانش فرمود: شما حرف مي‏زنيد يا من حرف بزنم؟ گفتند: نه، شما حرف بزن. (معلوم مي‏شود ايشان انسان وجيه و مقبول‏القولي است). سپاس و ستايش الهي گفت، سپس عرض کرد:
قد سمعنا هداك‏ اللَّه‏ يا ابن رسول اللَّه مقالتك والله لو كانت الدّنيا لنا باقية و كنّا فيها مخلّدين إلّا أنّ فراقها في نصرك و مواساتك لآثرنا الخروج معك على الإقامة فيها
خداوند تو را رهبر و راهنما باشد اي فرزند پيامبرخدا، فرمايش شما را شنيديم، به خدا قسم اگر دنيا براى ما ماندني بود و در آن جاويدان بوديم و ياري و همراهي با شما قرين جدايي از دنيا بود، به يقين پايدارى در قيام همراه با شما را بر ماندن جاويد در دنيا مقدّم مي‏داشتيم.
راوي گويد: حضرت براي او دعا کرده و با خوشرويي با او سخن گفت.[56]
حضرت سيّد الشهدا صلوات الله عليه در شب عاشورا خطبه‏اي ‏ايراد نموده و مي‏فرمايند:
فَإِنّي لا أَعْلَمُ‏ أَصْحاباً أَوْفىٰ وَ لا خَيْراً مِنْ أَصْح

پاسخ:
با سلام
دوست گرامي
اين کتابي که معرفي کريده مطالعه شده است هر چند در جاي خود قابل تقدير است اما بايد به اين نکته توجه داشت که در خصوص تقيه کردن زهير دليل قانع کننده اي ارائه نشده است و چيزي مستحکمي که بشود ثابت کند او قبلا شيعه بوده است وجود ندارد الفاظي را نيز که از عزره در خصوص عثماني بودن زهير نقل شده است در اينجا زهير عثماني بودن خود در گذشته نفي نکرده است بلکه استدلال کرده است که حال فعلي من ملاک است که يعني من الان حسيني هستم در ضمن قبلا عثماني بودن زهير چيزي از عظمت او در نزد شيعه نمي کاهد همچنانکه حر نيز چنين است
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
4 | عبد الزهرا | Germany - Nuremberg | ١٥:٤٣ - ١١ اسفند ١٣٩٤ |
سلام علیکم
ممنونم از نشر پیامم
التهمت اشد من القتل
القابی همچون "مومن ال فرعون "به ایشان از طرف آقا ابا عبدالله الحسین "سلام الله علیها" چه چیزی را می رساند.
و حتما درجات ایمان متفاوت است برای کسی که ایمانش ثابت و مستقر است و کسی که روزی مومن روزی کافر و باز مومن میشود.
همچنین جناب حر نیز مورد تهمت قرار گرفته اند.ان شا الله در اینده
به قول مشهور اکتفا نکنید:
"رب مشهور لا اصل له"....
اجرتان با صدیقه طاهره زهرای مرضیه سلام الله علیها
5 | کسری ن | Australia - Doncaster | ١٤:١٢ - ١١ آبان ١٣٩٥ |
به نام خدا
جانِ عالمیان باد فدای سید الشهدا (علیه السلام) و اصحاب جلیل القدر ایشان
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

6 | علی رفیعی | | ١٧:٤٦ - ١١ خرداد ١٤٠٠ |
با سلام ،

با تحقیق کامل باید عرض کنم که هیچ یک از شهدای کربلا عثمانی و نصرانی و ... نبودند . عثمانی بودن زهیر تهمتی بیش نیست و نصرانی بودن شخصی به نام وهب نیز از اشکالات تاریخی است که به مقاتل راه پیدا کرده است .



برای مطالعه می توانید به دو کتاب زهیر بن قین علوی یا عثمانی و کتاب وهب علوی یا نصرانی مراجعه کنید .

این دو کتاب در سایت قائمیه بارگذاری شده و می توانید به راحتی آن را دانلود کرده و مطالعه کنید .



کربلا را آنگونه که هست بشناسیم.
   
* نام:
* پست الکترونیکی:
* متن نظر :
  

آخرین مطالب
پربحث ترین ها
پربازدیدترین ها