بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: «تحلیل یکی از مناظرات زیبای امام رضا علیه السلام با عالم سنی» (2)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله
پرسش:
استاد ببخشید! این سفری كه امیرالمؤمنین به یمن داشتند وقتی كه برمیگشتند آیا واقعا اینطور شد كه امیرالمؤمنین از بقیه كاروانیان زودتر بیایند، هنوز خیلی مشخص نیست.
پاسخ:
این را در منابع اهلسنت با سند صحیح نقل كردهاند.
پرسش:
شیعه چه؟ آیا این را قبول دارد كه اینها از همدیگر جدا شدند؟
پاسخ:
حضرت دیدند اینها با سرعت كم میآیند، ترسیدند به حج نرسند، زودتر آمدند. بعد احرام بستند، طواف انجام دادند، دیدند حضرت زهرا (سلام الله علیها) از احرام بیرون آمده و زینت كرده، تعجب كردند؛ چون تا آن زمان كسی اگر حج میآمد مجبور بود تا پایان حج در احرام بماند.
شاید برای اولین بار ما درباره قضیهی «جیش یمن» به صورت مفصل و مبسوط كار كردیم. در این موضوع «سازمان حج» كتاب مستقلی از بنده، به نام «شبهة جیش الیمن» چاپ كرده است.
در کتاب «نقد قفاری» هم ما بحث را مطرح كردیم. در رساله دكتری هم كه در اروپا من داشتم، مطرح کردم که البته مفصّلتر و جدیدتر است. ما مسافرتهای حضرت به یمن را به سه دسته تقسیم كردیم. یك دفعه برای فتح «یمن» بوده، یك دفعه برای قضاوت بوده و یك دفعه هم برای جمع آوری بیت المال و زكوات بوده است.
از قضیه قضاوت هیچ اطلاعی نیست، در قضیه اول؛ یعنی فتح «یمن» درگیری شده «بریده» در «مدینه» آمده از حضرت علی شكایت كرده و موضوع ازدواج با آن كنیز پیش آمده كه این قضیه مربوط به سال 8 هجری است. و آنكه مربوط به سال 10 هجری است كه حضرت از آنجا به «حجة الوداع» آمده در این سفر حضرت برای جمع آوری زكوات رفته بود.
پرسش:
خودشان همه را مربوط به سال 10 هجری میدانند درست است؟
پاسخ:
بله، اینها همه را یكی كردند، خود ابن كثیر دمشقی مفصلتر از همه كار كرده است. قبل از ایشان «بیهقی در سنن» خودش قضیه «جیش یمن» را البته خیلی مختصر آورده است. در «صحیح بخاری» و « صحیح مسلم» اشاراتی دارند.
پرسش:
آن قضیه جاریه ثابت شده است؟
پاسخ:
بعید است، من روایتی را از «تهذیب» آوردهام «شیخ طوسی» دارد كه:
« حرم الله النساء على علي عليه السلام ما دامت فاطمة عليها السلام حية»
الطوسي، الشيخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علي بن الحسن (متوفاى460هـ)، تهذيب الأحكام، ج7، ص475، تحقيق: السيد حسن الموسوي الخرسان، ناشر: دار الكتب الإسلامية ـ طهران، الطبعة الرابعة،1365 ش .
پرسش:
شاید منظور ازدواج دائمی باشد.
پاسخ:
نه، فرقی نمیكند، این حكم از طرف خدای عالم بخاطر احترام «صدیقه طاهره» است.
پرسش:
حاج آقا! در «مصنف عبدالرزاق» روایت است كه جاریه را آماده كردند كه به پیامبر بدهند، اصلا هیچ خبری كه حضرت علی برای خودش برداشته نیست در ادامه هم دارد كه «اغتسل» و دارد كه پیامبر داشت سرش را میشست، اینجا به این دست بردند و گفتند كه امیرالمؤمنین داشت غسل میكرد
پاسخ:
این هم خوب است اگر سند معتبری داشته باشد!
پرسش:
میگوید «علی بن ابیطالب و خالد بن عبدالملك» رفتند
« قال ثنا عمرو بن عطية العوفي عن أبيه عطية قال حدثني عبد الله بن بريدة أن أباه حدثه أن رسول الله صلى الله عليه وسلم بعث علي بن أبي طالب وخالد بن الوليد وقال إن كان قتال فعلي عليكم وأنه فتح عليهم فأصابوا سببا فأخذ علي جارية حسناء ليبعث بها إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فأبى عليه خالد وقال أنا أبعث بها إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فلما منعه انطلق خالد عروبة بريدة إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم قال بريدة فأتيت رسول الله صلى الله عليه وسلم وهو يغسل رأسه فقلت في علي عنده وكنا إذا قعدنا عند رسول الله صلى الله عليه وسلم لم نرفع أبصارنا إليه فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم مه يا بريدة فرفعت رأسي إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فإذا وجهه متغير فلما رأيت ذلك قلت أعوذ بالله من غضب الله وغضب رسول الله قال بريدة والله لا أبغضه أبدا بعد الذي رأيت من رسول الله صلى الله عليه وسلم»
المعجم الأوسط ، اسم المؤلف: أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبراني الوفاة: 360 ، دار النشر : دار الحرمين - القاهرة - 1415 ، تحقيق : طارق بن عوض الله بن محمد ,عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ج 6، ص 48
در اینجا خالد حرفهایی میزند بعد دارد:
اینجا تصریح دارد كه از اول میخواستند برای پیغمبر ببرند، نه این علی (علیه السلام) برای خودش بگیرد
پاسخ:
این هم نكته خوبی است معجم طبرانی با سند صحیح نقل كرده است.
پرسش:
استاد! در سند «ابن عطیه» است که در او بحث دارند.
پاسخ:
مشكل ندارد! ما وثاقت «عطیه عوفی» را صد در صد ثابت كردیم.
پرسش:
چطوری وثاقتش ثابت است
پاسخ:
خود «البانی» در سند روایتی كه «عطیه» در آن است میگوید روایت صحیح است. وقتی كه «البانی» میگوید صحیح است، دیگر نمیتوانند خدشه وارد كنند، تضعیف هم دارند، نهایتش «حسن» میشود، راوی مختلف فیه روایتش «حسن» میشود!
پرسش:
«ابن تیمیه» هم از «عطیه» نقل میكند.
پاسخ:
«ابن تیمیه» رد میكند؛ چون «عطیه عوفی» در سند خیلی از روایات فضائل حضرت امیر است، مخصوصا قضیه حدیث «انا مدینة العلم وعلي بابها» و «أنا مدینة الحكمة وعلي بابها» در آنجا حمله میكند كه این از «عطیه عوفی» است و به او حمله میکند؛ ولی ما تقریبا از ده – دوازده تا از مصادر اهلسنت آوردیم كه «عطیه عوفی» مورد وثوقشان است.
پرسش:
به «حدیث حسن» میشود استدلال كرد؟
پاسخ:
بله! شیخ بزرگوار! نگاه كنید «نووی» میگوید:
«الحسن كالصحيح في الاحتجاج»
التقريب ، اسم المؤلف: ابن شرف النووي الوفاة: 676 ، دار النشر : ج 1، ص 2
«ابن كثیر» همین نظر را دارد . سیوطی هم میگوید:
«الحسن كالصحيح في الاحتجاج»
تدريب الراوي في شرح تقريب النواوي ، اسم المؤلف: عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي الوفاة: 911 ، دار النشر : مكتبة الرياض الحديثة - الرياض ، تحقيق : عبد الوهاب عبد اللطيف، ج 1، ص 160
قاسمی دارد:
«قال الأئمة : (الحسن كالصحيح في الاحتجاح به)»
قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث ، اسم المؤلف: محمد جمال الدين القاسمي الوفاة: 1332 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1399هـ - 1979م ، الطبعة : الأولى، ج 1، ص 106
پرسش:
استاد ببخشید! «ازدواج مسیار» كه اهلسنت دارند چطوری است؟
پاسخ:
«ازدواج مسیار» برای این درست کردهاند که افرادی مثل مسافر به مشكل برنخورند. یكی از شرایط ازدواج مسیار این است كه دختر در خانه پدر و مادر باشد و در آنجا شاهد میخواهد، شاهد حتما باید باشد. اگر شاهد نباشد «ازدواج مسیار» باطل است.
پرسش:
آیا برای این ازدواج عقد هم دارند؟
پاسخ:
بله، عین همان ازدواج دائم است؛ ولی برای اینكه یك مقدار راحت باشد میخواهد در خانه پدر دختر باشد و هیچ هزینه و خرجی هم ندارد!
پرسش:
استاد! برای ازدواج مسیار به چه استناد میكنند؟
پاسخ:
استنادشان هوای نفس است! البته وهابیها زیر بار ازدواج مسیار نمیروند من در بحثی كه با مفتی اعظمشان در «طایف» داشتم از او سوال كردم. گفت: نه! ما «ازدواج مسیار» را قبول نداریم و مشروع نمیدانیم!
گفتم ازدواج به نیت طلاق چه؟ گفت قبول داریم! همینجا من مچش را گرفتم، گفتم فرق ازدواج به نیت طلاق با متعه در چیست؟
ازدواج به نیت طلاق از ازدواجهای معروف اهلسنت است؛ یعنی روز اول با زن عقد میبندد به این نیت كه او را طلاق بدهد! اینكه طلاق بدهد ممكن است یك روز دیگر باشد و یا یك ماه دیگر و یا یك سال دیگر باشد! عین همان متعه است، اسمش را عوض كردند!
البته نكاح به نیت طلاق را «ابن تیمیه» هم در « مجموعه فتاوایش» دارد، به «مفتی اعظم» شان گفتم فرق نكاح به نیت طلاق و متعه در چیست؟ گفت: در نكاح به نیت طلاق زن نمیداند كه مرد بعد از مدتی او را میخواهد طلاق بدهد؛ ولی در متعه میداند! گفتم شیخنا! پس نكاح به نیت طلاق، نفاق شد! چون زن تصور میكند که این ازدواج دائم و برای همیشه است و میخواهد با این مرد زندگی بكند و تمام برنامه ریزیهایش را انجام داده است ولی بعد از یك ماه مرد طلاق میدهد میگوید از روز اول من نیت كرده بودم كه طلاق بدهم! وقتی این حرف را زدم همینطوری ماند و هیچ نتوانست بگوید!
پرسش:
استاد! این «صیغه مسیار» را چرا علمای اهلسنت به عوامشان نمیگویند؟
پاسخ:
ما نمیدانیم! این را از خودشان باید سوال كرد!
پرسش:
اینها دارند مطرح میكنند كه شیعه به خاطر شهوت رانی صیغه را مجاز میداند. به یكی از اینها گفتیم كه شما هم «صیغه مسیار» دارید، باورش نمیشد! زنگ زدیم به «ماموستا راستی» و ایشان تأیید كرد بعد از آن این اقا شروع به بد و بیراه گفتن به علمای خودشان كرد، كه اینها چیزهای خوب را فقط برای خودشان میخواهند، این چیزها را برای ما نمیگویند!
آغاز بحث...
بحث ما در رابطه با فرمایش آقا امام رضا (سلام الله علیه) بود، وقتی ایشان در مناظره با آن عالم سنی «یحیی بن ضحاک» رو برو میشود ابتدا عالم سنی میآید میگوید ما حاضریم در موضوع امامت مناظره كنیم. اولین جمله «یحیی ابن ضحاك» این است: چگونه امامت را برای علی ابن ابیطالب ادعا میكنید، در حالیكه مردم او را امام قرار ندادند و معتقد به امامت ابوبكر نیستید، در حالیكه مردم او را امام قرار دادند؟
حضرت بلافاصله فرمودند: آیا این آقایان صادق هستند و یا كاذب هستند؟ وقتی خود ابوبكر میگوید:
«أني قد وليت عليكم ولست بخيركم»
المصنف ، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211 ، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1403 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حبيب الرحمن الأعظمي، ج 11، ص 336.
راست میگوید یا دروغ میگوید؟
اگر راست میگوید؛ پس «خیر الناس» نیست، خلیفه و امام باید «خیر الناس» باشد، اگر دروغ میگوید، دورغگو كه نمیتواند خلیفه باشد، ما عرض كردیم این تعبیر حضرت در منابع مختلف اهلسنت آمده ابن «سعد» در كتاب «طبقات» تعبیرش این است:
«قد وليت أمركم ولست بخيركم... فإن أحسنت فأعينوني وإن زغت فقوّموني»
...اگر دیدید من دارم منحرف میشوم، مرا به راه راست برگردانید!
الطبقات الكبرى ، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، دار النشر : دار صادر – بيروت، ج 3، ص 182- 183
«ابن حزم» هم نقل میكند میگوید:
« فقد صحّ»
الفصل في الملل والأهواء والنحل ، اسم المؤلف: علي بن أحمد بن سعيد بن حزم الطاهري أبو محمد الوفاة: 548 ، دار النشر : مكتبة الخانجي – القاهرة، ج 4، ص 105
«ابن كثیر» هم میگوید:
«اسناده صحیح»
«تفتازانی» هم یك حرفی میزند كه باید یك روز مفصل روی آن بحث كنیم. روایاتی كه از امیرالمؤمنین در تأیید خلافت ابوبكر آوردهاند این هم یكی از معضلاتی است كه طلبههای ما باید كاملا در این زمینه آتش به اختیار باشند.
«تفتازانی» در «شرح مقاصد» دارد:
«قال أبوبكر أقيلوني فلست بخيركم قال علی رضي الله عنه لا نقيلك ولا نستقيلك»!!
نه از تو دست بر میداریم و نه اجازه میدهیم تو كنار بروی!!
«قدمك رسول الله فلا يؤخرك »!!
پیغمبر تو را مقدم كرده نمیگذاریم مؤخر باشی
«رضيك لديننا فرضيناك لدنيانا»!!
پیغمبر برای دین ما به تو رضایت داد، ما برای دنیا به تو رضایت میدهیم!!
شرح المقاصد في علم الكلام ، اسم المؤلف: سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازاني الوفاة: 791هـ ، دار النشر : دار المعارف النعمانية - باكستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى، ج 2، ص 287
همان مسئله نماز را میخواهد بگوید، همه ما بودیم كه پیامبر به تو گفت ابوبكر برو «فیصلی بالناس»؛ چطور پیغمبر برای نماز كه یك امر دینی است تو را امام قرار داد، ما برای دنیا تو را امام نكنیم؟!
پرسش:
استاد! آیا میخواهد بگوید نص وجود دارد؟! چون اگر «نص» بگوید خودش میگوید:
«والنص منتف فی حق ابی بكر»
التفتازاني، سعد الدين مسعود بن عمر بن عبد الله (متوفاى791هـ)، شرح المقاصد في علم الكلام، ج2، ص281، ناشر: دار المعارف النعمانية - باكستان، الطبعة: الأولى، 1401هـ - 1981م.
پرسش:
حاج آقا! مگر واقعاً خلافت یک چیز دنیایی است؟
پاسخ:
ایشان میگوید دنیایی است، خلافت دنیایی است ولی امامت دنیایی نیست، خلافت به معنای حکومت است میگوید مربوط به دنیا است.
پرسش:
اگر سلطنت باشد یک چیزی میشود گفت!
پاسخ:
بله، همین را هم ما میگفتیم در «صحیح بخاری» جلد 1، صفحه 174، حدیث 713 و 712 در صفحه 713 میگوید وقتی ابوبکر آمد نماز بخواند خود پیغمبر آمد و ابوبکر را کنار زد و ایستاد برای نماز خواندن بعد میگوید ابوبکر به پیغمبر اقتداء کرد
«وكان رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يُصَلِّي قَاعِدًا يَقْتَدِي أبو بَكْرٍ بِصَلَاةِ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَالنَّاسُ مُقْتَدُونَ بِصَلَاةِ أبي بَكْرٍ رضي الله عنه»
مردم به ابوبکر اقتداء کرده بودند، ابوبکر هم به پیغمبر!
الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج 1، ص 251، 681
یک نماز جماعت با دو تا امام!
پرسش:
چنین نمازی بینشان مشروع است؟
پاسخ:
نه! ما از «صحیح بخاری» درآوردیم و هیچ پاسخی برای این ندارند!
پرسش:
آن روایتی که از امیر المؤمنین نقل کردند همین است دیگر!
پاسخ:
همین را میخواهد بگوید در اینجا دارد:
«صلى رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم في بَيْتِهِ وهو شَاكٍ»
پیامبر مریض بود
«فَصَلَّى جَالِسًا وَصَلَّى وَرَاءَهُ قَوْمٌ قِيَامًا»
بعد حضرت فرمود:
«وإذا صلى جَالِسًا فَصَلُّوا جُلُوسًا»
اگر امام جماعت نشسته نماز میخواند همهتان نشسته نماز بخوانید!
الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج 1، ص 244، ح656
سالم یا غیر سالم باشید.
روایت بعدی:
«وإذا صلّى قَائِمًا فَصَلُّوا قِيَامًا وإذا صلى جَالِسًا فَصَلُّوا جُلُوسًا»
الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج 1، ص 244، ح657.
با این تفاوت، نماز ابوبکر باطل است و نماز مردم هم باطل است! این نتیجه «قدّمک لدیننا» شد!
خود آقایان هم اختلاف دارند! «عینی» میگوید وقتی قادر به عاجز اقتداء میکند باید تابع او باشد، بعضیها گفتند اشکال ندارد. بعضیها گفتند اشکال دارد. بعضیها احتجاج کردند به نماز ابوبکر بعضیها به روایت عایشه احتجاج کردند! در كل برای خودشان دنیایی دارند!
پرسش:
اینجا بهتر نیست که جواب «ابن حجر عسقلانی» را به آنها بدهیم که ایشان قائل است که پیغمبر در بحث سپاه «اسامه بن زید» روز شنبه پیغمبر اسلام، سپاه را بست و از «مهاجرین» از جمله ابوبکر و عمر را وارد سپاه کرد و سپاه را روانه کرد، روز دوشنبه فوت شد، حالا چطور میشود که او در سپاه بود باز نماز هم خواند!
پاسخ:
آنها میگویند قبل از دوشنبه بوده. شما چه کار میخواهید بکنید؟ اینها میگویند پیغمبر که بیمار بود ابوبكر قبل از اینكه به سپاه «اسامه» برود چنین نمازی خوانده است، شما دلیل دارید؟
پرسش:
خود «ابن حجر» میگوید «یوم السبت» روز شنبه، سپاه را بست و به «مهاجرین» دستور داد که وارد سپاه بشوند.
پاسخ:
عرض کردم ایشان میگویند روز جمعه رفته نماز خوانده، روز پنجشنبه نماز خوانده.
پرسش:
روز دوشنبه حال پیغمبر به هم خورد که دستور داد یکی برود نماز بخواند، خودشان میگویند.
پاسخ:
نه! نماز، تاریخ مشخص ندارد.
پرسش:
وفاتش دوشنبه بود.
پاسخ:
وفات دوشنبه است؛ ولی بعضیها میگویند چند مرتبه رفته نماز خوانده است. فقط امام «شافعی» میگوید نماز یک مرتبه خوانده است. ما این را خیلی مفصل کار کردیم، بهترین جواب، جواب «ابن تیمیه» است ایشان میگوید امام جماعت بودن دلیل صلاحیت خلافت نیست. خیلی از افراد بودند که از طرف پیغمبر امام جماعت بودند «ابن ام مکتوم» سیزده مورد به دستور پیغمبر، امام جماعت بوده!
به این قضیه هم «ابن حزم» و هم «ابن تیمیه» به طور مفصل جواب دادهاند.
در اینجا ایشان میگوید:
« ولست بخيركم »
الطبقات الكبرى ، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، دار النشر : دار صادر – بيروت، ج 3، ص 182- 183
روایت هم قطعی است همه حتی پسر «محمد ابن عبدالوهاب»، این «عبدالشیطان» هم دارد، «شیبانی» دارد «باقلانی» متوفای 403 در کتاب «تمهید الأوائل» كه تقریباً میشود گفت قدیمیترین متکلمینشان بعد از «ابوعلی جبائی» و پسرش «ابوهاشم جبائی» است، اینها متوفای قبل از 300 و تقریبا دویست و هفتاد و اندی هستند میگوید پیغمبر فرمود:
« «من تقدم على قوم من المسلمين يرى أن فيهم من هو أفضل منه
اگر کسی بیاید خلیفه بشود درحالیکه میداند در میان قوم افضل از او هم هست
«فقد خان الله ورسوله والمسلمين» في أمثال هذه الأخبار مما قد تواترت على المعنى وإن اختلفت ألفاظها
تمهيد الأوائل في تلخيص الدلائل ، اسم المؤلف: محمد بن الطيب الباقلاني الوفاة: 403هـ ، دار النشر : مؤسسة الكتب الثقافية - لبنان - 1407هـ - 1987م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : عماد الدين أحمد حيدر، ج 1، ص 474
ادعای تواتر هم دارند؛ یعنی با توجه به این عبارتی که آقای ابوبکر میگوید: «وُلِّيتُكُمْ وَ لَسْتُ بِخَيْرِكُمْ» این: «خان الله ورسوله والمسلمين»! خیلی واضح و روشن است.
«حاکم نیشابوری» و دیگران هم دارند. این روایت در ده - دوازده تا از مصادرشان هست ولی تعبیر فرق میکند.
پرسش:
حاج آقا «باقلانی» را هم همهشان را قبول دارد؟
پاسخ:
بله، «باقلانی» از متکلمین نامیشان است. حالا «وهابی»ها به خاطر بعضی از تفکرات «اعتزالی» باقلانی یک مقدار با او مشکل دارند.
روایتی که «حاكم» با سند صحیح دارد این است:
«من استعمل رجلا من عصابة و في تلك العصابة من هو أرضى لله منه»
الحاكم النيسابوري، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفاى405 هـ)، المستدرك علي الصحيحين، ج4، ص93، تحقيق: يوسف عبد الرحمن المرعشلي، دار المعرفة، بیروت.
-تعبیر عوض شد- ایشان میگوید یک حاکمی بیاید فرماندار، استاندار، فرمانده جنگی انتخاب بکند و میداند در این ارتش و یا در میان این مردم، کسی بهتر از او هست، -حتی میگوید انتخاب یک فرماندار و حاکم و فرمانده باید «اصلح الناس»باشد- اگر کسی بداند در میان قوم، بهتر از او هست:
«فقد خان الله وخان رسوله وخان المؤمنين هذا حديث صحيح الإسناد ولم يخرجاه»
المستدرك على الصحيحين ، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 4، ص 104
روایت بعدی:
«من ولي من أَمْرِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئاً فَأَمَّرَ عليهم أَحَداً مُحَابَاةً»
اگر کسی رئیس جمهور بشود، اقوامش را بیاورد برادر و برادر زاده و پسر خاله و غیره را بیاورد
«فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ لاَ يَقْبَلُ الله منه صَرْفاً وَلاَ عَدْلاً حتى يُدْخِلَهُ جَهَنَّمَ، هذا حديث صحيح الإسناد»
المستدرك على الصحيحين ، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 4، ص 104
این را آقایان یادگاری داشته باشند یک روزی به دردشان میخورد.
نکته دیگری که حضرت امام رضا (سلام الله علیه) فرمود این بود که ابوبکر میگوید:
«إِنَّ لِي شَيْطَاناً يَعْتَرِينِي»
طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، 2جلد، نشر مرتضى - مشهد، چاپ: اول، 1403 ق، ؛ ج2 ؛ ص439
در اینجا باز «عبدالرزاق صنعانی»، «ابن سعد» و حتی خود ابن تیمیه در «منهاج السنه» دارند بر اینکه ابابکر، خطبهی خواند گفت:
«أما والله»
قسم هم خورده
«ما أنا بخيركم»
تواضع با قسم همخوانی ندارد! بعضیها میگویند طرف تواضع فرموده! دیگر کسی نمیآید تواضع بکند و قسم بخورد!
«ولقد كنت لمقامي هذا كارها»
من کراهت داشتم خلیفه بشوم.
«ولو أن فيكم من يكفيني»
اگر در میان شما کسی بود که مسئولیت را به عهده بگیرد.
«فتظنون أني أعمل فيكم سنة رسول الله صلى الله عليه وسلم»
در کتابهای دیگر دارد:
«أفتظنون أني أعمل فیكم سنة رسول الله؟»
تصور میکنید و بر این باور هستید که من سنت پیغمبر را میخواهم پیاده کنم؟
«إذا لا أقوم لها»
من همچنین طاقتی ندارم
و همچنین قولی هم نمیدهم، ابتدا قول بدهم بعد خلافش در بیاید.
«إن رسول الله صلى الله عليه وسلم كان يعصم بالوحي وكان معه ملك»
پیغمبر معصوم با وحی بود و ملکی با او بود.
«وإن لي شيطانا يعتريني»!
من یک شیطانی دارم از من دست بردار نیست!
«فإذا غضبت فاجتنبوني لا أوثر في اشعاركم ولا أبشاركم»!
هرگاه غضبناک شدم از من دور شوید تا در موهای شما چنگ نیاندازم و پوست شما را خراش نیاندازم.
«الا فراعوني فإن استقمت فأعينوني وإن زغت فقوّموني»
«حسن بصری» میگوید:
«خطبة والله ما خطب بها بعده»
المصنف ، اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211 ، دار النشر : المكتب الإسلامي - بيروت - 1403 ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : حبيب الرحمن الأعظمي، ج 11، ص 336
شما «لا أوثر في اشعاركم ولا أبشاركم»؛ را دقت کنید میگوید وقتی من عصبانی شدم به موی شما را چنگ میزنم و روی پوست شما هم خراش ایجاد میکنم! «عبدالرزاق» و «ابن سعد» دارد، و «منهاج السنه»، «ابن تیمیه» اینطوری دارد:
« أن المأثور عنه أنه قال وإن لي شيطانا يعتريني... فإذا اعتراني فاجتنبوني لا أؤثر في أبشاركم»
کندن مو را ایشان حذف فرمودند! در پاورقی هم یک چیزهایی دارند بعد میگوید
«وهذا الذي قاله أبو بكر رضي الله عنه من أعظم ما يمدح به»!
این گفتار ابوبکر از بزرگترین مدایح و فضائل ابوبکر است!
منهاج السنة النبوية ، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة - 1406 ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : د. محمد رشاد سالم، ج 8، ص 266
بعد معنی «أؤثر في أبشاركم»؛ «والابشار» جمع «بشَرَ» است. «ظاهر الجلد» «والاشعار» جمع «شعر، أي لا أترك أثرا في أشعاركم بالنّتف»؛ یعنی کاری نکنید موهای شما را بکنم! «و لا في أبشاركم بالجرح»؛ و روی پوستهای شما هم جرح و زخم بگذارم!
«و هو نوع كناية عن التّجاوز و الجور»
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)، 111جلد، دار إحياء التراث العربي - بيروت، چاپ: دوم، 1403 ق، ج30 ؛ ص498
مرحوم «سید مرتضی» در اینجا واقعاً غوغا کرده است. فرموده کسی که:
«لا يملك نفسه ، ولا يضبط غضبه ، ومن هو في نهاية الطيش والحدة ، والخرق والعجلة... لأن أبا بكر خبر عن نفسه بطاعة الشيطان عند الغضب ، وأن عادته بذلك جارية»
الشافي في الامامة - الشريف المرتضى - ج 4 ص 122
اینجا را دقت کنید «مسند احمد» جلد 1، با تحقیق «شعیب ارنؤوط»: خلیفه دوم بالای منبر رفته و اینطور حرف میِزند:
«أَلاَ أني والله ما أُرْسِلُ عمالي إِلَيْكُمْ لِيَضْرِبُوا أَبْشَارَكُمْ»
كسانی را كه من میٰفرستم آدمهای نادانی نیستند كه بیایند چنگ بیندازند و سر و صورت شما را خدشه وارد كنند!
«وَلاَ لِيَأْخُذُوا أَمْوَالَكُمْ»
مسند الإمام أحمد بن حنبل ، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241 ، دار النشر : مؤسسة قرطبة – مصر، ج 1، ص 41
حاکم نیشابوری هم از عمر بن خطاب نقل میکند:
«ألا وإني والله ما أبعث عمالي ليضربوا أبشاركم ويأخذوا أموالكم»
المستدرك على الصحيحين ، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ ، دار النشر : دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م ، الطبعة : الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 4، ص 485
«ابن تیمیه» در «مجموع فتاوی» میگوید:
«خطب عمر بن الخطاب رضى الله عنه فذكر حديثا قال فيه ألا إنى والله ما أرسل عمالى اليكم ليضربوا أبشاركم»
ابن تيميه الحراني الحنبلي، أحمد عبد الحليم(متوفاى 728 هـ)، مجموع الفتاوی، ج28، ص379، 380، تحقیق:عبد الرحمن بن محمد بن قاسم، ناشر: مجمع الملك فهد لطباعة المصحف الشريف، مدینه، 1416هـ/1995م
مگر چه کارهایی خلیفه اول کرده که عمر به صراحت میگوید (بخدا قسم من آن کارها را انجام نمی دهم) بعد هم ابن تیمیه میگوید:
«رواه الامام أحمد وغيره»
ابوبکر میگوید وقتی من عصبانی بشوم صورت شما را خراش میاندازم! ولی عمر میگوید عمال من چنین حقی ندارند! اگر چنین کاری بکنند من آنها را قصاص میکنم! خیلی جالب است عزیزان دقت کنند.
«فمن فعل به سوى ذلك فليرفعه إلى»
هر کدام از عمّال من به صورت شما چنگ زدند و خراش ایجاد کردند این را به من گزارش بدهید.
«فوالذى نفسى بيده إذا لأقصّنّه منه»
قصاصش میکنم
بعد «عمرو عاص» گفت:
«يا أمير المؤمنين ان كان رجل من المسلمين أمر على رعية فأدب رعيته أئنك لتقصّه منه»
اگر یکی از شهروندان کار بدی کرده بود و حاکم هم عصبانی شد به صورتش چنگ انداخت و صورتش را خراش انداخت قصاص میکنی؟
«قال إى والذى نفس محمد بيده إذا لأقصّنّه منه»
عمر گفت : بله والله قصاص میکنم، قسم به خدایی که جان پیغمبر در قبضه قدرت او است من قصاص میکنم.
كتب ورسائل وفتاوى شيخ الإسلام ابن تيمية ، اسم المؤلف: أحمد عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728 ، دار النشر : مكتبة ابن تيمية ، الطبعة : الثانية ، تحقيق : عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمي النجدي، ج 28، ص 379
«مستدرک» میگوید: «هذا صحیحٌ علی شرط مسلم»، در «مجموع فتاوی» «ابن تیمیه» به عنوان مدرک فتوا آورده و میگوید اگر عاملی نسبت به رعیت چنین کاری بکند این عامل قصاص میشود، دلیل ما چیست؟ خطبه عمر است؛ یعنی فقهاء نسبت به این روایت فتوا دادند؛ یعنی «معمول بِه» فقهایشان هم هست!
پرسش:
استاد! این موصوع را که شما نسبت به عمر و عمالش آوردید چه ربطی به بحث دارد؟
پاسخ:
برای اینکه ابوبکر میگوید اگر من عصبانی بشوم صورتتان را زخمی میکنم ولی عمر بر خلاف ابوبکر میگوید اگر از عمّال من کسی صورت شما را زخمی کند قصاص میکنم؛ یعنی از دیدگاه عمر، این کار ابوبکر ، کار خلاف شرعی بوده و قصاص داشته است! خواستیم تناقض بین سیره ابوبکر و سیره عمر را اثبات کنیم!
به هرحال آقا امام رضا در برابر شبهه، با شبهه جواب میدهند آن هم از منابع خود اهل سنت ! حضرت میفرماید: اگر من معتقد به خلافت ابوبکر نیستم چون خود ابوبکر اعتراف میکند من بهترین نیستم، اعتراف میکند که من غضبناک شدم نمیتوانم خودم را کنترل کنم! پس چنین فردی شایستگی ندارد ولو اینکه مردم با او بیعت کره باشند!
حضرت رضا (از قول عمر بن خطاب) فرمودند:
«كَانَتْ بَيْعَتُه فَلْتَةً»
طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، 2جلد، نشر مرتضى - مشهد، چاپ: اول، 1403 ق، ؛ ج2 ؛ ص439
عمر میگوید بیعت ابوبکر « فَلْتَه» بوده من چطور بیایم قبول کنم؟ در «صحیح بخاری» چند تا نکته وجود دارد همان که در جلسه قبل اشاره کردم كه بالای منبر رفت و داستانش مفصل است که در «منا» بود و خواست آنجا سخنرانی کند «عباس» عموی پیغمبر و بعضیها نگذاشتند در «مدینه» بالای منبر رفت گفت:
«بَلَغَنِي أَنَّ قَائِلًا مِنْكُمْ»
قائل «عمار» بوده است.
«يقول والله لو قد مَاتَ عُمَرُ بَايَعْتُ فُلَانًا»
«بایعت علیاً» این هم از شیطنت «بخاری» است که اسم نمیآورد.
«فلا يَغْتَرَّنَّ امْرُؤٌ أَنْ يَقُولَ إنما كانت بَيْعَةُ أبي بَكْرٍ فَلْتَةً»
به این گفتار «عمار» مغرور نشوید که بیعت ابوبکر «فلته» بود
یک کار اتفاقی و شیطانی بدون تدبیر بوده است.
«وَتَمَّتْ ألا وَإِنَّهَا قد كانت كَذَلِكَ»
بله، بیعت ابوبکر همینطوری بود.
بعد دارد:
«وَلَكِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا»
در ادامه دارد:
«من بَايَعَ رَجُلًا من غَيْرِ مَشُورَةٍ من الْمُسْلِمِينَ فلا يتابع هو ولا الذي تابعه تَغِرَّةً أَنْ يُقْتَلَا»
اگر کسی چنین کاری بکند هم بیعت کننده و هم بیعت شونده را من میکشم!
الجامع الصحيح المختصر ، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج 6، ص 2505
یعنی اگر مثل قضیه ابوبکر اتفاق بیافتد، هم خلیفه باید کشته شود هم آن دسته از مسلمانهایی که با او بیعت کردند.
والسلام علیکم ورحمة الله