پدر دو شهيد عراقي گفت: تكفيري ها با الله اكبر، الله اكبر سر از بدن پسرم جدا مي كردند و جاسم تا آخرين لحظه فقط مي گفت يازهرا(سلام الله عليها).
به گزارش مشرق، نزديك اذان ظهر بود؛ ازدحام جمعيت انقدر زياد بود كه جا براي نماز خواندن هم به سختي يافت مي شد. تقريبا وسط بين الحرمين نشستيم. كنار مردي كه آرام ذكر مي گفت و با آرامش خاصي گنبد حرم اباالفضل العباس(عليه السلام) را نگاه مي كرد.
چند دقيقه كه گذشت گريه هاي مردي كه در كنارمان نشسته بود زياد و زيادتر مي شد تاجايي كه توجه مان را به خودش جلب كرد وقتي چشمش به نگاه هاي ما خورد ناگهان خودش شروع به حرف زدن كرد.
"فرزندانم را داعش سر بريده و الان دلم برايشان تنگ شده" اين اولين جمله اي بود كه با همان چشمان اشك بار به ما گفت. ما كه از آن جمله و اشك هاي آن مرد شوكه شده بوديم، دلمان مي خواست درددل هاي آن مرد عراقي را بشنويم و درخواست كرديم برايمان تعريف كند.
وقتي دلش آرام گرفت و گريه هايش تمام شد پيشنهاد ما را پذيرفت و شروع به حرف زدن كرد. اهل كركوك و ترك زبان بود؛ پاي پياده براي زيارت اربعين عازم كربلا شده بود تا به قول خودش دلش آرام گيرد. در ادامه بخشي از مصاحبه ما با اين پدر شهيد را مي خوانيد.
* اسم فرزندانتان چه بود و كي شهيد شدند؟
احمد و جاسم. احمد 7 رمضان و جاسم 14 رمضان شهيد شد.
* ارتشي بودند يا نيروي داوطلب؟
داوطلبانه به جنگ رفتند.
* پسرانتان چند ساله بودند؟
احمد 22 ساله و جاسم 18 ساله.
* چند تا بچه داريد؟
يك پسر و سه دختر ديگر دارم.
* بچه ها را خودتان به جنگ فرستاديد؟
وقتي آيت الله سيستاني فتواي جهاد دادند، بچه ها به صورت داوطلب به جنگ رفتند.
* شما راضي بوديد؟
بله، به شرافتم راضي بودم كه براي حكم جهاد بروند. ما تا خون ندهيم اسم اسلام و شيعه باقي نمي ماند. به اين اذان قسم من راضي هستم آن يك پسر هم به جنگ برود و شهيد بشود.
به اينجا كه رسيديم پدر شهيد باز هم شروع به گريه كردن كرد و در همان حال گريه از نحوه شهادت پسرانش گفت.
پسرانم را سر بريدند وقتي جاسم را شهيد مي كردند با موبايل خود جاسم فيلم برداري كردند و بعدها اين موبايل به دست ما رسيد. تكفيري ها با الله اكبر الله اكبر سر از بدن جاسم جدا مي كردند و جاسم تا آخرين لحظه فقط مي گفت يازهرا، يازهرا..
ييييييييييييييييييا زهراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا س
