بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقایسه مقام علمی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) با «خلفا» (4)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله واللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله.
پرسش:
دیروز روایت «آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا» را ذكر كردید که در ادامه روایت مطلبی است كه اهلسنت به ما اشکال می کنند. یك جایش میگوید: «قال نعم»! قبلش دوباره عمر بن خطاب اعتراف میگیرد كه ابوبكر «كان راشدا، عالما و...» و آنها می گویند: نعم!
پاسخ:
ما كاری به آن نداریم، برای ما نظر امیرالمؤمنین ملاك است. پیغمبر فرمود:
«علي مع الحق والحق مع علي»
تاریخ بغداد؛ اسم المؤلف: أحمد بن علی أبو بکر الخطیب البغدادی، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج14، ص320
امیرالمؤمنین نظرش این بوده است، و هیچ كدام از آقایان هم در آنجا اعتراض نكردند. فحول صحابه هم در آنجا بودند، جگر پارههای صحابه در آنجا بودند. اشكالی كه عمدتا میگیرند این است كه «عباس» عموی پیغمبر آمد به عمر گفت:
«يا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ اقْضِ بَيْنِي وَبَيْنَ هذا الْكَاذِبِ الْآثِمِ الْغَادِرِ الْخَائِنِ»
صحيح مسلم ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج 3، ص1377، ح1757
وهابیها و سنیها این را اشكال میگیرند و می گویند اگر بنا بر این باشد، «عباس» هم این را گفته است. ما میگوییم «عباس» برای ما ملاك نیست، ایشان نه معصوم است و نه سخنش برای ما حجت است و نه خلیفه مسلمین بوده است.
و اضافه بر آن، شاید گفتن ایشان مثل قضیه «حضرت یوسف» در مورد برادرش «بنیامین» باشد:
(فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ)
و هنگامي که (مأمور يوسف) بارهاي آنها را بست، ظرف آبخوري پادشاه را در بار برادرش گذاشت؛ سپس کسي صدا زد؛ «اي اهل قافله، شما دزد هستيد!»
سوره يوسف (12): آیه70
شاید از این باب بوده كه بخواهد قضایا مطرح بشود، مسئله دیگر اینكه شما دارید میگویید امیرالمؤمنین اینطور گفت، در حالیكه خلیفه چهارم شما است و عمر اینطور گفت. یا حضرت علی راست میگوید عمر دورغ میگوید یا حضرت علی دروغ میگوید عمر راست میگوید. در هر دو صورت یك كسی كه كاذب، آثم، غادر و خائن است صلاحیت برای خلافت ندارد. شما یا باید از خلیفه بودن امیرالمؤمنین دست بردارید، یا از عمر دست بردارید.
پرسش:
می گویند دید اولیه حضرت علی این بود؛ ولی بعد كه عمر صحبت كرد انگار حضرت حرفش را پس گرفت. وقتی میگوید «قالا نعم» این را می رساند.
پاسخ:
«ألیسَ أَكَذَلِكَ؟ قالا نعم»
صحيح مسلم ، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي،ج 5، ص152،ح 4468
این «ألیسَ أَكَذَلِكَ؟ قالا نعم» به چه بر میگردد، بحث سر چیست؟ بحث و دعوای اصلی روی این است كه: «فَرَأَيْتُمَانِي كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا» و عباس هم میگوید: «اقْضِ بَيْنِي وَبَيْنَ هذا الْكَاذِبِ الْآثِمِ الْغَادِرِ الْخَائِنِ» اهمیت و اهرم كار روی این قضیه رفته است، نه به آن صورت دیگر.
و اضافه بر این در «صحیح بخاری» هم مؤید این مطلب آمده است؛
«ولا يَأْتِنَا مَعَكَ أَحَدٌ كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج8، ص82، ح4240
از آن طرف عبارات «نهج البلاغه» هم تأیید میكند.
پرسش:
در ادامه همین روایت: «كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ» دوباره میگوید حضرت بیعت كرد.
پاسخ:
بله، ولی بعد از شش ماه بیعت كرد. در همانجا هم میگوید:
«وكان لِعَلِيٍّ من الناس وَجْهٌ حَيَاةَ فَاطِمَةَ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987 ، الطبعة: الثالثة ، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج4، ص1549، ح3998
مردم همه رویگردان شدند. حضرت میفرماید:
«وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالْأَمْرِ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير, اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق : د. مصطفى ديب البغا، ج8، ص82، ح4240
ما با كلمهی « اسْتَبْدَدْتَ» كار داریم. معنی استبداد چیست؟ «كراهیة محضر عمر» معنایش چیست؟ اگر علی او را عادل، اعدل و اعلم میدانست چرا شش ماه بیعت را تأخیر انداخت؟
در این شش ماه:
«من مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»
مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة:241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج4، ص96، ح16922
كجا رفت؟ امیرالمؤمنین به حضرت زهرا هم نگفت برو بیعت كن، به حسن و حسین هم نگفت بروید بیعت كنید. به «سلمان و ابوذر» هم نگفت شما بروید بیعت كنید.
در اینجا مسئله مهم این است كه حضرت امیر امام است، امام شئونی دارد، یكی از شئون امام، خلافت است، امامت است و حفظ شریعت است و جلوگیری از تحریف دین است.
امیرالمؤمنین نباید بگذارد دین تحریف بشود، شریعت را ایشان نشر بدهد، وقتی اینها كاری كردند كه مردم از علی رویگردان شدند، امیرالمؤمنین دیگر برای حفظ شریعت دستش بسته شده و برای جلوگیری از تحریف دین، دستش بسته شده است. با این حساب میرود بیعت ظاهری را انجام میدهد برای اینكه آن دو تا شئونی كه حضرت دارد بتواند انجام بدهد.
لذا شما میبینید كه امیرالمؤمنین ساكت نبود، حرف میزد روایت از ایشان نقل میكردند مشكلات را حل میكرد و حتی خود خلفا وقتی به مشكل بر میخوردند به ایشان مراجعه میكردند. كار حضرت به این خاطر نیست كه آنها را قبول دارد، این كار ایشان به خاطر حفظ شریعت و حفظ جامعه اسلامی است.
وقتی به ایشان خبر میدهند «پادشاه ایران» با صد هزار نیرو دارد میآید، عمر به مسجد آمد و داشت می لرزید حتی دارد كه دندانهایش از ترس به هم میخورد، با هركدام از صحابه مشورت كرد قانع نشد. امیرالمؤمنین به عمر گفت اگر شما این كارها را بكنید بهتر است. عمر آرام شد.
این مشورت دادن حضرت به خاطر عُمَر نبود به این خاطر بود كه اگر این لشكر بیاید كل مسلمانها نابود میشود، حضرت برای حفظ امت اسلامی در صحنه حاضر است و خودش هم میفرماید:
«فَأَمْسَكْتُ [بِيَدِي] يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَام»
من از بیعت خوداری كردم دیدم مردم دارند بی دین میشوند، راه ارتداد را پیش میگیرند.
«فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاث»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص451
ما باید این روایتها را كنارهم بگذاریم بعد خروجی بگیریم؛ یك روایت را آدم بخواهد ملاك قرار بدهد و با این یك روایت بخواهد نتیجه بگیرد این خلاف است. روایات مدح و ذم و جلو و عقب، همه اینها وقتی كنارهم آمد نتیجه گرفته میشود؛ اصلا «فقیه و كل الفقیه» این است.
فقیه میآید تمام روایاتی كه در یك مسئله فقهی و فرع فقهی آمده، همه را بررسی میكند، روایات دال بر امر، روایات نافیه، روایاتی كه متضاد است همه را كنارهم قرار میدهد بعد یك خروجی میگیرد كه آن استنباط حكم شرعی میشود. در مسائل كلامی هم ما باید این شكلی عمل كنیم.
پرسش:
این جملهای كه «ابن ابی الحدید معتزلی» بیان میكند: "تعجب میكنم چگونه «علی ابن ابیطالب» در دو سال حكومت ابابكر زنده ماند" چه چیزهای را مطرح میكند؟
پاسخ:
در رابطه با امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) اینها تمام تلاششان این بود كه علی را از بین ببرند، ابوبکر در همان جلسه اولی كه آمد در بالای منبر قرار گرفت گفت: چرا من علی را نمیبینم؟ رفتند و علی را آوردند، ابوبکر گفت یا ابا الحسن:
« أَرَدْتَ أَنْ تَشُقَّ عَصًا الْمُسْلِمِينَ؟»
تو داری در بین مسلمین فتنه درست میكنی؟
المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا؛ ج 3، ص 80، ح 4457
«تشق عصا المسلمین»؛ یعنی فتنهگری میكنی. پیغمبر هم فرمود:
«من شَقَّ عَصا الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمُونَ في إِسْلامٍ دامجٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الإِسْلامِ من عُنُقِهِ»
هركس در میان مسلمین فتنه كرد، از اسلام خارج شده است.
المعجم الكبير، اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي؛ ج 11، ص 25، ح 10925
اینها دنبال این بودند كه علی را بكشند؛ در قضیهای كه «خالد» را در نماز جماعت تحریك كردند، ابابكر داشت نماز میخواند، بعد میگوید «السلام علیكم، السلام علیكم...» دیدند نمیتواند سلام نماز را بدهد و از نماز بیرون بیاید، چند بار تكرار كرد نشد بعد گفت:
«يَا خَالِدُ! لَا تَفْعَلْ مَا أَمَرْتُكَ، السَّلَامُ عَلَيْكُمْ»
بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج29، ص126
این مطلب را كتاب «معجم البلدان» ماده «رواجن» در آنجا مفصل آورده است و همچنین مرحوم «مجلسی» در كتاب «بحار الانوار» آورده و دیگر بزرگان آوردهاند. بعد امیرالمؤمنین یقه «خالد» را گرفت او را بلند كرد و به زمین كوبید گفت قضیه چیست؟ «خالد» گفت به من گفته بودند قبل از اینكه نماز ابوبكر تمام شود، من گردن تو را بزنم!!
تمام توطئهها اینطوری بود؛ یا مثلاً دارد که امیرالمؤمنین را به مسجد آوردند - این مطلب در كتاب «الامامة والسیاسة» است - وقتی امیرالمؤمنین بیعت نكرد، عمر به ابوبکر گفت:
«ألا تأمر فيه بأمرك»
چرا دستور نهایی را در باره علی نمیدهی؟
دستور نهایی نمیدهی یعنی چه؟! بعد ابوبكر گفت:
«لا أكرهه على شيء ما كانت فاطمة إلى جنبه»
مادامی كه علی مدافعی مثل فاطمه دارد من نمیتوانم كاری انجام بدهم!
الإمامة والسياسة؛ اسم المؤلف: أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة الدينوري الوفاة: 276هـ.، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م، تحقيق: خليل المنصور، ج1، ص16
در كتاب «اثبات الوصیه - مسعودی» دارد که آنها تمام تلاششان را كردند كه دست علی را به دست ابوبكر بدهند، ولی هركاری كردند دست حضرت علی را نتوانستند باز كنند؛
«مسح أبو بكر عليها وهي مضمومة»
اثبات الوصیة، اسم المؤلف: أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي، ص 145
به عنوان بیعت ابوبكر دستش را روی دست حضرت علی كشید. در كجای دنیا همچنین بیعتی است؟ اینها كاملا نشان میدهد كه چه توطئههای علیه حضرت داشتند و «ابن ابی الحدید» واقعا راست میگوید.
اینكه امیرالمؤمنین زنده ماند واقعا جای تعجب است؛ یعنی تمام تلاشها بر این بود كه حضرت را از بین ببرند. شما ببینید قضیه «جیش اسامه» به نظرم حدود 35 تا 40 روز طول كشید. «اسامه» آمد دید با ابوبكر بیعت شده و ایشان خلیفه شده و علی خانه نشین است.
«اسامه» در مسجد آمد یك سخنرانی كولاكی كرد، لرزه بر اندام ابوبكر و عمر انداخت، حتی بعضیها میگویند اساسیترین و وحشیانهترین حملهای كه به خانه حضرت زهرا كردند، بعد از سخنرانی «اسامه» بود كه از جنگ برگشته بود.
یعنی اصلا حمله نهایی كه منجر به شكستن پهلوی حضرت زهرا شد، به خاطر احساس خطر جدی بود که این آقایان كردند.
پرسش:
آیا شكستن پهلوی حضرت زهرا (سلام الله علیها) بعد از جریان «اسامه» است؟
پاسخ:
بعضیها اینطور گفتند، این هم یك قولی است.
پرسش:
در كتاب «تاریخ طبری» جلد 2 صفحه 102 بیان میكند كه امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند «فاروق اعظم» من هستم، «صدیق» من هستم و هركسی كه غیر از من این ادعا را بكند وهو كذاب!
پاسخ:
این در خیلی از كتابها آمده است، شاید صد تا كتاب از كتب اهلسنت این مطلب را آوردهاند.
پرسش:
مسئله این است كه الان خیلی از مولفان و خیلی از كسانی كه با دانش آموزان و دانشجویان سر و كار دارند منبع اصلیشان «تاریخ طبری» است و متأسفانه كتابهای تاریخی دیگر را نگاه نمیكنند دچار مشكل میشوند؛ چون «تاریخ طبری» یك تاریخ روزنگار است این را به عنوان سند ارائه میدهند شما چه كتابی را پیشنهاد میدهید كه پاسخگویی چنین سوالات باشد؟
پاسخ:
بهترین كتاب كه ما از گذشته داشتیم دو تا كتاب است یك كتاب «ارشاد - شیخ مفید» است و دیگری كتاب « مناقب- ابن شهر آشوب» است. ما از گذشتگان، غیر این دو تا تاریخ درست و حسابی نداریم.
اما اگر شما بخواهید در مورد خیلی از حقایق موشكافانه كار كنید كتاب مرحوم «سید مرتضی- رضوان الله تعالی علیه» كه در جواب «قاضی عبدالجبار معتزلی» به نام «الشافی فی الامامة» نوشته كتاب خوبی است. این كتاب ایشان جواب برای «عبدالجبار معتزلی» است؛ ولی ایشان عمده قضایای تاریخی و... را آورده است.
«قاضی عبدالجبار معتزلی» کتابی به نام «المغنی فی الإمامه» دارد، در حقیقت اس اساس نقد عقائد شیعه ایشان است؛ «قاضی عبدالجبار معتزلی» متوفای 415 است و هر چه قبل از او مطالبی علیه شیعه بوده مدون نشده بود؛ ولی ایشان همه را مدون کرد و هر چه سینه به سینه آمده بود همه را جمع کرد.
یعنی هر چه در عصر ائمه (علیهم السلام) و در غیبت صغری و... سینه به سینه بود ایشان آنها را جمع كرد. «قاضی عبدالجبار» کتاب 20 جلدی دارد، در جلد 19 و 20 عمدتاً نقد عقائد شیعه و استدلال بر خلافت ابوبکر و عمر است؛ یعنی قسم اولش نقد عقیده و عقائد شیعه است، و قسم دومش اثبات خلافت ابوبکر و عمر است.
مرحوم «سید مرتضی» کتابی به نام «الشافی فی الإمامه» نوشته، من بارها گفتم اگر تدوین کتب درسی حوزه دست من بود کتاب «الشافی» را میگفتم کتاب درسی باشد و کمتر از نمره 18 همه مردود بشوند. اهلسنت از قرن 5 به این طرف همه کنار سفره «عبدالجبار معتزلی» نشستند و هر چه دارند از «عبدالجبار معتزلی» دارند.
شیعه هم هر چه دارد از «سید مرتضی» دارد. «شیخ طوسی» با آن عظمت و «شیخ الطائفه» بودن، که حدود 150- 200 سال فقهاء جرأت نکردند اظهار لحیه بکنند؛ در بحث کلامی، کتاب «سید مرتضی» را تلخیص میکند، اصلاً اسم کتابش «تلخیص الشافی» است البته در حقیقت «شرح شافی» است.
البته اگر دوستان کتاب «شیخ طوسی» را مطالعه کنند بهتر است؛ زیرا قلم «سید مرتضی» خیلی سنگین است؛ یعنی عبارتها، عبارتهای خیلی پیچیده است و بدون راهنما یا بدون کتاب لغت نمی شود استفاده کرد؛ ولی قلم مرحوم «شیخ طوسی» روان است.
ایشان کتاب «شافی» را برداشته، آن عبارتهای سنگینش را به عبارتهای سلیس و روان در آورده و مطالبی هم به آن اضافه کرده است. لذا در بعضی از جاها مطالب «شیخ طوسی» روشن میکند که «سید مرتضی» چه میگوید.
در هر صورت ...
ما باید یک مقداری در صحنه باشیم و ببینیم که چه خبر است؟ من جلسه قبل اشاره کردم آقای «احمد درایتی» یك مشكل جدید است. ما به فکر آقای «عابدینی» بودیم دیدیم گندکاریهای ایشان خیلی زیاد است!! هزار رحمت به «عابدینی»! «احمد درایتی» فرزند «مهدی درایتی» است که حافظ قرآن و نهجالبلاغه است.
نمیدانم اینها چه خوردند و از کجا آمدند؟ بعضی وقت آدم این حرفها را میبیند شک میکند اینها واقعاً نطفههای پاکی هستند یا نه؟ او خیلی بدتر از «عابدینی» است!
«احمد درایتی» یک چیزی به نام «روشنگر» دارد. دیروز که ما درس میگفتیم حملهای به او كردیم و او به ما جواب داده است. در مورد كلمه «آل» آورده: "ابوبکر و عمر نیز لغتاً از مصادیق «آل» هستند شیعیان مراقب باشند دارند برای آنها دعا میکنند!!"
یعنی میگوید شما که «اللهم صل علی محمدٍ وآل محمد» میگویید، بر ابوبکر و عمر هم صلوات میفرستید، مراقب باشید!!
والله وهابیها همچنین غلطی نکردند که این آقا کرده؛ «ابن تیمیه»، «محمد ابن عبدالوهاب» همچنین حرفی نزدند.
من هم دیشب با نام مستعار نوشتم: "آقای «درایتی» که معتقد هستند ابوبکر و عمر جزء آل محمد هستند، خدا را به حق زهرا (سلام الله علیها) قسم میدهیم که ایشان و همکاران و هم فکران ایشان را با ابوبکر و عمر محشور نماید" اینها جوابی غیر از این ندارند.
فرمایش «مقام معظم رهبری» واقعا جمله خیلی ظریفی است که فرمودند: "الان فضای مجازی قتلگاه جوانها شده است."
شاگردانش بعضاً توئیت میگذارند، آدم وحشت میکند یک حرفهای عجیبی دارند اصلاً اینها «روایت» را از بیخ قبول ندارند، میگویند ما فقط قرآن را قبول داریم. ما گفتیم شما چطوری نماز میخوانید؟ دو رکعت نماز را از قرآن میتوانید در بیاورید؟
دیدم یک فایلی گذاشتند، من دیشب فایلش را دانلود کردم، میگوید: "آقا خدا گفته نماز بخوانید دیگر برای ما معین نکرده، پنج رکعت نماز بخوانیم قبول است، 17 رکعت نماز بخوانیم قبول است، در نماز یادمان رفت نماز ظهر را 3 رکعتی خواندیم اشکالی ندارد. دست بسته خواندیم قبول است، دست باز خواندیم قبول است."
نمیدانم این چه مذهب و چه وضعی است؟ من به یکی از آقایان گفتم ما باید وهابیت را کنار بگذاریم به خروجیهای فاسد حوزه باید بپردازیم! نمیدانم چه دستهای در کار است؟
پرسش:
ایشان درس حوزه را در «قم» خوانده است؟
پاسخ:
بله ایشان سطح 3 را از «قم» با نمره 14گرفته است!!
پرسش:
درس خارج هم دارد؟
پاسخ:
بعید میدانم در آن حد باشد؛ الان ایشان در «مشهد» است و خودش هم متولد 1347 است. همین آقای «رواجنی» تعبیری دارد میگوید هر کس هر روز از دشمنان اهلبیت برائت نجوید، خدا با دشمنان اهلبیت محشورش کند. این هم عکس «احمد درایتی» است!! و این هم پایه سطح 3 با نمره 14 که در «قم» هم بوده، در زمان مدیریت آقای «مقتدائی» بوده است.
من از عزیزان تقاضا میکنم این مسائل را جدی بگیرند. شناسایی اینطور شبهات و جواب دادن به این شبهات اگر از نماز واجب، واجبتر نباشد کمتر نیست! من نمیدانم آقایان نسبت به نماز واجبشان چقدر اهمیت میدهند؟ یعنی به نظر من پاسخ دادن به این شبهات قطعاً از نماز واجب، وجوبش بیشتر است.
شما اگر برای نمازتان صد در صد اهتمام دارید، برای اینگونه شبهات باید 200 درصد اهتمام بدهید. من بعضی از شبهاتش را میگویم و از دوستان میخواهم که تا آخر این هفته برای ما جواب بیاورند.
پرسش:
اینها علوم حدیث را كلا قبول ندارند!؟
پاسخ:
اینها کلاً سنت را قبول ندارند. مثلا ایشان تعبیرش این است که "تقلید رایج در آیات قرآن نهی شده و «اهل ذکر» در آیات قرآن علمای یهود و نصارا هستند، نه آنچه که روایات ما میگوید، لطفاً به سیاق آیات نگاه بیاندازید تا سخن روشن شود." این را دوستان کار بکنند که آیا واقعاً مراد از:
(فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ)
از آگاهان بپرسيد (تا تعجب نکنيد از اينکه پيامبر اسلام از ميان همين مردان برانگيخته شده است)!
سوره نحل (16): آیه 43
واقعاً علمای یهود هستند؟ یعنی ما الان برای حقانیت دین و اسلام و مذهبمان باید ببینیم که «خاخامهای یهودی» چه میگویند؟ «پاپ» و «قسیسین» و... چه میگویند؟ از آنها برویم سوال کنیم؟ چون آیات قرآن، تا قیام قیامت برای همه حجت است.
اینجا بزرگان ما از زمان «شیخ مفید» و «سید مرتضی» تا آقای «خویی» به این مسئله به خوبی جواب دادند. حالا ببینم دوستان چه کار میکنند، تا روز سه شنبه ببینیم قدرت نمایی آقایان چقدر است!
آغاز بحث...
بحث دیروز ما ناتمام ماند در رابطه با مرجعیت علمی اهلبیت و مقایسه با جهل خلفا بودیم. در رابطه با امیرالمؤمنین مطرح شد که شیعه و سنی اتفاق نظر دارند بر اینکه امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) اعلم صحابه بوده است.
«عایشه» به صراحت میگوید:
«أما أنه أعلم الناس بالسنة»
علی عالمترین انسانها به سنت است
طبقات الفقهاء، اسم المؤلف: إبراهيم بن علي بن يوسف الشيرازي أبو إسحاق الوفاة: 476، دار النشر: دار القلم - بيروت، تحقيق: خليل الميس، ج 1، ص 23
یا دارد که:
«علي أعلم أصحاب محمد بما أنزل على محمد»
شواهد التنزيل لقواعد التفضيل؛ تأليف: الحافظ الكبير عبيد الله بن أحمد المعروف بالحاكم الحسكاني؛ الحنفي النيسابوري، تحقيق وتعليق: الشيخ محمد باقر المحمودي؛ مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والارشاد الاسلامي مجمع أحياء الثقافة الاسلامية، 1411 ه - 1990م، ج1، ص47
از بزرگانشان «ابن عباس» میگوید:
«أعطى على ابن أبى طالب تسعة أعشار العلم»
90 درصد علم در دست علی است!
«وأيم الله لقد شارككم فى العشر العاشر»
به خدا قسم در ان ده درصدی که دیگر صحابه دارند در او هم علی سهیم است.
الاستيعاب في معرفة الأصحاب، اسم المؤلف: يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي، ج 3، ص 1104
باز دارند که:
«فهم كتاب الله منحصر إلى علم علي ومن جهل ذلك فقد ضل»
فيض القدير شرح الجامع الصغير، اسم المؤلف: عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031 هـ ، دار النشر: المكتبة التجارية الكبرى - مصر - 1356هـ ، الطبعة: الأولى، ج3، ص47
اینها در یک طرف است. من دیروز هم گفتم ما به اینکه شیعه یا سنی هستیم کار نداریم. یک مسیحی، یا یک لائیک آمده مسلمان شده میخواهد احکام و شریعت اسلامی را به دست بیاورد، الان دو تا راه و دو تا منهج وجود دارد، این منهجها را میخواهد با همدیگر مقایسه کند. در یک طرف اهلبیت، و در یک طرف صحابه قرار دارند.
ما میخواهیم ببینیم با توجه به مصادر «فریقین» که ما البته عمدتاً مصادر اهلسنت را در اینجا ملاک قرار میدهیم که حجیتش قویتر است و الزام خصمش بیشتر است.
اینها در رابطه با امیرالمؤمنین این مطالب را دارند که عرض کردیم. در رابطه با خلفاء ما دیروز اشاره کردیم که از ابوبکر در رابطه با آیه قرآن سوال میکنند، معنای «اباً» چیست؟ میگوید من نمیدانم. و از عُمَر سوال میکنند، شلاق را بر میدارد به جان آن بابا میافتد و میگوید تو چه حقی داری که سوال بکنی؟
یکی از صحابه از متشابهات قرآن سوال میکند، آقای عمر آنقدر او را با چوب خرما میزند كه سرش خونریزی میکند و پشتش را به قدری با چوب خرما میزند که دمل و زخم میشود و ورم میکند، در اتاقی او را مداوا و زندانی میکند؛ وقتی خوب شد، دوباره او را شلاق میزند به طوری که تمام پشتش پر از زخم میشود، بعد از چندین مرتبه كتك خوردن، آقای «صبیغ» میگوید:
«يَا أَمِيرَ المُؤْمِنِينَ إِ كُنْتَ تُرِيدُ قَتْلِي، فَاقْتُلْنِي قَتْلاً جَمِيلاً وَإِنْ كُنْتَ تُرِيدُ أَنْ تُدَاوِيَنِي فَقَدْ وَاللَّهِ بَرَأْتُ»
اگر میخواهی من را اصلاح بکنی من اصلاح شدم، هر چه در سرم بود از بین رفت دیگر بعد از این مطلبی در این زمینه از تو سوال نمیکنم!
جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)؛ اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: 19/جمادى الاولى / 911هـ ، دار النشر : ج 14، ص 33
این را چه کار کنیم؟ این را ما نگفتیم خودشان آوردند. امروز من میخواهم یک عبارتی را که این آقایان دارند بیان کنم عزیزان به خوبی دقت کنند.
هم ابوبکر و هم عمر بن الخطاب آخرین لحظه حیاتشان آرزوها و پشیمانیهایی داشتند، شما بیروید مقایسه کنید؛ آقا امیرالمؤمنین در آخرین لحظه حیاتشان: «فزت ورب الکعبه» میگوید.
امیرالمؤمنین در شب 21 میبینید «ام کلثوم» و اطرافیان گریه میکنند فرمود: اگر میدیدید آنچه که من میبینم، شما گریه نمیکردید؛ عرض کردند چه میبینی؟ گفت الان دارم میبینم رسول اکرم و انبیاء گذشته و حضرت زهرا و حضرت خدیجه به استقبال من آمدند.
این آخرین لحظات امیرالمؤمنین است؛ آخرین لحظات این آقایان، مانند روایتی که می گوید ای کاش من کپش قومی بودم:
«يَا لَيْتَنِي كُنْتُ كَبْشَ أَهْلِي سَمَّنُونِي مَا بَدَا لَهُمْ، حَتَّى إِذَا كُنْتُ أَسْمَنَ مَا أَكُونُ زَارَهُمْ بَعْضُ مِنْ يُحِبُّونَ فَجَعَلُوا بَعْضِي شِوَاءً وَبَعْضِي قَدِيدَاً ثُمَّ أَكَلُونِي فَأَخْرَجُونِي عَذِرَةً وَلَمْ أَكُنْ بَشَرَاً»
جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)؛ اسم المؤلف: الحافظ جلال الدين عبد الرحمن السيوطي الوفاة: 19/جمادى الاولى / 911هـ ، دار النشر: ج13، ص317، ح 1236
این تعبیر را هم خود ابوبکر دارد، هم عمر این تعبیر را دارد، که ای کاش من گیاهی بودم گوسفندی من را میخورد، من به صورت عذره و نجاست در میآمدم آن قسمتهایش را ما کار نداریم،
اینها در یک روایت خاصی آمده ولی اینکه می خواهم عرض کنم در منابع اولیه اهلسنت آمده «ابن زنجویه» متوفای 251 هجری است؛ یعنی در زمان حضرت امام عسکری (سلام الله علیه) از دنیا رفته و امام هادی، امام جواد و امام عسکری را هم درک کرده است.
میگوید: آقای «عبدالرحمن ابن عوف» نقل می کند که وقتی که ابوبکر بیمار بود - که البته به احتمال قریب به یقین مسمومش کردند، حالا چه کسانی مسموم کردند آن یک بحث جدای است؛ آقای «طائی» یک کتاب مخصوصی در این زمینه دارد و ادلهای آورده که البته 70- 80 درصد ادلهاش قابل اعتنا نیست؛ ولی در میان ادلهاش دو سه تا دلیل خوب میشود پیدا کرد. - من بالای سر او بودم. ابوبکر گفت: من تأسف میخورم بر سه كاری که انجام دادم و دوست داشتم که آنها را ترک میکردم؛ سه كار است دوست دارم آنها را انجام بدهم ولی انجام ندادم و سه مطلب را دوست داشتم از پیغمبر سوال کنم و سوال نکردم؛ دوستان به خوبی دقت کنند.
«فَأَمَّا الثَّلاثُ اللاتِي وَدِدْتُ أَنِّي لم أَفْعَلْهُنَّ»
آن سه كاری که آرزو دارم ترک کرده بودم
« فَوَدِدْتُ أَنِّي لم أَكُنْ كَشَفْتُ بَيْتَ فَاطِمَةَ وَتَرَكْتُهُ وَأَنْ أَغْلِقَ عَلَيَّ الْحَرْبَ»
ای کاش دستور هجوم به خانه حضرت زهرا نداده بودم ولو اینکه خانه حضرت زهرا سنگر جنگی بود!
« وَوَدِدْتُ أَنِّي يوم سَقِيفَةَ بني سَاعِدَةَ كنت قَذَفْتُ الأَمْرَ في عُنُقِ أَحَدِ الرَّجُلَيْنِ أبي عُبَيْدَةَ أو عُمَرَ فَكَانَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَكُنْتُ وَزِيرًا»
ای کاش در «سقیفه بنی ساعده» این خلافت را به گردن عمر و یا «ابو عبیده جراح» میانداختم!
المعجم الكبير، اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي؛ ج1، ص 62، ح 43
این آقایی که خلیفه شده و خلافت مسلمین را بر عهده دارد، و به عنوان «خلیفةُ النبی» است، آخری عمری از کارش پشیمان است. «علامه امینی» تعبیری دارد میگوید: "این ندامت ابوبکر یا از یک امر حقی بوده، که امر حق ندامت ندارد، و یا از یک امر باطلی بوده که وقت مرگ ندامت فایدهی ندارد" حرف خیلی زیبای زده است.
میگوید این ندامت یا «عن حق» بوده، که حق كه ندامت نمیخواهد، اگر «عن باطل» بوده باز آخر عمری چه فایدهای دارد!
«وَأَمَّا الثَّلاثُ اللاتِي وَدِدْتُ أَنِّي سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ عَنْهُنَّ فَوَدِدْتُ أَنِّي كنت سَأَلْتُهُ فِيمَنْ هذا الأَمْرُ فَلا يُنَازِعُهُ أَهْلُهُ»
اما آن سه مطلبی که میخواستم از پیغمبر سوال کنم این بود
این جمله خیلی عجیب است. اگر نباشد جز این یک روایت، برای بطلان مذهب غیر اهلبیت والله همین روایت کافی است. اصلاً و ابداً روایت دیگر نمیخواهد. ابوبكر میگوید: "ای کاش از پیغمبر سوال میکردم امر خلافت مال چه کسی است"؟
« فَلا يُنَازِعُهُ أَهْلُهُ»
اگر پیغمبر میگفت امر خلافت با چه کسی است دیگر مردم اختلافی نداشتند.
پیغمبر از روز اول بعثتش بحث خلافت را مطرح کرده نه یک بار، نه دو بار، نه سه بار، به الفاظ مختلف هم مطرح کرده است.
« وَوَدِدْتُ أَنِّي كنت سَأَلْتُهُ هل لِلأَنْصَارِ في هذا الأَمْرِ سَبَبٌ »
آیا «انصار» هم میتوانند به خلافت برسند یا نه خلافت فقط مال «مهاجرین» است؟
المعجم الكبير، اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي؛ ج1، ص 62، ح 43
آن زمانی که در «سقیفه بنی ساعده»، «انصار» را لت و پار کردید، آن وقت باید به این فکر بودید. آن وقتی که «سعد ابن عباده» زیر دست و پا بود عمر گفت:
«اقتلوه فإنه منافق»
شرح نهج البلاغة؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدين بن هبة الله بن محمد بن محمد بن أبي الحديد المدائني الوفاة: 655 هـ ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1418هـ - 1998م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد الكريم النمري، ج20، ص13
«سعد بن عباده» رئیس «انصار» هم است؛ آدم عادی از «انصار» که نبود؛ آن زمان باید این پشیمانی میبود نه آخر عمری! بعد میگوید:
« وَوَدِدْتُ أَنِّي سَأَلْتُهُ عَنِ العمه وَبِنْتِ الأَخِ فإن في نَفْسِي مِنْهُمَا حَاجَةً»
دوست داشتم بپرسم آیا دختر برادر یا عمه میتواند ارث ببرد یا نمیتواند ارث ببرد؟
المعجم الكبير، اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي؛ ج1، ص 62، ح 43
شما در یک طرف علی را بگذار که موافق و مخالف معتقد هستند «اعلم الناس بالسنه» است و تنها کسی است که گفت:
«سلوني قبل أن تفقدوني»
المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مصطفى عبد القادر عطا، ج 2، ص 383، ح 3342
در یک طرف هم این را میخواهیم بگذاریم! عرض کردم ما کاری به شیعه و سنی نداریم. ما به عنوان یک بیطرف. این کتاب، چاپ «عربستان سعودی» است. تحقیقش را «شاکر زیب فیاض» استاد مساعد در «دانشگاه ملک سعود ریاض» که «دانشگاه ملک سعود» تقریباً رتبه اول دانشگاهی «عربستان سعودی» را دارد. اولین دانشگاه لیدر پرور است خروجیهایش سفیر، خطیب جمعه و قاضی القضات میشوند.
در هر صورت، «طبرانی» متوفای 360 در «معجم کبیر» خودش همین را به طور مفصل نقل میکند.
من حرف «علامه امینی» را میآورم که به خوبی در اینجا اوج گرفته است؛ یعنی ما کلام «علامه امینی» را باید مثل حمد و سوره حفظ کنیم و در سینهمان نگهداریم. ایشان بعد این روایت خیلی عالی کار کرده. یکی از شاهکارهای «الغدیر» تحلیل «علامه امینی» بعد از این روایت است.
این قضیه ندامت را «طبری» به طور مفصل نقل کرده، «ذهبی» با اینکه خیلی مقید است چیزهایی که مربوط به طعن خلفاء است را نیاورد؛ حتی خودش فتوا میدهد روایاتی که در مذمت صحابه است باید نابود شود؛
«وَهَذَا فِيْمَا بِأَيْدِيْنَا وَبَيْنَ عُلُمَائِنَا, فَيَنْبَغِي طَيُّهُ وَإِخْفَاؤُهُ، بَلْ إِعْدَامُهُ، لِتَصْفُوَ القُلُوْبُ وَتَتَوَفَّرَ عَلَى حُبِّ الصَّحَابَةِ وَالتَّرَضِّي عَنْهُمُ، وَكُتْمَانُ ذَلِكَ مُتَعَيِّنٌ عَنِ العَامَّةِ، وَآحَادِ»
سير أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط, محمد نعيم العرقسوسي؛ ج 10، ص 92
می گوید باید تمام مطاعن خلفا و صحابه را از بین ببریم تا اذهان مردم را نسبت به صحابه بدبین نکند، اینجا از قلمش در رفته نمیدانم قضیه چیست!؟
در هر صورت ایشان هم این روایت ندامت خلیفه را در «تاریخ اسلام» جلد 3، صفحه 117 و 118 به طور مفصل همه اینها را آورده و هیچ اظهار نظری هم نکرده که روایت ضعیف است «و فی قلبی شئ یشهد قلب انه باطل و...» به هیچ وجهی اینها را نگفته است و تمام اینها را مفصل آورده و خوب هم آورده و خیلی قشنگ آورده است.
من عرض کردم این روایت را كه یک مقدار دارم مفصل مطرح میکنم به خاطر اینکه اینها از این قسمت خیلی آسیب پذیر هستند. اینها به غیر از صحابه چیزی ندارند.
ما سال گذشته هم گفتیم یکی از کتابهای که معتقد هستند «من البدو الی الختم» تمام روایاتش صحیح است کتاب «احادیث المختاره مقدسی» است که متوفای 643 است. ایشان هم این روایت را آورده و در آخرش هم میگوید:
« وَهَذَا حَدِيثٌ حَسَنٌ عَنْ أَبِي بَكْرٍ إِلا أَنَّهُ لَيْسَ فِيهِ شَيْءٌ مِنْ قَوْلِ النَّبِيِّ »
الأحاديث المختارة؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد الحنبلي المقدسي الوفاة: 643، دار النشر: مكتبة النهضة الحديثة - مكة المكرمة - 1410 ، الطبعة: الأولى ، تحقيق: عبد الملك بن عبد الله بن دهيش، ج1، ص90
می گوید چیزی از پیغمبر در این روایت نیست؛ ما کاری به پیغمبر نداریم، ما دنبال این هستیم که ببینیم آقای ابوبکر صلاحیت برای مرجعیت علمی و مرجعیت سیاسی دارد یا ندارد؟
«ذهبی» در رابطه با «ضیاء الدین مقدسی» میگوید:
«الضياء الإمام العالم الحافظ الحجة محدث الشام شيخ السنة ضياء الدين أبو عبد الله محمد بن عبد الواحد بن أحمد بن عبد الرحمن السعدي المقدسي»
تذكرة الحفاظ، اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدين محمد الذهبي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى؛ ج4، ص 1405
آقای «سیوطی» هم این روایت را آورده و در آخرش هم میگوید: «إنه حدیث الحسن»!
در «معجم کبیر»، «طبرانی» در رابطه با اینکه میگوید من چرا دستور دادم «اشعث» را آتش زدند، «فجاعه سُلمی» را چنین و چنان کردم اینها را به طور مفصل آوردهاند و کاری به اینها ندارم.
در رابطه با عُمرَ «مستدرک حاکم» با صحیح به شرط شیخین میگوید: ای کاش من از سه چیز از پیغمبر سوال میکردم از طلاهای گران قیمت برای من محبوبتر بود سوال میکردم:
«مَنِ الخليفة بعده»
خلیفه بعد از پیغمبر چه کسی است؟
چه میخواستند چه شد؟
«وعن قوم قالوا أنقر بالزكاة في أموالنا ولا نؤديها إليك أيحل قتالهم»
آنهای که نماز میخوانند و زکات نمیدهند میشود آنها را کشت؟
المستدرك على الصحيحين، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري الوفاة: 405 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411هـ - 1990م، الطبعة: الأولى ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 2، ص 332
آقای عمر! بعد از اینکه «مالک ابن نویره» و قومش و هزاران مسلمان را کشتید و به ناموسشان تجاوز کردید و زن و بچهشان را اسیر کردید، الان!!
من به دنبال تحلیل سخن «علامه امینی» بودم ایشان در جلد 7، صفحه 173 عزیزان دقت کنند به خوبی حرف زده:
«إن الخليفة النادم لماذا تمنى التسلل عن الأمر يوم السقيفة؟ وقذفه في عنق أحد الرجلين: أبي عبيدة أو عمر ؟ أكان ندمه عن حق وقع؟ فالحق لا ندم فيه و إن كان عن باطل سبق؟ فهو يهدم أساس الخلافة الراشدة. ثم الذي وده من قذفه إلى عنق أحد الرجلين فإنا لا نعرف وجها لتخصيصهما بالقذف وفي الصحابة أعاظم وذو وفضائل لا يبلغ الرجلان شأو أي منهم»
الغدير - الشيخ الأميني - ج 7 ص 173
چطور در میان آن صحابه بزرگ میگوید ای کاش من به گردن «ابو عبیده جراح» و عمر میانداختم و حال آنکه در میان صحابه افضل از اینها هم بودند.
این روایت خیلی طولانی است دوستان جلد 7 صفحه 173 «الغدیر» را ببینند بحثش خیلی شیرین است.
«والسلام علیکم ورحمة الله»